• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2591
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من دوستي دارم كه به خاطر مسائل ديني و مذهبي خيلي به او نزديك شدم تا بتوانم رويش تاثير گذارم (شايد با گفتن مشكل سؤال قبل اين حرفم خنده دار باشد) اما خيلي كم موثر بودم حال مي بينم كه دو بار است او از روي شوخي به امام حسين و حضرت فاطمه توهين مي كند البته من سريعا عكس العمل نشان مي دهم و ا و را سرزنش كردم حال شما بفرماييد ما با او چه كنم؟
پاسخ : دانشجو گرامي: گر چه احساس مسئوليت شما نسبت به دوستتان جاي تقدير و تشكر دارد و نشان دهنده حسن نيت، مسئوليت پذيري و همنوع دوستي شما ست اما تأثيرگذاري نياز به مقدمات شرايط و عواملي چند است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم. 1. يكي از چيزهايي كه براي تأثيرگذاري لازم است توانايي، مهارت و شناخت كافي نسبت به موضوعي كه مورد بحث شماست به عنوان مثال اگر شما مي خواهد دوستتان را نسبت به مسائل ديني آگاه كنيد و او را جذب دين و معارف ديني كنيد بايد خودتان اطلاعات لازم را نسبت به معارف دين داشته باشيد و الا به خوبي نمي توانيد معارف دين و فوايد دينداري را براي او توضيح دهيد و او تحت تأثير قرار نخواهد گرفت. 2. عمل به احكام ديني يكي از مهمترين شرايط تأثيرگذاري است . پيامبر (ص) در اين باره فرمود اگر مي خواهيد ديگران را به دين دعوت كنيد سعي كنيد نه با زبان بلكه با عملتان آنها را به دين دعوت كنيد و قرآن نيز مي فرمايد: «اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم افلا تعقلون»V} (بقره ، آيه 25){V آيا شما مردم را به نيكي امر مي كنيد در حالي كه خودتان را فراموش كرده ايد آيا فكر نمي كنيد؟» بنابراين رفتار شما به آموزه هاي ديني در تأثيرگذاري نقش بسيار مهمي دارد. 3. در معرفي دين به ديگران علاوه بر شناخت كافي نسبت به آموزه هاي ديني بايد سعي كنيد دين را خوب براي او تبيين كنييد با بياني مستدل و با منطقي قوي و در عين حال با برخورد خوب و زبان شيرين. 4. اگر خودتان شرايط لازم علمي و تبليغي را نداريد از بحث كردن با او اجتناب كنيد و سعي كنيد از افرادي كه شرايط فوق را دارا هستند كمك بگيريد. 5. يكي ديگر از شرايط تأثير گذاري اينست كه اعتماد او را به خودتان جلب كنيد. براي جلب اعتماداو ، رابطه عاطفي و محبت آميز با او داشته باشيد و از طرح كردن بحث هاي جدلي با او اجتناب كنيد. 6. در صدد محكوم كردن او نباشيد بلكه در صدد راهنمايي و هدايت او باشيد. زيرا اگر بخواهيد او را محكوم كنيد و بگوييد تو اشتباه مي كني در مقابل شما حالت دفاعي مي گيرد و مقاومت مي كند و حتي از روي لجبازي هم كه شده حرف شما را نمي پذيرد بلكه ممكن است كاري كند يا حرفي بزند تا روحيه شما را جريحه دار كند مانند همان برخوردهاي توهين آميزي كه خودتان به آن اشاره كرديد. 7. اگر احساس مي كنيد بحث كردن شما با او فايده اي ندارد بلكه باعث مي شود او نسبت به دين و بزرگان دين بي ادبي كند و لو از روي شوخي از بحث كردن با او خودداري كنيد.
کد سوال : 2592
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در مورد زندگي نامه آقاي بهجت توضيح دهيد؟
پاسخ : حضرت آيت الله بهجت در اواخر سال 1334 ه ق در خانواده اي متدين و تقواپيشه در شهر فومن از استان گيلان، چشم به دنيا گشودند. در 16 ماهگي مادرشان از دنيا رفت و طعم تلخ يتيمي را از همان اوان کودکي چشيد. آيت الله بهجت تحصيلات ابتدايي را در مکتب خانه فومن به پايان برد و در همان شهر به تحصيل علوم ديني پرداخت. از همان کودکي ذکاوت و زيرکي و پاکي و ايمان در ايشان آشکار بود. از بازي هاي کودکانه پرهيز مي کرد و انس به معاشرت و مصاحبت علما و بزرگان داشت به طوري که عشق فوق العاده به کسب علم و نبوغ در زندگي ايشان جلوه گر برود. پس از طي دوران مقدماتي در شهر فومن در سال 1348 ه ق در حالي که تقريبا 14 ساله بود به عراق مشرف گرديد و در کربلاي معلي اقامت گزيد و در آنجا علاوه بر تهذيب و خودسازي حدود چهار سال برخي از کتب فقه و اصول را در محضر اساتيد بزرگ آنجا فرا گرفت. در سال 1352 ه ق براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف گرديد و قسمت هاي پاياني دروس سطح حوزه را در محضر آيات عظام آنجا از جمله مرحوم آقا شيخ آيت الله طالقاني به پايان رساند. ايشان پس از درک محضر آيات عظام «آقا ضياء عراقي، ميرزاي نائيني» به حوزه درس ارزشمند آيت حق «حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني» وارد شد و در محضر اين علامه کبير به تکميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت و از تفکرات عميق و دقيق اين مرد بزرگ بهره ها برد. در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمدکاظم شيرازي و در اصول از مرحوم آقاي ناييني و بيشتر از مرحوم غروي اصفهاني بهره برد. آيت الله بهجت در ضمن تحصيل از ابتدا و پيش از دوران بلوغ به تهذيب نفس و استکمال معنوي همت گمارده بود. در کربلا در اوايل دوران بلوغ به دنبال استاد و مربي اخلاقي بود. آنگاه به آيت الله قاضي که در نجف بودند مالي برده بود و در صدد کسب معرفت از ايشان برآمدند و لذا به محض ورود به نجف در سن 18 سالگي به محضر پرفيض عارف کامل حضرت آيت الله سيد علي قاضي بار يافتند و مورد توجه و عنايت ويژه ايشان قرار گرفتند. آيت الله مصباح در اين باره مي گويد: ايشان از مرحوم قاضي مستقيما در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سال ها شاگردي ايشان را کرده بودند. مرحوم قاضي از کساني بودند که ممحض در تربيت افراد در جهات معنوي و عرفاني بودند. مرحوم علامه طباطبايي و شيخ محمد تقي آملي و شيخ علي بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع از وجودشان