• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 39974
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا جوانان به عالم ملكوت و عالم قدس نزديك‏ترند؟
پاسخ : حقيقت ما روح و نفس ماست كه از روح خدا بوده و قبل از نزول و هبوط از قدس و طهارت برخوردار بوده است و با تنزل و عبور از منازل و عوالم به حجاب‏هايى محجوب گشته و آلودگى‏هايى كه خاصيت منازل و عوالم گوناگون بوده است بر آن عارض مى‏گردد و بدتر از آن وقتى كه روح در بدن مادى جلوه كرد، با تجلى در بدن و تعلق به آن در مضيق ماده و طبيعت قرار گرفته است. اين روح اگر با تعلقات مادى و آلودگى‏ها و ناپاكى‏ها كه از گناهان و ترك واجبات و انجام محرمات نشأت مى‏گيرد، از حقيقت خود بيشتر دور گردد، از سنخيت عالم خود كه عالم قدس و ملكوت بوده فاصله بيشتر مى‏گيرد. در اين باب نگا: مقالات، استاد محمد شجاعى، سروش تهران، چاپ اول، 1367، ج 1، صص 60 - 40 و صص 98 - 63. از آنجا كه جوانان در اوان تكليف قرار گرفته و هنوز روحشان مكدر به گناهان و تعلقات نگشته است از قداست و طهارت خاصى برخوردارند، ازاين‏رو مى‏توان گفت آنان به موطن اصلى خويش كه همان عالم ملكوت و طهارت و قداست مى‏باشد، نزديك‏ترند.
کد سوال : 39975
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : پركردن دندان در ماه رمضان و غير رمضان چگونه است؟
پاسخ : پر كردن يا جرم‏گيرى و كشيدن دندان در ماه رمضان يا غير ماه رمضان براى پزشكان جايز است و در ماه رمضان براى شخص روزه‏دار زمانى جايز است كه مطمئن باشد خون يا آبى كه به وسيله توربين وارد فضاى دهان مى‏شود فرو نخواهد رفت.
کد سوال : 39976
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا جواب سلام پسر بر دختر واجب است؟
پاسخ : به طور كلى هر كس بر انسان سلام كند و همان شخص را اراده كند جواب او واجب است. اما سلام كردن به زن و دختر جوان مكروه است. در جواب دادن سلام پسران جوان هم اگر مفسده‏اى در كار نباشد اشكالى ندارد.
کد سوال : 39977
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : حديث كسأ چيست؟
پاسخ : حديث كساء در آخر مفاتيح آمده است، به آن جا مراجعه كنيد.
کد سوال : 39978
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : سرنوشت كودكان مسلمان مثل شهيد فهميده چگونه است؟
پاسخ : براساس روايات، كودكان پس از مرگ به لحاظ محفوظ بودن فطرت اوليه واصلى آنان از انحراف كامل و ضايع نشدن استعداد فطرى در وجودشان و به مقتضاى هدايتى كه در فطرت نهفته است، پس از مرگ و قرار گرفتن در نظام برزخى، در مسير خاصى كه مسير كمال است مى‏افتند و به سوى لقاء رب هدايت مى‏شوند، (نگا: معاد، استاد محمد شجاعى، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ اول، 1362، ج 1، صص 316 - 315). اما در مورد حسين فهميده، اولاً بايد گفت سن او را نمى‏توان سن كودكى گرفت بلكه او دوران كودكى را پشت سرگذاشته و در مرحله نوجوانى قرار داشت، مرحله‏اى كه عقل آدمى رشد كرده و بهتر مى‏تواند راه خويش را انتخاب كند. ثانياً، شهادت در روايات و آيات ما از جايگاه رفيع و منيعى برخوردار است كه علماء و صلحاء كه عمرى در راه علم و عمل صالح كوشش كرده‏اند در آرزوى آنند. شهادت مقامى است كه حسين فهميده در صورت زنده بودن و صالح بودن و عمل نيك انجام دادن در دوران بزرگى خود به راحتى نمى‏توانست آن را به دست آورد اگر نگوييم كه رسيدن به آن مقام نزديك به محال بود.
