• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 13754
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در روايت است دچار شدن يعقوب به فراق بخاطر ترك اولي بوده ، سوال آيابرادران يوسف جبري عمل كرده اند؟
پاسخ : اين گونه تنبيهات الهي موجب عملي جبري درديگران نيست بلكه برادران يوسف بطور اختياري عمل كردند ولي شايد اگر خداوند نمي خواست يعقوب را تنبيه نمايد از طريق ديگري يوسف را نجات مي داد و مثلا زودتر به او باز مي گرداند .;
کد سوال : 13755
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا نام حضرت فاطمه ( س ) در قرآن نيامده است ؟
پاسخ : اين سوال نسبت به ايمه - عليهم السلام - نيز جاري است و در همه پاسخ مشابهي دارد .شيوه برخورد قرآن با اهل بيت دادن يكسري اصول و معيارها و بيان امتيازات و ويژگي هاي برجسته آنان است . نه ذكر نام آنها مانند آنچه در آيه تطهير اطعام انفاق و...آمده است . اما اين كه از چه رو چنين شيوه اي اتخاذ گرديده كاملا بر ما روشن نيست ولي با توجه به قراين قرآني و تاريخي مي توان نتايجي به دست آورد : 1- روش قرآن در مسايل مهم فكري اجتماعي و سياسي دادن معيار به جاي معرفي اشخاص است و اين طبيعتا موجب شكوفايي اذهان است و به جامعه اين مسووليت را مي دهد كه در پي كشف مصاديق انطباق با ضوابط تعيين شده برآيند .2- جرياناتي در عصر پيامبر وجود داشت كه هر گونه سخني ازپيامبر ( ص ) در مورد اهل بيت - عليهم السلام - را حمل براين مي كردند كه پيامبر آمده است تا خود را و سپس نزديكانش را بر مردم حاكم گرداند .اين برنامه آن قدر قوت گرفت كه پيامبر ( ص ) را مجبور ساخت به هنگام نوشتن وصيت از تصميم خود منصرف شود زيرا بيم آن مي رفت كه برخي به خاطر اجراي برنامه هاي شوم خود حتي اصل رسالت پيامبر ( ص ) را منكر شوند چنانچه يزيد گفت : ( ( لعبت هاشم بالملك فلا خبرجا و لا وحي نزل ) ) . با نگاهي دقيق به حوادث تاريخي به خوبي روشن مي شود كه همين مساله در مورد قرآن نيز راه مي يافت و اگر به صراحت نامي از آنان مي آمد و با اجمال و اشاره قضيه ختم نمي شد چه بسا الهي بودن آن را نيز منكر مي شدند و اساسا بنيان دين را ويران مي ساختند .در اين جا ممكن است گفته شود كه خداوندخوداعلام داشته كه حافظ قرآ ن است . پاسخ آن است كه : بلي ولي خداوند هر چيزي را از طريق اسباب و وسايل ويژه و مناسبش به انجام مي رساند و يكي از اسباب حفظ قرآن رعايت همين شيوه هاست زيرا اين روش انگيزه مخالفت و تحريف قرآن را از بين برده يا محدود مي سازد .;
کد سوال : 13756
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : بين خدمت به خلق و نماز شب كداميك از ثواب بيشتري برخوردار است ؟
پاسخ : 1- ( ( عن ابي عبدالله ( ص ) قال : من سعي في حاجه اخيه المسلم فاجتهد فيها فاجري الله علي يديه قضاها كتب الله عزوجل له حجه و عصره واعتكاف شهرين في المسجد الحرام و صيامهما و ان اجتهد فيها و لم يجرالله قضاها علي يديه كتب الله عزوجل له حجه و عمره ) ) ، ( كافي ، ج 2،ص 198 ) . 2- ( ( حدثني محمد بن موسي بن المتوكل قال حدثني محمد بن جعفر قال حدثني سهل بن زياد عن محمد بن اسماعيل عن سعدان بن مسلم عن اسحاق بن عمار قال قال ابوعبدالله ( ع ) يا اسحاق من طاف بهذا البيت طوافا" واحدا" كتب الله له الف حسنه و محا عنه الف سييه و رفع له الف درجه و غرس له الف شجره في الجنه و كتب له ثواب عتق الف نسمه حتي اذا وصل الي الملتزم فتح الله له ثمانيه ابواب الجنه يقال له ادخل من ايهاشيت قال فقلت جعلت فداك هذا كله لمن طاف قال نعم افلا اخبرك بما هوافضل من هذا قلت بلي قال من قضي لاخيه المومن حاجه كتب الله له طوافا"حتي بلغ عشرا" ) ) ، ( الكافي ، ج 2، ص 192، باب قضا حاجه المومن -ثواب الاعمال ، ص 49 ). ;
کد سوال : 13757
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا بايستي اصلا شب قدري وجود داشته باشد؟ و چرا بايد وحي نازل شود؟
