• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 39844
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : هدف خلقت انسان چيست؟
پاسخ : سؤال از هدف آفرينش انسان داراى دو جنبه است: الف) هدف فاعل (خداوند)، ب) هدف فعل (انسان). هدف فاعل (با قدرى مسامحه)؛ يعنى، آنچه خدا را به آفرينش «انسان برانگيخت» و هدف فعل؛ يعنى، آنچه انسان به آن منتهى مى‏شود. روشن است كه هدف فاعل در آفرينش انسان قبل از آفريدن او است و هدف فعل پس از آفريده شدن او. از دو پاسخى كه در نامه خود مطرح كرده و هيچ كدام را كافى نديده‏ايد، پاسخ اول مربوط به هدف فعل و پاسخ دوم مربوط به هدف فاعل است. از آن جا كه سؤال شما درباره هدف فاعل است، نخست آن را پاسخ گفته و سپس به بررسى پاسخ‏هاى مذكور در نامه‏تان مى‏پردازيم. هدف فاعل در آفرينش انسان با توجه به مطالب زير روشن مى‏شود: 1- خداوند متعال به مقتضاى اين كه خودش واجب‏الوجود است و وجود او وابسته به چيزى نيست، هيچ محدوديتى و نقصى ندارد و همه كمال‏ها را دارا است؛ بلكه عين كمال است. 2- از جمله كمالات او فياض و جواد بودن است. خداوند در قرآن مى‏فرمايد: وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛ و عطاى پروردگارت منع نشده است‏»، (اسراء، آيه 20). 3- هر خيرى و كمالى ناشى از وجود است و هر شر و نقصى ناشى از عدم؛ مثلاً علم خير و كمال است و جهل شر و نقص به شمار مى‏آيد. قدرت نيز در مقابل عجز و ناتوانى، يك امر وجودى است. پس معلوم مى‏شود كه وجود خير است و در مقابل آن هر شر و نقصى از عدم است. 4- با توجه به مقدمه سوم مى‏توان دريافت كه فياض و جواد بودن خداوند با آفريدن وايجاد كردن محقق مى‏شود. پس لازمه فياض بودن آفريدن است. 5- اين نكته را مى‏توان از راه ديگرى نيز بيان كرد و آن اين كه اگر چيزى امكان ايجاد شدن را داشته باشد و خداوند نيز به عنوان علت فاعلى، توانايى ايجاد آن را داشته باشد؛ اما آن را ايجاد نكند، اين نيافريدن با توجه به اين كه وجود خير است منع از خير است و بخل محسوب مى‏شود و بخل از خداوند محال است. از اين مقدمات نتيجه مى‏گيريم كه علت غايى و هدف فاعل در آفرينش، فياض بودن خداوند است؛ يعنى، اگر سؤال شود چه چيز باعث شد خدا بيافريند؟ پاسخ مى‏دهيم كه فياض بودن او باعث آفرينش شده است. 6- صفات خدا زايد بر ذات او نيست. صفات انسان و ديگر اجسام زايد بر ذات آنها است؛ مثلاً سيب يك ذات دارد و سرخى و شيرينى صفت آن است. اين سرخى و شيرينى، خارج از ذات سيب است. سيب مى‏تواند به جاى اين صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقى بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، يك بحث كلامى عميق است كه مى‏توانيد در علم كلام در بحث توحيد صفاتى مطالعه كنيد. آنچه در اين جا براى ما مهم است، اين كه فياض بودن - كه علت غايى آفرينش است - خارج از ذات خدا نيست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفريد؟ خواهيم گفت: چون خدا است. پس علت غايى در واقع خود خداوند است. اين همان سخن فلاسفه است كه مى‏گويند: علت غايى و علت فاعلى در افعال خداوند، متحد است و شايد بتوان همين معنا را از برخى آيات قرآن نيز استفاده كرد: إِلَيْهِ يُرْجَعُ اَلْأَمْرُ كُلُّهُ‏؛ و تمام كارها به او بازگردانده مى‏شود»، (هود، آيه 123). براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- الميزان، ج 8، ص 44،علامه طباطبايى 2- معارف قرآن،مصباح يزدى 7- اين كه گفته مى‏شود، آفريدن لازمه فياض بودن خدا است، بدين معنا نيست كه او مجبور به آفريدن است؛ زيرا در جبر همواره يك نيروى خارج و برترى بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد واو را مجبور مى‏كند؛ اما درباره خداوند هيچ نيروى ديگرى - غير از او - فرض نمى‏شود، چه رسد به اين كه برتر از او باشد تا بتواند او را مجبور كند. پس وقتى مى‏گوييم بين فياض بودن و آفريدن تلازم است، اختيار و اراده را در آفرينش از او سلب نكرده‏ايم و در واقع بين فياض بودن و آفرينش اختيارى و ارادى تلازم است. 8 - حال كه معلوم شد هدف فاعل در آفرينش ذات خداوند است؛ پس هر آنچه غيراز ذات به عنوان هدف ذكر مى‏شود، به عنوان هدف ميانى است (نه هدف حقيقى و نهايى)؛ مثلاً گفته مى‏شود خدا آفريد تا به بندگان جود كند
 من نكردم خلق تا سودى كنم‏         بلكه تا بر بندگان جودى كنم‏
  يا خدا آفريد تا بندگان را به كمال برساند. ويژگى هدف ميانى اين است كه همواره معقول است كه از هدف آن سؤال كرد؛ مثلاً مى‏پرسند؛ چرا خداوند انسان را آفريد؟ مى‏گوييد تا او را به كمال برساند و يا به او جود كند. در اين جا مى‏توان دوباره پرسيد: چرا او را به كمال برساند؟ يا چرا به او جود كند؟ مى‏گويند: چون فياض و جواد است. ديگر صحيح نيست كه سؤال شود: چرا فياض و جواد است؛ زيرا فياض بودن در ذات او هست. 9- آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرينش است؛ اما هدف فاعل در آفرينش يك موجود خاص (مانند انسان) نيازمند يك نكته ويژه است. اين نكته درباره انسان عبارت است از «كمال خاصى كه خداوند مى‏خواست با خلقت انسان آن را بيافريند». توضيح: لازمه كمال فياض بودن خداوند اين است كه هر كمال ممكنى را بيافريند. او قبل از آفرينش انسان، موجودات ديگرى را به نام ملائكه آفريده بودكه از همان ابتداى آفرينششان داراى همه كمالات ممكنه بودند؛ يعنى، همه كمال‏ها را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به كمال جديدى دست پيدا نمى‏كنند و مرتبه وجوديشان تكامل نمى‏يابد [خداوند از زبان ملائكه فرمود: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ. وَ إِنَّا لَنَحْنُ اَلصَّافُّونَ. وَ إِنَّا لَنَحْنُ اَلْمُسَبِّحُونَ‏؛ و هيچ يك از ما (فرشتگان) نيست مگر [اين كه ]براى او [مقام و ]مرتبه‏اى معين است و ماييم كه صف بسته‏ايم و ماييم كه خود تسبيح گويانيم»، (صافات، آيه 166 - 164). حضرت على(ع) فرمود:
«ثمّ فتق ما بين السماوات العلا فملاهن اطواراً من ملائكته منهم سجود لايركعون و ركوع لاينصبون و صافّون لايتزايلون و مسبّحون لايسأمون‏؛ سپس آسمان‏هاى بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهى از فرشتگان همواره در سجده‏اند و ركوع ندارند و گروهى در ركوع‏اند و نمى‏ايستند و گروهى در صف‏هايى ايستاده‏اند و پراكنده نمى‏شوند و گروهى هموراه تسبيح گويند و خسته نمى‏شوند»، (نهج‏البلاغه، خطبه اول). ]آنان خدا را پرستش مى‏كنند واين كمالى است كه خداوند به آنها داده است و آنان امكان نافرمانى و مخالفت ندارند [خداوند متعال فرمود: «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‏؛ [فرشتگان ]در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند و خود به دستور او كار مى‏كنند»، (انبيا، آيه 27) و نيز فرمود: «عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اَللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ‏؛ بر آن [آتش ]فرشتگانى خشن [و ]سختگير [گماشته شده‏]اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى‏كنند و آنچه را كه مأمورند انجام مى‏دهند»، (تحريم، آيه 6)]. خداوند به دليل فياض بودنش، مى‏خواست علاوه بر كمالى كه ملائكه دارند، يك كمال برترى نيز بيافريند و آن كمال اختيارى