در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني بهره برده اند. آيت الله بهجت اشارات ابن سينا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم سيد حسين بادکوبه اي فرا گرفته است. اين عالم وارسته بعد از تکميل دروس در سال 1324 هجري شمسي به ايران مراجعه کردند و چند ماهي در وطن خود يعني فومن اقامت کردند و بعدا در حالي که آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف را داشتند، قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه و اطلاع يافتن از وضع حوزه علميه قم را کردند و چند ماهي در قم توقف کرد. در طي اين مدت خبر رحلت استادان بزرگ نجف را شنيد و لذا تصميم به اقامت در قم گرفتند. در قم از محضر حضرت آيت الله حجت کوه کمري استفاده کردند و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيدند. ورود آيت الله بهجت به شهر مقدس قم چند ماه بعد از اقامت آيت الله بروجردي در قم بود و به همراه امام خميني و آيت الله گلپايگاني و بزرگان ديگر به درس مرحوم بروجردي حاضر شد. آيت الله بهجت ضمن حضور در جلسات درس و تهذيب نفس به تعليم و تدريس نيز اشتغال داشتند و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي کرد. در مجموع بيش از 40 سال به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشت و غالبا به واسطه شهرت گريزي در منزل تدريس کرده و فضلاي بزرگي که اکنون از مجتهدين نامور به شمار مي آيند از محضر پرفيض ايشان بهره برده اند. T}ويژگي هاي اخلاقي حضرت آيت الله بهجت:{T 1. تقوا و خودسازي: ايشان خود در آغاز جواني به ميدان خودسازي گام نهاد و همواره در آموزش هاي اخلاقي بر اين نکته اصرار داشت که تلاش پيگير و رياضتي فراگير لازم است تا انسان در جبهه ستيز با رذيلت هايي اخلاقي و جهاد با هواهاي نفساني پيروز گردد و به سازندگي خود بپردازد و چون تهذيب اصل و اساس ارزش ها است و منشأ خدمت به ديگران است همواره معتقد به لزوم همپايي و همراهي دانش و اخلاق بود و خطر جدايي علم و تزکيه را پيوسته گوشزد مي کرد و زيان عالم غير مهذب و دانش بدون تزکيه را از هر ضرري بالاتر مي دانست. ايشان انسان مخلص و مشتاقي است که در همه حال به ياد خدا است و کوشيده تا پيوسته در حوزه جاذبه الهي قرار گيرد و به همه چيز و همه کس با ديد خدا خواهي بنگرد. يکي از مجتهدان بزرگ درباره ايشان گفته است: ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است بلکه عين تقوا و مجسمه تقوا است. 2. زهد و ساده زيستي: ايشان زاهد عارفي است که بي رغبت به دنيا و بي تکلف بوده است. زندگي ساده او در خانه اي قديمي و محقر در قم و مقاومت ايشان در برابر خواسته هاي مکرر علما و مردم براي تعويض خانه، گواهي صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است. آيت الله مصباح در مورد زهد ايشان مي گويد: آقاي بهجت منزلي اجاره کرده بود که ظاهرا دو اطاق بيشتر نداشت و آن اتاقي که ما براي درس خدمت ايشان مي رسيديم، وسطش پرده اي کشيده بود که پشتش خانواده ايشان زندگي مي کردند و ما اين طرف پرده مي نشستيم. زندگي بسيار ساده و دور از هرگونه تکلف و توأم با يک عالم نورانيت و معنويت. 3. عبادت: از عوامل مهم در موفقيت ايشان که مي تواند الگويي براي ديگران باشد تقيد و تعبد ايشان است. ارتباط ايشان با خداوند متعال، ذکرهاي پي در پي، به جا آوردن نوافل، شب زنده داري هاي کم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است. سالهاست که نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين و روح نوازترين نمازهاي جماعت ايران اسلامي است. در نماز جماعت ايشان جا براي نمازگزاران تنگ مي گردد. بعضي از حضرت آيت اله بهجت نقل کرده اند که ايشان فرموده بود: اگر سلاطين عالم مي دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هايي ببرد، هيچگاه دنبال مسايل مادي نمي رفتند. 4. زيارت و توسل: ايشان با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه(س) شرفياب مي گردد و با خشوع و خضوع در مقابل ضريح مطهر مي ايستند. 5. تواضع و فروتني: شهرت گريزي، هواستيزي و فروتني از ديگر ابعاد برجسته اين شخصيت معنوي است. در مجالسي که از طرف ايشان برگزار مي شده است، ايشان به خطباي مجالس توصيه مي کردند از ذکر نام ايشان در مجالس خودداري کنند. 6. سير و سلوک و مقام معنوي: در سير و سلوک اين عبد صالح خداوند، سابقه ده ها ساله دارد و در همان جواني، مراحلي را درعرفان سپري کردند. عارف بزرگي چون امام خميني به ايشان عنايتي خاص داشتند و بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در منزل ايشان حضور يافته وايشان را ديدار مي کند. 7. کرامت: از ويژگي هاي ايشان اين است که اهل کرامت است و اين نتيجه خودسازي وتهذيب نفس است. البته ايشان همواره طوري برخورد مي کرده اند که اين کرامات از ايشان ظاهر نگردد. از فردي نقل شده که مي گويد: خانم من باردار بود و من نزديک ماه رمضان قصد رفتن به مسافرت داشتم. براي خداحافظي خدمت آقاي بهجت رفتم. ايشان مرا دعا کرد و فرمود: در اين ماه خداوند به شما پسري عنايت مي کند، نامش را محمد حسن بگذاريد، در حالي که اصلا آقا از بارداري همسرم خبر نداشت. اتفاقا در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم. 8. اهتمام و عنايت به رعايت شرعيات: مهمترين ويژگي در روش تربيتي ايشان، عنايت به رعايت آداب شرعي و شيوه و سيره اهل بيت است. ريزه کاري ها و ظرافت هاي بسياري در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياي خدا وجود دارد که فهميدن آنها خود يک علمي مي خواهد چه رسد به اين که آدم بتواند دقيقا آنها را رعايت کند و همين ها است که بنده را در راه بندگي به پيش مي برد و در نزد خداوند عزيز مي کند و به مقامات بلند مي رساند. ايشان در پاسخ به درخواست نصيحت تأکيد دارند که مسلمات شرع را درست رعايت کنيد به ويژه به نماز اهميت ويژه اي مي دهند و حالات ايشان و سوز و گداز و گريه ايشان در حال نماز خود بهترين درس اخلاق و سازندگي است و بسياري از ويژگي هاي ديگر که محتاج صرف وقت بسيار و نوشتن کتاب هاي فراواني است. در اين باره به کتابهاي ذيل مراجعه نماييد: 1- برگي از دفتر آفتاب 2- ستارگان هدايت 3- بهجت عارفان
