• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 6233
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : از نظر قانون آفرينش و حكم عقل و دعوت انبياء , هر كسى در كسب سعادت و خوشبختى و عزت و ذلـت و تلاش و كوشش براى كسب روزى خويش مختار و آزاد است پس چگونه درقرآن همه اينها به خداوند نسبت داده شده ؟
پاسخ : سـرچشمه اصلى عالم آفرينش و تمام مواهب و قدرتهايى كه افراد دارند , خداست ,اوست كه همه امـكانات را براى تحصيل عزت و خوشبختى در اختيار بندگان , قرار داده و اوست كه قوانينى در اين عالم وضع كرده كه اگر پشت پا به آن بزنند , نتيجه آن ذلت است و به همين دليل همه اينها را مى توان به او نسبت داد ولى اين نسبت هرگزمنافات با آزادى اراده بشر ندارد , زيرا انسان است كه از اين قوانين و مواهب ,از اين قدرتها و نيروها , حسن استفاده , يا سوءاستفاده مى كند .
کد سوال : 6234
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : با توجه به اينكه ولايت فقيه , مطلق است , آيا وى مى تواند اصول دين و احكام آن را تغيير دهد ؟
پاسخ : ولايتى كه به فقيه اعطا شده است براى حفظ اسلام است . اولين وظيفه ولى فقيه پاسدارى از اسلام است . اگر فقيه , اصول و احكام دين را تغيير دهد , اسلام از بين مى رود . اگـر حق داشته باشد اصول را تغيير دهد يا آن را انكار كند , چه چيزى باقى مى ماند تا آن را حفظ كـند ؟ ليكن اگر جايى امر داير بين اهم و مهم شود , فقيه مى تواند مهم را فداى اهم كندتا اينكه اهم باقى بماند . مـثـلا اگـر رفـتن به حج موجب ضرر به جامعه اسلامى باشد وضرر آن از ضرر تعطيل حج بيشتر بـاشـد فـقـيـه حـق دارد براى حفظ جامعه اسلامى وپاسدارى از دين , حج را موقتا تعطيل كند و مصلحت مهمترى را براى اسلام فراهم نمايد . تـزاحم احكام شرعى در كتب فقهى آمده است اگر دو حكم شرعى با يكديگر متزاحم شوند يعنى ; انجام هريك مستلزم از دست رفتن ديگرى باشد , بايد آن كه اهميت بيشترى دارد , انجام بگيرد . مثلا ; اگر نجات جان غريقى بسته به اين باشد كه انسان از ملك شخصى ديگران بدون اجازه عبور كـنـد , دو حـكـم وجوب نجات غريق و حرمت غصب ملك ديگران بايكديگر تزاحم دارند ; در اين صـورت اگـر بـخواهيم واجب را انجام دهيم , مرتكب حرام مى شويم و اگر بخواهيم دچار غصب نشويم , انسانى جان خود را از دست مى دهد . ازاين رو وظيفه داريم ميان دو حكم مقايسه كنيم و آن را كه اهميت بيشترى دارد ,انجام دهيم , و چـون حفظ جان غريق مهمتر از تصرف غاصبانه در اموال ديگران است ,حرمت غصب ملك از بين مى رود و نجات غريق ترجيح مى يابد . در امور اجتماعى نيز اين گونه است ; ولى فقيه از آن رو كه به احكام اسلامى آگاهى كامل دارد و مصالح جامعه را بهتر از ديگران مى داند , مى تواند اجراى برخى ازاحكام را براى حفظ مصالح مهمتر متوقف كند . در چـنـيـن مواردى فقيه حكم اسلامى ديگرى را اجرا مى نمايد در اين صورت احكام اسلام عوض نشده است , بلكه حكمى مهمتربر مهم , پيشى گرفته است و اين خود از احكام قطعى اسلام است . دربـاره اصول دين كه اسلام , بر آن بنا شده است , به هيچ وجه جايز نيست كه براى حفظ مصلحت ديگرى اصول دين تغيير يابد , زيرا در تزاحم ميان اصول دين با امورديگر , اصول دين مقدم است . از ايـن رو اگر ولى فقيه درصدد انكار يا تغيير اصول دين برآيد , مخالفت با اسلام كرده است و اين مـخـالفت او را از عدالت ساقط مى گرداند و پس از آن ولايت از وى سلب مى شود و حكم او ارزش ندارد . اگر گفته شود ولى فقيه داراى ولايت مطلقه است و اوممكن است از قدرت مطلقه اش بر اين امر مدد بگيرد پاسخ اين است كه مراد از ولايت مطلقه اين است كه آنچه پيغمبر اكرم و امامان معصوم در آن ولايت داشته اند - جز درموارد استثنايى - جزء اختيارات ولى فقيه است , انكار يا تغيير اصول دين براى پيامبر اكرم و ائمه اطهار هم روا نيست تا چه رسد به ولى فقيه .
