کد سوال : 4765
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : به من بگوئيد چگونه مي توانم آتش محبت خدا را در دل خود بيندازيم؟
پاسخ : در بحث روش تحصيل محبت خداوند، علاوه بر عنوان محبت به عنوان عبادت و اطاعت و معرفت نيز بايد توجه نمود؛ زيرا اين سه عنوان (معرفت، محبت و عبادت) كاملاً به هم مربوطاند و محبت ريشه در معرفت و عبادت دارد. اين بحث از پيچيدگى خاصى برخوردار است؛ زيرا محبت نسبت به معرفت، گاهى قبل و گاهى بعد از آن قرار مىگيرد و همچنين، محبت نسبت به عبادت، گاهى قبل از آن و گاهى پس از آن قرار مىگيرد. به عبارت ديگر، گاهى محبت معلول معرفت است و گاهى علت آن و همچنين، محبت گاهى علت عبادت است و گاهى معلول آن. بنابراين براى روشن شدن بحث لازم است روابط اين سه عنوان مورد بررسى قرار گيرد تا دقيقا آشكار شود كه جايگاه محبت در كجا است و عوامل و اسباب تحصيل و تحريك آن كدام است.
T}رابطه معرفت و محبت{T
پرواضح است كه محبت از جهتى فرع بر معرفت است، همانطور كه نفرت كه ضد محبت است نيز، ريشه در معرفت دارد. ميل و نفرت انسان نسبت به چيزى ريشه در شناخت آن چيز دارد. انسان دوستدار زيبائى و گريزان از زشتىها است و به هر مقدار كه تحت جاذبهى جمال چيزى قرار گيرد و زيبائى آن را درك نمايد، نسبت به آن چيز علاقه نشان مىدهد. دوست داشتن و عاشق شدن انسان نسبت به كس يا چيزى كه هرگز او را نديده است و هيچگونه شناختى نسبت به او ندارد، كاملاً بىمعنا است. انسان ابتدا مىشناسد و سپس طالب، محب و عاشق مىشود و معقول نيست كس كه چيزى را نديده و مزهى آن را نچشيده است بگويد، دوست دارم يا ندارم. حتى نوع محبت هر كس نيز بستگى به نوع شناخت و نوع محبوبهاى او دارد. برخى آدمها حسىاند؛ شناخت آنها محدود به حس است و تنها مجذوب جمال طبيعت و زيبائىهاى حسى هستند و برخى علاوه بر حواس از ادراك عقلى نيز سود مىبرند، اين دسته از زيبائىهاى عقلى و مجرد نيز لذت مىبرند و همين طور برخى ادراكات خيالى يا وهمى دارند. ايشان دوستدار صحنههاى خيالى و يا معانى وهمىاند. مراتب ضعف و قوت محبت نيز بستگى به مراتب معرفت دارد، خصوصا نسبت به خداى متعال كه بر هر مقدار درجهى معرفت انسان بالا رود، به همان مقدار عشق و محبت او نيز اوج مىگيرد، به همين دليل محبتى كه انسان در ابتداى راه و در اثر معرفت علمى و ابتدائى تحصيل مىكند با محبتى كه در انتهاى راه و در اثر معرفت حضورى و شهودى نصيب او مىشود يكسان و برابر نيست؛ «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات؛ بالا رفتن از درجات و مراتب قرب و محبت حق تعالى، بستگى به درجات ايمان و علم و دانش انسان دارد».
T}رابطه محبت و عبادت{T
عبادت گر چه نياز اساسى به معرفت و ايمان دارد و با انگيزهى ترس از جهنم و يا طمع به بهشت نيز برگذار مىشود؛ ولى عبادتى كه انسان را به اوج قلهى انسانيت، كمال و قرب الهى مىرساند، تنها عبادتى است كه برخاسته از محبت به خداى متعال باشد. امام صادق(ع) در روايتى فرمودهاند: «بندگان خداى سه گروهاند، گروهى عبادتشان از روى ترس است، ايشان بردگانند و گروهى عبادتشان از روى طمع است، ايشان مزدورانند و گروهى عبادتشان از روى محبت است، ايشان آزادگاناند. اين گروه بهترين عبادت كنندگاناند». از نظر اسلام، ارزش اخلاقى عمل و عبادت و تأثير سازندهى آن، بستگى به آگاهى و آزادى دارد و دو عنصر ترس و طمع، دقيقا دو عامل تهديد كنندهى آزادى هستند. از اين ديدگاه تنها كسانى كه با انگيزهى محبت عبادت مىنمايند از عوامل تهديد كنندهى ترس و طمع به دور هستند و عبادتشان كامل است. اين روايت بسيار حكيمانه به خوبى بيان مىكند كه چگونه عبادت حقيقى ريشه در محبت خدا دارد و انگيزهى واقعى عبادت، محبت به خداى متعال است.
T}رابطهى عبادت و معرفت{T
همانگونه كه معرفت، زمينه محبت و عبادت آگاهانه را فراهم مىآورد، عبادت نيز متقابلاً زمينهساز حصول معرفتى عميقتر مىشود و انسان در يك سير متقابل صعودى ميان معرفت، محبت و عبادت و دوباره معرفت بيشتر، محبت فزونتر و عبادت خالصانهتر، به سمت كمال و سعادت به پيش مىرود. و على(ع) در روايتى فرموده است H}«ثمرة الدين قوة اليقين؛{H ميوه و ثمرهى دين دارى، نيرو يافتن معرفت و يقين است».
T}عوامل تحصيل محبت خداوند{T
از مطالب گذشته به خوبى آشكار شد كه عوامل اصلى تحصيل محبت خداوند، معرفت و عبادت است؛ زيرا در مراحل اوليه، محبت مستند به معرفت است و ريشه در شناخت محبوب دارد و در مراحل پيشرفتهتر، عبادت موجب معرفت و محبت بيشتر مىشود.
برنامههايى عملى براى تقويت محبت در دل توصيه شده است كه به صورت فهرست وار عبارتند از:
1. تلاوت قرآن با صوت زيبا و حزين و شرايط مخصوص.
2. تفكر و دوام ياد خدا.
3. توجه به نعمتهاى الهى از آن جهت كه آثار رحمت و محبت حق تعالى و مظاهر اويند.
4. مطالعه در زيبائىها و عجايب خلقت.
5. ارتباط روحى و معنوى با اهل بيت(ع) و اولياء و دوستداران خداوند.
6. شركت در مجالس ذكر و انس با اولياء الهى.
7. مطالعه كتب و اشعار اهل معرفت و عشق.
T}شرط و مانع{T
مهمترين مانع ظهور محبت خدا در دل انسان، حب دنيا است. حب خدا در يك تضاد واقعى با حب دنيا، ممكن نيست كه درون يك انسانى با هم جمع شود. هر انسانى يا اهل محبت دنيا است و يا اهل محبت خدا. بنابراين مهمترين شرط تحقق محبت در يك دل، اخراج حب دنيا از آن دل است. در اين زمينه مولاى متقيان و اميرمؤمنان فرموده است «اگر دوستدار خداوند هستيد پس لازم است كه محبت دنيا را از دل خويش برايند. چگونه مدعى محبت خداى سبحان است كسى كه قلبش مسكن حب دنيا است. همان گونه كه خورشيد با شب جمع نمىشود، حب خداوند نيز با حب دنيا جمع نمىشود.
کد سوال : 4767
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : آيا فراگيري كامپيوتر، زبان انگليسي و رياضيات مشروع است؟
پاسخ : تذكر چند نكته مىتواند روشنگر دامنهى بحث در دستيابى به پاسخ شفاف باشد:
1) ارزش علم از منظر اسلام: اسلام دينى است كه عموم مردم و مسلمانان را به علم دعوت مىكند و براى دست يابى به علم هم، زمان، مكان و جنسيّت خاصى را مطرح نمىكند.