کد سوال : 2593
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : اگر در آينده نزديك محققان و دانشمندان بتوانند انسان را شبيه سازي كنند آن وقت مساله روح چه مي شود. چگونه مي توان آن را توجيه كرد. مگر نه اين است كه روح از جانب خداوند آن هم در 4 ماهگي در جسم حلول مي كند و مساله ديگر اينكه آيا حيوانات روح دارند. اگر روح دارند پس چطور انسان حيوان را مي آفريند؟
پاسخ : با تأمل در نحوه خالقيت و فاعليت خداوند متعال در عالم هستي و اين که نظام هستي يک نظام علي و معلولي است جواب اين شبهه و شبهاتي از اين قبيل روشن مي شود و معلوم مي شود که مسأله شبيه سازي هيچ تفاوتي با ايجاد انسان در رحم مادر ندارد در ابتداء ذکر اين نکته ضروري است که نظام هستي داراي قوانين و سنني است که از مهمترين آنها قانون عليت است که اگر تمام شرايط و زمينه ها و اجزاء علي محقق شد و مانعي هم نبود تحقق معلول ضرورت پيدا مي کند و تخلف محال است چنانچه اگر بعضي از اجزاء علت محقق نبود يا مانعي در بين بود تحقق معلول محال است. حال بايد ديد نقش پدر و مادر در ايجاد فرزند در رحم مادر چگونه است. روشن است که پدر و مادر ايجاد کننده زمينه حيات فرزند هستند بدين معنا که با ريخته شدن نطفه در رحم مادر و گذشتن مدتي زمينه براي اعطاء حيات از جانب خداوند آماده مي شود و پدر و مادر به عنوان علل معده در اينجا دخيل بوده اند که اگر اين زمينه توسط والدين ايجاد نشود تولد فرزند محال است مگر از طريق اعجاز و اگر شرايط افاضه حيات کاملا فراهم شود اعطاء حيات ضرورت پيدا مي کند. حال اين ايجاد زمينه گاه به صورت معمولي و طبيعي است مثل تخم مرغي که زير بدن مرغ با حرارت بدن مرغ در مدت معين مثلا سه هفته متوالي قابليت اعطاء حيات پيدا مي کند حال ممکن است انسان همين زمينه را در جايي غير از زير بدن مرغ و در مدتي کمتر ايجاد کند خوب وقتي زمينه ايجاد شود به قانون عليت اعطاء حيات ضرورت پيدا مي کند حال اگر انسان موفق به شبيه سازي شود معنايش اين است که انسان توانسته در جاي خارج از رحم قابليت اعطاء حيات در موجودي را ايجاد کند واز اين جهت که نقش انسان تنها اعداد و آماده کردن زمينه اعطاء حيات است فرقي بين ريختن نطفه در رحم و شبيه سازي نيست بهتر است اين شبهه و جوابش را عينا از زبان گوياي استاد مطهري نقل کنم: ايشان مي فرمايند: آيا اگر بشر روزي موفق شد و قانون خلقت جانداران را کشف کرد - همان طوري که بسياري از قوانين ديگر موجودات را کشف کرده - و تمام شرايط و اجزاء مادي ترکيب موجود زنده را به دست آورد آيا آن موجود مصنوعي حيات پيدا مي کند؟ جواب اين سؤال اين است که قطعا حيات پيدا مي کند زيرا محال است که شرايط وجود يک افاضه کاملا فراهم شود و آن افاضه تحقق پيدا نکند... در اينجا ممکن است اين شبهه باز در اذهان بيايد که پس تکليف آن مطلب که حيات فقط به دست خداست و غير خدا از حريم عمل احياء و اماته بيرون است چه مي شود و قبلا گفتيم که اين مطلب را خود قرآن کريم هم قبول کرده است جواب اين مطلب پس از تذکر مطالب گذشته واضح است اگر بشر روزي چنين توفيقي حاصل کند منتها کاري که کرده اين است که توانسته شرايط حيات را فراهم کند نه اين که حيات را بيافريند. بشر حيات نمي دهد قابليت ماده را براي افاضه حيات را کامل مي کند و به اصطلاح بشر فاعل حرکت است نه مفيض وجود بشر اگر روزي چنين توفيقي حاصل کند از نظر کشف علمي کار مهمي کرده ولي از نظر دخالت در ايجاد حيات همان مقدار دخالت دارد که پدر و مادر در ايجاد حيات فرزند دخالت دارند... گو اين که بشر مي تواند با کشف قوانين افاضه و قبض حيات، موجبات ماده اي را براي حيات فراهم کند يا از بين ببرد V}(مجموعه آثار، ج 13، ص 58 و 59). {V از اين بيان - استاد جواب ذيل سؤال هم روشن مي شود اين که در چهار ماهگي روح در جسم حلول مي کند [که البته اين مطلب در آيات قرآن کريم نيامده] در صورتي است که در رحم باشد يعني در رحم در اين مدت جنين آمادگي و لوج روح پيدا مي کند اما در غير رحم ممکن است زمان ايجاد اين زمينه کمتر يا بيشتر شود. اما قسمت آخر سؤال که حيوانات هم روح دارند. فلاسفه تصريح مي کنند که آنها هم مثل انسان داراي روح هستند اما در اين که مانند روح انسان مجرد است يا متفاوت بسياري از فلاسفه مسلمان و از جمله ملاصدرا تصريح مي کنند که نفس حيوان نيز داراي مرتبه اي از تجرد است V}(آموزش عقايد، استاد مصباح، ج 3، ص 19 و 20). {V اما اين که چطور انسان حيوان را مي آفريند جوابش از مطالب بالا استفاده مي شود که انسان حيوانات را نمي آفريند بلکه تنها در زمينه ايجاد حيات در آنها تصرف مي کند و در اين جهت با انسان هيچ فرقي ندارند. اين جواب، جوابي بود که در سطح معمولي به اين قبيل سؤالات داده مي شود اما در سطح بالاتر به اقتضاء توحيد در فاعليت بايد گفت که هر چه در عالم هستي محقق مي شود فعل حق است اگر انسان فعلي را انجام مي دهد خود انسان و علم و فکر قدرتش همه از قبل ذات حق است و فاعليت انسان در طول فاعليت حق است به همين خاطر خداوند متعال اماته و ميراندن را که مقابل احياء و زنده کردن است در بعضي آيات نسبت به فرشته مرگ مي دهد «قل يتوفاکم ملک الموت» V} (سجده، آيه 11).{V در بعضي آيات نسبت به فرستادگان توفته رسلنا V}(انعام، آيه 61). {V و در جاي ديگر نسبت به خودش مي دهد «الله يتوفي الانفس» V}(زمر، آيه 42). {V ابتدا ممکن است کسي بگويد در اين آيات تناقض وجود دارد. ولي حقيقت امر اين است که اين ارتباط ارتباط طولي است يعني آنچه مؤثر حقيقي است اراده خداست که در رأس همه چيز قرار دارد مولد همه نيروها و فعاليت ها اوست اراده اوست که از راه ملک الموت جريان پيدا مي کند. همين طور در زمينه احياء اراده اوست که از کانال انسان تحقق پيدا مي کند و اوست که ممکن است به انسان قدرت احياء بدهد و اين معناي سطر اول است که عرض کردم با تأمل در نحوه فاعليت حق جواب سؤال روشن مي شود. جهت تحقيق کامل در اين زمينه ر.ک: - اصالت روح، استاد سبحاني - معارف قرآن، استاد مصباح يزدي - مقالات فلسفي - قرآن و مسأله حيات، استاد مطهري - معرفت نفس، استاد حسن زاده آملي
