کد سوال : 381
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا در مورد برپايى مراسم عزادارى براى اهلبيت(ع) روايتى وجود دارد؟
پاسخ : روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد؛ به سه روايت درخصوص توصيه ائمه(ع) به برپايى مراسم عزادارى براى اهلبيت(ع) بسنده مىكنيم:
1. امام صادق(ع) فرمودند: H}«رحم الله شيعتنا، شيعتنا و اللّه هم المؤمنون فقد و الله شركونا فى المصيبة بطول الحزن والحسرة»{H؛ V}بحارالانوار، ج 43، ص 222. {V«خداوند شيعيان ما را مشمول رحمت خويش سازد. به خدا قسم، شيعيان ما همان مؤمنيناند، آنان به خدا قسم! با حزن و حسرت طولانى خويش [در عزاى ما ]شريك و همدرد مصيبتهاى ما خاندانند».
2. امام رضا(ع) مىفرمايد: H}«من تذكر مصابنا و بكى لما ارتكب منا كان معنا فى درجتنا يوم القيامة، و من ذكر بمصابنا فبكى و ابكى لم تبك عينه يوم تبكى العيون و من جلس مجلسا يحيى فيه امرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلوب»{H؛ V}همان، ص 278. {Vكسى كه متذكر مصايب ما شود و به جهت ستمهايى كه بر ما وارد شده گريه كند، در روز قيامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصيبتهاى ما را بيان كند و خود بگريد و ديگران را بگرياند؛ در روزى كه همه چشمها گريان است، چشم او نگريد و هر كسى در مجلسى بنشيند كه در آن مجلس، امر ما را زنده مىكنند؛ روزى كه قلبها مىميرند، قلب او نخواهد مرد».
3. امام صادق(ع) به فضيل فرمود: H}«تجلسون و تحدّثون؟ قال: نعم جعلت فداك، قال: ان تلك المجالس احبها فاحيوا امرنا يا فضيل، فرحم الله من احيى امرنا يا فضيل من ذكرنا او ذكرنا عنده فخرج من عينه مثل جناح الذباب غفرالله له ذنوبه و لو كانت اكثر من زبدالبحر»{H؛ V}همان، ص 282 و 289.{V «آيا مجالس عزا برپا مىكنيد و از اهلبيت و آنچه بر آنان گذشته است، صحبت مىكنيد؟ فضيل گفت: آرى قربانت گردم، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گردانيد كه هر كس امر ما را زنده كند مورد لطف و مرحمت خدا قرار مىگيرد. [اى] فضيل: هر كس از ما ياد كند، يا نزد او از ما ياد كنند و به اندازه بال مگسى اشك بريزد، خدا گناهانش را مىآمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد».
کد سوال : 382
موضوع : كلام و دين پژوهي>تاريخ و سيره
پرسش : آيا عزادارى براى امام حسين(ع)، در زمان امامان(ع) سابقهدارد؟
پاسخ : بلى، در اينجا تنها به ذكر نمونههاى اندكى از آنچه كه در تاريخ نقل شده، بسنده مىكنيم:
T}1. عزادارى بنىهاشم در ماتم سيدالشهدا؛{T
از امام صادق(ع) روايت شده است: «پس از حادثه عاشورا هيچ بانويى از بانوان بنىهاشم، سرمه نكشيد و خضاب ننمود و از خانه هيچ يك از بنىهاشم دودى كه نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آنكه ابن زياد به هلاكت رسيد. ما پس از فاجعه خونين عاشورا پيوسته اشك بر چشم داشتهايم»V}نگا: امام حسن و امام حسين(ع)، ص 145.{V.
T}2. عزادارى امام سجاد(ع)؛{T
حزن امام سجاد(ع) بر آن حضرت به صورتى بود كه دوران زندگى او، همراه با اشك بود. عمده اشك آن حضرت بر مصايب سيدالشهداء(ع) بود و آنچه بر عموها، برادران، عموزادهها، عمهها و خواهرانش گذشته بود تا آنجا كه وقتى آب مىآوردند تا حضرت ميل كند، اشك مباركشان جارى مىشد و مىفرمود: چگونه بياشامم در حالى كه پسر پيامبر را تشنه كشتند؟!V}بحارالانوار، ج 44، ص 145.{V و مىفرمودند: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا(س) را به ياد مىآورم گريهام مىگيرد».V}خصال، ج 1، ص 131.{V
امام صادق(ع) به زراره فرمود: «جدم على بن الحسين(ع) هرگاه حسين بن على(ع) را به ياد مىآورد، آن قدر اشك مىريخت كه محاسن شريفش پر از اشك مىشد و بر گريه او حاضران گريه مىكردند».V}بحارالانوار، ج 45، ص 207.{V
T}3. عزادارى امام محمد باقر(ع)؛{T
