• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 6366
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا شيعيان امامت را بعنوان يك اصل اعتقادى معتبر مى دانند ؟
پاسخ : زيـرا امـامت را منصب الهى مى دانند و در امام شرايط سه گانه را علم خدادادى ,عصمت , نصب الـهى معتبر مى دانند و تعيين چنين فردى مثل خود پيامبر (ص ) فقط دست خداست و بس و لذا يك اصل بنيادى دينى است نه فرعى .
کد سوال : 6367
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : جريان منصوب شدن اميرمومنان (ع ) به امامت را بيان كنيد ؟
پاسخ : كيفيت آن چنين بود كه پيامبر اكرم (ص ) هنگام بازگشت از حجه الوداع همه حجاج رادر محل ( غـديـر خم ) جمع و ضمن ايراد خطبه مفصلى سوال كرد الست اولى بكم من انفسكم ؟ همگى يك صـدا جـواب مثبت دادند آنگاه زير بغل على (ع ) را گرفته و دربرابر مردم بلند كرد و فرمود : من كـنت مولاه فعلى مولاه سپس همه مردم با آن حضرت بيعت كردند و عمر ضمن بيعت با على (ع ) گـفـت بـخ بخ لك يا على اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه و در اين روز بود كه آيه فوق نازل شد . و پيامبر اكرم (ص )تكبير گفتند و فرمودند ( تمام نبوتى و تمام دين اللّه ولايه على بعدى ) .
کد سوال : 6368
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا پيامبر اسلام (ص ) اعلام امامت آن حضرت را به تاخير مى انداختند ؟ و چگونه شدكه به اين كار اقدام كردند ؟
پاسخ : پـيـامـبـر (ص ) بيم داشتند كه مبادا مردم اين اعلام را حمل بر نظر شخصى آن حضرت كنندو از پـذيرفتن آن سرباز زنند از اينروى در پى فرصت بودن كه زمينه اين كار فراهم شود تا اينكه اين آيه نازل شد : يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه يعصمك من الـناس ( مائده / 67 ) ترجمه : اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا ( به مردم ) برسان واگر نكنى رسالت او ( خداوند ) را انجام نداده اى خداوند تو را از ( خطرات احتمالى ) مردم نگاه مى دارد و خداوند جمعيت كافران ( لجوج ) را هدايت نمى كند . ضمن تاكيد بر لزوم تبليغ اين پيام الهى به آن حضرت مژده داد كه خداى متعال ترااز پيامدهاى آن مصون خواهد داشت كه پيامبر (ص ) دريافتند كه زمان مناسب فرارسيده و تاخير روا نيست لذا در غدير خم به انجام اين وظيفه مبادرت ورزيدند . گـرچـه از روز نخست هنگامى كه آيه و انذر عشيرتك الاقربين نازل شد فرموده بودند , اولين مـومـن بـه مـن , جانشين من خواهد بود منتهى در روز غدير خم اعلام رسمى و گرفتن بيعت از مردم , عملى شد .
کد سوال : 6369
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چـرا خـداونـد در آيه 67 سوره مائده به امر امامت على عليه السلام تصريح نكرد تاهمه چيز روشن شود ؟
پاسخ : شايد دليل آنكه خداوند بزرگ به اين امر تصريح نفرموده اين باشد كه اهميت و عظمت اين مطلب را نشان دهد . همانگونه كه در آيه آمده است كه عدم ابلاغ اين مطلب برابر است با عدم ابلاغ رسالت به طور كلى ( و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ) . وجـه ديـگـر نـيز آن است كه نشان دهد پيامبر اكرم در اين خصوص نقش و تاثيرى خاص ندارند و اختيارى ندارند كه آن را كتمان كنند يا تبليغ آن را به تاخيربياندازند . ديگر آنكه خداوند بزرگ مى خواسته اند كه اين مطلب توسط پيامبر اكرم (ص ) و به زبان ايشان بيان شود .
