• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 391
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفت‏وگو اكتفا نمى‏شود؟ آيا زنده نگه داشتن ياد عاشورا فقط منحصر به اين است كه انسان سينه‏زنى و گريه كند، شهر را سياه پوش كند، مردم تا نيمه‏هاى شب به عزادارى بپردازند و حتى گاهى روزها كار و زندگى خود را تعطيل كنند؛ مخصوصاً با توجه به اينكه اين امور ضررهاى اقتصادى به دنبال دارد. آيا ممكن نيست اين خاطره‏ها به گونه اى تجديد شود كه ضررهاى اقتصادى و اجتماعى كم ترى داشته باشد، مثلاً جلسات بحث، ميزگرد يا سمينارهايى ترتيب داده شود، و با تماشاى بحث و گفت و گو خاطره اين حادثه براى مردم تجديد شود؟!
پاسخ : بحث درباره شخصيت سيدالشهداء(ع) در قالب تشكيل ميزگردها، كنفرانس‏ها، سخنرانى ها، نوشتن مقالات و امثال اين قبيل كارهاى فرهنگى، علمى و تحقيقات، بسيار مفيد و لازم است و البته در جامعه ما نيز انجام مى‏شود و به بركت نام سيدالشهداء(ع) و عزادارى آن حضرت، بحث، گفت و گو و تحقيقات زيادى درباره اين امور صورت مى‏گيرد و مردم نيز معارف را فرامى‏گيرند. اين فعاليت‏ها به جاى خود لازم است، اما آيا براى اينكه ما از حادثه عاشورا بهره بردارى كامل كنيم، اين اقدامات كافى است؟ يا اينكه امور ديگرى نيز مثل همين عزادارى‏ها به جاى خود لازم است؟ جواب دادن به اين سؤال متوقف بر اين است كه ما نظرى روان شناسانه به انسان بيندازيم و ببينيم عواملى كه در رفتار آگاهانه ما مؤثر است، فقط عامل شناختى و معرفت است يا عوامل ديگرى هم در شكل دادن رفتارهاى اجتماعى ما مؤثر است. هنگامى كه در رفتارهاى خود دقت كنيم، درمى‏يابيم كه در رفتارهاى ما دست كم دو دسته از عوامل نقش اساسى ايفا مى‏كنند. يك دسته عوامل شناختى كه موجب مى‏شود انسان مطلبى را بفهمد و بپذيرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله‏اى كه باشد، متناسب با آن از استدلال عقلى، تجربى و يا راه‏هاى ديگر استفاده مى‏شود. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثير زيادى دارد، اما يگانه عامل مؤثر نيست. عوامل ديگرى هم هستند كه شايد تأثير آنها در رفتار ما بيش‏تر از شناخت باشد. اين عوامل را به طور كلى احساسات و عواطف، تمايلات، گرايش‏ها مى‏نامند. اين‏ها سلسله اى از عوامل درونى و روانى است كه در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحليل كنيد، - خواه رفتار مربوط به زندگى فردى و خانوادگى، خواه رفتار اجتماعى و يا سياسى شما باشد - خواهيد ديد، عامل اصلى كه شما را به انجام آن رفتار واداشته، چه بسا عوامل تحريك كننده و برانگيزاننده باشد. مرحوم شهيد استاد مطهرى در اين باره مى‏فرمايند: «عاملى بايد در درون ما باشد تا ما را برانگيزاند. بايد براى هر كارى ميلى داشته باشيم تا آن كار را انجام دهيم. بايد شور و شوقى نسبت به انجام آن كار پيدا كنيم، علاقه اى نسبت به آن كار داشته باشيم تا بر انجام آن اقدام كنيم. فقط شناختْ كافى نيست تا ما را به حركت درآورد. عامل روانى ديگرى نياز داريم تا ما را به سوى كار برانگيزاند و به طرف انجام كار سوق دهد. اين گونه عوامل را انگيزه‏هاى روانى، احساسات و عواطف و مانند آنها مى‏نامند. اين عوامل در مجموع، ميل به حركت را در انسان به وجود مى‏آورد، عشق به انجام كار را ايجاد مى‏كند و شور و هيجان به وجود مى‏آورد. تا اين عوامل نباشد كار انجام نمى‏گيرد. حتى اگر انسان به يقين بداند كه فلان ماده غذايى براى بدن او مفيد است، اما تا اشتها نداشته باشد و يا تا اشتهاى او تحريك نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمى‏رود. اگر فرضاً اشتهاى كسى كور شود و يا به بيمارى مبتلا شود كه اشتها پيدا نكند، هر چه به او بگويند كه اين ماده غذايى براى بدن او خيلى مفيد است، تمايلى به خوردن آن پيدا نمى‏كند؛ پس غير از آن دانستن، بايد اين ميل و انگيزه نيز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعى و سياسى هم همين حكم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حركت اجتماعى خوب و مفيد است، تا انگيزه اى براى انجام آن حركت نداشته باشد، حركتى انجام نمى‏دهد». حال، بعد از اينكه پذيرفتيم براى حركت‏هاى آگاهانه و رفتارهاى انسانى، دو دسته عوامل شناختى و انگيزشى يا عواطف و احساسات لازم است و بعد از اينكه دانستيم حركت سيدالشهداء(ع) چه نقش مهمى در سعادت انسان‏ها داشته است، متوجه خواهيم شد اين شناخت خود به خود براى ما حركت آفرين نمى‏شود. هنگامى دانستن و به ياد آوردن آن خاطره‏ها ما را به كارى مشابه كار امام(ع) و به پيمودن راه او وامى‏دارد كه در ما نيز انگيزه اى به وجود آيد و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشيم آن كار را انجام دهيم. خودِ شناخت، اين ميل را ايجاد نمى‏كند؛ بلكه بايد عواطف ما تحريك شود و احساسات ما برانگيخته شود تا اينكه ما هم بخواهيم كارى مشابه كار او انجام دهيم. جلسات بحث و گفت و گو و سخنرانى‏ها مى‏تواند آن بخش اول را تأمين كند؛ يعنى، شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل ديگرى هم براى تقويت احساسات و عواطف لازم داريم، البته خود شناخت، يادآورى و مطالعه يك رويداد مى‏تواند نقشى داشته باشد، اما نقش اساسى را چيزهايى ايفا مى‏كند كه تأثير مستقيمى بر احساسات و عواطف ما داشته باشد. هنگامى كه صحنه‏اى بازسازى مى‏شود و انسان از نزديك به آن صحنه مى‏نگرد، اين مشاهده با هنگامى كه انسان بشنود چنين جريانى واقع شده، يا اينكه فقط بداند چنين حادثه اى اتفاق افتاده است، بسيار تفاوت دارد. نمونه اين مسأله را شما خود بارها تجربه كرده ايد. مكرراً حوادث عاشورا را شنيده ايد و در ذهن شما جاى گرفته است. مى‏دانيد امام حسين(ع) روز عاشورا چگونه به شهادت رسيد، اما آيا دانسته‏هاى شما اشك شما را جارى مى‏كند؟ وقتى در مجالس شركت مى‏كنيد و مرثيه خوان مرثيه مى‏خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبى هم داشته باشد و به صورت جذابى داستان كربلا را براى شما بيان كند، آن گاه مى‏بينيد كه بى‏اختيار اشك شما جارى مى‏شود. اين شيوه مى‏تواند در تحريك احساسات شما تأثيرى داشته باشد كه خواندن و دانستن، چنان اثرى را ندارد. به همين نسبت آنچه ديده مى‏شود، به مراتب مؤثرتر از شنيدنى‏ها است. منظور از اين توضيحات آن بود كه ما علاوه بر اينكه بايد بدانيم چرا ابى عبد الله(ع) قيام كرد، بدانيم كه چرا مظلومانه شهيد شد، بايد اين مطلب به گونه‏اى براى ما بازسازى شود تا عواطف و احساسات ما برانگيخته‏تر شود. هر اندازه اين‏ها در برانگيخته‏تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤثرتر خواهد بود. بنابراين صِرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا، نمى‏تواند نقش عزادارى را ايفا كند. بايد صحنه‏هايى در اجتماع به وجود آيد كه احساسات مردم را تحريك كند. همين كه صبح از خانه بيرون مى‏آيند، مى‏بينند شهر سياه پوش شده است، پرچم‏هاى سياه نصب شده است ... خود اين تغيير حالت، دل‏ها را تكان مى‏دهد. گرچه مردم مى‏دانند فردا محرم است، اما ديدن پرچم سياه، اثرى را در دل آنان مى‏گذارد كه دانستن اينكه فردا اول محرم است، آن اثر را نمى‏گذارد. راه انداختن دسته‏هاى سينه زنى با آن شور و هيجان خاص خود مى‏تواند، آثارى را به دنبال داشته باشد كه هيچ كار ديگر آن آثار را ندارد. اينجا است كه متوجه مى‏شويم چرا حضرت امام‏قدس سره بارها مى‏فرمود آنچه داريم از محرم و صفر داريم. چرا اين همه اصرار داشت كه عزادارى به همان صورت سنتى برگزار شود؟ چون در طول سيزده قرن تجربه شده بود كه اين امور نقش عظيمى در برانگيختن احساسات و عواطف دينى مردم ايفا مى‏كند و معجزه مى‏آفريند. تجربه نشان داده كه بيش‏تر پيروزى‏هايى كه در دوران انقلاب و يا در دوران جنگ در جبهه‏ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطى بود كه مردم در ايام عاشورا و به بركت نام سيدالشهداء(ع) حاصل مى‏كردند. اين تأثير كمى نيست. با چه قيمتى مى‏شود چنين عاملى را در اجتماع آفريد كه اين همه شور و حركت در مردم ايجاد كند؟ اين همه عشق مقدس بيافريند، تا جايى كه افراد را براى شهادت آماده كند؟ اگر بگوييم در هيچ مكتبى و يا در هيچ جامعه اى چنين عاملى وجود ندارد، سخن گزافى نگفته‏ايم.
کد سوال : 392
موضوع : كلام و دين پژوهي>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چرا در مواردى مثل شهادت امام حسين(ع)، ما قبل از عزا، عزادارى را شروع مى‏كنيم؟
پاسخ : عزادارى‏هاى پيش از عاشورا، مقدمه ورود در عزادارى روز عاشورا است. اصل عزادارى براى اباعبداللَّه الحسين(ع) از دستورات و مستحبات اكيد شرع مقدس است؛ اما شكل، نحوه و زمان آن، از عادات و رسوم عرف و مردم تأثير مى‏پذيرد. به عنوان مثال در بعضى مناطق، عزادارى براى حضرت از روز هفتم آغاز شده و تا سوم امام ادامه دارد و در بعضى مناطق عزادارى از اول محرم تا روز عاشورا برقرار است. در بعضى مناطق نيز، روضه‏هاى مستمر در مواقع مختلف سال - به ويژه از اول محرم تا آخر ماه صفر - ادامه دارد. تمامى اين اشكال و صورت‏ها، خوب است و اشكالى ندارد. بنابر آنچه گفته شد، مراسم عزادارى و سالگرد درگذشتگان، بستگى به فرهنگ و آداب مردم دارد كه به طور معمول، مراسم سالگرد را در شب قبل مى‏گيرند و از آنجا كه رحلت و شهادت در سال‏هاى قبل، اتفاق افتاده، در هر صورت مراسم و عزادارى‏ها در هر زمان انجام شود، بعد از واقعه خواهد بود.
