کد سوال : 2581
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : با والديني که هميشه با هم مشاجره مي کنند،چگونه بايد رفتار کرد ؟
پاسخ : معمولاً فرزند به خاطر جايگاهى كه در خانواده دارد كمتر مىتواند مستقيماً روى والدين خود تاثيرگذار باشد، ولى مىتوان به طور غيرمستقيم مشاجرات آنها را كاهش داد:
الف) از فرد واسطهاى كه مورد اعتمادشان هست كمك گرفته و بخواهيد كه به والدينتان روش گفتگو را به آنها بياموزد.
ب) گاهى با لطيفهاى زيبا و خوشمزه، از ادامهى مشاجرات بين آنها جلوگيرى كنيد و آنها را از اين گونه رفتار بازشان داريد.
ج) در صورتى كه اهل مطالعه و كتاب هستند كتابهايى را كه در اين زمينه نوشته شده تهيه كنيد و در دسترس آنها قرار دهيد (بدون اين كه آنها متوجه قصد و نيت شما شوند).
د) از برخى نوارهاى سخنرانى و يا برنامههاى تلويزيونى و راديوئى استفاده كرده و آنان را به گوش دادن و تماشاى اين برنامه تشويق و ترغيب كنيد.
در عين حال روابط عاطفى و احترام گذاشتن به آنها را هرگز فراموش نكنيد و گمان نكنيد با اين رفتارشان وظيفه فرزندى شما كه همان كمك كردن و احترام گذاشتن به آنهاست كاهش مىيابد.
ه) به طور جداگانه از زبان هر يك از والدين پيش ديگرى تعريف و تمجيد كنيد و اظهار ارادت و محبت باطنى هر يك از والدين به ديگرى را منتقل نمائيد.
کد سوال : 2582
موضوع : اطلاعات عمومي
پرسش : نظر شما در مورد کتاب داروخانه معنوي آقاي جاهد چيست؟
پاسخ : در كتاب «داروخانه معنوى» پارهاى دعاها، خواص بعضى آيات و سورههاى قرآن كريم، نمازهاى پرفضيلت، خواص اسماء الهى، خواص صلواتها و گفتار ائمه معصومين(در زمينههاى مختلف شئون جسمى، روحى، معنوى، روابط فردى و اجتماعى) گردآورى شده است.
اگر چه منابع و مآخذ، به صورت دقيق اشاره نشده، امّا با نگاهى اجمالى مىتوان پى برد مطالب كتاب از مجموعه كتابهاى ادعيه متقدّمين و متأخّرين تهيه و آن گاه تدوين شده است.
مطالبى كه از كتب معتبر گردآورى شده داراى آثار و بركات ياد شده هست، ولى درباره ساير مطالب كه مأخذ و منبع معتبرى نمىتوان براى آنها يافت بهتر است احتياط و تأمل شود و جستجو و تفحص بيشترى درباره آنها صورت گيرد و پس از حصول اطمينان از معتبر بودن خبر، به دستورالعمل آن اقدام شود. در اين باره كتابهاى «اقبال» اثر سيدبن طاووس و «مفاتيحالجنان» از حاج شيخ عباس قمى(رحمةالله) داراى سندهاى معتبرى مىباشند. مخصوصاً كتاب مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمى به فرمايش بزرگان و رهبران دينى يك برنامهى خودسازى و كارخانه انسانسازى مىباشد. امام راحل(ره) به اين كتاب توجه خاصى داشته و درباره مراجعه و به كارگيرى آن توصيههاى مكرر كردهاند.
در اعمال روز و سال كتاب شريف «المراقبات» مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى يكى از معتبرترين كتب مىباشد كه انشاءالله بهرهمند شويد.
به هر تقدير قبل از باريابى به حضور قرآن شريف و توسّل به عنايتهاى معصومين مقدّماتى را بايد فراهم كرد. مهمترين راه نيل به مقاصد و اهداف معنوى كه در كتب ادعيه و زيارات ترسيم شده، كسب طهارت ظاهرى و باطنى مىباشد كه از اين مهم نبايد غفلت كرد و پيوسته بايد اين دستورالعمل قرآنى وجهه نظر همه باشد كه: A}انّه لقرآنٌ كريم... لايمسُّهُ الاّ المطهّرونA}{Aآن قرآن كريمى است... و جز پاكان نمىتوانند آن را مسّ كنند{A(V}واقعه، آيهى 78{V).
طهارت شامل ظاهر و باطن مىشود، يعنى هم جسم بايد در لمس و احساس ظاهرى پاك باشد و هم روح از هر آلودگى گناه، شكّ و ترديد پاك گردد.
براى برخوردارى و بهرهورى از ادعيه و ساير اعمال عبادى طهارت و باطن شرط مهمّى است كه در صورت تحقق آن، مقدمه فيضيابى فراهم شده است. به تعبير ديگر وقتى اين شرط حاصل نباشد، گويا ظرف دريافت فيض واژگون شده در نتيجه هرگز نزولات و بركات الهى داخل ظرف واژگون نخواهد شد، پس هر چه قدر ظرف پاكيزهتر و مستعدتر باشد، امكان دريافت بركات آسانتر خواهد شد.
موضوع ديگرى كه لازم است در نظر گرفته شود اين است كه آثار اعمال عبادى تنها در محدودهى عافيت دنيا و آخرت خلاصه نمىشود (البته خود اين مرتبه، بسيار عالى مىباشد) بلكه معارف و معانى كه در آنها نهفته مىتواند امكان وصول به مدارج و مراتب عالى ايمان و يقين را فراهم كند. براى مثال شيخ كلينى از امام صادق(ع) روايت كرده هر كس عافيت دنيا و آخرت را طلب مىكند و مىخواهد به درد چشم مبتلا نشود، اين دعا را بعد از نماز صبح و مغرب بخواند: H}اللهمّ انّى اسئَلُكَ بحقّ محمدٍ و آلِ محمدٍ عليكَ صلِّ على محمدٍ و آل محمد وَاجعل النورَ فى بصرى و البصيرة فى دينى و اليقينَ فى قلبى و الاخلاصَ فى عَمَلى و السَّلامةَ فى نفسى و السّعةَ فى رزقى و الشّكر لك ابداً ما ابقيتنىM}{Hخدايا به حق محمد و آل محمد(ص) در نزد خودت بر ايشان سلام و درود فرست؛ و ديدگان مرا نورانى و منوّر ساز، و بصيرت در دين و يقين قلبى و اخلاص در عمل و سلامتى جسمى و روحى، و گشادگى روزى و نعمت شكرگذارى خودت را تا زمانى كه زنده هستم به من عنايت كن{M(V}مفاتيح الجنان، ص 35{V).
اگر ابتداى دعا اشاره به نورانيت چشم دارد، اما خواستههاى بعدى بسى مهمتر و اساسىتر است از جمله بصيرت دينى و يقين قلبى و اخلاص عملى از برجستهترين وديعهها و فيوضات الهى مىباشد و انسانهايى هستند كه عمرى را براى تحصيل و تحكيم آنها صرف نموده و به پارهاى از آنها دست يافتهاند.
لذا در درخواستها و ابراز نيازها بهتر است برترين چيزها خواسته شود و در طول آن خير دنيا و آخرت طلب گردد. در انتها كتاب «داروخانه معنوى» رد نمىشود، ولى كسب اطمينان از منبع مطالب ذكر شده، ضرورى است.
کد سوال : 2583
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : با مردي متأهل آشنا شده ام و تلاش هايم براي جدايي از او بي ثمر مانده، چه کنم؟
پاسخ : انسان موجودى است كه براى رشد و تكامل نياز به هدايت و راهنمايى دارد و اگر به حال خود رها شود يا راه را گم مىكند، يا هدف را. به همين جهت خداى مهربان علاوه بر عقل و تفكر، راهنمايان زيادى را براى انسان فرستاد. تاريخ بشريت گوياى اين حقيقت است كه انسان هرگاه راه درست زندگى را از اين راهنمايان معصوم(ع) آموخته و بر آن مواظبت كرده است، هم زندگى مادى خود را تأمين كرده و هم از نظر روانى در آرامش كامل بوده است. ولى هرگاه تسليم احساسات و هواهاى نفسانى شده، جز بدبختى و درماندگى چيزى نصيبش نشده است. البته انسانهايى هستند كه از تجربههاى تلخ زندگى خود درس گرفتهاند و ديگر راههاى انحرافى را ترك كردهاند. اما كم نيستند كسانى كه تعصب و لجاجت به خرج دادهاند و راههاى باطل را رفتهاند. در حالى كه به بطلان و انحراف آن آگاهى داشتهاند.