کد سوال : 6235
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اخـتـياراتى كه در قانون اساسى براى ولى فقيه برشمرده شده , مستلزم تخصصهاى متعدداست , ولـى به صورت طبيعى , بودن اين تخصصها در يك نفر مشكل است , پس چگونه ولى فقيه بر تمام امور كشور حاكم باشد ؟
پاسخ : اگـر در قـانـون اسـاسـى امـور متعددى را به عنوان اختيارات ولى فقيه مطرح كرده اند ,مقصود قانونگذاران اين نبوده است كه ولى فقيه در تمامى آن امور تخصص داشته باشدو شخصا نظر بدهد , زيـرا تـرديـدى نيست غير از كسانى كه به علم غيب مرتبطند , هيچ كس , نمى تواند ادعا كند در همه علوم صاحب نظر است . مشاوره با متخصصان در هر جامعه اى متخصصان متعددى هستند كه هر گروه در رشته اى خاص صاحب نظرند . ولى فقيه نيز بايد مشاورانى از متخصصان مختلف داشته باشد تا آنها در مسايل متفاوت اظهار نظر كـنـند و نظر مشورتى خود را به ايشان انتقال دهند در نهايت ولى فقيه باتوجه به مشورتهايى كه انجام مى دهد تصميم مى گيرد و سخن نهايى را اعلام مى كند . قـرآن مى فرمايد : [ و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على اللّه (1) در كارها بامومنان مشورت كن اما هنگامى كه تصميم گرفتى ( قاطع باش و ) بر خدا توكل كن . ]اين آيه خطاب به رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم است . بر اساس بينش دينى ما آن حضرت , معصوم و عالم به علم الهى ( لدنى ) بودند , ولى مامور بودند , بامردم و آگاهان در مسائل مشورت نمايند . شـايـد حكمت اين فرمان اين بود كه مردم رادر كارها دخالت دهند , تا آنان با دلگرمى و اطمينان بـيشترى با آن حضرت همكارى كنند , در عين حال در آيه تصريح شده كه عزم و تصميم نهائى , با پيامبر است . وقـتـى پـيـامبر - عظيم الشان - بايد مشورت كند , حاكم غير معصوم - كه دسترسى به علم غيب ندارد , سزاوارتر به مشورت است , ولى تصميم نهايى با اوست . مـمـكـن است مشاوران رهبر در يك نظام رسمى مثل مجمع تشخيص مصلحت نظام قرار داشته باشند وممكن است مشاوران غير رسمى باشند . در تـمـام كـشـورهاى دنيا - به رغم وجود اختلاف در نوع حكومت - رهبران و روساى كشورها در زمـيـنـه هـاى نـظـامى , فرهنگى , اجتماعى , سياسى و 000 مشاور يا مشاورانى دارند كه در امور مختلف از نظرات آنها استفاده مى كنند . در اين باره حاكم اسلامى نيز مانند ديگر رهبران و حاكمان عمل مى كند .
کد سوال : 6236
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : برخى گفته اند اجتماع مولود احتياجات و نيازهاى وجودى انسان است . انسان هااجتماع را براى برآورده شدن اين نيازها درست كرده اند . از آنجا كه شخص انسان دچار تحول و تكامل است , نيازها و احتياجات او نيز تغيير مى كند . بنابراين اجتماع نيز تغيير مى كند . از
پاسخ : برخى از نيازهاى بشر همواره درون او باقى است و با گذشت زمان و تغيير مكان تغيير نمى كند . مـثـلا كمال طلبى , زيبايى دوستى , خدا جويى 000 و چون اين نيازهاثابت است كمالات و رذايلى مقابل آنها نيز ثابت است و تغيير نمى كند و بستگى به اجتماع ندارند . عفت , شجاعت , حكمت و عدالت اصول ثابت اخلاق اند كه تغييرناپذيرند . آنـچـه به ظاهر اختلاف ارزش ها به نظر مى رسد در حقيقت اختلاف در تطبيق آنهاست يعنى آنكه مـثـلا , حـجـاب از مصاديق عفت است يا نه ؟ اما اصل عفت در همه زمانها و همه مكانها و مناطق مورد قبول همه انسان هاست .
کد سوال : 6237
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا اختلاف آداب نشان دهنده نسبيت اصل آن است ؟
پاسخ : خير , اصل معناى ادب كه همان حالت نيكويى است كه سزاوار است افعال انسان با آن مطابق باشد , مورد اتفاق همه عقلا در همه زمانها است . آنچه مورد اختلاف است مصاديق ادب است و اين امر سبب نسبى بودن اصل ادب نمى گردد . امـا دلـيـل ايـن اخـتـلاف آن اسـت كـه حسن و نيكويى كه از مقدمات معناى ادب است به دلايل گوناگون و اغراض متفاوت در نزد اجتماعات مختلف , فرق مى كند .