پاسخ : هر چند هر موجود طبيعي درمخزن غيب الهي داراي وجود عقلي است كه از آن نشيه تجرد معقول به مرحله تجسم محسوس تنزل مي يابد، ( حجر / 21 ) و شب قدر نيز از اين اصل كلي مستثنا نيست ، از اين رو، مي تواند داراي ارزش نفسي باشد اما ارج ظاهري آن به حرمت آن چيزي است كه در اين زمان خاص نزول يافت و آن قرآن كريم است . چنانكه ارزش مكان به متمكن آن است ارزش زمان نيز به م تزمن آن است ، ( تفسير موضوعي قرآن كريم ( قرآن در قرآن ) ، آيت الله عبدالله جوادي آملي ، مركز نشر اسرا قم ، چاپ اول ، 1378 ش ، ج 1 صص 77 - 78 ) حرمت خاص شب قدر به پاس نزول قرآن است و از اين رو معناي قدر ومنزلت شب قدر كه بيش از ارج هزار ماه است هرگز به معناي ارزش اعتباري نخواهد بود بلكه به بركت قرآن به معناي ارج وجودي و شدت درجه هستي است . اين زمان به جهت نزول قرآن به قدري اهميت يافته است كه براي اينكه تمام روزها و شبهاي سال فيض ظرفيت چنين رخداد مبارك را ادراك كنند تقدير امور و تنزل معاني قرآن و مفاهيم عالي آن برابر ماههاي قمري توزيع شده است تا با تنوع و تحول همراه باشد و تمام شبهاي سال از جهت گردش جام تقدير و كاس تنزيل بهره مند گردند و فيض سيال الهي راكد نگرددو اگر برابر سال شمسي تنظيم مي شد چنين اداره ً كاسي و چنان بهره وري دركار نبود، ( همان ، صص 78 - 79 ) . به حرمت قرآن اين شب آنچنان عظيم القدر گشته كه براي مراقبت مستمر و اجتماعي مداوم در سنگر جهاد اكبر،مخفي شد زيرا آب هستي در هر كوي و برزني ارزان عرضه نمي شود .حق شب قدر است در شبها نهان ==تا كند جان هر شبي در امتحان ==نه همه شبها بود قدر اي جوان ==نه همه شبها بود خالي از آن ==در ميان دلق پوشان يك فقير==امتحان كن و آنكه حق است آن بگير== ( مثنوي ، 2/2935 -2937 ) از اين رو پرسش شما را بايد به صورت ديگري بيان كرد و آن اينكه چرا اصلا" بايد وحيي و نزول وحيي باشد؟ در تاريخ اديان توحيدي پس ازنام مقدس خداوند هيچ كلمه اي به اهميت و شگرفي ( ( وحي ) ) نيست . چرا كه اگر وحي نبود : 1- خداوند با غنا و استغناي كامل ذات و ذاتي اش از كل آفرينش در پرده ً غيب الغيوب باقي مي ماند و در آن صورت كار انسان زار وعرصه بر او تنگ بود و در آن صورت كل بشريت با يك دست اسلحه شكسته بسته يعني عقل عدد انديش تنها مي ماند، ( قرآن در اسلام ، علامه سيد محمدحسين طباطبايي ، دفتر انتشارات اسلامي ، قم ، چاپ هفتم ،1374 ش ، صص 91 - 92 ) . 2- ميان غيب و شهود، طبيعت و ماورا طبيعت فاصله اي پر نكردني مي افتاد .3- اگر خداوند خود را از طريق وحي بر انسان آشكار نمي كرد، آدمي ناچار بود كه درباره ً وجود خداوند فقط حدس بزند ياحداقل به دو گروه تقسيم مي شدند عده اي حدس مي زدند كه خدا هست ومبديي هست ، هم جهاني غيبي و هم غيب جهاني دارد .و عده اي نيز حدس مي زدند كه هر چه هست در همين دنيا است و نه پيش از آفرينش خداوندي در كار بوده است و نه پس از پايان طبيعي جهان . سپس از حدس هم فراترمي رفتند چنانكه در تاريخ فكر و فلسفه رفتند و العياذ بالله استدلال به عدم مبد مي كردند، ( قرآن شناخت ، بها الدين خرمشاهي ، طرح نو، تهران ، چاپ سوم ، 1375 ش ، صص 45 - 46 ) . 4- اگر وحي نبود، آدمي در پرتو وجود وجاودانگي روح براي شناخت حقايق جهان پس از مرگ هيچ منبع اطلاعاتي نداشت و هيچ گونه پيش بيني خاصي در باب نيازهاي ضروري اين سفرطولاني و بي بازگشت نمي توانست ارايه كند .اما اگر قرآني نبود : 1- آدمي ازاولين و مهم ترين و پربارترين نعمت الهي محروم بود زيرا انسان تنها در سايه تعليم خداوند و دريافت و تلقي قرآن ، به كمال نهايي خويش مي رسد و تاقرآن نباشد، كسي به مقام انسانيت راه نمي يابد، ( تفسير موضوعي قرآن ،صص 23 - 24 ) . 