• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2801
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : شايد پدر و مادري علي رغم همه عشق و محبتي كه به فرزندانشان داشته اند همه نكات روانشناسي را در مورد آنها در نظر نگرفته باشند چه بسا به طور ناخواسته عقده ها يا مشكلات روحي ديگري در فرزند خود به جا گذاشته اند . حال اين فرزند چگونه مي تواند خودش اثر آن مسائلي كه شايد از دوران كودكي در ذهنش مانده را از بين ببرد. اگر آن مشكلات اكنون باعث ايجاد اشكال در اعتماد به نفس و رابطه برقرار كردن با ديگران و حل مشكلات شخصي و غيره شده باشد خود فرد چگونه مي تواند با حذف ان خاطرات در ذهن خود شخصيت سالم و جديدي براي خود بسازد؟
پاسخ : اين که فرموديد: عدم آگاهي والدين نسبت به همه نکات تربيتي و روان شناختي مشکلاتي را ممکن است براي فرزندانشان از نظر تربيتي به وجود آورد و آيا راه حلي براي جبران اين مشکلات وجود دارد يا نه؟ بايد عرض کنيم: اولا، اين مشکل تقريبا فراگير است يعني افراد همدرد شما بسيار زياد هستند و والدين نيز تقصيري ندارند زيرا شرايط براي بسياري از والدين فراهم نبوده که تحصيلات عاليه داشته باشند و اطلاعات آنها خصوصا در زمينه مسائل تربيتي و روان شناختي بسيار اندک است اما خوشبختانه شخصيت انسان قابل تغيير هست و انسان مي تواند به مرور زمان با تمرين مستمر برخي از عادت هاي غلط را حذف و عادت هاي صحيح را جايگزين آن نمايد. البته اين کار کمي دشوار است ولي امکان پذير است، بنابراين شما هيچ نگران نباشيد از همين الان تصميم بگيريد برخي از عادت هاي غلطي که در شما شکل گرفته به تدريج کاهش دهيد و راه کاهش آنها نيز عبارتند از: 1. اگر به رفتار نامطلوبي عادت کرده ايد و هر روز ممکن است 10 بار آن را مرتکب شويد سعي کنيد هفته اي يک بار از ميزان آن بکاهيد مثلا 10 بار را به 9 بار کاهش دهيد. طبيعي است که بعد از ده هفته به طور کامل شما آن رفتار را ترک خواهيد کرد. 2. اگر رفتار مطلوبي را مي خواهيد انجام دهيد و به آن عادت کنيد سعي کنيد کم کم با انجام آن رفتار و با تکرار مستمر آن به آن رفتار عادت کنيد. مثلا دوست داريد با ديگران گرم بگيريد و ارتباط صميمي برقرار کنيد (البته افراد محرم که از نظر شرعي اشکالي ندارد) ابتدا با تلفن کردن به آنها يا نامه نوشتن به آنها و بعد کم کم ارتباط حضوري، سلام و احوالپرسي و به تدريج ارتباط صميمي برقرار کنيد. خلاصه اين که شما مي توانيد بر همه مشکلات غلبه پيدا کنيد و يک شخصيت سالم و جديدي براي خود بسازيد اما اين کار هم نياز به زمان طولاني و هم تمرين و پشتکار و اميد به اين که مي توانم چنين کاري را انجام دهم نياز دارد. ايجاد اعتماد به نفس نيز از جمله مواردي است که شما مي توانيد با به کارگيري راه کارهاي زير آن را در خود ايجاد کنيد. اعتماد به نفس , توجه فرد به توانايي هاي خود و استفاده از آنهاست و شجاعت , عدم ترس در برخورد با سختي ها و قوت نفس در مبارزه با مشكلات است . انسان بايد توانايي خود را باور داشته باشد و در مرحله بعد با استفاده از توانايي ها با مشكلات برخورد كند و از آنها هراسي نداشته باشد. از اين رو مي گويند اعتماد به نفس دو ركن دارد: 1- شناخت استعدادها و توانايي هاي خود, 2- باور نمودن اين توانايي ها و به كارگيري آنها. در مرحله اول بايد فرد به خودشناسي بپردازد و ابعاد وجود خويش را به خوبي ارزيابي كند. خداوند به هر كس استعداد خاصي داده است . سيد بن طاووس بر اين عقيده بود كه هر انسان در زمينه اي نابغه است . هر فرد بايد استعداد ويژه خود را بشناسد و آن را به كار بندد. پس از شناخت توانايي ها, طبعا" فرد به آنها باور پيدا مي كند. مرحله بعدي براي كسب اعتماد به نفس , استفاده از اين توانايي ها در حل مشكلات و پيشبرد امور است . در مورد تقويت اعتماد به نفس چند نكته بيان مي گردد: - از مقايسه كردن خود با ديگران خودداري كنيد و رفتارهاي رقابتي را كنار بگذاريد. - به توانايي هاي خود بينديشيد و آنها را ليست كنيد و از روي آن بخوانيد و سعي كنيد روزي يك توانايي به اين ليست اضافه كنيد. - نقاط ضعف خود را تكرار نكنيد, بلكه سعي در فراموش كردن آن داشته باشيد. و در صورت امکان نقاط ضعف را برطرف کنيد. - براي زندگي روزمره خود يك برنامه دقيق و منظم تهيه كنيد و مطابق آن برنامه عمل كنيد. - سعي كنيد خود را منضبط, منظم تربيت كنيد و عمل نماييد و نظم و انجام دقيق كارها را فراموش نكنيد. - حتي اگر ديگران به نظرات شما ريشخند زدند و شما را مسخره كردند به آن توجه نكنيد و اگر آنها خنديدند شما هم همراه آنها بخنديد و دست از كار خود برنداريد. - مهارت هاي اجتماعي و آداب اجتماعي را آموخته و هميشه و در همه حال به آنها پايبند باشيد و عمل كنيد. - از تكرار و بر زبان آوردن كلماتي كه بيانگر ناتوان انگاشتن و احساس حقارت , گناه و ناامني است چون نمي توانم , خراب مي شود, مردم نمي پذيرند و... اجتناب كنيد. - با همه مردم رابطه محبت و مهرورزي داشته باشيد و اين محبت را ابراز كنيد. - هميشه براي خود احترام قائل شويد و به خود اجازه فعاليت دهيد و هر كاري را كه ضروري و خوب تشخيص داديد انجام دهيد و به انگيزه قضاوت ديگران ترك نكنيد. - براساس توان خود كه از خويش سراغ داريد عمل كنيد نه براساس خواسته و ميل ديگران . - در انجام فعاليت هاي علمي و اجتماعي از رفتارهاي كوچك آغاز كنيد و به سراغ اعمال بزرگ تر برويد و فعاليت هاي بزرگ را به چند عمل كوچك تر تقسيم و آنها را يكي پس از ديگري انجام دهيد. - از چالش هاي جديد استقبال كنيد و حتي اگر نتوانستيد انجام دهيد خود را ناتوان ندانيد بلكه آن كار را بسيار بزرگ بدانيد (نه آن كه خود را ناتوان بدانيد). - از پذيرفتن فعاليت هاي پژوهشي تحقيقي و اجتماعي فرار نكنيد, بلكه به استقبال آنها برويد, لذا اگر كاري به شما واگذار شد بپذيريد. - زندگي نامه افراد برجسته و سرآمد را بسيار مطالعه كنيد و از رفتار و زندگي آنها الگوبرداري كنيد و خود عمل كنيد. براي كسب اطلاع بيشتر ر.ک: - روش هاي افزايش عزت نفس , اسماعيل بيابانگرد - روش هاي تقويت عزت نفس , هريس , مترجم : عليپور -رموز اعتماد به نفس , رابرت آنتوني , مترجم : اسماعيل كيواني - روان شناسي حرمت نفس , جمالفر - روان شناسي اعتماد به نفس , پيرداكو نداشتن اعتماد به نفس ممكن است اين حالات را داشته باشد: T}الف) خود كم‏بينى؛{T انسان با آنكه داراى ارزش‏ها و لياقت‏هاى خاص خود است ولى خود را ناچيزتر از آن‏چه هست، مى‏انگارد؛ به عبارت ديگر خود و ارزش‏هاى خويش را باور ندارد. T}ب ) ديگر بزرگ‏بينى؛{T منظور اين است كه گاهى انسان براى ديگران هيبتى را تصور مى‏كند و آن چنان آنها را در خيال خود بزرگ جلوه مى‏دهد، كه گويى خودش را در برابر آنان مورى به درگاه سليمان مى‏بيند و يا ذره‏اى در برابر خورشيد و همين امر باعث مى‏شود وقتى در برابر آنها قرار گرفت، دست و پاى خودش را گم كند. T}ج ) گاهى عدم اعتماد به نفس به خاطر عدم تسلّط است؛{T چون بر چيزى كه بايد بازگو كند، كاملاً مسلّط نيست و دچار تزلزل مى‏شود. T}د ) گاهى اضطراب بدون دليل است؛{T انسان خودش هم نمى‏داند به چه دليل دچار اضطراب شده است. T}ه ) گاهى به خاطر عدم ارتباط با اجتماع است؛{T يعنى، در اجتماع كمتر با كسى روبه رو شده و كمتر رفت و آمد داشته است. T}و ) گاهى عدم اعتماد به نفس ترس از مورد استهزا قرار گرفتن است؛ {T راهکارهاي ارائه شده در بالا مي تواند در حل مشکل مطرح شده به شما کمک کند.
