کد سوال : 311
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : حكومت مطلقه ولايى چه تفاوتى با حكومت استبدادى دارد؟
پاسخ : در ابتدا ويژگىهاى حكومت استبداى را مطرح و آنها را با ويژگىهاى حكومت ولايى فقيه در قانون اساسى، مقايسه مىكنيم.
حكومتهاى استبدادى با همه تنوعى كه دارند، در ويژگىهاى زير مشتركاند:
1. شخص يا طبقهاى خاص، بدون رضايت مردم بر آنان حكومت مىكند.
2. دامنه قدرتِ حكومت، فوق قانون است و هيچ قانونى آن را محدود نمىكند.
3. ساز و كارى براى كنترل حكومت -نه از سوى مردم و نه از سوى دستگاههاى خاص نظارتى وجود ندارد.
در نظام ولايى فقيه هيچ يك از اين ويژگىها وجود ندارد. كه با مراجعه به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، مىتوان آن را تبيين كرد؛
يكم. قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، با پذيرش قاطع 2/98% مردم به تصويب رسيد. در ادامه نيز هر گونه تغييرى در قانون اساسى بايد به تصويب مردم برسد.
طبق قانون اساسى، مردم در تعيين ولى فقيه، از طريق انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان دخالت دارند. همچنين آنان در مجارى قانونگذارى و اجرايى حكومت، از طريق انتخابات مجلس شوراى اسلامى و انتخابات رياست جمهورى نقش دارند.
اين سه نحوه دخالت مردم در حكومت، نه تنها در هيچ يك از حكومتهاى استبدادى وجود ندارد؛ بلكه در مردمىترين نظامها، چنين دخالت و مشاركت گسترده مردم مشاهده نمىشود.
دوم. دامنه قدرت ولى فقيه در قانون اساسى، به دو شكل محدود است كه به كلى با قدرت در حكومتهاى استبدادى متفاوت مىشود:
1. در اصل چهارم قانون اساسى آمده است: «كليه قوانين و مقررات مدنى، جزايى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سياسى و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامى باشد»؛ يعنى، قوانين اسلام اولين محدود كننده قدرت ولى فقيه و يا به تعبير دقيقتر تعيين كننده اختيارات او است.
2. ولى فقيه در برابر قانون اساسى تعهد داده است. و علاوه بر تعهد الهى خود به اجراى احكام اسلام، با پذيرش منصب ولايت در مجراى قانون اساسى، تعهدى نسبت به قانون اساسى دارد. آنجايى كه اين تعهد، لازم (نه جايز) و بدون حق فسخ است، تعهدى مضاعف براى او محسوب مىشود و تخلف او از قانون اساسى، باعث خروج او از عدالت و در نتيجه سلب او از ولايت مىگردد. پس اختيارات ولى فقيه در قانون اساسى از ناحيه قوانين اسلام و قانون اساسى مقيد و محدود است. اين محدوديت در نظامهاى استبدادى وجود ندارد.
بنابراين مطلقه بودن ولايت فقيه، به معناى بىقيد و شرط بودن اعمال قدرت او نيست؛ بلكه بدين معنا است كه اختيارات او، محدود به حوزهاى خاص از مسائل اجتماعى نيست و همه آنچه را كه يك حكومت با آن درگير است، در بر مىگيرد. اما اعمال قدرت در هر حوزه، بايد بر اساس موازين اسلام و قانون باشد.
سوم. حكومت ولايى فقيه از سه ناحيه نظارت مىشود؛ سه ناحيهاى كه در نظامهاى استبدادى وجود ندارد:
T}1. نظارت درونى؛{T ولى فقيه بايد داراى سه شرط باشد: فقاهت، عدالت و درايت. هر يك از اين سه شرط، او را از درون نظارت مىكند. «فقاهت» او را از اتكا به غير قانون الهى باز مىدارد؛ «عدالت» او را از اعمال خواستههاى شخصى و نفسانى باز مىدارد و «درايت» او را از خودرأيى و ترك مشورت با انديشمندان و متخصصان حفظ مىكند.
اين سه شرط از شرايط ثبوتى ولايت فقيه است؛ يعنى، اگر شخصى يكى از اين سه شرط را نداشته باشد، واقعاً ولايت ندارد و مرجع تشخيص اين شرايط در جمهورى اسلامى ايران -چه در حدوث ولايت و چه در بقاى آن مجلس خبرگان است.
T}2. نظارت مستمر نمايندگان مجلس خبرگان؛{T مجلس خبرگان، علاوه بر وظيفه انتخاب رهبرى -كه داراى شرايط سهگانه مذكور است وظيفه نظارت بر استمرار اين شرايط و نظارت بر چگونگى اعمال قدرت و رعايت شرايط اسلامى و قانونى در آن را نيز بر عهده دارد.
T}3. نظارت مردم بر رهبرى؛{T در جمهورى اسلامى مردم از دو طريق اعمال نظارت مىكنند:
الف. با انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان، به صورت غيرمستقيم، از طريق مجلس خبرگان بر رهبر نظارت دارند.
ب. آزادى بيان -كه در قانون اساسى فضاى سالمى براى مطبوعات فراهم مىكند نظارت افكار عمومى را بر حكومت تشكيل مىدهد. هر گاه مطبوعات، به راستى برخاسته از افكار عمومى مردم باشد؛ مىتواند اين وظيفه را به صورت مستقيم در توجه دادن ولى فقيه به خواست مردم و به صورت غيرمستقيم در جهت دهى عمومى مردم در انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان، به خوبى انجام دهد.
اين سه نوع نظارت در حكومتهاى استبدادى وجود ندارد.
کد سوال : 312
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا آيتالله خامنهاى نائب بر حق امام زمان(عج) هستند و شرايط رهبرى نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران را دارا مىباشند؟
پاسخ : ابتدا بايد شرايط و ويژگىهاى لازم براى نيابت از معصومين(ع) و رهبرى در نظام اسلامى را به طور دقيق، مورد شناسايى قرار داد. شرايطى كه در متون و منابع اسلامى مورد تأكيد قرار گرفته، عبارت است از:
1. صلاحيت علمى لازم براى افتا در ابواب مختلف فقه (فقاهت و اجتهاد)؛
2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلامى؛
3. بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت و مديريت و قدرت كافى براى رهبرى.
در مرحله بعد نوبت به تطبيق هر يك از اين شرايط بر رهبر معظم انقلاب مىرسد.
در اينجا به صورت خلاصه به پارهاى از ويژگىها و صلاحيتهاى حضرت آيتاللّه خامنهاى براى احراز منصب رهبرى نظام، به نيابت از امام زمان(عج) اشاره شود:
T}يك. صلاحيت علمى{T
يكم. اجتهاد آيتاللَّهخامنهاى از سوى بسيارى از مراجع و بزرگان -از جمله حضرت امام(ره) از قبل تصديق شده بوده است.
دوّم. همه رسالههاى عمليه نوشتهاند كه اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد كسى شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است؛ اين در حالى است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم -كه مركب از دهها مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد است ايشان را به مرجعيت پذيرفتند. همچنين در اساسنامه جامعه مدرسين آمده است: چيزى به عنوان نظر آن جامعه معتبر است كه حداقل شانزده تن از اعضا آن را امضا كرده باشند. بنابراين اعلاميه جامعه مدرسين به اين معنا است كه حداقل شانزده تن از مجتهدان و خبرگان در فقه، ايشان را مرجع مىدانند.