2- انسان عاقل نمي گشت ، تعاليم قرآن تنها براي عالم نمودن نيست بلكه براي عاقل ساختن آنهاست ، ( عنكبوت ، 43 ) تلاش قرآن براي اين است كه انسان را پس از عالم شدن عاقل كند و عاقل كسي است كه معارف الهي را خوب بفهمد و آن فهميده ها را نيز خود معتقد شود و در مقام عمل هم خوب عمل كند .3- از هدايت محروم مي گشت زيرا قرآن كتاب هدايت و در واقع آخرين ، عالي ترين و كامل ترين آن است ، ( نحل ، 89 - بقره ،1-2 و ...) 4- در افراط و تفريط فرو مي غلتيد، زيرا انسان به بعضي از چيزهاگرايش دارد و از بعضي ديگر گريزان و منزجراست و نقش قرآن در اين ميان تعديل ارادت و كراهت انسان است كه انسان به چه سمتي گرايش پيدا كند واز چه سمتي بپرهيزد .از اين رو قرآن كريم براي تنظيم جذب و دفع ، و تعديل شهوت و غضب ، و تصحيح ارادت و كراهت ، و تسويه محبت وعداوت وتولي انسانها بشير و نذير است ، ( فصلت ، 2 و 4 - مريم ، 97 ) ليك گر واقف شوي زين آب پاك ==كه كلام ايزد است و روحناك ==نيست گردد وسوسه كلي ز جان ==دل بيابد ره به سوي گلستان ==ز آنكه در باغي و در جويي پرد==هر كه از سر صحف بويي برد== ( مثنوي ، 4/3470 - 3472 ) 5- آدمي در غفلت بود و عمر خود را به غفلت سپري مي كرد زيرا تنها نگاه خود رامحدود به دنياي مادي مي ساخت و آن را چون سراي حقيقت مي انگاشت واز اين رو جهان براي او معنايي ورا و بالاتر از خود نداشت بلكه هر چه رامي ديد و مي نگريست تنها موجودات تقطيع شده اي مي پنداشت كه فارغ ازمبد و غايت است و نه ( ( از جايي است ) ) و نه ( ( رو به جايي ) ) دارد .اما آيات قرآن انسان را به تدبير واداشته و او را از اين غفلت بيدار مي سازد، ( ص ، 29 -محمد، 24 ) ( براي آگاهي بيشتر در اين باب نكا : مقالات ، استاد محمدشجاعي ، سروش ، چاپ دوم ، 1371 ش ، ج اول ، صص 89 - 98 ) به هر روي دليل نزول قرآن نياز آدمي است و تا زماني كه اين نياز هست - كه تا ابدخواهد بود - بايد قرآن باشد و تا قرآن هست بايد ظرف نزول و زمان ابلاغ آن يعني شب قدر وجود داشته باشد .براي آشنايي بيشتر با قرآن توصيه مي كنيم ج اول تفسير موضوعي قرآن كريم حضرت آيت الله جوادي آملي رابه دقت مطالعه فرماييد .پاره اي از راز و رمزهاي وجود شب قدر مي توانداينها باشد : 1- سازندگي ، پاكسازي و پرواز زيرا : الف : شب قدر، شب تفكراست : در عظمت و فخامت شب قدر همين بس كه خود قرآن فرموده است : ( ( انا انزلناه في ليله القدر ) ) : ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم ، ( قدر، 1 ) . درتعريف شب قدر بعضي چنين گفته اند كه ظاهرا" مراد از قدر، تقدير واندازه گيري است چون خداوند تعالي در اين شب تمام حوادث و پيش امدهارا تا سال آينده مقدر مي فرمايد تقدير حيات ، ممات ، رزق ، سعادت ، شقاوت و هر گونه مقدرات ديگر .در صفت شب قدر در آياتي ديگر چنين آمده : ( ( فيهايفرق كل امر حكيم امرا" من عندنا انا كنا مرسلين رحمه من ربك... ؛ در آن شب هر امري بر حسب حكمت ( الهي ) تدبير و جدا مي گردد ( آري ، نزول قرآن ) فرماني بود از سوي ما؛ ما ( محمد ( ص ) را ) فرستاديم اينها همه بخاطررحمتي است از سوي پروردگارت ، ( دخان ، 4 و 5 و 6 ) . به قول علامه طباطبايي اين امر حكيم نيست مگر همان احكام و مستحكم ساختن حوادث واقعه با تمام خصوصيات آن كه با تقدير و به سبب اندازه گيري الهي مقدر مي شود ) ) ، ( الميزان ، علامه محمدحسين طباطبايي ، ج 20، ص 331 ) واين شب قدر هر مساله استمرار و تكرر دارد دليلش در همان آدرس پيش گفته شده . بنابراين از ديدگاه قرآني شب قدر شب تقدير مقدرات يك ساله مي باشد .اين خود نيز امري بزرگ و سرنوشت ساز است . از طرفي هرمسلماني مي داند كه دعا كردن مخصوصا" در شب قدر، موثر مي باشداينجاست كه مسلمان معتقد به قرآن و دين باور به تفكر مي نشيند كه در شب قدر، مهمترين حاجت و خواسته دل را وارسي كند و برگزيند .