کد سوال : 393
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : وجود رواياتى كه ثواب عزادارى براى امام حسين(ع) را بى‏حد و مرز ذكر مى‏كند تا چه اندازه صحيح است؟
پاسخ : عزادارى براى سالار شهيدان، آقا اباعبدالله الحسين(ع) از بزرگ‏ترين اسباب تقرب به خداوند و داراى اجر و ثواب فراوان مى‏باشد. روايات بسيارى در اين خصوص در كتاب‏هاى معتبر وارد شده كه در ميان آنها، احاديث داراى اعتبار كافى و قابل اعتماد نيز فراوان است. در اين مورد چند نكته اساسى را بايد در نظر گرفت: 1. اين گونه‏روايات نيز مشتمل بر صحيح و سقيم هستند. 2. مقصود از روايت‏هايى كه آثار خاصى را براى بعضى از اعمال ذكر كرده‏اند، اين نيست كه فلان عمل «علت تامه» آن اثر است؛ بلكه مقصود اقتضاى اثر است. «علت تامه» مجموع علل مؤثر بر يك چيز با رفع تمام موانع است. تأثير چنين علتى بر معلول، حتمى و ضرورى است و به هيچ وجه تخلّف‏بردار نيست. در حالى كه «مقتضى»، يكى از شرايط مؤثر بر يك پديده است كه در صورت نبود موانع، مى‏تواند اثر كند؛ ولى اگر مانعى بر سر راه آن قرار گيرد، توان تأثير ندارد. چنين چيزى در جهان ماديات و اسباب و مسببات طبيعى نيز هست؛ مثلاً اگر گفته مى‏شود: «آتش سبب احتراق چوب است»، به نحو مقتضى‏است؛ يعنى، تا ديگر شرايط مانند وجود اكسيژن پديدار نشود و موانع بر طرف نگردد، عمل احتراق صورت نخواهد گرفت. بنابر اين اگر كسى چوب ترى را در آتش اندازد و با گذشت چند دقيقه، از احتراق خبرى نباشد، نبايد در آن گزاره ترديد كند؛ بلكه بايد جست و جو كند كه آيا آن گزاره مشروط به‏شرايطى نيز هست يا نه؟ و آيا مانعى براى تأثير آتش در چوب وجود دارد يا خير؟ آن گاه خواهد ديد كه اين گزاره - ضمن دارا بودن ارزش صدق - مشروط به شرايط متعددى است؛ از قبيل وجود اكسيژن و نبود موانعى چون رطوبت در چوب، تناسب ميزان حرارت آتش با مقدار مقاومت چوب و ... ليكن اگر تمام شرايط و رفع موانع مفروض پديد آمد؛ يعنى، علت تامه محقق شد، حتماً چوب آتش خواهد گرفت و تخلّف آن، به معناى كذب گزاره ياد شده است. تأثير اين اعمال نيز به نحو «جزءالعلّه» و «مقتضى» است و همواره باديگر شرايط عمل مى‏كند. اما اينكه آن شرايط دقيقاً چيست؟ سهم هر يك تا چه اندازه است؟ آيا تأثير اين عمل و هر شرط ديگرى، در همه موارد يكسان است؟ يا ممكن است در موردى نقش اصلى‏ترى را ايفا كند و در جاى ديگرعامل ديگر؟ مكانيسم تأثير چگونه است؟ آيا ديگر ابزارها را در اثرگذارى تقويت مى‏كند يا خود مستقيماً اثر مى‏گذارد؟ اينها و ده‏ها سؤال ديگر، مسائلى است كه ريشه عقلى و فكرى بشر هنوز در حدى نيست كه بتواند به طور كاملاً دقيق، به آنها پاسخ دهد و يكى از خدمات بزرگ پيامبران به بشر، آگاه‏سازى وى از وجود چنين عاملى است كه عقل به تنهايى قادر به شناخت آن نيست. آنچه به طور كلى مى‏توان با ژرف‏كاوى فلسفى و تحقيق در نصوص دينى دريافت، اين است كه: دايره عليت، منحصر به علل و معلولات مادى نيست؛ بلكه علل طبيعى مقهور ماوراى طبيعت هستند. 3. گستره كمى و كيفى ثواب‏هايى كه بر گريه، عزادارى و زيارت امام حسين(ع) ذكر شده است، تعجبى ندارد؛ زيرا در مقابل آن همه ايثار، شجاعت، توكل، رضا، مردانگى، آزادگى و ... و بالاتر مصايبى كه آن حضرت متحمل شدند، اين همه ثواب جا دارد. توجه و دقت در داستان ذيل، اين مطلب را روشن‏تر مى‏سازد. علامه بحرالعلوم به سامرا مى‏رفت، در راه به مسأله گريه بر امام حسين(ع) - كه باعث آمرزش گناهان مى‏شود - فكر مى‏كرد. عربى بر مركبى سوار، مقابلش رسيد و سلام كرد و پرسيد: جناب سيد، شما را متفكر مى‏بينم؟ اگر مسأله علمى است بفرماييد، شايد من هم چيزى بگويم. بحرالعلوم فرمود: در اين فكر بودم كه چگونه مى‏شود حق‏تعالى اين همه ثواب به زائران و گريه‏كنندگان حضرت سيدالشهدا(ع) مى‏دهد؛ مانند آن كه: «هر قدمى كه زائر برمى‏دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مى‏شود، و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره‏اش آمرزيده مى‏شود؟» آن سوار عرب فرمود: تعجب مكن! من براى شما مثل مى‏آورم تا مشكلت حل گردد. سلطانى در شكارگاه از همراهانش دورافتاده بود. در آن بيابان وارد خيمه‏اى شد و پيرزنى را با پسرش در گوشه خيمه ديد. آنان بزى داشتند كه زندگى‏شان از شير آن بز تأمين مى‏شود و غير از آن چيز ديگرى نداشتند. آن پيرزن، بز را براى سلطان ذبح كرد و طعامى حاضر كرد. او سلطان را نمى‏شناخت و فقط براى اكرام مهمان، اين عمل را انجام داد. سلطان شب را آنجا ماند و روز بعد در ديدار عمومى، واقعه ديشب خود را نقل نمود و گفت: من در شكارگاه از غلامان دور افتادم و در حالى كه شديداً تشنه و گرسنه شده بودم و هوا به شدت گرم بود، به خيمه آن پيرزن رفتم، او مرا نمى‏شناخت و در همان حال سرمايه او و پسرش بزى بود كه از شير آن، زندگى را مى‏گذراندند. آن را كشتند و براى من غذا آماده كردند. حال در عوض اين محبت، به اين پيرزن و پسرش چه بدهم و چگونه تلافى كنم؟ يكى از وزيران گفت: صد گوسفند به او بدهيد، ديگرى گفت: صد گوسفند و صد اشرفى به او بدهيد، ديگرى گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. سلطان گفت: هر چه بدهم كم است. اگر سلطنت و تاج و تختم را بدهم، مكافات به مثل كرده‏ام. چون آنها هر چه داشتند به من دادند، من هم بايد هر چه دارم به آنان بدهم. حضرت سيدالشهدا(ع) هر چه داشت از مال، اهل و عيال، پسر، برادر، فرزند و سر و پيكر، همه و همه را در راه خدا داد. حال اگر خداوند بر زائران و گريه‏كنندگان آن حضرت، آن همه اجر و پاداش و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود. اين را فرمود و از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد.V}العبقرى الحسان، ج 1، ص 199، به نقل از اشك حسينى، سرمايه شيعه، ص 36 و 37.{V
کد سوال : 394
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : علت اهميت زيارت عاشورا چيست؟ فوايد آن چيست؟
پاسخ : درباره زيارت حضرت سيدالشهدا روايات فراوانى وجود داردV}كامل الزيارات، ص‏180.{V و در خصوص زيارت عاشوراى معروف، احاديث متعددى از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است.V}بحارالانوار، ج‏101، ص‏290؛ اقبال الاعمال، ص‏38؛ شيخ طوسى، مصباح المتهجد، صص 538 و542 و 547.{V امام باقر(ع) اين زيارت را به يكى از اصحابش به نام «علقمة بن محمد حضرى» آموزش داده است. از آن جا كه زيارت نوعى اعلام موضع و مشخص كردن خط فكرى است و آثار سازنده عجيبى دارد، آنچه به عنوان متن زيارتى خوانده مى‏شود، از نظر محتوا و جهت دهى، از حساسيتى ويژه برخوردار است. به همين جهت ائمه(ع) با آموختن نحوه زيارت به ياران خود، به اين عمل سازنده جهت و غناى بيشترى بخشيده‏اند؛ به گونه‏اى كه زيارتنامه‏هاى رسيده از معصومان(ع) - مانند زيارت جامعه كبيره، عاشورا، آل ياسين و ناحيه مقدسه - گنجينه‏اى از تعاليم و آموزش‏هاى عالى آنان است. زيارت عاشورا - كه از تعاليم امام باقر(ع) است - به سبب آثار سازنده فردى و اجتماعى و بيان مواضع فكرى و عقيدتى شيعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهميت ويژه دارد. شمارى از دستاوردهاى اين زيارت عبارت است از: T}1. ايجاد پيوند معنوى با خاندان عصمت و تشديد علاقه و محبت به آنان‏{T اين محبت موجب مى‏شود، زائر آن بزرگان را الگوى خويش سازد و در جهت همسويى فكرى و عملى با آنان بكوشد؛ همچنان كه در قسمتى از زيارت، از خدا مى‏خواهد زندگى و مرگش را يكسره همانند آنان قرار دهد: H}«اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد»{H. از آنجا كه اين محبت به خاطر خداوند است - و خاندان عصمت از آن جهت كه‏الهى و منسوب به اويند، محبوب واقع شده‏اند - مايه تقّرب به خداوند است. در قسمتى از زيارت چنين مى‏خوانيم: H}«اللهم انى اتقرب اليك بالموالاة لنبيك و ال نبيك»{H. T}2. پيدايش روحيه ظلم ستيزى در زائر{T تكرار لعن و نفرين بر ستمگران در اين زيارت، موجب پيدايش روحيه ظلم ستيزى در زائر مى‏شود. او با اعلام برائت و نفرت از ستمگران و ابراز محبت‏به پيروان حق و دوستان خاندان عصمت، پايه‏هاى ايمان دينى خود را مستحكم مى‏كند. مگر ايمان چيزى جز حب و بغض در راه خدا است: H}«هل الايمان الا الحب و البغض»{H؟ مؤمن واقعى در برابر ستم بى‏موضع نيست. از ستمگر نفرت و انزجار آشكارى دارد و با مظلوم و جبهه حق اعلام همراهى مى‏كند: H}«يا اباعبدالله انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم»{H. T}3. دورى جستن از خط انحراف‏{T در اين زيارت، ريشه‏هاى ظلم هدف قرار مى‏گيرد: H}«فلعن الله امةً اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيها»{H. ستمى كه در عاشورا تحقق يافت، در قلب تاريخ ستم ريشه دارد. اين ظلم يك حلقه از حلقه‏هاى ستمى است كه باانحراف مسير اصيل خلافت آغاز شد. T}4. الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن اسوه‏هاى هدايت‏{T در اين زيارت آمده است: H}«فاسئل الله الذى اكرمنى بمعرفتكم و معرفة اوليائكم ورزقنى البرائة من اعدائكم، ان يجعلنى معكم فى الدنيا و الآخرة و ان يثبت لى عندكم قدم صدق فى الدنيا و الاخرة»{H. زائر پس از آنكه به حق معرفت پيدا كرد و ستم و ستمگر را شناخت و از آنان دورى جست، با ثبات قدم در مكتب خاندان عصمت و پيروى عملى از آنان، خود را در مسير سعادت دنيا و آخرت قرار مى‏دهد؛ يعنى، اسوه‏ها و الگوهاى هدايت را - كه از سوى خداوند منصوب شده‏اند - سرمشق خود قرار مى‏دهد و همگامى با آنان را مى‏طلبد. T}5. ترويج روحيه شهادت‏طلبى و ايثار و فداكارى در راه خدا{T T}6. احياى مكتب و راه و هدف خاندان عصمت‏{T
کد سوال : 395
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا بر دشمنان امام حسين(ع) لعن مى‏فرستيد. اين كار براى چيست و چرا دشمنان ابى عبد الله(ع) را لعن مى‏كنيد؟ اين كار نوعى خشونت و بدبينى است. اين يك نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمى‏سازد. امروز زمانى است كه بايد با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار كرد. امروز بايد دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. اين روحيه لعن و تبرى و پشت كردن به ديگران خشونت‏هايى است كه به هزار و چهار صد سال پيش، يعنى زمانى كه امام حسين(ع) را كشتند برمى‏گردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز ديگر جامعه و مردم اين كارها را نمى‏پسندند. چرا مقيد به صد لعن هستيد؟!
