کد سوال : 5468
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا بايد نماز «استسقا» خواند و كيفيت آن چگونه است؟
پاسخ : درباره ارتباط بين نماز استسقا و آمدن باران، گفتنى است كه در روايات وارد شده كه عدم بارش باران، ممكن است به علت شيوع گناهان، كفران نعمتها، پايمال كردن حقوق، كمفروشى، ظلم، ترك امر به معروف و نهى از منكر، نپرداختن زكات و رعايت ننمودن عدالت باشد. نماز استسقا، دربردارنده توبه، استغفار، دعا و ذكرهاى مختلف مىباشد، به حدى كه مستحب است اطفال را از مادرانشان جدا كرده و همگى به گريه و زارى و توبه بپردازند و با پاى برهنه به صحرا روند و از آمدن كافران جلوگيرى كنند. كيفيت نماز استسقا مانند نماز عيد فطر و قربان است (يعنى دو ركعت؛ در ركعت اول پنج تكبير و قنوت و در ركعت دوم چهار تكبير و قنوت).
V}براى آگاهى بيشتر از مستحبات و آداب آن ر.ك: تحريرالوسيله، امام خمينى، ج 1، قسمت نمازهاى مستحبى.{V
کد سوال : 5470
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : راههاى تقويت اراده و دورى از چشمچرانى چيست؟
پاسخ : از حسن اعتماد شما به اين اداره سپاسگزاريم و از اين كه توانستهايد بر نفس اماره خود غلبه كنيد خرسنديم و از اين كه نفس لوامه شما بيدار است و مانع غرق شدن در گناهان مىشود، شكرگزار خداوند باشيد و از اين كه در پى رسيدن به نفس مطمئنه هستيد و آرزوى دسترسى به كمالات معنوى را داريد جاى خرسندى بيشترى دارد. ولى همان طور كه خود شما نيز مىدانيد، طى كردن اين مسير سخت و طاقتفرسا نياز به يك برنامه عملى و مناسب و يك اراده قوى دارد. انسان نمىتواند به طور دفعى و بدون تلاش و پشتكار مستمر به كمترين موفقيت در هر زمينهاى دست يابد. بلكه هر حركتى و كسب هر درجه و مقامى در پرتو حركت تدريجى و تحمل رنج و مشقتهاى زياد، تحقق مىيابد. چه بسا افراد زيادى دچار مشكل چشمچرانى هستند و متأسفانه به آن توجهى نمىكنند و چه بسا آن را مشكل و خلاف تلقى نمىكنند ولى خوشبختانه شما ضمن آگاهى و شناخت از سوء بودن آن، در صدد حل آن هستيد. در اين باره ابتدا نكاتى را يادآور مىشويم و در پايان راهكار عملى مناسبى جهت تقويت اراده به عرضتان مىرسانيم، زيرا حل اين مشكل در گروه تقويت اراده است.
{Tاما نكات ضرورى عبارتند از:T}
1- سعى كنيد در مكانها و زمانهايى كه احتمال وقوع چشمچرانى بيشتر است حاضر نشويد.
2- در صورت مواجهه و لزوم تكلم و گفتوگو با جنس مخالف، سعى كنيد به حداقل سخن و مواجهه اكتفا كنيد.
3- سعى كنيد با مطالعه و پيدا كردن شناخت بيشتر در اين زمينه، ضررها، خطرات و آثار سوء چشمچرانى را در ذهن خود مجسم كنيد.
4- به تدريج خود را به سحرخيزى و نماز شب مقيد كنيد.
5- اين نكته را سعى كنيد به ذهن خود بسپاريد و آن را در مواقعى كه با چشمچرانى روبرو مىشويد، به ياد آوريد كه: «دوست ندارم ديگرى به ناموس من، خواهر، مادر و همسرم نگاه كنند و مورد چشمچرانى ديگران واقع شوند، بنابراين دوست نداشته باشم به ناموس ديگرى نگاه كنم و چشمچرانى كنم».
جهت تقويت اراده و كنترل نگاههاى غيرمشروع توصيههاى زير را رعايت نماييد:
الف) تلقين به خود به اين گونه كه هر روز صبح اين جمله را چندين بار به زبان آوريد و به خودتان تلقين كنيد: «من به خوبى قادر هستم اين عادت بد را از خود دور كنم».
ب) هر روز صبح بعد از نماز با خداى خود شرط كنيد كه هرگز نگاه عمدى به نامحرم نكنيد و براى اين كار از خداوند استعانت جوييد.
ج) در طول روز كاملاً مراقب خود باشيد و هرگاه دچار وسوسه شديد با به خاطر آوردن شرط و عهد خود در ابتداى روز، با آن مخالفت كنيد.
د) شب قبل از استراحت و خواب، تعداد ارتكاب اين عمل را محاسبه كنيد ودر يك جدول، موارد تخلف و عدم تخلف را يادداشت نماييد.
ه) نسبت به موارد عدم تخلف خداى را شكر كنيد و در موارد تخلف خود را تنبيه و سرزنش كنيد (مثلاً خود را تنبيه مالى كنيد و صدقه بدهيد و يا روزهاى بگيريد و يا هر نوع تنبيه ديگرى را بر خود الزام كنيد).
