• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2561
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : طبق نص قرآن شريف دين اسلام دين فطرت است پس چگونه است که براي مردان اختيار نمودن چهار همسر را مجاز مي شمارد (غير از همسران صيغه اي) در حاليکه بسيار مبرهن است که زنان نيز طبق قانون فطرت هرگز قادر نيستند تا زبده ترين کالاي هستي يعني عشق را با ديگري و ديگران براحتي تقسيم نمايند و اينکه زنان در هر دوره و هر جامعه اي (سواي تعداد بسيار نادر و انگشت شماري) نسبت به اين موضوع بسيار ناراضي و شاکي مي باشند حاکي از اين است که اين امر از درون و فطرت ايشان نشات مي گيرد نه از عادت و رسم و حسادت و چرا که اين قانوني همه شمول و فراگير است و با گذشت زمان و تغيير مکان چندان تغيير نمي کند؟
پاسخ : T}الف) تذکرات و نکات مقدماتي{T ابتدا به يکسري نکات و تذکرات مقدماتي اي که در فهم سازوار پاسخ به حکمت ازدواج مجدد تأثير دارند توجه فرمائيد: 1. حکمت ازدواج، پديدآوري فضايي سکونت و آرامش در درون و برون آدمي است، V} (روم، 21){V در اثر چنين پيوند آسماني اي است که آدمي به طهارت روحي و جسمي نائل شده و با همين پاکيزگي است که به لقاء و ديدار الهي نايل مي شود، V} (بحار، 103 / 220 / 18){V زيرا با ازدواج است که ناپختگي ها به کمال و پختگي تبديل مي شود. به عبارتي «فلسفه تشريع ازدواج، بقاء نسل و تأمين آرامش روحي انسانها از طريق ارضاء مشروع غرايز بوده و هدف خدا نيز از تجويز ازدواج، تأمين اين دو هدف است نه زمينه سازي براي عياشي لجام گسيخته مردان! زيرا چنين رابطه اي را دو سويه قرار داده تا از کنارش هم مرد و هم زن بهره ها جويند»، V} (دور نماي حقوقي ازدواج موقت، اسماعيل هادي، 60) {V و اينچنين است که ازدواج، هم جلب «مصلحت» است و هم «دفع مفسده و ضرر». 2. ما مي پذيريم که زنان ميل چنداني به شريک شدن ديگران در قلب همسرشان و سهيم شدن در محبت او، و در نتيجه تقليل نظر همسر به خود ندارند. ولي: اولاً: در کنار نکات منفي بايد به «مصلحت ها و فوائد برتر» نيز توجه داشت؛ چندانکه نمي توان از حقيقتي بدين انگيزه چشم پوشي کرد که حاوي مقداري ضرر و کراهت است. و اساساً عالم مادي و زندگاني در طبيعت، همراه با نوعي تزاحم و تعارض مصلحت ها و تقابل دو قطب مثبت و منفي است. نظام تعدد همسر، اگردر جاي خود قرار گيرد حاوي مزايد قابل توجهي است که نبود آن، نتيجه اي جز براندازي پرده هاي عفت، مصلحت و لذت منطقي نخواهد داشت. و عقلاً دفع مفسده ترجيح دارد. جان کلام اينکه: نظام قانونگذاري ايده آل، سامانه اي است که سختي ها را براي جلب منافع برتر، توصيه مي کند؛ دقيقاً بسان کاوشگراني که در پي برآورده سازي کام دل، پريشان خاطري را با جان و دل مي خرند. ثانياً: آنچه سرچشمه تمامي اعمال، بويژه ازدواج است 2 چيز مي باشد: شناخت و محبت . چندانکه ما آن چيزي را طلب کرده و اراده به مهيا کردنش مي نمائيم که در درجه اول، نسبت به آن «شناخت و معرفت» داشته باشيم؛ در اثر اين آگاهي، ميدان مغناطيسي محبت و شوق پديد آمده و سپس طلب، اراده و انجام عملي هدف محقق مي گردد. با روشن شدن مکانيزم کشش، کوشش، کنش و واکنش در مي يابيم که: تا مرد، مجذوب زن خود باشد، نسبت به زن ديگر تمايل پيدا نمي کند، مگر اينکه: انگيزه ياري رساني زنان ناتوان يا نيازمند به کمک در کار باشد؛ که در اينصورت مطمئن باشيد اکثر زنان با همسر گزيني مجدد شوهر موافق اند. زيرا مطابق تحقيقات روان شناختي: «مردان در موقعيتهاي قهرمانانه بيشتر ميل ياري رساني شان شکوفا مي شود. و اين در حالي است که زنان در رابطه با غمخوارگي براي ديگران فعال مي باشند.»، V} (رواشن شناسي زنان . 91 ) {V و اساساً قسمتي از ازدواجها انگيزه اي جز مراقبت و پوشش زنهاي بي شوهري که به دليل فقدان امکانات، توانايي ادامه زندگي از آنان سلب شده، ندارد؛ و طبق آنچه از احساس و عواطف زنان بدست آمده آنان چون خود را از لحاظ نفوذ در قلب شوهر در وضعيت ايده آل مي بينند و از طرفي، در موضع غمخوارگي قرار گرفته اند، مخالفت شاياني با اين گونه همسر گزيني ها ندارند. يا مرد، در کنار محبتي که به زن خود دارد، به زن ديگري علاقه مند شده و به نوعي سعي در خواستگاري از او دارد. در اين حالت بايد توجه داشت: الف) اگر مرد، با محبت و انگيزه موجود دست به گريبان شده و به سرکوبش بپردازد، اثرات شديد و تأسف باري بر روح و جسم او داشته و نه تنها راهي به بهبودي نخواهد داشت بلکه احتمال تخلفات اخلاقي نيز منتفي نخواهد بود. در چنين موقعيتي هيچ فايده اي براي همان همسر فعلي او قابل تضمين نخواهد بود. و چون هم دفع مضرات احتمالي، ضروري است و هم حفظ منافع دو گانه. ب) قسمتي ديگر از ازدواجهاي مجدد مردان، ريشه در کاستيهاي زنان دارد. زيرا همچنانکه گفته شد اگر محبت مرد نسبت به همسرش، کاسته شود وي طبيعتاً به سمت و سويي ديگر تمايل پيدا مي کند. وقتي زن در جلب محبت همسر کوتاهي کرده و در کسب رضايت او نمي کوشد، در واقع عملاً پذيرفته که قلب شوهرش از عشق بوي خالي شده و او به نحوي چنين خلائي را پر کند. چنين زني نمي تواند به صرف اين ادعا، که «من روحاً تمايل به تقسيم جايگاهم در قلب شوهر با ديگري ندارم» همسر را از داشتن انيس و مونس منع نمايد. (توجه داشته باشيد که ازدواج مجدد، به معناي عدم محبت به همسر اول نيست بلکه پر کردن شکاف محبتي اوست). T}ب) حکمت هاي تجويز ازدواج مجدد و تعدد همسر{T در تحليل مسائل، بايد نگاهي فراگير داشت و جنبه هاي مثبت و منفي هر جهت را دقيق سنجيد؛ و نظر به اينکه صرف تکيه بر خواسته هاي يکسويه مرد يا زن گشايشگر نمي باشد، ضروري است به برخي حکمت ها، فوائد و ضرورتهاي نظام تعدد زوجات توجه داشت: 1. تعداد زنان همواره بيش از مردان بوده و تعدد همسران، راهکاري جهت تحت پوشش قرار گرفتن زنان فاقد همسر. 2. در اثر حوادثي مانند جنگ، افراد زيادي از مردان کشته شده و همسران بيوه آنان بدون تکليف و امکانات باقي مي مانند؛ و با جواز انتخاب چند همسر مي توان مشکل اين دسته را حل نمود. 3. مردان بخاطر مسافرتها و ساير عواملي که به نوعي از خانه و زندگي دور مي افتند، دچار خلاء همسر و استفاده از فوائد روحي _ جسمي او مي گردند. به عنوان مثال ناچار است هميشه نيمي از ماه را در محل کارش زندگي کند. در اين موقعيت چه مي توان کرد؟ بگذاريم در طوفان مشکلات خرد شوند يا از تسهيلات ازدواج مجدد بهره مند شوند تا همچنان سايه شان بر سر همسر نخست باقي بماند؟! 4. عمر جنسي مردان طولاني تر از زنان است. 5. در موقعيتهايي مثل: مسافرت، عادات ماهيانه، بارداري و ... محدوديتهاي فراواني حاصل مي گردد؛ و پر واضح است که روش جايگزيني توأم با حفظ عدالت بهترين گزينه است. T}ج) نکات پاياني{T در پايان، بايد توجه داشت: 1. اساساً بين زن و مرد تفاوتهاي عاطفي و فيزيولوژيک وجود داشته و صرف چنين تفاوتهايي بدون توجه به ساير امتيازات روحي _ جسمي، موجب خدشه به حکم تعدد زوجات نمي گردد. چه، بايد ويژگيهاي ايندو را با هم لحاظ کرد و آنگاه ساير مصلحت ها را نيز مورد توجه قرار داد. 2. به دليل آيه 3 سوره نساء، مرد نمي تواند همه زنهايش را عادلانه دوست داشته باشد زيرا محبت از کنترل شخص خارج است؛ از اينرو زنها در موضوع تعدد زوجات، در مسابقه راضي نگهداشتن مرد وارد شده و چنين رقابتي به محکم نمودن ارکان روحي مرد و آزاد شدن پتانسيلهاي زنان کمک مي نمايد. 3. شرط تعدد همسر، توانايي ايجاد عدالت مالي در امکانات زندگي براي همه همسران است. (بدون تبعيض) 4. اين حکم همانند ساير احکام ديني برگرفته از منبع علم و حکمت الهي و مقرون به علت بوده و عموم مؤمنين بايد عبوديت و اطاعت خود از احکام را عملاً و اعتقاداً حفظ کنند. از اينرو چه بسا همين احکام، نوعي امتحان براي مردان، زنان و دين داران است. امتحان در بعد اعتقاد و رعايت چنين دستوري. 5. اما در مورد اينکه گفته مي شود: «عدم تمايل به وجود چند زن در زندگي مرد، امري فطري است». چنين پاسخ مي دهيم: اول - بايد مجموع روحيات زنان را لحاظ کرد و صرفاً به يک يا دو خصلت توجه ننمود. چه بسا همين ويژگي در کنار روحياتي مثل احساس غمخواري زن ، يا حتي همان عشق و علاقه اش به شوهر و فرزندان، او را نسبت به تصميم مرد مبني بر تعدد همسر، راضي و پذيرا قرار دهد. دوم - چنين ادعايي درباره همه زنها صادق نيست؛ لذا نمي توان آنرا فطري دانست. موارد بسياري ديده شده که زنان (مخصوصاً در طوايف عرب و لر» نسبت به چنين موضوعي به راحتي برخورد مي کنند. شايد بتوان خلاصه پاسخ را چنين بيان کرد: اولا: بناي اسلام بر عدم سخت گيري در زندگي انسانها است و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمتهاي خلق شده، استفاده نمايند. چرا کفار و غربيها بتوانند غرائز خويش را از راه هاي گوناگون حرام ارضاء نمايند ولي براي مؤمنين هيچ راه حلالي وجود نداشته باشد. پر واضح است که گاهي خانم مردي دچار مشکلات جسمي يا شرائطي مي شود که اگر مرد، اجازه ازدواج مجدد را نداشته باشد مسلماً به گناه مي افتد يا شرائط جسماني برخي از مردها طوري است که محدود کردن او به زندگي با يک زن او را به حرام مي کشاند. خلاصه بناي اسلام بر آزادي جنسي تا حدي که مفسده مهمي ايجاد نکند مي باشد و اين مسئله اگر براي زنها هم مفسده نداشت خداوند اجازه مي داد ولي با توجه به اختلاط نسل و برخي خصوصيات جسمي خانمها اين مسئله براي آنان تجويز نگشته. ثانياً: شهوت مردان تهاجمي است و شهوت زنان انفعالي لذا زن با داشتن يک شوهر به گناه نمي افتد ولي ممکن است مرد با داشتن يک زن به گناه بيفتد. ثالثاً: در بسياري از مواقع تعدد زوجات براي زن اول منافع فراواني دارد يعني علاوه بر اين که شوهر شما از آلوده گشتن به گناه حفظ مي شود از تحميل خواسته هاي مرد به زن اول در شرائطي که براي زن اول هم زيستي با مرد موقتاً مشکل باشد جلوگيري مي کند - به عبارت ديگر بخشي از سختيها از دوش زن اول برداشته مي شود و در فرض هايي که نياز به استراحت دارد فارغ البال تر مي باشد و اگر طوري شد که عمل زناشويي مقدور نگرديد مرد ناچار به طلاق دادن او نيست و مي تواند تا آخر عمر هم با او زندگي کند و هم نيازهاي خويش را با ازدواج مجدد تأمين نمايد. رابعاً: زن بايد فکر کند که تجويز تعدد زوجات فقط به ضرر او و به نفع زنان بي سرپرست نيست زيرا همان زنان نيز روزي سرپرست داشتند و چه بسا همين خانم خداي ناکرده در آينده دچار همان درد گردد لذا خوب است مقداري هم خانم هاي شوهر دار خود را به جاي کساني بگذارند که هيچ امکان ازدواجي حتي تا آخر عمر به جز شوهر نمودن به يک مرد زن دار برايشان وجود ندارد. خامساً: فطري بودن دين به اين معنا نيست که هيچ کس با احکام آن يا اصل آن مخالفت نکند اصل شناخت خداوند واعتراف به وجود او فطري است و در عين حال در اثر جهل ها و تعصب هاي گوناگون و هواهاي نفس و خودخواي ها گروهي (کمونيستها) منکر وجود او مي شوند. سادساً: حکم تعدد زوجات يک امر مباح و جائز است نه واجب در نتيجه اگر مردي به اين مسئله نياز شرعي و عرفي داشت اقدام مي نمايد و اين بدان معنا نيست که هميشه مردها اقدام به اين مسئله نمايند. سابعاً: اينکه گفته ايد همه زنها حتي از اديان و ملتهاي مختلف با حکم تعدد زوجات مخالفند حرف دقيق و صحييح نيست. زيرا چطور شده که در غرب با انواع گناه ها و بي بند و باريها و روابط نامشروع موافقند ولي خانمها ي مسلمان حتي با حلال خداوند نيز مخالف مي باشند؟بلكه فرهنگ جامعه وتربيت پذيري اجتماع دراين باره بسيار موثراست. در پايان آنچه گفته شده كه خواسته دروني وفطري زن عدم پذيرش چند همسري است،نشانه خوبي است برتك شوهري اما مانع چند زني نيست. در پايان بيان نکته اي حائز اهميت است و آن :اسلام در واقع با جواز تعدد همسر به شرط عدالــت در واقع تک همسري را ترويج مي کند
