کد سوال : 321
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا تشكيلاتى مانند مجلس، مجمع تشخيص مصلحت، خبرگان و... در زمان پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نبود؟
پاسخ : بررسى فلسفه وجودى و علّت تشكيل هر كدام از تشكيلات ياد شده بررسى گستردهاى مىطلبد. ليكن به طور كلى وجود اين قبيل تشكيلات بر اساس ضرورتها و شرايط زمانى بوده و براى اداره جامعه كنونى لازم است و هيچ گونه منافاتى با آموزههاى اسلامى، حكم عقل، سيره حكومتى پيشوايان اسلامى و حوزه اختيارات ولى فقيه ندارد. توضيح آن كه:
يكم. از متون و منابع معتبر دينى در باب دولت و حكومت برمىآيد كه اسلام بر شكل خاصى از ساختار نظام سياسى، با جزئيات مشخص اصرار ندارد؛ بلكه اسلام فراتر از معرفى شكل خاصى از حكومت و متناسب با احكام ثابت و تغييرناپذير خود، چارچوب كلى و كلانى را معرفى كرده است اين چارچوب در درون خود، تغييرات، و اشكال متعدّد و گوناگونى را برمىتابد. اسلام نه به طور كلى مردم را به حال خود رها كرده كه هر چه خواستند، انجام دهند و نه شكل تنگ و محدودى را براى حكومت معرفى مىكند كه فقط در شرايط زمانى و مكانى محدودى، قابل اجرا باشد. چارچوب كلانى كه اسلام ارائه مىدهد، از دامنه و خطوط وسيعى برخوردار است كه اشكال صحيح و عقلايى حكومت در آن مىگنجد.
اصول حاكم بر ساختار نظام سياسى اسلام عبارت است از:V}مقدمهاى بر مبانى حقوقى - كلامى نظام سياسى در اسلام، ص 149.{V
1. ضرورت مشروعيت الهى مجريان،
2. ضرورت اسلاميت قوانين،
3. توجه به جايگاه مهم مردم به عنوان مبدأ شكلگيرى و كارآمدى همه نهادها،
4. امكان خطاى مجريان و ضرورت نظارت بر آنان.
دوم. تشكيل حكومت در هر جامعهاى، مستلزم وجود ساختارها و نهادهايى جهت اداره هر چه كارآمدتر آن است. اين ساختارها و نهادها براساس سطح گستردگى آن جامعه و نيز مقتضيات زمان و مكان، متفاوت است. در جوامع ساده و ابتدايى گذشته، اداره جامعه با وجود چند نهاد اندك و انگشتشمار ميسّر بود؛ ولى در جوامع پيچيده كنونى -به علت دگرگونىها و تحولات اساسى كه در ابعاد مختلف سياسى، اجتماعى، اقتصادى، صنعتى، ارتباطاتى و بينالمللى و... روى داده است نهادها و ساختارهاى متعدد و متناسب با شرايط اين زمان را مىطلبد.
اين كه تشكيلات نهادهايى مانند مجلس شوراى اسلامى، شوراى نگهبان، مجلس خبرگان، مجمع تشخيص مصلحت نظام و قوه مجريه متناسب با زمان كنونى است. در آن زمان نيز تشكيلات حكومتى متناسب با آن دوران و جوامع وجود داشته است و پيامبر گرامى اسلام نيز از ابتداى تشكيل حكومت اسلامى، اقدام به ايجاد و تأسيس آنها نمود. اهم اقدامات پيامبر اكرم(ص) در اين زمينه عبارت است از:
1. تشكيل كادر سياسى و شوراى ادارى مدينه: پيامبر اسلام در پايان پيمان عقبه دوم، يك گروه دوازده نفرى از نمايندگان خود را در رأس قبايل به عنوان «نقبا» (جمع نقيب) انتخاب كرد و هر يك را براى اداره و كفالت قبيله خود قرار داد.V}ابن هشام، السيره النبويّه، ج 2، ص 86.{V
به موازات آن، شهر مدينه به چندين ناحيه يا بخش تقسيم شد؛ به صورتى كه جمعيت هر قبيله در يك محل با يكديگر و به دور از ديگران زندگى مىكردند. در هر ناحيه يا بخش، يك رئيس (نقيب)، چندين نائب رئيس (عريف) و يك محل اجتماع (سقيفه) وجود داشت. پيامبر(ص) براى اداره كل «نقبا» رئيسى تعيين كردند كه به او «نقيبالنقباء» گفته مىشد.V}محمد حميداللَّه، اولين قانون اساسى مكتوب در جهان، ص 69.{V
به اين ترتيب شوراى سياسى دولت مدينه از 49 نفر تشكيل مىيافت. هر نقيب داراى سه عريف بود كه بر امور مالى، اجتماعى و اطلاعاتى رسيدگى مىكردند. شخص پيامبر(ص) در رأس قدرت قرار بود و تمامى مسائل اجتماعى، در نهايت با تصميمگيرى شخص ايشان حل مىشد.
2. سياست پيامبر(ص) در اداره امور جامعه، مبتنى بر مشورت بود.
3. پيامبر(ص) جهت تنظيم روابط اجتماعى مسلمانان و مشخص كردن مسؤوليت هر يك از گروهها و فرقههاى گوناگونى كه در شهر زندگى مىكردند، دست به تنظيم يك اساسنامه يا قانون اساسى زدند. V}ثقفى، سيد محمد، ساختار اجتماعى و سياسى نخستين حكومت اسلامى در مدينه، ص 93.{V
4. تنظيم ساختار منظم اقتصادى براى جمعآورى ماليات، زكات و... .
5. تنظيم ساختار قضايى و تعيين قضات و اعزام آنان به شهرهاى مختلف.
6. نصب فرمانداران و صدور ابلاغ بخشنامههاى حكومتى و... .
حكومت امام على(ع) نيز متشكل از نهادها و ساختارهاى سياسى متناسب با نياز آن زمان بود.V}ر.ك: سبحانى، جعفر، فروغ ولايت؛ مشايخى فريدونى، نظارت سياسى در نهجالبلاغه؛ شهيد مطهرى، جاذبه و دافعه امام على(ع)؛ جرج جرداق، على صداى عدالت انسانى.{V
سوم. نكاتى چند هم در نهادها و تشكيلات ساده دوران پيامبر اكرم(ص) و امام على(ع) و هم در تشكيلات گسترده نظام جمهورى اسلامى ايران، قابل توجه و اهميت است؛ از جمله:
1. هر دو دسته از اين تشكيلات با اصول حاكم بر نظام سياسى اسلام انطباق دارد.
2. اين تشكيلات در راستاى كمك به حاكم اسلامى در اداره هر چه صحيحتر و كارآمدتر جامعه است؛ نه تشكيلاتى موازى يا متعارض با نهاد رهبرى جامعه اسلامى. از اين رو هم تصميماتى كه در شوراى سياسى صدر اسلام در مسائل اجتماعى گرفته مىشود و هم تصميماتى كه از سوى مجلس شوراى اسلامى، مجمع تشخيص مصلحت و... در نظام اسلامى ايران به تصويب مىرسد، با تأييد ولى امر -كه در آن زمان پيامبر اكرم(ص) بود و در اين زمان ولى فقيه استمشروعيت مىيابد. بنابر اين وجود تشكيلاتى با اين خصوصيات، به هيچ وجه منافى با ولايت مطلقه فقيه و حوزه اختيارات او نيست.
3. وجود تشكيلات حكومتى - كه بر اساس نيازهاى زمان متغير استمخالف و ناسازگار با عقل نيست؛ بلكه كاملاً مطابق با عقل است. عقل يكى از منابع دين مبين اسلام است و همو حكم مىكند كه در جامعه كنونى - با توجه به پيچيدگى و گسترگى مسائل، نمىشود به روشها و شيوههاى مرسوم اداره جامعه در گذشته اكتفا كرد؛ بلكه تشكيلات منظمتر و گستردهترى متناسب با جامعه كنونى لازم است.
چهارم. قاعده اوليه آن است كه نظام اسلامى در جهت تأسيس تشكيلات مطابق با نيازهاى جامعه، همّت گذارد و اين تشكيلات نيز در راستاى اصول حاكم بر ساختار نظام سياسى اسلام و تحت فرمان رهبر نظام اسلامى، نقش ايفا كند. حال اگر برخى از عناصر تشكيل دهنده اين تشكيلات، بر اثر تعصّبات حزبى يا تحت تأثير تبليغات سوء دشمنان، در مقابل اوامر رهبرى موضعگيرى كنند؛ اينجا اصل وجود اين تشكيلات مورد انتقاد نيست. چون بر اساس قوانين عقلى و شرعى است؛ بلكه بايد به فكر اصلاح كاركرد آن تشكيلات بود و زمينههاى پويايى و بالندگى آن را بررسى كرد.V}جهت اطلاع بيشتر ر.ك:
الف. امام خمينى، حكومت اسلامى.