ضمناً مىتوانيد در طى يك برنامهاى درازمدت با خود شرط كنيد تعداد اين خلاف را هر روز يك مورد كاهش دهيد تا تعداد موارد در روز به صفر برسد. مثلاً اگر هماكنون روزى 20 بار مرتكب اين خلاف مىشويد، روز دوم به 19 بار، روز سوم به 18 بار و يا شبيه اين برنامه، به تدريج تعداد موارد خلاف را كم كنيد، ليكن در اجراى برنامه كاملاً قاطع و جدى باشيد و هرگز از آن تخطى نكنيد. همچنين جديت در اجراى برنامه زير پشتيبانى نيرومندى در رسيدن به مطلوب است:
1) داشتن مطالعاتى پيوسته پيرامون معاد و آثار و عواقب وخيم و دهشتزاى معاصى. در اين صورت حب گناه تدريجا اندك مىشود، و به فرض چنين نشود، خوف عذاب الهى مانع انجام گناه مىگردد.
2) اشتغال نفس به عبادات مانند نماز شب، روزه، دعاها و... .
3) حضور قلب در نماز و توجه به اين كه با چه كسى سخن مىگوييم و چه مىگوييم و در چه جايگاهى هستيم. يعنى، خود را بندهاى ذليل در پيشگاه ربالارباب ديدن و در قيام نماز چنان باشيم كه گويى قيام قيامت است. راهى كه صد درصد گناه نكردن در تمام زندگى را تضمين كند براى افراد عادى بشر چيز سهلى نيست؛ زيرا انسان موجودى مختار و داراى تمايلات گوناگون است. بلى با عزمى آهنين و مبارزهاى دائمى با نفس تدريجا مىتوان به چنين جايگاه رفيعى دست يافت. موارد زير در اين زمينه بسيار سودمند است، ولى هيچ يك را تضمين قطعى نمىتوان به حساب آورد. بلكه تضمين نهايى، در نفس و عزم راسخ خود انسان است.
4) ارتباط پيوسته و قلبى با خداوند، خواندن قرآن، دعاها، نماز شب و ... وليكن با توجه و حال.
5) داشتن حالت انابه، خضوع، و تضرع دائمى، توبه و استغفار.
6) دورى از عواملى كه انسان را به گناه متمايل مىسازد؛ مانند محيط هاى آلوده به گناه.
8) نشست و برخاست با انسانهاى مؤمن و خداترس واقعى.
کد سوال : 5478
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : هدف از زندگى و ثمره حيات انسان چيست؟
پاسخ : به نظر مىرسد ريشه همه مشكلات شما در دست نيافتن به هدف صحيح زندگى باشد، چه اين كه اگر آدمى بداند براى چه به اين جهان آمده، در اين صورت چندان گرفتار تحير نخواهد شد. ولى اگر اين موضوع اساسى براى او روشن نباشد و يا دركى نادرست از آن داشته باشد، به اضطراب گرفتار شده و به بيراهه خواهد رفت.
T}هدف زندگى چيست؟{T دغدغه داشتن در موضوع هدف زندگى و شيوه صحيح آن، نگرانى بسيار ارزشمند و سازندهاى است؛ چرا كه نداشتن چنين دغدغهاى نشانگر بىفروغى فطرت است. هر عاقلى مىخواهد بداند كه براى چه وجود دارد و بايستى در چه مسيرى حركت كند. اساساً مىتوان گفت: وجود اين سؤال اساسى و تلاشى كه براى يافتن آن مىشود، نشان از آن دارد كه موضوع هدف حيات، موضوعى واقعى است كه پاسخى واقعى نيز دارد. دغدغه راه و روش نيز نشان از وجود راه و روشى دارد كه آدمى را به حقيقت واصل نمايد. نكته ديگر آن كه، در پاسخ به هر سؤال بايستى ميزان اهميت درجه پيچيدگى و سختى آن را نيز مد نظر قرار داد. مسلماً پاسخ به يك سؤال ساده با پاسخ به يك سؤال عميق برابر نيستند. گاه براى يافتن پاسخى مناسب براى يك سؤال، بايد سالها وقت صرف كرد تا شايد پاسخ حاصل گردد. سؤال از هدف آفرينش و حيات انسان را، قطعاً بايستى از زمره پيچيدهترين پرسشها دانست. ازاينرو نبايد در انتظار پاسخى ساده و آسان براى آن بود.P} روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
{E} كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم {P P}زكجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود
{E} به كجا مىروم آخر ننمايى وطنم{P حال براى رسيدن به اين مقصد بزرگ، بايد مقدماتى را مد نظر قرار داد:
1- باطل نبودن هستى؛ در مجموعه شگفتانگيز و سازمان هستى، هيچ نقطهاى بىحكمت و بدون هدف به چشم نمىخورد و هر چيز در جاى خود داراى فلسفه و غرض است.
2- انسان جزئى از مجموعه عظيم خلقت است كه طبعاً نبايد بدون هدف و منظور باشد.
3- هدف و فلسفه وجودى انسان، بايد چيزى متفاوت با نوع موجودات ديگر باشد؛ يعنى، نوع موجودات ديگر براى تأمين نيازهاى انسان آفريده شدهاند؛ ولى انسان براى نياز موجودات ديگر آفريده نشده است.
4- براساس بند قبلى، بايستى هدف و منظور از آفرينش انسان، چيزى در درون او باشد نه بيرون از وجود وى. با توجه به موارد ياد شده، بايستى تكاپو كرد و هدف از به راه افتادن خيل عظيم انسانى را در طول تاريخ به دست آورد. به راستى در وراى اين همه حادثه (مانند جنگها، تمدنها، ابزارها، هنرها، افكار و مكاتب و...) چه چيز نهفته است؟! براى اين منظور بايستى يكايك نتايج زندگى بشر را مورد بررسى قرار داد تا مشخص شود كه كدام يك داراى شرايط منطقى و قابل قبول براى «هدف حيات بودن» است.