پاسخ : همان گونه كه سرشت انسان فقط از «شناخت» ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف «مثبت» هم ساخته نشده است. آدميزاد موجودى است كه هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اين گونه آفريده است. هيچ انسانى نمى‏تواند بى غم و يا بى شادى زندگى كند. همچنان كه خدا استعداد خنديدن به ما داده، استعداد گريه كردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش بايد خنديد و به جاى خود هم بايد گريست. تعطيل كردن بخشى از وجودمان، به اين معنا است كه از داده‏هاى خدا در راه آنچه آفريده شده استفاده نكنيم. دليل اينكه خدا در ما گريه را قرار داده، اين است كه در مواردى بايد گريه كرد. البته مورد آن را بايد پيدا كنيم، و مگر استعداد گريه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان اين احساس را قرار داده است كه به واسطه آن، حزن و اندوه پيدا مى‏كند و اشك از ديدگانش جارى مى‏شود؟ معلوم مى‏شود گريه كردن نيز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گريه براى خدا، به انگيزه خوف از عذاب يا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تكامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصيبت ديده خود، رقت پيدا مى‏كند؛ اين طبيعت انسان است كه در مواردى بايد رقت قلب پيدا كند و در اثر آن گريه سر دهد. خداوند در ما محبت را آفريده است تا نسبت به كسانى كه به ما خدمت مى‏كنند، نسبت به كسانى كه كمالى دارند، - خواه كمال جسمانى، يا كمال عقلانى يا روانى و يا عاطفى - به ابراز علاقه و محبت بپردازيم. هنگامى كه انسان احساس مى‏كند، در جايى كمالى و يا صاحب كمالى يافت مى‏شود، نسبت به آن كمال و صاحب كمال محبت پيدا مى‏كند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام «بُغض و دشمنى» قرار داده شده است. همان گونه كه فطرت انسان بر اين است كه كسى را كه به او خدمت مى‏كند دوست بدارد؛ فطرتش نيز بر اين است كه كسى را كه به او ضرر مى‏زند، دشمن بدارد. البته ضررهاى مادىِ دنيوى براى مؤمن اهميتى ندارد. چون اصل دنيا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى كه دين و سعادت ابدى را از انسان بگيرد، آيا قابل اغماض است؟ قرآن مى‏فرمايد: A}«ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدواً»{A؛ V}فاطر (35)، آيه 6. {Vشيطان دشمن شما است، شما هم بايد با او دشمنى كنيد. با شيطان ديگر نمى‏شود لبخند زد و كنار آمد، وگرنه انسان هم مى‏شود شيطان. اگر بايد با اولياى خدا دوستى كرد، با دشمنان خدا هم بايد دشمنى كرد. اين فطرت انسانى است و عامل تكامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدريج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مى‏شود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مى‏پذيرد و حرف‏هاى آنان را قبول مى‏كند. كم كم شيطان ديگرى مثل آنها مى‏شود. به عبارت ديگر، دشمنى با دشمنان، سيستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ايجاد مى‏كند. بدن انسان همان گونه كه عامل جاذبه‏اى دارد كه مواد مفيد را جذب مى‏كند، يك سيستم دفاعى نيز دارد كه سموم و ميكرب‏ها را دفع مى‏كند. اين سيستم با ميكرب مبارزه مى‏كند و آنها را مى‏كشد. كار گلبول‏هاى سفيد همين است. اگر سيستم دفاعى بدن ضعيف شد، ميكرب‏ها رشد مى‏كنند. رشد ميكرب‏ها به بيمارى انسان منجر مى‏شود و انسان بيمار ممكن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوييم ورود ميكرب به بدن ايرادى ندارد! به ميكرب خوش آمد گفته و بگوييم مهمان هستيد! احترامتان واجب است! آيا در اين صورت بدن سالم ميماند؟ بايد ميكرب را از بين برد. اين سنت الهى است. اين تدبير و حكمت الهى است كه براى هر موجود زنده‏اى، دو سيستم در نظر گرفته است: يك سيستم براى جذب و ديگرى سيستم دفع. همان طور كه جذب مواد مورد نياز، براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نكند، نمى‏تواند به حيات خود ادامه دهد. موجودات زنده قوه دافعه دارند. اين قوه دافعه به خصوص در حيوانات و انسان همين نقش را ايفا مى‏كند. در روح انسان نيز بايد چنين استعدادى وجود داشته باشد. بايد يك عامل جاذبه روانى داشته باشيم تا از كسانى كه براى ما مفيد هستند، خوشمان بيايد، دوستشان بداريم، به آنها نزديك شويم. از آنان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگيريم. چرا انسان بايد افراد و امور پسنديده را دوست دارد؟ براى اينكه وقتى به آنان نزديك مى‏شود، از آنها استفاده مى‏كند. نسبت به خوبانى كه منشأ كمال هستند و در پيشرفت جامعه مؤثرند بايد ابراز دوستى كرد و در مقابل، بايد عملاً با كسانى كه براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى كرد: A}«قد كانت لكم اسوة حسنةفى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انّا برئاء منكم و ممّا تعبدون من دون اللّه، كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابداً حتّى تؤمنوا باللّه وحده»{A؛ V}سوره ممتحنه (60)، آيه 4.{V. قرآن مى‏فرمايد شما بايد به حضرت ابراهيم(ع) و ياران او تأسى كنيد. مى‏دانيد كه حضرت ابراهيم(ع) در فرهنگ اسلامى جايگاه بسيار رفيعى دارد. پيغمبر اكرم(ص) هم مى‏فرمود من تابع ابراهيم هستم. اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهيم(ع) به اين دين و آيين داد: A}«هوسمّاكم المسلمين من قبل»{A؛ V}سوره حج (22)، آيه 78.{V خداوند مى‏فرمايد شما بايد به ابراهيم(ع) تأسى كنيد. كار ابراهيم(ع) چه بود؟ ابراهيم(ع) و يارانش به بت‏پرستانى كه با آنها دشمنى كردند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند، گفتند: H}«انّا برئاء منكم»{H؛ ما از شما بيزاريم. اعلان برائت كردند. بعد به اين هم اكتفا نمى‏كند، مى‏فرمايد: بين ما و شما تا روز قيامت دشمنى و كينه برقرار است؛ مگر اينكه دست از خيانتكارى خود برداريد. تنها دوستى دوستان خدا كافى نيست؛ اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بين خواهد رفت. اگر سيستم دفاعى بدن نباشد، آن سيستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است اين است كه ما جاى جذب و دفع را درست بشناسيم. گاهى متأسفانه امور مشتبه مى‏شود. در موردى كه بايد جذب كنيم، عملاً به دفع مى‏پردازيم. كسى كه از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پيش آمده و بعد هم پشيمان گرديده است و يا اگر براى او توضيح دهيم، از روى انصاف قبول خواهد كرد؛ نسبت به چنين كسى نبايد دشمنى كرد. صِرف اينكه كسى مرتكب گناهى شد، نبايد او را از جامعه طرد كرد؛ بلكه بايد در صدد اصلاح او برآييم. او بيمارى است كه بايد به پرستارى‏اش پرداخت. در اين مورد جاى اظهار دشمنى نيست؛ مگر كسى كه تعمد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد. اين ديگر خيانت است، و بايد با چنين شخصى دشمنى كرد. ما نمى‏توانيم از بركات حسينى استفاده كنيم؛ مگر اينكه اول دشمنان او را لعن كنيم، بعد بر او سلام بفرستيم. قرآن هم اول مى‏فرمايد: A}«أشدّاء على الكفّار»{A،V}فتح (48)، آيه 29.{V بعد مى‏فرمايد: A}«رحماء بينهم»{A.V}همان. {Vپس در كنار سلام، بايد لعن هم باشد. در كنار ولايت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نيز بايد باشد.