امام باقر(ع) در روز عاشورا براى امام حسين(ع) مجلس عزا برپا مىكرد و بر مصايب آن حضرت گريه مىكردند. در يكى از مجالس عزا، با حضور امام باقر(ع) كميت شعر مىخواند، وقتى به اينجا رسيد كه: H}«قتيل بالطف ...»{H، امام باقر(ع) گريه زياد كرده، فرمودند: «اى كميت! اگر سرمايهاى داشتيم در پاداش اين شعرت به تو مىبخشيديم؛ اما پاداش تو همان دعايى است كه رسول خدا(ص) درباره حسان بن ثابت فرمودند كه همواره به جهت دفاع از ما اهلبيت(ع)، مورد تأييد روحالقدس خواهى بود».V}مصباح المتهجد، ص 713.{V
T}4. عزادارى امام صادق(ع)؛{T
امام موسى كاظم(ع) مىفرمايد: «چون ماه محرم فرا مىرسيد، ديگر پدرم خندان نبود؛ بلكه اندوه از چهرهاش نمايان مىشد و اشك بر گونهاش جارى بود، تا آنكه روز دهم محرم فرا مىرسيد. در اين روز مصيبت و اندوه امام به نهايت مىرسيد. پيوسته مىگريست و مىفرمود: امروز، روزى است كه جدم حسين بن على(ع) به شهادت رسيد».V}امام حسن و امام حسين(ع)، ص 143.{V
T}5. عزادارى امام موسى كاظم(ع)؛{T
از امام رضا(ع) نقل شده است كه فرمود: «چون ماه محرم فرا مىرسيد، كسى پدرم را خندان نمىديد و اين وضع ادامه داشت تا روز عاشورا: در اين روز پدرم را اندوه و حزن و مصيبت فرا مىگرفت و مىگريست و مىگفت: در چنين روزى حسين را كه درود خدا بر او باد، كشتند».V}حسين، نفس مطمئنة، ص 56.{V
T}6. عزادارى امام رضا(ع)؛{T
گريه امام رضا(ع) در حدى بود كه فرمودند: «همانا روز مصيبت امام حسين(ع)، پلك چشمان ما را مجروح نموده و اشك ما را جارى ساخته است».V}بحارالانوار، ج 44، ص 284.{V
دعبل خدمت حضرت رضا(ع) آمد. آن حضرت درباره شعر و گريه بر سيدالشهدا(ع) كلماتى چند فرمودند؛ از جمله اينكه: «اى دعبل! كسى كه بر مصايب جدم حسين(ع) گريه كند، خداوند گناهان او را مىآمرزد. آنگاه حضرت بين حاضران و خانواده خود پردهاى زدند تا بر مصايب امام حسين(ع) اشك بريزند».
سپس به دعبل فرمودند: «براى امام حسين(ع) مرثيه بخوان، كه تا زندهاى تو ناصر و مادح ما هستى، تا قدرتدارى از نصرت ما كوتاهى مكن». دعبل در حالتى كه اشك از چشمانش مىريخت، قرائت كرد:
P}أفاطم لوخلت الحسين مجد لا{E}و قد مات عطشاناً بشط فرات{P
صداى گريه امام رضا(ع) و اهل بيت آن حضرت بلند شد.V}همان، ج 45، ص 257.{V
T}7. عزادارى امام زمان(عج)؛{T
بنابر روايات، امام زمان(عج) در زمان غيبت و ظهور بر شهادت جدّشان گريه مىكنند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سيدالشهدا(ع) مىفرمايند:
H}«فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور، و لم اكن لمن حاربك محاربا و لمن نصب لك العداوة مناصبا فلاندبنّك صباحا و مساء و لابكين لك بدل الدموع دما، حسرة عليك و تأسفاً على ما دهاك»{H؛ V}بحارالانوار، ج 101، ص 320.{V
«اگر روزگار مرا به تأخير انداخت و دور ماندم از يارى تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ كنم و با بدخواهان تو پيكار نمايم؛ هم اكنون هر صبح و شام بر شما اشك مىريزم و به جاى اشك در مصيبت شما خون از ديده مىبارم و آه حسرت از دل پر درد بر اين ماجرا مىكشم».
P}در سوگ تو با سوز درون مىگريم{E}از نيل و فرات و شط، فزون مىگريم{P
P}گر چشمه چشم من، بخشكد تا حشر{E}از ديده به جاى اشك، خون مىگريم{P
کد سوال : 383
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا مراسم عزادارى از دوران صفويه رواج يافت؟
پاسخ : عزادارى بر امامحسين(ع) از زمان شهادت او بوده است؛ ولى تا زمان آلبويه (در سال 352 ق) اين عزادارى مخفى بود. قبل از قرن چهارم، عزادارى براى امام حسين(ع)، علنى نبود و نهانى در خانهها انجام مىگرفت؛ اما در نيمه دوم قرن چهارم، سوگوارى در روز عاشورا آشكار و در كوچه و بازار انجام مىيافت. عموم مورخان اسلامى - مخصوصاً مورخانى كه وقايع را به ترتيب سنواتى نوشتهاند؛ از قبيل ابنالجوزى در كتاب منتظم و ابناثير در كتاب الكامل و ابنكثير در كتاب البداية و النهاية و يافعى در مرآت الجنان و ذهبى و ديگران - در ضمن ذكر وقايع سال 352 و سالهاى بعد از آن، كيفيت عزادارى شيعه را در روز عاشورا نوشتهاند.
