• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 431
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا امامان معصوم ع ، براي مقابله با مشكلات و تلخي‏ها، در زندگي معمولي خود از علم غيب بهره نمي‏گيرند؛ براي مثال آيا امير مؤمنان علي ع مي‏دانست ابن ملجم نقشه ترور دارد؟ اگر جواب مثبت است، چرا او را زنداني نكرد؟
پاسخ : دانشمندان اسلام شناس بدين پرسش پاسخ‏هاي گونه‏گون داده‏اند. بخشي از اين پاسخ‏ها به اختصار چنين است: T}علامه طباطبائي{T امام دو نوع علم دارد: عادي و غيبي. پيامبر ص و امام ع مانند ديگران انسانند و با استفاده از حواس ظاهري، تجربه و عقل با جهان خارج ارتباط برقرار مي‏كنند. در اين نوع علم، تكليف وجود دارد و احكام الاهي وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه به آن تعلق مي‏گيرد. از سوي ديگر، امام در هر حالي و شرايطي به اذن الاهي به حقايق جهان هستي آگاهي دارد. اين علم غيب شامل واقعيت‏هاي گذشته، حال و آينده مي‏شود و امام بر همه چيز آگاه است. علم غيب، موهبتي الاهي است و خطا و تغيير در آن راه ندارد. در حقيقت علم امام، آگاهي بر قضاي حتمي الاهي و »لوح محفوظ« علم اللّه است. در نتيجه، هيچ تكليفي به متعلق اين گونه علم تعلق نمي‏گيرد؛ زيرا تكليف در جايي معنا دارد كه انجام يا ترك چيزي در اختيار مكلف باشد. امر و نهي درباره قضاي حتمي بيهوده و بي‏اثر است؛ زيرا اراده انساني در آن تأثير ندارد. بنابراين، براي مثال، امام حسين ع با آن كه علم غيب داشت و مي‏دانست سرانجام مسلم بن عقيل چه مي‏شود، او را به نمايندگي از خود به كوفه فرستاد؛ زيرا اين قضاي حتمي خدا بود. 1 T}آيت اللّه جوادي آملي{T هر چند معصوم ع به اذن خدا از غيب با خبر است؛ امّا علم غيب تكليف نمي‏آورد. اگر علم از راه عادي به دست آمد و شرايط حجيت شرعي تمام شد، تكليف آور است؛ ولي علم غيب از راه عادي به دست نمي‏آيد و علم به قضا و قدر و لوح محفوظ است؛ پس امر و نهي و تكليف به ارمغان نمي‏آورد. به اين دليل، وجود مبارك حضرت امير ع - با آن كه مي‏داند چه شبي ضربت مي‏خورد - به مسجد مي‏رود؛ امام حسن مجتبي ع - با آن كه مي‏داند در كوزه چه خبر است -آب را مي‏نوشد و امام حسين ع - با آن كه مي‏داند در عاشورا چه خواهد شد - به كربلا مي‏رود. علم غيبِ امام ع مثل علمي است كه فرشتگان دارند؛ ولي تكليف به آن تعلق نمي‏گيرد. حكمت الاهي بر اين تعلق گرفته است كه معصومان ع نيز مانند انسان‏هاي ديگر آزموده شوند؛ در جبهه‏ها رنجِ تشنگي و گرسنگي و خستگي و... ببينند؛ زخمي شوند و به شهادت برسند. اگر بنابراين بود كه ازعلم غيب بهره گيرند، هرگز شكست نمي‏خوردند. البتّه‏گاه براي حفظ و عزّتِ دين از علم غيب هم استفاده مي‏كنند؛ ولي اساس بر اين است كه در جريان امور ظاهري از علوم عادي بهره گيرند. 2 T}آيت اللّه جعفر سبحاني{T معصومان، رهبر و اسوه و الگوي مردمند؛ بنابراين بايد طوري زندگي كنند كه بشود آن‏ها را سرمشق قرار داد. اگر بنا بود پيامبر ص يا امام ع مشكلات خود را به وسيله اعجاز و علم غيب حلّ كند؛ ديگر چگونه مي‏توانست سرمشق زندگي مردمان باشد و آنان را به صبر و بردباري و جهاد و... فراخواند؟! كسي كه مسلح به سلاحي علم غيب است كه ديگران ندارند و هميشه از آن سلاح براي پيروزي خود استفاده مي‏كند، نمي‏تواند الگوي مناسبي براي مردم باشد؛ زيرا در غم و رنج و مصيبت و مشكل انسان‏هاي عادي شريك نيست. معصوم ع ، براي آن كه بتواند به شكل عملي به تبليغ و دعوت پردازد، از راه و روش وعلوم عادي و حس و تجربه و عقل استفاده مي‏كند و از علم غيب بهره نمي‏گيرد؛ مگر در موارد استثنايي آن هم براي حفظ دين و ايمان مردم و هدايت آن‏ها. جواب ديگري كه در برخي از روايات هم بيان شده، آن است كه علم امام ع اختياري و ارادي است و فعلي نيست؛ يعني امامان(ع) هر وقت بخواهند بدانند، خداي تعالي آن‏ها را آگاه مي‏كند. پس در مواردي كه در سؤال ذكر شده، امام معصوم(ع) به اختيار و اراده خود نخواسته است بداند. اين امر به هيچ وجه نقص و اشكال نيست؛ زيرا هرگاه اراده كنند، بلافاصله علم غيب را به دست مي‏آورند. بنابراين روايات، آگاهي پيامبر ص و امام(ع) مثل كسي است كه نامه‏اي همراه داشته باشد، هرگاه بخواهد مضمون نامه را بداند، مي‏تواند نامه را بگشايد؛ امّا گاه به جهت مصلحتي - با آن كه نامه را در دست دارد - آن را نمي‏خواند. طبيعي است مردم علم غيب ندارند و به هيچ وجه نمي‏توانند آن را به دست آورند؛ اما معصوم(ع) چنان كمال معنوي الاهي دارد كه هرگاه اراده كند، خداي حكيم بلافاصله آنان را از سرچشمه علوم غيبي سيراب مي‏سازد. 3 V}منابع 1 ر. ك: معنويت تشيع، علامه طباطبايي، ص 225 - 213. مقاله درباره علم امام . 2 ر. ك: گزارش پرسش و پاسخ دانشجويان با حضور آيت اللّه جوادي آملي، تابستان 1380. 3 ر. ك: آگاهي سوم؛ استاد جعفر سبحاني، ص 270 - 255.{V
کد سوال : 432
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چند ماه پيش در يكى از نقاط شهرمان زنى در اثر ضربات چاقوى همسرش به قتل مى‏رسيد. بعد از اين‏كه مرد مقصر شناخته شد، حكم اعدام و قصاص او بدان مشروط گرديد كه خانواده مقتول نصف ديه را بپردازند. اين امر بدان معنا است كه طبق احكام قرآن و اسلام ديه زن نصف ديه مرد است. با توجّه به اين‏كه خيلى علاقه‏مند بودم در باره دليل اين حكم اسلامى به جوابى قانع كننده دست يابم، به تفسير نمونه روى آوردم و نهايتاً به اين جواب رسيدم: چون مردان در خانواده غالباً عضو مؤثر اقتصادى‏اند و مخارج خانواده را متحمل مى‏شوند و بافعاليت‏هاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مى‏آورند، اگر اين تفاوت مراعات نشود، خسارتى بى‏دليل به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بى‏گناهش وارد مى‏شود. بنابراين، اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد حقوق همه افراد را رعايت كرده و از خلأ اقتصادى و ضربه نابخشودنى به يك خانواده جلوگيرى كرده است. حال سؤال بنده اين‏جا است، با توجّه به اين‏كه امروزه به دلايل مختلف زنان در خيلى مواقع همپاى مردان به اقتصاد خانواده كمك مى‏كنند و چرخ‏هاى اقتصادى خانواده را مى‏چرخانند، نحوه اجراى اين قانون چگونه است؟
پاسخ : براى روشن شدن برخى از ابعاد مسأله توجه به نكات زير سودمند مى‏نمايد: 1. اسلام نظامى جامع و به هم پيوسته دارد كه نظام حقوقى بخشى از آن است. فقه اسلامى زواياى گوناگون زندگى انسان را از پيش از ولادت تا پس از مرگ مورد توجّه قرار داده است. بنابراين، بايد تمام زوايا و مسائل ريز را در نگاه كلان و در راستاى آن برنامه كلى لحاظ كرد. پس تكيه به برخى نكات ريز و نگاه استقلالى به آن، بدون توجه به پيكره كلى و برنامه كلان، نتيجه مطلوب نمى‏دهد؛ براى مثال، امروزه كشورهاى پيشرفته بر اساس نظام مالياتى خاص اداره مى‏شوند. كشور آلمان نظام اقتصادى خود را بر 16درصد ماليات در تمام معاملات استوار ساخته است. اگر كسى به پرداخت ماليات 16درصدى در مقابل خريد يك كبريت اعتراض داشته باشد، اين اعتراض بدون در نظر گرفتن برنامه كلان آن كشور كه نظام اقتصادى خود را بر اساس آن استوار داشته، صورت گرفته است. پس از آن‏جا كه قانون به طور كلى وضع مى‏شود، قانون گذار مصلحت عمومى را رعايت مى‏كند و موارد استثنايى و تبصره‏اى سبب نقض حكم كلى نمى‏شود. 2. در حقوق اسلامى وظايفى خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف‏ناپذير است؛ براى مثال نفقه و خرجى همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زنى خود از منبع اقتصادى مستقل و موقعيت شغلى عالى برخوردار باشد، اشكال ندارد؛ ولى از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمى‏تواند وى را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگى مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل درونى شوهر را در اداره بهتر خانه يارى دهد، مسأله‏اى ديگر است؛ ولى اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است. 3. ديه مالى است كه در برابر آسيبى كه به انسان وارد شده است، گرفته مى‏شود.1 مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسى نمى‏تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و كسب مراتب علمى و عملى وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مى‏فرمايد: «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، از مرد يا زن كه همه از يكديگرند، تباه نمى‏كنم.»2 «هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى حيات [حقيقى‏] بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند، پاداش خواهيم داد.»3 «و كسانى كه كارهاى شايسته كنند مرد باشند يا زن، در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مى‏شوند، و به قدر گودى پشت هسته خرمايى مورد ستم قرار نمى‏گيرند.»4 «هر كه بدى كند، جز به مانند آن كيفر نمى‏يابد و هر كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آن‏جا بى‏حساب روزى مى‏يابند.»5 بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نائل شدن وى به مراتب والاى قرب الاهى است. در اين جهت جنسيت نقشى ندارد؛ زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهترى برخوردار باشند. ديه به معناى قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يكى از شخصيت‏هاى بزرگ علمى يا سياسى كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه‏اش با ديه كارگر ساده‏اى كه اين گونه جان باخته، برابر است. كسى نمى‏تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگى در جامعه ايجاد مى‏كند، ديه‏اش بيش‏تر است! چنان كه قتل عمد گناهى بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مى‏فرمايد:M} «هر كس كسى را -جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.»{M6 4. اين‏كه گفته مى‏شود سهم زن در ديه نصف سهم مرد است، در همه جا نيست. ديه زن در كم‏تر از ثلث با مرد يكسان است؛ يعنى ديه زن تا به ثلث ديه كامل نرسيده باشد، با ديه مرد برابر است؛7 چنان‏كه اين مسأله در ارث نيز مطرح است. در آن‏جا هم در مواردى سهم زن با مرد تفاوت ندارد. 5. اسلام مسؤوليت اداره اقتصادى خانواده را به عهده مرد قرار داده است و زن از اين مسؤوليت معاف است. با توجّه به اين‏كه ديه براى غرامت و جبران بخشى از خلأ ايجاد شده در خانواده آسيب ديده است، و از نظر اقتصادى نقش اصلى و كليدى به عهده مرد نهاده شده، اين ديه در مرد به طور كامل گرفته مى‏شود. ممكن است گفته شود، در مواردى كه زن نقش اول اقتصادى را ايفا مى‏كند، حكم مسأله چه خواهد بود؟ پاسخ آن است كه قانون به نحو عام وضع و اجرا مى‏شود، و موارد استثنايى كه زن نقش عمده اقتصادى را به عهده گرفته است، سبب نمى‏شود اصل قانون ملغا گردد يا استثنا پذيرد. البتّه حتّى در اين فرض نيز مسؤوليت اقتصادى خانواده به عهده مرد است و مرد نمى‏تواند از اين مسؤوليت شانه خالى كند. 6. حكم به نقص ديه زن به معناى كم‏تر بودن حق زندگى و سلامتى زن نيست. اين قانون با توجّه به ديدگاه اقتصادى اسلام و مسؤوليت‏هاى مرد و زن كه مرد را عامل اول اقتصادى مى‏داند، وضع شده است. حق زندگى در زن و مرد يكسان است. بدين سبب، اگر مردى زنى را بكشد، مى‏توان قاتل را با پرداخت نيم ديه قصاص كرد و شارع ولىّ دم را به پذيرش نصف ديه و صرف نظر از قصاص نفس مجبور نمى‏سازد. اين بدان معنا است كه در ديه مسأله به حق زندگى و سلامت باز نمى‏گردد و پيامدهاى اقتصادى لحاظ شده است. مرد، با توجّه به خصوصيات طبيعى‏اش قوى‏تر و در بُعد اقتصادى ظاهرتر است؛ و در صورت عدم، خلأ وجودش بيش‏تر احساس مى‏شود؛ وگرنه زن و مرد هر دو انسانند و از حق زندگى و سلامتى يكسان برخوردارند.8 7. با اجراى قوانين اسلام در همه ابعاد، تعادلى كامل ميان زن و مرد ايجاد مى‏شود؛ زيرا از يك طرف مرد دو برابر سهم زن ارث مى‏برد؛ ولى وظيفه اداره اقتصادى و پرداخت هزينه‏هاى جارى خانه (خوراك، پوشاك و مسكن) بر دوش او است؛ زن سهم خويش را براى خود نگاه مى‏دارد و در موارد دلخواهش مصرف مى‏كند، بى‏آن كه مسؤوليتى خاص بر دوش داشته باشد. در نتيجه‏گاه سهم مصرف اختصاصى زن از سهم مصرف اختصاصى مرد بيش‏تر مى‏گردد. با توجّه به اين ديد جامع، تعادلى كامل در نظام خانواده ايجاد مى‏شود. زن با ديد عاطفى خود، بر اساس ملاحظه مسائل اخلاقى، گاه در جهت حلّ مشكلات اقتصادى خانواده گام بر مى‏دارد؛ ولى شرعاً در اين مورد وظيفه‏اى ندارد. 8. مسأله تنصيف ديه زن از ديرباز در كتب فقهى مطرح شده است. شيخ طوسى پس از ذكر مسأله، آن را نظر تمام فقيهان‏9 شيعه و سنى جز دو تن از علماى اهل سنّت معرفى مى‏كند و دليل خود را اجماع و برخى روايات مى‏داند.9 10 - دليل عمده در مسأله رواياتى است كه در اين زمينه وارد شده است. عبداللّه بن مسكان از امام صادق(ع) چنين نقل مى‏كند:H} دية المرأة نصف دية الرجل؛{H11 ديه زن نصف ديه مرد است. اهل سنّت نيز از رسول خدا(ص) چنين نقل كرده‏اند:H} دية المراة على النصف من دية الرجل{H؛12 ديه زن نيمى از ديه مرد است. معاذ هم مثل اين روايت را نقل كرده است.13 اين مطلب از حضرت اميرالمؤمنين على(ع)، عمر، ابن عباس، زيد بن ثابت نيز نقل شده است.14 سخن را با روايتى كه در بردارنده اصل و حكمت حكم و پرورش دهنده روح تعبد است، به پايان بريم. ابان بن تغلب مى‏گويد: به امام جعفر صادق(ع) عرضه داشتم، درباره مردى كه يك انگشت زنى را قطع كرده، چه مى‏فرماييد؟ ديه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت را قطع كرد؟ فرمود: بيست شتر. گفتم: اگر سه انگشت را قطع كند، چه؟ فرمود: سى شتر. گفتم: اگر چهار انگشت او را قطع كند؟ فرمود: بيست شتر. گفتم: سبحان اللّه، سه انگشت را قطع مى‏كند، ديه‏اش سى شتر است و چهار انگشت را قطع مى‏كند، ديه‏اش بيست شتر؟! ما اين سخن را در عراق مى‏شنيديم، از گوينده‏اش بيزارى مى‏جستيم و آن را به شيطان نسبت مى‏داديم. حضرت فرمود: آرام؛ اى ابان، اين حكم رسول خدا-صلى اللّه عليه واله- است كه ديه زن و مرد تا ثلث يكى است و اگر به حد ثلث رسيد، نصف مى‏گردد. اى ابان، تو خواستى با قياس با من سخن گويى. چنانچه سنّت قياس شود، دين از بين مى‏رود.15 ------------------------- پى‏نوشت: V}1. ر.ك: رياض المسائل، چاپ قديم، ج 2، ص 528. 2. «فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى بَعضُكُم مِن بَعضٍ». آل عمران(3): 195. 3. «مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانُوا يَعمَلُونَ». النحل(16): 97. 4. «وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ نَقِيراً». النساء(4): 124. 5. «مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزى إِلاّ مِثلَها وَ مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فِيها بِغَيرِ حِسابٍ». غافر(40): 40. 6. «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً وَ مَن أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً». مائده (5): 32. 7. النهاية، شيخ طوسى؛ قواعد الاحكام، علامه حلى، ج 3، ص 594؛ ايضاح الفوائد، فخرالحققين، ج 4، ص 571؛ مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبيلى، ج‏13، ص 452؛ موطأ مالك، ج 2، ص 854. 8. القضاء فى الفقه الاسلامى، ص 73. 9. ر.ك: احكام القرآن، احمد بن على الجصاص، ج 2، ص 238؛ المبسوط، شمس الدين السرخسى، ج 26، ص 79؛ الهداية، ابوالخطاب الكلوذانى، ج‏8، ص‏306. 10. الخلاف ج 5، ص 254. مؤلف جامع الخلاف و الوفاق نيز چنان ادّعا كرده است كه اين مسأله مورد اتّفاق است و جز آن دو تن (ابن عليه و اصم) مخالفى ندارد. شافعى، نووى، ابن منذر و ابن عبدالبر نيز ادعاى اجماع كرده‏اند و نووى سخن شيخ طوسى را باز گفته است. ابن قدامه، پس از نقل ادعاى اجماع در اين مسأله به مخالفت آن دو تن اشاره كرده، مى‏گويد اين قول نادر است و با اجماع صحابه و سنّت پيامبر(ص) مخالفت دارد. (جامع الخلاف و الوفاق، على بن محمد قمى، ص 564؛ كتاب الام، ج 6، ص 114؛ المجموع، محيى الدين النووى، ج 19، ص 54؛ المغنى، ج 9، ص 529 و 531). 11. وسائل الشيعه، حر عاملى، ج 29، ص 205. 12. ر.ك: البحر الزخار، ج 6، ص 286. 13. ر.ك: السنن الكبرى، ابوبكر احمد بن الحسين البيهقى، ج 8، ص 9؛ نيل الاوطار، ج 7، ص 225. 14. ر.ك: السنن الكبرى، ج 8، ص 95 نصب الراية، ابومحمد الزيلعى، ج 4، ص 362. 15. الكافى، شيخ كلينى، ج 7، ص 300.{V
کد سوال : 433
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من هميشه سعي مي کنم خوش برخورد و مهربان باشم حتي با کساني که از لحاظ فکري و عقيده اي هيچ شباهتي با من ندارند آن قدر در اين زمينه پيشرفت کرده ام که گاهي اوقات دوستانم تعجب مي کنند اما مدتي است که فکر مي کنم خسته شده ام شايد علت آن سنگيني درسها در عين فشار زياد فعاليتم در بسيج باشد حس مي کنم ديگر کشش ندارم گاهي به خود مي گويم چرا به خاطر هدايت و جذب يک نفر خودم را انگشت نماي بچه مذهبي ها کنم نمي خواهم اطرافيانم فکر کنند من چه شخصيتي هستم (هيچ کس نمي تواند به اعتقادات من خللي وارد کند)؟
پاسخ : احساس مسؤوليت و تعهد ديني شما قابل تحسين است اما اين مهم نبايد با دو پيامد منفي همراه باشد يکي آن که موجب آسيب به زندگي شخصي شما در تمام ابعاد زيستي، روحي و رواني شود و دوم آن که ديگران از اين شکل برخورد شما احساس ناخرسندي و دلزدگي نکنند به گونه اي که زمينه انجام تکاليف شرعي و اخلاقي را از بين ببرند. آنچه گويا الان شما را به تحرير اين سؤال واداشته است همانا نکته نخست است. شما بايد در انجام تعهدات ديني و اخلاقي خود نه دچار افراط شويد و نه تفريط. نه آنقدر تلاش نماييد که خود را خسته سازيد و به دست خويش به خويشتن آسيب رسانيد و نه ره تفريط پيشي گيريد که از مسؤوليت و تعهد خود بازمانيد، لذا بايد به ميزان اعتدال وظايف ديني و اخلاقي خود را در قبال ديگران وجامعه اي که در آن زندگي مي کنيد انجام دهيد.
کد سوال : 434
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آياتي که در قرآن به امامت امامان معصوم اشاره دارند (مخصوصا ولي عصر ارواحنا فداه) کدامند؟
پاسخ : نخست بايد دانست در قرآن بسياري از مطالب بنا بر مصالحي به طور آشکار بيان نشده است. به عنوان مثال جزئيات برخي احکام به تفصيل نيامده است چه بسا به خاطر آن که علاوه بر تلاوت قرآن ارتباط مردم با پيامبر و امامان(ع) نهادينه شود و يا نام امامان به طور آشکار در قرآن نيامده چه بسا به خاطر آن که مخالفان انگيزه اي براي تحريف قرآن پيدا نکنند و يا ستيزه گري خود را با اسلام و قرآن علني نکنند. اگر چه با تصريح «نام» نيز مشکل حق ستيزان حل نمي شود چنان که بشارت پيامبر اسلام(ص) در تورات و انجيل آمده اما بسياري از اهل کتاب، اهل حقيقت را کتمان کردند و ايمان نياوردند. اما آن چه مهم است اشارات موجود در قرآن و امکان تبيين حق براي حق پذيران است. آيات مربوط به حضرت مهدى(عج) در قران مجيد فراوان است كه از بين آنها به ذكر دو آيه اكتفا مى‏شود. T}آيه اول:A} {Tولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون ان فى هذالبلاغا لقوم عابدين{A؛ M}به تحقيق در زبور از پس تورات نوشتيم كه مسلما زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد، به يقين در اين سخن پيام رسايى است براى قومى كه بندگان خدايند{M، V}(انبيا، آيه 105){V. آيه شريفه از سرنوشت نهايى زمين خبر مى‏دهد كه بندگان صالح، آن را به ارث خواهند برد. قابل تأمل در آيه بالا اين است كه در تورات حضرت موسى و زبور حضرت داوود از اين حكومت ياد شده است، در حالى كه اين دو پيامبر الهى خودشان از انبيايى بوده‏اند كه حكومت داشتند؛ با اين حال به آنها خبر از حكومت صالحان بر روى زمين داده شده است (آن هم با اين همه تأكيد). مطلب ياد شده، اين حقيقت را روشن مى‏كند كه اين وعده الهى، حكومتديگرى است و آن حكومت بر كل زمين مى‏باشد. كلمه الارض هم اشاره به همين معنا دارد. گفتنى است كه براى همين در كتاب اين دو پيامبر، وعده تحقق حكومت جهانى داده شده است و چنين حكومتى تا اين زمان نبوده و مخصوص به زمان ظهور امام زمان(عج) است. اختصاص ذكر اين وعده جهانى در تورات و زبور (از ميان كتاب‏هاى آسمانى ديگر)، ظاهرا به جهت تجربه حكومت مؤمنان بر بخشى از زمين در زمان حضرت موسى و داوود بوده است. T}آيه دوم:{T A}وعداللّه‏ الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون{A؛ M}خداوند كسانى از شما را كه ايمان آوردند و صالحات را انجام دادند، وعده فرمود كه آنان را قطعا در زمين به خلافت خواهد گمارد، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودندبه خلافت گمارد و قطعا برايشان دينشان را مستقر خواهد نمود؛ دينى كه آن را برايشان پذيرفت و قطعا آنان را از پس خوفشان به حالت امنيت، دگرگون مى‏كند، به جهت آن كه مرا عبادت كنند [و] چيزى را با من شريك نگردانند و هر كه بعد از آن كفر ورزد پس قطعا آنان فاسقانند{M، V}(نور، آيه 55){V. در اين آيه شريفه، خداوند وعده استقرار حكومت الهى بر روى زمين را به مسلمانان مى‏دهد؛ حكومتى كه در سايه آن هيچ گونه ترسى نيست و در آن عبادت خداوند بدون شرك انجام مى‏شود؛ يعنى، حكومتى صد در صد اسلامى كه در آن از شرك و نفاق اثرى نيست. كاملاً روشن است كه حكومتى با اين خصوصيات، تا به حال نبوده و تنها حضرت حجت است كه حكومت جهانى خواهد داشت و دنيا را پر از عدل و داد نموده و ريشه كفر و نفاق راخواهد كند. تشبيه اين حكومت به حكومت پيامبران گذشته، در نوع حكومت (يعنى الهى بودن آن) است؛ نه در خصوصيات آن از جهت جهانى بودن و برچيده شدن كفر و شرك از سراسر جهان. اما دلايل وجود حضرت مهدى غير از دليل عقل كه حكم مى‏كند به اين كه در هر زمان بايد حجتى زنده از طرف خداوند بر مردم باشد، روايات متواتر و فراوانى هست كه از شيعه و سنى نقل شده است. حتى چند نفر از علماى اهل سنت كتاب‏هايى در مورد حضرت مهدى و اثبات وجود آن حضرت و اين كه خواهد آمد و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد و... نوشته‏اند. براى مطالعه بيشتر ر.ك: صفة المهدى، حافظ ابى نعيم اصفهانى والعرف الوردى فى اخبار المهدى، سيوطى. اطلاعاتى به صورت آمارى از روايات در مورد امام زمان(عج) - كه از كتب شيعه و سنى استخراج شده است - براى شما ذكر مى‏شود: 1- روايات بشارت به ظهور حضرت مهدى(عج) 675 مورد 2- رواياتى كه مى‏رساند از اهل بيت پيامبر(ص) است 389 مورد 3- رواياتى كه دلالت مى‏كند از اولاد على(ع) است 214 مورد 4- رواياتى كه دلالت مى‏كند از اولاد فاطمه(س) است 192 مورد 5- رواياتى كه دلالت مى‏كند نهمين فرزند امام حسين(ع) است 148 مورد 6- رواياتى كه دلالت مى‏كند از اولاد امام زين‏العابدين(ع) است 185 مورد 7- رواياتى كه دلالت مى‏كند از اولاد امام حسن عسكرى(ع) است 147 مورد 8- رواياتى كه دلالت مى‏كند زمين را پر از عدل و داد مى‏كند 132 مورد 9- رواياتى كه دلالت مى‏كند عمر حضرت طولانى است 318 مورد 10- رواياتى كه دلالت مى‏كند حكومت حضرت جهانى است 47 مورد 11- رواياتى كه دلالت مى‏كند امام دوازدهمين است 136 مورد در پايان روايتى از يكى از كتاب‏هاى معتبر اهل سنت ذكر مى‏شود. رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «اگر از زمانه و روزگار باقى نماند مگر يك روز، خداوند مبعوث خواهد كرد مردى از اهل بيت مرا كه زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ظلم و جور شده بود»، V}(مسند احمد حنبل، ج 1، ص 99 - ج 3، ص 17 و 70){V. و اما درباره چرايي عدم تصريح نام امامان در قرآن مجيد توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم: به اين پرسش ارزنده، پاسخ‏هاى متعدد داده شده است كه با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مى‏شود. 1. «تبيين» قرآن توسط پيامبر(ص)؛ عدم تصريح به خصوصيّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنايى نيست. قرآن خود متكفل بيان تمام مصاديق و جزئيات فروع معارف و دستورالعمل‏ها نيست تا عدم تصريح به نام امامان مورد نظر شيعه امرى خلاف انتظار و غير موافق با سبك ويژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از اين دست است. شايد در بين احكام و دستورهاى شريعت مطلبى به اهمّيّت و محوريت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابيرى نظير ستون خيمه دين، مرز ميان كفر و ايمان، عامل تقرب هر پرهيزكار و نخستين پرسش و اساسى‏ترين عامل پذيرش ديگر اعمال نشان دهنده اهمّيّت اين تكليف الاهى است؛ امّا به راستى آيا در آيات قرآن نشانى از تعداد ركعات و خصوصيات اين فريضه وجود دارد؟! قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از اين دست اشاره كرده، بيان خصوصيات ديگر اين مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زكات واجب و حج و خمس و ساير دستورهاى شريعت مقدس نيز از همين نظام تبعيت كرده است؛ يعنى فشار اصلى را بر تثبيت اين واجبات گذارده و بيان خصوصيات را به دستگاه ديگر (سنت) واگذار كرده است. همين دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصير و امام صادق(ع) نيز جارى شده است: ابو بصير كه از شاگردان تيزبين امام ششم(ع) است، پيرامون آيه 59 سوره نساء - A}«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»{A - كه مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولياى امور فرا مى‏خواند، به طرح پرسش مى‏پردازد. طبيعى است كه در خدا و رسول به دليل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، ترديد راه نمى‏يابد؛ امّا ذكر واژه «اولياى امور» و اجمالى كه در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسيد: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شيعه است و مراد از «اولياى امور» امام على(ع) و اهل بيت‏اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟ امام صادق(ع) در پاسخ به سبك خاصّ قرآن اشاره كرد و فرمود: وقتى براى پيامبر آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه ركعت و چهار ركعت را نام نبرد تا آن‏كه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آيه زكات نازل شد، خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آن‏كه رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضيح داد. A}«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ{A» درباره على و حسن و حسين - عليهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر كه من مولا و آقاى اويم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مى‏كنم درباره كتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى - عزوجل - خواسته‏ام ميانشان جدايى نيفكند تا آن‏ها را كنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد....»1 از اين روايت در مى‏يابيم وظيفه بيان مصداق‏ها و موارد و نيز تبيين جزئيات بردوش پيامبر(ص) است. همين جهت شيعه را بر آن داشت تا بر سنت پيامبر(ص) تاكيد ورزد؛ بر عدم امكان اكتفا به قرآن در تشخيص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستين هجرى در ممنوعيت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان كه مى‏دانيم اين ممنوعيت سرانجام در اواخر دوران بنى اميه برطرف شد و تدوين كتب روايت نزد تمام فرقه‏هاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسيرش چنين روايت مى‏كند: عمران بنِ حُصين به مردى كه گمان مى‏كرد كتاب الله به سنت نياز ندارد، گفت: «تو احمقى، آيا حكم نماز ظهر را كه بايد چهار ركعت خواند و حمد و سوره‏اش را آشكار نخواند، در قرآن يافته‏اى؟ و به همين گونه به نماز و زكات و مثل آن‏ها اشاره كرد و گفت: آيا اين [امور] را در قرآن روشن شده يافته‏اى؟ همانا كتاب خدا اين امور را مبهم بيان كرد. و سنت آن را تفسير مى‏كند.»2 در همان تفسير از «مكحول»، يكى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنين نقل مى‏كند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نيازمندتر است. البته اين تعبير افراط گونه مور تاييد شيعه نيست. بر اساس باورهاى شيعه سنّت، مشروعيت و حتّى صحت مندرجات و محتويات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاكم بر آن به دست مى‏آورد. سند حجيت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحيح معارف و وظايف دينى بى عنايت به سنت نبوى(ص) و روايات اهل بيت(ع) ممكن نيست. در اين‏جا، پرسشى ديگر رخ مى‏نمايد: رسول اكرم(ص) اين معارف و احكام جزئى و تفسيرى را از كجا به دست مى‏آورد؟ از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه جمع و قرائت آيات قرآن و نيز بيان مراد و مقاصد و شرح و تبيين آيات از ناحيه خداى متعال است: A}«إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ{A‏3؛ جمع قرآن - كلمات در آيات، آيات در سوره‏ها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى كه بر تو قرآن را خوانديم، تو [پيامبر(ص)] هم پيروى كن و قرآن را همين گونه بخوان. - مرحله بعد «بيان» قرآن است كه آن هم وظيفه ما است». بنابراين، بيان و تشريح مقاصد آيات هم از ناحيه خدا است و به وسيله وحى ديگرى جز وحى قرآنى در اختيار پيامبراكرم(ص) قرار مى‏گيرد. پس ما با دو وحى روبه‏رو هستيم: «وحى قرآنى» و «وحى تبيينى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحيه خدا است؛ امّا در وحى تبيينى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آيات 43 و 44 سوره نحل به اين دو گونه وحى اشاره مى‏كند: A}«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ{A؛ M}ما بر تو «ذكر» را نازل كرديم تا قرآنى را كه براى مردم نازل شده تبيين و تفسير كنى و زمينه تفكر آن‏ها را فراهم سازى{M». اين ذكر همان «وحى تبيينى» است كه درست تجلى يافته است و تمام سخنان پيامبر(ص) در زمينه معارف و دستورالعمل‏هاى دينى را شامل مى‏شود. اين مقدمات نشان مى‏دهد عدم ذكر مصداق‏ها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احكام الاهى را شامل مى‏شود. بنابراين، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) بايد سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه كه در تفسير و تبيين معارف و ديگر فرائض دينى به «سنت» نياز منديم. 2. تأكيد بر روش توصيفى؛ از روش‏هاى جالب توجّه قرآن تأكيد بر صفات و ويژگى‏ها و عدم اصرار بر ذكر نام اشخاص است. شايد حكمت اين روش توجّه دادن امت به صفات و ويژگى‏هاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذكر شده به شناخت اشخاص و تطبيق صفات بر آنان بپردازند و اهمّيّت و جايگاه اشخاص را با ميزان صفات تجلى يافته در آنان بسنجند. روش بيان «توصيفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مى‏بخشد؛ زيرا در هر قطعه‏اى از زمان زمينه تطبيق افراد و جوامع بر شاخصه‏هاى ذكر شده در قرآن فراهم مى‏شود و امكان دستيابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه‏هاى فردى و اجتماعى تأمين مى‏گردد. قرآن «كلام فصل» است - A}«إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْل{Aٌ»4 - و بين حق و باطل تمييز مى‏دهد و راهنماى انسان در فتنه‏ها است؛ چنان كه پيامبر(ص) فرمود: «هنگامى كه فتنه‏ها چون پاره‏هاى شب تاريك شما را فرا گرفت، به قرآن روى آوريد» از سوى ديگر، حكومت شايستگان نياز هميشگى جوامع دينى است و به بخشى از امت اسلامى و يا قطعه‏اى خاصّ از تاريخ، اختصاص ندارد. براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره‏اى چنين پهناور، بيان شاخصه‏ها و شايستگى‏ها و ويژگى‏هاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترين راه شمرده مى‏شود. بدين سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواريون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر كرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ويژگى‏ها و نه نام‏ها توجّه كنند و امكان بهره‏گيرى‏هاى نو از قرآن فراهم شود. بنابراين، شيعه معتقد است مسلمانان در آيات بسيارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شده‏اند و وظيفه دارند با تطبيق ويژگى‏هاى ياد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نيازهاى دينى، اجتماعى و سياسى خود را از درگاه آنان جويا شوند. بر اساس همين نكته مهم، امام باقر(ع) مى‏فرمايد: H}«مَنْ لَمْ يَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الفِتَنْ{H». هر كس امر ولايت ما را از قرآن به دست نياورد؛ نمى‏تواند از فتنه‏ها مصون ماند.» در اين روايت دو نكته قابل تأمل مى‏نمايد: 1. امر ولايت اهل بيت(ع) در قرآن وجود دارد و توصيفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مى‏شود. اگر به راستى از سر تحقيق و بدون هيچ گونه اعوجاج و كج فهمى سراغ آيات رويم، نشانه‏ها و صفات و ويژگى‏هايى كه براى امامان بيان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدايت خواهد كرد. پس امر ولايت امامان شيعه را مى‏توان از قرآن استخراج كرد. البته همان گونه كه پروردگار در تمام آفريده‏ها تجلى كرده است و تنها شايستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولايت اهل بيت(ع) از آيات نيز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نيازمند است. 2. شيعيان ممكن است از راه‏هاى گوناگون به امر ولايت امامان دست يابند، امّا با توجّه به اهمّيّت و مرجعيت قرآن كسانى از فتنه‏ها و شبهه‏ها و افراط و تفريطها رهايى مى‏يابند كه معرفت به ولايت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غير اين صورت، در فتنه‏هاى ناشى از افراط و تفريط سقوط خواهند كرد. به همين جهت مفسران و علماى بزرگ شيعه بخش عمده‏اى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولايت و شؤون آن معطوف داشته‏اند و ولايت امامان شيعه(ع) را به آيات الاهى مستند ساخته‏اند. تلاش و تأليف‏هاى آنان ذيل آياتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولايت»، «اكمال دين»، و... فراوان به چشم مى‏خورد. اين بحث را با حديثى از امام صادق(ع) پايان مى‏دهيم: «اگر قرآن آن‏گونه كه خدا خواسته و نازل كرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گيرد، هر آينه ما را با نشانه‏هاى ارائه شده‏اش خواهيد يافت.»5 بنابراين، بايد با نگاه جست‏وجوگر در آياتى كه صفات و ويژگى‏هاى رهبران و اولياى امور را بيان مى‏كند، نام‏هاى اهل بيت(ع) را استخراج كرد. شيعه افتخار دارد كه رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزيده است. ---------------------------- پى‏نوشت ها: V}1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ عليه الصلوةُ و لَم يُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِكَ وَ نَزَلَتْ عَلَيْه. الزَّكاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ اَرْبَعينَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى‏ كانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى‏ فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِك لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطيعُو اللَّهَ و اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْكُمْ» وَ نَزَلَتْ فى‏ عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى‏ عَلِىٍّ: مَنْ كُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصيكُمْ بكتابِ اللّهِ و اهل بيتى‏ فَاِنّى‏ سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا يُفَرّقَ بَيْنَهُما حتىَّ يوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى‏ ذلِكَ...»؛ اصول كافى، ج 2، ص 71. 2. «اِنّك رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى كتاب الله اربعاً لايُجْهَرُ فيها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ عليه الصَّلاةَ و الزَّكاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى‏ كِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ كِتابَ اللَّه تَعالى‏ اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسير و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182. 3. قيامت (75): 17 - 19. 4. طارق(86): 14. 5. تفسير عياشى، ج 1، ص 13.{V
کد سوال : 435
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : مقدمه ساز گام برداشتن در راه مستقيم چيست و احساس و تفکر، هر کدام در اين راه چه جايگاهي دارند و چگونه مي توان به دور از هرگونه سستي، تزلزل، غرور و بي انگيزگي، پوينده و پاينده در اين راه بود؟ لطفا در صورت امکان به سؤالم جواب دهيد تا بتوانم شناخت بيشتري در مورد هدف آفرينش پيدا کنم و تا دير نشده را هم را تشخيص دهم؟
پاسخ : «ان الله جميل و يحب الجمال؛ خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد». بنيان سرشت انسان بر زيبايي است به گونه اي که با زيبايي همه چيز براي انسان خوشايند مي شود و تمام هستي و آفرينش براي او با معنا و هدفمند مي شود و دوري از زيبايي ها احساس بيگانگي، بيهودگي و وحشت را به دنبال دارد تا آنجا که آدمي حتي از خودش هم بيزار مي شود و هدف آفرينش براي او مبهم و تاريک مي شود. به هر مقدار زيبايي ها را در زواياي زندگي و لايه هاي دروني و بيروني خودمان برجسته کنيم، اميد و نشاط و هدفمندي در زندگي ما بيشتر شکل مي گيرد و زندگي شفاف تر و با نشاط تر و پوياتر فراهم مي گردد گام نهادن در «صراط مستقيم» به معناي آن است که در تمام ابعاد زندگي فردي يا اجتماعي و اعتقادي خود آراسته به نيکي ها و زيبايي ها شويم و از ناهنجاري ها و زشتي ها دوري گزينيم. ويژگي صراط مستقيم نيز همين است چنان که خداوند مهربان در قرآن کريم به آن اشاره فرموده: «قل انني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا قيما مله ابراهيم حنيفا و ماکان من المشرکين؛ بگو خداوند مرا به راه مستقيم هدايت کرده، به دين استوار، همان آيين ابراهيم(ع) که هرگز به خدا شرک نورزيد» V}(انعام، آيه 161). {V يعني؛ صراط مستقيم دين قيمي است که هم خود ايستا است وهم پيروان خود را به ايستادگي که همان روش حنيف و متعادل و ميانه ابراهيم خليل(ع) باشد مي رساند. انسان موجودي پويا و سالک است و مقصد و غايت او در اين حرکت و سفر، لقاي خداوند و رسيدن به او است: «يا ايها الانسان انک کادح الي ربک کدحا فملاقيه؛ اي انسان تو با رنج و زحمت به سوي پروردگارت رواني و سرانجام او را ديدار مي کني» V} (انشقاق، آيه 6).{V در روايات متعددي صراط مستقيم بر قرآن کريم و امامان معصوم(ع) تطبيق شده چون هر کس به دنبال اين دو حرکت کند يقينا به سلامت به مقصد مي رسد. حضرت صادق(ع) در حديثي مي فرمايد: «الصراط المستقيم اميرالمؤمنين(ع)؛ راه راست، امير مؤمنان(ع) است» V} (تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 21، ح 94).{V و در حديثي ديگر مي فرمايد: «والله نحن الصراط المستقيم؛ به خدا سوگند! ما راه راست و مستقيم هستيم» V}(همان، ح 89). {V قرآن و اهل بيت(ع) هر دو صراط مستقيم هستند چون هر دو بيانگر دين و دعوت کننده به آيين توحيد و راه وصول به خداوند مي باشند. راه يافتن به صراط مستقيم و گام نهادن در راه راست تنها با ارتباط با خداوند و پيوند همه جانبه با حق امکان پذير است: «من يعتصم بالله فقد هدي الي صراط مستقيم؛ هر کس به خداوند تمسک جويد، به راه راست هدايت شده است» V}(آل عمران، آيه 101). {V بزرگترين خطر و مانع در مسير راهرو صراط مستقيم، شيطان و وسوسه هاي رنگارنگ است. او دشمن قسم خورده اي است که در کمين مسافران کوي دوست نشسته آماده است با تور وسوسه و فريب انسان ها را شکار نمايد «لاقعدن لهم صراطکم المستقيم؛ حتما در راه مستقيم تو در کمين بندگانت نشسته ام» V} (اعراف، آيه 16).{V خدايي که ما را به پيمودن اين راه ترغيب و تشويق نموده، لوازم و اسباب اين سفر را نيز در وجود ما قرار داده و ما را با ابزاري که طي اين مسير با آن ميسر است، مجهز نموده است. ابعاد مختلف انسان و قواي ظاهري و باطني و حواس و خيال و احساس و تعقل انسان هر کدام وسيله پيمودن اين راه ارزشمند است. اگر انسان بتواند ميان اين استعدادها و توانمندي هاي ظاهري و باطني تعادل ايجاد کند و هر کدام را در جايگاه مناسب خود به کار گيرد و بهره و حظ خويش را از هر کدام بگيرد، اين نيروها يار و ياور او در اين سفر خطير و ارزشمند مي باشند. اگر با احساسات و عواطفش بتواند کانوني از مهر و عشق و محبت به خداوند در درون خود به پا نمايد و دلش را لبريز از عشق و محبت حق نمايد و در پي آن اين محبت و عشق به همه عالم و نظام هستي که همگي مظهر حق و ظهور خالقيت و کمالات او هستند سرايت نمايد و با نيروي تعقل و تفکر و انديشه هر چه بيشتر راه هدايت و تکامل را براي خود هموارتر و روشن تر نمايد و همه عالم را آيت و نشانه حق تعالي ببيند؛ در اين صورت همه وجودش از لذت و شادي و محبت پر مي گردد و اين عشق و محبت بهترين ابزار و پرشتاب ترين وسيله براي پيمودن راه راست و جاده بندگي است.