کد سوال : 396
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : گريه در فرهنگ شيعى چه جايگاهى دارد كه اين همه بر آن تأكيد شده است؟
پاسخ : ابتدا بايد به اين نكته توجّه كرد كه در جهان هستى، بسيارى مطالب از اسرار است و انسان‏ها از آنها بى‏خبرند. برخى نيز تنها به ظواهر پديده‏ها توجّه دارند و فهم خويش را در همان نمود، محدود مى‏كنند و هيچ‏گاه نمى‏انديشند كه در وراى امر ظاهرى، امرى مهم‏تر و عظيم‏تر نهفته است. گريه نيز از جمله همين امور است. بسيارى تخيّل مى‏كنند كه گريه صرفاً امرى است حكايتگر و نشان‏دهنده تألّم و عواطف آدمى. برخى نيز كودكانه گريه را به باد استهزا گرفته، آن را نشانه‏اى از ارتجاع تلقى مى‏كنند. عده‏اى ديگر منتقدانه مى‏گويند: گريه جز خمودى، چيز ديگرى به ارمغان نمى‏آورد و حال آن كه دنياى امروز، دنياى تحرّك و نشاط است و انسان جديد طالب شادى است؛ نه تشنه آب چشم. اميدواريم با توضيحى مختصر از ابعاد گوناگون اين پديده، ديدگاه تشيع در خصوص حقيقت و جايگاه گريه مشخص شود. T}الف. انواع گريه‏{T گريه انواع و اقسامى دارد كه مهم‏ترين آن با شرحى مختصر چنين است‏V}در اين خصوص نگا: تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 2، دفتر 2، صص 263 - 272.{V: 1. گريه ترس و هراس: اين نوع گريه غالباً در اطفال وجود دارد و در واقع كودك با اين وسيله، ترس خويش را نمايان مى‏كند. 2. گريه جلب ترحّم: خود بر دو قسم است: «طبيعى» كه بسيار مؤثر و برانگيزاننده است؛ مانند گريه كودكى كه پدر و مادر خويش را از دست داده است. «تصنعى»؛ كه در ظاهر به ديگران مى‏خواهد بباوراند كه ناراحت و اندوهگين است. 3. گريه غم و اندوه: اين گريه انعكاسى از ظلمتى كه فضاى درون را فرا گرفته ابراز مى‏كند. جنبه مثبت اين نوع گريه تنها تخليه درون است و به همين جهت است كه پس از آن، آدمى كمى احساس آرامش مى‏كند. 4. گريه شوق و شادى: اين نوع گريه ناشى از رقّت قلبى است كه غالباً پس از دوره‏اى از يأس و نااميدى درباره موضوعى نمودار مى‏گردد. 5. گريه تقوا و رشد روحانى: اين نوع گريه مختص مردان و زنان الهى است و بيان سوز درون و ابراز عجز و پشيمانى، پريشانى، توبه و عشق به معبود است. اين گريه، موجب پالايش روح و زمينه‏ساز قرب به خداوند است. گريه تقوا و پرهيزگارى، همان اشكى است كه اگر از سوز دل، بر گونه‏ها جارى گردد؛ توجه حضرت حق را به بنده خود جلب كرده، بستر رحم و فضل او را فراهم مى‏سازد. P}تا نگريد ابر، كى خندد چمن‏{E}تا نگريد طفل، كى جوشد لبن‏{P P}طفل يك روزه همى داند طريق‏{E}كه بگريم تا رسد دايه شفيق‏{P P}تو نمى‏دانى كه دايه دايگان‏{E}كم دهد بى‏گريه شير او را رايگان‏{P P}گفت: فليبكوا كثيراً گوش‏دار{E} تا بريزد شير فضل كردگار{P V}مثنوى، ج 3، دفتر 5.{V براى اين گريه عواملى شمارش كرده‏اند: 5-1. ندامت از گناهان؛ گاهى اشك مردان الهى، به دليل پشيمانى از گناهى است كه مرتكب شده‏اند. اين اشك باعث مى‏شود كه آدمى از عمل زشت خود پشيمان گشته، عزم خود را بر ترك افعال ناپسند تقويت كند، چنان كه امام على(ع) مى‏فرمايد: «خوشا كسى كه به فرمانبردارى پروردگار روى آرد و بر گناه خود بگريد»V}نهج‏البلاغه، خ 176، ص 185.{V. P}ورنمى‏تانى به كعبه لطف پر{E}عرضه كن بيچارگى بر چاره‏گر{P P}زارى و گريه قوى سرمايه‏اى است‏{E}رحمت كلى قوى‏تر دايه‏اى است‏{P P}دايه و مادر بهانه‏جو بود{E}تا كه كى آن طفل او گريان شود{P P}طفل حاجات شما را آفريد{E}تا بناليد و شود شيرش پديد{P P}گفت: ادعو الله بى‏زارى مباش‏{E}تا بجوشد شيرهاى مهرهاش‏{P V}مثنوى، ج 1، دفتر 2.{V 5-2. احساس ابهام در بازگشت نهايى به سوى خدا؛ مشتاقان كوى الهى هميشه خود را در خطر مى‏بينند و نگران از آن كه آينده چه خواهد شد؟ و آنان چگونه به منزل مقصود بار خواهند يافت و با چه كيفيتى در محضر پروردگار حاضر خواهند شد؟! آيا تا رسيدن به معبود ازلى، از خدعه‏هاى نفس و مكر شيطان در امان‏اند؟ اين نگرانى و احساس ابهام در رجعت به سوى خداوند، موجب گريه آنان مى‏شود. فرازهايى از مناجات امام سجاد(ع) حكايتگر اين عامل است: H}«و مالى لا ابكى ولا ادرى الى مايكون مصيرى و ارى نفسى تخادعنى و ايامى تخاتلنى و قد خفقت عند رأسى اجنحة الموت فما لا ابكى، ابكى لخروج نفسى، ابكى لظلمة قبرى ابكى لضيق لحدى ...»{H؛ V}مفاتيح‏الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.{V. 5-3. شوق و محبت؛ دوستداران حقيقى پروردگار، از آنجا كه تنها محبوب‏را او مى‏دانند، گاهى از شوق و نشاط لقاى او مى‏گريند و زمانى از هجران او در شكوه‏اند. چنين گريه‏اى هم از فراق يار است و هم از شوق ديدار او. P}ز دو ديده خون فشانم زغمت شب جدايى‏{E}چه كنم كه هست اينها گل خير آشنايى‏{P V}حافظ.{V 5-4. خشيت؛ ترسى مبتنى بر بينش و فهم است و هنگامى كه مردان و زنان الهى، عظمت خداوند را درك مى‏كنند - البته به قدر فهمشان - خوف از حضرتش پيدا كرده، اين ترس موجب گريستن آنان مى‏شود. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «هر چشمى در روز قيامت گريان است، مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعت خدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيت خدا گريه كند».V}اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب البكاء.{V 5-5. فقدان دوستان حقيقى؛ از آنجا كه از ديدگاه آيات قرآن و روايات، محبوبان الهى در شمار دوستان حقيقى به شمار مى‏آيند و محبت به آنها، محبت به خدا است؛ V}نگا: دوست‏شناسى و دشمن‏شناسى در قرآن، فصل 3.{V در صورت فقدان ظاهرى چنين محبوبانى، مردان الهى گريان‏اند و گريه آنها در واقع به دليل هجرانى است كه در مراتب پايين‏تر از محبوب ازلى و انسان‏هاى كامل، براى آنان پيش آمده است. P}اين محبت از محبت‏ها جداست‏{E}حبّ محبوب خدا حبّ خداست‏{P گريه ائمه(ع) بر يكديگر، گريه رسول اكرم(ص) بر از دست دادن حمزه و همسر خود و ... همه ريشه در چنين گريه‏اى دارد.V}نگا: السيرة الحلبيه، ج 2، ص 247؛ بحارالانوار، ج 36، ص 349، ج 43، ص 238، ج 28، ص 37، ج 22، ص 484، همان، ج 82، ص 104، همان، ج 42، ص 283 و ص 288 و ... .{V 5-6. نداشتن فضايل و اوصاف راستين؛ گاهى اشك مردان الهى بر نبود اوصافى است كه بايد در وجودشان تجلى مى‏يافت و اين گريه در هنگام انديشه در داشته‏هاى انسان‏هاى برتر و راه طى‏كرده‏ها و فقدان آن در گريه كننده؛ شدت مى‏گيرد و موجب آن مى‏شود كه آدمى در نيل به آن اوصاف كوشش كند. P}به كنج ميكده گريان و سرفكنده شدم‏{E}چرا كه شرم همى آيدم زحاصل خويش‏{P V}حافظ.{V فرازى از دعاى امام سجاد نيز حكايتگر اين عامل است: H}«واعنى بالبكاء على نفسى فقد افنيت با التسويف والآمال عمرى»{H؛ V}دعاى ابوحمزه ثمالى.{V. T}ب. گريه ارزشى‏{T هر چند در خصوص انواع گريه‏هاى ديگر، منعى وارد نشده است؛ ولى آنچه كه در آموزه‏هاى قرآنى و روايى بر آن تأكيد شده است؛ همان گريه تقوا و رشد روحانى است. گريه‏اى كه در اين سوى پرده، «سوز دل» و در آن سوى پرده «آرامش، لذت، ابتهاج و كرامت» است.V}اصول كافى، ج 2، كتاب‏الدعاء، باب البكاء.{V اين سو، «غم و پريشانى دل» است و آن طرف، «ابتهاج، شراب طهور و لذت شهود».V}بحارالانوار، ج 73، ص 157.{V P}شاد از غم شو كه غم دام لقاست‏{E}اندر اين ره سوى پستى ارتقاست‏{P P}غم يكى گنجست و رنج تو چوكان‏{E}ليك كى درگيرد اين در كودكان‏{P V}مثنوى، ج 2، دفتر 3.{V اين طرف گريه روحانى، گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه، به حضرت معبود نزديك شدن.V}اصول كافى، همانجا.{V P}حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل‏{E}ديده دريا كنم از اشك ود ر او غوطه خورم‏{P از ديدگاه قرآن و روايات اين گريه، داراى خصايص ذيل است: يكم. منشأ آن فهم و شعور است؛ گريه رشد روحانى - باتمام عواملش - از فهم و شعور سرچشمه مى‏گيرد و از روى تقليد و گمان جارى نمى‏شود. P}گريه پرجهل و پرتقليد و ظن‏{E}نيست همچون گريه آن مؤتمن‏{P P}تو قياس گريه بر گريه مساز{E}هست زين گريه بدان راه دراز{P V}مثنوى، ج 3، دفتر 5.{V قرآن مى‏فرمايد: «اى رسول ما! به امت بگو: شما به اين كتاب ايمان بياوريد يا نياوريد (مرا يكسان است) به درستى كه به آنان كه پيش از اين به مقام علم و دانش رسيدند، هرگاه اين آيات برايشان تلاوت شود همه با كمال خضوع و فروتنى سر طاعت بر حكم آن فرود آورند و گويند: پروردگار ما! پاك و منزّه است. البته وعده خداى ما محقّق واقع خواهد شد و آنها با چشم گريان همه سر به خاك عبوديت نهاده و پيوسته بر خوف و ترسشان از خدا مى‏افزايد».V}اسراء (17)، آيه 107 - 109.{V از اين آيات به روشنى استفاده مى‏شود كه: هر كس از علم بالا، فهم بالا و معرفت بالا بهره‏مند باشد؛ با شنيدن آيات قرآن به حقايق پى مى‏برد و در اين حال در محضر ربوبى، صورت بر خاك مى‏نهد و با سوز دل اشك مى‏ريزد به اميد آن كه به اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. بنابراين آن كه نمى‏فهمد، نه سوزى در دل دارد و نه اشكى در چشم. P}آب در جوزان نمى‏گيرد قرار{E}زانك آن جو نيست تشنه و آب خوار{P V}مثنوى، ج 1، دفتر 2.