اين تفكر خودبارقه و جرقه اي مي شود تا انسان حاجات بلند معنوي را به طاق نسيان نسپارد و از تنگ نظري خواهش هاي پست مادي به وسعت نگري عوالم بلندمعنوي صعود كند و بينديشد كه در چنين راهي كه مردان توشه از دل بسته اند==ساده لوحي بين كه فكر آب و نان داريم ما== ب : شب دعا و توبه است : اگر در اثر تفكر انتخاب بهترين و مهمترين حاجت خود، دريافت كه ازآن حاجت بسي محروم است و دست ما كوتاه و خرما بر نخيل است و كم كم كه اين فكر در جان نفوذ كرد انسان به حال دعا و توبه و درخواست مسالت پرعظمت خود با تضرع و مسكنت ، مي افتد و اين حال دعا و توبه بعد از تفكر،دومين سير معنوي است دعا براي وصول به آن اهداف عالي است كه باتفكر به آن رسيده و توبه از هر آن چيزي است كه پاي دل را در گل فرو برده وانسان را از وصول به آن كرامت انساني و سير عرفاني بازداشته . البته اين منافاتي با خواسته هاي دنيوي كه هر انساني به آن نيازمند است ندارد چه آنكه ربنا آتنا في الدنيا حسنً و في الاخر حسنً و قنا عذاب النار، ( بقره ، 201 ) از اين كه بگذريم اصل حال دعا و توبه خود امري بس مطلوب ، روح افزا،جان آفرين و لذت بخش مي باشد چه بسا در آن حال خوش و لذت معنوي جرقه اي ديگر در فكر و دل افتد كه چقدر غافل و سرگشته هستيم كه به خوشي هاي پست دنيوي سرگرم گشته ايم و كم كم همين فكر تحريكي شودتا انسان اين حال معنوي را در خود استمرار بخشد .ج : آمرزش گناه : حال دعاو توبه و تضرع و مسكنت خود زمينه ساز آمرزش گناهان مي باشد و ابواب رحمت ربوبي را مي گشايد علامه طباطبايي مي فرمايند : ( ( سلام هي اشاره دارد به عنايت الهي به سبب شمول رحمت براي بندگاني كه رو به درگاه قدسيش آورده اند .) ) ، ( الميزان ، علامه طباطبايي ، ج 20، ص 333 ) . د : عطرفطرت : با آمرزش گناه راه به سمت و سوي فطرت انساني كه همان فطرت خدايي است گشوده مي گردد و عطر فطرت به مشام مي رسد .( ( فاقم وجهك للدين حنيفا" فطره الله التي فطر الناس عليها ...) ) : روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن ، ( اين دين حنيف و حق گرا ) همان فطره الله است كه خداوند بنيان انسان را بر همان فطره الله بنا نهاد در اول آيه بعد مي فرمايد : ( ( منيبين اليه ) ) يعني بايد در حالي باشد كه شما به سوي او باز گشت و انابه وتوبه مي كنيد به عبارتي ديگر شرط روي كردن باطني انسان به دين حنيف كه همان فطره الله است انابه به سوي پروردگار است و باز با عبارتي ديگر نتيجه انابه و توبه آمرزش گناه است و نتيجه آمرزش گناه رويكرد قلبي به فطره الله است از طرفي در روايات زيادي وارد شده كه فطره الله همان توحيد است ، ( سفينه البحار، شيخ عباس قمي ، ماده دين ) بنابراين عطر فطرت از گل توحيد معطر شده است و نيز مي شود گفت با استشمام عطر فطرت عطرمعرفت و عرفان توحيد به مشام مي رسد .ه : معرفت خدا : بر حسب بعضي از روايات كه فطره الله همان توحيد است در واقع رسيدن به فطرت يعني رسيدن به توحيد همان توحيدي كه فطري مي باشد و از دل تجلي مي كند نه آن توحيد عقلي و استدلالي كه صرفا" متناسب با دستگاه خيال مي باشد .اگربه توحيد رسيد به هدف خلقت دست يافته است زيرا ( ( و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون . ) ) : جن و انس را نيافريديم مگر به اين هدف كه مرا عبادت كنند، ( ذاريات ، 56 ) . در روايتي ليعبدون به ليعرفون تفسير شده يعني مگر به اين هدف كه مرا بشناسند پس با وصول به معرفت توحيد به هدف خلقت مي رسد .اين سير معنوي پيش گفته همه و همه راز و رمز وجود با بركت شب قدر را آشكار مي سازد البته در اين مسير هر كس به حسب خصوصيات خودمي تواند گام بر دارد به عبارت ديگر نتايج حاصله از اين سير داراي مراتب است از اين رو اوليا الله در شب قدر به تجليات مخصوص توحيد ذاتي دست مي يابند حافظ مي گويد : دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند==وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند==بيخود از شعشعه پرتوذاتم كردند==باده از جام تجلي صفاتم دادند==چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي ==آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند== حلقه تكويني : در اين باب بحث بسيار فني و دقيق و ظريف است كه در اين چند سطر نمي گنجدبراي دريافت شمه اي از آن رجوع شود به كتاب ( پرواز در ملكوت ، امام خميني ، ج 2، ص 220، تفسير سوره قدر ) ;
