• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 5155
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه زمان عده نگه داشتن زنان بيوه كه در آيه 234 بقره آمده چيست ؟
پاسخ : يكي از فلسفه هاي عده نگه داشتن زن , جلوگيري از مخلوط شدن نطفه ها در رحم زن است و براي اين كه اگر فرزندي متولد شد, به طور يقين مشخص باشد كه مربوط به چه كسي است و در نتيجه محارم اين فرزند معلوم باشد و وقتي اين بچه بزرگ شد بداند با چه كساني نمي تواند ازدواج كند و نيز مسائله ارث بردن او روشن شود. علاوه بر اينها ممكن است علل ديگري هم داشته باشد كه بر ما روشن نيست ; چون فلسفه واقعي احكام براي ما بيان نشده است و اگر ما قائل شديم كه خداوند حكيم است و كارهايي كه انجام مي دهد و احكامي كه براي بندگانش مشخص مي كند, همه از روي حكمت و بر مبناي عقل سليم است , نبايد در آنها چون و چرا كنيم . علاوه بر اين خيلي زياد بوده اند و هستند زناني كه از قرص هاي ضد بارداري و يا وسايل امروزي براي پيش گيري از انعقاد نطفه استفاده كرده اند; ولي در عين حال باردار شده اند. يكي ديگر از دلايل عده نگه داشتن زن اين بوده كه اگر زن بعد از مرگ شوهر فورا" ازدواج كند اين مطلب با محبت و دوستي و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين به خالي بودن رحم از نطفه همسر پيشين سازگار نيست و به علاوه موجب جريحه دار ساختن عواطف بستگان متوفي است . رعايت حريم زندگاني و زناشويي حتي بعد از مرگ همسر موضوعي است فطري و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگوني بر اين منظور بوده است . گرچه گاهي در اين رسوم آن چنان افراط مي كردند كه عملا" زنان را در بن بست و اسارت قرار مي دادند. آيه فوق بر تمام خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مي دهد بعد از نگه داري عده و حفظ حريم زوجيت گذشته , اقدام به ازدواج كنند, V}(مكارم شيرازي , ناصر, تفسير نمونه , ج 2, ص 193, دارالكتاب الاسلاميه , چاپ اول 1375){V. البته هيچ يك از اين ادله سر تعداد دقيق اين ايام كه چرا 4 ماه و ده روز باشد و نه يكي دو روز كمتر يا بيشتر, بيان نمي كند جز آن كه بايد با توجه به حكمت و علم و قدرت مطلق الهي , تعبدا" پذيرفت كه به همين شكل , دستورات كامل ترين دستورات است .
کد سوال : 5159
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا عشق مجازي و دنيوي مي تواند مقدمه اي براي عشق الهي و حقيقي شود؟
پاسخ : الف ) اين مسائله كليت ندارد و نمي توان روي آن حسابي باز كرد. بلي گاه ممكن است در شخصي اين مسائله جرقه و بارقه اي به سوي عشق حقيقي و برين باشد و در موارد متعددي نيز كاملا" از اين مسائله تهي است . بنابراين نمي توان صد در صد اثر آن را منتفي دانست , ليكن توصيه به اين كه كسي از اين طريق , خود راه به سوي معشوق حقيقي بپيمايد ناروا و بيراهه است . گرچه نمي توان زمينه سازي عشق مجازي براي عشق حقيقي را منكر شد; اما اين بحث اگر به درستي برداشت نشود, ممكن است بدآموزي هايي داشته باشد. سخن بعضي از عرفا در اين مورد به معناي اين است كه اگر كسي در عمر خود يك بار گرفتار عشق مجازي شد و احيانا" همين شخص بعدا" در مسير سلوك معنوي قرار گرفت , به جهت آشنايي با پديده ي عشق , زودتر از ديگران مي تواند عشق به خداوند متعال حاصل كند. اين مطلب گرچه نكته هايي دارد اما مورد قبول همه عارفان نيست و در روايات نيز چنين مطلبي ديده نمي شود. نكته ديگر آنكه اگر كسي فرضا" بخواهد از اين راه عشق را تجربه كند لازم نيست به سمت حرام برود مي تواند با عشق به پدر و مادر و يا محارم ديگر اين مسير را طي نمايد. ب ) آدمي موجودي است شيفته محبت كردن و محبت ديدن . البته به مقتضاي سن , روزي به سينه مادر عشق مي ورزد و روزي به اسباب بازي و روز ديگر به هنر و ... در حقيقت به هر مقدار كه رشد عقلاني و رواني فرد كامل گردد, عشق ورزي او نيز متحول شده و به فراز بالاتري صعود خواهد كرد. اين تمايل در همه افراد يكسان نيست ; برخي در همان سطح ابتدايي باقي مي مانند و برخي نيز صعود را ادامه مي دهند. شما در سطوري از نامه خود در توجيه اين تلاطم و دغدغه ها مانده ايد, ولي همه اينها در نظام تكاملي انسان معنادار و هدفدار است . جاذبه ها و كشش هاي مختلف حيات جملگي براي به حركت درآوردن آدمي است تا او وارد صحنه عمل شود و در اين سير از »بودن « به »شدن « برسد. گرچه برخي در همين جاذبه ها مي مانند و حركتي به جانب بالا نمي كنند; ولي برخي نيز خسته دل در تمناي محبتي عميقند و تا آن را در نيابند آرام نمي شوند. آري فرزندم : »H}المجاز قنطره الحقيقه ; مجاز پل حقيقت است{H «. دل باختگي هاي گذراي زندگي , پلي است تا آدمي ظرفيت دل باختن به حقيقت هستي را دريابد و آن گاه است كه آرام خواهد گرفت : »الا بذكر ا& تطمئن القلوب «. نظامي گنجوي در پايان ماجراي ليلي و مجنون سخن حكيمانه اي را آورده كه در واقع تمام داستان را براي همين نكته سروده است . گويد: وقتي ليلي در بستر مرگ افتاد وصيتي براي مجنون به مادر خود كرد و گفت : به او بگو عاشق چيزي باش كه جاودان و ماندگار است , نه شيفته و دلباخته كسي چون من كه هيچ چيزش در اختيار خود نمي باشد و همواره در معرض مرگ و زوال و دستخوش تحول و بي قراري است . به گفته اقبال لاهوري : P} نعره زد عشق كه خونين جگري پيدا شد{E}حسن لرزيد كه صاحب نظري پيدا شد{P و به گفته حافظ : P} يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب{E}كز هر زبان كه مي شنوم نامكررست{P P}عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتاده {E}به جز از عشق تو باقي همه فاني دانست {P P}سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد{E}تا روي در اين منزل ويرانه نهاديم{P P}اي دل مباش يكدم خالي زعشق و مستي{E}وانگه برو كه رستي از نيستي و هستي{P و بالاخره : P} با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي{E}تا بي خبر بميرد در درد خودپرستي{P P}عاشق شو ارنه روزي كار جهان سرآيد{E}ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستي{P P}قلم را آن زبان نبود كه سر عشق گويد باز{E}وراي حد تقريرست شرح آرزومندي {P عشق داراي حكم تكليفي نيست , ليكن هر عشق و گرايشي انسان را به نوعي كنش و عمل مي كشاند. بنابراين عشق الهي به انسان مسير الهي مي بخشد و عشق شيطاني فرد را در سبيل شيطان قرار مي دهد. منظور از عشق الهي فقط دوست داشتن خدا نيست , بلكه دوستي خدا و هر كس و هر چيز كه خدا دوست دارد. در مثل آمده است كه موئمن فرزند خود را دوست مي دارد, ولي اين علاقه بايد براي خدا و در مسير او باشد. لذا موئمن از هر عشقي كه در مقابل عشق به خدا قرار گيرد, نه در طول آن , مي پرهيزد. اين تجربه اي ارزشمند براي شماست ; زيرا در هر موضوعي آدمي نياز به تجربه دارد. شما اكنون عشق را مي شناسيد و آن را تجربه كرده ايد. حال نيز مي توانيد درباره عشق به خدا و اولياي او - كه عشق حقيقي است - تصور بهتري داشته باشيد. مگر در نماز نمي خوانيد: »الحمد & رب العالمين ; همه ستايش ها از آن خداوندي است كه پرورش دهنده جهانيان است «. يعني , هر چيز قابل ستايشي و هر زيبايي از اوست . پس بايد او را شناخت و به او عشق ورزيد. براي شناخت خداوند, قرآن را خوب بخوانيد; مخصوصا" آياتي كه در آن آدمي را به تدبر در طبيعت و در زيبايي ها و ظرافت هاي خلقت دعوت مي كند. در درخشش خورشيد, در آسمان آبي , شب هاي پر ستاره و ... مي توان جلوه هايي از هنر, عظمت , زيبايي و ... را ببينيد. حال آيا كسي جز او براي عشق ورزي سزاوار است . عشق به خدا, گوهري بي بديل است كه به آساني به كف نمي آيد. متاعي ارزشمند است كه بر سر هر كوچه و بازار نمي فروشند. قلبي صاف , روحي آماده و تفكري عميق مي خواهد تا آدمي را بر ساحل عشق به خدا نشاند, تا آن جا كه بگويد: »خدايا! تو را نه به خاطر ترس از دوزخ و نه طمع بهشت ; بلكه به خاطر آن كه براي عبادت سزاواري , پرستش مي كنم «, (حضرت اميرالموئمنين علي »ع «) بنابراين توصيه ما به شما اين نيست كه علاقه به فرد مورد نظر را از دل بيرون كنيد, ليكن سعي كنيد آن را بسيار عادي كنيد و در آن درجا نزنيد, زيرا اين خود يك حجاب براي نفس شما مي شود و مانع پرواز روح به سوي محبوب حقيقي و متعالي مي شود. البته صرف علاقمند شدن به كسي شرك نيست , ولي اگر اين علاقه در رتبه ي محبت به خدا قرار گيرد و در عمل تعيين كننده ي جهت حركت انسان شود, در اين صورت شرك خفي است . محبت و عشق اصلي اهل معرفت به خداست و آن عشق در رائس هرم فكر و دل آنان قرار دارد و بقيه , هر چه هست , در پرتو و شعاع آن شكل مي گيرد. عشق به خداوند داراي آثاري است كه اگر شيريني آن چشيده شود, قابل مقايسه با هيچ علاقه و عشقي نيست . عشق هاي مجازي نيز داراي آثاري است . ج ) مسلما" ماندن در اين حالت گردابي خطرناك است . اما نحوه درمان نسبت به افراد و شرايط متفاوت است و نمي توان با يك نسخه كلي مسائله را حل كرد. در عين حال شخص با يك اراده قوي مي تواند نسبت به اين مسأله بي تفاوت شود و آن را از خود دور سازد, به ويژه آن كه غالب اين گونه عشقها مانند رگبار بهاري است كه بسيار تند و رعد آسا و در عين حال زودگذر و مقطعي است . عامل اساسي ديگري كه عشق الهي را افزون و عشق هاي پوچ و مجازي را از بين مي برد »معرفت خدا« است . غايت اين خلقت معرفت خداست ; و معرفت يك راه و دو راه ندارد. حكما گفته اند: »الطرق الي ا& بعدد انفاس الخلايق ; راه ها به سوي خدا به اندازه نفس هاي آفريده ها است «. گرچه مجموعه راه هاي وصول به معرفت ا& را در يك تقسيم بندي كلي سه راه دانسته اند : 1- راه عقل و برهان هاي فلسفي , 2- راه دل و فطرت , 3- راه طبيعت . اينها همه راه هاي معرفت خدا هستند; بدين معنا كه عقل و دل به وجود او گواهي مي دهند. اما شهود و وصول به خداوند راهي بس دشوار و سنگين است , و حاصل آن نيز به اندازه ي همه هستي ارزشمند است . براي رسيدن به شهود حقيقت بايد منازل و مقاماتي را طي كرد كه گفته اند: »ان بين العبد والحق الف مقام من نور و ظلمه ; بين بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است «. توكل بر خداوند, حةسن ظن به او, استعانت از خداوند و توسل به اهل بيت (ع ), پالايش نفس از رذائل , همراهي با استادي وارسته , التزام به احكام شريعت , مطالعه ي كتبي كه راجع به خداشناسي و صفات او نوشته شده و مطالعه ي حالات و زندگي نامه ي عرفا در اين امر بسيار موئثر است . به عنوان نمونه مي توانيد به كتاب هاي ذيل مراجعه كنيد: د ) درست است كه كلمه »عشق « در قرآن نيامده ; اما قرآن مي فرمايد: »والذين آمنوا اشد حبا" &; كساني كه ايمان آوردند حب و محبت و علاقه شديدتري به خدا دارند«, V}(بقره , ايه 165){V. و يا مي فرمايد: »يحبهم و يحبونه ; ]خدا[ آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند«, V}(مائده , آيه 54){V. نجواهاي عاشقانه نيز در قرآن زياد است مانند: »يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمه ا&«, V}(زمر, آيه 5){V. »يا عبادي الذين آمنوا ان ارضي واسعه فاياي فاعبدون «, V}(عنكبوت , آيه 56){V. »واذا سالك عبادي غني فاني قريب اجيب دعوه داع اذا دعان «, V}(بقره , آيه 186){V. »نبي عبادي اني انا الغفور الرحيم «, V}(حجر, آيه 49){V. البته در روايات واژه ي عشق به دو گونه مطرح شده است . 