{V مثلاً شخصى كه نمى‏فهمد حقيقت گناه چيست و گناه چه تأثير سويى در روح آدمى مى‏گذارد؛ به راحتى معصيت مى‏كند و همين معاصى موجب قساوت قلب او شده و قلب قسى، هيچ‏گاه سوز دل ندارد تا اشكى داشته باشد. از اين رو در روايات وارد شده كه: خشكى چشم به دليل قساوت قلب است‏V}ميزان‏الحكمة، ج 1، ص 455، روايت 1845.{V و قساوت قلب تنها به واسطه كثرت گناهان ايجاد مى‏شودV}همان، ح 1846.{Vو مع‏الاسف اين بدبختى نيز ريشه در جهل و عدم معرفت دارد. P}تا نداند خويش را مجرم عنيد{E}آب از چشمش كجا داند دويد{P V}مثنوى، ج 3، دفتر 5.{V دوم. گريه سرمايه جهاد اكبر است؛ در جنگ با دشمن درونى، اسلحه انسان آه و گريه است؛ چنان كه حضرت على(ع) در دعاى شريف كميل فرموده است: H}«و سلاحه البكاء»{H. خداوند اين اسلحه كارآمد را به همه داده است؛ ولى افسوس كه قدر و منزلت آن را نمى‏شناسيم. سوم. گريه از انعام و تفضلات الهى است؛ خداوند متعال مى‏فرمايد: «آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند برايشان نعمت ارزانى داشت: از فرزندان آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح بر كشتى سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه آنان را هدايت نموديم و برگزيديم و هرگاه آيات خداى رحمان برايشان خوانده مى‏شد، سجده‏كنان و گريان به خاك مى‏افتادند»V}مريم (19)، آيه 58{V. خداوند در اين آيه، سوز دل و گريه را از خصوصيات بارز پيامبران - كه تعليم دهندگان عارفان واقعى‏اند - مى‏شمارد. P}سوز دل، اشك روان، آه سحر{E}اين همه از نظر لطف شما مى‏بينم‏{P V}حافظ.{V چهارم. گريه از علايم الهى بودن عبد است؛ خداوند متعال مى‏فرمايد: «و چون آياتى كه به رسول فرستاده شد بشنوند، از ديدگان آنان اشك جارى مى‏شود؛ زيرا حقانيت آنچه بر رسول نازل شده شناخته، گويند: بارالها! ما به رسول تو محمد و كتابت قرآن ايمان آورديم، ما را در زمره گواهان صديق او بنويس»V}مائده (5)، آيه 83.{V. پنجم. باطنش خنده و شادى است؛ گريه ارزشى از جمله اسرار الهى است كه در اين سوى پرده، سوز و آتش است؛ ولى در آن سوى پرده، شادى، ابتهاج، لذت و لقا است.V}مقالات، ج 3، ص 379.{V P}آتشى را شكل آبى داده‏اند{E}واندر آتش چشمه‏اى بگشاده‏اند {P V}مثنوى، ج 3، دفتر 5.{V اين طرف غم و پريشانى دل و اشك ديده‏ها است و آن طرف شادى دل. P}غبار غم برود، حال به شود حافظ{E}تو آب ديده ازين رهگذر دريغ مدار{P T}ج. گريه ارزشى در روايات‏{T منزلت گريه ارزشى - كه همان گريه رشد و تقواى روحانى است - از پاره‏اى روايات، از جمله احاديث ذيل روشن مى‏شود: 1. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «نزديك‏ترين حالت بنده نسبت به پروردگار عزّوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است».V}اصول كافى، همانجا.{V 2. امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «هيچ قطره‏اى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوب‏تر باشد از قطره اشك در ظلمت شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد».V}همان.{V 3. H}«واعوذ بك من قلب لايخشع و من عين لاتدمع»{H؛ «پناه مى‏برم به تو از قلبى كه خاشع و چشمى كه اشك‏بار نباشد».V}مفاتيح‏الجنان، دعاى بعد از زيارت اميرالمؤمنين.{V 4. H}«واعنى بالبكاء على نفسى»{H؛ «و مرا به گريه به حال خود يارى كن».V}دعاى ابوحمزه ثمالى.{V 5. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «اگر اشك چشمى نداشتى براى گريستن، حالت تباكى و حزن و اندوه داشته باش».V}مرآةالعقول، ج 12، ص 56.{V P}چو نالان آيدت آب روان پيش‏{E}مدد بخشش زآب ديده خويش‏{P
کد سوال : 397
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : رواياتى درخصوص گريه بر امام حسين(ع) بيان كرده، بگوييد فلسفه گريه بر امام حسين(ع) چيست؟
پاسخ : برخى از روايات در خصوص گريه بر امام حسين(ع) عبارت است از: 1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت به جهت سختى‏ها، گريان است؛ مگر چشمى كه بر امام حسين(ع) گريسته باشد، اين چشم خندان و بشاش است».V}الخصائص الحسينيه، ص 140.{V 2. امام رضا(ع) مى‏فرمايد: «گريه بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را محو مى‏كند».V}مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 .{V 3. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «كسى كه به ياد امام حسين(ع) به مقدار بال مگسى، اشك از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به كمتر از بهشت براى او راضى نمى‏شود».V}بحارالانوار، ج 44، ص 291.{V 4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر كه بگريد يا بگرياند يا حالت اندوه و گريه داشته باشد، بر مصيبت امام حسين(ع)، بهشت براى او واجب مى‏شود».V}الخصائص الحسينيه، ص 142.{V 5. امام رضا(ع) مى‏فرمايد: «... پسر شبيب! اگر مى‏خواهى براى چيزى گريه كنى، پس براى حسين بن على(ع) گريه كن كه او را ذبح كردند؛ چنان كه گوسفند را ذبح مى‏كنند ... پسر شبيب! اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشك‏هايت بر گونه‏هايت جارى شود، خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ تو را مى‏آمرزد، اندك باشد يا بسيار ...».V}بحارالانوار، ج 44، ص 285.{V در مورد حكمت گريه بر امام حسين(ع) مطالبى بيان شده كه به نظر مى‏رسد به تنهايى صحيح نباشد؛ از جمله: الف. گريه ذاتاً خوب و سبب پالايش روح است؛ كه اين پالايش روحى در مجالس عزادارى امام حسين(ع) بيشترين ثمربخشى را دارد. ب. گريه بر امام حسين(ع) به عنوان تشكّر و سپاس از او است؛ ولى اين مطلب صحيح نيست؛ زيرا اگر ما موظف به تشكر از امام حسين(ع) بوديم، راه ديگرى براى تشكر وجود نداشت كه با آه و اندوه و حزن اين سپاس را عينى سازيم و اصلاً آيا آن حضرت نيازمند به تشكّر است؟! ج. امام حسين(ع) از گريه ما بهره‏مند مى‏گردد؛ از آنجا كه با گريه به رشد معنوى مى‏رسيم و واسطه اين فيض ياد امام حسين(ع) است در نتيجه به مقامات آن حضرت نيز اضافه مى‏شود. د. برخوردارى از ثواب و شفاعت؛ اين فوائد هر چند براساس بعضى تحليل‏ها و روايات در حد خود صحيح است؛ ولى آيا نمى‏توان حكمت مهم‏تر، با ارزش‏تر و فراتر از معاملات اين چنينى، در وراى گريه در نظر گرفت تا مجبور شويم حكمت گريه بر امام حسين(ع) را در يك شفاعت و ثواب و يا تشكر، منحصر و محدود سازيم؟! با توجه به آنچه كه در حقيقت گريه رشد روحانى و تقوا و نيز فلسفه عزادارى امام حسين(ع) مطرح است؛ مى‏توان گفت حكمت گريه بر اباعبدالله(ع) دو امر مهم و اساسى است كه هر يك به نوبه خود اثر وضعى خاصى بر جاى مى‏گذارند: يكم. بُعد اخلاقى؛ چنان كه روشن است، گريه ارزشى در فرهنگ شيعى اولاً، گريه‏اى است كه موجب تعالى و رشد روح است و ثانياً سرچشمه آن معرفت است. گريه بر امام حسين(ع)، يا به جهت ياد كردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقيقى خداوند متعال است كه تجلى‏گاه اوصاف الهى بود و مؤمنان، بوى گل را از گلاب او استشمام مى‏كردند. P}چون كه گل رفت و گلستان شد خراب‏{E}بوى گل را از كه بوييم، از گلاب‏{P و يا به دليل عقب‏ماندگى روحى و نداشته‏هاى خود، در مقابل مناقب و فضايل آن بزرگوار و ياران باوفايش است. در واقع گريه بر اين است كه حبيب‏بن مظاهر كه بود و چه داشت و من كيم و چه در كف دارم؟ اشك ريختن بر على‏اكبر، ناله بر خود است كه آن جوان رشيد چه فضايلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلت‏ها را دارم؟ و ... . اگر گريه ما از اين منشأ دور است، بايد بكوشيم اشك و آه خود را به اين سمت سوق دهيم تا بر اثر آن، روحمان تعالى يابد. در حقيقت اين گريه، نشان دادن دردى است كه انسان را به حركت و جوشش وامى‏دارد تا خود را به آن درجه از كمالات برساند و اين چنين اشكى انسان‏ساز است. دوم. بعد اجتماعى؛ اگر گريه بر اباعبدالله(ع)، از سر معرفت باشد و منشأ آن نيز بعد اخلاقى اين حركت باشد؛ قطعاً اين حزن و اندوه، پس از آن كه موجب تحوّل درونى انسان گرديد، زمينه را براى تحولات اجتماعى فراهم مى‏سازد. وقتى گريه بر امام حسين(ع)، گريه‏اى در جهت تعالى روح شد و موجب گرديد كه آدمى در فضايل اخلاقى و فردى خود، تأمل و تجديدنظر كند؛ قطعاً اين تحوّل درونى، زمينه را براى ساختن اجتماعى در راستاى اهداف متعالى اسلام فراهم خواهد ساخت. زمانى كه انسان متوجّه شد كه حضرت ابا عبدالله(ع) براى چه، چرا و چگونه دست به قيام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاريخ نگاشت و با اين معرفت بر اثر گريه درونش متحول گرديد؛ اين تغيير بر عرصه جامعه نيز كشيده مى‏شود و او مى‏كوشد تا جلوى فساد وانحراف دين را گرفته و آزادى، جوانمردى و ديندارى را نه تنها در روح خود، بلكه در جامعه نيز حكم‏فرما سازد. به بيان ديگر، در واقع گريه بر اباعبدالله(ع)، با يك واسطه زمينه را براى حفظ آرمان‏هاى آن حضرت و پياده كردن آن فراهم مى‏سازد و به همين دليل مى‏توان گفت: يكى از حكمت‏هاى گريه بر امام حسين(ع)، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى او است و شايد مراد از اين كه گفته مى‏شود: H}«ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسينى»{H همين باشد كه بقاى مكتب اسلام - خصوصاً تشيع - وام‏دار گريه بر امام حسين(ع) است.
