کد سوال : 39844
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : هدف خلقت انسان چيست؟
پاسخ : سؤال از هدف آفرينش انسان داراى دو جنبه است: الف) هدف فاعل (خداوند)، ب) هدف فعل (انسان). هدف فاعل (با قدرى مسامحه)؛ يعنى، آنچه خدا را به آفرينش «انسان برانگيخت» و هدف فعل؛ يعنى، آنچه انسان به آن منتهى مىشود. روشن است كه هدف فاعل در آفرينش انسان قبل از آفريدن او است و هدف فعل پس از آفريده شدن او. از دو پاسخى كه در نامه خود مطرح كرده و هيچ كدام را كافى نديدهايد، پاسخ اول مربوط به هدف فعل و پاسخ دوم مربوط به هدف فاعل است. از آن جا كه سؤال شما درباره هدف فاعل است، نخست آن را پاسخ گفته و سپس به بررسى پاسخهاى مذكور در نامهتان مىپردازيم. هدف فاعل در آفرينش انسان با توجه به مطالب زير روشن مىشود: 1- خداوند متعال به مقتضاى اين كه خودش واجبالوجود است و وجود او وابسته به چيزى نيست، هيچ محدوديتى و نقصى ندارد و همه كمالها را دارا است؛ بلكه عين كمال است. 2- از جمله كمالات او فياض و جواد بودن است. خداوند در قرآن مىفرمايد: وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛ و عطاى پروردگارت منع نشده است»، (اسراء، آيه 20). 3- هر خيرى و كمالى ناشى از وجود است و هر شر و نقصى ناشى از عدم؛ مثلاً علم خير و كمال است و جهل شر و نقص به شمار مىآيد. قدرت نيز در مقابل عجز و ناتوانى، يك امر وجودى است. پس معلوم مىشود كه وجود خير است و در مقابل آن هر شر و نقصى از عدم است. 4- با توجه به مقدمه سوم مىتوان دريافت كه فياض و جواد بودن خداوند با آفريدن وايجاد كردن محقق مىشود. پس لازمه فياض بودن آفريدن است. 5- اين نكته را مىتوان از راه ديگرى نيز بيان كرد و آن اين كه اگر چيزى امكان ايجاد شدن را داشته باشد و خداوند نيز به عنوان علت فاعلى، توانايى ايجاد آن را داشته باشد؛ اما آن را ايجاد نكند، اين نيافريدن با توجه به اين كه وجود خير است منع از خير است و بخل محسوب مىشود و بخل از خداوند محال است. از اين مقدمات نتيجه مىگيريم كه علت غايى و هدف فاعل در آفرينش، فياض بودن خداوند است؛ يعنى، اگر سؤال شود چه چيز باعث شد خدا بيافريند؟ پاسخ مىدهيم كه فياض بودن او باعث آفرينش شده است. 6- صفات خدا زايد بر ذات او نيست. صفات انسان و ديگر اجسام زايد بر ذات آنها است؛ مثلاً سيب يك ذات دارد و سرخى و شيرينى صفت آن است. اين سرخى و شيرينى، خارج از ذات سيب است. سيب مىتواند به جاى اين صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقى بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، يك بحث كلامى عميق است كه مىتوانيد در علم كلام در بحث توحيد صفاتى مطالعه كنيد. آنچه در اين جا براى ما مهم است، اين كه فياض بودن - كه علت غايى آفرينش است - خارج از ذات خدا نيست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفريد؟ خواهيم گفت: چون خدا است. پس علت غايى در واقع خود خداوند است. اين همان سخن فلاسفه است كه مىگويند: علت غايى و علت فاعلى در افعال خداوند، متحد است و شايد بتوان همين معنا را از برخى آيات قرآن نيز استفاده كرد: إِلَيْهِ يُرْجَعُ اَلْأَمْرُ كُلُّهُ؛ و تمام كارها به او بازگردانده مىشود»، (هود، آيه 123). براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- الميزان، ج 8، ص 44،علامه طباطبايى 2- معارف قرآن،مصباح يزدى 7- اين كه گفته مىشود، آفريدن لازمه فياض بودن خدا است، بدين معنا نيست كه او مجبور به آفريدن است؛ زيرا در جبر همواره يك نيروى خارج و برترى بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد واو را مجبور مىكند؛ اما درباره خداوند هيچ نيروى ديگرى - غير از او - فرض نمىشود، چه رسد به اين كه برتر از او باشد تا بتواند او را مجبور كند. پس وقتى مىگوييم بين فياض بودن و آفريدن تلازم است، اختيار و اراده را در آفرينش از او سلب نكردهايم و در واقع بين فياض بودن و آفرينش اختيارى و ارادى تلازم است. 8 - حال كه معلوم شد هدف فاعل در آفرينش ذات خداوند است؛ پس هر آنچه غيراز ذات به عنوان هدف ذكر مىشود، به عنوان هدف ميانى است (نه هدف حقيقى و نهايى)؛ مثلاً گفته مىشود خدا آفريد تا به بندگان جود كند
من نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بر بندگان جودى كنم
يا خدا آفريد تا بندگان را به كمال برساند. ويژگى هدف ميانى اين است كه همواره معقول است كه از هدف آن سؤال كرد؛ مثلاً مىپرسند؛ چرا خداوند انسان را آفريد؟ مىگوييد تا او را به كمال برساند و يا به او جود كند. در اين جا مىتوان دوباره پرسيد: چرا او را به كمال برساند؟ يا چرا به او جود كند؟ مىگويند: چون فياض و جواد است. ديگر صحيح نيست كه سؤال شود: چرا فياض و جواد است؛ زيرا فياض بودن در ذات او هست. 9- آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرينش است؛ اما هدف فاعل در آفرينش يك موجود خاص (مانند انسان) نيازمند يك نكته ويژه است. اين نكته درباره انسان عبارت است از «كمال خاصى كه خداوند مىخواست با خلقت انسان آن را بيافريند». توضيح: لازمه كمال فياض بودن خداوند اين است كه هر كمال ممكنى را بيافريند. او قبل از آفرينش انسان، موجودات ديگرى را به نام ملائكه آفريده بودكه از همان ابتداى آفرينششان داراى همه كمالات ممكنه بودند؛ يعنى، همه كمالها را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به كمال جديدى دست پيدا نمىكنند و مرتبه وجوديشان تكامل نمىيابد [خداوند از زبان ملائكه فرمود: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ. وَ إِنَّا لَنَحْنُ اَلصَّافُّونَ. وَ إِنَّا لَنَحْنُ اَلْمُسَبِّحُونَ؛ و هيچ يك از ما (فرشتگان) نيست مگر [اين كه ]براى او [مقام و ]مرتبهاى معين است و ماييم كه صف بستهايم و ماييم كه خود تسبيح گويانيم»، (صافات، آيه 166 - 164). حضرت على(ع) فرمود:
«ثمّ فتق ما بين السماوات العلا فملاهن اطواراً من ملائكته منهم سجود لايركعون و ركوع لاينصبون و صافّون لايتزايلون و مسبّحون لايسأمون؛ سپس آسمانهاى بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهى از فرشتگان همواره در سجدهاند و ركوع ندارند و گروهى در ركوعاند و نمىايستند و گروهى در صفهايى ايستادهاند و پراكنده نمىشوند و گروهى هموراه تسبيح گويند و خسته نمىشوند»، (نهجالبلاغه، خطبه اول). ]آنان خدا را پرستش مىكنند واين كمالى است كه خداوند به آنها داده است و آنان امكان نافرمانى و مخالفت ندارند [خداوند متعال فرمود: «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ؛ [فرشتگان ]در سخن بر او پيشى نمىگيرند و خود به دستور او كار مىكنند»، (انبيا، آيه 27) و نيز فرمود: «عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اَللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ؛ بر آن [آتش ]فرشتگانى خشن [و ]سختگير [گماشته شده]اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمىكنند و آنچه را كه مأمورند انجام مىدهند»، (تحريم، آيه 6)]. خداوند به دليل فياض بودنش، مىخواست علاوه بر كمالى كه ملائكه دارند، يك كمال برترى نيز بيافريند و آن كمال اختيارى انسان است؛ يعنى، موجودى را بيافريند كه همه اين كمالها را با اختيار و انتخاب خود به دست بياورد. از اين رو انسان را آفريد، انسانى كه از ابتدا داراى همه كمالات نيست؛ اما به گونهاى است كه مىتواند به آن كمالها برسد. روشن است كمالى كه انسان با اختيار و انتخاب آزاد خود تحصيل مىكند، از كمال اعطايى ملائكه برتر است [اميرمؤمنان(ع) فرمود: «ان اللَّه عز و جل ركب فى الملائكة عقلاً بلاشهوة و ركّب فى البهائم شهوة بلا عقل و ركّب فى بنى آدم كليهما فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائكة و من غلبت شهوتُه عقله فهو شر من البهائم؛ خداوند عز وجل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بنىآدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پستتر خواهد بود»، (وسائلالشيعه، ج 11، ص 164). ]و مولوى گفته است:
در حديث آمد كه خلاق مجيد خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوى نور مطلق زنده از عشق خدا
يك گروه ديگر از دانش تهى همچو حيوان از علف در فربهى