کد سوال : 2594
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : رهبري توسط مجلس خبرگان تعیين مي شود و مجلس خبرگان توسط آراي مردم ،آيا اگر مردم در راي گيري مجلس خبرگان خيلي كم شركت كنند آيا مي توان از اين عمل به عنوان سست شدن رهبر در اجتماع نام برد. در صورتي كه تنها كمي از ولايت فقيه در كشور حمايت مي كنند آيا ولايت فقيه بايد به كار خود در اين كشور مبادرت كند؟
پاسخ : در نظام اسلامي حاكم (پيامبر (ص)، امام (ع) و ولي فقيه) منصوب (بي واسطه يا با واسطه ، خاص يا عام) خداوند متعال بوده و تنها مشروعيتش از اين ناحيه تأمين مي شود و مقبوليت مردمي و آرا آنان صرفا جنبه كارآمدي دارد، بر اين اساس: اولا: كار ويژه مجلس خبرگان تنها شناسايي ولي فقيه جامعه الشرايط و معرفي آن به مردم است نه تعيين و نصب آن. ثانيا ؛ ميزان مشاركت مردم در انتخابات مجلس خبرگان رهبري با مشروعيت ولي فقيه هيچ گونه ارتباطي ندارد بلكه مي تواند تا حدودي بيانگر مقبوليت مردمي حكومت ولي فقيه باشد. نكته قابل توجه در اينجا اين است كه مشاركت مردم در انتخابات مجلس خبرگان، به هيچ وجه به تنهايي بيانگر ميزان مقبوليت حكومت ولي فقيه نيست، زيرا علاوه بر اين شاخص شاخصهاي متعدد ديگري براي شناسايي اين موضوع وجود دارد ؛ شاخصهايي از قبيل حضور گسترده در موقعيتهاي حساس و سرنوشت ساز و اجابت فراخوانهاي مقام معظم رهبري نظير راهپيمايي هاي ميليوني و حمايت از نظرات ايشان ، انتخابات و ... ، و همچنين استقبالهاي كه در شهرهاي متعدد از مقام معظم رهبري در زمان مسافرت ها و بازديدهاي ايشان مي شود و شاخص هاي ديگري از اين قبيل همگي بيانگر مقبوليت نظام و ولي فقيه و شخص مقام معظم رهبري مي باشد و همين بس كه حضور جدي و پرشور مردم در مواردي است كه مقام معظم رهبري تأكيد بر مشاركت گسترده مردم داشته اند. از سوي ديگر بايد به اين واقعيت نيز توجه داشت كه دلايلي نظير اعتماد زياد مردم به مقام معظم رهبري و يا عدم احساس ضرورت و نياز جدي به مشاركت در انتخابات مجلس خبرگان از سوي مردم ، باعث چشمگير نبودن اين انتخابات مي شود و الا انتخابات مجلس خبرگان در همه دوره ها از حد نصاب مقبولي برخوردار بوده است. در هر صورت در شرايط كنوني ولايت فقيه و مقام معظم رهبري از مقبوليت بسيار بالايي در كشور ما حتي در ميان بسياري از شيعيان و مسلمانان جهان تاجايي كه اين عامل از مهمترين عوامل ايجاد ثبات ، همبستگي و وحدت ملي ما بوده و از اصلي ترين عوامل بازدارنده در مقابل تهاجم نظامي دشمنان به حساب مي آيد . ثالثا: در فرض وقوع عدم مقبوليت مردمي براي ولي فقيه، زمينه هاي كناره گيري آن از حكومت فراهم مي شود و در نظام اسلامي به هيچ وجه حاكم ديني حق استفاده از زور براي تحميل حاكميت خويش را ندارد.V} (فصلنامه كتاب نقد، شماره 7، ص 53 (مقاله حكومت و مشروعيت نوشته آيت الله مصباح يزدي){V
کد سوال : 2595
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : اگر فردي براي همسر آينده اش معياري را در نظر داشته باشد و كسي به خواستگاري او بيايد در حالي كه برخي از آن معيارها را ندارد (نه معيارهاي مالي) اگر به او جواب رد بدهد گناه كرده يا در حق خواستگار ظلم كرده يا اينكه در مدت زماني كه از شروع درخواست تا رد جواب سيري طي شده و اين زمان تلف شده و آيا دختر در قبال اين مدت بايد پاسخ گو باشد (نزد خدا)؟
پاسخ : انتخاب همسر حق مسلم هر فردي است که مي خواهد ازدواج کند و هيچ کس نبايد مانع استيفاي اين حق شود زيرا ازدواج يکي از مسائل مهم و سرنوشت ساز زندگي هر فردي است و در واقع يک عمر انسان مي خواهد شريک زندگي خود را برگزيند. طبيعي است که هر کس بر اساس باورهاي شخصي و شرايط خانوادگي که دارد معيارهايي را براي همسر آينده خود در نظر مي گيرد و مي خواهد براساس آن معيارها انتخاب کند حال اگر فردي به خواستگاري آمد که اين معيارها در او وجود ندارد فرد آزاد است که جواب منفي بدهد کما اين که مي تواند جواب مثبت بدهد و با جواب منفي حقي از طرف مقابل ضايع نشده است بلکه او از حق انتخاب خودش استفاده کرده است بنابراين نه ظلمي به او شده است و نه گناهي رخ داده است اما بايد توجه داشت که اگر قرار است به او پاسخ رد داده شود نبايد خيلي او را معطل کرد و مدتي او را ميان خوف و رجاء قرار داد تا همه مطلع شوند که اين فرد به خواستگاري آمده و منتظر جواب خانواده دختر است زيرا اين باعث مي شود پسر و خانواده او ناراحت شوند علاوه بر اين نحوه جواب رد نيز بايد بسيار محترمانه باشد يعني به گونه اي که به آبروي آنها لطمه اي وارد نشود مثلا گفته شود شما خانواده محترم و آبرومندي هستيد ولي ما در مشورت هاي خانوادگي به اين نتيجه نرسيديم که با شما وصلت کنيم اميدواريم که پسر شما خوشبخت شود و ضرورتي هم ندارد که قضيه خواستگاري او را براي ديگران نقل کنيد که بله فلاني آمد و ما جواب رد به او داديم زيرا اينگونه برخوردها اگر شيوع پيدا کند به حيثيت خانوادگي آنها لطمه وارد مي شود با رعايت اين دو نکته هيچ جاي نگراني نيست چرا که انتخاب همسر حق مسلم هر فردي است.
