• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 401
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : معناى «ثارالله» چيست؟ آيا اطلاق اين كلمه به امام حسين(ع)، ريشه قرآنى و روايى دارد؟
پاسخ : «ثار» از ريشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نيز به معناى خون آمده است.V}ر.ك: الطريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 237، معين، محمد، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81.{V 1. براى «ثارالله» معانى و وجوه مختلفى ذكر شده كه هر يك تفسير خاص خود را مى‏طلبد. در مجموع به اين معنا است كه: خداوند، ولىّ دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مى‏كند؛ چرا كه ريختن خون سيدالشهدا در كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند است. به طور كلى از آن جهت كه اهل بيت(ع) «آل الله» هستند، شهادت اين امامان، ريخته شدن خونِ متعلق به خداوند است.V}محدثى، جواد، درسهايى از زيارات عاشورا، ص 14، عزيزى تهرانى، اصغر؛ شرح زيارت عاشورا، ص 35.{V اگر چه اين واژه در قرآن نيامده است؛ ليكن مى‏توان آن را با آيات قرآنى اين گونه توجيه نمود. خداوند مى‏فرمايد: A}«من قتل مظلومًا فقد جعلنا لوليه ‏سلطَنًا»{A؛ V}اسراء (17)، آيه 33.{V «آن كس كه مظلوم كشته شده، براى ولى‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم». هر كسى (صرف نظر از مسلك و مذهبش)، اگر مظلومانه كشته شود، اولياى دم او، حق خون‏خواهى دارند و از آنجا كه اهل بيت(ع) - به ويژه امام حسين(ع) - مظلومانه و در راه ايمان و حق و خداوند كشته شده‏اند و جان به جان آفرين تسليم كرده‏اند، در واقع «ولىّ دم» و خونخواه آنان، خود خداوند است. بنابراين «ثارالله» به اين معنا است كه خون بهاى امام حسين(ع)، متعلق به خدا است و او كسى است كه خون بهاى امام حسين(ع) را خواهد گرفت. اين واژه حاكى از شدت همبستگى و پيوند سيدالشهدا(ع) با خداوند است كه شهادتش همچون ريخته شدن خونى از قبيله خدا مى‏ماند كه جز با انتقام‏گيرى و خون‏خواهى خدا، تقاص نخواهد شد.V}ر.ك. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».{V 2. اگر «ثار» به معناى خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله» معناى حقيقى نيست؛ بلكه يك نوع تشبيه، كنايه و مجاز است. چون مسلّم است كه خدا موجودى مادى نيست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعنى، همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است، وجود مقدس امام حسين(ع) نسبت به دين خدا چنين نقشى دارد و احياى اسلام با نهضت عاشورا بوده است. 3. شايد بتوان در اين باره با نگاه عرفانى مستند به روايات نيز به نتيجه‏اى نورانى دست يافت. از امام على(ع) نيز به «اسدالله الغالب» و «يدالله» تعبير شده است و در حديث «قرب نوافل» از پيامبر(ص) روايت شده است كه خداوند فرمود: H}«ما تحبب الى عبدى بشى‏ء احب الىّ مما افترضته عليه و انه ليتحبب الىّ بالنافله حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و لسانه الذى ينطق به و يده التى يبطش بها و رجله التى يمشى بها اذا دعانى احببته و اذا سألتنى اعطيته»{H؛V}محاسن برقى، ج 1، ص 291.{V «بنده من به چيزى دوست داشتنى تر از واجبات، نزد من اظهار دوستى نمى‏كند و همانا او با نوافل نيز به سوى من اظهار دوستى مى‏كند. آن گاه كه او را دوست بدارم گوش او مى‏شوم كه با آن مى‏شنود و ديده او مى‏شوم كه با آن مى‏بيند و زبان او مى‏شوم كه با آن سخن مى‏گويد و دست او مى‏شوم كه با آن ضربه مى‏زند و پاى او مى‏شوم كه با آن راه مى‏رود. اگر به درگاه من دعا كند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست كند به او عطا مى كنم». از اين روايت به خوبى آشكار مى‏شود كه اولياى خداوند، «خليفه» او بر روى زمين و مظهر افعال الهى‏اند. خداوند جسم نيست، اما آنچه را كه اراده مى‏كند انجام بدهد، از طريق دست اولياى خود به ظهور مى‏رساند و كمكى را كه مى‏خواهد به سوى بنده‏اى بفرستد، با پاى اولياى خود مى‏رساند. و خونى را كه مى‏خواهد از سوى خود براى احياى دين خودش ريخته شود، از طريق شهادت اولياى خودش ظاهر مى‏سازد. از اين رو همان طور كه دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «يدالله» است؛ خون امام حسين(ع) نيز خون خدا و «ثارالله» است. از اين رو در زيارت عاشورا مى‏خوانيم: H}«السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره‏والو تر الموتور»{H؛ «سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى يگانه دوران!» همان گونه كه مرحوم ابن قولويه در زيارت هفدهم و بيست و سوم امام حسين(ع) اين فقره را نقل مى‏كند: H}«و انك ثار الله فى الأرض و الدم الذى‏ لا يدرك ثاره أحد من أهل الأرض و لا يدركه الا الله وحده»{H؛V}(ترجمه كامل الزيارات، ص 683، زيارت 16).{V همان گونه كه نقش خون در بدن آدمى نقش حياتى است و بود و نبودش، مرگ و زندگى او را رقم مى‏زند، وجود مقدّس امام على و امام حسين(ع) نزد خدا و در دين او چنين نقشى دارند كه اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسين(ع) نبود، اسلام و تشيّع نبود. آرى! تا ياد و نام سيّدالشّهدا(ع) زنده و بر سر زبان‏ها است، تا عشق حسين(ع) در دل‏ها مى‏تپد، تا آتش محبت و ولايت او در قلوب انسان‏ها مشتعل است، تا فرياد «يا حسين» بر بلنداى آسمان‏ها و زمين طنين انداز است؛ نام و ياد خدا زنده و پايدار است؛ چون او همه هستى خود را در راه خدا انفاق و ايثار كرد، سيماى ننگين رياكاران و تحريف‏گران زمان را آشكار نمود و نقاب از چهره زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوى و علوى را بر مردم نماياند. خون او شرافت «ثارالله» را گرفت.