او نبيند جز كه اصطبل و علف از شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدميزاد و بشر از فرشته نيمى و نيمش زخر
نيم خر خودمايل سفلى بود نيم ديگر مايل علوى شود
تا كدامين غالب آيد در نبرد زين دوگانه تا كدامين برد نرد
پس هدف فاعل و علت غايى در آفرينش انسان، فياض بودن خداوند است. لازمه فياض بودن خدا، اين است كه اين نوع از كمال ممكن را نيز بيافريند و اصلاً اين كمال برترين كمال امكانى است. 10- از اين رو، هر انسانى كه همه كمالهاى ممكنه انسانى را كسب كند، غرض اصلى از خلقت انسان را معنا خواهيد بخشيد و شايد معناى حديث «لولاك لما خلقت الافلاك؛ اگر براى تو نبود افلاك را نمىآفريدم» همين نكته باشد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 406، روايت اول، باب 12 2- الميزان، علامه طباطبايى، ج 10، ص 157، ذيل آيه (هود، آيه 7) 11- همين نكته ويژه در هدف آفرينش انسان، در واقع مىتواند جنبه دوم سؤال از هدف خلقت او (هدف انسان) را مشخص كند. گفتنى است كه هدف انسان، رسيدن به آن كمال نهايى است و راه آن بندگى خداوند است و آيه «ما خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» راه رسيدن به همين كمال را بيان مىكند. با توجه به آنچه كه مطرح شد، كمال اختيارى انسان اقتضاء مىكند كه اين كمال در پرتو اختيار، انتخاب و اراده آدمى پديد آيد، و اين اختيارى بودن لازمه ذات كمال برتر بوده و از آن جدا نيست. از اين رو، هنگامى كه انتخاب و گزينش آدمى به ميان آمد، مسؤوليت نيز مطرح خواهد شد؛ زيرا واژه «مسؤوليت» تنها در صورت اختيار انسان معنا و مفهوم مىيابد. حال اين مسؤوليت مىتواند در ساحت شكرگزارى باشد يا در ساحت انتخاب راه مستقيم، يا استفاده صحيح از نعمت وجودى خويش و ديگرى نعمتهايى كه براى دستيازى به كمال در اختيار او گذارده شده است و يا... علاوه بر آنكه چون خداوند متعال مىخواسته كمال اختيارى پديد آورد، زمينههاى نيل به اين كمال را در انسان فراهم آورده است؛ ولى فراهم سازى مقدمات، زمينهها، استعدادها و بسترها به اين معنا نيست كه آدمى را جبراً به كمال و رسيدن به آن وادارد؛ زيرا، اين خلاف فرض است. فرض ما اين است كه فياضيّت خداوند متعال لازم دارد كه كمال اختيارى را به عنوان كمال برتر بيافريند و اين كمال اختيارى هنگامى معنا يافته و محقق مىگردد كه انسان در رسيدن به آن مجبور نباشد.
کد سوال : 39845
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا خداوند روزى افراد را متفاوت مىدهد؟
پاسخ : در آغاز بايستى معناى روزى واقسام آن كاملاً مشخص گردد تا يك نتيجهگيرى صحيح و اصولى به دست آيد. روزى به معناى همه مواهب و نعمتهايى است كه خداوند در اختيار انسان قرار داده است (مانند خانواده، روح و جان، بدن، استعداد، زيبايى، علم، هوش و بالاخره مال). گفتنى است كه بخشهاى مهمى از «رزق»، اختيارى انسان نيست (مانند، خانواده، استعداد، زيبايى و...) ولى بخشهايى از آن به همت و تلاش بستگى دارد كه علم و مال از اين مقوله هستند. روشن است كه در بخش اختيارى رزق هر قدر تلاش بيشتر باشد، نوعاً برخوردارى نيز بيشتر خواهد بود. عالمى كه زحمت مىكشد و سالها رنج آموختن و تفكر را بر خود هموار مىسازد، دانش و معلومات بيشترى به دست خواهد آورد. از همينرو در روايات آمده است: «رزق دوگونه است رزقى كه به دنبال تو است و رزقى كه تو آن را دنبال مىكنى، (بحارالانوار، ج 103، ص 21). بنابراين تفاوت: در بخشى از روزىها به تلاش انسان و تدبير او بستگى دارد. اما فلسفه اين تفاوت در اين زمينه چند محور براى گفت و گو وجود دارد: اولا: هركس در اين دنيا امكانات بيشترى دارد مسؤوليت بيشترى هم متوجه اوست، اگر كسى اندامى زيبا و يا استعداد خوب دارد در قبال آن مسووليت بيشترى هم داشته، علاوه بر آن خطرات فزونترى نيز او را تهديد مىكند. كسى كه قله كوه است اگر پرتاب شود بيشتر آسيب مىبيند تا كسى كه چند مترى از كوه بالا رفته است. بنابراين تكليف و مسؤوليت هر فرد به ميزان عقل و ديگر امكانات خدادادى او بستگى دارد. ثانيا: ما در مقام مقايسه دچار قضاوتهايى مىشويم كه اصولى و حساب شده نيستند. براى