• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 13779
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اينكه پيامبر به خاطر رضايت حفصه حلال خدا را حرام كرد چگونه بود؟
پاسخ : كلمه ( ( تحريم ) ) مشترك لفظي بين چند معناست و همين مساله موجب سو برداشتهايي از آيه شريفه شده است ؛ از جمله : 1- يكي از معاني رايج آن ( ( تحريم تشريعي ) ) است ؛ يعني چيزي را از نظر قانون حرام و ممنوع شمردن . 2- معناي ديگر آن ( ( كف نفس ) ) ؛ يعني خودداري از استفاده كردن از چيزي است اعم از آن كه از نظر شرع و قانون آن چيز حلال باشد يا حرام . آنچه در اين آيه منظور است همين معناي دوم مي باشد؛ يعني پيامبر ( ص ) تصميم گرفتند از آن امر مباح پرهيز كنند و اين چيز مذموم و ناپسندي نيست ؛ زيرا در آن نافرماني خدا صورت نگرفته است و اگر خداوند به پيامبر ( ص ) فرمود : ( ( چرا چنين كردي ) ) توبيخ آن حضرت نيست بل اشعار بر اين دارد كه لازم نيست براي توقع نابجاي همسرت خود را از نعمت ديگري محروم سازي . به نظر مي رسد برداشت دوست شما از آيه شريفه معناي اول بوده و پنداشته است كه پيامبر حلالي را حرام كرده در صورتي كه اگر چنين مي بود هرگز شايستگي رسالت نمي داشت و خداوند او را مبعوث نمي ساخت . در ضمن اين نكته را متذكر باشيد كه در خطابات قرآني آياتي هست كه ظاهر اوليه آن عتاب و سرزنش پيامبر ( ص ) است ولي لب آن تمجيد و ستايش ايشان است ؛ مانند آيه ( ( لعلك باخع نفسك ) ) . آيه مورد بحث نيز چنين است و نشان مي دهد پيامبر اكرم ( ص ) تا چه اندازه - بيش از حد وظيفه - نسبت به رعايت حال همسرانش اهتمام مي ورزيده است . ;
کد سوال : 13780
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : معناي واژه عزيز را بيان كنيد؟
پاسخ : در مقاييس مي گويد : واژه عزيز به شدت و قوت و مانند اين دو از غلبه وقهر دلالت مي كند .راغب در مفردات مي گويد : عزت حالتي است درانسان كه مانع مي گردد او مغلوب شود و به زمين صلب و سخت نيز گفته مي شود و عزيز كسي است كه غالب قاهر مي شود اما مغلوب و مقهورنمي گردد .در ( ( تهذيب ) ) اين اقوال را برمي شمارد : 1- عزيز در صفات الهي به معناي ( ( ممتنع ) ) است ، پس هيچ چيز بر او غلبه نمي كند .2- عزيز يعني قوي غالب بر همه چيز .3- عزيز يعني كسي كه مانند او نيست و از نظرلغوي به معناي غلبه و قهر و شدت و قدرت است . صاحب ( ( التحقيق ) ) مي گويد : عزت به معناي تفوق و استعلا است و قهر و غلبه و قوت وشدت از آثار آن است . نك : التحقيق في كلمات القرآن ، حسن مصطفوي ،انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. ;
کد سوال : 13781
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا در زيارت ( آل ياسين ) ، عبارت ( يوم لا ينفخ نفسا ايمانها لم تكن ... ) درباره زمان ظهور امام زمان ( عج ) است ؟
پاسخ : ميدانيم كه اگر تا هنگامي كه زمان عمل و انتخاب و اختيار باشد ايمان فايده دارد آنگاه كه زمان انتخاب واختيار و عمل گذشته باشد ايمان فايده ندارد اگر ايمان واقعي و از روي صدق و اخلاص و توبه باشد حتي عذاب الهي را متوقف مي سازد : ( ( فلولا كانت وقريه امنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس ) ) ، ( يونس ، آيه 98 ) . در زيارت آل ياسين آمده است : ( ( و ان رجعتكم حق لا ريب فيها يوم لا ينفع نفسا"ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا ) ) . اين قسمت اززيارت آل ياسين درباره