کد سوال : 2511
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : حقيقت انسان چيست؟
پاسخ : بنا بر نظر برخي دانشمندان مانند الکسيس کارل، انسان موجودي ناشناخته است اما عظمت حقيقت انسان را شايد در اين کلام بلند بتوان نمايش داد که امام صادق(ع) فرموده است: H}«من عرف نفسه فقد عرف ربه»{H؛ هر کس خودش را شناخت همانا پروردگارش را شناخته است.»، V}(مصباح الشريعه، ص 13){V
با نگاهي نو به اين حديث مي توان گفت هر کس خداوند را به خوبي بشناسد، حقيقت انسان را به خوبي درک کرده است. حقيقت انسان نفخه اي از روح خداست که قابليت تجلي صفات جمال و جلال را دارا مي باشد از اين رو از انسان به عنوان خليفه خدا ياد شده است.
و همان گونه که ذات غيبي خداوند از دسترسي افکار و اوهام به دور است. گستره توانمنديهاي روح آدمي نيز به آساني قابل شمارش و شناخت نيست.
تنها مي توانيم به انواع کارکردهاي روح آدمي و مراتب تدبير او اشاره کنيم.
روح آدمي که حقيقت او را تشکيل مي دهد. در يک مرتبه تدبير کننده رشد و فعاليت هاي فيزيولوژي بدن مي باشد. در مرتبه فراتر حواس پنجگانه و ادراکات حسي را تدبير مي کند. در مرتبه فراتر نيروي شهوت و غضب و خيال آدمي را تدبير مي کند. و در مرتبه فراتر نيروي عقل و قوه تشخيص درستي و نادرستي را تدبير مي کند. و در مرتبه بالاتر قلب و نيروي گرايش به صورت شوق با تنفر را تدبير مي کند.
البته هر يک از صاحبان علوم براي انسان تعريفي دارند. به طور مثال برخي انسان را حيوان ناطق ناميده اند. که در حقيقت جنس و فصل مميز منطقي او را از ديگر موجودات تبيين کرده اند. و برخي به شرح اسم انسان اکتفا کرده اند که حقيقت او را از «انس يا نسيان» دانسته اند و برخي از نظريه پردازان غربي حقيقت انسان را تفکر او يا قدرت شکاکيت او دانسته اند. براي آگاهي بيشتر در اين باره ر.ک به:
1. دهنوي، حسين، انسان شناسي ، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره).
2. رجبي، محمود، انسان شناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، زمستان 1379.
3. واعظي احمد، انسان از ديدگاه اسلام، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، تهران 1377.
4. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 4، مؤسسه امام صادق(ع)، قم ، زمستان 1375.
5. نصري، عبدالله، مباني انسان شناسي در قرآن، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تابستان 1379.
کد سوال : 2512
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : ترتيب نزول سوره هاي قرآن و در صورت امکان ترتيب نزول آيات آن را بيان كنيد.
پاسخ : T}السور المکيه{T
ترتيب النزول السوره ترتيب المصحف
1 العلق 96
2 القلم 68
3 المزمل 73
4 المدثر 74
5 الفاتحه(1) 1
6 المسد 111
7 التکوير 81
8 الاعلي 87
9 الليل 92
10 الفجر 89
11 الضحي 93
12 الشرح 94
13 العصر 103
14 العاديات 100
15 الکوثر 108
16 التکاثر 102
17 الماعون 107
18 الکافرون 109
19 الفيل 105
20 الفلق 113
21 الناس 114
22 التوحيد 112
23 النجم 53
24 عبس 80
25 القدر 97
26 الشمس 91
27 البروج 85
28 التين 95
29 قريش 106
30 القارعه 101
31 القيامه 75
32 الهمزه 104
33 المرسلات 77
34 ق 50
35 البلد 90
36 الطارق 86
37 القمر 54
38 ص 38
39 الاعراف 7
40 الجن 72
41 يس 36
42 الفرقان 25
43 فاطر 35
44 مريم 19
45 طه 20
46 الواقعه 56
47 الشعراء 26
48 النمل 27
49 القصص 28
50 الاسراء 17
51 يونس 10
52 هود 11
53 يوسف 12
54 الحجر 15
55 الانعام 6
56 الصافات 37
57 لقمان 31
58 سبا 34
59 الزمر 39
60 غافر 40
61 فصلت 41
62 الشوري 42
63 الزخرف 43
64 الدخان 44
65 الجاثيه 45
66 الاحقاف 46
67 الذاريات 51
68 الغاشيه 88
69 الکهف 18
70 النحل 16
71 نوح 71
72 ابراهيم 14
73 الانبياء 21
74 المؤمنون 23
75 السجده 32
76 الطور 52
77 الملک 67
78 الحاقه 69
79 المعارج 70
80 النبا 78
81 النازعات 79
82 الانفطار 82
83 الانشقاق 84
84 الروم 30
85 العنکبوت 29
86 المطففين 83
T}السور المدنيه{T
87 البقره 2
88 الانفال 8
89 آل عمران 3
90 الاحزاب 33
91 الممتحنه 60
92 النساء 4
93 الزلزال 99
94 الحديد 57
95 محمد 47
96 الرعد 13
97 الرحمان 55
98 الانسان 76
99 الطلاق 65
100 البينه 98
101 الحشر 59
102 النصر 110
103 النور 24
104 الحج 22
105 المنافقون 63
106 المجادله 58
107 الحجرات 49
108 التحريم 66
109 الجمعه 62
110 التغابن 64
111 الصف(2) 61
112 الفتح 48
113 المائده(3) 5
114 برائت 9
V}(التمهيد، ج 1، صص 135 _ 138){V
البته اختلاف جزئي در برخي منابع هست که در پي نوشت به آن اشاره شده است.
پي نوشت:
1. سقطت الفاتحه من روايه ابن عباس، فأثبتناها علي روايه جابربن زيد: الاتقان: ج 1، ص 25 و علي نص تاريخ اليعقوبي: ج 2، ص 26.
