• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 6356
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : كدام آيات , بشارت برپايى حكومت الهى جهانى را مى دهد ؟
پاسخ : آيـاتى مثل و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون ( انبياء / 105 ) ترجمه : در زبور بعد از ذكر ( تورات ) نوشتيم :بندگان شايسته ام وارث ( حكومت ) زمين خواهند شد . و نيز آيه شريفه : و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين ( قـصـص / 5 ) ترجمه : ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم . كـلـمـه نـريـد اشاره به اراده استمرارى الهى است , لذا در بسيارى از اخبار به حضرت مهدى (ع ) تـطـبـيق شده است و نيز آيه شريفه وعد اللّه الذين امنوا منكم و عملواالصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم ( نور / 55 ) ترجمه :خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كـارهـاى شايسته انجام داده اند , وعده مى دهد كه قطعا آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد . در اخبار است كه مصداق كامل اين وعده , زمان ظهور حضرت ولى عصر (عج ) است .
کد سوال : 6357
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قرآن مى گويد با دست خويش خود را به هلاكت نيفكنيد پس چرا در روز عاشورا باآنكه مى دانست كشته مى شود در مقابل بنى اميه قيام كرد ؟
پاسخ : بـايـد تـوجه داشت كه جان انسان , ارزشمندترين سرمايه وجود او نيست , ما حقايقى با ارزش تر از جان داريم , ايمان به خدا , آيين اسلام , حفظ قرآن و اهداف مقدس آن , بلكه حفظ حيثيت و آبروى جـامـعـه اسلامى , اينها اهدافى والاتر از جان است كه قربان شدن در راه آن هلاكت نيست , اصولا تـهـلكه و هلاكت با شهادت دو مفهوم متباين دارد تهلكه به معنى مرگ بى دليل است در حالى كه شهادت قربانى شدن در راه هدف و نايل گشتن به حيات جاويدان است .
کد سوال : 6358
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا روايات داله بر ثواب گريه كردن بر حسين عليه السلام صحيح و قرائت آن جايزاست يا نه ؟
پاسخ : حـسـيـن ( عـلـيـه السلام ) كشته شد تا عمل به شعائر اسلام باقى بماند و او از كسيكه متجاهر به معاصى باشد تبرى مى جويد همانگونه كه از يزيد و اصحاب او تبرى مى جست ,و اما ذكر اخبار ثواب گـريستن بر حسين ( عليه السلام ) و دل خوش كردن به آن و عمل نكردن به مرام حسين نه تنها اثرى ندارد بلكه بعضى از علماء آنرا جنايتى بر حسين ( عليه السلام ) دانسته اند .
کد سوال : 6359
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيـا سـر مـقدس امام حسين عليه السلام تكلم كرد ؟ و اگر چنين است پس چگونه مردمى كه اين معجزه را ديدند هدايت نشدند ؟
پاسخ : سـخـن گـفـتـن سـر مـقـدس امـام حـسـيـن عـليه السلام در كتب معتبره مثل كتابهاى بحار مرحوم مجلسى و كتاب منتخب طريحى و كتاب لهوف سيد بن طاووس و كتاب ارشاد شيخ مفيد نـقـل شده است و اينگونه امور كه جزء كرامات است نه معجزات بنابر صحت وقوعش , در نزدهمه مردم اتفاق نيفتاده است بلكه نزد بعضى كه ناقل آن بوده اند اتفاق افتاده ودر آن نيز حكمتى بوده است چه آن حكمت نزد ما معلوم باشد يا مجهول . اضـافـه بـر اين اگر فرضا در نزد مردم هم چنين وقايعى اتفاق مى افتاد لازمه اش متنبه شدن آنها نبود زيرا چقدر انبياء الهى معجزات آوردند ولى مردم اصلاح نشدند , و دراخبار منقول است كه سر مقدس يحيى بن زكريا بعد از شهادتش تكلم با قاتل خود كردولى باز هم موثر واقع نشد و علت اين امـر غـلـبـه حـرص و شـهوت و طمع بر مردم است ووقتيكه آنها غرق در اينگونه امور شدند ديگر مـوعـظه در آنها اثرى نمى كند و اصلا درآن گونه امور عجيب و غريب تفكر نمى كنند , مردميكه مـرتـكـب جنايت بزرگى مى شوند وعترت پيامبرشان را مى كشند و عيالات او را فحش داده و به اسارت مى برند چه بعدى دارد كه معجزه يا كرامت در آنها اثر نكند . و بهترين گواه بر اين مطلب مشاهده احوالات مردم زمان خود ما است كه در خيانت ومكر و حيله فـرو رفـتـه و ديگر هيچ موعظه اى در آنها اثر نمى كند و حكام ظالم برآنها مسلط شده و دشمنان اسـلام بر مسلمين حاكم شدند ( و قدس را اشغال و سرزمينهاى اسلامى را مورد هجوم همه جانبه خود قرار دادند ) و مسلمين هنوز در خواب هستند .
