• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 5512
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>اخلاق و عرفان
پرسش : چرا غيبت حرام است در حالى كه بوسيله آن پى به كارهاى زشت مى‏بريم؟
پاسخ : اولاً، تنها راه پى بردن به كارهاى زشت، غيبت نيست؛ بلكه مى‏توان بدون مشخص كردن شخص، كار زشت را بازگو كرد. از سوى ديگر هر انسانى حقوقى دارد كه بايد آن حق محفوظ بماند. غيبت از مواردى است كه بدون حضور شخص غيبت شونده انجام مى‏گيرد و وى را در معرض اتهام قرار مى‏دهد، اين كار نوعى تعرض و صدور حكم غيابى نسبت به شخص است و جايز نيست. گذشته از اين كه گفتن بدى‏هاى افراد، عوارض ناگوارى دارد: 1- موجب ترويج زشتى و گناه مى‏شود؛ چون بازگو كردن قبح گناه را از بين مى‏برد. 2- افراد را نسبت به يكديگر بدگمان و بدبين مى‏كند، 3- آدمى را از پرداختن به عيوب خود باز مى‏دارد و... براى آگاهى بيشتر به كتاب‏هاى اخلاقى مراجعه نماييد.
کد سوال : 5517
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه از احساسات پوچى كه بر اثر گناه برايم به وجود مى‏آيد رهايى يابم وبه رحمت خدا اميدوار باشم؟
پاسخ : در نامه خواندنى و زيباى شما نكاتى براى گفت و گو وجود دارد بررسى اين مساله نياز به مقدارى ريشه‏يابى دارد. مسلما يك سرى مولفه‏هاى فكرى و علمى شما را به اين نقطه رسانده است كه خود را بسيار گناه‏كار مى‏دانيد و در نتيجه احساس پوچى مى‏كنيد؛ چون اين هر دو كفه يك ترازو به حساب مى‏آيند. مطلوب آن است كه آدمى خود را بين خوف و رجا ببيند؛ يعنى از يك سو از كوتاهى و تقصيرات خود ترسان باشد و از سوى ديگر ترسان بودن وى را نا اميد نسازد؛ بلكه به رحمت پروردگار اميدوار باشد. خداوند مى‏فرمايد: «اى كسانى كه برخود ستم كرديد از رحمت خداوند مايوس نشويد چرا كه خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد»، {V(زمر، آيه 53)V}. پيامبر خدا به جوانى كه به واسطه گناه ماًيوس شده بود فرمودند: آيا گناه تو بزرگ‏تر است يا رحمت الهى؟ بنابراين احساس شرمندگى بايد همراه با اميدوارى به رحمت خداوند باشد نه اينكه آدمى را زمين‏گير كرده و او را ازحركت باز دارد. حال چرا شما به چنين حالتى دچار شده‏ايد بايد ريشه‏هاى آن را در افكار و عقايد خود و نوع برداشت خود بيابيد و به تصحيح آن بر اساس معيارهاى صحيح همت گماريد. مطمئن باشيد نظام عالم بر اساس رحمت الهى شكل گرفته و تمام عوامل در جهت برخوردارى او از اين رحمت سامان‏يافته است. ترديدى نيست كه خود آدمى در پى‏يافتن توجيهى صحيح و منطقى براى زندگى و حركت‏هاى خويش است. هر كس در اين ‏وادى بتواند بيشتر به حقيقت نزديك شود و آرمان خود را بر آن اساس پى‏ريزى كند از تزلزل‏ها و بى‏ثباتى‏ها بيشتر در امان خواهد بود. روشن است كه آنچه موجب هراس مى‏گردد جهالت ماست. به هر اندازه جهل از ميدان بيرون رود ثبات و آرامش جايگزين آن مى‏گردد. امام سجاد (ع) مى‏فرمايد: «اگر من در اين جهان تنها باشم و فقط قرآن با من باشد هيچ هراسى نخواهم داشت». حال ما به هر ميزان كه بر معرفت خود با تفكر و انديشه و مطالعه بيفزاييم بيشتر به ثبات دست خواهيم يافت. بنابراين لازم است خود و جهان و مكتب را خوب بشناسيم تا از دلهره‏ها نجات يابيم. گرچه توضيح و تشريح همه آنچه كه بايد در اين زمينه داشت آسان