کد سوال : 4793
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : راه هاي تزكيه نفس و دور شدن از عشق زميني و رسيدن به عشق الهي، چيست؟
پاسخ : گذر از عشق زمينى و وصول به عشق الهى به دو طريق بنيادين و روبنائى ممكن است. طريق بنيادين، اصلاح انديشه و نوع نگاه به زندگى و جهان است و طريق روبنائى، اصلاح و كنترل رفتار بر اساس همان انديشههاى بنيادين مىباشد. زيرا مىدانيم كه هر عملى از انديشهاى بر مىخيزد پس چون انديشه و نگاه آدمى اصلاح شود، اخلاق و عمل او نيز به تبع آن در طريق اصلاح قرار مىگيرد و بالعكس.
در واقع تمامى اخلاق، رفتار، حالات، تمايلات، احساسات و عواطف انسان تحت تأثير نوع جهانبينى و عينكى كه براى نگاه به هستى و انسان براى چشم خويش ساخته است، متفاوت خواهد بود.
عينكى كه عرفان، قرآن كريم و به طور كلى اسلام براى نگاه انسان ساخته است، عينك توحيد است؛ وقتى انسان از پشت اين عينك به زندگى و جهان مىنگرد چيزى جز حق تعالى نمىبيند. اگر انسان موفق شود متن هستى را مشاهده نمايد، هستىاى كه تمام عوالم وجود را پرساخته است، در حقيقت ذات حق را ديده است و چنانچه صفات و كمالات منتشر در پديدههاى جهان را ادراك نمايد، صفات و كمالات حق تعالى را ادراك نموده است و در صورتى كه به تماشاى طبيعت و اشياء و مخلوقات الهى بنشيند، مظاهر؛ يعنى محل ظهور حق تعالى را مشاهده نموده است و در نهايت، چيزى جز حق تعالى را نديده است. به طور اصولى، جز حق تعالى ديدنى نيست؛ چون هستى منحصر به اوست و «غير از او» چيزى نيست كه ديدنى باشد، فرق عارف و غيرعارف هم تنها در اين است كه عارف مىداند جز حق را نمىبيند و غيرعارف نمىداند و گرنه هر دو دو مشاهده حق تعالى ثبوتا مساوىاند. انسان عارف قبل و بعد از آنكه كسى و چيزى را ببيند، حق را مشاهده مىنمايد و جز او چيزى نمىبيند، اگر هم دوست بدارد و عاشق شود كه مىشود نيز تنها عاشق جمال مطلق حق تعالى مىشود و اسير عشق مقيد و زيبائى محدود هيچ پديدهاى نمىگردد. بنابراين، در بُعد انديشه، انسان بايد بداند كه هر شخص و هر جمالى كه هست، مظهر خداى متعال است. تمامى زيبائىهائى كه در اشخاص و اشياء عالم وجود دارد، تنها شعاع بسيار ناچيزى از جمال نامحدود خداوندى است و چه خوب است آدمى نگاه خويش را آنچنان تقويت نمايد كه بتواند همواره از مظاهر عبور نموده و در پس پرده اشياء عالم، منبع جمال و كمال بىنهايت را مشاهده نمايد و تنها عاشق حق تعالى گردد. در بُعد عمل برنامههاى عملى اسلام شامل اوامر و عباداتى؛ همچون نماز، روزه، حج، دعا و مناجات، تلاوت قرآن، ذكر و زيارت و امثال آنها همه برنامههاى كاربردى تقويت رابطه عاشقانه با معبود و معشوق هستى است و محدوديتها كه شامل نهىهائى از قبيل نهى از حب دنيا عشق و علاقه مفرط به مظاهر طبيعى، نگاه به نامحرم و ساير محدوديتهاى اخلاقى، رفتارى و معاشرتى مىباشد، اغلب به منظور كنترل زمينههاى علاقه و عشقهاى زمينى پست، برنامهريزى شدهاند؛ عشق و
علاقههائى كه انسان را از عشق و علاقه و پرستش توحيدى ذات بارى تعالى باز مىدارند. در زمينه علاج عشقهاى زمينى، 1ـ توجه به آثار و عواقب وخيم آن، يكى از راههاى آگاهىبخش بسيار مؤثر است.
مهمترين اثر منفى اخلاقى عشق زمينى اين است كه انسان را هر چه بيشتر طبيعى، دنيوى و زمينگير مىكند و از حيات معقول و معنوى باز مىدارد. تمام تلاش اسلام و ساير اديان توحيدى اين بود كه آدميان را از وابستگى به طبيعت، منجلاب دنيا و خاكنشينى نجات داده، با نمودن راه حيات معقول و معنوى و خصوصا زندگى توحيدى به انسان، او را در مسير فتح قلههاى انسانيت و رسيدن به اوج كمال و سعادت قرار دهند؛ در حالى كه عشق زمينى و حب دنيا، دقيقا در مقابل اين تلاش، تأثير مهماش اين است كه آدمى را هر چه بيشتر متوجه طبيعت و وابسته به زيبائىهاى دنيوى مىنمايد و راه حيات معقول و معنوى را به روى او مىبندد و انسان را به عشق و پرستش مشركانه مىكشاند.
2ـ به خوبى نگاههاى خود را در اختيار گيريد زيرا آدمى با نگاهى ممكن است كه به وادى عشق مفرط زمينى كشيده شود و در اثر آن قدرت محاسبه و تشخيص عقلانى خويش را از دست بدهد؛ يعنى حالتى به او دست دهد كه زشتىهاى معشوق خويش را زيبا ببيند بدىهاى او را نيكى تلقى نمايد و آگاهى و آزادى انسانى كه ملاك ارزش اخلاقى اعمال و انتخابها است را در پاى اين عشق قربانى نمايد.
3ـ اگر احيانا مبتلا به اين عشق شدهايد خود را شكست خورده نپنداريد جلو ضرر را از هر كجا كه بگيريد منفعت است. شكست خوردن در اين عشق ممكن است به قيمت از دست دادن جان انسان تمام شود و يا حداقل به از دست دادن سلامتى و نشاط جسم و روان آدمى بيانجامد. بسيارى از كسانى كه تعادل روانى خويش را از دست دادهاند، در اثر عشق و علاقه مفرط زمينى، به چنين عارضهاى مبتلا گشتهاند.
اين در حالى است كه عشق به حق تعالى، نه تنها از چنين عوارضى پاك و مبرى است، بلكه در هر آنى موجبات سلامتى بيشتر، حيات قوىتر و زندگى سعادتمندانهترى را براى انسان فراهم مىآورد و باعث كمال و قرب بيشتر به حقيقت مىشود. على(ع) در خطبهاى از نهجالبلاغه و در بيان آثار زيانبار عشق دنيوى فرموده است: اگر كسى عاشق چيزى شود، بينائىاش را ضعيف و قلبش را مريض ساخته است، او با چشمى مىنگرد كه صحت و سلامت ندارد و با گوشى مىشنوند كه قدرت شنوائى ندارد، شهوات عقلش را زايل ساخته و حب دنيا دلاش را مىرانده است. نفساش سرگرم معشوق شده و بنده و اسير او گرديده است. V}(نهجالبلاغه، ص 160، خ 109).{V
کد سوال : 4798
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : علت موفقيت اسوه هايي چون شهيد چمران، چه بوده است؟
پاسخ : تربيت به دو صورت در جانها اثر مىگذارد. در صورت اول يك سرى تعليمات نظرى و صورت دوم تبلور تعاليم نظرى در خلق و خو و اعمال فردى است كه آن تعاليم را به جان و دل پذيرفته است و ارائهگر آن تعاليم مىباشد. صورت دوم كه بسى مهمتر است همان الگوسازى است. الگويى كه انسان برمىگزيند در تمام زمينههاى روحى و روانى (و حتى جسمى) سرآمد بوده و انسان اولاً با نگرش به نحوه زيست او مستقيمترين راهها را انتخاب مىكند و ثانيا در راههاى پرپيچ و خم زندگانى با عطف توجه به الگوى خويش سقوط نكرده، سلامت و تندرست مسير زندگى را مىپيمايد.