از جمله ابنالجوزى گفته است: در سال 352 معزالدوله ديلمى، دستور داد مردم در روز عاشورا جمع شوند و اظهار حزن كنند. در اين روز بازارها بسته شد، خريد و فروش موقوف گرديد، قصابان گوسفند ذبح نكردند، هريسهپزها، هريسه (حليم) نپختند، مردم آب ننوشيدند، در بازارها خيمه به پا كردند و به رسم عزادارى بر آنها پلاس آويختند، زنان به سر و روى خود مىزدند و بر حسين(ع) ندبه مىكردند.V}المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 15.{V
به قول همدانى: در اين روز، زنان، موى پريشان در حالى كه [به رسم عزادارى ]صورتهاى خود را سياه كرده بودند، در كوچهها به راه افتادند و براى عزاى امام حسين(ع) سيلى به صورت خود مىزدندV}تكملة تاريخ الطبى، ص 183.{V
بنا بر گفته شافعى: اين نخستين روزى بود كه براى شهيدان كربلا سوگوارى مىشد.V}مرآت الجنان، ج 3، ص 247. مقصود عزادارى به طور علنى است.{V ابن كثير در ضمن وقايع سال 352 گفته است: كه اهل تسنن قدرت منع شيعه را از اين اعمال نداشتند؛ زيرا شماره شيعه بسيار و نيروى حكومت نيز با ايشان بود.
از سال 352 تا اواسط قرن پنجم - كه آلبويه از ميان رفتند -، در بيشتر سالها مراسم عاشورا به ترتيب مزبور، كم و بيش انجام مىگرفت و اگر عاشورا با عيد نوروز يا مهرگان مصادف مىگرديد، انجام مراسم عيد را به تأخير مىانداختند.V}النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و قاهرة، ج 4،ص 218.{V
در همين سالها كه فاطميّه و اسماعيليّه، تازه مصر را به تصرف آورده و شهر قاهره را بنا نهاده بودند، مراسم عاشورا در مصر انجام مىيافت. بنا بر نوشته مقريزى: در روز عاشوراى 363، جمعى از شيعه مطابق معمول خود (از اين جمله معلوم مىشد كه مراسم مزبور در سالهاى قبل نيز معمول بوده است)، به مشهد كلثوم، و نفيسه (از فرزندان امام حسن(ع) ) رفتند و در آن دو مكان، شروع به نوحهگرى و گريه بر امام حسين(ع) كردند. مراسم عاشورا در زمان فاطميان هر سال برپا مىشد: بازارها را مىبستند و مردم دسته جمعى در حالى كه با هم ابياتى در مصيبت كربلا مىخواندند و نوحهگرى مىكردند؛ به مسجد جامع قاهره مىرفتند.V}الخطط، مقريزى، 2/289. و نيز ر.ك: النجوم الزاهرة، ج 4؛ ص 126، (بخش وقايع سال 366)؛ اتعاظ الحنفاء، مقريزى، ج 2،ص 67 به نقل از: سياهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 161-162.{V
بعد از آن به دليل در انزوا قرار گرفتن تشيع، مراسم عزادارى خيلى علنى نبود، هر چند وضعيت بهتر از قبل زمان آلبويه بود. آنچه از بعضى منابع به دست مىآيد - خصوصاً كتاب روضة الشهداء كاشفى - قبل از زمان صفويه نيز مجالس سوگوارى براى اباعبدالله(ع) برپا مىشده است.V}در اين خصوص نگا: مقالات تاريخى، رسول جعفريان، ج اوّل، صفحات 183 - 185، 201-206.{V پس از صفويه به دليل ترويج تشيع، عزادارى شكل عام و علنىترى به خود گرفت.
کد سوال : 384
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : منشأ زنجيرزنى، سينهزنى، تعزيه و علامت از كدام فرهنگ و ملل است؟
پاسخ : «زنجيرزنى»، از هندوستان و پاكستان به ايران آمده است. از آنجا كه برخى به وضع نامناسبى با زنجير عزادارى كرده و موجب زخمى شدن بدن و خون آمدن آن مىگشت، برخى از علما به حرمت آن فتوا دادند؛ ولى اگر اين عمل به شيوهاى انجام شود كه موجب صدمه به بدن و تقبيح عاقلان نگشته و زمينه را براى وهن آموزههاى عاشورا فراهم نسازد، اشكالى ندارد؛ چنان كه در عموم عزادارىهاى ايران در خصوص زنجيرزنى، به دليل رعايت شؤون عزادارى اين نوع سوگوارى رايج است.V}موسوعة العتبات المقدسة، ج 8، ص 378.{V
اصل سنت «سينه زنى» در ميان عربها رايج بوده و بعدها به صورت موجود درآمده است كه با انتخاب نوحههاى سنگين، حركات دست بر سينه مىخورد. اينگونه عزادارى ابتدا به صورت فردى بوده و زمانى كه سوگوارى علنى و گسترده شد - خصوصاً در زمان صفويه - به شكل گروهى درآمده است.V}موسيقى مذهبى ايران، ص 26.{V