2. جعل الزرکشي في البرهان سورة الصف بعد التحريم و قبل الجمعة.
3. قدم الزرکشي في البرهان البراءة علي المائدة، و جعل هذه الاخيرة آخر السور.
کد سوال : 2513
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : خيلي دوست دارم در هنگام کار، تحصيل، ارتباط با ديگران و ... حواسم به اين باشد که هر عملي و هر حرکتي بايد براي خدا باشد ولي مدام حواسم پرت مي شود گهگاهي دلم حالت انقباض و بعضي وقتها حالت انبساط دارد اين انقباض و انبساط به چه دليل هستند و چگونه مي توانم به طور مداوم انبساط دل داشته باشم؟
پاسخ : نخست بايد دانست انقباض و انبساط روحي لازمه زندگي دنياست و به هر مقدار انسان در سير به سوي خداوند بيشتر کوشا باشد و در مقام معنوي سير «من الله الي الخلق في الخلق الي الله» قرار داشته باشد حالت انقباض و انبساط روحي او بيتشر خواهد بود تا آنجا که پيامبر اسلام(ص) براي جبران انقباض روحي خود روزانه 25 بار يا 70 بار استغفار داشت و خودش را به اندازه اي در مشقت و سختي قرار مي داد که آيه نازل شد. A} «طه ما انزلنا عليک القرآن لتشقي؛{A طه قرآن را بر تو فرو نفرستاديم که خودت را به مشقت و سختي بياندازي» V}(طه، آيه 1 و 2).{V
علاوه بر اين که حالت انقباض و انبساط، جلوه اي از «وصل و هجران» و «خوف و رجا» مي باشد که لذت ارتباط با خداوند را دو چندان مي کند و به سير معنوي انسان عمق بيشتر مي دهد به همين جهت گفته شده است «ولاء و بلا» در دنيا براي اوليا خدا قرين همديگر مي باشد.
بنا بر آنچه گفته شد اقتضاي دنيا آميختگي انبساط و انقباض است. البته مي توان صبغه انبساط را در زندگي بيشتر کرد چنان که در نهج البلاغه از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده : H}‹‹ان للقلوب شهوه واقبالا وادبارا››.{H
قلب انسان گاه اقبال به خدا و معنويات دارد و گاه پشت مي كند. در اين رابطه فرموده اند: در هنگام اقبال دل به مستحبات و مندوبات بپردازيد و در صورت ادبار به واجبات اكتفا كنيد. البته هر قدر انسان مجاهده نفس بيشتري كند و با خدا و قرآن و اهل بيت (ع) انس بيشتري گرفته و دل از هواهاي نفساني تخليه كند به تدريج اقبالش بيشتر شده و به صورت ملكه راسخه در مي آيد. آن گاه است كه در همه حالات به ياد خدا و متوجه اوست و هيچ چيز نمي تواند او را از محبوب حقيقي باز دارد. اين همان حالتي است كه ازآن تعبير به ‹‹نماز دائم›› شده است :
P} خوشا آنان كه الله يارشان بي{E}به حمد و قل هوالله كارشان بي{P
P}خوشا آنان كه دايم در نمازند{E}بهشت جاودان ماوايشان بي{P
کد سوال : 2514
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : لطفاً در مورد عالم ذر و جريان (قالوا بلي) عهد ازلي خدا با انسان توضيحاتي را بدهيد.
پاسخ : آيه ميثاق از آياتي است كه مفسران, سؤال هاي زيادي درباره آن مطرح كرده اند كه مفسران بيان فرموده اند, به شرح ذيل است :
1. اين ميثاق الهي در چه عالمي انجام گرفته است؟
2. اين پيمان , در چه شرايطي واقع شده است؟
3. آيا اين عهد به صورت دسته جمعي بوده است , يا تك تك انسان ها حضور داشته اند؟
پيش از آن كه به آراي صاحب نظران اشاره كنيم, لازم است توجه كنيم گرچه نكات مبهم و دقيقي در اين بحث وجود دارد ولي اين آيه به روشني دلالت مي كند كه خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است : «آيا من خداي شما نيستم؟» آن ها گفته اند: «آري, تويي خداي ما».
منشاء ابهام در اين است كه ما خودمان چنين چيزي به خاطر نداريم. برخي از اين مطلب روشن , نتيجه اي جالب گرفته اند و گفته اند كه چنين مكالمه ي حضوري و عذربراندازي كه خطاي در تطبيق را هم نفي مي كند, جز با علم حضوري و شهود قلبي حاصل نمي شود; از اين رو, معرفتي كه در آيه به آن اشاره شده است , معرفتي شخصي خواهد بود, نه شناختي كلي كه با مفاهيم عقلي حاصل مي شود, تفاوت اولي با دومي در اين است كه در اولي شخص خالق و اوصاف آن همچون يگانگي و ربوبيت او مشخص مي گردد ولي در دومي تنها نفس خالق كلي , بدون تشخص معلوم مي شود,V}(مصباح يزدي, محمدتقي، معارف قرآن , ج 2 - 1, ص 47 - 37){V
آراي صاحب نظران درباره ي موطن ميثاق به قرار زير است :
1. اين نظريه ي عالم ذر مي گويد كه ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن , به ذرات ريزي تعلق گرفته است . آن ذرات با تعلق ارواح زنده و آگاه شدند. پس از آن , خداوند اين مطلب را ميثاق گرفت . بر اساس نظر اين گروه, آيه ناظر به عالم ذر است؛ يعني خداوند از صلب آدم ذرات ريزي را استخراج كرد و با تعلق ارواح به آن ها از آنان عهد و پيمان گرفت . علامه مجلسي و آقا جمال الدين خوانساري به اين نظريه قائلند V}(كيهان انديشه , شماره 58, مقاله نگاهي به عالم ذر از محمدحسن قدردان ).{V
T} نقد:{T
الف. اين نظريه با ظاهر آيه مخالف است؛ زيرا آيه مي گويد كه خدا از صلب بني آدم ذريه ي آن ها را اخراج كرد, نه از صلب آدم .