کد سوال : 436
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : با توجه به اينکه گفته شده نماز انسان را از گناه باز مي دارد و گناهان انسان در نماز مانند برگ درخت مي ريزد چگونه مي توان نمازي خواند که اين آثار را داشته باشد و شرايط چنين نمازي چيست. درباره حضور قلب که روح نماز است بيشتر توضيح دهيد؟
پاسخ : تأثير اعمال و عبادات و به ويژه نماز بستگي کامل و مستقيم به زمينه هاي روحي و معنوي و و جود بستر مناسب در خود نماز خوان و رفع موانعي که اثر نماز را خنثي مي سازد و يا آن اثر را کم رنگ مي کنند دارد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) و امير مؤمنان (عليه السلام) و اولاد پاک و معصومش (عليهم السلام) نماز مي خواندند و ما هم نماز مي خوانيم و به هر دو نيز نماز گفته مي شود، ولي چقدر فاصله و تفاوت بين اين دو نماز وجود دارد و دليل اين تفاوت چيست؟ آيا نماز امامي که همه عالم را محضر خداوند مي بيند و در حال نماز يکسره خود را در محضر حق مي يابد و خود و اسم و رسم و افکار و تعلقات خود را در برابر هستي مطلق نيست و نابود مي بيند با نماز ما که همراه با افکار مختلف و خيالات پراکنده و باطل است يکسان است؟ پس نماز به تنهائي معجزه نمي کند و اين معجزه و دگرگوني و تأثير عميق و شگرف را بايد فرد نمازگزار خود رقم زند. اوست که بايد اعتقادات و باورهايش را درست و مستقيم و استوار سازد و اصول عقايدش را با مطالعه و تفکر از آبشخور صافي و زلال منابع دين يعني قرآن و سنت پيامبر (ص) و ائمه اهل بيت (ع) بگيرد و آنگاه در انجام اعمال صالح بکوشد و همزمان جويبار وجودش را از ناپاکي و آلودگي و رذايل نفساني پيراسته سازد و به اندازه ظرفيت وجودي اش مؤمن و معتقد گردد تا نمازش معراج مؤمن و نزديک کننده انسان با تقوا به خدا گردد. فردي که نماز مي خواند ولي نيت صاف ندارد و دچار گناه و خطا مي گردد، عيب و اشکالش ربطي به نمازش ندارد بلکه به آلودگي دروني و عدم زمينه مناسب در درون او بر مي گردد از شما مي پرسم همين فرد گناهکاري که به قول شما نيت صافي ندارد اگر نماز را ترک کند و نماز نخواند آيا وضع و حال بهتري پيدا مي کند؟ آيا دلش صاف و روشن مي گردد؟ بدون شک نماز در همين فرد آلوده و خطاکار به اندازه خودش داراي اثر است به گونه اي که اگر اين نماز ترک شود، آلودگي و گناه اين فرد بيشتر و فراوانتر مي شود. يعني اثر نماز که همان نهي از فحشا و زشتي منکرات است ولو در حد کم و ناچيز در اين فرد ظاهر مي گردد و به اندازه خود او را از آلودگي و زشتي بيشتر باز مي دارد. در روايت آمده است: جواني از انصار نمازش را با پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي خواند ولي گناه و محرمات را نيز انجام مي داد. جريان را به پيامبر (ص) گفتند. پيامبر (ص) فرمود: بالاخره نمازش روزي او را از بدي و زشتي باز مي دارد. طولي نکشيد که ديدند آن جوان توبه کرد و دست از کارهاي بد و زشتش برداشت. V}(ميزان الحکمه، ج5، ص371، ح10254، چاپ دفتر تبليغات اسلامي، 1362){V باز از شما مي پرسيم، همين فرد بي نمازي که نيت صاف و دل پاکي دارد، آيا اگر اهل نماز و عبادت و دعا و توسل و مناجات با خداوند بود آيا دلش پاکتر و صافتر نمي شد؟ آيا نوراني تر و با صفاتر نمي گشت؟ آيا درست است که به جاي حل مسئله و مشکل، صورت مسئله را پاک کنيم و خود را راحت سازيم؟ چرا ما از نمازگزاراني که دل پاک و نيت صاف دارند نباشيم؟ چرا نکوشيم نماز خود را به نماز پاکان و مردان خدا نزديک نکنيم؟ چرا بايد همت ما کوتاه باشد و افراد ضعيف و کم معرفت با معيار سنجش و مقايسه خود قرار دهيم؟ تاثير نماز در هر کسي، تابع ميزان معرفت و شناخت، اخلاص در نيت، حضور قلب و ساير شرايط و آدابي است كه رعايت مي كند و چون اين امور در افراد با هم متفاوت است، نمازهاي آنها و آثار آن نمازها نيز مختلف مي باشد. ولي به هر حال هيچ نمازي بدون اثر نمي باشد هر چند ميزان آن آثار کاملا متفاوت است. انسان با ايمان بايد بکوشد با تمرين و تصميم و اراده قوي به نمازش عمق و شور و حال ببخشد و با مطالعه کتاب هائي که در اين موردنوشته شده و اسرار و نکات ظريف نماز را بيان کرده اند و نيز مطالعه شرح حال بزرگاني که به نماز عشق مي ورزيده اند و نماز آنها نمونه اي از معراج مومن بوده به تدريج و کم کم بر حضور و توجه در نمازش بيفزايد و شور و نشاط خود را در حال نماز بيشتر نمايد. بايد دانست که همين نمازهاي بي روح و دست و پا شکسته ما نيز خالي از آثار مختلف تربيتي و رواني و اجتماعي نمي باشد و اگر انسان همين نماز بي روح را هم ترک مي کرد، ميزان جرم و خطا و معصيت او بيشتر مي شد. چون اثر عمده نماز که همان نهي از فحشا و زشتي و گناهان است، حتي در اين گونه نمازها نيز ظاهر و آشکار مي گردد. در روايت آمده است جواني از انصار نماز خود را به جماعت با پيامبر -صلي الله عليه و آله- مي خواند ولي گاهي مرتکب خطا و گناه نيز مي شد. اين جريان را به پيامبر گفتند. حضرت فرمود: بالاخره اين نماز روزي باعث بيداري و دوري او از گناه مي گردد. طولي نکشيد که آن جوان متنبه و بيدار شد و دست از اعمال بد و زشت خود برداشت و در صراط مستقيم بندگي قدم گذاشت. انسان مومن بايد به هر طريق با خداي خود مرتبط و پيوسته باشد و رابطه اش را با خداي خود هر چه قدر هم که ضعيف و کم رنگ باشد، قطع ننمايد و همين ارتباط ضعيف را روز به روز تقويت نمايد تا به تدريچ به درجات عالي قرب و معرفت خداي متعال برسد: P}گرت هواست که معشوق نگسلد پيوند{E}نگاه دار سر رشته تا نگه دارد{P خداي سبحان در قران كريم مي فرمايد: »ان الصلوه تنهي عن الفحشائ والمنكر«, (عنكبوت , آيه 45). از آيه فوق استفاده مي شود كه نماز انسان را از گناهان زشت باز مي دارد زيرا اگر نمازگزار به محتوا و حقيقت نماز توجه كند روح تقوا و پرهيزكاري در قلب او پديدار مي آيد و اين نيروي تقوا مانع بزرگي از ارتكاب گناهان مي شود. جواني از انصار پشت سر پيامبر(ص ) نماز جماعت به جا مي آورد و مرتكب گناه هم مي شد. درباره او با پيامبر سخن گفتند حضرت فرمود: »ان صلاته تنهاه يوما" ما فلم يلبث ان تاب ; روزي فرا مي رسد كه همين نمازش او را از كار زشت و گناه باز مي دارد آنگاه چيزي نگذشت كه چنين شد و توبه كرد«, (بحارالانوار, ج 82, ص 198). نكته ديگر اين كه كسي كه نماز نمي خواند در حقيقت ترك عملي كرده كه به آنچه اقرار كرده است . نماز در اسلام به عنوان ستون دين معرفي شده است و معيار قبولي ساير اعمال با نماز است و ترك نماز كفر عملي نسبت به دستور و امر خداست . هم چنين ارتكاب گناهان كبيره . زراره (صحابه امام صادق (ع « روايت مي كند از امام صادق (ع ) از گفتار خداي عزوجل در سوره مائده , آيه 5 كه مي فرمايد: »و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله « پرسيدم امام فرمود: يعني ترك كند كرداري را كه بدان اعتراف كرده است و از آن جمله است ترك نماز...«, (اصول كافي , ج 4, كتاب الايمان والكفر باب الكفر, ح 5). پس كسي كه نماز مي خواند و گناه هم مي كند مرتكب حرام شده يك كيفر دارد, اما كسي كه نماز نمي خواند و گناه هم مي كند هم ترك واجب كرده و هم مرتكب حرام شده است , دو كيفر دارد و اين دو نفر با هم مساوي نيستند. براى حضور قلب در نماز بايد از راه‏هاى زير استفاده كنيد: 1- دقت در انجام مقدمات نماز، مانند وضوى با دقت و توجه، انجام مستحباتى چون اذان، اقامه و... در كتاب‏هاى حديث آمده است: شخصى از پيامبر(ص) درخواست كرد كه راهى به او بنماياند تا حضور قلب بيشترى در نماز پيدا كند حضرت او را به شاداب گرفتن وضو فرمان دادند. بنابراين وضوى شاداب و با آداب در حضور قلب انسان در نماز مؤثر است. 2- گزينش مكان مناسب براى نماز، دورى ازجاهاى شلوغ و پر سر و صدا و پرهيز از هر آنچه كه موجب انحراف توجه از خداوند شود. 3- گزينش وقت مناسب و تا آن جا كه ممكن است اول وقت خواندن نماز. 4- تاحد امكان در مسجد و باجماعت نماز خواندن (به ويژه در جماعاتى كه بعد معنوى بيشترى دارد). 5- نماز را با طمأنينه و دقت در مفاهيم و معانى آن خواندن. 6- در حال ايستاده به مهر نگريستن و در ركوع به پايين پا و در تشهّد به دامن خود نظر نمودن. 7- تخليه دل از حب دنيا و امور دنيوى وآن را مالامال از عشق خدا ساختن. توضيح: ذهن انسان همواره متوجه چيزى است كه به آن عشق مى‏ورزد؛ همانند عاشقى كه آنى از فكر معشوق خود بيرون نمى‏رود. اين كه ما در نمازهايمان همواره به فكر مسائل ديگر هستيم، به خاطر تعلق شديد نفس به دنيا و حب آن است. اما آن كه عاشق حق شد، در هر حال و در هر كارى به ياد خدا خواهد بود به طورى كه گويى هميشه در نماز است. 8- توجه به اين كه مبدأ و منتهاى انسان خداوند است وآنچه در اين بين است براى امتحان آدمى و ابزارى جهت رشد و كمال اوست. 9- ضبط قوه خيال. توضيح : پرنده لجام گسيخته خيال، چكاوكى است كه هر آن بر شاخسارى مى‏نشيند. ازاين‏رو هميشه افكار انسان به اين طرف وآن طرف متوجه است و قرار و آرامى ندارد؛ اما اگر آدمى با دقت و هوشيارى در كنترل آن بكوشد، پس از چند صباحى رام و مطيع شده و به هر سو كه اراده شود متوجه مى‏گردد. بنابراين انسان بايد در نماز ازاول با قاطعيت بنا را بر اين بگذارد كه تمام توجه خود رابه سوى پروردگار معطوف دارد و هر گاه پرنده خيال از چنگ او گريخت، بلافاصله آن رابه همان جهت برگرداند. اگر چندين مرتبه در ايام متوالى چنين كند، كم‏كم ذهنش عادت خواهد كرد. «هنگام نماز» و «هنگامه ارتباط با خدا» قلّه لحظات زندگى ماست. اما بايد دانست اين لحظات از ديگر ساعات زندگى ما جدا نيست؛ پريشانى در برنامه روزانه و نگرانى نسبت به آينده در كاهش نشاط روحى و به دنبال آن كاستن معنويت نماز مؤثر است. يكى از شاگردان علامه طباطبايى(ره) از نداشتن خشوع در نماز و عدم حضور قلب رنج مى‏برد به خدمت علامه(ره) رسيد و راهكارى خواست. ايشان نخست از پاسخ خوددارى كردند، پس از چندبار اصرار به شاگرد خود رو كردند و فرمودند: «شما نمى‏توانى!» شاگرد گفت: آقا شما بفرماييد حداقل اگر كسى پرسيد به او بگويم. علامه(ره) فرمودند: «فكر در نماز دنباله افكار شبانه‏روز است. كسى كه صبح تا ظهر به ياد خدا نبوده نمى‏تواند هنگام نماز ياد خدا را استمرار دهد.» بنابراين توصيه مى‏شود محيط زندگى و خوابگاه را از حالت يكنواختى و خسته‏كننده بيرون آوريد و با يك برنامه‏ريزى مناسب به كارهاى شخصى، درسى و روابط خوب با ديگران بپردازيد، و به همه كارهاى روزانه خود رنگ خدايى بدهيد و پيش خود بگوييد: «خدايا من در خوابگاه و كلاس و در طول روز آن چه تو دوست‏دارى انجام مى‏دهم. تو هم قلب مرا از محبت خود پر گردان و نگرانى آينده را از دل من بر گردان. چنين رازگويى و نيازخواهى صادقانه با خدا دريچه‏اى از نور و عرفان به سوى انسان مى‏گشايد. و تداوم اين عهد و پيمان، مشكلات را يكى پس از ديگرى برطرف مى‏سازد. 10- توجه به عظمت و هيبت پروردگار و فقر و فاقه خود. روشن است اگر آدمى بداند با چه بزرگى روبه‏رو است و خود در مقابل او هيچ بلكه عين احتياج و فقر و فاقه است، با تمام وجود و ذهن و انديشه خاضع خواهد گرديد. يكى از اولياى خدا توصيه‏اى در اين باره نموده‏اند كه به محضر شما مى‏رسانيم. در مرحله اول مدتى قبل از شروع نماز حداقل 15 دقيقه به حسابرسى و تخليه درون بپردازيد و به صورت ارادى عوامل پريشانى خاطر را تعديل بخشيد. مثلاً اگر كار ناشايستى انجام داده‏ايد (مثل فرياد زدن بيهوده) از كرده خود اظهار ندامت كنيد منظور اين است پيش از اين كه آن چه در باطن شما رسوب كرده و با نماز برانگيخته مى‏شود، با اختيار خود شما مورد ارزشيابى و حسابرسى قرار گيرد و براى موارد مشابه تصميم معقول بگيريد كه رفتار خود را كنترل كنيد. پس منظور از اين مرحله اين است كه خود را براى نماز مهيا سازيد. مرحله دوّم همان طور كه در ابتداى سخن، ذكر شد شرايط را فراهم كنيد. در طول مدت نماز، ابتدا همان اذكار و اوراد نماز را در درون حاضر كنيد و سپس الفاظ را ادا نمائيد. امام خمينى(ره) اين عمل را اين گونه تشبيه مى‏نمايند كه نمازگزار اذكار نماز را به درون خود تلقين كند، مثل اين كه طفلى در درون او هست و يك يك اذكار را به او عرضه مى‏كند. البته اين راهكار براى ابتداى راه، در حضور قلب مؤثر است. براى مراحل بعد توصيه‏هاى ديگرى لازم است كه انشاءالله در فرصت‏هاى بعد به سمع و نظر شما خواهد رسيد. مطالعه پيرامون كيفيت نمازهاى اهل بيت(ع) و همچنين مطالعه كتاب‏هايى همچون «آداب الصلوه» يا «پرواز در ملكوت امام خمينى» و «اسرار الصلوه» مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى بسيار نافع است. دو كتاب ديگر نيز در اين مورد پيشنهاد مى‏كنيم: 1. حضور قلب در نماز، على اصغر عزيزى تهرانى 2. حضور قلب در نماز، محمد بديعى
کد سوال : 437
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من دانشجوي ترم 5 پزشکي هستم به نظر خودم و با توجه به نمراتم در سطح قابل قبول و خوبي نيستم مدتي است که نمي توانم درس بخوانم اسفند امسال هم نيز امتحان جامع علوم پايه دارم و بايد با يک برنامه ريزي هم به دروس اين ترم و هم به مرور دروس ترم هاي گذشته بپردازم اما مشکلم اين است که نمي توانم از دقتم به خوبي استفاده کنم و هميشه اوقاتم به بطالت مي گذرد يک برنامه ريزي درست نمي توانم بکنم و اگر هم برنامه ريزي کنم آنقدر اراده ندارم که آن را انجام دهم از طرفي اضطراب و استرس درس ها و امتحانات را دارم که مدام روي هم انباشته مي شود و از طرف ديگر نمي توانم درس بخوانم و به همين خاطر هميشه دچار عذاب و ناراحتي هستم به عبارت ساده تر مي خواهم درس بخوانم اما نمي توانم. مرا راهنمايي کنيد.؟