کد سوال : 398
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چه كنم در هنگام عزادارى و ذكر مصيبت قلب من بشكند و اشك بريزم؟
پاسخ : اولاً، خود حالت تباكى و حزن و اندوه داشتن در هنگام ذكر مصيبت، امرى ارزشمند است؛ چنان كه در روايات بدان تصريح شده است.V}خصائص الحسينيه، ص 142 و وسائل‏الشيعة، ج 4، ص 1121، ص 1124.{V ثانياً، منشأ گريه ارزشى، معرفت است؛ ازاين‏رو اگر احساس مى‏كنيم كه در هنگام ذكر مصيبت، حالت گريه نداشته و اشكى از چشمانمان جارى نمى‏شود، حتى قلبمان نيز متأثر و اندوهگين نمى‏گردد - البته به شرط آن كه مطمئن باشيم نداشتن اشك ريشه در عوارض جسمانى ندارد - بايد زمينه‏هاى ايجاد و توسعه معرفت به اهل‏بيت(ع) را در خود تقويت كرده و موانع معرفت را از ميان برداريم. زمينه‏هاى ايجاد و توسعه معرفت به اهل‏البيت(ع) عبارت است از: 1. مطالعه تاريخ زندگانى آنان، 2. مطالعه و تفكّر در سخنان ايشان، 3. شناخت خدا؛ زيرا آنان تجلى‏گاه اوصاف الهى‏اند وبا شناخت خدا و اوصاف او، مى‏توان فضايل آنان را دريافت.V}نگا: آيين مهرورزى، بخش محبت به اهل‏بيت(ع).{V موانع معرفت؛ عمدتاً به عملكرد ما برگشته، موجب قساوت قلب مى‏شودV}«من علامات الشقاء جمود العين» [حضرت رسول(ص)]، ميزان‏الحكمه، ج 1، ص 455، روايت 1845 و قال على(ع): «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الالكثرة الذنوب». [همان، ص 455، روايت 18406]. {Vو موجب مى‏گردد كه حتى احساسات و عواطف ما در سيطره عقل ما نباشد. اين موانع عبارتند از: 1. زياد سخن گفتن درغير ذكر خداV}بحارالانوار، ج 71، ص 281.{V، 2. گناه زيادV}همان، ج 70، ص 55.{V، 3. آرزوى زيادV}همان، ج 78، ص 83.{V، 4. گوش سپارى به امور لهوV}بحارالانوار، ج 75، ص 370.{V، 5. جمع كردن مال‏V}مستدرك‏الوسائل، ج 2، ص 341.{V، 6. ترك عبادات‏V}تنبيه الخواطر، ص 360.{V، 7. همنشينى با افراد گمراه و ستمگرV}بحارالانوار، ج 1، ص 203.{V، 8. همنشينى با افراد فرومايه و پست‏V}همان، ج 77، ص 45.{V، 9. خنده زيادV}همان جا.{V. براى از بين رفتن قساوت قلب، در روايات امورى ذكر شده كه مهم‏ترين آنها عبارت است از: 1. ياد مرگ‏V}همان، ج 14، ص 309.{V، 2. پند و اندرزV}همان، ج 77، ص 199.{V، 3. تفكر در آيات الهى، قيامت و حال خويشتن‏V}همان، ج 78، ص 115.{V، 4. همنشينى با انديشمندان‏V}همان، ص 308.{V، 5. معاشرت با اهل فضل‏V}معجم الفاظ غررالحكم، ص 863.{V، 6. گفت و گوى علمى‏V}بحارالانوار، ج 1، ص 203.{V، 7. اطعام تهى‏دستان‏V}مشكاةالانوار، ص 107.{V، 8. مهربانى و محبت به ايتام‏V}همانجا.{V، 9. ذكر خداV}نهج‏البلاغه، خ 222.{V، 10. ذكر فضايل و مناقب و مصائب اهل‏بيت(ع)V}همانجا.{V، 11. قرائت قرآن‏V}همان، خ 176.{V، 12. استغفارV}بحارالانوار، ج 93، ص 284.{V. مهم‏تر از تمامى اين امور، آن است كه از خداوند متعال عاجزانه بخواهيم: به ما چشم اشك‏بار عنايت كند و در اين ميان، اهل‏بيت(ع) را واسطه قرارداده و از خود آنان نيز استمداد جوييم. P}چون زتنهايى تو نوميدى شوى‏{E}زير سايه يار خورشيدى شوى‏{P P}رو بجو يار خدايى را تو زود{E}چون چنان كردى خدا يار تو بود{P V}مثنوى، دفتر 2، ابيات 22 و 23.{V
کد سوال : 399
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا صرف گريه كردن و عزادارى براى امام حسين(ع) براى افرادى كه دچار روزمرگى و معاصى هستند، مى‏تواند سودمند باشد؟
پاسخ : با توجّه به حقيقت «شفاعت» پاسخ به اين پرسش روشن مى‏شود. در برخى روايات، مواردى ذكر شده كه موجب مى‏گردد انسان‏ها از گناهان، آلودگى‏ها، تعلّقات و وابستگى‏ها پاك گردند. براساس روايات سرّ اين شفاعت - كه يكى از مصاديق آن گريه بر اهل‏بيت و خصوصاً امام حسين(ع) بوده و هم گناهكاران را فرا مى‏گيرد و هم غيرگناهكاران را - برقرارى رابطه خاص ميان انسان و معصومان(ع) است؛ يعنى، هر انسانى كه با انسانى در زندگى دنيوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در يك راه بودند، هم‏فكرند، هم‏سليقه، هم‏عقيده و هم‏روش بودند، با هم آشنا بوده و به يكديگر معرفت داشتند؛ نسبت به يكديگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعيت يك رابطه تكوينى ميان اين دو انسان برقرار است. بنابراين هر شخصى كه به معصومان(ع) معتقد بوده و مطيع آنان باشد و حدالمقدور به گفته‏هايشان عمل كند، فكرش، فكر آنان و عقيده‏اش، عقيده آنان يا دست‏كم مشابه آنان باشد و بر اين اساس به ايشان محبت و معرفت داشته باشد؛ اين همه، بيانگر آن است كه ميان او و معصومان(ع) رابطه‏اى هست؛ يعنى، رابطه درونى ميان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخيت او با معصومان(ع) بيشتر باشد، اين ارتباط به همان اندازه قوى‏تر خواهد بود. هر چه كامل‏تر باشد، رابطه‏اش بيشتر و هر چه ناقص‏تر باشد رابطه‏اش كم و كمتر خواهد بود. وقتى اين رابطه رابطه تكوينى و واقعى پديد آمد؛ موجب مى‏شود تا وحدتى ميان او و معصومان ايجاد شود و اين وحدت نتيجه خود را در قيامت به اين صورت نشان مى‏دهد كه معصومان(ع) وى را - كه يا گناهكار و آلوده است يا دلبسته و وابسته به غير خدا - با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تكوينى كه با آنها پيدا كرده است، به سوى بالا كشيده و در رسيدن به جايگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذاب‏ها و رنج‏ها يارى مى‏دهند. با توجه به سرّ شفاعت، درخواهيم يافت كه در آدمى، بايد آمادگى لازم و كشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضميمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهايى يابد و اين آمادگى تنها در پرتو هم‏رنگى با روح آنان ميسر مى‏شود؛ يعنى، اين نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مى‏گيرد كه مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ايشان راضى بوده و آنان مطيع اوامر الهى و معصومان و پيرو راستين آنان باشند و خيلى طاغى و عاصى نباشند.V}در اين خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 106 - 116.{V بنابراين هر كسى، مشمول چنين شفاعتى نيست و هر كس با صرف گريه بر اباعبدالله(ع) راهى بهشت نمى‏شود و گناهانش بخشوده نمى‏گردد تا هر خلافى را مرتكب شود و با صرف محبت و رابطه و گريه، بپندارد كه از عذاب‏ها، فشارها، ترس‏ها و اضطراب‏ها نجات خواهد يافت. هر چند محبت حقيقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگى‏ها - تا حد امكان - بازمى‏دارد؛ ولى شرايطى براى اين نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ايمان و عمل صالح است. امام صادق(ع) در نامه‏اى كه به اصحابش نوشت اين مهم را متذكر گرديد: «بدانيد حقيقت آن است كه هيچ كس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بى‏نياز نمى‏كند، نه ملك مقرب نه نبى مرسل و نه غير از اينها؛ پس هر كه مسرور [و شاد است كه‏] شفاعت شفاعت‏كنندگان براى او سودمند است، بايد [صبر كند] و از خدا بخواهد كه از او راضى شود»V}بحارالانوار، ج 8، ص 53.{V. پس بايد آلودگى‏ها، گناه‏ها، تعلق‏ها در حدى باشد كه خدا از انسان ناراضى نباشد؛ چرا كه اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، ديگر اين نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه كند و پشيمان نباشد و ضجّه نكشد و حتى به اين فكر نيفتد كه چرا از آن گناه خلاص نمى‏شود و صرفاً در مجالس امام حسين(ع) اشكى بريزد؛ از مواردى است كه خداوند از او راضى نبوده و در نتيجه مشمول شفاعت امام حسين(ع) نمى‏شود. اما اگر در عين آلودگى و گناه ندامتى و ضجّه‏اى دارد، تأمل و تفكرى در خلاصى از آنها دارد، كوشش مى‏كند خود را هم‏رنگ او در عقيده، فكر و عمل سازد و ... چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و يك نوع ابتهاج و لذت به هم‏رنگى با اباعبدالله(ع)؛ ممكن است اشك و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد. به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسين(ع) هستيم، بايد به او محبت ورزيده، با عقايد، افكار، اوصاف، اعمال، خصلت‏ها و اخلاق او موافقت كرده و مخالفت نكنيم و مهم‏تر آن كه از حضرت حق - كه در حقيقت شافع اصلى است - بخواهيم كه از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسين(ع) بهره‏مند گرديم. P}اى خدا! آن كن كه از تو مى‏سزد{E}كه ز هر سوراخ مارم مى‏گزد{P P}جان سنگين دارم و دل آهنين‏{E}ورنه خون گشتى در اين رنج و حنين‏{P P}وقت تنگ آمد مرا و يك نفس‏{E}پادشاهى كن مرا فريادرس‏{P P}گر مرا اين بار ستارى كنى‏{E}توبه كردم من ز هرناكردنى‏{P P}توبه‏ام بپذير اين بار دگر{E}تا ببندم بهر توبه صد كمر{P P}من اگر اين بار تقصيرى كنم‏{E}پس دگر مشنو دعا و گفتنم‏{P V}مثنوى، دفتر 5، ابيات 2267 - 2262.{V