کد سوال : 6360
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در نقل است كه امام حسين ( عليه السلام ) 5 لباس به محمد بن بشير حضرمى دادند كه قيمت هر كدام بيش از يكصد ليره عثمانى بود , و اين مسئله با زهد امام كه پيروجد و پدر خود بودند ( و على ( عليه السلام ) لباس پشمينه و خشن در زير لباسهايش مى پوشيد ) سازگار نيست ؟
پاسخ : اولا : بـعـضى گمان مى كنند كه زهد يعنى فقر و فلاكت , و لذا ثروت را با آن منافى مى دانند , در حـالـيـكه حقيقت زهد حرص نزدن بر مال دنيا , و مساوى بودن داشتن ونداشتن ثروت نزد آدمى است , و خداوند زهد را در دو كلمه جمع كرده و فرموده ( لكى لا تاسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم ) ( سوره 57 / آيه 23 ) . و اصولا زهد وقتى ظاهر مى شود كه انسان ثروتمند باشد و بدون بخل ورزى از ثروت خودبذل كند چـون فـقـيرى كه ثروتى ندارد و مالك چيزى نيست چه زهدى در حق او صادق است ؟ و اين زهد قهرى چه فضيلتى به حساب مى آيد و ثانيا : پيامبر و على عليهماالسلام كه نان جو خورده و لباس خشن مى پوشيدندبخاطر مصالح مسلمين و وضع بد مردم در آن زمان چنين زندگى مى كردند و لذا وقتى بعضى مثل سفيان ثورى و بعضى ديگر از متصوفه به امام باقر و امام صادق ( عليهماالسلام ) اعـتـراض مى كردند كه با اينكه جد شما زهد پيشه بود شما چرا در رفاه زندگى مى كنيد , پاسخ مـى دادنـد كـه مـقـتضاى آن زمان آنگونه زندگى كردن بود , و امروز وضع به گونه اى است كه مى توان چنين زندگى كرد . و همينطور از امام رضا ( عليه السلام ) هم كلامى در اين زمينه نقل شده است . و ثـالثا : على ( عليه السلام ) در مدينه باغ و بستان و چشمه هائى ( مثل چشمه ابى نيزر و بغيبغه ) داشتند كه قيمت آنها به هزاران دينار مى رسيد اما همه را در راه خدا وقف نمودند . و رابـعـا : امـام حـسـيـن ( عليه السلام ) آن لباسها را خودش نپوشيده بود بلكه آنهارا براى چنين روزگـارى نـگاه داشته بود , يعنى آنها را نگاه داشته بود تا در راه خدا بدهد و معلوم است كه براى نجات يك مجاهد در راه خدا انفاق كردن بهترين عمل فى سبيل اللّه است . و خـامسا : بنابر بعضى از نقلها امام حسين ( عليه السلام ) بعد از شهادتش هفت ياهفتاد هزار دينار طـلا بـدهـكار بود كه امام سجاد ( عليه السلام ) وقتى به مدينه مراجعت نمود , باغى كه متعلق به پدرش بود به سيصد هزار فروخت و دين پدر راپرداخت كرد . بنابر اين زهد , قطع علاقه از دنيا و مال و ثروت است , نه فقير بودن , و امام حسين ( عليه السلام ) زاهدترين افراد زمان خود بود .
کد سوال : 6361
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : وقتيكه مى گوئيم امام حسين عليه السلام براى حفظ اسلام كشته شد به دين خدا اهانت كرده ايم , و در حقيقت پذيرفته ايم كه نابودى و بقاء اسلام منوط به بود يا نبوديك انسان است ؟
پاسخ : مـنظور از اينكه امام حسين عليه السلام براى دفاع از دين كشته شد اين است كه دين با شهادت او زنـده مـى شـود و ايـن وضـع در مـورد همه شهدا صادق است مانند حمزه , جعفرو امثال آنها كه شهادتشان موجب حيات دين شد و آنها در عوض حيات جاودانه اى نزدخدا يافتند . البته دين عبارت از احكام و قوانين است كه از طرف خدا توسط پيامبر بر مردم آورده شده و حيات آن منوط به عمل مردم به آن است و چون يزيد با اعمالش موجبات ابطال احكام و اضمحلال دين را فراهم آورده بود , و به مصداق الناس على دين ملوكهم مردم كه حاكم خود را متجاهر به فسق و شرب خمر و ارتكاب فجور و ترك نماز و روزه مى ديدند , نيز به همان مسير مى رفتند و امام حسين ( عـلـيه السلام ) باشهادت خود و عزيزانش جلوى نابودى دين را گرفت و خودش فرمود :ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى پس در حقيقت امام حسين ( عليه السلام ) نفس خـود را فـداى شـرف دين و حفظ آن كرد ,و اين اهانت به دين نيست چون ما دين را با اين تفسير بـالاتر از جان امام معصوم دانسته و قائليم كه حتى براى حفظ دين اگر لازم باشد امام هم بايد فدا شود .