کد سوال : 39979
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : در مثال علم الهى نسبت به معلم و شاگرد، معلم چگونه مى‏تواند درباره‏شاگردى كه هنوز او را نديده خبرى بدهد؟
پاسخ : مثال علم الهى نسبت به معلم و شاگرد، صرفاً نوعى تشبيه در برخى از موارد است؛ ليكن حقيقت آن به كلى با دانش معلم نسبت به سرنوشت دانش‏آموز تفاوت دارد، زيرا: خداوند موجودى است غير زمانى و براى او قبل و بعدى نيست و همه زمان‏ها نزد او يكسان است و گذشته و آينده و حال نزد او مساوى است ازاين‏رو علم او نسبت به آينده ما تا حدودى شبيه علم ديگران در اعمال ما در حال انجام كار در حضور آنان است.
کد سوال : 39980
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : از درون علاقه به اعمال دينى ومراسم مذهبى،مثل نماز جمعه وراهپيمايى دارم‏لكن شوهرم رضايت نمى‏دهد، تكليف من چيست؟
پاسخ : اگر رفتن به راهپيمايى‏ها وظيفه شرعى باشد؛ مثلا از جانب ولى امر مسلمين ضرورت آن اعلام گردد شركت كردن در آن نيازى به اجازه شوهر ندارد ولى در مراسم غير ضرورى مانند نمازجمعه مراسم روضه و... اذن شوهر لازم است. ولى اين كه چگونه بايد با شوهر خود رفتار كنيد تا او به راه بيايد بايد توجه داشته باشيد كه هدايت كردن و متحول ساختن افراد كارى بس دشوار و سخت است و نيازمند انفاس قدسى مهارت و علم كافى است. براى نمونه شما بايد درباره نماز مطالعه و انديشه كافى داشته باشيد تا بتوانيد فردى را به خواندن نماز راغب نماييد گذشته از آن روش‏ها نيز بسيار موثر هستند. با رفتار تند نمى‏توان كسى را هدايت نمود. بنابراين شما با به كار بستن تدابير زير به يارى خداوند خواهيد توانست بر روى افرادى كه نماز نمى‏خوانند و يا نسبت به تعاليم دين بى‏اعتناء هستند تأثير بگذاريد: 1- تقويت بنيه علمى و دينى خود به وسيله مطالعه كتب مفيد. 2- پرهيز از رفتارهاى تند وسعى در هدايت اطرافيان با نرمى و ملايمت و منطق. 3- سعى در ارائه الگوهاى عملى براى آنها. 4- تلاش در جهت ايجاد رابطه با خانواده‏ها و افراد متدين و برقرارى روابط خانوادگى با آنها. 5- سعى در كم كردن و يا قطع روابط با افراد لاابالى و بى‏اعتنا به دين.
کد سوال : 39981
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : معناى هدايت و ضلالت از طرف خدا در قرآن چيست؟
پاسخ : فهم اين آيه مبتنى بر شناخت دقيق اقسام هدايت و ضلالت شرايط هر يك و گونه‏هاى تعلق مشيت و اراده حكيمانه الهى است. اقسام هدايت در قرآن: در قرآن مجيد از چهار نوع هدايت سخن رفته است: 1) هدايت تكوينى عام: و آن همان نظام و مكانيسمى است كه خداوند موجودات را طبق آن آفريده به طورى كه تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غايتى در حركت و تكاپويند. «رَبُّنَا اَلَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏». در برابر اين گونه هدايت هيچ گونه ضلالتى وجود ندارد. 