کد سوال : 40394
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : بعد از غسل جنابت چند نماز را مىتوان بدون وضوء خواند و فاصله زمانى بعداز غسل تا اداى نماز چقدر است؟
پاسخ : وقتى انسان كارى كه موجب بطلان وضو يا غسل مىشود انجام ندهد، مىتواند با غسل جنابت نماز بخواند حتى اگر 24 ساعت طول بكشد.
کد سوال : 40395
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا نگاه ناخواسته به نامحرم در روح و روان تاثير منفى دارد؟
پاسخ : نگاه ناخواسته به نامحرم، حرام نيست. نگاههايى محل اشكال است كه امتداد داشته باشد و با انگيزههاى شهوانى صورت گيرد. ترديدى نيست كه نگاههاى خارج از ضوابط، موجب تقويت حيوانيت و توجه انسان به غرايز و در نتيجه از دست دادن نيرو و قواى معنوى در آن جهت مىشود و آدمى را از راه تهذيب باز مىدارد.
کد سوال : 40396
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا نظريهء تكامل وجود موجودات از يك ذرهء كوچك، منافى وجود و نقشخداست؟
پاسخ : نظريه تكامل» با صرف نظر از ميزان صحت و سقم آن، هيچگونه تنافى با وجود خدا و نقش او در نظام هستى ندارد؛ زيرا وجود خدا و نقش او لزوماً متكى به ديدگاه «ثبات انواع»(Fixism) نيست؛ بلكه او مىتواند جهان را از آغاز براساس روش «ثباتگرايانه»(Fixistic) به كار اندازد و نيز مىتواند آن را در شكل نظام «تحولگرايانه»(Transformistic) به جريان درآورد. بنابراين هر دو سيستم به يكسان به خدا انتساب خواهند داشت وجود هر يك و نفى ديگرى، تغييرى در خداباورى ايجاد نخواهد كرد. به عبارت ديگر نفى خدا از قاعده تكامل، نوعى سوء استفاده فلسفى به وسيله برخى از ماترياليستها بوده است و حتى پردازنده اين نظريه نيز به آن معتقد نبوده است. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- مقالات فلسفى، ج 1، ص 70 به بعد،شهيد مطهرى 2- علل گرايش به ماديگرى، ص 100 به بعد،شهيد مطهرى 3- فلسفه ما،شهيد صدر
کد سوال : 40397
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : حكم نماز و روزه دانشجويانى كه فاصله وطن آنها تا محل تحصيل بيش از 4 فرسخ شرعى و خوابگاه آنان خارج شهر با فاصله كمتر از 5/22 كيلومتر و دانشجو دو روز در هفته در محل تحصيل و خوابگاه است و حداقل يك ترم چنين برنامهاى دارد، در محل تحصيل، خوابگاه و بين راه
پاسخ : آيتالله مكارم: نماز و روزهاش در محل تحصيل و خوابگاه و بين راه شكسته است.
کد سوال : 40398
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا قرآن عثمانى كه هماكنون در دست ماست با قرآن حضرت على(ع) تفاوتدارد؟
پاسخ : قرآن كه در دست ماست قرآن عثمانى است ولى هيچ كم يا زيادى نسبت به قرآن تنظيم شده توسط حضرت على (ع) ندارد تنها تفاوت در اين است كه حضرت امير سورهها را بر طبق ترتيب نزول آنها نوشتند نه به ترتيب بزرگ وكوچكى سورهها علاوه بر اين، حضرت امير شأن نزول آيات و توضيح و تفسير مربوط به آنها را مىنگاشتند. پس هرگونه تغيير به اجماع علماى شيعه و سنى مردود است. اما اين كه قبلاً قرآن به خط كوفى نگاشته شده و در تبديل آن به خط فعلى ممكن است تغييرى رخ داده باشد مردود است، زيرا: اولاً) هيچ دليلى در دست نيست كه باعث اين تغيير باشد. ثانياً) اين كار علاوه بر اينكه توسط متخصصان فن و خط صورت مىگرفت توسط كارشناسان مورد بازنگرى و باز بينى واقع مىگشته است. حتى امروزه چاپ قرآن مجيد داراى محدوديتهايى است كه يكى از آنها باز خوانى و تأييد هيئتهايى است كه اين مسؤليت را به عهده دارند.