T}مرههاى حيات انسان: T}
1- آثار تمدن (مانند بناها، ابزارها و... به جاى مانده از تمدنهاى قديم ايران، روم، مصر و چين)؛ حال آيا بناى تئاتر رم، تخت جمشيد و ديوار چين را مىتوان از اهداف خلقت بشر دانست؟! مسلماً نه، چرا؟ چون اين آثار حتى در زمان خود نيز هدف نوع بشر نبوده است؛ بلكه آثار قدرت يك سلسله و محل امن براى حكومت و فرمانروايى آنان بوده است. چه بسيار انسانهايى كه در راه بناى اين آثار به استثمار كشيده شده و جان خود را در اين راه از دست دادهاند. از سوى ديگر اين مجموعهها مسلماً فنا شدنى است؛ يعنى، آن كه اين آثار ماندنى نيست و نمىتواند هدف باشد؛ چرا كه هم از نظر حسى و هم از نظر علمى هر آنچه بر روى زمين است، از بين خواهد رفت. بنا بر نظريات اثبات شده علمى، كره زمين نيز در معرض نابودى است و روزى متلاشى خواهد شد. بنابراين، اين گونه اهداف نمىتواند تأمين كننده نياز عقلى و فطرى انسان به موضوع فلسفه آفرينش انسان باشد.
2- آثار فرهنگى و علمى (مانند كتابها، نوشتهها و موزهها)؛ اين مجموعه نيز همانند مورد قبل ناپايدار و فناپذير است.
3- بدن و زيبايىها و قدرت آن؛ ممكن است چنين انديشيده شود كه هدف حيات را بايد در بعد محسوس آدمى - كه همان تن و بدن او است - جستوجو كرد. اين هدف نيز نمىتواند غايتى مطلوب براى انسان باشد؛ چون اولاً؛ بقا ندارد و پايدار نيست و از سوى ديگر فطرت و عقل آدمى نمىتواند بپذيرد كه دوران كوتاهى كه به سرعت مىگذرد و بقا ندارد، هدف حيات انسان باشد؛ چرا كه بر اين مبنا دوره سوم زندگى انسان لغو مىنمايد و غايتى بر آن مترتب نخواهد بود. علاوه بر آن اتفاقاً طرح اين سؤال نوعاً در ايام جوانى و كمال جسمى است و اگر خود جوانى و كمال، پاسخ اين سؤال بود ديگر طرح آن در اين ايام معنا نداشت. از ديگر پاسخهايى كه مىتوان در اين زمينه مطرح كرد، ادامه نسل و تكثير آن است. آدمى آفريده شده است تا با تشكيل خانواده و تكثير نسل، جريان حيات او تداوم يابد. در بررسى اين پاسخ و نقد آن بايد گفت: فرض مىكنيم كه نسل بشر تا مدت معينى ادامه يابد، آن گاه چه نتيجهاى براى مجموعه اين رفت و شد مىتوان مطرح كرد؟ اين پاسخ نمىتواند در اين ميدان چيزى براى عرضه داشته باشد، علاوه بر اين كه فطرت و عقل سليم نمىتواند اين معنا را بپذيرد كه تمامى حركتها و تلاشهاى انسان صرفاً براى ادامه نسل او در زمين باشد؛ ادامه نسلى كه هيچ هدف خاصى را تعقيب نمىكند و هيچ فايدهاى براى نسل قبل ندارد؛ زيرا ارتباط هر نسل با نسل بعد قطع مىگردد. با توجه به آنچه گفته شد نمىتوان هدف آفرينش انسان را در اين مقولهها جستوجو كرد و بايد زمينهاى ديگر را براى يافتن پاسخ منطقى و مناسب پيدا نمود. در وجود انسان عنصرى ثابت به نام «نفس» حضور دارد؛ يعنى، همان حقيقتى كه از روز اول آگاهى آدمى به خود، به عنوان «مَن» از او ياد مىشود و علىرغم تغييرات گسترده در اندام ما و تغيير شكل آنها، از كودكى به نوجوانى و از نوجوانى به جوانى و ميانسالى و بالاخره پيرى و فرتوتى، همواره حضورى ثابت دارد. البته اين نفس در عين ثبات، حقيقتى رو به كمال است؛ جاهل است و عالم مىشود ناپخته است و پخته مىشود؛ بىارزش است و ارزشمند مىگردد و... . برخلاف جسم كه دوران افول دارد و با ادامه عمر، رو به اضمحلال مىرود. نفس نوعاً رو به كمال است. اين كمال با فزونى علم، تجربه، اخلاق و... حاصل مىگردد. گرچه برخى از مردم سرمايه هستى خود را ارزان به هدر مىدهند و به جاى پيش رفتن، پس مىروند. ولى اين به جهت سستى خود آنها است؛ وگرنه هر كس در هر موقعيت كه قرار دارد، مىتواند در جهت تعالى نفس خود حركت كند و در اين زمينه استثنايى وجود ندارد. پس بايستى هدف را در اين عرصه جستوجو كرد؛ چرا كه ثابت و پايدار است و همواره مىتواند رو به كمال باشد. پس مىتوان پذيرفت كه هدف زندگى كمال يافتن نفس است؛ كمالى كه از نخستين روزهاى تكون انسان آغاز گشته و تا پايان ادامه مىيابد.
T}قرائتهاى مختف از كمال:{T
مكاتب فكرى هر يك راهى براى كمال ارائه كردهاند كه شرح و بسط هر يك، مجالى وسيع مىطلبد. برخى كمال را در «لذت» دانستهاند و برخى در سركوب تمايلات و... .
