• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 5051
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : آيا توجه به نسل و تبار والدين همسر ، در ازدواج مهم است ؟
پاسخ : يكي از موقعيتهايي كه انسان مي تواند با انتخاب صحيح تغييرات اساسي در زندگي خود و فرزندانش بدهد « ازدواج » است . با انتخاب همسر خوب از خانواده ي مناسب مي توان گام اساسي در جبران كاستيهاي گذشته و دستيابي به كمالات در آينده , برداشت . يافته های دانش ژنتيک وتاثير ژنها در اصلاح نسل و يا تخريب آن هيچ جای ترديد باقي نگذاشته است که بايد به اين ويژگي بسيار اهميت داد . از همين رو بزرگان دين براي انتخاب همسر ويژگيهايي را بيان كرده اند كه ناظر به همين مطلب است مثلا" گفته اند با فردي كه از نظر عقلي ( که متاثر از شاخصه های ژنتيکي است ) نقصان دارد يا به عبارت ديگر احمق است ازدواج نكنيد زيرا همنشيني با وی موجب بلا و ضايع شدن و از دست دادن فرزندان مي شود. و يا اينكه فرموده اند با افراد مومن , اهل نماز و همچنين با افراد سالم كه از نظر جسماني و رواني سلامت لازم را دارند ازدواج كنيد. به تعبير برخط روايات آدمي با انتخاب همسر وازدواج کشتزاری را برای نسل خود بر مي گزيندکه زمينه های قبلي و سالم اين کشتزار در پر تو انتخاب همسر با اصل و نسب فراهم مي گردد .پس هرگز نمي توان از اين شرط دست کشيد و آن را ناديده گرفت و یا از آن غفلت نمود. براي كسب اطلاعات بيشتر كتاب هاي انتخاب همسر از ابراهيم اميني و »جوانان و انتخاب همسر از علي اكبر مظاهري و آئين تربيت از ابراهم اميني و كتاب آئين همسرداري از ابراهيم اميني , را مطالعه كنيد.
کد سوال : 5056
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا موسيقي حرام بوده و آيا اين قاعده كلي است ؟
پاسخ : مساله موسيقى از دو جهت قابل بررسى است: الف) آثار وضعى موسيقى: آنچه پيرامون نتايج زيانبار فيزيولوژيك يا پسيكولوژيك موسيقى يا فوايد آن توسط دانشمندان كشف گرديده غالبا درست و قابل قبول است. ليكن اين آثار نسبت به انواع موسيقى‏ها و همچنين از جهت اثر پذيرى افراد بسيار متفاوت است. از اين جهت مى‏توان موسيقى را سه قسم دانست: 1- مفيد، 2- غيرمفيد و بدون ضرر، 3- مضر. موسيقى‏هاى مضر نيز از جهت ميزان زيانبارى بسيار متفاوتند ولى متاسفانه نسبت به طبقه‏بندى آنها كار دقيقى انجام نگرفته است. ب) از نظر شرعى موسيقى دو قسم است: حلال و حرام. نسبت به اقسام حلال و حرام موسيقى اختلاف نظرهايى وجود دارد ولى اكثريت مراجع «موسيقى مطرب» را حرام مى‏دانند. اين نوع موسيقى علاوه بر زيان هاى پسيكولوژيك و فيزيولوژيك موجب خسارت‏هاى معنوى؛ مانند: اشتغال قلب به ملاهى و دورى از خداوند نيز مى‏شود. مسوءولين صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران موظفند از پخش اين گونه موسيقى خوددارى نمايند. اين نيز به معناى آن نيست كه دقيقاو بدون هيچ اشتباهى اين مساله اجرا شده باشد.بلكه اصل بر اين‏است هر چند گاهى نيز تخلفاتى صورت مى‏گيرد. اكنون اگر در موردى موسيقى مطرب پخش شود آحاد جامعه دو وظيفه دارند: 1) گوش ندادن به آن. 2) تذكر دادن به مسوءولين. در مواردى نيز ممكن است خطا در تشخيص پديد آيد. مثلا ممكن است شما چيزى را مطرب بدانيد و ديگرى نداند. در اين موارد چون تشخيص موضوع به عهده عرف مى‏باشد هر كس موظف است به تشخيص عرفى خود عمل نمايد. دلايل حرمت موسيقى: بر حرمت موسيقى هم دلايل قرآنى داريم و هم دلايل حديثى. و اما دلايل قرآنى: 1ـ «و اجتنبوا قول الزور» V}(سوره حج، آيه 31){V يعنى از قول زور اجتناب بكنيد. در روايات آمده كه غنا، همان قول زور است. 2ـ «و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله» V}(سوره لقمان، آيه5){V يعنى: از مردم كسانى هستند كه لهو حديث را مى‏خواهند تا از راه خدا منحرف شوند. در پاره‏اى از روايات رسيده كه غنا، از مصاديق لهو حديث است. 3ـ «و الذينهم عن اللغو معرضون» V}(سوره مومنون، آيه 3){V يعنى: مومنين كسانى‏اند كه از لغو اعراض مى‏كنند. در تفسير قمى، روايتى مبنى بر تطبيق آيه بر غنا، نقل شده است. 4ـ «و الذين لايشهدون الزور» V}(سوره فرقان، آيه 72){V يعنى: كسانى كه به امر زور حاضر و شاهد نمى‏شوند. در حديثى منظور از زور همان غناء معرفى شده است. و اما دلائل حديثى: اين گونه احاديث فراوان است، گر چه در ميان آنها احاديثى كه از نظر سند ضعيف‏اند، وجود دارد اما پاره‏اى از آنها احاديث معتبر و صحيح به شمار مى‏روند. خلاصه مضمون آنها را مى‏توان اينگونه بيان كرد: همچنانكه آب مايه سبزى است غناء هم موجب نفاق در قلب مى‏گردد. باعث فقر و قساوت مى‏گردد، حياء را از بين مى‏برد، زنا را آزاد مى‏كند، بركت را از بين مى‏برد، بلاء را نازل مى‏كند، چنانكه بر غناء كنندگان از بنى‏اسرائيل نازل شد، خداوند به صورت اهل غناء توجه نمى‏كند. گوش دادن به غنا، نفاق و يادگيرى آن كفر است. صاحب غناء از قبرش حشر مى‏كند در حالى كه كور، لال و كر مى‏باشد. و مضامين ديگر كه در اين رابطه در احاديث آمده. V}(نك: مجلسى، بحار، ج 16، چاپ قديم ـ وسائل الشيعه، ج 2، باب 127 تحريم غناء، و باب 128 تحريم استعمال الملاهى و باب 129 تحريم سماع الغناء){V از نكاتى كه لابلاى احادیث به كار رفته و به مواردى از آنها اشاره گشت، مى‏توان به دليل حرمت غناء، نيز آگاهى يافت. به طور روشن مى‏توان گفت: هر آن نوع موسيقى كه انسان را از نظر روحى و روانى منفعل بكند و به سوى عوالم حيوانى و شهوانى سوق دهد، و انسان را از خدا دور بكند، از ديدگاه اسلام حرام مى‏باشد. روح اسلام جز اين را اقتضا نمى‏كند. البته بحث ما روى مصاديق نيست. بلكه روى غنايى است كه به طور متيقن مصداق غنا محسوب مى‏شود. مانند غناى رقصى و شهوى. اين