کد سوال : 2562
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چرا در قرآن آن مقدار که راجع به نماز _ روزه _ زکات _ نيکي و ... سخن گفته شده و بسيار تکرار و تاکيد شده راجع به حجاب امري که در ظاهر بسيار بسيار ضروري به نظر مي رسد گفته نشده حتي در تاريخ و جنگها و سفرهايي که حضرت محمد(ص) داشتند صحبت واضح و چنداني در اين مورد به چشم نمي خورد (البته غير از احاديث)؟
پاسخ : نخست بايد دانست که حجاب زنان در طول تاريخ با توجه به فرهنگ و رسوم قبايل و ملتها به گونه هاي مختلف رعايت مي شده زيرا زنان به عنوان ناموس خانواده هميشه مورد حمايت و حفاظت بوده اند. آنچه اسلام به آن پرداخته حجاب کاملتر و برتر مي باشد که براي توضيح بيشتر به نكاتى اشاره مى‏كنيم: 1- به نظر مى‏رسد حكم ايجاب حجاب در سال ششم هجرت تشريع گرديد. شاهد بر آن، آيات سوره نور است كه داستان معروف افك در آن آمده است. در همين زمان بود كه منافقين و اراذل و اوباش در صدد برآمدند با ايجاد شايعه درباره زنان پيامبر(ص) و با درست كردن مزاحمت‏هاى راهى براى زنان آزاده به بهانه كنيز انگاشتن آنها قلوب پيامبر و مسلمانان را جريحه‏دار بكنند. به دنبال اين اوضاع و شرايط بود كه خداوند آيات مربوط به پوشش را براى بازگويى به امت نازل فرمود. 2- آيات مربوط به حجاب در دو سوره از قرآن (نور و احزاب) آمده است. سوره نور، آيه 30 و 31 كيفيت پوشش را بيان مى‏كند. ابتدا مى‏فرمايد: بگو (اى پيامبر) براى مؤمنين و مؤمنات كه نگاه‏هايشان را كوتاه كنند يعنى هنگام نگاه به يكديگر به صورت خيره به هم نگاه نكنند. از نگاه به گونه وراندازى و استقلالى پرهيز كنند. آنگاه به زنان مومن خطاب كرده و مى‏فرمايد: «وليضربن بخمرهن على جيوبهن»؛ مى‏بايد روسرى خود را بر روى سينه و گريبان خويش قرار دهند»، V}(احزاب، آيه 59).{V هم به اين مطلب اشاره دارد. در اين آيه چنين آمده است: اى پيغمبر... به زنان مؤمن بگو كه جلباب‏هاي (روسري) خويش را به خود نزديك سازند. روشن است كه وقتى به زن بگويند روسرى ‏ات را به خود نزديك كن مقصود اين است آن را رها نكن، آن را جمع و جور كن و خود را با آن بپوشان. اطلاعات بيشتر درباره كيفيت خاص پوشش را از همان آيه 31 سوره نور كه گذشت بهتر مى‏توان استنباط كرد. 3- صاحب كشاف، وضع زنان را در پيش از نزول آيات حجاب چنين شرح مى‏دهد: زنان، گريبان‏هايشان گشاد و باز بود، گردن و سينه و اطراف سينه‏هاشان ديده مى‏شد و داخل روسرى‏ها را معمولاً از پشت سر برمى‏گرداندند (همان‏طور كه الان بين مردان عرب متداول است) و قهراً قسمت‏هاى گردن و بناگوش و سينه ديده مى‏شد، V}(كشاف، ج 3، ص 231).{V
کد سوال : 2563
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا در اسلام حق طلاق با مرد است آيا اگر زني به هر دليل همسر خود را مناسب نيافت محکوم به زندگي با اوست؟
پاسخ : از نظر اسلام حق طلاق با مرد است و دليلش اين است كه بالاخره يك زندگى جمعى نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسى را كه كمتر در مقابل عواطف و احساسات تحت تأثير قرار مى‏گيرد و از نظر مديريت جمعى قوى‏تر است، به عنوان مسؤول اداره زندگى مشترك معرفى كرده و حتى نفقه و هزينه اداره اين زندگى را هم بر او واجب نموده است. در اين كه نوع مردان از نظر مديريت و انعطاف‏پذيرى كمتر در برابر احساسات قوى‏تر از خانم‏ها هستند، شكى نيست. به عبارت روشن‏تر: زندگى مشترك نياز به مديريت دارد و يكى از شؤون اين مديريت مسأله اجراى طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست: 1- حق طلاق به دست مرد باشد، 2- حق طلاق به دست زن باشد، 3- هر دو به طور استقلالى اين حق را دارا باشند، 4- اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكى باشد، 5- اصلاً حق طلاقى وجود نداشته باشد. فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهى اوقات، جدايى و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است. فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد. فرض دوم و سوم آمار طلاق را بالا خواهد برد، و اين مسأله را بعضى از كشورهاى غربى تجربه كرده‏اند کما اين که در کشورهاي اروپايي از جمله فرانسه و... وضعيت چنين است و براساس برخي آمارها، علت طلاق در آن کشور 87درصد از سوي زنان بوده است و واضح است كه طلاق به عنوان يك راه خروج از بن‏بست و يك وضعيت اضطرارى و ناچارى پذيرفته شده است. پس تا ممکن است، بايد محدود باشد. توضيح آن كه، همان طور كه بعضى از كشورهاى غربى تجربه كرده‏اند سپردن اختيار طلاق به زن‏ها با توجه به احساساتى‏تر بودن و سرعت در اظهار عواطف فراوان خانم‏ها كه در علوم روان‏شناسى و جامعه‏شناسى روز نيز اثبات شده است، علاوه بر اين كه آمار طلاق را بالا مى‏برد (زيرا از نظر آمار غالبا خانم‏ها تقاضاى طلاق را دارند) باعث سستى كانون محبت خانواده نيز مى‏گردد و محبت زن را در دل مرد كاهش مى‏دهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديت‏هايى براى مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانم‏ها مى‏گردد. علاوه بر اين در شرايطى نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وى مى‏شود، از جمله طلاق وكالتى، طلاق قضايى و طلاق توافقى. بنابراين چنين نيست كه راه به كلى براى زن بسته باشد. اين مسأله نكات ديگرى نيز دارد. نكته ديگر اين كه اين مسأله از احكام امضايى صرف نيست و شارع در آن تأسيس‏هايى دارد. افزون بر آن احكام امضايى شارع نيز مانند احكام تأسيسى ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست.
