کد سوال : 5197
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>پزشكي
پرسش : چرا پايان دادن به زندگى بيمار لاعلاج با رضايت خود در اسلام جايز نيست؟
پاسخ : براساس فرهنگ اسلامى، حيات موهبتى الهى است؛ برخلاف آنچه در فرهنگ غرب رايج شده است. چنان كه در ماده اول اعلاميه جهانى حقوق بشر نيز آمده است: All Human Beings Are Born Free(همه انسانها آزاد به دنيا مىآيند) گويا خالقى در كار نيست و لذا حق حيات در فرهنگ غربى مطلق و متعلق به خود اشخاص است. در نتيجه مجازات اعدام يا وجود ندارد يا به ندرت وجود دارد و سمت و سوى قانونگذارى نيز به سمت حذف مجازات اعدام - به ويژه در كشورهاى اروپايى - پيش مىرود. ثانياً خود افراد مىتوانند از اين حق خود صرفنظر كرده؛ فىالمثل خودكشى كنند. اما در بينش اسلامى، حيات، حقى است كه خداوند به طور امانت و مشورط به ما داده است. ازاينرو ما در حفظ اين حق و نعمت الهى مسؤول هستيم و مالِ ما نيست كه با رضايت خود بتوانيم از خود سلب كنيم: {A{/Bإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ{w6-11w}{I2:156I}/}A}، {V(بقره، آيه 156)V} لذا اسلام خودكشى و يا هرگونه آسيبرساندن به جسم و روح بشر را - ولو از طريق خوردن برخى غذاها يا مواد آسيبزا و مضر - حرام كرده است. علاوه بر آن كه نبايد از رحمت الهى و شفاى مريض به كلى مأيوس شد، تن در دادن به اينگونه كارها، بيانگر نوعى قساوت قلب است. از طرفى رسيدگى هر چه بيشتر در لحظات پايانى عمر يك مريض، نشانه احترام و عزيز شمردن او است؛ اگر چه خود بيمار راضى به زحمت اطرافيان نيست ولى از لطف و مهربانى آنان، احساس خوشايندى به او دست مىدهد و با زبان بىزبانى در حالى كه از اطرافيان تشكر مىكند. حيات دنيايى را بدرود مىگويد.
کد سوال : 5200
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : علت اينكه ائمه جمعه هنگام ايراد خطبه هاي نماز جمعه سلاح به دست مي گيرند چيست ؟
پاسخ : نماز جمعه امرى عبادى - سياسى است و از جمله پايگاههاى رزم عليه دشمنان اسلام مىباشد و به دست گرفتن شمشير يا عصا يا اسلحه از سوى خطيب جمعه حكم استحباب را دارد ، V}(توضيحالمسائل مراجع، ص 812){V. این یک کار سمبلیک است و به معنای آمادگی برای دفاع در برابر دشمنان است.
کد سوال : 5201
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : يكى از اشكالاتى كه مسيحيان براى مسلمانان مىگيرند در مورد حقوق زن استچه جوابى براى اينها داريد؟
پاسخ : الف) ابتدا نكتهاى را درباره روشهاى غيرمنطقى و غيراصولى - اما متأسفانه مؤثر در تبليغ - گوشزد مىكنيم و آن القاء يك مطلب به روش غيرمستقيم است. وقتى مسألهاى اصل و مركز سخن قرار مىگيرد همه توجه شنونده روى آن مسأله متمركز مىشود و از مسائل فرعى و جانبى مطرح شده در آن سخن غفلت مىكند. از آنجا كه آن مسائل جانبى مورد توجه مستقيم او نيستند نياز به دليل در مورد آنها احساس نمىشود، لاجرم به طور ناخودآگاه و بدون دليل مورد پذيرش و تسالم شخص قرار گرفته و اثر فكرى و فرهنگى خود را مىگذارد. با توجه به اين نكته بار ديگر ابتداى سؤال خود را كه اشكال اديان ديگر به اسلام است مرور كنيد. «يكى از بهانههايى كه مسيحيان و ديگراديان در مورد اسلام دارند نامساوى بودن حق زن در اسلام است. مثلاً...» مسأله اصلى و مركز سخن در اين سؤال عدم تساوى حقوق زن و مرد در اسلام است. اما در كنار آن يك مسأله فرعى ديگر القا مىشود و آن اين كه مسيحيت وديگر اديان تساوى حقوق زن و مرد را پذيرفتهاند و زن را به حق واقعى او رساندهاند. در حالى كه مرورى بر گذشته و حال مسيحيان و يهوديان و ديگر اديان و مكاتب، و حتى فرهنگ حاكم بر جهان غرب امروز درباره زن، مسأله را به كلى برعكس مىكند. {Tاديان الهى و مكاتب غيرالهى قبل از تمدن مادى قرن بيستم:
T} 1- در يونان باستان برخى بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيواناتاند و حتى زن را از سلاله شيطان مىدانستند. سقراط، فيلسوف بزرگ يونانى، وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت مىدانست. فيثاغورث، ديگر دانشمند يونانى، معتقد بود اصلى خوب وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده است و اصلى بد كه آشوب، تيرگى و زن را آفريده است. همچنين ارسطو بر اين باور بود كه زن چيزى نيست مگر در ناكام خطاى طبيعت و حاصل نقصى در آفرينش، {V(نبواتگرى، زنان از ديد مردان، ترجمه محمدجعفر پوينده، ص 7، 45 و 47، به نقل از محمدرضا زيبايىنژاد و محمدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، ص 53)V}. به عقيده ارسطو، طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مىآفريند. زنان و بندگان بنا بر طبيعت محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند، {V(ويلدورانت، لذات فلسفه، ص 148، به نقل از همان)V}. 