مثال هندوانهاى كه 30 كيلو وزن دارد و هندوانه 1 كيلويى آيا به هندوانه يك كيلويى ظلم شده است؟! آن هنداونه در شرايطى قرارداشته كه بيش از يك كيلو امكان رشد نداشته ولى هنداونه ديگر در شرايط مناسبترى قرار داشته لذا بيشتر رشد كرده است. هيچ تبعيض و بىعدالتى هم صورت نگرفته است. هندوانه يك كيلويى كمال خودش را داراست. خواهيد گفت چرا خداوند شرايط رشد را متفاوت قرارداده بهتر نبود درتمامى زمين و تمامى نقاط هندوانهها يك شكل و اندازه و رنگ مىشدند ؟! روشن است كه در اين صورت بايد ما جهانى را فرض كنيم كه همه چيز آن يكنواخت و يك سطح است و هيچ حركتى هم در آن مشاهده نمىشود زيرا همه چيز در رتبه اعلاى خود قرار دارند. اين جهان جهان ماده و طبيعت و حركت است و لازمه چنين وضعيتى اختلاف مراتب و درجات است حال به محيط انسانى باز مىگرديم از نظر شما معناى عدالت آن است كه همه افراد بشر در يك سطح و يك شكل باشند مثلا همه زيبارو و خوشگل آيا در اين صورت زيبايى معنا داشت؟! وقتى همه زيبا باشند ديگر زيبايى قابل شناسايى نيست. گذشته از اين چرا فقط زيبا بهتر نبود همه بوعلىسينا و انيشتن و ... بودند كه در اين صورت عالم و دانشمند نيز فاقد معنى بود و اگر چنين حالتى در موجودات عالم بود كه همه چيز مرتبهاى از كمال به صورت مساوى قرار داشتند جهان يخبندانى بود كه هيچ حركت و تلاشى در آن تحقق پيدا نمىكرد. برادر عزيز زشت ترين و ناقص ترين افراد بشر نيز از هستى برخوردارند ودر پلكانى از كمال ايستادهاند و به نوبه خود خانهاى از جدول حيات را پركردهاند. ثالثا: نظام جهان نظام اسباب و مسببات و نظام ضرورى و تخلف ناپذيراست يعنى تحقق هر چيز در پى علل و شرايط و موجوداتش ضرورى است و كوچكترين تغييرى در گوشهاى از آن تمام هستى را دگرگون مىسازد بدون آن كه طرح بهترى جايگزين آن شود زيرا نظام موجود نظامى است كه در آن به كمترين شر ضرورى براى برترين چيز ممكن بسنده شده و نفى آن خيرات غالب را درپى خواهد داشت. تفاوت در كيفيت خلقت انسانها نتيجه ولازمه حتمى نظاممندى و قانونمندى جهان هستى است؛ يعنى: 1- نظام خلقت نظام علت و معلول است و هيچ معلولى بدون علت به وجود آمدنى نيست وتخلف هيچ معلولى از علت تامهاش ممكن نيست (اصل ضرورت على). 2- رابطه علت و معلول داراى مكانيسم و ارگانيسم معين است و هرچى به هرچى نيست. يعنى چنان نيست كه از هر علتى هر معلولى قابل ايجاد باشد به تعبير ديگر هر علت معينى معلول معينى دارد. مثلا از علف خوردن گوسفند بوعلى سينا درست نمىشود و آمريكايىها هم به خاطر قهوه خوردن به كره ماه نرفتند (اصل سنخيت علت و معلول). اگر دو اصل فوق با ژرفكاوى دقيق فلسفى مورد بررسى قرار گيرد مشخص خواهد شد كه مثلا بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد لازمه مجموعه عللى است كه در به وجود آوردن وى دست داشتهاند. در اين امور عوامل بسيار متعددى دخيلند حتى كيفيت آميزش والدين، زمان، مكان، روحيات و حالات روانى، وضعيت جسمى، نوع و مقدار غذاهايى كه مصرف كردهاند و.... هريك به سهم خود نقشى در كيفيت تكوين جنين ايفا مىكنند. دراين جا ممكن است پرسش شود كه آيا خداوند نمىتواند باتفاوت چشمگيرى كه همه اين عوامل دارند تأثير همه را يكسان سازد؟ پاسخ آن است كه چنين چيزى سر از تناقض درمىآورد. زيرا لازمه آن اين است كه علت پديدهاى باشد و تأثير نكند وعلت بودن و تأثير نكردن تناقض آميز است و يا معلولى بدون علت پديدآيد و لازمه آن اين است كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد. زيرا دراين صورت پديدآمدن هر چيز از هر امر نامربوطى محتمل مىشود و آن گاه است كه از علف خوردن بز بايد ابوعلى سينا پديد آيد!! رابعا: درقيامت ميزان هر كس براساس نعماتى است كه خداوند به وى داده و به گونهاى كاستيهاى غيراختيارى كه در دنيا مانع رشد و كمال بود جبران مىشود. بلكه از نظر برخى از انديشمندان كمال اخروى چيزى جز نسبت سرمايههاى نعم دنيايى و در مقايسه با فعاليت و بهرهبردارىهايى كه انسان كرده نيست حال هركس در هر سطحى كه باشد. براى آگاهى بيشتر ر.ك.به: عدل الهى شهيد مطهرى.