نيست و در اين مختصر نمى‏گنجد ولى اجمالى از آن را براى شما مى‏نويسيم : جهان مظهرى از قدرت و اراده فائقه خداوند بر همه چيز است و آفرينش نمودى از رحمت بى‏منتهاى او در فيض بخشى به موجوداتى است كه آفريده است. در اين ميان انسان وضعيتى خاص دارد چرا كه موجودى برتر است كه خداوند نعمت عقل و خرد را به او عنايت كرده واو را از آزادى و اختيار برخوردار ساخته است و براى نيل اين انسان به كمال علمى و عملى زمينه‏هايى‏را در اين جهان براى او فراهم آورده است. تمامى آنچه كه در صحنه تاريخ و جوامع اتفاق افتاده و مى‏افتد گوشه‏اى از اين نمايش عظيم است. بلى اختلاف‏ها تفاوت‏ها بالا و پايين شدن‏ها و آنچه كه در مجموع تاريخ و جامعه ناميده مى‏شود همه و همه در اين راستاست. و در يك كلام آزمون و امتحانى (نه به معناى امتحانات بشرى) گسترده در جهان برقرار است و همه در حال «شدن» هستند و هر كس به نحوى در مسير اين شدن خوب و بد خود را به نمايش خواهد گذاشت. پس هر آنچه كه هست براى كمال است ولى كمالى كه با حركت اختيارى انسان همراه است. بلى آدم اگر در بهشت عصيان كرد نمود اختيار اوست و به همان دليل كه مى‏تواند عصيان كند مى‏تواند مطيع راه كمال باشد. حال در اين خيل عظيم انسانى يكى قوى است و ديگرى ضعيف؛ شخصى زيباست و ديگرى نازيبا و همه اينها انگيزه‏هاى تفكر و حركت است. كمال نه مختص زيبارويان است و نه اغنيا؛ بلكه در نقطه مقابل چه بسيارند كسانى كه صورتى زيبا ندارند ولى در سيرت صاحب انبوهى از زيبايى‏ها و كمالاتند. ارزش واقعى و حقيقى انسان به آن هويت و فعليتى است كه در مجموعه شخصيتى خود به آن نائل مى‏گردد، نه آنچه كه گذراست و تنها براى مدتى ديده‏ها را به دنبال خود مى‏كشد و در نهايت از بين مى‏رود. بنابراين نه زيبارو بايد تصور كند كه به كمال رسيده است و نه نازيبا همه چيز را در صورت زيبا ببيند. خلاصه آنكه تا معرفتى استوار و صحيح از خود و جهان پيدا نكنيم به استقرار و ثبات دست نخواهيم يافت. {H{/Bيُثَبِّتُ اَللَّهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا{w1-4w}{I14:27I}/}H} خداوند كسانى را كه ايمان آوردند (حقايق را شناخته و به آن آرامش يافتند) به گفتار و انديشه مستحكم و ثابت در دنيا و آخرت تثبيت خواهد كرد». احساس دوگانگى شخصيتى كه در شما پديدار گشته است ظاهرا معلول همان بى‏ثباتى درونى و تضاد بين مطلوب حقيقى و نداى جان شما با حالتى است كه در آن قرار داريد. اگر بتوانيد به نداى فطرت پاسخ مناسب بدهيد و حقيقت را دريابيد اين احساس دوگانگى از بين خواهد رفت. در پايان اميد است با به كار بستن توصيه‏هاى زير بتوانيد برخود فائق شده و توفيق بيشترى تحصيل نماييد. الف) نمازهاى خود را در اول وقت و به صورت برنامه‏ريزى شده انجام دهيد. ب ) سعى كنيد نوافل نمازها و يا حتى برخى از آنها را بجا آوريد. ج ) از دعا و راز و نياز با خالق يكتا غافل نشويد و همواره با او راز و نياز كنيد. د ) تلاوت قرآن و تدبير در آيات آن را در برنامه خود قرار دهيد. ه ) در برنامه‏هاى جمعى شركت كنيد. و ) يك برنامه ورزشى مناسب براى خود طراحى كنيد. ز ) همواره به افرادى كه مشكلات و مسائل زندگى آنها از شما دشوارتر و مشكل‏تر است بينديشيد. ح ) نعمت‏هايى را كه خداوند به شما عنايت نموده مد نظر داشته و همواره خدا را شاكر باشيد.