الف. مقيد نبودن به مكان خاص: رسول گرامى اسلام مىفرمايد: H}«اطلبوا العلم و لو بالصّين، فان طلب العلم فريضة على كل مسلم؛{H دانش را فرا گيريد، گرچه در چين باشد، زيرا طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است»، V}(ميزان الحكمه، محمد محمدى رىشهرى، مترجم، حميدرضا مشايخى، قم، دارالحديث، 1377، ج 8، ص 3946).{V
رهبر معظم انقلاب اسلامى در اين باره مىفرمايد: «ما در را و راه را به روى خودمان نمىبنديم كه از امكانات جهان و تكنولوژى مهم استفاده نكنيم، علم و تكنولوژى متعلق به همهى بشريت است و هيچ كس نمىتواند آن را منحصر به خود بداند و منّت آن را بر سر كسى بگذارد. همه بشر در تكميل موجوديت امروز مدنيت بشرى با هم سهيم بوده و هستند... در شرق و غرب عالم هر جا علمى و تجربهاى باشد ما مىرويم تا آن را در خدمت خودمان در بياوريم، اين دستور اسلام است و با اين هيچ مخالفتى نيست»، V}(فرهنگ و تهاجم فرهنگى: برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى حضرت آيتالله خامنهاى مدظله العالى، تهران، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1373، چاپ دوّم، صص 29 ـ 30).{V
ب. مقيد نبودن به زمان خاص: امام صادق(ع) مىفرمايد: H}«طلب العلم فريضة فى كل حال؛{H فرا گرفتن دانش در هر حالى واجب است»، V}(ميزان الحكمه، ج 8، ص 3948).{V
ج. مقيد نبودن به جنسيّت خاص: پيامبر گرامى اسلام مىفرمايد: H}«طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة؛{H تحصيل علم و دانش بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است»، V}(همان، ج 8، ص 3946){V
2. رشد علم و صنعت در غرب: امروزه، غرب مهد علوم مختلف به ويژه مركز استقرار علوم و فنون جديد و پيشرفته است. و براى توسعه و بارورى آن همچنان در تكاپو و تلاش و سرمايهگذارى است، بطور كه هر روزه شاهد رشد پلّكانى آنان در حوزه علوم مختلف بوده و هستيم. و ما نيازمند به استفادهى بهينه از تجربيّات آنان مىباشيم.
3. نياز به ترجمه محصولات علمى و فرهنگى: با توجه به رشد و توسعهى غرب در زمينه علوم مختلف و نياز ما براى دستيابى به آنها و نيز تأكيد اسلام بر استفاده و فراگيرى علوم مختلف در هر زمان و مكان، گام اول، فراگيرى زبانى است كه اكثر علوم با آن زبان منتشر مىشوند. امروزه بسيارى از كتابها، مقالات علمى، هنرى، فنّى و... به زبانهاى فرانسه، چينى، ژاپنى، آلمانى، ايتاليايى، اسپانيولى و به ويژه به زبان انگليسى (بريتانيايى، آمريكايى، كانادايى، استراليايى و...)، منتشر مىشود، بنابراين براى كسب گنجينههاى دانش و تجربهى آنان بايد به زبانهاى علمى بيگانگان، مسلط شد و از طريق صنعت ترجمه به رشد و توسعهى جهان اسلام و ايران كمك كنيم.
رهبر فرزانهى انقلاب حضرت آيتالله خامنهاى در اين زمينه مىفرمايد: «من اعتقاد نداريم كه ما از ترجمه كه يك باب وسيعى در فرهنگ است، خودمان را محروم كنيم. چرا محروم كنيم؟ در نوشتههاى خارجى آثار خوبى هست كه مىتوانيد از آنها استفاده كنيد. هيچ ملّتى از ترجمه بىنياز نيست، به خصوص ما كه در بسيارى از اجزاى زندگى از جمله در عرصهى كار فرهنگى و دستاوردهاى فرهنگى و دستاوردهاى فرهنگى و محصولات فرهنگى حقيقتا خيلى عقب هستيم»، V}(فرهنگ و تهاجم فرهنگى، پيشين، ص 334).{V
البته سابقهى ترجمه در جهان اسلام و ايران، به قرن دوم هجرى باز مىگردد كه از قرن دوم به بعد، همراه با نهضت علمى در جهان اسام و ايران، ترجمهى متون يونانى، سريانى و... به عربى آغاز شد و علوم و معارف غيراسلامى به سرزمينهاى اسلامى راه يافت. البته جهان اسلام با بسط و گسترش آن علوم، تمدن اعجابانگيز اسلامى را پايهريزى كرد.
4. دشمنى غرب با اسلام و تهاجم فرهنگى: پويايى ذاتى اسلام و تحركات سياسى مسلمان در قرون اخير، موجب عكسالعملهاى متفاوتى از سوى غربىها شد حتى گاهى اقدام به كم رنگ كردن نقش دين در عرصه جامعه و سياست، كردند، و بدين سان، تبادل ديرينه فرهنگى، جاى خود را به تهاجم فرهنگى سپرد. تهاجم فرهنگى با تبادل فرهنگى تفاوتهاى اساسى دارد. رهبر بزرگوار انقلاب
حضرت آيتالله خامنهاى در اين باره مىفرمايد: «تبادل فرهنگى يك چيز لازمى است و هيچ ملتى از اينكه معارضى را در تمام زمينهها از ملتهاى ديگر بياموزد، بىنياز نيست و هميشهى تاريخ هم همين طور بوده است. ملّتها در رفت و آمدهايشان با يكديگر، آداب زندگى، خُلقيات، علم، نحوه لباس پوشيدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دين را از هم فرا گرفتهاند، كه اين مهمترين مبادله ملتها با هم بوده و از تبادل اقتصادى و كالا هم مهمتر است»، V}(همان، ص 19).{V
ايشان در جاى ديگر مىفرمايد: «در تبادل فرهنگى، هدف، بارور كردن و كامل كردن فرهنگ ملّى است ولى در تهاجم فرهنگى، هدف، ريشه كن كردن و از بين بردن فرهنگ ملى است. تبادل فرهنگى از طرف ماست ولى تهاجم فرهنگى از طرف دشمن انجام مىشود تا فرهنگ خودى را ريشه كن كند، تبادل فرهنگى هنگام قوت و توانايى يك ملت انجام مىگيرد، ولى تهاجم فرهنگى در روزگار ضعف يك ملت به وقوع مىپيوندد، V}(همان، صص 20 و 21).{V
5. مقابله به مثل: امروزه قدرتهاى استعمارى، بسيارى از برنامههاى خويش را نه از راه جنگ گرم بلكه با نبرد فرهنگى و بمباران روانى به پيش مىبرند. پر واضح است كه هجوم فرهنگى را با تفنگ نمىشود پاسخ داد. بلكه نبرد فرهنگى را با «مقابله به مثل» بايد پاسخ داد و اسلحهى اين ميدان هم، قلم، زبان و هنر همراه با استفاده از ابزارهاى تكنولوژيكى است. بنابراين ما بايد، متناسب با چگونگى خصومت دشمن برنامهريزى كنيم تا از اين طريق مقاومت مسلمانان را در برابر دشمنان بالا برده و براى مخاطبين خارجىمان، خوراك فكرى ـ فرهنگى مفيدى ارائه كنيم.
بر اين اساس، ما بايد روح علمى و علمگرايى و تكنولوژيكى را در همه سطوح در جامعه بوجود بياوريم زيرا اگر جامعهاى از معلومات و ابزارهاى تكنولوژيك برخوردار بوده و راههاى استفاده از آن را بداند مقاومت آن جامعه در مقابل دشمن در فرايند «مقابله به مثل» بيشتر و مؤثّرتر خواهد شد.