کد سوال : 2596
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : در خصوص حوادث بعد از كربلا و مصائب و آزارهايي كه به خاندان امام حسين (ع) گذشته است توضيحاتي بفرماييد؟
پاسخ : روز عاشورا پس از پايان جنگ، به دستور عمر بن سعد، سر امام حسين(ع) با خولي بن يزيد به سوي عبيدالله بن زياد در کوفه فرستاده شد و سرهاي شهداي ديگر را با افراد ديگري به کوفه فرستادند. عمر بن سعد و نيروهاي باقيمانده اش بعد از ظهر عاشورا و قبل از ظهر روز يازدهم ماه محرم را در کربلا ماندند. عمر بن سعد دستور داد بدن هاي کشته هاي خودشان را جمع کردند، بر آنان نماز خواندند و سپس دفن کردند ولي جسدهاي شهداي کربلا سه روز در بيابان ماندند و آنها را دفن نکردند. روز يازدهم ماه محرم از کربلا رفتن و خاندان پيامبر را به عنوان اسير با خود بردند. هنگامي که عمر بن سعد دستور حرکت داد، بانوان خاندان پيامبر به عمر بن سعد گفتند: تو را قسم مي دهيم به خدا که ما را از قتلگاه حسين ببريد. عمر بن سعد درخواست آنان را پذيرفت و همه را به قتلگاه آوردند. وقتي بانوان کشته ها را ديدند فرياد برآوردند و به شدت گريستند. پس از آن که عمر بن سعد از کربلا رفت، گروهي از بني اسد که در آن نزديکي ها زندگي مي کردند آمدندو بدن ها را دفن کردند V} (المجالس السنيه، ص 118).{V خاندان پيامبر را به کوفه بردند. وقتي که به عبيدالله بن زياد والي کوفه خبر رسيد که اسيران کربلا را مي آورند دستور داد که سرها را بر سر نيزه ها بزنند و پيشاپيش اهل بيت امام حسين(ع) حرکت بدهند تا قدرت و سلطنت يزيد بر همگان معلوم شود. مردم کوفه وقتي فهمدند اسيران کربلا وارد کوفه مي شوند همه از کوفه بيرون رفتند تا اسيران را ببينند V} (منتهي الامال، ج 1، ص 751، چاپ هجرت).{V زينب کبري خواهر امام حسين(ع) وقتي که وارد کوفه شد و مردم کوفه گريه و ناله مي کردند، اشاره کردند که همه ساکت شوند. همه ساکت شدند و نفس ها از حرکت افتاد. آن حضرت پس از ستايش خدا، يک سخنراني بسيار روشنگرانه و افشاگرانه کردند. سخنراني آن حضرت مردم را به ياد سخنراني حضرت علي(ع) انداخت. او با اين که به ظاهر اسير است ولي نيروهاي يزيدي اسير او بودند. بخشي از سخنراني آن حضرت چنين است: اي مردم کوفه! اي فريبکاران! اي پيمان شکنان! آيا گريه مي کنيد!!! از خدا مي خواهم که اشک چشمانتان خشک نگردد و ناله هايتان پايان نپذيرد. بدانيد که در جان شما جز تکبر، آلودگي به ننگ، تملق کنيز گونه و بدگويي دشمنانه چيز ديگري نيست. شما مانند چراگاه روييده بر مزبله و يا مانند نقره لحد هستيد... شما چگونه دامن خود را از ننگ کشتن فرزند خاتم پيامبران، سرور جوانان بهشت و پناه نيکوکاران خواهيد شست... آيا مي دانيد چه بانويي از خاندان حسين را در معرض ديد همه قرار داده ايد؟! آيا مي دانيد چه خوني از او ريختيد؟! ... V}(بحارالانوار، ج 45، ص 109). {V سخنراني حضرت زينب، براي خلافت يزيدي بسيار خطرناک بود و براي همين نتوانستند اسيران را زياد در کوفه نگهدارند و به شام بردند. در کوفه نه فقط زينب کبرا بلکه فاطمه صغرا و ام کلثوم دخترعلي(ع) هم سخنراني کردند و پيام نهضت حسين بن علي را به گوش مردم آن منطقه رساندند. روز اول صفر، سر امام حسين و اسيران را وارد شام کردند و مردم شام براي تماشا آمده بودند. سرهاي شهدا را پيشاپيش خاندان پيامبر حرکت مي دادند V} (منتهي الامال، ج 1، ص 781).{V مدتي اسيران در شام ماندند. در اين مدت اسيران را نزد يزيد بردند. زينب کبري در نزد يزيد سخنراني شجاعانه اي ايراد کرد که در بخشي از آن چنين گفت: اي يزيد! آيا گمان مي کني با اسير کردن ما بر منزلت خود افزودي و از منزلت ما کاستي؟! نه چنين نيست، اي يزيد! کمي به خود بيا و زياد تند نرو. آيا فراموش کرده اي اين سخن خدا را که مي گويد: «کافران گمان نکنند که مهلت دادن ما براي آنها خوب است بلکه ما به آنها مهلت مي دهيم که بيشتر آلوده شوند و آنان عذاب دردناکي دارند». اي يزيد! اي فرزند کسي که جدم رسول خدا او را آزاد ساخت، آيا اين از عدالت است که بانوان تو در خانه ها باشند و بانوان خاندان پيامبر در بازارها گردانده شوند؟! اي يزيد! هر چه در توان داري به کار بگير و هر تلاشي را بکن ولکن بدان که تو نمي تواني ياد ما را محو کني و نمي تواني وحي ما را بميراني... V} (المجالس السنيه، ص 137).{V در اين سخنراني، حضرت زينب، يزيد را بسيار کوبيد و يزيد نتوانست کاري بکند. همه سخنراني را مي توانيد در صفحه 795 منتهي الامال، ج 1، چاپ هجرت ببينيد و اين سخنراني مفصل است. در شام حضرت امام سجاد(ع) در مسجد سخنراني خطرناکي ايراد کرد و يزيد هم در مسجد بود و يزيد به اصرار اهل سمجد اجازه سخنراني دادند. امام سجاد(ع) در اين سخنراني خود رامعرفي کرد و مردم شام اولين بار با اين حرف ها آشنا مي شدند چون شام نسبت به اهل بيت پيامبر آشنايي نداشتند و علت اين امر اين بود که شام به دست يزيد بن ابي سفيان فتح شده بود و پس از مرگ يزيد معاويه برادرش حاکم شام شد و پس از معاويه پسرش يزيد بن معاويه حاکم شد و اينها هر سه مخالف خاندان علي(ع) بودند و براي همين در شام، اهل بيت پيامبر معرفي نشده بودند. حضرت امام سجاد در بخشي از سخنانش فرمود: «... حضرت محمد(ص) از ماست، حضرت علي(ع) از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه از ماست و حسن و حسين از ماست. اي مردم! من فرزند مکه و منا هستم، فرزند زمزم و صفا هستم. منم فرزند فاطمه زهرا، فرزند خديجه کبرا و فرزند لب تشنه صحراي کربلا...». سخنراني آن حضرت تحولي شگرف ايجاد کرد و يزيد نتوانست تحمل کند و دستور داد با گفتن اذان نماز، سخنراني او قطع شود و امام سجاد(ع) از جمله هاي اذان هم براي معرفي خود استفاده کرد V}(منتهي الامال، ج 1، ص 801). {V در سايه اينگونه حرکات تحول آفرين بود که يزيد ناچار شد با امام سجاد(ع) کنار بيايد و همواره در جهت تسلي خاطر او تلاش مي کرد V}(همان، ص 803). {V يکي از حوادثي که در شام اتفاق افتاد اين بود که دختر بچه چهار ساله امام حسين(ع) در آنجا از دنيا رفت و مايه غم و اندوه فراوان اهل بيت پيامبر شد V}(منتهي الامال، ج 1، ص 807). {V نام اين دختر بچه چهار ساله حضرت رقيه است و مزار و زيارتگاه عاشقان حسيني است. مردم شام در سايه روشنگري هاي حضرت زينب و امام سجاد، حقانيت امام حسين و مظلوميت او را دريافتند و يزيد اين مطلب را فهميد و براي همين ديگر نتوانست اسيران کربلا را بيش از آن در شام نگهدارد و آنان را روانه مدينه کرد V} (همان، ص 814).{V در بازگشت از شام و حرکت به سوي مدينه، به کربلا آمدند و با امام حسين و شهداي کربلا تجديد ديدار و عزاداري کردند V} (همان، ص 816).{V البته در مسأله اربعين مطالبي هست که بايد مفصلا در کتاب هاي مربوطه مطالعه شود (ر.ک: منتهي الامال ج 1، ص 817 - اربعين، قاضي). اهل بيت(ع) را به مدينه آوردند و آمدن به مدينه هم همراه با حوادث تکان دهنده و دردناکي بود V} (منتهي الامال، ج 1، ص 823).{V در همه اين مدت که اهل بيت امام حسين و شهداي کربلا که در اسارت بودند، تلاش کردند تا مردم بدانند که حکومت يزيد چه کاري کرده است و در اين تلاش ها هم موفق شدند و براي همين مردم مدينه قيام کردند و حادثه خطرناک کشتار مردم مدينه پيش آمد و قيام توابين هم نتيجه همين تلاش ها بود. در جواب سؤال بيش از اين نمي توان نوشت. شما مي توانيد براي آگاهي بيشتر به اين مآخذ مراجعه نماييد: منتهي الامال، ج 1، چاپ هجرت قصه کربلا، نظري منفرد بحارالانوار، ج 45 اربعين، مرحوم قاضي و... مصائبي که اهل بيت در اين دوران کشيدند قابل وصف نيست ولي آنچه مهم است اين است که آنان براي خدا آن همه مصيبت را تحمل کردند تا بتوانند نهضت امام حسين را زنده نگهدارند و در اثر آن تحمل ها و فداکاري هاست که تا به امروز نهضت کربلا زنده و اثرگذار است و معاويه که بيست سال حکومت کرد، پسرش يزيد بيش از چهار سال نتوانست حکومت کند و اين يکي از اثرهاي فداکاري هاي اسيران اهل بيت پيامبر اسلام بود.