کد سوال : 2564
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا در اسلام پس از طلاق، حق تملک فرزندان با پدر است حتي اگر زن از وضع مالي مناسب و شرايط عالي برخوردار باشد و خواهان نگهداري فرزندان باشد ميان او و پدر در صورتي که پدر نيز خواهان فرزندان باشد حق ايشان محفوظ است آيا مادر صرفا ظرفي براي حمل و زايمان فرزند است؟
پاسخ : روايات در اين زمينه بر چهار دسته تقسيم مى‏شوند كه در هر كدام روايات محكم و ضعيفى وجود دارد: 1- عمده روايات و مشهورترين آنها مبين دو سال براى پسر و 7 سال براى دختر را اعلام نموده‏اند اما مخارج بر عهده پدر است. 2- گروهى از روايات حضانت را به مادر مى‏دهند مادام كه ازدواج نكرده باشد اعم از پسر و دختر. از امام صادق(ع) نقل است: H}«سئل عن رجل طلق امرأته و بينهما ولد ايهما احق به. قال: المرأة مالم تتزوج{H؛ از امام صادق(ع) سؤال شد راجع به مردى كه همسرش را طلاق داده و براى آنها فرزندى است كدام يك از آن دو حق سرپرستى را دارد. فرمودند: مادر مادام كه ازدواج نكرده است». 3- رواياتى هم وجود دارد؛ حضانت را تا زمان [به حد] تميز رسيدن به مادر مى‏رساند و البته زمانى كه پسر نياز به پرورش مردانه دارد حضانت به پدر مى‏رسد و اين هم براى انتقال خلق و خوى مردانه و اين قسم هم تا زمانى است كه مادر ازدواج نكرده باشد. 4- عده‏اى از روايات هم حضانت را اعم از پسر يا دختر، تا هفت سالگى به عهده مادر گذاشته‏اند مگر اين كه خود مادر بخواهد حضانت به عهده پدر باشد. آنچه بيان شد، دسته‏بندى عمومى روايات بود و براى اين كه فلسفه اين عمل روشن شود توجه شما را به مطالب زير جلب مى‏كنيم: 1- بايد توجه داشته باشيد كه در قانون‏گذارى بايد به نوع انسان‏ها توجه نمود و به گونه‏اى قانون‏گذارى كرد كه مصالح و منافع جامعه تأمين گردد نه خواسته طبقه خاصى يا فرد و گروه ويژه و يا حتى بر اساس شرايط فردى، زمانى و طبقاتى تصميم گرفت. اما در خصوص حضانت كه تنها قانونى جزيى از مجموعه قوانين است بايد توجه داشته باشيم كه حضانت يك مسؤوليت است نه يك امتياز كه اگر مرد خواست از آن بهره مى‏گيرد و الا نه. از جانب ديگر در مقررات حقوقى حضانت فرزندان بصورت مطلق به مرد واگذار نشده است بلكه بايد صلاحيت‏هاى اخلاقى، فكرى، اجتماعى و ... وى احراز و تأييد گردد تا بتوان اين مسؤوليت را به وى سپرد. لذا اين‏گونه نيست كه اسلام به زمينه‏هاى رشد كودك بى‏توجهى روا داشته باشد بلكه بعد از احراز صلاحيت‏هاى لازم فرزندان را به پدر مى‏سپاريم و الاّ تحت قيموميت مادر قرار مى‏گيرند. 2- نكته ديگرى كه بايد مورد عنايت قرار بگيرد آن است كه مهر و عاطفه زمينه‏ساز رشد و ترقى هستند، ولى هدف آن نيست كه آدمى به جلب عواطف روى آورد بلكه هدف تعالى و ترقى است. در حالى كه مهر مادرى و پدرى هر دو براى رشد فرزند ضرورى است و حتى در صورت ناكامى فرزندان از اين مهر پدرى و مادرى بايد به ميزان حداقل از آن بهرمند شوند. لذا با توجه به تأثير آن در مراحل متفاوت رشد تدبيرى انديشيده شده تا فرزندان از حداقل آن برخوردار گردند. از همين روى در سنين نخستين زندگى كه عاطفه نقش مهم‏ترى را در رشد و ترقى ايفا مى‏كند بايد فرزندان نزد مادر باشند و اين حق به عهده مادر و به مادر سپرده شده تا حداقل نيازهاى عاطفى آنها تأمين گردد و بعد از آن حتى مهرورزى عاطفى بايد بر اساس الگوى جنسى خاص تأمين گردد مثلاً از نظر رشد فكرى و اجتماعى بايد زمينه الگوگيرى رفتارى و ظاهرى و ... براى پسرها و دخترها فراهم شود لذا پسر كه بعد از دو سالگى آماده الگوپذيرى است و بايد از مرد الگوگيرى كند، به پدر مى‏سپارند ولى دختر چون بايد از زن الگوگيرى نمايد همچنان تا 7 سالگى نزد مادر باقى مى‏گذارند تا مراحل الگوگيرى را بطور كامل طى كند. 3- اين سخن نيز بايد مورد غفلت قرار نگيرد كه آيا اگر به عنوان قانون، حق حضانت به مادر سپرده مى‏شد، زمينه بوالهوسى مردان فراهم نمى‏شد؟ چه به اندك بهانه‏اى سرناسازگارى آغاز كرده و بچه‏ها را رها كرده و بدنبال هوى و هوس خود مى‏رفتند و از جانب ديگر آيا گمان مى‏كنيد؛ اگر حق حضانت به عنوان قانون بر عهده زنان قرار مى‏گرفت زمينه ازدواج مجدد براى زنانى كه تجربه شكست در ازدواج اول را داشته‏اند فراهم مى‏شد؟ چه مردان كمتر حاضر هستند مخارج فرزندان مرد ديگرى را پرداخت كنند در حالى كه عادتاً براى تمام مراحل زندگى و تمام سنين عمر زمينه اشتغال و درآمد براى خانم‏ها فراهم نيست!؟ 4- در كنار پاسخ‏هاى متعدد ارائه شد يك جواب كلى به تمام سؤالات از اين قبيل كه در زمينه فلسفه حقوق مطرح مى‏شود، وجود دارد كه شما مى‏توانيد با مراجعه به كتب فلسفه حقوق و نظام حقوقى اسلام و فلسفه سياست از انتشارات مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى(ره) مراجعه كنيد. به هر حال در اينجا به اختصار به يكى از آن ادلّه اشاره مى‏كنيم. مطابق اعتقاد ما مسلمانان خداوند يكى است يعنى معتقديم به توحيد و اين توحيد تنها وحدانيت در خالق بودن نيست. به عبارت واضح‏تر نه تنها خالق هستى يكى است، مدبّر عالم نيز يكى است و تدبير آن نيز بر اساس حكمت و قوانين برخواسته از حكمت و انديشه است. و قانون گذار اصلى كه بر اساس آن به تمام هستى حاكميّت دارد اوست چون او بر تمام مصالح و منافع آگاهى كامل دارد و لذا حتى اگر ائمه هدى(ع) قانونى را بيان مى‏كنند و يا حكمى را مى‏فرماييند در واقع حكم و قانونى الهى خداوند است نه قانونى كه خود آن را وضع كرده‏اند. بنابراين كسى جز خداوند صلاحيت قانون‏گذارى را ندارد چون تنها او به تمام عالم و مصالح و منافع انسان‏ها آگاهى كامل و جامع دارد. حال با تكيه بر اين اصول اعتقادى كه آنها را با استدلال و برهان پذيرفته‏ايم بايد به آنچه او مى‏گويد پايبند باشيم البته نه چون مجبور هستيم بلكه چون بهترين قانون است و بر اساس كامل‏ترين مصلحت‏انديشى جعل شده است و لذا در قانونى كه قانون‏گذار آن خداوند است بايد مورد پذيرش و عمل ما مسلمانان قرار گيرد.