کد سوال : 13759
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا در روايات ، مطالبي براي جلوگيري از فقر مالي ، فقر معنوي و ضعف قواي جسماني ذكر شده است ؟
پاسخ : براي جلوگيري از فقر در روايات نكاتي مطرح شده است كه برخي از آنها را مطرح مي كنيم . 1- امانت داري وپرهيز از خيانت : پيامبر اكرم ( ص ) مي فرمايد : ( ( الامانه تجلب الغنا والخيانه تجلب الفقر؛ امانت داري ثروت را و خيانت فقر را جلب مي نمايد ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 3، ص 2448 ) . 2- ميانه روي در مصرف : امام صادق ( ع ) مي فرمايد : ( ( ضمنت لمن اقتصد ان لايفتقر؛ براي كسي كه ميانه روي مي كندضمانت مي كنم كه فقير نشود ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 3، ص 2447 ) . 3- نيكي كردن و صدقه پنهاني دادن : امام علي ( ع ) مي فرمايد : ( ( البر و صدقه السرينفيان الفقر ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 3، ص 2447 ) و نيز مي فرمايد : ( ( داوواالفقر بالصدقه والبذل ؛ فقر را با صدقه و بخشش مداوا كنيد ) ) ، ( ميزان الحكمه ،ج 3، ص 2447 ) . 4- انجام صله رحم : پيامبر اكرم ( ص ) مي فرمايد : ( ( صله الرحم تزيد في العمر و تنفي الفقر ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 2، ص 2447 ) . 5- زيادگفتن ( ( لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم ) ) . امام علي ( ع ) مي فرمايد : ( ( من الح عليه الفقر فليكثر من قول لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 2، ص 2447 ) . 6- درخواست از خدا : امام صادق ( ع ) مي فرمايد : ( ( من لم يسال الله من فضله افتقر؛ هر كس از خدا فضلش رادرخواست نكند فقير مي شود ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 3، ص 2448 ) . 7- پرهيزاز كسالت و واماندگي : امام علي ( ع ) مي فرمايد : ( ( ان الاشيا لما ازدوجت ازدوج الكسل والعجز فنتج منهما الفقر؛ هنگامي كه اشيا را در كنار هم قرارمي دادند، كسل بودن و واماندگي را در كنار هم قرار دادند و نتيجه آن فقرشد ) ) ، ( ميزان الحكمه ، ج 3، ص 2448 ) . 8- پرهيز از تقاضا كردن : امام علي ( ع ) مي فرمايد : ( ( من فتح علي نفسه بابا" من المساله فتح الله عليه بابا"من الفقر؛ هر كس بر روي خود دري از تقاضا بگشايد خداوند دري از فقر براو مي گشايد ) ) . و ديگر اين كه : ترك زدودن تارهاي عنكبوت در خانه ، ادراردر حمام ، غذا خوردن در حال جنابت ، انجام فعل حرام زنا، اظهار حرص ، خواب بين نماز مغرب و عشا و نيز خواب قبل از طلوع خورشيد و عادت به دروغگويي و گوش دادن به موسيقي و طرد كردن فقير از موارد ديگري است كه در روايات ، ( ميزان الحكمه ، ج 3، ص 2448 ) از عوامل فقر شمرده شده است . آنچه كه در اين روايات آمده است ، برخي قابل تحليل مادي است و مي توان تاثير آن را در فقر تبيين كرد و برخي شايد از محاسبه ظاهري خارج باشد، اما به هر حال تاثير خود را مي گذارد .عواملي كه درروايات تاكيد شده بيشتر بر عوامل روحي و معنوي تاكيد كرده است مانندتقاضا كردن از ديگران و باب درخواست و نياز را بر خود باز كردن كه عامل تشديد عدم اعتماد به نفس و فقر بيشتر مي شود و نيز مانند كسل بودن ودرماندگي كه انسان را از تلاش و كوشش براي رفع فقر و به دست آوردن ثروت باز مي دارد و يا تقاضا كردن از خدا كه قطعا" تاثير خاصي دارد وتوكل و روحيه انسان را بالا مي برد و يا اين كه خيانت ورزي شايد دركوتاه مدت انسان را به ثروت برساند اما در درازمدت انسان را به فلاكت و فقر مي رساند زيرا مردم به چنين شخصي اعتماد نمي كنند و به تدريج ازصحنه مبادلات اقتصادي خارج مي شود .