6. احكام تكليفى: حكم تكليفى، عبارت است از اعتبار الزامى و تخييرى كه از سوى مولا (خداوند توسط پيامبر(ص«، صادر مىگردد. حكم تكليفى به اقسام پنجگانهى وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه تقسيم مىشود، يعنى هر چيزى و هر عملى ممكن است واجب، حرام، مستحب، مكروه و يا مباح باشد. اصولاً هر چيزى كه مشمول چهار حكم اوّلى نشود، داخل در حوزه مباحات مىشود يعنى انجام يا ترك آن هيچ اشكالى نخواهد داشت. به نظر مىرسد، فراگيرى زبان انگليسى، رياضيات و استفاده صحيح از كامپيوتر و...، از اين قبيل باشد.
با توجه به موارد ياد شده، و اينكه دشمنان اسلام با استفاده از ابزارهاى پرجاذبه و مؤثر تكنولوژيكى آرايش فرهنگى بسيار خطرناكى را عليه اسلام، مسلمانان و جمهورى اسلامى، ترتيب دادند، مقابله با اين تهاجم بسيار خطرناك و ويرانگر، نيازمند هوشيارى و استفاده از ابزار و روشهاى مشابه دشمن و يا شيوههاى جايگزين آنهاست. از آنجا كه دفاع از اسلام مظلوم در برابر تهاجم سنگين دشمنان، واجب مىباشد و دفاع جانانه در مقابل ابزارهاى پيشرفته، قوى و سرعتى مهاجمان، با ابزارهاى ابتدايى و ارتباطات سنتى، امكانپذير نيست، بنابراين بعيد نيست كه بگوييم فراگيرى زبانهاى بيگانه و استفاده از كامپيوتر ماهواره، اينترنت و... براى پاسخگويى مناسب به آنان، و دفاع از دين به عنوان اينكه مقدّمهى واجب به شمار مىآيند، واجب باشد. علاوه اينكه، ابزارهاى فوق، كار استفاده محققين از منابع فراوان را با سرعت غيرقابل وصف، بسيار آسان كرده
است به طورى كه امروز بعضى از نرمافزارها وجود دارند كه حاوى بيش از پانصد جلد كتاب بوده و در خدمت اساتيد و محققين قرار دارند.
بنابراين، در حوزههاى علميه و بين مراجع معظم، نه تنها مخالفتى با اين مسايل نيست بلكه در سطح وسيعى قابل استفادهاند. هم اكنون بسيارى از روحانيون در سراسر كشور، با شيوهى استفاده از كامپيوتر، آگاهى دارند. در بخش آموزش و فراگيرى زبانهاى خارجى نيز، مؤسسههاى آموزشى فعّالى در حوزههاى علميه به ويژه در قم وجود دارد كه به كار آموزش زبان مشغول بوده و هزاران نفر را تحت پوشش خويش قرار مىدهند، بطورى كه امروزه بعضى از روحانيون به
عنوان اساتيد و مدرّسان موفق زبان انگليسى، فرانسوى و... به شمار مىآيند و عدهاى هم به كار ترجمه مشغول مىباشند. بسيارى از طلبهها نيز پس از فراگيرى زبان خارجى به كشورهاى مربوطه سفر كرده و به تبليغات دينى مشغول مىباشند. بنابراين، امروزه هيچ مخالفتى با اصل استفاده درست از ابزارهاى تكنولوژيكى وجود ندارد بله، اگر مخالفتى باشد، به نحوهى استفاده از اين ابزارها بر مىگردد. بديهى است اگر از اين شمشير برنده (ابزارهاى پيشرفته ارتباطاتى و اطلاعرسانى)، استفادهى درستى نشود، ممكن است خسارتهاى جبرانناپذيرى در جامعه و در بين جوانان، به وجود بياورد، كه در اين صورت، همان چيز مباح و يا واجب (از باب مقدمه واجب) امكان دارد در دايرهى كالاها و كارهاى ممنوع و نامشروع واقع شده و حرام به شمار آيد.
در پايان، تأكيد مىشود كه اگر ما بتوانيم با انتخاب بهترين شيوهها و بليغترين زبانها و سريعترين و پيشرفتهترين ابزارها، غبار غربت و انزوا را از چهره مفاهيم عميق اسلامى و حقايق درخشان آن بزداييم، چرا اين كار را نكنيم؟
کد سوال : 4768
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مي توانيم جزء «رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكرالله» باشيم و ظرفيت آن را پيدا كنيم؟
پاسخ : سؤال شما گرچه به ظاهر دو سؤال است ولى در يك راستا مىباشد. ابتدا به عنوان مقدمهاى بسيار كوتاه بايد معناى ذكرى كه در آيه شريفه آمده تبيين گردد و سپس به راهكارهاى ظرفيتسازى در جهت وصول به چنين ذكرى پرداخته شود، جناب علامه طباطبائى(ره) در تفسير الميزان مىفرمايند: «مقابلهاى كه بين ذكر الله از يك سو و اقامه الصلاة (به پاداشتن نماز) و ايتاء الزكاة (پرداختن زكات) از سوى ديگر مىباشد، مراد از ذكر الله را در آيه شريفه روشن مىسازد كه ذكر الله يعنى ذكر قلبى مستمر كه در برابر نسيان و غفلت مىباشد بر خلاف صلات و زكات كه دو موقت هستند، V}(تفسير الميزان، ج 15، ص 127 و 128، ذيل آيه 37 سوره نور).{V
اين ذكر قلبى مستمر شبيه حزن قلبى مستمر انسان مصيبت زدهاى است كه هرگز حزن قلبى از دلش بيرون نمىرود. حداقل براى چند صباحى كه اين حزن قلب او را پرساخته است در تمامى حالات محزون است. با حزن مىگويد، با حزن مىشنود، با حزن مىخورد، با حزن مىخوابد، حتى اگر در جايى لازم باشد از خود خندهاى بروز دهد باز هم با حزن مىخندد. ذكر الله در آيه شريفه مربوط به آن انسان ذاكرى است كه در تمام حالات و آنات با ذكر خدا عجين گشته است حتى يك لحظه نسيان و غفلت ندارد. تنها و تنها اين ذكر است كه نه تجارتى ذاكر آن را به بيهودگى و غفلت از ياد خدا
مىكشاند و نه اموال و نه اولاد و نه... و تنها اين ذكر است كه ثمره آن وصول به مقام طمأنينه قلبى است: «الذين امنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله اَلا بذكر الله تطمئن القلوب»، V}(الرعد، آيه 28).{V و تنها صاحب چنين ذكرى است كه مخاطب به اين خطاب مىگردد: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضيه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى»V}(الفجر، 30ـ27){V
و تنها اين ذكر است كه: «الذكر لذة المحبين» V}(ميزانالحكمه، ج 3، ص 406){V يعنى ذكر لذت مهرپيشگان و عشقبازان است. امّا چنين درّ گرانى وقتى فراچنگ انسان مىافتد كه با پاى مجاهدت به عشق رسيدن به كعبه ذكر از خراشهاى خار مغيلان بگذرد زيرا:
P}در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم{E} سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور{P
V}حافظ{V
البته نوشتار بسيار كوتاه ما و شما بيش از اين مجال نمىدهد كه دست به نقد روزنهاى به اميد چشماندازى دراز و چشمنواز گشوده شود تا شما با نيم نگاهى حظّى ابتدايى ببريد. راهكارهاى ظرفيتسازى و درون گسترى به گستره ذكر در آن نمىگنجد ولى نبايد غافل بود كه وصول به اهداف بلند پلهبندى شده است و ما چند پله را بيشتر يادآور نمىشويم كه بيش از آن در لفافه نوشتارى نمىپيچد:
1ـ التزام شديد به انجام واجب و ترك حرام، باب ورود به ذكرالله است زيرا مراقبت و التزام شديد به انجام واجب و ترك حرام نقش تكوينى عجيبى در ايجاد حالِ ذكر و زدودن غفلت دارد، به شرط اينكه اوّلاً از سر جدّ با اين راهكار برخورد شود و ثانيا استمرار و مداومت داشته باشد و اگر يكى از اين دو شرط مختل شود چندان اثرى نمىبخشد.