رجعت است رجعت دوره اي است پس از ظهورامام زمان ( عج ) و قبل از بر پايي قيامت : ( ( و يوم نحشر من كل امه فوجا" ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون ) ) ، ( نمل ، آيه 83 ) . ظاهرا" اين قسمت از زيارت آل ياسين ميان ( يوم ياتي بعض آيات ربك ) در آيه 158 سوره انعام مي باشد : ( ( هل ينظرون الا ان تاتيهم الملايكه او ياتي ربك او ياتي بعض آيات ربك يوم ياتي بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا" قل انتظروا انا منتظرون ) ) بنابراين : 1- موضوع اين قسمت از زيارت آل ياسين زمان ظهور و قيام وحكومت امام زمان ( عج ) نيست . 2- موضوع اين قسمت از زيارت آل ياسين دوران رجعت است و زماني است كه ديگر دوران تكليف و اختيار وانتخاب و عمل منقضي گرديده است . 3- اين قسمت از زيارت آل ياسين مصداق آيه 158 سوره انعام مي باشد و مي گويد در دوران رجعت زمان انتخاب و ايمان نيست بلكه زمان جزا و پاداش است . ;
کد سوال : 13782
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : كداميك از سوره هاي مزمل و مدثر زودتر نازل شده است ؟
پاسخ : علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند : آنچه قطعي است اين است كه سوره ( ( مدثر ) ) جز اولين سوره هايي است كه بر پيامبر ( ص ) نازل شده است ؛ برخي باز آن را اولين سوره نازل شده مي دانند .اين كه دقيقا" اولين سوره باشدروشن نيست ، خصوصا" آن كه برخي از آيات آن نشان مي دهد كه پس ازدعوت و ابلاغ به مردم نازل شده است . براي آگاهي بيشتر ر.ك : تفسيرالمزان ، ج 2، ص 78 .برخي سوره ( ( مزمل ) ) را دومين يا سومين سوره نازل شده بر پيامبر ( ص ) مي دانند .نظر علامه طباطبايي در مورد اين سوره مانندسوره بالا است . براي آگاهي بيشتر ر.ك : تفسيرالميزان ، ج 20، ص 60.بنابراين طبق نظر كساني كه سوره ( ( مدثر ) ) را اولين و سوره ( ( مزمل ) ) را دومين ياسومين سوره مي دانند، ترتيب آن دو مشخص است ؛ ولي بنا بر نظر علامه اين مطلب روشن نيست. ;
کد سوال : 13783
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قرآن سمبليك است يا حقيقت ؟
پاسخ : قرآن حقيقت است نه سمبليك چرا كه براساس ديدگاه ما قرآن وحي تشريعي است و اين وحي ، ارتباط خاصي است كه خداوند براي پيام رساني به انبيا و هدايت بشر با پيامبران برقرار نموده است. اين وحي كه گفتار كلامي و فعل زباني خداوند است براي رفع حوايج نيازهاي فردي و اجتماعي بشر نازل گشته است . براساس آيات قرآني كه بهترين بيانگر اين وحي مي بشاند، وحي زباني كه در قالب قرآن در دسترس ماست ، سخن ، فكر و نبوغ حضرت محمد ( ص ) نيست ، اين وحي ، پيام انسان نيست و منشاش صرف يك مكاشفه عرفاني همانند عارفان نيست . وحي تشريعي اكتسابي نيست وتكرارناپذير است آن را نمي توان كتمان كرد و تنها به قدرت غيبي حق مستند است . رسول اكرم ( ص ) وحي را با ابزار حسي و يا تفكر عقلاني دريافت نكرد، بلكه روح مبارك آن حضرت بود كه محل القاي سخن سنگين الهي بود، ( نگا : تحليل وحي ، محمد باقر سعيد روشن ، موسسه فرهنگي انديشه تهران ، چاپ اول ، 1375 ش ، صص 98 - 73 و تفسير نمونه ، ج 13،ص 173 به بعد ) . براساس دلايل متقن معتقديم كه مفاد و محتواي قرآن ازسوي خداوند است ، علاوه بر آن تك تك الفاظ نيز از سوي خداوند است وتركيبات اين الفاظ كه در قالب آيات آمده اند نيز از سوي خداوند است. مجموعه اين آيات كه به صورت سوره ها تجلي كرده است هم از ناحيه خداوندمي