• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 6387
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : ويژگيهاى امور فطرى را بيان كنيد .
پاسخ : الـف - فـطـريات هر نوعى از موجودات در همه افراد آن نوع يافت مى شود , هر چندكيفيت آنها از نظر ضعف و شدت متفاوت باشد . ب - امور فطرى همواره در طول تاريخ ثابت است و چنان نيست كه فطرت موجودى دربرهه اى از تاريخ , اقتضاء خاصى داشته باشد و در برهه ديگر اقتضائى ديگر ( فطره اللّه التى فطر الناس عليها لا تـبديل لخلق اللّه ) ( روم / 30 )ج - امور فطرى از آن حيث كه فطرى و مقتضاى آفرينش موجودى است , نيازى به تعليم و تعلم ندارد هر چند تقويت يا جهت دادن به آنها نيازمند به آموزش است .
کد سوال : 6388
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اقسام امور فطرى را بيان كنيد .
پاسخ : امـور فـطـرى دو قـسـم است : الف - شناختهاى فطرى كه هر انسانى بدون نياز به آموزش از آنها برخوردار است , ب - ميلها و گرايشهاى فطرى كه مقتضاى آفرينش هر فردى است .
کد سوال : 6389
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چه امر فطرى به خداى متعال تعلق مى گيرد ؟
پاسخ : شـنـاخـت فـطـرى و گـرايـش فـطـرى كـه تـرتـيـب , خداشناسى فطرى و خداپرستى فطرى ناميده مى شوند .
کد سوال : 6390
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا رجعت و بازگشت به زندگى در اين دنيا امكان دارد در اين صورت آيا واقع هم شده است ؟
پاسخ : رجـعـت و بـازگـشت به زندگى امكان دارد و در مورد بنى اسرائيل واقع شده آيه 56 سوره بقره خطاب به بنى اسرائيل مى گويد : ( شما را بعد از مرگتان برانگيختيم ) .
کد سوال : 6391
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اصطلاح منطقى و فلسفى امكان و وجوب را بيان كنيد .
پاسخ : اگر ثبوت محمول بر موضوع ضرورت داشته باشد در اصطلاح منطق و فلسفه آن را وجوب تعبير كنند . مـثـل ( عـدد 2 نصف 4 است ) و اگر ثبوت محمول بر موضوع نه ضرورت داشته باشد و نه محال باشد , از آن به امكان تعبير مى شود مثل ( خورشيد بالاى سرما قرار دارد ) .
کد سوال : 6392
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا پذيرفتن اعجاز منافاتى با تغييرناپذيرى سنتهاى الهى دارد ؟ چرا ؟
پاسخ : خـيـر ; زيـرا منحصر دانستن اسباب و علل , در اسباب و علل عادى , و اين مطلب را ازسنن الهى شمردن ادعايى است بدون دليل , بلكه تعدد انواع علل براى انواع معلولها , و جانشين شدن اسباب غـيـر عـادى براى اسباب عادى , امرى است كه هميشه درجهان وجود داشته و يكى از سنن الهى بشمار مى رود , پس پذيرش اعجاز , هيچ منافاتى با تغيير ناپذيرى سنتهاى الهى ندارد . سنتهاى تغيير ناپذير الهى , يعنى نفى تخلف معلول از علت نه نفى تعدد علت و جانشين شدن علت غيرعادى نسبت به علت عادى .
کد سوال : 6393
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا پذيرفتن اصل عليت , منافاتى با پذيرفتن اعجاز ندارد ؟
پاسخ : زيـرا پـذيـرفـتن اصل عليت نفى تعدد علت و جانشين شدن علت غير عادى به جاى علت عادى را نـمـى كند , نهايت اصل عليت اين است كه هر معلولى علتى دارد , چه عادى و چه غيرعادى , پس منافاتى با اعجاز ندارد كه مستند به علت غير عادى است .