خواهرم! شما در نامهتان به مشكلى اشاره كردهايد كه لازم است ابتدا علل به وجود آمدن آن را بررسى كنيم، سپس به راه حل آن بپردازيم. بروز اين مسأله در زندگى شما مىتواند چند علت داشته باشد كه بعضى از آنها را برايتان بازگو مىكنيم. انشاءالله تجربهاى باشد براى آينده تان:
1. عدم شناخت صحيح از روحيات مردان: همان طور كه خودتان هم در نامه نوشتهايد، قبلاً هيچ گاه برخوردى با مردان نداشتهايد و شناختى از روحيات آنان نداشتيد، به همين دليل به اين مشكل دچار شديد. البته شما هنوز هم مردان را نشناختهايد. اين طور نيست كه چنين فردى وقتى براى ارتباط با يك زن به او التماس مىكند، غرور مردانهاش را كنار مىگذارد و خود را فراموش مىكند. بلكه بالعكس او از اين كار لذت هم مىبرد. طبيعت چنين افرادى اين است كه از شكار كردن زنان لذت ببرد و طبيعت زن به عكس است. يعنى از شكار شدن لذت مىبرد. اين حالت را خداوند در نهاد انسان گذاشت تا در تشكيل خانواده و انتخاب همسر انگيزه داشته باشد.
2. نداشتن عزم و اراده و اعتماد به نفس: شما به راحتى مىتوانيد جلوى اين مشكل را بگيريد. الان هم كاملاً متوجه شدهايد كه ادامه اين روابط نه به نفع شماست و نه به نفع آن مرد. تنها مشكل شما اين است كه عزم و اراده خود را قوى نمىكنيد و متنتظريد كه نيرويى از عالم غيب برسد و شما را نجات دهد. در حالى كه هر كسى با خودش تصميم بگيرد و براى موفقيت خود حركت كند، با توكل بر خدا و اعتماد به نفس تصميم جدى بگيريد كه با قطع رابطه كنيد.
3. تسليم احساسات شدن: از مطالب نامهتان مشخص مىشود كه شما فردى با احساس و پرعاطفه هستيد، ولى بدانيد كه احساسات را بايد با نيروى عقل و تفكر كنترل كرد. احساسات شما باعث مىشود كه وقتى او تلفن مىكند و اصرار مىورزد، دلسوزى كنيد و تسليم او شويد.
4. نياز به ازدواج و تشكيل زندگى: هر دختر و پسرى كه به سن بلوغ مىرسند طبيعتاً احساس دلبستگى به جنس مخالف در او به وجود مىآيد. در مواجهه با اين احساس دو كار بايد كرد. يا بايد با ازدواج كردن نياز خود را برطرف كند و يا اگر امكان ازدواج ندارد، احساس خود را كنترل كند و آن را رها نكند. شما نيز با وارد شدن به سن بلوغ چنين احساسى پيدا كرديد، ولى چون از كم و كيف آن آگاهى نداشتيد، ناگهان گرفتار شديد و به آن مرد دلبستگى پيدا كرديد. در حالى كه هيچ نقطه اشتراكى بين شما وجود ندارد. پس لازم است هر چه زودتر از اين سراب فاصله بگيريد و از راه صحيح به نيازهاى طبيعى خود پاسخ دهيد.
5. غفلت از خدا: انسان گر چه مؤمن باشد، باز هم ممكن است دچار غفلتها و لغزشهايى در زندگى شود و ايمان خود را فراموش كند. پس لازم است هميشه مواظب وسوسههاى شيطان و هواهاى نفسانى باشد تا اولاً تسليم آنها نشود و ثانياً اگر هم براى چند لحظه گرفتار شد فوراً توبه كند و به جاده مستقيم برگردد. شما با اين كه دخترى مذهبى هستيد و در خانوادهاى معتقد و مذهبى تربيت شدهايد، به اين دام افتاديد. مشكل شما اين است كه هنوز به عمق فاجعه پى نبردهايد و بىجهت به پردهپوشى و آمرزش خدا تكيه كردهايد. در حالى كه خداوند فقط نسبت به توبهكنندگان مهربان است و البته تا حدودى پشيمان هستيد و خود را سرزنش مىكنيد، ولى اين كافى نيست.
6. بىتوجهى خانواده: يكى ديگر از علل به وجود آمدن اين مشكل بىتوجهى خانواده نسبت به شماست. در روايتى از پيامبر اسلام(ص) نقل شده كه فرمودند دختران شما وقتى به سن بلوغ مىرسند، مانند ميوههاى رسيدهاى هستند كه اگر از آنها مراقبت نشود باد و طوفان و گرماى خورشيد آنها را فاسد مىكند. البته خود شما هم در اين مورد بىتقصير نيستيد. زيرا بايد از همان اول مسأله را با خانوادهتان در ميان مىگذاشتيد و براى حل شدن مشكل از آنان كمك مىگرفتيد.
7. عدم درك صحيح ازدواج: شما براى اولين بار كه با اين مرد آشنا شديد، احتمالاً به قصد انتخاب همسر و ازدواج، با او رابطه برقرار كرديد. ولى به جاى اين كه اول درباره ويژگىهاى او تحقيق كنيد و اين كه آيا او مىتواند همسر مناسبى براى شما باشد و بعد دلبستگى پيدا كنيد، از همان اول دل در گرو عشق او گذاشتيد. وقتى كه به او وابسته شديد، مىبينيد شرايط ازدواج با شما را اصلاً ندارد.
8. دلسوزى بىمورد: شما بارها به اين نتيجه رسيديد كه آن مرد نه تنها وصله مناسبى براى شما نيست، بلكه ارتباط با او جز گناه و شرمندگى در مقابل خدا و آبروريزى و ضربه روحى براى خودتان نتيجه ديگرى ندارد. ولى هرگاه او تلفن مىزند و التماس مىكند، شما نرم مىشويد و دلتان برايش مىسوزد، در حالى كه اين دلسوزى كاملاً بىمورد است. مطمئناً اگر دلسوزى شما براى او واقعى باشد بايد به خاطر اين كه زندگىاش از هم نپاشد رهايش كنيد.
حال با توجه به اين دلايل به شما چند توصيه مىكنيم:
1. با خدا عهد و پيمان ببنديد كه از همين امروز ارتباط خود را با او قطع كنيد و ديگر هيچ گاه با او تماس نگيريد.
2. از گذشته خود توبه كند و از خدا بخواهيد به شما در جبران خسارتهاى گذشته كمك كند.
3. احساس گناه نداشته باشيد و مطمئن باشيد كه بعد از توبه و استغفار خدا شما را مىبخشد.
4. در آخرين مرتبهاى كه به شما تلفن مىزند يا با شما تماس مىگيرد، به او صريح و روشن بگوييد كه از ادامه دوستى و رابطه با او معذوريد و اصلاً اجازه ندهيد اظهار نظر كند و اگر خواست دوباره التماس و خواهش كند تلفن را قطع كنيد يا از او فاصله بگيريد و اگر دوباره تماس گرفت او را تهديد كنيد.
5. اگر آن فرد باز هم ايجاد مزاحمت كرد و شما را رها نكرد، مسأله را با خانوادهتان مطرح كنيد. يعنى خيلى ساده بگوييد كه او با شما آشنا شده تا ازدواج كند، ولى شما فهميدهايد كه قبلاً ازدواج كرده است.
6. هر چه زودتر با همسر مناسبى ازدواج كنيد تا خاطرتان آسوده شود و از بروز چنين مشكلاتى در آينده پيشگيرى شود. ضمناً از مكاتبه بعدى مىتوانيم نكات ديگرى را جهت آزاد شدن ذهن و فكرتان نسبت به وى خدمتتان عرض كنيم.