نگرش و ايدهاى اين چنين از پشت ذرهبين شهود و حضور حاصل مىشود نه از پشت عينك تقليد. آوازهها و شهرتهاى زيادى به سمع و نظر ما مىرسد اما وظيفه ما اين است كه الگوهايى را انتخاب كنيم كه معصوم و مبراى از لغزش باشند. بعد از معصومين كه مطلقا الگوهاى اولى ما هستند، درباره سايرين الگوپذيرى نسبى است نه مطلق! علاقه سرشار شما به شهيد بزرگوار چمران به واسطه هماهنگى عرفان وحماسه در زندگى آن مجاهد نستوه، ايدهآل است و نشانگر اين مطلب است كه معرفت شما انشاءالله معرفتى حضورى و شهودى است! حضرات معصومين نيز در فراق انسانها و اصحاب راستين شكوهها نمودهاند. سخن حضرت على(ع) درباره برادران راستين كه از دست داده بود چنين است: «كجايند مردمانى اين چنين كه وقتى به اسلام دعوت شدند آن را پذيرفتند و قرآن را قرائت نموده و معانى آن را متقن و محكم يافته و باور كردند. آن گاه كه به سوى جهاد برانگيخته شدند، عاشقانه همانند شوق مادرى شتر ماده نسبت به فرزندان خود، به طرف آن حركت كردند و شمشيرها را از غلاف درآوردند و در اطراف زمين گروه گروه شدند. بعضى كشته شده و برخى نجات يافتند.
بعد در وصف اين مجاهدان راستين فرمود: «آنان مشتاقانه به جهاد مىشتافتند واز مرگ شهيدان متأثر نبودهاند چه اين كه از زنده ماندن ديگران نيز خوشحال نمىشدند» حضرت در اينجا مقامى را وصف مىكند كه بدون عرفان خالص حاصل نخواهد شد.
درباره موفقيت اسوههاى راستين رمزها و رازها وجود دارد، به تعبيرى هر يك از الگوهاى دينى ملى، گذشته از اصول كلى، ويژگىهاى منحصر به فردى نيز دارند از جمله درباره شهيد چمران حقير تنها يك تعبير به كار مىبرم، ايشان آميزه حماسه و عرفان بود، حماسه برگرفته از قيام امام حسين(ع) و عرفان ناب علوى(ع)، وقتى اين دو آميخته شد، تمام وجود الهى مىشود. زيارت وارث را بنگريد، خوب در عبارتهاى آن بيانديشيد مخصوصا در قسمت آخر، سلام بر شهدا و اصحاب امام؛سلام بر شما اى اولياء الهى، سلام بر شما اى محبان و دوستداران خداوند، سلام و درود بر شما اى برگزيدگان و انتخاب شدگان، سلام بر شما كه با جان و دل به خداوند عشق مىورزيد (عشق ورزيديد و خداوند را بر همه چيز ترجيح داديد، حتى بر خود!) سلام بر شما اى يارىكنندگان دين الهى و... كلام ما قاصر از بيان چنين معانى بلندى است پس خود با قلب نقى و پاك به آن مراجعه كنيد، بر زيارت وارث مداومت كنيد كه از گنجهاى معنوى است.
كلام نهايى ما را بشنو؛ در مرحله اول معرفت خود را بالا ببريم؛ تقليد صرف براى ما راهگشا نيست. براى رسيدن به قدر و منزلت بزرگانى همچون شهيد چمران بايد معرفت و بينش عميق يافت و با اين معرفت بر نفس غالب آمد. در مرحله دوم چشم خود را با نور علم روشن كنيم تا باطن خير را بنگريم به تعبير ديگر ظلمتكده تن را بايد گلشنراز نماييم. اگر با علم نور نگريستيم چمرانها خواهيم يافت وگرنه با جهل اگر امام هم در جوار ما باشد بىبهرهايم!
در مرحله سوم دين را از اصلش بگيريم، اصل و اساس دين قرآن وعترت است، آن هم به همراه هم نه جداگانه و نه به تبعيض در مرحله چهارم جستجو و تفحص را از خود شروع كنيم، دكتر چمران در وجود ما جا دارد.
P}يك قدم بر خويشتن نِه{E}آن دگر بر كوى دوست{P
كتاب حماسه و عرفان اثر گرانقدر علامه و نامدار دورانمان آيتالله جوادى آملى را بررسى نماييد.
کد سوال : 4799
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : فكر مي كنم چرا بايد اين زندگي را طي كنم و دست آخر بميرم و در گورستان براي هميشه به خاك سپرده و فراموش شوم؟
پاسخ : به پرسش مهمى اشاره كرديد، تلاش و كوشش براى غيرخدا گاهى چنين احساسى را براى آدمى، به وجود مىآورد.
مردن نوعى انتقال از دنيا به منزل جديد و ابدى است، آدمى هرگز نابود نمىگردد.
انسان براى فنا و نابودى آفريده نشده است بلكه براى بقاء و ماندگارى خلق شده است. در روايت مىخوانيم: «خلقتم للبقاء لا للفناء» بنابراين انسان حتى پس از مردن و دفن در گورستان براى هميشه فانى و محو نمىگردد بلكه در گرو اعمال و رفتار نيك و بد خود در شادمانى و يا عذاب قرار مىگيرد.
ممكن است انسان پس از مردن از خاطرهى دوستان و آشنايان فراموش گردد اما هيچگاه از محضر خداوند و اولياء الهى فراموش نمىشود.
زندگى دنيا مزرعهى آخرت است و طى كردن اين زندگى براى رسيدن به مقام قرب ربوبى وكمال نهايى است مهمترين هدف آفرينش، رشد و كمال انسان است. انسان موجودى است مختار و در پرتو طلب و اراده و گزينش صحيح مىتواند به تمامى كمالات نايل گردد. به هرحال چه بايد كرد؟ چه كنيم تا احساس پوچى نكنيم؟
براى اين كه آدمى در فراز و نشيب زندگى، احساس پوچى نكند بايد نخست به تقويت تفكر دينى و هدايت گرايش فطرى و تفسير فلسفهى حيات و تبيين جايگاه رفيع انسان در عالم هستى بپردازيد، آنگاه راهكارهاى اجرايى را عملى سازيد.
راهكارهاى عملى و اجرايى جهت رسيدن به اين اهداف عبارتند از:
1. هدفگذارى دقيق و برنامهريزى صحيح در زمينهى فراهم ساختن شرايط ارتباط مداوم و مستمر با نهادهاى دينى و علماى مذهبى و بندگان صالح خداوند.
2. انس بيشتر با قرآن و احاديث و شناسايى ويژگيهاى ارزشى و ضدارزشى بر اساس فرهنگ قرآن و عترت.
3. ترسيم و تفسير نقاط قوت و امتياز تفكّر دينى نسبت به ساير مكاتب و مسالك فكرى
4. تجديد نظر در وضعيت موجود از نظر فكرى و رفتارى و تلاش در جهت تبديل وضعيت موجود به وضعيت مطلوب و آرمانى در حوزه بينش و منش و انديشه.
5. تلاش در جهت تحصيل فضيلتهاى اخلاقى در محدودهى نيت و جنبههاى باطن (حسن فاعلى) و شكل و جنبههاى ظاهرى اعمال (حسن فعلى)
6. شناسايى دوستان خوب و انس و ارتباط بيشتر با آنان.
7. ديدار با مشاهير علم و فرهنگ و توحيد و ادب ايران و جهان از طريق شركت در همايشها و كنگرههاى بينالمللى و مشاركت در جلسات ميزگرد نقد و بررسى كتاب و آثار نويسندگان.
8. تلاش در جهت استشمام رايحهى دلنشين گل امامت از گلاب معطر ولايت از طريق توسلات و زيارت عتبات عاليات از راه دور و نزديك خوب است.
در پايان ضمن آرزوى رشد و موفقيت به شما سفارش مىكنيم منابع زير را مطالعه نمائيد:
1. اربعين يا چهل حديث از امام خمينى و كتاب جهاد اكبر از امام خمينى
2. لالهاى از ملكوت شرح احوالات ميرزا جعفر مجتهدى
3. فضيلتهاى فراموش شده از حسينعلى راشد
4. قلب سليم از آيتالله دستغيب
5. مجموعه مقالات استاد محمد شجاعى
6. آثار استاد مطهرى و علامه محمدتقى جعفرى
7. آثار علامه جوادى آملى و استاد حسنزاده آملى.
