کد سوال : 2241
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : در نامه قبلي 12789 ذكر كرده بوديد كه از تنهايي دوري گزينيد با توجه به اينكه اجتماعات امروز با غيبت و گناه و لهو و لعب همراه است چرا چنين توصيه اي كرديد. در حالي كه وقتي انسان تنها باشد بيشتر در مورد خدا تامل مي كند؟
پاسخ : مبناي توصيه اي که در پاسخ نامه قبلي شما آمده مبني بر اين که در اجتماعات شرکت کنيد و با خويشان و دوستان معاشرت داشته باشيد اين سخن گوهر بار امام کاظم(ع) است که فرمود براي استفاده بهينه از عمر خود اوقات شبانه روزي خود را به چهار بخش تقسيم کنيد:
1. بخشي را به مناجات با خداوند اختصاص دهيد.
2. بخشي را به تأمين معاش.
3. بخشي را به معاشرت با برادران و خواهران (خويشاوندان) ديني و اهل تقوا. يعني کساني که عيوب شما را به شما بشناسانند و نسبت به شما خلوص باطن داشته باشند و...
4. ساعتي را به لذات غير حرام پرداختن.
امام مي فرمايد اگر از اين مورد چهارم خوب بهره ببريد از سه مورد ديگر هم مي توانيد بهرمند شويد. بنابراين هر مؤمني بايد بخشي از وقت خود را صرف معاشرت با ديگران کند. به ويژه معاشرت با خويشاوند نزديک کند، زيرا صله رحم از واجبات است و قطع آن از گناهان بزرگ محسوب مي شود. بنابراين منظور ما از معاشرت با ديگران و شرکت در اجتماعات، افراد مؤمن هستند و کساني که باعث رشد روحي و معنوي انسان مي شوند نه اين که در هر اجتماعي شرکت کنيد ولي در آن اجتماع ارزش هاي ديني زير پا گذاشته شود و افراد به لهو و لعب و گناه آلوده باشند و اين که گفتيم از تنهايي اجتناب کنيد منظور ما اين نيست که هيچ گاه با خداوند خلوت و راز و نياز نداشته باشيم بلکه طبق اين روايت بخشي از اوقات شبانه روزي را بايد با خداوند متعال خلوت نموده و با او راز و نياز کرد ولي در همين مورد نيز روايات زيادي وارد شده که سعي کنيد براي انجام فرايض ديني مانند نمازهاي يوميه به جماعت شرکت کنيد بنابراين مناجات با خدا و انجام فرايض الهي نيز با شرکت در جماعات اثر بيشتري دارد ولي در عين حال اوقاتي را نيز در تنهايي قرار گرفتن و با خدا راز و نياز داشتن امر مطلوبي است.
البته در صورتي که بهانه اي براي اجتناب از شرکت در اجتماعات مشروع و حلال نباشد در هر حال مؤمن هم بايد فردي اجتماعي باشد و هم از شرکت در مجالس لهو و لعب اجتناب کند و معناي اجتماعي بودن شرکت در جلسات گناه و لهو و لعب نيست و معناي اجتناب از تنها، خلوت نکردن با خداوند نيست هر کدام بايد در حد مورد نياز رعايت شود و از هرگونه افراط و تفريط اجتناب گردد تا انشاءالله قرب به خداوند و کسب رضايت او حاصل شود.
کد سوال : 2242
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : رقص,علت حرمت ,فتواي مراجع در باره آن و....چرا؟
پاسخ : T}فتاواي بعضي از مراجع تقليد در مورد رقص:{T
رقص منشأ فساد است و اشكال دارد. خواه رقص زن براى زن يا مرد براى مرد و يا زنان براى مردان باشد ولى رقص زن براى همسرش (دور از چشم ديگران) اشكال ندارد، V}(استفتاآت آيت الله مكارم ص 149).{V
نگاه كردن به رقص (چه آقايان و چه زنان) اشكال دارد مگر رقص زن براى همسر خودش كه گفتيم اشكال ندارد ، (استفتاآت آيتاللّهمكارم).
آيت الله بهجت : رقصيدن زن در مجالس زنان و يا مرد در مجالس مردان اشكال دارد و احتياط در ترك آن است، (رساله آيتاللّهبهجت، مسائل متفرقه، مسأله 1).
و نيز بنا بر احتياط واجب زن و شوهر براى همديگر نرقصند، (استفتا از دفتر آيت الله بهجت).
رقصيدن زن در مجالس زنان و يا مرد در مجالس مردان، اشكال دارد و احتياط واجب در ترك آن است. اگر مخلوط باشند كه به طريق اولى حرام است.
به طور کلي رقص اگر به گونه اي باشد که شهوت را تحريک کند و يا مستلزم کار حرام و يا ترتب مفسده اي باشد حرام است و ترک آن مجلس به عنوان اعتراض بر کار حرام، چنانچه مصداق نهي از منکر محسوب شود واجب است. اما رقص زن براي شوهرش يا برعکس اگر همراه کار حرامي نباشد اشکال ندارد (ترجمه اجوبه الاستفتاآت، ص 256 و 257).
به طور کلي رقص نوعا منشأ فساد و از بين رفتن حيا است و احتياط در ترک رقص و عدم حضور در مجلس رقص است (جامع المسائل آيت الله فاضل لنکراني، ج 1، ص 486).