باشد و حتي چينش و ترتيب سوره ها در كنار يكديگر و تشكيل قرآن موجود نيز از ناحيه خداوند است [ در اين باب نگا : مباني كلامي اجتهاد دربرداشت از قرآن كريم ، مهدي هادوي تهراني ، موسسه فرهنگي خانه خرد،قم ، چاپ اول 1377 ش ، صص 84 - 32 ] . اين آيات با چنين خصايصي حكايتگر حقايقي گوناگون است كه معرفت انسان را افزايش مي دهد ودريك كلام وحي تشريعي معرفت زا است . از آن جا كه به اعتقاد ما انبيامعصومند در تلقي وحي و حفظ و ابلاغ آن به مردم از عصمت كامل برخوردارندو ازاين رو، وحي با تمام قامت و به صورت عريان و آن گونه كه هست به تلقي و شعور و فهم انبياي بزرگ درآمده و آنچه به چنگ صاحبان وحي مي افتد سخن ناب خداوند است . بنابراين فهم ديني انبياي مكرم هرگز به آثار بشري و كاستي ها و نقايص انساني آلوده نمي شود .اما كساني كه وحي را براساس قرايت خاصي كه ريشه در ديدگاه فلاسفه غرب دارد - تشريح وتفسير مي كنند، مدعي اند كه قرآن سمبليك است و حالت نمادانديشي ( Symbolic ) دارد .اين قرايت وحي را از سنخ دانش ،معرفت و گزاره نمي داند كه به پيامبران القا مي شود بلكه نوعي انكشاف خويشتن خداوند مي دانند .براساس اين قرايت ، خداوند گزاره وحي نمي كندبلكه خودش را وحي مي كند .وحي در وقايع اصيل و تاريخي براي انسان رخ داده و نوعي دخالت خداوند بوده است اين وقايع نمودار تجربه انسان ازخداوند در لحظات مهم تاريخ اوست و درعين حال عمل خداوند را درانكشاف خويش براي انسان و برداشتن قدم اول را از سوي او باز مي نمايد.براساس اين ديدگاه خداوند بر آن نبود كه يك كتاب معصوم از خطا كه بيانگر حقايق است بفرستد بلكه او مي خواست وقايعي را در حيات افراد و جوامع به منصه ظهور درآورد .اينان مي گويند انسان در مواجهه بامسيح فقط يك مشت اطلاعات به دست نمي آورد بلكه مهر، اهتدا و آشتي رااز او مي پذيرد [ در اين باب نگا : علم و دين ، ايان باربور، ترجمه : بهاالدين خرمشاهي ، مركز نشر دانشگاهي تهران ، 1362 ش ، صص 269 - 270 ] . اين بينش نتايج و لوازمي دارد .يكي از اين پيامدها آن است كه [ براي آشنايي با ديگر لوازم نگا : درآمدي بر معرفت شناسي ديني و معصار، محمدتقي فعالي ، معاونت امور اساتيد و معارف اسلامي قم ، چاپ اول ،1377، صص 361 - 358 ] ديدگاه غيرزباني وحي بر آن است كه چون وحي نوعي تجربه دروني انسان است و تجربه هميشه با تعبير همراه است ، هيچ وحي تعبير ناشده اي وجود ندارد [ علم و دين ، صص 269، 245، 214 ] يعني وحي تجربه عريان نيست ، حتي وقايع خطير تاريخي گذشته نمي توانداز تعبير انساني گذشته و حال تفكيك شود، در اين جا نيز سهم داننده وفاعل شناسايي را نمي توان ناديده انگاشت ازاين رو پيروان اين ديدگاه معتقدند كه پيامبران همانند قطعه اسفنج نيستند كه صرفا" حامل و ناقل آب است بدون اين كه در آن تاثيري بگذارد .بلكه پيامبران تجربياتي راكه به الهام دريافت مي كنند بالغات استعاري و رمزي بيان مي نمايند [ معجم اللاهوت الكتابي ، جمعي از نويسندگان ، بيروت ، بي نا، 1982 م ،مقدمه ص 15 ] بر اين اساس اينان معتقدند كه بعضي جنبه هاي تجربه ديني به نحو نمادين و به مدد تخيل آفرينشگر انسان تعبير و تفسير مي شود .