1- نكوهش از عشق هاي مبتذل : امام صادق (ع ) در پاسخ به سوئالي درباره عشق فرمود: »قلوب حلت عن ذكر ا& فاذاقها ا& حب غيره ; دل هايي كه از ياد خدا خالي گردد خدا محبت غيرخود را به آنها مي چشاند«, V}(ميزان الحكمه , ج 8, ص 3788){V. »من عشق فكتم وعف و مات مات شهيدا"; هر كه عاشق شود پس آن را پنهان دارد و عفت بورزد و بميرد شهيد مرده است «, V}(ميزان الحكمه , ج 8, ص 3788){V. P}عشق هايي كز پي رنگي بود{E}عشق نبود عاقبت ننگي بود{P 2- تجليل از عشق هاي متعالي : الف ) »H}افضل العباد من عشق العباده و عانقها{H; برترين بندگان خدا كسي است كه به عبادت حق تعالي عشق بورزد و در عشق ورزي عبادت را در آغوش بگيرد و خود را به آغوش عبادت بسپارد«. ب ) »H}ان هينهنا لمصارع العشاق{H ; اين جا (سرزمين كربلا) جايي است كه عاشقان الهي در آن بر زمين فرود مي آيند«, V}(سفينه البحار, ج 2){V, حرف »عين «). اساس آفرينش جهان , عشق حق به جمال و جلوه ي خويش است ; زيرا, حب ذات يكي از اسباب عشق است . خداوند نيز به عنوان برترين موجود, به دليل عشق به ذات و جلوه ي جمالش , جهان را پديد آورد: H}»كنت كنزا" مخفيا" فائحببت ائن ائعرف فخلقت الخلق لكي ائعرف{H ; گنج پنهاني بودم كه دوست داشتم شناخته شوم , پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم «, V}(سخاوي , مقاصد الحسنه , چاپ هند, ص 153){V. P}گنج مخفي بد ز پرتي چاك كرد{E}خاك را روشن تر از افلاك كرد{P بنابراين نخستين كسي كه عشق ورزيد, خداي تعالي بود, V}(ابوالحسن ديلمي ; عطف الائلف المائلوف علي اللام المعطوف , تحقيق و مقدمه , ج . ك . قاديه , مطبعه المعهد العلمي الفرنسي للاذثار الشرقيه , قاهره , 1962 م , ص 28){V. خداوند متعال بر اساس همين عشق به خويش است كه مخلوقاتش را نيز دوست مي دارد, V}(ر.ك : علامه طباطبائي , الميزان , جلد 1, ص 411){V. عارف واصل عين القضات همداني مي گويد: »دريغا به جان مصطفي , اي شنونده ي اين كلمات ! كه خلق پنداشته اند كه انعام و محبت او با خلق از براي خلق است , نه از براي خلق نيست ; بلكه از براي خود مي كند كه عاشق , چون عطايي دهد به معشوق و با وي لطفي كند. آن لطف نه به معشوق مي كند كه آن با عشق خود مي كند. دريغا از دست اين كلمه ! تو پنداري كه محبت خدا با مصطفي , از براي مصطفي است ؟ اين محبت او از بهر خود است «, V}(تمهيدات , به تصحيح عفيف عيران , تهران , انتشارات منوچهري , ص 217){V. چنان كه مبدائ عالم خداوند متعال است , مبدائ عشق نيز اوست . عشق مانند وجود, از ذات حق به عالم سرايت كرده است . عشق انسان زاييده ي عشق خداست . P}توبه كردم و عشق همچون اژدها{E}توبه وصف خلق و آن وصف خدا{P P}عشق ز اوصاف خداي بي نياز{E}عاشقي بر غير او باشد مجاز{P V}(مثنوي , دفتر 6, ابيات 970 - 971){V در پايان ذكر چند نكته را مفيد مي دانيم : 1. نشانه هاي عشق حقيقي : از مجموع آيات و روايات و سخن عارفان و اصل , مي توان نشانه هاي عشق حقيقي دريافت . دانستن اين علايم انسان را قادر مي سازد تا عشق خود را ارزيابي كند. ما به اين نشانه ها در دو قسمت عشق انسان به خدا, و عشق و محبت خداوند به انسان به صورت كلي و اجمالي اشاره مي كنيم : 1- نشانه هاي عشق انسان به خداوند: - خدا را بر همه ي محبوب هاي خود ترجيح دهد; - در باطن و ظاهر مطيع خدا باشد; - در همه ي امور موافق او باشد; - اولياي خدا را به خاطر او دوست بدارد; - لقاي خدا را بر بقاي خود ترجيح دهد; - هر چيزي را در برابر عشق به خداوند حقير شمارد; - همه ي اوقات , مستغرق ذكر خدا باشد; - آسايش و آرامشش در قرب او باشد; - از حضرت حق راضي و خشنود باشد; - به كلام محبوب (قرآن ) عشق ورزد; - با مال و جان در راه محبوب مجاهده كند; - بر خلوت و مناجات با محبوب , حريص باشد; - عبادت براي او آسان باشد; - همه ي بندگان مطيع وي را دوست بدارد و بر همه رحيم و مشفق باشد و همه ي كافران و عاصيان را دشمن بدارد. براي آشنايي تفصيلي ر.ك : محمدرضا كاشفي , آيين مهرورزي , قم , مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي , چاپ سوم , 1378 ش , ص 85 - 98. 2- علايم عشق حق به بنده : - وجود نشانه هاي عشق انسان به خداوند; - محبوب دوستانش مي شود; - توفيق طاعت پيدا مي كند; - سنگيني خدمت از دوشش برداشته مي شود; - به قدر نياز به او عطا مي كند; - بلاي بنده را بسيار مي كند; - معايب بنده را مخفي مي كند و ظاهر نمي سازد; - به بنده قلب سليم عطا فرموده , اخلاق او را نيك مي گرداند; - دنيا را مبغوض بنده اش مي سازد; - او را به حلم و آرامش مزين مي كند; - صدق و راستي را به او الهام مي كند; - دانش و علم را بر ذهنش خطور مي دهد; - عبادت نيكو را به او ارزاني مي دارد; - امانت را محبوب بنده مي سازد. V}(ر.