اگر به گونه اي باشد که شهوت را تحريک کند و يا مستلزم فعل حرام يا ترتب مفسده اي باشد و يا زن در بين مردان بيگانه برقصد حرام است. ولي اگر نگاه کردن به آن باعث تأييد فرد گناهکار و تجري او و ترتب فساد نشود اشکال ندارد V}(اجوبه الاستفتاآت، س 1168 و 1169). {V
پيرامون دليل عقلى و به تعبير دقيقتر دليل عقلايى يا فلسفه تحريم آن نيز گفتنى است كه فلسفه بعضى از احكام را بايد در غايات و نتايجى كه يك كار به دنبال دارد، جست و جو كرد. از ديدگاه اسلام، چون انسان موجودى با كرامت و داراى ارزش فوقالعاده است، بايستى تمام همت خود را مصروف كمالخواهى كند و براى اين منظور، زمينهها را فراهم ساخته و از آنچه كه او را از اين هدف باز مىدارد، پرهيز كند.
از جمله موانع جدى انسان در اين راه، اشتغال به لهو و لعب و غفلتى است كه از اين طريق عايد انسان مىگردد. به همين منظور در شريعت الهى، تمهيداتى براى جلوگيرى از فرو رفتن فرد و جامعه، در منجلاب هوسها و غفلتها، پيشبينى شده است كه از جمله آنها، تحريم مسكرات، قمار و رقص مىباشد (رقص براى غيرهمسر).
البته ممكن است پرسيده شود كه آيا چند دقيقه رقص، موجب غفلت مىگردد؟ بلى ممكن است يك حادثه چندان آثار مشهودى نداشته باشد؛ ولى اگر چنين عادتهايى در جامعه فراگير شود، جامعه به همان دامى خواهد افتاد كه اكنون بسيارى از جوامع بدان دچار شدهاند؛ يعنى، فرو رفتن در غفلتها و شهوتها و بازماندن از مسير كمال.
باز هم تأكيد مىكنيم كه اگر «نگرش وحى را به انسان و جهان» ناديده بگيريم، نه تنها تحريم رقص؛ بلكه فلسفه تحريم بسيارى از محرمات ديگر نيز، قابل درك نخواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد، اين طور نيست که همه مراجع، رقص زن در ميان زنان ديگر را حرام دانسته باشند. اما بايد دانست احکام فقهي بيانگر مرز حلال و حرام مي باشند و حداقل ها را مطرح مي کنند بنابراين در مقام امر به معروف و نهي از منکر فقط از آنچه حرام است بايد جلوگيري کرد و اما در مقام حفظ شخصيت و درجات معنوي و اخلاقي، هر آنچه به وقار و متانت انسان کمک مي کند و ارتباط انسان را با خداوند مستحکم تر مي کند قابل توصيه به طور اختياري مي باشد.
کد سوال : 2243
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا زني كه همسرش به قتل رسيده حق قصاص ندارد؟
پاسخ : آنچه كه در رساله هاي عمليه و فقه وارد شده اين است كه زوج و زوجه حق قصاص ندارند يعني حق قصاص نداشتن تنها مختص زنان كه شوهرشان به قتل رسيده نيست بلكه زوج و زوجه هر دو چنين حقي را نخواهند داشت. امام خميني (ره) در تحرير مسأله چهارم در كتاب قصاص، كيفيت استيفا مي فرمايند : «كسي كه مال را ارث مي برد ، قصاص را نيز ارث مي برد، غير از زوج و زوجه ؛ كه محققا اينها مستحق قصاص نمي باشند...» بنابراين با توجه به فتواي امام زن و شوهر هيچ كدام حق قصاص ندارند. و از نظرات فقها فهميده مي شود كه حق قصاص در محارم نسبي است نه در سببي.
و نكته ديگر اين است كه به نظر مي رسد اسلام همواره خواسته است تا دايره چنين اموري را محدودتر نمايد از اين رو اگر چه هر يك از زن و شوهر از فقدان ديگري رنج مي برند و متحمل خساراتي مي شوند اما اسلام با توجه به نكته مذكور حق قصاص را به فرزندان و ديگر اوليا و وارثان داده است و زوج و زوجه و نيز ديگر بستگان سببي را از اين حق محروم نموده است. حتي در مورد بستگان نسبي هم قرآن سعي كرده است بجاي قصاص كردن كه ناشي از عقده دروني است ، به عفو قاتل و دريافت ديه بجاي قصاص ترغيب نمايد. اين كار علاوه بر اينكه قاتل را متنبه ساخته و در برابر عفو و گذشت اولياي دم خاضع و خاشع خواهد نمود، روحيه گذشت، ايثار، فداكاري و ... را كه از ملكات نفساني و اخلاق كريمه است در شخص گذشت كننده بوجود خواهد آورد. از اينرور خداوند متعال در آيه 178 بقره مي فرمايد: «يا ايها الذين امنوا كتب عليكم القصاص في القتلي... فمن عفي له من أخيه شيء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان...» اي افرادي كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است... پس اگر كسي از ناحيه برادر (ديني) خود مورد عفو قرار گيرد بايد از راه پسنديده پيروي كند... .
در آيه بعد هم مي فرمايد: «و لكم في القصاص حيوه يا اولي الالباب لعلكم تتقون » و براي شما در قصاص حيات و زندگي است اي صاحبان خرد، تا شما تقوي پيشه كنيد.
آنچه از اين دو آيه شريفه فهميده مي شود اين است كه اگر چه قصاص امري لازم و حق اولياي مقتول است اما اگر اولياي مقتول عفو و گذشت نمايند و يا بجاي قصاص به دريافت ديه رضايت بدهند بهتر خواهد بود. بنابراين مسأله قصاص حقي براي اولياي مقتول است و هرگز يك حكم الزامي نيست بلكه اگر مايل باشند مي توانند از اين حقشان صرفنظر كنند و قاتل را ببخشند و خونبها نگيرند يا ببخشند و خونبها هم بگيرند.
