• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2411
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : دولت بورژوازي چه نوع دولتي است؟
پاسخ : بورژوازى(Bourgeoisie): اين واژه در مورد طبقه سرمايه‏دار به كار مى‏رود كه مالك وسايل اساسى توليد است و از استثمار كار ديگران زندگى مى‏كند. سابقاً بورژوا - مشتق از كلمه بورگ به معنى شهر - به شهرنشين مرفه مى‏گفتند. بورژوازى بر حسب اين كه سرمايه خود را در كدام رشته به كار اندازد، به بورژوازى صنعتى، تجارى، مالى و روستايى تقسيم مى‏شود. از نظر قدرت مالى و نفوذ اقتصادى و سياسى، بورژوازى به بزرگ و متوسط و كوچك تقسيم مى‏شود. يك تقسيم‏بندى ديگر بورژوازى مربوط به نقش قشرهاى مختلف اين طبقه در جوامع مستعمره و وابسته است؛ بورژوازى ملى كه بر توليد داخلى متّكى است و از اين‏رو منافعش با انحصارات بيگانه اغلب در تضاد است و بورژوازى كُمپرادور(دلال) يعنى قشر عالى و ثروتمند. اين قبيل جوامع كه روابط محكمى با انحصارات بيگانه دارد. اين واژه همچنين براى اشاره به شيوه زندگى كسانى به كار مى‏رود كه آرايش و لباس خاصى دارند و به زندگى پرزرق و برق عادت كرده‏اند(V}فرهنگ علوم سياسى، مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، بهار 1347، ص 35{V). بر اين اساس دولت بورژوايي، دولتي است که براساس تفکرات، سرمايه داري شکل گرفته و مهمترين هدف و وظيفه خويش را حفاظت از منافع طبقه سرمايه دار مي داند. در ادامه جهت آشنايي بيشتر شما با چگونگي شکل گيري دولت بورژوايي، مقاله اي با مشخصات ذيل آورده مي شود: T}انقلاب بورژوايي انگليس{T نويسنده: شهريار زرشناس -منبع: باشگاه انديشه 3/8/1382 در انگلستان قرن هفدهم، مناسبات اقتصادي سرمايه‌سالارانه رو به گسترش بود و اشراف و بخشي از نمايندگان سرمايه‌داران در پارلمان، گرد هم آمده و سعي داشتند قدرت پادشاه را محدود سازند. اربابان فئودال از حاميان اصلي پادشاه بودند. پادشاه، سرمايه‌داران شهرنشين را ناگزير مي‌ساخت تا ماليات‌هاي سنگين بپردازند و به او هدايايي گرانبها ببخشند. او امتياز انحصاري توليد و فروش صابون، شراب، زغال و آهن‌ را در دست داشت و بازرگان ثروتمند و بورژواها را اذيت مي‌كرد و در سودجويي محدود مي‌ساخت و بعدها به دليل مخالفت‌هاي پارلمان با سياست‌هاي وي براي مدتي پارلمان را تعطيل كرد. در سال 1640 ميلادي، پارلمان دوباره گشوده شده و عليه پادشاه و به نفع سرمايه‌داران و بورژواها موضع گرفت. يك سلسله شورش‌ها سراسر انگليس را فراگرفت و مرحلة اول انقلاب بورژوايي انگليس آغاز شد. شاه دستور انحلال پارلمان را صادر كرد، اما موفق به اجراي آن نشد و پارلمان به كارش ادامه داد و به “پارلمان طولاني” معروف شد. بورژواها در رأس و پيشه‌وران و خرده مالكان و روستاييان در پي آن به نفع پارلمان مسلح شده و خواهان محدود كردن قدرت پادشاه شدند. پارلمان كه اينك به پايگاه بازرگانان و زرسالاران سرمايه‌دار تبديل شده بود، خواهان محدود كردن قدرت پادشاه به نفع خود بود. از سال 1642 ميلادي، مرحلة دوم انقلاب انگليس كه جنگ بين پادشاه از يك سو و ارتش پارلمان از سوي ديگر بود، آغاز گرديد. فرماندهي ارتش پارلمان با خرده مالكي به نام “اليور كراموِل” بود كه با نظام فئودالي مخالف و وابسته به فراماسونري بود. ارتش پادشاه در اين جنگ‌ها شكست خورد و “چارلز استوارت اول” پادشاه انگلستان دستگير و اعدام شد (1649). به دنبال اعلام جمهوري در سال 1649 ميلادي، “كرامول” رئيس‌جمهور و ديكتاتور مطلق‌العنان گرديد. حكومت استبدادي كرامول تا سال 1658 ميلادي (سال مرگ او) به نفع سرمايه‌داران و نيز همسو با سياست‌هاي استعماري دولت انگليس ادامه ‌يافت اما به خواست‌هاي تودة مردم و محرومين توجهي نشد و اين خصيصة ذاتي انقلاب‌هاي بورژوايي است كه سرمايه‌داران آن را به نفع خود رهبري مي‌كنند. پس از مرگ كرامول در سال 1658 ميلادي، مردم نااميد و درمانده - كه رژيم كرامول به وضع آنها رسيدگي‌اي نكرده بود - دست به اعتراض مي‌زدند و سرمايه‌داران و بازرگانان و بورژوازي‌ انگليس از ترس شورش مردم خواهان بازگشت سلطنت استوار‌ت‌ها و سركوب جنبش مردمي مي‌شدند. بدينسان سلطنت در انگستان احياء ‌گشت و تا امروز ادامه يافت. اما اين همة ماجراي انقلاب بورژوايي انگليس نيست؛ در سال 1688 ميلادي، پارلمان كه پايگاه بورژواها و سرمايه‌داران و مروّج‌ انديشه‌هاي ليبرالي بود، كودتايي بدون خونريزي عليه خاندان استوارت انجام داد كه “انقلاب با شكوه” ناميده شد. با سرنگوني پادشاه، فردي به نام “ويليام اورانژ” كه از خويشاوندان دور خاندان سلطنتي بود به عنوان پادشاه مشروطه به قدرت ‌رسد و قدرت به پارلمان كه پايگاه سرمايه‌داران و نجباي بزرگ و بورژواها بود منتقل شد. انقلاب 1688 ميلادي انگلستان كه موسوم به “انقلاب باشكوه” است يك انقلاب بورژوا - ليبرالي بود كه به لحاظ فكري تحت تأثير آراء “جان لاك” فيلسوف ليبرال انگليسي قرار داشت. انقلاب‌هاي 1649 و 1688 انگلستان موجب تحكيم و گسترش فوق‌العادة مناسبات سرمايه‌دارانه و تخريب نظام‌ فئودالي اين كشور گرديد؛ اگرچه با “انقلاب باشكوه” خرده مالكان و روستائيان بسياري كه در راه انقلاب جان‌فشاني‌ها كرده بودند، دچار ورشكستگي گرديده و آوارة شهرهاي بزرگ گرديدند و سرمايه‌داران آنها را از هستي ساقط كردند. اكثر اينها بعداً به عنوان كارگر يا “پرولتر” در كارخانجات سرمايه‌داران بزرگ انگليسي به كار مشغول شدند. بدينسان با انقلاب انگلستان و به ويژه “انقلاب باشكوه”، انديشه‌ها و ساختار مناسبات سياسي مدرن جانشين مناسبات فئودالي گرديد و بسط فوق‌العادة مدرنيته در انگلستان آغاز شد. انقلاب‌هاي انگلستان را چون در مسير تأمين منافع سرمايه‌داران و استقرار حاكميت روح دنيامداري و سوداگري بورژوايي طي مسير كرده است، انقلاب‌هاي بورژوايي مي‌نامند. به اين ترتيب شالوده هاي دولت بورژوايي و سرمايه داري شکل مي گيرد.