سوّم. درس خارج مقام معظم رهبرى -كه در آن بسيارى از فضلا شركت كرده و همگى به وزانت علمى آن شهادت مىدهند دليل بر بنيه علمى نيرومند و ملكه اجتهاد ايشان است. اين توان علمى سابق بر رهبرى و حتى رياست جمهورى ايشان است؛ نه اينكه ايشان پس از رهبرى، درس خوانده و به اين رتبه از دانش رسيده باشند.
T}دو. صلاحيت اخلاقى (عدالت و تقواى لازم){T
صلاحيت اخلاقى مقام معظم رهبرى نيز از امورى است كه در رفتار و عملكردهاى فردى و اجتماعى ايشان -از زمان كودكى، جوانى و مبارزات سياسى و نيز مسؤوليتهاى متعددى كه در بعد از انقلاب در شرايط حساس داشتهاند به روشنى قابل اثبات بوده و تمام اشخاصى كه از نزديك با معظمله در ارتباطاند، گواه بر اين مدعا هستند.
T}سه. توانايىهاى شخصى{T
در بند سوم اصل يكصد و نهم «بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافى براى رهبرى» از جمله شرايط و صفات رهبر دانسته شده است.
يكم. مقصود از «بينش صحيح سياسى و اجتماعى» آن است كه رهبر، آن چنان از مسائل و موضوعات و قضاياى سياسى آگاه باشد كه بر آن اساس، هم قادر به اداره امور جامعه باشد و هم در جهتگيرىهاى ظريف بينالمللى، تصميمات بجا، شايسته و مفيد به حال جامعه اتخاذ كند.
دوّم. «مديريت و تدبير» عبارت از مجموعه استعدادهايى است كه در شرايط خاص، در رهبرى بارز و ظاهر مىشود و او را در اجراى وظايف سنگين خود يارى مىكند. كشف اين استعدادها از جمله مواردى است كه در تعيين رهبر، به يقين بايد مورد توجه خاص قرار گيرد.
سوّم. «قدرت و شجاعت» نيز از جمله شرايطى است كه يا از برجستگىهاى علمى و اخلاقى ناشى مىشود و يا آنكه در زمره استعدادهاى درونى رهبر به شمار مىرود. به هر حال مقام شامخ رهبرى چنين مراتبى را مىطلبد و به هنگام تعيين و انتخاب رهبرى، بايد به اين موضوع توجه جدى داشت.
مقام معظم رهبرى تاكنون توانايىهاى فوقالعادهاى در راستاى رهبرى و مديريت جامعه -خصوصاً در مواقع بحرانى و سرنوشتساز از خود بروز دادهاند. از ديگر سو ايشان از بينش صحيح سياسى و اجتماعى و قدرت و شجاعت بالايى برخوردار مىباشند. اين مهم با مرورى بر پيشينه مديريتى ايشان -در شوراى انقلاب، دوران رياست جمهورى، سختترين شرايط ناشى از جنگ و محاصرههاى بينالمللى، بيش از يك دهه رهبرى نظام و با موفقيت بيرون آمدن از فراز و نشيبها و مشكلات متعدد داخلى و بينالمللى به خوبى قابل اثبات است.
آخرين مرحلهاى كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد، انتخاب قانونى ايشان از سوى خبرگان رهبرى است. اين انگاره خود متأثر از دو عامل است كه هر كدام به تنهايى، مهمترين دليل بر شايستگى ايشان براى رهبرى نظام اسلامى است:
1. دارا بودن شرايط لازم براى رهبرى در حضرت آيت الله خامنهاى و احراز اين شرايط از سوى خبرگان، به عنوان بهترين و شايستهترين فردى كه قدرت و توانايى رهبرى نظام را دارد. اين مسأله از سوى اكثريت قاطع اعضاى مجلس خبرگان تأييد شد.
2. تأكيد امام خمينى(ره) بر شايستگى آيتالله خامنهاى براى رهبرى نظام؛ حضرت امام در موارد متعددى به شايستگى ايشان تصريح كردهاند. حجتالاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى در مجلس خبرگان رهبرى در سال 68 در حضور شاهدان اين قضيه را نقل كرد: در قضاياى مهدى هاشمى همراه با آقايان خامنهاى، موسوى اردبيلى و ميرحسين موسوى خدمت امام راحل رسيديم و سيد احمد خمينى نيز حضور داشت. در آنجا به امام گفتيم: شما با اقدامات خود ما را درباره رهبرى آينده در بنبست قرار مىدهيد. امام با اشاره به آقاى خامنهاى فرمود: «در ميان شما كسى است كه شايسته رهبرى است و شما در بن بست قرار نخواهيد گرفت». مرحوم حجتالاسلام سيداحمد خمينى نيز نقل نموده كه امام راحل فرمود: «آقاى خامنهاى شايسته رهبرى است».
کد سوال : 313
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : مقام رهبرى در يك كشور چه اختياراتى دارد؟ چه كسى بايد آشفتگىها و نابسامانى هاى يك كشور را سازماندهى كند؟ پس رهبرى اينجا چه كاره است كه ما اين قدر در جامعه خود مشكلات داريم؟
پاسخ : در مورد حدود اختيارات رهبرى نسبت به كل نظام، قانون اساسى چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته كه عبارت است از:
1. تعيين سياست هاى كلى نظام جمهورى اسلامى ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام؛
2. نظارت بر حسن اجراى سياست هاى كلى نظام؛
3. حل اختلاف و تنظيم روابط قواى سه گانه؛
4. حل معضلات نظام كه از طريق عادى قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.V}قانون اساسىجمهورى اسلامى ايران، اصل 110.{V
بر اين اساس، وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبرى در ارتباط با مسائل كلى كشور و سياست گذارىهاى كلان آن است و ايشان دستورالعملها و رهنمودهاى لازم را ارائه و بر حسن اجراى سياست هاى كلى نظارت دقيق و مستمر دارند. درباره مشكلات و نارسايى هاى موجود در جامعه، به مسؤولان تذكرات و هشدارهاى لازم را مى دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيرى مىكنند.
بيانات مقام معظم رهبرى به خوبى بيانگر اين موضوع است:
«عدهاى سعى مىكنند ولايت فقيه را به معناى حكومت مطلقه فردى معرفى كنند! اين دروغ است. ولايت فقيه -طبق قانون اساسى ما نافى مسؤوليتهاى اركان مسؤول كشور نيست. مسؤوليت دستگاههاى مختلف و اركان كشور، غيرقابل سلب است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگيرى از انحراف به چپ و راست است. اين اساسىترين و محورىترين مفهوم و معناى «ولايت فقيه» است. بنابراين ولايت فقيه نه يك امر نمادين و تشريفاتى محض و احياناً نصيحت كننده است -آن طور كه بعضى از اول انقلاب اين را مىخواستند و ترويج مىكردند [و] نه نقش حاكميت اجرايى در اركان حكومت [را] دارد؛ چون كشور مسؤوليت اجرايى، قضايى و تقنينى دارد و همه بايد بر اساس مسؤوليت خود كارهايشان را انجام دهند و پاسخگويى مسؤوليتهاى خود باشند.... در اين مجموعه پيچيده و درهم تنيده تلاشهاى گوناگون، نبايد حركت نظام انحراف از ارزشها و هدفها باشد! نبايد به چپ و راست انحراف پيدا شود! پاسدارى و ديده بانى حركت كلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالىاش، مهمترين و اساسىترين نقش ولايت فقيه است».V}سخنرانى در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) 14/3/1383.{V
البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوى و نظارت دقيق ايشان، آشفتگى ها و نابسامانى هاى جامعه -كه ناشى از عوامل مختلفى است به سادگى حل شود.