2- كتاب مقدس يهوديان، عهد عتيق، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسؤول خروج وى از بهشت مىداند. مردان يهودى در دعاى صبحگاهى از خداوند تشكر مىكنند كه آنان را زن نيافريده است! 3- مسيحيت كليسايى نيز زن را عامل گناهكارى انسان اوليه مىداند. به اعتقاد آنان گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسانها سرشته شود، بنابراين همه انسانها به جز عيسى(ع) و مريم(س) با گناه متولد مىشوند. سبب مذموم بودن ازدواج درميان مسيحيان نيز همين نكته است. 4- توماس آكويناس، پرآوازهترين دانشمند و رهبر دينى مسيحى در قرون وسطى، بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعنى كمالجويى منطبق نيست، بلكه با دومين مقصود طبيعت، يعنى گنديدگى، بدشكلى و فرتوتى، انطباق دارد، {V(نبواتگرى، زنان از ديد مردان، ص 8، به نقل از همان، ص 54)V}. مقايسه كوتاهى بين اين انديشهها و ديدگاه اسلام، كه زن را مانند مرد داراى ويژگىهاى والاى انسانى يعنى اختيار، مسؤوليتپذيرى و توان ارتقا و كمال مىداند برترى آن را بر ديگر اديان و مكاتب روشن مىسازد. خداوند متعال مىفرمايد: {A{/Bإِنَّ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُسْلِماتِ وَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِناتِ، وَ اَلْقانِتِينَ وَ اَلْقانِتاتِ، وَ اَلصَّادِقِينَ وَ اَلصَّادِقاتِ وَ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّابِراتِ وَ اَلْخاشِعِينَ وَ اَلْخاشِعاتِ وَ اَلْمُتَصَدِّقِينَ وَ اَلْمُتَصَدِّقاتِ وَ اَلصَّائِمِينَ وَ اَلصَّائِماتِ وَ اَلْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ اَلْحافِظاتِ وَ اَلذَّاكِرِينَ اَللَّهَ كَثِيراً وَ اَلذَّاكِراتِ أَعَدَّ اَللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً{w1-50w}{I33:35I}/}A}؛ {Mمردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمنه، مردانى كه مطيع فرمان خدا هستند و زنانى كه از فرمان حق اطاعت مىكنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاقگر و زنان انفاقكننده، مردانى كه روزه مىدارند و زنانى كه روزه مىدارند، مردانى كه دامان خود را از آلودگى و بىعفتى حفظ مىكنند و زنانى كه عفيف و پاكند و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند، خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته استM}، {V(احزاب، آيه 35)V}. اين آيه در پاسخ پيامبر اكرم(ص) به «اسماء بنت عميس» همسر «جعفر بن ابىطالب» در بازگشت از حبشه نازل شد، {V(تفسير نمونه، ج 17، ص 307)V}. گويا او در حبشه ديدگاه نابرابر مسيحيان به شخصيت زن را مشاهده كرده بود و دنبال پاسخى براى آن مىگشت. آيات ديگرى نيز وجود دارد كه از كرامت زن مانند مرد سخن مىگويد. قرآن مجيد چنان ارزش و كرامتى براى زنان قائل است كه نه تنها آنها را كمترل و پستتر از مرد نمىانگارد، بلكه برخى از زنان را اسوه و الگوى همه مؤمنان (اعم از زن و مرد) معرفى مىكند: {A{/Bضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ اِبْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي اَلْجَنَّةِ{w2-17w}{I66:11I}/}A}، {V(تحريم، آيه 11)V}. {A... {/Bوَ مَرْيَمَ اِبْنَتَ عِمْرانَ{w1-4w}{I66:12I}/}...A}، {V(تحريم، آيه 12)V}. {Tتمدن مادى قرن بيستم T} در رابطه با تمدن به اصطلاح پيشرفته امروز نيز برترى اسلام از دو زاويه روشن مىشود. نخست اين كه: در انگلستان زنان از سال 1918 و در آمريكا از سال 1920 به حق رأى دست يافتند، {V(درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، ص 98)V}. اين در حالى است كه اسلام چهارده قرن پيش از آن حق رأى زن را محترم شمرده و زنان با پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) بيعت كردند. در سال 1962 «كنوانسيون رضايت براى ازدواج»، رضايت زن را شرط دانست، {V(همان)V} ولى اسلام اين حق را چهارده قرن قبل از آن براى آنان قائل شده بود، بلكه اساساً ايجاب عقد ازدواج را به دست زن سپرد. حق مالكيت زن بر اموال در سال 1882 در بريتانياى كبير به تصويب رسيد، {V(ويلدورانت، لذات فلسفه، ص 151، به نقل از همان، ص 34)V} در حالى كه اسلام نه تنها مالكيت زن را بر اموال محترم شمرده و افزون بر آن تمام هزينههاى زندگى او را بر عهده پدر و شوهرش قرار داده است. در حالى كه اعطاى حق مالكيت به زنان به اعتراف خود غربىها در انگلستان به انگيزه استثمار هرچه بيشتر آنان در كارخانهها به مقتضاى توليد صنعتى بود، {V(همان)V}. زاويه دوم اين كه: مبارزه زنان در تمدن و پس از رنسانس و عصر روشنگرى به دليل اين كه مبتنى بر فلسفه اومانيستى و براى احقاق حقوق پامال شده خود در قرون وسطاى غرب است، به افراط كشيده شده و نه تنها تساوى حقوق بين زن و مرد در تمدن غرب به نفع آنان تمام نشد، بلكه بار بيشترى بر آنان تحميل و تزلزل قوام خانواده و نابودى شخصيت و كرامت آنان را نيز در پى داشته است. در حالى كه احكام اسلام درباره زنان برخاسته از اعتقاد راسخ به كرامت والاى زن و واقعبينى در تفاوتهاى جسمى و روحى زن و مرد است. احكام اسلامى نه تنها حقوق طبيعى زن را تأمين كرده است، بلكه حافظ و نگهبان كرامت او در برابر مطامع و سودجويى ديگران نيز هست و از ديگر سو متناسب با شرايط تكوينى زن و مرد نظام خانواده و سيستم حقوقى آن دو را به نيكوترين شكل تنظيم نموده است. {Tچرا در اسلام ديه و ارث زن نصف مرد است؟