کد سوال : 6362
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : نويسنده اى مى گويد چنين نيست كه هميشه به يك امام زنده نيازمند باشيم زيرا آن امام الهى كه هـمـيـشـه زنده و حاضر است و غيبت ندارد و از راهنمائيهايش مى توان برخوردار شد همان قرآن كـريـم اسـت بدليل آنچه در خود قرآن آمده كه من قبله كتاب موسى اماما سوره احقاف
پاسخ : طبق دعوى نويسنده قرآن كريم از آن جهت است كه كتاب آسمانى و هدايت كننده است امام امت اسلام است و نيازى به تشخيص كه امام الهى باشد نيست و اين دليلى است ناتمام و غير منتج . اولا خـداى مـتـعـال كتابى براى ابراهيم عليه السلام بنام صحف ذكر مى فرمايد : صحف ابراهيم - سـوره اعـلـى 19 - و نـاگزير اين كتاب چون آسمانى و وحى الهى بوده امام وقت و هدايت كننده مـومـنـيـن بـابراهيم عليه السلام بوده و از جانب ديگر بموجب آيه كريمه : و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماماالخ بقره 124 . ابـراهـيم عليه السلام را صريحا امام خدائى معرفى مينمايد و ازاينجا روشن مى شود كه امام بودن كـتـاب آسـمانى منافات با امامت خدائى يك كس ديگرندارد و ممكن است با وجود كتابى كه امام اسـت امـام خـدائى ديـگـرى در وقـت حـاضـر وجـودداشته باشد مانند ابراهيم و صحف ابراهيم عـلـيه السلام و البته اگر نيازى بامام خدائى نبود خداى متعال كه منزه از لغو و بيهوده است جعل نـمـى فـرمـود پـس امامت قرآن كريم به آن معنى از امامت كه نويسنده مى گويد از امام ديگر كه خدائى باشد مغنى نيست . و ثـانـيـا : بـديهى است كه بيانات قرآنى در توضيح مقاصد و روشن كردن تفاصيل معارف دينى و خاصه در احكام احتياج مبرم به بيانات نبى اكرم دارد قرآن كريم پنج نمازيوميه را گوشزد فرموده و تـفـصـيـل : اجزا , و شرائط و آداب و سنن آنها با بيانات نبى اكرم (ص ) بدست مى آيد و همچنين روزه و زكوه و حج و جهاد و غير آنها و خداى متعال اين هدايت نبى (ص ) را كه متمم هدايت و بيان قـرآن مـى بـاشـد صـريحا براى ايشان تصديق فرموده و امثال آيه شريفه و انك لتهدى الى صراط مـسـتـقـيـم شـورى 52( و بـدرستى تو بسوى راه راست هدايت مى كنى ) و آيه : و انزلنا اليك الـذكـرلـتـبين للناس ما نزل اليهم نحل 44 - و نازل كرديم بسوى تو ذكر ( قرآن ) رابراى اينكه بـمـردم روشـن كنى آنچه را به سوى ايشان تدريجا نازل شده - همان معنى امامت را كه نويسنده براى قرآن كريم ذكر مى كند براى نبى اكرم (ص ) اثبات مى كندپس نبى اكرم هم امام است بهمان معنى كه قرآن امامست و هم نبى اكرم (ص ) در امثال حديث ثقلين و حديث سفينه معنى امامت را براى عترت خود و اينكه قرآن و اهل بيت هرگز از همديگر جدا نمى شوند و مردم تا تمسك بقرآن و عترت داشته باشند گمراهى به آنان راه نخواهد داشت .