کد سوال : 2565
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مي توان از بديها دور شد مثلا: کسي نماز مي خواند، کارهاي مذهبي ديگر انجام مي دهد، ولي اگر کار بدي باشد باز هم شيطان آن را وسوسه مي کند که او مجبور مي شود آن کار را انجام مي دهد و يا به طور ديگر آن به اين کار عادت کرده است: آيا راه حلي وجود دارد؟
پاسخ : ستيز و مجاهده با شيطان کاري مستمر و دايمي است و تا انسان در اين عالم زنده است و زندگي مي کند ادامه دارد. و دام هاي شيطان براي انسان هاي با تقوا و داراي کمال و شناخت بيشتر، ظريفتر و پيچيده تر و مخفي تر است. نخستين گام در مبارزه با شيطان اين است که اطاعت از او را به تدريج کم نموده و به آهستگي از شبکه هاي دام او خارج شويم هر چند در اين مبارزه ممکن است پاي انسان بلغزد و در مورادي فريب او را بخورد. هر چقدر ارتباط انسان با خداي متعال و معرفت نسبت به او عميق تر و گسترده تر باشد، تسلط شيطان بر او کمتر است. چنانچه خداي متعال در اين مورد مي فرمايد: A}انه ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوکلون{A ؛ M}شيطان تسلطي بر کساني که مؤمن بوده و بر پروردگارشان توکل مي کنند ندارد{M (نحل، آيه 99)و نيز مي فرمايد: A}ان عبادي ليس لک عليهم سلطان{A؛ M}تو (شيطان) بر بندگان خاص من تسلط و نفوذي نداري{M ؛V}(اسراء، آيه 65){V. به طور کلي کار شيطان وسوسه کردن است و با پناه بردن دائمي به خداوند و ارتباط پيوسته با او و توسل و ربط با اولياي الهي(ع) مي توان از اين وسوسه ها رها شد و يا آن را به حداقل رسانيد و شيطان را تسليم نمود، چنانچه در روايت داريم که پيامبر بزرگ اسلام(ص) فرمودند: شيطان من به دست من مؤمن و رام گرديد. پس بهترين راه حل، توجه کامل و دايمي به خداوند متعال و اوليائش و خود را در قلعه استوار و نفوذ ناپذير او و اولياي پاک او درآوردن و رعايت کامل تقواي الهي کردن است.
کد سوال : 2566
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : کسي که چشم ندارد و نمي تواند ببيند که ديگران چه چيزهائي دارند ولي او ندارد و حسودي مي کند و مي خواهد چيزهائي که ديگران دارند از بين ببرد و يا از بين بروند. چه راه حلي براي برطرف کردن آن وجود دارد؟
پاسخ : ريشه اصلي حسادت، راضي نبودن به کار و تقدير خداوند است و انسان حسود در واقع به تقديرات و مشيت و خواست خداوند معترض است. در روايتي از حضرت صادق(ع) چنين آمده است: اصول و ريشه هاي کفر و عصيان سه چيز است: حرص و تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد و اما تکبر سبب شد ابليس از فرمان خدا سرپيچي کند و اما حسد سبب شد که يکي از فرزندان آدم(ع) ديگري را به قتل برساند V}(تفسير نمونه، ج 6 ، ص 107، چاپ دوازدهم){V و نيز در روايتي آمده است که خداوند مي فرمايد: انسان حسود نسبت به نعمت هاي من بر بندگانم خشمناک است و از قسمت هايي که ميان بندگانم قايل نشده ام ممانعت مي کند، هر کس چنين باشد نه او از من است و نه من از اويم V}(تفسير نمونه، ج 9 ، ص 327 ، چاپ دوازدهم){V و در حديث ديگري از حضرت صادق(ع) مي خوانيم: آفت دين و ايمان سه چيز است: حسد و خودپسندي و فخرفروشي V}(همان){V. بنابراين بايد توجه داشت که: اولا: حسدورزي چيزي از فرد مورد حسد نمي کاهد و باعث سلب نعمت او نمي شود بلکه اين فرد حسود است که دايم در حال غصه خوردن و ادب شدن است و از سعادت و تلاش خويش غافل شده و تمام توجهش به فردي است که به او حسادت مي ورزد. ثانيا: همان خداوندي که اين نعمت را به شخص مورد حسد عطا کرده اگر به خير و صلاح ما نيز باشد با دعا و درخواست به ما نيز اين نعمت را عطا مي کند. ثالثا: بايد به حکمت و مشيت و تقدير الهي خشنود بود و اطمينان داشت که خداوند عادل محض است و نعمت هايش را براساس عدل و حکمت بين بندگانش قسمت مي کند، بايد کار و امور را به او واگذار نمود و چه بسا نعمتي که به ديگري داده به صلاح ما نباشد و ما ندانيم. رابعا: به جاي صرف وقت و هزينه و اعصاب براي توجه به نعمت هاي ديگران و سلب آن، بايد به خود و نعمت هاي خود پرداخت و مطالعه نمود که خداوند چه نعمت هايي به ما عنايت فرموده که از عهده شکر يکي نيز بر نمي آييم و سپاس اين نعمت ها ما را از توجه به ديگران باز مي دارد، آيا داشتن چشمي بينا و گوشي شنوا و قلبي سالم و کليه اي بي عيب که هر کدام ميلياردها تومان ارزش دارند بلکه به قيمت در نمي آيند نعمت هاي کمي مي باشند؟ خامسا: حسادت گذشته از گناه کبيره بودنش، حداکثر باعث سلب نعمت از ديگري مي گردد ولي نعمتي به انسان نمي افزايد و انسان عاقل به چيزي که باعث کمال او نشود رو نمي آورد.