ك : آيين مهرورزي , همان , ص 102 - 103 و عطف الالف , همان , ص 89 - 94 و احيائ علوم الدين , همان , ج 4, ص 304 و محمدي ري شهري , ميزان الحكمه , قم , مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي , چاپ اول , 1403 ق - 1405 ق , ج 2, ص 222 - 224){V. P} يا رب ز شراب عشق سرمستم كن{E}و ز عشق خودت نيست كن و هستم كن{P P}از هر چه ز عشق خود تهي دستم كن{E}يكباره به بند عشق پابستم كن{P V}(باباطاهر){V حقيقت عشق مجازي جز طغيان شهوت نيست . عشقي كه از مبادي جنسي و حيواني سرچشمه مي گيرد, به همان هم خاتمه مي يابد و افزايش و كاهش آن بيش تر به فعاليت هاي فيزيولوژيكي دستگاه تناسلي بستگي دارد كه قهرا" در سنين جواني بيش تر بروز مي كند و با پا گذاشتن به سن , از يك طرف , و اشباع آن از سوي ديگر, كاهش مي يابد و منتفي مي شود. اين گونه عشق ها به سرعت مي آيد و به سرعت مي رود و خطرناك و فضيلت كش است . انسان آن گاه كه تحت تائثير شهوات خويش است , خود را مي پرستد. شخص مورد علاقه را براي خود مي خواهد و در اين انديشه است كه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتع را از او ببرد, بديهي است كه چنين عشقي نمي تواند مكمل و مربي روح انسان باشد و آن را تهذيب نمايد, V}(ر.ك : شهيد مطهري : اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب , صدرا, بي تا, صص 83 - 94){V. اين نوع عشق , منشائ خشونت , جنايت , زبون كننده و ناپايدار است و همان است كه وصالش مدفنش به شمار مي آيد. حكيم عشق , صدراي شيرازي مي گويد: »كساني كه شيئي از اشياي دنيايي را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش كرده اند, وقتي به وصال محبوب رسيدند, بعد از مدت اندكي همان محبوب , براي آن ها وبال شده , موجب زحمتشان مي گردد; لذا حلاوتي را كه در حالت عشق و حب داشتند, از دست مي دهند, V}(اسفار, جلد 7, ص 186){V. » P}عشق , آينه ي بلند نور است{E}شهوت ز حساب عشق برون است{P P}سعديا! عشق نياميزد و شهوت با هم{E}پيش تسبيح ملايك نرود ديو رجيم {P V} (سعدي ){V امام صادق (ع ) مي فرمايد: »H}من وضع حبه في غير موضعه فقد تعرض للقطيعه{H ; هر كس محبتش را در غير جاي خويش قرار دهد (به جاي رابطه و پيوند) خود را در معرض جدايي قرار داده است «, V}(بحارالانوار, ج 74, ص 183){V. دوست عزيز! عشق چون آينه است كه در آن , حالات و درجات استعداد هر عاشقي نمودار مي گردد دوام عشق , به دوام و پايداري معشوق وابسته است . عشق آب و رنگ و حس صوري چون ثبات ندارند, پايدار نمي مانند. اين عشق ها نوعي هوسراني و بازي خيالي است كه فرجامي جز ننگ و رسوايي ندارند. 2. بازشناسي عشق از توهم : با توجه به مطالب پيش گفته كه به اجمال بيان شد - مي توان عشق حقيقي را از عشق مجازي , خصوصا" عشق دروغين باز شناخت ; ولي در عين حال ملاحظه امور ذيل ما را در اين شناسايي مدد مي رساند: 1. عاشق بايد با بررسي مبدائ عشق خويش , آن را شناسايي كند كه آيا مبدئ عشق او حس است يا خيال , عقل است يا دل , شهوت است يا امور انساني . 2. آيا عشق دائما" برايش آرام بخش , نشاطآور, طرب انگيز, تحرك آفرين است يا عاقبتش اضطراب , خمودي , بي حركتي , سستي و در خود فرورفتگي مي باشد. 3. آيا با وصال معشوق , عشق اوليه اش شكوفاتر, پايا و پوياتر مي گردد, يا پژمرده ايستا و خموش ؟ براي آگاهي بيشتر ر.ك : محمدمحمدي اشتهاردي , داستان هاي مثنوي , تهران , پيام آزادي , چاپ دوم , ج 2, ص 90 - 91.
کد سوال : 5163
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : لقمه حرامي كه در گذشته خورده ام , مي خواهم اثري در من نداشته باشد، چه كار كنم ؟
پاسخ : تأثير لقمه حرام در حد زمينه و شرط است نه علت تامه؛ يعنى آن كه زمينه را براى برخى گرايش‏هاى ناروا فراهم مى‏كند نه آن كه از انسان سلب اختيار كند. چه بسا فرزندى كه از پدر و مادر كافر به وجود مى‏آيد ولى راه خير در پيش مى‏گيرد، چون با اختيار و فطرت خويش به سوى كمال حركت مى‏كند بنابراين شما نيز مى‏توانيد با اختيار و معرفت خويش آن نقيصه را جبران كنيد. مسلما مراقبت شما جبران گذشته‏ها را خواهد كرد و خداوند نيز هم آمرزنده است و هم جبران كننده. آنچه مسلم است اين است كه عنصر وراثت در شخصيت انسان مو ثر است اما اين تا ثير به حدى نيست كه اختيار را از انسان سلب كند بلكه تنها مسير رسيدن به كمال معنوى را نزديك يا طولانى مى‏كند. به عبارت ديگر آهنگ و ميزان گرايش به سمت نيكيها و بديها را كمتر يا افزونتر مى‏سازد و در نتيجه كسى كه با وجود چنين عواملى راه درست را در پيش گيرد از پاداش افزونترى بهره‏مند خواهد شد زيرا با دشوارى و تلاش بيشترى اين راه را پيموده است. با توجه به آيه 27 سوره آل عمران كه مى‏فرمايد : «تخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى ؛ خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى‏سازد» مى‏توان گفت كه وراثت آزادى را از انسان نمى‏گيرد زيرا چه بسا انسانهاى زنده دل كه از انسانهاى مرده دل پديد آيند و برعكس V}(تفسير نمونه ذيل آيه){V اما اين كه گفتيد پدرتان ربا ميگيرد اين مسا له دو صورت دارد صورت اول آنكه شما يقين نداريد به اينكه آنچه از وسايل و امكانات كه استفاده مى‏كنيد از حرام گرفته باشد فقط احتمال مى‏دهيد كه شايد اين اموال پدر حرام باشد در اين صورت شما مى‏توانيد از امكانات استفاده كنيد و بر شما حلال است و هيچ مشكل شرعى ندارد و چون شما به حكم شرعى مجاز به استفاده از آنها هستيد انشا الله گرفتار آثار سو نيز نخواهيد شد. صورت دوم اينكه شما يقين داشته باشيد كه دقيقا همان مال خاصى كه شما از آن استفاده مى‏كنيد مورد ربا است. در اين صورت بايد احتياط كرد و مصرف نكنيد البته به چنين يقينى رسيدن كار مشكلى است و بر شما هم لازم و واجب نيست تحقيق كنيد كه آيا اين مورد مورد ربا مى‏باشد يا خير بنابر اين در اين مسا له خيلى نگران نباشيد. در هر صورت اگر يقين به مخلوط به حرام بودن مال باشد، اگر صاحب آن را نمى‏شناسيد به مقدار مال حرام كه مخلوط شده «رد مظالم» به فقير بدهيد و خمس مقدارى را كه مصرف مى‏كنيد نيز بپردازيد.