ب . نظريه ي فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حكم عقل باطل است؛ زيرا بر اين اساس , تمام انسان ها يك بار به اين جهان گام نهاده اند و پس از يك زندگي كوتاه , از اين جهان رخت بربسته اند و بار ديگر به تدريج به اين جهان بازگشته اند. اين همان تناسخ است. V}(علامه طباطبايي : تفسير الميزان , ج 8, ص 327 - 325).{V
3. اگر اين پيمان با آگاهي كامل اخذ شده است , چرا كسي فعلا" از اين پيمان خبري ندارد؟ V}(سبحاني , جعفر: منشور جاويد, ج 2, ص 67).{V
2. برخي چون زمخشري , بيضاوي , شيخ طوسي , سيد قطب , علامه شرف الدين عاملي و ميرداماد و از معاصرين مانند استاد محمدتقي جعفري و ديگران قائلند كه اين آيه در مقام بيان واقع نيست , بلكه از طريق تمثيل به مسئله ي فطرت اشاره دارد به نظر اين ها منظور آيه اين است كه خداوند با اعطاي نعمت هاي بي شمار و اعطاي عقل به انسان , گويا توقع و انتظار دارد انسان در مقابلش تعظيم كند, و انسان هم طبق ذات و فطرت خود, به اين خطاب مجازي خداوند لبيك گفته است V}(ر.ك : كيهان انديشه , همان ).{V نقد علما: مهم ترين اشكال آن , مخالفت با ظاهر كلام الهي مي باشد؛ زيرا آيه با كلمه ‹‹اذ›› كه علامت گذشته مي باشد, نازل گرديده است .
3. شيخ مفيد اصل عالم ذر را به صورت حقيقي و تكويني پذيرفته است؛ ولي خطاب هاي رد و بدل شده خدا و انسان ها را به نحو حقيقي منكر شده و همه آن ها را به تمثيل و مجاز حمل كرده است , V}(كيهان انديشه , همان ).{V
نقد علما؛ انتقادهاي وارد بر نظريه هاي اول و دوم را بر اين نظريه هم وارد دانسته اند.
4. به اعتقاد علم الهدي عالم ذر واقعا" بوده است؛ لكن تمام ذريه ي آدم در آن عالم حاضر نبوده اند, بلكه اختصاص به اولاد كفار دارد V}(غرر الفوائد, سبزواري , ج 1, ص 20, چاپ سنگي).{V
T}نقد علما: {T
1. اين نظريه با ظاهر آيه كه دلالت بر اخذ ميثاق از عموم دارد, مخالف است .
2. اگر تنها ميثاق اولاد مشركين مقصود بود, بايد به نحوي روشن ادا مي گرديد, V}(منشور جاويد, ج 2, ص 80).{V
5. استاد جواد آملي معتقد است كه مراد از آيه , بيان واقعيت خارجي است و خداوند متعال به لسان عقل و وحي و با زبان انبيا, از انسان ميثاق گرفته است ; يعني خداوند در برابر درك عقلي و رسالت وحي , از مردم پيمان گرفته است كه معارف دين را بپذيرند. وي در تاييد نظريه ي خود به 5 نكته اشاره مي كند و مي گويد: ‹‹اين معنا, تحميلي بر ظاهر آيه مورد بحث نيست ; زيرا براي عقل و وحي , نحوه اي تقدم نسبت به مرحله ي تكليف وجود دارد. لذا ظاهر كلمه ‹‹اذ›› محفوظ مي ماند. منظور از نحوه ي تقدم , اين است كه اول پيامبران مي آيند و مقدمات پذيرش را فراهم مي كنند; سپس تكليف حادث مي شود››, V}(جوادي آملي , عبدالله : فطرت در قرآن , ج 12, ص 137 - 122, مركز نشر اسرا).{V
نقد: اين نظريه به تأويل نزديك تر است تا تفسير; زيرا از اذهان همگان دور است . افزون بر آن , خطاب هاي آيه را طبق اين تفسير, بايد بر مجاز حمل كرد نه حقيقت .
علامه طباطبايي هم در نقد نظريه فوق مي گويد: اگر منظور از اخذ ميثاق , همان زبان وحي باشد, مانند ساير احكام مي فرمود: ‹‹به مردم چنين ابلاغ كن››, نه اين كه بگويد: ‹‹شما به ياد بياوريد››, V}(تفسير الميزان , ج 8, ص 334).{V
6. علامه طباطبايي معتقد است كه مقصود آيه , جنبه ي ملكوتي انسان هاست؛ يعني جاي شهود و اشهاد و موطن ميثاق , ملكوت انسان هاست , زيرا با توجه به ظاهر آيه كه فرمود: ‹‹و اذ اخذ؛ يعني به ياد بياور››, استفاده مي شود كه اولا", قبل از اين موطن محسوس , موطن نامحسوس ديگري وجود داشته است كه در آن جا ميثاق انجام گرفته است . ثانيا", صحنه ي اخذ ميثاق بر نشئه ي حس و طبيعت مقدم است . ثالثا", چون اين دو موطن با هم متحدند و از هم جدا نيستند, خداوند به انسان ملكي و مادي امر مي كند كه به ياد آن موطن ملكوتي باشند و وقتي به ياد آن موطن باشند, آن را حفظ مي كنند.
نقد علما: اين نظريه در ميان علما مورد توجه جدي قرار گرفته است . آنان نظرهاي مختلفي درباره ي آن اظهار كرده اند كه مي توان از استاد جوادي آملي و استاد جعفر سبحاني و شهيد دكتر بهشتي نام برد.
براي طولاني نشدن مطلب , مي توانيد به منابع ذيل مراجعه كنيد:
- جوادي آملي , فطرت در قرآن , ج 12, ص 129.
- سبحاني : منشور جاويد, ج 2, ص 76.
- علامه طباطبايي : تفسير الميزان , ج 8, ص 336 - 334.
- شهيد بهشتي , محمدحسين : خدا از ديدگاه قرآن , ص 48, نشر بعثت و كيهان انديشه , شماره ي 58.