مثلا"قصص ديني كه در تورات و انجيل آمده داستان هايي است كه با قرار دادن وضع بشري در يك زمينه كيهاني و يگانگي بخشيدن به انسان و كيهان و هرآنچه مقدس است اهتدا و هدايت به بار مي آورد مضمون مشترك آنها سرآغازازلي و زندگي و مرگ انسان و طبيعت و اهداف و سرنوشت هاي افراد واقوام است [ علم و دين ، صص 255 - 254 ] . اما با رد تحويل وحي به تجربه ديني ( Religious Experience ) ديگر مشخص مي شود كه قرآن حقيقت است ، نه سمبليك . ما تجربه ديني در تحليل وحي رانمي پذيريم زيرا، اگر واقعيت و حقيقت وحي آنگاه كه توسط پيامبر ( ص ) به تعبير درمي آيد، دستخوش تحول و تغيير شده از محدوديت هاي انساني تاثير پذيرد، لغو و بيهودگي ارسال پيامبران لازم آمده و با ادله عقلي عصمت در مقام ابلاغ وحي منافات دارد، زيرا اگر راه سعادت و هدايت آدميان ، راهي كه بدون آن ، رسيدن به هدف زندگي محال است - خوددستخوش دگرگوني قرار گرفته و بازتابي از محيط اجتماعي و فرهنگي پيامبر باشد، چه فايده اي بر آن مترتب خواهد بود و در اين صورت و باسمبليك دانستن آيات قرآن ، غرض خداوند حكيم از آفرينش آدميان باتوجه به ناكافي بودن حس و عقل براي هدايت انسان به سوي مقصد نهايي چگونه تامين خواهدشد؟ از سوي ديگر وقتي ما با پديدهاي روبرو هستيم كه نمي توان صحنه تلقي و دريافت آن را در معرض نمايش و مشاهده ديگران قرارداد، به عبارت ديگر كاملا" شخصي است و از طرفي پديده اي خردگريز و خارج از تحليل هاي عقلاني است و به تعبير خود آنها ( ( سخني به كلي ديگر ) ) مي باشد، به حكم عقل بهترين و شايد تنهاترين راه شناخت و آشنايي باآن ، پرسش از نزديك ترين من وابسته به آن است . وقتي ويژگي هاي وحي را از خود دريافت كنندگان آن جويا مي شويم ، آنان در پاسخ ، نقش خود رادر واسطه بودن منحصر نموده ، هم معاني و هم الفاظ را از ناحيه خداوندمي دانند .نكته مهم ديگر آن است كه بايد ديد چه علل و انگيزه اي موجب شدكه برخي تحليل تجربه ديني را از وحي ارايه نمايند و آيا اين علل موجب مي شود كه ما قرآن را نيز تجربه ديني بدانيم يا خير؟ يكي از عوامل مهم تحقيقات انتقادي جديد كتب مقدس ( تورات و انجيل ) و پيدايي اختلافات و تناقضات فراوان و توجيه ناپذير و مسايل دور از حقيقت درآنها بود و حال آن كه چنين مساله اي در قرآن و آيات آن وجود ندارد .ازسوي ديگر، گسترش و تعميم تجربه گرايي جديد در غرب كه تلاش مي كندتمام پديده هاي مادي و غيرمادي جهان هستي را با يك معيار مشخص ارزيابي كند موجب گشت كه برخي از غريبان اين مساله را در باب وحي نيزوارد سازند و معتقد شوند كه چنان كه هيچ خط و مرز قاطعي ميان تجربه وتعبير نمي توان كشيد، همان طور كه داده هاي علمي از كانال تعبير انسان مي گذرند، در دين نيز تجربه تعبيرناشده اي وجود ندارد، ( نگا : علم و دين ،صص 120 - 131، 156 - 198، 212، 214، 245، 269 و ...) . اما حقيقت آن است كه وحي هرگز در مدار و افق دانش هاي عمومي بشري نبوده است وقوانين آنها را نمي پذيرد .مضافا" بر آن كه اين مطلب يعني تجربي بودن معيار معناداري هرگز در گزاره معرفتي است و ازاين رو بايد وحي تجربي باشد تا آموزه اي معرفتي تلقي گردد خودش را تكذيب مي كند چرا كه هيچ راه تجربي براي اثبات يا ابطال آن وجود ندارد .با توجه به آن كه مبناي تجربي بوده وحي سست گشت ديگر نمي توان تحليل سمبليك را كه بر آن بنا نهاده شده بود مطرح ساخت . براي آن كه اطلاعات شما در اين باب بيشتر شود توجه به اين پرسش و پاسخ آن مغتنم است : آيا خداوند متعال در قرآن در بيان مقاصد خويش همان شيوه عمومي عقلا در مفاهمه را به كاربرده است و يا با رمز و مانند آن سخن گفته است ؟ در اين ميان دو ديدگاه كلي وجود دارد : الف ) مفاهيم قرآني آميخته اي از شيوه هاي گوناگون وتركيبي از زبان هاي مختلف است يعني قرآن در مواردي از زبان عرف استفاده كرده است و در مواردي از زبان ادبي و كنايي و مجاز سود جسته است و در پاره اي از مفاهيم از زبان رمز، ( نگا : مباني كلامي اجتهاد دربرداشت از قرآن كريم ، مهدي هادوي تهراني ، موسسه فرهنگي خانه خردقم ، چاپ اول 1377 ش ، صص 299 - 298 ) . ب ) نظريه ديگر آن است كه قرآن داراي يك زبان است ولي اين يك زبان در نگاه برخي همان زبان عرف عقلاست ، ( البيان ، سيد ابوالقاسم خويي ، انتشارات كعبه ، بي تا، ص 263 ) و در نگاه بعضي ديگر يك زبان ويژه و عرف مخصوص به خود است ، ( الميزان ، سيد محمد حسين طباطبايي ، موسسه الاعلمي للمطبوعات ، بيروت ، ج 1، ص 9 و ج 3، ص 78 ) . به نظر مي رسد كه به دليل عقلي و نقلي قرآن كريم در مجموع زبان خاص خود را دارد و نمي توان آن رابا زبان رايج در يك واحدبشري مقايسه نمود .نمي توان زبان قرآن را صرفا" زباني معمولي و عرفي يازباني ويژه همانند زبان فيلسوفان يا عارفان دانست . قرآن براي بيان احكام فرعي و پيام هاي مربوط به تكليف و عمل بندگان و روايت رويدادهاي تاريخي زبان عرفي را به كار گرفته است و در معارف بلندعقلي و حقايق والاي فلسفي و عرفاني گاه از تمثيل و استعاره سود جسته است و در پاره اي موارد تعابيري دارد كه محتمل است رمزي ميان خداوند وفرستاده او باشد .اما دليل عقلي اين مساله آن است كه دين موهبتي الهي است كه خداوند از طريق رسولانش در اختيار بشر قرار داده تا او بتواند راه نجات را بيابد و هدايت گردد .پس خداوند با زباني سخن مي گويد كه گسترده ترين مخاطبان را در برگرفته و موجبات هدايت عموم مردم فراهم آيد .اگر سخن خداوند به گونه اي باشد كه عموم مردم توان فهم آن را نداشته باشند هدايت همگاني مردم كه هدف از ارسال رسل و انزال كتب است حاصل نخواهد شد ازاين رو حكمت حدوث دين اقتضا مي كند زبان هدايت ،زباني فراگير، آشكار و قابل فهم براي عموم بوده و بيانگر حقايقي باشدكه براساس آنها، آدمي بتواند راه حقيقت و هدايت را بيابد. اگر زبان قرآن سمبليك باشد، آيا مي توان از چنين زباني حقايقي را فهميد كه راهگشاي آدمي به سوي رستگاري باشد؟ اما در عين حال در برخي موارد ازآن جا كه مطلب بسيار پيچيده است ، بيان صريح براي عرف قابل فهم نيست و در اين گونه موارد عقل حكم مي كند كه در اين موارد از شيوه محاوره عرفي عدول و به تمثيل و استعاره تمسك كنيم . اين شيوه را عقل درراستاي همان هدف كلي يعني هدايت عمومي و گستره مخاطبان مي داند.ازاين رو آياتي كه در آن برخي از خصوصيات مادي و جسماني به خداوندنسبت داده شده است [ مثل فتح/ 10 - فجر / 22 و ...] از اين قبيل هستند .همچنين در برخي مواضع خداوند علاوه بر پيام هاي ديني عمومي وهمگاني ، براي خواص بندگان خود نيز پيام ويژه اي دارد .در اينجا نيز عقل حكم مي كند كه مفاهيم به صورتي مطرح شوند كه فقط براي مخاطبان خاص خود قابل فهم باشند اين يكي از احتمالاتي است كه درباره حروف مقطعه در آغاز برخي سوره ها مطرح شده است . اما بيشتر آيات قرآن براساس زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست چنان كه بنا بر دلايل نقلي و از جمله آيات قرآن اين مطلب روشن مي شود : مثلا" خداوند فرموده است كه همه فرستادگانش به زبان قوم و امت خويش مبعوث شده اند : ( ( و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) ) ، ( ابراهيم ، آيه 4 ) . مفاد اين آيه آن است كه لسان وحياني پيامبران چيزي