کد سوال : 39846
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چه رابطه بين ديندارى و موفقيت در زندگى وجود دارد؟
پاسخ : انديشيدن شما درباره موضوعات مختلف، نشان دورانديشى شماست. اميد است بتوانيد در اين مسير راه كمال را طى نموده و با يافتن پاسخهاى صحيح، راه درست زيستن را برگزينيد. نخستين موضوعى كه مطرح ساختهايد، برزخ و يا به عبارت ديگر تضادى است كه در آن گرفتار شدهايد. از يك سو فطرت شما پاكى و خوب بودن را به شما توصيه مىكند و از سويى ديگر مىبينيد كه افراد لاابالى و بىقيد نيز در زندگى موفق هستند. در يك دائره وسيعتر مشاهده مىكنيم كه برخى از ملتها كه با دين و عقايد الهى رابطه چندانى ندارند، پيشرفت كرده و كرات آسمانى را تسخير مىكنند ولى پيروان اديان حقه، در ضرورىترين نيازهاى خود درماندهاند. حال بايد ديد آيا اين معيارها براى بررسى حقانيّت يك دين و عقيده، معيارهاى درستى است. براى مثال اگر صنعتگرى در كار خود بسيار ماهر باشد و صدها ابزار مناسب توليد كند، آيا مىتوان گفت كه او دين مناسبى نيز دارد و در جهان بينى خود نيز صحيح عمل كرده است. بنابر اين بايستى براى بررسى حقانيت دين و آيين از روش مناسب آن استفاده كرد. نه موفقيت در تحصيل نشانه آن است كه شخص از نظر فكر و عقيده نيز كامرواست و نه عدم موفقيت نشانه خلاف آن. بلى، اگر آدمى فكر و عقيده خويش را بر اين اساس، بنا كند كه الزاماً تدين به دين حق، بايد آدمى را از نظر تحصيلى جلو ببرد و يا از نظر مادى و دنيوى نيز موفق كند، طبيعى خواهد بود كه با مشاهده چند مورد نقص، دست از دين خود بر خواهد داشت. مثلاً اگر شخصى مشاهده كرد كه امام حسين(ع) با وجود آن كه فرزند پيامبر(ص) بود و وجودش براى اسلام و خدا بود؛ توفيقى از نظر ظاهرى نيافت؛ بلكه خود و فرزندان و اصحابش كشته شدند، آيا بايستى در حقانيت آن دين ترديد نمايد؟! پس بايد روشى منطقى و خردپسند براى بررسى دين و آيين داشت. عزيز من! خداوند عقل و خرد را در اختيار ما قرار داده است تا به مدد آن، تا حدودى حق را از باطل تشخيص داده و راه را از بيراهه بازشناسيم. از اين رو بايد كمى در انتخاب اصول و اركان عقيده و عمل خود، جدى باشيم. براى رسيدن به يك جهان بينى صحيح و حق، بايستى قسمت به قسمت به تجزيه و تحليل افكار پرداخت آن گاه مسير مناسب را برگزيد. براى رسيدن به چنين منزلى بايستى چهار سؤال پاسخ داده شود: 1- من كيستم؟ 2- جهان چيست؟ 3- پايان و فرجام كار من و جهان چيست؟ 4- من در اين جهان چه بايد بكنم و چه مسيرى را برگزينم؟ اسلام و اديان الهى پاسخهايى روشن به اين مجموعه دارند. برخلاف مكاتب و راههاى ديگر كه در يكايك اين موارد، دچار سردرگمى بىانتهايى هستند. اسلام جهان را مظهرى از علم و قدرت لايزال خداوند دانسته و انسان را نيز موجودى شريف مىداند كه در اين مجموعه داراى قدر و منزلت بسيار ارزندهاى است و در اين وادى پر پيچ و خم، براى او منزلى بس عالى و مرثينى رقيع در نظر گرفته شده است: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ خداوند براى حركت بهتر و مناسبتر در اين رجوع الى اللَّه و ميسّر شدن آن، دين را ارائه كرده كه شامل واجبات، محرمات و... مىباشد. اين دين از يك سو تنظيم كننده امور معاش انسان و از سوى ديگر تسهيل كننده معاد اوست. بهبود نظام دنيوى و اخروى انسان، بستگى تام و تمام به پياده شدن كامل دين دارد. غير از اين