کد سوال : 5518
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>اطلاعات عمومي
پرسش : خوش اخلاقى چه شرايطى دارد؟
پاسخ : براى اين كه شخص خوش‏اخلاق باشيد، موارد زير را رعايت كنيد: 1- كمتر راجع به مشكلات گذشته‏تان فكر كنيد، 2- كم توقع باشيد، 3- در هر پيشامد بدى احتمال اين كه خير دنيا يا آخرت شما در آن باشد را فراموش نكنيد، 4- به خدا توكل داشته باشيد، 5- در كارها خيلى خود را خسته نكنيد، 6- از خواب و خوراك به اندازه كافى استفاده كنيد، 7- ورزش كنيد، حتى اگر نيم‏ساعت در روز به صورت نرمش باشد، 8- برنامه‏اى براى تفريح تنظيم كنيد (سعى كنيد تفريحتان در فضاى سبز باشد)، 9- به هيچ وجه در ذهن خود مشكلات كوچك را بزرگ كنيد، 10- عطر استفاده كنيد و از غذاهاى خوش‏بو بيشتر استفاده نماييد.
کد سوال : 5524
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا نماز را به عربي مي خوانيم ؟
پاسخ : عربي بودن نماز حكمتهاي متعددي دارد كه ازجمله : (1) غناي معنايي زبان عربي نسبت به زبانهاي ديگر بسيار بيشتر است بطوري كه با بررسي هاي انجام شده بسياري از مفاهيم موجود در الفاظ قرآن درهيچ زباني معادل ندارند. جالب آن است كه با تحقيقات كارشناسان ترجمه هاي قرآني تاكنون عبارت V}»بسم الله الرحمن الرحيم «{V به هيچ زباني ترجمه درست نشده و ترجمه آن از طريق معادل گذاري و بدون تكيه بر تفسير اصلا ممكن نيست . (2) زبان و عبارات و جهت و افعال واحد در نماز به مسلمانان در سراسر جهان نوعي وحدت هدف و يكرنگي و همساني ويژه مي بخشد كه بسيار در جهت وحدت اسلامي ضروري و مفيد است . (3) عربي بودن نماز انس مسلمين با زبان دين و كتابشان را بيشتر مي سازد و در نتيجه زمينه ساز آشنايي بيشتر باتعاليم و فرهنگ ديني شان مي باشد. (4) وحدت زبان ضامن حفظ و مصونيت اين عبادت بزرگ از تحريف و آميختگي با خرافات است .
کد سوال : 5525
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : بعضي از صاحب نظران از نظرعلمي سن بلوغ در دختر و پسران را كه نه و پانزده سال گفته مي شود رد مي كنند؟ چه جوابي مي توان به آنها داد؟
پاسخ : مسأله تفاوت فرزندان عصر ما با اعصار پيشين، بايد در همه جوانب سنجيده شود؛ مثلاً اگر در گذشته بلوغ جسمى افراد بويژه در مناطق گرمسير، آهنگ تندترى داشته است، امروزه رشد عقلى و فكرى و جنسى جوامع بشرى آهنگ تندترى دارد و در مسأله تكليف پذيرى همه اين جنبه‏ها دخالت دارد. آنچه فقيه در جست و جوى آن است، يافتن حكم شرعى از طريق نصوص وارده در متون دينى است و آنچه اكثر فقيهان در مورد بلوغ دختر به دست آورده‏اند، شرط اتمام نه سالگى است؛ ليكن اگر در اين سن دختر توان انجام تكليفى مانند گرفتن روزه را نداشت، تدريجا قضاى آن را در شرايط توانمندى به جا مى‏آورد. در عين حال تعداد اندكى از فقيهان نيز رسيدن ايام حيض يا اتمام دوازده سالگى را استنباط نموده‏اند. سن تكليف پسر نيز از زمان بلوغ جنسى؛ يعنى، احتلام است و اگر كسى پيش از پانزده سالگى به طور طبيعى بالغ نشد، بايد اتمام پانزده سال را معيار قرار دهد و در شرايط كنونى اكثر پسران پيش از پانزده سالگى بالغ مى‏شوند. ادله كسانى كه نمى‏پذيرند را بايد ديد چيست تا بتوان آن را نقد كرد.