کد سوال : 2597
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : بايد اعتراف كنم كه بسيار گنه كارم كه احساس مي كنم توان اجراي رهنمودهاي شما را ندارم بله اين مطلب را مي دانم و باز مي دانم كه شايد بزرگترين و زيباترين موهبت هاي روي زمين را خدا در حق من ارزاني داشته است و اين تشخيص گناه و پي بردن به زشتي هاي آن نيز گوشه اي از موهبت هاي بي شماري بوده كه به من ارزاني داشته است. ولي نكته اين جاست كه بسيار مي ترسم چون تا كنون از هيچ يك از اين لطفش استفاده نكرده و شايد به گونه اي سلب توفيق شده ام و هراسناكم كه از اين موهبت بزرگ نيز محروم شوم؟
پاسخ : دانشجوي گرامي! همين احساس ترس و بيم شما پرتوي از تقواو روح خداترسي شما است كه متأسفانه در بسياري از افراد با وجود گناهان فراواني كه از آنها سر مي زند، اين احساس خوف و ترس وجود ندارد. ولي بايد توجه داشت افراط و تفريط در هر امري زيانبار و خسارت زا است . عده اي هستند كه هيچ گونه نظارت و مراقبتي نسبت به گفتار و اعمال خود نداشته و اصلا احساس مسئوليتي در اين باره ندارند و كاملا آزاد و رها هستند گويا نه حسابي در كار است و نه كتابي و نه معادي و نه حضور در پيشگاه خداوند. در مقابل گروهي هر چند اندك چندان بر گذشته خود و اعمال و گفتار سابق خود متأسف و پشيمان هستند كه اين تأسف و نگراني نسبت به گذشته سد راه پيشرفت و تعالي آنها گرديده به گونه اي كه حال و آينده خود را كه مي توانند با استفاده بهينه و نيكو از آن هم گذشته خود را جبران كنند و هم نردبان تعالي و سعادت را طي نمايند، در غصه و اندوه و تاسف بر گذشته بر باد مي دهند و اين خود از دام هاي ظريف شيطان و نيرنگ هاي پنهان و مخفي او است. پرداختن به گذشته و خطاهاي گذشته راديدن مقدمه اي براي رفع و جبران آنها در آينده است نه اينكه آينده و حال انسان در غصه گذشته ضايع گردد. نكته مهم اين است كه انسان چنان موجودي است كه در هر لحظه مي توان ازاو انتظار معجزه داشت. انسان به چنان ابزار و قوا و استعداد هاي دروني و باطني مجهز است كه مي تواند شرايط و وضع فعلي اش را به كلي تغيير دهد و افق هاي تازه اي از زندگي به روي خود بگشايد. تاريخ افراد فراواني را به ما معرفي مي كند كه با وجود آلودگي ها و گناهان فراوان، دل هاي خود را با نور ايمان و بندگي چنان روشن كردند كه نه تنها خود هدايت شدند بلكه هدايتگر و مرشد و راهبر گمراهان شدند و به بزرگي و عظمت و كرامت از آنها نام برده مي شود. فضيل بن عياض راهزني سخت دل و بي رحم بود. انساني كه كسي در مورد او گمان خير و نيكي نمي برد. دل و بدن مسافران از شنيدن نامش به لرزه مي افتاد. شبي هنگام دزدي وقتي از ديواري بالا رفت، صداي قرآن خواندن صاحب خانه را شنيد كه مشغول خواندن سوره حديد بود. آيه «الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق » به گوشش خوردكه معناي آن اين است «آيا وقت آن نشده كه قلب هاي مومنان با ياد خداوند خاشع و نرم گردد» با خود گفت: چرا وقتش رسيده است. انقلاب عجيبي در درونش پيدا شد و به كلي دگرگون گرديد تا آن جا كه از مرشدان طريقت و مردان خدا گرديد و شاگردان ممتاز بسياري تربيت كرد. بشر حافي انساني غافل و آلوده بود. پيوسته سرگرم عيش و نوش و ساز و آواز بود. روزي امام كاظم(ع) از كنار خانه او عبور ميكرد. كنيز بشر حافي كنار در ايستاده بود. حضرت كاظم (ع) از او پرسيد: صاحب و مولاي تو آزاد است يا بنده؟ كنيز گفت: البته كه آزاد است . او چندين غلام و كنيز و مال فراوان دارد. حضرت فرمود: درست است آزاد است . اگر بند بندگي خداوند بر گردنش بود اين چنين جسور و بي پروا نبود. سخن امام(ع) با كنيز طولاني شد. وقتي كنيز درون خانه رفت بشرحافي علت تأخير او را پرسيد: كنيز ماجراي ديدار با امام و صحبت خود را با او بيان كرد. بشر تا آن جمله نوراني را شنيد با عجله و با پاي برهنه از منزل بيرون آمد . كوچه ها را در نور ديد تا سرانجام امام كاظم(ع) را پيدا كرد و عذر تقصير و توبه به پيشگاه آن حضرت آورد و پا در جاده بندگي خداوند گذاشت و در اين راه به حدي پيش رفت كه نامش به عنوان مردان بزرگ و با كمال در تاريخ ثبت گرديد. حر بن يزيد رياحي راه را بر امام حسين(ع) بست. و موجب شد تا اباعبدالله (ع) و خاندان و يارانش در سرزمين كربلا فرود آيند و راه بازگشت به مدينه را بر آنها بست ولي سرانجام به خاطر ادب و تواضعي كه در برابر سيدالشهدا(ع) از خود نشان داد راه سعادت را در دو راهي خير وشر و شقاوت و سعادت برگزيد و توبه اش مورد پذيرش امام حسين (ع) قرار گرفت و نام پاكش در تابلو درخشان شهداي راه حق و فضيلت تا ابد ثبت گرديد. زهير بن قين از سرداران بزرگ سپاه امام حسين(ع) بود. در ابتدا از طرفداران عثمان بود و با اهل بيت ميانه خوبي نداشت . در بازگشت از زيارت خدانه خدا در حالي كه سعي مي كرد با امام(ع) هم منزل نشود مجبور شد در يكي از منازلي كه حضرت خيمه زده بود فرود آيد. و خيمه اش را بر پا كند. فرستاده امام حسين(ع) به خيمه او آمد و از او خواست به چادر امام (ع) برود. او به حدي گيج و متحير شده بود كه قدرت تصميم گيري خود را از دست داده بود. ولي همسر فهميده و هوشيارش او را به خود آورد و او به خيمه امام (ع) رفت . وقتي برگشت چهره اش شكفته و برافروخته بود و به كلي حسيني و الهي شده بود و در صحنه كربلا در دفاع از امام خود و دين حق حماسه هاي جاويدي افريد و به عنوان يكي از ستارگان پر فروغ كربلا نامش در حماسه حسيني ثبت و ضبط گرديد. اين چند نفري كه نام برديم مشتي نمونه خروار و