8. تفسير نمونه و تفسير تسنيم از استاد جوادى آملى و منشور جاويد از استاد جعفر سبحانى.
9. مجله پاسدار اسلام
10. مجله پرسمان
11. مجله پيام حوزه
12. مجله حكومت اسلامى.
کد سوال : 4800
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : علت اطلاق قائم آل محمد(ص ) به امام زمان (عج ) و ايستادن به احترام ايشان چيست ؟
پاسخ : تكليف يك مسلمان در زمان غيبت «انتظار» واقعى است. انتظار در مكتب تشيع به معنى مقاومت. خون و قيام است؛ نه قعود و ذلّت! تكليف اين است كه مسلمان دين و ناموسش را حفظ نمايد؛ و سلطه كافران و از خدا بي خبران را نپذيرد؛ قرآن كريم فرمود: و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً ؛ خداوند هرگز نخواسته است كه كافران بر مؤمنان سلطه داشته باشند.
ملتى كه منتظر پيشوايى است كه بيايد و ستمگران را براندازد و عدل جهانى را بگستراند و از جمله القاب اين پيشوا «قائم» است و انسان منتظر هرگاه اين نام را مىشنود، قيام مىكند؛هرگز به ذلت تن نميدهد و نمىنشيند بلكه براى تحقق اهداف عاليه آن نهضت جهانى زمينهسازى كرده در جهت تربيت افراد توانمند براى يارى آن حضرت مىكوشد. چنين ملتى به اسلحه و تجهيزات مادى و پيشرفته مجهز مىشود، تمرين نظامى مىكند و ابعاد مكتب خود را حفظ مىنمايد، شيعه لحظهاى از پا نمىنشينند و مظلومان و ستمديدگان را يارى مىرساند.
قيام به هنگام شنيدن نام «قائم» روش امامان شيعه نيز بوده است. اين كه بعضى مىگويند اين احترام موجب توجه خاص آن امام به قيام كننده مىشود، يك معناى قيام است ولى حكمت اجتماعى و اقدامى آن نيز نبايد مورد غفلت واقع شود. آمادگى افراد در هر لحظه براى قيام و مبارزه و جهاد، در راه تحكيم عدالت اجتماعى و حفظ حقوق انسانها واجد اهميتى بسزاست. مسلمان منتظر در زمان غيبت، بايد همواره به دنبال چنين هدفى باشد و در راه تحقق آن، به وسايل گوناگون بكشود و تا آنجا اين آمادگى را ابراز كند كه به هنگام شنيدن نام مبارك «قائم» به پا خيزد و آمادگى همه جانبه خويش را اعلام كند و اين آمادگى را پيوسته به خود و ديگران تلقين كند و در راه تحكيم اين هدف بكوشد در اينجا خوب است به سخنان آيتالله سيد محمود طالقانى توجه كنيم: «اين دستور قيام، شايد براى احترام نباشد و الا بايد براى خدا و رسول و اولياى مكرم ديگر هم به قيام احترام كرد بلكه دستور آمادگى و فراهم كردن مقدمات نهضت جهانى و در صف ايستادن براى پشتيبانى اين حقيقت است... و همين عقيده است كه هنوز مسلمانان را اميدوار نگه داشته است. اين همه فشار و مصيبت، از آغاز حكومت دودمان دنائت و رذالت اموى، تا جنگهاى صليبى، و حمله مغول و اختناق و تعدىهاى دولتهاى استعمارى، بر سر هر ملتى وارد مىآمد خاكسترش هم به باد فنا رفته بود. ليكن دينى كه پيشوايان حق آن دستور مىدهند كه چون اسم صريح «قائم» مؤسس دولت حقه اسلام، برده مىشود به پا بايستيد و آمادگى خود را براى انجام تمام دستورات اعلام كنيد و خود را هميشه نيرومند و مقتدر نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مرد».
به همين سبب است كه پيامبر مكرم اسلام(ص) در حديثى مىفرمايند: افضل اعمال امتى، انتظار الفرج من الله عز و جل بهترين اعمال امت من، انتظار رسيدن فرج است از نزد خداى عزيز جليل.
شنيدهام كه جمعه برمىگردى، كدام جمعه، كاش نشانه مىكردى.
براى اين كه درباره انتظار و وظايف منتظر دانش بيشترى به دست آوريد به كتاب خورشيد مغرب، علامه محمدرضا حكيمى مراجعه نماييد.
کد سوال : 4801
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : مكتب تشيع داراي چه ضعف هايي در پاسخ گويي است كه جوانان ما به سراغ مكتب هاي بيگانه مي روند؟
پاسخ : پرسش ياد شده از دو جهت با چالش مواجه است:
1. با نگاهى اجمالى به صفحات پر ماجراى تشيّع و تاريخ صد ساله اخير و به ويژه در جريان انقلاب اسلامى ايران و پس از پيروزى به جوانان بسيار زيادى بر مىخوريم كه نه تنها واله و شيفته فرهنگها و مكاتب بيگانه نشدند بلكه در مقابل رژيم شاه و رژيم متجاوز بعثى (به عنوان اينكه نماينده و مزدور بيگانگان و غارتگراناند)، جانانه ايستادند، بعضى به عشق همنشينى با امام شهيد شيعيان حسين بن على(ع)، در اين راه سرباخته و شربت شهادت نوشيدند و برخى ديگر، ساير اعضاى بدن خويش را تقديم مكتب نموده تا سند افتخارى براى جانبازى در مسير هدف مقدسشان باشد. و عدهاى ديگر چشم به راه فرصتى ديگرند تا دلدادگى خويش به مكتب اسلام و تشيع را به اثبات رسانده و به آرزوى ديرين خويش دست پيدا كنند. اينان مصداق بارز اين آيه شريفه قرآن هستند كه: A}من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدّلوا تبديلاً {A ؛ M}در ميان مؤمنان، مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستادهاند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادهاند»{M
دليل ما، وجود ميليونها بسيجى جوان و آماده فداكارى در اين كشور مسلمان است. جوانانى كه با مشاركت در عرصههاى اقتصادى، فرهنگى، سياسى، اجتماعى و عبادى اعم از نمازهاى جمعه و جماعات، فعاليتهاى دينى و جلسات مذهبى، مراسم عزادارىها و جشنهاى مذهبى و ساير عرصهها، جلوههاى بديعى از عشق به مكتب و مذهب را به نمايش مىگذارند و در مقابل هجومهاى بيگانگان از حريم شعاير دينى، پاسدارى مىكنند. البته، برخى از جوانان هم هستند كه تحت تأثير القائات فرهنگى قرار گرفته و از الگوهاى غربى پيروى مىكنند، كه در مقابل جوانان شيفته مكتب و مذهب، از فراوانى بسيار كمترى برخوردارند. با اين تفصيل، اگر پرسشگر محترم مىفرمود، برخى از جوانان شيعه... با واقعيت موجود سازگارتر بود. 2. درصد بالايى از پيروان الگوهاى غربى، با انگيزههاى گوناگون از جمله، كار، تحصيل، تجارت و نيز وسعت حوزه مباحات در فرهنگ غرب، به الگوهاى غربى تمايل پيدا كردهاند، بدون اينكه از خاستگاه ملى، فرهنگى و دينى خويش دست كشيده باشند و شيفته مكاتب بيگانه شده باشند. بنابراين، بهتر بود پرسشگر محترم به جاى جمله «شيفته مكاتب بيگانه شدن»، اينگونه مىفرمود كه: برخى جوانان شيعه... شيفته الگوهاى غربى شدند. ناگفته پيداست كه گروهى بسيار اندك از جوانان مسلمان و شيعه هم وجود دارند كه به مكاتب بيگانه به ويژه مكاتب غربى، تمايل پيدا كردهاند كه اين درصد اندك نسبت به جامعه هفتاد ميليونى جامعه ما چيز عجيبى نيست، البته قابل بررسى است.