کد سوال : 5526
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>كلام و دين پژوهي
پرسش : اگر خداوند شيطان را نمى‏آفريد، آيا با هواى نفس نمى‏توانستيم امتحان ‏بشويم؟
پاسخ : كار شيطان زمينه‏سازى براى برانگيختن هواى نفس است، چنان كه در قرآن مى‏فرمايد: من براى آنان زينت مى‏دهم و آرزو در دل‏ها مى‏اندازم و گمراهشان مى‏سازم. گذشته از اين خداوند حكيم است و مى‏داند رقابت‏هاى مختلف، آدمى را آبديده‏تر مى‏كند. غير از شيطان و هواى نفس، رقيب‏هاى ديگرى هم هست و آن تعريف‏هاى آدم‏ها است كه طوفانى در انسان ايجاد مى‏كند و يا جلوه‏هاى دنيا. آدمى بايد با هر چهار رقيب دست و پنجه نرم كند. سرّ چهار تكبير در اذان نيز همين است. به قول حافظ: P}من از آن روز كه وضو ساختم از چشمه عشق‏{E}چار تكبير زدم بر هر چه كه در دنيا هست‏{P در ضمن اراده داشتن شيطان هم مشكلى ندارد؛ چون شيطان از جنس ‏فرشته‏ها نبود.بلكه در قرآن مى‏فرمايد: او از جنس جنّ است (فكان من الجنّ) و جنّ مكانيسم كار خود را دارد.
کد سوال : 5530
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>قرآن و حديث
پرسش : چرا زنان سيده 60 سالگى يائسه مى‏شوند؟
پاسخ : اين موضوع مربوط به يك مسأله نژادى است، زيرا سادات از نظر نسب، از يك نژاد خاص هستند (قريشى). شارع نيز براى اين گروه خاص، حكم مخصوص جعل نموده است (البته سن يائسگى سادات و غيرسادات، بين فقها اختلاف است).
کد سوال : 5536
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مى‏توان بر هيجانات و احساسات غلبه كرد؟
پاسخ : استاد مطهرى در اين باره مى‏گويد در انسان حالت‏هايى وجود دارد به نام احساسات هيجانات و تحريكات كه منشأ آن روح و روان آدمى است كه در بعضى افراد به طور قوى و در بعضى نيز متوسط و ضعيف مى‏باشد و به مجرد برخورد با حادثه تلخ و شيرين آن احساسات و هيجانات از درون آدمى سربرمى‏آورد و آشكار مى‏شود، منتهى در نهاد انسان چيز ديگرى نيز وجود دارد به نام عقل كه اگر آن احساسات و هيجانات تحت كنترل عقل درآيد مسلم از افراط و تفريط احساسات كاسته مى‏شود و به صورت منطقى ظاهر و آشكار مى‏شود. در بعضى افراد احساسات و هيجاناتشان تحت كنترل عقل قرار نمى‏گيرد و در برابر حوادث خارجى به طور سريع و افراطى ظاهر مى‏شود و يك نحوه بى‏انضباطى روحى و روانى در آدمى به وجود مى‏آورد كه قهراً خوب نخواهد بود. غلبه بر احساسات فرايندى است كه نيازمند آگاهى و تلاش مستمر و جهاد دائمى است. بنابراين بايد: الف) شخص همواره بر بنيه علمى، عقلى و ايمانى خود بيفزايد. ب ) بناى جدى بگذارد كه تحت تأثير احساسات نامعقول، هيچ عملى را انجام ندهد. ج ) هرگاه احساسات بر او غالب شد، بلافاصله وضعيت خود را تغيير دهد. مثلاً در هنگام خشم، اگر ايستاده است، بنشيند يا كمى راه برود، يا آب بنوشد و يا صلوات بفرستد. د ) نوعى نظام تشويق و تنبيه براى خود تنظيم و بر طبق آن عمل نمايد. مثلاً اگر براساس احساسات خود كار خاصى را انجام داد، به عنوان تنبيه يك روز تفريحات خود را ترك كند؛ يا اگر در موردى برخلاف احساسات نامعقول خود عمل كرد، به عنوان تشويق با دوستانش به تفريح برود يا ساعتى فوتبال بازى كند و... .