کد سوال : 6370
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چـرا از ايـن امـام مـحـجوب نام و نشانى در قرآن كريم نيست ؟ مگر ايمان بوجود اين امام از ايمان بـوجـود مـردان گذشته كه در جهان ميزيستند و صدها سال از مرگشان گذشته مثل لقمان و ذوالـقـرنـين ضرورت كمترى داشته كه نام و نشان اينها براى عبرت و پند در قرآن كريم ب
پاسخ : آيـات زيـادى در قـرآن كـريـم هـست كه وقتى بهمديگر ضميمه شوند يا تدبر كافى در آنهابشود خصوصيات ظهور امام غائب عجل اللّه فرجه بطور وضوح بدست مى آيد . مـانند آيه يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه مائده 54 الخ و آيه وعد اللّه الذين آمنوا الخ نـور 55 و آيه و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر انبياء 105و آيه ليظهره على الدين كله صف 9 و غـير اينها با تقريباتى كه در تفسير كرديم در احتجاج طبرسى در يكى از احتجاجات اميرالمومنين على عليه السلام جواب اين شبهه را از آنحضرت نقل مى كند مبنى بر اينكه خداى متعال مى دانست كـه اگـر ائمـه هـدى رابطور صراحت در قرآن كريم معرفى مى فرمود دشمنان اهل بيت (ع ) بهر وسـيـله بود آنرااز قرآن كريم اسقاط مى كردند و قرآن تحريف مى پذيرفت با اينكه خداوند عزاسمه وعـده صريح داده كه قرآن را از تحريف حفظ فرمايد لذا مسئله امامت را بنحوى بيان فرموده كه از راه تدبر در آيات بدست آيد نه بطور صراحت . گـذشـتـه از ايـنها اشكالى كه نويسنده نامه مى كند نه تنها متوجه امامت امام غائب مى باشد بلكه شـامل امامت همه ائمه هدى است كه چرا بايد با اهميتى كه امامت دارد نام و نشان شان صريحا در قرآن ذكر نشود . بنابر اين اشكالى كه كرده مشترك الورود است زيرا نظر به آثار ناگوارى كه اختلاف شيعه و سنى و مسئله امامت و انشعاب جهان اسلام بدو فرقه سنى و شيعه و دنباله هاى تلخى كه اين انشعاب پديد آورد و خونهائى كه در اثر فتنه هاى اختلاف نامبرده ريخته شد و ضربتها و محروميتهائى كه اسلام ديد اگر امامت الهى انتصابى در بين نبودايجاب نمى كرد كه صريحا در قرآن و بيانات نبوى امامت انتصابى نفى شود ؟ و آيا دراين صورت اهميت نفى خلافت انتصابى از اهميت بيان خلافت انتصابى بـنـا بـصـحت ومشروعيت آن كمتر بود ؟ و آيا مدعى حق نداشت بگويد كه خليفه اول ( معاذاللّه ) ازخـدا و رسـول (ص ) عـاقـل تـر بـود كه خلافت خليفه دويم را از راه وصيت تثبيت كرد نه ازراه انتخاب مردم و در نتيجه بعد از ابى بكر در خلافت عمر هيچگونه اختلافى در خلافت بوجود نيامد لكن بعد از رحلت رسول خدا در اثر سكوت آنحضرت اين اختلاف خانمان سوزپيدا شد . پس اگر در صورت ثبوت خلافت انتصابى بيان آن صريحا در قرآن كريم اهميت داشت در صورت عدم ثبوت آن بيان آن نظير و معادل همان اهميت را داشت .