2) هدايت تكوينى اولى خاص: و آن هدايت همه انسان‏ها از طريق عقل و فطرت به سمت يكسرى از حقايق و اصول و ارزش‏هاست كه از آن جهت به «حجت باطن» تعبير شده است. چنين هدايتى چند خصوصيت دارد: الف) منحصر به انسان‏ها است. ب ) در ميان انسان‏ها عمومى و استثنا ناپذير است. ج ) ذاتى و درون بود است. د ) در برابر آن هيچ گونه ضلالتى نيست. يعنى خداوند هيچ كس را با فطرت خداگريز و عقلى گمراه كننده نيافريده است. 3) هدايت تشريعى عام: اين گونه هدايت مخصوص انسان‏ها و طايفه جن مى‏باشد. زيرا تشريع و قانون گذارى در ظرف اختيار و توان كنش‏هاى انتخابى و گزينش موضوعيت دارد و بدون آن بى معناست. چنين هدايتى نيز از نظر قرآن در ظرف خود فراگير و همگانى است. يعنى خداوند پيامبران را براى همه انسان‏ها فرستاده و كتاب آسمانى خود را براى جميع بشر نازل فرموده است. وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، (رعد، آيه 7) و ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ‏، (سباء، آيه 28). در برابر اين گونه هدايت نيز هيچ ضلالتى نيست. زيرا ضلالت تشريعى به اين معناست كه - نعوذ بالله - خداوند پيامبرانى را هم براى گمراه‏سازى برخى از مردم مبعوث سازد و معارف و احكام و قوانين گمراه كننده‏اى بر آنان نازل فرمايد در حالى كه خداوند هرگز چنين نمى‏كند و از او جز سخن حق نازل نمى‏گردد حَقِيقٌ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اَللَّهِ إِلاَّ اَلْحَقَ‏، (اعراف، آيه 105). در اين‏جا چند نكته مهم وجود دارد: الف) اولا خداوند به عنوان هادى و شارع خواستار هدايت همه انسان‏ها مى‏باشد و از همين‏رو دين حق را براى همگان نازل كرده است. ب ) اراده الهى در اين زمينه اين است كه انسان‏ها با اختيار خود راه درست را برگزينند نه جبرا وگرنه مى‏توانست همه را جبرا به راه راست كشاند و نيازى هم به بعثت و رسالت نبود. از اين رو فرمود: «إِنَّا هَدَيْناهُ اَلسَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً». ج ) انسان‏ها در برابر هدايت تشريعى عام - با توجه به اختيارى كه دارند - دوگونه موضع اتخاذ مى‏كنند: برخى در برابر آن راه تسليم و انقياد پيش مى‏گيرند و برخى به سرپيچى وطغيان مى‏پردازند. دقيقا از همين‏جاست كه به مرحله بعد و نوع ديگرى از هدايت گذر مى‏كنيم. 4) هدايت تكوينى پاداشى(ثانوى): اين هدايت مخصوص موءمنان است. يعنى كسانى كه با اختيار خويش در برابر هدايت رسولان الهى و نورافشانى‏هاى عقل و فطرت تسليم گشتند خداوند باب هدايت ديگرى برتر از هدايت‏هاى قسم پيشين مى‏گشايد. به عبارت ديگر چون آنان با اختيار خود از هدايت‏هاى مراتب پيشين استفاده كردند لذا اين نوع هدايت را پاداشى و ثانوى (يعنى مترتب برپذيرش هدايت‏هاى اولى) مى‏نامند. فرق اساسى اين هدايت با مراتب قبلى آن است كه وجه غالب آنها جنبه راهنمايى «ارائه‏الطريق» داشت ولى اين مرتبه افزون بر آن خاصيت راهبردى «ايصال الى المطلوب» نيز دارد. در برابر اين نوع هدايت ضلالتى نيز هست كه از آن تعبير به «اضلال كيفرى» مى‏شود. يعنى همان طور كه پذيرش هدايت‏هاى نخستين تكوينا شرايط و قابليت راهيابى به مراتب و مدارج بالاترى را در انسان ايجاد مى‏كند مخالفت و سرپيچى در برابر حقايق الهى و هدايت‏هاى او رفته رفته ديد حق بين را از انسان مى‏ستاند و كسى كه كرارا با علم و عمد و آگاهى با حق بستيزد رفته رفته گويى در برابر حق و نورافشانى‏هاى الهى كرو كور و لال مى‏شود: لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها...، (اعراف 179) و به جايى مى‏رسند كه «نرود ميخ آهنين در سنگ». اين همان اثر تكوينى حق ستيزى و حق گريزى عامدانه و اختيارى آنان است. ليكن چنين مكانيسم و تأثير تكوينى بر اساس نظام آفرينش الهى است. بنابراين گمراهى فقط در اين مرحله است و آن از يكسو به خود شخص وابسته است. زيرا او با اختيار خود با حق ستيز كرده و از سوى ديگرى نيز به خدا استناد دارد ولى نه به اين معنا كه از اول او گمراهش كرد بل چون تعمدا راه خلاف را برگزيد و بر آن پاى فشرد همان را ملكه او ساخت: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اَللَّهُ مَرَضاً، (بقره، آيه 10). از زاويه ديگرى نيز مى‏توان به اين مساءله نگاه كرد و آن اين است كه خواسته‏ها دو گونه است: 1) خواست و مطلوب بالذات، 2) خواست و مطلوب بالعرض. در مثل نجارى كه در مى‏سازد غرض او از بريدن چوب‏ها ساختن در است و لاجرم مقدارى از آنها به صورت خاك اره بر زمين مى‏ريزد. حال آيا مى‏توان گفت: نجار خواسته است كه خاك اره‏ها بر زمين بريزند؟ اگر بگوييم نه گفته آيد كه: پس چرا آنها را اره كرد؟ بنابراين به تعبيرى مى‏توان گفت: بلى او چنين خواسته است ليكن اين نه مقصود بالذات وى بوده. بلكه مقصودش درسازى است و لازمه آن پيدايش چنين ذراتى است. خداوند نيز خواسته است انسان‏ها به اختيار خويش راه هدايت را گزينند و لازمه اختيار آن است كه بالاخره كسانى هم مسير باطل را بپويند. حال آيا مى‏توان گفت: خدا خواسته كه آنان گمراه شوند؟ و اگر نمى‏خواست چرا آنان را آفريد و آزادى داد؟ جواب آن است كه غرض اصلى خداوند هدايت يا بى اختيارى است و چون پاى اختيار به ميان آيد لاجرم سروكله سرپيچى و طغيان نيز آشكار گردد. بنابراين چون او آزادى داده چنان است كه گويى بالتبع گمراهى را نيز اراده كرده است. (دقت شود كه اين اراده نتيجه اختيار است و هرگز نافى آن نيست و از همين رو هيچ سلب مسؤوليتى از انسان نمى‏كند. زيرا همين انسان گمراه مى‏توانست در مسير هدايت قرار گيرد كه مطلوب بالذات الهى است و در رتبه متقدم مى‏باشد.) مسأله عزت و ذلت نيز از تحليل فوق روشن مى‏گردد. به بيان ديگر نظام هستى نظام اسباب و مسببات است و اين كه چه چيز سبب كدامين معلول است دست ما نيست اما گزينش اسباب در اختيار ما است. مثلا خداوند مى‏فرمايد: لِلَّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏، (منافقون، آيه 8). اگر اين آيه را با آيه شريفه تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ...، (آل عمران، آيه 26) بسنجيم نتيجه مى‏گيريم كه اصل عزت از خداست و ايمان و خداگونگى سبب كسب عزت است. پس هر كس الهى شود خداوند مى‏خواهد كه عزت يابد و هر كس از خداوند دور گردد خداوند خواستار ذلت وى مى‏گردد و به همين سبب ذليل خواهد شد پس اصل تأثير اسباب از اوست. بنابراين نمى‏شود كه كسى راه ذلت در پيش گيرد و از آن عزت بطلبد پس در اينكه كدامين راه را برگزينيم مختاريم اما در نتيجه‏گيرى نه.