کد سوال : 40399
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : براى ارضاى غريزه جنسى چه راه حلى را پيشنهاد مىكنيد؟
پاسخ : مشكلى كه مطرح فرمودهايد مسألهاى بسيار اساسى است كه ميليونها جوان جامعه ما گرفتار آنند. حل عمومى اين مشكل برنامهريزى دقيق و سرمايه گذارى كلانى را مىطلبد، كه اميد است مسؤولين نسبت بدان اهتمامى بيش از پيش بورزند. در بعد فردى پيشنهاد ما به شما اين است كه با مشورت خانواده خود، فرد مناسبى را شناسايى و در صورت قبول، وى را عقد كرده و ازدواج را تا حدود دو سال به تأخير بيندازيد. اين مسأله باعث مىشود كه در حال حاضر گرفتار مخارج سنگين ازدواج نشويد و در عين حال از مزاياى شيرين دوران نامزدى - كه بهترين ايام زندگى است - برخوردار شويد. افزون بر آن در اين مدت پختگى بيشترى براى تشكيل خانواده كسب نموده و كم كم مىتوانيد در كنار درس كارى نيز دست و پا كنيد و براى تشكيل يك زندگى ساده و ابتدايى آماده شويد. مساله ازدواج براى جوانان، از مشكلات فراگير و گسترده است، به همين جهت حل آن به عوامل بيشمارى وابسته است كه بايد در جاى خود مورد بحث و نظر قرار گيرد. البته راه حل اسلام براى اين گونه قضايا مشخص است، ولى مشكل در پيادهسازى آن و رفع تعارض بين فرهنگ عامه و الگوهاى دينى است. مسأله ازدواج موقت در صورت پياده سازى صحيح، مىتواند بخشى از اين مشكلات را برطرف سازد. ولى متاسفانه به دلايل بيشمار، هنوز آمادگى پذيرش اين موضوع و عملى ساختن آن در جامعه وجود ندارد. و چه بسا ممكن است مشكلاتى را براى فرد در پى داشته باشد. بنابراين تنها راه باقيمانده براى شما اين است كه بر ازدواج مصمم شويد، ولى چند سالى را در دوران عقد طى كنيد، تا زمانى كه شرايط براى تشكيل خانواده فراهم گردد. اين بهترين راه حلى است كه فعلا مىتوان ارائه داد. در ضمن ما مركزى براى ازدواج موقت سراغ نداريم.
کد سوال : 40400
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا در زمان رسول خدا و على(ع) حكم ارتداد صادر گرديده؟
پاسخ : از بعضى روايات و قضاياى تاريخى به دست مىآيد كه در زمان رسول خدا(ص) و على(ع) حكم ارتداد صادر گرديده واجرا شده است، (نك: وسايلالشيعه، چاپ اسلاميه، ج 18، ابواب حد المرتد).
کد سوال : 40401
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : منابع مفيد در مورد امام مهدى(عج) معرفى كنيد؟
پاسخ : پيرامون امام مهدى(ع) نيز كتابهاى بسيار زيادى نوشته شده است. بخش زيادى از اين كتابها در مجموعه «كتابنامه حضرت مهدى(ع)» 2 جلد، على اكبر مهدىپور، انتشارات الهادى، قم، 1375 گردآورى شده است. به بعضى از منابع مفيد اشاره مىشود: 1. پژوهشى پيرامون مهدى(عج) شهيد صدر، انتشارات اميد قم، اين كتاب مجموعه كوچكى است كه به پاسخ بعضى سؤالات پيرامون امام مهدى پرداخته است. 2. بر ستيغ آرمانها، سيد محسن امين عاملى، انتشارات طور، تهران، 1364. 3. امامت و مهدويت آيتالله لطف الله صافى، انتشارات اسلامى، قم، اين كتاب در دو جلد شامل مجموعه مباحث آيتالله صافى پيرامون امام مهدى(عج) است. 4. امام زمان در گفتار ديگران، على دوانى، نداى ايمان، تهران، 1399 ه.ق، اين كتاب گفتار حدود 115 عالم اهل سنت پيرامون مهدى را گردآورى كرده است. 5. عصر ظهور، على كورانى، عباس جلالى، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى.