پاسخ : موفقيت در هر كارى مرهون سه امر است: 1- شناحت هدف، 2- برنامه‏ريزى، 3- همت و تلاش. با توكل بر خداوند و اجراى سه ركن فوق يقينا به هدف خواهيد رسيد. P}پا فشارى و استقامت ميخ سزد ار عبرت بشر گردد {E} بر سرش هر چه بيشتر كوبى پافشاريش بيشتر گردد{P يكى از دانشمندان بزرگ مشهور به «ابو جعرانه» موفقيت خود را در درس آموزى از حشره‏اى به نام «جعرانه» مى‏داند. وى مى‏گويد: در مسجد جامع دمشق كنار ستونى صاف نشسته بودم. جعرانه (حيوانى شبيه سوسك) را ديدم كه مى‏خواهد از ستون بالا برود و كنار شعله‏اىكه بالاى ستون مى‏سوخت بنشيند. من از اول شب تا صبح كنار آن ستون بودم. حشره هفتصد بار سعى نمود بالا برود ولى هر بار به پايين سقوط مى‏كرد. زيرا ستون صاف و لغزنده بود، از تلاش و همت آن حشره تعجب كردم. برخاستم وضو ساختم و باز گشتم ديدم حشره به بالاىستون رفته و كنار شعله چراغ پى‏سوز آرميده است. P}زكوشش به هر چيز خواهى رسيد {E}به هر چيز خواهى كما هى رسيد{P شما قصد داريد درس بخوانيد و پيشرفت كرده و به آرزوهاى خود برسيد. بنابراين از مشكلات نهراسيد. تلاش كنيد بالاخره موفقيت را در آغوش خواهيد گرفت. «سكاكى» از دانشمندان بزرگ نيز در سن چهل سالگى به درس خواندن روى آورد. وى چنان كم استعداد بود كه راه حجره‏اش را گم مى‏كرد. اما با تلاش توانست به يكى از دانشمندان بزرگ تبديل گردد كه نگارش‏هاى وى پس از 12 يا 13 قرن هنوز به عنوان متن درسى پا برجاست. اكنون شما بايد: اولا؛ عزم و همت خود را محكم كنيد. ثانيا؛ با مشورت با افراد خبره نحوه درس خواندن خود را اصلاح كنيد. براى اوقات شبانه روز خود برنامه‏ريزى نماييد. ساعات اوليه صبح را نخوابيد و سعى كنيد در آن ساعات درس بخوانيد. براى خود هم مباحثه انتخاب كنيد و تمامى دروس را بدون استثنا با او مباحثه وگفت و گو كنيد. ثالثا؛ براي پاي بند بودن و عمل کردن به برنامه هاي طراحي شده خود از يک برنامه تنبيه و پاداش کمک بگيريد و در پايان هر روز يا هر هفته به ميزان موفقيت ها و عملي کردن برنامه هاي طراحي شده خود را تشويق کنيد و به ميزان تنبلي ها و عمل نکردن به آن برنامه خود را تنبيه کنيد. رابعا؛ بهره‏گيرى از تلقين مثبت، چنان‏چه تحت تأثير افكار منفى قرار گيريد و در مقطعى از دوران تحصيل، باور كنيد كه فردى ناموفق و بيهوده هستيد، عملاً رفتار و كردار شما متأثر از چنين وضعى خواهد شد و نتيجه مطلوبى به بار نخواهد آمد. ليكن با تلقين جنبه‏هاى مثبت و سازنده به افكار اميدبخش و متعالى دست خواهيد يافت و تداوم چنين افكار و حالاتى در نتيجه كارتان چشمگير خواهد بود. خامسا؛ توكل به خداى متعال را در هيچ لحظه‏اى از زندگيتان از دست ندهيد، بلكه در مواقع حساس و دشوارى كه برايتان پيش مى‏آيد، بيشتر از هميشه به نيروى ايمان به خدا، تكيه كنيد و او را در همه حال ناظر بر خود و پشتيبان واقعى‏تان بدانيد. در چنين صورتى به يارى حق، موفقيت در انتظار شما خواهد بود. تجربه نشان داده است، براى حل اين مشكل نمى‏توان تنها به رهنمودهاى كتبى و غيابى بسنده كرد و اين مسأله، مانند بسيارى از مشكلات روانى ديگر، به ارتباط مستمر با مشاور نيازمند است؛ ولى اجراى توصيه‏هاى زير در نابود سازى اين پديده سودمند مى‏نمايد. 1. بايد علل و عوامل ضعف اراده خويش را بشناسيد. توجّه كنيد ضعف اراده غالباً در عدم اعتماد به بينش و تفكر، عدم شناخت خويش، با ارزش تلقى نكردن خود، عدم امنيت روانى، عدم تدبير عقلانى در تشخيص امور و تميز اهم و مهم، شكست‏هاى گذشته و عوامل باز دارنده رشد و قوت نفس مانند محروميت، سرزنش و رنج‏هاى مستمر ريشه دارد. زدودن هر يك از اين عوامل در پرتو سرمايه گزارى و برنامه ريزى ممكن است. 2. بايد باور كنيد چون ديگر انسان‏ها از توانمندى‏هاى بسيار برخورداريد و از ديگران كم‏تر نيستيد. فراموش نكنيد نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بيش‏تر است و نبايد خود را دست كم بگيرد. تصميم خوب در پرتو تكيه بر قوت‏ها، جبران ضعف‏ها و احساس توانمندى شكل مى‏گيرد. 3. پس از مشورت با افراد ذى صلاح، با توجّه به امكانات و توانمندى‏هاى واقعى خود، براى زندگى تان برنامه ريزى كنيد و بكوشيد هرگز بى جهت از آن برنامه و نظم سر نپيچيد. اوقات استراحت و تفريح و عبادت و همه‏فعّاليّت‏ها را در اين برنامه بگنجانيد تا زمانى خالى نماند و توجّه به فرصت بيكارى شما را سمت تأخير انداختن كارها سوق ندهد. 4. بكوشيد براى هر رفتارى انگيزه‏اى قوى داشته باشيد و به ويژه از آثار مثبت تصميم‏گيرى‏ها و رفتارهاى خاص خويش به طور كامل آگاه شويد. 5. محيط زندگى و موقعيت كارى خود را تغيير دهيد و موانع بروز اراده و فعّاليّت را نابود سازيد؛ براى مثال در موقعيتى كه به سرزنش و متهم شدن به ناتوانى و ناپختگى مى‏انجامد، قرار نگيريد. براى تصميم‏گيرى‏ها و اقدامات خويش امنيت روانى فراهم آوريد تا بتوانيد به آرامى در برابر ديگران يا همراه آنان ابراز وجود كنيد و برجستگى فكرى و فعّاليّت به جا را از طريق تصميم آشكار سازيد. 6. هر كارى را آسان تلقى كنيد؛ زيرا در برابر اراده پولادين انسان همه سختى‏ها آسان مى‏گردد. به استقبال كارهاى به ظاهر دشوار برويد و به خود تلقين كنيد مى‏توانيد در اين امور درست تصميم بگيريد و افتخار موفقيت در انجام آن‏ها را به دست آوريد. 7. رضايت خداوند را ملاك هر رفتار و گفتار قرار دهيد و از تسليم شدن در برابر تمايلات پوچ و هواهاى نفسانى بپرهيزيد. اين تسليم شدن‏ها اراده را ضعيف و متزلزل مى‏سازد. تقوا و رعايت حرمت دستورهاى پروردگار براى آرامش روانى و تقويت نفس و اراده بسيار سودمند است. 8. مدتى برنامه ريزى و تصميمات خود را با فردى ذى صلاح در ميان بگذاريد و از وى بخواهيد مراقب باشد تا در شما دو دلى پيش نيايد و اجراى تصميمات خويش را به تأخير نيندازيد. 9. از خواب زياد، پرخورى و ديگر اسباب تنبلى و سستى اراده بپرهيزيد و نگذاريد ديگران به جاى شما تصميم بگيرند. 10. با كسانى كه روحيه و اراده قوى دارند، دوست شويد تا اراده شما نيز قوى گردد. 11. بكوشيد تصميم‏هاتان را با فردى با تجربه در ميان نهيد تا از قوت و درستى شان اطمينان يابيد. پس از مشورت با اين فرد، بر اساس تدبر و انديشه خود تصميم بگيريد و بدون از دست دادن فرصت اقدام كنيد. تصميم بايد بر تدبير و انديشه و آگاهى‏هاى لازم استوار باشد و به عمل بينجامد. تخلف از اين امر جز تلف كردن وقت، پيروى از افكار پوچ و سستى در عمل دستاوردى ندارد و فرد را با زيان‏هاى مادى و معنوى روبه رو مى‏سازد. از اين رو، امور ياد شده گناه به شمار مى‏آيد. ترديد در تصميم‏گيرى و تأخير در عمل سبب از دست رفتن منافع معنوى و مادى فراوان مى‏شود و زيان‏هاى بسيار را به ارمغان مى‏آورد. 12. تصميمات به جا و پر ارزش گذشته‏خود را به ياد آوريد و توجّه كنيد كه چون گذشته براى انجام دادن كارهاى مهم آمادگى داريد. 13. در تصميم‏ها و فعاليت‏هاى اسوه‏ها دقّت كنيد، در همسان سازى و الگوپذيرى جدى باشيد تا جرأت انجام كار يابيد و توان تصميم‏گيرى و اجرا در شما تقويت شود. 14. ورزش مستمر و منظم را كه در تقويت اراده بسيار موءثر است، فراموش نكنيد. 15. با تصميم‏هاى آسان در كارهاى ساده، به تدريج خود باورى و توانمندى را در خويش پديد آوريد و راه را براى تصميم‏گيرى در امور مشكل و پيچيده هموار سازيد. 16. در موضوع مورد نظر تمركز پيدا كنيد و از اشتغالات ذهنى متعدد بپرهيزيد تا تصميم‏گيرى آسان‏تر صورت پذيرد. 17. پس از تدبير و مشورت از عواقب تصميم‏هاى خود هراسناك نباشيد و به خدا توكل كنيد. پيامدهاى تصميم‏هاتان را كه از قلمرو انديشه‏تان بيرون است و با سامان دادن احتمال‏هاى ضعيف سبب ترديد و تزلزل شما مى‏گردد، به خداوند متعال كه به بندگانش لطف و رحمت و محبت گسترده دارد، واگذاريد و به آنچه پروردگار پيش مى‏آورد، خشنود باشيد. خداوند شما را سمت صلاح و مطلوب واقعى‏تان رهنمون شود. ====================================== اما در مورد «اضطراب امتحان» و راه‏هاي مقابله با آن، لازم است با مفهوم كلي «اضطراب» آشنا شويم. نكته قابل توجّه اين‏ است كه اضطراب، در حد متعادل آن، براي هر جانداري ضرورت دارد و سازنده است. روان شناسان اضطراب را پاسخي سازش يافته تلقي مي كنند؛ زيرا فرد را در انجام كارها و كسب موفقيت‏ها ياري مي كند، اسباب نشاط و فعاليتش را فراهم مي سازد و او را در برابر خطرها و تهديدهاي واقعي به حركت وا مي دارد؛ مثلاً هنگام احساس درد به پزشك مراجعه مي كنيم، در جاده لغزنده با احتياط رانندگي مي كنيم و به موقع سر قرار حاضر مي شويم و.... بنابراين، وجود اندكي اضطراب سبب مي شود فرد هنگام روبرو شدن با منابع اضطراب زا واكنش مناسب نشان دهد و قدرت خلاقيّت و سازندگي اش را به كار گيرد يا فرد را تحريك مي كند تا به طور جدي در جهت انجام دادن مسؤوليت مهمي مانند امتحان يا پذيرش يك وظيفه اجتماعي تلاش كند. اين نوع اضطراب سازنده و مفيد است و ضرورت دارد. البته وقتي اضطراب از حد متعادل مي گذرد و با رسوخ در انديشه رفتار عادي و روزمره انسان را مختل مي سازد، در واقع به اضطراب منفي تبديل مي شود و مي تواند عامل بسياري از اختلالات شناختي، عاطفي و جسماني گردد. اين نوع اضطراب در نهايت انسان را از بخش عمده‏اي از امكانات و توانمندي هايش محروم مي سازد به گونه‏اي كه نمي تواند از استعدادهاي وجودي اش به درستي بهره‏مند شود. اين بُعد منفي و مخرّب اضطراب است و فرد را از رويارويي درست با مشكلات و موقعيت‏هاي جديد باز مي دارد. بنابراين، اضطراب - همان طور كه روان‏شناسان تعريف كرده‏اند - نوعي نا آرامي مبهم و نامعلوم است و به حساسيت‏هاي رواني و جسماني اي كه انسان در پاسخ به تهديد حقيقي يا خيالي ابراز مي دارد، اشاره مي كند. در واقع اضطراب نوعي احساس ناخوشايند مبهم است و اسباب دلواپسي را در انسان پديد مي آورد. به همين جهت، فرد مضطرب اغلب دلهره و نگرانيهايي دارد كه ريشه آن را نمي شناسد. در اين موقعيت، عباراتي چون «دلم مثل سير و سركه مي جوشد»، «احساس مي كنم اتّفاق بدي مي خواهد برايم بيفتد»، «احساس مي كنم دلم هري ريخت»، «آرام و قرار ندارم» و «احساس مي كنم توي دلم خالي شده» بر زبان مي راند. نشانه‏هاي جسمي و رواني اين احساس ناخوشايند عبارتند از: الف) نشانه‏هاي هيجاني نظير احساس اندوه، خشم، خجالت و... ب) نشانه‏هاي جسماني نظير عرق كردن (به خصوص در كف دست‏ها)، افزايش ضربان قلب، لرزش اندام‏ها و سردرد ج) نشانه‏هاي ادراكي نظير بي توجهي در انتخاب، عدم توانايي در يادگيري، ضعف تمركز حواس و فقدان تفكر د) نشانه‏هاي رواني نظير نداشتن قدرت انتخاب، نداشتن اميد به آينده، احساس ناتواني در مقابله با يك كار T}اضطراب امتحان‏{T اين نوع اضطراب فرد را در خصوص توانايي هايش دچار ترديد مي سازد و توانش را براي مقابله با موقعيت امتحان كاهش مي دهد. فردي كه اضطراب امتحان دارد ممكن است درس را بداند؛ امّا شدت اضطراب، وي را از آشكار ساختن معلوماتش باز دارد. اين اضطراب مي تواند دو علت عمده داشته باشد: آشكار و پنهان. T}علت آشكار{T علت آشكار اضطراب، هراس از تحقير و آبروريزي است. فرد احساس مي كند اگر موفق نشود، در برابر دوستان يا خانواده‏اش تحقير مي شود و آبرويش مي رود. در واقع احساس مي كند عزت نفس و غرورش با موفقيت ارتباط دارد و اگر امتحان را خراب كند، از احترام ديگران محروم مي شود يا از دانشگاه اخراج مي گردد. T}علت پنهان‏{T گاه انسان بدان سبب كه خود را به حركت در مسير طراحي شده به وسيله ديگران ناگزير مي بيند، دچار اضطراب مي شود. برخي از پژوهشگران عواملي مانند فقدان مهارت‏هاي مطالعه را سبب اضطراب مي دانند و مي گويند: چون فرد نمي داند چگونه و به چه روشي مطالعه كند، مطالب را خوب دريافت نكرده، هنگام امتحان مضطرب مي شود. در اين صورت، بايد به مهارت‏هاي مطالعه توجّه كافي مبذول شود و مطالب علمي و درسي با برنامه ريزي صحيح و روزانه و بهره‏گيري از روش‏هاي صحيح مطالعه شود تا هنگام امتحان مشكلي پيش نيايد. T}روش‏هاي كاهش اضطراب امتحان{T‏ 1. ياد خدا با وضو در جلسه امتحان حاضر شويد؛ نام خدا را با توجّه كامل بر زبان جاري كنيد و از او ياري جوييد. 2. روي آوردن به خودگويي مثبت‏ بعضي افراد در خلال موقعيت‏هاي اضطراب (نظير امتحان) در حالت خودگويي منفي فرو مي روند و عباراتي چون «با هيچ چيز درست نخواهد شد» و «من در اين امتحان موفق نمي شوم» بر زبان مي رانند. اين خودگوييها به افزايش سطح اضطراب و كاهش كارآمدي فرد مي انجامد. بنابراين، بايد به جاي خودگوييهاي منفي، به خودگوييهاي مثبت روي آورد؛ مانند «گام به گام پيش مي روم»، «مي توانم بر اين موقعيت امتحان مسلط شوم». 3. فرمان به خويشتن‏ هنگام امتحان به خود بگوييد: اضطراب قبل از امتحان پديده‏اي طبيعي است و هر كس ممكن است دچارش شود. اين اضطراب سبب نمي گردد امتحانم را خراب كنم و حتّي باعث مي شود خود را بيش‏تر و بهتر آماده سازم. 4. بيان اغراق‏آميز اضطراب‏ اندكي قبل از امتحان احساس اضطراب خود را به طور اغراق‏آميز بيان كنيد؛ مثلاً بگوييد: قلبم از شدت تپش مي خواهد بيرون بزند. حتّي به دوستانتان بگوييد: «بچه‏ها اين قدر ترسيده‏ام كه گويا قلبم از سينه بيرون زده». سعي كنيد اين احساس خود را پنهان نسازيد. هر قدر اين احساس در شما بماند، شدتش بيش‏تر مي شود. آشكار كردن اين احساس، باعث مي شود دوستانتان تذكر دهند: جاي نگراني نيست، ما هيچ احساس بدي نداريم. تو بيجهت چنين احساسي پيدا كرده‏اي. همين گفت‏ و گوها و آشنايي با موقعيت‏هاي دوست، اضطراب را كاهش مي دهد. 5. زودتر در محل آزمون حضور يافتن‏ ساعتي قبل از امتحان در محل حاضر شويد؛ ولي از مطالعه و بحث درباره امتحان بپرهيزيد. 6. پديد آوردن آرامش فيزيكي وقتي روي صندلي آزمون نشستيد، دقايقي پيش از شروع امتحان - بي آن‏كه توجّه كسي را جلب كنيد - چند نفس عميق بكشيد. سپس همه عضلات بدن را يكباره منقبض سازيد، چند ثانيه صبر كنيد و آنگاه همه را رها كرده، به آرامشي كه از نوك پنجه‏هاي پا به طرف بالا مي آيد توجّه كنيد. در اين هنگام، آرامش را به تمام نقاط بدنتان ببريد و آرام و آرام‏تر شويد. دوباره چند نفس عميق بكشيد و به خود چنين تلقين كنيد: «راحتم، خيلي راحتم، آماده‏ام به خوبي امتحان دهم.» 7. پديد آوردن آرامش رواني هنگام امتحان، وقتي جاي مناسب يافتيد و نشستيد، چشم‏هاتان را ببنيديد و منظره زيبايي را كه قبلاً ديده‏ايد (رودخانه آرام، كوهستان پر برف، چمنزار زيبا و...) در ذهن مجسم كنيد. خود را در آن محل زيبا ببينيد و آرامشي را كه مي توانيد در آن مكان داشته باشيد، احساس كنيد. پس از چند ثانيه چشم‏هاتان را باز كنيد و با اين احساس آرامش به استقبال امتحان برويد. 8. پاسخ گزينشي به پرسش‏ها قبل از پاسخ دادن به پرسش‏ها، به اجمال در آن‏ها بنگريد. نخست به پرسش‏هايي كه پاسخش را كاملاً مي دانيد، پاسخ دهيد و سپس سراغ ديگر سؤال‏ها برويد. اميدواريم با توجّه به آنچه درباره اضطراب و «اضطراب امتحان» بيان شد و اهتمام كامل و دقيق به راهكارهاي ارائه شده، اضطراب امتحان را به حداقل ممكن كاهش دهيد. البتّه اين هدف به تدريج به دست ميآيد. بيترديد با اجراي پيوسته نكات كاربردي ياد شده به موفقيت كامل دست خواهيد يافت.