انسان است؛ يعنى، موجودى را بيافريند كه همه اين كمال‏ها را با اختيار و انتخاب خود به دست بياورد. از اين رو انسان را آفريد، انسانى كه از ابتدا داراى همه كمالات نيست؛ اما به گونه‏اى است كه مى‏تواند به آن كمال‏ها برسد. روشن است كمالى كه انسان با اختيار و انتخاب آزاد خود تحصيل مى‏كند، از كمال اعطايى ملائكه برتر است [اميرمؤمنان(ع) فرمود: «ان اللَّه عز و جل ركب فى الملائكة عقلاً بلاشهوة و ركّب فى البهائم شهوة بلا عقل و ركّب فى بنى آدم كليهما فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائكة و من غلبت شهوتُه عقله فهو شر من البهائم؛ خداوند عز وجل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بنى‏آدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پست‏تر خواهد بود»، (وسائل‏الشيعه، ج 11، ص 164). ]و مولوى گفته است:
 در حديث آمد كه خلاق مجيد         خلق عالم را سه گونه آفريد
 
 يك گروه را جمله عقل و علم و جود         آن فرشته است و نداند جز سجود
 
 نيست اندر عنصرش حرص و هوى‏         نور مطلق زنده از عشق خدا
 
 يك گروه ديگر از دانش تهى‏         همچو حيوان از علف در فربهى‏
 
 او نبيند جز كه اصطبل و علف‏         از شقاوت غافل است و از شرف‏
 
 و آن سوم هست آدميزاد و بشر         از فرشته نيمى و نيمش زخر
 
 نيم خر خودمايل سفلى بود         نيم ديگر مايل علوى شود
 
 تا كدامين غالب آيد در نبرد         زين دوگانه تا كدامين برد نرد
  پس هدف فاعل و علت غايى در آفرينش انسان، فياض بودن خداوند است. لازمه فياض بودن خدا، اين است كه اين نوع از كمال ممكن را نيز بيافريند و اصلاً اين كمال برترين كمال امكانى است. 10- از اين رو، هر انسانى كه همه كمال‏هاى ممكنه انسانى را كسب كند، غرض اصلى از خلقت انسان را معنا خواهيد بخشيد و شايد معناى حديث «لولاك لما خلقت الافلاك؛ اگر براى تو نبود افلاك را نمى‏آفريدم» همين نكته باشد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 406، روايت اول، باب 12 2- الميزان، علامه طباطبايى، ج 10، ص 157، ذيل آيه (هود، آيه 7) 11- همين نكته ويژه در هدف آفرينش انسان، در واقع مى‏تواند جنبه دوم سؤال از هدف خلقت او (هدف انسان) را مشخص كند. گفتنى است كه هدف انسان، رسيدن به آن كمال نهايى است و راه آن بندگى خداوند است و آيه «ما خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» راه رسيدن به همين كمال را بيان مى‏كند. با توجه به آنچه كه مطرح شد، كمال اختيارى انسان اقتضاء مى‏كند كه اين كمال در پرتو اختيار، انتخاب و اراده آدمى پديد آيد، و اين اختيارى بودن لازمه ذات كمال برتر بوده و از آن جدا نيست. از اين رو، هنگامى كه انتخاب و گزينش آدمى به ميان آمد، مسؤوليت نيز مطرح خواهد شد؛ زيرا واژه «مسؤوليت» تنها در صورت اختيار انسان معنا و مفهوم مى‏يابد. حال اين مسؤوليت مى‏تواند در ساحت شكرگزارى باشد يا در ساحت انتخاب راه مستقيم، يا استفاده صحيح از نعمت وجودى خويش و ديگرى نعمت‏هايى كه براى دست‏يازى به كمال در اختيار او گذارده شده است و يا... علاوه بر آنكه چون خداوند متعال مى‏خواسته كمال اختيارى پديد آورد، زمينه‏هاى نيل به اين كمال را در انسان فراهم آورده است؛ ولى فراهم سازى مقدمات، زمينه‏ها، استعدادها و بسترها به اين معنا نيست كه آدمى را جبراً به كمال و رسيدن به آن وادارد؛ زيرا، اين خلاف فرض است. فرض ما اين است كه فياضيّت خداوند متعال لازم دارد كه كمال اختيارى را به عنوان كمال برتر بيافريند و اين كمال اختيارى هنگامى معنا يافته و محقق مى‏گردد كه انسان در رسيدن به آن مجبور نباشد.