کد سوال : 40402
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چه رابطهاى بين هرمنوتيك و قرائتهاى مختلف از دين است؟
پاسخ : چنان كه مطلعيد هرمنوتيك «نظريه يا فلسفه تفسير معنا» نوعى روش پژوهشى است كه ويژه علوم انسانى و اجتماعى ميباشد. بر اين اساس بحث اصلى هرمنوتيك عبارت است از اين كه جريان «فهميدن» چگونه صورت مىگيرد؟ معنا چگونه از عالم شخصى به عالم شخص ديگر منتقل مىشود؟ و به دنبال اين گونه پرسشها است كه مباحثى درباره معرفت عينى، نسبيت معرفت يا فهم، فهم قبلى، امتزاج افقها، نقش پيشفرضها در فهم، بهتر فهميدن، فهم كامل، تكامل و رشد معرفت، نقادى متن، نيت مولف و دهها مسأله ديگر در اين علم مورد طرح و بررسى قرار مىگيرد. اگر مقصود شما از هرمنوتيك به عنوان يك علم مطرح باشد، قرائتهاى مختلف از دين به عنوان مسألهاى از مسائل اين علم تلقى مىشود؛ يعنى، چندى، چرايى و چگونگى قرائتهاى متفاوت از دين در اين علم، به بررسى و تحليل گذاشته مىشود. اما اگر مراد از «هرمنوتيك» يك نحله خاص تفسيرى كه تاكنون در ديدگاه گادامر (براى آشنايى با انديشههاى وى و همچنين نقدهاى آن، رجوع كنيد به نوشتار پيوستى) جمعبندى شده است باشد، قرائتهاى متفاوت از دين و موجه و معقول بودن اين قرائتها، از لوازم اين نحله خواهد بود. توضيح مطلب؛ بر اساس اين تلقى از هرمنوتيك، يك متن در جريان فرهنگها و سنتها نمودهاى مختلفى دارد و پيامهاى متناسب با آن فضاى فرهنگى را به مخاطبان خود تحويل ميدهد، بنابراين، در واقع مخاطبان و فضاهاى ذهنى و شرايط گوناگون فرهنگى آنهاست كه به متن معنا مىبخشد، از اين رو، هر كس هر چه از متن درك كند، اگر متناسب با فضاى فرهنگى او باشد، درست خواهد بود. با توجه به اين تحليل بسته به نوع فضاى فرهنگى مىتوان همه قرائتها و برداشتها را درست انگاشت. اما نخست بجاست بدانيم «هرمنوتيك» چيست؟ اصطلاح هرمنوتيك در اصل از واژه يونانى(Hermeneuin) گرفته شده كه فعل است و به معناى «تفسير كردن» به كار مىرود. اما برخى آن رامأخوذ از نام «هرمس»(Hermes) خداى يونانى و پيامآور خدايان مىدانند كه هم آورنده پيام بودو هم تفسيرگردان آن. بدينسان هرمنوتيك نيز، عملى هرمسى است و مفسر، كارى هرمسى مىكند و مىكوشد تا بر كشف معناى سخن و تفسير پيام بپردازد. اما در اصطلاح از هرمنوتيك تعريفهاى مختلفى ارائه شده است كه در اين مختصر مجالى براى طرح آنها وجود ندارد ولى تعريف اصطلاحى رايج آن است كه هرمنوتيك «نظريه يا فلسفه تفسير معنى» و نوعى روش پژوهشى است كه ويژه علوم انسانى و علوم اجتماعى مىباشد. مطابق اين تعريف بحث اصلى هرمنوتيك عبارت است از اين كه جريان «فهميدن» چگونه صورت مىگيرد؟ معنى چگونه از عالم شخصى به عالم شخص ديگر منتقل مىشود و به دنبال اينگونه پرسشهاست كه مباحثى درباره معرفت عينى، نسبيت معرفت يا فهم، زبانمندى فهم، تاريخ مندى زبان و فهم، تجربه زيست يا جهانزيست، فهم قبلى، امتزاج افقها، پيشساخت معنايى و نقش پيشفرضها در فهم، بهتر فهميدن و فهم كامل، تكامل و رشد معرفت، نقادى متن، نيت مؤلف و دهها مسأله ديگر در اين علم مورد طرح و بررسى قرار مىگيرد. ناگفته نماند كه نظريههاى هرمنوتيكى متفاوتى وجود دارند مثل هرمنوتيك زبانشناختى، هستىشناختى، معرفتشناختى، تاريخگرايانه، دينى، فلسفى، جامعهشناختى، روانشناختى