به عنوان نمونه، مقام معظم رهبرى در پاسخ سؤالى در مورد چرايى عدم تحقق «عدالت اجتماعى» در جامعه و بررسى دارايىهاى دولتمردان -به رغم تأكيدات و پيگيرىهاى ايشان چنين مى فرمايد: «... به مجرد اينكه به سمت بعضى از مسؤولان دست دراز بشود، طبعاً اولِ گله و شكوه و فرياد آنها است؛ يك وقت مى بينيد كه در اصلِ كار هم مانع تراشى مى شود و انجام نمى گيرد! من يك عقيده جدىدارم كه بحث «عدالت اجتماعى» بايد تعقيب شود -شكى در اين نيست و بارها هم اين را گفتهام منتها آن كسى كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم. دستگاه هاى قضايى و دستگاه هاى دولتى هستند كه بايستى دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود. يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود. يك مقدار هم بايد به بركت بازرسى دستگاه هاى برتر و بالاتر حل بشود؛ يعنى، دستگاه هاى دولتى نسبت به بخش هاى زير مجموعه خودشان»V}ديدار از دانشگاه صنعتى شريف، 1، آذر 1378.{V.
در ريشه يابى مشكلات جامعه، مىتوان از رهيافت هاى متعددى استفاده كرد؛ از قبيل رهيافت تك عاملى كه ريشه همه مشكلات را ناشى از يك عامل -مثلا اقتصاد يا مديريت كشور مى داند و يا رهيافت چند عاملى كه به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخص هاى مورد نياز و به دور از هياهوهاى سياسى و... به بررسىميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يك پديده پرداخته و نقش هر كدام را مشخص مىكند.
رهيافت تك عاملى نوعى مغالطه است كه آن را مغالطه علت جعلى {Vfalse cause.V}و انحصار گرايى على Exclusionism.V}{Vcausal مىخوانند. اين رويكرد به ويژه - درباره جامعه كنونى ما نه علمى است و نه V}false cause.{Vمنطبق با واقعيات است. از اين رو بايد سراغ رهيافت دوم رفت و در بررسى علمى و محققانه اين موضوع، زمينه ها و شرايط و ابعاد مختلف آن، موانع تاريخى، داخلى و بينالمللى، امكانات و توانايى ها و... را به صورت واقع بينانه بررسى و ارزيابى كرد.
جامعهاى مانند جامعه ما از مشكلات زيادى رنج مىبرد؛ مانند: ساختار اقتصادى تك محصولى آن، وضعيت وخيم صنعت، كشاورزى و... ساختار سياسى، فرهنگى و ادارى -كه از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و مشكلات طبيعى مربوط به انقلاب و ناشى از جنگ و خسارات عظيم آن (بالغ بر هزار ميليارد دلار، معادل هزينه هفتاد سال كشور)، محاصره بين المللى، تورم جهانى، مشكلات ناشى از دوران سازندگى و رشد سريع و... .
معضلات ناشى از ساختار ناسالم ادارى، تهاجم فرهنگى و تغيير ارزشها و رواج فرهنگ مصرف گرايى و تجمل پرستى و... از ديگر مشكلات كشور ما است. البته هر مديريت قوى و كارآمد و عارى از سوء استفاده و فساد در بخشهاى مختلف آن، مىتواند در كاهش مشكلات و تأمين نيازمندى هاى اساسى جامعه، نقش مؤثرى داشته باشد؛ ولى با توجه به وجود متغيرهاى ديگر، به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشت. بنابراين مشكل اساسى، نحوه مديريت رهبرى و يا استفاده نكردن از اختياراتشان نيست؛ بلكه فراتر از آن است.
کد سوال : 314
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : در مورد شرط مرجعيت براى رهبرى و اينكه در انتخاب رهبر معظم انقلاب اين شرط رعايت نشده، توضيح دهيد؟
پاسخ : اين مسأله از دو سو قابل بررسى است:
T}يك. از نظر فقهى{T
در فقه شيعه آنچه شرط ولايت است، همان اجتهاد و فقاهت است؛ نه مرجعيت. فقاهت صلاحيت علمى و شرط مرجعيت است؛ اما خود مرجعيت يك شأنV}براى مطالعه بيشتر ر.ك: شاكرين، حميد رضا، ولايت فقيه، بحث شرايط ولى فقيه. {Vاجتماعى است.
T}دو. از منظر قانون اساسى{T
اصل يكصد و نهم قانون اساسى مصوّب 1358 يكى از شرايط رهبرى را «صلاحيت علمى... لازم براى افتا و مرجعيت» مقرر داشته بود. منظور از صلاحيت علمى همان فقاهت است. بنابراين اولاً اصل مرجعيت بالفعل هيچگاه در قانون اساسى به عنوان شرط رهبرى ذكر نشده است؛ ليكن به دليل برخى سوء برداشتها و ابهاماتى كه اين قيد به وجود مىآورد، در بازنگرى قانون اساسى، اين قيد حذف گرديد بنابراين هر چند انتخاب مقام معظم رهبرى بر اساس قانون اساسى قبل از بازنگرى صورت پذيرفت؛ ولى عملى كاملاً قانونى و بر اساس معيارها و ضوابط مشخص شده در قانون اساسى بود؛ زيرا آنچه كه اصول قانون اساسى (قبل از بازنگرى) بر آن دلالت داشت، صلاحيت و شأن مرجعيت است، نه مرجعيت بالفعل.
در اصل پنجم نيز تعبير «مرجعيت» نيامده بود: «در زمان غيبت ولىعصر(عج) در جمهورى اسلامى ايران، ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبّر است كه اكثريت مردم او را به رهبرى شناخته و پذيرفته باشند». در اين اصل تعبير «مرجع» نيامده؛ بلكه تعبير «فقيه عادل» آمده است.
در اصل يكصد و نهم شرايط و صفات رهبر يا اعضاى شوراى رهبرى را ذكر مىكند كه در آن هم تعبير «صلاحيت علمى براى مرجعيت» را دارد. تنها جايى كه شبهه مرجعيت بالفعل را به وجود مىآورد، اصل يكصد و هفتم قانون اساسى قبلى بود كه در آن لفظ «مرجع» آمده بود. در زمان امام راحل(ره) اعضاى كميسيون يكصد و هفت -كه يكى از وظايفش تفسير قانون اساسى در اين گونه موارد است اين موضوع را مورد بررسى قرار دادند كه «منظور از مرجع چيست» و ميزان و ملاك كدام اصل است؟ در نتيجه اكثريت اعضا معيار را «صلاحيت مرجعيت» دانستند، نه مرجع بالفعل. از اين رو بعد از ارتحال امام راحل، با توجّه اين مصوبه و نيز با استناد به نامه حضرت امام(ره) (مبنى بر عدم لزوم مرجعيت) انتخاب رهبرى صورت پذيرفت. V}ر.ك: گفت و گو با آيتالله سيدحسن طاهرى خرمآبادى، مقررات و عملكرد مجلس خبرگان، فصلنامه حكومت اسلامى، سال سوم، شماره دوم، تابستان 77، صص 133 - 131.{V
البته براى بر طرف نمودن هر گونه شبههاى بعد از اصلاح و بازنگرى قانون اساسى و حذف شرط مرجعيت، اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، دوباره اقدام به رأىگيرى براى انتخاب آيت الله خامنهاى كردند؛ چنان كه حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى - از اعضاى مجلس خبرگان رهبرى در اين زمينه مىگويد: «... براى انتخاب آيت الله خامنهاى دوباره رأىگيرى كرديم، اول بر اساس حكم امام موقتاً آيت الله خامنهاى را انتخاب كرديم. بعداً كه قانون اساس قانون اساسى جديد، [كه بار دوم] اساسى اصلاح شد، بر بيشتر از بار اول رأى آورد... و بر اساس قانون اساسى دوباره رأىگيرى كرديم... جديد، به صورت دائمىV}گفت و گو با هاشمى رفسنجانى، روزنامه كيهان (دوشنبه 20/11/1382). {Vانتخاب شدند».