نوع غنا به طور حتم از ديدگاه اسلام مطرود است. V}(نك: جعفرى، محمدتقى، موسيقى و غنى ـ و مصباح الفقاهه، تقريرات درس مرحوم خوئى، ج 1، ص 304){V بررسى متون دينى و آراء عالمان دين نشان مى‏دهد كه موسيقى از نظر اسلام در چند صورت حرام مى‏باشد: 1 ) موسيقى مطرب يعنى آهنگهايى كه موجب تحريك و انسان را از ياد خدا غافل مى‏سازد. 2 ) موسيقى همراه با مضامين لهوى يعنى آهنگهايى كه در كنار آن اشعار و سرودهايى قرائت مى‏شوند كه به گونه‏اى موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است مانند ترانه‏هاى عاشقانه و اشعارى كه در وصف زن، شراب و غيره است و از همين قسم است اشعارى كه به هر نحو موجب ترويج باطل و مخالفت با حق باشد مانند اشعارى كه بر عليه اسلام و مقدسات آن همچون قرآن، پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) يا نظام و حكومت اسلامى بوده و يا در جهت تاييد كفر و شرك و نظامهاى فاسد و سردمداران آن باشد. 3 ) موسيقى در مجلس گناه و لهو و لعب مانند آهنگهايى كه در حال رقص يا نوشيدن شراب و غيره نواخته مى‏شوند. گذشته از آثار زيان‏بارى كه موسيقى و غنا براى اعصاب و روان دارد اين تاثيرات را نيز دارد : الف) موجب فساد اخلاق مى‏گردد و ايمان حيا و عفت را از دل انسان يبرون مى‏برد و تجربه نشان داده است كه بسيارى از افراد تحت تاثير آهنگ‏هاى غنا راه تقوا و پرهيزكارى را رها كرده و به شهوات و فساد روى مى‏آورند. در تفسير «روح المعانى» سخنى از سران يكى از بنى‏اميه نقل مى‏كنند كه به آنها مى‏گفت: از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مى‏كند شهوت را مى‏افزايد شخصيت را درهم مى‏شكند و اگر مى‏بينيم كه در روايات اسلامى مكرر آمده كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مى‏دهد اشاره به همين حقيقت دارد. روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و كناره‏گيرى از تحول و پرهيزكارى است. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر؛ غنا در دل روح نفاق را پرورش مى‏دهد و بدنبال خود بدبختى و فقر مى‏آورد». ب ) غافل شدن از ياد خدا و فراموش كردن خدا نيز يكى ديگر از آثار زيان بار غنا و موسيقى است. امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه «واجتنبوا قول الزور؛ از گفتار باطل و ناروا بپرهيزيد». فرمودند: مراد از قول زوردر آيه شري فه غناست. گفتار باطل و ناروا هر چيزى است كه انسان را از خدا دور مى‏كند و از راه درست منحرف مى‏كند. امام صادق (ع) فرمودند: «الغنا مجلس لاينظرالله الى اهله و هو مما قال الله عزوجل: «ومن الناس من يشترى لهوالحديث ليضل عن سبيل‏الله؛ مجلس غنا و خوانندگى مجلسى است كه خدا به اهل آن نمى‏نگرد و آنها را مشمول لطفش قرار نمى‏دهد. و اين مصداق همان چيزى است كه خداوند عز وجل فرموده: بعضى از مردم هستند كه سخنان بيهوده را خريدارى مى‏كنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند». در اين روايت امام (ع) غنا و موسيقى را يكى از مصداق‏هاى گفتار بيهوده‏اى دانسته كه انسان‏هارا از راه خدا گمراه مى‏كند. در اين روايت امام (ع ) غنا و موسيقي را يكي از مصداق هاي گفتار بيهوده اي دانسته كه انسان هارا از راه خدا گمراه مي كند. نظر مقام معظم رهبري هم در موسيقي اين است كه موسيقي مطرب (طرب انگيز و شايسته مجالس لهو) حرام است و تشخيص آن به عهده مكلف است و صداهاي مشكوك كه نمي دانيد طرب انگيز هست يا نه اشكال ندارد. موسيقي و آواز مهيج حرام است و علت آن وجود رواياتي است كه از اهل بيت (ع ) صادر شده و اين عمل را مورد نهي قرار داده است . اين نهي حكمت ها و علت هاي مختلفي دارد كه يكي از آنها تائثيرگذاشتن بر قوه عقلاني است . به طور كلي هر آنچه كه انسان را از حالت عادي بيرون آورد, براي سلامت روح و روان مضر خواهد بود (گرچه ممكن است داراي لذت هاي مقطعي باشد).
کد سوال : 5058
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره>احكام
پرسش : اگر اجبارا با همكلاسي كه بعضي رفتارها مثل غيبت و تندخويي دارند همنشين شويم رفتارمان چگونه باشد؟
پاسخ : اگر احتمال مي دهيد كه امر به معروف و نهي از منكر در آنها تائثير داشته باشد, لازم است كه آنها را ارشاد نماييد, ولي اگر اميدي به اصلاح آنها نداريد و احتمال مي دهيد كه رفت و آمد و همنشيني با آنها در اخلاق و رفتار شما تائثير سوئ داشته باشد, سزاوار است كه از ادامه مجالست و همنشيني با آنان خودداري كنيد. و در هر صورت به انواع تدبير حكيمانه در صدد اصلاح آنها باشيد كه رها ساختن نيز سزاوار نيست ; يعني , در حالي كه خود را از اعمال آنها مصون مي سازيد در مسير هدايت آنها بكوشيد.
کد سوال : 5060
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : به علت تعلل مادرم دختري كه به او علاقمند بودم را از دست دادم و اكنون نمي توانم با مادرم برخورد درستي داشته باشم چه كنم ؟