اسلام كه در هر مورد مسائل را با واقع بيني و بررسي همه جانبه دنبال مي كند، در مساله خون
بي گناهان نيز حق مطلب را دور از هر گونه تندروي و كندروي بيان داشته است. نه همچون آئين تحريف شده يهود فقط تكيه بر قصاص مي كند (بلكه عفو و گذشت را مطرح نموده است فمن عفي له من اخيه شيء...) و نه مانند مسيحيت كنوني فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مي كند (بلكه قصاص را مايه حيات مي شمارد _ و لكم في القصاص حيوه...)
نكته جالبي كه در آيه شريفه وجود دارد و در خور تأمل بسيار است لفظ «من اخيه» مي باشد. از دقت در اين لفظ و جايگاه آن در بحث قصاص فهميده مي شود كه قرآن رشته برادري را ميان مسلمانان به قدري مستحكم مي داند كه حتي بعد از ريختن خون ناحق ، باز برقرار است . لذا براي تحريك عواطف اولياي مقتول آنها را برادران قاتل معرفي مي كند و آنان را با اين تعبير به عفو و مدارا تشويق مي نمايد و اين نكته لطيف و جالبي است. البته بديهي است كه اين مطلب در مورد كساني است كه بر اثر هيجانات احساسات و خشم و ... دست به چنين گناهي زده اند و از كار خويش نيز پشيمانند اما جنايتكاراني كه به جنايت خود افتخار مي كنند و از آن ندامت پشيماني ندارند نه شايسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!
خلاصه كلام اينكه ظاهرا اسلام خواسته است تا دامنه قصاص محدودتر شود از اينرو زوج و زوجه را از اين حق محروم ساخته و آن را به بقيه اوليا واگذار نموده است. و اين كار با توجه به مطالبي كه بيان شد از نظر عقلي و منطقي نيز امر پسنديده اي است .
کد سوال : 2244
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چرا در فيلم هاي ما چهره ائمه نشان داده نمي شود اما هاليود مي آيد مصائب مسيح را مي سازد و به طور طبيعي و معمولي حضرت مسيح(ع) را نشان مي دهد و فيلمي بسيار موثر مي سازد آيا اين گونه نشان دادن مؤثر نيست؟
پاسخ : فرق پيامبر اسلام(ص) و امامان(ع) با پيامبران گذشته براي مردم جامعه در اين است که مردم به طور معمول سالانه به زيارت پيامبر و امامان(ع) مي روند و ايفاي نقش يک بازيگر، چه بسا چهره اي از امام و پيامبر(ص) را در ذهن ها ترسيم کند که در هنگام زيارت آن چهره غير واقعي و غير مصون از خطا و اشتباه در ذهنشان مجسم شود.
بديهي است چنين تصوري از ارتباط معنوي زائران مي کاهد و به مقام ملکوتي امامان(ع) صدمه
مي زند، لذا هر چند نشان دادن چهره امامان(ع) در فيلم ها از جهاتي مي تواند مؤثر و مفيد باشد ولي اين فايده و تأثير وقتي قابل توجه است که آثار تخريبي و ضد ارزشي در بر نداشته باشد و از همه جهات داراي تأثير مثبت و عميق باشد و صرف مفيد و مؤثر بودن عملي از برخي جهات نمي تواند دليل بر مثبت بودن کامل آن باشد.
کد سوال : 2245
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : از صحبت هاي دكتر علي شريعتي بود كه مي گفت علي مافوق بشر نبود بلكه يك بشر مافوق بود آيا امامان را آن قدر مقدس كردن كه انگار اصلا انسان زميني نبوده اند صحيح است. اگر ما امامان را طوري نشان دهيم به گونه اي كه انسان نتواند به او برسد آيا بهتر نيست.؟
پاسخ : امامان معصوم(ع) داراي دو جنبه ظاهري و باطني و به عبارت ديگر جنبه جسماني و روحاني و نوراني مي باشند و هر چند داراي آثار و احکام خاص خود مي باشد. از نظر مادي و جسماني همانند ساير انسان ها مي باشند و نيازهاي انساني در آنها وجود دارند. گرسنه و تشنه مي شوند نياز به ازدواج دارند. از عواطف و احساسات انساني برخوردارند و خلاصه محکوم به احکام موجود در جهان مادي و جسماني هستند. در آيات فراواني از قرآن کريم بر جنبه بشري و بعد جسماني پيامبران معصوم الهي(ع) تأکيد شده و آن بزرگواران خود را انسان هايي که مفتخر به دريافت وحي و لايق ارتباط با جهان بالا و عالم ملکوت شده اند معرفي کرده اند. آيه آخر سوره مبارکه کهف چنين است: «قل انما انا بشر مثلکم يوحي الي؛ اي پيامبر به مردم بگو: من تنها بشري همانند شما هستم که به من وحي مي شود» اتفاقا از جمله بهانه جويي هاي مشرکان همين نکته بود که چرا ما بايد به پيامبراني که بشري همانند ما و از جنس خود ما هستند ايمان بياوريم؟ آيه 94 سوره مبارکه اسراء مي فرمايد: تنها چيزي که مانع شد مردم بعد از آمدن هدايت ايمان بياورند، اين بود که گفتند: آيا خداوند بشري را به عنوان رسول فرستاده است؟ قوم بي ايمان معاصر حضرت هود(ع) به نقل قرآن کريم در آيه 33 و 34 مؤمنون چنين مي گفتند: اين (حضرت هود(ع« انساني همانند شما است از آن چه مي خوريد مي خورد و از آن چه مي نوشيد مي نوشد (33) اگر شما از بشري همانند خود اطاعت کنيد زيانکاريد(34).