T}بررسى جامع و همه جانبه اين مسأله در خور تحقيقى ژرف و گسترده است، ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يادآور مىشويم: الف) در نظام حقوقى اسلام بيش از هر مكتب ديگرى تساوى حقوق زن و مرد رعايت گرديده است. در آغاز بايد فرق بين تساوى(quality) و تشابه(Similarity) را به خوبى دريافت. بىتوجهى به اين مسأله موجب خلط و مغالطه بسيارى مىشود. تشابه به معناى همانندى و همشكلى روبناهاى حقوقى است. اين همان جريانى است كه فمنيسم(Feminism) غربى در دام آن گرفتار آمد و پنداشت كه تبعيضزدايى در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق كاملاً مشابه است. در حالى كه اين رويكرد نه سودى براى مرد در پى داشت و نه براى زن؛ بلكه روند انهدام بنيان خانواده را سرعت بخشيد و برآيندهاى ناگوارى براى جامعه بشرى در پى آورد. تساوى به معناى برابرى است، نه يكنواختى. در تساوى شرايط گوناگون، تفاوتهاى طبيعى، وظايف و جوانب مختلف ملاحظه مىشود و چه بسا احكام نامشابهى وضع مىگردد بدون آن كه بر كسى ستمى روا شود ولى در تشابه همه اين امور ناديده انگاشته شده و فقط به يكنواختى روبناهاى حقوقى بسنده مىشود. بنابراين بايد توجه داشت كه هرگونه نايكسانى قواعد حقوقى به منزله نفى تساوى نيست و هر نوع تشابه و يكنواختى به منزله رعايت تساوى نمىباشد. ب ) تفاوتهاى حقوقى به معناى تفاوت در ارزشها و كمالات انسانى نيست و اسلام بر برابرى زن و مرد در كرامتهاى انسانى تأكيد فراوان دارد. ج ) مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقى اسلام جزئى از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بىارتباط با ديگر اجزاى اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشتهاى ناصواب مىشود. د ) ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست، بلكه در مواردى كاملاً يكسان و در مواردى ارث زن بيش از مرد است، از جمله: 1- ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است. 2- ميراث پدر و مادر يا بستگان مادرى بين زن و مرد يكسان است. همچنين در كلاله امى طرف مادرى برطرف پدرى مقدم مىشود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزى به مرد نمىرسد. 3- اگر در مواردى ارث و ديه زن كمتر از مرد مىباشد، اين مسأله مبتنى بر مصالحى در نظام خانوادگى و روابط زن و مرد مىباشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهى جبران شده است، بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامى بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزى است كه در «فمنيسم» غربى وجود دارد. توضيح اين كه: الف) اسلام در شرايطى به زن حق ارث بردن داد كه به كلى زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمىبرد، بلكه خود همچون كالايى به ارث برده مىشد. ب ) اسلام به زن استقلال اقتصادى داد و او را در تصرف دارايى خود استقلال بخشيد. ج ) علاوه بر استقلال اقتصادى، اسلام در هيچ شرايطى زن را موظف به تأمين نيازمندىهاى خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايىهاى خود را در هر راه مشروعى مىتواند صرف كند و در عين حال براى رفع نيازمندىهاى خود تأمين جداگانه بر عهده مرد دارد. ه ) اسلام دو حق اقتصادى براى زن بر عهده مرد قرار داده است: 1- مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مىباشد. 2- نفقه و تأمين مالى نيازمندىهاى زندگى. اما در كشورهاى غربى و داراى نگرش فمينيستى كه در تبليغات پرهياهوى جهانى خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مىكنند، چه مىگذرد؟ در آنجا: اولاً؛ چيزى به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براى تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالى كه در حقوق اسلامى زن اگر كارى هم بكند، درآمد بالايى نيز كسب كند، دارايىاش براى خودش محفوظ است و تأمين نيازمندىهاى او بر عهده مرد است. ثانياً؛ در جهان غرب شخص مىتواند با وصيت شخص واحدى را وارث تمام دارايى خود بگرداند و اندكى از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددى ديده شده است كه ثروتمندان بزرگى تمام دارايى خود را طبق وصيت براى گربه يا سگ خود به ارث نهاده و تمام اعضاى خانواده را از آن محروم ساختهاند! در حالى كه در حقوق اسلامى ماترك ميت براساس حكم معين الهى تقسيم و توزيع مىشود و كسى نمىتواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مىشود كه در مواردى در حقوق اسلامى ديه و يا ميراث زن نصف مرد مىباشد ازاينرو است كه مرد بايد دارايى خود را براى زن به مصرف برساند، در حالى كه چنين وظيفهاى براى زن مقرر نشده است. علامه طباطبايى در تفسير گرانسنگ «الميزان» مىنويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مىشود. ولى در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مىبرد. زيرا زن، سهم و دارايى خود را براى خود نگه مىدارد ولى مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمى از دارايى خود را صرف زن مىكند»، {V(الميزان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 215)V}. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- نظام حقوق زن در اسلام،شهيد مطهرى 2- زن در آيينه جمال و جلال،آيتاللَّهجوادى آملى 3- قرآن و مقام زن،سيد على كمالى 4- بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران،حسين مهرپور 5- قوانين فقه اسلامى، ج 1،دكتر صبحىمحمصانى، ترجمه: جمالالدينجمالىمحلاتى 6- روشنفكر و روشنفكرنما،داود الهامى 7- زن از ديدگاه اسلام،ربانى خلخالى 8- درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام،محمدرضا زيبايىنژاد - محمد تقى سبحانى {Tب ) تعدد زوجات پيامبر؛T} در مسأله زنان پيغمبر عوامل متعددى در كار بوده كه بررسى فلسفه هر يك از آنها، بحث مستقلى مىطلبد. برخى از آنان به خاطر مسلمان شدن، مورد بىمهرى و تذلّل از ناحيه قوم و قبيله و طلاق از سوى همسر خود قرار مىگرفتند. برخى مايل به ازدواج با هر كسى