کد سوال : 2802
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : همسرم فردي مومن و خوش اخلاق و مهربان است اما متاسفانه نسبت به درس خود هيچ احساس مسئوليتي نمي كند در درس خواندن جدي ،هدفمند نيست و اين مسئله بارها باعث اختلاف ما شده است هميشه مي گويد كه قصد ادامه تحصيل دارد اما با وجود وقت زياد اصلا به طرف درس نمي رود و وقت خود را هدر مي دهد آيا بايد بي تفاوت باشم يا مرتب به او تذكر دهم. نمي خواهم او را سرزنش كنم يا وادار به انجام كاري كنم اما نمي توانم بي خيالي او را نسبت به درس ببينم با توجه به اينكه خودش هميشه مي گفت و مي گويد كه مي خواهم حتما درس بخوانم حتي گاهي اوقات از من مي خواهد كه به او ياداوري كنم و تذكر دهم اما نمي دانم چرا حرفهايم را ميپذيرد. و قبول دارد اما عملا كاري نمي كند؟
پاسخ : از اين که همسر مهربان، مؤمن و خوش اخلاقي نصيبتان شده به شما تبريک عرض مي کنيم و انشاالله که قدردان اين نعمت ارزشمند (همسر مناسب) هستيد و مسائل جزئي نبايد آن قدر بزرگ جلوه داده شود که ارزش آن ويژگي هاي مثبتي که در ايشان وجود دارد تحت الشعاع قرار بگيرد. نکته اي که بايد به آن توجه داشته باشيد اين است که: اولا، انسان ها قطع نظر از جنسيت از نظر شخصيتي و به تبع آن رفتار با هم تفاوت دارند و اين امري کاملا طبيعي است. ثانيا، زن و مرد بودن نيز بر اين تفاوت ها مي افزايد. طبيعي است زن ها يک ويژگي هاي خاص خودشان دارند و مردها نيز همچنين. خصوصا اين که خانم به برخي مسائل مانند درس خواندن، انجام تکاليف درسي، نمره آوردن حساسيت بيشتري نسبت به مردها دارند و دامنه رقابت در ميان زنان خيلي بيشتر از مردهاست. مردها بيشتر به مسائل کلان فکر مي کنند در حالي که زنان به مسائل جزئي روزمره زندگي بيشتر اهميت مي دهند و هر دو هم لازم است و زن و مرد وقتي کنار هم قرار مي گيرند مکمل هم هستند و يکديگر را تکميل مي کنند. به نظر مي آيد کمتر به او ايراد بگيريد، از سرزنش او جدا خودداري کنيد و از جر و بحث کردن در اين زمينه پرهيز کنيد زيرا به رابطه عاطفي ميان شما آسيب وارد مي کند. سعي کنيد براي ترغيب او به بيشتر درس خواندن اولا، نيازهاي عاطفي او را کاملا ارضا کنيد. سپس جنبه هاي مثبت شخصيتي او را شناسايي کنيد و با دست گذاشتن روي آن جنبه ها بر اعتماد به نفس ايشان بيفزاييد، بيشتر از مکانيزم تشويق استفاده کنيد و او را ترغيب و تشويق به درس خواندن کنيد لازمه اين کار تقويت شخصيت او و تقويت اعتماد به نفس اوست از يک سوي و مهم جلوه دادن مسؤوليتي که او به عنوان يک مرد به عهده دارد. از سوي ديگر اگر بتوانيد با ايجاد رابطه عاطفي صميمي با او و تقويت بعد شناختي او نسبت به مسؤوليت هايي که در آينده به عنوان يک شوهر، پدر و يک شخصيت اجتماعي مي خواهد به عهده بگيرد قطعا انگيزه بيشتري در او ايجاد مي شود و خودش به صورت قهري جديت بيشتري براي درس خواندن پيدا مي کند. سعي کنيد براي انجام اين هدف با همفکري همديگر يک برنامه ريزي صحيح براي درس خواندن ايشان طراحي کنيد و ايشان ملزم شوند به اين که اين برنامه را اجرا کنند. راه ديگر اين است که شما مستقيما در اين امور دخالت نکنيد اما از طريق افرادي که روي او نفوذ دارند و ايشان نيز آنها را قبول دارد در اين مسأله کمک بگيريد تا آنها تذکرات لازم را به او بدهند و شما خودتان را با او درگيري نکنيد.
کد سوال : 2803
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در حديث آمده است كه از همنشيني با فرد گناهكار به شدت پرهيز كن بنده نيز به منظور ترك گناه قصد دارم از همنشيني با افراد گناهكار پرهيز كنم در ميان تمام دوستان و نزديكان از تمام اطرافيان جز يكي از دوستان صميمي گناهان زيادي مشاهده كرده ام آيا بايد با تمام آشنايان و اقوام ترك همنشيني كنم يعني از زندگي اجتماعي كناره گيري كنم چون بارها اتفاق افتاده است قبل از حضور در جمع تنها ترك گناه برايم آنچنان سخت نبوده اما با همنشيني با آنها نا خودآگاه از خدا دور مي شوم؟
پاسخ : انسان موجودي اجتماعي است و نيازهاي مختلف عاطفي و معنوي و مادي او تنها با داشتن رابطه اجتماعي و ارتباط با ديگران قابل تأمين است و گريزي از زندگي اجتماعي و ارتباط با ديگران ندارد. هنر مردان خدا و بندگان ممتاز و برجسته الهي مانند پيامبران و اوليا و شاگردان برجسته مکتب آنها اين بوده که با اين که در ميان اجتماع و در بين مردم زندگي مي کرده اند و انواع فسادها و زشتي ها را مشاهده مي کرده اند ولي به دقت مراقب خود و درون و اخلاق و اعمال خود بوده و اجازه سرکشي و تجاوز از چارچوب الهي و شرعي را به نفس خود نمي داده اند: P}آشنايان ره عشق در اين بحر عميق {E}غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده {P آري مهم آن است که در ميان امواج سرکش تمايلات ناروا و هوس هاي سرکش، انسان مهار نفس خود را در دست داشته باشد و چنان ارتباط محکم و استواري با حق داشته باشد که امواج مخالف و سهمگين خواهش هاي نامشروع و خواسته هاي باطل او رادر اين دريا غرق نسازد و يا اگر دچار خطا و گناهي گرديد با طناب محکم ياد خدا و توبه و استغفار دوباره برخيزد و راهش را با استواري ادامه دهد. بايد توجه داشت که دوري از افراد گناهکار به معناي قطع ارتباط کامل با آنها نمي باشد، بلکه به معناي کم کردن ارتباط و مواظبت و هوشياري در ارتباط با آنهاست که مبادا نوع انديشه و عمل و افکار آنها بر انسان تأثير بگذارد. مطالعه تاريخ زندگي پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نشان ميدهد آنها با همه افراد حتي افراد فاسد ارتباط داشتند ولي اين ارتباط براي انجام وظيفه و راهنمايي و ارشاد وهدايت آنها بوده به گونه اي که آنها بر آن افراد تأثير مثبت داشته و گاه باعث تحول و دگرگوني و بيداري آنها شده اند. از طرفي انسان بايد متوجه باشد به بهانه دوري از افراد گناهکار در دام گناه بزرگ بدبيني و سوء ظن به ديگران دچار نشود و نسبت به شخصيت افراد و نوع عمل و گفتار آنها قضاوت عجولانه نداشته باشد ولي در مواردي جرم و فساد و گناه افرادي براي انسان روشن و واضح گردد مي تواند رابطه صميمي با آنها نداشته باشد و به حداقل ارتباط که براي زندگي در اجتماع و در ميان جمع لازم است اکتفا نمايد. ذکر اين نکته لازم است که تنها دوري و فاصله گرفتن از افراد گنهکار انسان را به خدا نزديک نمي کند بلکه تقويت مايه هاي دروني و ارتباط پيگير و ريشه دار با خداوند و اولياي او در نزديکي به خداوند و دوري از لغزش ها و گرفتار نشدن در دام شيطان؛ نقش ويژه اي دارد و بايد با تقويت ايمان و باور و اعتقادات خود، از آسيب عوامل خارجي آلوده کننده خود را حفظ کنيم. مواظب باشيد در اين کار دچار افراط نگرديد و زمينه بغض و دشمني اطرافيان و دوستانتان را فراهم نياوريد و نيز مراقب باشيد در بين دوستان و آشنايان به انزوا طلبي و گوشه گيري متهم نشويد و در ميان آنها انگشت نشان نگرديد. مهم اين است که انسان با جان و دل و روحش از افراد آلوده کنار بگيرد نه با جسمش، يعني در عين حال که جسمش با آنها است ولي روح و قلبش از آنها کناره گيرد و از عمل آنها بيزار باشد.