کد سوال : 6394
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مذهب فلاسفه در خوارق عادات چيست ؟
پاسخ : بـايـد دانست كه ميان اشاعره و معتزله و ديگران در اسباب طبيعى خلافست اشاعره گويند هيچ سـبب طبيعى نيست و هر چه بينى كه در موجود ديگر تاثير مى كند عادت خداوند است كه پس از مـوجـود اول آن اثـر را ايجاد كند مثلا آتش در سوزانيدن تاثيرندارد عاده اللّه اين است كه هرگاه پنبه نزديك آن برى خدا پنبه را بسوزاند , وآتش خود سوزاننده نيست بلكه سوزاننده خدا است , و همچنين است اثر آفتاب و آب درروئيدن گياه و تاثير زهر در مرگ حيوان . امـا عـلـمـاى امـامـيه و معتزله اين مذهب را نپذيرفتند و گفتند اسباب موثرند به اراده و تسخير پروردگار . و مـعجزات و خوارق عادات از انبياء و اوليا بنظر اشاعره عجب نيست چونكه آتش سوزاننده نيست پس ابراهيم عليه السلام را چون در آتش انداختند خدا او رانسوزانيد . و غير اشاعره گويند اسباب بر دو گونه است : اول : اسباب معروف و عادى . دوم :سبب نادر الوقوع و مخفى كه خرق عادت است . مـثـلا پيدايش جنين بمقاربت مرد و زن معهود است كسى از ديدن آن تعجب نمى كند چون امرى مالوف ديده است , اما پيدايش جنين در رحم زن بى مرد معهود نيست و عادت بديدن آن نكرده ايم لذا از آن تعجب مى كنيم و آن سببى دارد خفى و نادر كه از آن آگاه نيستيم و نيز خلقت حيوانات از خـاك و آب بى پدر و مادر سببى دارد خفى مانندپيدايش ماهى در آب قنات كه راه بجائى ندارد تـا ماهى در آن آيد و پيدايش آن بى تلاقى نر و ماده و تخم گذارى است ; و مانند پيدايش شپش از چرك بدن و امثال آن , و انسان عاده از امور غير مالوف و غير عادى تعجب مى كند هر چند در وقوع آن شك نباشد . و افـكار مردم هم بر دو گونه است : بعضى جامدند و نمى توانند از ادراكات حواس تخطى كنند و آنها غير مالوف را زودتر منكر مى شوند حتى از چيزى مخوف تا نبينندنميترسند ; و بعضى فكرشان مـتـحـركـسـت و قـوه متصرفه قوى است و آنها از مالوف ومعهود تجاوز مى كنند و اگر عقل آنها بـچيزى حكم كند مى پذيرند , و از اين قبيل است پيدايش حيوانات بى پدر و مادر در كره زمين , و بـعـقـيـده طـبـيـعيين امروز كره زمين قطعه اى از آتش بود و هيچ حيوان و نبات در آن زيستن نمى توانست و اكنون گياه وجانور در آن فراوان است . پـس نـخـسـتين موجود زنده كه بر سطح كره پديد آمد بى پدر و مادر بود مانند پيدايش ماهى در قـنـات كـه گفتيم , و با اينكه عقل به آن حكم مى كند آنها كه فكرشان جامداست و قوه متصرفه ندارند آنرا نمى پذيرند . شيخ الرئيس ابوعلى سينا در نمط عاشر از اشارات گويد : اگر ترا خبر رسد كه عارفى مدتى غير متعاد از اندك قوت باز ايستاد آسان تصديق او كن و آنرا در روش مشهور طبيعت شمار آنگاه علت آنرا در كتاب آورده است كه هرگاه طبيعت و مزاج مواد صالحه بدن را تحليل نبرد و هضم نكند مـدتـى سالم مى ماند بى غذاى تازه و نيزحالات نفسانى در مزاج تاثير دارد و بالعكس , پس واردات غيبى بر نفس عارف بدن اورا مسخر نفس مى كند چنانكه بدن از اشتغال بافعال طبيعى بازمى ماند و مواد