پاسخ : دانشجوي گرامي , مطمئنا" شما خوب مي دانيد كه ازدواج بزرگترين و مهمترين حادثه زندگي انسان است و موفقيت يا شكست در آن سرنوشت ساز خواهد بود به همين خاطر, بايد توجه داشته باشيد كه ازدواج و زندگي مشترك وقتي ثمربخش , سودمند و ماندگار است كه عقربه ي روحيه ها, غرائز و طرز تفكر دو طرف , همسو و نزديك به هم باشد. در غير اين صورت , ريسمان وحدت و يگانگي به ضعف و سستي مي گرايد و سرانجام گسسته مي شود و بي ترديد عامل اصلي اين گسستگي , احساسات زورگذر و خيالات و توهمات بي اساس و محاسبات غلط و... مي باشد بنابراين , اگر در گزينش همسر اصول صحيح رعايت شود بخش عظيمي از ناگواري ها و نابساماني ها و مشكلات از ميان مي رود و زندگي جوانان پربارتر و زيباتر مي شود. نكته بعدي اين است كه اين را هم مطمئن باشيد كه پدر و يا مادر يقينا" خير و صلاح بچه هايشان را مي خواهند و هميشه از خداوند مي خواهند كه بچه هايشان خوشبخت و سعادتمند شوند اما گاهي اوقات احساس مي كنند كه اگر فلان كار را انجام دهند موجب خوشبختي و سعادت فرزندشان نمي شود و اين هم بر اساس تجربه هايي است كه در طول زندگي كسب كرده اند و بدست آورده اند. شايد يكي از دلايلي كه باعث شد كه والدين شما در امر خواستگاري پيشقدم نشوند همين امر باشد يعني مثلا" احساس كردند كه شما و آن دختر از نظر وضع مالي و اقتصادي و يا فرهنگ خانوادگي و... در سطح هم نيستيد و اين ممكن است بعدها موجب اختلاف و سوئ تفاهمات و سرخوردگيها در زندگي مشترك شما شود. اما با اين حال و با اصرار شما متقاعد شدند كه سه بار به خواستگاري آن دختر بروند و به قول شما با برخورد ناشايست پدر آن دختر خانم مواجه شدند. آيا به نظر شما بهتر نبود يك مقدار بيشتر در مورد آن دختر خانم و خانواده اش تحقيق مي كرديد؟ آيا بهتر نبود موقعيكه آن دختر خانم با آمدن شما, مخالف بود مسائله ي خواستگاري از ايشان را خاتمه يافته تلقي مي كرديد و موجب آن برخورد ناشايست با والدين خود نمي شديد؟ و آيا...؟ بنابراين , اگر با ديد مثبت به اين مسائله نگاه كنيد اينگونه مي شود كه حتما" خيري در اين مسائله بود كه چنين اتفاقي پيش آمد و شما بايد حالا كه به قول خودتان آن دختر خانم از شما دلسرد شده است و مخالف ازدواج با شما است مسائله را فيصله بدهيد و گذشته را فراموش كنيد و يا از تجارب گذشته براي حال و آينده استفاده ي بهينه نمائيد. به همين خاطر, توصيه و پيشنهاد ما به شما اين است كه اولا": اگر هم فرضا" در اين مسائله قصوري از والدين شما سرزده باشد, اين دليل نمي شود كه شما نسبت به آنها بي احترامي كنيد و در انجام وظايف خود كوتاهي نمائيد. ثانيا": در انتخاب همسر آينده , با دقت بيشتري عمل كنيد فقط به زيبائي ظاهري و... اكتفا نكنيد بلكه به دينداري و اهل نماز و دعا بودن , به عفاف و حجاب و صداقت , به كفو و هم شائن بودن از نظر وضع مالي و اقتصادي , از نظر اخلاقي و مذهبي , از نظر تحصيلي , از نظر سني و از نظر فرهنگ خانوادگي و اجتماعي و... هم دقيقا" توجه داشته باشيد. بنابراين , اگر آن دختر خانم آنگونه فكر مي كند, شما هم علاقه ي خويش را به ازدواج با او ناديده بگيريد و گمان نكنيد چيز بسيار گرانبهائي را از دست داده و زياني جبران ناپذير را تجربه كرديه ايد; زيرا چه بسا خداوند فردي مانند او و يا بهتر از او به شما ارزاني دارد. بنابراين به او دل نبنديد, هر چند كه مي گوئيد با تمام وجود او را مي خواهم , اما بايد توجه كنيد كه موفقيت در امر ازدواج در گرو علاقه دو طرف به يكديگر است و نمي توان با زور و فشار كسي را دوستدار ديگري ساخت . و نهايتا" اينكه اگر خداوند P}ز حكمت ببندد دري{E} ز رحمت گشايد در ديگري{P بنابراين , دل مادرتان را به دست آوريد و بيش از پيش به او احترام بگذاريد و بد اخلاقي با ايشان را كنار بگذاريد و قلبا" هم ايشان را دوست داشته باشيد چرا كه مخصوصا" مادر گوهر گرانبهايي است كه جهان خلقت از آوردن مثل او عاجز است و اين دو روزه ي دنيا را به كام خود و ايشان تلخ نكنيد; چرا كه قرآن كريم مي فرمايد: »عسي ان تكرهوا شيئا" و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا" و هو شرلكم ....; چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد, حال آنكه شر شما در آن است و خدا مي داند و شما نمي دانيد«, V} (بقره , آيه 216){V.
کد سوال : 5068
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا كشيدن اشكالي كه روح دارند اشكال دارد؟ علت آن چيست؟
پاسخ : بنا بر فتواي حضرت آيت الله بهجت ; ساختن مجسمه موجودات جان دار حرام است , اما نگهداري آن براي مقاصد غيرحرام بنا بر اظهر جايز است و نيز معامله به همين مقصود مانعي ندارد, اگر چه احتياط مستحب در ترك آن است و نقاشي موجودات جان دار بنا بر اظهر حرام نيست , اگر چه احتياط در ناقص يا جدا كشيدن آن است , V}(توضيح المسائل , مسائله 1626){V. علت آن هم رواياتي است كه در اين خصوص از معصومين (ع ) رسيده است . از آن جمله امام باقر(ع ) فرموده اند: H}»اول من صور صوره علي مثال آدم (ع ) ليفتن به الناس و يضلهم عن عباده الله تعالي{H ; اولين كسي كه دست به تصوير زد مجسمه حضرت آدم را ساخت تا مردم را دچار شرك و گمراهي كند و از عبادت خدا بازدارد«, V}(مجلسي , محمد باقر, بحارالانوار, ج 3, ص 248){V. و در روايت ديگر مي خوانيم : H}»انا معاشر الملائكه لا ندخل بيتا" فيه كلب ولا تمثال جسد...{H; ما گروه فرشتگان داخل خانه اي كه در آن سگ يا مجسمه انسان باشد نمي شويم ...«, V}(شيخ حر عاملي , وسايل الشيعه , تحقيق رباني شيرازي , ج 3, ص 464, ح 1){V. از مجموعه روايات به دست مي آيد آنچه موجب نكوهش مجسمه سازي شده , فراهم سازي زمينه بت پرستي و غفلت از عبادت خدا و يا ادعاي خالقيت و هماوردي با خدا و دلايلي ديگر از اين قبيل كه از جهت فرهنگي موجب تخدير افكار و انحراف اذهان از علم و معنويت مي شود و از جهت اقتصادي موجب اسراف و تبذير و صرف هزينه و امكانات در موارد بي فايده و حتي مضر مي شود. به هر ميزان آسيب هاي فوق نمايان تر باشد حكم مشهور فقها به حرمت نزديك تر مي شود ازاين رو درباره بت تراشي به آساني حكم بر حرمت مي دهند تا برسد به نقاشي كه در برخي موارد حكم بر كراهت و يا احتياط در ترك مي دهند و فلسفه اين احكام چيزي جز راهنمايي به سوي علم و معنويت و انتخاب روش برتر در زندگي نيست .
کد سوال : 5070
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>اخلاق
پرسش : توبه نمودن تا وقتي كه لذت گناه در دل باشد امكان ندارد چه كار كنم تا لذت گناه از دل من بيرون رود مرا راهنمايي كنيد.