کد سوال : 2804
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : بنده هميشه دلم مي خواست كه زندگي ام ،كارم و درسم و همه زندگي ام با برنامه باشد ولي متاسفانه هر وقت برنامه ريزي كردم موفق نشدم به نظر شما براي داشتن يك برنامه خوب و اجراي آن چه كار كنم؟
پاسخ : نظم و برنامه‏ريزى در زندگى، براى استفاده مناسب از فرصت‏ها و رسيدن به اهداف است. براى منظم شدن، بايستى اهداف را در دو گروه بلند مدت و كوتاه مدت تنظيم كرد و سپس برنامه‏اى زمان بندى شده براى وصول به آن طراحى و عمل نمود. بدون تعيين اهداف، برنامه‏ريزىغير ممكن و بدون برنامه‏ريزى، نظم ناميسر است. اشخاص منظم، حتى براى كوچك‏ترين كارهاى زندگى خود داراى برنامه هستند؛ مثلاً چگونه خوابيدن، چگونه لباس پوشيدن، چگونه نماز خواندن، چگونه ناخن گرفتن، چگونه موها را شانه كردن و... موفقيت در هر كارى مرهون سه امر است: 1- شناحت هدف، 2- برنامه‏ريزى، 3- همت و تلاش. با توكل بر خداوند و اجراى سه ركن فوق يقينا به هدف خواهيد رسيد. هدف شما فعلا به صورت کلان و اساسي درس خواندن و رشد علمي و معنوي است لذا براي رسيدن به اين هدف بايد برنامه ريزي کرده و تلاش کنيد و تمام برنامه ها و فعاليت هاي خرد و کلان ديگر را در مسير اين هدف قرار دهيد از اين رو: اولا؛ عزم و همت خود را جزم كنيد. ثانيا؛ با تدبير و مطالعه و مشورت با افراد خبره نحوه درس خواندن خود را اصلاح كنيد. براى اوقات شبانه روز خود برنامه‏ريزى نماييد. ساعات اوليه صبح را نخوابيد و سعى كنيد در آن ساعات درس بخوانيد. براى خود هم بحث انتخاب كنيد و تمامى دروس را بدون استثنا با او بحث و گفت و گو كنيد. ثالثا؛ حتى الامكان در ميان افراد قوى و خوش استعداد كسى را پيدا كنيد كه با شما در درس‏هايى كه ضعيف هستيد همكارى كند و با برنامه‏ريزى حساب شده هر هفته يك يا چند جلسه به شما آموزش دهد و اگر مشكل شما در چند درس مختلف باشد مى‏توانيد در مورد هركدام يك نفر را برگزينيد كه موجب تضييع وقت زياد يك نفر نشود. حتى‏الامكان بايد بكوشيد دوستانى براى انجام آن پيدا كنيد. - در کلاس با تمرکز و دقت به درس گوش دهيد. - قبل از شرکت در کلاس درس مورد نظر را مطالعه کنيد. - يادداشت برداري را فراموش نکنيد. - يک جدول براي 24 ساعت روز خود طراحي و کار خود را در هر ساعت معين کرده و طبق همان عمل کنيد و در پايان روز عملکرد خود را با برنامه طراحي شده بسنجيد و هر روز به ميزان پايبندي خود به برنامه بيافزاييد. - در صورت خسته شدن از يک درس به درس ديگر مشغول شويد. - ورزش صبحگاهي و افزايش سطح انگيزه را به عنوان دو نياز اساسي و موتور عملکرد مطلوب هرگز فراموش نکنيد. - با برشمردن ثمرات تحصيل و جايگاه آن در جامعه و... انگيزه خود را تقويت کنيد. - سعي کنيد برنامه ريزي شما واقع بينانه باشد و آن قدر برنامه را سنگين طراحي نکنيد که امکان اجراي آن دشوار باشد. - در تقويت اراده خود کوشا باشيد. براي تقويت اراده، مقاله ذيل را (پرسمان، پيش شماره پنجم، ص 14)مطالعه نماييد. T}الف) ايجاد تغيير و اصلاح در شناخت‏خود از خويشتن {T بايد شناخت‏خود از توانايى‏ها، استعدادها، ويژگى‏هاى شخصيتى خويش را اصلاح كنيد و با واقعيت تطبيق دهيد . پس: 1 . در برابر آينه ايستاده، جلوه‏هاى رفتارى خوشايند، حالات بدنى و برداشت‏هاى مثبتى كه از وضعيت ظاهرى خود داريد، يادداشت كنيد و روزى چند بار با صداى بلند بخوانيد، مانند اين جمله: من خوش قامت هستم . . . . 2 . فهرستى از ده لغت‏يا عبارت كه بيانگر ويژگى‏هاى مثبت‏شخصيت‏شما است، تهيه كنيد و روزى چند بار آن‏ها را در قالب جمله كاملى كه با «من‏» شروع مى‏شود، بخوانيد; مثلا من باهوش هستم . 3 . به مرور و بازگويى خاطرات و تجارب جالب خود در فعاليت‏هاى عمومى و شخصى روى آوريد و حتى گاه آن‏ها را براى دوستان صميمى تعريف كنيد . 4 . هرگز به انديشه و شناخت‏هاى آزار دهنده مانند احساس حقارت، ناتوانى، بى كفايتى، شرمندگى و . . . اجازه ندهيد فضاى ذهن شما را بگيرند . به محض ورود اين افكار، ذهنيت‏هاى مطلوب و ويژگى‏هاى مثبت‏خود را با صداى بلند تكرار كنيد . 5 . هرگز تصور كمرو بودن را به ذهن خود راه ندهيد و واژه‏ها و عبارت‏هايى چون «من خجالتى هستم‏» ، «من كمرو هستم‏» و «من جرات بيان ندارم‏» را به زبان نياوريد . به خود شهامت را تلقين كنيد . و با صداى بلند در طول روز، چندين نوبت‏بگوييد من شهامت اين سخن، عمل و فعاليت را دارم . اجازه ندهيد خاطره شكست‏هاى قبلى به انديشه تان راه يابد . موفقيت‏هاى گذشته را به خاطر آوريد . شناخت‏خود از جنس مخالف را تصحيح كنيد . او نيز شخصى مانند شما و همه انسان‏هاى ديگر است . انسان‏ها در همه امور برابرند و معيار برترى آن‏ها تقوا است . اين حقيقت را همواره به خاطر آوريد . T}ب) اصلاح رفتار و تغييرات رفتارى {T بكوشيد در جهت مخالف كمرويى رفتار كنيد: 1 . هرگز خود را سرزنش نكنيد . 2 . بر اساس شناختى كه از خود داريد، براى خويش هدفى در نظر بگيريد و براى رسيدن به آن برنامه ريزى كنيد; مثلا بر اساس شناخت از خود، ارائه يك گزارش را به عهده گيريد; براى تهيه و كيفيت ارائه آن برنامه ريزى كنيد و با تمرين در خلوت و نيز ارائه آن نزد دوستان صميمى و گروهاى كوچك خود را براى ارائه در كلاس آماده سازيد . 3 . هنگام سخن گفتن، خود را گرفتار آداب و رسوم و تكلف‏هاى بى مورد نسازيد . ساده، راحت و عارى از هرگونه آداب خاص هدفتان را بيان كنيد . در فعاليت‏هاى آغازين، خواسته و هدف خود را به صورت يك جمله بنويسيد و نوشته را بخوانيد . 4 . پرسش‏ها و مطالب اوليه را كوتاه و مختصر انتخاب كنيد . 5 . ارتباط بصرى با مخاطب را حفظ كنيد . 6 . هميشه سخن را با مقدمه، كلام يا يك كلمه جالب آغاز كنيد، از به كارگيرى كلمات پيچيده بپرهيزيد . كلمات آغازين بايد متدوال و جذاب باشند . 7 . قبل از سخن گفتن، مطلب مورد نظر را نوشته، در ذهن مرور و تمرين كنيد و شكل بيان و مهارت لازم را فراهم آوريد . 8 . به درستى علمى سخنى كه مى‏گوييد و به جا بودن آن يقين داشته باشيد و با مطالعه و پشتوانه علمى قبلى به ميدان گفتار گام نهيد . 9 . هنگام سخن گفتن، به ديگران و قضاوت و حركات و سكناتشان هرگز توجه نكنيد . گفتارتان را پى‏گيريد و با خونسردى به هدف بينديشيد . 10 . موانع احتمالى و افكار و اعمال مزاحم را شناسايى و ذهن خود را براى مقابله با آن آماده سازيد; مثلا اگر خنده حاضران از ادامه سخن بازتان مى‏دارد، شما نيز بخنديد . 11 . به كار خود پاداش دهيد . يك نفس عميق، به خود آفرين گفتن يا باز گفتن تفصيلى و با آب و تاب آن براى نزديكان مى‏توانند پاداش به شمار آيند . 12 . از جزئيات بكاهيد و اصل سخن را به صورت خلاصه و گويا بيان كنيد . 13 . اجازه سوء استفاده به ديگران ندهيد . كافى است‏به كار خود ادامه داده، در صورت روبه‏رو شدن با واكنش آنان خود را در برابرشان احساس نكنيد . 14 . در انجام رفتارهاى اجتماعى كوچك و در محيطهاى ديگر كه بيش‏تر احساس راحتى مى‏كنيد، فعال باشيد . اين كار را از سلام كردن، احوالپرسى، جواب سلام دادن، نگاه كردن، تعارف كردن و تعارف شنيدن آغاز كنيد . و با تمرين به كارهاى بزرگ‏تر و مهم‏تر گسترش دهيد . 15 . با افراد فعال و پر تحركى كه احساس خجالت نمى‏كنند، بيش‏تر مانوس باشيد و از خجالتى‏ها فاصله بگيريد . 16 . هميشه كلامى براى گفتن و عمل يا هنرى براى ارائه به جمع داشته باشيد و آن را ارائه كنيد . در جاهايى كه كم‏تر احساس كمرويى مى‏كنيد و شبيه كلاس است، فعال‏تر باشيد . 17 . توجه داشته باشيد تا زمين نخوريد راه رفتن نمى‏آموزيد . پس بايد نقد ديگران و تمسخر آن‏ها باشد تا شما مجال رشد يابيد . بنابراين، اگر با عكس العمل ديگران روبه‏رو شديد يا در فعاليت‏هاى آغازين احساس ناتوانى كرديد، از ادامه سخن يا عمل چشم پوشيد; هر چند مى‏توانيد آن را ارائه كنيد و از اين راه براى ارائه بهتر و كامل‏تر مطالب آماده شويد . اميد واريم با توجه به اهميت و حساسيت موضوع، با همت عالى و بلند، راهكارهاى عملى و روش‏هاى تغيير شناخت اهتمام كامل و دقيق و مستمر داشته باشيد . تا به هدف نائل آييد . در پايان بايد ياد آور شد، اين مقصود اندك اندك به دست مى‏آيد نه با چند جلسه تمرين و خواندن چند جلد كتاب . اجراى پيوسته دستور العمل‏ها، تكنيك‏ها و رفتارها در رسيدن به هدف سودمند است . موفقيت روز افزون شما جوانان جوياى دانش و دوستدار پاكى آرزوى ما است .