«تعزيه»، عبارت است از مجسم كردن و نمايش دادن واقعه جانسوز عاشورا. ظاهراً اين نوع عزادارى در دوره كريمخان زند در ايران معمول و در زمان صفويه رايج شد و در زمان ناصرالدين شاه گسترش يافت منشأ آن هم مشاهدات شاه در سفرهاى خود از تئاترهاى اروپا بوده كه اين امر، نمايشدهى را در واقعه عاشورا عينى ساخته است. بايد توجّه داشت كه اجراى تعزيه، مخصوص ايران نبوده و در كشورهاى اسلامى و شيعى ديگرى نيز اين سنت مورد توجّه بوده است و با سبكهاى گوناگون و اعتقادات و مراسم مختلف و ابزار و ادوات ديگرى اجرا مىشود؛ از جمله در هند و پاكستان كه رواج بيشترى دارد.V}همان، ص 33 - 35 و درآمدى بر نمايش و نيايش در ايران، ص 86، كيهان فرهنگى، مهر 63، ص 27.{V
«علامت»، از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين(ع) است كه در هيئتها و دستههاى مذهبى به كار گرفته مىشود. اين ابزار پس از ارتباط ايران با اروپايىها در عصر قاجار، از آيينهاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است. اين ابزار، نماد و مظهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامه شعائر دينى بازمىدارد.V}فرهنگ عاشورا، ص 346.{V
کد سوال : 385
موضوع : كلام و دين پژوهي>تاريخ و سيره
پرسش : آيا شيوههاى عزادارى كه در زمان صدر اسلام وجود نداشته است، يك نوع بدعتگذارى در دين نيست؟
پاسخ : يكم. بايد توجه كرد كه شيوههاى عزادارى، غير از ماهيت عزادارى است. در واقع عزادارى يك اصلى است كه به گونههاى متفاوت و در شكلهاى مختلف، ظهور مىكند؛ بنابراين آنها صرفاً يك ابزارند نه بيشتر.
دوم. ابزار و اظهار ماهيت بايد با محتواى عزادارى و مغز پيام متناسب باشد؛ به صورتى كه بتواند با بهترين، شيواترين، نافذترين و نافعترين وجهى، پيام و درس و آموزه را به ديگران منتقل كند. به بيان ديگر، بايد لباسى باشد كه به قامت آن راست آيد؛ نه كوچكتر و نه بزرگتر. اگر كوچك باشد، كه همه پيام را پوشش نمىدهد و اگر بزرگتر باشد، ذهن مخاطب را منحرف مىكند و او را از اصل فهم حقيقت باز مىدارد.
سوّم. مىتوان براى ابلاغ محتواى پيام، از ابزارهايى كه در فرهنگ و تمدن ملل گوناگون وجود دارد سود جست و آنها را به خدمت گرفت؛ چنان كه اسلام زبان اردو را در هند به خدمت گرفت و آن را ابزارى براى صدور اسلام به شبه قاره قرار داد. يا فلسفه را از يونان گرفت و آن را در خدمت آموزههاى وحيانى گذاشت و ... .
چهارم. اسلام به آداب و رسوم ملل تا زمانى كه با آموزههاى اصلى و گوهر اسلام در تضاد و تهافت نباشد، احترام گذاشته و هيچ منعى نسبت به آنها روا نمىدارد؛ مثلاً اسلام هيچگاه براى زبان و رنگ لباس و كيفيت غذاى ملل مختلف، فنون، صنايع و علوم - مادامى كه با روح اسلام منافات نداشته باشد - محدوديتى قائل نيست.
با توجه به آنچه گفته شد، از ديدگاه اسلام «عزادارى و سوگوارى» اهلبيت(ع)، مىتواند در قالبها، فرمها و ابزارى كه در ميان ملل و اقوام مختلف مرسوم بوده، محقق شود و به شيوههاى گوناگون تجلّى يابد.اين تا زمانى است كه قالبها؛ شكلها، شيوهها و گونهها، به اصل پيام و محتوا لطمه وارد نسازد؛ بلكه به بهترين نحو پيام را در ذهن و جان مخاطب جاى دهد. ازاينرو استفاده از شيوههاى عزادارى كه در زمان صدر اسلام نبوده (مانند زنجيرزنى، سينهزنى، تعزيه و ...) نه تنها بدعت در دين نيست؛ بلكه مددكار اسلام بوده و مىتواند در حد خود، شعارهاى عاشورا و اهلبيت(ع) را به گوش انسان معاصر رسانده و قلب او را به سمت باور بدانها سوق دهد.
در هر حال تأكيد مىكنيم كه اينها تنها ابزارند نه بيشتر و بايد همواره جنبه ابزارى آنها حفظ شود؛ نه آن كه خداى ناكرده ابزار بر جان مسأله فائق آيد! ابزار تنها پلى براى گذشتن و رسيدن به بن و مايه مطلب است و هيچگاه هدف اولى نمىباشد. آنچه گاهى مشاهده مىشود، متأسفانه همين قصه تلخ است كه عدهاى از روى نادانى، به ظاهر بيش از باطن اهميت مىدهند و اصل موضوع را مغفول مىگذارند.