کد سوال : 2584
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : صحت اين روايات را تأييد يا رد کنيد: «الاعمال به نيات» يا حديثي با اين مضمون داريم ؟
پاسخ : از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه «الاعمال بالنيات» و در روايت ديگرى از همان حضرت نقل شده: H}انّما الاعمال بالنيات و انما لكل امرىء مانوىM}{Hهمانا اعمال به نيت است و براى هر شخص آن چه قصد كرده مىباشد{M.
مفاد اين روايات اين است كه ارزش عمل انسان به نيّت و انگيزهى انجام آن است و اگر خداى نخواسته عمل براى خداوند نباشد داراى اجر و ثواب نخواهد بود و به عكس هر چه اخلاص در آن بيشتر باشد ارزش و ثواب آن عمل بالاتر خواهد بود(V}وسائلالشيعه، ج 1، صص 34 ـ 35{V).
ناگفته نماند، كاربرد مفاد اين گونه روايات در مواردى است كه «شكل عمل» در شريعت الهى پذيرفته شده است و درباره درجات ثواب و قبولى اعمال به درگاه خداوند، با توجه به نيت و انگيزه انجام دهند، ارزشگذارى مىشود. و يا در مواردى كه «شكل عمل» به گونهاى است كه دو گونه تحليل نسبت به انجام دهنده آن مىتوانيم داشته باشيم و او را به عنوان درست كار يا خطاكار معرفى كنيم كه سفارش شده: H}ضع امر اخيک على احسنهM}{H كار برادرت را به بهترين نظر قرار بده{M.
اما در مواردى كه «شكل عمل» بر اساس شريعت الهى نيست، انجام دهنده آن نمىتواند با استناد به اين گونه احاديث، كار ناسزاوار خود را توجيه كند.
کد سوال : 2585
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : سؤال هدف از خلقت چيست. آيا دروس دانشگاهي ما را به اين هدف مي رساند؟
پاسخ : بحث هدف خلقت مستقل از بحث هدف زندگي است در بحث هدف خلقت پيرامون هدف فاعل و هدف فعل بايد بحث شود ولي با توجه به اين كه به نظر مي رسد سؤال شما از هدف زندگي انسان است (به خصوص با نظر به ادامه سؤال شما) ما پاسخ را بر همين اساس سامان داده و به اين پرسش مي پردازيم كه هدف زندگي انسان چيست؟
در پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد به چند نكته توجه كرد:
اول آنكه، معناى هدف بايد مشخص شود. »هدف براى هر امر و هر راه، نقطهاى است كه آن راه و امر، به آن ختم مىشود»V}(لازم به تذكر است كه اين هدف كه گاهى از آن تعبير به غايت نيز مىشود با علت غايى كه در فلسفه از آن سخن مىرود، متفاوت است. براى آشنايى تفصيلى از تفاوتها و تشابههاى علت غايى و غايت نگا: محمدتقى مصباح يزدى، آموزش فلسفه، ج 2، صص 114 - 89، درس سى و نهم و چهلم).{V
دقت كافى در اين نكته، ما را از خطاهاى بسيارى ايمنى مىبخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كسانى قرار گرفته است كه به معناى صحيح «هدف» نينديشيده و يا آن را نيافتهاند. از اين رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگى و يا از اجزاء حيات دنيوى بشر بوده و در مواردى ايدهآل براى بخشى از زندگى به حساب مىآمده، هدف براى كل حيات تلقى نمودهاند؛ و با توجه به چگونگى اين تلقى و انتخاب، دچار زيان در زندگى يا شكستهاى روحى شدهاند. در اين باب، مىتوان به كسانى اشاره كرد كه بهرهمندى از لذتها و شهوتها را هدف دانستهاند؛ در حالى كه اين تصور غلطى است؛ چرا كه آنچه جزء زندگى است نمىتواند هدف زندگى باشد. براى چنين افرادى پس از پايان زندگى، يعنى حيات دنيوى، رسيدن به هدف، هيچ تصويرى ندارد. يا كسانى كه رسيدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانستهاند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست، ديد منفى و مأيوسانهاى نسبت به زندگى بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگى دنيوى، نيل به هدف ديگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين، بايد «زندگى» و «هدف از زندگى» از يكديگر متمايز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، بايد مافوق حيات طبيعى قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعى محض و شئون آن نگيريمV}( نگا:عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشهها (زندگى، آثار و انديشههاى استاد محمد تقى جعفرى)، ص 220).{V
دوم: بايد هدف را به درستى بشناسيم. روشن است كه متفكران و انديشمندان بسيارى در همه جوامع با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاريخ، هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسيم و ارائه كردهاند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها درست و همه اين هدفها صحيح شناخته و به ديگران شناسانده شده باشد. ضديّت و يا تناقض بسيارى از اين هدفها، نشانگر صحت اين مدعا است.
سوم: در مقدمه پاسخ به پرسش شما كه البته بطور صريح مطرح نشده ولى درتكميل سخن ضرورت دارد؛ شناخت صحيح «راه رسيدن به هدف» است. بيان يك مثال قدرى از اهميت نكته دوم و سوم پرده بر مىدارد.
فرض كنيد بيمارى داريد كه نياز فورى به دارويى خاص دارد. از طرفى، شما مىدانيد كه اين دارو تنها در يك داروخانه عرضه مىشود؛ اما شما اين داروخانه را نمىشناسيد. اكنون درمىيابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه از طرفى و يافتن آدرس آن از طرف ديگر؛ تا چه حد ضرورى و جدى است. يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه براى يافتن دارو مهم است، اين كه شما از كدام خيابان و به چه شكلى برويد تا به آن داروخانه برسيد، اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و آدرس و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمهاى جانسوز و جبرانناپذير براى شما در پى خواهد آورد.
چهارم: در اولين قدم از جستجو، براى يافتن هدف زندگى و راه رسيدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مىكند كه هر چند تكاندهنده است، براى هوشيارى و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنين مىگويد: «تنها يك بار اين راه را خواهى رفت و يك بار زندگى را تجربه خواهى كرد» اين اخطار و گوش زد مهم و جدى، ما را بر آن مىدارد كه با دقتى متناسب با اهميت موضوع و موشكافى بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايى براى يافته خود دست و پا كنيم.
با توجه به نكات مذكور متوجه خواهيم شد كه شناخت هدف زندگى، كار آسانى نيست تا در توان ما يا امثال ما كه خود براى اولين و آخرين بار از اين راه مىگذريم، بگنجد. گويى بايد دستى از آستين غيب برآيد و با انگشت اشارهاى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمايد.
خوشبختانه و با كمال شعف بايد بگوييم اين دست برآمده و در تعيين هدف و چگونگى رسيدن به آن، كارى كارستان كرده است. خداوند مهربان كه دوست دارد ما سعادتمند و نيك فرجام باشيم و برناتوانى ما در اين باب، عليم است؛ حكيمانه و مشفقانه در حالى كه به همه جهان هستى احاطه داشته، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مىداند؛ هدف زندگى و راه رسيدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مىآموزد؛ و ما كه اين را كاملترين و مطمئنترين تعليم مىدانيم، با استفاده از آيات قرآنى يعنى سخن خداوند آن را براى شما بازمىگوييم.
پنجم: از آن جا كه هدف زندگى «انسان» مطرح است، بايد انسان را بشناسيم و بدانيم كه او چگونه موجودى است و چه قابليتها و استعدادهايى و رو به كدام سمت دارد، حقيقت او چيست؟ چه بوده، چه شده و چگونه مىتواند باشد؟
با توجه به نكات مذكور، اكنون مىكوشيم تا هدف زندگى انسان را از ديدگاه آيات قرآن براى شما به صورت فشرده، تبيين كنيم.