کد سوال : 2515
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا اينکه مي گويند ائمه(ع) رجعت مي کنند در عهد امام زمان و امامت مي کنند درست است؟
پاسخ : 1- رجعت به معنى عودت، بازگشت است. در اينجا به معنى بازگشت به سوى دنيا مىباشد و در اصطلاح معنى رجعت از نظر علما و دانشمندان شيعه چنين است كه مىگويند، پيش از قيام قيامت در ادامه حكومت حضرت مهدى(ع) به ترتيب، دوران رجعت هر يك از ائمه هدا(ع) فرا رسد و جمعى از نيكان بسيار نيك از هر دوران و همچنين بدكاران بسيار بد از هر زمان به دنيا بازگردند. نيكان براى ديدن دولت كريمه اهلبيت و رسيدن به آرزوى حكومت عدل و داد و بدكاران از براى عقوبت و عذاب دنيا كه سزاى اعمال خود را در اين دنيانديدهاند.
امام صادق(ع) مىفرمايد: H}«ان الرجعه ليست بعامه و هى خاصه لايرجع الا من محض الايمان محضا او محض الشرك محضا؛{H رجعت همگانى نيست بلكه خاص است و فقط كسانى به دنيا باز مىگردند كه مؤمن خالص يا مشرك محض باشند» V}(ميزانالحكمه، ج 4، ص1984، ح 6941).{V
در رجعت اولين كسى كه زمين بر او شكافته مىشود، امام حسين(ع) مىباشد. امام صادق(ع) مىفرمايد: H}«اول من نشق الارض عنه و يرجع الى الدنيا الحسين بن على(ع)؛{H نخستين كسى كه قبر به روى او شكافته مىشود و به دنيا برمىگردد حسين بن على(ع) است». همچنين در روايت آمده است كه امام باقر(ع) به بكيربن اعين فرمود: رسول خدا(ص) و على(ع) رجعت خواهند كرد، V}(ميزانالحكمه، ج 4، ص 1982، ح 6932 و 6933 - سفينه البحار، ج 3، ص 315).{V
از حضرت رضا(ع) نقل شده است: مأمون به امام رضا عرض كرد: اى ابالحسن نظر شما درباره رجعت چيست. حضرت فرمود: حقيقت دارد. در ميان امتهاى پيشين نيز وجود داشته است و قرآن از آن سخن به ميان آورده و رسول خدا(ص) فرموده است هر چه درامتهاى گذشته بوده در ميان اين امت نيز عينا و مو به مو پيش خواهد آمد، V}(ميزانالحكمه، ج 4، ح 6927، ص 1980).{V
و اين كه در روايت وارد شده است كه از عمر دنيا فقط يك روز باقى مانده باشد خداى تعالى آن روز را طولانى مىكند تا حضرت حجت(عج) ظهور كند:
اولاً، اين روز از روزهاى دنيا است، چون كه ظهور آن حضرت و دولت كريمه اهلبيت(ع) قبل از قيام قيامت است.
ثانيا، منظور معصوم(ع) از اين سخن اين است كه ظهور حتمى و قطعى است و در مقام تأكيد به امر ظهور اين مطلب را فرموده است، بدين معنا كه امام ظهور خواهند كرد و جاى انكارى نيست، اگر از عمر دنيا يك روز مانده باشد. بنابراين مقصود روايت اين است كه ظهورامام(عج) در روز آخر دنيا اتفاق مىافتد، بلكه صرفا در مقام بيان حتميت ظهور آقا مىباشد والا بنا بر روايات رجعت و روايات پيرامون وقايع بعد از ظهور امام زمان(عج) بىشك دوران ظهور و بعد از آن طولانى خواهد بود.
T} خلاصه سخن :{T
1- رجعت از مسلمات مذهب شيعه مىباشد و پيرامون آن دلايل متعددى وجود دارد.
2- رجعت؛ يعنى، بعضى از انسانهايى كه قبل از ظهور امام(عج) از دنيا رفتهاند به زندگى دنيوى باز مىگردند، يكى از گروههايى كه رجعت مىكنند، ائمه(ع) مىباشند.
براى مطالعه بيشتر ر.ك:
1- رجعت از نظر شيعه، نجمالدين طبسي.
2- رجعت، محمد باقر بهبودي.
کد سوال : 2516
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در صورت محيطي شهوت انگيز چطور مي توان خود را حفظ کرد؟
پاسخ : مسلما حفظ ايمان و ارزشهاى آن در محيط نامساعد بسى دشوار است ولى ارزش افزونترى دارد. خداوند در سوره «تحريم» آيه 11 نمونهاى را براى اين گونه افراد يادآورى مىنمايد. خداوند براى مؤمنان آسيه همسر فرعون را مثال و نمونه مىآورد هنگامى كه از شوهرش بيزارى جست و عرضه داشت: خدايا! من از قصر فرعون و زيورهاى دنيوى گذشتم و تو خانهاى در بهشت براى من بنا كن و مرا از شر فرعون و كردارش و قوم ستمكار نجات بخش. حفظ ارزشها در محيط مناسب و مساعد هنر نيست؛ هنر آن است كه در تندباد ضد ارزشها، ارزشها مطرح شود. بنابراين سعى كنيد با اعتماد به خدا و يقين به درستى راه، دين و ايمان خود را حفظ نموده و همواره آن را تقويت كنيد.
از مطالعه قرآن و توجه به معانى آن و همچنين كتابهاى سودمند ديگر و شركت در مجالس وعظ و ديگر محافل دينى غفلت نكنيد.