اما بايد توجه داشت كه عامل اصلي در گرفتار نشدن به فقر دو چيز است كه به دو مورد اول در روايات مذكوراشاره شده است و روايات فراوان ديگري در اين زمينه موجود است . 1- كارو تلاش براي تحصيل روزي . 2- مصرف صحيح و عاقلانه درآمد .3- پس انداز وسرمايه گذاري . اما در مورد فقر معنوي مطلب بسيار روشن است . عمده مباحثي كه در كتاب و سنت مطرح شده است براي از بين بردن فقر معنوي انسان و غنا بخشيدن به امور معنوي انسان است تا گرفتار فقر معنوي نگشته و به پوچي و بيهودگي گرفتار نگردد .توسل به ايمه اطهار ( ع ) خواندن قرآن با تامل و تفكر، خواندن ادعيه و مناجات معصومين ( ع ) ،عبادات مستحبي ، تفكر در نعمت هاي الهي ، تفكر در مرگ و آخرت ،مجالست با عالمان و اولياي الهي از مواردي است كه فقر معنوي انسان رابرطرف مي كند .براي برطرف نمودن ضعف قواي جسماني نيز در روايات مطالبي مطرح شده است كه مي توان به كتاب هاي طب النبي ، طب الصادق وطب الرضا مراجعه كرد .;
کد سوال : 13760
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : فرمايش حضرت علي ( ع ) به آن منجم كه ( من صدقك بهذا فقد كذب القرآن ) را توضيح فرماييد؟
پاسخ : حضرت علي ( ع ) به آن منجم فرموده بود : ( ( فمن صدقك بهذا فقد كذب القرآن و استغني عن الاستعانه بالله ) ) . با عنايت به روايات ديگر ( روايات فراوان كه يكي از آن ها خطبه 91 خطبه اشباح كه در آن كلمه بسعودها ونحوسها آمده ) ممكن است توجيه شود به اين كه اگر كسي كواكب را به طورمستقل موثر بداند و براي خداوند نقشي قايل نباشد، در جهت قرار دادن تاثير در كواكب و ...چنين شخصي قرآن را تكذيب كرده و خود را از كمك خداوند بي نياز دانسته است . ولي اگر كسي معتقد باشد كه اين آثار را خداونددر كواكب قرار داده و به طور حتم حكم نكند كه فلان طور خواهد شد، بلكه مشيت خداوند را موثر بداند؛ اين منافاتي با توحيد ندارد چنان كه عده اي ازعلما تصريح به اين مطلب نموده اند .مثل اين كه هواشناسي با ديدن اوضاعجوي ، بگويد به احتمال قوي باران خواهد آمد .اين سخن منافاتي با توحيدنخواهد داشت ؛ زيرا در عقيده او فاعل در ملك خداوند است و همومي تواند باران را نفرستد و. ...;
کد سوال : 13761
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آداب خواندن دعاي عهد براي خانم ها چگونه است ؟
پاسخ : از حضرت صادق ( ع ) نقل شده كه هر كس چهل صباح دعاي ( ( عهد ) ) را بخواند از ياوران حضرت مهدي محسوب مي شود، ( مفاتيحالجنان ) . ظاهر آن مي رساند كه چهل روز پي در پي باشد وبعد از نماز صبح بخواند .گفتني است كه در مستحبات خيلي دقت لازم نيست و اگر قدري وقت آنها جا به جا شد اشكال ندارد .بلي اگر انسان بخواهد به دستوري كه داده شده عمل كند بايد دقيقا" همان طور كه سفارش شده رفتار كند و شامل مردان و زنان هر دو مي گردد.;
کد سوال : 13762
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مراد از آيه ( في ايام نحسات ) چيست ؟
پاسخ : راجع به آيه شريفه ( ( في ايام نحسات ) ) علامه طباطبايي ( ره ) مطالبي نوشته اند كه اجمال آن اين است : سعد بودن و نحس بودن ايام دو گونه است : يك قسم مربوط به ايام هفته و ماه مي شود ( مثل نحس بودن چهارشنبه و سيزدهم هر ماه ) و يك قسم مربوط به قرآن و عقابله و ساير حالات سيارات . از نظر عقلي در هر دو قسم نمي شود دليلي نفيا" واثباتا" اقامه كرد .اما از نظر ادله نقليه در قسم اول روايات مختلف و بحث مفصلي وجود دارد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : تفسير الميزان ، تفسير آيه 19قمر .درباره قسم دوم ( نجوم و اوضاع سيارات و كواكب ) گفتني است : گرچه پاره اي از پيش بيني هاي منجمان درست در نمي آيد؛ ولي حكاياتي كه از آنان نقل شده و رواياتي كه در اين باب آمده ، معلوم مي شود اجمالاً ارتباطي بين اوضاع آسماني و حوادث زميني وجود دارد .