راه، هر راهى كه باشد سر از بيغولهها در خواهد آورد؛ همان گرفتارى عجيبى كه امروزه جهان غرب شاهد آن است، شاهد قربانى شدن انسانيت انسان در برابر دستآوردهاى عمل خويش. آنچه كه گذشت تنها سر نخهايى براى انديشيدن است. اميد است شما با توجه به رشد فكرى كه داريد بتوانيد خود در اين راه گام برداريد و مقدمات سعادت خويش را فراهم سازيد. ضمناً كتابهاى زير در اين راه مىتواند به شما يارى رساند: 1- مقدمهاى بر جهان بينى اسلامىشهيد مطهرى 2- نبوتشهيد مطهرى 3- علل گرايش ما به ديگرىشهيد مطهرى 4- تكاپوى انديشههامحمد تقى جعفرى
کد سوال : 39847
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا امكان دارد كه يك نفر دانشجو، دروس حوزوى نيز بخواند؟
پاسخ : علاقه شما به تحصيل علوم حوزوى بسيار ارزشمند است. از خداوند متعال توفيقات شما را در اين زمينه طلب مىكنيم. لازم است بدانيد تحصيلات حوزوى در كنار دروس دانشگاهى، تنها با عزم و همت امكان دارد و ترتيب دادن مقدمات آن در توان اين نهاد نيست. بنابراين با توكل بر خدا با جديت و تلاش مىتوانيد با حوزه علميه اصفهان يا نجفآباد رابطه برقرار نموده و از طريق نوار يا استاد، دروسى را - در حدى كه فرصت وضع شما و مقررات حوزه و دانشگاه اجازه دهد - آغاز نماييد.
کد سوال : 39848
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : فلسفه تولد پشت سر هم امام حسين، سجاد و حضرت ابوالفضل و در كربلا بودن آنهاچيست؟
پاسخ : براى روشن شدن مطلب به اين چند نكته توجه كنيد: الف) حضرت امام حسين(ع) در سال چهارم هجرى به دنيا آمده است، حضرت عباس(ع) در بيست و ششم هجرى قمرى و حضرت امام زينالعابدين(ع) در سى و هشتم هجرى قمرى متولد شده است. ب) امام حسين(ع) در سوم شعبان، حضرت ابوالفضل(ع) در چهارم شعبان و امام زينالعابدين(ع) در پنجم شعبان به دنيا آمده است. ج) در حكمت متعاليه و عرفان نظرى اثبات شده كه چينش هستى، نظام خاصّى دارد و بدون محاسبه نيست. اينكه اين پديده، در فلان جا و آن پديده در جاى ديگر قرار گرفته، داراى حكمت خاصى است. نتيجه اين كه امام حسين(ع) در فلان جايگاه در جهان هستى، ابوالفضل(ع) در فلان نقطه هستى و امام سجاد(ع) در فلان مكان قرار دارد، بىحكمت نيست. اعتقاد برخى اين است كه در نظامِ الهىِ جهان هستى، سرنوشتِ زندگىِ اين سه شخصيتِ بزرگ، هر كدام به صورت ويژهاى، به آن ديگرى پيوند دارد و براى همين تولّدشان به اين صورت تنظيم گشته است. (سردار كربلا، سيدعبدالرزاق مقرم، ترجمه ناصر پاكپرور) در روايات آمده است كه حضرت على(ع) به برادرش عقيل گفت: زنى برايم انتخاب كن كه آباء و اجداد او شجاعترين عرب باشند تا از او فرزندى شجاع برايم به دنيا آيد. عقيل گفت: فاطمه بنت حزام را بگير كه پدران و اجداد او از همه شجاعترند. (المجالس السّنية). حكمت اين كار على(ع) اين بود كه او مىخواست براى حسين بن على(ع) يار و ياور به دنيا بيايد تا در كربلا، او را يارى دهد. در بين شهداى اسلامى هيچ شهيدى به مقام و منزلت حضرت ابوالفضل(ع) نمىرسد. (همان) علت عظمت منزلت آن حضرت آن عشقى است كه به برادرش حسينبن على(ع) داشت و به خاطر وجود اين عشق بود كه در كربلا آن گونه فداكارى كرد. تذكر: در سؤال، حضرت عباس(ع) را مانند امام سجاد، امام به شمار آوردهايد ولى بايد به خاطر داشته باشيد كه حضرت عباس، امام نيستند بلكه فرزند امام، برادر امام و عموى امام هستند.