خداوند با حكمت و دانش گسترده خويش همراه با غرايز و نيروهاى ديگر، «غريزه جنسى» را نيز در انسان آفريده است كه به هنگام بلوغ شكوفا مىشود و اگر به درستى رهبرى نشود، ناگزير طغيان مىكند و شخص را به انحراف و سقوط مىكشاند و براى كنترل وهدايت درست اين غريزه راههاى متعددى وجود دارد كه از جمله آنها، ازدواج بدون تشريفات است. چنان كه قرآن كريم در اين مورد مىفرمايد: A}«وانكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنيهم اللّه من فضله واللّه واسع عليم؛{A مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان؛ را اگر فقير و تنگدست باشند خداوند از فضل خود آنان را بىنياز مىسازد خداوند گشايش دهنده و آگاه است»V}(نور ، آيه 32).{V
در اين آيه ابتدا جوانان را بر ازدواج آسان و ساده و پرهيز از تشريفات دست و پاگير ترغيب کرده و به آنان اميد داده كه مسأله فقر را مطرح نكنند؛ زيرا با اتخاذ شيوه صحيح و منطقى در زندگى، اين مشكل به راحتى حل مىگردد. در مرحله اوّل، كسى كه امكانات ازدواج براى اوفراهم نيست، مىتواند با انتخاب همسر و اجراى صيغه عقد، عروسى را به تأخير انداخته و مدتى را به صورت نامزد باقى بماند و در صورت نبود امكانات ازدواج، قرآن مىفرمايد: A}«وليستعفف الذين لايجدون نكاحا حتى يغنهم اللّه من فضله»{A؛ V}(نور ، آيه 33){V.
خداوند در اين آيه، دستور به عفاف و عفت نفس مىدهد و اين بهترين شيوه و روشى است كه با به كار بستن آن روح ايمان و تقوا در انسان پرورش مىيابد و سبب تقويت اراده و تسلط بر نفس مىشود و روحيه عفت در انسان زنده مىگردد.
كسي كه به عللي نمي تواند ازدواج كند يا بايد (از طريق مشروعي نياز خود را موقتا" برطرف كند) و يا مانند همه جوانان پاك ديگر از راههاي ممكن آتش شهوت و جوشش غريزه جنسي را در خود كم كند و با نفس خويش مبارزه كند و تا آن جا كه ممكن است كاري كند كه قواي شهواني در او تحريك نشود مثلا":
1- هرگز به نامحرم نگاه نكنيد و اگر بار اول نگاهتان افتاد از تکرار آن جلوگيري کنيد.
2- افكار جنسي را به ذهن خود راه ندهيد.
3- فعاليتهاي زيادي انجام بدهد.
4- از غذاهاي تحريك كننده غدد جنسي مثل فلفل , خرما, پياز و... پرهيز كنيد.
5- لباس هاي چسبنده به بدن وتحريك كننده اندام جنسي نپوشد.
6- از اشتغال به اموري كه مستلزم برخورد و صحبت با زنان نامحرم است دوري كند.
7- از شنيدن و گفتن شوخي هاي جنسي پرهيز كنيد.
8- با جنس مخالف رفتار متكبرانه داشته باشيد نه صميمانه.
9- به هنگام خواب سعي كنيد شكم شما بيش از حد معمول پر نباشد.
10- از نگاه كردن به فيلم ها و مناظر تحريك كننده جدا" پرهيزكنيد.
11- هرگز فكر و تخيل جنسي را به ذهن خود راه ندهيد.
12- از نوشيدن افراطي آب و مايعات پرهيز نماييد (بخصوص شبها).
13- روزه مستحبي بگيريد اگر مقدور نشد مقدار غذاي خود را به حدي که ضرري نرساند کم کنيد.
14- هرگز وقت خالي براي خود باقي نگذاريد تا افكار جنسي به ذهنتان هجوم آورد لذا براي تمام اوقات زندگي برنامه مناسب (مطالعه , كار, ورزش , عبادت , زيارت , سياحت و ... ) داشته باشيد.
15- به محض ورود افكار جنسي به ذهنتان به كار ديگري خود را مشغول سازيد.
اطمينان داشته باشيد جواناني که با وجود طغيان غريزه جنسي خود را حفظ و کنترل مي کند، خداوند به پاداش اين مجاهدت همسري شايسته ودلسوز و با وفا و پاک به او عنايت مي کند که تلخي ايام تنهايي و تجرد را از ياد او مي برد و زندگي در کامش شيرين مي گردد و اين علاوه بر آن پاداش اخروي است که خداوند براي بندگان پاک و با استقامت و مطيعش آماده ساخته است.
کد سوال : 2517
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در صورت محيطي شهوت انگيز اگر انسان اختياري يا غير اختياري جنب شود و در صورت تکرار آن نقش توبه چگونه مي باشد؟
پاسخ : يکي از وظايف انسان مؤمن و متعهد اين است که خود را در محيط و مکان و موقعيتي که احتمال گناه در آنها وجود دارد، قرار ندهد و يکي از راه هاي جلوگيري از گناه و محفوظ بودن از آثار بد آن دوري گزيدن از افراد و دوستان و محيط هايي است که ابتلا و دچار شدن به گناه در آنها بيشتر است و اگر برنامه زندگي و کار و تحصيل انسان به گونه اي است که بايد با اين گونه افراد و مکان ها، تماس و برخوردي داشته باشد بايد با مراقبت و مواظبت از افتادن در چاه گناه خود را نگه دارد و اگر احيانا دچار لغزشي شد، فورا توبه و استغفار نمايد و با عبادت و بندگي خالصانه خطا و جرم خود را جبران نمايد.
بنابراين هر چند ممکن است انسان در محيطي نامساعد و نامناسب، با ديدن صحنه اي مهيج و محرک، جنب گردد و اين عمل بي اختيار صورت بگيرد ولي اگر از ابتدا مي توانسته به چنين مکاني وارد نشود و چنين صحنه اي را نبيند ولي کوتاهي و مسامحه کرده و وارد شد و جنب گرديد، از اين نظر گناه کرده و مسؤول است.
در مورد توبه، اگر واقعا انسان از عمل زشت و گناهان خود پشيمان گرديد و تصميم جدي بر ترک آن در آينده داشته باشد، هر چند بعدا دوباره دچار لغزش گردد ولي توبه اش درست و پذيرفته است، هر چند توبه و گناه پي در پي تکرار گردد ولي اين در صورتي است که واقعا پشيمان گردد و قصد انجام دوباره گناه را نداشته باشد بلکه واقعا از گناه بيزار بشود و نخواهد به سوي آن برگردد ولي اگر واقعا از گناهش پشيمان نشده و قصد ادامه آن را دارد و تنها با زبان اظهار پشيماني و درخواست مغفرت مي کند، اين توبه نوعي مسخره کردن و به بازي گرفتن اعتقادات و باورهاست و نه تنها پذيرفته نيست بلکه کيفر و مجازات نيز دارد.