کد سوال : 402
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : از نگاه عرفانى چگونه مى‏توان سوز و گريه براى امام حسين(ع) را با عشق به خدا و سير و سلوك پيوند داد؟
پاسخ : T}يك. سوز دل و گريه‏{T سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار، بسيار عزيز و مغتنم بداند و در تحصيل آن بكوشد. اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد؛ يعنى، سوز و اشك را به دست نياورد، لااقل بااخلاص در تحصيل حال گريه - (تباكى) - جديت كند. به طور كلى، در سلوك عبادى، در هر حال و هر مقامى -چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن- سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد. سوز دل و گريه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آيات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال ديگر، هر كجا و هر مقامى باشد، از درك بالا و فهم و شعور سرچشمه مى‏گيرد. آن كه مى‏فهمد، مى‏سوزد و اشك مى‏ريزد و آن كه نمى‏فهمد، نه مى‏سوزد و نه اشك مى‏ريزد. اگر به آيات 107-109 سوره «اسراء» نظر افكنيم، خواهيم ديد اين آيات به روشنى مى‏گويد: راه و روش آنان كه مى‏فهمند، خضوع در برابر آيات حق، خشوع دل و سوز و گريه است: A}«قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى‏ عليهم يخرون‏للأ ذقان سجداً * و يقولون سبحان ربنا إن كان وعد ربنا لمفعولاً * و يخرون‏للأ ذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً»{A. سالكان با اخلاص را به تدبر در اين آيات شريفه توصيه و بر آن تاكيد مى‏كنيم. اين آيات را بخوانند، و عميقاً در معانى و دقايق آنها فكر كنند و توجه داشته باشند كه اينها كلام حق و حق كلام است. به روشنى از اين آيات بر مى‏آيد: هر كس از علم، فهم و معرفت بالا بهره‏مند باشد، با شنيدن آيات قرآن و تلاوت آنها به حقايق پى مى‏برد، آنها را باور مى‏كند، وعده‏هاى ربوبى را مسلم مى‏بيند و مى‏فهمد، آنچه مى‏فهمد. در نتيجه، بر خضوع، خشوع و يقين او افزوده مى‏شود و شوق و اشتياق و خوف و خشيت وجود او را فرا مى‏گيرد. در عين اينكه مجاهدتش را بيشتر و كامل‏تر مى‏كند، راه فقر و مسكنت در پيش مى‏گيرد و در محضر ربوبى صورت بر خاك مى‏نهد و با سوز دل اشك مى‏ريزد؛ به اميد اينكه به سوز دل و اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. كسى كه حقيقت‏هاى موجود را درك نكرده، جهنم خود را - كه براى خود ساخته و در آن دست و پا مى‏زند - خوب نشناخته و پرده حايل را - كه با افتادن آن مصيبت‏ها شروع مى‏گردد - آن چنان كه بايد، نفهميده است. ناگفته نماند علم و معرفتى كه آيات مذكور به آن اشاره كرده و صاحبان آن را اهل سوز و اشك معرفى مى‏كند، علم رسمى و معرفت نظرى نيست؛ بلكه علم و معرفت ديگر است؛ و گر نه چه بسا عالمان و عارفانى كه از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بوده‏اند و هستند؛ ليكن اين خصوصيات را نداشته‏اند و ندارند. به هر صورت، سوز دل و گريه، همراه با صورت بر خاك فقر نهادن، از خصوصيات عارفان و عالمان بالله است. قرآن كريم اين را از خصوصيات بارز پيامبران - كه تعليم دهندگان عارفان واقعى و عالمان بالله هستند - بر مى‏شمارد. در سوره «مريم» به ذكر جمعى از انبيا و برگزيدگان پرداخته و يكايك آنان را با اشاره به اوصاف‏شان ياد مى‏كند و در خصوص آنان مى‏فرمايد: A}«أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من‏ذرية إب راهيم و إسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى‏ عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا»{A.V}مريم (19)، آيه 58.{V جمله A}«إذا تتلى‏ عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا»{A از خضوع وسر به سجده نهادن، و گريه‏هاى آنان به هنگام تلاوت آيات رحمان بر آنها خبر مى‏دهد؛ چه از گريه‏هاى شوق و محبت و چه از گريه‏هاى خوف و خشيت. دراين آيه رمز و اشارتى هم براى اهل توحيد هست كه رمزى دقيق و اشارتى لطيف است. در اول آيه از انعام الهى نسبت به جمع مذكور از پيامبران و برگزيدگان سخن به ميان مى‏آورد و مى‏گويد: اينان كه ذكرشان گذشت، همان‏ها هستند كه خدا بر آنان انعام فرمود: A}«أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين» {A... سپس در آخر آيه با جمله H}«اذا تتلى عليهم ...»{H به خضوع، سجده و گريه‏هاى آنان به عنوان نمونه بارزى از انعام الهى نسبت به ايشان اشاره مى‏كند و اين، اشارتى است لطيف به اين رمز دقيق كه: خضوع و سجده و سوز دل و گريه، به هر كسى دهند، از انعام و تفضلات او است. P}گريه و خنده غم و شادى دل‏{E}هر يكى از معدنى دان مستقل‏{P P}هر يكى را مخزن و مفتاح آن‏{E}اى برادر در كف فتاح دان‏{P V}دفتر پنجم مثنوى.{V حافظ هم گويد: P}سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب‏{E}اين همه از نظر لطف شما مى‏بينم‏{P قرآن در جاى ديگر مى‏فرمايد: A}«و من يؤمن بالله يهد قلبه»{A؛ «و هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا دل او را هدايت مى‏كند». رسول خدا(ص) نيز مى‏فرمايد: H}«قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن»{H.V}بحار الانوار، ج‏70، ص 39.{V امام باقر(ع) هم فرموده است: H}«ان القلوب بين اصبعين من اصابع الله، يقلبها كيف يشاء، ساعة كذا، و ساعة كذا»{H.V}همان، ج‏70، ص 53.