کد سوال : 2567
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره>احكام
پرسش : من مدتي است كه دچار شك و ترديد شده ام شك در تميز بودن بدن شك در تميز بودن لباس خود و ديگران شك در نماز حتي شك به صندليهاي اتوبوس و ميني‏بوس كه آيا تميز هستند يا نه همين شك باعث شده دچار گناه بزرگ اسراف شوم اين شك باعث تنفر من از شوهر و تنفر شوهر از من شده است ببخشيد مي خواهم بي پروا صحبت كنم مي خواهم با شما راحت صحبت كنم مرا ببخشيد. خدا نكند چيز نجسي با بدنم تماس پيدا كند توالت كه مي روم در،‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ ديوار، آفتابه همه چيز را نجس مي دانم اگر لباسم به آفتابه يا ديوار توالت برخورد كند حتما بايد درآورم و بشويم بعد از توالت چه چيز نجس (مثلا پاشيدن آب از كاسه توالت) به پايم برسد چه نرسد بايد مدتها پاهايم را بشويم با آب خالي هم دلم راضي نمي شود. بايد حتما با ريكا يا مايع صابون بشويم آن هم نه يكبار نه دوبار بلكه شايد ده بار خودم هم از اين وضع خسته شده ام با توجه به اينكه الان حامله هستم و خم شدن برايم مشكل است ولي توجهي به اين چيزها ندارم حتما بايد بعد از توالت پاهايم دستهايم را چندين بار آب بكشم فكر مي كنم نجاستي در عمق دست و پايم فرو رفته كه با يك بار‏ دوبار پاك نمي شود غسل جنابت كه مي خواهم بكنم بايد دوبار بدنم را ليف و صابون دو سه بار زير آب بگيرم و چندين بار غسل كنم تا دلم راضي شود. بعد از نزديكي با شوهرم، خودم و شوهرم را نجس ترين موجود تصور مي كنم، سر شوهرم داد مي زنم مبادا بدنت حين حمام رفتن به در، ديوار يا جايي برخورد كند، حتي چارچوبهاي در را نجس تصور مي كنم موقع رد شدن لباسم را جمع مي كنم كه مبادا لباسم با چارچوبه در يا ديوار تماس پيدا كند، راستش را بخواهيد اين كارها فقط براي اين است كه فكر مي كنم اگر اين كارها را انجام ندهم نمازم مورد قبول واقع نمي شود، همين كارها باعث شده نماز خواندن برايم سخت باشد، موقع وضو چندين بار شك مي كنم، وضو كه تمام مي شود، شك مي كنم، نكند لاي انگشتانم را دست نكشيدم، نكند مس سر يا پا را انجام ندادم، براي هر نماز بايد دو يا سه بار وضو بگيرم تا دلم راضي شود، حال نماز را كه شروع مي كنم، شك در نماز شروع مي شود،‌ مجبورم يك نماز را چندين بار بشكنم و هر نمازي را دو يا سه بار بخوانم. حال از شما مي خواهم مرا راهنمايي كنيد.
پاسخ : الف) بايد بدانيد كه وسواس يك مرض جسمى و روحى است كه بايد به متخصصين اعصاب و روان مراجعه كنيد و آن را معالجه نماييد. ب ) از نظر شرعى وسوسه از شيطان است و نبايد از آن پيروى كرد. در روايت هست كه: »شيطان دوست دارد شما از او پيروى نماييد«. پس سعى كنيد مثل همه مردم و غسل كنيد. پيامبر اكرم(ص) فرموده است: «مقدار آب لازم براى وضو حدود يك كيلو و براى غسل حدود سه كيلو است». بعد مى‏فرمايد: «مردمى بعد از من مى‏آيند كه اين مقدار را كم مى‏شمارند، اين‏ها از امت من نيستند». ج ) اسلام يك دين سهل و آسانى است كه خود پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «من براى شما يك دين آسان آورده‏ام» آن وقت اگر بنا باشد يك وضو و يا غسل اين قدر وقت انسان را بگيرد و به اين اندازه مشكل باشد، اين چه دين آسانى خواهد بود؟ از طرفى اگر كسى خلاف آنچه كه پيامبر(ص) و ائمه(ع) دستور داده‏اند، عمل نمايد اين دهن كجى به آنان محسوب مى‏شود و گناه بزرگى است؛ مثلاً پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «چيز نجس را بعد از برطرف شدن عين نجاست يك مرتبه كه زير آب جارى شستيد پاك است»، آن وقت اگر شما بيشتر از اين آب مصرف كرديد اين هم خداي ناكرده اهانت به پيامبر(ص) است (زيرا معنايش اين است كه آنچه پيامبر(ص) فرموده درست نيست و اين كار من صحيح است) و از طرفى مصرف بيشتر از مقدار لازم آب اسراف است كه از گناهان كبيره محسوب مى‏شود. با توجه به آنچه گفته شد بايد بگوييم كه غسل به آن كيفيتى كه شما نوشته‏ايد لازم نيست و هيچ مجتهدى چنين كارى را اجازه نداده است. بنابراين سعى كنيد از اين به بعد به طور معمولى و مثل همه خانم‏هاى ديگر غسل انجام دهيد و شستن داخل گوش و بينى لازم نيست، ظاهر آن را بشويي کفايت مي کند. مراحل اصلى غسل (كه در چند دقيقه به پايان مى‏رسد) عبارت است از: 1- نيت؛ براى نيت كردن هم لازم نيست گوش‏ها را بگيريد و به زبان چيزى بگوييد؛ بلكه همين‏قدر كه قلباً مى‏دانيد براى چه كارى به حمام آمده‏ايد و نيت شما انجام غسل است، كفايت مى‏كند. 2- بعد از نيت سر و گردن را بشوييد، 3- بعد تمام طرف راست تا کف پا و سپس تمام طرف چپ را بشوييد. پس اين دقت‏هايى كه نوشته‏ايد هيچ لزومى ندارد و وظيفه شما اين است كه به طور معمولى غسل كنيد و به شك‏هاى خود اعتنا ننماييد؛ زيرا شك آدم وسواس هيچ اعتبارى ندارد و اصلاً بالاتر از سياهى كه رنگى نيست، شما ولو به نظر خودتان غسل باطل انجام مى‏دهيد، باز اعتنا نكنيد و از اين به بعد به طور معمولى غسل نماييد و مسؤوليت آن را نيز ما به عهده مى‏گيريم. وسواس عبارت است از افكار و انديشه‏ها يا اعمال و رفتارهاى ناخواسته و غيراختيارى كه پى‏در پى و بدون اراده شخص به ذهن فرد مى‏آيد و نمى‏تواند به سادگى آن فكر يا عمل را از خود دور كند. اين حالت باعث ايجاد اضطراب شده و شخص جهت خنثى كردن آن و رسيدن به آرامش، به اعمال يا افكارى روى مى‏آورد و مكرراً در عمل يا در ذهن خود آن را تكرار مى‏كند و خود را در برابر آن اعمال و