ب. معرفت، محمد هادى، ولايت فقيه.
پ. سروش، محمد، دين و دولت در انديشه اسلامى،
ت. موثق، محمدرضا، جايگاه مجلس شوراى اسلامى در ساختار قدرت سياسى جمهورى اسلامى ايران.{V
کد سوال : 322
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : با توجه به اينكه در نظام اسلامى تنها قانون خدا معيار عمل است، ديگر چه حاجتى به مجلس قانونگذارى وجود دارد و جايگاه، نقش مجلس و حدود تأثيرگذارى آن چيست؟
پاسخ : نظام اسلامى در عين آنكه الهى است، مردمى نيز مىباشد. مهندسى نظام اجتماعى و سياسى اسلام، نه مانند نظامهاى استبدادى و ديكتاتورانه است كه جايگاهى براى مردم و مشاركت آنان در امور باقى نگذارد و نه مانند دمكراسىهاى سكولار و دينگريز است كه هواهاى نفسانى و خواستهاى نفس آدميان، جاى را بر خدا تنگ كند و خود بنياد همه هنجارها، برنامهريزىها و قوانين باشد.
اين بدان معنا نيست كه نظام اسلامى سرشتى دو گانه و دوآليستى V}(Daulistic) {Vدارد. مردم در نظام اسلامى در عرض خدا قرار نمىگيرند. در چنين نظامى منشأ حاكميت خداوند است؛ خدايى كه خالق، مالك، رب و پرورش دهنده انسانها و دوستدار و خيرخواه مردم است. او به اراده حكيمانه خود، مردم را به مشاركت طلبيده و از آنان خواسته است كه در چارچوب اصول، قوانين و هنجارهاى الهى، سرنوشت خويش را در دست گيرند و در پديدآورى نظام اسلامى و حفظ و صيانت از آن بكوشند. بنابراين مشاركت مردم -آن هم مردمى مؤمن، دينباور و دينخواه چيزى است كه خداوند اراده نموده و زمينههاى آن را فراهم كرده است. آموزههاى دينى، نمايشگر جايگاه بلند شورا در نظام اسلامى است تا به اين وسيله، مجالى فراخ براى مشاركت مردم و تضارب آرا و در نهايت رشد و بالندگى جامعه اسلامى فراهم آيد.
T}يك. شورا در قرآن{T
قرآن مجيد در مواردى چند، مسأله شورا، رايزنى و تضارب آرا را مطرح كرده است. مواردى كه قرآن در آن بر مشورت تأكيد نموده، از جزئىترين مسائل خانوادگى (چون از شير برگرفتن كودك)V}بقره (2)، آيه 233.{V تا مسائل كلان اجتماعى را شامل مىشود. از طرف ديگر خداوند در قرآن مجيد، پيامبر خود را نيز امر به مشورت و نظرخواهى از مؤمنان مىكند و به اين وسيله براى احياى نهاد مشورت در جامعه اسلامى، فرهنگسازى مىنمايد. اهتمام به مشورت از ويژگىهاى مؤمنان و وجه بارز جامعه اسلامى است. برخى از آيات قرآن در اين باب عبارت است از:
1. A}(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ){A؛V}آلعمران (3)، آيه 159.{V
«پس به [بركتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پر مهر ]شدى و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن؛ زيرا خداوند توكّلكنندگان را دوست مىدارد».
2. A}(وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ){A؛ V}شورى (42)، آيه 38.{V «و كسانى كه [نداى ]پروردگارشان را پاسخ [مثبت ]داده و نماز برپا داشته و كارشان در ميانشان مشورت است و از آنچه روزىشان دادهايم، انفاق مىكنند».
T}دو. شورا در روايات{T
روايات بسيارى در رابطه با شورا وجود دارد. آيه اللَّه استادى 200 روايت را در اين باب گردآوردهV}ر.ك: استادى، رضا، شورا در قران و حديث.{V و بر آن است كه با پژوهش بيشتر چه بسا روايات افزونترى فراگرد آيد. اكنون به جهت اختصار تنها به ذكر يك روايت از امام على(ع) بسنده مىشود. اين روايت براى شناخت جايگاه بلند شورا در نگرش اسلامى كافى است. آن حضرت مىفرمايد: H}«الاستشارهعين الهدايه و قد خاطر من استغنى برأيه»{H؛ «مشورتجويى عين هدايت است و آن كه به رأى خويش بسنده كند، به خطر افتاده است».V}نهجالبلاغه، حكمت 211 و 54.{V
T}سه. شورا در سيره معصومان(ع){T
1. سيره و روش حكومتى پيامبر(ص) نشانگر پاىبندى به اصل مشورت و رايزنى در امور است. اميرالمؤمنين(ع) در اين باره مىفرمايد: H}«ان رسول اللَّه كان يستشير اصحابه ثم يعزم على ما يريد اللَّهV}البرقى، المحاسن، ص 601.{V»{H؛ «پيامبر همواره ياران خود را به رايزنى مىطلبيد [و چون آنان رأى خود را باز مىگفتند] بر اساس آنچه خداوند مىخواست، عمل مىكرد».
نمونههايى از اين مسأله را مىتوان در جنگ بدر، خندق، احد و تنظيم عهدنامهها يافت.
2. امام على(ع) همواره مردم را به رايزنى دعوت و براى فعال نمودن جامعه و نظردهى آنان، فضاسازى كرده است. آن حضرت خطاب به مردم فرمود: H}«... فلاتكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانى لست فى نفسى بفوق ان أُخطىء و لا امن ذلك من فعلى الا ان يكفى اللَّه نفسى ما هو املك به منى...»{H؛ V}نهجالبلاغه، خ 216.{V.
T}چهار. فوايد شورا:{T
1. استفاده از دانستهها و آراى ديگران؛ امام على(ع) دراين باره مىفرمود: H}«من شاور الرجال شاركها فى عقولها»{H؛ «كسى كه با ديگران مشورت كند، در خردمندى و دانايى آنان سهيم گشته است». V}نهجالبلاغه، قصار، 161.{V
2. شخصيت دادن به ديگران و احترام گذاشتن به آنها؛
3. بازشناسى كاردانان و متخصصان از ديگران؛
4. بازشناسى انگيزهها؛ امام على(ع) در اين باره مىفرمايد: «با دشمنان خود رايزنى كن تا از رأى آنان ميزان دشمنى و تصميمات آنها را بازشناسى». V}«استشر اعدائك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم و مواقع مقاصدهم...» (غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 233).{V
5. راهى براى افكار سنجى جامعه و به كار بستن اقدامات لازم و تصميمگيرىهاى متناسب با آن؛
6. كاستن از انتقادها در صورت تلخ كامى و شكست در برنامهها؛ اميرمؤمنان(ع) فرمود: «كسى كه به رايزنى بپردازد در صورت موفقيت، تحسين ديگران را از دست نمىدهد و اگر شكست بخورد نكوهش نمىشود».V}«من استشار لم يعدم عن الصواب مادحاً و عندالخطاء عاذراً»، (بحارالانوار، ج 72، ص 104).{V
7. پرورش عقول جامعه و به كاراندازى نيروى فكر و انديشه؛
8. نزول رحمت و عنايت الهى چنان كه؛ در روايت از پيامبر اكرم(ص) آمده است: H}«يداللَّه معالجماعه»{H؛V}ميزانالحكمه، ج 2، ص 758.{V
9. شناخت آسيبها و روشهاى آفتزا؛ اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «هر كس آراى گوناگون را دريافت كند، لغزشگاهها را باز خواهد شناخت».V}«من استقبل وجوهن الآراء عرف مواقع الأخطاء».{V
T}پنج. گستره مشورت{T
مشورت و رايزنى در هر جامعه و نظامى، شرايط، جايگاه و گستره خاص خود را دارد. اسلام نيز بر اساس مبانى الهى و حكمتهاى و فلسفه خاص خود، گستره معينى را در اين باب مشخص كرده است. براى آشنايى بيشتر در اين باره، بايد حدود سلبى و ايجابى مسأله را كاويد. بررسى تفصيلى اين مسأله از حوصله اين مختصر خارج است؛ ليكن به اختصار چند وجه سلبى و ايجابى را بيان مىكنيم:
T}1. بعد سلبى{T
جهت سلبى آنجا است كه مشورت بردار نيست و حكم تعيين شده، داراى اعتبار نهايى، لازمالاجرا و تخلفناپذير است. اين موارد عبارت است از:
1-1. آنجا كه حكمى الزامى، روشن، ثابت و تغييرناپذيرى وجود دارد. در چنين مواردى حكم الهى لازم الاجرا است و هيچ كس حق تغيير آن را ندارد. بنابراين بايستن و نبايستن اجراى چنين مواردى، از دايره رايزنى و مشورت خارج است. پس دقيقاً آنگونه كه خداوند حكم نموده، بايد اقدام كرد و هر اقدامى برخلاف آن -بر اساس نظر فردى يا جمعى مساوى با كفرV}«و من لم يحكم به انزل اللَّه فاولئك هم الكافرون»، (مائده (5)، آيه 44).{V، ظلمV}«و من لم يحكم به انزل اللَّه فاولئك هم الظالمون»، همان، آيه 45.{V و فسقV}«و من لم يحكم به انزل اللَّه فاولئك هم الفاسقون»، همان، 47).{V است.