2ـ پرهيز از مجالست با غافلان به ويژه اهل معصيت، اثر همنشينى بر كمتر كس پوشيده مىباشد به همان اندازه كه با اهل غفلت مجالست شود از ذكر الله قلبى پرت شدگى حاصل آيد. انسان نبايد به خود مغرور باشد و بگويد من كسى نيستم كه با همنشينى اين و آن اثر بپذيرم! قطعا بدانيد كه اگر با ديگ بنشينيد سياه مىشويد.
3ـ با كسانى انس بگيريد كه نگاه به آنان، گفتگوى با آنان و آميختگى با آنان شما را به ياد خدا اندازد.
اگر برايتان ميسر است در اين باب ترتيب زير را به طور دقيق انجام دهيد:
الف. همراهى با استاد اخلاقى كه واجد شرايط باشد.
ب. همراهى با دوستان راستين كه از عقل، تعبّد و تقوى بهرهمند باشند.
ج. مراقبه و محاسبه.
د. مطالعه مستمر كتب اخلاقى و شرح حال بزرگان مثل:
1- چهل حديث، امام خمينى(ره).
2- خودشناسى براى خودسازى، استاد محمدتقى مصباح.
3- بر درگاه دوست، استاد محمدتقى مصباح.
4- عبادت عاشقانه، استاد كريم محمود حقيقى.
5- گلشن ابرار، جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم ناگفته نماند؛ وقتى اين راهكارها مؤثرند كه هم عمل شوند و هم مستمر انجام گيرند. در اخذ نتيجه عجله نكنيد بلكه در دقيق عمل كردن همت گماريد.
کد سوال : 4769
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : براي كسي كه در رشته «(علوم حديث» تحصيل مي كند ،تبليغ در داخل كشور بهتر است يا خارج از كشور؟
پاسخ : - همانطور كه مىدانيد، موضوع «تبليغ از دين» از موضوعات بسيار مهمى است كه همهى آشنايان به دين به ويژه عالمان دينى، بايد نسبت به آن حساسيت به خرج دهند، يعنى هر عالم مسلمانى بايد اين احساس در او پيدا بشود كه به نوبهى خود، حامل پيام اسلام است، زيرا عالمان دينى، وارثان انبياء و اولياء الهى در تبليغ رسالتهاى الهى هستند.
«تبليغ» يعنى چه؟ «تبليغ» و «ابلاغ» يعنى رساندن يك فكر و يا يك پيام از كسى به شخص ديگر. كلمهى «پيامبر» و «پيغامبر» در فارسى نيز، ترجمهى كلمهى «رسول» است كه به معنى مبلّغ رسالت مىباشد. در قرآن كريم هم، آياتى داريم كه از پيامبران(ع) به عنوان مبلغان رسالتهاى الهى ياد كرده است، به عنوان مثال:
1. «الذين يبلّغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احد الا الله»، V}(احزاب / 39).{V
2. «يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربى و نصحت لكم و لكن لا تحبّون النّاصحين»، V}(اعراف / 79).{V
3. «ما على الرّسول الاّ البلاغ»، V}(مائده / 99).{V
انبيا عظام و اولياء خدا(ع)، در مسير ابلاغ دستورات خداوند، همهى زحمتها را بر خويش هموار كردند تا عمود خيمهى دين و بندگى خدا در زمين را بر پا نگهدارند.
T}توصيف روش تبليغى پيامبر(ص)، از زبان على(ع):{T
از سيره تبليغى پيامبر(ص) چنين استفاده مىشود كه زمان و مكان خاصى، براى تبليغ از دين، وجود ندارد، بلكه هر زمان و هر مكانى كه دلهاى آماده و تشنه پيدا مىشد، پيامبر اسلام(ص) خودشان و يا گروههاى تبليغى را به آن سرزمينها اعزام مىكردند، و در اين راه، خطرات و مشكلات زيادى را به جان خريد، سيزده سال تبليغ مخفيانه و علنى پيامبر(ص) در مكّه و سفر به طائف، از اين جمله است. و حضرت پيامبر، براى ابلاغ دستورات خداوند و ارشاد مردم لحظهاى آرام و قرار نداشت و همچون طبيب حاذق به دنبال درمان دردهاى جامعه بوده است.
على(ع)، پيامبر(ص) را چنين توصيف مىكند: H}«طبيبٌ دوّار بطبّه قد احكم مراهمه و احمى مواسمه، يضع ذلك حيث الحاجة اليه، من قلوب عمى، و آذان صمّ، و السنة بكم، متتبع يدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحيرة؛{H او طبيبى است سيّار كه با طبّ خويش همواره به گردش مىپردازد، مرهم هايش را به خوبى آماده ساخته، حتى براى مواقع اضطرار و داغ كردن محلّ زخمها، ابزارش را گداخته است تا در آنجا كه مورد نياز است، قرار دهد، براى قلبهاى نابينا، گوشها كرّ و و زبانهاى كنگ؛ با داروى خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است!»، V}(نهجالبلاغه، خطبهى 108،
ترجمهى آيتالله مكارم، ج 2، ص 48).{V
T}سيره علماى دين؛{T
علماى دين كه پرچمداران و متوليان دين در دورهى غيبت امام زمان(عج)، به حساب مىآيند، به عنوان وارثان انبياء عظام، و ائمه هدى(ع) در طول اعصار گذشته، رنج تبليغ را بر خويش هموار كرده و پيام حق و فضيلت را به شهرها و كشورهاى دور دست رساندند و امروز آثار و بركات آن سفرهاى پر رنج تبليغى، بر پيشانى ميادين فرهنگى، تجلّى دارد.
در طى قرون گذشته، علماى بزرگ با تأسى به اسوهى بزرگ (پيامبر(ص« و ائمه هدى(ع) همچون پزشكان بدون مرز، مرزهاى خودخواهى و تنپرورى را در نورديده و داروهاى شفابخش دين را در داخل و خارج مرزها به بيماران فكرى و عقيدتى در دورترين نقاط جهان رسانده و چتر اسلام را در آن مناطق گسترش دادند و تاريخ گذشته، پر است از داستان زندگى پرندگان مهاجر در عرصهى فقه و جهاد و هجرت. اينان با هجرت فيزيكى خود، مردم آن ديار را از باتلاق گناه هجرت داده و به درياى بندگى خداوند، ارشاد و هدايت كردند.
البته اين حركت تبليغى، با برنامهريزى دقيق و با انتخاب علماى برجسته و متعهّد و آشنا به زبان آن مناطق، و توسّط مراجع بزرگ آن عصر، هدايت و حمايت مىشد و نظارت و كنترل آنان را در پى داشت.
اينك به چند نمونه از اين مسافرتهاى تبليغى، اشاره مىكنيم:
1. سلاّر از علماى بزرگ، براى تبليغ و مواعظ دينى، از سوى سيد مرتضى(ره) به «حلب» رفت.
2. ابن شهر آشوب، از سرزمين خود، طبرستان، براى تبليغ به شام و عراق مهاجرت كرد و در ضمن سياحت، به وعظ و ارشاد مردم شهرهاى شام و بغداد پرداخت.
3. علامه حلى(ره) در قرن هفتم، براى آشنايى با مسلمانان ايران و ارشاد آنان، راهى ايران شد و به بسيارى از شهرهاى ايران سفر كرد و در محافل علمى حضور يافت و به بركت وجود او و شاگردانش، جمع بسيارى از ايرانيان هدايت شدند.