قرآن كريم، هر چند به ساحت جسمانى انسان و مراحل تكوّن آن اشاره فرموده استV}(سورههاى مؤمنون/12، حجر/26، صافات/11){V انسانيت انسان را به «روح» او مىداندV}(حجر/29، ص/72، سجده/10 براى آگاهى تفصيلى از اين موضوع نگا: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ج 3-1، صص 450 - 447). {V
بر اساس آيات قرآن، روح و حقيقت انسانى منسوب به خداوند است، يعنى روح انسان مخلوق بىواسطه خداوند و ظهور تام و كامل اسماء و صفات الهى، ملازم با ملائكه و متحد با آنها و اصل و باطن آنهاستV}(نگا: استاد محمد شجاعى، مقالات، ج اوّل، صص 26 - 22). {V
برخى از احاديث حكايتگر اين حقيقت است كه »خداوند انسان را بر صورت خود آفريده است»V}(سيد روح الله امام خمينى، چهل حديث، ص 534).{V
اما اين بعد آسمانى و جلوه حقيقى روح انسانى، مربوط به هنگامى است كه انسان، پا به حيات مادى و دنيوى ننهاده است. اين مرحله، در واقع همان مرحلهاى است كه خداوند درباره او مىفرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛ براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم»V}(تين / 4).{V
بر طبق پارهاى آيات، اين روح انسان كه منسوب به خداست و در اين مقام «روح خدا» ناميده مىشود، براى ورود به عالم ماده تنزل مىيابد. يعنى با حفظ هويت اصلى خويش، آن صفات و كمالات در او كمرنگ و كمرنگتر مىگردد. اين محدوديت و كمرنگى، به دليل حجابهايى است كه روح انسان را فرا مىگيرد. در واقع، «روح خدا» يا «حقيقت انسان» محدودتر شده، كمالات و خصوصيات وجودىاش كاسته مىشود. حقيقت انسان، در اين سفر نزولى از مراتب و منازل مختلف گذر مىكند و به منزل آخر مىرسد؛ و در منزل آخر در بدن تصفيه شده انسانى جلوهگر شده، در مرتبه روح دميده شده در بدن انسانى ظاهر مىگردد. به عبارتى، در صورت روح انسانى جلوه مىكند.
براى روشن شدن اين مطلب، از مثالى مدد مىجوييم: نورى را فرض كنيد كه از نقطهاى سرچشمه مىگيرد. نور بسيار صاف، روشن، پاك و بىرنگ است. در برابر اين نور، حجابهاى شيشهاى متنوع و متعدد با رنگها و تيرگىهاى مختلف، يكى پس از ديگرى در طول يكديگر قرار مىگيرند. نور با آن صفا و روشنى و پاكى و بىرنگى به شيشه اول كه داراى رنگ و تيرگى مخصوصى است، مىرسد و از آن عبور مىكند. پس از اين عبور، در فاصله بعدى به شيشه دوم برخورد و از آن عبور مىكند و رنگ و تيرگى بيشترى كسب مىكند. به همين ترتيب، مسير خود را ادامه مىدهد و دوباره تيرگىهاى بيشترى به خود مىگيرد، تا در نهايت به آخرين شيشه و مانع مىرسد و رنگ و خصوصيات آن هم به او اضافه مىشود و به صورت نورى ضعيف، توام با رنگها و تيرگيهاى بسيار درمىآيد. در اين هنگام، كسى كه اين نور را مىبيند، چنين مىپندارد كه موجوديت اين نور و اول و آخرش همين است. او از حقيقت امر اطلاعى ندارد و نمىداند كه اصل اين نور به صورت ديگرى بوده و در ابتدا نورى شفاف، بىرنگ و پاك بوده است. حال اگر فرد ديگرى كه مطلع است او را از جريان امر باخبر گرداند و به او بگويد اين نور كه مشهود توست، اصلش چنين نبوده، بلكه صورتهاى شفافترى دارد و در نهايت هم داراى يك صورت اصلى بسيار صاف، وسيع و پاك است و تو مىتوانى با كنار زدن اين شيشهها كه حجاب و مانع از رسيدن آن نور اصلىاند، به آن دست يابى؛ كمك بزرگى به او كرده و آگاهى فوقالعاده مهمى در اختيار او قرار داده است.
مثال انسان، مانند همين نور و قرار گرفتن او در اين عالم مادى، همچون عبور نور از شيشههاى تيره و روشن است و خداوند متعال ما را به چنين امرى واقف ساخته است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ × ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ؛ به راستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پستترين جمراتبج پستى بازگردانيديم»V}(تين / 5 - 4).{V
البته همچنان كه نورِ از شيشههاى تار گذشته، هنوز به اصل و منشأ خود متصل است، انسان تنزل يافته نيز به اصل و منشأ خود يعنى «روح خدا» متصل است.
براى آشنايى بيشتر با اين موضوع نگا: استاد محمد شجاعى، مقالات، ج اول، صص 40 - 31.
با دقت در مطالب پيش گفته، بخوبى درخواهيد يافت آياتى كه نگاه مثبت به انسان داشته، او را موجودى برتر و بلكه برترين موجود امكانى معرفى مىكنند؛ موجودى كه ارزشهاى والا و متعالى در او يافت مىشود؛ همه حكايتگر ويژگىهاى حقيقت اصلى انسان و همان »روح خدا«يى است كه تنزل يافته استV}( مانند سورههاى بقره/30، انعام/165، اعراف/ 173 - 172، روم/30، احزاب/72 ).{V
اما آياتى كه انسان را نكوهش كرده و او را موجودى پست و فرودين و گاهى پستترين خلايق مىشمارند، بيانگر خصايص انسان تنزل يافتهاى هستند كه در همان مرتبت و منزل متوقف ماندهاندV} (مانند سورههاى: حج/66، فصلت/51، علق/ 7 - 6، اسراء/100، يونس/12 و ...).{V
به هر حال، انسان اصلش آن و تنزل يافتهاش چنين است:
P}زانكه دارد خاك شكل اغبرى{E}وز درون دارد صفات انورى {P
P} ظاهرش با باطنش گشته به جنگ{E}باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ {P
P} ظاهرش گويد كه ما اينيم و بس{E}باطنش گويد نكو بين پيش و پس {P
P} ظاهرش منكر كه باطن هيچ نيست{E}باطنش گويد كه بنماييم بيست{P
P} زآنكه ظاهر خاك اندوه و بلاست{E}در درونش صد هزاران خنده هاست {P
P} ظاهرت از تيرگى افغان كنان{E}باطن تو گلستان در گلستان{P
V} (مثنوى/1010 - 1007 /4 و 1013 و 1024){V
اما داستان روح انسانى كه از اصل خود دور افتاده، بدين جا ختم نمىشود؛ چرا كه خداوند متعال در آيات گوناگون اين حقيقت را براى ما بازگفته است كه همه جهان هستى و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پايان زندگى به سوى خداوند و از آنِ اوست:
وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام كارها به سوى اوستV} ( لقمان / 22){V
وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام همه كارها از آنِ خداستV}(حج / 41){V
وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ همه كارها به سوى خدا بازگردانده مىشودV}(آل عمران / 109) {V
اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ خداى متعال خلق را آغاز مىكند و سپس خلق را برگشت مىدهد، سپس جشما انسانهاج به سوى خداى متعال برگشت داده مىشويدV}(روم / 11){V
بر اين اساس هدف، غايت، فرجام و آرمانى كه اسلام براى بشر تصوير كرده است، فقط خداست و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقيقت خويش كه همان «روح خدا» است، دوباره به سوى خداوند در حركت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم رو به سوى آن هدف و غايت داريم. هدفى كه ماوراء زندگى و عالم مادى بلكه محيط بر عوالم بالاتر، برتر و ديگر است. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»V}(بقره/ 156) {V. بنابراين، هدف از زيستن آدمى در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه اوست به اصل خويش؛ و اين عبارت است از حركت و صعود و بازگشت به سوى خداوند. به بيان ديگر، انسان تنزل يافته بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و كمالات از دست رفته، محدود شده و يا زير حجاب قرار گرفته خود را باز يابد و به حقيقت اصلى خود نائل شده، در موطن حقيقى يعنى قرب حضرت حق فايز گردد.
اما چگونگى رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را نيز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبيين اين چگونگى را بر دوش برترين انسانها يعنى انبياء قرار داده است و در واقع در پرتو پيروى از ايشان و عمل به هدايتها، ارشادات و تعاليم آنان است كه آدمى مىتواند به اصل خود يعنى حقيقت انسانيت و روح خدا كه هدف اصلى، اصيل و اساسى زندگى اوست، دست يازد. به بخشى از آيات خدا در اين باب توجه فرماييد: «...فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً × رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ... پس اى خردمندانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فروفرستاده است: پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىكند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، از تاريكىها به سوى روشنايى بيرون برد»V}(طلاق / 11 - 10) {V
اين آيات با لحن خاصى اين حقيقت را مطرح مىكنند كه پيامبران آمدهاند تا با دستگيرى انسان، او را از تاريكىهايى كه به واسطه تنزلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوى نور كه همان حقيقت انسان و »روح خدا«بودن اوست، ببرند.
»يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً × وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ اى پيامبر، ما تو را جبه سِمتج گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم؛ و دعوتكننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك»V}(احزاب / 46 - 45) {V
اين عبارات نيز بخوبى حكايتگر اين حقيقت است كه بعثت انبيا براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناك، روشنگر راه آدمى در رسيدن به مقصود و هدف زندگىاند.
P} چون رسيد اندر سبا اين نور شرق{E}غلغلى افتاد در بلقيس و خلق {P
P} روحهاى مرده جمله پر زدند{E}مردگان از گور تن سر بر زدند {P
P} يكدگر را مژده مىدادند، هان{E}نك ندايى مىرسد از آسمان {P
P} زان ندا دينها همى گردند گبز{E}شاخ و برگ دل همى گردند سبز {P
P} از سليمان آن نفس چون نفخ صور{E}مردگان را وا رهانيد از قبور{P
V} (مثنوى / 843 - 839/4){V
ناگفته نماند كه قرآن كريم، ايمان و عمل صالح را دو ركن اساسى و دو ره توشه مهم براى رسيدن به هدف حقيقى و اصلى انسان در زندگى تلقى كرده است. از ميان آيات بسيار، تنها به چند نمونه اشاره مىكنيم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ × ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ × إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پستترين جمراتبج پستى بازگردانيديم، مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند كه پاداشى بىمنت خواهند داشت»V}(تين / 6 - 4) {V
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ × إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ...؛ واقعاً انسان دستخوش زيان است، مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند»V}(عصر / 3 - 2) {V
بنابراين، بر اساس آيات قرآن چند امر روشن گشت:
اول، هدف زندگى خارج از آن و در پايان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم، هدف زندگى رسيدن و بازگشت به حقيقت اصلى خود يعنى «حقيقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم، خداوند چگونگى و كيفيت رسيدن به اين هدف را توسط انبياء الهى براى ما روشن ساخته است.
چهارم، ايمان و عمل صالح دو ركن اصلى و مهم براى نيل به هدف حقيقى زندگى تلقى شده است.
از همه آنچه به طور فشرده و اجمالى گفتيم، روشن مىشود هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو، كارگر، كارمند، پزشك، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در يك كلمه »انسان«، يكسان است و البته هر كس به اندازه ايمان و عمل صالح خود كه دارد و يا كسب مىكند، مىتواند به هدف حقيقى زندگى دستيابد.
معنى اين سخن اين است كه عارف بودن يا مذهبى بودن )به تعبير شما(، لزوماً از هنرمند بودن، يا جوان بودن يا تلاشگر و ساعى بودن يا پزشك و كارگر و ... بودن جدا نيست؛ بلكه صاحبان هر شغل و هر حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعى، مىتوانند با شناخت صحيح هدف زندگى و چگونگى رسيدن به آن و به كار بستن اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق بخصوصى و در يك كلام «ايمان و عمل صالح» در سير به سوى خداوند و بازگشت به حقيقت انسانى شركت جويند.
در پايان دردمندانه بايد بگوييم كه ما در اثر غفلت و مهجور بودن از اين كه در چه مقام و منزلتى، منزل داشتهايم و اكنون چه گشتهايم، رنج نبرده و آسوده خاطريم. اما اهل معرفت و جان سوختگانى هستند كه از اين غربت بسيار در رنجند و روحشان در آرزوى بازگشت به عالم بالا، بىآرام و قرار؛ در انتظار پرواز و خالى كردن قالب بدن است. اين افسوس بزرگ و غم جانسوز هجران را عبدالرحمن جامى در شرح اين دو بيت از مولانا جلال الدين رومى:
P} بشنو از نى چون حكايت مىكند{E}و زجدايىها شكايت مىكند {P
P}كز نيستان تا مرا ببريدهاند{E}در نفيرم مرد و زن ناليدهاند {P
اين گونه مىسرايد:
P} حبّذا روزى كه پيش از روز و شب{E}فارغ از اندوه و آزاد از طرب {P
P} متحدّ بوديم با شاه وجود{E}حكم غيريّت به كلّى محو بود {P
P} بود اعيانِ جهان بىچند و چون{E}ز امتياز علمى و عينى مصون {P
P} نى به لوح علمشان نقش ثبوت{E}نى ز فيض خوان هستى خورده قوت {P
P} نى ز حق ممتاز و نى از يكدگر{E}غرقه درياى وحدت سربهسر {P
P} ناگهان در جنبش آمد بحر جود{E}جمله را در خود ز خود بيخود نمود {P
P} امتياز علمى آمد در ميان{E}بىنشان را نشانها شد عيان {P
P} واجب و ممكن ز هم ممتاز شد{E}رسم و آئين دويى آغاز شد {P
P} بعد از آن، يك موج ديگر زد محيط{E}سوى ساحل آمد ارواح بسيط {P
P} موج ديگر زد پديد آمد از آن{E}برزخ جامع ميان جسم و جان {P
P} پيش آن كز زمره اهل حق است{E}نام آن برزخ مثال مطلق است {P
P} موج ديگر نيز در كار آمده{E}جسم و جسمانى پديدار آمده {P
P} جسم هم گرديد طوراً بعد طور{E}تا به نوع آخرش افتاده دور {P
P} نوع آخر آدم است و آدمى{E}گشته محروم از مقام محرمى {P
P} بر مراتب سرنگون كرده عبور{E}پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور {P
P} گر نگردد باز مسكين زين سفر{E}نيست از وى هيچكس مهجورتر {P
P} نى كه آغاز حكايت مىكند{E}زين جداييها شكايت مىكند {P
اميد آنكه خداوند ما و شما و همه جوانان، دانشجويان و انسانهاى حقيقتجو را در شناخت هدف زندگى و رسيدن به آن، يارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند.
براى آشنايى بيشتر با مباحث پيش گفته، دو كتاب ذيل واقعاً خواندنى است:
1. انسان از آغاز تا انجام، علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، ترجمه، تحقيق و تعليقه از صادق لاريجانى، الزهراء، تهران.
2. مقالات، استاد محمد شجاعى، سروش، تهران، ج اول.
از منابع زير نيز مىتوانيد استفاده نماييد:
1. فلسفه و هدف زندگى، محمد تقى جعفرى.
2. زندگى ايدهآل و ايدهآل زندگى، محمد تقى جعفرى.
3. انسان از ديدگاه اسلام، عبدالله نصرى.
4. فلسفه و هدف زندگى، زين العابدين قربانى.
5. هدف زندگى، شهيد مرتضى مطهرى.
کد سوال : 2586
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : لطفا در مورد فرقه ذهبيه اصول اعتقادي آنها اطلاعاتي بدهيدو آيا افراد زير عضو اين مجموعه بوده اند :
شيخ احمد غزالي ،شيخ ابي النجيب سهروردي ،شيخ نجم الدين كبري ،مولانا جلال الدين بلخي ،عين القضاه همداني و شيخ معروف كرخي
پاسخ : مشكلى كه در عموم فرقههاى صوفيه به خصوص در دوران حاضر پيش آمده دورى رؤساى آنها از شيوهى علما و اتكا بر تأويلات و اصرار بر جدايى از شيوه عالمان فقه مىباشد وگرنه بسيارى از عارفان و صوفيان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامى بودهاند و خود آنان از شيوههاى علمى در فقه و ساير رشتههاى معارف اسلامى بهره مىبردند ولى صوفيه در زمان ما بيشتر بر تأويل دين و متون دينى و دورى از شريعت استوار گذشته است.
البته اين منحصر به دوران ما نيست و شخصيتهاى برجستهاى همچون صدرالمتألهين شيرازى كه نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضى از صوفيه و عقايد باطل آنان كتاب نوشته است.