2-1. دستورات و احكام الزامى صادره از پيامبر(ص) و امام(ع) يا ولى فقيه در حوزه عناوين ثانوى و احكام تغييرپذير.V}جهت آگاهى بيشتر ر.ك: علامه طباطبايى، ولايت و زعامت (مقاله)؛ در كتاب: بررسىهاى اسلامى، ص 180. {Vالبته اين مسأله پس از مرحله صدور حكم است؛ ولى پيش از آن مشاوره و رايزنى مطلوب است.
T}2. بعد ايجابى{T
جهت ايجابى موارد مشورتپذير است. پارهاى از اين موارد عبارت است از:
1-2. موضوعشناسى و تطبيق احكام اولى الهى بر موضوعات خارجى؛
2-2. روششناسى و كشف راههاى بهينه در جهت اجراى احكام الهى و كاربردى كردن آنها؛
3-2. مشورت در جهت كشف و استنباط احكام غير بيّن الهى، با به كارگيرى روش و منطق فهم و استنباط؛
4-2. رايزنى در جهت تشخيص موضوعات احكام ثانويه و مصلحتآميز؛
5-2. تصميمگرى در تدوين خط مشى اجرايى معين در جهت چگونگى انجام دادن وظايف حكومت و گزينش يكى از راههاى بديل در حوزه مباحات و مواردى كه خالى از حكم الزامى معين شرعى است.
T}نتيجه:{T
«شورا» يكى از اركان اساسى نظام اسلامى است. از اين رو مجلس شوراى اسلامى، نقش مهمى در جهت شناختن نيازهاى جامعه، كشف قوانين الهى در رابطه با آن نيازها، عملياتى كردن هنجارهاى دينى از طريق شيوههاى بهينه و روزآمد، كشف موضوعات و مصاديق ضرورت و احكام ثانوى شركت در در تصميمگيرىها و قانونگذارى در عرصه مباحات دارد. البته همه اين امور بايد در چارچوب موازين شرعى و هماهنگى با اهداف و اصول نظام اسلامى باشد. از اين رو اصل 4 قانون اساسى اشعار مىدارد: «كليه قوانين و مقررات مدنى، جزايى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سياسى و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامى باشد. اين اصل بر اطلاق و عموم همه اصول قانون اساسى و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است».
در اصل 72 نيز آمده است: «مجلس شوراى اسلامى نمىتواند قوانينى وضع كند كه با اصول مذهب رسمى كشور يا قانون اساسى مغايرت داشته باشد».
افزون بر اين در نظام اسلامى اصل نظارت و كنترل حاكمان و رفتارهاى سياسى و اجتماعى آنان، از اهميت والايى برخوردار است. مجلس شوراى اسلامى در نظام جمهورى اسلامى ايران، رسالت بزرگى در اين زمينه بر عهده دارد و ضمن آنكه وجود آن موجب تفكيك قدرت است؛ وظيفه و اختيارات نظارتى وسيع و فراگيرى نسبت به همه امور كشور دارد. اصل 76 قانون اساسى مىگويد: «مجلس شوراى اسلامى حق تحقيق و تفحص در تمام امور كشور دارد».
نظارت مجلس شوراى اسلامى در مواردى با دخالت همراه است؛ مانند نظارت مجلس بر تشكيل دولت كه بر اساس اصل 87 قانون اساسى بدون دخالت و رأى اعتماد نمايندگان تحققپذير نيست. همچنين مجلس از طريق تذكر، مورد سؤال قرار دادن رئيس جمهور و وزيرانV}ر.ك: اصول 88 تا 137 و 122 قانون اساسى.{V، استيضاحV}ر.ك: اصل 89 قانون اساسى.{V و نيز تصويب بودجه، انتخاب ديوان محاسباتV}ر.ك: اصل 54.{V، نظارت بر دعاوىV}ر.ك: اصل 54.{V و اطلاع از رسيدگى به اتهام مجريان بلندپايه نظامV}ر.ك: اصل 14.{V، نقش مهمى را در كنترل و نظارت بر قدرت ايفا مىكند.V}ر.ك: اصول 88 تا 137 و 122 قانون اساسى.{V
کد سوال : 323
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : از نصوص دينى و سيره برمىآيد كه كاركرد شورا صرفاً ارائه نقش مشورتى به رهبر و يا كارگزاران حكومت است و خود نمىتواند نهادى تصميمگيرنده باشد و مصوبات آن نقش الزامى و رسمى پيدا كند؛ بنابراين كاركرد آن با نهادهاى شورايى مانند مجلس و يا شوراهاى محلى و... كه امروزه در جهان معمول است، تفاوت دارد. از اين رو نمىتوان از طريق نصوص دينى وجود چنين نهادهايى را توجيه كرد؟
پاسخ : كاركرد نهاد شورا در اسلام، منحصر به ارائه نقش مشورتى نيست. در رابطه با اين مطلب ادله متعددى وجود دارد. اكنون بدون ورود به مباحث فنى و تخصصى، به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. لسان برخى از آيات قرآن -مانند: A}(وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ){A از اين جهت اطلاق دارد و كاركرد شورا را منحصر به ارائه نقش مشورتى نمىسازد.
2. در مواردى پيامبر اكرم(ص) دستور دادهاند كه رأى شورا، بايد ملاك عمل قرار گيرد. روزى اميرمؤمنان(ع) از آن حضرت پرسيد: «اى پيامبر! اگر مسألهاى پديد آمد كه در رابطه با آن آيهاى از قرآن و يا سيره و سنتى از جانب شما وجود نداشته باشد. چه كنيم؟» حضرت فرمود: «آن را با مشورت مؤمنان انجام دهيد». سپس آن حضرت اضافه فرمود: «مشورت را به امور خاص محدود نسازيد»؛V}«يا رسول الله ارأيت اذا نزل بنا امر ليس فيه كتاب و لا سنه منك، ما نعمل به؟ فقال(ص): «اجعلوه شورى بين المؤمنين و لاتقصرونه بامرخاصه» (تفسير فرات ابن ابراهيم كوفى، ص 615، محمد هادى معرفت، ولايت فقيه، ص 101). {V يعنى، اساساً در امور مختلف از مشورت مدد جوييد و آن را ملاك عمل قرار دهيد.
3. در موارد بسيارى، پيروى از رأى اكثريت مورد تأكيد قرار گرفته و از مخالفت و سرپيچى با ارباب رأى و بصيرت نهى شده است. از جمله اينكه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «دورانديشى آن است كه با صاحبنظران مشورت كنى و امرشان را فرمان برى، پس هرگاه خردمند خيرخواه چيزى گفت آن را بپذير، و مباد كه بر خلاف آنها عمل كنى كه در آن هلاك و نابودى است».V}«العزم، ان تستشير ذاالرأى و تطيع امره، و قال: اذا اشار عليك العاقل الناصح فاقبل، و اياك و الخلاف عليهم، فان فيه الهلاك» (بحارالانوار، ج 72، ص 105).{V
بنابراين نهاد شورا در نظام اسلامى، داراى كاركردهاى متفاوت و اشكال گوناگونى است. برخى صرفاً ارائهدهنده نقش مشورتى است؛ بدون آنكه براى مشورت گيرنده الزامآور باشد و برخى داراى نقش الزامآور و مؤثر قطعى در تصميمگيرىها و برنامهريزىها است.