پس اصل اين مطلب ( ارتباطبين اوضاع آسماني و حوادث زميني ) علاوه بر اين كه در روايات آمده است ،آيه شريفه ( ( فنظر نظره في النجوم و قال اني سقيم ) ) نيز ممكن است دلالتي برآن داشته باشد .اما درباره تقويم ها و مطالبي كه در آن نوشته شده گفتني است كه : آنچه در ارتباط با هيات و نجوم نوشته اند قابل اعتماد است ؛ يعني ،ورود قمر به برج عقرب و خروج آن ؛ مثلا" و يا مقارن شدن سياره اي باسياره اي يا مقابله آن ( حالتي كه بين آنها زاويه 180 درجه باشد ) و مسايلي ازاين قبيل را با قواعد نجومي بسيار دقيق محاسبه مي كنند ( حتي درجات ودقيقه ها و ثانيه هايش را ) و از اين نظر قابل اعتماد مي باشند .اما آنچه درنجوم احكامي مي نويسند؛ يعني ، آنچه بر اين قرانات مترتب مي كنند ( ازسعد و نحس بودن يا آمدن باران و ...) روايتي در تاييد آنها نيست ؛ به جز بدبودن ازدواج در حالي كه قمر در عقرب است كه در روايات آمده و كراهت آن مورد فتواي برخي از فقها است. ;
کد سوال : 13763
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا مي توان براي اثبات تحريف قرآن ، به اخبار تمسك نمود؟
پاسخ : قرآن و روايات تحريف حضرت علامه طباطبايي ، درباره ي اين گونه روايات بحث سبوطي دارند كه حاصل آن اين است . گرچه عده اي ازمحدثين شيعه و حشويه و جماعتي از محدثين اهل سنت درباره ي تحريف قرآن با اخباري كه در كتب معتبر شيعه و در صحاح سني ها نقل شده است ،استدلال كرده اند؛ اما به موجب دلايل و براهين متقن ، هيچ كدام از آن اخباربر تحريف قرآن دلالت نمي كنند .زيرا : 1 .تمسك به اخبار براي اثبات تحريف قرآن ، مستلزم حجت نبودن خود آن اخبار است ؛ زيرا با قبول تحريف قرآن ، بر نبوت خاتم الانبيا دليلي باقي نمي ماند، تا چه رسد به امامت امامان و حجيت اخبار ايشان . اساسا" خبر، وقتي حجيت دارد كه قرآن پشتوانه ي آن باشد .اگر استحكام قرآن با اين اخبار متزلزل شود،خودبه خود استحكام اخبار هم سست مي شود؛ لذا وضع اين اخبار به گونه اي است كه از فرض وجودشان ، عدم خودشان لازم خواهد آمد .2 .احتمال دسيسه و جعل حديث كه احتمالي قوي است و قراين آن را تاييد مي كنند،به خصوص روايات مربوط به خلقت ، تاريخ انبيا، حوادث صدر اسلام و اخباروارده در تفاسير آيات ، اعتباري براي اين گونه روايات باقي نمي گذارد؛لذا نه حجيت شرعي پيدا مي كنند و نه حجيت عقلايي ، حتي صحيحترين آن هااز نظر سند هم از ارزش مي افتد .زيرا از نفي دروغ عمدي نمي توان احتمال فريب خوردن را منتفي داشت . 3 .همه ي آن روايات ، خبرهاي واحدي مي باشند كه يا سندشان ضعيف است و يا در دلالت قاصرند و به فرض صحت سند و روشني دلالت ، تنها موجب ظن مي باشند .اين اخبار از نظر سندمرسل يا مقطوع هستند و بر اساس علم حديث از ارزش ساقط مي باشند .ازنظر دلالت بر تحريف هم ، به دلايل ذيل قاصرند : الف . بسياري از روايات كه آيه اي از قرآن همراه با عبارتي افزون بر اصل آن آيه آمده است ، در صددتفسير و بيان تفصيلي آن آيه مي باشد و دلالتي بر الحاق آن عبارت به آيه ي قرآني ندارد؛ مثلا" در روايتي در كافي ، امام صادق ( ع ) در تفسيرآيه ي ( ( و ان تلووا او تعرضوا ) ) فرموده است : ( ( ان تلووا ( الامر ) و تعرضوا ( عما امرتهم به ) ) ) كه جملات بين پرانتز آن ، تفسير آيه است نه جز آيه . وهمين طور است عبارت ( ( في علي ) ) در آخر آيه ي ( ( يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك ( في علي ) ) . روايت نمي خواهد بگويد آن كلمه جز قرآن است ،بلكه مي خواهد بگويد آيه در حق آن جناب نازل شده است . ب . در رواياتي كه در مقام تفسير آيه اي است ، ذكري و يا دعايي به آن اضافه مي نمايند تامردم هنگام تلاوت ، رعايت ادب آن آيه را بكنند؛ مانند روايتي كه در آن عبارت ( ( كذلك الله ربي ) ) در آخر سوره ي توحيد از زبان مبارك امام رضا ( ع ) نقل شده است . ج . اختلافاتي كه در باب نوع الفاظ آيات درروايات مشاهده مي شود قرينه بر اين است كه مراد، تفسير آيه به معناست ؛ مثل روايات مربوط به آيه ي ( ( و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذله ) ) كه در بعضي ( ( انتم ضعفا ) ) آمده و در برخي ( ( انتم قليل ) ) ذكر شده است . 