T}ديدگاه اسلام:{T
اسلام كمال را در علم و عمل مىداند و به گونهاى تفكيكناپذير، اين دو را همانند دو بال مىداند كه مىتوانند آدمى را به سرمنزل مقصود برسانند. در اين مسير معرفت آدمى رو به تزايد مىگذارد و او با شناخت هستى و آفريننده آن، به شاهراههاى معرفت گام مىنهد. حوادث، رويدادها، دگرگونىها، مشكلات، آسانىها، لذتها، غمها و... گويى يك مسير واحد دارند و آن فزونى معرفت آدمى است والبته در كنار آن عمل؛ عمل براى توسعه وجود خود. كسب مكارم اخلاق از قبيل: شجاعت، ايثار، حقگويى، عدالتخواهى و... جملگى درجات وجودى هستند كه آدمى با تخلق به آنها، وجود خويش را ارتقا مىبخشد: وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا،V} (انعام، آيه 132).{V
دستورات اخلاقى و عبادى اسلام نيز، در جهت تسهيل وصول به كمال است. بنابراين تسليم شدن در برابر آن، ضامن سعادت و نيل به كمال است؛ كمال لايتناهى كه در اديان الهى مطرح است و دنيا و آخرت ظرف تحقق آن مىباشد. كمال انسان گسترش وجودى او در دو عرصه معرفت و عمل است. هر مقدار در اين دو عرصه كوشاتر باشد، به كمال نزديكتر شده است. در بينش اسلام، برترين حقيقت براى شناختن وجود حق است؛ چرا كه او مبدأ و منتهاى هستى است و گويا همه اجزاى هستى پيكانهايى هستند كه به طرف معرفت خداوند جهت گرفتهاند، تا او به وحدانيت و احديت شناخته شود و رتبه او در هستى معلوم گردد. روشن است كه اين معرفت، اقتضائاتى را در عمل ايجاب مىكند. خداوندى كه به حكمت و علم شناخته شد، روشن است كه بندگان خود را بدون هدايت نيافريده است؛ بلكه همه اسباب را براى راهيابى او فراهم ساخته و آنچه كه بايسته است، از زبان پيامبران الهى و به واسطه وحى بيان كرده است. پس راه كمال «علم و عمل» است؛ شناخت آنچه كه بايد عمل كرد و عمل به آنچه كه شناخته مىشود. وَ اَلْعَصْرِ إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلاَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ{w1-12w}{I103:3-1I}... خلاصه آن كه دستورهاى قرآن و پيامبر، روشنترين راه براى كمال آدمى است؛ حركت در بستر عبوديت خداوند و تلاش براى كسب فضايل اخلاقى و پرهيز از رذايل و آنچه كه موجب آلودگى جسم و روح انسان مىشود و... چرا كه: إِنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ اَلتَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِينَ{24-30}{I2:222I}خداوند بازگشت كنندگان به سوى او و پاكان را دوست دارد. در فراسوى اين راه، اوج كمال انسان قرار دارد كه همان «لقاءاللَّه» و برخوردارى از سعه وجودى و نعمتهاى بىپايان الهى است: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن-9w}{I32:17I}/}...A}؛ هيچ كس نمىداند كه پاداش نيكوكارىاش چه نعمت و لذتهاى بىنهايت است كه موجب روشنى دل و ديده مىگرددV} (سجده، آيه 17).{V بنابراين بايستى از وسايط گذشت و به غايات رسيد. تمام عوامل مادى زندگى، وسيلهاى است تا ما را به آن مقصد برساند. زنهار كه در واسطهها بمانيم و آنها را ارزش بدانيم! اگر كسى تمام خانهاش طلا باشد و همه انسانها نيز خدمتگذار او باشند؛ ولى از ايمان و عمل خالى باشد، هيچ ارزش واقعى در او وجود ندارد؛ بلكه سرگرم اعتبارات و فرو رفته در منجلاب ماديات است. پس ارزش واقعى به آن چيزى است كه در درون آدمى شكل گرفته و ملكه او شده است. زندگى پيامبران و اولياى الهى، الگويى روشن براى اين گفتهها است. اميد آن كه ما و شما در مسأله توفيقات الهى، موفق به پيمودن راه كمال شويم. اميد است با تخلق به اخلاق كريمه و تسليم در برابر آن، بتوانيم هدف خلقت را تحقق بخشيم. هدف آدمى هر قدر متعالىتر باشد، به همان اندازه وصول به آن دشوارتر و راه آن طولانىتر و پر از پيچ و خم و سنگلاخ خواهد بود. از همين روست كه در مسير وصول به خداوند - كه مطلوب دلهاى روشن است - حال آدمى بر يك منوال باقى نمىماند. اندكى غفلت آدمى را گامها به عقب مىبرد. گذشته از آن كه دل نيز نيازمند تغذيه و تدارك است و اگر به درستى تغذيه نشود رو به خموشى مىرود و ادبار پيش مىآيد. اين تغذيه گاهى با تفكر و تعقّل و انديشه كردن است و گاه موعظتى شنيدن و حضورى يافتن و درك كردن نفسى مسيحايى است. آنچه در اين وادى مهم است، طلب و از پاى ننشستن است؛ چه اينكه غايت و هدف، غايتى نامحدود و متعالى است. به گفته افلاطون: «قله معرفت بسى بلندتر از آن است كه هر پرندهاى به آن پرواز كند و سرادق بصيرت پنهانتر و پوشيدهتر از آن است كه هر سالكى به آن راه يابد»، (شرح رساله زيتون كبير يونانى، صفحه 8 چاپ دكن). و ابن سينا گويد: «جناب حق بزرگتر از آن است كه بسان نهر آبى هر واردى بدان دست يابد و گدار گيرد يا برآن اطلاع يابد، مگر او حدى از مردم»، (نمط نهم اشارات). حكيم سهروردى نيز گويد: «نواحى قدس جايى است كه جاهلان بدان راهى ندارند و براجساد ظلمت زده و تاريك حرام است كه به ملكوت آسمانها راه يابند».