کد سوال : 2805
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : همسرم علاقه زيادي به دروس حوزوي دارد او ليسانس تربيت بدني دارد و مي خواهد هم اكنون به سربازي برود و سپس درس حوزه را بخواند و اگر شد در رشته دانشگاهي كه به حوزه مربوط مي شود ادامه تحصيل دهد او مي گويد من و تو بيشتر بين جوانان بوده ايم و مي توانيم انشاءالله در آينده از اين طريق پاسخ گوي بعضي از نيازهاي جوانان باشيم ولي من از طرفي علاقه زيادي به اين نظر همسرم دارم چون خودم هم طلبه هستم و هم دانشجو و مي توانيم به كمك هم و باري تعالي كار كنيم و از طرف ديگر حدود يك سال عقد كرده ايم و با اين مسائل تا چند سال ديگر هم نمي توانيم سر خانه و زندگي مان برويم و اين برايم خيلي مشكل است در اين زمينه كمكم كنيدتا تصميم درست بگيرم حوزه رفتن همسرم هم منوط به رضايت من است من چه كنم؟
پاسخ : به نظر مي آيد هر دو نفر شما افکار خوب و ارزشمندي داريد و اهداف بلندي را در پيش روي خود ترسيم نموده ايد انشاءالله به تدريج مي توانيد به اين اهداف بلند جامه عمل بپوشانيد اما آنچه الان به صلاح شماست، اين است که شرايطي را فراهم کنيد که هر چه زودتر زندگي مشترک شما سر و سامان بگيريد چه اين که اگر بخواهيد همه اين مسائل را همزمان شروع و با هم انجام دهيد. همانطور که خود شما نيز به اين نکته پي برده ايد چندين سال بايد به همين صورت عقد باشيد و سر زندگي تان نرويد گرچه آمدن به حوزه امري پسنديده و ارزشمند است اما در اين شرايط سر و سامان دادن به زندگي مشترکتان در اولويت قرار دارد البته در صورتي که از نظر قانوني ايشان بتواند قبل از رفتن به سربازي، به حوزه بيايند و با معافيت تحصيلي، تحصيلات حوزه را شروع کنند مانعي ندارد ولي اگر مشکل قانوني داشته باشند و نتوانند قبل از سربازي به حوزه بيايند بهتر است اول زندگيتان را سر و سامان بدهيد.
کد سوال : 2806
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براي از بين بردن صفت كبر چه راه حل عملي وجود دارد؟
پاسخ : از آنجايي كه تكبر از ديدگاه اخلاقي ،يكي از بدترين رزايل و بيماري هاي مهلك اخلاقي و رواني مي باشد و وجود اين صفت براي سلامت نفس انسان بسيار خطرناك است ، بحث نسبتا مفصلي را كه در آن ابعاد مختلف تكبر مورد بررسي قرار گرفته است ، خدمت شما تقديم مي نماييم . مطالعه اين سخن به طور قطع در علاج و يا دست كم تخفيف آثار سوء آن مفيد خواهد بود. T}تكبر از ديدگاه قرآن كريم {T نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبياء و آغاز خلقت انسان به چشم مى‏خورد و اتفاقا به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق، ام المفاسد و مادر همه رذايل اخلاقى و ريشه تمام بدبختيها و صفات زشت انسانى است، تكبر و استكبار مى‏باشد كه دراين زمينه، داستان شيطان به هنگام آفرينش آدم(ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنين ابليس براى او، داستانى است‏بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز، داستانى است‏بسيار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى. قابل توجه اينكه پيامدهاى سوء تكبر و استكبار نه تنها در داستان آفرينش آدم ديده مى‏شود كه در تمام طول تاريخ انبياء - طبق آياتى كه خواهد آمد - نيز نقش بسيار مخرب آن آشكار است. اكنون به چند نمونه از آيات قرآن كريم در اين زمينه اشاره مي نماييم: !- و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين (سوره‏بقره،آيه‏34) و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد 2- قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين (سوره‏اعراف،آيه‏13) گفت: «از آن(مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبر كنى! بيرون رو كه تو از افراد پست و كوچكى! 3- وانى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثيابهم و اصروا واستكبروا استكبارا (سوره‏نوح،آيه‏7) (در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند»! 4- فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا بآياتنا يجحدون (سوره‏فصلت،آيه‏15) (در مورد قوم عاد مى‏خوانيم): «اما قوم عاد بناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمى‏دانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى‏كردند! در همين زمينه آيات فراوان ديگري وجود دارد كه به خاطر اختصار از ذكر آنها پرهيز نموده، توجه شما را به ادامه بحث جلب مي نماييم . تكبر در روايات اسلامى در منابع حديث، روايات زيادى در باره مذمت كبر و تفسير حقيقت آن و علاج و آثار آن آمده است، كه نقل همه آنها در اين مختصر نمى‏گنجد، ولى گلچينى از آنها را از نظر شما مى‏گذرانيم: در حديثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانيم: «اياكم و الكبر فان ابليس حمله الكبر على ان لايسجد لآدم; از تكبر بپرهيزيد كه ابليس به خاطر تكبر از سجده كردن بر آدم خوددارى كرد(و براى هميشه مطرود درگاه الهى شد)».1 همين معنى به تعبير ديگرى در خطبه‏هاى نهج‏البلاغه آمده است، در خطبه قاصعه كه بخش عظيمى از آن در باره «تكبر ابليس‏» و پيامدهاى آن مى‏باشد مى‏خوانيم: عبرت بگيريد از كارى كه خدا با ابليس كرد; زيرا اعمال طولانى و كوششهاى فراوان او را(در مسير عبادت و بندگى خدا) به خاطر ساعتى تكبر نابود ساخت، چگونه ممكن است كسى بعد از ابليس همان گناه را مرتكب شود، ولى سالم بماند»؟ 2 تعبيرات كوبنده فوق به خوبى نشان مى‏دهد كه تكبر و خودخواهى حتى در لحظات كوتاه چه پيامدهاى خطرناكى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مى‏تواند حاصل يك عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاكستر كند و شقاوت ابدى و عذاب جاويدان را نصيب صاحبش سازد. در حديث ديگرى از همان حضرت(ع) مى‏خوانيم: «احذر الكبر فانه راس الطغيان و معصية الرحمن; از تكبر بپرهيزيد كه سرآغاز طغيانها و معصيت و نافرمانى خداوند رحمان است‏»!3 حديث‏بالا اين واقعيت را روشن مى‏سازد كه سرچشمه بسيارى از گناهان مساله كبر و خود برتربينى است. در حديث ديگرى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم : در قلب هيچ انسانى چيزى از كبر وارد نمى‏شود مگر اينكه به همان اندازه از عقلش كاسته خواهد شد، كم باشد يا زياد»!4 در اصول كافى از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: «اصول الكفر ثلاثة، الحرص و الاستكبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حين نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اكل منها، واما الاستكبار فابليس حيث امر بالسجود لآدم فابى، واما الحسد فابنا آدم، حيث قتل احدهما صاحبه; ريشه‏هاى كفر(منظور از كفر در اينجا عصيان و نافرمانى خدا به معنى اعم است) سه چيز مى‏باشد: حرص و تكبر و حسد. اما «حرص‏» به خاطر آن است كه هنگامى كه آدم از خوردن شجره ممنوعه نهى شد، حرص او را وادار كرد كه از آن بخورد و اما استكبار، نمونه آن ابليس بود كه مامور به سجده براى آدم شد، ولى او سرپيچى كرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد كه يكى ديگرى را به قتل برساند». 