عده كمي از هزاران بنده خوب خدا هستند كه با اراده و تصميم جدي و استعانت از خداوند، شقاوت را به سعادت و گناه را به طاعت و آتش جهنم را به باغ هاي بهشت تبديل كردند و اين كار اختصاصي به اين افراد نداشته و نخواهد داشت و اينها اولين افرادي نبودند كه چنين شگفتي آفريدندو مسلما آخرين نفر نيز نخواهند بود. به نقاط مثبت و كارهاي خوب و توفيقات بزرگي كه از جانب خداوند نصيب شما گشته فكر كنيد و اطمينان داشته باشيد در مديت كوتاه مي توان گناهان و خطاها را جبران نمود و هجران را به وصل و زشتي ها را به زيبايي ها تبديل نمود . تا انسان زنده است و نفس مي كشد راه بازگشت به آغوش صفا و معنويت و نيكي باز است و بايد مواظب بود در اين موار حساس دچار نقصان و زياده روي نگرديم با مطالعه روش و سيره و كلمات پيشوايان دين و چنگ زدن به ذيل عنايات و توجهات آنها راه را حتما پيدا مي كنيد و اين دوران سخت بالاخره به پايان مي رسد. P}اي دل صبور باش و مخورغم كه عاقبت{E} اين صبح شام گردد و اين شب سحر شود{P P} صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند{E}بر اثر صبر نوبت ظفر آيد{P
کد سوال : 2598
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اثرات معنوي نماز بر روح و روان انسان (نماز از نظر روان شناسي )چيست؟
پاسخ : نماز هر کسي تابع ميزان معرفت و شناخت اوست و چون معرفت و ايمان افراد با هم متفاوت است، نمازهاي آنها و آثار آن نمازها نيز مختلف است. ولي به هر حال هيچ نمازي بدون اثر نمي باشد هر چند ميزان آن آثار کاملا متفاوت است. انسان با ايمان بايد بکوشد با تمرين و تصميم و اراده قوي به نمازش عمق و شور و حال ببخشد و با مطالعه کتاب هائي که در اين موردنوشته شده و اسرار و نکات ظريف نماز را بيان کرده اند و نيز مطالعه شرح حال بزرگاني که به نماز عشق مي ورزيده اند و نماز آنها نمونه اي از معراج مؤمن بوده به تدريج و کم کم بر حضور و توجه در نمازش بيفزايد و شور و نشاط خود را در حال نماز بيشتر نمايد. بايد دانست که همين نمازهاي بي روح و دست و پا شکسته ما نيز خالي از آثار مختلف تربيتي و رواني و اجتماعي نمي باشد و اگر انسان همين نماز بي روح را هم ترک مي کرد، ميزان جرم و خطا و معصيت او بيشتر مي شد. چون اثر عمده نماز که همان نهي از فحشا و زشتي و گناهان است، حتي در اين گونه نمازها نيز ظاهر و آشکار مي گردد. در روايت آمده است جواني از انصار نماز خود را به جماعت با پيامبر -صلي الله عليه و آله- مي خواند ولي گاهي مرتکب خطا و گناه نيز مي شد. اين جريان را به پيامبر گفتند. حضرت فرمود: بالاخره اين نماز روزي باعث بيداري و دوري او از گناه مي گردد. طولي نکشيد که آن جوان متنبه و بيدار شد و دست از اعمال بد و زشت خود برداشت و در صراط مستقيم بندگي قدم گذاشت. انسان مومن بايد به هر طريق با خداي خود مرتبط و پيوسته باشد و رابطه اش را با خداي خود هر چه قدر هم که ضعيف و کم رنگ باشد، قطع ننمايد و همين ارتباط ضعيف را روز به روز تقويت نمايد تا به تدريچ به درجات عالي قرب و معرفت خداي متعال برسد: P}گرت هواست که معشوق نگسلد پيوند{E}نگاه دار سر رشته تا نگه دارد{P گفتني است بخشي از عبارت هاي نماز اعلان نياز به درگاه خداوند است اما بخش عمده آن ستايش و سپاس و تعظيم و خاكساري به درگاه خداوند است كه نماد پرستش و بندگي به درگاه پروردگار است. علاوه بر اين كه نيازمندان با اعلان نياز به درگاه بي نياز مطلق و ديدن لطف و رحمت از سوي او حس پرستش و بندگي در آنان بيش از پيش زنده و شكوفا مي شود. براي توضيح بيشتر به مطالب زير توجه كنيد: قرآن شريف وقتي درباره انگيزه خلقت انسان سخن به ميان مي آورد، بحث عبادت را مطرح مي سازد «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون؛ و من جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند» V}(ذاريات، آيه 56). {V نماز مهمترين و با شكوه ترين جلوه عبادت محسوب مي شود تا حدي كه هيچ عبادتي براي تقرب و نزديكي عبد به مولا به پايه نماز نمي رسد. امام علي(ع) در اين خصوص مي فرمايند: «الصلوه قربان كلي تقي؛ نماز وسيله نزديك شدن هر پارسايي به خداست» V}(نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1152). {V قرآن كريم وقتي درباره حكمت همين نماز سخن مي گويد، علت تشريع آن را ذكر و ياد خدا مي داند «و اقم الصلوه لذكري؛ نماز را براي اين كه ياد مرا زنده كنيد به پا داريد» V}(طه، آيه 14). {V و در مواردي ديگر، دليل عبادت را تشكر از خداوند معرفي مي كند «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم والذين من قبلكم؛ اي مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما و كساني را كه پيش از شما بودند آفريد» V}(بقره، آيه 21). {V از طرف ديگر نماز تنها به امت پيامبر(ص) ما اختصاص ندارد بلكه اين عهد و پيمان الهي با همه مردم و در همه دوره هاست كه تنها خدا شايسته عبادت و پرستش است. قرآن شريف جريان نماز و محراب عبادت پيامبران گذشته و حضرت مريم مادر عيسي مسيح(ع) را در طي آياتي مطرح كرده كه اهميت نماز را در اديان الهي بيان مي نمايد. P} دلت را با خداوند آشنا كن{E}زعمق جان خدايت را صدا كن{P P} دلت غفلت زده مانند سنگ است{E}مس دل را ز ياد او طلا كن{P P}شكوه بندگي در خاكساري است{E}خضوع و بندگي پيش خدا كن {P P} تو غرق نعمت پروردگاري{E}بيا و حق نعمت را ادا كن{P P} نشان حق شناسي در نماز است{E}جفا تا كي بيا قدري وفا كن{P P}ركوعي، سجده اي، اشكي، خضوعي{E}به پيش آن يكي قامت دو تا كن{P اكنون