يا افكار مجبور احساس مى‏كند مثل تكرار افكارى اذيت‏كننده در ذهن يا تكرار آب كشيدن دست خود يا ترديد در طهارت و نجاست لباس يا بدن خود و نظاير آن. بنابراين دقت در طهارت و نجاست اگر از حد عادى خارج شود و بدون اختيار فرد دست يا ظرفى را آب مى‏كشد و اين عمل به گونه‏اى تكرار شود كه غيرمتعارف باشد، وسواس است و بايد درمان شود. گام اول براى غلبه بر اين بيمارى، شناخت آن به عنوان يك روند مزاحم است كه بحمداللَّه شما اين مرحله را به خوبى پشت سر گذاشته‏ايد. اكنون نوبت آن است كه با اقدام‏هاى جدى، براى هميشه خود را از اين مهلكه نجات دهيد. براى از بين رفتن حالت وسواس راه‏هايى وجود دارد كه از جمله آنها مى‏توان عوامل زير را برشمرد: 1) يادگيرى مسائل شرعى به نحو صحيح. 2) توجه به مفاسدى كه وسواس به دنبال دارد؛ مانند از بين رفتن تمركز فكرى و اختلال در امور زندگى و بازماندن از انجام تكاليف شرعى. 3) مطالعه كتابهايى كه در اين زمينه نوشته شده است؛ مانند كتاب »وسواس« تأليف مرحوم مصطفى زمانى. 4) توجه داشته باشيم كه گمان به نجاست تكليف آور نيست بلكه در صورتى اجتناب لازم است كه انسان يقين به نجاست داشته باشد. 5) همان طور كه مى‏دانيم در زمان پيامبر اكرم)ص( و ائمه اطهار)ع( با اين كه آب لوله‏كشى و امكانات بهداشتى فعلى موجود نبوده است مسلمانان به طورعادى زندگى مى‏كردند و در خصوص طهارت و نجاست مشكل خاصى نداشتند. 6) توجه به اين كه يقين شخص وسواس براى وى معتبر نيست بلكه در پاك شدن و نجس شدن اشياء بايد به نظر عرف مراجعه كند و در آب كشيدن اشياء و انجام غسل به طور عادى و مانند عرف عمل كند. 7) شما مى‏دانيد كه خداوند تكليف شاق براى بندگان خود معين ننموده است بنابراين عزم خود را جزم نماييد و تصميم بگيريد كه براين دشمن درونى غلبه نماييد. برنامه‏هاى زير را عمل كرده و به حصول نتيجه يقين داشته باشيد: الف) ذكر «H}لا اله الا الله»{H و H}«لا حول ولا قوه الا بالله»{H را بسيار بگوييد. ب) شب‏ها موقع خوابيدن و آرامش بدن در بستر بارها اين جملات را با خود بگوييد: من به خواست خداوند قطعا خواهم توانست براين بيمارى وضعف غلبه نمايم من براى غلبه براين وسوسه‏ها كاملا نيرومندم. من از ضعف و زبونى بيزارم و بر ترك اين عادت ناپسند مقتدرم. اميد است با عمل به مضامين فوق به زودى سلامت كامل رفتارى خود را بازيابيد. استعاذه و پناه بردن به خداوند را با خواندن سوره‏هاى فلق و ناس و نيز تكرار H}«اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم»{H و H}«لا حول ولا قوه الاّ بالله»{H فراموش نكنيد. يكى از دوستان خوب و مورد اعتمادتان را براى مشورت برگزينيد. ايشان نيز دائماً ضرورت تغيير رويه را به شما يادآور شود تا مقدارى از بايدهاى ناخواسته شما كاهش يابد. ج) به دليل اين كه معمولاً وسواس‏هاى عملى ملازم با وسواس فكرى است سعى كنيد فكر خود را كنترل نماييد. براى كنترل فكر راه‏كارهاى زير را به كار گيريد: 1- از تنهايى و قرار گرفتن در محيطهاى خلوت اجتناب كنيد. 2- هيچ‏گاه بيكار نباشيد و همواره با برنامه‏ريزى صحيح اوقات خود را با مطالعه، تفريح، ورزش و ساير كارها پركنيد. 3- هرگاه فكر مزاحمى به ذهنتان خطور كرد با پرداختن به كارى مانند مطالعه يا كارهاى ديگر، فكر خود را آزاد كنيد. 4- هر روز حدود نيم الى يك ساعت به ورزش مورد علاقه بپردازيد و سعى كنيد ورزش را به عنوان يك كار بسيار ضرورى و مفيد هيچ‏گاه ترك نكنيد. با توجه به آنچه ذكر شد، آگاهى و باور داشتن مسائل و مطالب زير به حل مشكل شما كمك مى‏كند: اولاً نمى‏توان چيز نجس را پاك فرض كرد، اما بر طبق فتواى مراجع عظام تقليد تا به نجاست چيزى يقين پيدا نكرده‏ايم آن چيز پاك است. ثانياً راه نجس شدن چيزهاى پاك آن است كه چيز پاك با چيز نجس برخورد بكند و يكى از آن‏ها و يا هر دو به قدرى مرطوب باشند كه رطوبت اولى در دومى اثر كند، در اين صورت مى‏شود گفت شى‏ء پاك نجس شده است. ثالثاً اين تأثير را يا بايد خود ما به عينه مشاهده كنيم يا از شهادت دو شخص عادل، به نجس شدن اشياء پاك اطمينان حاصل كند. پس با اين اوصاف به ندرت اتفاق مى‏افتد كه اشياء پاك نجس شوند و پاك نگهداشتن اشيايى كه ما با آن‏ها سر و كار داريم بسيار ساده و بى‏زحمت است. بنابراين تا شما با چشم خود نديده‏ايد كه مثلاً پيچ تلويزيون با دست مرطوبى كه آن نيز با شى‏ء نجسى مثلاً ادرار يا خون تماس پيدا كرده و از اين طريق مرطوب شده است نمى‏توانيد بگوئيد پيچ تلويزيون نجس است. بنابر اين از خيلى چيزها كه فكر مى‏كنيد نجس مى‏باشند در حقيقت نجس نيستند و محكوم به طهارت مى‏باشند و اگر اين مسأله را به خانواده هم بياموزيد و آن‏ها هم متوجه شوند كه پاك نگهداشتن اشياء چندان مشكل نيست قطعاً با شما همكارى خواهند كرد. همه اشياء به خودى خود پاكند، مگر با چيز نجس تماس حاصل كند و آن چيز به قدرى مرطوب باشد كه اين چيز هم‏تر شود و يا خود آن چيزتر باشد و شى‏ء نجس را تر كند. همچنين تا با چشم خود نديده‏ايم و يا دو نفر انسان عادل براى ما شهادت ندهند نمى‏توانيم چيزى را كه پاك بوده نجس فرض كنيم. و ضمنا پس از نزديکي تنها جايي از بدن شما و شوهرتان نجس است که با مني برخورد داشته باشد و ساير نقاط بدن پاک است و علاوه اگر دست هاي او هم نجس شده باشد با شستن زير شير آب پاک مي شود و عرق بدن هم در اين حال پاک است و نيز در و ديوار دستشويي يا حمام محکوم به طهارت و پاکي است مگر آن که يقين کنيد نجس شده است.