کد سوال : 39982
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : در آيه دوم سوره بقره معناى (ذلك الكتاب) چيست؟
پاسخ : مفسران درباره ذلِكَ اَلْكِتابُ‏ نظرات مختلفى را بيان كرده‏اند؛ از جمله: يكم: صاحب كتاب «معانى القرآن» مى‏نويسد: «مسأله دو صورت دارد: 1. هرگاه چيزى در مقابل چشم انسان قرار داشته باشد، نه «هذا» را به جاى «ذلك» مى‏توان به كار برد و نه «ذلك» را به جاى «هذا»؛ مثلاً شخصى دو مرد را مى‏بيند و يكى از آن دو را مى‏شناسد، از آن شخص آشنا مى‏پرسد: من هذا الذى معك؟» ولى نمى‏تواند بگويد: من ذلك الذى معك؟ چون او را بالعيان مشاهده مى‏كند. 2. اگر چنين نبود، مى‏توان هر يك از «هذا» و «ذلك» را به جاى ديگرى به كار برد؛ مثلاً كسى مى‏گويد: فلانى آمده بود و شنونده هم مى‏گويد: قد بلغنا ذلك‏ (آن خبر به ما رسيده است) و يا «قد بلغنا هذا الخبر. در اين جا «هذا» امكان استعمال دارد؛ زيرا كلام گوينده، همانند حاضر است. در «ذلك» هم، كلام گوينده، منقضى شده و مانند غايب است، (ر.ك: ابى زكريا يحيى بن زياد الفراء، معانى القرآن، ج 1، ص 10). دوّم: شيخ طوسى به نقل از عكرمه، اخفش و... اين احتمال را ذكر مى‏كند كه «ذلك» به معناى هذا باشد؛ چنان كه خداوند مى‏فرمايد: ذلِكَ عالِمُ اَلْغَيْبِ وَ اَلشَّهادَةِ، (سجده، آيه 6) و حال آن كه خداوند هم اكنون موجود است. پس هر دو مى‏تواند به جاى ديگرى به كار رفته و حتى معنا بشوند. شيخ طوسى(ره)، سپس دو معنا را براى «ذلِكَ اَلْكِتابُ» مطرح مى‏كند: 1. خداوند بعد از گفتن «الم» به پيامبرش فرمود: اى محمد با اين چيزى را كه برايت ذكر كردم، همان كتاب موعود است. 2. اين همان كتابى است كه بر موسى(ع) و عيسى(ع) نازل شده بود، (تبيان، ج 1، ص 51). سوّم: برخى گفته‏اند: علت اين كه در محل بحث به دو صورت (قريب و بعيد) معنا مى‏شود، اين است كه هم اسم اشاره بعيد بر قرآن اطلاق شده (مانند همين آيه از سوره «بقره») و هم اسم اشاره قريب (مانند آيه 12 سوره «جاثيه»، آيات 92 و 155 سوره «انعام» و آيه 62 از سوره «آل عمران»). شايد خداوند، به دليل عظمت قرآن با اشاره بعيد، و به دليل نزول قرآن به سطح فهم مسلمانان، با اشاره قريب، تعبير فرموده است، (ر.ك: طيّب، سيدعبدالحسين، اطيب البيان، جلد 1، ص 125، انتشارات كتاب فروشى اسلامى). برخى هم گفته‏اند: بلى «ذلك» اسم اشاره براى بعيد است، ولى گاهى با آن به شى‏ء حاضر اشاره مى‏شود و مراد از آن نشان دادن علو رتبه آن است، (ر.ك: قاموس قرآن، ج 3، ص 2). بنابراين با اين وجوهى كه گذشت، مى‏توان گفت: ترجمه «ذلك» به اشاره قريب با ملاحظه در دسترس بودن مكتوب، ايرادى ندارد؛ گر چه بهتر آن است كه به اشاره بعيد ترجمه گردد.
کد سوال : 39983
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا اعتقاد به قضا و قدر با برنامه‏ريزى و حسابگرى منافات ندارد؟
پاسخ : الف) آيه ياد شده، هرگز برنامه‏ريزى و استفاده از خِرَد بشرى و ديگر ابزار و اسباب طبيعى را نفى نمى‏كند، بلكه آنچه در فرهنگ قرآنى مردود است - و اين آيه اعتراض بدان است - علل و اسباب طبيعى را جايگزين نقش خداوند و در عرض او قراردادن و عنايات الهى و اتكاى به او را فراموش كردن است. ب ) مورد آيه در عكس العمل خداگريزان پس از نتيجه‏گيرى است، در حالى كه برنامه‏ريزى مربوط به مرحله پيش از اقدام و نتيجه‏گيرى است.