4. فاضل هندى، به منظور مطالعه، سياحت و تبليغ، عازم هند گرديد و با علماى آن ديار به مباحثه پرداخت و به همين جهت به «فاضل هندى» معروف شد.
5. در قرن دهم، شيخ احمد قمى، از علماى قم، با گروهى از علما و تجّار به جنوب شرقى آسيا رفت، وى كه از هوش و زكاوت بالايى برخوردار بود و به چند زبان تسلّط داشت، در تايلند، فعاليت تجارى و فرهنگى خويش را شروع كرد و در طى يك دهه تلاش، گروه متشكّلى را براى تبليغ اسلام به وجود آورد. توسّط ايشان، گروه بسيارى از مردم تايلند، مسلمان شدند؛ از اين روى، مذهب اهل بيت(ع)، خط عربى و زبان فارسى در سرزمين تايلند گسترش يافت.
همانطور كه ملاحظه مىشود، سيرهى مستمرّهى علماى گذشته(رحمهمالله)؛ اين بود كه پس از تحصيل و پر كردن انبان خويش از علم، در دار العلم، سكونت نمىگزيدند، بلكه بار سفر مىبستند و براى ارشاد مردم به اقصى نقاط عالم، سفر مىكردند. علماى سدهى اخير نيز با سفر به قم و نجف اشرف و تحصيل علم در آن مكانهاى مقدّس، به شهرهاى خويش و يا شهرها و كشورهاى ديگر رفته، تا به ترويج دين بپردازند. و اخيرا در حوزههاى بزرگ از جمله حوزهى علميه قم، طلاب تحصيل كرده را در قالب «طرح هجرت» به شهرها و روستاهاى دور دست فرستاده، در كوتاه مدت و دراز مدت، مقيم آن مناطق مىشوند، تا به نيازمنديهاى عقيدتى و دينى مردم پاسخ بدهند.
به هر حال، امروزه، ميدان تبليغات دينى، همانند ميدان جنگ است كه سلاحهاى خاصّى را مىطلبد، در عرصهى تبليغ نيز، يك مبلّغ بايد از ويژگىهاى زير برخوردار باشد:
1. تخصّص علمى؛ يك عالم دينى و يا يك دانشجوى دانشكدهى علم حديث، براى كسب توفيق درامر تبليغ بايد يك دوره تفسير قرآن را ديده باشد، بر احكام فقهى (نه در حد اجتهاد) و بيان دستورات فقهى مسلط و مسلح باشد و همچنين اطلاعات اجمالى بر منابع حديثى شيعه و اهل تسنّن داشته باشد.
2. تسلّط بر زبانهاى خارجى؛ امروزه، يك مبلغ مذهبى بايد بر يكى از زبانهاى زندهى دنيا از جمله: فرانسه، عربى، آلمانى، چينى، ايتاليايى و به ويژه انگليسى، مسلط باشد تا بتواند هنگام مواجهه با مخاطبان گوناگون از كشورهاى مختلف، در امر تبليغ در داخل و خارج موفّق باشد و هم عند اللّزوم، از منابع علمى و خبرى بيگانگان استفاده ببرد و احيانا واكسنهاى مناسب را براى بيمارىهاى جديد، مهيّا كند. البته، استفاده از زبانهاى خارجى در امر تبليغ، در كنار سمينارهاى علمى و مذهبى داخلى و ميهمانهاى خارجى (اعم از علمى، مذهبى و توريستى)، كاربرد وسيعى دارد.
3. آشنايى با رايانه؛ با توجه به تغييرات سريع در عرصهى ارتباطات، بر همهى مسلمانان فهيم و به ويژه افراد متخصص و مبلغ لازم است با فراگيرى اين فنآورى و با استفاده از «رايانه» و «اينترنت»، احكام و قوانين فطرى اسلام را به سرعت و در سطح وسيع، در عرصهى جهانى عرضه كنند، اصولاً فنآورىهاى جديد، از جمله رايانه و اينترنت، مىتواند كاربرد وسيعى در نشر علوم اسلامى داشته باشد، كه امروزه از اين ابزارها براى حفظ و ارتقاء كمّى و كيفى علوم اسلامى، قرآنى، فقهى، كلامى، حديثى و... .
در حوزههاى علميه و در سطح بسيار وسيعى، استفاده مىشود، بنابراين، نه تنها، استفاده از فنآورىهاى اينگونه ممنوع نيست بلكه در سطح وسيعى از آنها استفاده مىشود و در امر فراگيرى آنها هم، تحرك چشمگيرى به عمل مىآيد.
به هر حال با فنآورى جديد، شايد بتوان بدون تحمّل مشكلاتِ مهاجرت (كه امروزه بسيار بيشتر از گذشته است) همان كارى را انجام داد كه علماى گذشته آن اهداف را تعقيب مىكردند.
4. تقوى و تعهّد؛ تقوى، بزرگترين سرمايهاى است كه مىتوان با خرج كردن آن، بازارهاى معنوى (دلهاى آماده) وسيعى را با عرضهى كالاى دين، تسخير كرد.
5. حمايت دولت؛ اگر تا ديروز، مروزهاى جغرافيايى، خيلى مانع بزرگى به حساب نمىآيد امروزه، عبور از اين مرزها، مخصوصا براى تبليغ فرامين الهى (آن هم در جهان تحت حكومت سكولاريسم)، بسيار حساس و مشكل شده است، لذا، حمايت و هدايت دولت را مىطلبد، و در اين راستا، سازمانهاى فرهنگى از قبيل، سازمان تبليغات اسلامى و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى، با توجه به اولويتهاى داخلى و خارجى، در امر تبليغ، فعاليت مىكنند، گرچه تبليغ در ميدانهاى داخلى به هنگام نياز از اولويت برخوردار است امّا گاهى نبايد از ميادين تبليغى خارج از كشور هم غافل بود.
برادر عزيزم، جناب آقاى طالب، امروز اسلام با توجه به كارآمدى آن و توان تشكيل حكومت اسلامى در اين كشور، بيش از دوران گذشته، مورد هجوم بيگانگان است، بنابراين، تحمّل و از خودگذشتگى بيشتر از گذشته را از من و شما مىطلبد، بنابراين بايد بار علمى و تقوايى خويش را محكم بسته و هر چه بيشتر خودمان را آماده نبرد عقيدتى در ميدانهاى فرهنگى و فكرى بكنيم. اين گوى (تعهد و تخصص و از خود گذشتگى) و اين ميدان (مجاهدت و تبليغ و ترويج دين).
اميدوارم، خداوند حكيم ما و شما را به عنوان سرباز فداكار، مهاجر و مجاهد حضرت ولى عصر(عج) در عرصهى تبليغ و عرضهى دين بپذيرد.
منابع:
- حماسهى حسينى، مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات صدرا، 1374، چاپ 23، ج 1،
-گذشته، حال و آينده حوزه در نگاه رهبرى، جمعى از نويسندگان مجله حوزه، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى،1376، چاپ اول.
کد سوال : 4777
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : شرايط نامزد بودن در دوره دانشجويي چيست ؟
پاسخ : نامزدى در اسلام براى همه افراد يك شرط خاص دارد و در اين جهت فرقى بين دانشجو و غير آن نيست و آن اين كه زن و مرد در صورتى مىتوانند با هم ارتباط برقرار كنند كه شرعا صيغه عقد ازدواج (دائم يا موقت) بين آنها جارى شده باشد.
بنابراين وقتى پسر و دختر جوانى يكديگر را براى زناشويى و زندگى مشترك انتخاب مىكنند، بعد از مراسم عرفى خواستگارى اگر بخواهند با هم محرم باشند و بتوانند رفت و آمد داشته باشند، حتما بايد صيغه عقد ازدواج بين آنها جارى بشود؛ وگرنه مثل دو فرد بيگانه هستند و نمىتوانند با هم ارتباط داشته باشند.