سنايى گويد:P} بار توحيد هر كسى نكشد{E} طعم توحيد هر خسى نچشد{Pو ملاى رومى نيز چنين گفته است:P} ياد او اندر خور هر هوش نيست{E} حلقه او سخره هر گوش نيست{P اين چند جمله از آن رو نوشته شد تا به صعوبت و عظمت اين راه اشاره گردد و دانسته شود كه اين راه، راهى است پر افتوخيز و اگر غير از اين بود عجيب بود. حشرهاى در طلب نورى صدها بار از ستونى بالا مىرود و هربار پس از سقوط، مجدداً تلاش را از سر مىگيرد و مأيوس نمىشود. حال، آدمى براى درك معرفت و لقاى خداوند چه اندازه بايد همت كند وعوامل را به كار گيرد؟P} همى گويم و گفتهام بارها{E}بود كيش من مهر دلدارها{P P}چه فرهادها مرده در كوهها{E} چه حلاجها رفته بر دارها {P P}پرستش به مستى است در كيش عشق {E} برونند زين حلقه هشيارها{P P}به شادى و آسايش و خواب و خور{E} ندارند كارى دل افكارها{P P}چه دارد جهان جز دل و مهر يار {E} مگر تو دههايى و پندارها{P توصيه مىشود براى غناى فكرى خود كتابهاى شهيد مطهرى را مطالعه فرماييد. در عين حال رها گشتن از چنگال يكنواختى زندگى تنها در گرو رشد علمى و آگاهى نيست، بلكه ارتباط وثيق با خدا و انس دايم و رابطه عاشقانه با او لازم و ضرورى است.
از اين رو در كنار مطالعات خود به عبادات تزكيه نفس و انجام پارهاى از مستحبات و نيز انجام خدمات اجتماعى بپردازيد. اكنون در موضوع ازدواج نيز بايد اين اصول اساسى را در نظر داشته باشيد: اخلاق، ايمان، علاقه به كمال و پيشرفت معنوى و... . اگر فردى پيدا شد كه چنين صفاتى در او وجود دارد، در پاسخ مثبت به او ترديد نكنيد. البته علم و سطح تحصيلات، چيز بدى نيست؛ ولى نه اين كه ايمان و اخلاق تحتالشعاع آن قرار گيرد. در مورد بىثباتى در تصميمها گفتنى است كه اگر راه صحيح را در زندگى يافتيد، از اين بىثباتى خلاص خواهيد شد. البته انعطاف در تصميم چيز خوبى است. بنابراين از آن سو افراطى نشويد و راه اعتدال را برگزينيد. سعى كنيد مشاور خوب و مطمئنى از افراد فاميل براى خود بيابيد و در امور خود با او مشورت كنيد. توكل بر خداوند و دعاى به درگاه او را نيز فراموش نكنيد.
کد سوال : 5480
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : با توجه به قانون علت و معلول و فلسفه احكام چرا ما مامور به انجام احكام ظاهريه هستيم در حالي كه امكان دارد با واقع مطابقت نداشته باشد؟
پاسخ : احكام شرع مقدس اسلام، بدون علت و فلسفه نيستند بعضى از اين علتها در قرآن كريم و يا روايات بيان شده است. بعضى را نيز خودمان حدس مىزنيم و احتمال مىدهيم كه علت آن چنين و چنان باشد.
اما آيا لزوما علت و فلسفه حكم در خارج از ما محقق است؛ يعنى، در هر جايى كه حكمى وارد شده، به خاطر اين است كه در خارج از وجود انسان حقيقتى تحقق پيدا كند؟ يا اين كه حداقل بعضى از احكام شرعى و يا جنبه هايى از احكام شرعى، به گونهاى باشد كه علت آن در درون ما تحقق يابد؟
مثلاً مىتواند حداقل قسمتى از علت و فلسفه رعايت احكام طهارت و يا نماز، تحقق روح بندگى و عبوديت در ما باشد و بعيد است كه با نماز گزاردن امرى در خارج از ما تحقق يابد؛ بلكه با دگرگون شدن حقيقت وجودى، آثارى نيز در خارج بروز خواهد كرد؛ مثلاً از فحشا و منكر دورى كنيم و يا امنيت اجتماعى با تحقق روح بندگى در ما تأمين گردد.
طهارت نيز مطمئنا آثارى در خارج دارد، مثلاً نجاست خوارى آثار سوئى در همين دنيا و از نظر جسمى بر شخص دارد. اما آيا اگر شخص از روى جهالت و يا از روى اضطرار، نجاست بخورد، عبوديتى كه شارع مقدس از او مىخواهد در وى تحقق نخواهد يافت و در او نابود و زائل خواهد شد.
ولى آيا آن چيزى كه در آخرت پديدار مىگردد صرف عمل است، يا نيت و قصد هم مطرح است. مثلاً شخصى از روى تحقيق حكم خدا را طورى بفهمد؛ ولى در قيامت آشكار شود كه حكم خدا اين نيست، او به خاطر عمل خارجى دچار عواقب سوء و نتايج آن عمل نخواهد شد و آن آثار سوء از او دور خواهد شد.
به هر حال گفتنى است كه:
1ـ احكام شرعى تابع مصالح و مفاسد است و فلسفه و علت و حكمت خاص خود را دارد.
2ـ بعضى از اين مصالح و مفاسد و علتها، در آيات و روايات بيان شده است.
3ـ اين مصالح و مفاسد گاه خارجى و گاه درونى است.
4ـ اين مصالح و مفاسد تنها مربوط به تحقق فعل خاص خارجى نبوده؛ بلكه چه بسا طى طريق و چگونگى آن از اصل آن عمل خارجى مهمتر باشد.