حتي چنين اشکالي را بر پيامبر(ص) نيز مي گرفتند و مي گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا فرشته اي همراه او نازل نشده که همراه او مردم را انذار کند؟» V}(فرقان، آيه 7). {V
قرآن در يک جمله کوتاه و روشن پاسخ پرمعنايي به آنها داده و مي گويد: «قل لو کان في الارض ملائکه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملکا رسولا؛ اگر بر روي زمين فرشتگاني بودند که با آرامش گام مي زدند، ما از آسمان فرشته اي را به عنوان پيامبر بر آنها نازل مي کرديم» V}(اسراء، آيه 95). {V
يعني همواره رهبر بايد از جنس پيروانش باشد، انسان براي انسان ها و فرشته براي فرشتگان. دليل اين همگوني رهبر و پيروان نيز روشن است، زيرا از يک سو مهمترين بخش تبليغي يک رهبر، بخش تبليغ عملي او است يعني الگو و اسوه بودن و اين تنها در صورتي ممکن است که داراي همان غرايز و احساسات و همان ساختمان جسمي و روحي باشد وگرنه فرشته اي که نه شهوت جنسي دارد و نه نياز به مسکن و لباس و غذا و نه ساير غرايز انساني در آن موجود است، هيچ گاه نمي تواند سرمشقي براي انسان ها باشد. رهبر بايد همه دردها، نيازها و خواسته هاي پيروان خود را درک کند تا براي درمان و پاسخگويي به آن آماده باشد V}(تفسير نمونه، ج 12، ص 289، ذيل آيه 94 سوره اسراء). {V
از طرف ديگر همه عظمت و بزرگي و درجات عالي معصومين(ع) از بعد معنوي و مقام نورانيت و ملکوتي آنها سرچشمه مي گيرد و معجزه ها و کرامت ها و کارهايي که از عهده بشر معمولي خارج است در اثر ارتباط عميق و ريشه دار اولياي الهي با کانون عظمت علم و قدرت يعني خداوند متعال حاصل مي گردد و همين بعد و جنبه است که آنان را از ساير بندگان، ممتاز و جدا ساخته و در جايگاهي رفيع و والا نشانده است؛ جايگاهي که به تعبير روايات و دعاها و زيارت هايي که از خود معصومين(ع) به ما رسيده است درک علو و برتري و عظمت آن براي ما قابل درک نمي باشد.
در حديثي از علي(ع) خطاب به ابوذر چنين آمده است: «اي اباذر! بدان من بنده خداوند عز وجل و خليفه و جانشين او بر بندگان هستم ما را خدا نشماريد و در فضيلت ما هر چه خواستيد بگوييد؛ زيرا شما به کنه و منتهاي آن چه در ما است [کمالات ما] نمي رسيد؛ و خداوند عز وجل به ما بزرگتر و بالاتر از آن چه شما توصيف مي کنيد و يا بر قلب شما خطور مي کند، عطا فرموده است. شما اگر ما را اين چنين شناختيد مؤمنان (واقعي) هستيد V}(علي سعادت پرور، فروغ شهادت، ص 30). {V
انبيا و اوصيا(ع) چون هرگز حجابي بين آنها و فطرتشان نبوده، دائما از منبع نور و مقام نورانيت حق سبحانه بهره مند هستند واز اين نظر مي توانند به اذن خداوند و با حفظ جنبه عبوديت و بندگي و فقر، مانند حق سبحانه علم و آگاهي داشته باشند که اين همان مقام خلافت الهي است، چنان که در دعاي رجبيه که از امام زمان(عج) صادر شده آمده است: «لا فرق بينک و بينها الا انهم عبادک و خلقک؛ فرقي ميان تو (خداوند) و آنان نيست، جز آن که آنان بندگان و مخلوق تو هستند» V}(مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب). {V
پيامبران و اولياي الهي با توجه و تکيه بر همين منزلت نورانيت و کمال قربي که به خداوند دارند، نبوت و وصايت خود را آشکار مي سازند و صدور معجزه و کرامت و امور خارق العاده بر اين مقام و درجه مبتني و استوار است. پس اين مقام و عظمت واقعا براي اولياي حق و معصومين(ع) وجود دارد و اين چنين نيست که چنين چيزي براي آنان بافته باشند و يا به ناحق به آنها نسبت داده باشند. اگر اين جنبه الهي و ملکوتي و روحاني در آنها نبود و کمال پيوستگي و قرب را به پروردگار نداشتند «عصمت» که زاييده معرفت عميق و عالي است در مورد آنان معنا نداشت و وقتي عصمت نبود، پيروي بي چون و چرا و اطاعت محض و کامل و سرسپردگي با اطمينان کامل خاطر به آنها تحقق نمي يافت. ولي در عين حال اين عظمت الهي و مقام بزرگ و کمالات عالي آنها باعث نمي شود که ما با آنها ارتباطي نداشته باشيم و آنان نتوانند مقتدا و الگو و اسوه ما باشند؛ بلکه آنان ما را به تبعيت و پيروي از خود دعوت کرده اند و از ما خواسته اند با پيروي از آنان در عقايد و رفتار و کردار، قدم در مسيري که خود نهاده اند، نهيم و به کمالات آنان البته به اندازه ظرفيت خود نايل آييم و به ميزان استعداد و توانايي خود قله هاي معنويت و روحانيت را فتح نماييم. پس مهم آن است که به هر دو جنبه معصومين(ع) عنايت و توجه داشته باشيم و هر دو را با هم حفظ و رعايت کنيم چون توجه به اين دو جنبه و اشتباه نکردن يکي با ديگري، ضامن سعادت و هدايت ما است.