نبودند. هم چنين ازدواج با برخى از آنها، موجب نزديكى پيامبر(ص) با قبيله او مىشده و مشكلاتى كه آنان در راه رسالت آن حضرت ايجاد مىكردند مرتفع مىشد و ... اما درباره شبهاتى كه بعضى مطرح مىكنند بايد گفت: الف) آن حضرت تا سن 25 سالگى در جامعهاى پر از مفاسد هيچ گونه ارتباط جنسى نداشته و در طهارت كامل زيستهاند. ب ) اولين ازدواج ايشان با خديجه چهل ساله بوده و تا زمان حيات وى با هيچ كس ديگر ازدواج نكرده است. بنابراين ازدواجهاى متعدد ايشان همگام با عصر رسالت است و از زمانى آغاز مىشود كه: اولاً، غريزه جنسى رو به كاهش مىرود. ثانياً، مشكلات و فعاليتهاى اجتماعى مانع هوسرانى مىشد. ثالثاً، غالباً ازدواج با سالخوردگان و بيوگان بوده است. ج ) شيوههاى رفتار جنسى آن حضرت با همسران خود، به گونهاى بوده كه كاملاً با شيوه انسانهاى شهوتران متفاوت بوده است؛ مثلاً عايشه كه جوانترين همسر پيامبر بوده، مىگويد: «هيچ گاه من عورت او را نديدم و او از مرا نديد». از طرف ديگر انسانهاى شهوتران و تنوع طلب معمولاً از ازدواجهاى دائم شانه خالى مىكنند و به كامرانىهاى گذرا و آنى مىپردازند، در حالى كه چنين چيزى در رفتار پيامبر(صلي الله عليه و آله) مشاهده نشده است. شخصيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و شيوههاى رفتار جنسى و قراينى كه در بالا ذكر شد، همه و همه نافى شهوترانى مىباشد. روشنى اين مسأله تا آن جا است كه مستشرقين غربى قرن اخير، از اين كه پيشينيان آنها پيامبر(ص) را به شهوترانى متهم مىنمودند، پوزش خواسته و خلاف آن را معتقد شدند و در همين راستا، كتابهايى نگاشته شد؛ از جمله: «عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن» نگاشته: «جان ديون پورت» و... . براى آگاهى بيشتر در اين رابطه بهتر است به كتابهاى زير مراجعه فرماييد : فروغ ابديت ، ج 1 ، ص 158 و ج 2 ، ص 528،جعفر سبحانى زندگانى حضرت محمد ، صفحات 473 به بعد،رسولى محلاتى نساء النبى(ص) همسران رسول خدا،عقيقى بخشايشى زنان پيامبر اسلام،عماد الدين حسين اصفهانى The Philosophy Of The Marriages Of The Holy Prophet Of Islam , W.O.F.I.S.P.O.Box 5022 Tehran . Iran
کد سوال : 5202
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>قرآن و حديث
پرسش : به چه دليلى مراجع گفتهاند كه در وضو مستحب است اعضا دو بار شسته شود ودر دفعه سوم حرام است؟
پاسخ : به استناد روايات وارد شده، پيامبر اكرم(ص) و حضرت على(ع) با يك بار آب ريختن وضو مىگرفتهاند. گفتنى است كه دوبار آب ريختن اشكال ندارد ولى از سه بار آب ريختن نهى شده است. برخى از مراجع سه بار آب ريختن براى شستن صورت و دست را جايز مىدانند؛ ولى امام راحل حرام مىدانستهاند. درباره فلسفه آن مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1- آب ريختن زيادى دورى از سنت پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است.
2- اين كار اسراف محسوب مىگردد.
3- امروزه با وضعيت آب و بحران آن در جهان، اين گونه دستورات، حكيمانه و واقعبينانه جلوه مىنمايد.
کد سوال : 5203
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : علت اينكه به طرف قبله نماز مي خوانيم چيست ؟
پاسخ : قرآن كريم مىفرمايد: A} «ما فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولوا وجو هكم شطره..{A. ؛ پس روى كن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمين نيز هر كجا باشيد در نماز روى بدان جانب كنيد» ، V}(بقره، آيه 144){V و نيز مىفرمايد: A} «و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجدالحرام و حيث ماكنتم فولوا وجوهكم شطره…{A ؛ و اى رسول از هر جا و به هر ديار بيرون شدى روى به جانب كعبه كن و شما مسلمين هم به هر كجا بوديد روى بدان جانب كنيد» ، V}(همان، آيه 150){V. با توجه به اين آيات، مىتوان برداشتهاى زير را به دست آورد:
1- همان خدايى كه فرموده است به هر طرف رو كنيد آن جا وجه خدا است و اين كه او از رگ گردن به انسان نزديكتر است، همو دستور داده است كه به هنگام نماز به طرف مسجدالحرام نماز بخوانيد.
2- A}«شطر»{A در آيه شريفه (شطر المسجد الحرام) به معناى سمت و جانب است. البته ايستادن دقيق در محاذات خانه كعبه و حتى مسجدالحرام براى كسانى كه از دور نماز مىخوانند بسيار مشكل است، اما ايستادن به سمت آن براى همه آسان است. همين دستور قرآنى به نوبه خود موجب پيشرفت علوم جغرافيا، هيئت، هندسه و رياضى در بين مسلمين گرديد؛ زيرا براى قبلهيابى و تشخيص جهت آن، نيازمند اين علوم بودند.
3- اين كه «خدا همه جا هست و به هر طرف كه رو كنى روى او و سوى او است»؛ اين نتيجه را نمىدهد كه پس به هر طرف مىتوان نماز خواند. در همه جا بودن خداوند يك مطلب است و جهت نماز مطلب ديگر. كما اين كه خدا همه زبانها را مىداند ولى بايد نماز را به زبان عربى خواند و يا اين كه خدا موجودى زمانى نيست ولى نماز بايد در زمان خاص خودش خوانده شود. حقتعالى به علل گوناگون، دستور داده است كه به طرف قبله واحد، به زبان واحد، و با شرايط مشترك ديگرى نماز گزارده شود و اين دستور علاوه بر پيشرفت و پيشبرد علم و دانش بشرى، مايه وحدت و هماهنگى بين مسلمانان نيز مىباشد و تأثيرات و آموزشهاى فرهنگى ديگرى نيز به دنبال دارد. از طرف ديگر در هر يك از اين دستورات اسرار عرفانى بزرگ نهفته است.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: آدابالصلوة، امام خمينى.