پاسخ : يكي از مشكلات و موانع مهمي كه در جهت تحقق توبه ي واقعي و ترك گناه وجود دارد, مشكل اصرار بر گناه و عدم وجود اراده ي لازم براي ترك آن است . اين مشكل خصوصا" در مورد كسي كه مدتي با گناه انس گرفته , به آن عادت نموده و از آن لذت برده است , نمود بيشتري دارد و به نظر بسيار بعيد مي نمايد كه چنين فردي بتواند به راحتي و صرفا" بدليل پشيماني و تصميم بر ترك از شر آن عمل زشت خلاصي بايد و واقعا" موفق به توبه ي حقيقي گردد. براي تحقق توبه ي واقعي و ترك كلي گناه , چاره اي جز اين نيست كه انسان در مرحله اول احساسش را نسبت به آن عمل زشت اصلاح نمايد, يعني چنانچه از آن عمل خوشش مي آيد, از آن لذت مي برد و نسبت به آن تمايل نفساني دارد, ابتدا - به نحوي كه به آن اشاره خواهيم نمود - احساس نفساني خود را تبديل به حالت نفرت و انزجار و عدم تمايل نمايد; كه البته اگر ان شائ الله موفق به اين تغيير و تحول گرديد, در مرحله بعد حتما" موفق به اصلاح رفتاري خود خواهد شد. اين قاعده ناشي از ملازمه اي است كه ميان هواي نفس انسان و عمل كردن مطابق آن وجود دارد; يعني انسان تنها در صورت تمايل دست به انجام عمل مي زند و عملي را ترك مي نمايد كه نسبت به آن حالت انزجار و نفرت دارد. دولت و سلطنت هواي نفس در انسان باندازه اي قوي مي باشد كه گاهي تا مقام الوهيت اوج مي گيرد و خداي انسان مي شود. قرآن كريم در اين زمينه اشاره مي نمايد كه برخي كسان هستند كه خدايشان , هواي نفسشان است . در مورد هواي نفس كه همان خوش آمدن ها و طلبهاي نفساني انسان است , اهل معرفت گفته اند: ما دو نوع هواي نفس داريم , هواي نفس مثبت و هواي نفس منفي . آنچه در قرآن كريم در روايات اسلامي راجع به مذمت هواي نفس آمده است , مربوط به هواي نفس منفي , يعني دوست داشتن زشتي ها و ضد ارزشها و گناهان مي باشد و آنچه كه در مورد دوست داشتن خوبي ها و محبت خداي متعال و عشق به عبادت و معنويت آمده است , مربوط به هواي نفس مثبت است . البته تعبير بهتر هواي نفس مثبت همان خواسته هاي فطري متعالي انساني است . عرفا اعتقاد دارند كه حتي حق تعالي به وسيله هواي نفس اطاعت مي شود و تا كسي خداي را دوست نداشته باشد عبد و مطيع واقعي او نخواهد بود. علي (ع ) فرمود اگر ديگران خداوند را از روي طمع و ترس , عبارت مي كنند, من او را از روي محبت و دوست داشتن مي پرستم . در مورد دين هم روايت شده است كه آيا دين به جز حب و بغض است , يعني دوست داشتن ارزشها و عبادات و نفرت از بدي ها, ضد ارزشها, شرك و كفر و امثال آنها. عارف قيصري در اين زمينه اشعاري دارد كه بد نيست به خاطر اهميت مطلب متذكر شويم . P} عبدنا الهوي ايام جهل واننا{E}لفي غمره من سكرنا من شرابه{P يعني در زمان جواني كه ايام جهل و بي خبري ما بود, هواي نفس (منفي ) خود را مي پرستيديم و نمي دانستيم كه از شراب دوستي لذات مادي و دنيائي مستيم . P}و عشنا زمانا" تعبد الحق للهوي{E}من الجنه الاعلي و حسن ثوابه{P سپس با اندكي ترقي زمان را سپري كرديم كه خداي را به هواي بهشت و ثواب آخرتي او عبادت مي كرديم . V}(در روايتي آمده است كه عده اي از بندگان خداي تعالي را از روي طمع به بهشت عبادت مي كنند; اين عبادت تاجران و معامله گران است ){V. P}فلما تجلي نوره في قلوبنا{E}عبدنا رجائا" في اللقا و خطابه{P پس آنگاه كه نور معرفت حق تعالي در قلبهاي ما تجلي نمود و خداي را به حقيقت شناختيم , او را تنها به خاطر خودش و با هدف وصول به لقائ و انس و مشافهه با او پرستيديم و ديگر از هواي دنيا و حتي بهشت خالي شديم و پر شديم از هواي ذات الهي . P} فمرجع انواع العبوديه الهوي{E}سوي من يكن عبدا" لعزجنا به{P پس محل بازگشت هر گونه عبادتي هواي نفس است مگر كسي كه تنها بنده ي ذات مطلق الهي باشد و به خاطر ذات اقدس او پرستش نمايد. ابن عربي در اين زمينه گفته است : H}»العابد ما عبد الاهواه بانقياد لطاعته حتي ان عبادته لله كانت عن هوي " ايضا"{H; بنده نمي پرستد مگر كسي را كه او را دوست مي دارد و مطيع و منقاد كسي است كه به او عشق مي ورزد و حتي عبادت او نسبت به خداي عالم از روي هوا و عشق و محبت است «, V}(شرح فصوص الحكم قيصري , ج 2, ص 392){V. سر آنهمه تائكيدي كه نسبت به محبت اهل بيت عصمت و طهارت (ع ) در روايات و حتي آيات قرآن كريم شده است نيز در اين است كه تا انسان امام و رهبر خويش را از صميم قلب دوست ندارد, قادر نخواهد بود حقيقتا" شيعه و پيرو او خصوصا" در مسير پر حادثه ي زندگي ايمان و توحيدي باشد و نمي تواند سختي و مرارت دين داري و سلوك را تحمل نمايد و از سر دنيا و لذات آن به راحتي بگذرد. با اين بيان روشن مي شود كه انسان بهر صورت اسير هوي و خواسته ها و طلب و دوست داشتن هاي خود است و تا زماني كه در جاذبه ي محبت كسي و يا لذت عملي قرار دارد, توان رهائي و خلاصي از دولت و سلطنت او را ندارد و يا حداقل بسيار دشوار است . پس از ذكر اين مقدمه و اصل , اكنون در مورد ترك گناه و معالجه ي اصرار بر گناه , سوئال اساسي اين است كه به هرحال اگر انسان در جاذبه ي عمل زشتي قرار گرفت و خداي ناكرده با تكرار و ادراك لذت از آن , علاقه ي به آن گناه درجاتش قوت گرفت و سپس به نحوي پشيمان شد و در مقام ترك آن برآمد, راه علمي و عملي آن چيست و چگونه مي توان اين بيماري روحي را معالجه نمود؟ (اصل اخلاقي مقابله به ضد) مهمترين اصل عمومي اي كه علماي اخلاق در زمينه معالجه امراض روحي پيشنهاد مي نمايند, اصل مقابله به ضد است , يعني به كار بردن ضد هر عمل و صفتي كه قصد ترك آن را دارد. البته اين اصل اختصاصي به طب الارواح ندارد و در طب الابدان نيز از همين روش براي معالجه امراض جسمي استفاده مي شود. در مورد گناه و عمل زشتي كه انسان مدتها از آن لذت برده و مطلوب نفس آدمي گرديده است نيز راه اصلي علاج , تبديل ميل , خوش آمدن و لذت بردن نفساني به حالت نفرت و انزجار و بغض نسبت به آن عمل مي باشد; يعني تبديل نمودن حالت جاذبه به حالت دافعه و از اين طريق فراهم نمودن زمينه ترك و جايگزين ساختن آن در جاي زمينه انجام . البته تحقق اين تبديل و تحول هم اگر از طريق صحيح آن انجام شود, كاري است كاملا" شدني و ممكن و حتي خود ما نيز هر يك كم و بيش تجربياتي از اين قبيل در زندگي داريم . يعني ممكن است از شخص يا كاري و چيزي كه در گذشته به آن رغبت داشته ايم و لذت مي برديم اكنون متنفر باشيم و بدمان بيايد و بالعكس . منتهي نكته قابل توجه و بسيار فني كه در زمينه اين مهم وجود دارد اين است كه عامل اصلي اين تغيير و دگرگوني خصوصا" در زمينه امور معنوي و نفساني در انسان , تحول و دگرگوني است كه در بعد شناختي انسان پديد مي آيد. مسئله علم و آگاهي و شناخت و تغييراتي كه در نوع اطلاعات و آگاهي هاي انسان بوجود مي آيد, در تغيير مزاج روحي و نوع برخورد انسان با اشخاص و اشيائ و پديده ها و تبديل حالت محبت به نفرت يا بالعكس , كاملا" موئثر است . (علم درماني ) اصلي ترين روشي را كه اسلام در مورد ساخت