کد سوال : 6371
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مى گويند : لولا الامام يا لولا الحجه لساخت الارض باهلها اگر امام نباشدزمين اهلش را در خود فرو مى برد . گويم : اگر اين حديث صحيح باشد معنى آن اينست كه اگر حجت خدا ( مثل كتاب آسمانى ) در ميان مردم نباشد در آنوقت بايد جهان بپايان رسد زيرا خداوند از آفرين
پاسخ : ايـن اشـكـال مشترك الورود و بعينه بخود نويسنده وارد است زيرا اگر معنى حديث اين باشد كه حـجـت نـگهبان و حافظ كسانى است كه به آن ايمان آورده و از آن پيروى مى نمايد فرق نمى كند مـراد از حـجـت امـام غائب عليه السلام باشد يا قرآن و كتاب آسمانى مى گويد اكر حجت خدا كه نـگـهـبـان اهـل زمين است در حديث امام غائب بود اهل خراسان و قزوين را از غائله زلزله منهدم كـننده خراسان و قزوين كه علاقه مندان وپيروان وى بودند حفظ مى كرد بالمقابله بايشان گفته مـى شود : اگر حجت خدا كه نگهبان اهل زمين است در حديث قرآن كريم بود و قطعا حين زلزله صـدهـا و هـزارهـاقـرآن كـريـم در مـنـازل و خـانه هاى اهل خراسان و قزوين بود آنان را از بلاى نابودكننده زلزله حفظ و حراست مى كرد . از ايـنـجا معلوم مى شود كه فرو بردن زمين اهل خودش را كنايه از انقراض بنى نوع بشر و برچيده شـدن بـسـاط انـسانيت است و اتفاقا خود نويسنده هم ابتدا بهمين معنى تفسير كرده ولى ذيلا از تفسير اولى خود غفلت كرده است .
کد سوال : 6372
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : خداى جهان حجت خود را غيب فرموده و در صحنه زندگى ديگر مردم را ملامت مى فرمايدكه با وجود حجت من چرا ايمان نياورديد ؟ مگر من بشما بوسيله حجت خود اتمام حجت نكردم ؟ مردم در عـالـم آخـرت مى توانند جواب دهند كه خداوندا حجت تو يعنى دليل البته در ميان ما آمد ول
پاسخ : از ايـن آقـا بـايد پرسيد كه آيا پيغمبرى يا پيشوائى ديگر دينى سراغ دارد كه وظيفه هدايت مردم را داشته باشد ( و خاصه اگر ماموريتش ماموريت جهانى باشد مانندپيغمبر اكرم (ص ) آنگاه با هر فرد فـرد از امـت درهـر حـركت و سكون در هر معرفت وحكم حضورا و مشافهه تماس داشته خودش بـيـواسـطـه بهدايت و تعليم وى درهر پيش آمدى بپردازد ؟جز اينكه در تبليغ و دعوت و تعليم و هدايت خود طريق عرف و عادت رعايت نموده روش عادى را پيش گيرد و آن اينست كه با كسانى كه در دسترس خودش قرار دارند تماس شفاهى حضورى بگيرد و با كسانى كه غائب هستند از راه پـيغام يا كتابت تماس گرفته هدايت شان نمايد چنانكه در قرآن كريم مى فرمايد و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ انعام 19 و وحى شده بمن اين قرآن براى اينكه شما را و هر كه رابرسد با آن بترسانم و با پيمودن اين راه عادى امر دعوت و هدايت انجام گيرد . و بـديـهى است كه طبعا و در نتيجه مشتى از مردم بواسطه كندى فهم يا غفلت از دعوت يا دورى مـكـان يـا عواملى از اين قبيل از دريافت معارف و حكم دينى مثلا محروم مى مانند و در