5بنابراين نخستين گناهان در روى زمين از اين سه نشات گرفت. در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق‏8 چنين آمده است : كسى كه در قلبش به اندازه سنگينى دانه خردلى از كبر باشد هرگز داخل در بهشت نخواهد شد»!6 تكبر در منطق عقل اضافه بر آيات و روايات، «تكبر و استكبار» از نظر منطق عقل نيز بسيار نكوهيده است، چرا كه همه انسانها بندگان خدا هستند و هر كس در وجود خود استعدادها و نقطه‏هاى روشن و مثبتى دارد، همه از يك پدر و مادر آفريده شده‏اند و همه از نظر آفرينش يكسانند، دليلى ندارد كه انسانى خود را از ديگرى برتر بشمرد و به او فخرفروشى كند و او را تحقير نمايد! گيرم خداوند موهبتى به او داده باشد اين موهبت‏بايد سبب شكر و تواضع گردد نه سبب كبر و غرور. زشتى اين صفت از بديهيات است كه هر كس وجدان بيدارى داشته باشد به آن اعتراف مى‏كند به همين دليل افرادى كه به هيچ مذهبى پايبند نيستند تكبر و خود برتربينى را ناخوش مى‏دارند و آن را از زشت‏ترين صفات مى‏شمرند. اصولا چگونه انسان مى‏تواند رداى تكبر را بر دوش بيفكند، در حالى كه به گفته اميرمؤمنان على(ع) در آغاز نطفه(بى ارزشى) بود و سرانجام مردار(متعفنى) مى‏شود و درون وجود او مملو از آلودگى‏هاست!7 انسانى كه آن‏قدر ضعيف و ناتوان است كه يك پشه ناچيز او را آزار مى‏دهد و حتى كوچكتر از پشه يعنى ميكروبى كه با چشم هرگز ديده نمى‏شود، او را بيمار مى‏سازد و در بستر بيمارى مى‏افكند، انسانى كه از مختصر گرمى هوا بى‏طاقت مى‏شود و از مختصر سرما رنج مى‏برد، اگر باران نيايد بيچاره است، اگر كمى بيش از حد ببارد باز هم بيچاره است، كمى فشار خون او بالا مى‏رود حيات او به خطر مى‏افتد و كمى پايين مى‏آيد باز جانش در خطر است! از سرنوشت‏خويش در يك ساعت آينده با خبر نيست و لحظه پايان عمر خود را هرگز نمى‏داند، نزديك‏ترين دوستانش گاه قاتل او مى‏شوند و عزيزترين عزيزانش، دشمن جان او مى‏گردند، آبى كه مايه حيات اوست گاه موجب مرگ او مى‏شود و نسيمى كه به او حيات و نشاط مى‏بخشد اگر كمى سريعتر بوزد مبدل به تندبادى مى‏شود كه خانه و كاشانه‏اش را بر سرش ويران مى‏كند. از امورى كه نشانه ناتوانى فوق‏العاده انسان است‏بيماريهايى است كه دامن او را مى‏گيرد و غالبا از ميكروبها و ويروسها كه موجودات بسيار كوچكى هستند كه از خردى به چشم ديده نمى‏شوند ناشى مى‏گردد و انسانهاى نيرومند و قوى‏پيكر و قهرمان را به زانو در مى‏آورد! تعريف و حقيقت تكبر بزرگان اخلاق گفته‏اند: اساس تكبر اين است كه انسان از اينكه خود را برتر از ديگرى ببيند احساس آرامش كند، بنابراين تكبر از سه عنصر تشكيل مى‏شود: نخست اينكه براى خود مقامى قائل شود، ديگر اينكه براى ديگرى نيز مقامى قائل شود و در مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببيند و احساس خوشحالى و آرامش كند. از همين رو گفته‏اند تكبر(خود برتربينى) با عجب(خود بزرگ بينى) تفاوت دارد، در عجب هيچ گونه مقايسه‏اى با ديگرى نمى‏شود، بلكه انسان به خاطر علم يا ثروت يا قدرت و يا حتى عبادت، خود را بزرگ مى‏بيند، هر چند فرضا كسى جز او در جهان نباشد، ولى در تكبر حتما خود را با ديگرى مقايسه مى‏كند و برتر از او مى‏بيند. - شاخه‏هاى تكبر در اينجا مفاهيم متعددى وجود دارد كه گاه تصور مى‏شود همه با هم مترادف و يكسانند در حالى كه تفاوتهاى ظريفى با هم دارند هر چند ريشه همه آنها به «تكبر» باز مى‏گردد، ولى از زاويه‏هاى مختلف به آن نگاه مى‏شود. « خود برتربينى‏»، «خود محورى‏»، «خودخواهى‏»، «برترى جويى‏» و «فخرفروشى‏»، همه از مفاهيمى هستند كه ريشه آنها «تكبر» است، هر چند از زواياى مختلف ديده مى‏شود. كسى كه صرفا خود را بالاتر از ديگران مى‏بيند، «خود برتربين‏» است. كسى كه به خاطر اين خود برتربينى سعى دارد در همه جا و در همه كارهاى اجتماعى همه چيز را قبضه كند، «خود محور» است. كسى كه سعى دارد در مسائل اجتماعى مخصوصا به هنگام بروز مشكلات تنها به منافع خود بينديشد و براى منافع ديگران ارزشى قائل نباشد، «خودخواه‏» است. كسى كه سعى مى‏كند سلطه خود را بر ديگران مستحكم كند و آنها را زير سيطره خود قرار بدهد، گرفتار «برترى جويى‏» است. بالاخره كسى كه سعى دارد مال و ثروت يا قدرت و مقام خود را به رخ ديگران بكشد « فخرفروش‏» است. بنابراين همه اين صفات ريشه مشتركى دارد و آن تكبر است هر چند در چهره‏هاى مختلف ظاهر مى‏گردد. تكبر در برابر چه كسى؟ علماى اخلاق تكبر را به سه بخش تقسيم كرده‏اند: تكبر در برابر خدا! تكبر در برابر پيامبران. تكبر در مقابل خلق خدا. قسم سوم، تكبر در برابر بندگان خداست‏به گونه‏اى كه خود را بزرگ بشمرد و ديگران را كوچك و خوار و بى مقدار، زير بار هيچ كس نرود، خود را از همه برتر ببيند و حق هيچ صاحب حقى را محترم نشمرد و دائما منتظر باشد كه ديگران براى او عظمت قائل شوند. اين نوع از كبر نمونه‏هاى فراوانى دارد كه نياز به شرح آن نيست، و گاه به حد اعلا مى‏رسد و به تكبر در برابر پيامبران و خداوند منتهى مى‏گردد. آرى آتش كبر و غرور، نخست از تكبر در برابر بندگان خدا سر مى‏زند، سپس به استكبار در برابر انبياء و رسولان پروردگار مى‏رسد و سرانجام به تكبر در برابر ذات پاك خداوندگار مى‏انجامد! انگيزه‏هاى تكبر تكبر اسباب زيادى دارد و همه آنها به اين باز مى‏گردد كه انسان در خود كمالى تصور كند و بر اثر حب ذات، بيش از حد آن را بزرگ نمايد و ديگران را در برابر خود كوچك بشمرد. بعضى از بزرگان علم اخلاق مانند مرحوم «فيض كاشانى‏» در «المحجة البيضاء» اسباب كبر را در هفت چيز خلاصه كرده‏اند، نخست اسباب دينى كه «علم‏» و «عمل‏» است، و اسباب دنيوى كه «نسب‏»، «زيبايى‏»، «قوت‏»، «مال‏» و «فزونى ياران و ياوران‏» مى‏باشد - ريشه‏يابى تكبر صفت رذيله تكبر مانند ساير رذايل اخلاقى، ريشه‏هايى دارد كه بايد آنها را جستجو كرد و دقيقا شناخت، در غير اين صورت ريشه‏كن كردن اين صفت رذيله غير ممكن است. بعضى از بزرگان مانند مرحوم «فيض كاشانى‏» در «المحجة البيضاء» چهار ريشه براى « تكبر» ذكر كرده است: عجب، كينه، حسد و ريا. او معتقد است تكبر درونى ريشه‏اش «عجب‏» - خود بزرگ‏بينى - است، اين خود بزرگ‏بينى سبب مى‏شود كه خود را برتر از آنها بداند و بر آنها فخرفروشى كند و ريشه‏هاى ديگرى دارد كه يكى از آنها «كينه‏» است كه نسبت‏به شخص خاصى پيدا مى‏كند و همين امر سبب مى‏شود كه امتيازات واقعى يا پندارى خود را به رخ او بكشد، و ديگر « حسد» است كه سبب بروز اين رذيله اخلاقى مى‏گردد و ديگرى «رياكارى‏» است كه سبب مى‏شود شخص رياكار امتيازات خود را به ديگران ارائه دهد. - آثار سوء تكبر: 1- نخستين مفسده آن كه از همه خطرناك‏تر است آلودگى به شرك و كفر است ! آيا كفر ابليس و انحراف او از مسير توحيد و حتى اعتراض او بر حكمت پروردگار سرچشمه‏اى جز كبر داشت؟ آيا فراعنه و نمرودها و همچنين بسيارى از اقوام سركش كه از پذيرش دعوت انبياى الهى سرباز زدند دليلى جز تكبر داشت؟ 2- محروم شدن از علم و دانش يكى ديگر از پيامدهاى شوم كبر است، زيرا انسان وقتى به حقيقت علم و دانش مى‏رسد كه آن را در هر جا و نزد هر كس ببيند همچون گوهر گمشده‏اى بربايد، حال آنكه اشخاص متكبر به آسانى حاضر نمى‏شوند بهترين علوم و دانشها و برترين و والاترين حكمت‏ها را از افراد همرديف و يا زير دست‏خود بپذيرند. 