کد سوال : 39845
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا خداوند روزى افراد را متفاوت مى‏دهد؟
پاسخ : در آغاز بايستى معناى روزى واقسام آن كاملاً مشخص گردد تا يك نتيجه‏گيرى صحيح و اصولى به دست آيد. روزى به معناى همه مواهب و نعمت‏هايى است كه خداوند در اختيار انسان قرار داده است (مانند خانواده، روح و جان، بدن، استعداد، زيبايى، علم، هوش و بالاخره مال). گفتنى است كه بخش‏هاى مهمى از «رزق»، اختيارى انسان نيست (مانند، خانواده، استعداد، زيبايى و...) ولى بخش‏هايى از آن به همت و تلاش بستگى دارد كه علم و مال از اين مقوله هستند. روشن است كه در بخش اختيارى رزق هر قدر تلاش بيشتر باشد، نوعاً برخوردارى نيز بيشتر خواهد بود. عالمى كه زحمت مى‏كشد و سال‏ها رنج آموختن و تفكر را بر خود هموار مى‏سازد، دانش و معلومات بيشترى به دست خواهد آورد. از همين‏رو در روايات آمده است: «رزق دوگونه است رزقى كه به دنبال تو است و رزقى كه تو آن را دنبال مى‏كنى، (بحارالانوار، ج 103، ص 21). بنابراين تفاوت: در بخشى از روزى‏ها به تلاش انسان و تدبير او بستگى دارد. اما فلسفه اين تفاوت در اين زمينه چند محور براى گفت و گو وجود دارد: اولا: هركس در اين دنيا امكانات بيشترى دارد مسؤوليت بيشترى هم متوجه اوست، اگر كسى اندامى زيبا و يا استعداد خوب دارد در قبال آن مسووليت بيشترى هم داشته، علاوه بر آن خطرات فزونترى نيز او را تهديد مى‏كند. كسى كه قله كوه است اگر پرتاب شود بيشتر آسيب مى‏بيند تا كسى كه چند مترى از كوه بالا رفته است. بنابراين تكليف و مسؤوليت هر فرد به ميزان عقل و ديگر امكانات خدادادى او بستگى دارد. ثانيا: ما در مقام مقايسه دچار قضاوت‏هايى مى‏شويم كه اصولى و حساب شده نيستند. براى مثال هندوانه‏اى كه 30 كيلو وزن دارد و هندوانه 1 كيلويى آيا به هندوانه يك كيلويى ظلم شده است؟! آن هنداونه در شرايطى قرارداشته كه بيش از يك كيلو امكان رشد نداشته ولى هنداونه ديگر در شرايط مناسبترى قرار داشته لذا بيشتر رشد كرده است. هيچ تبعيض و بى‏عدالتى هم صورت نگرفته است. هندوانه يك كيلويى كمال خودش را داراست. خواهيد گفت چرا خداوند شرايط رشد را متفاوت قرارداده بهتر نبود درتمامى زمين و تمامى نقاط هندوانه‏ها يك شكل و اندازه و رنگ مى‏شدند ؟! روشن است كه در اين صورت بايد ما جهانى را فرض كنيم كه همه چيز آن يكنواخت و يك سطح است و هيچ حركتى هم در آن مشاهده نمى‏شود زيرا همه چيز در رتبه اعلاى خود قرار دارند. اين جهان جهان ماده و طبيعت و حركت است و لازمه چنين وضعيتى اختلاف مراتب و درجات است حال به محيط انسانى باز مى‏گرديم از نظر شما معناى عدالت آن است كه همه افراد بشر در يك سطح و يك شكل باشند مثلا همه زيبارو و خوشگل آيا در اين صورت زيبايى معنا داشت؟! وقتى همه زيبا باشند ديگر زيبايى قابل شناسايى نيست. گذشته از اين چرا فقط زيبا بهتر نبود همه بوعلى‏سينا و انيشتن و ... بودند كه در اين صورت عالم و دانشمند نيز فاقد معنى بود و اگر چنين حالتى در موجودات عالم بود كه همه چيز مرتبه‏اى از كمال به صورت مساوى قرار داشتند جهان يخبندانى بود كه هيچ حركت و تلاشى در آن تحقق پيدا نمى‏كرد. برادر عزيز زشت ترين و ناقص ترين افراد بشر نيز از هستى برخوردارند ودر پلكانى از كمال ايستاده‏اند و به نوبه خود خانه‏اى از جدول حيات را پركرده‏اند. ثالثا: نظام جهان نظام اسباب و مسببات و نظام ضرورى و تخلف ناپذيراست يعنى تحقق هر چيز در پى علل و شرايط و موجوداتش ضرورى است و كوچكترين تغييرى در گوشه‏اى از آن تمام هستى را دگرگون مى‏سازد بدون آن كه طرح بهترى جايگزين آن شود زيرا نظام موجود نظامى است كه در آن به كمترين شر ضرورى براى برترين چيز ممكن بسنده شده و نفى آن خيرات غالب را درپى خواهد داشت. تفاوت در كيفيت خلقت انسان‏ها نتيجه ولازمه حتمى نظام‏مندى و قانونمندى جهان هستى است؛ يعنى: 1- نظام خلقت نظام علت و معلول است و هيچ معلولى بدون علت به وجود آمدنى نيست وتخلف هيچ معلولى از علت تامه‏اش ممكن نيست (اصل ضرورت على). 