کد سوال : 386
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا عزادارى ساير امامان(ع)، مانند عزادارى امام حسين(ع) نيست؟
پاسخ : اين به دليل گستره كمى و كيفى واقعه عاشورا است. وضعيت خاص جهان اسلام و مسلمانان، حالات حاكمان مسلمان و ظلمهاى فراوان آنان، در بند كشيده شدن انسانيت و آزادى، تحقير امت اسلامى، سلب امنيت، تشديد ظلم عليه شيعيان، فراموشى آموزههايى چون امر به معروف و نهى از منكر، شيوع بدعتها و ورود آنها به دين، اخلال در وحدت مسلمانان، فراموشى اخلاق اسلامى و انسانى و ... از يك سو و موقعيت ويژه اباعبدالله(ع) از جهت مظلوميت و تنهايى، كيفيت برخورد مسلمانان به ظاهر دوست با حضرت، نوع جنگ و برخورد فيزيكى با آن حضرت و اصحاب و اهل و عيالش، آموزهها و درسهاى تربيتى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و دينى به خصوص امام حسين(ع) از سوى ديگر؛ V}در اين خصوص نگا: حسين، نفس مطمئنه، صص 5 - 18. {Vهمه و همه شكل خاصى به اين حادثه داده است كه ابعاد گوناگون، پيچيده و ژرف آن، موضوعات و مسائل فراوانى را براى تحقيق و پژوهش فراروى محققان قرار داده است و اين با توجه به وجود هزاران كتابى است كه تاكنون در زمينه اين رويداد، به نگارش درآمده است.
حضرت رسول(ص) امام على(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن مجتبى(ع) و معصومان پس از اباعبدالله(ع)؛ به دليل همين ويژگىهاى خاص و منحصر به فرد قصه كربلا، اين همه بر احياى ياد كرد آن در قالب عزادارى تأكيد فرمودهاند.V}نگا: بحارالانوار، ج 44، ص 223، 243، 244، 245، 281، 282، 289، 291، 293 و ... .{V
به هر روى نفس حوادث عاشورا و ابعاد گوناگون آن، آن را واقعهاى بىنظير در تاريخ ساخته است؛ چنان كه امام صادق(ع) فرمود: H}«لا يوم كيومك يا اباعبدالله»{H؛ V}شيخ صدوق، امالى، ص 77.{V و روشن است كه نكوداشت هر واقعهاى، به گستردگى آن بستگى دارد و چون حادثه عاشورا چنين است، عزادارى آن نيز كماً و كيفاً با عزادارى براى واقعههاى ديگر قابل مقايسه نيست.
کد سوال : 387
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : فلسفه سياهپوشى در ايام عزادارى چيست؟
پاسخ : رنگ سياه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در مورد يا مواردى خاص، فرد يا گروهى مخصوص براى منظور ويژه خويش از آن بهره مىگيرند. رنگ سياه از جهتى رنگ پوشش است؛ يعنى، رنگ تيره سبب استتار و اختفا مىگردد و گاه براى چنين امرى به كار گرفته مىشود.V}نگا: يادداشتهايى در زمينه فرهنگ و تاريخ، صص 272-273.{V
رنگ سياه از جهت ديگر، رنگ هيبت و تشخص است و ازاينرو، لباس رسمى شخصيتها نوعاً سياه يا سرمهاى سير است، و در نقلهاى تاريخى موارد فراوانى را مىتوان يافت كه براى نشان دادن هيبت و تشخص فرد، گروه، حكومت يا مسألهاى از اين رنگ استفاده مىشده است.V}ابن اثير يكى از مورخان برجسته مىنويسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسيد: اين علامت سياه كه بر تو مىبينم، چيست؟ گفت: ابوزبير از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گفت: پيغمبر(ص) هنگام فتح مكه عمامه سياهى بر سر داشت و اين لباس هيبت و لباس دولت است. (ترجمه الكامل، ج 9، ص 114).{V
يكى ديگر از خواص و آثار رنگ سياه، آن است كه اين رنگ به صورت طبيعى، رنگى حزنآور و دلگير و مناسب عزا و ماتم است. از همين رو، بسيارى از مردم جهان، از اين رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزيزان خود سود مىجويند.
امّا بايد توجه داشت كه انتخاب رنگ سياه در ايام سوگوارى - علاوه بر نكته فوق - علتى منطقى - عاطفى نيز دارد و آن عبارت است از اين حقيقت كه كسى كه در ماتم عزيزان خويش، جامه سياه مىپوشد و در و ديوار را سياهپوش مىكند، با اين عمل مىخواهد بگويد و بفهماند كه: «تو، مايه روشنى چشم من و در حكم فروغ ديدگان من بودى و دفن پيكر تو در دل خاك بسان افول ماه و خورشيد در چاه مغرب، سينه حيات و زندگى را در چشمم تيره و تار ساخته و زمين و زمان را در سياهى و ظلمت فرو برده است».
چنان كه حضرت زهرا(س) در روز هشتم رحلت حضرت رسول(ص) بر سر قبر آن حضرت رفت و فرياد برآورد: H}«يا ابتاه انقطعت بك الدنيا بانوارها و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهرة فقد اسود نهارها، فصار يحكى حنادسها رطبها و يابسها ... و الأسى لازمنا ...»{H؛ V}بحارالانوار، ج 43، صص 174 - 180.{V «اى پدر! تو رفتى و با رفتن تو، دنيا روشنىهاى خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشىاش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود [ولى اكنون با رفتن تو ]روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شبهاى بس تاريك دارد ... و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است ...».