و... كه نبايد از وجود تمايز و تفاوت آنها غفلت كرد، علاوه بر آن كه بايد دانست به دليل آن كه هرمنوتيك با نشانهها، پيام و متن سر و كار دارد به قلمرو الهيات، فلسفه، هنر، زيبايىشناسى، نقد ادبى، نقادى متون، شناخت و تفسير كتابهاى مقدس دينى، روششناسى علوم و معرفتشناسى نيز گسترش مىيابد»[براى آشنايى بيشتر با اين علم منابع ذيل مفيد و مغتنم است: ساختار و تأويل متن (2 جلد)، بابك احمدى، نشر مركز، چاپ دوم، 1372، كتاب ترديد از همان نويسنده نشر مرك، چاپ اول 1374، حلقه انتقادى، ديويد كوزنزهوى، ترجخمه مراد فرهادپور، انتشارات گيل با همكارى انتشارات روشنگران، چاپ اول 1371، مبانى كلامى اجتهاد، مهدى هادوى تهرانى، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، چاپ اول، 1377 و...]. «گادامر» فيلسوف معاصر آلمانى از شاگردان خصوصى «مارتين هايدگر» و تحت تأثير انديشههاى اوست. او بنيانگذار مكتب جديد هرمنوتيك و مطالبش محور تمام مباحث هرمنوتيكى تلقى مىشود و مىخواهد با توجه به مجموعه تحقيقات پيشگامان هرمنوتيك همچون شلايرماخر، ديلتاى و به ويژه هايدگر مشكل مسائل پيچيده و غامض اين علم را حل كند. مهمترين اثر وى كتاب حقيقت و روش (Truth And Method) است. كه اساسىترين ديدگاههاى وى را به طور فشرده مىتوان در موارد ذيل خلاصه كرد[ در فهم و تخليص اين ديدگاهها از منابع گذشته و مخصوصاً كتاب «مبانى كلامى اجتهاد»، ص 201 - 236، استفاده فراوان كردهام]: 1- او حقيقت را لايه لايه و ذوبطون مىداند و شناخت يك متن را تنها در سايه قرار گرفتن در «موقعيت گفتوگو» مىداند. ازاينرو به اعتقاد وى در علوم انسانى، ما با آنچه آن را مورد شناسايى قرار مىدهيم، يك نوع مشاركت وداد و ستد داريم، به نظر وى گفتوگو ميان خواننده و متن، فرايندى يك سويه نيست. 2- ما در گفتوگو با متن، پرسشها و پاسخهايى را رد و بدل مىكنيم. اين پرسشها گاه در ابتدا از سوى ما مطرح مىشود و آن گاه به سراغ متن مىرويم و گاه در برخورد ما با متن پديد مىآيند. اين پرسش و پاسخ، منطق ويژه خود را مىطلبند كه گادامر از آن به «منطق مكالمه» تعبير مىكند. به اعتقاد وى بايد توجه داشت كه دريافت پاسخ و برداشت ما از متن و در واقع فهمى كه اكنون براى ما حاصل مىشود، فهمى امروزى و برداشتى متناسب با ذهنيت خاص خود ما است. 3- فهم در اثر پيوند افق معنايى مفسر با افق معنايى متن حاصل مىشود. يعنى پيشفرضها، پيشفهمها، پيشداورىهاى مفسر (افق معنايى) با افق معنايى متن (ديدگاه تاريخى متن) همخوان مىشود و مجموعهاى از معانى را كه بار امروزى دارند و مناسب با فهم امروز است در اختيار مفسر قرار مىدهند. بنابراين به اعتقاد وى ميان تفسير متن و شناخت آن تمايزى وجود ندارد. 4- «چشمانداز فهم» با «سنت» مرتبط است و چون به اعتقاد گادامر اين سنت ثابت نيست و تأثير در جريان است لاجرم تفسير و شناخت نيز ثابت نخواهد بود. 5- به اعتقاد و نظر گادامر «معناشناسى» كاوش در پوسته زبان و «هرمنوتيك» سرايت به باطن و متن زبان است. 6- ما از يك سو در حصار «سنت» قرار داريم و از سوى ديگر گرفتار «زبان» هستيم، چون فهمها و انديشههاى خود را در قالب زبان بيان مىكنيم، به نظر گادامر ما حتى در انديشيدن نيز در قلمرو