کد سوال : 2412
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : شيوه حكومت پوپوليستي چيست؟
پاسخ : اصولا نظام هاي سکولار و منقطع از تعاليم والاي الهي، نگاهي ابزارگونه به مردم و جامعه داشته و سعي مي نمايند با استفاده از روش هاي گوناگون منافع فردي و گروهي خود را تعقيب نمايند، يکي از اين روش ها که در برخي جوامع سياسي سکولار وجود دارد (populis) به معني حکومت توده وار، يا مردم باور و... است که ريشه اين نوع تفکر در ميان روشنفکران تندرو روسيه، در دهه 1860 با ظهور نارودينکها (مردم باوران) پديد آمد. به اعتقاد آنها، روسيه بي آن که مرحله سرمايه داري را بگذارند، مي تواند مستقيم به سوسياليسم برسد و اساس آن را مي توان بر کمون هاي روستايي گذاشت. انديشه هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي که در قالب «پوپوليسم» شناخته مي شوند، بسيار متفاوت بوده و در هر جامعه و کشوري شکل خاص خود را دارد V} (دانشنامه سياسي، داريوش آشوري، ص 300).{V اما به طور کلي مي توان مؤلفه هاي ذيل را به عنوان ارکان اساسي آن نام برد: 1. جلب پشتيباني مردم با توسل به وعده هاي کلي و مبهم نظير برابري، برادري، مساوات و... V}(سياست هاي مقايسه اي، عبدالعلي قوام، ص 144). {V 2. پيشبرد هدف هاي سياسي، مستقل از نهادها و احزاب موجود، با فراخواني و بسيج توده مردم. 3. مخالفت اساسي با جامعه مدني V}(فرهنگ علوم سياسي، مرکز اطلاعات و مدارک علمي ايران، 1374، ص 264 و جامعه شناسي سياسي، حسين بشريه، نشر ني، ص 341). {V بنابراين در اين گونه نظام ها به جاي اين که مشارکت سياسي افراد همراه با آگاهي و بينش کامل و به شکل نهادينه و نظام مند باشد، به مشارکت توده اي و همراه با احساسات و هيجانات، تحت تأثير تبليغات سهمگين اکتفا مي شود و حکومت شيوه اي اقتدار طلب با ساخت قدرت يک جانبه پيدا مي کند.
کد سوال : 2413
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : اگر دو طرف به يكديگر علاقه داشته و قصد ازدواج با همديگر را داشته باشند ولي فعلا شرايط ازدواج و حتي نامزد شدن را ندارند آيا مي توانند بدون هيچ گونه محرميتي با هم ديگر مستقيم يا به طور تلفني صحبت كنند؟
پاسخ : نظر تمام مراجع تقليد اين است كه: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام باشد و باعث مفسده نشود، اشكال ندارد. ناگفته نماند با توجه به شرايط خاص دوران جوانى، طولانى بودن دوران تجرد غالب دانشجويان و خطرات جدى تمايلات آشكار و پنهان نفسانى، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمى و كيفى دقيقاً تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند پيدايش علايق و الفت‏ها - هر چند غير اختيارى است - ولى مبادى و شيوه‏هاى هدايت آن اختيارى است. بنابراين حتى‏الامكان بايد كوشيد علايقى كه سرانجام معلوم و مشخصى ندارد، پديد نيايد و اگر پديد آمد، دو راه وجود دارد: 1- يا آنكه در صورت امكان انسان با بررسى‏ها و مشورت‏هاى لازم آن را در جهت صحيح و مشروع مانند ازدواج هدايت كند. 2- در صورت عدم امكان ازدواج حتى‏الامكان با آن مقابله و مبارزه كند و از چنگال آن بگريزد، زيرا در غير اين صورت ممكن است انسان را گرفتار خطرات و گرفتارى‏هاى دنيوى و اخروى سازد. دختر و پسر در دانشگاه روابطشان بايد حساب شده باشد و اين براى مصلحت و در حمايت از آنها است. براى اينكه مبادا حوادث شوم و ناگوارى براى كسى پديد آيد. بنابر اين اگر واقعا در صدد ازدواج با يكديگر باشند طبق ضوابط و مقرراتى كه دانشگاه تعيين نموده بايد عمل كنند در غير آنصورت همچنانكه بارها و بارها تجربه شده حوادث ناخوشايندى در پى خواهد داشت، به ويژه لطمه بيشتر را دخترها مى‏خورند. وقتى باب صحبت باز شد كم كم روابط بيشتر و بيشتر مى‏شود تا مى‏رسد به آن چيزهائى كه خودشان هم باور نمى‏كردند. P} روزى آگه شوى از حال دلم اى صياد {E} كه به كنج قفسم نيست به جز مشت پرى {P در حالى كه اگر از همان اول بر اساس مقررات عقل و شرع گام بر مى‏داشتند و قاطعانه خود را كنترل مى‏كردند، نه با چشم به نگاه نامشروع، و نه با زبان به صحبت و سخنان فريبنده نمى‏پرداختند، آن سرنوشت را پيدا نمى‏كردند. به هر حال آنچه از انبياء و انديشمندان و افراد مجرب روزگار براى ما در اين مورد بيان شد، همه بخاطر مصلحت و سعادت و از روى دلسوزى بوده است. مبادا آنها را دست كم بگيريد. با توجّه به شرايط خاص دوران جوانى، طولانى بودن دوران تجرّدِ غالب دانشجويان و خطرات جدّى تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفسانى، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمّى و كيفى تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند. بنابراين، توصيه اكيد ما اين است كه: اولاً، اگر ضرورتى ايجاب نمى‏كند حتّى الامكان چنين روابطى با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم، رفتارى متكبّرانه داشته باشند نه رفتارى صميمانه. اينكه در احكام شرعى مى‏فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسى افراد را تحريك كند و يك اُلفت و محبّت شهوانى بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازى براى غوطه‏ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتى براى او دارد. ثانيا: در صورت ناچارى و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهى منجر نشود، اشكالى ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه‏هاى متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالى ندارد. امّا با اين حال، حتى‏الامكان لازم است در كلاسها به گونه‏اى باشند كه كمترين اختلاط پديد آيد و در برخورد و گفتگو، هنجارهاى شرعى زير رعايت شود: 1ـ از گفتگوهاى تحريك كننده پرهيز شود. 2ـ از نگاه‏هاى آلوده و شهوانى خوددارى شود. 3ـ حجاب شرعى رعايت شود. 4ـ قصد تلذّذ و ريبه در كار نباشد. 5ـ دو نفر نامحرم در محيط بسته، تنها نمانند. بنابراين، سعى كنيد خود را عادت دهيد كه: 1- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتى از بدن او خيره نشويد و قسمت‏هاى باز و پوشيده برايتان كاملاً مساوى فرض شوند، اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد. 2- در همه حال، خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفّت و حيا را فراموش نكنيد.