دلايل اين پديده را در چند عامل مىتوان جستجو كرد:
1. هويت گمشده: نسل جوانى كه تصوير روشنى از هويت خويش ندارد و به درستى نمىداند كيست و در چه مرحلهاى از زندگىبه سر مىبرد و جوانى كه فصل بهار زندگيش مىباشد چه اقتضائات و ويژگىهايى دارد، به سرعت تحت تأثير فرهنگ غرب واقع مىشود و خود را مىبازد و چون از درون به شدّت تهى شده است و فقر روحى و اعتقادى زيادى احساس مىكند، به جاذبههاى فرهنگ غرب دلبسته مىشود.
2. احساس بيگانگى با فرهنگ خودى ـ به طور كلى، جوانانى كه فرهنگ ملى و اسلامى خويش را به درستى مىشناسند و به آن ايمان داشته و از ميوههاى آن استفاده مىكنند، همچون درختانى هستند كه در اعماق زمين ريشه دواندهاند. ولى در مقابل آن، جوانانى هستند كه با فرهنگ اسلامى و ملى خود بيگانه مىباشند و چون با ارزشها، باورها، افتخارات و امتيازات خويش، آشنايى ندارند و با تاريخ پرافتخار خويش قطع رابطه كردهاند، به راحتى در مقابل هر جلوهاى رنگ مىبازند و به هر ندايى پاسخ مثبت مىدهند. در حقيقت، اينان چون به چيزى پايبند نيستند، هر پديدهاى مىتواند بر آنها تأثير بگذارد.
3. احساس خودى با فرهنگ بيگانه ـ غالب جوانانيكه، غربگرا هستند، دريافتها و اطلاعاتشان از فرهنگ بيگانه به مراتب بيشتر از شناخت آنها از فرهنگ خودى است و هر شناختى نسبت به هر پديدهاى، احساس نوعى الفت و انس در فرد مىآفريند و به همين ميزان، احساس غربت با فرهنگ خودى در آنها رشد مىكند و به ويژه اين احساس دوستى و الفت، مانع مىشود كه جوانان، خطر ويرانگر تهاجم فرهنگى غرب را به درستى درك كنند و در قبال آن چارهانديشى نمايند.
4. عدم تبيين درست دين: عدم تبيين و دريافت درست دين، از مهمترين عوامل، پيروى برخى از جوانان از الگوهاى بيگانه است. روشهاى نادرست در آموزش دينى در دوران كودكى و نوجوانى، ضعف و سستى بنيانهاى دينى در خانواده، ضعف بينش و نداشتن آگاهى درست از ماهيت دين و نقش و كاركرد آن در تأمين سعادت دنيوى و اخروى انسان و گرايش به سوى تمايلات و هواهاى نفسانى از عوامل ويرانگر پايههاى اعتقادى جوانان است.
5 . القاء ناكارآمدى دين و مذهب ـ نوجوانى و جوانى، مقطعى از عمر آدمى است كه مشحون از انرژى و به تعبير ديگر، بمب انرژى است كه بايد به درستى از آن استفاده كرد تا مفيد واقع شود و الاّ يا به انفعال مىرسد و يا ويرانگر خواهد شد. با توجه به حاكميت نظام اسلامى در ايران از يك طرف و ناكارآمدى بعضى از مديران جامعه در اجراى برنامههاى مدوّن حكومت دينى و عدم توزع عادلانه امكانات و فرصتها در برخى از دستگاههاى كشور و نيز درگيرى برخى گروهها و جناحهاى سياسى بر سر كسب، حفظ و استمرار قدرت سياسى و از ياد بردن وظايف اصلى خويش از طرف ديگر، موجب يأس و سرخوردگى جوانان براى نيل به خواستههاى مشروع خويش، ممكن است اين خطر متوجه اصل دين و مذهب بشود كه مذهب و مكتب ناكارآمد تلقى شود، مخصوصا كه دشمنان اسلام با تبليغات سوء خويش در صدد القاى شبهه پيرامون دين و اثبات ناكارآمدى آن هستند. عوامل پيش گفته مىتوانند زمينههاى سرخوردگى جوانان از آموزههاى ملى و اسلامى را فراهم كنند و آنان را به سمت بهشت موعود غرب!! و پيروى از الگوهاى آنان، سوق دهند. پرسش ما اين است: به راستى اگر اسلام به درستى براى جوانان تبيين مىشد و قوانين اسلامى در حد توان در جامعه به اجرا در مىآمد و به نيازهاى جدى جوانان توجه مىشد آيا باز هم شاهد پيروى گروهى از جوانان از الگوهاى غربى بوديم؟ آيا اين جوانان، چقدر به مبانى دين، آگاهى دارند؟ پاسخ اين پرسشها دور از دسترس نيست.
در پايان بايد گفت، وظايف نهادهاى فرهنگى و اجرايى در اين ميان بيش از همه بوده چرا كه اينان مىتوانند با تبيين درست هنجارهاى دينى و اجراى بدون نقص آن، زمينههاى خودباورى و ايمان به فرهنگ اسلامى و ملى را در جوانان تقويت كنند و مانع از گرايش بىچون و چراى بعضى از آنان به الگوهاى بيگانه بشوند.
کد سوال : 4803
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : طرز برخورد حاكميت شيعه با شهروندان و نوع برنامه ريزي آن براي تحكيم اعتقادات جامعه را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
پاسخ : به صورت كلى مىتوانيم اين مسأله را در دو بعد اساسى و مهم آن در اين زمان، مورد ارزيابى قرار دهيم:
T}الف) از بعد ارزشى و حقوقى{T
نظام هاى سياسى غرب ـ اعم از ليبرال ـ دموكراسى ـ سوسياليسم و... ـ از ديدگاهى مادى و ماترياليستى به انسان نگريسته، او را وسيلهاى براى تأمين آمال و اهداف سرمايهداران و قدرتهاى اقتصادى مىدانند و تنها وظيفهى حاكمان را، تأمين نيازهاى مادى و رفاه دنيوى شهروندان خود بر مىشمرند. اما حاكميت شيعه ـ كه برگرفته از ديدگاه هستى شناختى و انسان شناختى قرآن و معارف اصيل الهى است ـ براى انسان جايگاه خليفة اللهى قائل است. A}و هو الذى جعلكم خلائف الارض{A او در اين صورت نه تنها ابزارى براى رسيدن به امال و مطامع حاكمان نيست؛ بلكه حكومت وسيلهاى براى تأمين سعادت و رفاه دنيوى و اخروى و تكامل انسانها است و حاكمان خدمتگذار مردم مىباشند. امام على(ع) در خصوص رعايت حقوق مردم به مالك اشتر مىفرمايد: H} و اشعر قلبك الرحمة للرعيّه و المحبّة لهم و اللطف بهم، و لا تكوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم ضنفان، امّا اخ لك فى الدين، او نظيرٌ لك فى الخلق... {H ؛ M}اى مالك! دلت را براى رعيت كانون مهر و محبت ساز و با آنان، با لطف و مدارا رفتار كن. مبادا كه بر آنان درندهى خونخوارى باشى و همچون گرگى خوراك آنان را مغتنم بدانى؛ زيرا كه آنان دو دستهاند: يا مسلمان و برادر دينى تواند و يا همانند تو انساناند...{M بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، حاكميت شيعه نيز با الهام از دستورات و معارف اسلامى و اهل بيت(ع)، از اين ديدگاه به شهروندان خود نگريسته و آن را در يكايك اصول قانون اساسى متجلّى ساخته است. اين قانون چارچوبى اساسى براى تعيين عملكرد نظام ما است و زمينههاى مشاركت مردم در تمامى فرايندهاى نظام و تصميمگيرى، اجرا و... را فراهم نموده است در صورت اجراى دقيق به يقين مىتوانند تأمين كنندهى سعادت و تكامل مردم باشند. بررسى محتوايى اين اصول، مىتواند به عنوان بهترين ملاك براى ارزيابى ارزش و جايگاه مردم، از نظر حاكميت شيعه در نظر گرفته شود.