اتفاقا خود ائمه(ع) فرموده اند دو گروه به خاطر افراط و تفريط در مورد ما به هلاکت افتادند، يک گروه آنان که هر نوع فضيلت و کمال و شرافت آنها را انکار نموده و از در دشمني و عناد با آنان برآمدند و بذر کينه آنان را در دل ها افشاندند و گروه ديگر کساني که با ديدن کمالات و فضايل و امتيازات آنان، در مورد آنها ادعاي الوهيت و خدايي کردند. امير مؤمنان(ع) در اين مورد در نهج البلاغه حکمت 117 مي فرمايد: «هلک في رجلان: محب غال و مبغض قال؛ دو گروه انسان در مورد من نابود شدند: گروهي که در محبت به من زياده روي کرده (و صفات خدايي به من نسبت دادند) و گروهي که بغض و کينه مرا در دل داشتند».
براي آشنا شدن با مقامات ائمه(ع) زيارت جامعه کبيره را که از حضرت هادي(ع) روايت شده در مفاتيح الجنان همراه با ترجمه آن مطالعه نماييد.
کد سوال : 2246
موضوع : اطلاعات عمومي
پرسش : شهريه طلاب علوم ديني از كجا تامين مي شود؟
پاسخ : در پاسخ به اين سوال توجه به دو نكته حائز اهميت است:
1. حوزه هاي علميه شيعه در طول تاريخ بر آن بوده اند كه با وجود مشكلات فراوان دست نيازي به سوي دولت ها دراز نكنند و اين امر موجب روح آزادي و حريت و ضامن استقلال حوزه ها از دخالت حكام بوده است. استاد مطهري در اين زمينه مي گويد: «روحانيت شيعه از ابتدا بر اساس بي نيازي از قدرتهاي حاكم پايه گذاري شده و هميشه سلاطين و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پيشاني به درگاه آنها بسايند.»V} (پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، ص 185 ، 1374.){V
در زمان حاضر نيز هر چند نظام حاكم اسلامي برخاسته از حوزه هاي علميه است، ولي همچنان اين اصل باقي است و ضامن سلامت حوزه ها از وابستگي مي باشد.
حوزه هميشه تلاش كرده كه حتي الامكان مشكلات خويش را با امكانات محدود داخل خود برطرف سازد و از سرازير شدن سيل امكانات دولتي كه سرانجامي جز از بين رفتن استقلال و روح آزادگي حوزه در مقابل دولت ندارد، خودداري كند.
2. در اسلام بخشي از وجوهات شرعيه، نظير خمس، تبرعاتي كه افراد خير مي پردازند در جهت آموزش احكام و تعاليم اسلامي و تبليغ آن و تربيت مبلغان ديني اختصاص يافته است، از اين رو حوزه هاي علميه مقداري از اين وجوهات كه مبلغ بسيار ناچيزي مي باشد را به عنوان شهريه به طلاب و مبلغان علوم اسلامي پرداخت نمايند.
کد سوال : 2247
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : در آيين اسلام چه راههايي براي افزايش قدرت و توانمندي هاي ذهني و بالا بودن تمركز وجود دارد؟
پاسخ : پاسخ به اين سؤال در دو بخش خلاصه مي شود. در قسمت اول به راه هاي رشد و افزايش توانمندي هاي ذهني و هوشي پرداخته مي شود. در قسمت دوم به مسأله تمرکز فکر.
براساس مطالعات جديد روانشناختي رشد هوش و توانمندي هاي ذهني متأثر از دو گروه عوامل وراثتي و محيطي است هر چند تأثير اين دو عامل در همه موارد يکسان نيست؛ يعني در برخي موارد، عوامل ارثي در رشد هوش نقش تعيين کننده دارد و شرايط محيطي به عنوان عوامل فرعي و زمينه ساز عمل مي کند و در پاره اي موارد عوامل محيطي نقش اصلي را دارند.
ما در اينجا از ديدگاه روايات به پاره اي از شرايط و عوامل محيطي که در فرايند رشد و تکامل هوش نقش عمده اي ايفا مي کند از «کتاب روانشناسي رشد (2) از دفتر همکاري حوزه و دانشگاه» مي پردازيم:
1. انديشه درباره علم و حکمت و گفتار و رفتار عالمانه و حکيمانه:
تفکر، عقل را شکوفا مي سازد و موجب مي شود تا انسان دقت و کنجکاوي خود را همواره به کار اندازد، هوشمندانه فکر کند و انديشمندانه سخن بگويد. تلاش پيگير انسان در اين خصوص، وي را به همنشيني با عالمان و حکيمان و يا به گفتار و نوشتار آنان سوق مي دهد که اين امر به سهم خود انسان را در گسترش دادن به دامنه دانستني ها و درک حقايق علوم ياري مي دهد و اين در واقع به مفهوم شکوفايي عقل و خرد است که روايات به آن اشاره دارد.