نتيجه از مسئوليت سختى كه در رد دعوت است و از اجر و ثوابى كه درقبول دعوت است بكنار مى باشند و حـسـاب شـان حـسـاب ديـگرى است چنانكه مى فرمايد : الا المستضعفين من الرجال و النساء و الـولـدان الـذيـن لا يـجدون حيله و لا يهتدون سبيلا نساء 98 ( مگر مردان و زنان و بچه گانى كه حيله اى نمى يابند و براهى هدايت نمى پذيرند و نيز مى فرمايد و اخرون مرجون لامراللّه اما يعذبهم و امـا يـتـوب عـلـيـهـم توبه 109و ديگرانى هستند كه براى رسيدن امر خدا بتاخير مى افتند كه عذابشان بنمايد ياتوبه شان پذيرد . )آنـگـاه رسيدن دعوت رسول بكسانى كه غائب هستند بوسيله پيغام يا كتابت و نظائر آنهاهدايت و اتـمـام حـجت است و از ناحيه رسول انجام ماموريت و وظيفه رسالت مى باشدو محروميت دسته ديـگـر از دريـافـت مـعارف و احكام دينى استضغاف است كه بنص قرآن كريم صاحبان آن معذور مى باشند و خداوند با آنها معامله خاصى دارد . از آنـچـه گـفـتـه شد پاسخ اين شبهه نيز روشن شد زيرا :طبق اخبار متواترى كه از طرق عامه و خاصه از نبى اكرم (ص ) و ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده كه تاريخ حيات و سيره امام غائب (ع ) را توضيح مى دهد . آنحضرت فرزند امام حسن عسگرى (ع ) امام يازدهم شيعه اثنا عشرى مى باشد كه در سال دويست و پـنـجـاه و شش قمرى در سامرا , متولد شده و نظر باينكه خليفه وقت تصميم جدى بقطع نسل امامان اهل بيت و خاتمه دادن به قضيه امامت شيعه گرفته بود بدستورپدر بزرگوارشان ولادت و وجود امام پنهانى بود و از غير خواص شيعه كسى از ايشان خبرى نداشت . و تـا شـش سـال بـهـمـيـن تـرتـيـب بود و پس از آن در سال دويست و شصت قمرى كه حضرت عسگرى فوت كردند امامت به آن حضرت انتقال يافت ولى باز آنحضرت در حال غيبت بسر مى بردو وسيله تماسى كه با شيعه داشت اين بود كه بقول علماء و محدثين اعتباريه ونائبهاى خاصى داشت كه بوسيله آنها توقيعاتى از آنحضرت صادر مى شد و جواب سوالات داده مى شد . ايـن وضـع كـه زمـان غيبت صغرى ناميده مى شود تقريبا هفتاد سال طول كشيد و چهار نفرنائب خاص يكى پس از ديگرى آمدند و رفتند و بعد در نيابت خاصه بسته شد و غيبت كبرى شروع شد و رابطه امام با مردم همان فقهاء و محدثين مى باشند كه امام بقول آنها اعتبار داده . و پـس از انقضاء غيبت كبرى طبق اخبار آنحضرت ظهور فرموده و زمام حكومت اسلامى رابدست گـرفـته و دنيا را پر از عدل و داد مى كند پس از آنكه با ظلم و جور پر شده باشد و پس از ظهور و تسلط بر دنيا با سيرت رسول اكرم (ص ) در دعوت و هدايت عمل كند يعنى با حضار تماس حضورى و با غير حضار با وسائل مناسب غيبت رفتار مى نمايد . با اين معرفى كه از تاريخچه حيات و سيرت امام غائب شده شبهه نويسنده نامه مندفع مى شود زيرا كـسـى كه با غيبت امام و نرسيدن حجت مى خواهد حجت خدا را ابطال نمايديا از كسانى است كه در زمان غيبت امام زندگى مى كرده در آن عهد وسائل ارتباطامام با مردم بواسطه نواب خاصه و