P}بى مهر رخت، روز مرا نور نمانده است{E}و ز عمر، مرا جز شب ديجور نمانده است{P
بنابراين، سياهپوشى، به دليل رمز و رازى كه در اين رنگ نهفته است؛ به عنوان يك رسم طبيعى و سنت منطقى نشان حزن و اندوه دارد و پيروان اهلبيت(ع) در ايام عزادارى، لباس سياه بر تن مىكنند؛ زيرا لباس سياه، نشانه عشق و دوستى به ساحت آنان، اعلام جانبدارى از سرور آزادگان، در جبهه ستيز حق و باطل و اظهار تيره شدن آفاق حيات معنوى است.V}نگا: سياهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 31 - 53.{V
لباس مشكين در عزادارى امامان نور(ع) - خصوصاً سالار شهيدان - جسمى تيره، ولى جانى روشن دارد. در ظاهر سياه است ولى در باطن سپيد و چه خوش گفته است شيخ محمود شبسترى در گلشن راز:
P}سياهى گر بدانى نور ذات است{E}به تاريكى درون، آب حيات است{P
P}چه مىگويم، كه هست اين نكته باريك {E}شب روشن ميان روز تاريك{P
کد سوال : 388
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا سياهپوشى در ميان ملل ديگر رايج است؟ آيا سياهپوشى از سوى عباسيان يا اعراب پس از اسلام به ايران منتقل شده است و در تمدن ايران چنين چيزى وجود ندارد؟
پاسخ : يكم. سياهپوشى، سنت منطقى بشر، در طول تاريخ بوده است؛ از ايران باستان گرفته تا يونان و اعراب جاهليت.
دوم. سياهپوشى از سوى عباسيان يا اعراب پس از اسلام، به ايران منتقل نشده؛ بلكه از دير باز اين سلوك عملى و ظاهرى در فرهنگ و تمدن ملت ايران ريشه داشته است. توجه به نكات ذيل اين دو مسأله را روشن مىكند:
T}1. سابقه سياهپوشى{T
شواهد فراوان تاريخى و ادبى، بيانگر اين حقيقت است كه بسيارى از ملل و اقوام جهان، از دير زمان، در ايام عزا سياه مىپوشيدهاند. به دليل مجال اندك به ذكر چند نمونه از ايران، يونان باستان و اعراب اشاره مىشود.
الف. ايران باستان؛ شواهد فراوانى در متون كهن ايرانى وجود دارد كه سياهپوشى را نشان ماتم و اندوه قلمداد كرده است. شاهنامه فردوسى - كه بيانگر فرهنگ و تمدن كهن ايران است - پر است از مواردى كه جامه سياه را نمود عزا و غم تلقى كرده است.
در خصوص زمانى كه رستم به دست برادرش شغاد، ناجوانمردانه كشته شد، فردوسى مىسرايد:
P}به يك سال در سيستان سوگ بود{E}همه جامههاشان، سياه و كبود{P
در عصر ساسانيان نيز، هنگامى كه بهرام گور درگذشت وليعهدش يزدگرد، چنين كرد:
P}چهل روز سوگ پدر داشت راه{E}بپوشيد لشگر كبود و سياه{P
فريدون هم كه از جهان درگذشت، نواده و جانشين وى چنين كرد:
P}منوچهر، يك هفته با درد بود{E}دو چشمش پر از آب و رخ زرد بود{P
P}سپاهش همه كرده جامه سياه{E} توان گشته شاه و غريوان سپاه{P
و اين سياهپوشى تا هماكنون در ايران رايج است.V}نگا: معجمالبلدان، حموى، ج 3، ص 452 و تاريخ گيلان و ديلمستان، ص 223.{V
ب . يونان باستان؛ در اساطير يونان باستان، آمده است: زمانى كه تيتس از قتل پاتروكلوس به دست هكتور، شديداً اندوهگين شد؛ به نشانه عزا، سياهترين جامههايش را پوشيد.
اين امر نشانگر آن است كه قدمت رسم سياهپوشى در يونان، به عصر هومر بازمىگردد. در ميان عبرانيان (يهوديان قديم) نيز رسم آن بود كه در عزاى بستگان خويش، سرها را مىتراشيدند و بر آن خاكستر مىپاشيدند و لباسشان در اين گونه مواقع، سياهرنگ يا نزديك به آن بود.V}دائرة المعارف، ج 6، ص 710 - 722.{V
بستانى در دائرة المعارف خود، رنگ سياه را براى عزا در تمدن اروپاى قرنهاى اخير، به عنوان مناسبترين رنگ گزارش كرده، مىنويسد: طول دوران عزادارى - بر حسب درجه نزديكى به مرده - از يك هفته تا يك سال طول مىكشد و بيوه زنان، دست كم تا يك سال عزا مىگيرند و در اين مدت لباسهاى آنان سياهرنگ و خالى از هرگونه نقش و نگار و زيورآلات است.V}دائرة المعارف، ج 6، ص 710 - 722.{V
ج . اعراب؛ تاريخ، شعر، لغت و سيره نشان مىدهد كه اعراب - از مصر و شامات گرفته تا عراق و حجاز - رنگ سياه را رنگ عزا شناختهاند.