2- رابطه علت و معلول داراى مكانيسم و ارگانيسم معين است و هرچى به هرچى نيست. يعنى چنان نيست كه از هر علتى هر معلولى قابل ايجاد باشد به تعبير ديگر هر علت معينى معلول معينى دارد. مثلا از علف خوردن گوسفند بوعلى سينا درست نمى‏شود و آمريكايى‏ها هم به خاطر قهوه خوردن به كره ماه نرفتند (اصل سنخيت علت و معلول). اگر دو اصل فوق با ژرف‏كاوى دقيق فلسفى مورد بررسى قرار گيرد مشخص خواهد شد كه مثلا بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد لازمه مجموعه عللى است كه در به وجود آوردن وى دست داشته‏اند. در اين امور عوامل بسيار متعددى دخيلند حتى كيفيت آميزش والدين، زمان، مكان، روحيات و حالات روانى، وضعيت جسمى، نوع و مقدار غذاهايى كه مصرف كرده‏اند و.... هريك به سهم خود نقشى در كيفيت تكوين جنين ايفا مى‏كنند. دراين جا ممكن است پرسش شود كه آيا خداوند نمى‏تواند باتفاوت چشمگيرى كه همه اين عوامل دارند تأثير همه را يكسان سازد؟ پاسخ آن است كه چنين چيزى سر از تناقض درمى‏آورد. زيرا لازمه آن اين است كه علت پديده‏اى باشد و تأثير نكند وعلت بودن و تأثير نكردن تناقض آميز است و يا معلولى بدون علت پديدآيد و لازمه آن اين است كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد. زيرا دراين صورت پديدآمدن هر چيز از هر امر نامربوطى محتمل مى‏شود و آن گاه است كه از علف خوردن بز بايد ابوعلى سينا پديد آيد!! رابعا: درقيامت ميزان هر كس براساس نعماتى است كه خداوند به وى داده و به گونه‏اى كاستيهاى غيراختيارى كه در دنيا مانع رشد و كمال بود جبران مى‏شود. بلكه از نظر برخى از انديشمندان كمال اخروى چيزى جز نسبت سرمايه‏هاى نعم دنيايى و در مقايسه با فعاليت و بهره‏بردارى‏هايى كه انسان كرده نيست حال هركس در هر سطحى كه باشد. براى آگاهى بيشتر ر.ك.به: عدل الهى شهيد مطهرى.
کد سوال : 39846
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چه رابطه بين ديندارى و موفقيت در زندگى وجود دارد؟
پاسخ : انديشيدن شما درباره موضوعات مختلف، نشان دورانديشى شماست. اميد است بتوانيد در اين مسير راه كمال را طى نموده و با يافتن پاسخ‏هاى صحيح، راه درست زيستن را برگزينيد. نخستين موضوعى كه مطرح ساخته‏ايد، برزخ و يا به عبارت ديگر تضادى است كه در آن گرفتار شده‏ايد. از يك سو فطرت شما پاكى و خوب بودن را به شما توصيه مى‏كند و از سويى ديگر مى‏بينيد كه افراد لاابالى و بى‏قيد نيز در زندگى موفق هستند. در يك دائره وسيع‏تر مشاهده مى‏كنيم كه برخى از ملت‏ها كه با دين و عقايد الهى رابطه چندانى ندارند، پيشرفت كرده و كرات آسمانى را تسخير مى‏كنند ولى پيروان اديان حقه، در ضرورى‏ترين نيازهاى خود درمانده‏اند. حال بايد ديد آيا اين معيارها براى بررسى حقانيّت يك دين و عقيده، معيارهاى درستى است. براى مثال اگر صنعت‏گرى در كار خود بسيار ماهر باشد و صدها ابزار مناسب توليد كند، آيا مى‏توان گفت كه او دين مناسبى نيز دارد و در جهان بينى خود نيز صحيح عمل كرده است. بنابر اين بايستى براى بررسى حقانيت دين و آيين از روش مناسب آن استفاده كرد. نه موفقيت در تحصيل نشانه آن است كه شخص از نظر فكر و عقيده نيز كامرواست و نه عدم موفقيت نشانه خلاف آن. بلى، اگر آدمى فكر و عقيده خويش را بر اين اساس، بنا كند كه الزاماً تدين به دين حق، بايد آدمى را از نظر تحصيلى جلو ببرد و يا از نظر مادى و دنيوى نيز موفق كند، طبيعى خواهد بود كه با مشاهده چند مورد نقص، دست از دين خود بر خواهد داشت. مثلاً اگر شخصى مشاهده كرد كه امام حسين(ع) با وجود آن كه فرزند پيامبر(ص) بود و وجودش براى اسلام و خدا بود؛ توفيقى از نظر ظاهرى نيافت؛ بلكه خود و فرزندان و اصحابش كشته شدند، آيا بايستى در حقانيت آن دين ترديد نمايد؟! پس بايد روشى منطقى و خردپسند براى بررسى دين و آيين داشت. عزيز من! خداوند عقل و خرد را در اختيار ما قرار داده است تا به مدد آن، تا حدودى حق را از باطل تشخيص داده و راه را از بيراهه بازشناسيم. از اين رو بايد كمى در انتخاب اصول و اركان عقيده و عمل خود، جدى باشيم. براى رسيدن به يك جهان بينى صحيح و حق، بايستى قسمت به قسمت به تجزيه و تحليل افكار پرداخت آن گاه مسير مناسب را برگزيد. براى رسيدن به چنين منزلى بايستى چهار سؤال پاسخ داده شود: 1- من كيستم؟ 2- جهان چيست؟ 3- پايان و فرجام كار من و جهان چيست؟ 4- من در اين جهان چه بايد بكنم و چه مسيرى را برگزينم؟ اسلام و اديان الهى پاسخ‏هايى روشن به اين مجموعه دارند. برخلاف مكاتب و راه‏هاى ديگر كه در يكايك اين موارد، دچار سردرگمى بى‏انتهايى هستند. اسلام جهان را مظهرى از علم و قدرت لايزال خداوند دانسته و انسان را نيز موجودى شريف مى‏داند كه در اين مجموعه داراى قدر و منزلت بسيار ارزنده‏اى است و در اين وادى پر پيچ و خم، براى او منزلى بس عالى و مرثينى رقيع در نظر گرفته شده است: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ خداوند براى حركت بهتر و مناسب‏تر در اين رجوع الى اللَّه و ميسّر شدن آن، دين را ارائه كرده كه شامل واجبات، محرمات و... مى‏باشد. اين دين از يك سو تنظيم كننده امور معاش انسان و از سوى ديگر تسهيل كننده معاد اوست. بهبود نظام دنيوى و اخروى انسان، بستگى تام و تمام به پياده شدن كامل دين دارد. غير از اين راه، هر راهى كه باشد سر از بيغوله‏ها در خواهد آورد؛ همان گرفتارى عجيبى كه امروزه جهان غرب شاهد آن است، شاهد قربانى شدن انسانيت انسان در برابر دستآوردهاى عمل خويش. آنچه كه گذشت تنها سر نخ‏هايى براى انديشيدن است. اميد است شما با توجه به رشد فكرى كه داريد بتوانيد خود در اين راه گام برداريد و مقدمات سعادت خويش را فراهم سازيد. ضمناً كتاب‏هاى زير در اين راه مى‏تواند به شما يارى رساند: 1- مقدمه‏اى بر جهان بينى اسلامى‏شهيد مطهرى 2- نبوت‏شهيد مطهرى 3- علل گرايش ما به ديگرى‏شهيد مطهرى 4- تكاپوى انديشه‏هامحمد تقى جعفرى‏
کد سوال : 39847
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا امكان دارد كه يك نفر دانشجو، دروس حوزوى نيز بخواند؟
پاسخ : علاقه شما به تحصيل علوم حوزوى بسيار ارزشمند است. از خداوند متعال توفيقات شما را در اين زمينه طلب مى‏كنيم. لازم است بدانيد تحصيلات حوزوى در كنار دروس دانشگاهى، تنها با عزم و همت امكان دارد و ترتيب دادن مقدمات آن در توان اين نهاد نيست. بنابراين با توكل بر خدا با جديت و تلاش مى‏توانيد با حوزه علميه اصفهان يا نجف‏آباد رابطه برقرار نموده و از طريق نوار يا استاد، دروسى را - در حدى كه فرصت وضع شما و مقررات حوزه و دانشگاه اجازه دهد - آغاز نماييد.
کد سوال : 39848
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : فلسفه تولد پشت سر هم امام حسين، سجاد و حضرت ابوالفضل و در كربلا بودن آنهاچيست؟
پاسخ : براى روشن شدن مطلب به اين چند نكته توجه كنيد: الف) حضرت امام حسين(ع) در سال چهارم هجرى به دنيا آمده است، حضرت عباس(ع) در بيست و ششم هجرى قمرى و حضرت امام زين‏العابدين(ع) در سى و هشتم هجرى قمرى متولد شده است. ب) امام حسين(ع) در سوم شعبان، حضرت ابوالفضل(ع) در چهارم شعبان و امام زين‏العابدين(ع) در پنجم شعبان به دنيا آمده است. ج) در حكمت متعاليه و عرفان نظرى اثبات شده كه چينش هستى، نظام خاصّى دارد و بدون محاسبه نيست. اينكه اين پديده، در فلان جا و آن پديده در جاى ديگر قرار گرفته، داراى حكمت خاصى است. نتيجه اين كه امام حسين(ع) در فلان جايگاه در جهان هستى، ابوالفضل(ع) در فلان نقطه هستى و امام سجاد(ع) در فلان مكان قرار دارد، بى‏حكمت نيست. اعتقاد برخى اين است كه در نظامِ الهىِ جهان هستى، سرنوشتِ زندگىِ اين سه شخصيتِ بزرگ، هر كدام به صورت ويژه‏اى، به آن ديگرى پيوند دارد و براى همين تولّدشان به اين صورت تنظيم گشته است. (سردار كربلا، سيدعبدالرزاق مقرم، ترجمه ناصر پاك‏پرور) در روايات آمده است كه حضرت على(ع) به برادرش عقيل گفت: زنى برايم انتخاب كن كه آباء و اجداد او شجاعترين عرب باشند تا از او فرزندى شجاع برايم به دنيا آيد. عقيل گفت: فاطمه بنت حزام را بگير كه پدران و اجداد او از همه شجاعترند. (المجالس السّنية). حكمت اين كار على(ع) اين بود كه او مى‏خواست براى حسين بن على(ع) يار و ياور به دنيا بيايد تا در كربلا، او را يارى دهد. در بين شهداى اسلامى هيچ شهيدى به مقام و منزلت حضرت ابوالفضل(ع) نمى‏رسد. (همان) علت عظمت منزلت آن حضرت آن عشقى است كه به برادرش حسين‏بن على(ع) داشت و به خاطر وجود اين عشق بود كه در كربلا آن گونه فداكارى كرد. تذكر: در سؤال، حضرت عباس(ع) را مانند امام سجاد، امام به شمار آورده‏ايد ولى بايد به خاطر داشته باشيد كه حضرت عباس، امام نيستند بلكه فرزند امام، برادر امام و عموى امام هستند.