بررسى فرقه ذهبيه نياز به مجال واسعى دارد. ما بخشى از كتاب «مبانى عرفان و احوال عارفان، دكتر على اصغر حلبى از انتشارات اساطير، صص 887 تا 888 را به عينه نقل مىكنيم:
«ذهبيه» نام فارسى كبراويه است از پيروان نجمالدين كبرى (نجم الدين كبرى از همين كتاب حاضر) و اين نام، تقريبا عنوان عمومى همهى فرقهها و سلسلههايى است كه نزد صوفيه به معروفيه منسوب شدهاند و مخصوصا عنوان سلسلهيى از صوفيان ايران كه در اصل از كبرويه بودهاند و آنها را «ذهبيه اغتشاشيه» نيز مىخوانند. استعمال ذهبيه به صورت مطلق در باب اين سلسلهى خاص ظاهرا جديد است و سابقهى زياد ندارد.
ذهبيهى اغتشاشيه منسوب به ميرشهاب الدين عبدالله بُرزِش آبادى مشهدى است كه مريد خواجه اسحاق خُتلانى بود و از بيعت با خليفهى او سيد محمد نوربخش (سيد محمد نوربخش از همين كتاب حاضر) امتناع كرد و لذا سلسلهى جداگانهاى را تشكيل داد.
گويند چون وى از بيعت با سيد نوربخش خوددارى كرد خواجه اسحاق گفت «ذهب عبدالله» [عبدالله از بر ما رفت و دست بيعت نداد] و بدين جهت ياران او را بدين نام مىخواندند. اما اين وجه تسميه با موازين اشتقاق درست نمىآيد و ظاهرا از همان اول بروز اختلاف، پيروان شهابالدين عبدالله خود را «ذهبيه خالص» خواندهاند و خود را از ساير شعبههاى ذهبيه جدا و ممتاز شمردهاند وشايد علت بدنامى اين فرقه، تبليغات نوربخشيه بوده باشد كه از لحاظ تشكيلات و تبليغات - به ويژه در اوايل كار - نيرومندتر بودهاند.
ذهبيه مذهب شيعه دارند و در فارس، خراسان و آذربايجان و بلاد ديگر، فقراى اين سلسله وجود دارند. از اقطاب و بزرگان اين سلسله، به موجب روايات خود آنها يكى شيخ محمد مؤمن است كه در گنبد سبز مشهد مدفون است، ديگرى شيخ محمد كارندهى كه هم در مشهد مدفون است و مقبره او به نام «پير پالاندوز» مرسوم گرديده است. در فارس، كه اين سلسله شهرت و اهميت بيشترى يافتهاند، مروج طريقهى آنها شيخ نجيبالدين رضا تبريزى شد و از مشاهير جانشينان وى سيد قطبالدين شيرازى و آقا ميرزا باب بودهاند.
در سالهاى اخير ميان رؤساى اين سلسله بر سر قطبيت اختلاف پديد آمده است، و پرويزخان سلماسى ميرزا احمد نايبالاياله، حاجى حب حيدر و ديگران در اين باب داعيه داشتهاند. از ادبيات اين سلسله، مىتوان نورالهدايهى نجيبالدين رضاى تبريزى، سبعالمثانى، كوثرنامه، آيات الولايه، شرح مصباح الشريعه و مجموعهى موسوم به تذكرةالاولياء را نام برد V}(نايبالصدر، طرائق الحقايق، ج 2، ص 381، دكتر محجوب){V.
کد سوال : 2587
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : ميدانيم كه تنها راه شرعي ارضا غريزه جنسي قبل از ازدواج صيغه مي باشد چگونه مي توان چنين دختراني را پيدا كرد ؟
پاسخ : مانيز بر اين باوريم كه جوانى دوران بحران جنسى است و اين غريزه فشار روحى و جسمى زيادی را به جوانان وارد مىسازد و بايد موانع غيرمنطقى ارضاى مشروع اين غريزه، از ميان برداشته شود.
مشكلات فراوانى از ازدواج به موقع جلوگيرى مىكند بيشتراين مشكلات در فرهنگ عمومى جامعه ريشه دارد و ارضاى طبيعى و مشروع يكى از نيرومندترين غرايز را دشوار نموده است . يكى از راه حلها ايجاد تغيير بنيادى در فرهنگ جامعه و ساختار فكرى مردم در اين زمينه است تا با روشنگرى و بيان مسائل و برنامه ريزى عمومى در جامعه اين مشكل مرتفع گردد . حل عمومى اين مشكل برنامهريزى دقيق و سرمايه گذارى كلانى را مىطلبد، كه اميد است مسؤولين نسبت بدان اهتمامى بيش از پيش بورزند. در بعد فردى نيز بر اين باوريم كه جوانان سعى كنند با مشورت خانواده خود، فرد مناسبى را شناسايى و در صورت قبول، وى را عقد كرده و ازدواج را تا مدتي به تأخير بيندازيد. اين مسأله باعث مىشود كه در حال حاضر گرفتار مخارج سنگين ازدواج نشوند و در عين حال از مزاياى شيرين دوران نامزدى - كه از بهترين ايام زندگى است - برخوردار شوند. افزون بر آن در اين مدت پختگى بيشترى براى تشكيل خانواده كسب نموده و كم كم مىتوانند در كنار درس، كارى نيز دست و پا كنند و براى تشكيل يك زندگى ساده و ابتدايى آماده شوند.
اما در صورت نبود امكانات ازدواج، قرآن مىفرمايد: «وليستعفف الذين لايجدون نكاحا حتى يغنهمالله من فضله»، V}(نور ، آيه 33).{V
خداوند در اين آيه، دستور به عفاف و عفت نفس مىدهد و اين بهترين شيوه و روشى است كه با به كار بستن آن روح ايمان و تقوا در انسان پرورش مىيابد و سبب تقويت اراده و تسلط بر نفس مىشود و روحيه عفت در انسان زنده مىگردد.
بر اين اساس بايد به عرض برسانيم که روی آوری به صيغه هرگز برای کسي که هنوز تجربه ی ازدواج ندارد صحيح نيست و او را از ازدواج موفق دور مي سازد و زمينه ی بهره مندی از نسل پاک و سالم را به روی آدمی سد مي سازد . پس راهکار اول همانا عفت ورزی و پاک نگهداشتن ديده و دل از عوامل انحراف انگيز و در قدم دوم فراهم نمودن زمينه های ازدواج بهمراه تاخير در فرزند آوری و .... است .
البته عمل به سفارشهاى زير، مىتواند مشكلات روحى و اخلاقى را تا رسيدن به هدف عالي مرتفع سازد :
1- سعى و كوشش در انجام وظايف و واجبات دينى.
2- خواندن نماز با حضور قلب و در اول وقت.
3- گرفتن روزه مستحبى به ويژه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته و در صورت ناتواني گرفتن روزه اخلاقی و خالي نگهداشتن شکم از طعام و هرگز پر نخوردن.
4- تلاوت قرآن به ويژه بعد از نماز صبح و تأمل و انديشه در آيات قرآن.
5- اجتناب از تنهايي ذهني و فيزيکی و مشغول نمودن ذهن به افکار متعلق به جنس مخالف .
6- حتى المقدور سعى در خواندن نماز شب.
7- سحر خيزى.
8- شركت در ورزشهاى فردى و دسته جمعى.
9- تنظيم برنامه براى تمام شبانه روز و پر كردن اوقات فراغت با برنامههاى صحيح و سودمند.
10- شركت در فعاليتهاى مذهبى و اجتماعى.
11- پرهيز از نگاه نامشروع به افراد نامحرم. امام صادق(ع) فرمود: «نگاه پس از نگاه، در دل بيننده شهوت را مىانگيزاند» و باز فرمود: «نگاه، تيرى از تيرهاى شيطان است، چه بسا نگاهى كه اندوههاى دراز در پى دارد»، V}(وسائلالشيعه، ج 14، ص 138 و 139).{V
12- عدم معاشرت و دوستى با افرادی که نقل کلامشان سخن از ازدواج و مباحث مربوط به آن است - تا چه رسد به افرادی که دچار انحراف هستند.لذا بايد در پي انتخاب دوستان مؤمن و سالم باشيد.
14- به ياد خدا بودن در همه اوقات.
15- كنترل افكار و پرهيز از اندیشه های شهوت انگيز.