زمخشرى (اديب و مفسّر قرن ششم) مىنويسد: يكى از اديبان گويد: راهبى سياهپوش را ديدم و بدو گفتم: چرا سياه پوشيدهاى؟ گفت: عرب زمانى كه كسى از آنها مىميرد، چه مىپوشد؟ گفتم سياه مىپوشد، گفت من نيز در عزاى گناهان سياه پوشيدهام.V}ربيع الابرار و نصوص الاخبار، ج 3، ص 747.{V
در كتابهاى تاريخى، گزارش شده است: كه عرب، در مواقع مصيبت، جامه خويش به رنگ سياه مىكردV}اخبار الدولة العباسية، ص 247.{V. در عصر پيامبر(ص) پس از پايان جنگ بدر - كه هفتاد تن از مشركان و قريش به دست مسلمين به خاك هلاكت افتادند - زنان مكه در سوگ كشتگان خويش، جامه سياه پوشيدهاند.V}السيرة النبوية، ج 3، صص 10 - 11.{V
اين شواهد تاريخى و ادبى، نشان مىدهد كه رنگ سياه از دير باز در ميان بسيارى از ملل و اقوام نشان عزا و اندوه بوده است و اين امر اختصاص به ايران يا دوران اسلام نداشته است؛ بلكه اعراب پيش از اسلام، ايرانيان و يونانيان باستان نيز به رسم عزا، جامه سياه يا كبود مىپوشيدهاند.V}نگا: تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ج 2، ص 127.{V
T}2. سياهپوشى در ميان اهلبيت(ع){T
گزارشهاى مستند بيانگر اين حقيقت است كه پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نيز مهر تأييد بر اين سنت منطقى و رسم طبيعى گذاشته و خود در مقام عمل، در عزاى عزيزان خويش سياه پوشيدهاند.
به روايت ابنابىالحديد در شرح نهجالبلاغه، امام حسن(ع) در سوگ اميرمؤمنان على(ع)، جامههاى سياه بر تن كرد و با همين جامه به ميان مردم آمد و براى آنان خطبه خواند.V}شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج 16، ص 22.{V
بنابر حديثى كه اكثر محدثان آن را نقل كردهاند، امام باقر(ع) فرمودند: زنان بنىهاشم در سوگ ابا عبد الله(ع) جامه سياه بر تن كردند: H}«لما قتل الحسين بن على(ع) لبس نساء بنىهاشم السواد و المسوح و كن لاتشتكين من حر و لابرد و كان على بن الحسين(ع) يعمل لهن الطعام للمأتم»{H؛ V}بحارالانوار، ج 45، ص 188 و وسائلالشيعه، ج 2، ص 890.{V زمانى كه امام حسين بن على(ع) به شهادت رسيد، زنان بنىهاشم لباسهاى سياه و جامههاى خشن مويين پوشيدند و از گرما و سرما شكايت نمىكردند. [پدرم] على بن الحسين به علت [اشتغال آنان به] مراسم عزادارى، براىشان غذا درست مىكرد».
T}3. فلسفه سپاهپوشى عباسيان{T
عباسيان، كه در طول قيام، داعيه خونخواهى شهيدان اهلبيت را داشتهاند و زمانى كه به قدرت رسيدند، دولت خود را دولت آلمحمد(ص) و ادامه خلافت على ابن ابى طالب(ع) قلمداد كردند و نخست وزير خويش ابوسلمه خلال را وزير آل محمد(ص) و سردار مشهورشان ابومسلم خراسانى را امين يا امير آلمحمد(ص) ناميدند.
لباس سياه در تداوم سياهپوشى ماتم و اندوه فقدان عزّت پيامبر و مصايبى كه بر اهلبيت(ع) رفته بود، انتخاب كردند؛V}شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 172.{V نه آنكه آنان سياهپوشى را در ايران و بلاد اسلامى، پايهگذارى كنند؛ زيرا سياهپوشى در عزاى از دسترفتگان، منش طبيعى و رايج بود؛ خصوصاً سياهپوشى در عزاى شهيدان اهلبيت(ع).
بنىعباس به بهانه خونخواهى شهيدان مظلوم كربلا و زيد و يحيى، پرچم سياه و سياهپوشى را به عنوان ابراز و اعلام عزاى شهيداى اهلبيت برگزيدند و با اين ترفند، دوستداران اهلبيت(ع) را به دور خود گردآوردند براى آن كه اين تبليغ ظاهرى را در اذهان مردم زنده نگه دارند؛ پس از به قدرت رسيدن، در ظاهر سياهى پرچم و لباس را شعار هميشگى خويش ساختندV}اخبار الدولة العباسية، صص 230-232 و 242.{V.