جدا و ناشناخته مردم براي آن ديار و مخاطبان ايشان نبوده است . چنان كه بارها خاطرنشان شده است كه قرآن به زبان مردم وبراي فهم ايشان است [ آل عمران / 138 - ابراهيم / 52 ] . بنابراين كلام وحياني و فعل گفتاري خداوند يعني قرآن ( ( معنادار ) ) و حكايتگر حقايق است و براساس همان معناداري است كه شريعت و هدايت و كمال آفريني انسان شكل مي گيرد و بر اين اساس زبان وحي الهي قابل شناسايي است چرا كه بيشتر آيات آن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلا است و برخي مبتني بر تمثيل و پاره اي اندك به زبان رمز است كه به دليل اقتضاي آن عقل آن را امري روا و مجاز مي داند .;
کد سوال : 13785
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا پيامبري از جن ها داشته ايم ؟
پاسخ : اين كه پيامبران جن از جنس جن و پيامبران آدميان از نوع آنها باشند مطلبي است كه نمي توان بدون دليل قبول كردزيرا در قرآن كريم آمده است كه ( ( و به يادآور اي پيامبر زماني را كه ما به سوي تو نفراتي از طايفه جن گسيل داشتيم تا آيات قرآن را استماعنمايند و چون براي شنيدن حضور يافتند با خود گفتند ساكت شويد چون قرايت تو به انجام رسيد ايمان آوردند و به سوي قوم خود براي انذار ودعوت بازگشتند، گفتند : اي قوم ما، ما كتابي را كه بعد از موسي فرودآمده است شنيديم و آنچه را كه در برابر اوست شاهدي است مصدق و به سوي حق دلالت مي كند و به سوي راه راست وصراط مستقيم رهنمون است ... ) ) ، ( احقاف ، آيات 29 و 31 ) از اين آيه استفاده مي شود كه رسول گرامي پيامبر جن نيز هست . و آيه اي كه مي فرمايد : ( ( يا معشرالجن و الانس الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي ؛ اي جمعيت جن و انس آيارسولاني از شما به سوي شما نيامدند كه آيات مرابرايتان بازگو كنند ) ) ، ( انعام آيه 130 ) . اين كه مي فرمايد آيا رسولاني از شما به سوي شمانيامده اند هر چند خطاب به جن و انس است ولي رسولان از انس مي باشد، ( مجمع البيان ج 3و4 ص 566 و567 ) . يا اين كه بگوييم رسولان از جنس انس بودند و اين رسولان از مومنين جن رسولي بسوي جن مي فرستادند، ( مجمع البيان ج 3و4 ص 567 - تفسير نمويه ج 5 ص 443 ) . علامه طباطبايي در اين مورد مي گويد : رسولان از جنس مخاطبين در آيه بوده و آن جن وانس مي باشد كه در مقابل موجودات مجرد است كه ملايكه باشند، ( الميزان ج 7 ص 375 و 376 ) بنابراين پيامبران از جنس بشر مي باشند وبشر هم با جن از جنس واحد يعني ماده و طبيعت اند در اين صورت صحيحاست كه گفته شود پيامبران از جنس جن مي باشد .علامه طباطبايي فرمودنداتفاقا" در اين باره از خود جنيان هم سوال شده كه پيامبر شما از جنس خودشماست ؟ در پاسخ گفته اند پيامبران ما انسانند و اينك ما به رسالت حضرت ختمي مرتبت ايمان آورده ايم و او را آخرين پيامبر مي دانيم ، ( نگرشي بر مقاله بسط و قبض تيوريك شريعت علامه حسين طهراني ص 184 ) . البته در روايتي وارد شده كه امام رضا ( ع ) فرموده است : خداوند پيامبري را به سوي جنيان فرستاده به نام يوسف كه آنها را به سوي خدا دعوت كندولي آنها او را شهيد كردند، ( سفينه البحار ج 1 ص 186 .اين روايت خبرواحدي بيش نيست ، نقل از كتاب جن و شيطان ، عليرضارجالي تهراني ، ص 68 ). ;
کد سوال : 13786
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : با توجه به آيات و روايات ، شب قدر يك شب است ولي چطور ما زودتر ازكشورهاي عربي شب قدر مي گيريم ؟