{V از اين دو روايت در اين باب، هر كسى مى‏تواند به اندازه خود استفاده‏ها داشته باشد. از روايت اول بر مى‏آيد: دل آن كس كه ايمان جدى به خداى متعال آورده، تحت تصرف اسم «رحمن» و تحت تدبير و تربيت تجليات اين اسم است؛ يعنى، دل‏هاى صاحبان ايمان به حسب صلاحيت‏ها، استعدادها و حالات گوناگون، تحت ولايت مظاهر گوناگون اين اسم است. از روايت دوم بر مى‏آيد كه دل‏ها - چه دل‏هاى صاحبان ايمان و چه دل‏هاى غير آنان - تحت تصرف اسم «الله» است و اين اسم مبارك با ظهور در مظاهر اسما، هر دلى را به حسب آن تحت تدبير قرار مى‏دهد و حال به حال مى‏كند؛ آن چنان كه مى‏خواهد، ساعتى چنين و ساعتى چنان. سالك بايد گريه با اخلاص را در سلوك عبودى، در هر حال و هر مقامى مغتنم بداند؛ مخصوصاً در اين مقام؛ (مقام استغفار). هر چه با سوز دل و احتراق باشد، قدر آن را بداند و هر وقت چنين توفيقى دست داد، تضرع و دعا و اصرار در استغفار را با چيز ديگر عوض نكند و مراقب باشد دشمن او را فريب ندهد و از راهى كه به روى وى باز شده است، به لطايف الحيل باز ندارد. پس گريه و تضرع و دعا و استغفار را قطع نكند و حال خود را بهم نزند و به بعد حواله ندهد كه اين عنايت‏ها به آسانى حاصل نگردد و اين فرصت‏ها، هميشه به دست نيايد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: H}«اذا اقشعر جلدك و دمعت عيناك، فدونك دونك، فقد قصد قصدك»{H.V}اصول كافى، ج 2، ص 478.{V P}اشك مى‏بار و همى سوز از طلب‏{E}همچو شعمى سربريده جمله شب‏{P V}دفتر پنجم مثنوى.{V T}آن سوى سوزها و گريه‏ها{T سوز دل عارفان و گريه مشتاقان و خائفان، در اين سوى پرده «سوز دل و گريه» است و در آن سوى پرده «آرامش‏ها، لذت‏ها، ابتهاج‏ها و كرامت‏ها». اينك با استفاده از بيانات رسول اكرم و ائمه اطهار(ع) اين معنا را به اجمال توضيح مى‏دهيم: T}1. سوز و گريه و آرامش و اطمينان‏{T امام صادق(ع) فرموده است: H}«كل عين باكية يوم القيامة الا ثلاثة: عين غضت عن محارم الله و عين سهرت فى طاعة الله و عين بكت فى جوف الليل من خشية الله»{H؛ V}اصول كافى، ج‏2، كتاب الدعاء، باب البكاء.{V«هر چشمى در روز قيامت گريان است؛ مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعت‏خدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيت‏خدا گريه‏كند». از اين بيان بر مى‏آيد آنچه در اين سوى پرده به صورت خشيت از خدا و سوز و گريه در دل شب مى‏باشد؛ در پشت پرده به صورت آرامش و اطمينان است و به هنگام آشكار شدن حقايق پشت پرده (در روز قيامت) به ظهور مى‏رسد. روز قيامت، روز ظهور بواطن و سراير و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است و آنچه در آن روز پيش مى‏آيد، حقيقت‏هايى است كه در پشت پرده موجود است. T}2. سوز و گريه و لذت و ابتهاج‏{T رسول اكرم(ص) فرموده است: H}«ان الله يحب كل قلب حزين»{H؛ «خداى متعال هر دل محزون را دوست مى‏دارد».V}بحار الانوار، ج 73، ص 157.{V دوست داشتن جناب او، به معناى جذب بنده به سوى خود است. در نتيجه، معناى حديث اين مى‏شود كه دل بنده در حال سوز و گريه، در آن سوى پرده مجذوب به سوى او است، در حال جذبه و در لذت و ابتهاج مخصوص آن است. امام باقر(ع) هم مى‏فرمايد: H}«ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرة دموع فى سواد الليل مخافة من الله لا يراد بها غيره»{H؛ V}اصول كافى، ج‏2، كتاب الدعا، باب البكاء. {V«هيچ قطره‏اى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوب‏تر باشد از قطره اشك در ظلمت‏شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد». اين بدان معنا است كه بنده در حال سوز و گريه در دل شب - آنجا كه از خوف خداى متعال اشك مى‏ريزد - محبوب جناب او است؛ يعنى، در پشت پرده مجذوب به سوى او و در لذت و ابتهاج جذبات ربوبى است. پشت پرده جذبه‏هاى ربوبى است كه متصلاً سالك را مجذوب مى‏كند و همين جذبه‏ها است كه در اين سو به شكل سوز و اشك به ظهور مى‏رسد. اين طرف، غم و پريشانى دل و اشك ديده‏ها است و آن طرف، جذبه‏ها؛ يعنى، شادى دل، ابتهاج شراب طهور و لذت شهود است. P}بر رهگذرت بسته‏ام از ديده دو صد جوى‏{E}باشد كه تو چون سرو خرامان به درآيى‏{P V}حافظ.{V اگر كسى باشد كه اشراف و احاطه بر اين سو و آن سو داشته باشد؛ يعنى در افق بالايى قرار بگيرد كه هم اين طرف پرده را ببيند، هم آن طرف پرده را، چيز عجيبى خواهد ديد. يك شخص را در يك زمان در دو حالت - كه نقطه مقابل هم هستند - مشاهده خواهد كرد. در اين طرف (طرف دنيوى) او را در سوز و گداز و اشك و نياز خواهد ديد و در آن طرف (طرف اخروى) در ابتهاج شراب طهور، لذت شهود و نعمت‏ها و كرامت‏ها واقعاً تحيّرآور است كه باطن غم، شادى؛ باطن شادى، غم؛ باطن گريه، خنده و باطن خنده، گريه باشد. تحيّر بالاتر در اين است كه ما پيش خود گمان مى‏كنيم از هستى و دقايق آن و اسرار و عجايب آن چيزى فهميده‏ايم! همين گمان آنچه را كه بايد بكند، كرده است؛ چيزى كه هست، توجه به اين معنا هم نيست. T}3. سوز و گريه و قرب حضرت مقصود{T امام صادق(ع) در روايتى به ابى بصير در خصوص دعا و گريه مطالبى را مى‏فرمايد و در ضمن آن از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل مى‏كند كه فرمود: H}«ان اقرب ما يكون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باك»{H؛ V}اصول كافى، ج‏2، كتاب الدعا، باب البكاء. {V«نزديك‏ترين حالت‏بنده نسبت‏به پروردگار عزوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است». از اين بيان هم استفاده مى‏شود كه اين سوى قضيه، با سوز دل صورت بر خاك نهادن و گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه به حضرت معبود نزديك شدن و در جوار او متنعّم و مبتهج گشتن. P}حافظ زديده دانه اشكى همى فشان‏{E}باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما{P