کد سوال : 5164
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>پزشكي
پرسش : امروزه علم در ازدواج فاميلي مشاهده نموده كه بيماري هايي را منجر مي شود چرا اسلام در اين باره حكمي ندارند؟
پاسخ : از نظر پزشكى هر گونه ازدواجى با اقارب و خويشاوندان منع نگرديده. بلكه افراد و فاميل‏هايى كه در شرايط فيزيولوژيك ويژه و يا واجد ويژگى‏ها و گروه‏هاى خونى خاصى هستند از چنين ازدواج‏هايى منع گرديده‏اند. بنابراين نه توصيه‏پزشكان عموميت دارد و نه از ازدواج‏هايى چون حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) مى‏توان حكم كلى بر جواز (به معناى صلاح بودن) ازدواج فاميلى به دست آورد. از اين رو چنان چه كسى خواستار ازدواج با دختر عموى خويش هست بهتر است ابتدا آزمايشات پزشكى لازم را جهت اطمينان به عدم اشكال آن انجام دهد سپس تصميم نهايى خود را بگيرد. ازدواج با افراد اشكالى ندارد ولى اگر در موردى بر اثر آزمايش‏هاى دقيق و معاينات پزشكى معلوم شود كه فرزندانى كه متولد مى‏شوند ناقص و معلول خواهند شد بايد از چنين ازدواجى پرهيز كرد خواه ازدواج با افراد فاميل باشد يا غير فاميل.
کد سوال : 5166
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : عوامل رشد نفاق و ريا و راههاى درمان آن چيست و چگونه مى‏توان حق را ازناحق تشخيص داد؟
پاسخ : براى پاسخ به اين سؤال ابتدا به حقيقت ريا اشاره مى‏كنيم: ريا گرفته شده از رويت است و تعريف آن عبارت است از: طلب منزلت و مقام در قلب‏هاى مردم به وسيله عبادات و طاعات خداوند متعال. اين گونه ريا حرام است و سبب باطل شدن عبادت مى‏شود. شخص رياكار نزد مردم چنين نشان مى‏دهد كه مخلص و مطيع واقعى خداوند است در صورتى كه در حقيقت چنين نيست و بايد توجه داشت: اولا تحقق ريا مشروط به قصد رياست و ثانيا وابسته به داشتن غرضى از اغراض دنيوى نظير كسب محبوبيت، ثروت و رياست مى‏باشد. حق و شناخت آن: در فرهنگ معين حق به راستى، درستى و حقيقت مقابل باطل تعريف شده است. «راغب اصفهانى»، V}(مفردات، ص 124){V حق را به معناى مطابقت و موافقت دانسته و موارد كاربرد آن را چهارگونه معرفى ميكند: 1- آفريننده شى‏ء به مقتضاى حكمت (خالق حكيم)، 2- آفريده به مقتضاى حكمت (مخلوق حكيمانه)، 3- اعتقاد به چيزى مطابق حقيقت آن شى‏ء (اعتقاد حق)، 4- رفتار و گفتار آن گونه كه واجب است. {Tالف) مبنا و معيار حق: T} 1- مى‏دانيم كه خداوند حق است: {A{/Bذلِكَ بِأَنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلْحَقُ‏{w1-5w}{I22:6I}*/}A}، {V(حج، آيه 6) V}و {A{/Bفَذلِكُمُ اَللَّهُ رَبُّكُمُ اَلْحَقُ‏{w1-4w}{I10:32I}/}A}، {V(يونس، آيه 32)V} و {A{/Bاَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ‏{w1-3w}{I2:147I}*/}A}، {V(بقره، آيه 147)V}. 2- پيامبر(ص) حق است: {A{/Bيا أَيُّهَا اَلنَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ اَلرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ‏{w1-9w}{I4:170I}/}A}، {V(نساء، آيه 170)V}. 3- كلام خدا حق است: {A{/Bنَزَّلَ اَلْكِتابَ بِالْحَقِ‏{w4-6w}{I2:176I}*/}A}، {V(بقره، آيه 176)V}. 4- امامان نيز حق‏اند: به اين دليل كه قرآن مى‏فرمايد: {A{/Bما آتاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ‏{w30-33w}{I59:7I}/}A} و پيامبر(ص) نيز در حديث ثقلين فرمود: {Hانى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى اهل بيتى لن تضلوا ان تمسكتم بهما ابدا و انما لن يفتر قاضى يروا على الحوض‏H} و نيز فرمود: {Hان مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركبها نجى و من تركها غرق‏H}. آن حضرت در جاى ديگر مى‏فرمايد: {Hعلى مع الحق والحق مع على اللهم ادرالحق معه حيث دارH}، {V(سفينةالبحار، ج 1، ص 289)V}. {Tب ) راه‏هاى شناخت حق: T} براى تشخيص حق در هر زمان بايد ببينيم كه آيا اين مطلب مطابق رضاى خدا و كلام الهى و سنت پيامبر(ص) و گفتار امامان معصوم(ع) هست يا نه؟ بعضى موارد حق روشن است و با كمترين توجه انسان حق را تشخيص مى‏دهد. در مواردى كه تشخيص حق براى انسان دشوار است به استناد احاديث، لازم است كه به علماى شيعه مراجعه شود. در مراجعه به علما بايد به چند مطلب توجه داشت: 1- مراجعه به علما با مراجعه به كتاب و سنت متفاوت است. كتاب و عترت دو اصل بنيادين هستند و در مراجعه تلاش مى‏كنيم كه معنا و مفهوم كلام آنها را دريابيم اما علما مجرا و كانال ارتباط ما با كتاب و عترت هستند. شايد تعبير به «روات احاديثنا» و «من عرف احكامنا» و...، اشاره به همين معنا داشته باشد. 2- علمايى كه به آنان رجوع مى‏كنيم، بايد در رفتار و عمل و زندگى زاهد و خداترس و باتقوا و اهل اجتناب از دنيا باشند. به طور خلاصه علما واسطه‏اى هستند بين ما و امامان معصوم كه به شرط پاك بودن و منزّه بودن، ما را به حق مى‏رسانند. در ارتباط با اين واسطه گفتار و احكام آنان بايد مستند به روايات معصومين(ع) باشد و رفتار و عمل آنان نيز مطابق با موازين شرع و رفتار امامان معصوم باشد. بنابراين نياز به اجتهاد و دقت نظر علما داريم. براى آگاهى بيشتر ر.ك: اصل اجتهاد در اسلام، شهيد مطهرى. در صورت تعارض بين احكام و فتاواى علماى شيعه، بايد نظر آن كه فقيه‏تر، عادل‏تر، پرهيزگارتر و راستگوتر است را ملاك قرار داد. در علاج و درمان ريا عالمان علم اخلاق به عواملى اشاره كرده‏اند: 1) ريشه ريا حب جاه و منزلت نزد مردم است و آن را بايد ريشه‏كن كرد. 2) بايد ضرر ريا را شناخت كه چگونه قلب را تيره كرده و توفيق اصلاح نفس را مى‏گيرد و اعمال نيك انسان را نابود ساخته و تبديل به آتش دوزخ مى‏نمايد. 3) طلب جاه و مقام نزد خلق اظهار نياز نزد نيازمندان است؛ چه آنان نيز همه محتاجانى در پيشگاه خدايند و منزلت نزد آنان اندك سودى ندارد. 4) توجه داشتن به نعمت‏هاى اخروى و مقامات معنوى. 5) عادت كردن به عبادت پنهانى. البته در ابتداى مبارزه سخت است ولى با مداومت و تمرين آسان خواهد شد. البته براى از بين بردن ريا لازم نيست انسان خود را در برابر مردم فردى گناهكار جلوه دهد. بلكه اين كار خود ناپسند و خلاف رضاى خداست. زيرا خداوند دوست دارد آبروى بنده موءمنش نزد مردم حفظ گردد و اگر لغزشى دارد نزد آنان رسوا نگردد. ولى بنده بايد رابطه خود را با پروردگار نيكو گرداند و در خفا از گناهان خويش توبه كند و عهد نمايد كه از معاصى دست‏خواهد كشيد و در اين كار هم از او مدد جويد. براى آگاهى بيشتر ر . ك : «عجب و ريا» سيد احمد مهرى.