به دليل همين فريبندگى ظاهرى بود كه امام صادق(ع) و ديگر ائمه(ع) به رنگ و لباس سياه تعريضاتى داشتند؛ يعنى، مخالفت امام در اين موارد، ناظر به سياهپوشى رسمى و خاصى بود كه از سوى بنىعباس تحميل شده و نماد بستگى و اطاعت از حكومت جائرانه آنان بوده است؛ نه سياهپوشى بر اهل عزا و ماتم بر سوگ از دسترفتگان و خصوصاً مصايب اهلبيت(ع).V}نگا: سياهپوشى در سوگ ائمه نور، صص 195 - 200، 129-155، 76 و 77.{V
کد سوال : 389
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : عزادارى براى امام حسين تا چه اندازه مجاز است؟
پاسخ : با توجه به حكمت عزادارى بر اهلبيت(ع) - به خصوص امام حسين(ع) - حدّ عزادارى را شرع و عقلاء تعيين مىكنند. اگر عزادارى در شيوههايى اجرا شود كه شور را بر شعور غالب سازد و به نوعى موجب انحراف از فلسفه عزادارى گردد؛ خارج از حدود عزادارى مشروع، مقبول، موجّه و معقول است. اگر قالبهاى عزادارى به گونهاى باشد كه عقلاى جامعه، آن را تقبيح كرده، آن را موجب وهن مذهب و آموزههاى اصلى عاشورا مىدانند، قطعاً حدّ غيرمجاز عزادارى خواهد بود.
گفتنى اينكه شكل و صورت عزادارى، بايد به گونهاى باشد كه بتواند هسته و محتواى اصلى پيام عاشورا را به مردم ابلاغ كند و باور انسانها را نسبت به آنها تقويت نمايد، ولى اگر اين ظاهر به صورتى درآيد كه نه تنها باطن و مغز را نشان ندهد، بلكه باعث گردد اصل مسأله و موضوع خدشهدار شود، شكل و صورت مناسبى نخواهد بود و اين لباس بر قامت اين تن رعنا، راست نخواهد آمد.
به عنوان مثال قمهزنى - كه يك گونه خاص عزادارى است - نه تنها شعارها و گفتارهاى اصلى عاشورا را به درستى ابلاغ نمىكند؛ بلكه چنانچه مقام معظم رهبرى فرمودند، موجب وهن قضيه كربلا مىگردد و لذا غيرمجاز است.V}در اين خصوص نگا: پيرامون عزادارى عاشورا، (مجموعه سخنان، استفتائات و جوابهاى مقام معظم رهبرى در خصوص عاشورا).{V
کد سوال : 390
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : با توجه به ابهت و شوكتى كه حضرت امام حسين(ع) داشتند چرا در برخى مراسم و مجالس، چهره مظلوم و خوار، از ايشان ترسيم مىكنند چگونه توجيه مىشود؟
پاسخ : عزت - به معناى سخت، محكم و استوار بودن - صفت پسنديدهاى است كه در برخى آيات قرآنى بر آن پا فشارى شده و آن را زيبنده خداوند، و رسولش و مؤمنان دانسته است.V}نگا: نساء (4): آيه 139؛ منافقون(7): آيه 8. در روايات نيز بر اين مهم تأكيد شده است نگا: نهجالبلاغه، حكمت 371، 113؛ منتخب ميزانالحكمه، ص 346 و ... .{V
امام حسين(ع) و اصحاب ايشان، با تأسى به اين آموزه قرآنى در گفتار و عمل همواره پيش قدم بودند و هيچ گونه زبونى و ذلت را تاب نياوردند تا آنجا كه «هيهات منا الذلة» به يكى از شعارهاى اصيل نهضت عاشورايى تبديل شد.
اما متأسفانه در بعضى از منابع و نوشتهها - كه دستمايه برخى از مجالس عزادارى نيز هست - عنصر عزت در سيره نهضت سيدالشهداء(ع) مفقود و مغفول است.
ريشه و عامل روانى اين شيوه، در اين نكته نهفته است كه برخى از مبلغان نهضت حسينى، به جاى آنكه سعى و تلاش خود را در افزايش شناخت مردم با ابعاد گوناگون اين واقعه عظيم قرار دهند؛ تنها به تحريك احساسات و عواطف آنان پرداخته و براى اين منظور به نقل مطالب از هر منبع غير موثق و غيرمستند روى مىآورند و چهرهاى ذليلانه از نهضت اباعبدالله(ع) براى مردم ترسيم مىكنند!!
به هر روى، بيان پارهاى از مطالب - كه صورتى رقّت بار و به دور از عزّت براى امام حسين(ع) و اصحاب و همراهان وى مطرح مىسازد - با اصل غيرتمندى دين اسلام و سيره نبوى و علوى و اهل بيت(ع) ناسازگار و كارى غيرموجّهاست.
البته روايت «مظلوميت اباعبدالله(ع)»؛ به معناى تحليل ظلمهاى مستندى كه بر حضرت و صحابه او رفت، هيچ منافاتى با عزّتمندى آن شخصيت عظيم ندارد؛ بلكه عزّت سيدالشهداء و همراهانش را بيشتر روشن مىسازد؛ زيرا با تبيين ظلم دشمنان آن حضرت و چگونگى برخورد اباعبدالله(ع) با آن و تشريح ابعاد ظلمستيزى ايشان، مشخص مىگردد كه روحيه عزيزانه چگونه و در چه قالبى مىتواند در برابر ظلم ايستادگى كند.