«در صورت مكاتبه بعدى، شماره نامه قبلى خود را ذكر نماييد»
کد سوال : 5208
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>اطلاعات عمومي
پرسش : چگونه مىتوان بين عقيده و عمل همگرايى ايجاد نمود و دوستان خوبى هم پيداكرد؟
پاسخ : تلاش شما براى همگرايى بين عقيده و عمل، حركتى اساسى و مقدس است؛ چرا كه هر قدر آدمى با عمل خود، عقيدهاش را آبيارى كند، پايههاى آن مستحكمتر و آرامش فرد بيشتر خواهد شد. قرآن مجيد نيز تفاوت بين عقيده و عمل را بسيار نكوهيده و فرموده است: «اى مؤمنان! چرا چيزى كه مىگوييد انجام نمىدهيد، گفتن سخنى كه خلاف آن عمل كنيد، خداوند را بسيار به خشم مىآورد»، {V(صف، آيه 3) V}
اميدواريم كه با تعميق ايمان هر روز عمل شما بيشتر رنگ عقيده شما را بيابد. البته بايستى يك نكته را نيز مد نظر قرار داد كه به هر حال انسان موجودى است كه مىلغزد و خطا مىكند؛ ولى خداوند هم توبهپذير است و با پشيمانى بنده از گناه او را مىبخشد. بنابراين اگر لغزشى پيش آمد، نبايستى مأيوس و نااميد شد؛ بلكه با توبه به درگاه خداوند، بايد گذشته را جبران كرد.
علل ضعف شما در دوست يابى و ارتباط با ديگران زود رنجى و احتمالا الگوهاى رفتارى بوده است اين خصوصيت ريشه در دوران كودكى و رفتارهاى خانواده دارد كه البته تجزيه و تحليل آن با روشهاى علمى كارى سودمند است ولى آنچه كه از تحليل گذشته سودمندتر است شناخت آينده و اخذ تصميم صحيح براى وصول به اهداف است آدمى فقط ساخته محيط خانواده و اطرافيان نيست، بلكه اراده انسانى از عوامل بسيار مهمى است كه مىتواند همه گذشتهها را تحت تاثير قرار دهد و شرايط را دگرگون سازد. مهم اراده كردن و خواستن است به نظر ما مشكل شما باور نداشتن خود است و از همين جهت در برخوردها احساس ضعف كرده و همواره همان پيش ساخته ها، خود را نشان مىدهند.
شما هيچ مشكلى جز باور كردن خود نداريد. چرا خود را كمتر از ديگران مىبينيد؟ شما بحمداللَّه با اين استعداد كه داريد مىتوانيد به گونهاى باشيد كه ديگران براى دوستى با شما مسابقه بدهند. بنابراين توصيه ما اين است كه خود را باور كنيد و به خود اعتماد داشته باشيد و با توكل بر خداوند براى ايدههاى خود تلاش كنيد. {Sمنگر آنكه تو حقيرى يا ضعيف# بنگر اندر همت خود اى شريفS} {Sمرغ را پر مىبرد تا آشيان# پر مردم همت است اين را بدانS} شما براى رسيدن به اين هدف مقطعى (يعنى دوست يابى ) تنها به يك باور نياز داريد، اين هدف كه سهل است شما به اهدافى بزرگ و بزرگتر بيانديش و براى رسيدن به آن بكوش كه خواستن توانستن است.
توصيهها:
1- ارتباط خود را با خداوند محكم كنيد و با نماز و حتى بجاى آوردن نوافل و دعا پايگاه روحى خود را مستحكمتر سازيد.
2- در مجالس و محافل عمومى شركت كنيد و از اين بابت هيچ نگرانى به خود راه ندهيد.
3- شبها به هنگام آرامش در بستر اين جملات را با خود زمزمه كنيد من قادر هستم بر زود رنجى خود غلبه نمايم و آن را در هم بشكنم. من اين دشمن را از سر راه خود بر خواهم داشت و آن را نابود خواهم كرد. خداوند به من كمك خواهد كرد تا دوستانى خوب و صميمى پيدا كنم. البته ذكر يك نكته نيز در پايان ضرورى است و آن اينكه دوستيها همواره به سود انسان تمام نمىشود گرچه دوست خوب، بسيار خوب است ولى دوست بد نيز بسيار بد است. اميد آن داريم كه با درايت و خردمندى و هنرى كه در شما سراغ داريم در روزهاى آينده شاهد ارتباط گرم و صميمى شما با دوستان خوبتان باشيم. براى بالا بردن ظرفيت خود به امور زير توجه داشته باشيد:
الف) در انتقاد درونى از خود زياده روى نكنيد.
ب ) افكار منفى خود را كنترل نموده و به خود باز خورد بدهيد.
ج ) همواره در مسائل موضع انفعالى نگيريد و همه تقصيرها را به گردن خود نيندازيد.
د ) مقدارى به جسارت ورزى و جرأت آموزى اجتماعى بپردازيد. براى اين كار ورزش ها و رقابت هاى جمعى مفيد است. براى موفقيت در دوستىها نيز لازم است: - پيش از هر چيز هدف از دوستيابى را مشخص كنيد. - دوستان را متناسب با ملاك هاى صحيح و محاسبه شده برگزينيد. - با دوستان به گونهاى رفتار كنيد كه دوست داريد با شما عمل كنند. - در دوستىهاى خود با ديگران حدود معينى را رعايت نموده و از افراط و تفريط بپرهيزيد. مثلا در روابط دوستانه به شوخىهاى زننده يا چنانكه در روايت است به بيان همه اسرار خويش نپردازيد. زيرا چه بسا همان دوستان روزى دشمن شما گردند و در رابطه با دشمنان نيز حدودى را بايد مراعات نمود زيرا چه بسا زمانى زمينه دوستى با آنان فراهم گردد. - علل رنجش دوستان از خود را بررسى و در رفع آنها بكوشيد. در برخورد با مشكلات در درجه اول انسان بايد به گونهاى از نظر روحى خود را تقويت كند كه آماده استقبال از هر دشوارى باشد و از ناملايمات زندگى همچون كامرواييهايش استقبال نموده و آنها را عامل بدبختى و رنج و اندوه به حساب نياورد، برخورد انفعالى و حسرتبار در برخورد با مشكلات زندگى انسان را به سرعت از پاى در مىآورد و دنيا را چون سياهچالى سرد و تاريك مىنماياند، چنين روشى انسان را از همهجا وهمه چيز مأيوس ساخته و همه روزنههاى اميد را به روى او مىبندد و از جنبش و تحرك در مسير بهسازى وضع خويش باز مىدارد.