کد سوال : 438
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چطور مي توانم انگيزه براي درس خواندن و تحصيل براي خود داشته باشم با توجه به اينکه هدف من پزشک شدن و خدمت به مردم است اما آيا راهي است که بتوانم به اين هدف و انگيزه رنگ و بوي ديگري بدهم که به يک هدف و ارزش والاتر تبديل شود و چطور مي توانم اين رنگ و بوي الهي و خدايي را که همانا ارزش بسيار بيشتري است در تحصيل و زندگي و اوقات خود وارد کنم و عملا اين روش را در زندگي خود پياده کنم؟
پاسخ : از خصوصيات دين مقدس اسلام اين است كه در هر حال و هر شغل و هر مكاني مي توان در عين اشتغال به كار و تلاش , غرق در عبادت بود و به آن كار انگيزه الهي و خدايي بخشيد. حديث شريف »انما الاعمال بالنيات «, (بحارالانوار, ج 70, ص 212, ح 40) راه گشاي بسياري از اين مشكلات است و يادآوري ميكند كه چيزي كه مهم است به خداوند توجه داشتن و با ياد او و عشق و محبت او در زندگي گام برداشتن است . كشاورزي كه با چنين نيتي در مزرعه از سر و رويش عرق جاري است و كارگري كه براي تأمين نيازمندي زندگي خود و خانواده اش كارهاي سختي را انجام مي دهد مي تواند با همين نيت كه به اعمال و فعاليت هاي او رنگ خدايي مي دهد خود را به مبدأ قدرت و عظمت و رحمت متصل نمايد و خود را در حال عبادت ببيند. دانشجويي كه هدفش از درس خواندن به دست آوردن تخصص و رفع مشكلات مملكت و قطع وابستگي به بيگانگان و خدمت به مردم و خلق خداست و با همين انگيزه و با توجه به خداوند و ايجاد ارتباط با او درس مي خواند و از طرفي مي خواهد از نظر اقتصادي کل بر جامعه و محتاج ديگران نباشد و يا زن و فرزند خود را از روزي حلال تأمين نمايد. كارش مورد رضايت خداوند است و عبادت محسوب مي گردد چون هدف از عبادت , نزديكي و قرب انسان با خداوند متعال و ايجاد ارتباط با اوست كه با چنين نيتي مي توان هر عملي را به عبادت تبديل كرد. و به طور کلي کسب روزي حلال در ثواب با جهاد و جنگ در راه خداوند همسنگ شمارده شده چه رسد به خدمت به جامعه اسلامي و مسلمين. P}عبادت به جز خدمت خلق نيست{E}به تسبيح و سجاده و رلق نيست{P (بوستان سعدي) انسان آفريده شده تا خدا را عبادت کند (ذاريات، آيه 56). عبادت هم مانند ساير دستورات ديني، هم جنبه فردي دارد و هم جنبه اجتماعي. نمازي که به فرموده امير بيان(ع) نزديک کننده ترين وسيله به آستان الهي است V}(«الصلاه قربان کل تقي» نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1152){V به صورت دسته جمعي توصيه شده است. بارزترين جنبه اجتماعي عبادت، خدمت به خلق است. پيامبران و اولياء الهي، دلسوزترين و خدمتگزارترين مردم نسبت به جامعه بوده اند و براي هدايت و در آسايش بودن آنها، مشکلات طاقت فرسايي را به جان مي خريده اند. قرآن شريف درباره پيامبر اسلام مي فرمايد: او به خاطر سختي هايي که به مردم مي رسيد بسيار در رنج و ناراحتي بودV} (توبه، آيه 128).{V در روايت هاي مختلف نيز بر اهتمام ورزيدن به امور مسلمين تأکيد بسياري شده تا جايي که «ايجاد و تقويت روحيه خدمت به ديگران» به عنوان يکي از اصول مهم تعليم و تربيت ديني معرفي شده است. اهداف اين اصل عبارت است از: 1- تقويت روحيه خدمت و همکاري. 2- احساس و فداکاري و ايثار و از خودگذشتگي نسبت به همنوعان. 3- مجاهدت و مداومت در کسب توفيق خدمت به خلق و اداي شکر نعمت خالق و بهره مندي از نعمت دنيا و خير آخرت. 4- تشويق مردم به همفکري و همکاري در ايفاي رسالت انساني و انجام تکليف اجتماعي. 5- تهييج عزم و اراده ملي براي کمک رساني و خدمت به خانواده هاي فقير و کودکان يتيم و افراد بي سرپرست. 6- مشارکت در امر سازندگي جامعه اسلامي و تحقق اهداف برنامه هاي توسعه اجتماعي و رفاه عمومي. وقتي از پيامبر بلند مرتبه اسلام درباره محبوب ترين بندگان نزد خداوند، سؤال شد فرمود: «محبوب ترين بندگان نزد خداوند، آن کسي است که سودش بيشتر به مردم برسد» V} (اصول کافي، ج 3، ص 239).{V در مقابل «کسي که هر روز به امور مسلمانان همت نگمارد، مسلمان نيست»V}(همان، ص 238).{V در يک جامعه اسلامي، همه افراد در واقع اعضاي يک پيگرند و به تعبيري يک روح هستند در چند کالبد از اين رو بايستي همگي در رفع نيازمندي هاي يکديگر بکوشند که اين از اجر و پاداش بزرگ برخوردار است تا آنجا که پيام آور رحمت، رسول گرامي اسلام(ص) فرمود: «کسي که براي برادر مؤمن خود نيازي برآورد مانند کسي است که روزگار درازي خدا را عبادت کرده باشد»V} (بحار، ج 74، ص 302).{V مولاي پرهيزکاران علي(ع) نمونه والاي ايثار و گذشت و خدمتگزاري به مردم بود و بزرگواري ها و احسان ايشان به ديگران باعث شد تا سوره «هل اتي» در شأن او نازل شود. حيات علمي و عملي فرزندان اين خاندان، از کريم اهل بيت امام حسن مجتبي(ع) تا حضرت مهدي(عج)، الگوي خدمت رساني به بندگان خدا بوده و هست. سالار شهيدان و فخر اولياء الهي امام حسين(ع) در مسير کربلا؛ به هنگام روبرو شدن با نيروهاي عمر سعد، تشنگان آنها را سيراب مي نمايد: P} آب خود با دشمنان تشنه قسمت مي کند{E}عزت و آزادگي بين تا کجا دارد حسين!{P (استاد شهريار) خدمت به خلق حکمت ها و اسرار زيادي دارد؛ از جمله: 1- دين اسلام، کامل و همه جانبه نگر است. در منظر دين انسان کامل کسي است که همه نيازهاي فردي و اجتماعي را بشناسد و براساس آن عمل کند. 2- خدمت به ديگران، انسان را از تنگ نظري و خودمحوري خارج ساخته، به مرتبه سعه وجودي ارتقا مي دهد. 3- مؤمنان برادر يکديگرند، کسي که توان جسمي و مالي دارد، بايد حقوق مردم نيازمند را بپردازد و اگر شخص اين حقوق را مراعات نکند از دين خارج مي شود به بيان ديگر روح ايمان از وجودش رخت برمي بندد. 4- خدمت به خلق عبادتي بي رقيب است. هر کس به مردم و خصوصا به مردم محروم بيشتر خدمت کند. به خالق خود نزديک تر مي شود. 5- «خدمت به ديگران» امتثال فرمان خداوند است. آنجا که مي فرمايد «به درستي، خداوند به عدل و احسان فرمان مي دهد و به بخشش به خويشاوندان و...»V} (ان الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربي...» (نحل، آيه 90«.{V 6- تحقق مدينه فاضله و امت جهاني اسلام منوط به تحقق «تعاون و همکاري و روحيه خدمت رساني به خلق» است. 7- خدمت به خلق ريشه در «همدلي و همدردي» دارد که از جان هاي پاک و لطيف نشأت مي گيرد. به عبارت ديگر خدمت به مردم، روح انسان را لطيف مي سازد و عدم توجه به اين امر، آدمي را به شقاوت و سختي دل مبتلا مي سازد». P}اگر نفع کس در نهاد تو نيست{E}چنين جوهر و سنگ خارا يکي است {P (بوستان سعدي، ص 62) و در نهايت: 8- «مردم خانواده خدايند، هر کس براي اين خانواده سودمندتر باشد، ادعايش در دوستي خدا، صادق تر است» V} (دعائم الاسلام، ج 1، ص 320).{V
کد سوال : 439
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : در مورد واقعه آرماگدون براي من توضيح دهيد.
پاسخ : صهيونيسم بين المللي جهت دستيابي به اهداف شوم خود با زيرکي خاص از تمامي ابزارها و امکانات مادي و معنوي کشورهاي غربي استفاده نموده و در اين مسير حتي از تحريف عقايد مذهبي مسيحيان و يهوديان جهان و جهت دهي آنان به سوي منافع خود فروگزاري نمي کند. «واقعه آرماگدون» نيز يکي از اين شگردهاي صهيونيست هاست که جهت آشنايي کامل با آن دو مقاله در ادامه آورده مي شود: T}يک -واقعه آرماگدون{T (غرب و آمادگيهاى پيش از ظهور× ,عبدالكريم زبيدى ,مترجم: امين ميرزايى ,فصلنامه موعود ش 28 به نقل از سايت حوزه) يادداشت مترجم: كلمه Armageddon ] » يا آنگونه كه در اصل مقاله‏اى كه خواهيد خواند آمده است «هر مجدون‏» واژه‏اى است اصلا يونانى كه بنا به تعريف واژه نامه‏هاى آمريكايى همچون فرهنگ «وبستر» به معنى نبرد نهايى حق و باطل در آخر الزمان است . همچنين اين واژه نام شهرى است در منطقه عمومى شام كه بنا به آنچه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا، در عهد جديد آمده است، جنگى عظيم در آنجا رخ مى‏دهد و مرحله حاضر از زندگى بشر در آن زمان پايان مى‏يابد . به عبارتى نبرد مذكور مقدمه تحولى بزرگ است كه سرنوشت نهايى آدمى بر روى كره زمين به آن بستگى دارد . دكتر عبدالكريم زبيدى نويسنده مقاله‏اى كه ترجمه آن در پى خواهد آمد، در نوشته كوتاه خود به بررسى اعتقاد غربيان به اين حادثه پرداخته و به طور خلاصه از رابطه اين واقعه با حادثه عظيم ظهور مهدى آل محمد، صلوات الله عليهم اجمعين، پرده برداشته است . اين مقاله گرچه در برخى موارد حاوى تحليلى سطحى است، اما در عين حال نكات مهمى را در خود دارد كه در شرايط سياسى كنونى منطقه قابل اهمال نيست . حادثه شريف ظهور، حادثه‏اى بزرگ است و قدرتهاى بزرگ جهان، سياست‏خارجى خود را بر مبناى حوادثى كه پيش از آن رخ مى‏دهد جهت داده و نقشه‏هاى نظامى خود را به شكلى سامان داده‏اند كه آمادگيهاى لازم براى اين حادثه در آن ملحوظ باشند . اين در حالى است كه مؤسسات دينى و رسانه‏هاى اين دولتها نيز، مردم خود را براى پيشباز اين حادثه آماده مى‏سازند . اين مؤسسات دينى به همراه رسانه‏هاى ديدارى و شنيدارى اين دولتها، از سالهاى دهه هشتاد ميلادى مردم خود را به ايمان جمعى به وقوع حادثه‏اى بزرگ در سرزمين شام كه به نبردى هسته‏اى خواهد انجاميد توجه داده‏اند . اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مى‏خوانند كه بزودى لشكرى از دشمنان مسيح كه بدنه اصلى آن از ميليونها نظامى تشكيل يافته، از عراق حركت مى‏كند و پس از گذشتن از رود فرات - كه در آن زمان به خشكى گراييده است - به سوى قدس رهسپار مى‏شود . اما نيروهاى مؤمن به مسيح راه اين لشگر را سد كرده و همگى در «آرماگدون‏» با يكديگر برخورد خواهند كرد و در اين مكان است كه درگيرى اتفاق خواهد افتاد . صخره‏ها ذوب مى‏شوند ... ديوارها بر زمين فرو مى‏غلتند ... پوست تن انسانها در حاليكه ايستاده‏اند ذوب شده و ميليونها نفر از بين مى‏روند ... و اين نبردى نهايى و هسته‏اى است ... سپس مسيح براى بار دوم از جايگاه بلند خود بر زمين فرود مى‏آيد ... و پس از چندى زمام رهبرى جهان را در دست گرفته و صلح جهانى را برقرار مى‏كند ... او دولت صلح را بر زمين نو و زير آسمانى تازه بنا مى‏كند ... و اين مهم را از مركز فرماندهى خود در قدس عملى مى‏سازد . يك بررسى انجام گرفته از سوى مؤسسه «تلسن‏» كه در اكتبر سال 1985 م . به نشر رسيده است; نشان مى‏دهد كه در حال حاضر 61 ميليون آمريكايى در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده‏اند و اين در حالى است كه ذكر مؤسسات دينى و ايستگاههاى راديو تلويزيونى كه به اين مهم پرداخته‏اند; در اين مجال كوتاه ميسر نيست . مؤسسات دينى آمريكايى اين نكته را روشن ساخته‏اند كه سپاهى كه از عراق به سوى قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پيشگويى حرقيال (فصل 38 و 39) از نظاميانى از عراق، ايران، ليبى، سودان و قفقاز در جنوب روسيه تشكيل مى‏شوند . دانستن اين موضوع ما را در تحليل سياست‏خارجى دولتهاى آمريكايى و اروپايى درباره مردم كشورهاى ياد شده مدد مى‏دهد . مدارس انجيلى در آمريكا بر پايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثه‏اى است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مى‏سازد ... و اين واقعه‏اى بسيار نزديك است‏به تبليغ اين ديدگاه پرداخته‏اند . آرماگدونى كه اين عده از آن سخن مى‏گويند همان حادثه عظيمى است كه پيش از ظهور مهدى، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگى كه ائمه ما، عليهم‏السلام، نام «قرقيسيا» را بر آن اطلاق كرده‏اند . ائمه ما، عليهم‏السلام، از اين نكته خبر داده‏اند كه ميليونها نظامى از آمريكا، اروپا، روسيه، تركيه (1) ، مصر و دول مغرب عربى به اضافه سربازانى از سرزمين شام شامل كشورهاى سوريه، اردن، لبنان، فلسطين و اسراييل همگى در ناحيه‏اى در اين محدوده تحت عنوان «قرقيسيا» با يكديگر برخورد كرده و پس از حصول درگيرى، اين سفيانى است كه در پس آنكه همگى را چونان كشتزارى درو شده در هم مى‏كوبد از صحنه نبرد پيروز بيرون مى‏آيد . در صحيحه ميسر از امام باقر، عليه‏السلام، نقل است كه فرمود: «اى ميسر! از اينجا تا قرقيسيا چقدر راه است؟» عرض كردم: «همين نزديكيها در ساحل فرات قرار دارد .» پس فرمودند: «اما در اين ناحيه واقعه‏اى اتفاق خواهدافتاد كه از زمانى كه خداوند متعال آسمانها و زمين را آفريده بى‏سابقه بوده، چنانكه تا وقتى