3- تكبر سرچشمه اصلى بسيارى از گناهان است گاه در حالات افراد حسود، حريص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقت مى‏كنيم مى‏بينيم سرچشمه همه اين رذايل را در وجود آنها تكبر تشكيل مى‏دهد. آنها هيچگاه مايل نيستند كسى را برتر از خود ببينند به همين دليل هر گاه نعمت و موهبت و موفقيتى نصيب ديگران شود، به آنها حسد مى‏ورزند. آنها براى تحكيم پايه‏هاى برترى‏جويى خود حريص در جمع‏آورى مالند. آنها براى اظهار برترى بر ديگران به خود اجاز مى‏دهند كه سايرين را تحقير كنند و با هتك و توهين و صب و دشنام، زبان خود را آلوده سازند و به اين وسيله آتش درونى خود را فرو نشانده و خويش را اشباع كنند. در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم كه فرمود: «الحرص و الكبر و الحسد دواع الى تقحم فى الذنوب; حرص و تكبر و حسد سبب مى‏شود كه انسان در انواع گناهان فرو رود».8 - 4 تكبر مايه تنفر و پراكندگى مردم است از بلاهاى مهمى كه بر سر متكبران وارد مى‏شود انزواى اجتماعى و پراكندگى مردم از اطراف آنهاست، چرا كه شرف هيچ انسانى اجازه نمى‏دهد تسليم برترى‏جوييهاى افراد متكبر و مغرور شود، به همين دليل به زودى حتى نزديك‏ترين دوستان و بستگان از آنها فاصله مى‏گيرند و اگر به حكم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى كنند، در دل از آنان متنفرند! در حديثى از امام اميرالمؤمنين(ع) مى‏خوانيم: «من تكبر على الناس ذل; كسى كه فخرفروشى كند، ذليل مى‏شود».9 - 5 تكبر سبب از دست دادن امكانات زندگى است انسان در صورتى در زندگى موفق خواهد بود كه بتواند همكارى ديگران را جلب كند، افراد منزوى كه تلاشهاى آنها تنها جنبه فردى دارد يا شكست مى‏خورند و يا موفقيت ناچيزى نصيبشان مى‏شود و از آنجا كه تكبر انسان را به انزوا مى‏كشاند طبعا موفقيت او را در صحنه زندگى ناچيز مى‏كند. در حديثى از امام اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: «بكثرة التكبر يكون التلف; فزونى تكبر مايه اتلاف(اسباب موفقيت) است‏».10 T} درمان تكبر {T بزرگان اخلاق در باره راه درمان تكبر، بحثهاى بسيار مشروح دارند كه غالب آنها بر اين محور دور مى‏زند كه راه درمان تكبر، دو راه است: راه «علمى‏» و راه «عملى‏». اما راه علمى، به اين صورت است كه افراد متكبر در باره خود بينديشند كه كيستند و چيستند؟ و كجا بودند؟ و به كجا مى‏روند؟ و سرانجام كار آنها چه خواهد شد؟ و نيز در باره عظمت‏خداوند بينديشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببينند. تاريخ سراسر عبرت جهان را بررسى كنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و كسراها و خاقانها و قيصرها و سرانجام كار هريك كمى مطالعه كنند تا بدانند پيروزى‏هاى زودگذر جهان چيزى نيست كه بتوان بر آن تكيه كرد و آن را نشانه بزرگى شمرد. انسانى كه در آغاز، نظفه بى ارزشى بوده و در پايان مردار گنديده‏اى مى‏شود و چند روزى كه در ميان اين دو زندگى مى‏كند، چيزى نيست كه به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نمايد. در ابتداى تولد نوزادى بسيار ضعيف و ناتوان است كه قدرت بر كمترين كارى ندارد و حتى نمى‏تواند آب دهانش را به كمك لبها حفظ كند و در دوران پيرى چنان ضعيف و ناتوان مى‏شود كه اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پيمودن راه كوتاهى چندين بار بايد بنشيند و نفس تازه كند و برخيزد و با قامت‏خميده عصازنان بقيه راه را طى كند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد يا گرفتار عوارض پيرى كه براى غالب اشخاص پيش مى‏آيد بشود بايد او را به وسيله چرخ به اين طرف و آن طرف ببرند! در حديثى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم: «عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفة ثم يعود جيفة و هو فيما بين ذلك لايدرى ما يصنع به; از متكبر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفريده شده و در پايان كار مردار گنديده‏اى خواهد بود و در اين ميان نمى‏داند به چه سرنوشتى گرفتار مى‏شود و با او چه مى‏كنند».11 اگر سرى به بيمارستانها بزنيم و افراد نيرومند و قوى پيكرى را كه بر اثر يك حادثه يا يك بيمارى به روى تخت‏بيمارستان افتاده‏اند و قدرت بر حركت ندارند مشاهده كنيم مى‏دانيم قوت و قدرت جسمانى چيزى نيست كه انسان به آن فخر كند. اگر به ثروتمندان معروفى كه با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنيا گرفتار ورشكستگى عظيم شده و بر خاك سياه نشسته‏اند بنگريم خواهيم ديد ثروت نيز چيزى نيست كه انسان بر آن تكيه كند و به آن فخر نمايد. و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگريم كه با دگرگونيهاى وضع سياسى در چند روز به كلى از قدرت سقوط كردند يا پشت ميله‏هاى زندان قرار گرفتند، يا اعدام شدند، خواهيم دانست كه قدرت ظاهرى نيز قابل اعتماد نيست. پس انسان به چه چيزش مى‏نازد؟ و به چه چيز افتخار مى‏كند؟ و بر ديگران فخرفروشى مى‏كند؟! در حديثى از امام زين العابدين‏(ع) آمده است كه «ميان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متكبرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو كيستى؟(و چه كاره‏اى؟!) سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه كثيفى بوده و پايان كار من و تو مردار گنديده‏اى است، هنگامى كه روز قيامت‏شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر كس ترازوى عملش سنگين باشد كريم و با شخصيت و بزرگوار است و هر كس ترازوى عملش سبك باشد پست و بى مقدار است‏»!12 كوتاه سخن اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مركب كبر و غرور پياده مى‏شود. و اما درمان تكبر از طريق عملى به اين طريق حاصل مى‏شود كه سعى كند اعمال متواضعان را انجام دهد تا اين فضيلت اخلاقى در اعماق وجود او ريشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع كند، سر به سجده و بر روى خاك نهد و لااله الا الله حقا حقا سجدت لك تعبدا و رقا لا مستنكفا و لامستكبرا و مانند اين جمله‏ها را تكرار كند. لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان يا كارگرانش بر سر يك سفره بنشيند، در سلام كردن بر ديگران تقدم جويد، صدر مجلس ننشيند و در راه رفتن بر ديگران پيشى نگيرد. با كوچك و بزرگ گرم بگيرد و از همنشينى با افراد متكبر و مغرور بپرهيزد و در عمل امتيازى براى خود بر ديگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع يا از مظاهر آن است در عمل و سخن به كار بندد و سعى كند حالت و عادت و سپس ملكه او گردد. در حالات پيامبر اسلام(ص) آمده است كه روى زمين مى‏نشست و غذا ى‏خورد و مى‏فرمود: «انما انا عبد آكل كما ياكل العبد; من بنده‏اى هستم مانند غلامان غذا مى‏خوردم‏».13 غالبا اين حديث معروف را در باره على(ع) شنيده‏ايم كه روزى دو پيراهن خريد يكى به چهار درهم و ديگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: يكى از اين دو را انتخاب كن، قنبر پيراهن چهار درهمى را انتخاب كرد و امام پيراهن سه درهمى را پوشيد.14 در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است كه امام(ع) در باره پيامبر اكرم(ص) چنين مى‏فرمايد: «و لقد كان ياكل على الارض و يجلس جلسة العبد و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه و يركب الحمار العارى و يردف خلفه; پيامبر اكرم(ص) روى زمين(بدون فرش) مى‏نشست و غذا مى‏خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى‏كرد و با دست‏خود كفش خويش را وصله مى‏كرد و بر مركب برهنه سوار مى‏شد و حتى كسى را پشت‏سر خويش سوار مى‏كرد». البته با تغيير شرايط زمان بسيارى از اين امور، امروز معمول نيست و انجام آن توصيه نمى‏شود، هدف اين است‏با مطالعه حالات پيشوايان بزرگ و توجه به مقام والاى تواضع آنها درس بگيريم و كبر و غرور را از خود دور سازيم. راستى چرا بسيارى از مردم به طب جسمانى فوق‏العاده اهميت مى‏دهند و بارها و بارها به انواع آزمايشها مى‏پردازند تا از سلامت‏خود مطمئن شوند، ولى براى طب روحانى و اخلاقى كه ضامن سعادت جاويدان و نجات جان انسان است و به مضمون آيه «الا من اتى الله بقلب سليم; تنها راه خوشبختى داشتن «قلب سليم‏» است‏» اهميتى قائل نيستند؟! ------------------- پى‏نوشتها: 1 - كنزالعمال، حديث 7734. 2 نهج البلاغه، خطبه 192(خطبه قاصعه). 3 غررالحكم،2609. 4 بحار الانوار، جلد 75، صفحه‏186. 5 اصول كافى، جلد 2، صفحه‏289، حديث 1. 6 اصول كافى، جلد 2، صفحه 310. 7 بحار الانوار، جلد 70، صفحه 234. 8 نهج البلاغه، حكمت 371. 9 بحار الانوار، جلد 74، صفحه 235. 10 غررالحكم، حديث‏7169. 11 بحار الانوار، جلد 70، صفحه‏229. 12 بحار الانوار، جلد 70، صفحه 231 (حديث 24). 13 محجة البيضاء، جلد6، صفحه‏256. 14 بحار الانوار، جلد76، صفحه 310. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب "اخلاق در قرآن" تاليف آيه الله ناصرمكارم شيرازي و جوادي آملي رجوع شود.