کد سوال : 2568
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : اخيرا بنده در جهت بازسازي معنوي بار فرهنگي اردوهاي زيارتيمان را بيشتر کرده ام فقط راجع به موردي اطلاعات کمتري دارم و آن هم چاه مجاور مسجد مقدس جمکران است که داخل آن عريضه مي اندازيم در صورت آگاهي بيشتر لطفا من را مستفيض نماييد.
پاسخ : مرحوم حاج شيخ عباس قمى در كتاب مفاتيح‏الجنان مى‏فرمايد در كتاب تحفة الزائر از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه هرگاه تو را حاجتى به سوى خداى تعالى باشد يا از امرى خائف باشى در كاغذى اين عبارات را بنويس H}«بسم اللَّه الرحمن الرحيم اللهم انى اتوجه اليك»{H تا آخر كه در مفاتيح هست و در آخر آن حاجت خود را بنويس و آن را پيچيده در گلوله‏اى از گِل قرار بده و در آب جارى (مثل آب رودخانه) يا در چاهى بينداز (انشاءاللَّه) خداوند به زودى گشايش در كارت ايجاد مى‏كند،V} (مفاتيح‏الجنان، ص 974){V ولى در روايات صحبت از چاه خاصى مثل چاه جمكران نشده است و در اين خصوص مستندي نداريم.
کد سوال : 2569
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : رشته تحصيلي اينجانب حقوق است محتواي اين رشته بگونه اي است كه بسيار بايد مطالعه كني و روي مطالب آن بسيار تمركز داشته باشي گاهي اوقات من احساس مي كنم بيشتر فكر و وقت من صرف مطالعه كتب حقوقي مي شود حال آنكه من در كتب مذهبي كه مطالعه مي كنم بسيار انسان را به ياد خدا و تفكر در خلقت و ... مي كند. حال من سردرگمم كه آيا اينكه من وقت زيادي را صرف مطالعه كتب حقوقي مي كنم كار اشتباهي مي كنم يا خير؟
پاسخ : در دين مبين اسلام عبادت دامنه بسيار گسترده اي دارد و منحصر در نماز و روزه و ساير عبادت هاي مشهور نمي باشد. مثلا در روايات زيادي تفکر عبادت شمرده شده و در حديثي آمده که بيشتر عبادت ابوذر غفاري تفکر بود و در حديث داريم که عبادت داراي ده جزء است، نه جزء آن در روزي حلال است. آنچه به کار انسان جهت و ارزش مي بخشد انگيزه و نيت او است مي توان با نيت خدايي و خالص در هر حال و در هر کار و شغلي مشغول عبادت خداوند بود. در مقطع کنوني به جوانان تحصيل کرده و داراي مدارج عالي علمي که خدمتگزار دين و ملت و کشور باشند و نيازهاي موجود را برطرف سازند و صادقه به مردم خدمت کنند نياز مبرم وجود دارد و شايد درس خواندن و تحصيل با انگيزه خدمت به دين و مردم از بالاترين عبادت ها محسوب گردد. شما مي توانيد از همان فرصت هاي اندک براي عبادت و ياد خداوند بهره هاي فراوان ببريد، چون در عبادت و ياد خداوند کيفيت و عميق بودن توجه از کميت و مقدار آن اهميت ويژه اي دارد. مي توان با نظم در کارها و برنامه ريزي درست و هدفدار، هم به خوبي از عهده تحصيل برآمد و هم به عبادت و تفکر و ياد خداوند پرداخت.
کد سوال : 2570
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : مي خواستم نظر پيشوايان ديني خودمان را در مورد ورزش بدانم.
پاسخ : ورزش هدفمند مورد توجه پيشوايان دين اسلام بوده و هست. ورزشي که باعث تقويت قدرت جسماني انسان شود و يا او را در جهت مبارزه دشمنان دين ياري کند (مانند تيراندازي و سوارکاري) در دين مبين اسلام بيشتر مورد توجه است. قرآن کريم به مناسبت هاي مختلف قدرت جسماني را يکي از مشخصه هاي انسان هاي برگزيده اعلام مي فرمايد. به عنوان مثال علت انتخاب طالوت به فرماندهي و رهبري عده از بني اسرائيل قدرت علمي و جسمي او عنوان شدهV} (بقره، آيه 247).{V و يا قدرت جسماني قوم هود به عنوان يک نعمت «ارزشمند» يادآوري شده V}(تفسير نمونه، ج 6، ص 228).{V اميرالمؤمنين علي(ع) در دعاي کميل عرضه مي دارد: H}«قو علي خدمتک جوارحي؛{H خدايا در راه خدمتت اعضاي بدنم را تقويت کن و قدرت بده». در بعضي از رشته ورزشي هدفمند روايات خاص وارد شده که در ذيل تقديم مي گردد: T} تيراندازي و سوارکاري:{T رسول خدا(ص) آيه شريفه A}«واعدو لهم ماستطعتم من قوه...؛ {A هر چه در توان داريد از نيرو و اسب هاي آماده بسيج کنيد...» V} (انفال، آيه 60).{V در تفسير «قوه» فرمودند: قوه يعني تيراندازي. رسول خدا(ص) فرمودند: «محبوب ترين سرگرمي (بندگان) نزد خداي متعال اسب سواري و تيراندازي است» و نيز فرمودند: «کسي که تيراندازي را ياد بگيرد و سپس از روي بي علاقگي آن را رها کند کفران نعمت کرده است». و نيز در فرمايش ديگري فرمود: «... بدانيد خداي عز وجل به سبب يک تير صد نفر را به بهشت مي برد: کسي آن را بسازد و کسي که آن را براي مجاهدان خريداري کند و کسي که آن را در راه خدا پرتاب کند» V} (محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، ج 5، ص 2138).{V T} کشتي:{T رسول خدا(ص) شبي وارد خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شد و به امام حسن و امام حسين(ع) فرمودند: برخيزيد و کشتي بگيريد و آن دو برخاستند و کشتي گرفتند.