برعكس برخورد فعال در برابر مشكلات، اراده انسان را نيرومند و پولادين مىسازد، به انسان نشاط و قوت فكرى و جسمى مىبخشد و در پناه آن مىتواند بر امواج سهمناك مشكلات شنا كند و طوفانهاى مرگبار را با قدرت هرچه تمامتر درنوردد تا به ساحل نجات و پيروزى باريابد.
بنابراين هر اندازه مشكلات شما افزون باشد مطمئن باشيد كه با اراده و روحيه قوى به راحتى مىتوانيد بر آنها فايق آييد و بر همه ناملايمات لبخند زنيد. يكى از دستورات بسيار عالى و سازنده اسلام اين است كه در مسايل زندگى خود هماره به زيردست و تهيدستتر از خود و كسانى كه در رنج و فشار بيشترى هستند بنگريد، اين مسأله از نظر روانى بسيارى از فشارهاى ناشى از برخورد با مشكلات را كاهش مىدهد و راه تحمل آنها را هموار مىسازد، نعمتهايى را كه خداوند بزرگ به انسان ارزانى داشته و ديگرى از آنها محروم است را به خاطر مىآورد و انسان را شكرگزار نعمتهاى حق تعالى و راضى به مشيت او مىسازد.
برعكس اگر انسان همواره به كسانى نظر افكند كه در نظر وى زندگى بهترى دارند، رنج و ناراحتىاش افزون مىشود و در خود احساس كمبود مىكند، در نتيجه زندگى برايش سرد و تاريك شده و همه را خوشبخت و خود را تيره بخت مىبيند، در حالى كه چه بسا پشت پرده ظاهرى خوشبختى ديگران هزارگونه تيرهبختى نهفته و آن سوى نگران بختى ظاهر خويش سفيد بختى و سعادت مكنون و مبطون است. مطمئن باشيد بسيارى هستند كه در وضعيتى بسيار اسفناكتر از شما زندگى مىكنند و چنان با مشكلات دست و پنجه نرم مىكنند كه گويى قهرمان بزرگ مصاف با دشوارترين صحنههاى زندگىاند و در عين حال همواره در پيشگاه خداوند پيشانى شكر به خاك مىسايند، چنانكه گويى خداوند سراسر زندگى آنان را غرق در نعمت و خوشبختى نموده است.
نكته ديگرى كه بايد بدان توجه داشت اين است كه اساساً سعادت و خوشبختى غير از خوشيهاى گذران چند روزه دنيا و رسيدن به آرزوها و آمال دنيايى است، بسيارى در اين جهان كامروا و كامياب زيستند اما چون چشم از جهان فرو بستند و به سراى جاودان پا نهادند همه تيره بختيهايى كه هرگز انديشه آن را نمىكردند به سويشان روى آورد و چون فرشته مرگ صاعقهوار بر سرشان فرود آمد به خوبى دريافتند كه اين چند صباح هيچ بود و پوچ و زندگى حقيقى همان سراى جاويد آخرت است چنان كه قرآن فرموده: {A{/Bوَ إِنَّ اَلدَّارَ اَلْآخِرَةَ لَهِيَ اَلْحَيَوانُ{w10-15w}{I29:64I}/}A} و در آن تنها مايه سعادت اعمال و كردار نيك و خداپسندانه است كه دستشان از آن تهى است. آنگاه با حسرت و اندوه فراوان بايد همه چيز را رها كنند و تا ابد در هلاك و خسران و نگون بختى بسوزند و بسازند، در مقابل كسانى در اين چند روزه دنيا براى رضاى خدا مشكلات را تحمل مىكنند و چون چشم به سوى جهان ابديت مىگشايند با بشارتهاى ملايك آسمان روبرو مىشوند و در برابر چند روزى تحمل دشواريها پاداشى جاودان و سرمدى مىبينند، چنانكه اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: {Hصبروا اياماً قصيره اعقبتهم راحة طويلةH}.
پس اگر شما براى رضاى خداوند اين مشكلات را تحمل نموده و دربرابر آنها صبر و پايدارى مىورزيد، نه تنها نبايد نگران باشيد، بلكه بايد به شما تبريك گفت كه از آزمايش بزرگ الهى سرافراز بيرون آمده و در برابر هر ناخوشى، خداوند نعمتى به شما خواهد داد كه آرزو مىكنيد اى كاش مشكلات بيشترى را تحمل مىكردم و اى كاش شكر و بردبارى افزونترى مىورزيدم تا پاداش بيشترى نيز دريافت مىداشتم.
کد سوال : 5212
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : سوء ظن چند نوع است و حكم آن چيست ؟
پاسخ : سوء ظن داراى چند قسم است و هر يك حكم خاص خود را دارد:
1- شخصى به مسلمانى سوء ظن دارد و بر مبناى اين سوء ظن ترتيب اثر مىدهد و آن را در رفتار و يا گفتار خود آشكار مىكند. اين قسم از سوء ظن قطعا حرام است و مورد اتفاق فقها است.
2- سوء ظن اين گونه باشد كه نسبت به مسلمانى، گمان بدى به ذهن انسان خطور كند (بدون اختيار و ناخودآگاه) و خود شخص از اين حالت ناراحت بوده و ابدا اين گمان را در رفتار و گفتار خود نشان ندهد؛ بلكه در صدد رفع آن برآيد. اين قسم از سوء ظن قطعا حرام نيست؛ چون چنين حالت و خطورى براى ذهن غيراختيارى است و نهى كردن از امر غيراختيارى قبيح است V}(الميزان، ذيل آيه 12، سوره حجرات).{V
3- انسان نسبت به مسلمانى گمان بدى ببرد و به اين امر عقيده داشته باشد. همچنين بدون يقين حكم به بدى او كند و از اين حالت ناراحت هم نباشد؛ اما اين حالت را در رفتار و گفتار خود بروز ندهد و تنها قلبا از او متنفّر باشد.
اين قسم از سوء ظن مورد بحث است؛ برخى مثل شهيد ثانى و مرحوم مجلسى(ره) اين قسم را حرام مىدانند و سوء ظن را به همين قسم معنا مىكنند ،V} (مرآه العقول، ج 11، ص 16).{V
به نظر ما اين قول قوى و محققانه است؛ چرا كه سوء ظن اگر از مرحله عقيده فراتر رود و در گفتار ظاهر شود، غيبت يا تهمت بوده و اين گناه جداگانهاى غير از سوء ظن خواهد بود و اگر در رفتار ظاهر شود، ايذاء مسلمان بوده و گناه ديگرى محسوب خواهد شد.