کد سوال : 5537
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه حرمت رقص چيست ؟چرا در اسلام رقص مرد براي مرد حرام است ؟
پاسخ : فقها در مورد رقص، ديدگاه‏هاى مختلفى دارند. برخى به جواز آن براى هم‏جنس و نيز زن براى شوهر، نظر داده‏اند و برخى ديگر نيز تنها رقص زن براى شوهر را مجاز دانسته‏اند. دلايل فقهى اين دو ديدگاه، در كتاب‏هاى مربوطه، موجود است. مستند كسانى كه رقص را حرام دانسته‏اند، احاديثى است كه در آن از برخى امور از جمله «رقص» نهى شده است. پيرامون دليل عقلى و به تعبير دقيق‏تر دليل عقلايى يا فلسفه تحريم آن نيز گفتنى است كه فلسفه بعضى از احكام را بايد در غايات و نتايجى كه يك كار به دنبال دارد، جست و جو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودى با كرامت و داراى ارزش فوق‏العاده است، بايستى تمام همت خود را مصروف كمال‏خواهى كند و براى اين منظور، زمينه‏ها را فراهم ساخته و از آنچه كه او را از اين هدف باز مى‏دارد، پرهيز كند. از جمله موانع جدى انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتى است كه از اين طريق عايد انسان مى‏گردد. به همين منظور در شريعت الهى، تمهيداتى براى جلوگيرى از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوس‏ها و غفلت‏ها، پيش‏بينى شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و رقص مى‏باشد (رقص براى غيرهمسر). البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت مى‏گردد؟ بلى ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودى نداشته باشد؛ ولى اگر چنين عادت‏هايى در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامى خواهد افتاد كه اكنون بسيارى از جوامع بدان دچار شده‏اند؛ يعنى، فرو رفتن در غفلت‏ها و شهوت‏ها و بازماندن از مسير كمال. باز هم تأكيد مى‏كنيم كه اگر «نگرش وحى را به انسان و جهان» ناديده بگيريم، نه تنها تحريم رقص؛ بلكه فلسفه تحريم بسيارى از محرمات ديگر نيز، قابل درك نخواهد بود. اما اين كه اگر رقص به عنوان ورزش انجام شود چه حكمى دارد؟ در اين‏باره بايد گفت اين فرض اساسا فرض درستى نيست. زيرا رقص حركاتى با اوزان و ويژگى‏هاى خاص است و بسيار شهوت‏انگيز و مناسب لهو و لعب است با حركت‏هاى بدن در ورزش تناسبى ندارد. بنابراين اگر به حركتى از حركات ورزش اطلاق شود اشكالى ندارد و اگر به آن رقص اطلاق شود فى نفسه داراى اشكال است. حال اگر فرض كنيم كه هر دو عنوان بر گونه‏اى از حركت تصادق كند، در اين صورت نيز احتياط به ترك است، مگر آن كه ضرورتى مانند درمان آن را اقتضا كند.
کد سوال : 5538
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : درباره لزوم حلال‏زاده بودن مرجع تقليد توضيحاتى بفرماييد.
پاسخ : بررسى پيرامون مسأله مورد نظر، براى كسانى كه با روش‏شناسى (Methodology) فهم منابع دينى و منطق استنباط احكام آشنايى كافى ندارند، كارى به غايت دشوار است. در عين حال به طور فشرده و گذرا مطالبى را تقديم مى‏داريم. درباره لزوم حلال‏زاده بودن مرجع تقليد چند محور اساسى بايد توجه قرار گيرد: T}1- نصوص دينى؛{T در مجامع روايى شيعه و سنى روايات بسيار زيادى، درباره مسائل مربوط به «ولدالزنا» وارد شده است. اين روايات در بيش از يكصد مجمع روايى نقل شده است كه به خاطر كثرت منابع ناچار به ترك ذكر آن هستيم. از جمله اين منابع كتاب شريف «وسائل‏الشيعه» است كه ده‏ها روايت درباره «ولدالزنا» آورده است. در اين جا تنها به ذكر چند نمونه اكتفا مى‏شود: 1- امام صادق(ع): {Hخمسة لايؤمون الناس على كل حال... و ولدالزناH}؛ {Mپنج دسته در هيچ شرايطى امامت بر مردم نكنند:... و زنازاده‏M}، {V(وسائل‏الشيعه، ج 8، ب 14، ص 321)V}. 