کد سوال : 2414
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اينجانب فارغ التحصيل رشته زيست شناسي هستم به نظر شما آيا درست و منطقي است كه من ادعا مي كنم يك دختر مسلمان و شيعه مذهب هستم قرآن و عترت و ائمه اطهار را نشناخته به سراغ ادامه تحصيل در رشته زيست شناسي بروم در واقع من به شدت به ترديد افتاده ام كه آيا اين راهي كه در پيش گرفته ام در آينده مرا پشيمان نخواهد كرد و آيا خواهد توانست سعادت مرا در دنيا و آخرت تضمين كند سؤال من اين است كه چه لزومي دارد كه وقت خود را با كتابهاي دانشمندان علوم تجربي پر كنم گاهي از خواندن اين كتابها بيزار مي شوم مثلا جانور شناسي و رده بندي آنها با اسمهاي عجيب و غريب كه حفظ كردن آنها هم مشكل است و بسيار وقت گير. من به رشته هاي ديگر علوم كاري ندارم فقط رشته تحصيلي خودم را مي گويم خواهش مي كنم كه حاشيه نرويد و فقط به اصل مطلب بپردازيد. و آن اينكه علوم جانور شناسي چگونه آخرت مرا تضمين مي كند؟
پاسخ : آنچه كه يادگيري آن بر هر مسلمان واجب است , در درجه اول اصول اعتقادي (شناخت خدا و رسول و معاد و...) و سپس احكام مورد نياز شرعي است . علوم ديگر نيز در صورت نياز جامعه اسلامي به آنها, به صورت واجب كفايي واجب مي شود. در اين جا نوعي خلط مبحث به وجود آمده است . علم حقيقي، معرفت خداوند و جهان بيني صحيح است نه يادگيري اصطلاحات و اطلاعات ; چه علم ديني باشد (مانند فقه و اصول ) و چه تجربي و ...; چه بسا كه علم ديني نيز حجاب معرفت شود. به گفته حضرت امام (ره ) حتي علم توحيد نيز ممكن است حجاب معرفت گردد. البته آشنايي با قرآن و حديث، تأثير به سزايي در بالا بردن معرفت انسان دارد; ولي آنچه اصل است , يافتن سر حيات و هدف آن (تحصيل معرفت خداوند و قرب به او) مي باشد كه مي تواند همه اسباب را در جهت صحيح هدايت كند. و از راه هاي مختلفي مي شود به اين هدف رسيد. ممکن است کسي از راه علم شيمي يا زيست شناسي به عظم خداوند پي ببرد - همان گونه که برخي ازعلم نجوم و نظم عجيب افلاک به خالق حکيم داناي قدرتمند پي برده اند - البته علومي هم که انسان را به اين مرتبه نمي رسانند مورد مذمت قرار نگرفته اند بلکه به عنوان نوعي فضل از آنها ياد شده و منظور مولوي و ابن سينا از آن اشعار اين نيست که نبايد به تحصيل علوم مختلف پرداخت. دليلش هم اين است که خود آنها از پرتلاش ترين انسان هاي عصر خود در باب تعليم و تعلم بوده اند، بلکه مراد آنها اين است که نبايد مغرور شد و به ظاهر علوم اکتفا کرد و بلکه بايد به حقيقت علم که عرفان است رسيد. گرايش به يادگيري علوم به انگيزه هاي مختلف صورت مي گيرد و به طور معمول نيازهاي اوليه حياتي و طبيعي و محسوس جاذبه هاي بيشتري براي انسان ها دارد. لذا براي فراهم سازي بيشتر آسايش و تسلط بيشتر بر طبيعت، گرايش هاي مختلف علمي و تخصص هاي فراوان به وجود آمده است. اما تنها وارستگان و ژرف انديشان هستند كه فراتر از نيازهاي اوليه طبيعي و محسوسات به ارتباط نهاني دانش ها و ارتباط جهان هستي با آفريننده آن فكر مي كنند و از هدفمندي اين همه جنب و جوش ها سخن به ميان مي آورند. مهمترين رسالت دين ايجاد انگيزه فراطبيعي در ميان انسان ها و جهت دهي صحيح به تلاش هاي روزانه است به طوري كه علاوه بر تأمين نيازهاي روزمره زندگي، به هدفمندي و تلاش براي دستيابي به مقصود هستي اقدام كند. از اين رو در فرهنگ اسلامي تمام دانش هاي مورد نياز براي زندگي بشري داراي اهميت است و توصيه شده به مقدار لازم و نياز جامعه، مردم براي فراگيري آن اقدام كنند و از آن به «واجب كفايي» تعبير شده است. اما براي همه انسان ها در هر مرتبه علمي كه قرار دارند توجه به هدف و هدفمندي جهان و ايمان به مبدأ و معاد لازم و «واجب عيني» شمرده شده است و غفلت اكثريت جامعه بشري جاي تأسف دارد زيرا حتي از علوم تجربي و مهندسي نيز مي توان به آن هدف مقدس دست يافت و منافاتي با زندگي روزمره ندارد، لذا از نظر قرآن و روايات، علم وسيله است نه هدف؛ آن هم وسيله‏اى كه انسان را به كمال مى‏رساند و دنيا و آخرت او را آباد مى‏كند. گفتنى است كه ارزش هر علم به ارزش موضوع آن علم است و در اين جهت علوم الهى و دينى - با توجه به موضوع آن - از ساير علوم اشرف و برتر است؛ ولى اين بدين‏معنا نيست كه علوم ديگر بى‏اهميت و بدون ارزش است و علم نيست. در نگاه كلى قرآن، هر علمى كه انسان را به دنياپرستى سوق دهد و به چنگال ماديات بسپرد و فهم و شعور او را به طرف خواب و عيش و نوش بكشاند هدف نهايى او را تنها وصول به ماديات قرار دهد، چيزى جز ضلالت و گمراهى نيست. در قرآن كريم آمده است: «ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله؛ اين آخرين حد آگاهى آنها است و خداوند به حال آن كه از راه حق گمراه شده آگاه است»، (نجم، آيه 30). پس علوم غيردينى نيز مى‏تواند نقش‏آفرين بوده و موجبات سعادت آدمى را فراهم كند. اين در صورتى است كه هدف تلقى نشود، بلكه وسيله پيشرفت و رسيدن به كمال باشد. از طرف ديگر علوم دينى نيز اگر طالب آن قصد