سوء ظن نسبت به ديگران موجب وارد شدن ضررهاي فراوان معنوي و حتي مادي به انسان مي گردد: حضرت علي (ع ) فرمود: »مراقب باش كه سوء ظن بر تو غلبه پيدا نكند, به درستي كه بدگماني هيچ رفاقتي را بين تو و دوستت باقي نمي گذارد«, V}(بحارالانوار, ج 77, ص 207).{V
در اسلام شديدا" از ترتيب اثر دادن به گمان هاي بيهوده و بي اساس منع گشته و از انسان ها خواسته شده تا زماني كه به مسأله اي يقين و علم پيدا نكرده اند, درباره آن قضاوت نكنيد; چرا كه عمل به ظن أ و گمان رابطه بين آدميان را دچار تشويش و سستي كرده و اعتماد را در جامعه از بين مي برد. حضرت علي (ع ) فرمود: «گمان بد كارها را فاسد كرده و انسان را بر كارهاي زشت وامي دارد»V} (غررالحكم , حرف سين , لفظ «سوء»).{V
حتي در حديثي از رسول اكرم (ص ) وارد شده است : «كسي كه به برادر خود سوء ظن داشته باشد به تحقيق به خداوند بدي نموده است , زيرا خداوند فرموده : «از بسياري از گمان هاي بي اساس دوري كنيد»V} (ميزان الحكمه , ج 5, ص 625).{V
پس به مجرد اين كه كلام و يا عملي را از دوست خويش مشاهده كرديم , نبايد آن را بر بدي و سوء قصد وي حمل نماييم . هم چنين نبايد ديگران را بدون دليل و مدرك , متهم به كارهاي زشت كنيم و... . پيشوايان ديني و امامان (ع ) از ما خواسته اند كه كارهاي برادران مسلمان خود را بر بهترين شكل حمل نماييم و حتي اگر حمل بر صحت و درستي آن مشكل است , تلاش كنيم تا وجه خوبي برايش پيدا كرده واز هرگونه بدگماني تا قبل از مرحله علم بپرهيزيم ,V} (بحارالانوار, ج 75, ص 196).{V در غير اين صورت هميشه انسان از ديگران و گفتار و كردار آنان وحشت داشته و چنين خواهد پنداشت كه هر عملي كه انجام مي دهند عليه او صادر گرديده است .
اما راه هاي مبارزه :
الف ) مطالعه آيات واخباري كه در مذمت سوء ظن آمده است . براي اين منظور به كتاب هاي اخلاقي از قبيل :
1- نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي مهدوي كني
2- معراج السعاده مرحوم نراقي
3- اخلاق اسلامي , ترجمه جامع السعادات مرحوم نراقي
ب ) هرگاه به كسي سوء ظن پيدا كرديد, در عمل هيچ تأثير و نقشي به آن ندهيد; بلكه سعي كنيد با فرد مورد سوء ظن , رفتاري آميخته با حسن ظن داشته باشيد. در اين صورت اين خوي ناپسند, ضعيف شده و از بين خواهد رفت .
ج ) هرگاه كه مورد حمله سوء ظن واقع شديد, به خدا پناه ببريد و با استعاذه و استغفار, از او مدد بطلبيد. شناخت بيماري , خود نيمي از درمان است . اگر كسي اين صفت ناپسند را شناخت و معناي آن را دانست , در صدد معالجه آن برخواهد آمد و در اين راه , توفيق خواهد يافت .
کد سوال : 5213
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مىتوان صفت عصبانيت را از خود دور كنم و چگونه مىتوان حلم و بردبارى در خود تقويت كرد؟
پاسخ : براى تقويت حلم و بردبارى بايد طبق برنامهاى جدى به تقويت اراده خود بكوشيد و همواره سعى كنيد برخود مسلط باشيد، در اين رابطه راههاى مختلفى وجود دارد ولى مهم آن است كه در راه درمان آن كاملا جدى و قاطع باشيد و آنچه پيشنهاد مىشود را بدون كمترين كاستى به اجرا گذاريد: 1) كاملا به خود مطمئن باشيد كه مىتوانيد روحيه خود را تغيير دهيد ولى براى نتيجه گيرى عجول نباشيد، بلكه با خود فكر كنيد بايد حداقل يكسال روى خود كار كنيد و اگر چنين كنيد حتما پس از آن دگرگون خواهيد شد.
2) از حساسيت بيش از حد در هر زمينه بپرهيزيد.
3) همواره در هر مسالهاى ابتدا از ديگران انتظار بدترين برخورد را داشته باشيد و خود را براى تحمل آن آماده كنيد. اين مساله باعث مىشود برخوردهاى بهتر از مورد انتظار در شما ايجاد خوشنودى نمايد. در حاليكه اگر هميشه انتظار برخورد خوب داشته باشيد چه بسا نتيجه عكس خواهيد گرفت.
4) با خود شرط كنيد كه هيچ گاه و در هيچ شرايطى برخورد تند نداشته باشيد و اگر ناگهان از شما چيزى سرزد خود را جريمه كنيد؛ مثلا تصميم بگيريد - يا در صورت امكان نذر كنيد - كه مثلا اگر بر سر كسى فرياد زديد فلان مبلغ صدقه بدهيد، يا شب نماز شب بخوانيد، و يا يك روز روزه بگيريد. كارآيى اين روش، بسيار بالا است و بسيارى از علماى بزرگ بدينسان تمرين عملى و خودسازى نمودهاند.
5) از تفريحات سالم و تقويت كننده اراده؛ مانند كوهنوردى و... نيز استفاده كنيد.
6) در تصميم گيريها حتىالامكان با افراد عاقل و پخته مشورت نماييد و از اقدامات عجولانه و مطالعه نشده بپرهيزيد.
7) بيشتر با افراد خوش خلق و غير عصبى معاشرت كنيد.
8) شرح موارد فوق را در جدولى بنويسيد و موارد انجام يا تخلف در هر روز را يادداشت نموده و همواره سعى بر تقليل موارد تخلف نماييد.