و ساز انسان و تهذيب نفساني و اعتقادي و عملي او پيشنهاد نموده است نيز استفاده از همين روش علم درماني است . اگر در اسلام علم و دانش فريضه شمرده شده است و آيات و روايات وارده در فضيلت علم و عالم افزون از هر باب ديگري است , به خاطر همين است كه راه اصلي معالجه ي امراض آدمي از طريق علم و آگاهي ميسر است , همانگونه كه ريشه ي تمامي بيماريها, شوربختي ها و شقاوتمندي انسان در جهل و بي خبير او مي باشد. گناه ناشي از غفلت است , غفلت همان خواب روحي اي است كه در اثر جهل و بي خبري عارض انسان مي شود. خوابي كه تنها راه علاج آن نور يقظه است و يقظه هم چيزي جز بيداري و آگاهي حاصل از دانش و بينش نمي باشد. تا انسان غافل است مرتكب گناه مي شود و از آن لذت مي برد و وقتي كه بيدار شد, ديگر نه از گناه لذت مي برد و نه حاضر است مرتكب آن شود, مانند كسي كه چون نمي داند درون شربت زهر ريخته اند آنرا مي نوشد و لذت مي برد و اگر بداند هرگز به سراغ آن نمي رود. علت اينكه انبيائ الهي معصوم بودند اين بود كه آنها عالم بودند. ريشه ي عصمت و عدالت و جميع فضايل و خيرات در انسان در علم و دانش و معرفت است . صفت علم در ميان صفات حق تعالي دومين صفت فعلي اصلي است و ساير صفات اصلي مانند قدرت و اراده و سمع و بصر همه مترتب و مبتني بر صفت علم هستند. اين بدين معنا است كه حتي در حق تعالي ريشه ي جميع كمالات و صفات جمال و كمال علم است و همه چيز از علم شروع مي شود. در ميان علوم نيز اصلي ترين علومي كه مايه ي حيات انسان است و آدمي را از خواب غفلت بيدار مي نمايد, علوم اساسي پنج گانه اي است كه در واقع پاسخ گوي پنج سوئال اساسي و كلي انسان در زندگي است ; يعني خدا آگاهي - خود آگاهي - جهان آگاهي - دين آگاهي و سرنوشت آگاهي . انسان اگر بداند كه خداي عالم همان وجود بسيطي است كه بر تمام هستي سريان دارد. و با سريان وجود او علم و قدرت و سمع و بصر او نيز سريان دارد واقف خواهد شد كه حق تعالي از درون و بيرون ناظر احوال و افعال بندگان خود است و در تمام ذرات هستي حضور دارد, هرگز جرئت و جسارت نخواهد داشت كه در محضر چنين خداي آگاه و مقتدري عصيان و سركشي و مخالفت نمايد. انسان اگر بداند خداي عالم با تمام اسما و صفات و كمالاتش در انسان تجلي نموده است و او را خليفه خود در زمين قرار داده و در وجود او استعداد ولايت و احاطه و تسلط علمي و عملي بر ماده ي كائنات را به وديعت نهاده است , حاضر نخواهد بود با معصيت و خطا نسبت به خالق خويش خود را از مقام قرب به حق تعالي محروم ساخته و تا سر حد حيوانات و حتي پائين تر از آنها ساقط نمايد. آدمي اگر بداند حق تعالي جهان هستي را به خاطر او آفريده و آن را در تسخير انسان قرار داده است تا با استفاده از آن به كمال نهائي خويش كه قرب و خلافت و ولايت حق است برسد, ديگر نمي تواند بپذيرد كه همواره با گناه و معصيت راه دوري و نقصان خويش را طي نمايد و خود را از چشم خداي عالم و اوليائ مقربين بيندازد و خوار و خفيف نمايد. اگر انسان واقف شود كه دين برنامه ي سعادت و كمال اوست و راهي است كه مستقيما" او را به قرب و لقائ پروردگار عالم مي رساند و حيات جاودان آخرتي را برايش به ارمغان مي آورد, حاضر نمي شود كه با گناه و سرپيچي و خروج از اين مسير, زمينه شقاوت و هلاكت خويش را فراهم نمايد; زندگي جاودان آخرتي و لقائ پروردگار را از دست بدهد و خود را دچار سرنوشتي شوم و عذابي دردناك نمايد. اگر انسان بداند كه آنچه مي كند و مي شنود و مي گويد و مي بيند تمام موادري هستند كه باطن و حقيقت او را مي سازند و هر شخصي حال گفتار و رفتار و پندار خود است و همين محصول است كه در ظرف آخرت به صورت جهنم يا بهشت ظهور خواهد نمود, حساسيت بيشتري نسبت به گناه و عمل و صفت زشت و پليد اهل دنيا و عقايد باطل ايشان خواهد داشت . بنابراين به طور خلاصه راه و روش عملي وقتي معالجه ي اصرار بر گناه مطابق آنچه گفته شد داراي سه مرحله است كه چنانچه دقيقا" انجام شود, اين بيماري قطعا" معالجه خواهد شد. 1. علم : علم به امور اساسي زندگي و اثر تخريبي گناه بر زندگي انسان . 2. حال : يعني جايگزين ساختن حالت نفرت وا نزجار حاصل از علم به جاي حالت لذت و خوش آمدن . 3. عمل : كه در اين مورد خاص به ترك گناه است و لازمه ي قهري علم و حال گرچه نياز به صبر و تحمل و استمداد و عنايت حق تعالي نيز خواهد داشت . منابع : محجه البيضائ, ج 7, ص 90 جامع السعادات , ج 3, ص 87 علم اخلاق اسلامي , ج 3, ص 62 اسرار الصلاه امام خميني (رض ), ج 1, ص 78 نقطه هاي آغاز در اخلاق اسلامي , ص 115 - 315 الاخلاق (به عربي ), ج 1, ص 222.
کد سوال : 5075
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه زبان خويش را كنترل كنم تا گناه و غيبت نكند؟
پاسخ : با توجه به اينكه اين مسائله به صورت يك عادت و ملكه درآمده است , به طور طبيعي مبارزه با آن هم اراده و عزم جدي و پشتكار و مقاومت مي طلبد. بنابر اين اگر خواستار ريشه كن كردن اين عادت شوم - كه هم نزد خدا ناپسند و هم براي دوستان و اطرافيان ملال انگيز مي باشد - هستيد, بايد خود را براي يك كوشش دراز آهنگ آماده سازيد و گام به گام بر اساس رهنمودهاي داده شده اقدام نموده , و در هر مرحله نتيجه را براي ما اعلام داريد, تا برنامه لازم در مراحل بعد را تقديم داريم . آنچه اكنون پيشنهاد مي گردد را به مدت 30 روز انجام دهيد و نتيجه را براي ما ارسال فرماييد: الف ) در هر روز 5 نوبت به هنگام حرف زدن در مسايل غير ضروري ابتدا با خود فكر كنيد كه چه مطالبي را مي خواهيد بر زبان بياوريد. سپس به سرعت از خود بپرسيد: چه هدفي از اين حرف ها دارم ؟ چه مقدار از آنها هدف مرا تائمين مي كند؟ چه مقدار آن واقعا" زايد است ؟ سپس تصميم جدي بگيريد كه مقدار زايد را حذف , و صرفا" به مقدار لازم اكتفا كنيد. ب ) جدولي تاريخ دار براي خود تنظيم كنيد و هر روز نتيجه اين عمل را براي خود ثبت كنيد. در جدول مزبور مشخص سازيد كه چند درصد مطالبي كه ابتدائ در نظر داشتيد زايد بوده است , و چه مقدار آن را حذف كرده ايد. ج ) در جدول تنظيم شده براي هر روز مشخص سازيد كه آيا به دقت در 5 مورد اشاره شده طبق دستور عمل كرده ايد, يعني همه موارد زايد را حذف كرده ايد يا از آن تخلف نموده ايد؟ د ) در صورت وجود تخلف , خود را بدين صورت جريمه كنيد كه در روز بعد يكبار از حرف غير زايد هم خودداري كنيد. در پايان تذكر يك نكته لازم است و آن اين كه لقمان را گفتند ادب از كه آموختي , گفت : از بي ادبان . به نظر ما توجه به اين مسائله اثر تربيتي خوبي دارد. در نتيجه به كساني كه دچار مشكل عدم كنترل زبان هستند نگاه كنيد و انزجار ديگران را نسبت به اين گونه افراد در ذهن خود بياوريد, در اثر تكرار اين عمل , زشتي اين كار برايتان ملموس تر خواهد شد و عزمتان را براي علاج اين معضل جزم تر خواهد نمود. ضمنا" توصيه مي شود كتبي را كه روايات كنترل زبان را جمع آوري و ترجمه نموده اند را مطالعه نماييد.