کد سوال : 400
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : شادى و نشاط، چه نسبتى با دين دارد؟ آيا دين شادابى را تقويت مى‏كند يا سبب ركود و خمود آن است؟
پاسخ : با توجه به منابع دينى، يعنى قرآن و سيره پيشوايان معصوم، دين اسلام موافق نشاط و شادى بوده، علاوه برآن كه آدمى را از تنبلى رهانده و سرزنده مى‏سازد؛ البته؛ اين شادى، افراطى و تفريطى نبوده، بلكه درچارچوب نگاه تعديلى قابل رهيابى است. T}1. اسلام و نيازهاى اساسى انسان؛{T بهترين آيين‏ها، با طبيعت آدمى و سازمان آفرينش او سازگار بوده، نيازمندى‏هاى طبيعى و فطرى اش را برآورد؛ در غير اين صورت، نه قابل عمل است و نه مى‏تواند آدمى را خوشبخت و سعادت‏مند سازد. تعاليم اسلام به دليل توجه به اين نيازها و متناسب بودنش با فطرت آدمى است‏V}«فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللَّه التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق».{V كه توانست از محدوديت جزيرة العرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصى نقاط دنيا شكل دهد. به گفته علامه طباطبايى، اسلام، نه انسان را از نيروها غرايز و خواسته‏هايش محروم مى‏كند و نه همه توجه را به تقويت جنبه‏هاى مادى معطوف مى‏دارد؛ نه او را از جهانى كه در آن زندگى مى‏كند، جدا مى‏سازد و نه او را بى‏نياز از دين و شريعت به حساب مى‏آورد و اين سه زاويه، مثلثى را ترسيم كرده كه انسان در محدوده آن كمال مقصود خود را به دست مى‏آورد و به سعادت ابدى مى‏رسد و اگر يكى از اين زاويه‏ها باز شود و ناديده تلقى گردد، انسان را دچار سقوط مى‏كند و از اوج انسانيت به ورطه هلاكتش مى‏كشاند.V}علامه طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 203.{V T}2. شادى و نشاط يك ضرورت و نياز؛{T از شادى تعاريف گوناگونى، مانند «احساس مثبتى كه از حس ارضاى پيروزى به دست مى‏آيد»؛V}انگيزش و هيجان، ص 367.{V «مجموع لذت‏هاى منهاى درد»V}روانشناسى شادى، ص 42 و 172. {V«حالتى كه در فرآيند نيل به علاقه‏ها در آدمى به وجود مى‏آيد»V}جلوه‏هاى شادى در فرهنگ و شريعت، ص 47.{V اين پديده هر چند از زواياى گوناگونى تعريف و تشريح شده است، ولى به اتفاق انديشمندان يك ضرورت و نياز اساسى انسان به شمار مى‏آيد؛ چه كسى را مى‏توان يافت كه مدعى باشد نيازمند به شادى نيست؟ اصلاً اساس جهان هستى و پديده‏هاى آن به گونه‏اى طراحى شده‏اند كه در آدمى شادى ايجاد كنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبيعت با ظرافت، آبشارهاى زيبا، گل‏هاى زنگارنگ، ديدار دوستان، ازدواج و پيوند و انسان و...، همه شادى آور و مسرّت خير است. از آن جا كه شادى، ناكامى، نااميدى، ترس و نگرانى را آزادى دور مى‏سازد، روان‏شناسان به ايجاد و تثبيت آن در انسان دستور اكيد داده‏اند و اين همه حكايت گر اين حقيقت است كه شادى نياز اساسى و ضرورى مى‏باشد.V}روان‏شناسى شادى، روان‏شناسى كمال، راز شاد زيستن و....{V P}همان بهتر كه دائم شاد باشيم {E}زهر درد و غمى آزاد باشيم‏{P P}به خوش رويى و خوش خويى در ايام‏{E}همى روتا شوى خوش دل در انجام‏{P P}اگر خوش دل شوى در شادمانى‏{E}بماند شادمانى، جاودانى‏{P V}ناصر خسرو.{V T}3. عوامل شادى و نشاط؛{T با كندوكاو در نظريات و گفته‏هاى دانشمندان و متون معتبر، مى‏توان موارد ذيل را در زمره عوامل بر شمرد كه حالت شادى و نشاط را در انسان پديد مى‏آورند: 1. ايمان. 2. رضايت و تحمل. 3. پرهيز از گناه. 4. مبارزه با نگرانى. 5. تبسم و خنده. 6. مزاح و شوخى. 7. بوى خوش. 8. خود آرايى. 9. پوشيدن لباس‏هاى روشن. 1. حضور در مجالس شادى. 11. ورزش. 12. اميد به زندگى. 13. كار و تلاش. 14. سير و سفر. 15. تفريح. 16. تلاوت قرآن. 17. تفكر در آفريده‏هاى خداوند. 18. صدقه دادن. 19. نگاه كردن به سبزه‏ها و...V}شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج 5، باب ملابس؛ شيخ طوسى، امالى، ح 45؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 95؛ آيين زندگى، ص 34.{V P}چهار چيز هر آزاده را زِ غم بخرد{E}تن درست و خوىِ نيك و نام نيك و خرد{P P}هر آن كه ايزدش اين چهار روزى كرد{E}سزد كه شاد زِيَد شادمان و غم نخورد{P V}رودكى.{V T}4. اسلام و شادى؛{T اسلام با توجه به نيازهاى اساسى انسان، شادى، نشاط را تحسين و تأييد كرده است. قرآن كه يكى از بهترين و مستحكم‏ترين منابع اسلام به شمار مى‏رود، زندگى با نشاط و شادى را نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده، زندگى هميشه توأم با گريه و زارى و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند داسته است. گواه اين مطلب آيه قرآن است كه مى‏فرمايد: A}«فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً»{A؛V}توبه (9)، آيه 82.{V «بايد كم بخندند و زياد بگريند». شأن نزول اين آيه، اين بود كه پيغمبر خدا(ص) دستور صادر كرده بودند كه بايد تمام نيروهاى قابل براى شركت در مبارزه عليه كفار و مشركين كه به سرزمين اسلام هجوم آورده بودند، بسيج شوند. عده‏اى با بهانه‏هاى مختلف از شركت در اين لشكر كشى خود دارى كرده بودند و از فرمان خدا و پيغمبر(ص) تخلف كرده بودند؛ خداوند در قرآن به آنها وعده عذاب مى‏دهد و به دنبال آن مى‏فرمايد: [اين گروه نافرمان‏] از اين پس كم بخندند و زياد بگريند». واضح است كه نفرين به صورت كيفر و مجازاتى است كه همواره بر خلاف طبيعت و فطرت آدمى او را دچار عذاب و رنج مى‏سازد. اين كه خداوند آرزوى كم خنديدن و زياد گريستن براى نافرمانان مى‏كند، حكايت از اين حقيقت دارد كه خنده به عنوان يكى از عوامل نشاط، امر طبيعى و فطرى است كه خداوند مى‏خواهد به عنوان كيفر، نافرمانان از اين امر محروم باشند.V}گفتارها، ج 2، ص 225 - 226.{V توصيفات قرآن در خصوص بهشت نيز حاكى از اين واقعيت است كه اسلام بر نشاط و شادى مُهر تاييد نهاده است؛ زيرا باغ‏هاى زيبا، آب‏هاى زلال و روان، زيباترين بسترها، نرم‏ترين و چشم‏گيرترين پارچه‏ها، برترين ديدنى‏هاV}ر.ك: سوره الرحمن، واقعه ويس.{V و... كه قرآن در وصف بهشت ترسيم مى‏كند، همه جزء عوامل نشاط و شادى به شمار مى‏روند و خداوند متعال براى شادكردن انسان‏ها بهشت را اين‏چنين قرار داده است. قرآن در فراز ديگرى، برخى عوامل شادى و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ A}«قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل‏هي‏للذين آمنوا في ال حياة الدنيا خالصةً يوم القيامة»{A؛V}اعراف (7)، آيه 32. {V«بگو (در برابر كسانى كه بسيارى از مواهب زندگى را تحريم مى‏كردند) اى پيغمبر چه كسى زينت و آرايش و زيبايى‏هايى را كه خداوند از درون طبيعت براى بندگانش بيرون كشيده، حرام كرده است. بگو اين مواهب پاك و اين زيبايى‏ها براى مردم با ايمان در همين زندگى دنيا و در زندگانى جاويد آخرت قرار داده شده است. با اين تفاوت كه در اين دنيا، زيبايى‏ها به زشتى‏ها آميخته است؛ شادى‏ها به غم آلوده و آميخته است؛ ولى در دنياى ديگر و در روز رستاخيز، اين زيبايى‏ها و اين مواهب پاك، براى مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد»V}گفتارها، ج‏2، ص‏227-228.{V. اين آيه به خوبى بيان‏گر اين حقيقت است كه اسلام به بهره‏مند شدن از يبايى‏ها و مواهب زندگى كه در زمره عوامل نشاط آورند، اهميت مى‏دهد و آن را زيبنده دين‏داران و مؤمنان مى‏داند. از زبان معصومان(ع) نيز - كه مترجمان حقيقى واحى‏اند - مى‏خوانيم: 1. رسول اكرم(ص): «مؤمن شوخ و شاداب است».V}بحرانى، تحف العقول، ص‏49.{V 2. حضرت على(ع): «شادمانى، گشايش خاطر مى‏آورد»؛V}آمدى، غررالحكم، ح‏2023.{V «اوقات شادى، غنيمت است»؛V}همان، ح‏1084.{V «هركس شادى‏اش اند ك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود»V}بحارالانوار، ج‏78، ص‏12.{V. 3. امام صادق(ع) «هيچ مؤمنى نيست كه شوخى در طبع او نباشد»؛V}كلينى، اصول كافى، ج‏2، ص‏663.{V «شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».V}همان.{V 4. امام رضا(ع) كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمين معاش، سعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيب‏هايتان واقف مى‏سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص مى‏دهيد و از شادى ساعت‏هاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف وقت‏هاى ديگر را تأمين كنيد».V}بحارالانوار، ج‏75، ص‏321.