کد سوال : 403
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا در فرهنگ شيعه، هميشه حزن، اندوه و عزادارى حاكم است؟
پاسخ : يكم. البته در فرهنگ شيعه اعياد بزرگى وجود دارد مانند روز تولد چهارده معصوم، عيد سعيد غدير خم، عيد قربان، عيد فطر، مبعث و ... همه روزهاى شادمانى و سرور است. دوم. اگر ملتزمان به فرهنگ شيعى، سرور و شادمانى خود را به صورت عزادارى علنى نمى‏كنند، اشكال از فرهنگ نيست؛ بلكه پيروان فرهنگ، اين كوتاهى را كرده‏اند. سوّم. در فرهنگ اسلامى، به همان اندازه كه به سوگوارى بر اهل‏بيت(ع) تأكيد شده است، به سرور و شادمانى نيز توصيه شده است و حتى در كلمات و جملات گوناگونى، به شادمان كردن ديگران امر شده است. رسول خدا(ص) به شادمان كردن فرزندان يتيم مؤمن، كودكان و مؤمنان دستور داده‏اند. آن حضرت در حديث زيبايى فرموده‏اند: «كسى كه مؤمنى را شادمان كند، مرا شادمان كرده است و هر كه مرا شادمان كند، خداوند را شاد كرده است»V}نگا: منتخب ميزان‏الحكمه، ص 249.{V. چهارم. يكى از دلايل غالب بودن عزادارى بر سرور و شادمانى در فرهنگ شيعى، ظلمى است كه به اهل‏بيت(ع) رفته است، ظلمى كه نمى‏توان در تاريخ، برابرى براى آن پيدا نمود. ازاين‏رو، بديهى است كه در حد ظلم عظيمى كه بر امامان معصوم رفته است؛ ياد كرد مظلوميت آنان در قالب سوگوارى، مرثيه و روضه‏خوانى گسترده‏تر از شادمانى باشد و در اين ميان از آنجا كه ظلمى كه به سيدالشهدا(ع) شده، از ظلم‏هاى ديگر به امامان(ع) برتر و عميق‏تر بود، ذكر مصايب آن حضرت بيشتر و فراگيرتر است.
کد سوال : 404
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : اگر قبول داريم كه حضرت سيدالشهداء با شهادت خويش به مقام فنا -كه بالاترين مرحله سلوك است- رسيده‏اند، ديگر اشك ريختن براى او چه معنا دارد؟
پاسخ : اين سخن از دو جهت ناصواب است: نخست آن كه حكمت گريه بر اباعبدالله(ع) تنها به جهت قربانى شدن، مظلوميت و به اسارت درآمدن خانواده ايشان نبود؛ ثانياً امامان(ع) پس از حضرت حسين(ع) - كه در مقام حق اليقين بودند و هيچ غيبى از آنان مستور نبود - علاوه بر توصيه به گريه بر اباعبدالله(ع)، خود نيز بر اين واقعه مى‏گريستند و مجالس سوگوارى برپا داشته و به ديگران نيز توصيه مى‏كردند. آيا آنان از حكمت‏ها و باطن ماجراى كربلا بى‏اطلاع بودند؟ به نظر مى‏رسد گريه بر اباعبدالله(ع)، حكمت‏هاى ديگرى نيز دارد، كه امامان اين گونه آن را به پيروان خود آموزش مى‏دادند. به بيان ديگر، حماسه عاشورا، رخدادی دو پهلويى است و اگر اين جريان را از يك سو بررسى كنيم، به اين نتيجه مى‏رسيم كه امام حسين(ع) شهيد شد و فرزندانش كشته شده و اهل و عشيره‏اش به اسارت درآمدند و يزيد بن معاويه پيروز و غالب گشت. اگر گريه بر اباعبدالله(ع)، از اين ديد تحليل شود، اين اشك و آه صرفاً بروز عاطفه انسانى است بر اين كه فردى مورد شكنجه بدنى و روحى قرار گرفت و به طرز ناگوارى به قتل رسيد. از اين زاويه، گريه صرفاً درد دل و همدردى با صاحبان درد است. اين گريه با گريه بر كشته شدگان حلبچه يا هيروشيما تفاوتى ندارد، تنها تفاوت در شدت درد و روش كشته شدن است. امّا اگر واقعه عاشورا را از زوايه ديگرى بررسى كنيم، مى‏بينيم كه در آنجا پيروزى از آنِ امام حسين(ع) است و اين يزيد و كارگزاران او هستند كه شكست خوردند. در واقع از اين نگاه، واقعه عاشورا پيروزى صفات حسنه در درجه اعلاى خود، بر صفات رذيله در درجه ادناى خود بود. در اين صورت گريه با اين ديدگاه، ديگر گريه بر اساس عاطفه نخواهد بود و صرفاً تراژدى و هم‏دردى و هم‏سويى با صاحبان درد از روى احساسات نيست، تا بگوييم آن حضرت كه به مقام فنا نايل شد، ديگر گريه براى او چه حكمتى دارد؟ گذشته از اينکه امام حسين (ع) به مقام بقا بعد از فنا و توحيد جامع که اسم جامع الله است, رسيد. مقامی است که تنها شايسته پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) و ديگر چهارده معصوم (عليهم السلام) است.از اين رو گريه براي امام حسين (ع) تجلي محبت به صفات خدا و راهيابي به فضايل است. و بيزاري از رذايل و دشمنان خداست.
کد سوال : 405
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : معناى اينكه «امام حسين(ع) مظلوم بود» چيست؟
پاسخ : «ظلم» در مقابل «عدل» به معناى ندادن حق كسى است كه صاحب حق است و امام حسين(ع) بدين جهت مظلوم تلقى مى‏شود كه حق ولايت و زعامت بر مسلمين - كه از بارزترين حق اباعبدالله - بود از آن حضرت ستانده شد. علاوه بر آنكه حقى نيز بر عموم مسلمانان داشت و آن عبارت بود از شناختن و محبت وى كه متأسفانه به جهت تبليغات سوء، موقعيت، معنويت و جايگاه رفيع و بلند ايشان نزد مسلمانان، ادا نگشت و با حجاب‏هاى ظلمانى چون جهالت، خباثت و خيانت، مقام منيع آن چهره ملكوتى پوشانده شد و آن جلوه الهى، به تمام ظهور و بروز نمايان نگشت! كشته شدن سيدالشهداء(ع) در مقابل اين دو ظلم بسى ناچيز است، كشتن وى بزرگ‏ترين ظلم به آن حضرت نبود ؛ بلكه نشناختن او و نشناساندنش، بزرگ‏ترين ظلم به ايشان در تاريخ بشريت بوده و هست. بايد توجه داشت در واژه‏شناسى، واژه «مظلوم» با كلمه «مُنْظَلَم» متفاوتند، «مُنْظَلَم» كسى است كه ظلم را مى‏پذيرد و هيچ مقاومتى در برابر آن نمى‏كند؛ ولى مظلوم كسى است كه به او ظلم مى‏شود و او در برابر آن آرام نمى‏نشيند و با تمام وجود و امكانات مبارزه مى‏كند. در فرهنگ دينى «ظلم‏پذيرى» مذموم و «ظلم‏ستيزى» پسنديده است.