کد سوال : 324
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : نمايندگان مجلس چه ويژگىهايى را بايد دارا باشند و شرايط يك نماينده مطلوب از نظر اسلام چيست؟
پاسخ : فلسفه وجودى مجلس شوراى اسلامى تحقق عينى آيه A}(وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ){A؛ V}شورى (42)، آيه 38.{V است. قوه مقننه تبلور اراده ملت است و در نظام جمهورى اسلامى عامل مهم رشد، استقلال و آزادى امت اسلامى و داراى اختياراتى وسيع و گسترده استV}جهت آگاهى بيشتر ر.ك: آشنايى با مجلس شوراى اسلامى، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى.{V. از اين رو توجه به شرايط نمايندگانى كه زيبنده عينيت بخشيدن به پيام الهى و شايسته ملتى سرفراز و متناسب با جايگاه يادشده باشند، از اهميت فراوانى برخوردار است. در اين زمينه به پارهاى از روايات گران سنگ درباره صلاحيتهاى لازم و سپس به سخنانى از حضرت امام خمينى(ره) در اين باب اشاره خواهيم كرد:
T}يك. روايات:{T
T}1. ايمان:{T
در تفسير فرات كوفى آمده است: از پيامبر(ص) سؤال شد:«اى رسول خدا! اگر حادثهاى براى ما رخ نمود كه درباره آن آيهاى از قرآن يا سنتى از شما وجود نداشته باشد، چه كنيم؟ حضرتش فرمود: آن را در ميان مؤمنان به مشورت گذاريد....».V}«سئل عن النبى(ص): يا رسول اللَّه ارأيت اذا نزل بنا امر ليس فيه كتاب و سنه منك ما نعمل؟ فقال(ص): اجعلوه شورى بين المؤمنين....»؛ (تفسير فرات بن ابراهيم كوفى، ص615).{V
T}2. خردمندى:{T
از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است: «با انسان خردمند رايزنى كنيد و از رأى او سرمپيچيد كه پشيمان خواهيد شد» V}«استرشدوا العاقل و لاتعصوه فتندموا»؛ (بحارالانوار، ج 72، ص 105). {Vو «آن كه با خردمندان به شور بپردازد، به راه رشد و موفقيت راهنمايى خواهد شد».V}«من شاور ذوى الالباب دُلّ على الرشاد» همان.{V
T}3. تخصص و دانايى:{T
«از پيامبر اكرم(ص) پرسيده شد: دورانديشى چيست؟ فرمود: رايزنى با صاحبنظران و پيروى از آنان». V}«قيل لرسول اللَّه(ص): ماالحزم؟ قال(ص)؛ مشاوره ذوى الرأى و اتباعهم»؛ همان.{V
T}4. خيرخواهى{T:
پيامبر(ص) مىفرمايد: «رايزنى با خردمندِ خيرخواه رشد و ميمنت و توفيقى از سوى خدا است...»V}«مشاوره العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من اللَّه...»؛ همان، ج 72، ص 105).{V
T}5. خوف الهى{T:
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «در آنچه برايت رخ مىنمايد، با كسانى مشورت كن كه از خدا خوف دارند».V}«شاور فى الذين يخافون اللَّه» همان.{V امام صادق(ع) هم مىفرمايد: «در امورت با كسى رايزنى كن كه خدا ترس باشد».V}«شاور فى امرك الذين يخافون اللَّه»؛ (همان، ص 98).{V
T}6. تقوا و پارسايى:{T
در روايت است: «مرد خردمند پارسا را به رايزنى طلب كه جز به نيكى سفارش نكند و مبادا با غير او مشورت كنى؛ چرا كه ناپارساى بىخرد، [باعث] فساد دين و دنيا است». V}«استشر العاقل من الرجال الورع فانه لايأمر الا بخير و اياك و الخلاف فان خلاف الورع العاقل مفسده فى الدين و الدنيا». (همان، ص 100){V
T}7. آزادگى و ديندارى{T
T}8. دلسوزى، صميميت و برادرى{T
T}9. رازدارى{T
در رابطه با موارد ياد شده، امام صادق(ع) مىفرمايد: «مشورت ثمربخش نيست؛ جز آنكه اركان چهارگانه آن تحقّق پذيرد: 1. طرف مشورت خردمند باشد؛ 2. آزاد مرد ديندار باشد؛ 3. صميمى و برادرسان بوده باشد؛ 4. او را از راز خود در مسأله مورد رايزنى چنان آگاه سازى كه خود آگاه هستى و او اين راز را مخفى دارد و كتمان نمايد».V}«ان المشوره لاتكون الا بحدودها الاربعه... فاوله ان يكون الذى تشاوره عاقلا و الثانيه ان يكون حراً متدينا و الثالثه ان يكون صديق و اخيا و الرابعه ان تطلعه على سرك فيكون علمه به كعلمك ثم يسّر ذلك و يكتمه»؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 80).{V
T}ناشايستگىها{T
در نصوص دينى افزون بر شرايط و شايستگىهاى رايزنى، به ابعاد منفى و جهات سلبى آن نيز اشاره شده است؛ پارهاى از آنچه در روايات آمده، عبارت است از:
T}1. ترس و بزدلى 2. بخل 3. حرص{T
در سفارشات پيامبر اكرم(ص) به اميرالمؤمنين(ع) آمده است: «اى على! با انسان ترسو مشورت مكن، زيرا راههاى گشايش را بر تو تنگ مىكند، با بخيل به رايزنى مپرداز كه تو را از هدف باز مىدارد و انسان حريص را مشاور خود مكن كه كام جويى را نزد تو بيارايد».V}«يا على لاتشاور جباناً فانه يضيق عليك المخرج و لاتشاور البخيل فانه يقصر بك عن غايتك و لاتشاور حريصاً فانه يزين لك شرها»؛ (عللالشرايع، 559).{V
T}4. دروغ؛{T
حضرت على(ع) مىفرمايد: «از دروغگو رأى مجو كه چون سراب است. امور دسترسناپذير را نزديك مىنماياند و امور دسترسناپذير را نايافتنى مىنماياند».V}«لا تستشر الكذاب فانه كالسراب يقرب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب»؛ (غررالحكم، ش 10351).{V
T}دو. امام خمينى(ره){T
امام خمينى(ره) همواره بر حضور پرشور مردم در انتخابات نمايندگان شايسته تأكيد فراوان داشت: «نمايندگانى متعهد، متفكر و دلسوز به ملت و خصوص طبقه مستضعف و خدمتگزار به اسلام و مسلمين در مجلس شوراى اسلامى بفرستيد»V}آشنايى با مجلس شوراى اسلامى(پيام 28 بهمن س358)، ص 13.{V و فرمود: «اميد است ملت مبارز متعهد با مطالعه دقيق در سوابق اشخاص و گروهها، آراى خود را به اشخاصى دهند كه به اسلام عزيز و قانون اساسى وفادار باشند و از تمايلات چپ و راست، برى باشند و به حسن سابقه و تعهد به قوانين اسلام و خيرخواهى امت معروف و موصوف باشند».
ايشان همچنين مىفرمايد: «بايد به اشخاصى كه احتمال انحراف در آنان مىرود رأى ندهند؛ چه احتمال انحراف عقيدتى و يا اخلاقى» V}همان، (21 اسفند 1358) ص 14؛ 17 ارديبهشت 359.{V و «كسانى را انتخاب كنند كه صددرصد مسلمان و معتقد به احكام اسلام و متعهد به اجراى احكام اسلام و مخالف با مكتبهاى انحرافى و معتقد به جمهورى اسلامى باشند».V}همان.{V
از چند سخن پيشين به دست مىآيد:
1. بررسى سوابق و ويژگىهاى كانديداهاى مجلس لازم و بايسته است و نبايد ناآگاهانه و بدون بررسى كافى كسى را برگزيد.
2. با احتمال انحراف عقيدتى و اخلاقى، نمىتوان به كسى رأى داد. به عبارت ديگر بايد صلاحيت افراد را احراز كرد.
3. شرايط و صلاحيتهاى لازم براى نمايندگى از ديدگاه امام خمينى(ره) عبارت است از: صددرصد مسلمان بودن، نداشتن انحراف اعتقادى و مخالفت با مكاتب انحرافى، عدم انحراف اخلاقى، متفكر بودن، خيرخواهى، تعهد، دلسوزى و در خدمت اسلام و مردم بودن، وفادارى به نظام جمهورى اسلامى و قانون اساسى و پاىبندى و التزام به اجراى احكام اسلامى.
کد سوال : 325
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : نظارت استصوابى يعنى چه؟ چرا شوراى نگهبان اعمال نظارت استصوابى مىكند؟
پاسخ : نظارت بر چگونگى و حسن اجراى فرآيندهاى قانونى - سياسى، در هر كشور به دو گونه قابل تصور است:
T}1. نظارت استطلاعى{T
به نظارتى گفته مىشود كه ناظر موظف است تنها از وضعيتى كه مجريان انجام مىدهند، اطلاع يابد. سپس بدون آنكه خود اقدام عملى كند و نحوه اجرا را تأييد يا رد كند، آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگرى گزارش دهد. اين گونه نظارت -كه صرفاً جنبه آگاهىيابى دارد به واقع حق همه شهروندان جامعه است و تفاوتى با نظارت ساير شهروندان ندارد؛ مگر از جهت امكان دسترسى به اطلاعات طبقهبندى شده. اين گونه نظارت را نظارت غيرفعال يا «Passive» نيز مىگويند.
T}2. نظارت استصوابى{T
«استصواب» كه واژه عربى است با واژه «صواب» هم ماده است. «صواب» به معناى درست در مقابل خطا و «استصواب» به معناى صائب دانستن و درست شمردن است؛ مثل اينكه گفته شود: اين كار صحيح و بى اشكال است.