کد سوال : 39849
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : كتابهايى در مورد شرح دعاى عرفه معرفى نماييد.
پاسخ : ر اين باره از منابع زير استفاده نماييد: 1- نيايش حسين(ع)،علامه محمدتقى جعفرى 2- ترجمه منتخب كامل الزيارات،ابن قولويه، علامه عبدالحسين امينى 2- علوم حديث (فصلنامه علمى تخصصى)، س 1، ش 1،دانشكده علوم حديث
کد سوال : 39850
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چگونه مىتوان روحيه عفو و گذشت را تقويت كرد؟
پاسخ : با استعانت از خداوند سبحان و رعايت و به كارگيرى نكات ذيل مفيد و مؤثر خواهد بود: 1- شايد شنيده باشيد كه در عفو لذتى است كه در انتقام نيست. اگر چه انتقام گرفتن و حساب كشيدن حق شما است و در برابر حقى كه از شما تضييع گرديده مىتوانيد در صدد جبران آن برآييد ولى از جانب ديگر اگر با خداوند كه آگاه به نامه اعمال تمام ما انسانهاست معامله كنيد بهتر و عمل سودمندانهترى انجام دادهايد. به راستى مقصودشما از عدم رضايت و انتقام گرفتن چيست؟ چه هدفى را در دنيا و آخرت دنبال مىكنيد؟ آيا هدفتان اين است كه به آنها مطلبى را بفهمانيد؟ يا به آنها ضررى را برسانيد و يا شخصيت آنها را خورد كنيد... يا از خيرتان بكاهيد و يا از آن برداريد؟ و از اعمال نيكوى آنها برداشت كنيد؟... به هر حال هر چه در نظر داريد همه را به خداوند واگذار كنيد تا او خود از اين ماجرا به سود شما تدبير كند و شما تصميم نگيريد بلكه به كسى كه آگاهتر است واگذار كنيد و بىترديد بدانيد كه او هرگز برخلاف مصلحت صاحب حق تصميم نخواهد گرفت. پس از اين فرصت نيكو بهترين استفاده را برده و با خداوند معامله كنيد. آيا كسى را سراغ داريد كه با خداوند معامله كرده باشد و ضررى متوجه او شده باشد؟ همانگونه كه در برخى روايات نيز توصيه مىفرمايند كه در اين گونه موارد بگويد
أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ؛ يعنى كار را به خدا وا مىگذارم كه خداوند به حال بندگانش آگاه است». دانشجوى عزيز ما هرگز معصوم نيستيم چه بسا كه كسى حق ما را ضايع كرده باشد و ما حق اشخاص ديگرى را تضييع نموده باشيم و در اين سخن ذرهاى ترديد نكنيد حال اگر ما براى افراد سخت بگيريم بى ترديد افراد ديگرى نيز در برابر ما سرسختانه ايستاده و مقاومت مىكنند و حق خود را به بهاى سنگينى مطالبه مىنمايند پس چه نيكو است كه ما سهل بر خورد نماييم تا بلكه ديگران نيز با ما سهل معامله كنند مگر ما از حضرت رسول(ص) برتر هستيم آن حضرت در روزهاى پايان عمرشان در جمع مردم حاضر شدند و گفتند هر كسى هر حقى دارد و از جانب من به او ظلمى روا شده بلند شود و حق خود را بستاند كه در اين ميان شخصى برخاست و گفت در فلان روز كه قصد راندن شتر خود را داشتيد تازيانه و شلاق در دست شما به بدن من اصابت كرد و حال مىخواهم قصاص كنم آيا گمان مىكنيد كه شما در حق كسى ظلم نكردهايد (هر چند نفهميدهايد؟) حال كه همگان در حق يكديگر مرتكب خطا شدهايم بدانيد آنكه ترحم نكند هرگز مورد رحمت واقع نمىشود. دوست گرامى افزون بر دو نكته اساسى و خطير فوق اين نكته را نبايد فراموش كنيد كه نيت مسؤولين آن مدرسه جز خير و هدايت شما نبوده است و تنها روش آنها غلط بوده و موجب رنجش خاطر شما گرديده است و چه بسا آن نيست خير، جبران اشتباه بودن روش را بنمايد از طرفى از افراد كريم و برخوردار از خوى نيك انتظار مىرود كه در كنار دو عنصر زشت و زيبا