کد سوال : 406
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا برادران اهل سنت در برابر عزادارى و ماتم‏سرايى شيفتگان امام حسين(ع)، تندى كرده و در موضع‏گيرى خود آن را مولود بى‏خردى و دورى از سنت قلمداد مى‏كنند؟
پاسخ : مستند اهل سنت، پاره‏اى روايات است كه در آن، بر ممنوعيت گريه و عزادارى بر مرده تأكيد شده است؛ امّا اين روايت بر اساس ديدگاه برخى از صاحب نظران اهل سنت، از جهت سند و محتوا مخدوش است. نووى از انديشمندان اهل‏سنت مى‏گويد: «روايات فوق از نظر عايشه پذيرفته نشده، او به راويان آن نسبت فراموشى و اشتباه مى‏دهد؛ زيرا خليفه دوم و پسرش عبدالله، اين روايات را به صورت صحيح از پيامبر نگرفته‏اند» و ابن‏عباس مى‏گويد: «اين روايات سخن خليفه است، نه سخن پيامبر(ص)».V}شرح النووى، ج 5، ص 308.{V از طرف ديگر در تاريخ نمونه‏هايى از برپايى عزادارى مردم، براى درگذشت شخصيت‏هاى اهل‏سنت ثبت شده است مثلاً؛ براى جوينى (م 478 ق) عزادارى كردند. ذهبى از درگذشت جوينى و مراسم سوگوارى او چنين ياد مى‏كند: «نخست او را در منزلش به خاك سپردند و آن گاه پيكرش را به «مقبرةالحسين» انتقال دادند. در ماتم او منبرش را شكستند، بازارها را تعطيل كردند و مرثيه‏هاى فراوانى در مصيبتش خواندند. او چهارصد شاگرد و طلبه داشت، آنان در سوگ استاد خويش، قلم و قلمدان‏هاى خود را شكستند و يك سال عزادارى نمودند و عمامه‏هاى خود را به مدت يك سال از سر برداشتند، بدان حد كه كسى جرأت به سر گذاشتن عمامه را نمى‏داشت. آنان در اين مدت در سطح شهر به نوحه‏خوانى و مرثيه سرايى پرداختند و در فرياد و جزع زياده‏روى كردند».V}سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 468.{V ذهبى نيز در مورد بازتاب مرگ ابن جوزى (م 597 ق) مى‏نويسد: «با درگذشت او، بازارها تعطيل گرديد و جمعيت زيادى در مراسم او حضور يافتند ... مردم تا پايان ماه رمضان در كنار قبر او شب را به صبح رساندند ... مراسم عزادارى را روز شنبه برپا كرديم ...»V}همان، ص 379.{V. عجب است كه مورخان به نام اهل‏سنت، به آسانى و با مسامحه، صحنه‏هاى سوگوارى و عزادارى مردم براى عالمان سنى مذهب را گزارش و آن را بدون هيچ تحليل و يا نقدى نقل مى‏كنند و گاه به بزرگى از آن ياد مى‏نمايند، اما در برابر عزادارى بر اهل‏بيت(ع) و امام حسين(ع) موضع‏گيرى غيرمنطقى مطرح مى‏كنند؟ به راستى راز اين دوگانگى چيست!V}نگا: چرايى گريه و سوگوارى؟، صص 19-34.{V
کد سوال : 407
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا اهل سنت به استناد «ليس منا من ضرب الخدود و شق الجيوب و دعا بدعوة الجاهليه» عزادارى نمى‏كنند؟
پاسخ : يكم. اين حديث مربوط به جايى است كه انسان براى عزيز از دست رفته‏اش خودزنى و گريبان چاك كند آن هم در حالى كه معترض به قضاى الهى باشد و حرف‏هايى بزند و نوحه‏هايى گويد كه موجب خشم خداوند است. اما گريه بر امام حسين(ع) و عزادارى بر آن حضرت، از افضل قربات است و از مصاديق تعظيم شعائر الهى و اعلام وفادارى نسبت به بزرگان مكتب و پيشوايان دينى است و فلسفه‏هاى متعددى دارد كه در پاسخ به پرسش‏هاى پيشين مطرح شد. دوم. گريبان چاك كردن نيز در مواردى استثنا شده است و اشكال ندارد؛ مانند گريبان چاك كردن در فوت پدر، مادر، برادر، چنان كه حضرت موسى(ع) در فراق هارون و امام حسن عسكرى(ع) در فراق امام هادى(ع) گريبان چاك كرده‏اند.V}وسائل الشيعه، ج 22، ص 402 و ج 3، ص 274.{V بنابراين گريه و نوحه و عزادارى و گريبان چاك‏كردن در ماتم ائمه(ع) خصوصاً امام حسين(ع) - كه پدر معنوى امت اسلامى مى‏باشند - اشكال ندارد؛ بلكه موجب سعادت انسان و قرب به خداى سبحان است. گريه و نوحه‏اى كه در روايات مورد مذمت قرار گرفته، نوحه‏اى است كه با عدم رضايت خداوند همراه باشد و اين همان شيوه‏اى است كه در جاهليت مرسوم بود و روايت پيامبر اسلام(ص) H}«ليس منا من ضرب الخدود و شق الجيوب و دعا بدعوة الجاهلية»{H ناظر به اين نوع عزادارى است. اما عزادارى امام حسين(ع) مقوله‏اى جدا است و روايات ما نيز به اين امر تشويق مى‏كند؛ چون در متن اين عزادارى، بقاى اسلام و تزلزل حكومت فاسدان و ظالمان نهفته است و ثمرات معنوى و اجتماعى زيادى به همراه دارد.