کد سوال : 2518
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا درست است که انسان به واقع نمي تواند راز خلقت را درک کند؟
پاسخ : تصور اين که انسان نمي تواند راز و رمز چيزي را درک کند. تحمل چنين تصوري بسيار مشکل است و آزردگي خاطر مي آورد و چه بسا انسان آن را توهيني به خود بداند. البته اين ناشناختگي اختصاص به راز خلقت و گستردگي آن ندارد. حتي نسبت به «اتم» که کوچکترين ذره يک عنصر است هنوز اسرار زيادي ناشناخته مانده است و آزادسازي کامل انرژي اتم هنوز تحقق نيافته است. اما اين به معناي غيرقابل دستيابي نيست و رفته رفته با پيشرفت دانش بشري راز و رمز خلقت بيشتر آشکار مي شود ولي نکته مهم آن است که ما نبايد ابزار شناخت را تنها به عقل و دانش بشري منحصر بدانيم. زيرا تمام موجودات مادي منشأ ماوراء الطبيعي دارند. لذا بايد علاوه بر عقل بشري از وحي الهي نيز کمک گرفت.
ناگفته نماند بسياري از حقايق و دانش ها که در دنيا به دليل محدوديت زمان و حجاب هاي مادي قابل دسترسي نبود در نظام آخرت حقيقت آن آشکار مي شود و انسان بر آن علم پيدا مي کند.
بنابر آنچه گفته شد، انسان قابليت درک حقايق را دارد اما نياز به زمان و رفع موانع دارد که در دنيا و يا آخرت قابل دستيابي است، به همين جهت مقام خلافت الهي تنها شايسته انسان مي باشد.
کد سوال : 2519
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا پيامبران الهي که از جانب خدا به پيامبر مبعوث شده اند خودشان مي توانند شرايط لازم را کسب کنند يا اينکه خداوند با علم اينکه آنها قرار است پيامبر شوند از همان ابتداي دوران کودکي توفيقات و شرايطي را نصيب آنان مي گردانيد تا شرايط لازم را کسب کنند؟
پاسخ : معصومينعليهم السلام به جهت علم خدادادى و اراده محكم و قوى به مقام مصونيت كامل از گناه يعنى عصمت رسيدهاند؛ اما اين موهبت خدادادى، ناشى از قابليت و شايستگى ارادى آنان است، يعنى، خداوند مىدانست كه عدهاى از بندگانش - هر چند با استعداد معمولى و در سطح ساير افراد- به اختيار خود، بيش از ديگران و در بالاترين حدّ ممكن از استعداد خود بهرهبردارى مىكنند. علم خداوند به اين شايستگى و منزلتى كه اين افراد در شرايط عادى، با سير اختيارى خويش بدان مىرسيدند، سبب شد كه خداوند از ميان افراد بشر آنان را برگزيند و تفضّلاً اين پاداش و موهبت ويژه را به آنها عطا نمايد، و آنان را از علم و ارادهاى برخوردار كند كه به واسطه آن به مصونيت كامل و مطلق (عصمت) برسند، تا در پرتو آن، راهنمايانى موثق و مطمئن براى همه افراد بشر گردند. به عبارت ديگر، اعطاى موهبت علم خدادادى معلول شايستگىهاى آنان است، نه اين اعطا بدون حساب است و نه معلول استعداد جبرى ايشان. حكمت اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنان، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسانهاست.
امام صادقعليه السلام در همين زمينه مىفرمايند: H}«ان الله اختار من ولد آدم اناسا طهّر ميلادهم، و طيّب ابدانهم و حفظهم فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، اخرج منهم الانبياء و الرسل، فهم ازكى فروع آدم؛ ففعل ذلك لا لأمر استحقوه من الله عزوجلّ و لكن علم الله منهم حين ذرأهم انّهم يطيعونه و يعبدونه و لا يشركون به شيئا فهولاء بالطاعة نالو من الله الكرامة و المنزلة الرفيعة عنده{H؛(1) به درستى كه خداوند متعال، انسانهايى را از فرزندان آدم انتخاب كرد و تولد آنها را پاك و بدنهاى آنان را پاكيزه گردانيد و آنها را در پشت مردان و رحم زنان در حفظ خويش قرار داد، نه به جهت طلبى كه از خداوند داشته باشند؛ بلكه از آنجا كه خداوند، در هنگام خلقت مىدانست كه از او فرمانبردارى مىكنند و او را عبادت مىنمايند و هيچ گونه شركى نسبت به او روا نمىدارند. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا در نزد خداوند، نايل شدهاند».
T} حاصل سخن:{T
عصمت معصومين نه تفضّلى محض است و نه اكتسابى محض؛ بلكه تركيبى از هر دو عنصر است؛ يعنى، نتيجه تفضّل الهى به آنان، بر اثر شايستگى ارادى آنان است، يعنى، علم خداوند به اينكه اين افراد در شرايط عادى، بالاترين حدّ ممكن استعداد خود را كه در نهاد هر انسان معمولى نهاده شده، در طاعت و بندگى و قرب به خداوند به كار مىگيرند، سبب گرديده تا از ميان افراد بشر، آنان را برگزيند و با اعطاى موهبت علم لدنّى ضمن پاداش و اكرام خود آنان، اين افراد را راهنما و پيامبر و امام در جهت هدايت ساير افراد بشر قرار دهد.
با مطالب فوق پاسخ هر سه بند سؤال شما روشن مىشود:
الف. عصمت معصومين، به دليل علم برتر و اراده قوى و محكم آنان است كه خداوند به آنان موهبت كرده است امّا نه بىحساب؛ بلكه به خاطر علم خداوند به شايستگى آنان در مقام عمل، حتى در شرايط عادى كه براى هر انسانى حاصل است.