کد سوال : 39849
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : كتاب‏هايى در مورد شرح دعاى عرفه معرفى نماييد.
پاسخ : ر اين باره از منابع زير استفاده نماييد: 1- نيايش حسين(ع)،علامه محمدتقى جعفرى 2- ترجمه منتخب كامل الزيارات،ابن قولويه، علامه عبدالحسين امينى 2- علوم حديث (فصلنامه علمى تخصصى)، س 1، ش 1،دانشكده علوم حديث
کد سوال : 39850
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چگونه مى‏توان روحيه عفو و گذشت را تقويت كرد؟
پاسخ : با استعانت از خداوند سبحان و رعايت و به كارگيرى نكات ذيل مفيد و مؤثر خواهد بود: 1- شايد شنيده باشيد كه در عفو لذتى است كه در انتقام نيست. اگر چه انتقام گرفتن و حساب كشيدن حق شما است و در برابر حقى كه از شما تضييع گرديده مى‏توانيد در صدد جبران آن برآييد ولى از جانب ديگر اگر با خداوند كه آگاه به نامه اعمال تمام ما انسانهاست معامله كنيد بهتر و عمل سودمندانه‏ترى انجام داده‏ايد. به راستى مقصودشما از عدم رضايت و انتقام گرفتن چيست؟ چه هدفى را در دنيا و آخرت دنبال مى‏كنيد؟ آيا هدفتان اين است كه به آنها مطلبى را بفهمانيد؟ يا به آنها ضررى را برسانيد و يا شخصيت آنها را خورد كنيد... يا از خيرتان بكاهيد و يا از آن برداريد؟ و از اعمال نيكوى آنها برداشت كنيد؟... به هر حال هر چه در نظر داريد همه را به خداوند واگذار كنيد تا او خود از اين ماجرا به سود شما تدبير كند و شما تصميم نگيريد بلكه به كسى كه آگاه‏تر است واگذار كنيد و بى‏ترديد بدانيد كه او هرگز برخلاف مصلحت صاحب حق تصميم نخواهد گرفت. پس از اين فرصت نيكو بهترين استفاده را برده و با خداوند معامله كنيد. آيا كسى را سراغ داريد كه با خداوند معامله كرده باشد و ضررى متوجه او شده باشد؟ همان‏گونه كه در برخى روايات نيز توصيه مى‏فرمايند كه در اين گونه موارد بگويد
أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ؛ يعنى كار را به خدا وا مى‏گذارم كه خداوند به حال بندگانش آگاه است‏». دانشجوى عزيز ما هرگز معصوم نيستيم چه بسا كه كسى حق ما را ضايع كرده باشد و ما حق اشخاص ديگرى را تضييع نموده باشيم و در اين سخن ذره‏اى ترديد نكنيد حال اگر ما براى افراد سخت بگيريم بى ترديد افراد ديگرى نيز در برابر ما سرسختانه ايستاده و مقاومت مى‏كنند و حق خود را به بهاى سنگينى مطالبه مى‏نمايند پس چه نيكو است كه ما سهل بر خورد نماييم تا بلكه ديگران نيز با ما سهل معامله كنند مگر ما از حضرت رسول(ص) برتر هستيم آن حضرت در روزهاى پايان عمرشان در جمع مردم حاضر شدند و گفتند هر كسى هر حقى دارد و از جانب من به او ظلمى روا شده بلند شود و حق خود را بستاند كه در اين ميان شخصى برخاست و گفت در فلان روز كه قصد راندن شتر خود را داشتيد تازيانه و شلاق در دست شما به بدن من اصابت كرد و حال مى‏خواهم قصاص كنم آيا گمان مى‏كنيد كه شما در حق كسى ظلم نكرده‏ايد (هر چند نفهميده‏ايد؟) حال كه همگان در حق يكديگر مرتكب خطا شده‏ايم بدانيد آنكه ترحم نكند هرگز مورد رحمت واقع نمى‏شود. دوست گرامى افزون بر دو نكته اساسى و خطير فوق اين نكته را نبايد فراموش كنيد كه نيت مسؤولين آن مدرسه جز خير و هدايت شما نبوده است و تنها روش آنها غلط بوده و موجب رنجش خاطر شما گرديده است و چه بسا آن نيست خير، جبران اشتباه بودن روش را بنمايد از طرفى از افراد كريم و برخوردار از خوى نيك انتظار مى‏رود كه در كنار دو عنصر زشت و