امام صادق(ع): «کثره النظر في العلم يفتح العقل» V}(بحارالانوار، ج 1، ص 159). {V
«کثره النظر في الحکمه تلقح العقل» V}(همان، ج 78، ص 247). {V
2. اشتغال به تحصيل و دانش:
بدون ترديد نقش آموزش در پرورش استعدادها، اهميت بسيار بالايي دارد. اشتغال به تحصيل موجب مي شودتا ذهن انسان از رکود و خمودي رهايي يابد و به شکوفايي واقعي نائل شود. چه بسيار افراد خوش استعدادي که به دليل فراهم نبودن شرايط تحصيل و يا اهميت ندادن به آن، استعدادهايشان به خمودي گراييده است و در مقابل، چه بسيار افرادي که از ابتدا، هوش سرشاري ندارند اما در پرتو تحصيل و يادگيري، همان استعداد ناچيز خود را شکوفا ساخته و به نتايج پرباري دست يافته اند.
حضرت علي(ع): «انک موزون بعقلک فزکه بالعلم» V} (غرر الحکم، تحقيق درايتي، ص 53).{V
3. اشتغال به تعليم و تدريس:
حضرت علي(ع): «اعون الاشياء علي تزکيه العقل التعليم» V} (ميزان الحکمه، ج 6، ص 426).{V
اين نکته نيز بديهي است و قابل تجربه و اثبات که هر اندازه انسان به تعليم آموخته ها و اندوخته هاي ذهني خويش بيشتر اهميت دهد، عقل او پيراسته تر و زمينه پرورش و شکوفايي آن بيشتر فراهم مي شود؛ زيرا در هر نوبت تعليم و تدريس بر نکات جديدي واقف شده که قبلا از آنها بي اطلاع بوده است و اگر اين امر به طور پيوسته دنبال شود، پس از چندي استعداد عقلاني انسان چندين برابر مي شود.
4. پرهيز از مسائل بي اهميت و کم اهميت:
حضرت علي(ع): «بترک مالا يعنيک يتم لک العقل» V}(همان، ص 427). {V
يکي از عوامل پرورش هوش و بهره برداري از استعدادهاي هوشي اين است که از پرداختن به موضوعات کم اهميت اجتناب ورزيم و در هر زمينه اي که هوش را به کار مي گيريم، به منظور بالندگي و پيشرفت هر چه بهتر هوش و بهره برداري و نتيجه گيري هر چه سريعتر از آن، فعاليت هاي ذهني را در جهت صحيح و مشخصي که متناسب با موضوع مورد نظر باشد، متمرکز سازيم. در غير اين صورت ذهن به پراکندگي و آشفتگي دچار مي شود و در نتيجه پيشرفتي حاصل نمي کند.
5. مهرورزي نسبت به انسان نادان و تلاش براي رفع جهالت او:
حضرت علي(ع): «من أوکد اسباب العقل رحمه الجاهل» V} (همان، ص 426).{V
تلاش به منظور جهالت زدايي از جامعه، گذشته از آثار سودمند عاطفي و اخلاقي که به دنبال دارد، در واقع نتايج پرباري را نيز نصيب شخصي مي سازد که بر انجام دادن اين امر مهم همت گماشته است. شخص دانا و خردمند، بدون اين که مغرور به دانش و استعداد خويش شود، آن را در مسير خدمت به ديگران واز جمله زدودن غبار جهالت از جاهلان به کار مي گيرد. وي قبل از هر اقدامي به فکر فرو مي رود تا منطقي ترين و سالمترين راه مبارزه با جهل را انتخاب کند و با انتخاب عاقلانه ترين راه، تا آنجا که توان دارد مي کوشد نادان را از جهالتي که گرفتارش شده برهاند. تمام اين تلاش ها که از حس نوع دوستي و ابراز علاقه و مهر و محبت به همنوع سرچشمه مي گيرد، فرايندي را تشکيل مي دهد که هسته مرکزي آن، فعاليت پيوسته و مکرر انديشه و خرد آدمي است؛ فعاليتي که به تعبير روايت مي تواند از با ثبات ترين عوامل رشد و شکوفايي هوش به شمار آيد.
لازم به ذکر است با سيري در روايات مي توان به گروهي از عوامل منفي مؤثر در هوش پي مي بريم که مي توان آنها را به عنوان موانع و يا آفات هوش طبقه بندي کرد که برخي از آنها عبارتند از:
1. هوسراني و توجه به خواست هاي نفساني. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «هواي نفس، دشمن عقل و هوش انسان است» V} (الحياه، ج 1، ص 155).{V
2. خودپسندي. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «خود پسندي موجب تباهي عقل مي شود و هر کس که به خويشتن ببالد و مغرور گردد در حقيقت عقل خود را ضايع کرده است» V} (بحارالانوار، ج 72، ص 317).{V
3. تکبر. امام باقر(ع) مي فرمايد: «به هر اندازه که انسان به کبر و غرور مبتلا باشد از ميزان هوشمندي اش کاسته مي شود V} (بحارالانوار، ج 78، ص 186).{V
اما نسبت به بخش دوم سؤال و راه کارهاي بالا بردن تمرکز فکر و مبارزه با عوامل منفي و آفات آن به عرضتان مي رسانيم که: «عدم تمركز حواس»، موضوعى است كه بسيارى از جوانان از آن رنج مىبرند و دلايل مختلف و متعددى دارد. همان طور كه خود مىدانيد، تمركز حواس در هر كارى از جمله مطالعه و درس خواندن - از ضروريات قطعى است. تمركز حواس، حالتى ذهنى و روانى است كه در آن حالت، تمام قواى حسى، روانى و فكرى انسان روى موضوع خاصى متمركز مىشود و تضمين كننده امر يادگيرى و انجام صحيح كارها و رهايى از خطرات احتمالى است. به هر حال در يك جمعبندى كلى، مىتوان گفت: بيشتر افراد به دلايل عمده زير، با عدم تمركز فكر و حواس مواجه مىشوند:
1. كسانى كه خود را به انجام دادن كار يا مطالعه درسى مجبور مىكنند؛ در حالى كه تمايل درونى چندانى به آن ندارند. در اين صورت تمام قواى ذهنى و روانىشان به طور خودكار از آن موضوع پرت مىشود و دچار حواسپرتى مىگردند. چنين افرادى ممكن است مدتها با بىعلاقگى كارهايى انجام مىدهند يا به دنبال درس يا رشته تحصيلى خاصى، تلاشهايى كنند و به عبارت ديگر خود را مجبور به انجام دادن آن كار يا مطالعه مىبينند.