نگاه كردن آنها به يكديگر نيز اگر از روى لذت و شهوت باشد حرام است و بدون لذت و شهوت هم فقط مرد مىتواند به دستها و صورت زن نگاه كند و زن هم تنها مىتواند به جاهايى كه عرفا مردها نمىپوشانند (مثل سر و صورت و دستها) نگاه كند. بنابراين شرط مهم در دوران نامزدى از نظر اسلام همين است و شرايط يا راهى ديگر براى ارتباط وجود ندارد و به صِرف خواستگارى و قول و قرار عرفى، زن و مرد به يكديگر حلال نمىشوند.
کد سوال : 4778
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : دخترى 20 سالهام كه در خانه بداخلاق در بيرون منزوى و گوشهگير مىباشم. چگونه اخلاق خود را تغيير بدهم؟
پاسخ : از نوشتههاى شما برمىآيد، كه چند مشكل براي شما ايجاد شده است كه اهم آنها عبارت است از:
1- خودناباورى و عدم اعتماد به خويشتن،
2- كج خلقى با اطرافيان،
3- مشكلات خانوادگى.
درباره مطلب اول، به نظر مىرسد بنا به دلايل مختلف تربيتى و محيط، شما به ميزان زيادى خود را دست كم گرفتهايد و نتوانستهايد اعتماد به نفس لازم را به دست بياوريد. از همينرو با ناباورى با قبولى در دانشگاه مواجه مىشويد و يا اين كه خود را براى حل مشكلات ناتوان مىبينيد و بالاخره گوشهگيرى و كجخلقى پيشه مىكنيد. حال بايد ديد ريشه اين نوع نگرش كجاست؟ در خانواده است؟ در محيط است؟ و يا... . البته بسيارى از اين عوامل دخيل بوده و هستند؛ ولى يك عامل اساسى و مهم وجود دارد - كه هم در دسترس مىباشد و هم قابل تغيير است - و آن قضاوت شما نسبت به خود است. آرى شما آن گونه زندگى مىكنيد كه فكر مىكنيد.
P}اى برادر تو همه انديشهاى{E}مابقى خود استخوان و ريشهاى{P
به گفته يكى از دانشمندان: «تو روحيه خود و تفكر خود را تغيير بده، دنياى اطراف تو تغيير خواهد كرد». بنابراين؛
اولاً، از اين به بعد يك الگوى شخصيتى مناسب براى خود تصور كنيد؛ شخصى كه شاداب است و از مشكلات نمىهراسد، به خود اعتماد دارد، بدخلقى نمىكند و دائماً اين شخص و اوصاف او را در ذهن خود مرور كنيد.
دوم اين كه هنگام آرامش بدن - به ويژه به هنگام خوابيدن - اين جملات را تكرار كنيد: من قادر هستم خود را آن گونه كه بايد باشم، بسازم. من مىخواهم فردى شاداب و با روحيه باشم. من چيزى از ديگران كم ندارم، مىخواهم برخورد خوبى با مادر و اطرافيان داشته باشم.
سوم اين كه ارتباط خود را هر چه بيشتر با خداوند محكم كنيد و سعى نماييد با شناخت او، همه عشقتان را به او نثار كنيد. اگر بتوانيد شبها اندكى قبل از اذان، بيدار شويد و نمازى بگزاريد، و سحر را بيدار باشيد، بسيار نقش مؤثرى در تقويت روح و شادابى آن دارد. چهارم اين كه كتابهاى اخلاقى و عرفانى را دائماً در دسترس داشته باشيد و هر از گاهى آنها را مطالعه كنيد؛ مانند: معراج السعاده، مثنوى معنوى، اربعين امام خمينى، اشعار عطار، حافظ، سعدى و... .
کد سوال : 4783
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه تحريم شراب و نوشابه هاي الكلي، چيست ؟
پاسخ : نوشيدن شراب اگر چه يك قطره و براى چشيدن باشد حرام است.
در جواب اين سؤال چند نكته را مىتوان مورد بررسى قرار داد: خوردن شراب به صريح قرآن و ضرورت دين مبين اسلام، ممنوع و حرام است.
فلسفه تحريم شراب و نوشابههاى الكلى، صرفا زيانهاى جسمى آن نيست. عمده مسأله در بروز حالت مستى و خروج از اعتدال است. بسيارى از جنايتها، تصادف ها و... در اثر مستى روى مىدهد. اگر كسى اندكى انصاف داشته باشد و تنها به عوارض ظاهرى مىگسارى در جوامع مختلف بپردازد، حكمت بالغه اين حكم الهى را از صميم دل تأييد خواهد كرد. به ويژه در زمان حاضر چرا كه در اين زمان به جهت زندگى ماشينى و سرعت برقرارى عقل و اعتدال ضرورت بيشترى دارد، چنان كه امروزه در بسيارى از كشورها براى صاحبان مشاغل حساس مىگسارى ممنوع است.
کد سوال : 4786
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا اهل کتاب در اسلام از زيارت خانه کعبه منع شده اند؟
پاسخ : يكى از احكام اسلام، ممنوعيت ورود مشركين و كفار (يهود و مسيحى و..). به مسجد مخصوصا مسجدالحرام است. آنچه ادله اين ممنوعيت بوده و مىتواند به نوعى فلسفه و حكمت اين حرمت را معرفى كند به اين شرح مىباشد:
1- در سوره شريفه توبه آيه 28 آمده: A}يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامعهم هذا و ان خفتم عيلة فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء ان الله عليم حكيم{A ؛ M}كسانى كه ايمان آوردهاند توجه داشته باشند كه مشركان، افرادى پليد و شروراند و از اين جهت حق ندارند از اين سال به بعد، نزديك مسجد الحرام شوند و چنانچه از بازتابهاى منفى اين حكم بر اوضاع مالى و اقتصادىتان مىترسيد، بدانيد كه جاى نگرانى نيست، چون اين خداست كه هر وقت اراده كند مىتواند آن قدر از سرچشمه فضل و رحمتش بر شما مرحمت كند تا جايى كه شما را كاملاً بىنياز كند{M.
جاى ترديد نيست كه اين حكم و وعده از طرف خدايى است كه به هر چيز آگاه است و دستورات او همگى بر مبناى حكمت بوده و در برگيرنده مصلحتها و دفع مفسدههاست.
طبق اين آيه: اولاً، يكى از جنبههاى اين ممنوعيت آن است كه مشرك، موجودى پليد و شر است و باطنى شيطانصفت دارد. كيست كه امروزه نيز شيطنتهاى مشركين و كفار را نبيند؟ نقشههاى جنگى، فريبهاى سياسى، ضررهاى اقتصادى، استثمار معادن و توانمندىها، استعمار دينى و تهاجم فرهنگى، فقط چند قلم از آثار اين آلودگى باطنى است (همچنان كه در بند 2، شواهد پليدى جسمانى اينان ذكر خواهد شد).
انسان مشرك و كافر، بنيان اعتقادى سالمى ندارد و «از كوزه همان تراود كه در اوست». با اين وجود چرا اسلام بخواهد پاى شيطان استعمار را به مقدسترين مكانها باز كند؟ تا هم با دست خود حرمت اين مكانها را بشكند و هم اين موجودات، حتى در اين مكانها نيز به توطئه و شيطنت بپردازند؟
پس، حكم ممنوعيت ورود اين افراد به مساجد، مخصوصا مسجدالحرام، هم تنبيه است براى مشركين و نوعى سبك كردن و سرزنش است از طرف خدا براى اينها و هم نشانه زنده و هميشگى است براى مسلمين كه از ياد نبرند كه دشمن كيست و دشمن چيست؟ و اين كه دشمن چوان عقربى است كه حتى اگر به ظاهر آرام باشد باز هم نيش عقرباش را خواهد داشت چون مقتضاى طبيعت كفر و شرك و پليدى اين است.