ب. روشن شد كه عصمت، نتيجه دو امر است:
1. علم خدادادى.
2. اراده قوى و محكم.
بنابراين صرف علم و شناخت و آگاهى خاص به ضرر و مفسدهى گناهان عامل عصمت نيست؛ زيرا علم، تنها واقعيت را آن طور كه هست، نشان مىدهد؛ ولى تحقق يا عدم تحقق يك عمل ارادى از رهگذر ارادهى انسان انجام مىگيرد. انسان با وجود ميل شديدى كه از نظر غرايز به انجام برخى محرمات دارد، گاه داراى ارادهى نيرومندى است كه مانع از انجام گناه مىگردد، و گاه در نتيجه ضعف اراده، تسليم تمايلات سركش مىشود. شاهد بر اين مطلب كه علم، حتى در بالاترين مراتب خود، علت تامه تحقق عمل نيست، داستان بلعم باعوراست كه در قرآن كريم آمده است: «واتل عليهم نبأ الذى ءاتيناه آياتنا فانسلخ منها(2)؛ خبر آن كسى را كه آيات خود را به او داده بوديم امّا از آن عارى گشت (مرتكب گناه كبيره شد) براى آنان بخوان».
با توجه به آنچه گفته شد براى پاسخ به پرسش شما بايد به سه واقعيت مهم، معرفت پيدا كرد.
نخست آنكه پيامبران و امامانعليهم السلام داراى اراده بشرى مىباشند و براى تحصيل هر چه بيشتر مقامات معنوى، به سعى و تلاش مىپردازند و اهل صبر و جهاد و زهد و تقوا و ... مىباشند.
واقعيت نورانى دوم آنكه خداوند متعال به قابليت پيامبران وامامان براى تحصيل مقامات معنوى و شايستگى آنان براى عهدهدارى مسؤوليت هدايت جامعه علم دارد و در حقيقت همان قابليت و شايستگى آنان است كه موجب برگزيدگى آنان براى امامت شده است. آيات وروايات فراوانى بر اين دو واقعيت گواهى مىدهد كه به چند نمونه آن اشاره مىشود.
H}«وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لمّا صبروا و كانوا بايتنا يوقنون{H؛(3) و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخياز آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را ]هدايت مىكردند».
H}«الله اعلم حيث يجعل رسالته{H؛(4) خداوند بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد».
واقعيت سوم كه بايد به آن توجه كرد آن است كه «سپردن هر مسؤوليتى همراه با دادن امكانات لازم است» و امامت جامعه از اين قاعده مستثنى نيست. ازاينرو خداوند آنان را از علم لازم براى عهدهدارى مسؤوليت امامت بهرهمند مىگرداند.
به مجموعه اين سه واقعيت نورانى در اوايل دعاى ندبه اشاره شده است. آنجا كه درباره دليل «برگزيدگى امامان» مىخوانيم: H}«بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لك ذلك و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و قدمت لهم الذكر العلى والثناء الجلىّ واهبطت عليهم ملائكتك و كرمتهم بوحيك و رفدتهم بعلمك{H؛ [آنان را برگزيدى...] بعد از آنكه بر آنها شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورها زهد بورزند، آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى و به خود نزديك ساختى و ياد بلندو ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود آنان گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود ميهمان كردى ...».
در پايان بايد به نكته مهم معرفتى ديگر توجه داشت كه اين «علم و عصمت موهبتى» به عنوان پايه و (Base) مىباشد و معصومان با اراده خويش و با سعى و تلاش و عبادت و دعايى كه به درگاه خداوند دارند به مقامات عالىترى از علم و عصمت دست مىيابند. چنان كه درقرآن مجيد از زبان پيامبرصلى الله عليه وآله مىخوانيم: H}«و قل رب زدنى علما{H؛(5) و بگو پروردگارا بردانشم بيفزايى».
و همين عبادتها و صبر و جهادهاى بيشتر است كه با اختيار و اراده انجام مىشود و موجب برترى برخى از پيامبران بر ديگر پيامبران مىشود.
H}«تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض{H؛(6) برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم...».
بنا بر آن چه گفته شد علم و عصمت موهبتى امامان، به جهت مسؤوليتى است كه براى هدايت جامعه بر عهده آنان گذاشته شده است و اين يك اصل عمومى و يك سنت الهى است، بدون آنكه تبعيض ناروايى باشد كه رسيدن به مقام امامت همراه با دارا شدن برخى مقامات ويژه معنوى باشد، چنان كه درباره هنگامه به امامت رسيدن امام هادىعليه السلام مىخوانيم: «يكى از ياران ايشان به نام «هارون به فضيل» در كنارشان بود كه ناگاه امام فرمودند: H}«انا لله و انا اليه راجعون»{H ابى جعفر [امام جوادعليه السلام ]درگذشت. به حضرت عرض شد: از كجا دانستنيد؟ فرمودند: زيرا فروتنى و خضوعى نسبت به خدا در دلم افتاد كه برايم سابقه نداشت».(7)
ناگفته نماند، دسترسى به مقام «عصمت» و راهيابى به مقامات «علمى و معنوى» اختصاصى به پيامبران و امامان ندارد؛ بلكه براى همگان ميسر است. چنان كه حضرت زينبعليها السلام تا مرز عصمت پيش رفته بود و حضرت عباسعليه السلام به مقامات عالى معنوى دست يافته بود و بسيارى از علما و اوليا به عنوان «تالى تلو معصوم» [نزديكان به مرز عصمت ]از آنان ياد مىشود.
پي نوشت ها
1) مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 10، ص 170.
2) اعراف (7)، آيه 175.
3) سجده (32)، آيه 24.
4) انعام (6)، آيه 124.
5) طه (20)، آيه 114.
6) بقره (2)، آيه 253.
7) كلينى، اصول كافى، ج 3، ص 218، ح 984.