رسيدن به دنيا را داشته باشد، موجب بدبختى انسان مى‏شود. خلاصه اين که علمي که در روايات و آيات بر آن تأکيد شده و از آن تمجيد گشته و به عنوان اشرف علوم محسوب مي گردد علم خداشناسي است زيرا معلوم اين علم از معلوم ساير علوم برتر و اشرف است و هر علمي به اندازه معلوم خود ارزش دارد و روشن است که کسب معرفت و جهان بيني و خداشناسي منحصر به يک رشته نيست. شخصي ممکن است از علم شيمي آن چنان خدا را بشناسد که از مطالعه کتاب هاي ديني نشناسد - پس آن چه مهم است شناخت کيمياي هستي است - البته بايد پذيرفت بعضي از علوم و رشته ها به اين هدف نزديک تر و کم واسطه ترند. در غير اين صورت از علوم مختلف به عنوان فضل نام برده شده نه کمال. از طرف ديگر انسان موجودي اجتماعي و وابسته به اجتماع است و همچنان که از مواهب اجتماعي بهره مي برد بايد به حال اجتماع نيز سودمند باشد گاهي اوقات تحصيل در رشته اي خاص ممکن است به ظاهر براي فردي به طور مستقيم سودي معنوي در بر نداشته باشد ولي چون باعث پيشرفت جامعه به ويژه جامعه اسلامي مي گردد و موجب سربلندي و اقتدار و عزت علمي و اقتصادي آن مي گردد، تحصيل آن لازم است وتحصيل با چنين انگيزه اي خود از عبادات مهم است. اين از ويژگي هاي دين مقدس اسلام است که پيروان آن در هر حال و کار و شغلي که هستند مي توانند با انگيزه و نيت خدايي و قصد خدمت به مردم در حال عبادت باشند با مطالعه در تاريخ به دست مي آيد که عده زيادي از مردان حق و بزرگان اهل کمال در علوم مختلف زمان خود استاد و متخصص بوده اند يعني آنها ميان تحصيل علومي مثل رياضيات و زيست شناسي و فيزيک و شيمي و تحصيل در رشته هاي معارف ديني هيچ گونه تقابل و منافاتي نمي ديده اند و با آن نيت پاک همه را در راه رسيدن به قرب حق و پيمودن راه بندگي به کار مي برده اند. پس تحصيل در علوم جانور شناسي نيز مانند علوم ديگر اگر با انگيزه عالم شدن و آشنايي بيشتر با شگفتي هاي خلقت و نيز تقويت بنيه علمي کشور و رفع نيازهاي علمي و تخصصي آن باشد، کاري عبادي و آخرتي است، چون نيت و انگيزه خدايي و معنوي است. بر عکس اگر کسي در رشته معارف تحصيل کند ولي انگيزه او کسب شهرت يا درآمد و يا به دست آوردن منصب و مقامي باشد، هر چند موضوع تحصيلي اش ارزشمند است ولي چون با انگيزه اي الهي ومعنوي انجام نمي گيرد فاقد ارزش است.
کد سوال : 2415
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : اين حرف درست است كه اگر مردم نخواهند حكومت اسلامي تشكيل نخواهد يافت اما اگر مردم خواستند و حكومت اسلامي شكل گرفت ولي بعدا حكومت اسلامي را مردم نخواستند حكومت در مقابل مردم مي ايستد و از كيان خود دفاع مي كنند؟
پاسخ : اگر حكومتى، بر اساس معيارها و ضوابط دينى تشكيل شود، مؤمنان از نظر شرعى نمى‏توانند با آن به مخالفت برخيزند؛ بلكه بايد آن را پذيرا بوده و به ياريش بشتابند. ليكن در اينجا دو سؤال وجود دارد: يک - نارضايتى مردم: اگر بيشتر مردم، مخالفت كرده و آن حكومت يا شخص حاكم را نخواهند، آيا چنين حكومتى شرعاً مى‏تواند سلطه خود را بر جامعه تحميل كند؟ برخى از انديشمندان و عالمان دينى، به صراحت گفته‏اند: در چنين صورتى تحميل سلطه جايز نيست. آيةاللَّه مصباح يزدى مى‏نويسد:«اگر چه «مقبوليت» با «مشروعيت» تلازمى ندارد؛ اما حاكم دينى حق استفاده از زور براى تحميل حاكميت خويش را ندارد» V}(كتاب نقد، شماره 7، ص 53، (مقاله حكومت و مشروعيت).){V دو - مشروعيت حكومت: آيا رضايت و خواست مردم، يكى از شرطها يا اجزاى لازم، در مشروعيت تلقى مى‏شود يا نه؟ از مطلبى كه نقل شد پاسخ اين مسأله تا حدودى روشن مى‏شود؛ زيرا عدم تلازم بين «مشروعيت» و «مقبوليت مردمى»، به اين معنا است كه در اين باره سه فرض قابل تصور است: 1. حكومتى، هم مشروع باشد و هم مقبول ؛ مانند حكومت پيامبر (ص)، امام على (ع)، امام خمينى و مقام معظم رهبرى. 2. حكومتى مشروع نباشد؛ ولى مقبول باشد ؛ مانند برخى از حكومت‏هاى مردمى غيردينى. 3. حكومتى مشروع باشد، ولى مقبول نباشد ؛ مانند اينكه امام معصوم (ع) شرعاً ولايت داشته باشد. اما جامعه زمينه تولّى و عهده‏دارى امور را فراهم نكند و يا اطاعت و فرمان‏بردارى لازم را ننمايد؛ چنان كه مشابه اين مسأله براى امام مجتبى(ع) رخ داد. در اين فرض كه مورد سؤال به حساب مى‏آيد حاكم اگر نتواند به نحو مسالمت‏آميز از حكومت دينى دفاع كند و جامعه نيز همراهى لازم را نكند، مجاز به اعمال ديكتاتورى نسبت به عامه مردم نيست و از حكومت كناره مى‏گيرد، چنان كه امام مجتبى(ع) چنين كردند. البته چه بسا بتوان مواردى را نيز فرض كرد كه «رضايت و خواست مردم» تا حدى در مشروعيت نيز دخالت داشته باشد و آن در جايى است كه دو فقيه عادل و داراى جميع شرايط لازم براى حكومت و رهبرى جامعه، به طور مساوى وجود داشته باشند؛ ليكن يكى از مقبوليت عمومى بيشترى برخوردار باشد. در اين صورت بعيد نيست گفته شود: اقبال عمومى به يك‏نفر، نوعى مرجع اثبات عقلايى است. براى آگاهى بيشتر ر.