2. فشارهاى روانى نيز از عوامل عمده تشتت فكرى است. بيشتر افراد زمانى كه با مسألهاى مواجه مىشوند، اگر معتقد باشند زمان كافى براى حل آن ندارند و يا توانايى حل مسأله و كسب توفيق را در خود نبينند، دچار نگرانى و اضطراب مىشوند و در نتيجه اين نگرانىها، ترس از شكست، افكار منفى عدم اعتماد به نفس و خيالبافىهاى منفىگرايانه، توان عمل و ابتكار و خلاقيت را از آنان سلب مىكند و به جاى اينكه روى موضوع خاص تمركز كنند، بر ترس و احتمال شكست خود تمركز مىكنند و يأس و نااميدى بر آنها چيره شده و موجب حواسپرتى مىشود.
3. گاهى برخى حوادث و اتفاقات، فضاى روانى فرد را دچار اختلال مىكند (نظير آنچه در زندگى شخصى، تحصيلى، خانوادگى، اجتماعى و اقتصادى و... رخ مىدهد)، امكان تمركز حواس را از بين مىبرد.
4. گاهى عدم رعايت بهداشت مطالعه و اصول و قوانين آن و بهره نگرفتن از روش مناسب مطالعه، باعث خستگى جسمى و روانى شده و آمادگى روانى لازم براى مطالعه و درس خواندن از بين مىبرد. در نتيجه احساس بىعلاقگى و به دنبال آن عدم تمركز حواس بر او مستولى مىشود.
5. تكثر و تعدد فعاليتهاى فرد مخصوصا اگر در توان انسان نباشد، باعث عدم تمركز حواس مىشود.
T} راههاى مقابله با عوامل حواسپرتى:{T
براى مقابله با هر يك از عوامل فوق كه هر كدام به گونهاى مانع تمركز حواس مىشود - بايد به راهكار خاص و مناسب با آن توجه نمود. در عين حال نكات زير مىتواند به عنوان راهكارهاى كلى، مؤثر واقع شود:
1. در ابتدا و قبل از هر چيز، براى تمام فعاليتهاى درسى و غيردرسى برنامهريزى كنيد. اوقات شبانهروز را در يك جدول زمانبندى شده از هنگام بيدارى تا موقع خواب، يادداشت نموده و براى هر كارى، زمان خاصى و مناسب آن را معين نماييد، سعى كنيد طبق همان برنامه تنظيم شده به انجام دادن همان فعاليت مشخص (كلاس، مطالعه، استراحت، عبادت، ورزش و...) بپردازيد. حتى زمان معين و مشخصى را در طول روز، براى انديشيدن درباره موضوعات مختلف با تخيلات و افكار مزاحم، اختصاص دهيد. اين كار حداقل دو فايده مهم دارد:
الف. نظم و انضباط در تمام فعاليتها حتى در انديشهها و افكارتان - راه پيدا مىكند كه خود بسيار ارزشمند است.
ب. اگر افكار مزاحم در غير زمان معين، به سراغتان آمد و باعث حواسپرتى شما شد، مىتوانيد به خود وعده بدهيد كه زمان انديشيدن در اين باره، فلان زمان خاص و معين است. تأكيد مىكنيم براى هر كار و فعاليتى وقت مشخص معين كنيد و در آن وقت به هيچ امرى غير از آن كار نپردازيد.
2. اصول و قوانين لازم براى يك مطالعه سودمند را بشناسيد و آن را به دقت رعايت فرماييد. ما نيز در اينجا به چند مورد اشاره مىكنيم:
الف. با مد نظر قرار دادن هدف خويش از مطالعه و درس خواندن، احساس نياز به مطالعه را در خودتان شعلهور سازيد.
ب. به هنگام مطالعه يا حضور در كلاس، از افكار نااميدكننده، كسل كننده و غيرمنطقى بپرهيزيد و همواره اميد، قدرت و توانايى را در ذهن خود حفظ كنيد.
ج. هميشه براى مطالعه يا سر كلاس، كاغذ و قلمى داشته باشيد و نتبردارى كنيد يا خلاصهاى از مطالب را يادداشت كنيد تا در فضاى روانى درس و مطالعه قرار داشته باشيد، نه اينكه به دنبال افكار و ذهنيات خود باشيد.
د. با پيشمطالعه وارد كلاس شويد و پرسشهايى كه درباره درس به ذهنتان مىرسد، بلافاصله از استاد بپرسيد و به خود اجازه ندهيد سؤال مطرح شده، ذهنتان را به خود مشغول دارد و به تدريج از فضاى روانى كلاس خارج شويد. با اين روش ساده، مىتوانيد فرايند تدريجى و محتواى درسى كلاس را پىگيرى كنيد و خود را در فضاى درسى يا مطالعه قرار دهيد.