کد سوال : 315
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا ولايت فقيه با جمهوريت نظام تضاد ندارد؟
پاسخ : سه مبنا در تضاد «جمهوريت» با «ولايت فقيه» وجود دارد:
يكم. مبناى اصلىِ تهافت و تضاد ميان جمهوريت و ولايت فقيه، اين است كه گمان كردهاند لازمه جمهورى بودن يك حكومت، حق رأى داشتن مردم است و لازمه ولايت داشتن فقيه، مهجوريت مردم، نبود رشد و بلوغ اجتماعى آنان و فقدان حق رأى است.
پاسخ اين است كه ولايت در قرآن و روايات، در موارد مختلفى استعمال مىشود؛ از جمله:
1. ولايت بر مهجورين كه تصدى امور مردگان، سفيهان، صغيران و ديوانگان است. در اين معنا از ولايت، مولّى عليهم به نوعى عاجز و قاصر از امور خود مىباشند و لذا شخصى «ولىّ»، تصدى امور آنان را بر عهده مىگيرد.
2. ولايت زعامت كه تصدى امور حكومتى است. مولّى عليهم در اين ولايت عموماً بالغ، رشيد و عاقل مىباشند؛ A}(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ V}مائده (5)، آيه 55: «همانا ولى شما خدا و رسول و كسانى است كه ايمان آوردند؛ همانها كه نماز را به پا مىدارند و زكات (صدقه) مىپردازند، در حالى كه در ركوع مىباشند».{V خطاب به مردم عاقل و بالغ و آيه رشيد است و ولايت را بر همه آنان اثبات مىكند. هُمْ راكِعُونَ){A
مراد از «جمهورى» در جمهورى اسلامى ايران، معناى دوم است و مردم در آن، حق رأى و دخالت در تعيين سرنوشت و نحوه حكومت دارند. در جمهورى اسلامى ايران، هم شكل حكومت و قانون اساسى آن، با رأى مردم تعيين شده است و هم انتخاب رهبر از سوى خبرگان به طور غيرمستقيم از طريق مردم صورت مىگيرد و هم مردم به طور مستقيم در انتخاب مسؤول قوه مجريه و نمايندگان قوه مقننه دخالت دارند.
دوم. مبناى نصبِ فقيه از سوى شارع، ولايت را براى او ثابت مىكند؛ بدون اينكه رأى مردم در آن دخالتى داشته باشد و رأى آنان صورى است. در حالى كه در جمهوريت دخالت رأى مردم حقيقى است، نه صورى.
پاسخ اين است كه:
1. طبق مبناى نصب، اگر در زمانى بيش از يك فقيه جامع شرايط وجود داشته باشد، اعمال ولايت همه آنان باعث هرج و مرج مىشود و لذا انتخاب رهبر از سوى مردم، تأثير واقعى دارد؛ يعنى، ساز و كار موجود در قانون اساسى براى تعيين رهبر (مجلس خبرگان)، يكى از راههاى تشخيص ولى منصوب است.
2. در فرض وحدت فقيه جامع شرايط نيز ولى منصوب از سوى خداوند، با پذيرش و مقبوليت مردمى اعمال ولايت مىكند؛ نه به صورت تحميلى.
البته در قانون اساسى شرايط خاصى براى ولى فقيه (فقاهت، عدالت و درايت) ذكر شده است و تعيين شرايط حاكم به وسيله قانون، منافاتى با معناى «جمهوريت» حكومت ندارد.
سوّم. اختيارات پيشبينى شده در قانون اساسى براى ولى فقيه، فراجمهورى است؛ يعنى، در هيچ يك از نظامهاى جمهورى براى رئيس حكومت چنين قدرتى در نظر گرفته نشده است.
پاسخ: چنين گمانهاى هرگز واقعيت ندارد؛ بلكه بر عكس ولايت مطلقه در نظام جمهورى اسلامى ايران، قدرتى محدودتر از رئيس حكومت در ديگر نظامهاى سياسى دنيا دارد. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه به جدولهاى ذيل توجه نماييد:
جدول شماره 1: عناوين وظايف و اختيارات مقامات عاليه اجرايى كشورهاى ايران، انگلستان، فرانسه و امريكا در زمينه اجرايى:V}اسداللهى، مسعود، و طاهرى، قهرمان، ولايت فقيه و دموكراسى، ص 170.{V
جمهورى اسلامى انگلستان فرانسه آمريكا ايران
ولىفقيه رئيسجمهور پادشاه نخستوزير رئيسجمهور نخستوزير رئيسجمهور
نام كشورها و مقامات
عناوين عاليه اجرايى
رديف
1 رياست قوه مجريه - * - * * - *
2 مسؤوليت اجراى قانون اساسى - * - - * - -
3 انتخاب نخست وزير يا معاون - * * - * - -
4 عزلونصب وزرا و قبول استعفاى آنها - * * * * - *
5 رياست هيئت وزيران - * - * * - *
6 عزل و نصب مقامات عمده قوه مجريه - * - * * - *
7 تعيين سفرا و نمايندگان ديپلماتيك - * - * * - *
8 پذيرش استوارنامههاى سفرا - * * - * - * و نمايندگان كشورهاى خارجى
جدول شماره 2: عناوين وظايف و اختيارات مقامات عالى اجرايى چهار كشور در زمينه نظامى و قضايىV}همان، 173.{V
جمهورى اسلامى انگلستان فرانسه آمريكا ايران
ولىفقيه رئيسجمهور پادشاه نخستوزير رئيسجمهور نخستوزير رئيسجمهور
نام كشورها و مقامات
عناوين عاليه اجرايى
رديف
1 فرماندهى كل نيروهاى مسلح * - * - * - *
2 اعلان جنگ و صلح * - * - * - *
3 عزل و نصب مقامات عاليرتبه * - * - * - * كشورى و لشكرى
4 رياست شوراى عالى دفاع يا - * - * * - * شوراى عالى امنيت ملى
5 تعيين عالىترين مقام قضايى * - * - * - *
6 عفو و تخفيف مجازات محكومين * - * - * - *
جدول شماره 3: عناوين وظايف و اختيارات مقامات عاليه اجرايى كشورهاى ايران، انگلستان، فرانسه و امريكا در زمينه قانونگذارىV}همان، 175.{V
جمهورى اسلامى انگلستان فرانسه آمريكا ايران
ولىفقيه رئيسجمهور پادشاه نخستوزير رئيسجمهور نخستوزير رئيسجمهور
نام كشورها و مقامات
عناوين عاليه اجرايى
رديف
1 وتوى تعليقى - - * - * - *
2 امضاى قوانين، آييننامهها، عهدنامهها - * - * * - * و قراردادهاى بينالمللى
3 ارسال پيام به پارلمان و يا - * * - * - * تقاضاى تشكيل جلسات پارلمانى
4 مذاكره مستقيم با نمايندگان - * - * * - *
5 انحلال پارلمان - - * - * - -
6 پيشنهاد تجديدنظر در قانون اساسى * - - - * - -
جدول شماره 4: ساير وظايف و اختيارات مقامات عالى اجرايى كشور: V}همان، 177.{V
جمهورى اسلامى انگلستان فرانسه آمريكا ايران
ولىفقيه رئيسجمهور پادشاه نخستوزير رئيسجمهور نخستوزير رئيسجمهور
نام كشورها و مقامات
عناوين عاليه اجرايى
رديف
1 تعيين سياستهاى كلى كشور * - - * * - *
2 اظهارنظر در سياست داخلى كشور * * - * * * *
3 تعيينخط مشى و سياست كلى هيئت دولت - * - * - * *
4 تضمين استقلال و تماميت ارضى و * - * - * - * اتخاذ تدابير مقتضى در مورد اضطرارى
5 شناسايى دولتها - * * - * - *
6 رجوع به آراى عمومىيا دستورهمهپرسى * - - - * - -
7 تنظيم روابط قواى سهگانه * - - - * - -
8 اعطاى نشانهاى دولتى - * * - * - *
9 توزيع عناوين و مدالهاى نظامى * - * - * - *
کد سوال : 316
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا رهبر مجاز است به رييس جمهور منتخب مردم حكم تنفيذ ندهد، يا اين مسأله فقط جنبه تشريفاتى دارد؟
پاسخ : تنفيذ حكم رئيس جمهور به وسيله ولىفقيه، از اختيارات او در قانون اساسى است و به هيچ وجه جنبه تشريفاتى و صورى ندارد؛ يعنى، به لحاظ قانون، تا زمانى كه ولىفقيه حكم او را تنفيذ نكند، شخصِ منتخب، رياستى بر قوه مجريه ندارد.