صالحه را تحليل نمى برد و بى غذا زنده مى ماند و آن را تشبيه به تب و بيماريها كرده است كه در آن حـالـت بـدن چـند روز بى طعام زنده است براى آنكه تحريك براى هضم و تحليل در بدن او نيست . و هـم وى گـويـد : اگـر ترا خبر رسد كه عارفى كارى توانست و امثال وى توانائى آن نداشتند يا حـركـتـى يا تحريكى كرد كه ديگران از آن عاجز مى ماندند آنرا بانكارتلقى مكن كه اگر در روش طبيعت جستجو كنى راه بسبب آن بيابى . و خواجه نصير الدين طوسى در شرح آن , كلام اميرالمومنين عليه السلام را شاهدآورده است كه : و اللّه مـا قـلعت باب خيبر بقوه جسدانيه ولكن قلعتها بقوه ربانيه يعنى : بخدا سوگند كه من در خيبر را به نيروى جسمانى نكندم ولكن به نيروى خداوندى كندم . و پـس از ذكـر علت آن گويد : عارف گاهى از غيب آگاه مى شود و شرح آنرا بسيار مفصل آورده است و اگر تطويل موجب ملال خوانندگان نبود آن را در اينجا مى آورديم . و باز گويد : شايد ترا خبر رسد كه عارفان كارهاى خارق عادت كردند و تو درتكذيب شتاب نمائى مـانـنـد اينكه گويند عارفى براى مردم استسقا كرد و باران آمد ,و شفاء بيماران خواست آنها شفا يافتند . يـا بـر آنها نفرين كرد زمين آنها را فروبرد , يا آنها را زلزله رسيد يا بوجه ديگر هلاك شدند , يا براى آنـها دعا كردوباء و مرگ و سيل و طوفان از آنها رفع شد , يا درنده رام ايشان گشت , يا مرغ ازآنها نرميد و مانند آن كه مانع واضح روشنى ندارد , پس توقف كن و در انكار شتاب منماى كه مانند اين امور در اسرار طبيعت اسبابى است و شايد من بتوانم پاره اى ازآنرا براى تو بگويم . آيا ترا مبين نگشت كه نفس ناطقه را با بدن علاقه انطباع نيست كه نفس در بدن حلول كرده باشد بـلكه نوعى علاقه ديگر است , و هم دانستى كه عقيده و آثار و تبعات آن كه در نفس متمكن است گـاه بـاشـد از آن بـبـدن سرايت كند با آنكه نفس و بدن در گوهرو ذات متحد نيستند مثلا تنه درخـتـى كه بالاى فضائى نهاده است هرگاه كسى بر آن راه رود قوه وهم او را بلغزاند و بيندازد و مـانند آن روى زمين اين تاثير نكند , ونيز در پى اوهام مردم گاه باشد كه مزاج تغيير كند دفعه يا تـدريـجـا يـا بيمارى پديد آيد يا دور گردد و سالم شود ; پس بعيد مشمار يكى از نفوس را نيروئى بـاشـدكه از بدن او تجاوز كند و چنان باشد كه گوئى جان تمام جهان است , همچنان كه دربدن خود بكيفيت مزاجى تاثير مى كند همچنين در اجسام ديگر مبدء و سبب آن كارهاى خارق عادت را كه شمرديم ايجاد كند و آن اسباب همين كيفيات معهود است كه مى شناسيم مخصوصا در جسمى كـه مـناسبت با بدن او داشته باشد خصوصا كه دانستى هرگرم كننده نبايد خود گرم باشد يا هر سرد كننده اى خود سرد باشد , پس عجب ندار كه بعض نفوس را اين قوه باشد و در جسمهاى ديگر تـاثـيـر كـند و آن جسمها از او متاثرشوند همچنانكه بدن خود او متاثر مى شود و عجب مدار كه از قـواى خـاصـه نفس اثرى به قواى نفوس ديگر رسد خصوصا وقتى نيروى او برانگيخته و تيز شود و قـواى بـدنـى خـودرا مانند قوت شهوت و غضب و خوف مقهور سازد كه قواى غير را هم مى تواند مقهوركند .