4 .گاهي در ميان برخي از روايات منقوله تعارض و تنافي مشاهده مي شود كه بر اساس قاعده ي كلي ( ( تساقط روايات در هنگام تعارض ) ) ،بايد به تساقط آن ها حكم كرد .مانند روايات وارده از طرق خاصه و عامه و دراين كه آيه اي در قرآن براي حكم سنگسار بوده و افتاده است . در يكي آمده است : ( ( اذا زني الشيخ و الشيخه فارجموهما البته فانهما قضيا الشهوه ) ) و درديگري آورده است : ( ( الشيخ و الشيخه اذا زنيا فارجموهما البته ... ) ) و دربعضي آمده است : ( ( و بما قضيا من اللذه ) ) و در برخي آورده است : ( ( نكالا"من الله و الله عليم حكيم ) ) و در بعضي هم آخر آيه آمده است : ( ( نكالا من الله و الله عزيز حكيم . ) ) افزون بر آنچه گذشت ، روايات فوق با حديث شريف ثقلين ، كه استحكام سندي و دلالتي آن بر صيانت قرآن بر كسي پوشيده نيست ، تنافي دارند و از طرفي با مفاد رواياتي كه امر به عرضه ي آن ها برقرآن مي نمايند و محوريت را قرآن معرفي مي كنند، سازگاري ندارند .براي آگاهي بيشتر ر.ك : علامه طباطبايي : ترجمه تفسير الميزان ، ج 12، ص 150 -192 محمدهادي معرفت : مصونيت قرآن از تحريف ، ترجمه محمد شهرابي علامه حسن زاده ً آملي : قرآن هرگز تحريف نشده است به طور يقين تمام اين روايات در دلالت بر تحريف عاجز و ناتوانند زيرا : 1 .با قطع نظر از سنداين گونه روايات ، نوعا" امثال اين روايات در صدد بيان شان نزول ،تطبيق و تفسير آياتند نه چيز ديگر .انس و الفت با سبك و سياق سخنان معصومين ( ع ) جز اين را نمي طلبد .به باور كسي كه با روح سخنان آن حضرت آشناست ، تمام اين احاديث در مقام بيان اسباب نزول و آشنا ساختن اذهان مردم نسبت به آن هاست نه در صدد القاي شبهه و تفرقه ميان مسلمانان . 2 .تمام احاديث ذكر شده ، از جهت سند صحيح نيستند؛ زيراحديث شماره ي 1 و 2 طبق گفته ي محدثين ، يك حديث است كه به دو سندنقل شده است و هر دو هم از جهت سند ضعيف و مجهول محسوب مي شوند، ( مراه العقول ، ج 5، ص 30 و 78 .) و حديث شماره ي 3 هم به لحاظ قرارگرفتن ( ( منخل ) ) در ميان سلسله ي سند، از حيث سند ضعيف مي باشد؛ زيرابه گفته ي محدثيني مانند نجاشي ، كشي و علامه در كتاب خلاصه ، وي شخصي فاسد و ضعيف در نقل به شمار مي آيد، ( الكافي ، الاصول و الروضه ، ج 7، ص 62 .) حديث شماره ي 4، تكرار حديث شماره 1 و روايت شماره ي 8 نيز تكرارروايت 3 مي باشد .و حديث شماره ي 10 هم از كتاب تفسير عياشي نقل شده است كه متاسفانه سلسله ي احاديث اين كتاب ، محذوف هستند؛ لذارواياتش مقطوع و يا مرسله به حساب مي آيند .روايت شماره ي 5 و 9 ازكتاب تاويل الايات الظاهره نقل شده اند كه اولي مجهول و عينا" روايت 1مي باشد و دومي نيز مقطوع يا مرسله است . روايت نقل شده از كتاب مناقب ابن شهر آشوب نيز در حقيقت همان روايت شماره 1 مي باشد؛چنان كه خود به نقلش از كتاب كافي تصريح مي كند بالاخره روايت منقول از علي بن ابراهيم در كتاب صراط مستقيم هم در سند ضعف دارد .حاصل اين كه ، تمام روايات مطرح شده درباره ي تحريف قرآن ، به طور كلي يا اشكال سندي دارند و يا ايراد دلالتي ، كه به اين دو لحاظ نمي توانند تحريف قرآن را ثابت كنند.;
کد سوال : 13764
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : ( لوح محفوظ ) يعني چه ؟
پاسخ : لوح : حكايتگر موجودي است كه در آن مفاهيم ، معلومات و حقايق كلي جهان هستي مضبوط و ثبت است . از اين حقيقت به ( ( كتاب مبين ) ) ، ( نوشته ً آشكار ) ، ( ( ام الكتاب ) ) ( اصل كتاب ) ، ( ( كتاب حفيظ ) ) ( نوشته ً مصون از تغيير ) ، كتاب مكنون ( كتاب پوشيده ) ، ( ( كتاب مسطور ) ) ( كتاب نوشته شده ) و ( ( لوح محفوظ ) ) ( صفحه نگاه داشته شده ) ياد شده است ، ( ر.ك : رسايل توحيدي ، صص 174 - 177 ). ;