کد سوال : 6363
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اگر ما بخواهيم افسانه سازى كنيم و يك موجود غيبى هزار ساله را امام زمان بدانيم راهى مخالف بـا عـقل و وحى هر دو پيموده ايم زيرا وحى مى گويد : اثر امام هدايت و راهنمائى اوست پس اگر امـام خـود نـاپـديد شد و كتاب و اثرى از او نماند تامشكلات روز را جواب گويد
پاسخ : مـقدمه چند چيز را بايد متذكر بوده در نظر گرفت :اول اينكه هدايت بمعنى راهنمائى و رهبرى بـدو مـعـنى اطلاق مى شود يكى بمعنى نشان دادن راه فقط كه ارائه الطريق ناميده مى شود دوم رسانيدن بمقصد و هدف كه ايصال بمطلوب ناميده مى شود و اثر هدايت بمعنى اول امكان رسيدن هـدايـت شونده است بمقصديعنى ممكن است هدايت شونده هدايت كننده را بپذيرد و با پيمودن راهى كه نشان داده شده بمقصد برسد و ممكن است نپذيرد و نرسد ولى هدايت بمعنى دوم فعليت رسيدن بمقصد را پيوسته دارد خداى متعال مى فرمايد : انك لا تهدى من احببت و لكن اللّه يهدى مـن يـشاء قصص 56 ( تو نمى توانى هر كه را خواستى بمقصد برسانى و لكن خداهر كه را بخواهد بمقصد مى رساند ) . دوم ايـنـكـه هدايت بمعنى ارائه الطريق در انبياء و رسل كه حاملان وحى و فرستادگان خدايند و بـراى دعـوت مـبـعوثند لازمه نبوت و رسالت مى باشند و بدون استثناء هدايت خاصيت و اثر نبوت است فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين بقره 213 رسلامبشرين و منذرين لئلا يكون للناس عـلـى اللّه حـجـه بعد الرسل نساء 165 و آيات بى شمار ديگرى در قرآن در همين معنى است بلكه مومنين امت هم از اين سمت سهمى دارند چنانكه مى فرمايد : قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بـصـيـره انـا و مـن اتـبـعـنـى يـوسـف 108 و نـيـز مـى فرمايد : كنتم خير امه اخرجت للناس تـامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر 11 - روشن است كه امر بمعروف و نهى از منكر وهمچين دعوت مصداق هدايت هستند و گرچه نامش برده نشده است ( آل عمران )سوم : اينكه اثر امامت و پـيـشـوائى چنانكه در نامه نيز اشاره شده , به صريح قرآن كريم هدايت و راهنمائى است چنانكه مى فرمايد : و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا انبياء 73 و مى فرمايد : و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا سجده 24 پس اعطاءامامت اعطاء هدايت خواهد بود . چـهـارم : اينكه ابراهيم عليه السلام كه بنص آيه شريفه : اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انـى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين بقره 124 ( و يادآور زمانى را كه پروردگار ابراهيم او را با كلماتى امتحان كرد و ابراهيم آنها را تمام كرد ( درست انجام داد ) فـرمـود : بـدرسـتى من ترا براى مردم پيشوا قرار مى دهم گفت : و از ذريه من , فرمود عهد من ( فـرمـان مـن ) بـسـتـمـكـاران نـمى رسد ) پيشواى مردم قرار گرفته امامت و پيشوائى او در آخر عهدابراهيم عليه السلام بوده كه امتحانات الهى را مانند آتش رفتن و اعتزال از قوم خود و مهاجرت بـفلسطين و قربانى فرزندش اسماعيل بفرجام رسانيده و از عهده آنهابرآمده بوده چنانكه امتحان بـودن قضيه قربانى اسماعيل (ع ) در آيه كريمه : ان هذا لهوالبلاء المبين صافات 106 ( اين قضيه يـعـنـى قـضـيـه قـربـانـى اسـماعيل امتحانى است آشكار ) بيان مى فرمايد :حاصل اينكه ابراهيم عـلـيـه الـسلام پيش از رسيدن فرمان امامت مدتى نبى و رسول و يكى از پيامبران اولوالعزم بود و كتاب و شريعت داشت و بدعوت و هدايت مردم ميپرداخت و اين مطلب از لابلاى آيات قرآنى مانند آفتاب روشن مى باشد . با تامل وافى در اين مقدمه روشن مى شود كه تفسير هدايت كه لازمه امامت است وگرفتن آن به مـعنى ارائه الطريق