کد سوال : 2588
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : آيا اتکا مفرط به واژه و مفهوم دشمن و ارجاع مشکلات نظام به او اشتباه نيست؟
پاسخ : شناخت و درك صحيح واقعيتها و پرهيز از هرگونه افراط و تفريطى در اين زمينه، يكى از مهمترين اصول موفقيت حكومتهاست. تا زمانى كه حاكمان و مردمان جامعهاى به شناختى دقيق و مطابق با واقع، نسبت به مسائل و موضوعات پيرامون خود دست نيابند، توانايى ارائه پاسخهاى مناسب با هر مسألهاى را نيز نخواهند داشت و نتيجه آن، تحمل هزينههاى بىمورد، از دست رفتن فرصتهاى مناسب و شكست و تباهى خواهد بود. تجربهى تاريخى بسيارى از نظامهاى سياسى يا ملتهايى كه با افول و تباهى مواجه شدند، مؤيد اين مدعاست؛ فروپاشى حكومتهايى مانند سلطنت پهلوى يا اتحاد جماهير شوروى كه به جاى شناخت دقيق مسائل و مشكلات جامعهى خويش، هر مشكلى را به خارج نسبت مىدادند، و يا عدم شناخت وضعيت موجود و نداشتن تحليل سياسى دقيق توسط مردم زمان امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و يا زمان مشروطه، و در نظر نگرفتن خطر دشمن، از عوامل اصلى عدم موفقيّت و بقاء اين حكومتها و يا جنبشها محسوب مىگردد.
بنابر اين هم ناديده گرفتن واقعيتها و هم تأكيد مفرط بر واقعيتى و در نظر نگرفتن ساير واقعيتها هر دو خطا و اشتباه محسوب مىگردد. در جامعهى كنونى ما نيز با دو واقعيت روبرو مىباشيم، يكى دشمن و ديگرى مشكلات. شناخت دقيق هر كدم و ميزان رابطه و پيوند ميان آن دو نكته بسيار مهمى است و غفلت از هر كدام يا بزرگنمايى يكى با ناديده گرفتن ديگرى عواقب شومى را به دنبال خواهد داشت.
مسلماً مسأله دشمنشناسى يكى از اساسىترين شرايط موفقيت آدمى در همه زمينه هاست. در عرصهى طبيعى انسان تا آن جا كه دشمن را شناخته و در رفع آن كوشيده، به موفقيت دست يافته است؛ ولى همين انسان ضربههاى فراوان و گاه جبرانناپذيرى از دشمن ناشناخته خود خورده است.
دشمنشناسى در همه ميدانها، از مسايل اساسى و مهمى به شمار مىرود كه به انسان بصيرت مىبخشد، تا در راه رسيدن به هدف دوست را دشمن و دشمن را دوست نگيرد. از اين رو بزرگان دين، همواره آدمى را به اين مهم ترغيب كرده و از او خواستهاند تا دشمنان خود را بشناسد. امام على(ع) مىفرمايد: «هر كه از دشمن خود غافل شود، دسيسهها او را به خود آورد»V}ميزان الحكمه با ترجمه فارسى، محمد محمدى رىشهرى، نشر دارالحديث، چاپ اول، 1377، ج 7، ص 3513).{V
انقلاب اسلامى ايران به دليل ماهيت اسلامى بودن آن و به چالش كشاندن ساير مكاتب سياسى خصوصاً ليبراليسم و سوسياليسم و همچنين به دليل تأثيرات عمدهاى كه در بيدارى و آگاهى امتهاى مسلمان و مستضعف جهان، به دنبال داشت و منافع استكبار جهانى را به مخاطره انداخت، از همان ابتداى پيروزى خود با توطئهها و دسيسههاى دشمنان خارجى و داخلى خود از قبيل ترورهاى شخصيتهاى انقلابى، كودتاى نظامى، جنگ تحميلى، تحريمهاى اقتصادى، سياسى نظامى و تكنولوژيكى و... مواجه بوده و هماكنون نيز آمريكا با اختصاص دادن بودجههاى كلان، به صورت علنى از هر گونه اقدامى براى به چالش كشاندن و ايجاد مشكلات مختلف سياسى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و... در ايران حمايت مىكند. آيا با توجه به اين واقعيات مىتوان تأثير دخات آمريكا را در بسيارى از مشكلات ناديده گرفت و توطئههاى دشمنان را به فراموش سپرد و از توهم توطئه سخن به ميان آورد. امام على(ع) مىفرمايد: H}مَن نامَ لم يُنم عنهM}{Hهر كه از دشمن خود غافل باشد، دشمن از او غافل نباشد{M(V}همان، ص 3514{V).
اگر مسئولان نظام جمهورى اسلامى ايران و برنامهريزان آن نسبت به توطئههاى دشمن غفلت كردند، آسيب و آفت درونى خطرناكى در سياست مداران ما پديد خواهد آمد كه منجر به سقوط بسيارى از دستآوردها و ارزشهاى انقلاب اسلامى خواهد شد. مقام معظم رهبرى با گوشزد كردن اين آسيب مىفرمايند: «اگر در شناخت دشمن و شناخت جهتى كه اسلام و مسلمين از آن جهت خسارت مىبينند و به آنها حمله مىشود دچار اشتباه شويم، خسارتى پيدا خواهد شد كه جبرانناپذير است. اگر غفلت كنيم فرصتهايى بزرگ از دست مىرود. امروز مكلفيم كه همين هوشيارى و توجه و دشمنشناسى و تكليفشناسى را در حد اعلاى ممكن براى جهان اسلام و ملت خودمان ايجاد كنيم... نبايد در شناخت دشمن اشتباه كرد، نبايد تصور كرد كه دشمن از دشمنى با اسلام و مسلمين دست برداشته است»V}سخنرانى مورخ 8/5/1371).{V
همچنين مىفرمايند: «مبادا بعضى سادهها يا احياناً كجفكرىها موجب شود كه ما تصور كنيم دشمنىها و دشمنها تمام شدند، كه اين خطر بزرگى را توليد خواهد كرد. براى كسى كه در مواجهه با دشمن است، هيچ خطرى بالاتر از فراموش كردن دشمن نيست»V}روزنامه جمهورى اسلامى، 8/4/1377{V.
(. بنابر اين واقعيتهاى موجود، ضرورت بيدارى و هوشيارى در مقابل خطراتى كه از سوى دشمن نظام اسلامى ما را تهديد مىكند، ايجاب مىنمايد.
از سوى ديگر وجود دشمنان خارجى و داخلى و توطئه آنان نبايد ما را از ساير واقعيتهاى جامعه و مشكلات اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، سياسى و...، غافل سازد و به اين بهانه از پذيرفتن ساير واقعيتهاى مؤثر در شكلگيرى مشكلات (سواى از تأثيرات توطئههاى دشمن) خوددارى كنيم از قبيل: وجود برخى عملكرهاى اشتباه يا كمكارى مسئولين خصوصاً در سطوح ميانى نظام به پايين و سوء استفادههاى برخى آنان از قدرت. 2. وجود درگيرىهاى سياسى و جناحى كه حجم زيادى انرژى و توان كشور را به هدر داده و از وحدت و همدلى و عزم مسئولين و دستيابى به اجماعى قاطع در برخورد و حل مشكلات و معضلات جامعه، جلوگيرى نموده و زمينه سوءاستفادههاى دشمنان را فراهم مىكنند و... .
خوشبختانه مسئولين عالىرتبه نظام با درك و هوشيارى بالاى خود و همچنين شناخت دقيق واقعيتهاى جامعه و نظام بينالمللى، به خوبى بر نقش و ميزان تأثير هر كدام از عوامل در شكلگيرى مشكلات واقفند و بر حل اساسى هر كدام همّت مىگمارند؛ تأكيدات بسيار مكرّر و هشدارهاى مقام معظم رهبرى (بر رسيدگى مسئولين به مشكلات، مبارزه با مفاسد اقتصادى، اجتماعى، ادارى و... پرهيز مسئولين از اختلافات جناحى و هدر دادن بيتالمال و..). همگى نشان دهندهى اهتمام معظمله بر ساير عوامل ديگر نيز مىباشد. و اگر در بعضى موارد مشاهده مىشود كه ايشان به شدت توطئههاى آمريكا و ساير دشمنان را يادآورى مىكنند به اين خاطر است: اولاً اين در مقام بررسى ساير مشكلات جامعه نيست، بلكه موضوع آن توجه به خطرات ناشى از دشمنان نظام است. بنابر اين طبيعى است در آن جلسات يا صحبتهاى خاص نامى از ساير عوامل مشكلات برده نشود.