کد سوال : 5077
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : با توجه به روندي كه جامعه ما در حال حاضر طي مي كند بهترين كار حضور در جامعه است يا عزلت و كناره گيري ؟
پاسخ : اگر انسان را موجودي فطرتا" اجتماعي بدانيم بايد ميل و علاقه او را نسبت به دخيل بودن در سرنوشت اجتماعي خودش , از ويژگيهاي ذاتي وي به حساب آوريم . حاكميت انسان بر سرنوشت اجتماعي خويش , يكي از اولين دغدغه هاي او پس از ورود به جامعه بوده است كه در گذر زمان , ابعاد و پيچيدگيهاي تازه پيدا كرده است , تمام پيامبران الهي سعي مي كردند مردم را با استدلال و روشنگري به راه حق دعوت كنند, آنگاه ايشان را وارد صحنه كرده و از آنان بخواهند كه شرايط اجتماعي خود را تغيير داده يا درباره ي سرنوشت خود تصميم بگيرند. در قرآن كريم به طور صريح تائكيد شده است كه »خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر آنكه آن قوم خود سرنوشتشان را تغيير دهند.«, (ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بائنفسهم V}(رعد/ 11){V. حتي اقامه قسط و عدل در جامعه كه يكي از اهداف اصلي بعثت انبيائ بشمار مي رود, به عهده ي مردم گذاشته شده است يعني مردم خودشان به صورت خودجوش , مجري قسط و عدل باشند. آيه الله مكارم شيرازي , تفسير نمونه , ج 23, چاپ دوازدهم , ص 372, در تفسير آيه ي : »لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط«, V}(حديد / 25){V). اسلام نيز همانند ساير اديان الهي , پس از ظهور خويش , با تلاش و فداكاري كم نظير پيروانش كه برخاسته از ميان عامه مردم بودند - قوام و تحكيم يافت و متعاقب آن , نظام سياسي اسلام در قالب حكومت اسلامي پيامبر(ص ) مشاركت همه ي مسلمانان را در امور سياسي و اجتماعي شان به رسمت شناخت و اهتمام به امور مسلمانان را جايگاه و ارزشي والا بخشيد. اين دين , بي توجهي و بي تفاوتي مسلمانان نسبت به امور اجتماعي را در بعضي موارد, گناهي بزرگ دانسته و چنين كسي را حتي خارج از پيروان دين مي شمرد, V}(عن رسول الله (ص ): من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم ; بحارالانوار, ج 71, ص 338, كافي , ج 2, ص 164){V. علاوه اين كه , اسلام براي حفظ و تداوم مشاركت سياسي - اجتماعي مسلمانان و پرهيز از بي تفاوتي آنان , دو مكانيسم پيشرفته و كم نظير »امر به معروف و نهي از منكر« و »النصيحه لائمه المسلمين « را به عنوان يك واجب , ضامن حضور هميشگي آنان در صحنه هاي اجتماعي , قرار داده است . بر اساس اصل »امر به معروف و نهي از منكر«, مسلمانان موظفند كه يكديگر را به همه خوبي ها, امر و تشويق كنند و از منكرات و بدي ها باز دارند, و اين مكانيسم از جامعيت خوبي برخوردار است , چه اين كه , »امر به معروف « نقش موتور محرك اجتماع را ايفا مي كند و »نهي از منكر« هم نقش ترمز و بازدارندگي را بر عهده دارد, بنابراين امر به معروف و نهي از منكر هم جنبه ي سازندگي دارد و هم جنبه ي انتقادي , و به همين دليل از جمله قوانين جامع , مدرن و پيش برنده است . به راستي اگر همين يك اصل در جامعه به خوبي اجرا مي شد آيا هيچ حكم تعطيل شده و بر زمين مانده اي در جامعه ي اسلامي قابل تصور بود؟ در منطق روايات , پاسخ اين سوئال منفي است , چرا كه در روايتي آمده است : »فريضه عظيمه بها تقام الفرائض ; اگر امر به معروف و نهي از منكر در جامعه برپا شود, ساير واجبات هم به دنبال آن اقامه و برپا مي شود«, V}(وسايل الشيعه , ج 11, ص 395){V. ممكن است تصور شود كه عنصر امر به معروف و نهي از منكر از هنجارها در جامعه تبليغ كرده و از ناهنجاري ها جلوگيري مي كند, اما اين اصل نمي تواند در مشكلات بين افراد جامعه و حاكمان , عملكرد مناسبي داشته باشد. در پاسخ مي توان گفت كه با توجه به جامعيت دين اسلام و اينكه از هيچ امري فروگذار نكرده است , درامر خاصي همچون رابطه ي بين شهروندان و حاكمان نيز علاوه بر امر به معروف و نهي از منكر, مكانيسم ديگري را با عنوان »النصيحه لائمه المسلمين « مطرح كرده است كه اتفاقا" خود معصومين (ع ) به مردم آموختند كه از حق خويش در نصيحت و نظارت بر كار فرمانروايان استفاده كنند. يكي از معاني »نصيحت « خيرخواهي است و در اينجا منظور, خيرخواهي رهبران و كارگزاران جامعه و تمام كساني است كه امور عمومي جامعه را بر عهده دارند, يعني نظارت مستمر بر عملكرد كارگزاران در نظام اسلامي موجب مي شود كه آنان همواره در مسير حق گام بردارند و از مفاسد قدرت دور بمانند و در دام قدرت طلبي و فساد گرفتار نشوند, و اين رفتار از سوي مردم , نوعي نصيحت و خيرخواهي نسبت به مسوئولان و حاكمان است . با توجه به مطالب ياد شده , ديگر جاي ترديد نمي ماند كه يك انسان متعهد و مسلمان بايد نسبت به حوادث پيراموني خويش , حساس بوده و رفتار ديگران (اعم از افراد عادي جامعه و كارگزاران ) را به دقت زير ذره بين نظارت متعهدانه خويش قرار دهد. و به طور كلي بايد عنصري فعال و تائثيرگذار در جامعه باشد و همواره در عرصه هاي گوناگون جامعه (سياسي , فرهنگي , اجتماعي , اقتصادي و...) مشاركت داشته و از عزلت , انزوا و بي تفاوتي پرهيز داشته باشد. به طور كلي , در منطق دين , انسان هاي موجود در يك جامعه , همانند سرنشينان يكي كشتي در درياي متلاطم هستند كه اگر يك نفر خواست جايگاه مخصوص خود را به عنوان اينكه , متعلق به من است , سوراخ كند, ديگران بايد عكس العمل نشان دهند, چه اينكه , سوراخ شدن يك نقطه از كشتي , بتدريج كل كشتي و اهل كشتي را به قعر دريا خواهد فرستاد. رهبران راستين دين نيز همه ي مسلمانان را هشدار داده و آنان را به مسوئوليت اجتماعي شان توجه داده اند. امام صادق (ع ) فرمود: »پيامبر اكرم (ص ) در مسجد خيف ]در منا[ براي مردم خطبه خواند و فرمود: سه خصلت است كه دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نكند: خالص كردن عمل براي خدا, نصيحت (خيرخواهي ) پيشوايان مسلمين و همراه بودن با جماعت «, V}(تحف العقول , ص 41 ]انتشارات كتابچي , چاپ ششم , 1376[){V. با تجويز اين نسخه هاي ارزشمند, تكليف همه در يك جامعه ي ديني كاملا" مشخص است كه سرنوشت مسلمانان به هم گره خورده است و آنان بايد در شادي ها و ناكامي ها در كنار يكديگر بوده , چون خير و شر جامعه به همه افراد آن بر مي گردد, پس بايد لباس عزلت و بي تفاوتي را از تن درآورد و خلعت مشاركت و تعهد و مسوئوليت پذيري را بر تن كرد و البته مشكلاتي بوده و هست كه گاهي يائس آور مي باشد اما بايد با توكل بر خدا, عزم را جزم كرد و به كمك ديگران به جنگ مشكلات رفت و گام اول در يك جنگ , جنگ با نااميدي است كه نااميدي , جبهه ي مقدم دشمن در مقابل اهل حق است . براي مديريت بحران و عبور از بحران هاي موجود بايد راه هاي منطقي و معقول را در پيش گرفت و خود را از كمند احساسات و سرخوردگي رهانيد. البته براي دسترسي به اهداف بزرگ بايد با كمك ديگران و با دو عنصر »امر به معروف و نهي از منكر« و »نصيحت كارگزاران « و نظارت مستمر بر كار افراد جامعه و كارگزاران , دورنماي جالبي از جامعه اسلامي را ترسيم كرد. دوست عزيز, شما هم در برخورد با انبوه مشكلات , مائيوس نشويد و با توكل بر خداي بزرگ و توسل به ائمه معصومين (ع ), تلاش نمائيد تا بيش از پيش در عرصه هاي مختلف جامعه مشاركت داشته و تائثيرگذار باشيد.