ك: حسينى حائرى، سيدكاظم، ولايةالامر، فى عصرالغيبة، صص 217-221. در عين حال بايد توجه داشت كه مقبوليت، به طور كلى شرط جواز اعمال ولايت است؛ نه اصل ولايت. نكته ديگر آنكه اگر كسى «ولايت فقيه» را از طريق قدر متيقن - نه نصب شارع - پذيرفته باشد؛ يعنى، معتقد باشد كه تخصص در فقه براى رهبرى امت، بر اساس هدف‏هاى دين، شرطى لازم است و از اين‏رو به يقين تنها فقيه باكفايت، شايستگى رهبرى نظام اسلامى را دارا است V}(ر.ك: همان، ص 113 و 221.){V بر اساس اين انگاره، در صورت تعدد واجدان شرايط، قدر متيقن همان فقيه منتخب است. به عبارت ديگر اگر دو فقيه داراى شرايط مساوى باشند كه يكى مقبول امت باشد و ديگرى نباشد و شك كنيم كه شارع به ولايت كدام يك راضى است؛ نسبت به آن كه منتخب مردم است، يقين به رضايت شارع داريم؛ ولى نسبت به ديگرى - با وجود فرد اول - ترديد است و مشكوك مى‏باشد. بنابراين با وجود فرد متيقن، نوبت به فرد مشكوك نمى‏رسد. در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است: T}الف. تعريف مقبوليت و نقش آن در حكومت:{T منظور از مقبوليت «پذيرش مردمي» است. اگر مردم به فرياد گروهي براي حكومت تمايل نشان دهند و خواستار اعمال حاكميت از طرف آن فرد يا گروه باشند و در نتيجه حكومتي بر اساس خواست و اراده مردم تشكيل گردد، گفته مي شود آن حكومت داراي مقبوليت است و در غير اين صورت از مقبوليت برخوردار نيست. به عبارت ديگر، حاكمان و حكومت ها را مي توان به دو دسته كلي تقسيم كرد: 1. حكومت هايي كه مردم و افراد يك جامعه از روي رضا و رغبت تن به حاكميت و اعمال سلطه آنها مي دهند؛ 2. حاكمان و حكومت هايي كه مردم و افراد يك جامعه از روي اجبار و اكراه از آنان اطاعت مي كنند: ويژگي مقبوليت اختصاصي به دسته اول دارد. V}(نگاهي گذرا به ولايت فقيه، محمدمهدي نادري قمي، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378، ص 53){V و به طور كلي مي توان دو نقش و كاركرد را براي مقبوليت بر شمرد: 1. مشاركت در ايجاد حكومت ديني و زمينه سازي جهت انتقال قدرت به ولي منصوب از سوي خداوند. 2. مشاركت در جهت كارآمد سازي، حفظ و حمايت و پايايي حكومت ديني. V}(حكومت ديني، حميدرضا شاكرين، نشر معارف، 1382، ص 106).{V T}ب. رابطه مقبوليت با تداوم حكومت ها{T همانگونه كه گذشت يكي از كاركردهاي مقبوليت عمومي مردم، تشكيل و تداوم حكومت است، اما هرگز نبايد تصور كرد كه اين رابطه دو سويه بوده و تشكيل و تداوم هر حكومتي هم به معناي مقبوليت داشتن آن حكومت است، خير، زيرا چه بسا حكومت هايي كه عليرغم مقبوليت با استفاده از مكانيزم هايي نظير اعمال قوه قهريه، زور و فشار، ايجاد گرديده و تداوم داشته باشند. اما نكته مهم اينجاست كه تداوم چنين حكومت هايي تا جايي است كه آن مكانيزم ها نظير زور و اجبار بتوانند كارايي و تأثير خود را داشته باشند، اما زماني كه فاقد چنين تأثيري بشوند، آن حكومت به سرعت راه انحطاط و زوال را در پيش گرفته و نابود خواهد شد. درست مانند آنچه كه در كشور مجاورمان يعني عراق ديديم. بنابراين در چنين حكومت هايي اصلا مقبوليت وجود ندارد و تداوم آن نيز دليل بر مقبوليت مردمي نيست. T}ج. شاخصه هاي مقبوليت يك نظام{T مسلما اگر بخواهيم وجود مقبوليت يك نظام را بررسي نماييم بايد شاخصه هايي نظير ميزان رضايت، خواست و مشاركت داوطلبانه مردم را در مراحل شكل گيري، استقرار نظام و مراحل بعد از آن ، در نظر گرفته شود. نگاهي به عرصه هاي مختلف نظام جمهوري اسلامي از زمان قبل از انقلاب، پيروزي انقلاب و پس از آن، همه بيانگر حضور گسترده و مشاركت داوطلبانه مردم در عرصه هاي مختلف است كه جلوه هايي ياز آن در راهپيمايي ها و مناسبت هاي انقلاب، انتخابات و حمايت هاي مردمي از نظام اسلامي در مراحل حساس نظير دوران دفاع مقدس و ...، نمايان مي باشد. و مردم به طور گسترده اي و به دور از هر گونه اجبار و تحمل در تعيين سرنوشت خويش، مشاركت فعال دارند. و اگر بخواهيم به صورت مقايسه اي به بررسي ميزان مقبوليت نظام جمهوري اسلامي با ساير كشورهاي مدعي مردم سالاري و دموكراسي بپردازيم، بايد گفت كه نظام اسلامي از مقبوليت بسيار بيشتري برخوردار است. چون مشاركت سياسي مردم در جامعه ايران نوعا همراه با عنصر آگاهي و شناخت است و حال آنكه در حكومت هاي غربي، هر چند مانند جامعه ما، مسأله اجبار و زور نيست اما عنصر تبليغات و موج سهمگين رسانه ها، قدرت تصميم گيري آزادانه را از آنان گرفته و آنها را در فضايي مجازي و به دور از واقعيات جامعه و حكومت خود و جهان قرار داده است. در هر صورت در اين سؤال شما فرض را بر عدم مقبوليت نظام اسلامي گذاشته ايد، خوب است در مكاتبات بعدي دلايل خود را براي ما بيان نماييد. T}د. مراتب مقبوليت{T مقبوليت داراي مراتبي است و يك امر بسيط و تك درجه اي نيست. نظام هاي سياسي به تناسب ميزان كارآمدي خود در تأمين و برآوردن انتظارات و خواسته هاي مردم (اعم از مادي و معنوي) و حل مشكلات آنان، از مراتب متفاوتي از مقبوليت برخوردار مي باشند. و به هر ميزان بين عملكردهايشان با اصول و اهدافي