2- حضرت على(ع): {Hلايصلين احدكم خلف المجنون و ولدالزناH}؛ {Mهيچ يك از شما به ديوانه و حرامزاده اقتدا نكندM}، {V(همان)V}. 3- {Hزرارة بن اعين عن ابى جعفر(ع) قال سمعته يقول لاخير فى ولدالزنا...H}؛ {Mزرارة بن اعين گويد: از امام باقر(ع) شنيدم كه فرمود: خيرى در ولد حرام نيست...M}، {V(همان، ج 20، ص 442)V}. 4- {Hعن ابى بصير قال سألت ابا جعفر(ع) عن ولدالزنا اتجوز شهادته؟ فقال لاH}؛ {Mابوبصير گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شهادت و گواهى دادن فرزند زنا قابل قبول است؟ فرمودند خيرM}، {V(همان، ج 27، ب 31، ص 347)V}. اطلاق اين روايت در روايت ديگرى از امام صادق تقييد خورده و فرموده‏اند اگر در مورد چيز اندكى باشد و او نيز فرد صالحى باشد، اشكال ندارد، {V(همان، ص 376)V}. در ميان روايات موجود، چيزى درخصوص مرجعيت تقليد غيرحلال‏زاده وارد نشده است و استدلال فقها بر مسأله، از طريق ديگرى است كه البته بى‏ارتباط با روايات موجود نيست و با ادله عدم جواز امامت در نماز (روايات متعدد و معتبر) ارتباط وثيق دارد. T2}- اقوال و ادله فقها:{T الف) اجماع، برخى بر اين مسأله ادعاى اجماع كرده‏اند. ليكن در حجيت اين اجماع اختلاف است. مرحوم آيت‏اللَّه‏خوئى آن را اجماع تعبدى نمى‏دانند. براى آگاهى بيشتر ر.ك: الاجتهادوالتقليد، ص 234). ب ) برخى دليل آن را اصل عدم تخيير در دوران بين تعيين و تخيير مى‏دانند؛ يعنى، چنانچه دو مجتهد كه داراى يك شرايط مرجعيت باشند؛ ولى يكى از آنها حلال‏زاده نباشد، سپس شك كنيم آيا در تقليد بين آن دو مخير هستيم يا تقليد از حلال‏زاده تعيّن دارد، در اين صورت اصل عدم تخيير است؛ زيرا در جواز تقليد از خود حلالزاده يقين داريم؛ ولى جواز تقليد از دومى مشكوك است و در اين صورت نمى‏توان از فرد متقين دست كشيده و به مورد مشكوك پيوست. ج ) هم‏چنين ايشان فرموده‏اند كه نمى‏توان در اين باره به سيره عقلا تمسك نمود؛ زيرا سيره عقلا رجوع جاهل به عالم است، بدون در نظر گرفتن اين كه آن شخص حلال‏زاده باشد يا نباشد. د ) دليلى كه خود ايشان پذيرفته‏اند اين است كه: 1- شارع مقدس نسبت به برخى از مناصب، شرايط ويژه‏اى را مقرر داشته‏اند و كسانى را كه داراى يكسرى نواقص باشند (هر چند اين نواقص ناشى از تقصير خود شخص نباشد) شايسته آن مناصب نمى‏داند. 2- از جمله اين نواقص عدم طهارت مولد است. 3- حساسيت شارع در اين باره، تا آن جا است كه امامت جماعت را براى چنين افرادى نپذيرفته است. 4- منصب افتا و مرجعيت تقليد، پس از ولايت از اعظم مناصب الهيه است و شأن و اهميت آن از امامت جماعت بسيار بالاتر است. 5- بنابراين به قياس اولويت كشف مى‏كنيم كه شارع اين منصب را در مورد غير حلال‏زاده نپذيرفته و مورد تأييد قرار نداده است. بنابراين مى‏توان گفت كه عمده‏ترين دليل فقهى بر شرطيت طهارت مولد مرجع تقليد، قياس اولويت يا تنقيح مناط قطعى است. مقصود از قياس اولويت آن است كه در برخى موارد خداوند حكمى را بيان مى‏كند، سپس مورد ديگرى يافت مى‏شود كه در مقايسه با آن قطع پيدا مى‏كنيم كه شارع اين مورد را نيز در نظر دارد. مثلاً در قرآن مجيد نسبت به پدر و مادر آمده است: {H{/Bفَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ‏{w18-21w}{I17:23I}/}H}؛ {Mبه آنها اف مگوM}. حال اگر شك كنيم كه آيا اذيت كردن به پدر و مادر جايز است يا نه، از طريق اين آيه حرمت آن را به دست مى‏آوريم؛ يعنى، وقتى كه آيه شريفه، اف گفتن را حرام كرده است؛ به طور قطعى مى‏فهميم كه آزار رساندن - كه به مراتب بدتر از اف گفتن است و اولى به تحريم مى‏باشد - از نظر شارع حرام مى‏باشد. براى آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: 1- الاجتهاد والتقليد، ص 233 - 236السيد الخويى 2- مستمسك العروة الوثقى، ج 1، ص 40 - 46السيد محسن الحكيم 3- مصباح المنهاج، ص 53السيد محمد سعيد الحكيم 4- اصول الفقه، ج 2الشيخ محمدرضا المظفر 5- كتاب‏هاى مربوط به علم اصول و فقه استدلالى (معمولاً به زبان عربى مى‏باشد) T}3- فلسفه حكم:{T اشتراط حلال‏زادگى در مرجع تقليد، فلسفه‏ها و كاركردهاى (Funetions) متعددى مى‏تواند داشته باشد؛ از جمله اين كه اسلام در مناصب عمومى و اجتماعى در كنار توانمندى‏هاى لازم علمى و حرفه‏اى، براى جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى نيز اهميت شايانى قائل است؛ زيرا اسلام علاوه بر رتق و فتق عادى امور و حل مشكلات دنيايى مردم، به نقش تربيتى و سازنده مسؤولان و صاحبان مناصب و تأثيرگذارى آنها در جهت رشد واعتلاى اخلاقى جامعه و حركت به سوى كمال و سعادت آدميان، اهتمام جدى دارد. رعايت اين نكته به طور طبيعى گذر از يك‏سرى پالايش‏هاى دقيق و ظريفى را مى‏طلبد و دين مبين اسلام، بهترين شرايط و پالايش‏ها را در نظر گرفته است. اين شرايط به دو دسته (اختيارى و غيراختيارى) تقسيم مى‏شوند: الف) شرايط اختيارى؛ مانند سعه صدر، عدالت، تقوا، دورى از دنياطلبى و هواپرستى و...، ب ) شرايط غيراختيارى؛ مانند طهارت مواد و... . وجود اين شرايط باعث مى‏شود كه همواره نيك‏سيرتان و پاك‏زادگان، در معرض توجه عمومى قرار گرفته و جايگاه اسوه و الگو در جامعه قرار گيرند. كسانى كه با جامعه‏شناسى فرهنگ(Socidogy Of Colture) سر و كار دارند، به خوبى درمى‏يابند كه رعايت اين نكات از نظر انتقال فرهنگى تا چه اندازه مهم و حياتى است و احكام اسلامى چه قدر ظريف و تيزبينانه است. درست است كه حرام‏زاده خود در اين مسأله بى‏تقصير است؛ اما همين‏كه او در رأس يك منصب اجتماعى - به ويژه يك جايگاه رفيع دينى و معنوى - قرار گرفت كاركردهاى زير را به همراه دارد: 1- گريزش و تنفر مردم از او، 2- سرايت تنفر ياد شده از شخصيت حقيقى او به شخصيت حقوقى است؛ يعنى، در اين جا مقام و منصب مرجعيت دينى و... نيز تقدس‏زدايى شده و جايگاه و منزلت خود را از دست خواهد داد. از همين‏رو يكى از ويژگى‏هاى انبيا، عدم ابتلا به امورى بوده است كه موجب تنفر طبايع مردم مى‏شود. 3- شكسته شدن قبح زنا و زنازادگى و كاهش كنترل درونى افراد نسبت به آن؛ زيرا وقتى مردم ببينند كه چنين كسانى تا بدان پايه بالا رفته‏اند، بيم داشتن چنين فرزندانى در درون آنان اندك مى‏شود و لاجرم كنترل درونى‏شان سست‏تر مى‏شود. 4- اشاعه فحشا: طبيعى است وقتى كه شخص در مسند بالايى چون مرجعيت قرار گيرد، داراى اشتهار گسترده‏اى مى‏شود و نام او در هر كوى و برزن بر سر زبان‏ها خواهد بود و به همراه آن اوصاف نيك و بد - اعم از اختيارى و غيراختيارى - نيز به دنبالش، ذكر خواهد شد. بنابراين هر كجا نام و ياد چنين مرجعى باشد، بلافاصله مسأله حرامزادگى نيز به ذهن‏ها منتقل مى‏شود و اين كاملاً با نظر اسلام مغاير و ناسازگار است؛ زيرا اسلام مى‏خواهد حتى‏الامكان نامى از برخى از معاصى بر سر زبان‏ها نباشد و اگر كسى بدان مبتلا است همواره مخفى بماند؛ زيرا پراكنده شدن نام و ياد گناهان نيز زمينه‏اى براى ابتلا است. اگر در اسلام غيبت كردن حرام است، يكى از علل آن همين مسأله است كه زبان‏ها همواره به خوبى‏ها باز شود و ذهن‏ها همواره متوجه خوبى‏ها باشد تادل‏ها به سوى آن متوجه گردد و گام‏ها به سوى آن برداشته شود؛ ولى مسأله ياد شده كاملاً جامعه را در جهت مخالف آن سير مى‏دهد . 