بدون اين در اين اسرار و حكمت ها خللي ايجاد شود، وقتي بنده به آستان حق رو مي كند و فرمان او را با نمازگذاردن اجابت مي نمايد مشمول عنايت هاي الهي و بركات و آثار نماز مي گردد. برخي آثار نماز به اين شرح است: يك. نماز موجب احساس غرور و افتخار است؛ چه افتخاري از اين بالاتر كه انسان با خالق خود سخن بگويد و او كلام انسان را بشنود و بپذيرد. دو. نماز از آن جهت كه وسيله اتصال عبد به مولاست، موجب احساس قدرت بنده مي گردد. نماز گزاران حقيقي به وسيله نماز به اطمينان قلبي مي رسند و ترس از غير خدا را از دل بيرون مي كنند. سه. نماز موجب احساس عزت است؛ چون تمام عزت ها از آن خداست، از اين رو اتصال به عزيز مطلق به انسان عزت و سربلندي مي بخشد. چهار. نماز بزرگترين عامل تربيت و اصلاح ظاهري و باطني است. پنج. نماز سبب گشايش امور و خروج از دشواري هاست «واستعينوا بالصبر والصلوه؛ از صبر و نماز در برخورد با مشكلات كمك بگيريد» V}(بقره، آيه 45). {V با توجه به اين آثار است كه گفته شده نماز اعلان نياز به درگاه بي نياز است. انساني كه سر تا پا كارش و صفاتش، خلقتش و بقااش وابسته به خداوند است براي اين كه موجوديتش به عنوان «عبد» در جهان خلقت به رسميت شناخته شود، لازم است ارتباط خود را با خالق هستي از راه عبادت برقرار و حفظ نمايد. در واقع نماز پيش از آن كه اعلان نياز باشد، اظهار بندگي است و «عبد» اول «عبوديت» خود را ثابت مي كند بعد خواه ناخواه مشمول توجهات ربوبي مي شود. P}تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن{E}كه خواجه خود روش بنده پروري داند{P مضامين بالاي سوره حمد گوياي اين حقيقت است كه توحيد و يگانه پرستي، والاترين هدفي است كه براي انسان ترسيم شده است و يگانه راه رسيدن به اين هدف - به حقيقت - عبادت و بندگي است و نماز برترين تجلي و ظهور عبادت شمرده مي شود.
کد سوال : 2599
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : چرا امام سجاد در كربلا در معركه جنگ حضور نداشتند ؟مگر بيماري ايشان چقدر مهلك بود؟
پاسخ : حضرت امام سجاد(ع) در كربلا بيمار بود و پرستار آن حضرت زينب كبري (س) بود. V} (بحارالانوار، ج 45، ص 1 باب 37 ، چاپ ايران){V روز عاشورا وقتي كه همه ياران و خويشان امام حسين(ع) به شهادت رسيدند و امام كسي از ياران و خويشان را نديد ، حضرت امام سجاد وقتي اين صحنه را ديد با اينكه بيمار بود، شمشير برداشت واز خيمه خارج شد در حالي كه قدرت حمل شمشير هم نداشت. ام كلثوم پشت سر او از خيمه خارج شد و صدا زد: عزيزم برگرد . امام سجاد در جواب عمه اش گفت: عمه ام بگذار از فرزند رسول خدا دفاع كنم . در اين حال امام حسين(ع) فرمود: اي ام كلثوم! او را بگير و نگذار بجنگد تا كره زمين از نسل آل پيامبر خالي نماند. V}(همان، ص 46) {V اين روايت مي رساند كه بيماري آن حضرت بيماري سختي بوده و با آن بيماري نمي توانست بجنگد و اين هم حكمت خدا بود كه در آن روزها آن حضرت بيمار باشد تا در معركه حاضر نشود و كشته نشود. چون بايد بماند او امام است و كره زمين بدون امام نمي ماند. اگر امام سجاد در معركه جنگ حاضر مي شد كشته مي شد. ولي اگر در معركه نبود كشته نمي شد. كسي كه در معركه نبود كشته نمي شد بخصوص آنكه بيمار هم باشد. امام سجاد(ع) در خيمه ها بود. پس از انكه خيمه ها آتش گرفت و همه چيز غارت شد ، آن حضرت توان فرار نداشت و او را بنحوي از آتش نجات دادند . او به رو افتاده بود ، توان نشستن نداشت و بسيار گرسنه و تشنه بود. زنان و دختران به حال او گريه مي كردند و در عين حال او هم به حال آنان گريه ميكرد. V}(همان، ص 61) {V وقتي نيروهاي شمر خيمه ها را گرفتند ، امام سجاد در بستر بيماري بود. يكي از ياران شمر پيشنهاد كرد که اين بيمار را هم بكشيم ولي ديگران قبول نكردند. V} (همان){V بنابراين، بيماري امام سجاد بسيار شديد بود و با آن حال نمي توانست در معركه حضور بيابد و اصل بيماري هم مصلحت و حكمت خدا بود.
کد سوال : 2600
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : اوضاع حضرت زينب در شام چگونه بود؟ مگر ايشان اسير نبودند. پس چگونه مردم را روشن مي كردند؟
پاسخ : حكومت يزيد با كشتن حسين بن علي (ع) و يارانش ضربه زيادي ديد. آنان ديگر نمي توانستند در شام با خاندان پيامبر درگير باشند. در آن روزهاي اول كه خاندان پيامبر وارد شام شدند يزيديان تلاش كردند تا كاري كنند كه آنان ساكت و آرام بمانند و لكن نتوانستند به اين هدف برسند و خاندان پيامبر ساكت و آرام نشدند و به افشاگري پرداختند و طرف حساب يزيد، زنان خاندان پيامبر بود و نمي شد با زنان همانند مردان رفتار كرد. آنان اگر مرد بودند و دست به آن افشاگريها مي زدند كشته مي شدند و لي آنان زن هستند آنهم زنان گرامي و والامقام از خاندان پيامبر اسلام . يزيد براي اينكه حكومتش چند سالي بماند ناچار بود با امثال زينب كبري كنار بيايد. زينب كبري وبانوان ديگر از يزيد نمي ترسيدند و افشاگري مي كردند و براي همين يزيد ديگر تحمل ماندن آنان را نكرد و از شام به مدينه فرستاد. بنابراين ، حضرت زينب كبري(س) در شام گر چه به صورت اسير بود ولي نه از آن اسيراني بود كه خاموش و ترسو باشد بلكه اسيري بود شجاع همانند پدرش علي و برادرش حسين. اصلا حافظ و نگهبان نهضت امام حسين(ع) حضرت زينب كبري (س) بود. او در آن حال كه اسير بود؛ٍ در كوفه يك سخنراني شگفت آوري ايراد كرد كه همه مردم كوفه را شگفت زده كرد و كسي هم نتوانست مانع سخنراني او شود. حضرت زينب از بانوان كم نظير جهان اسلام است.