تعبير «تنفيذ» و نيز آنچه رهبر فقيد انقلاب در تنفيذ رياست جمهورى فرمودند (اين تنفيذ تا زمانى است كه عمل بر طبق موازين اسلام باشد)، نشان مىدهد كه امضاى ولىفقيه به نتيجه انتخابات مشروعيت مىبخشد و ثانياً نقش كنترلكننده تا پايان دوران رياست جمهورى دارد و در صورت انحراف رئيس جمهور از اصل تعيين شده، او را فاقد اعتبار و مشروعيت مىكند.
کد سوال : 317
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : جايگاه قوه مقننه و ملاك بودن رأى نمايندگان مردم -با توجه به اينكه رأى ولى فقيه در تمام شئون جامعه جارى است چگونه است؟
پاسخ : با توجه به ماهيت نظام؛ يعنى، اسلامى بودن آن و اينكه مردم مسلمان وكالتشان به نمايندگان، به معناى توكيل در وضع قوانين بر اساس اسلام و قانون اساسى است؛ آنچه را كه وضع مىكنند آن گاه مشروعيت مىيابد و قابل اجرا است كه اسلاميت و هماهنگى آن با قانون اساسى و نيز با مصالح عالى جامعه اسلامى، سازگار باشد. تشخيص اين امور سازوكارها و نهادهاى خاص خود را مىطلبد.
بررسى عنصر اول و دوم را كارشناسان حقوقى و فقهى شوراى نگهبان و عنصر سوم را ولى فقيه بر عهده دارند. پس از احراز اين سه عنصر، همگان -حتى ولى فقيه ملزم به تبعيت و اجراى آن قوانين هستند. از طرف ديگر در همه نظامهاى جمهورى و مبتنى بر تفكيك قوا، يك شخص يا نهادى، قدرت فرا قوهاى دارد و به عنوان رئيس حكومت در شئون مختلف جامعه، حق نظردهى و اعمال نظر دارد تا آنجا كه چه بسا به انحلال مجلس و... مىانجامد. مراجعه به حدود اختيارات رؤساى حكومت در ديگر نظامهاى سياسى دمكراتيك، جمهورى و نمايندگى، نشان مىدهد اختيارات ولى فقيه در اين زمينه كمتر از آنها است.
کد سوال : 318
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا رهبر معظم انقلاب اسلامى، افرادى را كه واقعاً سوء نيت و دشمنى آنها با نظام جمهورى اسلامى ايران مشخص است (عوامل داخلى) و پيوسته در پى اخلال هستند، به مردم معرفى نمىكند و آن قدر اين افراد را آزاد گذاشته كه هر كارى دلشان مىخواهد انجام دهند؟
پاسخ : آموزههاى دينى و سيره حكومتى بزرگان اسلام در برخورد با مخالفان، بيانگر اين حقيقت است كه در نظام اسلامى، براى تكتك افراد جامعه -صرف نظر از گرايش سياسى، طبقه اجتماعى، نژاد و... جايگاه ارزشى و حقوقى خاص در نظر گرفته شده است. مهيا نمودن زمينههاى هدايت و فرصتهاى بازگشت و حفظ آبروى افراد، از جايگاهى بالا برخوردار است. يكى ديگر از اصول مهم نظام مديريتى اسلامى، سعه صدر و مدارا و تسامح با دشمنان و مخالفان است:
قرآن كريم به صورت متعدد، نه تنها پيروان خود را به مدارا نسبت به مخالفان مىخواند، گاه نيكوكارى در حق مشركان نيز توصيه مىكند؛ چنان كه A}را (لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ ممتحنه (60)، آيهV}؛ «[ما] خدا شما را از كسانى كه در [كار] مىفرمايد: دين با شما نجنگيد، و شما را از ديارتان تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ) بيرون نكردهاند، باز نمىدارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت.{V. ورزيد؛ زيرا خداوند ديگران را دوست دارد».