{V در سيره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهميت دارد كه علاوه بر تأييد آن به بسترسازى، زمينه‏سازى و ايجاد آن نيز توصيه شده است.V}كافى، ج‏2، ص‏192.{V پاره‏اى از احاديث، علاوه بر دستورهاى كلى درباره اهميت شادى و نشاط، دستورالعمل‏هاى خاصى نيز براى حفظ و پرورش اين حالت مانند، پياده‏روى، سواركارى، شنا در آب، نگاه كردن به سبزه‏ها، خوردن و نوشيدن، مسواك كردن، شوخى، خنده و...V}وسائل الشيعه، ج‏12، ص‏112، بحارالانوار، ج‏16، ص‏298؛ حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج‏8، ص‏418.{V بيان مى‏دارند. P}چو شادى بكاهد، بكاهد روان {E}خُرد گردد اندر ميان، ناتوان‏{P V}فرودسى.{V T}5. مرز شادى و نشاط؛{T براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از ديدگاه اسلام داراى حد و مرز مى‏باشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نبايد با روح توحيدى و انسانى كه دين اسلام مطرح كرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زيرا هر پديده‏اى كه انسان را از آرمان و غايت اصلى خويش دور سازد، به هيچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراين پديده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان يك نياز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مى‏باشد كه علاوه بر آن كه مانع نيل انسان به هدف اصلى‏اش نگردد، بلكه در رسيدن به آن مددكار وى باشد؛ از اين رو بسيارى از انديشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا كه انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگيزه و هدفى را پى‏مى‏گيردV}اخلاق اسلامى، ص‏98-99؛ اخلاق الهى، ج‏5، ص‏238.{V شادى و نشاط به عنوان يك رفتار، از اين قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگيزه‏اى در آن دنبال مى‏شود. در اين پديده، اگر انگيزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، اين پديده حق، مفيد و سودمند خواهد بود و اگر انگيزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، اين پديده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراين مى‏توان مرز شادى و نشاط را انگيزه و هدف آن دانست. مزاح و شوخى كه يكى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبك‏سرى، بى‏شرمى و گستاخى بياميزد، «هزل» ناميده مى‏شود كه در اسلام مطرود است و اگر به تحقير و بدگويى و ناسزا آميخته گردد، آن را «هجو» مى‏خوانند و اين نيز در اسلام نهى شده است‏V}يكى از صحابيان از رسول خدا پرسيد: «آيا اگر با دوستان خود شوخى كنيم و بخنديم، اشكالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشايستى در ميان نباشد، اشكالى ندارد (كافى، ج‏2، ص‏663 ن تحف‏العقول، ص‏323).{V و اگر شوخى از حد خارج شود و به بيهودگى يا زياده‏روى بينجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور كه اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايد: «هر كس بسيار شوخى كند، وقار و سنگينى او كم مى‏شود».V}غررالحكم، ص‏222.{V امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «زياد شوخى كردن، آبرو را مى‏برد».V}كافى، ج‏2، ص‏665.{V خنده و تبسم كه از عوامل ديگر نشاط و شادى است، بايد صادقانه بوده، شخصيت آدمى را لكه‏دار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفيد ا ست كه به شخصيت ديگران لطمه وارد نياورد. خنده، با انگيزه آزردن، اهانت و تحقير ديگرى، حكم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت نكوهيد شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از كعبه را بر شمرده‏اند، به خوبى روشن مى‏شود كه اهانت و تحقير او، چه اندازه نكوهيده است.V}اخلاق الهى، ج‏5، ص‏256-257.{V قالب‏هاى نشاط و شادى و عوامل آن نيز بايد در شأن مقام انسان و آرمان‏هاى والاى او باشد؛ زيرا گاهى محتوايى مفيد، در قالبى نامناسب نتيجه اثرگذارى را معكوس خواهد كرد و به همين دليل در روايات، «قهقهه» از شيطان تلقى شده‏V}كافى، ج‏2، ص‏664. {Vو «تبسم» بهترين خنده دانسته شده است.V}غررالحكم، ص‏222.{V زمان و مكان نشاط و شادى نيز بايد با آن متناسب باشد؛ زيرا اگر اين تناسب برقرار نباشد، بسيار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذله‏گويى در مراسم سوگوارى و مكان‏هاى مقدس ناپسند است‏V}اخلاق الهى، ج‏5، ص‏258-259. {Vو در خصوص مكان و زمان خنده از رسول اكرم(ص) نقل شده است: «كسى كه بر جنازه‏اى بخندد، خداوند در روز قيامت پيش چشم همه، به او اهانت مى‏كند و دعايش اجابت نمى‏شود و كسى كه در گورستان بخندد، باز مى‏گردد، در حاليكه سختى بزرگى همانند كوه اُحد، براى اوست».V}همان.{V از آن چه در اين فراز گفته شد، مشخص مى‏گردد كه پاره‏اى از روايات كه به صورت مطلق يا مقيد، شادى و عوامل آن را نكوهش كرده‏اند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است كه از مرز و حدود شادى خوشايند از ديدگاه اسلام پا فراتر نهاده‏اند به افراط و تفريط در غلتيده‏اند. اسلام اصل شادى و عوامل آن را ناپسند نشمرده است، بلكه آن را تأييد و توصيه كرده است. T}6. چند نكته؛{T الف) زندگى پُر از قطع و وصل‏ها، شادى و رنج‏ها، نشاط و غم‏ها، اميد و شكست‏ها و... است در جهانى كه ما زندگى مى‏كنيم، شادى و رنج با يكديگر آميخته است. زندگى نمى‏تواند سراسر با شادى و سرور همراه باشد، ناملايمات در عرصه زندگى، امرى گريزناپذير مى‏باشد؛ به گفته رودكى: P}خداىِ عرش، جهان را چنين نهاد نهاد{E}كه گاه مردم، شادان و گه بُوَد ناشاد{P ب) پاره‏اى از روايات كه مؤمن را غمگين و اندوهناك معرفى كرده‏اند، ناظر به حزن درونى است كه نتيجه آگاهى اجتماعى و تعلق جمعى فرد است و نه پريشان حالى و پراكندگى خاطر كه منافى با نشاط و شادى است. در واقع اين نوع اندوه، ريشه در توجه به احوال ديگران و حس همدردى انسانى دارد؛V}كافى، ج‏2، ص‏163؛ وسائل الشيعه، ج‏20، ص‏213.{V آن گونه كه سعدى از آن چنين ياد مى‏كند: P}بنى آدم اعضاى يك پيكرند{E}كه در آفرينش زيك گوهرند{P P}چو عضوى به درد آورد روزگار{E}دگر عضوها را نماند قرار {P ج) برخى از عوامل شادى، نشاط جسمانى را كه اثرغير مستقيمى نيز بر نشاط روحى دارد، براى انسان به ارمغان مى‏آورد و پاره‏اى از عوامل شادى به صورت مستقيم، بر نشاط روح اثر مى‏گذارند. عواملى چون تلاوت قران، تفكر در آفريده‏هاى خداوند، ايمان و تقويت آن، صدقه دادن و پرهيز از گناه، از جمله عواملى‏اند كه زمينه‏هاى روانى و روحى شادى را فرهنگ مى‏آورند و عواملى چون، تغذيه مناسب، ورزش، بوى خوش، خودآرايى، پوشيدن لباس‏هاى روشن، پياده روى و نگاه كردن به سبزه‏ها از آن دست عواملى‏اند كه زمينه‏هاى مادى و جسمانى نشاط را فراهم مى‏آورند؛ هر چند كه پس از برخوردارى از نشاط جسمانى، شادى روحى نيز نصيب انسان مى‏شود. د) پاره‏اى از عارفان مسلمان كه روحيه‏اى درون‏گرا دارند - نشاط و شادى را در درونِ جان آدميان جست‏وجو مى‏كنند. اينان شادى حاصل از وصال معنوى محبوب را برتر از شادى‏هاى جسمانى و بيرونى مى‏دانند. سالكان معنوى، اندوه و غم را به منزله مقام و درجه‏اى از تجربه‏هاى عرفانى مى‏دانند و ازاين‏رو، گاه، شادى و نشاط را فداى چنين غمى مى‏كردند و معتقدند از طريق حزن است كه مى‏توان به شادى دست يازيد. P}كه را ديدى توان در جمله عالم‏{E}كه يك دم شادمانى يافت بى‏غم‏{P V}شبسترى.{V به اعتقاد اين گروه، شادى‏هاى اين سويى و دنيوى، همچون خود دنيا دوايى ندارند و همواره قرين غم بوده است. P}شادى بى‏غم در اين بازار نيست‏{E}گنج بى‏مار وگل بى‏خار نيست‏{P P}راه لذت از درن است نزبرون‏{E}ابلهى دان جستن از قصر و حصون‏{P V}مولوى.{V از آن جا كه عارفان پير و مكتب عشقند، معتقدند آن چه شادى و زندگى مى‏آفريند، عشق پاك است. P}مرده بدم، زنده شدم، گريه بدم، خندم شدم‏{E}دولت عشق آمد و من، دولت پاينده شدم‏{P P}از توام اى شهر قمر، در من و در خود بنگر{E}كز اثر خنده تو، گلشن خنده شدم‏{P V}همان.{V مهم اين نكته است كه عارفان نيز در جست‏وجوى شادى مطلق و كاملند و به دليل ظرفيت وجودى خاص خويش؛ براى دست‏يابى به آن نشاط راستين از غم استقبال مى‏كنند؛ ولى هرگز براى ديگران آرزوى اندوه نمى‏كنند؛ علاوه بر آن كه در برابر غم، در ظاهر مراقبند كه ديگران از حزن آنان آگاه نشوند.V}اميرمؤمنان، على‏عليه‏السلام در توصيف عارفانه مى‏فرمايد: «زاهدان، در دنيا اگر چه بخندند، قلبشان مى‏گريد و اگر چه شاد باشند، اندوهشان شديد است (نهج‏البلاغه، خطبه 113؛ ر.ك: شرح مقامات اربعين، ص‏260-262).{V