كه براي خود ترسيم كرده اند، مطابقت بيشتري ديده شود، از مقبوليت بالاتري نيز برخوردار خواهند بود. از اين رو نظام اسلامي ما نيز از اين قاعده مستثني نبوده دستاوردهاي مثبت و يا برخي نواقص و معضلات بر ميزان مقبوليت آن تأثير گذاشته و از اين رو برخي عملكردها و يا سياست ها در بدنه نظام از مقبوليت مردمي برخوردار نبوده و نظام اسلامي هم با وقوف به اين موضوع مهم، در صدد اصلاح خود مي باشد. و. آخرين نكته اينكه، آيه اي كه از قرآن كريم نقل نموديد، ارتباط مستقيمي با مسأله مقبوليت ندارد، هر چند مي توان با واسطه تأثير مقبوليت را در تغييرات اجتماعي جوامع بشري بيان نمايد با اين توضيح كه مقبوليت باعث مي شود كه مردم در حفظ، تداوم و كارآمدي نظام مشاركت فعال داشته باشند و نظام سياسي آنان همچنان پويا و پابرجا بماند، اما عدم مقبوليت يك نظام باعث محروم بودن از حمايت هاي مردمي شده و آن نظام را در مقابل تهديدات داخلي و خارجي آسيب پذير مي سازد و زمينه هاي تغيير آن را فراهم مي آورد.
کد سوال : 2416
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : ترم چهارم رشته زبان فرانسه گرايش ادبي هستم با معدل كل 68/16 . معدل ترم سوم با يك نمره ترقي نسبت به ترم دوم 28/17 شد. از فعاليت خودم راضي ام . اگر چه خيلي بهتر از اينها هم مي توانم باشم اما احساس نگراني خيلي شديد از آينده شغلي ام دارم به هيچ وجه به ليسانس اكتفا نخواهم كرد ولي شش سال ديگر كه خدمت سربازي ام تمام شده است نمي دانم كه آيا كاري پيدا خواهم كرد يا نه؟ اين فكر خيلي آزارم مي دهد اگر ممكن است در مورد مشاغلي كه مي توانم داشته باشم و احتمال يافتن آنها كمي راهنمايي ام كنيد؟
پاسخ : از مکاتبه شما و طرح مشكلي که از آن رنج مي بريد خرسند شديم. اميد است بتوانيم گره اي از آن را بگشاييم. حداقل توانسته ايم سنگ صبور شما عزيزان باشيم شما مي توانيد بر اين مشکل فايق آييد، مشروط بر اين که همت کنيد و در يک ارتباط متقابل با ما يا ديگران و به راهکارهاي ارائه شده عمل نماييد و مطمئن باشيد خواهيد توانست در آينده بسيار نزديک سربلند و پيروز و موفق از اين آزمايش و مشکل فرا روي تان بيرون آييد. اکنون براي پاسخ به مشکل شما توجه تان را به مطالب زير جلب مي کنيم: اين مشكل كم و بيش در بين جوانان هم سن و سال شما وجود دارد. جوانانى كه مانند شما در پى اهداف و آرمان‏هاى بلند و ارزشمندى هستند با مشكل مضاعفى رو به رو مى‏شوند. زيرا علاوه بر مشكلات روحى ناشى از دوران جوانى و محروميت‏ها و فشارهاى دوران تحصيل از اين كه بين وضع موجود و آرمان مطلوبشان فاصله زيادى احساس مى‏كنند. رنج جانكاهى آنان را مى‏آزارد. در عين حال بايد دانست كه زندگى مجموعه‏اى از شادى و رنج كامروايى و ناكامى تلخى و شيرينى و خلاصه ميدان جنگى است كه هركس در آن سهمى از پيروزى و شكست دارد: «زندگى جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو». آرى همه اينها به انحاى گوناگون در زندگى هرفرد وجود دارد و در ايام جوانى و تحصيلى اين فشارها شديدتر است اما چه بايد كرد؟ نكته مهم و اساسى نحوه برخورد انسان با اين مسائل است. در اين رابطه دو گونه برخورد مى‏توان داشت: 1- واكنش انفعالى؛ در برخورد انفعالى انسان همواره مشكلات را بزرگ مى‏بيند. در اكثر صحنه‏ها خود را شكست خورده مى‏پندارد. على‏رغم اين كه از خود انتظاراتى بيش از حد دارد در گشودن راه و گام نهادن به سوى هدف خود را ناتوان مى‏بيند. امكانات، توانمندى‏ها و موفقيت‏هاى خويش را فراموش مى‏كند. كم كم احساس يأس، ضعف و سستى در او فزونى گرفته و خود را بيمار مى‏پندارد. 2- واكنش فعال؛ در برخورد فعال انسان به مقايسه معقول و منطقى بين خواسته‏ها و توانمندى‏ها و شكست‏ها و پيروزى‏ها مى‏پردازد. توقع از خويش را با واقعيات و توانايى‏هاى فردى و شرايط محيطى و اجتماعى تنظيم مى‏كند و با جديت نشاط و روحيه بالا به فعاليت و تلاش مى‏پردازد. در مورد نگرانى شما و نااميدى از آينده بهتر است پاسخ را با اين روايت آغاز كنيم: «ما فات مضى و ما سيأتيك فاين قم فاغتنم الفرصة بين العدمين؛ گذشته گذشت و از آينده هم هنوز خبرى نيست پس فرصت را بين دو امرى كه موجود نيستند مغتنم شمار». شما از آينده خبر نداريد تا در باب آن نگران و مأيوس باشيد.از طرفى نيز آينده ريشه در زمان حال دارد. پس اگر در صدد اصلاح امور آينده خود هستيد بايد آنچه امروز وظيفه شماست با دقت و به خوبى انجام دهيد. و اين تنها راهى است كه آينده شما را تأمين خواهد كرد. در يك كلام وقت خود را صرف امرى كنيد كه در دسترس شماست و آن زمان حال است. هر روز از زندگى انسان فرصتى است كه بايد از آن استفاده نمود. چرا خوشى‏ها و آسايشى را كه امروز در اختيار داريم به خاطر آينده‏اى كه خبرى از آن نداريم مكدر سازيم؟ حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «نگرانى‏هاى سال را بر نگرانى امروزت اضافه مكن براى امروز مشكلات خودش كافى است»، (وسائل‏الشيعه، ج 17، باب 13، ص 50، روايت 21952). اگر به زندگى گذشته خود توجه كنيد همه جا و در همه مراحل لطف و رحمت خداوند را آشكارا مى‏بينيد و توجه به نعمت‏هاى بى‏پايان خداوند انسان را شكرگزار خدا مى‏كند؛ مثلا يكى از نعمت‏هاى خدا امكان تحصيل در مراكز آموزش عالى است. در سال هزاران نفر در كنكور شركت مى‏كنند و عده زيادى از آنان به هر دليل در اين آزمايش ناموفق هستند. استعداد و امكاناتى كه خداوند به شما عطا كرده است دليل موفقيت شما بوده است و لذا عقل سليم حكم مى‏كند كه انسانى چون شما شكرگزار خدا باشد. سعدى در ديباچه گلستان چه زيبا گفته است: باران رحمت بى حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بى‏دريغش همه جا كشيده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه روزى به خطاى منكر نبرد. P} اى كريمى كه از خزانه غيب{E} گبر و ترسا وظيفه خور دارى!{P P} دوستان را كجا كنى محروم {E} تو كه با دشمنان نظر دارى {P در اينجا لازم است همت بلند شما را بستاييم و تصميم تان براي ادامه تحصيل تا مقطع کارشناسي ارشد نيکو و پسنديده است. خود اين هدف مي تواند در يافتن جايگاه اجتماعي مناسب تر و شغلي دلخواه تان به شما کمک شاياني کند. ضمنا پيشنهاد ما اين است در امر ادامه تحصيل اگر شرايط فراهم است تا مقطع دکتري پيش برويد بنابراين: 1. با فارغ التحصيل شدن در مقطع ارشد يا دکتري امکان تدريس در آموزشگاه هاي آموزش و پرورش (به خصوص در بخش هاي غير انتفاعي) يا در دانشگاه فراهم خواهد آمد. 2. در مراکز دارالترجمه مي توانيد به ارائه خدمت بپردازيد. 3. مي توانيد به شکل آزاد کتاب هاي فرانسوي را به فارسي ترجمه کنيد و به عنوان يک شغلي آزاد به فعاليت بپردازيد. 4. يا به عنوان يک مترجم براي مسافران خارجي فرانسه زبان فعاليت کنيد. 5. در برخي مؤسسات دولتي يا خصوصي به عنوان کارشناس و مترجم به خدمت گرفته شويد. در پايان لازم به ذکر است که زمينه کار و شغل مناسب شما که گرايش زبان فرانسه داريد در مقايسه با زبان انگليسي بيشتر فراهم است. به هر حال نگران آينده نباشيد مطمئن باشيد در ضمن تحصيل در دوره کارشناسي ارشد و دکتري و با ارتباط با اساتيد خود و دانشگاه زمينه شغل و کار پيدا خواهد شد و نگراني هاي آينده را به نگراني الان خود اضافه نکنيد.
کد سوال : 2417
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : تقيه براي حفظ دين است يا حفظ جان؟ حضرت امام ره در اعلاميه اي معروف شاه دوستي يعني غارت گري فرمودند: تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ . اين سخن به چه معناست و آيا براي هميشه است؟
پاسخ : تقيه از معتقدات کلامي - فقهي شيعه است که ريشه قرآني دارد. در قرآن مجيد در چند آيه به طور صريح (نحل، آيه 106) يا ضمني به تقيه اشاره شده است. تقيه به معناي کتمان واقع و پوشيده داشتن اعتقاد از مخالفان و ترک مبارزه با آن به خاطر ضرر ديني يا جاني يا دنيوي است. تقيه از جهات گوناگون قابل تقسيم است. معروف ترين اين اقسام عبارتند از: 1. اکراهيه: انجام اعمال بر وفق دستورات حاکمي جائر. 2. خوفيه: انجام اعمال و احکام براساس فتاواي رهبران ديني مخالف مذهب. 3. کتمانيه: پنهان داشتن ايمان خويش براي به انجام رساندن فعاليت پنهاني در جهت پيشبرد هدف هاي دين (نه کساني که هيچ گونه فعاليتي ندارند از اين تعريف خارجند). 4. مداراتي: رعايت قوانين همزيستي با اکثريت اهل سنت V}(نقش تقيه در استنباط، نعمت الله صفري، دفتر تبليغات، ص 201). {V با توجه به موارد فوق، در هر زمان ومکاني، نوعي تقيه جايز است و شرايط خاصي از جمله علم قطعي يا ظن قوي به وجود ضرر و... دارد. حضرت امام خميني در زماني که خفقان همه کشور را فرا گرفته بود و عده اي به خاطر ترس از جانشان به خيال خود تقيه را در پيش گرفته بودند، متذکر مي شوند که الان جاي تقيه نيست: «حضرات آقايان توجه داريد، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب ولو بلغ ما بلغ» V} (صحيفه نور، ج 1، ص 178).{V توضيح اين عبارت را در متن ديگري از ايشان مي توان ديد «گاهي وقت ها تقيه حرام است. آن وقتي که انسان ديد که دين خدا در خطر است، نمي تواند تقيه کند، آن وقت بايد هر چه بشود برود. تقيه در فروع است، در اصول نيست، تقيه براي حفظ دين است، جايي که دين در خطر بود، جاي تقيه نيست، جاي سکوت نيست» V}(همان، ج 8، ص 11). {V خلاصه سخن آن که تقيه به خاطر مصلحت يک امر ديني يا دنيوي مهم است به همين دليل هرگاه به خاطر تقيه و کتمان واقع مصلحت هاي مهمتر از دست برود يا مفسده هاي بزرگتر به وجود آيد به حکم عقل و شرع جاي تقيه نيست. اما معناي سخن امام که فرمودند «ولو بلغ ما بلغ» به معناي هميشگي بودن نيست بدين معناست که سکوت يا تقيه حدي دارد ولي هرگاه به خاطر سکوت يا تقيه اسلام در خطر افتد ديگر جاي تقيه نيست حتي اگر به خاطر اظهار واقعيت و ياري نمودن اسلام، افشاگري و بسيج مردم براي حمايت از دين، خطرات جاني يا مالي مواجه شويم چون اين اصل که «اسلام اگر افتد خطر، جان را نثارش مي کنيم» درسي است که امام حسين(ع) با زبان و عمل خود به ما آموخت.