کد سوال : 408
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : همه كارهاى امام حسين(ع) در روز عاشورا عاشقانه بود نه عاقلانه، آيا اين بدان معنا است كه كارهاى آن حضرت مخالف عقل بود؟
پاسخ : درون انسان بين رذايل و فضايل اخلاقى درگيرى هميشگى وجوددارد كه معمولا آن را «جهاد اكبر» مى‏خوانند؛ در حالى كه «جهاد اوسط» است. انسان وقتى مى‏كوشد برابر عقل كار كند و از هوس و معصيت دورى جويد، در جهاد اوسط است. او مى‏خواهد عاقل باشد؛ از اين مرحله به بعد نوبت «جهاد اكبر» مى‏رسد كه جهاد بين عقل و عشق، حكمت و عرفان و معقول و مشهود است. در اين جهاد عقل، براساس براهين، مفاهيم را به رسميت مى‏شناسد و برهان اقامه مى‏كند و به نتيجه مى‏رسد؛ اما عشق هرگز به مفهوم (علم حصولى) بسنده نكرده، خود حقيقت و علم حضورى را مى‏طلبد و مى‏خواهد آ نچه فهميده با جان بيابد و مشاهده كند. بنابراين از اين به بعد، بين عقل و عشق نزاع مى‏افتد و جهاد اكبر شروع مى‏شود. البته نقصى در كار نيست و هر دو حق به شمار مى‏آيند؛ منتها يكى حق است و ديگرى احق؛ يكى خوب است و يكى خوب‏تر؛ يكى كمال است و ديگرى اكمل. بنابراين كارهاى اولياى الهى بر اساس عشق است. امام صادق(ع) فرمود: H}«افضل الناس من عشق العبادة»{H.V}اصول كافى، ج 2.{V اين كسى است كه مزه عبادت را بچشد و حقايق بهشت و جهنم را ببيند. عقل با برهان اثبات مى‏كند كه بهشت و جهنمى هست. عشق مى‏گويد: من مى‏خواهم بهشت و جهنم را ببينم. آن كه دليل و برهان اقامه مى‏كند و معاد و بهشت و ميزان و ما نند آن را حق مى‏شمارد، عاقل است؛ ولى آن كه در پى ديدن بهشت و جهنم است، عاشق است. كارهاى سيد الشهدا(ع) عاشقانه بود. عشق فوق عقل است، نه دون عقل. يك وقت گفته مى‏شود: فلان كار عاقلانه نيست؛ يعنى، بر اساس وهم و خيال است؛ ولى گاه گفته مى‏شود: نه تنها عاقلانه است؛ بلكه بالاتر از آن، عاشقانه است؛ يعنى، آنچه فهميده با درون خود يافته است. آنجا كه انسان حقيقت را مى‏يابد و برابر شهود عاشقانه حركت مى‏كند، عقل نقش ندارد. اين نقش نداشتن بدان سبب است كه نور عقل، تحت الشعاع نورى قوى‏تر قرار گرفته است؛ نه بدان علت كه نورش خاموش شده است و نور ندارد: عقل دو وقت از كار مى‏افتد و فعل انسان برابر عقل نيست: 1. وقتى انسان گرفتار غضب يا شهوت مى‏شود و به معصيت مبتلا مى‏گردد. اينجا كار عاقلانه نيست و سفيهانه است. اين مثل آن است كه ماه دچار خسوف شود و تاريك گردد. در اين حال عقل نور ندارد. عقل انسانِ معصيت كار، مانند ماه منخسف است. اينكه حضرت على(ع) مى‏فرمايد: H}«كم من عقل اسير تحت هوى امير»{H، اشاره به همين مطلب است. 2. عقل نور دارد؛ ولى كارآيى ندارد و آن وقتى است كه تحت الشعاع نور قوى‏تر قرار مى‏گيرد؛ مثل اينكه ستارگان در روز كارآيى ندارند. اين كار آمد نبودن، بدان علت است كه تحت الشعاع نور خورشيدند كه فضا را روشن كرده است؛ نه به سبب تاريكى و بى‏نور بودن‏شان. كسى كه عاشق شد، عقل دارد و عقلش هم كار مى‏كند و نور دارد؛ ولى نور عقل تحت الشعاع نور عشق است. جريان امام حسين(ع) در كربلا از اين نوع بود؛ يعنى، نه تنها عاقلانه بود؛ بلكه بالاتر و برتر از آن عاشقانه هم بود. *پاسخ از آيت الله جوادى آملى
کد سوال : 409
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مى‏توان به زيبايى‏هاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(س) را كه فرمود: «ما رايت الا جميلا» را درك كرد؟
پاسخ : اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چيزى كه بدان مى‏نگرند.» - آن گونه كه برخى گفته‏اند - گاهى هم زيبايى در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدنى‏ها. آن كه به چشم «نظام احسن» به همه هستى مى‏نگرد؛ از اين نگاه، خيلى چيزها هم «ديده» مى‏شود، هم «زيبا» ديده مى‏شود؛ تا چه عينكى بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستى و حوادث بنگريم. «زيبابينى» هستى و حيات، هم آرامش روح و وجدان مى‏بخشد، هم صلابت و پايدارى و پايمردى مى‏آفريند و هم قدرت تحمل ناگوارى‏ها را مى‏افزايد. از اين نگاه، «عاشورا» - همان گونه كه زينب كبرى(س) فرمود -، جز «زيبايى» نبود. آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت‏به اين حادثه، بر زبان راند (ما رايت الا جميلا)V}بحارالانوار، ج 45، ص 116.{V، پيش تر آرزوى حسين بن على(ع) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدوارى كرده بود كه آنچه پيش مى‏آيد و آنچه اراده خدا است، «خير» براى او و يارانش باشد؛ چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»: H}«ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا»{H؛ V}اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.{V. زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند. جلوه‏هاى زيبايى و نمادهاى جمال در آينه كربلا بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود: T}1. تجلى كمال آدم‏{T اينكه انسان تا كجا مى‏تواند اوج بگيرد، و خدايى گردد و فانى در او، در «ميدان عمل» روشن مى‏شود. كربلا نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براى جويندگان ارزش‏ها بسى زيبا است و معيار! T}2. تجلى رضا به قضا{T در مقامات و مراحل عرفانى و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مى‏بيند، به دليل بروز اين شاخصه متعالى در عملكرد ولى خدا سيدالشهدا(ع) و ياران و دودمانش است. به راستى كه حسين بن على(ع) در ميان آنان - كه يكى به درد يا درمان و يكى به وصل يا هجران مى‏انديشيد و آن را مى‏پسنديد - «آنچه را جانان پسندد» مى‏پسنديد. كربلا تجلى‏گاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسين لحظات حيات در قتلگاه، چنين زمزمه مى‏كرد: H}«الهى رضى بقضائك»{H. خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود: H}«ارضى بقضاء الله»{H. اين مرحله از عرفان؛ يعنى خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوى كوفه نيز در خطبه‏اى فرموده بود: H}«رضا الله رضانا اهل البيت»{H؛ V}موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 328.{V «رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است». اين مبناى جانبازى و عشق حسين(ع) است و زينب عزيز، اين را زيبا مى‏بيند و اين منطق و مرام را مى‏ستايد. P}آن روز كه جان خود فدا مى‏كرديم‏{E}با خون به حسين اقتدا مى‏كرديم‏{P P}چون منطق ما منطق عاشورا بود{E}با نفى «خود»، اثبات «خدا» مى‏كرديم‏{P V}از نويسنده.