سيره پيامبر گرامى اسلام و امام على(ع) نشان دهنده موارد متعددى است كه به خوبى افراد منافق و مخالفِ حكومت خود را مىشناختند؛ ولى تا آنجا كه اين افراد به امنيت و وحدت جامعه اسلامى آسيب نمىرساندند و يا دست به قيام مسلحانه نمىزدند، با كمال مدارا و سعه صدر با آنان برخورد و از معرفى آنان خوددارى مىكردند. به عنوان نمونه منافقان در غزوه تبوك توطئه قتل و ترور پيامبر گرامى اسلام را طراحى كردند. سرانجام اين توطئه با درايت آن حضرت(ص) ناكام ماند. حذيفه -يكى از اصحاب پيامبر(ص) مىگويد: من آنها را از نشانههاى شترانشان شناختم و به پيامبر(ص) گفتم: من آنان را به شما معرفى مىكنم تا آنان را به سزاى خويش برسانى. پيامبر(ص) با لحن عطوفتآميزى به من دستور داد كه از افشاى راز آنها خوددارى كنم. شايد آنان راه توبه در پيش گيرند و نيز افزود: اگر من آنها را مجازات كنم، بيگانگان مىگويند: محمد پس از آنكه به اوج قدرت رسيد، شمشير بر گردن ياران خود نهاد. V}فروغ ابديت، سبحانى، آيت الله جعفر، ج 2، ص 405.{V
امام على(ع) نيز در برخورد با مخالفان خويش سه راهبرد اساسى داشتV}دانشنامه امام على(ع)، ج 6، امام على و مخالفان، ص 238.{V: گفتوگو، مدارا و برخوردِ قاطع. تلاش اوليه اميرالمؤمنين(ع) پاسخگويى به شبهات مخالفان و پايان بخشيدن مسالمتآميز به نزاع و دشمنىها بود. اگر از اين راه نتيجه دلخواه به دست نمىآمد، با مخالفان خود -تا جايى كه به امنيت و وحدت جامعه اسلامى آسيبى نمىرسيد مدارا نموده، از شدت و خشونت پرهيز مىكرد. سرانجام اگر مخالفان دست به توطئه چينى و يا قيام مسلحانه مىزدند و امنيت شهرها و راهها را به خطر مىانداختند، نوبت به برخورد قاطعانه مىرسيد. البته امام در اين مرحله نيز هيچ گاه از ارشاد و راهنمايى دشمنان غفلت نمىكردن و در عمل نيز نشان مىداد كه همواره اين سخن پيامبر اكرم(ص) را پيش رو دارد كه فرمود: «اگر خداوند يك تن را به دست تو هدايت كند، بهتر از هر چيزى است كه خورشيد بر آن مىتابد».V}ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 14؛ مجلسى، علامه محمدباقر، بحارالانوار، ج 32، ص448.{V
نتيجه آنكه بر اساس آموزههاى دينى و سيره بزرگواران اسلام، اصل اولى مدارا با مخالفان است؛ البته تا جايى كه خطرى از ناحيه آنان احساس نشود و به وحدت و امنيت جامعه اسلامى خدشهاى وارد نگردد.
قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز -كه نشأت گرفته از آموزههاى حياتبخش دين مبين اسلام و سيره معصومين(ع) است تمامى حقوق شهروندى را براى مخالفان نظام به رسميت شناخته و حدود آن را «عدم اخلال به مبانى نظام، حفظ امنيت، منافع و وحدت ملى و مصالح نظام اسلامى» دانسته است.V}اصول 20 و 26 و 27 و 37 و 40 قانون اساسى.{V
اما در مواردى كه مخالفان، حدود قانونى را رعايت نكنند، حكومت اسلامى جهت حفظ مبانى نظام اسلامى و امنيت و وحدت جامعه، موظف به برخورد با مخالفان اخلالگر است. شيوه برخورد نيز بايد بر اساس راهكارهاى دينى و قانونى باشد كه طبق قانون اساسى، اين وظيفه بر عهده دستگاههاى اطلاعاتى و امنيتى همچون قوه قضائيه و... است. در اينجا مقام معظم رهبرى بر اساس اصل رأفت و رحمت اسلامى، ابتدا به چنين افرادى تذكر مىدهد و راه بازگشت و هدايت را به روى آنان باز مىگذارد. در مرحله بعد با ارائه معيارهايى به مردم، زمينههاى شناخت حقيقى اين قبيل افراد و پرهيز از آنان را فراهم مىسازد. در صورتى كه باز هم دست از اخلالگرى خود برندارند، برخورد قانونى از طريق دستگاههاى مربوطه به عمل مىآيد.
بنابراين چنين نيست كه با افراد اخلالگر هيچ گونه برخوردى نشود و آنان در جامعه آزاد باشند. در مواردى كه نياز به برخورد قاطع باشد دستگاههاى مربوط چون قوه قضائيه بايد اقدامات لازم را انجام دهند. علّت عدم معرفى چنين افرادى از سوى مقام معظم رهبرى، مهر و عطوفت اسلامى، مدارا با مخالفان براى هدايت آنان و محوّل شدن وظيفه شناسايى و اعلان متخلفان در موارد لزوم به دستگاههاى مربوط است.
کد سوال : 319
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا ولايت فقيه موجب تضييع حقوق مردم نمىشود؟
پاسخ : برخى گفتهاند حقوق طبيعى انسان، در اسلام -با تشريع ولايت از بالا به رسميت شناخته نشدهاست. پس اشكال در اين است كه اسلام بعضى از حقوقِ انسانها را ناديده گرفته است.
قبل از پاسخ ذكر مقدمهاى لازم است:
همان گونه كه «در نظام تكوين هيچ تناقضى وجود ندارد» V}(ملك، آيه 3){V، نظام تشريع الهى نيز تناقضى ندارد و نظام تكوين و تشريع همگوناند؛ يعنى:
اولاً، در نظام تكوين به هر موجودى هر آنچه شايسته او بوده، داده شده و نيازهاى همه موجودات برآورده شده است.
ثانياً، در نظام تشريع الهى هرگز دو قانون يافت نمىشود كه با يكديگر تناقض داشته باشد.
ثالثاً، نظام تشريع به گونهاى است كه قوانين آن برآورنده همه نيازهايى است كه در نظام تكوين وجود دارد، نه خواستهاى در نظام تكوين وجود دارد كه در تشريع، بدون پاسخ مانده باشد و نه قانونى در نظام تشريع وجود دارد كه با نظام تكوين ناسازگار باشد.
دليل همه اين امور علم، حكمت و قدرت خداوند است. خداوند متعال هم خالق نظام تكوين است و هم شارع قانون، و چون اين دو به دست يك موجود عالم، حكيم و قادر صورت گرفته، همگون و سازگاراند.
T}احتمال تضييع حقوق طبيعى{T
از اين رو اگر مقصود از حقوق انسان، حقوقى باشد كه انسان بر اساس مقتضيات طبيعت خود در نظام تكوين دارد؛ اين حقوق قطعاً در نظام تشريع الهى مورد توجه قرار گرفته است و از آنجا كه ولايت فقيه، يكى از قوانين مسلم نظام تشريع الهى است، قطعاً با حقوق طبيعى برخاسته از نظام تكوين، منافات ندارد.
در عين حال حقوق طبيعى -به معناى آنچه مطابق با طبيعت انسان استگر چه تا حدى مورد پذيرش اسلام است؛ اما تشخيص اينكه چه چيزى جزء حقوق طبيعى است، روشن نيست؛ مثلاً فطرت انسان، عدالت را مىپسندد، اما عدالت چيست؟ در بسيارى از موارد تشخيص مصداق «عدالت» مشكل است و عقل به تنهايى قادر به آن نيست.
ارسطو كه از طرفداران حقوق طبيعى است، مىگويد: طبيعت به ما نشان مىدهد كه برخى از انسانها، براى بردگى و گروهى براى زندگى اجتماعى آفريده شدهاند. او بردگى را از لوازم حقوق طبيعى مىداند. هيتلر نيز كه از طرفداران حقوق طبيعى است - چون نژاد خود را برتر و قانون طبيعت را حكمرانى نژاد برتر مىدانست سلطه بر جهان را حق طبيعى خود مىانگاشت.