زيبا توجه به زيبايى‏ها داشته باشند چرا نيت خالص و دلسوزى آنها را هرگز نمى‏بينيد و به چشم شما نمى‏آيد اما روش غلط آنها را اينقدر اهميت مى‏دهيد كه بر تمام زندگى شما سايه افكنده است لذا از امروز به نيت خير آنها را در ذهن خود مرور كنيد و اين خوبى را بزرگ و با اهميت جلوه دهيد تا زندگى شما را تحت تأثير قرار دهد لذا ديگر آن ذهنيت منفى را به فضاى روحى و روانى خود راه ندهيد هرگاه اين فكر به ذهن شما وارد شد فوراً به كار ديگر بپردازيد و اين انديشه را دنبال نكنيد و به آن پر و بال نبخشيد و به مطالعه و فعاليت فيزيكى خود را مشغول سازيد و با عهد شخصى به خود بگويى هر گاه اين افكار به ذهن شما مى‏آيد و به آنها دامن زدم مقدارى پول صدقه بدهم و حتى سعى كنيد نيت خالص و خوب آنها را در ذهن خود پرورش دهيد. نكته پايانى آنكه اگر به آنها دسترسى داريد روزى موضوع را با آنها در ميان بگذاريد و يا از طريق تلفن و يا مكاتبه حرف دل خود را به آنها بگوييد و عقده دل خود را تخليه كنيد و از اين طريق هيجان منفى را از وجود خود بيرون كنيد. عزيز دانشجو اميدواريم با عمل به راهكارهاى كاربردى و توصيه‏هاى فكرى و ذهنى مقصود حاصل گردد و پر واضح است كه ارزش آدمى در گرو رهايى از افكار نابجاى (مثبت و منفى) است اگر افكار خوشايند نيز شما را از زندگى عادى دور سازد شايسته يك انسان نيست كه آرزومنديم خود را از اين افكار و اعمال كه راه تعالى و ترقى هر انسانى است نجات بخشيد.
کد سوال : 39851
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : كسانى كه به خاطر خلاف والدين و حلال نبودن لقمه در دوران حاملگى،دست به كار خلاف مى‏زنند آيا اين به معناى سلب اختيار نيست ؟
پاسخ : چنين امرى سلب كننده اختيار نيست ولى احتمالا زمينه‏هاى گرايش به گناه را در انسان تقويت مى‏كند. در عين حال محاسبه اعمال هر كس متناسب با نعمت‏هايى است كه خداوند داده و يكى از نعمت‏ها همين است كه جسم و روح انسان از مجراى صحيح و طيب تكون و بالندگى يافته باشد.
کد سوال : 39852
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : راه توبه از گناهان چيست؟
پاسخ : گناهانى كه فقط از حقوق خداوند است، چنانچه قضا و كفاره داشته باشد - مانند نماز، روزه و حج - انسان بايد علاوه بر توبه و تصميم بر ترك، قضاى آنها را نيز به جا آورد و كفاره آنها را بپردازد و آنهايى كه قضا و كفاره ندارد - مثل دروغ و استمنا و ... - فقط توبه و استغفار كافى است. در گناهانى نيز كه در آنها حقوق مردم پايمال شده - مثل دزدى و از بين بردن اموال مردم يا قتل و جرح ديگران و ... - علاوه بر توبه و پشيمانى بايد رضايت صاحبان حق را با پرداخت غرامت يا حلاليت گرفتن حاصل كرد.
کد سوال : 39853
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : تفاوت عدل و مساوات در اسلام چيست؟
پاسخ : ين مسأله مربوط به تعريف «عدل» و «مساوات» مى‏شود. اين دو واژه هر يك تعاريف مختلفى دارند كه برخى بر هم منطبق مى‏شود و عين يكديگر مى‏شوند، ولى براساس برخى از تعاريف دگرگونى مى‏پذيرند. مثلاً عدل به معنى «رعايت استحقاق‏ها و يا اعطاء كل ذى‏حق فقه» و يا به معنى «وضع كل شى‏ء فى موضعه» با «تساوى» به معنى نفى تبعيض در رعايت استحقاق‏ها منطبق است ولى با تساوى به معناى «تشابه» منطبق نيست. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- عدل الهى،شهيد مطهرى 2- نظام حقوق زن در اسلام،شهيد مطهرى