{V T}3. رسم الخط حق و باطل‏{T از زيبايى‏هاى ديگر عاشورا، خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان‏هاى «دد منش» و «فرشته‏خو» است. وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مى‏دهد. در ظلمت آبادى اين چنين، گمراهى انديشه‏ها و انسان‏ها طبيعى است و «كفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى‏افكند! زيبايى كار امام حسين(ع) آن بود كه مشعلى روشن كرد، تا راه، روشن و تيرگى‏ها زدوده شود و، چهره‏ها در آن هواى گرگ و ميش «فتنه و دروغ»، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بى‏اثر گردد؛ آيا اين زيبا نيست؟ عاشورا يك رسم الخط بود؛ ترسيم روشن خطى كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق، پى برده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بى‏نقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزورانه بر طبل H}«يا خيل الله اركبى»{H مى‏كوبيد. اگر هم اندك ترديدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبه‏هاى زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايى‏هاى بس قيمتى حادثه خونين عاشورا بود. T}4. تبلور فتح ناب‏{T از زيبايى‏هاى ديگر عاشورا، مفهوم تازه‏اى از «پيروزى» است. عده‏اى به غلط، پيروزى را تنها در «غلبه نظامى» مى‏پندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت! عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مى‏توان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مى‏توان دفتر و كتاب پيروزى را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوى ظفر» ميسر است. پس فاتح معركه كربلا امام حسين(ع) بود و چه فتح زيبايى! اين همان «پيروزى خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل(قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى كه شهادت براى او سعادت است، پيروز است ... ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم»V}صحيفه نور، ج 13، ص 65.{V و اين همان آموزش قرآنى «احدى الحسنيين» است كه فرهنگ مبارزان الهى است. كسى كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است؛ آن هم پيروزى ناب. P}گر چه از داغ لاله مى‏سوزيم‏{E}ما همان سر بلند ديروزيم‏{P P}چون به تكليف خود عمل كرديم‏{E}روز فتح و شكست پيروزيم‏{P V}از نويسنده.{V اين ديدگاه را، هم امام حسين(ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زينب. با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدى به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتى ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين پرسيد: «چه كسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه كه وقت نماز فرا مى‏رسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهميد كه چه كسى پيروز شد!»V}اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب (امالى شيخ طوسى، ص 66).{V آيا اين، در حادثه كربلا زيبا نيست؟ پيروزى، حتى در صورت كشته شدن و شهادت! T}5. حركت در مسير مشيت خدا{T زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية الله» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اينكه كار گروهى، با جدول مشيت‏خدا هماهنگ گردد؟! مگر به حسين بن على(ع) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند: H}«ان الله شاء ان يراك قتيلا»{H؟ و مگر مشيت‏خدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادى انسان، به اسارت بروند: H}«ان الله شاء ان يراهن سبايا»{H؟ پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟ هر دو، هزينه‏اى بودند كه براى بقاى دين و افشاى طاغوت، مى‏بايست پرداخته مى‏شدند؛ آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه! براى زينب بزرگ - كه پرورده دامان وحى و تربيت‏شده مكتب على(ع) است - اين حركت در بستر مشيت الهى، اوج ارزش‏ها و زيبايى‏ها است. وى مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مى‏بيند؛ چون تك تك صحنه‏ها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مى‏بيند. آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟ T}6. شب قدر عاشورا{T اين صحنه، از درخشان‏ترين جلوه‏هاى زيبايى است. كسانى كه در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را - كه نشان «وفا» و «ايثار» است - بر مى‏گزينند و «زندگى بدون حسين» را ذلت و مرگ مى‏شمارند. آن خطبه امام، ابراز وفادارى ياران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بيدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمه‏ها، اعلام وفادارى ياران در حضور زينب كبرى و امام حسين(ع) و...، هر كدام برگى زريّن از اين «كتاب جمال» است؛ چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟ آنچه در كربلا اتفاق افتاد، به يك «بنياد»، براى مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاى زمين تبديل شد؛ آيا اين زيبا نيست؟ لحظه لحظه‏هاى عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد كه به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصيرت» آموخت؛ آيا اين زيبا نيست؟ خون‏هاى مطهرى كه در آن دشت‏بر زمين ريخت، سيلى شد و بنيان ستم را ويران كرد؛ آيا اين زيبا نيست؟ P}هر بساطى را كه عمرى شاميان گسترده بود{E}نيم روزى اين حسين بن على برچيد و رفت‏{P فاجعه‏آفرينان كوفه و شام، فكر مى‏كردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مى‏سازند؛ ولى در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت روشن‏تر و نام‏شان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد. زينب قهرمان و عارف، اينها را مى‏دانست و از وراى قرون مى‏ديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والى كوفه - كه با طعنه خطاب به اين بانوى اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى - فرمود: «ما رايت الا جميلا»؛ ... جز زيبا چيزى نديدم!
کد سوال : 410
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : درباره ابعاد عرفان و اخلاقى نهضت امام حسين(ع) توضيح دهيد.