و ثانياً: به خاطر غفلت برخى مسئولين يا مطبوعات از اين واقعيتها و تذكر دادن به آنهاست نه ناديده گرفتن ساير واقعيتها.
کد سوال : 2589
موضوع : اطلاعات عمومي
پرسش : در مورد استاد شجاعي و حالات ايشان و كتابهاي ايشان در صورت امكان راهنمايي فرماييد؟
پاسخ : زندگي نامه خاصي از ايشان منتشر نشده است. اجمالا اين که ايشان از شاگردان مرحوم علامه طباطبايي هستند که در تهران زندگي مي کنند و به فعاليت علمي و پژوهشي مشغول هستند. برخي از کتاب هاي ايشان عبارتند از:
- مواقف حشر، کانون انديشه جوان، تهران
- عروج روح ، کانون انديشه جوان، تهران
- قيام قيامت ، کانون انديشه جوان، تهران
- تجسم عمل و شفاعت، کانون انديشه جوان، تهران
- بازگشت به هستي، کانون انديشه جوان، تهران
- خواب و نشان هاي آن، کانون انديشه جوان، تهران
- معاد يا بازگشت به سوي خدا، شرکت سهامي انتشار، چاپ دوم 1379، دو جلد
- مقالات در 3 جلد، انتشارات سروش
کد سوال : 2590
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : حدود 6 ماه است كه عقد كرده ايم و چند ماه ديگر ازدواج خواهم كرد پرسشي ذهن مرا به خود مشغول كرده و آن اين است كه اگر روزي شاغل شوم و درآمد خود را در اختيار شوهرم قرار دهم و همچنين از لوازم جهيزيه و طلاهايم را در اختيار شوهرم قرار دهم در صورتي كه خداي ناكرده روزي بخواهم از شوهرم جدا شوم و طلاق بگيرم (الان هيچ مشكلي نداريم) مي توانم درآمدم و حقوق و همچنين طلاهايم را كه طي اين چند سال داده ام پس بگيرم (از نظر قانوني و شرعي) مرا راهنمايي كنيد. كه آيا لازم است كه براي محكم كاري و آينده نگري از همين الان از شوهرم تعهد بگيرم (محضري) كه در صورت طلاق درآمد و طلاهاي خود را پس خواهم گرفت. و يا اينكه نيازي به اين كار نيست و مي توانم در صورت طلاق حقوق خود را به صورت قانوني پس بگيرم. در ضمن شوهرم با كار كردن من مخالفتي ندارد ولي مايل است كه درامد خود را در اختيار او قرار دهم. من هم همين تمايل را دارم ولي نسبت به آينده نگرانم در ضمن مهريه ام را هم كه تعيين كرده بودم (14 سكه و سفر حج واجب) به هر حال گفته اند كه كار از محكم كاري عيب نمي كند در ضمن دختر بدي هم نيستم و وظايف خودم را به خوبي انجام مي دهم و ان شاءالله با كمك خدا انجام خواهم داد؟
پاسخ : قبل از هر چيز عقد ازدواج شما را تبريك مي گويم و اميدواريم اين پيوند مبارك همواره مستدام باشد و تا پايان عمر با خوبي و خوشي در كنار يكديگر زندگي پر بركتي داشته باشيد.
زندگي زناشويي دو بعد اساسي دارد كه به هر دو بعد بايد زن و شوهر توجه داشته باشند يكي بعد عاطفي و بعد ديگر جنبه حقوقي و قانوني است . آنچه كه باعث آرامش زيبايي، خير و بركت ، شيريني زندگي مشترك مي شود بعد عاطفي آن است در واقع خانواده براي تأمين نيازهاي عاطفي _ جنسي شكل مي گيرد . اگر دختر و پسري كه با يكديگر ازدواج مي كنند سعي نمايند اين پيوند عاطفي را با دوستي، صميميت ، عشق و علاقه به يكديگر استحكام بخشند. زندگي بسيار شيرين و باصفايي را خواهند داشت بنابراين رفاقت زن و شوهر و دوست داشتن يكديگر شرط اصلي تداوم زندگي مشترك است. وقتي زن و شوهري همديگر را دوست دارند حاضرند همه هستي خود را فداي يكديگر كنند از اينرو سعي كنيد از همين آغاز زندگي رابطه عاطفي خود را با همديگر محكم كنيد و از هر كاري كه به اين رابطه دوستانه و عاطفي آسيب مي رساند اجتناب كنيد .
T} اما بعد حقوقي و قانوني ازدواج : {T
در اسلام به اين بعد نيز توجه شده است و براي زن و شوهر حقوقي معين شده است. كه بايد اين حقوق رعايت شود يعني براي زن يك سلسه حقوقي مانند حق نفقه و مهريه برعهده مرد است و براي مرد نيز حقوق مانند تمكين زن هنگام نياز، بيرون نرفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر ، حفظ حرمت و حيثيت خانواده و حفظ ناموس و عفت و پاكدامني زن براي شوهر.
اين حقوق در واقع براي جلوگيري از سوء استفاده و پيشگيري از ظلم طرفين به يكديگر است يعني اسلام براي اينكه از بروز برخي حوادث ناگوار جلوگيري كند اين حقوق را وضع كرده است اما آنچه زندگي را شيرين و با صفا مي كند بيشتر توجه به بعد عاطفي آن مي باشد يعني زن و شوهر بايد سعي كنند هر چه بيشتر اين ارتباط عاطفي را محكم و نسبت به همديگر اعتماد كنند اگر اين اعتماد حاصل شد طبعا آن حقوق نيز بهتر رعايت مي شود اما اگر زن و شوهر به يكديگر اعتماد نداشته باشند آن حقوق به تنهايي نمي تواند زندگي را شيرين و آرامش بخش كند.
بنابراين سعي كنيد رابطه عاطفي خود را محكم كنيد و از هر گونه بحثي كه به اين ارتباط آسيب وارد مي كند اجتناب كنيد . بحث اشتغال ، مهريه، طلاق، و ... از چيزهايي كه قانون تكليف آنرا مشخص كرده است و لزومي ندارد در آغاز زندگي به اينگونه مباحث پرداخته شود زيرا اگر در آغاز زندگي روي اين مسائل با يكديگر بحث كنيد قطعا در بعضي موارد با يكديگر اختلاف نظر پيدا خواهيد كرد و همين اختلاف نظرها مي تواند منشأ درگيري و مشكلات جدي براي زندگي مشترك شما شود البته شما در مورد اموالي كه داريد مانند جهيزيه يا طلاها و ساير اموال سعي كنيد در همان ابتداي زندگي اقدام به فروش آن نكنيد يعني خودتان پيش قدم براي فروش آنها نشويد. بگذاريد كمي زندگي شما پيش برود. دوستي و صميميت شما استحكام پيدا كند در عين حال شخصيت يكديگر را بهتر بشناسيد بعد از اينكه زندگي كاملا استقرار و استحكام پيدا كرد ممكن است شرايط زندگي اقتضا كند كه براي تهيه مسكن يا ضروريات ديگر زندگي برخي از اموالتان مانند جهيزيه يا طلاها و ... را بفروشيد در اينجا مي توانيد با توافق يكديگر هر چيزي را خريديد به اسم هر دو نفرتان باشد يعني مالكيت آن به اسم هر دو باشد منتها هر كدام به اندازه سهمي كه مشاركت داشته ايد و اينكار را نيز بايد با رفاقت انجام دهيد نه با طرح بحث هاي اختلاف برانگيز.
در هر حال بنظر ما طرح اينگونه بحث هاي حقوقي بين زن و شوهر در آغاز زندگي خيلي مناسب نيست كمي صبر كنيد ، زندگي را آغاز نماييد همديگر را بيشتر و بهتر بشناسيد و پيوندهاي عاطفي را محكم كنيد و از يكديگر لذت ببريد بعدا اگر مسئله اي پيش آمد كه لازم به آگاهي از مسائل حقوقي داشت مجددا سوال كنيد ما در خدمت شما هستيم.