5- ردّ شبهات: در لابه‏لاى مطالبى كه نقل كرده‏ايد، سه شبهه درباره اشتراط طهارت مولد مرجع تقليد به دست مى‏آيد: 1- خلاف اسلام است، 2- عقلايى نيست، 3- موجب حرمان از حقوق اجتماعى است. {T1- خلاف اسلام؛T} از كسانى كه چنين ادعايى دارند، بايد بپرسيد به چه دليل اين مسأله خلاف اسلام است؟ آيا آيه يا حديث صحيح با دلالت قاطع و روشنى بر جواز تقليد از غير حلال‏زادگان وجود دارد؟ اگر هست كجا است كه ما در ميان 114 سوره قرآن و صدها مجامع روايى شيعه و سنى نيافتيم؟ بنابراين بايد آنان مدركى واضح و معتبر در اين باره ارائه كنند. در اين صورت قطعاً مسموع خواهد بود؛ ولى در صورت عدم ارائه دليل معتبر شرعى، ادعايى پوچ و واهى خواهد بود. {T2- عقلايى نبودن:T} منظور از عقلايى نبودن چيست؟ الف) اگر منظور اين است كه در سيره عقلا به طور معمول رايج نيست كه در هنگام رجوع به كارشناس و متخصص، به اين مسائل كارى داشته باشند، اين مسأله درست است و فقها نيز خودشان اين موضوع را يادآور شده‏اند. ليكن نبايد همه چيز مسأله تقليد را، مانند سيره عقلا به حساب آورد؛ زيرا در سيره عقلا صرفاً جهات علمى كارشناس مورد نظر است، نه نقش تربيتى والگويى و زمينه‏هاى انتقال و پويايى فرهنگى(Culturalization)؛ در حالى كه در مرجع تقليد همه امور دخيل است. بنابراين اگر چه تقليد از مرجع، از جهاتى شبيه سيره عقلايى است، ولى از جهاتى نيز برتر از آن است و پالايه‏هايى(Filters) فراتر از آنچه در روش‏هاى عقلايى معمول است، مى‏طلبد. ب ) اگر منظورشان از عقلايى نبودن، نداشتن توجيه عقلى(Rational Trstification) و منطقى(Logicol) است. پاسخ آن به خوبى روشن است و بخشى از وجوه آن را در فلسفه اين حكم بيان كرديم. {T3- محروميت از حقوق اجتماعى:T} اين نيز شبهه عجيب و غريبى است و گويا اشكال كنندگان يا دقيقاً تعريف حقوق اجتماعى را نمى‏دانند و يا معناى اشتراط جواز تقليد از حلال‏زاده را. شرط بودن اين مسأله به معناى اين نيست كه جلوى فعاليت علمى و اجتماعى شخص غير حلال‏زاده گرفته شود؛ بلكه تعيين تكليف مقلدين است؛ يعنى، اگر دو نفر با وجود ساير شرايط يك نفرشان حلال‏زاده و ديگرى غير حلال‏زاده باشد، در اين صورت مقلد بايد نفر اول را برگزيند. حال اگر كسى از نفر دوم تقليد نكند، چه حقى از او گرفته شده است؟ مگر تقليد كردن ديگران از حقوق مجتهدين است؟ واقعيت تقليد اين است كه غير مجتهد در احكام خود، از كسى تبعيت كند كه رأى او نزد خداوند حجت باشد و در قيامت او را معذور بدارد، و اين هيچ حقى براى ديگرى نيست. بنابراين در اين جا بين وظيفه مقلد و حقوق ديگران خلط شده و مغلطه آشكارى صورت گرفته است. دانشجوى گرامى! ديگر دوستان شما نيز مى‏توانند درباره شبهات مورد نظر با اين واحد تماس بگيرند. البته خود شمانيز بايد فعاليت و مطالعات جدى داشته باشيد. موج حمله به مبانى دينى در زمان ما بسيار زياد است (آن هم از سوى كسانى كه نه درد دين دارند و نه با مبانى و معارف آن آشنا هستند). البته وجود اين شبهات هيچ خطر عمده‏اى در برندارد. خطر جدى اين است كه وفاداران به اسلام، به مطالعه و تحقيق و پاسخ‏گويى عالمانه نپردازند. اما اگر همگان با احساس مسؤوليت جدى وارد ميدان شوند، اين مسائل به نفع اسلام تمام مى‏شود، زيرا ابعاد پنهان و عظيم متروك مانده اسلام بهتر آشكار مى‏شود و اين دين مبين آن چنان از پشتوانه‏هاى نيرومند عقلى و منطقى برخوردار است كه به خوبى بر همه اين شبهات فائق خواهد آمد.