يكى از اغلاط رسوا كننده است زيرا آيه بقره و آيه سوره انبياء در امامت ابراهيم عـليه السلام صريحند و بنابر اين معنى ( ارائه الطريق ) وقتى بابراهيم عليه السلام امامت مى دهند كه سمت هدايت بمعنى ارائه الطريق را بواسطه نبوت و رسالت بالفعل داشته و اين تحصيل حاصل واضـحـى است وتحصيل حاصل محال است بطورى كه حتى حيوانات با غريزه شعور حيوانى خود اسـتـحال آنرا ميفهمند و اعتراض نويسنده نامه بشيعه كه امامت امام غائب كه هدايت بمعنى ارائه الطريق ندارد غير معقول است غلطى غير قابل اصلاح . پـس نـاگـزيريم كه هدايت امامت را در آيه بمعنى ايصال بمطلوب بگيريم آرى سوق اعمال مردم بـسـوى خـدا از حـيـن صدور دنيوى تا حساب اخروى آنها در عهده امام عليه السلام است چنانكه روايـاتى كه از ائمه هدى عليهم السلام در ابواب مختلفه عوض اعمال وانعكاس اعمال اهل شهرها كـه بـسـتـونـهاى نورى كه بالاى آنها است و بعرش خداوندى وحضور ائمه پيش مختصر و در قبر عندالمسائله و دعوت مردم روز قيامت بتوسط امامشان و توزيع نامه هاى اعمال و اعراف و صراط و شفاعت وارد شده است همين معنى را متضمن است . واضـح اسـت كـه اداره امر اعمال امرى است ملكوتى و ارتباطى به مسئله غيبت و حضورجسمانى ندارد و حال غيبت و حضور برايش متساوى است و اين مطلب با اين معنى منافات ندارد كه امام از راه اينكه بحقايق معارف دين و حلال و حرام آن علم دارداگر حاضر و در دسترس و مبسوط اليد باشد به آنچه از معارف بپرسند پاسخ دهد و يامشكلى كه پيشش ببرند حل اشكال نمايد .
کد سوال : 6364
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : عـلـمـاى شـيعه چون فائده اى براى وجود امام غائب سراغ ندارند گاهى موضوع را احاله به آينده مى دهند كه امام در آينده جهان را پر از عدل و داد مى كند . گوئيم : پس امام امام آينده است نه امام زمان .
پاسخ : تهمتى است ناروا . كسى از علماء شيعه و متكلمين شان امامت را بمعنى بسط عدل وداد نگرفته در عين حال كه همه ظهور امام غائب و بسط عدل و دادش را ذكركرده اند .
کد سوال : 6365
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : خدائى كه بتاييد خود اراده دارد كه در آينده جهان را از نور عدالت پر كند چه حاجت داشته كه از هزار سال پيش كسى را ذخيره براى قرنهاى بعد نمايد مگرنمى توانسته نعوذ باللّه تعالى كه در وقت مقتضى چنين انسانى و پيشوائى بوجودآورد ؟مگر خداى قدوس و توانا كار بيهوده
پاسخ : اولا لازمه قدرت مطلقه و توانائى نامتناهى خداى متعال اينست كه هم كار تدريجى ومهلت دار و هم كار دفعى و فورى و بى مهلت تواند كرد گذشته از اين امروزه بثبوت علمى رسيده كه پيدايش و تـكـون مـوجـودات و اجـزاء اين عالم مشهود كه در آن زندگى مى كنيم بدون استثناء بر اساس حـركـت و تـدريج استوار است و مهلت مى خواهد و بديهى است كه اگر تدريج و مهلت در تحقق كـارى بـا قـدرت صاحب و كننده كار منافات داشته باشد در استحاله آن فرقى ميان يك ساعت و هـزار سـال نـيست و فاصله كم باشد يا زيادبا قدرت نمى سازد آنگاه بايد گفت كه اشكال مشترك الورود است و اين نويسنده انگشت روى هر پديده اى بگذارد و بهر موجودى اشاره كند و همه آفريده و مـخـلـوق خـدايـنـدتـكـون هر موجود مفروضى چون تدريجى است با قدرت مطلقه خداوندى نمى سازد چرا خداآسمانها و زمين را در شش روز آفريد نه در يك لحظه ؟ چرا تكون نبات و حيوان تحقق تدريجى دارد نه يك لحظه ؟ چرا نطفه انسان در نه ماه انسان تام مى شود نه در يك لحظه ؟ چـرا انـواع مـعادن كه انسان امروز باستخراج آنها توانا شده و مى كند درهزارها سال قبل در شكم خاك براى بشر امروز ذخيره شده ؟ در حاليكه مى فرمايد خلق لكم ما فى الارض جميعا بقره 29 ( هر آنچه را كه در زمين هست براى شماآفريد .