کد سوال : 2418
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : حقانيت امري است متواطي يا تشكيكي؟
پاسخ : پيش از پاسخ به پرسش شما عرض مي شود که مفاهيم کلي بر دو قسم هستند: متواطي و مشکک. مثلا مفهوم انسان مفهومي کلي و حقيقي و متواطي است به اين معني که هر موجودي انساني حيواني ناطق است. اما مفهوم نور که مفهومي کلي و حقيقي است، مفهوم تشکيکي است به اين معني که نور ضعيف نور است و نور قوي نيز نور است، با اين تفاوت که نور ضعيف کمي از نور را دارد و نور قوي داراي قوت نورانيت است. حقايق ديني نيز برخي از مفاهيم متواطي است و برخي تشکيکي، مثلا اصل مفهوم نبوت مفهوم متواطي است «لا نفرق بين احد من رسله؛ ميان هيچ يک از پيامبرانش [پيامبران الهي] فرق نمي گذاريم» V} (بقره، آيه 285).{V اما شؤون و درجات نبوت مفهومي تشکيکي است «تلک الرسل فضلنا بعضهم علي بعض؛ برخي از آن پيامبران را بر برخي ديگر برتري بخشيديم» V} (بقره، آيه 253).{V اين تفاوت فضيلت ها و برتري ها، تفاوت هاي طولي است، به اين معني که همگي در اصل نبوت شريک هستند. اما برخي داراي مقام و درجه بالاتري هستند: «ولقد فضلنا بعض النبيين علي بعض» V}(اسراء، آيه 55). {V «و رفع بعضهم درجات ؛ و درجات بعضي از آنان را بالا برد» V} (بقره، آيه 253).{V اما اصل حقانيت با اصل حق، مفهومي متواطي است و به يک معني بيشتر نيست و مصداقي يگانه دارد، زيرا در مفهوم تشکيکي، مثل نور وقتي از ضعيف ترين مراتب نور شروع مي کنيم، هر چه بالاتر بياييم، مراتب آن قوي تر مي شود. يعني مرتبه دوم فوق و بالاي مرتبه اول است و از آن شديدتر است. پس هر مرتبه اي نسبت به مرتبه بالاي خود ضعيف تر است و نسبت به مرتبه پاييني خود قوي تر. پس در مفاهيمي تشکيکي، يک سلسله طولي داريم که از پايين ترين مرتبه تا بالاترين مراتب پيش مي رود. اما حقانيت داراي چنين درجات و مراتبي نيست. مثلا در بحث بين اسلام و مسيحيت در توحيد اسلامي و تثليث مسيحي که يکي از مصاديق حقانيت است اين گونه نيست که مثلا تثليث مراتب ضعيف توحيد باشد و توحيد اسلامي قوي ترين مرتبه آن، بلکه تثليث انحراف از حق و حقانيت است. در اصل بحث اديان و مذاهب هم اين گونه است. در روايتي از پيامبر اکرم(ص) وارد شده است که فرمودند: امت موسي پس از او به هفتاد و يک فرقه متفرق شدند که يک فرقه نجات يافته و هفتاد فرقه در آتش هستند، امت عيسي پس از او به هفتاد و دو فرقه متفرق شدند که يک فرقه نجات يافته و هفتاد و يک در آتش هستند و امت من به زودي به هفتاد و سه فرقه متفرق مي شوند که يک فرقه نجات مي يابند و هفتاد و دو فرقه در آتش هستند V}(خصال، شيخ صدوق، ص 585). {V P}جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه{E}چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند{P اختلافات مذهبي و فرقه اي نشان از اين حقيقت است که بسياري از کساني از راه حق منحرف شده اند و به اين دليل است که عاقبت آنها آتش جهنم است وگرنه اگر همه بهره اي از حقيقت داشتند همگي به بهشت مي رفتند. پس اصل حقانيت مفهوم متواطي است و حق يکي است و تشکيک بردار نيست و بايد تلاش کرد که بدان رسيد و در دره هولناک باطل نيافتاد و از جاده حق منحرف نشد و حق را شناخت، معيار آن نيز در عقل و نقل مشخص شده است.
کد سوال : 2419
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : آيا فرد مي تواند چيزي كه مال خودش نيست را نذر كند اگر پاسخ منفي است چرا مادر حضرت مريم با نذر خود به زندگي مريم مسيري جبري داد؟
پاسخ : در پاسخ نکاتي شايان توجه است: 1. احکام در شريعت هاي مختلف - به خلاف اصول - متفاوتند؛ براي مثال، روزه در همه شرايع الهي وجود دارد، اما کيفيت آن متفاوت است. نذر نيز از احکامي است که در دين اسلام، شرايطي دارد که شايد اين شرايط در اديان ديگر نباشد. 2. برخي مفسران گفته اند: نذر در زمان حضرت مريم براي خدمت در معبدها اين گونه بوده که: کودکان از هنگامي که توانايي بر خدمت داشتند تا سن بلوغ و رشد، اين وظيفه ها را زير نظر پدران و مادران انجام مي دادند و پس از رسيدن به مرحله بلوغ، تعيين سرنوشتشان به دست خودشان بود، اگر مي خواستند به کار خود در معبد پايان داده و بيرون مي رفتند و اگر هم تمايل داشتند به همان وضع، ادامه مي دادند V} (تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ذيل آيه 35 سوره آل عمران).{V و در واقع سرپرستي اطفال تا زمان بلوغ نه تنها وظيفه بلکه حق والدين (پدر و مادر) نيز مي باشد که از آن به حق حضانت ياد مي شود. براساس اين حق هرگاه پدر و مادر براي تربيت فرزندانشان رويه خاصي که به مصلحت طفل است انتخاب کنند تا زماني که طفل به سن بلوغ و رشد برسد، در راستاي همان انجام وظيفه و احقاق حقوقي است که بر فرزندان دارند.
کد سوال : 2420
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا كتب ديني همه انبيا معجزه است؟
پاسخ : همه کتب انبياء از جانب خداوند متعال نازل شده است و تمام شرايع الهي از نوح نبي(ع) تا پيامبر خاتم(ص) از جانب خداوند به بشر ارزاني شده است. اما تنها قرآن معجزه الهي است و در آن تحدي است به اين معني که قرآن و پيامبر اکرم(ص) در برابر معجزه خود مردم را به مقابله به مثل دعوت کرده است و عجز مردم از مقابله با قرآن و آوردن مثل قرآن، حتي ده سوره و از آن بالاتر يک سوره نشان معجزه بودن آن است. اما اين تعبير درباره کتاب هاي پيشين نيست. پس آنها معجزه نيستند بلکه معجزه پيامبران ديگر امور ديگري بوده است که مردم از انجام مثل آن عاجز بوده اند.