T{ب) در بعد اجرا}T
حاكميت شيعه ـ به رغم وجود مشكلات و موانع متعددى كه در پيش رو داشته و دارد ـ توانسته است دستاوردهاى مثبت بيشمارى را به ارمغان بياورد ـ كه در طول تاريخ براى اين ملّت سابقه نداشته است ـ و گامهاى بسيار ارزندهاى را، در جهت تحقّق حقوق اساسى مردم بردارد. البته به دليل موانع مختلف، وجود برخى مشكلات، چالشها، نارسايىها و نوسانات در طى اين مسير، كاملاً طبيعى است كه ان شاء الله با سعى و همدلى و همكارى مسؤولان و مشاركت فعّال مردم، اين چالشها و موانع را پشت سر گذاشته و شاهد دستيابى عموم شهروندان، به حقوق حقهى خويش و سعادت دنيوى و اخروى آنان باشيم.
اما در مورد قسمت دوم سؤال، يك راه پاسخ به اين سؤال، مطالعهى دقيق برنامهريزى دولت در دو دههى اخير در اين رابطه است. طى اين طريق مستلزم صرف وقت و امكانات بسيارى است تا جايى كه از عهدهى ما ساقط است. راه ديگر مراجعه به جامعه به عنوان محيطى است كه سيستم سياسى (دولت) تصميمات و برنامههاى خود را در زمينههاى مختلف به عنوان خروجى(out put) در جامعه اعمال مىكند. بر اين اساس بررسى سير و سمت و سوى اعتقادات، باورها و ارزشهاى جامعه به عنوان محصول برنامهريزى سيستم سياسى مىتواند گوياى عملكرد مثبت يا منفى دولت در اين زمينه باشد.
پژوهشهاى متعدد به عمل آمده حاكى از سير منفى اعتقادات، باورها و ارزشهاى جامعه در دههى دوم انقلاب نسبت به دههى اول مىباشد. به عبارت ديگر مطالعات به عمل آمده سير صعودى مثبت اعتقادات، باورها و ارزشها را در دههى اول انقلاب نشان مىدهد. اين سير در دههى دوم اگر چه نسبت به قبل از انقلاب از رشد قابل ملاحظهاى برخوردار است اما نسبت به دههى اول داراى سير نزولى است. پيداست كه اين روند براى نسلى كه با تلاش و مجاهدت فراوان اين انقلاب را به ثمر رسانده است و براى همهى كسانى كه دغدغهى دين مدارى جامعه را دارند، مايهى ناخرسندى است. بايد توجه داشت كه ملاحظاتى چند مىتواند نگرش ما را پيرامون سير صعودى ارزشها در دههى اول بعد از انقلاب تعديل كرده و به واقعيت نزديكتر سازد. اهم اين ملاحظات عبارتند از:
1. بخشى از اقبال به ارزشهاى اسلامى و انقلابى در سالهاى اوليه انقلاب ناشى از عكسالعمل دوران قبل از انقلاب بوده نه برخاسته از باورهاى اصيل، ريشهدار و نهادينه شده. بديهى است كه با فاصله گرفتن از سالهاى سقوط رژيم پهلوى رفتارهاى ناشى از عكسالعمل منفى در مقابل آن رو به كاستى مىگذارد.
2. قسمتى از هماهنگى رفتارى با ارزشهاى اسلامى ناشى از اين باور بود كه در صورت عدم هماهنگى با ارزشهاى اسلامى و انقلابى از حقوق و مزاياى اجتماعى محروم مىشوند. با گذشت زمان و اطمينان اين عده از برخورد مسالمتآميز جمهورى اسلامى زمينهى اين هماهنگى نيز از ميان رفت.
3. فضاى روحى و روانى كه در سالهاى دفاع مقدس حاكم بود زمينه را براى توجه عمومى جامعه به ارزشهاى معنوى فراهم نمود. لكن با پايان جنگ تحميلى و آغاز دوران سازندگى [آن هم با اولويت اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى] زمينهى مثبت گرايش به ارزشهاى معنوى جاى خود را به زمينهى مثبت گرايش به ارزشهاى مادى داد.
بدين سان با فرض اينكه برنامههاى فرهنگى نظام براى تعميق و تحكيم اعتقادات از درجهى كارآيى بالايى برخوردار بوده [اين امر خود نيازمند بررسى مفصّل و مستقلى است، هر چند برنامهاى كه تمامى شرايط و موانع تحكيم اعتقادات را مد نظر قرار ندهد نمىتوان برنامهاى كارآ محسوب كرد] اما با نگاهى سيستماتيك يعنى ارتباط تمامى اجزاى سيستم با يكديگر، نمىتوان از تأثيرات منفى ساير اجزاء بر سيستم فرهنگى چشمپوشى كرد. به برخى از اين تأثيرات ذيلاً اشاره مىشود:
1. شكاف بين گفتار و رفتار برخى مديران، كارگزاران و مأموران دستگاهها و نهادهاى دولتى، باور مردم ما را كه انتظار داشتند مسؤولان در تمامى ردهها مظهر ارزشها باشند، نسبت به ارزشها متزلزل ساخت.
2. مدلى كه براى توسعه اقتصادى و اجتماعى در پيش گرفته شد باعث بروز تضادهاى ارزش و فاصله گرفتن جامعه از ارزشها گرديد.
3. به صحنه آمدن نسل جديدى كه باورها و يافتههاى آنان با نسل عامل انقلاب همخوانى چندانى ندارد.
4. گسترش فرهنگ ليبرالى و لذتگرايى با به كارگيرى ابزارهاى جديد اطلاعرسانى و تبليغات در سطح جهان در دههى اخير. در پايان مىتوان گفت: «انقلاب اسلامى ايران، قطعا در متوقف ساختن حركت جامعهى ما در سراشيبى انحطاط و سقوط فرهنگى و پيشرفت در جريان ابتذال فرهنگى نقش انكارناپذيرى داشته است.
کد سوال : 4805
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : راهكار مطالعاتي براي انجام كارهاي اساسي و تبليغاتي در دانشگاه چيست؟
پاسخ : سؤال بسيار خوب و دقيقى است و نشانه توجه و احساس مسؤوليت شما در قبال مسائل علمى و فرهنگى مىباشد. اما با توجه به اين كه تبيين كامل و جامع موضوع نياز به تفصيل بيشترى دارد. فعلاً به طور خلاصه به دو محور يكى «بيان اهميت و كليت بحث» و ديگرى «پرداختن به مورد سؤال به صورت كاربردى» مىپردازيم و چنانچه ابهامى باقى ماند در مكاتبات بعدى جبران خواهد شد.
T}1- اهميت انجام امور علمى و فرهنگى در دانشگاهها: {T
با پيروزى و استقرار نظام جمهورى اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى، دانشگاهها به عنوان يكى از مهمترين بخشهاى عرصه فرهنگ كشور، جهت تحقق اهداف و آرمانهاى بلند انقلاب اسلامى مورد توجه قرار گرفت كه لازمه آن از يك طرف فراهم آوردن شرايط و فضاى مناسب براى ايفاى اين نقش مهم متناسب با اهداف انقلاب اسلامى و از طرف ديگر، آمادگى لازم به منظور مقابله و يا خنثى نمودن هجوم فكرى و فرهنگى مغاير با مبانى دين و اهداف بلند اين انقلاب مىباشد. آنچه مسلم است براى انجام اين مهم محورهاى مختلف و جايگاههاى گوناگونى است كه مىبايست وارد كار شده و طبق اولويتبندى علمى و منطقى لازم و از پيش تعيين شده به وظيفه انسانى، دينى و انقلابى خود عمل نمايند كه دانشجويان و تشكلهاى اسلامى در دانشگاهها يكى از عناصرى هستند كه در اين زمينه مىتوانند نقش عمده و فراگيرى را داشته باشند كه در كنار آن عناصر ديگرى از قبيل سيستم آموزشى، محتواى آموزشى، مديريت، اساتيد و فضاى دانشگاه، هر كدام به نوبه خود محور مهمى از اين حركت را مىتواندبه عهده داشته باشد.