پاسخ : شب قدريك شب بيش نيست و آغاز و انجام آن 24 ساعت ؛ يعني ، به اندازه يك دور گردش كره زمين است و در اين مدت تدريجا تمام زمين را فرا مي گيرد.به عبارت ديگر شب قدر در سطح كل كره زمين به اندازه يك شبانه روز در هرجايي از كره است . بنابراين ، هر قسمتي از كره زمين در پاره اي از آن قرارمي گيرد .از اين رو اگر كسي آن را شبي در ايران درك كند و سپس به كشوردور دستي سفر نمايد و شب بعد در آن جا مجددا" ليله القدر را درك كند،در واقع يك شب بيشتر نبوده است ؛ زيرا شب بعد استمرار همان شب وپاره ديگري از آن واحد زماني است و فاصله شدن روز در بين دو نقطه ، آن رابه دو شب تبديل نمي كند؛ زيرا از 24 ساعت خارج نشده و آنچه در نظر اين فرد شب دوم است ، در واقع مراحل پاياني همان 24 ساعت مي باشد و درنتيجه همه آثار مترتب بر آن مانند تعيين مقدرات ، يك بار بيش نيست. به همين نسبت مساله شب نيمه شعبان و ... نيز روشن مي شود .به عبارت ديگر همه ً شب ها يا روزها همين حالت را دارند كه در عرض 24 ساعت به صورت متخالف و تدريجي كل زمين را پوشش مي دهند .;
کد سوال : 13787
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا رعايت حجاب اقليت هاي ديني در زمان پيامبر اجباري بود؟
پاسخ : الف ) چنان كه خود اشاره كرده ايد آيه 31 سوره ي نورحدود پوشش را مشخص مي كند : ب ) اقليت هاي مذهبي كه در قلمرو حكومت اسلامي زندگي مي كند موظفند مقررات و قوانين كشور اسلامي را رعايت كنند از جمله مواردي كه اقليت هاي مذهبي در جامعه اسلامي بايد رعايت كنند عبارتند از : 1- رعايت كليه مقررات و قوانين اسلامي ، كشورهاي محل اقامت 2- احترام به مقررات و شعاير ديني 3- عدم تظاهر به منكرات ، ( جواهر الكلام ج 21 كتاب جهاد صفحه 271 و 270 و 269 و 268 شيخ محمد حسن نجفي ( ره ) انتشارات دارالكتاب الاسلاميه ) . اقليت هاي مذهبي نمي توانند سنت هاي حاكم بر جامعه اسلامي را بشكنند طبق قراردادشان باحكومت اسلامي نبايد به حدود و احكام اسلامي تجاوز كنند .ج ) حجاب زنان ،از سنن قديمي تمدن هاي بشري بوده است و در اديان الهي دين به خصوص زرتشت ، يهود و مسيحيت مسيله حجاب و رعايت آن مطرح بوده است دربعضي از اديان مثل دين يهود، مسيله حجاب سخت تر از حجابي است كه اسلام مي گويد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : محمد محمدي آشناني ، حجاب دراديان الهي استاد شهيد مطهري ، مساله حجاب ;
کد سوال : 13788
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چگونه مي شود فهميد كه مرجعيت شخصي مورد تاييد امام زمان ( عج ) مي باشد؟
پاسخ : اين كه انسان چگونه بفهمد اجتهاد و مرجعيت شخصي مورد تاييد امام زمان ( عج ) هست يا نه منوط به نكاتي هست كه به طور اختصار به ذكر آنهامي پردازيم. به طور صد در صد قضاوت درباره اين كه مرجعيت فلان مرجعي مورد تاييدامام هست و مرجعيت شخص ديگري مورد تاييد نيست ، ممكن نيست . مگر ازراه اين كه كسي خود با امام در ارتباط باشد و از رضايت آن حضرت خبر حاصل بكند .