ثانيا، به استناد آخرين جمله آيه مزبور، «ان الله عليم حكيم» يعنى؛ اين حكم ممنوعيت ورود، برخاسته از علم و صفت حكمت خداست. يعنى، حكيم كسى است كه احكامش همگى محكم بوده و مستند به مصلحتها و دفع ضرر است، پس خدا هم «حكيم» بوده و دستور تحريم ورود مشكر و كافر به مساجد (به ويژه مسجدالحرام) مقارن با مصلحت است.
2- ورود مشركين و كفار به مساجد، موجب بر هم زدن «پاكى و طهارت» اين اماكن مقدسه است. همچنان كه مىدانيد، چنانچه چيزى نجس باشد موجب نجاست ساير چيزهايى كه با او تماس و سرايت داشته، مىشود و از طرفى، اكثر مشركين و كفار نسبت به نجاساتى مثل: بول، خون، شراب، گوشت خوك و ارتباط نزديك با سگ، توجه شايانى نمىكنند، خيلى راحت با حيوانات نجس زندگى مىكنند، لذا از لحاظ نجس بودن، قابل اعتماد نمىباشند واگر اسلام ورود آنها را به مساجد اجازه مىداد در واقع نوعى ايجاد مشقت براى مسلمانها نيز بود چون پاك بودن محل عبادت، شرط هر كار عبادى است و ورود اين افراد (مشركين و كفار) موجب سرايت نجاست از رطوبت بدن آنها به مكان عبادت و يا حتى لباس نمازگزاران و زمين مسجد مىشود.
3- شرك و كفر، همگى ناشى از عدم تعادلات روحى و فكرى است. اگر انسان از بنيانهاى فكرى استوارى برخوردار باشد هيچگاه از صراط مستقيم و راه نورانى وحى و عبوديت فاصله نمىگيرد. حتى آن گاه كه دچار ترديد مىشود در شكاش درجا نمىزند و با استمداد از نيروهاى فكرى و معنوى، خود را از سرگردانى بيرون مىكشد. اما اگر اين فاصله را با تفكر پر نكند، لحظه به لحظه اين فاصله به عدم تناسب و بىربطى كشيده مىشود تا آنجا كه با فكر و شرك به قطع رابطه خود با خدا و معنويات مىپردازد. حال خود قضاوت كنيد كه: چه تناسبى است ميان «طبيعت و روحِ آلوده به شرك و كفر» با «اماكن مقدس و مساجد»؟
پس، حكم به ممنوعيت ورود مشرك و كافر به مسجدالحرام در واقع، پيامد قطع رابطه او با صاحب مسجد و حرم است يعنى وقتى كافر، پيوند خود با خدا و خدايىها را قطع كرد ديگر چه بهانه و تناسبى براى ارتباط خود با خدا گذاشته؟ و ديگر چه توقع كه همچنان بتواند به خانه خدا و اماكن منسوب به خدايىها رفت و آمد كند؟ اينجاست كه مىگوييم: هر عملى يك عكسالعملى دارد و عكسالعمل پشت كردن به خدا و معنويت، همان دور شدن از اماكن و محافل منسوب به خدا و اولياء خداست! (دقت شود).
P}چرخ با اين اختران، نغز و خوش و زيباستى {E}صورتى در زير دارد، آنچه در بالاستى{P
P}صورت زيرين اگر با نردبان معرفت {E}بر رود بالا همى با اصل خود يكتاستى{P
P}اين سخن را در نيابد هيچ فهم ظاهرى {E}گر ابونصرستى و گر بوعلى سيناستى{P
4- علت و حكمت آخرى كه نه تنها موجب ممنوعيت ورود مشرك به مسجدالحرام و ساير مساجد است بلكه از ورود ساير مسلمانها نيز جلوگيرى مىكند، اين است كه: ورود و توقف شخص «جنب» به مسجد، جايز نيست. حتى مسلمان جنب نيز نمىتواند در مسجد مكث و توقف نمايد و از طرفى، معمولاً همه كفار به لحاظ بهرهمندى از ويژگىهاى جسمى يك انسان، دچار جنابت مىشوند و غسلى هم انجام نمىدهند پس همانند ساير مسلمين نيز حق رفتن به مسجدالحرام ندارند و بديهى است كه كافر در صورتى مىتواند از جنابت خارج شود كه غسل جنابت كند و واضح است كه شرط اين غسل نيز قصد قربة الى الله است كه بدون ايمان و تعهد اعتقادى و عملى به اسلام، تحقق نمىيابد.
5- در اسلام نه تنها انسانها ارزش دارند، بلكه زمانها و زمينها نيز داراى ارزش و اهميتاند. چون اهميت دارند، «قداست و عظمت» داشته و بايد «تقديس و تعظيم» شوند. از جمله اين زمينها و مكانها «مسجد» است (مخصوصا مسجدالحرام) و در قرآن كريم نسبت به لزوم حفظ عظمت شعائر الهى يعنى آنچه منسوب به خداست تأكيد شود. اما ورود كافر به مسجد نه تنها همراه با حفظ عظمت و قداست مساجد نيست بلكه توأم با هتك حرمت مسجد است. شما اين صحنه را تصور كنيد: يك گروه جهانگرد با دوربين و وسائل عكاسى و همراه با دوستان و همسرانشان هر ساله و هر روز به مسجدالحرام بيايند و از در و ديوارهاى مساجد و مسجد مقدس كعبه مقدسه (مسجدالحرام) عكسبردارى كنند مردم را تماشا كنند، مردم و زواياى مختلف مسجد را نشان يكديگر مىدهند و از سويى، حدود يك ميليون مسلمان به مسجدالحرام آمدهاند تا عبادت كنند اما اين گروه جهانگرد و كافر نه تنها عبادت نمىكنند بلكه با اعمال سبك و غيرمتناسبشان، عملاً عظمت اين مكان و زمان عبادت را مخدوش مىكنند.
کد سوال : 4787
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : علت بي توجهي مردم نسبت به نماز ظهر، در مقايسه با ساير نمازها چيست؟
پاسخ : در ميان نمازهاى مستحب و واجبى كه خوانده مىشود، نماز ظهر و عصر، يعنى نمازى كه در ميانه روز خوانده مىشود از اهميت ويژهاى برخوردار است؛ زيرا در آيات قرآن كريم و همچنين روايات اسلامى مورد تأكيد خاصى قرار گرفته است. در قرآن كريم مىخوانيم A}حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى و قوموا للّه قانتين{A ؛ M}در انجام همهى نمازها و (به خصوص) نماز وسطى (ظهر) كوشا باشيد و از روى خضوع و اطاعت براى خدا به پا خيزيد.{M
اقوال در اينكه نماز وسطى كدام نماز است مختلف است؛ ولى در اغلب تفاسير شيعه آمده است كه مطابق روايات اهل بيت(ع) مراد نماز ظهر است. مرحوم لاهيجى در تفسير شريفش آورده است كه مراد از نماز وسطى، نماز ظهر است و اين مطلب در روايات بسيارى از اهل بيت(ع) مكرر وارد شده است. به طور مثال در كتاب كافى از امام صادق(ع) نقل شده است كه ايشان فرمود: نماز وسطى همان نماز ظهر است. نماز ظهر اولين نمازى است كه پيامبر(ص) آن را خوانده است. آنچه گفته شد دال بر اهميت نماز ظهر است؛ ولى در عين حال زمان اداء اين فريضه به گونهاى است كه بسيارى از مردم در آن زمان مشغول كار و معامله و پرداختن به امور معيشتى هستند و يا خسته و گرسنهاند و كمتر از اين نماز در ابتداى وقت خود استقبال مىنمايند. در بسيارى از تفاسير و از جمله در تفسير الميزان آمده است كه حتى در زمان رسول خدا(ص) صف نماز ظهر گاهى به يك صف كاهش مىيافت و هنگام ظهر مسجد پيامبر(ص) خلوتتر از ساير اوقات بوده است. البته اكنون هم اين وضعيت در بسيارى از مساجد زمان ما ادامه دارد و متأسفانه قدر و اهميت نماز ظهر در ابتداى وقت اداى آن براى اغلب مردم مجهول است.