پاسخ : ستارگان هيچ آسمانى مانند ستارگان آسمان كربلا، اين همه شكوه، عظمت و فضيلت را به تماشا ننشسته است! آفتاب در هيچ روزى مانند روز عاشورا با ترديد و دل لرزان و رنگ پريده، رخ ننموده است! هيچ نقطه‏اى بر روى زمين به اندازه نينوا، اوج زشتى و زيبايى را در كنار يكديگر به تماشا نگذاشته است! در طول تاريخ هيچ حادثه‏اى مانند نهضت حسينى، اين همه پيام براى انسان و انسانيت نداشته است: در سرزمين طف «توحيد» دوباره زاده شد؛ «عشق» تفسير و معنا شد؛ «قرآن» جانى تازه يافت، پرده از راز «سجده فرشتگان» بر آدم(ع) به كنار رفت و در يك كلام خداوند با همه جلال و جمالش تجلّى نمود. از نهر علقمه و در كنار لب‏هاى خشكيده عباس(ع)، آب معرفت، غيرت، آزادگى و از خود گذشتگى تا ابد بر زمين تشنه دل‏هاى حقيقت جو جارى گشت. علم علمدار دشت تفتيده و خونين كربلا، به نشانه پيروزى حق بر باطل ماندگارى فضيلت و زيبايى و زوال پليدى و زشتى هماره در اهتزاز است. كربلا مكتب تمام عيار معرفت و انسان سازى است. هيچ دانشگاهى همانند دانشگاه كربلا، چنين فارغ التحصيلانى موفق و پيروز نداشته است. گوناگونى دانش پژوهان در هيچ مركز آموزشى، همانند «كربلا» نيست. در كلاس معرفت، عشق، عظمت، استقامت در راه هدف، صبر، شجاعت و بندگى خالصانه؛ پير مرد كهنسال و طفل شير خوار و جوان نورس و زن شير دل عفيف و غلام سياه جانباز همه در كنار هم نشستند و از آموزگار بزرگ شهادت نكته‏ها آموختند. آن شاگردان لايق چنان از آن آموزش‏هاى سخت و امتحانات سنگين سر بلند بيرون آمدند كه نام‏شان در كنار نام پاك امام‏شان بر جريده عالم جاودانه گشت و به سلام و درود ويژه امام عصر (عج) در زيارت معروف «ناحيه مقدسه» مفتخر گشتند. P}هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق‏{E}ثبت است بر جريده عالم دوام ما{P لحظه لحظه حادثه عاشورا از عطر معرفت، فضيلت و اخلاق آكنده است و جاى جاى سر زمين كربلا، نشان از بزرگى روح بندگى و تسليم در برابر حق دارد. برگ برگ دفتر حماسه جاويد كربلا، با خطوط عظمت، عبوديت، عزّت و افتخار نوشته شده و چون بررسى همه جانبه اين دفتر و مطالعه همه سطرهاى زرين آن، در حوصله اين نوشتار نيست، تنها نگاهى به برخى برگ‏هاى درخشان آن مى‏اندازيم: T}يك. پرتوى از عظمت و معرفت و اخلاق امام حسين(ع){T دعوت به توحيد با گفتار و در عمل، بدون شك محور همه معارف آسمانى و اساس دعوت همه پيامبران الهى است. همه مراحل قيام پر شكوه امام حسين(ع)، از آغاز تا پايان در توحيد موج مى‏زند. آن حضرت از اولين قدم تا آخرين نفس، لحظه‏اى از ياد حق و حمد و ثنا و شكر او غافل نبود. سخن نخست او در هنگام حركت از مكه به سوى عراق H}«الحمدلله و ماشاءالله و لاحول و لا قوة الا بالله» {Hبود. در واپسين لحظات زندگى نيز - در آن هنگام كه خون آلود و داغدار و تشنه كام بر زمين افتاده بود و نگاه مباركش به سوى آسمان بود - چنين فرمود: H}«صبرا على قضائك يا رب لامعبود سواك يا غياث المستغيثين»{H؛ «پروردگارا، از تو صبر بر قضا و حكمت را خواستارم، معبودى جز تو نيست، اى پناه پناه آورندگان!»V}على سعادت پرور، فروغ شهادت، ص‏185.{V T}دو. انجام وظيفه الهى و تحكيم ارزش‏هاى انسانى‏{T هر شخص كه پا به ميدان مبارزه مى‏گذارد و در مقابل دشمن صف آرايى مى‏كند، به دنبال پيروزى خود و شكست دشمن است و حسين بن على(ع) نيز از اين قانون مستثنا نيست؛ ولى شكست و پيروزى از نظر آن حضرت(ع) مفهوم ديگرى دارد كه براى برخى درك و تصور آن دشوار است. پيروزى از نظر امام(ع) انجام دادن وظيفه الهى و به پايان بردن مسؤوليت شرعى و تحكيم ارزش‏هاى انسانى است؛ خواه در اين راستا پيروزى ظاهرى به دست آيد، يا نه. به همين جهت است كه وقتى «طرماح بن عدى» - كه از ارادتمندان و شيعيان خاص خاندان پيامبر(ص) و از دوستداران اميرالمؤمنين(ع) و حسين بن على(ع) است - دريكى از منازل بين راه با امام حسين(ع) برخورد مى‏كند و امام(ع) اوضاع كوفه را از او مى‏پرسد، در پاسخ مى‏گويد: بزرگان و سران قبايل كوفه با گرفتن جايزه و رشوه‏هاى سنگين از سوى «ابن زياد» با دشمن سازش كرده و ساير مردم قلبشان با شما و شمشيرشان بر شما است. اى فرزند پيامبر! تو را به خدا سوگند از اين سفر برگرد و به سوى قبيله طى كه محل سكونت من است حركت نما كه آن جا منطقه‏اى امن و دور از تعرض و تجاوز دشمن است. اباعبدلله(ع) توجه «طرماح» را به نكته مهمى كه همان انجام مسؤوليت الهى و تبلور بخشيدن به ارزش‏هاى انسانى از جمله لزوم وفاى به عهد و پيمان است جلب مى‏كند و مى‏فرمايد: «ميان ما و مردم كوفه عهد و پيمانى است كه به جهت آن، امكان برگشت براى ما نيست تا ببينيم عاقبت كار به كجا مى‏انجامد»؛ يعنى، ما به آنها وعده حركت به سوى كوفه و برعهده گرفتن امامت و رهبرى و هدايت مردم اين شهر را داده‏ايم و آنان نيز وعده هر نوع كمك و پشتيبانى داده‏اند. بر ما است كه به عهد خود وفا كنيم؛ گرچه در اين راه با انواع خطر مواجه گرديم؛ چه مردم كوفه بر عهد خود استوار باشند چه پيمان خود را بشكنند.V}نجمى، محمدصادق، سخنان حسين بن على(ع) از مدينه تا كربلا.{V