در اصطلاح «نظارت استصوابى» به نظارتى گفته مىشود كه در آن ناظر، در موارد تصميمگيرى حضور دارد و بايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوى هر گونه اشتباه و يا سوء استفاده از جانب مجريان گرفته شود. بنابراين نظارت استصوابى نظارت همراه با حق دخالت و تصميمگيرى است. اين گونه نظارت را نظارت فعال يا «Active» نيز مىگويند.
نظارت استصوابى به چند صورت تصور مىشود:
T}1-2. نظارت استصوابى تطبيقى{T
در اين فرض ناظر موظف است، اقدامات و اعمال كارگزار را با ضوابط و مقررات تعيين شده، تطبيق دهد و در صورت عدم انطباق، عمل و اعتبار ندارد و منوط به تأييد ناظر است.
T}2-2. نظارت عدم مغايرت و تعارض{T
در اين گونه نظارت ناظر موظف است از خروج و انحراف كارگزار از محدوده مقرر شده، جلوگيرى و منع كند. اين گونه نظارت نسبت به مورد بالا، دايره محدودترى دارد و از آن به نظارت استصوابى حداقلى ياد مىشود.
T}3-2. نظارت مطلق{T
در اين شيوه از نظارت هر عملى كه كارگزار انجام مىدهد، منوط به تأييد ناظر است و در صورت سكوت يا عدم اظهار نظر و يا عدم حضور او، كليه اقدامات كارگزار غير قانونى و بىاعتبار است.
سؤالى كه اكنون مطرح مىشود اين است كه: آيا شوراى نگهبان حق نظارت استصوابى دارد يا نه؟ در صورت مثبت بودن چه نوع نظارت استصوابى و با چه ساز و كارى، به وسيله شوراى نگهبان اعمال مىشود؟
در پاسخ گفتنى است نظارت استصوابى به وسيله شوراى نگهبان، داراى پشتوانههاى عقلايى و قانونى است؛ زيرا در بسيارى از كشورهاى جهان و نزد تمامى عقلاى عالم، براى تصدى مسؤوليتهاى مهم، شرايط ويژهاى در نظر گرفته مىشود تا هم وظايف محوله به شخص مورد نظر، به درستى انجام پذيرد و هم حقوق و مصالح شهروندان در اثر بى كفايتى و نالايق بودن مسؤول برگزيده شده، پايمال نگردد.
از اينرو امروزه در دموكراتيكترين نظامهاى دنيا، شرايط ويژهاى براى انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان (در فرايندهاى انتخاباتى) در نظر گرفته مىشود و قانون، مرجعى رسمى را براى اعمال نظارت و احراز شرايط داوطلبان انتخابات تعيين مىكند. اين نهاد، عهدهدار بررسى وضعيت و روند انجام انتخابات و وجود يا عدم وجود شرايط لازم در داوطلبان است كه در نتيجه به تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان مىانجامد.
بنابراين نظارت استصوابى، امرى شايع، عقلايى و قانونى در بسيارى از كشورها و نظامهاى موجود دنيا است؛ مثلاً يكى از شرايط معتبر در تعداد زيادى از نظامهاى سياسى جهان، اين است كه نامزد مورد نظر، سابقه كيفرى نداشته باشد و افراد داراى سوء سابقه كيفرى، از پارهاى از حقوق اجتماعى از جمله انتخاب شدن براى مجالس تصميمگيرى، هيأتهاى منصفه، شوراها و... محروماند و نيز شرايطى نظير التزام عملى و پذيرش قانون اساسى، سلامت روان و عقلى و....V}ر. ك: مرندى، مرتضى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى، ص 47.{V
در كشور ما نيز -مانند ساير كشورهاى جهان قانون مرجعى را معرفى كرده است كه براى انتخابات و صلاحيت نامزدهاى انتخاباتى نظارت كند. مطابق اصل نوزدهم قانون اساسى، اين وظيفه بر عهده شوراى نگهبان قرار دارد: «شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، رياست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى و همه پرسى را بر عهده دارد».
T}نظارت در قانون اساسى{T
نكته قابل توجه اينكه در قانون اساسى به نوع نظارت تصريح نشده؛ ولى بر اساس ادله حقوقى اين وظيفه بر عهده شوراى نگهبان است:
1. مطابق قانون اساسى «تفسير قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است» يعنى در مباحث و مواردى از قانون اساسى كه ابهام و ايهامى وجود داشته باشد، مرجع تفسير، شوراى نگهبان است و اين شورا هم مطابق اصل 98 قانون اساسى، اصل 99 را تفسير كرده و اين طور بيان مىدارد كه اين نظارت «استصوابى» است:
«نظارت مذكور در اصل 99 قانون اساسى استصوابى است و شامل تمام مراحل اجرايى انتخابات از جمله تأييد و رد صلاحيت كانديدها مىشود».
2. حقوقدانان مىگويند: هر گاه در يك عبارت حقوقى لفظ عامى بدون قيد و شرط آوده شود، قيد و شرط نداشتن آن لفظ، مطلق و عام بودن آن را مىرساند. لذا از آنجايى كه در اين اصل، نظارت به صورت عام بيان شده و قيد استطلاعى و يا استصوابى بودن آن ذكر نگرديده، نشانگر مطلق و عام بودن (استصوابى بودن) آن است و به اين دليل كه نظارت استصوابى شامل نظارت استطلاعى نيز مىباشد، لذا نظارت در اين اصل، استصوابى است.
3. در اصل 99 قانون اساسى به كلمه «بر عهده دارد» بر مىخوريم كه بيان كننده حق مسؤوليت است؛ يعنى، قانون اساسى وقتى مىگويد شوراى نگهبان نظارت را برعهده دارد به اين معنا است كه مسؤوليت اين نظارت، كاملاً بر عهده شوراى نگهبان است و مسؤوليت در جايى است كه ضمانت اجرا نيز در كار باشد.
4. در قانون اساس تنها مرجعى كه براى نظارت بر انتخابات شناخته شده، شوراى نگهبان است و اين دليل عام و در همه ابعاد بودن نظارت شوراى نگهبان (استصوابى بودن) آن است.
5. دليل ديگر وحدت سياق است. بدين صورت كه ما در همه جاى قانون اساسى، هنگامى كه بحث از برگزارى انتخابات از سوى وزارت كشور را مىبينيم، به نظارت شوراى نگهبان نيز برمى خوريم. در هيچ جاى قانون اساسى نيست كه از اجراى انتخابات به وسيله وزارت كشور صحبت شده باشد و در كنار آن مطلبى از نظارت شوراى نگهبان نباشد. خود اين امر، دليل بر نظارت مطلق و عام؛ يعنى، «نظارت استصوابى» شوارى نگهبان است كه همه مراحل و مقاطع انتخابات را در بر مىگيرد.
6. در صورتى كه نظارت موضوع اصل 99 قانون اساسى، از نوع «استطلاعى» بودن بيشتر قابل اشكال، تشكيك و ايراد مىبود؛ زيرا در آن موقع، حقوقدانان مىتوانستند اشكال كنند كه اگر اين نظارت هيچ ضمانت اجرايى ندارد، پس فايده آوردن آن در قانون اساسى چه بوده است؟!
آيا اگر نظارت موضوع اصل 99 قانون اساسى، استطلاعى مىبود، ديگر آيا آن قدر تأثيرگذار در امر انتخابات و با اهميت بود كه قانون گذار، آن را در قالب يكى از اصول قانون اساسى قرار دهد؟! آيا كافى نبود كه تكليف آن را به قوانين عادى واگذار كند؟!
7. در قانون اساسى و قوانين ديگر، هيچ مرجع ديگرى به جز شوراى نگهبان براى نظارت بر انتخابات مشخص نشده است، لذا از آنجايى كه اجراى انتخابات بدون نظارت مؤثر -كه حق ابطال و تنفيذ را نيز در برگيرد امكانپذير نيست؛ بنابراين، مرجع اين نظارت، بايد شوراى نگهبان باشد. از طرفى اگر نظارت شوراى نگهبان استطلاعى بود، بايد در قانون اساسى و قوانين ديگر، مرجع اطلاع مشخص مىگرديد. V}همان، ص 48.{V
نتيجه آنكه از نظر حقوقى و اعتبار قانونى، تفسير شوراى نگهبان مبنى بر حق نظارت استصوابى، بدون اشكال بوده و عدم تصريح به آن در قانون اساسى اشكالى ايجاد نمىكند. به علاوه مطابق همان اصل عقلايى -كه احراز درستى انتخابات و تأييد يا رد صلاحيت نامزدهاى انتخاباتى را بر عهده مرجعى رسمى و قانونى مىداند و نيز ضرورت وجود نهاد قانونى كنترل اعمال مجريان (وزارت كشور)، براى برطرف كردن اشتباهات يا سوء استفادههاى احتمالى نهاد اجرايى و پاسخگويى به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتى قانون اساسى نهاد؛ به عنوان مرجع رسمى ناظر بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد مجريان انتخاباتى تعيين كرده است. اين نهادِ ناظر، «شوراى نگهبان» است و در قانون نهاد يا شخص ديگرى به عنوان ناظر يا نهادى كه شوراى نگهبان به آن گزارش دهد، معرفى نشده است. پس تنها ناظر رسمى و قانونى همين شوراى نگهبان است. از طرف ديگر نظارت عقلايى بر رأىگيرى و تشخيص صلاحيت داوطلبان، اقتضاى تأييد يا رد و ابطال عملى و مؤثر را دارد و اين ويژگى تنها در قالب نظارت استصوابى قابل تحقق است.