زبان مىانديشيم. به همين دليل مىگويد: فهم، زبانگونه است و تسلط زبان بر ما شرط شناخت ما از جهان است. بنابراين، بار معنايى الفاظ - كه نتيجه سنتى است كه ما در آن متولد مىشويم - فكر و فهم ما را با خود هماهنگ مىكند و هر فهمى وابسته به زبان و گرهخورده با جريان سنت است. از مهمترين و فشردهترين مبانى ديدگاههاى گادامر مىتوان اين نتيجه را گرفت - چنان كه خود بدان معتقد است - كه هميشه فهم ما از يك متن، فهمى زمانهاى و وابسته به فضاى خاص عصر و روزگار مفسر است وما نمىتوانيم جزم به معناى يك متن پيدا كنيم يعنى هيچ تفسير و شناخت قطعى، همواره درست و عينى نيست و همانند تجربه در جريان زمان و در حال «شدن» است. به عبارت ديگر فهم درست و نادرست در مكتب گادامر وجود ندارد. يعنى هر فهمى در موقعيت خاص خود درست و در شرايط ديگر نادرست است. البته برخى معتقدند كه مقصود گادامر «نسبيت» نيست چرا كه او هر فهمى را به هر شكلى كه باشد، درست نمىداند، گادامر مىگويد: فهم، گفتوگو با متن است به طورى كه معيار شناخت و ضابطه فهم، از يك سو طرحريزى و كاركرد خود متن و از سوى ديگر موقعيت ذهنى شناسنده است و هر فهمى با توجه به ضابطه همخوانى متن با شرايط ويژه ذهن شناسنده صورت مىپذيرد. البته اين فهم ايستا و مطلق نيست و در جريان سنت قرار دارد [مبانى كلامى اجتهاد، صص 225 - 226] ولى اين فرار از نسبيت نيست بلكه در واقع ايجاد ضابطه براى آن است. چنان كه ملاحظه شد يكى از نتايج آراى گادامر نسبىگرايى فرهنگى است كه منجر به تعدد و تكثر فرهنگى مىگردد، علاوه بر آن كه در درون يك فرهنگ نيز همواره مفاهيم متحول و بسته به پيشفرضها، پيشداورىها و انتظارات و پرسشهاى مفسر و در يك كلمه جريان پويا و متحول سنت، گوناگون و نسبى است. به عبارت ديگر نسبىگرايى فرهنگى كه از نسبىگرايى مفهومى اتخاذ و بر آن بنا مىشود منجر به سياليت يك فرهنگ نيز مىشود. البته اگر اين سياليت به معناى پالايش، تعميق، توسعه و بازنگرى به صورتى كه در ويژگىهاى فرهنگ [مبحثى از فصل اول كتاب «دين و فرهنگ»] برشمرديم باشد هيچ ايرادى ندارد، اما اگر اين تحول به معناى تغيير در پاتاركود يك فرهنگ باشد جاى تأمل و سخن دارد كه در نقد اين نگرش خواهيم گفت. بر طبق اين انديشه مثلاً مفهوم «خداوند» بسته به سنتهاى مختلف، گوناگون تفسير مىشود و نمىتوان گفت كدام درست و كدام نادرست است چرا كه هر كدام براساس يك سلسله سنتها و باورهاى ما به وجود آمده و شكل گرفته است. ازاينرو به گفته جان هيك: «يهوه كتاب مقدس عبريان در رابطه متقابل با قوم يهود شكل پذيرفته است. او بخشى از تاريخ آنان و آنان جزيى از او هستند، او را نمىتوان از اين پيوستگى خاص انضمامى تاريخى منتزع و جدا نمود، از سوى ديگر، كريشنا شخصيت الهى كاملاً متفاوتى است كه در ارتباط با جامعه دينى متفاوتى وجوددارد، جامعهاى با آداب دينى و متمايز خود. با توجه به اين فرضيه بنيادين در باب واقعيت خداوند، مىتوان گفت كه يهود و كريشنا (و همينطور شيوا، الله و پدر عيسى مسيح) ذوات متشخص مختلفىاند كه براساس آن واقعيت الهى در متن جريانهاى متفاوت حيات دينى به تجربه درمىآيد و موضوع تفكر قرار مىگيرد. ازاينرو اين ذوات متفاوت تا حدى تجليات واقعيت الهى در آگاهى و وجدان بشرى و تا حدى فرافكنىهاى