عـامـه تامين مى شد و حجت مى رسيد و يا از كسانى است كه در زمان ظهور و بسط يد آن حضرت زنـدگـى مى كرده در آن عهد حجت خدا بحاضرين و غائبين مى رسد و سيرت وى چنانكه گفته شد سيرت رسول خدا است . اگـر گفته شود كه با وجود حجيت قول فقها , و محدثين نيازى بوجود و امامت امام غائب نيست جـواب مـى دهم كه خود حجيت قول فقهاء و محدثين كه در روايات است متوقف بوجود امام است وگرنه امام همان فقيه و محدث بود . از ذيـل نـامـه پـيـداسـت كه نويسنده مذهب تسنن را تاييد مى كند و بالخصوص بمذهب وهابيت ميگرايد كه از شعب اشعريه است . مذهبى كه صفات ذاتيه خداى متعال ( حيات - علم - قدرت - سمع - بصر - اراده -كلام ) را هفت تـا مى شمارد و زائد بر ذات و قديم با قدم ذات مى داند مذهبى كه جزخداى متعال در عالم هستى علت فاعلى نمى داند . در صـورتـى كـه لازمه انحصار علت فاعلى در خداى متعال اينست كه ما در عالم هستى نشانى از علت و معلول نديده باشيم و رابطه اى ميان دو چيز و دو پديده ازپديده هاى جهان جز جريان عادت وجود نداشته باشد و در اين صورت راهى براى اثبات وجود خداى متعال نداريم زيرا مفهوم علت و معلول را نيافته ايم كه در خدا اثبات نمائيم . و در صـورتـى كـه هفت تا صفات ذات را زائد بر ذات و قديم باقدم ذات دانستن لازمه اش مستقل بـودن ذات و صـفات خداى متعال است و در نتيجه نه ذات علت صفات خواهد بود نه صفات علت ذات و عـلـت هـمـديـگـر پس , هر يك از آنها بذات خود موجود و غير محتاج بديگرى يعنى واجب الـوجود - مى باشد و در نتيجه اثبات واجب الوجود اثبات مجموعه ايست از هشت تا واجب الوجود با اينحال اين آقايان بعقيده خودشان وجود خدارا اثبات مى كنند و موحدند و پيروان مذاهب اسلامى ديگر خاصه شيعه بعقيده شان مشرك فاعتبروا يا اولى الابصار .
کد سوال : 6373
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : طبق آيه 55 سوره آل عمران , يهود و نصارى تا دامنه قيامت در جهان خواهند بود وهمواره اين دو مذهب به زندگى خود ادامه خواهند داد با اينكه در اخبار و روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى (عج ) مى خوانيم كه او همه اديان را زير نفوذ خوددرمى آورد ؟
پاسخ : در روايـات مـربـوط به ظهور حضرت مهدى (عج ) آمده كه هيچ خانه اى در شهر و بيابان نمى ماند مـگـر ايـنـكه توحيد در آن نفوذ مى كند , يعنى اسلام به صورت يك آيين رسمى همه جهان را فرا خواهد گرفت و حكومت به صورت يك حكومت اسلامى درمى آيد , و غير ازقوانين اسلام چيزى بر جـهـان حـكومت نخواهد داشت و يا هيچ مانعى ندارد كه اقليتى ازيهود و نصارى در پناه حكومت حـضـرت مهدى با شرايط اهل ذمه وجود داشته باشد زيراحضرت مهدى مردم را به اجبار به اسلام نمى كشاند , و توسل او به قدرت و نيروى نظامى براى بسط عدالت و برانداختن حكومت هاى ظلم و قرار دادن جهان در زير پرچم عدالت اسلام است نه براى اجبار به پذيرفتن اين آيين , وگرنه آزادى و اختيارمفهومى نخواهد داشت .