9) نتيجه را پس از مدتى گزارش نماييد. در مواردى كه ناراحتى عصبى بر شما فشار وارد مىكند در فضاى آزاد و يا دربسته فرياد بكشيد و با مشت زدن به بالشت و يا اشياء ديگر فشار عصبى را تخليه نماييد. ضمناً به تلاوت قرآن و خواندن نماز بيشتر بپردازيد كه به فرموده قرآن: {Mنماز را در طرف روز بپا داريد و در ساعات تاريكى شب كه البته خوبى و نيكىهاى شما زشتىها و بدكاريها را از ميدان بيرون مىبردM}، {V(سوره هود ، آيه 114)V}.
کد سوال : 5216
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا وقتي زن درخواست طلاق كند مهريه به او نمي رسد؟
پاسخ : براي روشن شدن پاسخ اين سوال به نكاتي اشاره مي شود.
1- پيش بيني قانون طلاق در نظام حقوقي خانواده در اسلام , يكي از امتيازات نظام حقوقي اسلام است . زيرا در زماني كه نه حكميت و ريش سفيدي و نه ساير اقدامات براي ادامه زندگي مشترك مفيد واقع نشود, راهي جز طلاق براي رهائي زن و شوهر از رنج زندگي باقي نمي ماند. 2- اختيار طلاق در دست مرد است ; هر چند زن هم در برخي شرايط مي تواند از اين اختيار استفاده كند. 3- سپردن طلاق به مرد به خاطر غلبه بعد عقلاني و حزم و دور انديشي او, منطقي ترين راه است . 4- طلاق حق مرد است , اما قابل واگذاري و انتقال است , بنابراين زن مي تواند در هنگام وقوع عقد ازدواج به صورت شرط ضمن عقد اين حق و اختيار را به صورت وكالتي به خود منتقل كند. و اضافه بر آن اگر در زندگاني خانوادگي مردي به همسر خود ستم كند و نه حاضر و يا قادر به اصلاح رفتار خويش باشد; و نه حاضر به طلاق دادن زن , در اين صورت زن مي تواند به دادگاه اسلامي مراجعه كند تا قاضي حتي علي رغم مخالفت مرد زن را طلاق داده و او را آزاد نمايد. اما سوئالي كه اشاره كرده ايد مربوط به طلاق خلع و مبارات است . »و طلاق خلع هم آن است كه زن به واسطه كراهتي كه از شوهر خود دارد در مقابل مالي كه به شوهر خود مي دهد طلاق مي گيرد اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهر باشد. و علت اين كه مهر نمي گيرد به خاطر اين است كه . اولا": با رضايت خودش طلاق مي گيرد. ثانيا": طلاق حق مرد است و مي تواند زنش را طلاق ندهد, لذا زن با بذل مال يا مهر خود آن حق را از مرد با رضايت او ساقط مي كند.
براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك شود: 1- (مختصر حقوق خانواده , دكتر سيد حسين صفائي , دكتر اسدالله امامي , نشر دادگستر) 2- (حقوق خانواده , دكتر محمدجعفر جعفري لنگرودي , كتابخانه گنج دانش ) 3- (فلسفه حقوق , قدرت الله خسروشاهي , مصطفي دانش پژوه , انتشارات : موئسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره «.
کد سوال : 5225
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا تجزي را در كنار احتياط, تقليد و اجتهاد ذكر نكرده اند و آيا تجزي جايز است؟ عدم ذكر تجزي آيا منافاتي با آيه لايكلف الله ندارد؟
پاسخ : جواز متجزى در اجتهاد، خود يك مسأله اجتهادى است كه بايد با نظر كارشناسى درباره آن بحث شود. برخى از فقها متجزى را مجاز در پيروى از نظر خود مىدانند و برخى ديگر بنا به دلايلى نظر متجزى را صائب نمىدانند؛ چرا كه فقه يك مجموعه مرتبط و منسجم است و چه بسا تجزّى ديدگاهى ناقص به انسان بدهد.
رسالههاى عمليه بخش كوچكى از فقه است و موضوع متجزى بيشتر در استفتاآت و كتابهاى فقهى استدلالى مطرح شده است. در هر صورت اگر چند مجتهد از نظر علمى برابر باشند، شخص مطلع مىتواند با نظر خود از هر كدام كه احتمال مىدهد حكم مناسبترى دارد، تقليد نمايد.
مراد آيه A}«لا يكلف...»{A تكليف مالايطاق است؛ يعنى، تكليفى فراتر از توان فرد، بر او واجب نشود؛ ولى اين كه تكليفى به نظر ابتدايى شخص نادرست باشد، مصداق اين آيه شمرده نمىشود. گذشته از اين كه عقل داراى ضوابط و معيارهاى شناخته شدهاى است كه بايد با آن ضوابط به بررسى مسائل از ديدگاه عقل پرداخت؛ وگرنه تمامى مردم خود را عاقل و عقل خود را بالاتر از همه مىدانند. اگر بنا باشد هر كس با اين تصوير ابتدايى از عقل به جرح و تعديل در احكام و قوانين بپردازد، بايد گفت: نه شريعت و دين باقى مىماند و نه قانونى؛ چرا كه هر كس با نظر ابتدايى خود به اجتهاد و نظر مىپرداخت.
مثلاً براى وضع قوانين در جوامع مختلف از كارشناسان حقوقى و خبرگان مسائل اجتماعى بهره مىبرند. آنان با بحثهاى فراوان و مراعات مصالح و مفاسد، به وضع قانون در جنبههاى مختلف مىپردازند (مانند قوانين مدنى، عبور و مرور، بازرگانى و...). حال اگر بنا باشد هر فردى با ديدگاه خود به جرح و تبديل قوانين بپردازد، به نظر شما آيا قانونى در جامعه باقى خواهد ماند؟! هر كارى نيازمند افراد متخصص و متجر در آن رشته است تا آنان بتوانند با به كارگيرى روشهاى اصولى بهترين قوانين را وضع كنند.
در مورد استنباط احكام شرعى نيز مسأله به همين منوال است. سالها كوشش علمى لازم است تا شخصى بتواند احكام الهى را از متون اصلى استخراج نمايد. حال آيا سزاوار است كه هر كسى از راه برسد و به اصطلاح با عقل خويش بدون هيچ سير علمى و منطقى، به استنباط احكام بپردازد؟! قضاوت به عهده شما است.