خود آگاهى و ذهن بشرى آنگونه كه فرهنگهاى تاريخى خاص به آن صورت داده، هستند. از جنبه بشرى آنها تصاوير خود ما از خداوندند؛ از جنبه الهى آنها تشخصهاى خداوند در ارتباط با سنتهاى بشرى دينى هستند»[جان هيك، فلسفه دين، ترجمه: بهرام راد، انتشارات بينالمللى الهدى، چاپ اول 1372، ص 247، همچنين نگاه كنيد به صفحات 227 - 229]. اما اين ديدگاه با مشكلات و پرسشهاى جدى مواجه است كه اگر پاسخ معقول و منطقى براى آن فراهم نياورد تنها به عنوان يك فرضيه در كنار فرضيههاى ديگر خودنمايى خواهد كرد. اما نقدهاى اين بينش: 1- اين ديدگاه ضابطهاى براى شناخت دقيق ارائه نكرده، بلكه اعتبار هر تفسير را تقليل يا به كلى از ميان برده و به بيان ديگر نوعى نسبىگرايى عام در قالب ضابطه ارائه شده است. اين بينش نتوانسته است چارچوبى براى معرفت يقينى به دست دهد. گادامر گرچه كوشيده است تا فاصله ميان نومن «شىء فى نفسه» و فنومن «شىء براى ما» - كه در افكار كانت پديد آمد - را با جايگزينى افق معنايى مفسر و افق معنايى متن كم كند ولى با ادعاى تأثير سنتها، مواريث فرهنگى، پرسشها، انتظارات و پيشفرضها در تفسير مفسران به نوعى ديگر در «نسبيت عام در فهم» گرفتار آمده است [حلقه انتقادى، ص 2588 و ساختار و تأويل متن، ج 2، صص 604 - 605]. هر چند برخى كوشيدهاند تا بگويند اين نسبىگرايى نيست بلكه زمينهگرايى است يعنى تفسير و شناخت يك متن وابسته به شرايطى است كه در آن تحقق مىيابد و از لحاظ زمينه تفسير - كه چارچوبهاى خاصى را شامل مىشود - نسبى به شمار مىرود. اما اين پاك كردن صورت مسأله است نه حل آن، چرا كه در اين صورت هم باز راهى براى تطابق معرفت با واقع ارائه نمىشود بلكه نسبى بودن شرايط به طور غيرمستقيم، فهم ما را از واقع نسبى خواهد كرد [حلقه انتقادى، ص 72]. عدهاى ديگر مدعى شدهاند كه گادامر نمىخواهد بگويد هر فهمى از هر متنى، يا نسبت به هر پديدارى به هر شكلى كه باشد، درست است بلكه او اعتقاد دارد گرچه فهم، محدودههايى دارد و با معيار و ضوابط خاصى سنجيده مىشود ولى بايد توجه داشت كه اين فهم، ايستا و مطلق نيست، هر فهمى دامنهاى دارد و مىتواندر موقعيتى ديگر فهم ديگرى از متن پيدا كرد. از سوى ديگر، فرايند فهم - چنان كه اشاره شد - در انديشه گادامر يك فرايند يك سويه نيست بلكه دوسويه است. در پاسخ بايد گفت كه آيا كاركرد متن، موقعيت خاص فاعل فهم، شرايط ذهنى او، مكالمه ميان متن و مفسر در فهم تأثير دارد يا خير؟ اگر دارد بىگمان بسته به شرايط، اين فهم متفاوت گوناگون خواهد بود و اين، همان «نسبيت عام»است، تنها شما اين نسبيت عام را ضابطهمند ساختهايد نه آن كه آن را حل كردهايد. بله اگر مراد گادامر اين باشد كه هر فهمى به مقدارى از واقعيت مىرسد و فهم ديگرى فراتر از آن فهم به كشف واقعيت دست مىيازد و به عبارت ديگر مدعى فهم طولى بود نه عرضى شايد بتوان ادعاهاى او را پذيرفت [مبانى كلامى اجتهاد، صص 225 - 226 ]ولى با توجه به ديدگاهها و سخنان وى بسيار بعيد است كه چنين نظرى داشته باشد. 2- آيا گريزى از يك تفسير خاص هست و مىتوان تفاسير ديگرى داشت يا تفاسير ديگر را نيز فهميد؟ يا اين كه آدمى مجبور است، چنان تفسير كند و بفهمد كه با اطلاعات وى همخوان باشد؟ آيا اين جبر در فهم، معيار درستى و نادرستى است؟ به نظر مىرسد محدوديت شناخت بشر تنها مبين وجود تعدد معرفتهاى بشر نسبت به واقعيت است ولى معيار درستى و نادرستى نخواهد بود. مانند آن كه تزاحم منافع و تمايلات بشرى و محدوديت دادههاى طبيعى و دستمايههاى معيشتى، علت بروز اختلاف در جوامع بشرى قلمداد مىشود ولى آيا دليل بر درستى و حق بودن همه طرفهاست؟ بايد توجه داشت كه يك پديده يا يك متن، واقعيت معينى در خود دارد كه اگر انسان به آن دست يابد، به فهم درست رسيده و در غير اين صورت به راه خطا رفته است. بنابراين، مىتوان گفت هر چند فهمهاى متفاوتى از يك پديده يا متن، در جريان تغيير اطلاعات بيرونى و تحول سنت به وجود آمده باشد، نمىتوان همه اين فهمها را در موقعيت خاص خويش درست تلقى كرد و همه تفاسير در فهم واقع و كشف حقيقت در ظرف خاص خود خواند. بلكه بايد اذعان كرد كه همه يا بسيارى از آن فهمها، غلط بوده و به اشتباه نام فهم بر آن گذاشته شده است» [همان، ص 229]. 3- اگر هر فرد محدود و محصور در حصار افق معنايى خود - كه برخاسته از سنت اوست - باشد، راه مفامه، گفتوگو و نقد بسته خواهد شد چرا كه لازمه اين نگرش پذيرش انديشههاى جدا جدا و تكهتكهاى است كه هيچ راهى براى ارتباط با يكديگر ندارند و حال آن كه ما مشاهده مىكنيم كه انتقادهاى فراوانى به تفاسير و فهمهاى متفاوت صورت مىگيرد، علاوه بر آن كه نظارهگر گفتوگو ميان انديشمندان مختلف از مكاتب گوناگون با فرهنگهاى مختلف و از جوامع متفاوت بر سر اساسىترين مسائل و اصول حيات بشرى هستيم. 4- اين نسبيت در فهم، تنها دامنگير فرهنگهاى گوناگون نمىشود بلكه سلايق مختلف و رنگارنگ درون يك فرهنگ را نيز دربر مىگيرد. البته هر چند، فضاى ذهنى و تاريخى يك جامعه كه داراى يك فرهنگ خاص است تا اندازهاى از همسانى برخوردار است ولى در عين حال ما درون هر جامعه، خردهفرهنگهايى داريم كه فضاى ذهنى خاصى بر انديشههاى آنان حاكم است و بعيد نمىنمايد كه از يك پديده در درون يك فرهنگ تلقىهاى متفاوت و گوناگونى ارائه شود. در اين صورت مفاهمه حتى در درون يك جامعه نيز مشكل خواهد بود وحال آن كه چنين نيست. 5- يكى از اشكالات مهم و عام به نسبى بودن فهم آن است كه نسبيت فهم، مستلزم شكاكيت ساختارى در معرفت و زوال «يقين» در حوزه علم است. با حفظ نسبيت، اصل حقيقت و واقعيت نيز در قالب ذهنيت انسان به صورت يك امر فرضى و مشكوك درمىآيد. علاوه بر آن كه نسبت به اعتبارات ذهنى ديگر انسانها نيز گرفتار ترديد و شك مىشود. اگر مفهوم هر پديدهاى به تناسب جايگاه تاريخى و پيشفرضها و شرايط ذهنى فاعل فهم تعيين شود، هيچ كس به متن واقع، دست نمىيابد، حتى هيچكس به متن فهمى كه ديگران از واقع دارند و بالاتر به متن پيامى كه از ديگران به او القاء مىشود، نمىرسد، بلكه همگان در حاشيه متون و پيامهايى نشستهاند كه بر آنها وارد مىشود و كار آنها تنها قرائت متن از حاشيه آن است و اين همان شك مطلق درباره همه معارف بشرى است. شايد در الفاظ بتوان از شك گريخت و از عدم آن سخن راند، ولى دفاع منطقى از عدم پذيرش شك با اتخاذ زبان تحليلى و تبيينى كه سر از نسبيت برمىآورد، هرگز ممكن نيست.
کد سوال : 40403
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : اراده يعنى چه؟ و راه تقويت آن را بيان فرماييد.