کد سوال : 6395
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : امى بودن پيامبر (ص ) , چه ارتباطى با اعجاز قرآن دارد ؟
پاسخ : قرآن كه حاوى همه اصول مورد نياز بشر براى سعادت دنيا و آخرت , با اسلوبى بديع و بى سابقه , و شـامـل ژرفـتـريـن مـعارف و دستورات اخلاقى و اجتماعى و سياسى و فردى وجمعى مى باشد , بـگـونـه اى كه همه قشرهاى جامعه , به فراخور استعدادهايشان از آن بهره مند مى شوند , تلاوت و ابـلاغ آن تـوسـط فـرد امـى درس نـخوانده و در محيط بى تمدن بزرگ شده كه در طول 40 سال زنـدگـى قـبـل از بـعـثت خود , نمونه اى از اين سخنان از وى شنيده نشده و هرگز قلم بر كاغذ نياورده , دلالت قاطعى بر اعجاز قرآن دارد :و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتـاب المبطلون ( عنكبوت /48 )ترجمه : تو هرگز پيش از اين كتابى نمى خواندى و با دست خود چيزى نمى نوشتى , تامبادا كسانى كه درصدد ابطال سخنان تو هستند , شك و ترديد كنند . و در جـاى ديـگـر :قـل لـو شـاء اللّه مـا تـلوته عليكم و لا ادريكم به فقد لبثت فيكم عرما من قبله افـلاتـعـقـلـون ( يونس / 16 )ترجمه : اگر خدا مى خواست , من اين آيات را بر شما نمى خواندم و خـداونـد از آن آگـاهـتـان نـمـى كـرد , چـه اينكه مدتها در ميان شما زندگى نمودم ( و هرگز آيه اى نياوردم ) آيا نمى فهميد . پس ظهور چنين كتابى با اين همه معارف بلند از فرد امى , مبين جهت اعجاز قرآن است .
کد سوال : 6396
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : بـرخـى بـراى نفى و انكار رجعت چنين اقامه دليل كرده اند : خداوند از آنجا كه مهربانترين است و كمال بندگان خود را مى خواهد وقتى كسى را از دنيا مى برد كه اوبه همه كمالات خود دست پيدا كرده باشد و همه قوا و استعدادش شكوفا شده به فعليت رسيده باشد . بنابراين
پاسخ : اولا : اگر رجعت محال باشد با اخبار مخبرى صادق ممكن نمى شود زيرا محال عقلى استثناء ناپذير است . ثانيا : رجوع فعليت به قوه محال است . امـا در مورد رجعت چنين چيزى صادق نيست زيرا مى توان گفت همانطور كه اگر انسانى در اثر تـصـادف پيش از گذراندن عمر طبيعى از دنيا برود به كمالات خود دست پيدا نكرده است يعنى اگـر باقى مى ماند مسلماكمالات بيشترى تحصيل مى كرد ; مى توان گفت به كمال رسيدن همه اسـتـعـدادهـاى بـرخى انسان ها نيز داراى شرايطى است كه از آن جمله است گذراندن زندگى برزخى پس ازمرگ و برگشت به دنيا براى اتمام سير كمالى . علاوه بر اين , آيات قرآن نيز فى الجمله بر اين مطلب دلالت دارند . [ ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما ياتكم مثل الذين خلوا من قبلكم ( بقره - 214 ) ] . داستان پيامبرانى مانند ابراهيم , موسى , عيسى , عزير و ارميا نيز شاهد اين مطلب اند .