حال براى توجه بيشتر و نزديك شدن به پاسخ سؤال لازم است به نكته مهمى اشاره شود: طبق فرمايش مقام معظم رهبرى، سه اصل مهم براى دانشگاه و دانشجو وجود دارد: 1- علم و جايگاه دانش، 2- دين، اخلاق اسلامى و تهذيب نفس، 3- بينش و شعور سياسى، كه هر سه اصل مهم، لازم و ضرورى است و چنانچه به هر يك از اين سه اصل بىتوجهى شود، دستيابى به اهداف و آرمانهاى مقدس انقلاب اسلامى ممكن نخواهد شد. تشكلهاى دانشجويى نيز به سهم خود مىبايست زمينههاى لازم براى ايجاد فضاى علمى، دينى، اخلاقى و سياسى را در دانشگاهها فراهم كنند. كه اين مهم خود نياز به مطالعه، تعمق و برنامهريزى منظم و منسجم را دارد.
T}پاسخ مورد سؤال به صورت كاربردى: {T
با توجه به مطالب فوق ضرورت برنامهريزى براى دستيابى به هدف تعيين شده در سؤال (تعميق مبانى اعتقادى در كنار انجام امور علمى و فرهنگى) بيشتر نمايان مىگردد و براى تحقق آن دو راهبرد پيشنهاد مىشود. يكى «راهبرد علمى و مطالعاتى» وديگرى «راهبرد رفتارى و عملى».
الف) راهبرد علمى و مطالعاتى:
در اينجا بيان اين نكته لازم است كه موارد زير با توجه به سه اصل تربيت علمى، اعتقادى و سياسى، به عنوان اهداف و رسالت دانشگاه و دانشجو بيان مىشود:
1- اهتمام جدى به تحصيل در رشتهاى كه تحصيل مىكنيم.
2- توجه و اهتمام به دروس معارف به عنوان زمينه ورود به مباحث اعتقادى.
3- با توجه به اين كه هر يك از دروس معارف (معارف 1 و 2، تاريخ اسلام، اخلاق و تربيت اسلامى، ريشههاى انقلاب اسلامى) پيشزمينههاى امور اعتقادى اخلاقى و سياسى يك دانشجو را مىتواند فراهم كند. علاوه بر سير عادى درس، دو محور ارتباطى خوب مىتواند راهگشا باشد، يكى «ارتباط با اساتيد اين
دروس و كسب راهنمايى لازم»، دوم «توجه و مطالعه منابعى كه به عنوان كمكدرسى براى اين دروس ارائه مىگردد.
4- بايد توجه داشت كه همزمان انتخاب محورهاى متفاوت مطالعاتى صحيح نيست و نتيجهاى جز احساس خستگى و دلسردى ندارد. در نتيجه، با توجه به احساس نياز و علاقه شخصى يك موضوع را انتخاب و سير مطالعاتى را در آن مسير فعال نمود و پس از كسب معلومات لازم در يك زمينه، موضوع ديگرى را شروع نمود.
5- براى انتخاب هر سير مطالعاتى ضرورى است با يك استاد كه در زمينه مورد نظر تخصص كافى دارد مشاوره نمود تا مطالعات يك مسير منطقى از ساده به مشكل را طى نمايد.
ب ) راهبردهاى رفتارى و عملى:
1- حفظ ظواهر اسلامى در فضاى دانشگاه از قبيل، نوع پوشش، تركيب آرايش موى سر، روابط با دوستان، نظم در حضور كلاس، چگونگى رابطه با اساتيد و...
2- رعايت و عمل به شعائر و مناسك اسلامى از قبيل: توجه به نماز و نماز جماعت، برگزارى و شركت در مراسم مذهبى، رعايت اخلاق اسلامى در محيط دانشگاه، كلاس، خوابگاهها، اردوها و...
3- توجه به مراسم و سنتهاى ملى و فرهنگى از قبيل 22 بهمن پيروزى انقلاب اسلامى، روز جمهورى اسلامى، هفته دولت، هفته دفاع مقدس، روز وحدت حوزه و دانشگاه روز مبارزه با استكبار جهانى و...
4- پرهيز از شعارهاى غير قابل اجرا، مقطعى و زودگذر.
5- انتخاب يك خط مستقيم و كنار گذاشتن ملاحظات خطى و جناحى مغاير با اهداف بلند انقلاب اسلامى
6- تقويت روحيه بردبارى، تحمل و برخورد منطقى.
کد سوال : 4806
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : احساس مي كنم انساني اجتماعي و برون گرا نيستم، مرا راهنمايي كنيد؟ و آيا افراد مذهبي غالبا گوشه گير هستند؟
پاسخ : در ابتدا لازم است توجهتان را به چند نكته روانشناختى جلب نمايم:
1- برخى روانشناسان انسان را موجودى «زيستى، روانى، اجتماعى» مىدانند ولى همه در اين نكته توافق نظر دارند كه يكى از ابعاد وجودى انسان بعد اجتماعى اوست به گونهاى كه گفتهاند انسان موجودى اجتماعى است. چنين موجودى در بستر اجتماع با همنوعان خود بايد زندگى كند پس همانطور كه در ديگر ابعاد شناختى و زيستى از يك رشد مناسب برخوردار مىشود بعد اجتماعى انسان نيز لازم است بر رشد و تكامل كافى برسد تا به تدريج در صحنههاى گوناگون بتواند با ديگران روابط مناسبى داشته باشد و مهارتهاى اجتماعى را ياد بگيرد و در تكامل با همنوعان خود به يك رشد هماهنگ در تمام ابعاد وجودى خود دسترسى پيدا كند. حال اگر به هر دليلى فرايند اجتماعى شدن و يادگيرى مهارتهاى ارتباطى با ديگران و اطرافيان به درستى تحقق پيدا نكند، فرد دچار اضطراب و فشارهاى روانى ناشى از آن مىشود و زمانى كه وارد صحنههاى متنوع و مختلف اجتماعى مىشود اين فشار و ناراحتى و كمرويى را در خود بيشتر احساس مىكند، بنابراين از همان ابتداى كودكى بايد به اين بعد مهم توجه كافى مبذول شود و خانوادهها، معلمان و مربيان از هرگونه تلاشى جهت رشد و شكوفايى كودك در زمينهى اجتماعى شدن و ايجاد ارتباط با هم سن و سالان و ديگران دريغ نورزند ولى از آنجا كه بعضى خانوادهها و يا برخى معلمان و مربيان چنين زمينهاى را براى كودك فراهم نمىكنند و يا قادر به آن نيستند يا امكانات و شناخت كافى ندارند و يا گاهى خودشان نيز در اين زمينه دچار مشكل هستند، رشد اجتماعى كودك به خوبى تحقق نمىيابد و در نتيجه زمانى كه فرد به دوره نوجوانى و جوانى پاگذاشت و وارد صحنههاى بزرگتر
اجتماعى مىشود احساس مىكند نمىتواند دوست پيدا كند يا با همكلاسىهاى خود صميمى باشد و روابط نزديك برقرار نمايد. يا در كلاس درس در مقابل جمع مطلبى را بخواند يا كنفرانس ارائه دهد و... علىرغم اين كه توانايى لازم را براى يادگيرى مطالب دارد و آنها را خوب مىداند و در نهايت به خاطر اضطراب اجتماعى و عوارض ناشى از آن، اظهار عجز مىكند و به تدريج گوشهگير مىشود.
2- همان طور كه انسانها از نظر ويژگىهاى ظاهرى، فيزيكى و فيزيولوژيكى متفاوت آفريده مىشوند و هيچ دو فردى را حتى دوقلوهاى همسان يكسان نيستند، از نظر خصوصيات شخصيتى و ويژگىهاى اخلاقى و رفتارى نيز داراى تفاوتهاى زيادى هستند و تحت تأثير عوامل وراثتى و محيطى هر فردى تقريبا به يك شخصيت منحصر به فرد و متمايز از ديگران تبديل مىشود به همين خاطر است كه روانشناسان روى اصل تفاوتهاى فردى انسان تأكيد زيادى دارند از جمله اين تفاوتهاى فردى درونگرا و برونگرا بودن افراد است كه هر يك از اين دو حالت كلى منشأ يك سرى رفتارهاى ظاهرى مىشود و به فعاليتهاى ويژهاى گرايش پيدا مىكنند و تا زمانى كه از حد اعتدال و از سطح بهنجار خارج نشود نمىتوان گفت يكى از اين دو حالت كلى غلط و ناصحيح است. بنابراين اگر كسى از نظر شخصيتى، فردى درونگرا تلقى شود، تا زمانى كه به گوشهگيرى، كمرويى، احساس عدم اعتماد به خود و...