کد سوال : 2807
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : جهان ماده از تركيب عدم و وجود شكل گرفته است اين تركيب چگونه ممكن است؟
پاسخ : اين که گفته مي شود جهان مادي از وجدان و فقدان ترکيب يافته مقصود عدم مطلق و فقدان محض نمي باشد که اگر منظور اين بود اصلا ترکيب دو امر متناقض يعني وجود و عدم غير ممکن بود بلکه مقصود از فقدان و عدم، فقدان مضاف و عدم مضاف است و اين دو از آنجا که در پرتو امر وجودي و اضافه به آن دو خطي از وجود دارند خود موجودند مثلا «عدم علم» يک عدم مضاف است و از آنجا که به علم اضافه شده است و علم امر وجودي است عدم علم نيز بهره اي از وجود دارد و نمي توان بر او حکم عدم مطلق را باز کرد. در خصوص جهان مادي نيز مي کوشيم جهان مادي از داشته ها و فقدان داشته ها ترکيب يافته است مثلا جهل مادي از دانسته ها [علم ها] و فقدان دانسته ها [جهل] مرکب شده است يا از خوشي ها و لذت ها و خيرها و فقدان خوشي و لذت ها [شر] مرکب شده است و اين نوع ترکيب از آنجا که ترکيب ميان دو امر وجودي است هيچ ايرادي ندارد.
کد سوال : 2808
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من در دوران دبيرستان به دروس متون اسلامي علاقه مند بودم ولي با ورود به دانشگاه و با توجه به رشته وروديم تا حد زيادي از اين دروس فاصله گرفتم هر چند به رشته كنوني ام علاقه مندم ولي علاقه دارم دروس متون ديني را نيز مطالعه كنم. من را راهنمايي كنيد كه به كجا بروم و به چه كسي رجوع كنم يا چه كتابهايي را مطالعه كنم .كدام دروس حوزوي را بخوانم كه در زمينه معرفتي پيشرفت كنم. البته هدف اصلي من اين است كه معرفتم نسبت به دين بالا رود ؟
پاسخ : سخن خود را با اين شعر آغاز مي کنيم. P}آب در کوزه و ما تشنه لبان مي گرديم{E}يار در خانه و ما گرد جهان مي گرديم{P علاقه مندي شما به معارف دين حاکي از پاک بودن فطرت حقيقت جويي شماست در حقيقت شما نيز مانند بسياري از جوانان ديگر نياز واقعي خود را خوب شناختيد و در صدد ارضاء اين نياز از طريق صحيح و منطقي هستيد خوشبختانه به دنبال درخواست بسياري از دانشجويان مبني بر اين که «ما دوست داريم به دروس حوزه اي و معارف ديني به صورت عميق تر از آنچه در کتب معارف دانشگاه است مي خواهيم آشنا شويم». برخي از مسؤولين دلسوز به اين نياز پاسخ مثبت دادند و در تعدادي از دانشگاه ها در سطح کشور حوزه هاي علميه دانشجويي تشکيل دادند و خوشبختانه يکي از دانشگاه هايي که اقدام به تأسيس حوزه علميه شدند دانشگاه يزد يعني محل تحصيل شماست. شما مي توانيد به نهاد نمايندگي واقع در دانشگاه يزد مراجعه کنيد و مسأله خودتان را با آنها در ميان بگذاريد. به طور قطع آنها شما را راهنمايي خواهندکرد. در آنجا ثبت نام کنيد و دروس حوزوي را نيز در کنار دروس دانشگاهي شروع کنيد. لازمه اين که شما معرفت بهتر و عميق تري نسبت به معارف ديني پيدا کنيد اين است که ابتدا با زبان دين خوب آشنا شويد وقتي زبان دين را خوب آموختيد آنگاه بهتر مي توانيد از قرآن و سايرکتب مرجع ديني استفاده کنيد.
کد سوال : 2809
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چند مورد از آثار تربيتي نمازهاي نافله صبح ،ظهر ،عصر و مغرب و عشا را نام ببريد؟
پاسخ : برابر روايات نمازهاي نافله مانند سدي هستند که از نمازهاي واجب محافظت مي کنند يا موجب جبران نقائص نماز مي گردند. امام سجاد(ع) فرمودند: «حق تعالي تدارک خواهد فرمود نقصان نمازهايتان را به نمازهاي نافله» V}(منتهي الامال، تاريخ امام سجاد(ع«{V البته برخي از نمازهاي مستحبي اثرات مخصوص به خودي نيز دارند مانند نماز شب که خواص متعددي در روايات براي آن بيان شده مانند تقويت ايمان و انس به خداوند، زيادي روزي، زيبايي چهره و... يا نماز جعفر طيار که براي برآورده شدن حاجت يا رفع مشکل خوانده مي شود يا نماز شکر که موجب ازدياد نعمت مي گردد و طريقه بهره برداري کامل از نوافل همان شيوه اي است که خود معصومين(ع) به نسبت به انجام نوافل دستور داده اند، يعني به هيچ وجه کمترين تغييري در آن ايجاد نکنيم. خواندن نوافل باعث ايجاد آمادگي براي خواندن نمازهاي واجب مي گردد و رغبت بيشتري نسبت به اداي فرايض و نمازهاي واجب در انسان ايجاد مي کند. مهمترين اثر نافله آن چيزي است که در حديثي به نام حديث قرب نوافل آمده است: راوي از حضرت صادق(ع) و ايشان از جد بزرگوار خود پيامبر(ص) و پيامبر(ص) از خداوند عزوجل چنين نقل مي کند: «... و انه ليتقرب الي بالنافله حتي احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به و يده الذي يبطش بها...؛ به درستي که بنده من با نافله و کارهاي مستحبي قرب را مي جويد تا اين که او را دوست بدارم و هنگامي که او را دوست داشتم گوش او مي شوم که با آن مي شنود و چشم او مي شوم که با آن مي بيند و زبان او مي گردم که با آن سخن مي گويد و دست او مي گردم که با آن قهر خود را ابراز مي کند» V}(اصول کافي، ج 2، ص 352 ، ح 7). {V يعني نوافل انسان را به مقام قرب حق و خلافت الهي مي رساند و صفات و کمالات حق را در انسان ظاهر و آشکار مي سازد و به طور خلاصه انسان خداگونه مي گردد و اين نهايت قرب انسان است که در پرتو نوافل نصيب انسان مي گردد.