تطبيق مطالب گفته شده با پرسش شما نيز چنين است كه: اولاً اصل عليت، اصل مسلم و پذيرفته شدهاى است.
ثانيا علت و فلسفه احكامى (مانند طهارت) مىتواند امرى درونى و معنوى باشد. بنابراين هرچند طهارت خارجى و حقيقى را نتوانيم احراز كنيم، همين كه احكام طهارت را رعايت نماييم، در دنيا و آخرت براى ما كافى است و اگر احيانا عدم رعايت طهارت واقعى، آثار سوئى در دنيا داشته باشد، شارع مقدس آن را از طريق ديگر جبران نموده است. (مانند سهولت و راحتى در شرع مقدس كه موجب پايدارى ما در ديندارى مىگردد).
در نتيجه اگر پنجاه درصد موارد طهارت واقعى از ما فوت شود، اما در عوض خوشبينى و علاقهمندى و دلبستگى به شرع مقدس در ما حفظ خواهد شد و اين نتيجه به مراتب از رعايت طهارت واقعى مهمتر است.
در هر صورت رعايت احتياط خوب و مطلوب است، به شرط اين كه در زندگى آدمى اخلال نشود و به عسر و حرج و يا ضرر نينجامد و به گونهاى نباشد كه زندگى شخص و رفتار او از حالت عادى و متعارف خارج شود.
کد سوال : 5482
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>اطلاعات عمومي
پرسش : چرا بيشتر اوقات نماز صبح انسان قضا مىشود؟
پاسخ : علل مختلفى ممكن است براى قضا شدن نماز صبح باشد، از جمله مىتوان امور ذيل را مؤثر دانست: الف) بيدار ماندن و شبنشينى تا ديروقت و ديدن فيلمها و برنامههايى كه اكثر آنها فايدهاى براى دنيا و آخرت انسان ندارد.
ب ) پرخورى و يا خوردن غذاهاى سنگين و ديرهضم.
ج ) خستگى بيش از حد و مشغلههاى فكرى كه اكثر افراد بدان مبتلا هستند.
ح) جا نيفتادن اهميت و سرنوشت ساز بودن نماز در زندگي ايماني انسان.
در هر صورت اگر انسان سعى كند زودتر استراحت كند و بدون كار ضرورى تا ديروقت بيدار نماند و هميشه با طهارت بخوابد و دعاهاى وارده را هم بخواند و بالاتر از همه احساس مسؤوليت نسبت به تكليف الهى داشته باشد، پس از مدتى كه خود را عادت داد، به موقع براى نماز بيدار مىشود.
کد سوال : 5483
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : در اجراى تصميم ناكام هستم، چگونه اين مشكل را حل كنم؟
پاسخ : ناكام ماندن در اجراى تصميمات به سه عامل بستگى دارد:
1- ضعف اراده،
2- عدم برنامهريزى منطبق با واقعيتها و توانايىها. چنان كه: بسيارى از افراد هنگام برنامهريزى بسيار گسترده وايدهآل طرح ريزى مىكنند چون از اجراى آن در مىمانند به كلى آن را رها مىكنند.
3- وقوع حوادث پيش بينى نشده.
بنابراين براى حل اين مشكل بايد:
الف) برنامهها را متناسب با امكانات و توانايىهاى خود تنظيم كنيم.
ب ) پس از بررسى كامل صحت و درستى آنها عزم قاطع بر انجامش داشته باشيم و در هر موردى كه نفس به عللى ما را وسوسه نمود كه از آن دست بكشيم به شدت به مخالفت با آن برخاسته و در اجرايش جديت كنيم. ضمناً امورى كه براى تقويت اراده مىتواند ياراى ما باشد از قرار ذيل است: روزه، ورزش، مخالفت با هواهاى نفسانى، استعانت از خدا و استقبال از دشوارىها و سختىها. البته بايد دانست كه تقويت اراده امرى تدريجى است و با انجام امور فوق مىتوان به تدريج از ضعف به قوت گراييد.
کد سوال : 5484
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>قرآن و حديث
پرسش : مراد از تفكر كه يكى از مراحل سلوك است چيست؟
پاسخ : «تفكر» يكى از مهمترين مراحل سلوك است و طبق نظر برخى از عارفان، اولين منزل است و اين چيزى نيست كه بزرگان از خودشان ارائه كرده باشند، بلكه مطلبى است كه آيات زيادى از قرآن ناظر به آن است. در روايات اسلامى هم تأكيد زيادى بر آن شده است. حضرت رسول(ص) مىفرمايند: «يك ساعت فكر و انديشيدن بهتر از شبى را به عبادت گذراندن است» و در روايت ديگر آمده است كه: «تفكر از يك سال عبادت بهتر است»، {V(ميزان الحكمه، ج 10 ، ص 4710)V}. مقصود از تفكر اين است كه: انسان لااقل در هر شبانهروز مقدارى - ولو خيلى كم - فكر كند: آيا مولاى او كه او را آفريده و تمام اسباب آسايش و راحتى را براى او فراهم كرده و بدن سالم و قواى صحيح - كه هر يك داراى منافعى است و عقل را حيران مىكند - به او داده است و اين همه نعمت و رحمت نسبت به او ارزانى داشته و از طرفى اين همه انبيا فرستاده و كتابها نازل كرده و راهنمايىها نموده و دعوتها كرده، آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست؟ آيا تمام اين بساط فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهوت است، يا مقصود ديگرى در كار است؟! آيا انبياى كرام و اوليا و حكمای بزرگ و علماى هر ملت - كه مردم را به قانون عقل و شرع دعوت مىكردند و آنان را از شهوات حيوانى و دنياى فانى برحذر مىداشتند - با آنها دشمنى داشتند و دارند، يا راه صلاح ما بيچارههاى فرورفته در شهوات را مثل ما نمىدانستند؟!