از اين رو اسلام، گرچه احكام خود را هماهنگ با نظام تكوين و مصالح و مفاسد واقعى مىداند و عقل را نيز يكى از منابع احكام دين مىشمارد؛ اما نياز به دين در شناخت احكام حقوقى را انكار نمىكند؛ زيرا دايرهاى از احكام -كه به وسيله عقل مستقل از دين فهميده مىشود بسيار اندك و كلى است.V}براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: دانشپژوه، مصطفى و خسروشاهى، قدرت الله، فلسفه حقوق، ص 47-56.{V
کد سوال : 320
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا ولايت فقيه با آزادى بيان و عقيده مخالف است؟
پاسخ : در اسلام نه تنها «بيان» آزاد است؛ بلكه گاهى بر «عالم» و «دانا»، بيان كردن واجب است. از مصاديق والاى آزادى «بيان»، امر به معروف و نهى از منكر است. امر به مشورت و ترغيب به آن، يكى ديگر از احكام ملازم آزادى بيان و اظهار رأى و نظر افراد جامعه است. آنچه در روايات به طور خاص، آزادى بيان را يكى از وظايف مردم در قبال حاكم مطرح كرده، انگاره H}«النصيحه لائمه المسلمين»{H است. امير مؤمنان(ع)، در اين باره مىفرمايد: H}«و اما حقّى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحه فى المشهد و المغيب»{H؛V}نهجالبلاغه، خطبه 34.{V «حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در آشكار و نهان، خيرخواهى را از دست ندهيد».
وجود آزادى بيان در جامعه، براى خيرخواهى از حاكم و مصاديق آن (مانند انتقاد صحيح و سازنده همراه با شرايط آن) لازم و باسته است. مواردى نظير امر به جدال احسن A}(ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ){A؛ V}نحل (16)، آيه 125: «با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاى] كه نيكوتر است، مجادله كن».{V و امر و ترغيب به گزينش بهترين كلام A}(فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ){A؛ V}زمر (39)، آيه 17 و 18: «پس بشارت ده به آن بندگان كه: به سخن من گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند»{V و مواردى كه از مخالفان درخواست برهان شده A}(قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ){A، همه با بيانى روشن، به لزوم آزادى بيان در جامعه اسلامى نظر دارد. بنابراين در انديشه اسلامى، در اصل ضرورت «آزادى بيان» و ثمراتى كه بر آن مترتب است و ضررهاى ناشى از منع آن، هيچ ترديدى نيست. اما پرسش اساسى آن است كه آيا براى اين «آزادى» حد و مرزى هست يا نه؟ آيا هر كس هر چه بخواهد، مىتواند بگويد و هر نظر و انديشه يا هنر، رمان و... را مىتواند آزادانه پخش كند؟
گفتنى است در هيچ نظامى، آزادى بيان به صورت مطلق و بدون حد و مرز وجود ندارد؛ بلكه آزادى، محدود بوده و در چارچوب ارزشهاى پذيرفته شده در هر جامعه قرار دارد. اين چارچوبها از هر نظام و جامعهاى تا نظام و جامعه ديگر، متفاوت و هماهنگ بر جهانبينى و نظام فكرى آن است.
«موريس دوورژه» درباره چارچوب «آزادى» در دموكراسى مىنويسد: «آيا با اعطاى آزادى به دشمنان آزادى، به آنها اجازه داده نمىشود كه آزادى را در هم بكوبند؟... دموكراسى به مخالفان خود اجازه بيان عقايدشان را مىدهد؛ ولى تا وقتى كه اين كار را در چارچوب روشهاى دموكراتيك انجام دهند». V}جامعهشناسى سياسى، ص 343.{V
در متن اعلاميه «حقوق بشر فرانسه»، آزادى مقيّد به حدود قانونى شده است: «آزادى آگاهى از افكار و عقايد از گرانبهاترين حقوق بشر است. بنابراين هر يك از افراد كشور، مىتوانند آزادانه هر چه مىخواهند بگويند، بنويسند و به چاپ برسانند؛ مگر مواردى كه قانون معين كرده باشد. در آن صورت تجاوز از آزادى مزبور، مستلزم مسؤوليت خواهد بود».V}ماده يازده قانون مزبور؛ حقوق اساسى در جمهورى اسلامى ايران، ج 7، ص 30.{V
آزادى بىحدّ و حصر و بدون كنترل، آسيبها و تباهىهاى گوناگونى را متوجه جامعه مىكند؛ مانند:
1. تحريك و تهييج عموم به اعمال و افعال و يا خوددارىهايى كه مضرّ به حال جامعه و دولت است (نظير آنارشيسم)؛
2. هتّاكى و فحّاشى به مقامات مذهبى، ملّى و سياسى و افراد مردم؛
3. افشاگرى و انتشار اسرار خصوصى افراد و مقامات و نيز اسرار نظامى و سياسى كشور؛
4. انتشار و القاى اخبار نادرست و شايعه پراكنى و ايجاد اختلال در امنيت فكرى جامعه.V}حقوق اساسى جمهورى اسلامى ايران، ج 2، ص 455.{V بنابراين هيچ منطقى، آزادى لجام گسيخته و بدون حد و مرز را در هيچ عرصهاى -از جمله در عرصه «بيان» و امثال آن تأييد نمىكند؛ ليكن آنچه مهم است، اصول و ارزشهايى است كه مىتواند دايره آزادىها را محدود كند و در اين عرصه، بين انديشه اسلامى و تفكر ليبرالى تفاوت بسيار هست.
در ديدگاه دينى، گرچه آزادى بيان جايگاه مهمى دارد؛ اما با توجه به احكامى -چون حرمت غيبت، تهمت و دروغ اين نكته روشن مىشود كه آزادى مطلق در گفتن وجود ندارد؛ بلكه گفتار بايد صادق باشد و موجبات اذيت و آزار ديگران و تضييع حقوق عمومى را فراهم نسازد. از ديدگاه اسلام آزادى بيان، مقيد به مصالح شخصى و جامعه اسلامى و مصالح عالى دينى است. ازاينرو در مواردى كه فساد در كار است، يا انحراف عقيدتى و اخلاقى و... پديد مىآيد، آزادى محدود مىشود. از منظر امام راحل(ره)، مهمترين قيود آزادى بيان عبارت است از:
1. آزادى تا مرز فساد (يعنى آنجا كه از آزادى فساد خيزد، دايره آن محدود به حدى است كه سلامت معنوى جامعه حفظ شود)؛
2. آزادى در چارچوب اسلام و قوانين كشورى؛
3. آزادى تا مرز اضرار به مردم؛
4. آزادى تا مرز توطئه بر ضد نظام اسلامى.V}صحيفه نور، ج 7، ص 232؛ ج 22، ص 283؛ ج 6، ص 270؛ ج 22، ص 169.{V
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، انواع آزادىها به رسميت شناخته شده است و دولت نيز موظف به تهيه و تدارك تمامى زمينههاى لازم براى تحقق اين نعمت الهى است؛ مشروط بر آنكه مخلّ به مبانى اسلام يا حقوق عمومى نباشد: «نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند؛ مگر آنكه مخلّ به مبانى اسلام يا حقوق عمومى باشد...».V}اصل 24 قانون اساسى.{V
T}آزادى عقيده از ديدگاه اسلام{T
از آنجايى كه اسلام صاحب مكتب و جهانبينى ويژهاى است، هرگز آزادى عقيده به شكل مطرح در غرب را نمىپذيرد؛ يعنى، نمىگويد: هر كس مادامى كه زيانى به ديگران نرساند، آزاد است هر عقيدهاى داشته باشد. V}آزادى عقيده در غرب، بر مبانى متعددى استوار است كه يكى از آنها، فردگرايى (Individualism) است. فردگرايى براى جامعه غرب -علاوه بر نقش متافيزيكى و هستىشناختى نقش اخلاقى و ارزشى نيز دارد؛ يعنى، به مثابه مبنايى فلسفى براى اخلاق، سياست، حقوق، فرهنگ و اقتصاد قرار مىگيرد. از منظر اين ايدئولوژى، انسانها به صورت اتمهاى مستقل و خود بنياد فرض مىگردند. هر انسان واحد كانونى از گرايشها و خواستهها است و با تكيه بر «عقل تجربى» -كه تنها منبع فهم و شناخت فرض مىشود قادر به شناخت و تشخيص راه تأمين گرايشها، تمايلات و ارزشهاى خويش است و در اين روند نيازمند هدايت ديگران نيست. بنابراين تنها حقيقت (truth) فرد و خواست و تشخيص او است كه مبناى شناخت، عقايد، اخلاق، حقوق و سياست و... است. هيچ ملاك و معيار بيرونى نداريم كه بگويد: اين بهتر است يا آن. هر كس مستقلاً گرايشهايى دارد و از عقل كافى براى رسيدن به خواستههايش برخوردار است و ديگر نهادها بايد از قضاوت دربارهى اين امور پرهيز كنند. در چنين ديدگاهى كه در بستر «امانيسم» (انسان محورى) شكل گرفته همجنسبازى همان اندازه مورد احترام است كه خداپرستى! اين انگاره داراى اشكالات بنيادين متعددى است و هرگز در اسلام جايگاهى ندارد.