کد سوال : 5167
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي>اخلاق و عرفان
پرسش : مهمترين وظيفه در قبال اسلام و انقلاب چيست؟
پاسخ : تقويت شناخت و بالا بردن آگاهى‏هاى اساسى در زمينه احكام، عقايد و معارف و آموزه‏هاى دينى در جوانب مختلف زندگى بشرى و اهداف و آرمان‏هاى حكومت اسلامى و برطرف نمودن نقاط مبهم و شك و ترديد در اين زمينه و سعى و تلاش در جهت به كارگيرى آن تعاليم ارزشمند در زندگى فردى و اجتماعى خود و ترويج و گسترش آن در جامعه، شناسايى عوامل تهديد و آسيب‏هاى نظام اسلامى و راه‏هاى مقابله با آنها، يكى از مهمترين وظايف ما در قبال اسلام و انقلاب اسلامى مى‏باشد. مقام معظم رهبرى در خصوص وظيفه جوانان در قبال انقلاب مى‏فرمايند: «امروز، شما جوانان وظيفه داريد انقلاب را با همه وجود، تا اعماق جانتان نفوذ و رسوخ بدهيد و مفهوم انقلاب و مبانى فكرى آن را از بن دندان درك كنيد و براى هنگامى كه اين ملت بدان احتياج دارد و در دو صحنه مبارزه مى‏كند آن را در خود ذخيره كنيد. صحنه اول، صحنه‏اى است كه انقلاب را از لحاظ اقتصادى يا نظامى و يا سياسى تهديد مى‏كند كه بايد آن ذخيره را براى دفاع از انقلاب و كشورتان - به هر گونه كه زمان و موقعيت اقتضا مى‏كند - به كار بنديد. صحنه دوم، صحنه سازندگى است. بهترين سازندگان، سازندگان انقلابيند. بهترين پديدآورندگان دنياى آباد باغ انقلاب، كسانى هستند كه از انقلاب جوشيده‏اند و انقلاب در جان آنها رسوخ كرده است. شما جوانان بايد براى اين دو صحنه، خودتان را هر لحظه آماده داشته باشيد»، {V(مجموعه حديث لوايت، ج 2، ص 305)V}.
کد سوال : 5170
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : براي تاثيرگذاري اساسي بر روي دانشجويان , از طريق فعاليت هاي مذهبي چه راه كاري پيشنهاد مي كنيد؟
پاسخ : تائثيرگذاري اساسي بر روي دانشجويان , از طريق فعاليت هاي مذهبي منحصر به يك روش يا چند روش خاص نمي باشد, بلكه به علت تنوع و گوناگوني اين قبيل فعاليت ها از توانايي بالايي در جذب اقشار مختلف دانشجويي برخوردار مي باشد. به طور خلاصه راه ها و روش هاي تائثيرگذاري به دو روش مستقيم و روش غيرمستقيم قابل تفكيك مي باشد كه استفاده صحيح , منطقي و اصولي از هر دو روش لازم و شايسته مي باشد. منظور از روش هاي مستقيم , انجام فعاليت هايي مي باشد كه صبغه ي ديني و مذهبي دارد, مانند برگزاري نماز جماعت , مراسم دعا, احيائ, اعتكاف و... استفاده از اين روش در مورد جذب تمامي دانشجويان مثمرثمر نبوده و چه بسا بسياري از دانشجويان انگيزه و كشش لازم براي شركت در اين قبيل مراسم را نداشته باشند. در اينجا نوبت به روش هاي غيرمستقيم تائثيرگذاري مي رسد. منظور از اين روش , فعاليت هايي از قبيل , برگزاري اردوهاي تفريحي , سياحتي , زيارتي , كوه نوردي و راه اندازي برنامه ها و مسابقات ورزشي , هنري و... كه هر چند صبغه ي مذهبي خاصي ندارد اما هم از توانايي جذب بالايي برخوردار بوده و هم مي توان با ارائه برنامه هاي مفيد و جذاب , بسياري از مضامين و ارزش هاي اسلامي را به زيباترين صورت به دانشجويان تعليم داد و زمينه هاي جذب آنان را فراهم نمود. در مورد سوئالي كه مطرح فرموديد نكات ذيل را به عرض مي رسانيم ; براي تائثيرگذاري مذهبي در محيط دانشگاه , ابتدا بايد فرهنگ اسلامي را به صورت كامل شناخت و نسبت به مباني اعتقادي و علمي آن آگاهي كسب كرد زيرا كه لازمه نشر و اشاعه يك فرهنگ آن است كه ابتدا آن فرهنگ و مباني آن را بشناسيم و به آن معتقد بوده وايمان داشته باشيم و با تصميم و اراده جدي به لوازم آن عمل كنيم و آنگاه براي تبليغ و انتشار و گسترش آن تلاش نماييم در واقع اگر هر كسي به آيين و آداب و رسوم فرهنگ مور نظر پايبند باشد خود موجب ترويج و نشر آن فرهنگ مي شود. بنابراين راهكارهاي زير به طور كلي توصيه مي شود: 1- نسبت به فرهنگ مورد نظر به صورت مشخص آگاهي كسب كند و مثلا" با فرهنگ اسلام آشنايي پيدا كنيد. 2- با دقت , تائمل , مطالعه و تحقيق ايمان خود را به آن فرهنگ تقويت و تعميق بخشيد. 3- راهكارهاي تحقق و دست يابي به اهداف فرهنگي خود را با مطالعه و تفكر و جلسات مشورتي و بحث و تبادل نظر مشخص كنيد (اهداف عيني , قابل تعريف و اندازه گيري نه كلي مبهم نامعلوم ). 4- سعي كنيد هدف كلي را به اهداف جزئي تر و به صورت مرحله به مرحله تجزيه نماييد. 5- با مشخص شدن نحوه اجراي كار و دست يابي به اهداف با توكل بر خدا كار را به تدريج آغاز كنيد و ضمن آنكه خود صميمانه به آنها عمل مي كنيد با روش هاي پسنديده ديگران را نيز تشويق و ترغيب نماييد. به عنوان مثال براي گسترش فرهنگ اسلامي : 1- ابتدا اعتقاد وايمان خود به اسلام و اعتقادات ديني اسلامي را تقويت كنيد. 2- مظاهر فرهنگ و تمدن اسلامي را مشخص كنيد مثل : اعتقادات صحيح , نماز, حجاب , احكام شرعي , شكل روابط صحيح فردي و اجتماعي , اخلاق اسلامي و... 3- پيدا كردن راهكارهاي عملي براي اجرا و ترويج هر يك از آن اهداف مشخص شده مثلا": براي گسترش اعتقادات صحيح اسلامي در محيط خود چه كارهايي مي توانيم انجام دهيم ؟ - تشويق و ترغيب افراد به مطالعه و در اختيار گذاشتن منابع صحيح و موردپسند. - برگزاري جلسات سخنراني به مناسبت هاي مختلف . - برگزاري كلاسهاي عقيدتي . - برگزاري جلسات پرسش و پاسخ با حضود افراد متبحر. - تشكيل گروه هاي مطالعاتي و جلسات بحث و بررسي چند نفري . - مسابقه كتاب خواني و مقاله نويسي در موضوعات ريز معرفي شده . - برگزاري اردوهاي تفريحي , سياحتي و زيارتي . - برگزاري برنامه هاي ورزشي مانند كوه نوردي و... 4- اجراي يك يك راه هاي بدست آمده . 5- امتحان و ارزيابي نمودن هر يك از راه ها. 6- تشويق و پاداش دادن به افرادي كه در ارزيابي امتياز بالا آورند.