آسمانها و زمين برپا هستند هم، واقعه‏اى همچون آن اتفاق نخواهد افتاد ... سفره‏اى است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مى‏شوند .» (2) امثال اين روايات از امام صادق، عليه‏السلام (3) ، و ساير ائمه نقل شده است . حادثه «قرقيسيا» همان حادثه بزرگى است كه پيش از ظهور حضرت حجة‏بن‏الحسن‏العسكرى، عليهماالسلام، رخ مى‏دهد و از آنجا كه اين حادثه به سفيانى ارتباط دارد و سفيانى از علايم حتمى ظهور امام زمان، عليه‏السلام، است وقوع اين‏حادثه حتمى است، چه، امام مهدى پس از حادثه قرقيسيا با سفيانى در حال حاضر 61 ميليون آمريكايى در انتظار واقعه آرماگدون گوش خوابانده‏اند و اين در حالى است كه ذكر مؤسسات دينى و ايستگاههاى راديو تلويزيونى كه به اين مهم پرداخته‏اند; در اين مجال كوتاه ميسر نيست . آرماگدونى كه اين عده از آن سخن مى‏گويند همان حادثه عظيمى است كه پيش از ظهور مهدى، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگى كه ائمه ما، عليهم‏السلام، نام «قرقيسيا» را بر آن اطلاق كرده‏اند . در اين مكان است كه درگيرى اتفاق خواهد افتاد . صخره‏ها ذوب مى‏شوند ... ديوارها بر زمين فرو مى‏غلتند ... برخورد خواهد كرد (و پس از شكستهاى سفيانى فرو رفتن سپاه او ما بين مكه و مدينه) براى ديدار با مسيح، عليه‏السلام، رهسپار قدس خواهد شد . (به هر تقدير) زمان بسرعت مى‏گذرد و حوادث سياسى، اقتصادى و اجتماعى به همراه نشانه‏هاى طبيعى همگى به نزديك بودن اين حادثه عظيم اشعار دارند و اين در حالى است كه ما نه خود و نه فرزندانمان را براى آن آماده نكرده‏ايم . آماده ساختن نسل آينده از جوانان و مردان در سطوح مختلف روانى، عقلى و بدنى به منظور پيشباز از حادثه شريف ظهور قائم آل محمد، عليهم‏السلام، امرى بى نهايت مهم است . بى‏گمان ايمان يك نفر به يك قضيه و پافشارى و ايمان او به لزوم به كرسى نشاندن آن، عهده دار به كرسى نشستن آن قضيه خواهد بود و اين نكته‏اى است كه همه روانشناسان به آن قائل هستند . اينك اگر يك نفر مى‏تواند آنچه را بر آن پا فشرده به كرسى تحقق بنشاند، در صورتى كه مجموعه‏اى از افراد گرد هم جمع شوند و توان فكرى خود را در زمينه‏اى خاص به كار گيرند و به لزوم تحقق قضيه‏اى معين ايمان داشته باشند، چه خواهد شد؟! روانشناسان در پاسخ مى‏گويند: اگر چنين مجموعه‏اى از افراد تشكيل شود; بى ترديد قادر خواهند بود در طبيعت و در آنچه پيرامون آنهاست اثر گذاشته و بسترى مناسب براى تحقق آن قضيه فراهم آورند . مؤسسات دينى انجيلى آمريكا و اروپا آنچه را روانشناسان گفته‏اند در قضيه بازگشت دوباره مسيح به زمين پس از حادثه آرماگدون به كار بسته به اين گفته قائل‏اند كه بى‏گمان امكان تحقق هر نوع پيشگويى در وهله نخست‏به ايمان مردم به آن و به پافشارى شان بر ضرورت به كرسى نشستن آن و همچين به شمار نفرات آنهاو شمار نفرات كسانى بستگى دارد كه رهبرى كاروان تبليغاتى به راه افتاده براى تحقق بخشيدن به آن پيشگويى را بر عهده دارند . (گذشته از مسيحيان) ما مسلمين هم با مساله بزرگى مواجه هستيم كه پيامبر ما محمد، صلى‏الله عليه‏و آله، و اهل بيت آن حضرت، عليهم‏السلام، از آن به ما خبر داده‏اند . اين مساله پيشگويى صادقانه‏اى است كه پاك شدن زمين از انواع ستمها و گرفتاريها و بر پايى اسلام در ربع مسكون آن بدان بستگى دارد . پس سزاوار است كه ما و فرزندانمان به خود آييم و ايمانمان را به ظهور قائم آل محمد عمق بيشترى بخشيده و پافشارى‏مان را بر لزوم تعجيل ظهور آن حضرت و نزديك شدن وقوع آن ژرفا دهيم و چنانكه سزاوار است‏شمار كسانى را كه به اين مساله ايمان دارند و براى پيشباز اين ظهور شريف و حوادث پيش از آن آمادگى دارند فزونى ببخشيم . نكات زير پيشنهادهايى است‏براى وصول به اين اهداف: 1 . اينكه تنها يكبار در سال و آن هم در جشن ميلاد به حضرت حجت توجه مى‏شود; كافى نيست . 2 . تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه‏هاى هفتگى يا دو هفته يكبار شامل نشستها و مصاحبه‏ها درباره قضيه امام مهدى، عليه‏السلام، ظهور شريف آن حضرت و آنچه پيش از آن رخ خواهد داد . 3 . دعوت از دانشمندان و صاحبان انديشه براى نگارش مقالاتى پيرامون اين قضيه در روزنامه‏ها، مجلات و نشريات داخلى . 4 . استفاده از يك كانال فعال ماهواره‏اى براى برگزارى نشستها و مصاحبه‏ها روزانه و هفتگى به منظور ژرفا بخشيدن به ايمان نسل حاضر به ظهور قائم آل محمد و آماده ساختن آنهابراى پيشباز حادثه ظهور . 5 . بستن بيعتهاى دسته جمعى در دسته‏هاى مختلف كه طى آن مردم با امام و رهبر خود حجت‏بن‏الحسن، عليه‏السلام، بر سر كمك به آن حضرت و پيوستن به اردوگاه ايشان، پس از آگاهى از ظهورشان بيعت مى‏كنند . اين بيعتها در مناسبتهاى مختلف بسته مى‏شود، همچون مناسبات اداى عمره و حج، ماه محرم، پانزدهم شعبان و ساير مناسبتهاى مربوط به معصومين، عليهم‏السلام . 6 . بستن بيعت عمومى با حضرت حجت در همه مناطق شيعه نشين و تعيين يك روز بخصوص براى آن در سال، بطورى كه اين بيعت‏با محتوايى يكسان و در ساعتى واحد ادا شود . 7 . تلاش به منظور فزونى بخشيدن به شمار مبلغان كه نزديك بودن ظهور حضرت حجت را تبليغ كند و همچنين فزونى بخشيدن به شمار كسانى كه به اين مساله ايمان دارند همراه با جهت دادن توان فكرى آنها در اين راستا . ديگران مجدانه به منظور ظهورمسيح تلاش مى‏كنند و من از اين مى‏ترسم كه زمان از ما پيشى بگيرد و ناگهان با آن حادثه عظيم روبرو شويم و نتوانيم كارى انجام دهيم و از كسانى باشيم كه اين فرموده خداوند متعال بر آنان منطبق است . و لو ترى اذا فزعوا فلا فوت، و اخذوا من مكان قريب × و قالوا امنا به انى لهم التناوش من مكان بعيد . (4) اگر بينى، آنگاه كه سخت‏بترسند و رهاييشان نباشد و از مكانى نزديك گرفتارشان سازد . گويند: اينك به رسول ايمان آورديم . اما از آن جاى دور چسان به آن دست‏يابند . پى‏نوشتها: . اين مقاله از منبع زير برگرفته شده است: الفكر الجديد، مجلة فصيلة تغنى بالفكر و قضايا المسلم المعاصر، تصدر عن دار الاسلام للاراسات و النشر بر لندن، الحد المزدوج 15 - 16، السنه الخامسه، شوال 1417ه، شباط 1997 م . 1 . شايان ذكر است كه در روايات از كشورهاى درگير در واقعه «قرقيسا» با عنوان «ترك‏» و «روم‏» تعبير شده است كه ظاهرا نويسنده با تطبيق روم بر كشورهاى غربى، از آن با عنوان «امريكا» و «اروپا» ياد كرده است . م . 2 . ر . ك: الكلينى، محمد بن يعقوب الكافى، ج‏8، ص‏295، ح‏451; النعمانى، محمدبن ابراهيم، كتاب‏الغيبة، باب 14، ص‏267، ح‏36 . م . 3 . ر . ك: النعمانى، محمدبن ابراهيم، همان، ص‏278، ح‏63 . م . 4 . سوره سباء (34)، آيه 51 - 52 .{V T}دو - آرماگدون ،صهيونيسم و پروتستانتيزم {T ( نويسنده: دكتر حيدر رضا ضابط) مسيحيت به سه شاخه كاملاً جدا و مخالف يكديگر يعني كليساي كاتوليك روم، ارتدكس و پروتستان تقسيم شده است. اين سه كليسا در اعتقادات ديني و مراسم عبادي كاملاً از يكديگر جدايند و مانند سه دين مختلف عمل مي كنند و حتي انجيل كليساي پروتستان با انجيل كليساي كاتوليك تفاوت زيادي دارد. يكي از ويژگي هاي كليساي پروتستان رابطه بسيار نزديك آنها با دولت هاي اروپايي مي باشد و اين دولت ها براي ترويج مسيحيت پروتستان از مبلغان خود در كشورهاي جهان سوم حمايت هاي گسترده مالي، تبليغاتي و سياسي مي كنند؛ به عنوان مثال در انگليس دولت و كليساي پروتستان از هم جدا نيست و ملكه انگليس در رأس دولت و كليسا قرار دارد. مبلغان انجيل در يك قرن گذشته جريان جديدي كه در بين پروتستان ها فوق العاده قدرتمند شده است مكتب نوظهور «مبلغان انجيل» مي باشد. قبل از جنگ جهاني دوم اين مكتب نوظهور به بنيادگرايي معروف و شعار آنها بازگشت به انجيل و تغيير جامعه با تحول فرهنگي بود و هدف آنها به وجود آوردن حكومت در آمريكا بر مبناي بنيادهاي انجيل مي باشد. بعداز جنگ جهاني دوم بنيادگرايان آمريكايي خود را مبلغان انجيل معرفي كردند و با استفاده گسترده از وسايل ارتباطات جمعي توانستند در جامعه آمريكا نفوذ فراواني به دست آورند و اكنون اين جريان قدرتمندترين و فعال ترين تشكيلات ديني در آمريكا محسوب مي شود و در مراكز سياسي اين كشور نفوذ زيادي دارند. مكتب نوظهور صهيونيسم مسيحي اصول و مباني جريان مبلغان انجيل در آمريكا و انگليس حمايت همه جانبه عقيدتي و سياسي از صهيونيسم مي باشد و آنها اعتقاد دارند كه پيروان كليساي پروتستان براي ظهور دوباره مسيح بايد چند خواسته مسيح را كه در تفاسير انجيل در قرن بيستم به عنوان پيشگويي هاي انجيل بيان شده، عملي نمايند. اين جريان نوظهور در پروتستانتيسم با عنوان«خواسته هاي مسيح» شهرت دارد. پيروان اين مكتب خود را از مبلغان انجيل مي دانند و اعتقاددارند پيروان اين مكتب مسيحيان دوباره تولد يافته مي باشند كه فقط اينان اهل نجات خواهند بود و ديگران هلاك خواهند شد. از ويژگي هاي ممتاز پيروان اين مكتب اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهيونيسم مي باشد و تعصب اين مسيحيان به صهيونيسم بيش از صهيونيست هاي يهودي مقيم اسرائيل و آمريكا مي باشد. مطابق اعتقادات مكتب فوق به وسيله پروتستان ها حوادثي بايد به وقوع بپيوندد تا مسيح دوباره ظهور نمايد و پيروان اين مكتب وظيفه ديني دارند براي تسريع در عملي شدن اين حوادث كوشش نمايند. حوادثي كه توسط آنها بايد عملي شوند، عبارتنداز: 1- يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در گستره اي از رودخانه نيل تا رودخانه فرات به وجود آيد و يهودياني كه به اسرائيل مهاجرت نمايند اهل نجات خواهند بود. 2- يهوديان بايد دو مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس را منهدم كنند و به جاي اين دو مسجد مقدس مسلمانان، معبد بزرگ را بنا نمايند (از سال ííííتا به حال دو مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس بيش از صدبار مورد حمله يهوديان و مسيحيان صهيونيست قرار گرفته است) 3- روزي كه يهوديان مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را منهدم كنند، جنگ نهايي مقدس (آرماگدون) به رهبري آمريكا و انگليس آغاز شده، در اين جنگ جهاني تمام جهان نابود خواهد شد. 4- روزي كه جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامي مسيحيان پيرو اعتقادات «عملي نمودن خواسته هاي مسيح» كه مسيحيان دوباره تولد يافته مي باشند، مسيح را خواهند ديد و توسط يك سفينه عظيم از دنيا به بهشت منتقل مي شوند از آنجا همراه با مسيح نظاره گر نابودي جهان و عذاب سخت در اين جنگ مقدس خواهند بود. 5- در جنگ آرماگدون زماني كه ضد مسيح (دجال) در حال دستيابي به پيروزي است، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته در جهان ظهور خواهد كرد و ضد مسيح را در پايان اين جنگ مقدس شكست مي دهد و حكومت جهاني خود را مركزيت بيت المقدس برپا خواهد ساخت و معبدي كه به جاي مسجد اقصي و صخره در بيت المقدس- كه توسط مسيحيان و يهوديان قبل از آغاز جنگ آرماگدون ساخته شده- محل حكومت جهاني مسيح خواهد بود . 6- دولت صهيونيستي اسرائيل با كمك آمريكا و انگليس مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت المقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در اين مكان ساخته خواهد شد و اين رسالت مقدس به عهده آنها مي باشد. 7- اين حادثه پس از سال 2000 ميلادي حتماً اتفاق خواهد افتاد. 8- قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمريكا و اروپا را فرا خواهد گرفت. 9-قبل از ظهور دوباره مسيح، صلح در جهان هيچ معني ندارد و مسيحيان براي تسريع در ظهور مسيح بايد مقدمات جنگ آرماگدون ونابودي جهان را فراهم نمايند. رهبران مذهبي فرقه هاي پروتستان در ايالات متحده و انگليس كه به اين مكتب نوظهور «خواسته هاي مسيح» اعتقاد دارند، در دهه 1990 م اعتقادات ياد شده را به شدت در جامعه آمريكا و اروپا تبليغ كرده اند و در 10 سال گذشته در آمريكا در اين زمينه دهها كتاب منتشر شده و فيلم هاي گوناگوني به نمايش درآمده اند . كشيش آمريكايي به نام هال ليندسي كتابي با عنوان « در پبيشگويي هاي انجيل؛ جاي آمريكا كجاست؟» را تأليف كرده كه يكي از پرفروش ترين كتاب هاي سال 2001 در آمريكا به شمار آمده است. در اين كتاب نقش دولت واشنگتن در جنگ آرماگدون بيان شده است. نويسنده در اين كتاب اثبات نموده است كه دولت آمريكا جنگ آرماگدون را رهبري خواهد كرد و مخالفان مسيح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز اين جنگ باعث ايجاد رعب و وحشت در جهان شده اند، شكست خواهد داد. در اين جنگ مقدس، دولت انگليس همكار آمريكا خواهد بود. دولت آمريكا در اوج جنگ سرد موشك هاي هسته اي قاره پيماي خود را «شمشير هاي جنگ مقدس» ناميده بود. پيروان اين مكتب در يك دهه گذشته تبليغ كرده اند كه عمليات توفان صحرا عليه عراق در سال 1991 فراهم كردن مقدمه براي جنگ آرماگدون بوده است. مسيحيان صهيونيست از فرقه پروتستان ها در آمريكا و انگليس اعتقاد دارند كه مسيح هميشه در امور خاورميانه به سود دولت اسرائيل مداخله نموده است و اعلام مي دارند كه خواست دولت اسرائيل در حقيقت خواست مسيح مي باشد و مذاكرات صلح در خاورميانه بيهوده است و تأسيس كشور اسرائيل بزرگ از رودخانه نيل تا رودخانه فرات، خواست مسيح مي باشد كه به زودي عملي خواهد شد. صهيونيست هاي يهودي هم مطابق اعتقاد به مجموعه قوانين ديني خود «تلمود» به مكتب «خواسته هاي خدا» اعتقاد دارند و مطابق اين اعتقاد آنها برنامه اي را اجرا مي نمايند كه با كمك دولت هاي آمريكا و انگليس و ديگر كشورهاي غربي بتوانند دو مسجد مقدس اقصي و صخره در بيت المقدس را تخريب كرده، كشور اسرائيل بزرگ را با نابودي كامل كشورهاي اسلامي به وجود آورند. به همين منظور ميان صهيونيست هاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي از فرقه پروتستان ها اتحاد و هماهنگي كامل وجود دارد و مسيحيان پيرو اعتقاد «خواسته هاي خدا» همواره اظهار مي دارند هر عملي كه از سوي دولت اسرائيل انجام مي شود، در حقيقت از سوي مسيح طراحي شده است و بايد توسط مسيحيان سراسر جهان مورد حمايت قرار گيرد. به لطف حمايت همه جانبه جهان مسيحي غرب از دولت تل آويو اكنون ذخاير عظيم موشك هاي هسته اي و انواع و اقسام تسليحات شيميايي و ميكروبي در اسرائيل وجود دارد و در واقع، رژيم صهيونيستي را به يك «انبار مهمات و پادگان نظامي جهان مسيحي ايالات متحده آمريكا و غرب» تبديل كرده اند. البته هدف استراتژيك جهان مسيحي غرب اين است كه كشورهاي اسلامي را در زمينه هاي اقتصادي و نظامي براي هميشه ضعيف نگاه دارند. يك نويسنده آمريكايي در سال 1997 كتابي با عنوان «خيانت به بيت المقدس» را تأليف نمود كه در آن هر نوع مذاكره صلح با فلسطينيان را خيانت به تعليمات انجيل و خواسته هاي مسيح مي داند و اين مطلب را به خوانندگان القا مي نمايد كه مسيح با آغاز هزاره سوم و قبل از سال 2007 م ظهور خواهد كرد و اسراييل بزرگ را از نيل تا فرات به وجود خواهد آورد.در اين كتاب ها تبليغ مي گردد كه براي تعجيل ظهور مسيح، مسيحيان بايد كشور بابل را- كه عراق كنوني مي باشد- نابود كنند و رودخانه فرات بايد كاملاً خشك گردد. گفتني است كه آنها جنگ آرماگدون را «جنگ فرات» نيز مي نامند. رهبران ديني صهيونيسم مسيحي تبليغات گسترده اي در اين باره انجام داده اند. در يك نظرسنجي كه توسط خبرگزاري آسوشيتدپرس در سال 1997 انجام شد، اعلام گرديد íí درصد جمعيت آمريكا اعتقاد راسخ دارند كه با آغاز هزاره سوم جنگ نهايي آرماگدون در محل فلسطين آغاز خواهد شد و اين جنگ تا مدت هفت سال ادامه خواهد داشت. در اثر اين جنگ دنيا نابود مي شود و در پايان اين جنگ هفت ساله كه آنها آن را «مصيبت بزرگ براي كليسا و مسيحيان» مي دانند، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولد يافته ظهور خواهد كرد و دجال را شكست مي دهد و حكومت جهاني خود را با مركزيت بيت المقدس تشكيل خواهد داد.به همين منظور آنها معبد بزرگ را كه موجب جنگ آرماگدون مي شود «معبد مصيبت بزرگ» مي نامند. مطابق اعتقادات صهيونيسم مسيحي، غير از معتقدان به «خواسته هاي مسيح»، تمامي مردم جهان، چه مسيحي و چه غير مسيحي، به دست دجال كشته خواهند شد. ارتش صهيونيستي در سال 1967 بخش شرقي بيت المقدس را تصرف كرد و مسجداقصي و مسجد صخره به دست صهيونيست هاي يهودي اشغال گرديد. بعد از آن، رژيم تل آويو همواره اعلام كرد كه بيت المقدس پايتخت ابدي اسراييل است. به همين منظور صهيونيست ها 87 درصد بخش شرقي بيت المقدس را تصرف كرده اند و مردم فلسطين حق ندارند در بخش شرقي اين شهر خانه سازي كنند و حتي خانه هاي فلسطيني ها در اين بخش شهر مرتب تخريب مي گردد و يهوديان در آنجا ساكن مي شوند. صهيونيست ها زير محوطه مسجداقصي و مسجد صخره را كاملاً حفاري كرده اند. صهيونيست هاي مسيحي و يهودي مقيم فلسطين اشغالي و آمريكا اعلام نموده اند كه آنها سقف و ستونهاي معبد بزرگ را آماده كرده اند و مي توانند در كوتاه ترين مدت معبد بزرگ را در جاي مسجداقصي و مسجد صخره احداث نمايند. آنها نقشه معبد بزرگ را در روي جلد كتاب هايي كه در اين موضوع نوشته شده است چاپ كرده اند. رهبران صهيونيسم مسيحي و يهودي خود اعلام كرده اند مطابق تفسير مكاشفه يوحنا در انجيل، صهيونيسم رسالت الهي دارند و براي تأسيس دولت اسراييل بزرگ حق دارند علاوه بر سلب مالكيت فلسطينيان حتي نسل كشي فلسطينيان و اعراب را انجام دهند. رهبران ديني پروتستان، مبلغان انجيل را از مسيحي كردن يهوديان منع مي كنند، چرا كه مطابق اعتقادات آنان يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين مهاجرت نمايند و اسراييل بزرگ را تشكيل دهند و اقدام به ساخت معبد بزرگ نمايند. بيشتر مطلق يهوديان در جنگ آرماگدون توسط ضد مسيح كشته خواهد شد و تعداد اندكي كه زنده خواهند ماند با ظهور حضرت مسيح به وي ايمان خواهند آورد.تروريسم مقدس و مبلغان جنگجوي انجيل مكتب صهيونيسم مسيحي در كشورهاي پروتستان مخصوصاً در ايالات متحده آمريكا و انگليس توسط مبلغان انجيل در سطح گسترده ترويج مي شود. نويسنده معروف آمريكايي به نام گريس هالسل در دو كتاب معروف خود برنامه هاي مبلغان «جنگجوي انجيل» مقيم آمريكا را به خوبي افشا كرده بود. نويسنده در اين دو كتاب با عنوان «پيشگويي و سياست» و «مبلغان جنگجوي انجيل در بستر جنگ هسته اي» برنامه هاي مشترك دولت هاي آمريكا، انگلستان و اسراييل با همكاري مبلغان انجيل را براي به وجود آوردن اسراييل بزرگ تشريح مي كند. هالسل كه از كارمندان برجسته دفتر رياست جمهوري آمريكا بود اتحاد محرمانه بين مبلغان انجيل در آمريكا و انگليس با اسراييل را آشكار مي نمايد.تأثير تبليغات گسترده دستگاههاي ارتباط جمعي آمريكا كه كاملاً تحت كنترل صهيونيست ها مي باشند، مردم آمريكا را به زود باورترين مردم جهان تبديل كرده و حادثه 11 سپتامبر هم كينه و نفرت مردم آمريكا و جهان غرب را به خاطر تبليغات هدايت شده عليه اعراب و مسلمانان برانگيخته است. صهيونيست ها و طرفداران آنها كه سال ها يك سلسله برنامه هاي ديني، فرهنگي، اجتماعي، و سياسي خود را تبليغ مي كردند، با حادثه 11 سپتامبر 2001 بهترين فرصت را به دست آوردند تا برنامه هايشان را با سرعت بيشتري به مردم آمريكا و اروپا بقبولانند و در حال حاضر مي كوشند برنامه هاي خود را عملي نمايند. در دوران جنگ سرد، آمريكا اتحادجماهير شوروي سابق را «امپراتوري شر» معرفي مي كرد و بعد از جنگ سرد دستگاههاي ارتباط جمعي آمريكا ترس از مسلمانان را تبليغ كردند و بعد از حادثه 11 سپتامبر اين تبليغات عليه اسلام و مسلمانان جهان در دنياي غرب به اوج خود رسيده است. گروههاي مسيحي پيرو اعتقاد «خواسته هاي مسيح» در آمريكا 100 ميليون پيرو دارند و آنها در هر دو حزب بزرگ آمريكا يعني جمهوري خواه و دموكرات صاحب نفوذ مي باشند و همراه صهيونيست هاي يهودي، دولت واشنگتن را كاملاً در اختيار دارند.آمريكا و ديگر كشورهاي پروتستان در جهان 1500 فرقه مسيحي حامل اين اعتقاد در سطح جهان براي جنگ آرماگدون تبليغات گسترده انجام مي دهند و براي تسريع در ظهور مسيح كوشش مي نمايند وضعيتي را پيش آورند كه سراسر جهان نابود شود.نويسندگان غربي اين اعتقادات را به عنوان تروريسم مقدس معرفي مي كنند. اين گروههاي مسلح مسيحي در آمريكا بعد از حادثه 11 سپتامبر از سوي اف بي اي متهم شده اند كه در پخش «سياه زخم» كه يك اسلحه بيولوژيك مي باشد، در آمريكا نقش داشته اند. سياست دولت آمريكا نيز بر «نبرد تمدن ها» استوار است و آنها خود را كدخداي دهكده جهاني اعلام كرده اند و به بهانه مبارزه با تروريسم مي كوشند سلطه خود را بر سراسر جهان گسترش دهند، ولي آمريكا در حال فروپاشي از داخل مي باشد و ريشه حوادث 11 سپتامبر در داخل خود آمريكا وجود دارد. گروههاي صهيونيست مسيحي و يهودي در داخل آمريكا روز به روز قدرتمندتر مي شوند و اكنون در واقع، دولت و مردم ايالات متحده آمريكا در دست اين گروهها گروگان مي باشند. منابع: 1- جان نلسون داربي(John Nelson Darby) متوفي 1882 م كشيش معروف كليساي انگلستان در اواخر قرن نوزدهم با تبليغات خود مكتب جديد صهيونيسم مسيحي را در بين پروتستان ها بنياد نهاد. 2- John Hagee: The 2001Battle for Jerusalem 3- Randall Price: The Coming Last Days 1999Temple 4- Hal Lindsaey Cliff Ford: Battle For Jerusalem Armageddon 2001Books 5- A Billy Graham: Approaching Hoofbeats the Four Horsemen of the Apocalypse 1983 b Hal Lindsey: Countdown to Armageddon 1983 6-A John R Bisagno: And Then Shall the End come 2000 b Marion F Kremers: God Intervenes in the Middle East 1992 c George Otis: Lifting the veil on Islam and the End Times 1991 7- Tom Mclver: The End of the world: An Annotated Bibliography of End- Times Resources 9July 199 برگرفته از سايت: www.mouood.org
کد سوال : 440
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : با توجه به اينکه مي دانيم جنگ جمل را عايشه راه اندازي کرد و از دفن امام حسن (ع) در کنار قبر پيغمبر هم شنيدم ايشان جلوگيري کرد ولي از بعضي بزرگواران شنيدم که به احترام پيامبر ايشان را لعن نکنيد آيا اين دليل قابل قبول است اگر قبول کنيم پس آيه 57 سوره احزاب چه مي شود؟
پاسخ : آيه 57 سوره مبارکه احزاب دلالت دارد بر اين که کساني که احترام پيامبر گرامي اسلام(ص) را نگه نمي دارند از رحمت الهي دور هستند، زيرا لعنت به معناي دوري از رحمت الهي است و رحمت الهي به اين معناست که هدايت الهي در عقايد حق و ايمان حقيقي و عمل صالح نصيب بنده شود. کسي که از اين رحمت دور شود يعني در دنيا توفيق هدايت پيدا نمي کند و اين کيفر تلخ آزار و بي احترام نسبت به ساحت مقدس پيامبر اکرم(ص) است. دوري از رحمت الهي در آخرت (لعنت خدا در آخرت) به معناي دور شدن از قرب الهي است که اين در قيامت از ديدار خداوند محروم مي شوند و اين عذابي خوار کنند ه براي چنين کساني است V}(ترجمه تفسير الميزان، ج 16، ص 508، ذيل آيه مورد بحث). {V روايات ذيل اين آيه نيز از رسول خدا(ص) و امير مؤمنان وارد شده است که اذيت رسول خدا به اذيت و بي احترام و مخالفت با حضرت علي(ع) و غصب حق ايشان و فاطمه زهرا(س) است V}(تفسير صافي، ج 2، ص 366 - 365، ذيل آيه مذکور). {V که طبعا هر کس ائمه اطهار را بي احترامي کند و مقام شامخ آنها را نشناسد و حق آنها را ندهد شامل چنين لعنت و دوري از رحمتي مي شود آن شخص هر کس که مي خواهد باشد گرفتار کيفر تلخ بي احترامي و آزار چهارده معصوم مي شود. اما در اينجا دو نکته است: 1. ما اجازه نداريم کسي را مستقيم لعن کنيم مگر اين که نص صريح از قرآن و روايت درباره او داشته باشيم. در غير اين صورت بايد به صورت کلي لعن کرد؛ مثل اين که بگوييم: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلک». 2. در مورد شخص عايشه، دو احتمال را مي توان مطرح کرد: يک - چون او همسر پيامبر اکرم(ص) بود پس از جنگ جمل نيز امير مؤمنان(ع) به احترام شخص پيامبر او را با احترام به مدينه برگرداند ظاهرا براي رعايت احترام شخص پيامبر اکرم(ص) بهتر است که از لعن مستقيم وي خودداري و حساب کار او را به خدا و رسول او واگذار کرد. دو - از آنجا که وي در نزد اهل سنت از احترام ويژه اي برخوردار است، رعايت حال امت اسلام و وحدت امت اسلامي، ايجاب مي کند که از کاري که موجب به هم خوردن وحدت شود، خودداري کرد. بنابراين مناسب است که در لعن از همان عبارات کلي استفاده و در اين مورد به ائمه اطهار(س) اقتداء کرد. اگرچه آيه 57 سوره مبارکه احزاب شامل هر کسي که به ساحت مقدس پيامبر اسلام و امير مؤمنان و ائمه اطهار(ع) بي احترامي روا دارد مي شود و آنها در دنيا و آخرت از رحمت خاص الهي محروم هستند.