اگر انسان عاقل لحظهاى فكر كند مىفهمد كه مقصود از اين بساط چيز ديگر است و منظور از اين خلقت عالم بالا و بزرگترى است...»، {V(چهل حديث امام خمينى، ص 6)V}.
کد سوال : 5485
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي>اخلاق و عرفان
پرسش : عوامل شادكامى در زندگى كدام است؟
پاسخ : عوامل شادكامى در زندگى را مىتوان در بندهاى زير خلاصه كرد: خوشرويى، خوشزبانى، منطقى بودن، التزام به تعهدات، رعايت عفت، به كارگيرى تدبير، حسن نيت، صفا و صداقت و حقيقتگويى، و وفاى به عهد، چشمپوشى از خطاها، عذرخواهى و قبول خطا، آراستگى ظاهرى و نظافت، تعاون و همكارى و همدلى در امور، شكرگزارى و قدردانى از خدمات ديگران، توكل بر خدا، رضا به قضاى الهى، تلاش و جديت در حد معقول.
کد سوال : 5486
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مىتوانم ازبخل دورىكنم؟
پاسخ : راى جلوگيرى و يا مبارزه با بخل ابتدا بايد علل آن را شناخت پس به مقتضاى هر يك از آن علل چاره مناسبى انديشيد:
{Tالف) علل بخل: T}
1- حرص و حب دنيا.
2- عدم توكل بر خدا و غفلت از اين كه همه هستى از آن اوست و آنچه در اختيار آدمى نهاده امتحان و آزمايشى بيش نيست تا چه كسى با آن راه سعادت برگزيند و چه كسى بدان وابسته گردد و خود را به خاك هلاكت افكند.
3- غفلت از مرگ و نيازهاى اخروى انسان.
{Tب ) راه درمان: T}
1- توجه به مفاسد و زيانهاى دنيوى و اخروى بخل از جمله اينكه از پيامبر اكرم(ص) منقول است: «بخيل دور است از خدا دور است از مردم دور است از بهشت و به آتش جهنم نزديك است»، {V(جامع السعادات ج 2 ص 10)V}.
2- بيرون راندن حب دنيا از نفس.
3- توكل بر خدا و اطمينان به اينكه تنها خداست كه در هر حال دستگير انسان است و جز او در مشكلات كارگشايى نيست.
4- ياد مرگ و احوال پس از آن و توجه به اينكه انسان با آنچه در دست دارد تا زنده است بايد ذخيرهاى براى آخرت خود بيندوزد و با سرمايههاى اين جهانى حيات ابدى خويش را آباد سازد: «برگ عيشى به گور خويش فرست كسى نيارد زپس تو پيش فرست».
5- توجه به آثار نيكوى سخاوت چنان چه از پيامبر اكرم(ص) نقل گرديده: «سخاوت درختى اندر بهشت است كه شاخههايى در دنيا دارد و هر كس بر آن شاخهها چنگ زند وارد بهشت خواهد شد»، {V(جامعالسعادات، ج 2، ص 111)V}. 6- عمل بر خلاف بخل يعنى كسى كه گرفتار اين صفت ناپسند است لازم است با تكلف هم كه شده در موارد مختلف اقدام به بذل و بخشش كند و بدينگونه با بخل درونى خويش مبارزه كند تا كم كم ريشه بخل در او خشكيده و سخىالطبع گردد.
کد سوال : 5487
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : فلسفه تفاوت بين زن و مرد در احكام الهى چيست؟
پاسخ : يكى از نشانههاى نظام حكيمانه و مدبرانه جهان همين خلقت مرد و زن و وجود تفاوتهاى روحى و جسمى در آن دو است. دستگاه عظيم خلقت براى اينكه به هدف خود برسد و نوع را حفظ كند، جهان عظيم توليد نسل را بوجود آورده است و از آنجا كه بقاء و دوام نسل احتياج به همكارى و تعاون دو جنس مخصوصاً در نوع انسان دارد، آنها را طالب همزيستى با يكديگر قرار داده است و براى اينكه طرح كاملاً عملى شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپيوندد تفاوتهاى عجيب جسمى و روحى در ميان آنها قرار داده است و همين تفاوتها است كه آنها را بيشتر به يكديگر جذب كرده، عاشق و خواهان يكديگر قرار مىدهد. اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود محال بود كه بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شيفته وصال خودنمايد و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى زن را مىداشت ممكن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب كند. البته اين پندار غلط و باطلى است كه برخى گمان كردهاند آن چيزى كه زوجين را به يكديگر پيوند مىدهد منحصراً طمع و شهوت است و حس استخدام و بهرهبردارى است. حال آنكه چنين نيست بلكه بر اساس ديدگاه اسلام اين «مودت و رحمت»، {V(روم، آيه 21)V} است كه پايه وحدت زوجين را تشكيل مىدهد و به فرموده علامه طباطبايى تداوم زندگى ميان زوجين در پرتو محبت است واين همان حقيقتى است كه آيه شريفه قرآن به آن اشاره دارد. V}براى آگاهى بيشتر ر.ك: الميزان (عربى)، ج 16، ص 166،{V