کد سوال : 2810
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : هدف آفرينش انسان چيست؟
پاسخ : اول؛ مقصود از هدف فاعل چيزي است که فاعل را به انجام فعل وا مي دارد و درباره اهداف انسان آن را «انگيزه» مي گويند. هدف فاعل در افعال انسان همواره جلب منفعت يا رفع ضرر است. آيا هدف فاعل در آفرينش نيز جلب منفعت يا رفع ضرر است؟ در فرهنگ ديني هدف فاعل به اين معني نفي مي شود، زيرا هر آن چه غير اوست، مخلوق خود اوست. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «فلسفه آفريدگاري اش نه استوار ساختن پايه هاي سلطنت، نه بيم از عواقب زمان، نه ياري جستن به گاه شورش رقيبان و نه افزون خواهي شريکان و کين توزي دشمنان است که در پيشگاه او همگي آفريدگاني پرورده و بندگاني فرمانبردارند» V} (نهج البلاغه، خطبه 65 - نهج السعاده، ج 2، ص 351).{V دوم؛ نفي هدف در خصوص خداوند متعال در بند اول، به معناي نفي مطلق هدف نيست، بلکه مي توان براي افعال الهي از جمله آفرينش با معناي لطيف تر، هدف اثبات کرد. در مورد خداوند متعال هدف و غايت در افعال خارج از ذات الهي نمي باشد [اين همان مطلبي است که فلاسفه گفته اند در فعل الهي علت فاعلي و غايي يکي است] هدف نهايي در خداوند متعال بر مي گردد به آنچه که لازمه ذات الهي و مقتضاي اسماء حسناي الهي و صفات علياي الهي است به زبان فلسفي هدف خود ذات است و به زباني عرفاني اين که خداوند به جهت حب ذاتش - که به هيچ وجه منقصتي براي او نيست - دوست دارد که صفات او تجلي کند و کاري که انجام مي دهد براي خود اوست چون خودش را دوست دارد و در اين جهت نه اين که نفعي عائدش شود - که او از اين نقص بري است - بلکه چون خودش را دوست دارد، آثار خود را دوست دارد و ايجاد مي کند. پس هدف در خداوند متعال زاييده افعال نيست تا خارج از ذات او جست و جو کنيم و گرفتار نيازمندي او شويم بلکه مقدم بر فعل است و اين همان مطلبي است که در فعل الهي علت غايي و علت فاعلي يکي است. سوم؛ خداوند متعال براي رسيدن به غايت اصلي - که خويش، لازمه ذات و صفات و اسماء اوست - از مجاري خاص و ويژه اي عمل مي کند که تحت عنوان سنن و قوانين از او ياد مي شود و البته اين به دليل نقص در قدرت و ذات خدا نمي باشد بلکه مجاري از آنجا که مخلوقات الهي اند ناقص اند، مثلا در سنن الهي اگر انسان بايد از خاک آفريده شود بدين خاطر است که انسان مشروط به خاک است و انسان موجود خاکي است، اين جهت از آن انسان است نه از آن قدرت خدا. در اينجا هم اگر خدا مجاري را انجام مي دهد تا به دنبالش کار ديگري انجام دهد به خاطر محدوديت قدرت او نيست بلکه به خاطر اين است که کار دوم مشروط به تقدم کار قبلي است. چهارم، مجموعه برخي آيات قرآن کريم [نگا: انعام، 73 ؛ آل عمران، 191 ؛ مؤمنون، 115 ؛ دخان، 38 ؛ انبياء، 16 - 17] حکايتگر اين حقيقتند که آفرينش جهان به حق است يعني داراي هدفي متناسب با مقام الهي است، پوچ، بيهوده و بي هدف نيست و نه تنها بي هدف نيست حتي هدف غير متناسب با مقام الهي هم نيست، هدف متناسب با فاعل است و چون فاعل، کمال مطلق است، هدفش نيز بايد کمال داشته باشد و از آنجا که خود کل و کمال الکل است، هدف نهايي براي تمام افعال الهي و کل آفرينش جز ذات و مقتضيات ذات او نمي باشد V}(نگا: معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، ج 1 - 3، صص 160 - 165).{V پنجم؛ با توجه به بندهاي فوق: هدف از خلقت تجلي اوصاف و اسماء الهي براساس حب به ذات - که امري موجه و معقول است - مي باشد و براساس آيات و روايات تنها مخلوقي که مي تواند چنان آينه اي باشد که اوصاف و اسماء الهي در او منعکس گردد، انسان کامل و خليفه خداوند است V}(نگا: راهنماشناسي، محمد رضا کاشفي، دفتر ششم، صص 13 - 43). {V از اين رو، ارکان و عناصري که در اين جهان پديد آمده اند براي پديد آمدن نباتات و گياهانند و گياهان پديد آمده اند تا حيوانات پديد آيند و مقصود از پديد آمدن حيوانات پديد آمدن بدن انسان است و هدف از پديد آمدن بدن انسان، خلقت روح انساني و نفس ناطقه است و نفوس ناطقه، مقدمه پديد آمدن ولي کاملند که خليفه خداست V}(نگا: اسرار الايات، صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي (ملا صدرا) ، ص 190). {V اين که در برخي روايات و آيات هدف از خلقت انسان عبادت تلقي شده است، اين هدف مياني است، نه هدف غايي و نهايي زيرا عبادت آدمي را در عقل عملي و نظري به کمال مي رساند و در پرتو آن به معرفت خداوند نايل مي شود و در نتيجه اين معرفت به خير مطلقش - که تجلي خيريت او در انسان کامل است - بار مي دهد که مقصود اصلي خلقت است V} (نگا: شرح توحيد الصدوق، قاضي سعيد قمي، ج 1، ص 81).{V يا اين که گاهي در آيات قرآن آزمايش الهي هدف خلقت انسان مطرح شده است [ملک، 2 ؛ کهف، 7] هدف مياني است زيرا اصل آزمايش عبارت است از فراهم کردن زمينه اي براي فعاليت اختياري شخص تا آنچه را پنهان دارد آشکار سازد يا استعدادش را به فعليت برساند، در پرتو آزمايش الهي است که انسان کامل و خليفه خداوند متعال ظهور مي کند و استعداد و اوصاف الهي اش بروز مي نمايد و به همين دليل است که پيامبران الهي همچون حضرت آدم، حضرت ابراهيم، حضرت يونس، حضرت ايوب و حضرت رسول(ص) آن همه محنت ها کشيدند و با بدترين سختي ها، تنگدستي ها، فقرها، فشارها، آزارها و... آزمايش شدند V} (نگا: بقره، 35 - 38 و 124 ؛ اعراف، 19 - 25 ؛ صافات ، 99 - 113 ؛ انبيا، 87 - 88 و 83 - 84 ؛ حجر، 6 - 8 ؛ اسراء ، 90 - 93 و...).{V براساس بند سوم، لازمه پديد آمدن انسان کاملي که آيينه تمام نماي اوصاف حق باشد اين است که کسان ديگري نيز يا چيزهاي ديگري نيز پديد آيند تا در طي آن پديده ها و مجاري خاص انسان کامل پديدار شود، از اين رو هيچ اشکال ندارد که خلقت ديگران مقصود بالعرض باشد. به عنوان تقريب به ذهن اگر شما بخواهيد يک دانه برليان را از يک معدن استخراج کنيد، زمين را مي خريد، سال ها زحمت مي کشيد تا به معدن برسيد. در ضمن رسيدن به آن برليان به مقداري سرب، مس و طلا هم برخورد مي کنيد. در اينجا هدف برليان است ولي در ضمن، اينها هم به دست مي آيد و سرانجام براي پيدا شدن آن، مقداري زياد خاک و سنگ هم به دست مي آيد و حتي بايد مقداري از آنها را از بين ببريد تا به هدف اصلي برسيد و بعد هم همه آنها را دور بريزيد چون هدف برليان بوده است. بلاتشبيه و با حذف جهات نقص مثال به اعتقاد ما پيدايش انسان کامل و خليفه الهي شرايطي مي خواهد، بايد عالم ماده اي باشد چون خدا اراده اش تعلق گرفته بر اين که خليفه الهي همچون وي مختار باشد و اين اختيار که در انسان لازم است و موجب تکامل او مي شود بايد حتما در عالم ماده باشد از سوي ديگر او براي انتخابش بايد بر سر راه ها و گزينه هاي گوناگوني قرار بگيرد و از اين رو راه هدايت و راه ضلالت بايد وجود داشته باشد، براي اين که انسان آبديده شود نيازمند به آزمايش است پس آزمون هاي سخت و سنگين نيز بايد فراهم شود و... بنابراين هدف نهايي خلقت، آن افراد نمونه اند و بقيه طفيلي آن افراد خلق شده است و از همين رو در برخي روايات آمده که همه چيز براي ما (معصومين) آفريده شده است V} (معارف قرآن، ج 1 - 3 ، صص 167 - 170 ؛ تفسير موضوعي قرآن کريم، جوادي آملي، ج 14، صص 118 - 120 و 268 و 275 به بعد).{V بنابراين: اولا، هدف داشتن خداوند با تقرير و تحليلي که بيان شد هيچ منافاتي با خدايي او ندارد، بلکه خدايي اش اقتضاي داشتن هدف را مي کند. ثانيا، خداوند در ايجاد انسان کامل و خليفه الله که تجلي اوصاف و اسماء الهي است نيازمند تحسين ديگران نيست هر چند به دليل فعل خويش مي تواند خود تحسين گر خويش باشد و اين هيچ تضادي با مقام و عظمت کبرياييش ندارد. ثالثا، تمامي مخلوقات چه برسد به انسان ها لازمه و مقدمه پديد آمدن خليفه الله است و آنها مقصود بالتبع و بالعرضند. رابعا، جهان هستي به خود مي بالد که مقدمه و مجرايي قرار گرفته است براي خلقت آيينه تمام نماي الهي [انسان کامل و خليفه الله]. خامسا، اين راه و مسير و غايت براي تمامي انسانها باز است و همه آدميان بايد هدف زندگي خويش را با هدف خداوند منطبق ساخته و خويش را به اوصاف و اسماء الهي زيبنده سازند و به سوي خلافت الهي گام بردارند. سادسا، وظيفه انسان ها براساس مطالب پيش گفته آن است که با اراده، آگاهي، انتخاب و تلاش مستمر، قوا و استعدادهايش را به فعليت درآورد و بدين وسيله از بودن طبيعي و غريزي به شدن انساني و الهي دست يابد و در نهايت به خلافت الهي موفق شود. در واقع خروج از زيست غريزي و پيوستن به فطرت و برافروختن چراغ خودي. براساس آيات قرآن عواملي که مي توانند انسان را در اين مسير و هدف مدد رسانند عبارتند از: علم و تفکر [مجادله، 11 ؛ زمر، 9] ايمان [عصر، 1 - 2 ؛ حجرات، 6 ؛ انعام، 48 ؛ بقره، 257] و عمل صالح [عصر، 1 - 2 ؛ مريم، 96 ؛ يونس؛ 9 و...].