کد سوال : 6238
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آداب چيست و تفاوت آن با اخلاق كدام است ؟
پاسخ : آداب جمع ادب است و ادب حالت نيكويى است كه سزاوار است فعل انسان مطابق با آن باشد , خواه به لحاظ دينى و شرعى , خواه به لحاظ عقلى و اجتماعى . به بيان ديگرآداب حالات نيكويى است كه اعمال صادره از انسان به آنها متلبس مى شود . امـا اخـلاق مـلـكـات راسـخـه و روحـى اسـت كه نفوس انسانى به آنها متلبس مى شود از اين رو مى توان گفت كه اخلاق منشاء آداب است و تعيين كننده نحوه و حالات عمل انسان .
کد سوال : 6239
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا عدالت فقهى همان عدالت اخلاقى است ؟
پاسخ : خـيـر , عدالت فقهى حالتى نفسانى كه به نظر عرفى انسان را از ارتكاب كبائر واصرار بر صغاير باز مى دارد . يعنى توجه به اوامر و نواهى دينى در عدالت فقهى ملحوظ است . اما عدالت اخلاقى ملكه اى است راسخ در نفس حقيقتا كه انسان را در حال اعتدال نگه مى دارد .
کد سوال : 6240
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : برترين ادب اسلامى چيست ؟
پاسخ : از آنـجـا كه اسلام درباره همه شئون زندگى انسان نظر دارد به گونه اى كه هيچ يك ازحالات و آنـات زنـدگـى انـسـان خـالـى از حكم نيست ; برترين ادب اسلامى يعنى حالتى نيكوكه با همه زندگى مطابق باشد , توحيد خداوند سبحان در مراحل گوناگون زندگى است . ادب توحيد يعنى آنكه انسان همواره معتقد باشد كه پروردگار او واحد است و همان كسى كه به او حيات و روزى بخشيده و هدايتش كرده و مرگ انسان به دست اوست . پس ادب اسلامى همان توحيد افعالى است .
کد سوال : 6241
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيـه شريفه 215 از سوره بقره سئوال شده است كه چه چيز را انفاق كنيم اما پاسخ ‌داده شده كه به چه كسانى انفاق كنيد . يعنى پاسخ با پرسش متناسب نيست .
پاسخ : اولا كه در مقام پاسخ فرموده است [ قل ما انفقتم من خير ] يعنى آنچه از خيرانفاق مى كنيد . بنابراين قسمت اول پاسخ مطابق با پرسش است . اما از آنجا كه روشن است كه انسان همواره از مال خود , كم يا زياد , خوب يا بد , انفاق مى كندقرآن شـريف با اين پاسخ راهنمايى نموده است كه سئوال از اينكه چه چيز را انفاق كنيم سئوال مناسبى نيست زيرا پاسخ آن روشن است بلكه بايد پرسيد كه به چه كسانى انفاق كنيم و موارد مصرف انفاق كدام است .
کد سوال : 6242
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيـه شـريفه 255 از بقره آمده است كه [ اللّه لا اله الا هو الحى القيوم لا تاخذه سنه و لا نوم 000 ] سنه به كسر سين يعنى فتور و سستى و چرت و نوم يعنى خواب وغفلت . بـنـابـرايـن مقتضاى بلاغت اين بود كه مى فرمود ( لا تاخذه نوم و لا سنه ) يعنى خواب را بر
پاسخ : تـرتيب مذكور در آيه 253 هميشه دائر مدار نفى و اثبات نيست آنگونه كه گاهى گفته مى شود , بـراى فـلانى حمل بيست كيسه مشكل است بلكه حمل ده كيسه نيز مشكل است كه دراين موارد نـمى توان ترتيب را معكوس كرد و گفت براى فلانى حمل ده كيسه مشكل است بلكه حمل بيست كيسه نيز مشكل است . زيرا لغو لازم مى آيد . امـا در بـرخـى مـواردمـانند مورد آيه ترتيب دائر مدار صحت ترقى است ; و از آنجا كه خواب تاثير بيشترو ضرر بيشترى براى قيوميت دارد تا سنه , مقتضى آن است كه ابتدا چرت و سنه نفى شود و سـپس خواب و نوم پس معناى آيه در حقيقت چنين است كه در خداوند و قيوميت اوچنين عامل ضعيف ( چرت ) تاثير ندارد بلكه چرت قوى تر هم كه نوم و خواب باشد نيزتاثير ندارد .