پاسخ : اراده داراى بحثهاى مختلفى در رشتههاى مختلف است. اجمال آن مباحث چنين است: 1- بحث فلسفى درباره اراده، 2- بحث اصولى درباره اراده، 3- بحث روانشناسى درباره اراده. قسمت اول و دوم داراى بحثهاى تخصصى ويژهاى است كه براى نمونه مىتوانيد به رساله طلب و اراده از حضرت امام(ره) همچنين به كتاب روش رئاليسم از علامه طباطبايى و نيز به كتاب تعليم و تربيت در اسلام از شهيد مطهرى، ص 320. همچنين به آشنايى با علوم اسلامى، ج 2، ص 153 مراجعه كنيد. قبل از بيان راههاى تقويت اراده، بهتر است فرد با اراده و در مقابل فرد بىثبات و فاقد اراده را توصيف كنيم. فرد با اراده كسى است كه وقتى در مورد كارى به خوبى تأمّل كرد، تصميم به انجام آن مىگيرد و بافعاليت و ثبات قدم آن را به اجرا در مىآورد. همچنين انسان با اراده پيرو بىچون و چراى تمايلات حيوانى و غريزى خود نيست، بلكه با قوت و قدرت در برابر آنها ايستادگى نموده و براساس حكم عقل و شرع از آنها استفاده مىكند و آنها را مهار تحت كنترل دائمى دارد. بنابراين پافشارى بر تصميمى غلط يا داشتن ميلى قهرمانانه ثبات قدم نخواهد بود. در مقابل فردى كه داراى اراده ضعيف است، با كمترين مشكل از انجام كار دلسرد شده و كوشش جهت تحقق آن را متوقف مىكند يا با كوچكترين ميل نفسانى تسليم هوى و هوس مىشود. فردى كه اراده قوى دارد آنچه را كه با تأمّل خواسته است با كوشش و ثبات قدم در پى تحقق آن برمىآيد. براى تقويت اراده طى مراحل ذيل لازم است: 1- ارزيابى: در اين مرحله بايد به مدت چهار روز، و هر روز پنج دقيقه اعمال و رفتار خود را به بوته امتحان و سنجش درآوريد. بررسى كنيد كه اعمال شما چقدر به دنبال اراده است و آيا پس از اراده پيگيرى و ثبات داريد يا احساسات و محركهاى بيرونى شما را متوقف مىكند؟ در ضمن تعيين كنيد كه چند درصد از اعمال شما به صورت عادت و خالى از اراده است. در اين مرحله پى خواهيد برد كه اراده شما لااقل در بعضى از موارد نارساست و ملاحظه خواهيد كرد كه اگر بعضى از اعمال شما با اراده قوى انجام شود، بازده خيلى بيشترى خواهيد داشت و لذا به اهميت تقويت اراده پى خواهيد برد. 2- در مرحله دوم بايد از تلقين استفاده كنيد. اولا تلقينهاى منفى را به تدريج از خود دور كنيد؛ مثلا اين جمله «من هميشه كارها را ناتمام رها مىكنم» يا «هر چيز كوچكى، اراده مرا متزلزل مىكند » را از خاطره خود حذف كنيد. در عوض بايد به خود تلقين كنيد كه «كسب اراده قوى براى من آسان است و سعى خود را در اين جهت مصروف خواهم كرد.» 3- هر روز تعدادى كار ارادى براى خود ترتيب دهيد. اين كارها بايد مستلزم جد و جهد واقعى باشد. هم چنين اين كارها نبايد خارج از توانايى فعلى شما باشد؛ مثلاً هر روز صبح برنامهاى را براى تمام روز تنظيم كنيد. اين برنامه بدون اغراق و زيادهروى باشد و سپس به هر قيمتى آن را دنبال كنيد. هيچ چيز نبايد مانع كار شما شود. 4- تعداد كارهاى ارادى و ميزان مشكل بودن آنها را به تدريج افزايش دهيد. 5- محاسبه: هر شب اعمال ارادى موفق و موارد ضعف را يادداشت كنيد. در موفقيتها شكرگزار باشيد و در صدد رفع ضعفها برآييد. 6- آخرين نكته كه در واقع هم به منزله شرطى براى همه مراحل بالا و هم عاملى براى تقويت اراده است، توجه به اين نكته مىباشد كه اولا همه حول و نيروهاى ما از خداست و لذا در برابر موانع از خداوند استعانت جوييم و ثانيا اراده ما بايد درجهت اراده خداوند باشد؛ يعنى، آنچه خداوند اراده مىكند ما هم اراده كنيم. افرادى كه اراده آنها در جهت معصيت است، ثبات قدم ندارند و به راحتى در برابر مشكلات متوقف مىشوند، ولى اگر انسان به دنبال رضاى خداوند باشد و خواست او درجهت انجام وظيفه باشد، مسلما اراده او آهنين و خلل ناپذير خواهد شد. از اين رو همه ديديم كه امام خمينى(ره) با ارادهاى محكم در برابر همه مشكلات ايستاد و انقلاب را به پيروزى رساند و اين اراده محكم او دليلى نداشت مگر اينكه ايشان رضاى خدا و وظيفه الهى را اراده كرده بود. حاصل آنكه تقويت اراده امرى تدريجى است، نه دفعى و تلاش مستمر و پيگيرى را مىطلبد. از جمله امورى كه براى تقويت اراده مناسب است موارد زير مىباشد: 1) روزهدارى. 2) ورزش، به ويژه كوهنوردى. 3) مداومت بر عمل خلاف تمايلات پوچ نفسانى. 4) دورى از امورى كه موجب سستى و ضعف اراده مىشود؛ مانند خواب زياد، بيكارى، تنبلى و ... 5) اشتغال به فعاليتهاى سخت و دشوار.