منجر نشود برچسب نابهنجارى نخواهد خورد.
3- گاهى به خاطر عدم اعتماد به نفس، فرد نمىتواند به ارتباطهاى اجتماعى خود توسعه دهد و به تدريج به يك نوع خودكمبينى يا احساس كمترى منجر مىشود و يا احساس مىكند نمىتواند در روابط اجتماعى خود با ديگران موفق باشد و يا انتظارات ديگران را در تعاملات اجتماعى برآورده نمايد. كه در اين رابطه بايد با استفاده از راهكارهاى عملى، به تقويت اعتماد به نفس پرداخت تا به تدريج مهارت لازم را براى داشتن روابط مثبت و فعال و با نشاط با ديگران به دست آورد.
اميد است به تدريج و با عملى ساختن راهكارهاى عملى ارائه شده مشكل خودتان را به سادگى حل كنيد. تأكيد مىكنيم پاىبندى به نكات گفته شده در يك فرايند مستمر و تدريجى خواهد توانست به شما كمك كند. اما اين كه آيا افراد مذهبى غالبا گوشهگير بوده و... به عرضتان مىرسانيم كه يكى از ويژگىها و خصوصيات مؤمنين بايد «الف و مألوف بودن» باشد. يعنى مؤمنين بايد در روابط اجتماعىشان با ديگران الفت بگيرند و به گونهاى رفتار كنند كه ديگران بتوانند با آنها الفت پيدا كنند و حسن سلوك و رفتارشان ديگران را به سوى خود جذب كنند اگر به روايات اخلاقى در اين زمينه مراجعه شود معلوم خواهد شد كه رهبران دينى ما و ائمه اطهار(ع) چقدر روى حسن خلق و داشتن روابط اجتماعى مثبت تأكيد كردهاند و در گرم گرفتن با ديگران و همدردى با آنها و تلاش براى حل مشكلات آنها و يا حداقل تبسم داشتن بر لب بسيار مورد سفارش قرار گرفتهايم. مثلاً گفته شده H} المؤمن آلف مألوف{H يا H} المؤمن حزنه فى قلبه و بُشرُه فى وجهه{H و يا روايتى كه از حضرت على(ع) نقل شده است كه: H} خالطوا الناس مخالطة ان عشتم حنوا اليكم و ان متّم بكوا عليكم {H ؛ M}به گونهاى با مردم معاشرت كن كه در زمان حيات شما به سوى شما و در گرد شما بگردند و اگر مرديد در غم از دست دادنتان بگريند{M
همه دلالت بر لزوم داشتن ارتباط اجتماعى فعال و با نشاط با ديگران مىكند.
کد سوال : 4809
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چه كنم تا شخصي با حجب و حيا باشم؟
پاسخ : سؤال در مورد حياء و نحوه دستيابى به آن سؤال بسيار ارزشمندى است چه اينكه اين سؤال در واقع درباره يكى از بهترين صفات انسانى و الهى است كه هر كس آراسته به آن باشد از متانت و وقار و شخصيت والايى برخوردار است و جالب اينكه حيا گرچه براى زن و مرد زيبنده است اما آراستگى زنها به حياء از دو جهت حائز اهميت است يكى از اين جهت كه زنان با حياء از شخصيت و متانت والايى برخوردارند و ديگر اينكه حياء موجب مصونيت آنها از آفتها و آسيب هايى است كه گوهر وجود زن را نشانه مىگيرد از اين رو بسيار شايسته است كه به تبيين آن پرداخته و حياء پسنديده را از آنچه بظاهر حياء ناميده مىشود ولى پسنديده نيست متمايز كنيم و در پايان به عوامل دستيابى به اين صفت زيبا بپردازيم.
T}معناى لغوى و اصطلاحى حياء {T
حياء در لغت يعنى شرم داشتن از ارتكاب به زشتيها و در اصطلاح حيا يك حالت روانى خاصى است كه موجب متانت و وقار در رفتار و تمام حركات و سكنات انسان مىشود و در نتيجه هر چه اين حالت در انسان قوىتر باشد رفتار آدمى سنجيدهتر و شخصيت او وزينتر خواهد بود و از آنچه كه موجب سبكى و منافى با آراستگى شخصيت است بيشتر اجتناب مىكند.
T}حياء در لسان روايات {T
حياء در زبان روايات از جايگاه ويژهاى برخوردار است بگونهاى كه حياء را محصول ايمان و حتى عين ايمان و از آن ياد مىشود و امام صادق(ع) مىفرمايد حياء از ايمان است و ايمان در بهشت است (پس هر كس كه با حياء باشد در بهشت است). و در جاى ديگر فرمود: حياء و ايمان در يك رشتهاند و همدوش همديگرند و چون يكى از آن دو رفت ديگرى هم مىرود. بنابراين حياء محصول و ثمره ايمان است هر چه انسان از ايمان بيشترى برخوردار باشد حياء بيشتر در رفتار او مشاهده مىشود و از ارتكاب به كارهاى زشت بيشتر احساس شرمندگى مىكند و هر چه ايمان انسان ضعيف باشد گستاخى او براى انجام اعمال گناه آلود و آنچه منافى با وقار و متانت است بيشتر خواهد شد در روايت ديگرى امام صادق(ع) فرمود كسى كه حياء ندارد دين ندارد. در اين روايت امام(ع) حياء را معادل دين قرار داده و اين اهميت حياء و جايگاه رفيع آنرا در معارف دينى نشان مىدهد.
T}اقسام حياء {T
همانطور كه براى چيزهاى با ارزش مادى در بازار بدل درست مىكنند و گاهى اوقات نيز افراد سود جو ممكن است افراد غير وارد و بدون مهارت و تخصص را فريب دهند و مثلاً بجاى طلا يا نقره بدل آنرا به آنها بفروشند در بازار معنويت نيز گاهى اوقات چيزهاى بدلى را افراد به خاطر جهل و عدم آشنايى با معارف دينى بجاى امور پسنديده ارزشمند تلقى مىكنند از جمله اين موارد همين ويژگى حياء است از اينرو امامان معصوم و پيامبر گرامى براى جلوگيرى از اينگونه اشتباهات معناى واقعى اين واژهها را براى ما بيان كردهاند: پيامبر گرامى فرمودهاند: دو نوع حياء داريم ؛ حياء عقل و حياء حُمق، حياء عقل علم است و حياء حمق نادانى است. حيائى كه برخواسته از عقل است در واقع همان حياء پسنديده است كه معادل ايمان و دين معرفى شده است انسان مؤمن با حياء است ولى حياء او مانع از سؤال كردن او نمىشود لذا هر كجا كه چيزى را نمىداند با كمال متانت و جرأت مىپرسد و جهل خود را تبديل به علم مىكند ولى افرادى هستند كه يا مهارتهاى ارتباطى را نياموختهاند و يا داراى اضطراب اجتماعى هستند از سؤال كردن خجالت مىكشند و بعبارت ديگر كمرو هستند و همواره اين كمرويى باعث مىشود اوّلاً از توانائيهاى خود بخوبى نتوانند استفاده كنند و ثانيا در آنجايى كه چيزى را نمىدانند جرأت سؤال كردن نداشته باشند و در جهل باقى بمانند و اين نوع حياء امرى ناپسند است و همان چيزى است كه روان شناسان آنرا بعنوان يك اختلال ارتباطى تلقى مىكنند وافراد خجول و كمرو را در واقع بيمارانى مىپندارند كه نياز به درمان دارند و بايد از طريق شيوههاى روان درمانى كمرويى آنها كه معمولاً ناشى از اضطراب مىباشد درمان شود. اما گروه ديگرى هستند كه راه افراط را پيموده براى انجام هر عملى بدون تفكر و انديشه اقدام مىكنند و بقول معروف جرأت و تهور و گستاخى بيش از حدّ از خود نشان مىدهند چنين افرادى نيز دچار مشكل اند و به فرموده قرآن با دست خودشان موجبات هلاكت خود را فراهم مىكنند از اين رو قرآن انسان را از انجام اعمال نسنجيده نهى مىكند و بفرمايد: A}و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة و احسنوا ان الله يحب المحسنين {A ؛ M}خودتان را با دستان به هلاكت نيندازيد بلكه سنجيده و نيكو عمل كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد{M
از آنچه گفته شد استفاده مىشود كه حياء حالتى است متعادل و فردى كه اين حالت را دارد هم دين و ايمان خود را حفظ مىكند و از گستاخى در عمل نسنجيده اجتناب مىكند و هم از رفتارهاى حماقتآميز و انزواطلبى و كمرويى پرهيز مىكند و از آنچه نمىداند سؤال مىكند اما اينكه انسان چگونه مىتواند به مرز اعتدال در روابط اجتماعى و فردى نزديك شود و حالت حياء را ايجاد كند نياز به راهكارهايى دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود.