توجه به زيبايىها داشته باشند چرا نيت خالص و دلسوزى آنها را هرگز نمىبينيد و به چشم شما نمىآيد اما روش غلط آنها را اينقدر اهميت مىدهيد كه بر تمام زندگى شما سايه افكنده است لذا از امروز به نيت خير آنها را در ذهن خود مرور كنيد و اين خوبى را بزرگ و با اهميت جلوه دهيد تا زندگى شما را تحت تأثير قرار دهد لذا ديگر آن ذهنيت منفى را به فضاى روحى و روانى خود راه ندهيد هرگاه اين فكر به ذهن شما وارد شد فوراً به كار ديگر بپردازيد و اين انديشه را دنبال نكنيد و به آن پر و بال نبخشيد و به مطالعه و فعاليت فيزيكى خود را مشغول سازيد و با عهد شخصى به خود بگويى هر گاه اين افكار به ذهن شما مىآيد و به آنها دامن زدم مقدارى پول صدقه بدهم و حتى سعى كنيد نيت خالص و خوب آنها را در ذهن خود پرورش دهيد. نكته پايانى آنكه اگر به آنها دسترسى داريد روزى موضوع را با آنها در ميان بگذاريد و يا از طريق تلفن و يا مكاتبه حرف دل خود را به آنها بگوييد و عقده دل خود را تخليه كنيد و از اين طريق هيجان منفى را از وجود خود بيرون كنيد. عزيز دانشجو اميدواريم با عمل به راهكارهاى كاربردى و توصيههاى فكرى و ذهنى مقصود حاصل گردد و پر واضح است كه ارزش آدمى در گرو رهايى از افكار نابجاى (مثبت و منفى) است اگر افكار خوشايند نيز شما را از زندگى عادى دور سازد شايسته يك انسان نيست كه آرزومنديم خود را از اين افكار و اعمال كه راه تعالى و ترقى هر انسانى است نجات بخشيد.
کد سوال : 39851
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : كسانى كه به خاطر خلاف والدين و حلال نبودن لقمه در دوران حاملگى،دست به كار خلاف مىزنند آيا اين به معناى سلب اختيار نيست ؟
پاسخ : چنين امرى سلب كننده اختيار نيست ولى احتمالا زمينههاى گرايش به گناه را در انسان تقويت مىكند. در عين حال محاسبه اعمال هر كس متناسب با نعمتهايى است كه خداوند داده و يكى از نعمتها همين است كه جسم و روح انسان از مجراى صحيح و طيب تكون و بالندگى يافته باشد.
کد سوال : 39852
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : راه توبه از گناهان چيست؟
پاسخ : گناهانى كه فقط از حقوق خداوند است، چنانچه قضا و كفاره داشته باشد - مانند نماز، روزه و حج - انسان بايد علاوه بر توبه و تصميم بر ترك، قضاى آنها را نيز به جا آورد و كفاره آنها را بپردازد و آنهايى كه قضا و كفاره ندارد - مثل دروغ و استمنا و ... - فقط توبه و استغفار كافى است. در گناهانى نيز كه در آنها حقوق مردم پايمال شده - مثل دزدى و از بين بردن اموال مردم يا قتل و جرح ديگران و ... - علاوه بر توبه و پشيمانى بايد رضايت صاحبان حق را با پرداخت غرامت يا حلاليت گرفتن حاصل كرد.
کد سوال : 39853
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : تفاوت عدل و مساوات در اسلام چيست؟
پاسخ : ين مسأله مربوط به تعريف «عدل» و «مساوات» مىشود. اين دو واژه هر يك تعاريف مختلفى دارند كه برخى بر هم منطبق مىشود و عين يكديگر مىشوند، ولى براساس برخى از تعاريف دگرگونى مىپذيرند. مثلاً عدل به معنى «رعايت استحقاقها و يا اعطاء كل ذىحق فقه» و يا به معنى «وضع كل شىء فى موضعه» با «تساوى» به معنى نفى تبعيض در رعايت استحقاقها منطبق است ولى با تساوى به معناى «تشابه» منطبق نيست. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- عدل الهى،شهيد مطهرى 2- نظام حقوق زن در اسلام،شهيد مطهرى