بنابراين نظارت شوراى نگهبان، استصوابى است و نوع آن، نظارت استصوابى صورت دوم (نظارت عدم مغايرت و تعارض) است كه محدودترين صورت از شكل نظارت استصوابى بوده و شوراى نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مىكند. اگر در موردى از نظر صورى يا محتوايى بر خلاف قانون عمل شود، جلوى آن را مىگيرد و ابطال مىكند.
نكته ديگر آنكه اساساً فلسفه نظارت، اصلاح امور و جلوگيرى از مفاسد و انحرافات است و اين تنها با نظارت فعال و استصوابى امكانپذير است و صرف استطلاع كافى نيست. بنابراين به اصطلاح فقهى، تناسب حكم و موضوع نشان مىدهد كه نظارت مصوب، همان نظارت استصوابى است. V}براى مطالعه بيشتر ر.ك:
الف. شعبانى، قاسم، حقوق اساسى و ساختار حكومت جمهورى اسلامى ايران، ص177؛
ب. مصباح يزدى، آيتالله محمدتقى، پرسشها و پاسخها، ج 3، ص75.{V
کد سوال : 326
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : تعيين صلاحيت نامزدهاى انتخاباتى، امرى اجرايى است، آيا تكفّل آن از سوى شوراى نگهبان، دخالت در قوه مجريه نيست؟
پاسخ : يكم. ملاك كار اجرايى آن نيست كه تمام امور ادارى و اجرايى جامعه به دست قوه مجريه باشد؛ بلكه اصول و امهات مسائل به اذن و اجازه اين قوه انجام مىپذيرد.
دوّم. اگر هر اقدامى از سوى نهاد يا قوهاى در ارتباط با نهاد ديگر، دخالت در آن محسوب شود؛ بنابراين اقدامات وزارت كشور در روند انتخابات مجلس شوراى اسلامى را نيز بايد دخالت قوه مجريه در مقننه تلقى كرد؛ در حالى كه چنين نيست.
در تمام نظامهاى حكومتى -به خصوص كشورهاى در حال توسعهتفكيك قوا به طور مطلق و همه جانبه و تطبيق آن در جامعه، كار بسيار دشوار است؛ به گونهاى كه عملاً موجب عقب ماندگى و كند شدن حركتهاى رو به توسعه و ساماندهى مىشود. از اينرو حقوقدانان، تفكيك بين قواى مجريه، قضائيه و مقننه را بر اساس وظايف اصلى آنها تقسيم كردهاند.V}حقوق اساسى و نهادهاى سياسى، ج 1، ص 350.{V
به همين دليل دستگاههاى اجرايى گاهى به تصويب آييننامه و بخشنامههاى مختلف -كه از نقطه نظر حقوقى، امرى تقنينى استاقدام مىكنند؛ حال آنكه هيچ گونه دخالت قوه مجريه در دستگاه قانونگذار محسوب نمىشود. همچنين با حل و فصل دعاوى كارگر و كارفرما در ادارههاى كار، در حقيقت عمل محاكم قضايى را انجام مىدهند؛ حال آنكه دخالت در قوه قضائيه به حساب نمىآيد.
سوّم. تعيين صلاحيت نامزدهاى انتخاباتى مجلس از سوى شوراى نگهبان، سرانجام به قوه مقننه بر مىگردد؛ نه قوه مجريه.
چهارم. اصولاً شناسايى مصداق، گاهى بدون كشف و استنباط صورت مىگيرد؛ به عنوان مثال براى شناسايى فردى، از وى طلب شناسنامه و برگه هويت مىشود. اما گاهى اين شناسايى ويژگىهايى دارد كه بدون استنباط و تبيين در خارج حاصل نمىشود. به عبارت ديگر، اگر قانونگذار جهت قضيه و ماده قانونى را مشخص كند و تطبيق آن در واقع محتاج استنباط نباشد، مىتوان به وسيله بخشنامه از سوى قوه اجرايى (مانند وزارت كشور)، شكل اجرايى پيدا كند؛ لكن حداقل در تشخيص اجتهاد و ديانت نامزد خبرگان، نيازمند تخصص و استنباط علمى و عملى مىباشيم كه قطعاً از شكل ساختار اجرايى خارج است.
کد سوال : 327
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا نظارت استصوابى، حق رأى مردم را از بين نمىبرد و در حقيقت، دخالت دولت محسوب نمىشود؟
پاسخ : نظارت استصوابى شوراى نگهبان، نه تنها با حق رأى مردم منافات ندارد؛ بلكه دقيقاً بر اساس خواست و اراده مردم و در راستاى حفظ و صيانت از آراى آنان است. بر اين اساس گفتنى است كه:
يكم. اين نظارت، به انتخابات ايران اختصاص ندارد و در همه كشورها به صورتهاى مختلف اعمال مىشود. بنابراين بايد همين اشكال را بر انتخابات كشورهاى ديگر نيز وارد كرد.
دوّم. اين نظارت، نوعى تأكيد بر رأى مردم است، نه دخالت در آن؛ چون همان مردمى كه در انتخابات شركت مىكنند، پيش در آن به قانون اساسى كشور و قانون انتخابات -كه شرايط انتخاب شوندگان را تعيين كرده است رأى دادهاند. در حقيقت مردم با رأى مستقيم به قانون اساسى و رأى غير مستقيم به قانون انتخابات، لزوم وجود شرايط خاص در انتخابشوندگان و تشخيص آن به وسيله شوراى نگهبان را پذيرفتهاند. بنابراين، شوراى نگهبان وكيل مردم است تا اين شرايط و صلاحيتها را تشخيص دهد؛ نه مخالف آراى آنان. V}مرندى، محمدرضا، نظارت استصوابى و شبهه دور، صص 3830.{V
سوّم. اگر به بهانه اينكه نظارت استصوابى -به معناى بررسى صلاحيتها و رد و تأييد نامزدها با آراى مردم منافات دارد، اين نوع نظارت را از عهده شوراى نگهبان خارج سازيم، آيا باز هم از اجراى آن به وسيله مرجع قانونى ديگرى بىنياز خواهيم شد؟ بىترديد پاسخ منفى است؛ زيرا به هر حال، انتخابات به نظارت نياز دارد و ناگزيز در فرض مذكور، بايد مانند برخى كشورها، با نظارت استصوابى وزارت كشور انجام شود. حال هرگونه بررسى صلاحيتها حتى از ناحيه وزارت كشور نيز، بايد نادرست و منافى آراى مردم باشد. در غير اين صورت وضع قانون در باب شرايط نامزدى و ذكر اوصاف خاص در نامزدها، لغو و بيهوده است.V}نيكزاد، عباس، نظارت استصوابى، ص 33.{V
پس اگر تشكيلاتى به نام «نظام پزشكى» در جامعهاى به فعاليت بپردازد و پس از احراز صلاحيت يك طبيب به او اجازه طبابت داه شود و از ديگرى به دليلى منطقى سلب صلاحيت شود، به اين معنا نيست كه جلوى انتخاب پزشك دلخواه را از مردم گرفته است؛ بلكه؛ به اين معنا است كه پس از احراز صلاحيت و شايستگى لازم، مردم در رجوع به پزشك دلخواه مختار هستند.
کد سوال : 328
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : برخى مىگويند: نظارت استصوابى شوراى نگهبان در زمان امام و مورد تأييد ايشان نبوده و بعد از رحلت حضرت امام براى حذف جريانات رقيب درست شده است، نظر شما در اين باره چيست؟
پاسخ : اگر به تاريخچه نظارت استصوابى مراجعه گردد، موارد متعددى يافت مىشود كه هم در قوانين انتخاباتى و هم در عمل، شوراى نگهبان چنين مسؤوليتى را بر عهده گرفته و آن را اعمال نموده است:
يك. در اولين قانون انتخابات، مصوب سال 1362 موادى مشاهده مىشود كه نظارت عام و استصوابى شوراى نگهبان را تأييد مىكند و با نظارت استطلاعى محض سازگارى ندارد؛ مثلا در ماده 3 اين قانون آمده است: «نظارت بر انتخابات به عهده شوراى نگهبان است. اين نظارت عام و در تمام مراحل و در كليه امور مربوط به انتخابات جارى است».