کد سوال : 6374
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : فلسفه صلح امام حسن عليه السلام و جنگ امام عليه السلام چيست ؟
پاسخ : در مـورد قـيـام امام حسين عليه السلام و صلح برادر بزرگوارش امام حسن عليه السلام بايد تمام جـهات تاريخى و اوضاع و احوال زمان آن دو بزرگوار را در نظر بگيريم تااسرار آن صلح و اين جنگ روشن شود . درسـت اسـت كـه معاويه از نظر روحيات چندان تفاوتى با فرزندش يزيد نداشت , ولى به گواهى هـمـه تـواريـخ , مـعـاويه مردى محافظه كار و مرموز بود و سعى مى كرد اعمال نارواى خود را در قالبهاى فريبنده وعوام پسند بريزد . داسـتان بر سر نيزه كردن قرآنها در جنگ صفين و با اين حيله جلو شكست قطعى خود را گرفتن نـمـونـه اى از اين موضوع است ; ولى جانشين خام وناپخته او - يعنى يزيد - نه تنها به اصول اسلام عـقـيـده اى نـداشـت بلكه از اصول كشوردارى و سياست بكلى بى بهره بود , لذا آن مختصر حفظ ظاهرى را هم كه معاويه مراعات مى كرد رعايت نمى نمود , آشكارا قوانين اسلام را زير پا گذاشته و بى پروا بامقدسات اسلام مخالفت مى نمود و پرده درى و وقاحت را به حداكثر رسانيده بود . در چـنـين شرايطى , افكار عمومى مسلمانها آماده شورش بر ضد دستگاه بنى اميه وبرچيدن اين بساط نگين بود . در ايـنـجا بود كه قيام امام حسين عليه السلام به عنوان آخرين ضربت كار خودش را كرد و ماهيت ايـن خاندان را كه بر اثر اعمال بى رويه يزيد تا اندازه اى روشن شده بود , كاملا بر ملا نمود و نتيجه آن , پيروزى اسلام و شكست واقعى بنى اميه و طرد آنها از صفحه عمومى افكار مسلمانها بود ;ولى اوضاع و شرايط زمان معاويه اينچنين نبود . و به قول يكى از دانشمندان , اگر امام حسن عليه السلام در زمان يزيد بود قيام مى كرد و اگر امام حسين عليه السلام در زمان معاويه بود صلح مى كرد . گـواه روشـن ايـن مـطـلب اين است كه : خود امام حسين عليه السلام بعد از برادرش امام حسن عليه السلام حدود ده سال در برابر معاويه صبر كرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود , ولى به محض اين كه شنيد معاويه از دنيا رفته و فرزند وى يزيد به جاى پدر نشسته , مبارزه را شروع كرد و از آغاز بـا رد قـطعى بيعت او , به وى اعلان جنگ داد و از پاى ننشست تا در صحنه جانبازى كربلا آخرين قـطـرات خـون خـود را در راه سربلندى و عظمت اسلام و كوتاه كردن دستهاى آلوده و جنايتكار بنى اميه نثار كرد . ضـمنا از بيانات ياد شده روشن مى شود كه خاموش نشستن در برابر دستگاه معاويه كه ظواهر را تا حـدودى رعـايـت مـى كرد و پرده درى را از حد نگذرانده بود - آن هم براى حفظ خون مسلمانان بى گناه - براى حضرت امام حسن و براى حضرت امام حسين عليهماالسلام - در ده سال از امامت ايشان ذلتى نبود . مـوضـوع مـهـم ديـگرى كه بايد بر آنچه گفته شد افزود , اين است كه طبق گواهى تاريخ ‌وضع سـيـاسـت خارجى مسلمانان در زمان معاويه ايجاب چنان صلحى را مى نمود ; زيراامپراطور روم شـرقـى كه جنگهاى داخلى مسلمانان را به دقت تعقيب مى كرد , خود راآماده مى ساخت كه اگر جنگ ديگرى ميان امام حسن عليه السلام و معاويه درگيرد , برمرزهاى كشورهاى اسلامى حمله كند و شكستهاى گذشته خود را جبران سازد و اگر چنين حادثه اى رخ مى داد , ممكن بود ضربه سختى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد شود . چنين شرايطى ايجاب مى كرد كه امام مجتبى عليه السلام صلح كند و دشمن را عملا سرجاى خود بنشاند .
کد سوال : 6375
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مسائل بنيادى امامت كدامند ؟
پاسخ : 1 - نصب شدن از طرف خداى متعال , 2 - داراى علم خدادادى و مصون از خطاء بودن ,3 - معصوم بودن از گناه و زشتيها .