کد سوال : 5078
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : با اينكه در گذشته حكومت اسلامي وجود نداشت علما و عرفاي برجسته , تعدادشان از حال حاضر بيشتر بودند, چرا؟
پاسخ : در گذشته تاريخ , علما و عرفا و فقهاي بزرگي سراغ داريم كه منشائ آثار بسياري در عرصه انديشه و عمل بودند كه جامعه ي علمي امروز به شدت خود را مرهون تلاش خالصانه و بي وقفه ي گذشتگان و سلف صالح مي داند, و اكنون نيز بر سر سفره ي علمي و معنوي آنان نشسته و ارتزاق مي كند. اما به نظر مي رسد كه چنين مقايسه اي بين علماي گذشته و علماي موجود از چند جهت , منطقي نباشد: اولا", شما همه ي علماي چند قرن گذشته را يكجا با علماي كمتر از سي سال اخير (عصر حكومت اسلامي ) مقايسه مي كنيد كه از نظر طول زمان , كاملا" نابرابر است . ثانيا", امروزه علماي بسياري زيادي هستند كه ما فقط بعضي از بزرگان علمائ را مي شناسيم اما عده ي بسياري هستند كه شايد بنده و جنابعالي اصلا" با اسم آنان آشنا نباشيم . در عين حال كه درب خانه ي ايشان به روي همه باز است . ثالثا", علما و عرفاي بزرگ به شدت اهل كتمان مي باشند يعني هيچگاه درصدد معرفي خويش به جامعه و بهره برداري از موقعيت الهي خويش در جهت مواهب دنيوي نبوده و نيستند (همان طور كه همه يا اكثر علماي گذشته نيز در زمان خود به صورت ناشناخته زندگي كرده و گمنام رحلت كردند و بعد از مرگ خويش , مردم آنان را شناختند و حتي عده اي از آنان تابه حال ناشناخته و گمنام مانده اند), و اگر ما عده اي از علماي بزرگ را امروزه و در حال حيات آنها مي شناسيم , اين به دليل نيازهاي زمان است كه آنان ناچارند در متن جامعه و سياست باشند, بنابراين مردم با نام و آثار آنها آشنا هستند. رابعا", در كدام دوره و در طول نيم قرن , شما با نام علماي بزرگي همچون امام خميني و ساير مراجع بزرگ معاصر, علامه طباطبايي , علامه مطهري , علامه جعفري (ره ), آيه الله بهجت , آيه الله حسن زاده ي آملي , آيه الله جوادي آملي , آيه الله مصباح يزدي و آيه الله خامنه اي (رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي ) و... در عرصه هاي گوناگون فقه اصول , تفسير, فلسفه , كلام جديد, رياضيات نجوم , اقتصاد و سياست , برخورد كرده ايد كه اينگونه مقايسه فرموده ايد.
کد سوال : 5079
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : آنهايي كه در عمق جانشان , غيرت ديني موج مي زند براي حفظ انسانيت و اصالت خود, خانواده و جامعه چه وظايفي برعهده دارند؟
پاسخ : حضرت علي (ع ) مي فرمايند: »V}ادين الناس من لم تفسد الشهوه دينه{V ; ديندارترين مردم كسي است كه شهوت (و خواسته هاي نفساني و اميال حيواني دروني ) دين او را فاسد نكرده باشد«, V}(ميزان الحكمه , ج 3, ر 6228){V. به ديگر سخن اگر كسي بنده شهوت نبود (يعني بنده واقعي خدا بود) از همه ديندارتر و پايدارتر در ايمان مي باشد بنابراين بايد سراغ اين سوال رفت كه بنده واقعي خدا بايد چه خصوصياتي داشته باشد تا در سايه آن از ثبات قدم ديني و ايماني برخوردار گردد؟ ازاين رو بحث زير لازم است : »خصوصيات بنده واقعي خدا«: 1- شناخت خدا: امام رضا(ع ) مي فرمايند: »V}اول عباده الله معرفته ...{V« اولين مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مي باشد بنابراين يك بنده واقعي اول بايد شناخت خدا پيدا كند در اين باب اگر زمينه مطالعاتي شما كم است از كتاب هاي اعتقادي آقاي محسن قرائتي شروع كنيد ولي بعدا" مسير مطالعاتي شما در كتابهاي استاد مطهري باشد. ولي اگر مطالعاتي داريد از كتاب توحيد استاد مطهري شروع كنيد. 2- ايمان به خدا: از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزش تر ايمان به خدا مي باشد امام علي (ع ) مي فرمايند: »V}الايمان شجره اصلها اليقين ...{V; ايمان درختي است كه ريشه آن يقين است « پس بر حسب اين روايت ريشه ايمان همان يقين قلبي است نه صرف اعتقاد و شناختي كه در معرض رد و اثبات است و در روايتي ديگر امام رضا(ع ) مي فرمايند: »V}لاعباده الا بيقين{V « عبادتي نيست مگر با يقين پس اصل شجره ايمان يقين است و يقين قوام بخش عبادت واقعي است در نتيجه ايمان به خدا عبادت واقعي را محقق مي سازد بنابراين بنده واقعي خدا بايد علاوه بر شناخت خدا ايمان به خدا هم داشته باشد اين نكته قابل ذكر است كه مهمترين چيزي كه ايمان را در قلب پا برجا و مستحكم مي كند ورع است كه در كلام امام صادق (ع ) آمده : »H}سئل الصادق (ع ) ما الذي يثبت الايمان « قال : الذي يثبته فيه الورع والذي يخرجه منه الطمع{H« از حضرت سوئال شد چه چيزي ايمان را در قلب تثبيت مي كند؟ فرموند: چيزي كه ايمان را در قلب تثبيت مي كند ورع (اجتناب از معاصي و شبهات حرام ) مي باشد و چيزي كه ايمان را از قلب خارج مي كند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصي ) مي باشد. 3- شناخت دستورات خدا: شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ايمان به خدا شناخت فرستادگان الهي را نيز مي طلبد زيرا اول بايد آنها را بشناسيم تا بعد به رسالت آنها پي ببريم و در زمان غيبت امام معصوم (ع ) به شائن و رسالت علما و فقهاي عظام واقف گرديم كه در اين باب از جهت نظري و بحث هاي كلامي و اعتقادي بايد به بحث نبوت و امامت رجوع كرد ولي از جهت صرف شناخت دستورات عملي كافي است كه به رساله هاي علميه مجتهدين كرام رجوع شود بنابراين بارجوع به رساله مي توان واجب و حرام الهي را شناخت تا اين ويژگي ديگر بنده واقعي خدا تحقق يابد. 4- ترجيح دستورات خدا: دستورات خدا را بايد بر دستورات نفس , شيطان و... در عمل ترجيح داد امام سجاد(ع ) مي فرمايند: »H}من عمل بما افترض الله عليه فهو من اعبد الناس{H « هر كس به آنچه خدا بر او واجب كرده عمل كند از عابدترين مردم مي باشد امام علي (ع ) مي فرمايند: »H}لا عباده كادائ الفرائض{H « هيچ عبادتي مثل انجام واجبات نيست . بنابراين انجام واجبات و ترك محرمات بر هر چيزي ترجيح دارد و نشانه ديگري از بندگي واقعي خدا مي باشد. 5- استقامت در بندگي : بندگي خدا مادام العمري و هميشگي است خداوند تبارك و تعالي به پيامبر اكرم (ص ) در قرآن چنين خطاب مي كند: »H}فاعبده واصطبر لعبادته ...{H; او را عبادت كن و در راه پرستش او شكيبا باش «, V}(مريم , آيه 65){V. خستگي و عبادت و بندگي مقطعي از ساحت بنده واقعي خدا بدور است حضرت علي (ع ) مي فرمايند: »دوام العباده برهان الظفر بالسعاده «, V}(الغرر والدرر, باب العباده , ص 24 و 318){V. عبادت دوام دار و هميشگي دليل قاطع ظفر و دستيابي به سعادت و خوشبختي است اين نكته در خور يادآوري است كه مراد از عبادت فقط نماز و روزه نيست بلكه مراد, طاعت و فرمانبرداري از خدا است كه در مرحله اول , عمل به واجبات و ترك محرمات مي باشد. مولا علي (ع ) مي فرمايند: »H}غايه العباده الطاعه{H ; نهايت عبادت طاعت است «, V}(همان , 30){V. بنابراين بندگي و سرسپردگي دائم نسبت به خداي تعالي از ويژگي هاي مهم بنده واقعي خدا مي باشد. 6- بندگي با آزادگي : بنده واقعي خدا بايد به حدي برسد كه فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگي وادارد از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد. امام صادق (ع ) مي فرمايند: »H}ان العباد ثلاثه : قوم عبدوا الله عزوجل خوفا" فتلك عباده العبيد و قوم عبدوا الله تبارك و تعالي طلب الثواب فتلك عباده الاجرائ و قوم عبدوا الله عز و جل حبا" له فتلك عباده الاحرار و هي افضل العباده{H ; بندگان سه گونه اند: 1- گروهي از روي ترس (از جهنم و عذاب الهي ) خداي عز وجل راعبادت مي كنند كه اين عبادت از آن بردگان مي باشد 2- گروهي با دل خواهان ثواب (و دريافت پاداش و بهشت ) خداي تبارك و تعالي را عبادت مي كنند كه اين عبادت از آن مزدبگيران مي باشد 3- گروهي به خاطر حب وعشق (حق تعالي ) خداي عزوجل را عبادت مي كنند كه اين عبادت , بهره آزادگان (و وارستگان از بند غيرعشق ) مي باشد و همين عبادت هم برترين عبادت ها مي باشد«, V}(ميزان الحكمه , ج 6, ص 17, روايت 11346){V. تذكر: اين قسم اخير عبادت رانبايد از خود انتظار داشت زيرا وصول به آن حال بلند معنوي , سال هاي دراز و پياپي را مي طلبد البته اگر انسان استقامت در بندگي داشته باشد به مرور زمان شمه اي از آن حال را در خود مي يابد. در اين قسم اخير نه تنها عبادت از ريا و عجب خالص است بلكه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است آزاد از هر قيد غيرخدايي است ). 7- چشم به كرم خدا نه عمل خود: بنده واقعي خدا هميشه خود را مقصر مي بيند و عمل خود را به هيچ مي انگارد براي عمل خود قدري قائل نيست و پيوسته چشم به كرم كريم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق (ع ) مي فرمايند: H}»عليك بالجد ولا تخرجن نفسك من حد التقصير في عباده الله تعالي و طاعته , فان الله تعالي لايعبد حق عبادته{H ; بر تو باد كوشيدن (وجد و جهد در عبادت ) و نفس تو از حد تقصير در عبادت و طاعت خداي تعالي خارج نشود (و خويش را مقصر بداند) زيرا خداوند تعالي آنگونه كه شايسته پرستش است عبادت نمي شود«, V}(همان , ص 25, روايت 11407){V. اينها پاره اي از خصوصيات مهم بنده واقعي خدا مي باشد كه فقط با عمل دقيق به آن مي توان بنده واقعي حضرت دوست شد. 1- براي هدايت اعضاي خانواده يا ديگران ابتدا بايد مطالعات خود را بيشتر كنيد و اعتقادات صحيح اسلامي خودتان را كاملا" تقويت كنيد. 2- با اشتياق و علاقه به احكام ديني اسلام عمل كنيد و هميشه خودتان به دستورات ديني پايبند بوده و در واقع با عمل خود آنها را به دستور ديني دعوت كنيد پس احكام ديني را با عمل خود تبليغ كنيد. 3- اخلاق اسلامي و ديني را رعايت كنيد و روابط خوب و دوستانه اي با ديگران داشته باشيد و سعي كنيد خيلي خوش اخلاق و صميمي باشيد و به گونه اي بيان كنيد اسلام چنين مي گويد و خود عمل كنيد و به آنها هم بفهمانيد كه راه صحيح اخلاقي همين است . 4- پس از آنكه در بيان ديني اطلاعات خود را تقويت كرديد و در عمل دعوت كننده بوديد سعي كنيد دوستانه و منطقي آن مباحث اعتقادي و ديني و اخلاقي را به ديگران و خانواده تان بياموزيد و روشنگري ذهني داشته باشيد. 5- تعصب به خرج ندهيد و اصرار بي مورد نداشته باشيد بلكه با احترام و استدلال عمل كنيد. 6- متن روايات و آياتي را كه بيان كننده احكام است براي آنها بخوانيد . 7- روايات و آياتي كه بيانگر پاداشها و عقابها است بيان كنيد تا خود آنها متائثر واقع شوند از روايت هاي معتبر بهره بگيريد. 8- در همه حال بخصوص در فرامين عادي و روزمره گوش به فرمان والدين خود باشيد و به گونه اي اين اطاعت پذيري را محصول ادب و احكام اسلام معرفي كنيد تا آنها مجذوب فرامين اسلام شوند.