علامه طباطبايى. اسلام هم بر مرد ارج نهاده است و هم زن را انسانى ارزشمند تلقى فرموده است ولى اين دو سنخ نواقصى هم دارند كه در پرتو وحدت و پيوند با يكديگر آن نواقص را مرتفع ساخته و به ارزشهاى خود تعالى مىبخشند، اين طور نيست كه مرد ارزشش بالاتر از زن و يا زن ارزشش برتر از مرد باشد بلكه هر يك از آن دو در حد خود، داراى ارزشها و نقايصى هستند كه بايد به رفع آنها در پرتو وحدت و يگانگى اقدام كنند. به بيان ديگر از ديدگاه اسلام، همان قدر كه زن نيازمند مرد است، مرد هم نيازمند زن است. و اين تنها در چارچوب مسائل شهوانى نيست. بلكه بر اساس نظام خلقت و مودت و محبت است.V} براى آشنايى بيشتر ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى، صدرا، چاپ هشتم، تيرماه 1357 بخش هفتم، ص 165 - 190. {V ما مىپذيريم كه تا رسيدن به ايدهآل و آنچه كه از ديدگاه اسلام مطلوب است، فاصله بسيار داريم و قبول داريم كه برخى به نام اسلام و مسلمان بودن عملكردى دارند كه نتيجهاش اثر وضعى نامطلوبى است كه مانند نقطه تاريكى روح تلطيف يافته زنان را آزار مىدهد و گاهى اين مسأله به حدى شدت مىيابد كه برخى از خواهران پاك انديش ما گمان مىكنند كه گويا نظر اسلام چنين است. اما حقيقت بدين صورت نيست، اگر به آموزهها و تعاليم اسلام به صورت مجموعى و هندسى نگريسته شود نه ذرهاى و جزئى در خواهيم يافت كه زن در چارچوب خاصى مىتواند به دستورات مرد تن دهد نه در همه جا و متوجه خواهيم گشت. چنانكه زنان در قبال مردان وظايفى دارند كه بايد به نحو مطلوب انجام دهند، مردان نيز در برابر زنان مسئوليتهايى چه از حيث اقتصادى چه از نظر فرهنگى و اخلاقى و چه ا ز لحاظ اجتماعى - دارند كه بايد عمل نمايند. در اين باب ر.ک: شهيد دكتر باهنر، محمد جواد، گفتارهاى تربيتى. ص 119 - 134 و كاشفى. محمد رضا، آيين مهرورزى، بخش ششم.
در آخر متذكر اين نكته ميشويم كه اين از نقايص مردان است كه در ارضاء لذت شديد خود نيازمند به زناناند و اين از ارزشهاى زنان است كه در دلبرى و جلب توجه مردان به خود هنرمندند. پس وجوب اطاعت زن از مرد در همه مورد نيست حتى زن مىتواند خانه را تميز نكند، غذا طبخ ننمايد و حتى بچه را شير ندهد و يا براى همه اين كارها از مرد طلب مزد كند بلكه بر مرد واجب است كه احتياجها و نيازهاى زن خويش را از قبيل مسكن، خوراك و پوشاك را تهيه نمايد، حتى اگر خانم او داراى درآمد و اموال فراوان باشد. بله در امر جنسى و زناشويى بر زن واجب است به مرد پاسخ مثبت دهد واين نكته يكى از لطيفترين نكات اخلاق و روانشناسى است و با دقت به آن متوجه مىشويم اين حكم موجب استحكام كانون خانواده مىگردد. و اين مسئله از دو بعد قابل بررسى است.
1- مكانيزم جسمى مرد
2- مكانيزم روحى مرد
از نظر جسمى نياز مرد به مسئله مذكور تند و آتشين و به تعبيرى اورژانسى است و اگر خانم او به هر دليلى از پاسخ مثبت دادن به همسرش سر باز زند ممكن است خداى ناخواسته او به گناه كشيده شود و كانون خانواده سست گردد و همين تيپ خلقت در به خدمت در آوردن مردان توسط همسرانشان نقش بسزايى دارد از طرفى هم با برآورده شدن خواست مرد نياز زن نيز برطرف مىگردد در حالى كه اگر تيپ خلقت برعكس بود ممكن بود حياء و خجولى زن مانع از ابراء و طلب وى گردد در نتيجه مشكلاتى در زندگى زناشويى آنان پديد آيد. از نظر روحى نيز اين حكم مهم است، زيرا مردى كه رسيدن به نيازهاى خود در كانون خانواده خويش را تضمين شده مىبيند وابستگى و دلبندى بيشترى به همسر و خانواده خويش پيدا مىنمايد. از طرفى هم چون خانمها روحيه لطيف دارند طبعاً زودرنجتر از مردها هستند در نتيجه ممكن است زود زود اقدام به قهر كردن نمايند اما اگر مقيد به احكام اسلام باشند آن نياز مرد و اين تقيد زن به احكام اسلام موجب مىگردد تا قهر بودن و ناملايمت در زندگى آنها طولانى نگردد و بنياد خانواده مستحكم بماند. مسئله ديگر اينكه گفته بوديد در مسائل جنسى مرد بيش از زن لذت مىبرد، اين حرف از نظر علمى درست نيست حتى برخى نظر عكس دارند گرچه ما معتقديم اين مسئله چيزى نيست كه بتوان مطلب قضاوت كرد بلكه بستگى به اشخاص و خصوصيات فردى آنها دارد، و آنچه هم كه در نهايت مهم است اندازهگيرى اين مسئله نيست، بلكه رفع نياز طرفين است. و اين مطلب هم كه در برخى كتابها نوشتهاند كه زن از اين راضى است كه مرد راضى و ارضاء شده مربوط به موارد خاص و عملهاى زناشويى غير كامل و ناصحيح است و اصل همين خصوصيت در زنان حكمت عجيبى دارد آنان هم موجب استحكام خانواده است، كه اينك جاى بسط آن نيست. براى اطلاع بييشتر ر.ك به: زن در آيينه جمال و جلال خدا، جوادى آملى