کد سوال : 5171
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : به چه دليل نماز خواندن در اتاقي كه مجسمه يا عكس دارد مكروه است ؟
پاسخ : نماز خواندن در اتاقى كه مجسمه يا عكس وجود دارد مكروه است، ولى اگر چيزى مانند پرده يا غير آن روى عكس و مجسمه قرار دهند كه ديده نشود كراهت مرتفع مى‏شود. ولى چرا؟ تاريخ بشر شاهد اين مدعا است كه ريشه‏هاى بت‏پرستى، از تقديس تمثال‏ها و حتى سنگ‏ها آغاز گرديده و رفته رفته به پرستش بت‏ها و... انجاميده است. به مقتضاى ادله شرعی، حرمت مجسمه سازى از همین جهت است. اين موضوع به قدرى تأثير گسترده‏اى داشت كه هنوز هم بت‏پرستى در بين ملت‏هاى مختلف وجود دارد. حتى در بين اديان توحيدى نيز تقديس تمثال‏ها به چشم مى‏خورد. اگر سرى به كليساها بزنيد (خصوصا در كشورهاى ديگر)، خواهيد ديد كه ده‏ها مجسمه و تمثال تقديس مى‏شود و به گونه‏اى در برابر آنها كرنش و عبادت صورت مى‏گيرد. اگر آمادگى موجود در نوع مردم (نه خواص مانند شما) را در نظر بگيريم، حقانيت اين موضوع آشكار خواهد شد كه تحريم ساختن مجسمه، براى جلوگيرى از گرايش آنان به بت‏پرستى و تقديس‏هاى بى‏مورد است.
کد سوال : 5172
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : تفاوت بين عقايد و اعمال شيعه و سنى (مانند وضو و نماز) ناشى از چيست؟
پاسخ : در ابتدا ذكر يك مطلب به عنوان مقدمه و به صورت كلى لازم است: به اعتقاد شيعه اماميه، هيچ كس جز نبى اكرم(ص) حق تشريع، تفسير و تبيين احكام الهى را ندارد. پيامبر اكرم(ص) از طريق اتصال به منبع غيب، از احكام الهى مطلع مى‏شدند و مأمور به تبليغ اين احكام بودند. پس از پيامبر اسلام طبق نص و تصريح ايشان، ائمه(ع) براى تبيين احكام الهى (و نه تشريع آن)منصوب شده‏اند. از جمله طبق حديث مورد اتفاق جميع فرق مسلمين: {Hان تارك فيكم الثقلين كتاب الله‏و عترتى ما ان تمسكتم بها لن تضلوا ابداًH}؛ {Mدو شى‏ء گرانبها ميان شما باقى مى‏گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم، مادامى كه به اين دو چنگ بزنيد گمراه نخواهيد شدM}. اگر ائمه(ع) حكمى يا كيفيت عملى را بيان مى‏كنند، صرفاً بيان حكم الهى و نحوه عمل و سيره رسول اكرم(ص) است و از پيش خود چيزى را تشريع نمى‏كنند. منشأ پيدايش برخى تفاوت‏ها در كيفيت نماز و وضو، به دو عامل اساسى برمى‏گردد: 1- دور شدن از عصر حضور پيامبر اكرم(ص) و پيدايش سؤالات جديد: با رحلت رسول اسلام، دوران دسترسى به كسى كه مبيّن حكم الهى بود به سير رسيد. با گذشت زمان و دور شدن از عصر نبى‏اكرم و پيدايش مسائل و سؤالات جديدى در زمينه‏هاى مختلف (از جمله در زمينه مسائل مربوط به نماز و وضو) اهل سنت - كه راه دسترسى به بيانگر حكم الهى را بسته مى‏ديدند - براى يافتن پاسخ سؤالات خود، با اجتهاد و سليقه خود به پاسخ آنها پرداختند. اما از ديدگاه شيعه ائمه معصومين، مفسر و بيانگر حكم الهى بعد از نبى‏اكرم و بنا به سفارش ايشان بودند. آنان تا حدود 250 سال پس از رحلت نبى‏اكرم، نيز دسترسى به مبيّن و مفسر احكام الهى داشتند و ائمه(ع)، آنچه را كه حكم الهى بود تبيين مى‏كردند؛ مثلاً در مسائلى چون: آيا مى‏توان با كفش نماز خواند؟ آيا اگر بر روى زمين و محل سجده نمازگزار، چيزى غير از اجزاى زمين (مثل فرش) فاصله شود، مى‏توان بر آن سجده كرد يا نه؟ ايا خواندن سوره‏هايى كه سجده واجب دارد در قرائت نماز جايز است و...، در حالى كه اهل سنت در اين امور به فهم و رأى خود استناد كرده‏اند. 2- تغييرات و تشريعاتى كه از سوى خلفا، پس از رحلت رسول اكرم(ص) صورت گرفت - مانند مسأله تكتف (دست بسته نماز خواندن)، عموماً از زمان عمر خليفه دوم مرسوم شد. به عنوان نمونه وقتى اسيران فارس را نزد وى آوردند، آنان مقابل عمر دست‏بسته ايستادند. وى علت اين عمر را جويا شد، گفتند ما مقابل اميران و بزرگان خود به جهت احترام اين‏گونه مى‏ايستيم. عمر از اين نحوه اظهار ادب خوشش آمد و گفت خوب است ما هم در مقابل خداوند در نماز اين‏گونه بايستيم، {V(مستند العروةالوثقى، آيت‏الله خويى، ج 4، ص 445 - جواهرالكلام، ج 11، ص 19)V}. در مسأله وضو آمده است كه وضوى همه مسلمانان تا خلافت عثمان صورت واحدى داشته و مانند وضوى كنونى شيعه بوده است. اين مسأله با آيه قرآن نيز تطبيق دارد كه مى‏فرمايد: {A{/Bوَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ‏{w15-19w}{I5:6I}/}A}، {V(مائده ، آيه 6)V}در اين آيه خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است، در حاليكه اهل تسنن پاها را مى‏شويند، علت تغيير وضو اين بود كه عثمان در اواسط دوران خلافت خود نسبت به چگونگى وضوى پيامبر گرفتار ترديد شد، او سپس وضوى پيامبر را به شكلى كه اكنون در ميان اهل سنت مرسوم است اعلام نمود. اين قضيه مورد مخالفت بسيارى از صحابه پيامبر واقع شد، لكن حكومت اموى بنا به اغراض سياسى در نقاط مختلف اسلامى شيوه عثمان را تبليغ كردند و جوى به وجود آوردند كه برخى از صحابه جرأت مخالفت با روش دستگاه حاكم را نداشت و در نتيجه اين گونه وضو گرفتن رواج يافت. براى آگاهى بيشتر ر.ك: وضوءالنبى من خلال ملابسات التشريع، على‏الشهرستانى، نشر مشعر.