در توقيعي از امام عصر ( عج ) آمده است : ( ( و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم ؛ امادر حوادث واقعه به راويان احاديث ما روي آوريد، كه اينان حجت من برشمايند و من حجت خدا بر ايشانم ) ) ، ( بحارالانوار، ج 53، ص 181، ح 10،دارالكتب الاسلاميه - مستدرك الوسايل ، ج 18، ص 317، ح 21458،مكتبه الاسلاميه ) . براي تشخيص اين كه كدام يك از فقيهان مورد تاييدامام ( ع ) است ، بايد به ملاك ها و معيارهايي كه از معصومين ( ع ) وارد شده است توجه كنيم و طبق آن مرجع تقليد خود را تعيين كنيم . در بيان آن معيارها، امام حسن عسكري ( عج ) از امام صادق ( ع ) نقل مي فرمايند : ( ( قال رجل للصادق ( ع ) ... فاما من كان من الفقها صاينا" لنفسه حافظ لدينه مخالفا"علي هواه مطيعا" لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه و ذلك لايكون الا بعض فقهاالشيعه لاكلهم... ؛ فقيهي كه خويشتن دار، حافظ دين ، مخالفت هواي نفس و مطيع امر مولايش باشد، عوام ( توده مردم ) حق تقليد از او را خواهندداشت و اين صفات در همه فقها نيست ، بلكه در بعضي از فقها هست ) ) ، ( وسايل الشيعه ، ج 18، ابواب صفات قاضي ، ح 20، ص 94 و 95،مكتبه الاسلاميه ) . بنابراين در تشخيص مجتهد و مرجع مورد تاييد امام ( ع ) ، اين معيارها را بايد در نظر داشت . اين خود مردمند كه بايد درباره آنها مطالعه وتحقيق كنند .از طرف ديگر همه ما مامور به ظاهر هستيم ؛ بنابراين كسي كه ظاهر او نشان دهنده چنين شرايطي است و به وسيله علما نيز فقاهت اوتاييد گردد، مصداق روايت بالا شناخته مي شود .;
کد سوال : 13789
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مراد از آيه ( الله نور السموات و الارض ) چيست ؟
پاسخ : براي دريافت معناي آيه مباركه ( ( نور ) ) بايستي به چند مقدمه توجه داشت : الف ) در قرآن مجيد از اموري با عنوان ( ( نور ) ) ياد شده است ؛ از جمله : 1- قرآن ( ( قدجاكم من الله نور و كتاب مبين ) ) ( مايده ، آيه 15 ) . 2- ايمان ( ( الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور ) ) ( بقره ، آيه 257 ) . 3- هدايت الهي ( انعام ، آيه ً122 ) . 4- اسلام ( صف ، آيه 6 و 7 ) و . ...از ملاحظه مجموعه موارد كاربرد كلمه ( ( نور ) ) در قرآن ، چنين برمي آيد كه : اين واژه ، در مواردي به كار برده شده كه موضوع هدايت و رهايي از ظلمات گمراهي مطرح است . حال گاهي ( ( هدايت كننده ) ) نور و سراج توصيف شده است و گاه ( ( هدايت شده ) ) وگاه نيز ( ( وسايل هدايت ) ) . حال به معناي جمله ( ( الله نورالسموات والارض ... ) ) مي پردازيم : خداوند نور آسمان ها و زمين است ؛ يعني ، هدايت بخش و راهنماي همه هستي است ( در اين معنا نور به معناي منور گرفته شده است ) . ( ( مثل نوره كمشكاه ... ) ) ، مثال نور او مانند چراغداني است كه در آن محل ، چراغي فروزان در درون حبابي شيشه اي قرار گرفته باشد و آن شيشه ( حباب ) همانند ستاره اي بدرخشد؛ چراغي كه از روغن درخت زيتوني كه شرقي و غربي نباشد ( يعني كاملا" از نور خورشيد بهره برده باشد و بخشي از روز در سايه نباشد ) و روغنش از فرط آمادگي براي سوختن ، نيازمند آتش نباشد، نوري است بر فراز نور جدر كمال درخشش و بدون نقطه تاريك ج وخدا هر كس را كه بخواهد، با نور خويش هدايت مي كند و به هر چيز آگاه است . حال با توجه به آيه بعد ( في بيوت اذن الله ) ، چنين برمي آيد كه مقصود از چراغ پرفروغ و ...قلب و اندرون مومناني است كه در خانه هايي خاص قرار دارند .آنان چراغ هايي فروزانند كه بدون هيچ ابهامي ، مي درخشندو نور ايمان از فطرت آنان مي جوشد جهمانند روغني كه براي اشتعال نيازي به جرقه نداردج . آنان غرق در نورند و خداوند هر كه را بخواهد، به اين نورهدايت مي كند، بنابراين مي توان گفت : اين آيه تمثيلي براي بيان نورهدايت الهي و خانواده هايي است كه حامل اين نور هستند ( خاندان انبيا واوليا ) . ;