کد سوال : 4788
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : به دليل فاصله سني با والدين و عدم درك من، تمايل به استقلال دارم، راهنمايي شما چيست؟
پاسخ : يكى از مشكلاتى كه در سؤال خود به آن اشاره كردهايد، مسائل اختلافى بين شما و والدينتان است. در اين رابطه، توجه شما را به چند نكته جلب مىكنيم:
1. نوشتهايد: «بين من و والدينم اختلاف سنى و در نتيجه اختلاف نظر وجود دارد و از طرفى مادرم به من سوء ظن دارد». در پاسخ گفتنى است
اولاً، فاصلهى سنّى بين والدين و فرزندان، امرى كاملاً طبيعى است؛ چه اين كه والدين حداقل يك نسل با فرزندان خود، فاصلهى سنى دارند. اما آيا اين فاصلهى سنى، مىتواند موجب عدم درك يكديگر باشد؟ الزاما اين چنين نيست؛ زيرا والدين نيز روزى جوان بودهاند و اين مرحله را عملاً تجربه كردهاند. البته گاهى ممكن است از ويژگىهاى اين دوره غفلت كنند و به نيازهاى جوان خود، كمتر توجه داشته باشند!
ثانيا اين كه والدين در مواردى سختيگرى مىكنند يا احتمالاً سوء ظن پيدا مىكنند، به اين معنا نيست كه نسبت به جوان خود بدبين هستند؛ بلكه بسيارى از والدين به جهت دلسوزى زياد نسبت به فرزندان خود، ممكن است گاهى دچار افراط يا تفريط شوند؛ ولى جوانان بايد به اين مسأله توجه كنند كه والدين، واقعا نگران آيندهى آنان هستند فرزندان بايد با رفتار مناسب خود، نگرانى والدين را كاهش دهند و در مورد رفتارها معاشرتهاى خود با ديگران، به گونهاى باشند كه والدين به آنان اطمينان پيدا كنند. بنابراين مراقبت والدين را نبايد به سوء ظن و بد دلى تعبير كنيم؛ بلكه اين رفتارها صرفا از باب دلسوزى است. آنان فرزندانشان را دوست دارند و به آيندهى آنها فكر مىكنند. البته گاهى جوانان به جاى اين كه كارى كنند كه آنان را مطمئن سازند، رفتارهاى مشكوك از خود بروز مىدهند و زمينهى سوء ظن و نگرانى را براى آنان فراهم مىسازند. گاهى نيز والدين در اين موارد، دچار اشتباه مىشوند.
2. در بخش ديگرى نوشتهايد: «من خود را جداى از آنها نمىبينم و سعى مىكنم خواستههاى آنها را تأمين كنم، ولى مستقل بودن را بيشتر دوست مىدارم». اين قسمت از سؤال شما، ناظر به اين مطلب است كه گويى شما، بين استقلال خود و نزديك بودن به والدين و پاسخ مثبت به خواستههاى آنان، نوعى تعارض مىبيند! حال آن كه اين چنين نيست. يك جوان مىتواند درعين استقلال و خودكفايى فكرى، هم رضايت والدين را تأمين كند و هم ازتجارب آنان بهره بگيرد و هيچ گونه تعارضى بين اين دو نيست. البته در اين جا نيز گاهى والدين دچار اشتباه مىشوند و استقلالطلبى فرزند خود را، نوعى طغيان، سركشى و لجبازى تلقى مىكنند. فرزندان نيز گاهى پيروى كردن از والدين را منافى با استقلالطلبى مىدانند و اين جا است كه درگيرى بين دو نسل (والدين و فرزندان) به وجود مىآيد و منشأ مشكلات جدى براى خانواده مىشود. بهترين راه براى حل اين مشكل، اين است كه والدين بايد از برخوردهاى آمرانه، اجتناب كنند و در مسائل زندگى با جوانان خود مشورت نمايند. و از نظرات آنان در مسائل خانوادگى كمك بگيرند. و به نظرات آنها اهميت بدهند تا جوانان احساس عزت نفس و ارزشمندى كنند و درعين حال اعتماد به نفس آنان افزايش يابد. جوانان نيز بايد حريم والدين را حفظ كنند و هيچ گونه بىادبى و بىحرمتى نسبت به آنان روا مدارند و به فرمودهى قرآن حتى به آنها «اف» نگويند؛ چه اين كه رضايت خداوند، در جلب رضايت والدين است. 3. نوشتهايد: «خدمت، بىپولى، ادامهى تحصيل از زمره مشكلاتى است كه با آن مواجه هستيد و از طرفى نياز به همراه و همدل داريد». در واقع همهى آنچه كه به آن اشاره كردهايد، واقعيت دارد، ولى اين گونه مسائل براى بسيارى از جوانان مطرح است و شما تنها نيستيد كه با اين مسائل رو به رو هستيد؛ مهم برخورد صحيح و خرد ورزانه با اين مشكلات و يافتن راه حل آنها است. خيلى از جوانان وقتى با اين گونه مسائل روبهرو مىشوند، فكر مىكنند در بن بست قرار گرفتهاند. در نتيجه زانوى غم در بغل گرفته و به صورت منفعل با مسائل زندگى برخورد مىكنند. طبيعى است كه چيزى جزء سرخوردگى، نااميدى و افسردگى نصيب آنان نمىشود. اما عدهاى از جوانان، در برابر مشكلات زندگى، فعالانه تلاش مىكنند؛ به اين صورت كه اولاً از مواجهه با مشكلات ترسى به خود راه نمىدهد؛ خود را در بن بست نمىبيند و با به كارگيرى قدرت انديشه، استفاده از تجارب ديگران و مشورت با كارشناسان، راههاى صحيح برخورد با اين گونه مسائل را جست و جو مىكنند. طبيعى است كسى كه به فكر ادامهى تحصيل است و امكان ازدواج در زمان تحصيل براى او فراهم نيست، كمر همت بسته و با پشتكار به تحصيلات خود ادامه مىدهد و نياز به هم دل و هم زبان را مدتى به تأخير مىاندازد و به جاى آن روابط اجتماعى خود را با همكلاسان و دوستان تقويت مىكند تا احساس تنهايى نكند. در حين تحصيل نيز همواره در جست و جوى كار و فعاليت است تا حداقل بعد از اتمام تحصيلات، كار مورد علاقهاش را پيدا كند. توجه و عمل به راهكارهاى زير، مىتواند در كاهش مشكلات شما بسيار مؤثر باشد:
1. اگر خير دنيا و آخرت را مىخواهيد، احترام به والدين را سرلوحه زندگى خود قرار دهيد؛
2. از رفتارهايى كه باعث ناراحتى آنان مىشود، اجتناب كنيد؛
3. به نظرات آنان ـ و لو اين كه با نظر شما مخالف باشد ـ احترام بگذاريد؛
4. روابط اجتماعى خود را با دوستان، تقويت كند؛
5. از ماندن در تنهايى حتىالمقدور بپرهيزيد؛
6. در ورزشهاى دسته جمعى (مانند كوهنوردى، فوتبال واليبال) و هر فعاليت دسته جمعى كه مورد علاقه شما است، بيشتر و به طور مرتب شركت كنيد؛
7. به نماز اول وقت و امور معنوى مانند قرائت قرآن و ادعيه بيشتر اهميت دهيد؛
8. از منفى بافى و تفكرات منفى نسبت به خود اجتناب كنيد؛
9. به جنبههاى مثبت زندگى خود، بيشتر فكر كنيد.