همچنين به موجب تبصره يك ماده 3: «اشخاصى كه هيأت اجرايى، صلاحيت آنان را رد كند، حق دارند به هيأت نظارت استانى شوراى نگهبان شكايت كنند و اين مرجع در مهلت مقرر، بايد به شكايت رسيدگى كند و نتيجه را اعلام كند».
براساس تبصره ماده 69: «افرادى كه از نحوه برگزارى انتخابات شكايت داشته باشند، مى توانند ظرف هفت روز از نتايج اخذ رأى ، شكايت خود را به دبيرخانه شوراى نگهبان تسليم كنند».
براساس ماده 69: «اعلام ابطال انتخابات حوزه انتخابى از رسانه هاى گروهى در اختيار شوراى نگهبان است».
بر طبق ماده 70: «تأييد انتخابات از طرف شوراى نگهبان ضرورت دارد و صدور اعتبارنامه براى انتخاب شدگان منوط به تأييد شوراى نگهبان است».
در قانون انتخابات مصوب سال 1365 نيز مواردى مشاهده مى شود كه مؤيد نظارت استصوابى شوراى نگهبان است. حال سؤال اين است كه اگر نظارت شورا صرفاً استطلاعى بوده، چگونه مى تواند در تمام مراحل انتخابات اظهار نظر كند و رأى آن هم نافذ باشد؟ چگونه مى تواند نظر وزارت كشور را در رد برخى از افراد تخطئه كند؟ چگونه مىتواند حكم به ابطال انتخابات بدهد؟
دو. آيا رد صلاحيت تعدادى از كانديداها در مجلس اول، دوم و سوم -كه همه اينها در زمان حيات امام راحل(ره) بوده است آن هم رد صلاحيت كسانى كه چه بسا مورد تأييد وزارت كشور بوده اند (مانند رد صلاحيت آقايان اكبرزاده، رضوى و...) جز با نظارت استصوابى قابل توجيه است؟!
آيا امام راحل(ره) در هيچ يك از اين موارد تذكرى به شوراى نگهبان، دال بر عدم صلاحيت آنان براى اين كار داده است؟ آيا تفسير اصل 99 و حدود اختيارات شوراى نگهبان به عهده آن شورا است يا وزارت كشور؟!
سه. شوراى نگهبان در زمان امام راحل(ره)، انتخابات در بعضى از حوزههاى انتخابيه را باطل اعلام كرد و نه تنها اين عمل مورد اعتراض او واقع نشد؛ بلكه مورد تأييد ايشان نيز قرار گرفت.
حضرت امام(ره) در حمايت از شوراى نگهبان در مقابل جوسازىهاى شديد عليه اين نهاد و عملكرد آن در ابطال چند حوزه انتخابيه فرمود:
«چنانچه مشاهده مى شود پس از انتخابات مرحله اول از دوره دوم مجلس شوراى اسلامى، افرادى كه نظريه شوراى نگهبان در ابطال يا تأييد بعضى از حوزه ها موافق ميلشان نبوده است، دست به شايعه افكنى زده و اعضاى محترم شوراى نگهبان (ايدهم الله تعالى) را -كه حافظ مصالح اسلام و مسلمين هستند تضعيف و يا خداى نكرده توهين مى نمايند و به پخش اعلاميه و خطابه در مطبوعات و محافل دست زدهاند... من به اين آقايان هشدار مى دهم كه تضعيف و توهين به فقهاى شوراى نگهبان امرى خطرناك براى كشور و اسلام است. هميشه انحرافات به تدريج در يك رژيم وارد مى شود و در آخر رژيمى را ساقط مىنمايد. لازم است همه به طور اكيد به مصالح اسلام و مسلمين توجه كنيم و به قوانين -هر چند مخالف نظر و سليقه شخصىمان باشد احترام بگذاريم... در خاتمه بايد بگويم كه حضرات آقايان فقهاى شوراى نگهبان را با آشنايى و شناخت تعيين كردم و احترام به آنان و حفظ مقامشان را لازم مىدانم و اميد آن دارم كه اين نحو امور تكرار نشود. و به شوراى نگهبان تذكر مىدهم كه در كار خود استوار باشيد و با قاطعيت و دقت عمل فرماييد و به خداى متعال اتكار كنيد».V}صحيفه نور، ج 17، ص 269.{V
چهار. برخى از منتقدان گفتهاند: در اولين انتخابات مجلس شوراى اسلامى در سال 1360 درباره نظارت استصوابى، سخنى مطرح نبوده است و بر ادعاى خود چنين شاهد آوردهاند: «شوراى نگهبان در مورد رد صلاحيت برخى از كانديداها (مانند كيانورى، احسان طبرى، محمد على عمويى و...) به اصول 64 و 67 استناد مىكند؛ نه به اصل 99 و حق نظارت استصوابى خود. اگر استنباط شوراى نگهبان از اصل 99 نظارت استصوابى بود، چرا در رد صلاحيت به همين اصل استناد نكرده است؟»
پاسخ اين سخن روشن است؛ زيرا هر چند اصل 99 بر نظارت استصوابى دلالت دارد و شوراى نگهبان بر اساس همين اصل حق بررسى و رد صلاحيتها را براى خود قائل است؛ اما همين اصل به تنهايى نشان نمىدهد كه چه كسانىداراى صلاحيتاند و چه كسانى داراى صلاحيت نيستند. شوراى نگهبان براساس قانون انتخابات -كه اوصاف و شرايط نامزدى را مشخص مىكند به تأييد و يا رد صلاحيت ها اقدام مى كند.
در اولين دوره انتخابات مجلس، هنوز قانون انتخابات تدوين نشده بود؛ لذا شوراى نگهبان چاره اى نداشت جز اينكه رد صلاحيتها را به بعضى از اصول قانون اساسى، مستند سازد. جالب اين است كه منتقد محترم نيز در جايى به اين نكته اعتراف كرده است: «تصويب و تدوين قانون انتخابات در سال 62 انجام گرفته استV}به نقل از: نيكزاد، عباس، نظارت استصوابى، صص 87-77.{V».
کد سوال : 329
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : اگر بنا شد احراز صلاحيت خبرگان منتخب مردم، به وسيله شوراى نگهبان -كه منصوب رهبر هستند انجام گيرد؛ خود رهبر -كه حجيتش متوقف بر رأى خبرگان است چگونه مىتواند اعضاى شوراى نگهبان را تعيين كند؟
پاسخ : اين سؤال فقط در فرض تأسيس و ابتداى نظام جمهورى اسلامى ايران صحيح است. در تمام نظامهاى جهان، اين مشكل به نوعى وجود دارد؛ مثلاً قانون اساسى هر كشورى، در ابتدا از سوى هيأت مؤسسان تدوين مىگردد كه خود اين هيأت، به وسيله انتخابات تعيين مىشوند و بايد كسانى صحت اين انتخابات را تأييد كنند. حال آنكه هنوز قانونى وضع نشده كه بتوان بر مبناى آن، اين گروه را قانونى دانست. اما در نظام جمهورى اسلامى به چند شكل، اين مسأله حل شده است:
يكم. بر اساس مبناى نصب، حجيت رهبر به رأى مردم نيست؛ زيرا رهبرى در جامعه اسلامى از پشتوانه ديگرى -كه همان نصب از طرف پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است برخوردار مىباشد. بنابراين خبرگان مقام ولايت را، به رهبر اعطا نمىكنند؛ بلكه مصداق آن را با احراز شرايط، كشف و معرفى مىكنند.
دوّم. در تأسيس نظام جمهورى اسلامى، ولايت امام خمينى(ره) با پذيرش مستقيم مردم انجام گرفت و نهادهايى چون شوراى نگهبان و مجلس خبرگان، پس از آن است. بنابراين چنين مشكلى اساساً وجود نداشت.
کد سوال : 330
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : مفهوم واقعى شفاعت چيست؟ و اقسام آن كدام است؟
پاسخ :
T}يك. تعريف شفاعت{T
«شفاعت» در لغت، به معناى وساطت و ميانجى گرى است. در گفتوگوهاى روزمره، به وساطت و ميانجىگرى شخص مورد اعتماد در نزد بزرگى - به منظور عفو مجرمى يا برآوردن حاجت كسى - شفاعت گفته مىشود.