کد سوال : 2520
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : فلسفه عزاداري براي اهل بيت پيامبر(ص) چيست؟ شکل استاندارد عزاداري به چه صورت است؟ آيا شيوه هايي از عزاداري مثل هروله که در بعضي جاها رايج است صحيح است؟ به نظر شما رويکردي که مردم نسبت به عاشورا و وقايع آن دارند زياد احساسي نيست؟
پاسخ : مسأله گريه و عزادارى بر حضرت سيدالشهدا (ع) از افضل قربات است و فلسفههاى سازنده و تربيتى متعددى دارد از جمله:
1- توجه به هدف قيام امام حسين كه همانا احياى ارزشهاى دينى و جلوگيرى از انحراف بود.
2- زنده داشتن ياد و تاريخ پرشكوه نهضت حسينى،
3- الهام بخش روح انقلابى و ستم ستيزى،
4- پيوند عميق عاطفى بين امت و الگوهاى راستين،
5- اقامه مجالس دينى در سطح وسيع و آشنا شدن تودهها با معارف دينى،
6- پالايش روح و تزكيه نفس،
7- اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم و ... .
اما اصل عزادارى و سوگوارى از خود اهل بيت(ع) است ولى چگونگى آن تا حدود زيادى با شيوههاى قومى و ملى عجين شده است و اين آميزش تا زمانى كه مشتمل بر خلاف شرع نباشد اشكالى ندارد.
داستان گريه و عزادارى پس از شهادت حضرت امام حسين(ع) از سوى امامان(ع) داستان دامنهدارى است. به مواردى اشاره مىشود:
1- امام چهارم(ع) كه خود در كربلا شاهد مصائب دردناك حسين(ع) و ياران فداكار او بود و 23 سال داشت، پس از آن واقعه سوزناك تا زمانى كه در قيد حيات بودند يعنى مدت 34 سال طبق برخى روايات براى پدر و عزيزان خويش گريه و سوگوارى مىكرد ،V} (بحارالانوار، ج 46، ص 108 و 109).{V
گريههاى امام سجاد(ع) در سختترين شرايط علاوه بر جنبه عاطفى، يكى ازراههاى مهم مبارزه و افشاگرى بود.
2- امام صادق(ع) به ابوهارون مكفوف دستور مىدهد مرثيه بسرايد و آنگاه كه وى مرثيه خود را مىخواند مشاهده مىنمايد امام(ع) سخت گريه مىكند متوجه مىشود از صداى گريه امام صادق(ع) زنانى كه پشت پرده حضور داشتهاند صداى خود را به گريه و شيون بلند كردند ، V}(كاملالزيارات، ابن قولويه، نقل از ره توشه راهيان نور، ويژه محرم 1376).{V
3- امام رضا(ع) دعبل خزايى شاعر را در ايام سوگوارى حضرت حسين(ع) به حضور مىپذيرد به او عنوان يارى دهنده اهلبيت، خوشآمد مىگويد و از وى مىخواهد در روزهاى غم و اندوه اهلبيت؛ يعنى عاشورا در مورد مصايب جد خويش اباعبدالله(ع) مرثيه بسرايد. V}(بحارالانوار، ج 45، ص 257).{V
در مورد سينهزنى نيز برخى از منابع تاريخى نشان مىدهد كه وقتى بنىهاشم براى اولين از مدينه به كربلا آمده و با كاروان اسراء در آن مكان برخورد نمودند به رسم عزادارى زنانشان دست به سينه مىزدند.
براى آگاهى بيشتر ر . ك :
1- فلسفه شهادت و عزادارى امام حسين، سيد عبدالحسين شرفالدين، مترجم: على صحت، انتشارات مرتضوى.
2- حماسه حسينى، شهيد مطهرى، انتشارات صدرا.
3- پيامهاى عاشورا، جواد محدثى، انتشارات پيك جلال.
4- عبرتهاى عاشورا، سيد احمد خاتمى، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم.
5- فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، نشر معروف.
اصل وجود تعزيه و عزاداري براي امام حسين (ع ) و ائمه اطهار(ع ) داراي پشتوانه محكمي از احاديث و روايات معتبر و سيره ائمه اطهار(ع ) مي باشد كه اصلا" قابل خدشه نيست . مراسم سوگواري عاشورا, (عزاداري , تعزيه خواني , مراسم روضه خواني و...) از پيش از صفويه در ايران به ويژه خراسان عصر تيموري رواج داشته و كتاب روضه الشهدا از ملا حسين كاشفي (م 910) براي محافل روضه خواني خراسان تأليف شده بوده است آن هم در روزگاري كه هنوز پاي شاه اسماعيل به خراسان نرسيده و قزلباشان شيعه در آنجا حضور و نفوذي نداشتند. در عصر حضور ائمه معصومين (ع ) و پيامبر اكرم (ص ) نيز برگزاري تعزيه براي شهداء و مرحومين امري رايج بوده است كه مي توان به : برگزاري مراسم عزاداري براي حمزه سيدالشهداء توسط زنان مدينه , برگزاري مراسم عزاداري براي امام حسين (ع ) توسط كاروان اسرا به مدت سه روز در شام و بعد از برگشتن از شام بر سر قبر مطهر امام حسين (ع ) در كربلا, و سپس در مدينه اشاره نمود و حتي امامان معصوم (ع ) نيز براي عزاداري جدشان هر ساله تشكيل مراسم عزاداري مي دادند, (ر.ك : رسول جعفريان , صفويه از ظهور تا زوال , ص 237) اما سبك عزاداري به فرهنگ هر قومي بر مي گردد. به عبارت ديگر تعزيه از مقوله هنر است كه ممكن است در آن از موارد مشابه حتي از كشورها و آئين هاي ديگر تقليد شود, و اين تا جايي كه با ارزشها و معارف اسلامي مغايرت نداشته باشد مشكلي ندارد. در عين حال برخي از منابع تاريخي برآنند كه نخستين بار زنان بني هاشم هنگام ورود به كربلا به رسم عزاداري به سينه خود مي زدند.