براى اطلاع بيشتر ر.ك:
الف. زرشناس، شهريار، اشاراتى دربارهى ليبراليسم.
ب. مجله انديشه حوزه، شماره 21 و 20، ويژه آزادى.
پ. واعظى، احمد، جامعه دينى، جامعه مدنى، ص 96.
ت. حسينى، سيدابراهيم، اصل منع توسل به زور، ص 300-310.{V در عين حال كسى را مجبور به پذيرفتن مكتب خود نمىكند؛ بلكه اصول پايه آن را با دلايل روشن عقلى و نقلى (قرآن و حديث)، مشخص و سپس همگان را به پذيرش عقيده اسلامى دعوت مىكند.
از ديدگاه اسلام، عقيده مطلق، آزاد نيست؛ بلكه حد و مرز دادن به آزادى عقيده -با توجه به موارد زير امرى ضرورى و بايسته است.
يكم. عقيدهاى كه انسان انتخاب مىكند، هميشه بر مبناى تفكر و انديشه نيست؛ بلكه اغلب اين عقايد، بر اساس تقليد و بررسى كوركورانه از نياكان و پدر و مادر و يا از محيط است. گاهى نيز بر اساس احساسات، عقيدهاى شكل مىگيرد و از آنجايى كه دلبستگىها، موجب تعصّب، جمود، خمود و سكون مىشود، بشر نمىتواند در عقيده به طور مطلق آزاد باشد.
دوم. عقيده گاهى مانع تفكر و آزادى انديشه مىشود؛ زيرا وقتى به امرى دلبسته شد، چشم و گوش بصيرت، كور و كر مىگردد.V}ر.ك: شهيد مطهرى، پيرامون جمهورى اسلامى، ص 8 و ص 97 - 98.{V
سوم. عقايد غلط، باعث اسارت انسانها و خروج از مسير انسانيت مىشود و بايد اين زنجيرها را از دست و پاى او باز كرد؛ مانند طبيبى كه آزادى انسانهايى را كه از خارش بدن لذت مىبرند، مىگيرد و به طبابت آنان مىپردازد.V}همان، آشنايى با قرآن، ج 3، ص 228 - 225.{V
چهارم. از آن جهت كه لازمه محترم شمردن بشر، هدايت نمودن او در راه ترقى و تكامل است، بايد جلوى هر عقيدهاى كه انسان را از تكامل باز مىدارد، گرفته شود.V}پيرامون جمهورى اسلامى، ص 100.{V
بنابراين جواز آزادى، در مورد عقايدى است كه مبناى آن تفكر و انديشه باشد. در واقع آزادى چنين عقيدهاى به آزادى فكر مستند است.
علاوه بر مطالب ياد شده، مهمترين نكاتى را كه در مورد آزادى عقيده از متون اسلامى حاصل مىشود، مىتوان به صورت مختصر در انگارههاى ذيل بيان كرد:
1. اسلام هرگز اجازه تفتيش عقايد را نمىدهد و كسى را از اين نظر، تحت فشار نمىگذارد. اگر كسى اظهار قبول اسلام كرد، اين اظهار را محترم مىشمارد و بدبينى و سوء ظن را در اين زمينه مجاز نمىداند: A}(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً){A؛V}نساء (4)، آيه 94.{V «به كسى كه نزد شما [اظهار] اسلام مىكند، مگوييد: تو مؤمن نيستى».
2. در نظر اسلام، اصولاً عقيده دينى، چيزى نيست كه با اجبار و اكراه درست شود؛ بلكه بايد از ديدگاهى منطقى و دلايل مستحكم سرچشمه گيرد: A}(لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ){A؛ V}بقره (2)، آيه 256.{V «در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است».
3. اديان آسمانى، هر چند با آمدن اسلام منسوخ شدهاند؛ اما پيروان آنها حق دارند به عنوان يك اقليت مذهبى -طبق شرايط اهل ذمه كه در كتابهاى فقهى آمده است در كشور اسلامى زندگى كنند و با رعايت شرايط زير تحت حمايت حكومت و قوانين اسلامى باشند:
- عدم قيام مسلحانه عليه مسلمين و همكارى با دشمنان كشوراسلامى،
- عدم تظاهر به منكرات اسلامى،
- محترم شمردن احكام دادگاههاى اسلامى،
- عدم ايذا نسبت به مسلمانان و خوددارى از فحشا، سرقت اموال و جاسوسى.V}امام خمينى(ره)، تحريرالوسيله، ج 2، ص 505.{V
در صورتى كه اقليتهاى مذهبى، شرايط حكومت اسلامى را رعايت كنند، نمىتوان آنان را به ترك عقيده و يا حتى ترك مراسم مذهبى خويش، مجبور ساخت.
امام على(ع) در نامه معروفش به مالك اشتر مىفرمايد: H}«و اشعر قلبك الرحمه للرّعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تكوننّ عليهم سبعاً ضارياً تغتنم اكلهم، فانهم صنفان؛ اما اخ لك فى الدّين او نظير لك فى الخلق»{H؛ V}نهجالبلاغه، نامه 53.{V.
5. اسلام به همگان اجازه تحقيق مذهبى مىدهد تا آنجا كه هرگاه فرد مشرك و بتپرستى، براى تحقيق به رهبر حكومت اسلامى پناه آورد، بايد از او حمايت كند و در پايان او را تحت حفاظت، به وطنش برساند: A}(وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ){A؛V}توبه (9)، آيه 6.{V «و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست، پناهش ده تا كلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مكان امنش برسان؛ چرا كه آنان قومى نادانند».
آنچه گذشت اصول انديشه اسلامى در باب آزادى بيان و عقيده و انديشه است و ولايت فقيه نيز ضمانت اجرايى اين اصول است. بنابراين در چارچوب تعريف شده در اسلام ولايت فقيه هيچ تضادى با آزادىهاى ياد شده ندارد.V}براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك:
الف. قاضىزاده، كاظم، انديشههاى فقهى - سياسى امام خمينى(ره).
ب. دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، درآمدى بر حقوق اسلامى.
پ. هاشمى، سيدمحمد، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ايران.
ت. خسروپناه، عبدالحسين، جامعه مدنى و حاكميت دينى.{V