اين معنا برآمده از ريشه لغوى اين كلمه است؛ زيرا شفاعت از ماده «شفع» به معناى زوج - در مقابل «وتر» به معناى فرد - گرفته شده است. V}المقاييس فى اللغة، ماده شفع، ج 3، ص 201؛ مفردات راغب اصفهانى، ماده شفع، ص 263؛ فيروزآبادى، قاموس المحيط، ماده شفع، ج 3، ص 45.{V گويا شخصى كه متوسّل به شفيع مىشود، نيروى خود را به تنهايى براى رسيدن به مقصود كافى نمىبيند؛ بدين جهت نيروى شفيع و ميانجى را به آن ضميمه مىكند تا به مقصود خود نايل آيد.
در اصطلاح «شفاعت، واسطه شدن يك مخلوق، ميان خداوند و مخلوق ديگر، در رساندن خير يا دفع شر - خواه در دنيا و خواه در آخرت - است».
T}دو. جايگاه شفاعت{T
1. در بينش توحيدى، خداوند مبدأ هستى است و همه موجودات از او، وابسته به او و پرتو فيض الهىاند.
2. خداوند، عالم هستى را بر اساس «نظام اسباب و مسببات» بنيان نهاده است و تحقق هر پديده و پيدايش هر نوع اثرى در اين عالم، از طريق سبب و علّت خاصى صورت مىگيرد؛ يعنى، اراده حكيمانه او به تحقّق امور، از طريق اسباب معيّن، تعلق گرفته است. امام صادق(ع) مىفرمايد: H}«ابى اللّه ان يجرى الاشياء الاّ بأسباب، فجعل لكل شىءٍ سبباً»{H؛ «خداوند ابا دارد از اينكه امور را جز از طريق اسباب فراهم آورد، پس براى هر چيزى سببى قرار داده است» V}ميزان الحكمه، ح 8166، ج 3، ص 1231.{V.
در نتيجه: عالم هستى - كه يكپارچه تجلّى فيض و عطاى خداوند است - مجموعهاى به هم پيوسته از اسباب و مسببها است.
خداوند فيض خود را - اعم از مادى و معنوى - از طريق سببها و علّتها اعطا مىكند و اينها واسطههاى فيض او است. «نقش اسباب و علل، وساطت در رسيدن فيض الهى به مخلوقات (شفاعت) است».
به تعبير ديگر «شفاعت»، همان سبب بودن و تأثيرگذارى اسباب بر طبق نظام حاكم بر عالم هستى است. در حقيقت، در نگرش توحيدى، فيض الهى وقتى به اسباب و واسطهها نسبت داده مىشود، «شفاعت» است.
سبب بودن جميع علّتها و اسباب طبيعى (همچون: سوزندگى آتش، روشنى و حرارت بخشيدن خورشيد، درخشندگى ماه) و نيز سببيّت و تأثيرگذارى علل معنوى (مانند: سبب بودن توبه و استغفار براى آمرزش گناهان و نقش پيامبران و كتابهاى آسمانى در جهت هدايت انسانها) همگى شفاعت ناميده مىشود. اين اسباب و علتهاى طبيعى و معنوى، شفيعان و واسطههاى فيض الهىاند.
T}سه. اقسام شفاعت{T
با توجه به تعريفى كه ارائه شد، شفاعت داراى سه قسم است:
T}1. شفاعت تكوينى{T
با توجه به نگرش توحيدى، اسباب و علل در اصل وجود و نيز در علّت بودن و تأثير گذاريشان، وابسته به «علة العلل» (خداوند) و واسطه فيض او به مخلوقاتاند. اين وساطت «شفاعت تكوينى» ناميده مىشود.
T}2. شفاعت رهبرى{T
يكى از معارف مربوط به اصل معاد، انگاره «تجسّم اعمال» است. بر اساس آيات و روايات، همان گونه كه باطن و حقيقت اعمال، افكار، اوصاف و اخلاق انسان به صورت حقيقتى عينى، در آخرت تجلّى مىكند؛ حقيقت روابط معنوى ميان انسانها نيز در آخرت به صورت ملكوتى خود، مجسم مىشود. وقتى شخصى، سبب هدايت يا گمراهى انسانى باشد، اين رابطه رهبرى و دنبالهروى در روز رستاخيز، مجسّم شده و «رهبر» پيرو خود را به دنبال خويش وارد بهشت يا جهنم مىكند. قرآن كريم مىفرمايد: A}«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»{A؛ V}اسراء (17)، آيه 71. {V«روزى (رستاخير) كه هر گروهى را با رهبر و پيشوايشان فرا مىخوانيم» و در مورد فرعون مىفرمايد: A}«يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»{A؛ V}هود (11)، آيه 98.{V «روز قيامت، پيشاپيش پيروانش حركت مىكند؛ پس آنان را وارد دوزخ مىكند».
مقصود از شفاعت رهبرى، جلوهگرى رابطه هدايت ميان امام و مأموم (رهبر و پيرو) است. امام همان گونه كه در دنيا، واسطه هدايت پيرو خويش است، در آخرت نيز واسطه ورود پيرو خويش به بهشت مىشود و او را با خود به آنجا وارد مىكند.
T}3. شفاعت مغفرت{T
مغفرت و آمرزش نيز همانند هر رحمت و فيض ديگرى، از طريق مجارى خاص و بر اساس نظام اسباب و مسببات به بندگان مىرسد؛ يعنى، خداوند امورى را به عنوان سببهاى آمرزش و بخشش قرار داده است. با توجه به تعريف شفاعت، نقش اين اسباب (واسطههاى فيض مغفرت)، شفاعت مغفرت ناميده مىشود.
يكى از اسبابى كه خداوند براى آمرزش قرار داده، درخواست اولياى الهى در آخرت است؛ يعنى، خدا، آنان را واسطه در رسيدن فيض بخشش و مغفرت، به بندگانى خاص قرار داده است. بدين جهت اولياى الهى، همانند ساير اسباب و علل، «شفيعان» ناميده مىشوند و به نقش وساطت آنان در رسيدن فيضِ «مغفرت و بخشش الهى» به بندگانى خاص، «شفاعت» مىگويند. در حقيقت شفاعت اولياى الهى در آخرت، يكى از مصاديق «شفاعت مغفرت» است.
شهيد مطهرى مىنويسد: «شفاعت V}مقصود، شفاعت مغفرت است.{V، همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند نسبت داده مىشود، با نام «مغفرت» خوانده مىشود و هنگامى كه به وسايط و مجارى رحمت منسوب مىگردد، نام «شفاعت» به خود مىگيرد» V}مجموعه آثار، ج 1، ص 259.{V.
در حقيقت، خداوند اراده كرده است بندگان خود را از رحمت مغفرت خويش بهرهمند سازد؛ لكن براى اعطاى آن، مانند ساير فيضهاى خويش، اسباب خاصى قرار داده و شرايطى قائل شده است.
بر اين اساس، خداوند، اولياى الهى را به عنوان شفيعان و واسطههاى فيض معين كرده تا آنان براى بندگانى كه در دنيا با اعمال خويش، شايستگى بهرهمندى از اين رحمت الهى را پيدا كردهاند، درخواست مغفرت كنند.
قرآن كريم فرموده است: «در آن روز شفاعت نمىكنند، مگر كسانى كه خداوند به آنان اذن دهد» V}طه (20)، آيه 109.{V و «شفاعت نمىكنند مگر براى كسانى كه خداوند مىخواهد آنان را ببخشايد». V}انبياء (21)، آيه 28.{V بنابراين، شفاعت اولياى الهى، چيزى جز فيض الهى و جلوهگرى خواست و اراده خداوند نيست.
در حقيقت شفاعت، قانونى است كه خداوند واضع آن است. بر طبق اين قانون، اولياى الهى - كه از سوى خداوند به عنوان سببهاى فيض مغفرت نصب شدهاند - بر اساس شرايطى، براى عدهاى خاص از گنهكاران، درخواست مغفرت مىكنند؛ يعنى، آنان واسطه فيض مغفرت الهىاند.
T}توضيحات بايسته:{T
يكم. اين بخشش و آمرزش، بىحساب و گزاف نيست؛ بلكه شامل حال بندگانى مىشود كه با عمل خود در دنيا، استحقاق آن را پيدا كردهاند.
دوم. قرار دادن اولياى الهى به عنوان اسباب و واسطههاى مغفرت، بر اساس حكمت و حساب است.
سوم. شفاعت، به معناى ضميمه شدن درخواست اولياى الهى با عمل و تلاش خود آدمى است. در حقيقت، شفاعت جزء علت و تمامكننده سبب است و به تنهايى مستقل در تأثير نيست V}سيد محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، ج 1، ص 158.{V؛ بلكه تلاش و قابليت شفاعت شونده نيز مهم است.
چهارم. با توجه به اينكه معناى شفاعت در لغت، وساطت است، از توسّل به اولياى الهى نيز با عنوان شفاعت تعبير مىشود. پس مباحث مربوط به شفاعت اخروى، نبايد با شفاعت به معناى توسّل، خلط و اشتباه شود.