کد سوال : 5173
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : بعضى مواقع نسبت به اداى نماز تنبلى و يا به تاخير مى‏اندازم و اين مرابسيار رنج مى‏دهد چگونه رهايى يابم؟
پاسخ : دانشجوى گرامى، شايد يكى از چيزهايى كه باعث مى‏شود انسان در خواندن نمازهايش احساس تنبلى كند و آن را به تأخير بيندازد، اين باشد كه فلسفه خواندن نماز برايش جانيفتاده است، و او هيچ نيازى براى خواندن نماز احساس نمى‏كند ولى چون مسلمان است و مكلّف و به او گفته شده كه نماز خواندن واجب است او تعبداً و يا مجبوراً آن را به جا مى‏آورد. به همين خاطر لازم مى‏دانيم كه نكاتى را به شما يادآور شويم: 1- نكته اول اينكه از شما دانشجوى آگاه و مسلمان، انتظار داريم كه با مطالعه كتابهايى كه در زمينه معارف اسلامى و از جمله نماز نوشته شده است، آگاهى و شناخت‏تان را درباره فلسفه نماز و مفهوم نماز خواندن و... افزايش دهيد و لذا توصيه مى‏شود كتابهاى زير را جهت تقويت اطلاعات خود مطالعه نمائيد: 1- كتاب «آداب نماز»،امام خمينى 2- كتاب «چهل حديث»،امام خمينى 3- كتاب «نماز»،استاد حائرى شيرازى 4- كتاب «نماز براى جوانان»، استاد قرائتى 5- كتاب «پرتوى از اسرار نماز»،استاد قرائتى 6- كتاب «انسان كامل»،استاد شهيد مرتضى مطهرى 2- نكته دوم اينكه سعى كنيد با تفكر در وجود خود، هستى و خدا و تفكر در اينكه ماهيت وجودى ما عين ربط و وابستگى و بندگى به خداوند است و در لحظه به لحظه زندگى خود نيازمند به خدا هستيم و... ضرورت ارتباط با خداوند و انجام عبادت و دعا را بيشتر شناخته و تعمق بخشيد. 3- نكته سوم اينكه تلاش كنيد پيش از نماز زمينه‏سازى كرده تا آمادگى روحى و روانى لازم را براى خواندن نماز كه با توجّه و حضور قلب و اُنس با خدا همراه باشد، فراهم گردد. شما مى‏توانيد براى تشويق خود به خواندن نماز با حضور قلب و توجّه بيشتر، هر چند مدّتى به خودتان هديه و پاداشى بدهيد، تا اينكه انشاءا... اين احساس تنبلى هر چه زودتر از بين برود. لازم است در ابتدا اين سؤال را از شما بپرسيم كه آيا ما بنده خدا هستيم يا نه؟ اگر بنده خدا هستيم و عنوان و افتخار ما بندگى او است پس شرط بندگى چيست و چسان مى‏توان بنده خدا بود و روش و آيين بندگى را از كجا بايد بياموزيم؟ و وظيفه بنده در برابر مولى چيست؟ اگر مى‏خواهيم بنده خدا باشيم و هم‏اكنون هم ادعا داريم كه بنده او هستيم بايد كارى كنيم كه با رسم و آيين بندگى سازگارى داشته باشد و از كارى كه با شيوه بندگى منافات دارد پرهيز كنيم و دست بكشيم و خود مى‏دانيد كه اولين شرط و درس بندگى اطاعت از مولى و گوش به فرمان او داشتن است. اگر از فرمان مولى خود سرپيچى كنيم آيا همچنان بنده او هستيم و مى‏توانيم خود را بنده او بدانيم؟ اگر او دستورى داد و ما عمل نكرديم مى‏توانيم ادعاى بندگى داشته باشيم؟ خواهر عزيز؛ بى‏ترديد شما به عنوان يك دانشجو و فرد تحصيل كرده و برخوردار از سطح عالى دانش خداوند را با ادله محكم عقلى مى‏شناسيد و با شهود باطنى و طينت پاك خود وجود خدا را يافته و وجدان نموده‏ايد و به وحدانيت، بى‏نيازى، علم و آگاهى او اعتقاد راسخ داريد. حال گمان مى‏بريد كه دستور او به اقامه نماز يك فرمان بى‏پايه و بى‏دليل است؟ و يا به منظور تحصيل منافع خود ما را به اقامه نماز و اداء خمس و زكات و انجام روزه و... فرمان داده است؟ اگر اين چنين باشد كه ديگر او عليم و قدير و بى‏نياز نخواهد بود. در حالى كه او را بى‏نياز مى‏دانيد و لذا بى‏ترديد ثمره و نتيجه اين اعمال و دستورات الهى هرگز به خداوند نمى‏رسد و اگر ما را به عملى توصيه نموده است و يا به كارى فراخوانده است خير و صلاح ما را در نظر گرفته است و الا اگر او نيازمند عبادت ما باشد و از عبادت ما سودمند گردد ديگر نمى‏توان او را خداوند بى‏نياز عليم قادر ناميد! شما گمان مى‏بريد كه خداوند از نماز و روزه ما سود مى‏برد؟! و براى نيل به مقاصد خاص خود ما را به انجام اين اعمال امر كرده است؟! به يقين با تكيه بر استدلال‏هاى عقلى كه يك دانشجوى مسلمان دارد پاسخ اين سؤالات منفى است. با توجه به اين مطلب به شما توصيه مى‏كنيم با افزايش شناخت خود، اين ذهنيت اشتباه را از فكر و انديشه خود خارج سازيد كه مگر خدا نيازمند نماز من است كه با خواندن نماز، حتماً دعاهاى مرا اجابت كند و اصلاً مگر معامله‏اى در كار است كه اينگونه توقعى در من ايجاد شده است. بنابراين، سعى كنيد درباره شيوه و شرط بندگىِ خدا، بيشتر بينديشيد و فكر و تأمل كنيد.