T}راهكارهاى دستيابى به حيا {T
1. اجتناب از گناه و لو گناهان كوچك چه اينكه اگر انسان در گناهان كوچك بى مبالاتى كند كم كم در انجام گناهان بزرگ گستاخ مىشود.
2. انجام واجبات و تكاليف دينى به نحو صحيح بهترين تمرين براى تقويت ايمان و در نتيجه حياء در انسان مىشود.
3. عمل به مستحبات و دورى از مكروهات در حدّ امكان
4. معاشرت و دوستى با افراد مؤمن و در عين حال اجتماعى
5. دورى و قطع ارتباط از افراد گناهكار كه گستاخانه هر عمل زشتى را مرتكب مىشوند.
6. از پرگويى اجتناب كردن و بقدر ضرورت سخن گفتن چه اينكه در روايات آمده كسى كه خيلى حرف مىزند لغزشهاى او زياد مىشود و بدنبال آن شرم و حياء او كاهش پيدا مىكند.
7. هرگاه مىخواهيد اظهار نظر كنيد اول كمى فكر كنيد و با تأمل و احتياط سخن بگوئيد و نظر خود را بيان كنيد.
8. اگر يقين به صحت چيزى نداريد از بيان آن بصورت قطعى خوددارى كنيد و اگر هم چيزى در مورد آن گفتيد با لفظ شايد و امكان دارد اينچنين باشد سخن بگوئيد.
9. نگاه خود را كنترل كنيد و به هر صدايى گوش ندهيد و دست به هر كارى نزنيد و قدم در هر راهى بر نداريد بلكه تمرين كنيد كه اعضاء و جوارح شما در اختيار خودتان باشد و از هر غذاى شبهناكى تناول نكنيد.
10. بالاخره اينكه ايمان خود را تقويت كنيد و براى تقويت ايمان سعى كنيد معرفت خود را نسبت به خداوند و معاد بيشتر كنيد و متوجه باشيد كه تقويت ايمان به تدريج حاصل مىشود لذا بايد تمرين و پشتكار به آنچه بيان شد عمل كنيد تا انشاء الله به گوهر زيباى حياء نائل آييد و حياء را سرلوحه همه اعمال و رفتار خود قرار دهيد. انشاء الله
کد سوال : 4810
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : با توجه با اين كه تن به ازدواج اجباري نمي دهم، چگونه از طعنه هاي پدر و مادر رها شوم؟
پاسخ : ترديدى نيست كه رضايت باطنى و واقعى دختر و پسر در ازدواج شرط اساسى و غيرقابل اغماض است و تا دختر و پسر همديگر را نپسندند و تفاهم و توافق نداشته باشند ازدواج و زندگى مشترك معنى و مفهومى پيدا نخواهد كرد و خانوادهها در اين زمينه بايد خويشتندارى كافى را داشته باشند و به نظرات معقول و صحيح فرزندشان احترام بگذارند و آنها را به ازدواج مجبور نكنند و اجازه دهند در انتخاب همسر و شريك زندگىشان آزادانه عمل كنند و حق انتخاب را از آنها سلب نکنند ولى دختران و پسران جوان نيز بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه: اين حق و آزادى نبايد آنها را به وسواس، اشكالتراشى و بلندپروازى بكشاند. به هر حال آنها هستند که بايد انتخاب كنند ولى بايد موقعيت و شرايط اقتصادى و اجتماعى خود و خانوادهشان را در نظر بگيرد. چه بسيار افرادى كه در اثر بلندپروازى و بهانهجويىهاى غيرمعقول خواستگاران و دختران مناسبى را از دست دادهاند و گاهى تا آخر عمر از نعمت بزرگ تشكيل خانواده محروم گشتهاند. آرى، اگر والدين ، پسر و يا دختر خود را به ازدواجى كه صلاح او نيست وادار و مجبور مىكنند و افراد باتجربه و عاقل فاميل و يا افراد باصلاحيتى كه تواناى اظهار نظر در اين قبيل موضوعات دارند، آن را غيرمعقول مىدانند، نبايد به چنين ازدواجى تن داد. اما براى رهايى از طعنههاى اعضاى خانواده از جمله پدر و مادر مىتوان از راهكارهاى زير بهره جست:
1- موضوع «تن ندادن به ازدواج اجبارى» را در يك محيط و فضاى دوستانه و منطقى با يكى از پدر يا مادر مطرح كنيد و از آنها دليل اجبار و تحميلشان را جويا شويد و ضمن احترام گذاشتن به نظراتشان از آنها بخواهيد دلايلشان را برايتان توضيح دهند و شما نيز با كمال ادب و احترام نقطه نظرات خود را برايشان بازگو كنيد شايد بتوانيد يكى از دو طرف، طرف ديگر را راضى كند و از كشمكشها و طعنهها جلوگيرى نماييد. لازم به ذكر و تأكيد است در چنين گفتگوى دوستانه ی از هرگونه كماحترامى يا بىادبى جدا خوددارى كنيد و با كمال سعه صدر و از روى فروتنى و تواضع تمام به حرفهاى آنها گوش دهيد و در پايان بخواهيد اگر مىخواهيد من به چنين ازدواجى تن دهم لااقل به من طعنه نزنيد و يا زندگى آيندهام را تباه نكنيد چرا كه چنين و چنان است و دلايل قانع كننده خود را به آرامى براى آنها بازگو نماييد و از هرگونه مشاجره و بلند صحبت كردن خوددارى نماييد.
2- موضوع را از طريق يكى از اقرباء و نزديكان و يا افراد با نفوذ محل و شخصيت های با تجربهاى كه مورد احترام شما و خانواده محترمتان مىباشد در ميان بگذاريد و از آنها كمك بخواهيد و در خواست نماييددر اين باره پادرميانى كند و سخن و خواستهتان را به گوش پدر و مادرتان برساند و عدم تمايل درونى به چنين ازدواج اجبارى را به آنها اعلام كند و او نيز از والدينتان بخواهد كه از طعنه زدن به شما خوددارى نمايند. در پايان توجهتان را به اين نكته جلب مىكنيم كه هر چند از طعنههاى پدر و مادرتان در رنج هستيد ولى بدانيد كه اگر در چنين موقعيت بيشتر به آنها احترام بگذاريد و ادب لازم را رعايت كرده و بيشتر به آنها كمك نماييد واظهار فروتنى و تواضع داشته باشيد هم ثواب و اجر بيشترى داريد و هم در جلب نظر آنها و كاستن از اصرارشان نسبت به ازدواج اجبارى و همچنين كاهش طعنههاى آنها موفقتر خواهيد بود قدر و منزلت والدين در عرف جامعه دينى ما و هم از نظر دستورات اسلامى بسيار بالاست و هر چه به آنها نيكى كنيم قطرهاى است در برابر درياى زحمات آنها. حال اگر نقطه نظراتشان را به گونهاى خاص (طعنه و...) به شما منتقل مىكنند هرگز فرزندان نبايد مقابله به مثل كنند و يا تحملشان به پايان برسد و يا... بلكه در برابر اينگونه گفتارها و حركات آنها، براى جلب نظرشان بيشتر به آنها نيكى كرد و رمز موفقيتتان در احترام و ادب و كمك بيشتر به آنهاست.