ه. زمان و مكان مطالعه، بايد از نظر فيزيكى و روانى از شرايط مناسب برخوردار باشد و هرگونه عاملى را كه مىتواند باعث حواسپرتى شود (نظير سر و صداها، سرما و گرما، نور كم يا خيلى شديد و...) از محيط مطالعه خود حذف كنيد.
3. در صورتى كه تعدد كارها و فعاليتهاى غيردرسى، باعث عدم تمركز مىشود، آنها را به حداقل ممكن برسانيد و به خود بگوييد: در اين دوره و زمان، مهمترين وظيفه و كار من مطالعه و درسخواندن و ارتقاى سطح علمى است و فعاليتهاى جانبى متعدد، مزاحم وظيفه اصلى من است.
4. اگر مشكلات شخصى، اجتماعى، خانوادگى و... باعث عدم تمركز حواستان مىشود؛ بدانيد كه:
الف. زندگى فردى هيچكس، خالى از مشكل نيست و ذهن هيچ فردى خالى محض نيست. از طرف ديگر با صرف فكر كردن و مشغوليت ذهنى درباره چنين مشكلاتى، هيچ دردى دوا نخواهد شد. پس به خود تلقين كنيد كه هنگام درس يا مطالعه، ذهن خود را از آن مسائل برهانيد.
ب. به هنگام مزاحمت آن افكار، به خود قول بدهيد در اين باره خواهم انديشيد (و زمانى را براى اين كار در شبانهروز اختصاص دهيد).
ج. در صورت امكان به اتفاق يكى از دوستان خود، مطالعه يا مباحثه كنيد.
5. در صورتى كه موضوع يا موضوعات خاص و محدودى، باعث حواسپرتى شما مىشود، به دنبال راه حل مناسب آن باشيد؛ چرا كه آن موضوع خاص، در حكم علت عدم تمركز حواس شما است. پس براى مقابله با آن بايد ابتدا علت و عامل اصلى را شناسايى كنيد و در پى حذف يا تقليل آن برآييد، ولى اگر موضوعات متعدد مختلف باعث حواسپرتى مىشود. به نكات چهارگانه بالا توجه نماييد.
6. براي اطلاعات بيشتر ر.ک:
- تقويت و تمرکز فکر، ترجمه هوشيار - رزم آزما، انتشارات سپنج
- اسرار تمرکز فکر، علي اکبر محمدزاده، انتشارات طلايه
کد سوال : 2248
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : وظيفه تشكلهاي دانشجويي در زمينه رفع معضلات فرهنگي چيست؟
پاسخ : 1- اولاً سعى كنيد اين روحيه تعهد و مسؤليت پذيرى را همواره در خود حفظ كنيد.
2- مراقب باشيد كه خودتان به اين گونه اشتباهات آلوده نشويد.
3- در صورت امكان و احتمال تأثير از امر به معروف و نهى از منكر غفلت نكنيد كه يكى از علل شيوع اين مشكلات عمل نكردن مردم به اين وظيفه همگانى يعنى امر به معروف و نهى از منكر است البته اگر احتمال اثر نمىدهيد و يا ممكن است براى شما خطر جدى به دنبال داشتهباشد همان تأثير و ناراحتى درونى شما كافى است ولى در صورت امكان به هر اندازهاى كه مىتوانيد بايد به تكليف شرعى خود عمل نماييد و لازمه اين كار آشنايى با احكام امر به معروف و نهى از منكر است.
4- سعى نماييد با خودسازى، كسب مهارتهاى لازم خودتان را آماده خدمت به جامعه كنيد تا حداقل جاى يكى از افرادى كه موجب اين نابسامانىها مىشوند را پر نماييد.
5- وجود اين گونه كاستيها و نابسامانىها يا مشكلات فرهنگى و اخلاقى از قبيل بى حجابى نبايد موجب يأس و نااميدى شما شود بلكه بايد شما را مصمم كند تا خود براى اصلاح و بهبود وضع موجود مهيا كنيد و از خداوند بخواهيد كه اين امكان و توفيق را به شما بدهد تا دركنارديگر دردمندان دلسوز بتوانيد گامهاى مؤثر در جهت رفع اين مشكلات برداريد.
6- درست شناختن کاري که در پي انجام آن هستيم - تا انسان چيزي را به خوبي و کامل نشناسد نمي تواند آن را به شکل صحيح ترويج کند - بايد اولا کار فرهنگي را براي خود تعريف کنيد سپس آن را شناخته و به انجام آن مشغول شويد.
7- در هر کار از متخصصين آن کار استفاده کنيد. مثلا اگر مي خواهيد نشريه داشته باشيد - کساني را براي اين کار انتخاب کنيد که در زمينه نشريه نگاري آشنايي کافي را دارند.
8- از افراط و تفريط پرهيز نماييد.
9- اهل مدارا و گذشت و ملاطفت باشيد زيرا کار فرهنگي با زور و سر نيزه و تنگ نظري نمي شود.
10- صبور باشيد زيرا کار فرهنگي از نظر نتيجه ديررس و در عين حال ماندگار است. کار فرهنگي با روح و شخصيت افراد سر و کار دارد و بيماري روحي مانند بيماري جسمي نيست که با چند قرص و کپسول مداوا گردد بلکه گاهي درمان آن مدت ها زمان مي برد.
11- از افراد با انگيزه اي به عنوان همکار کمک بگيريد. پرانگيزه باشيد و صرفا براي وقت گذراني يا کسب درآمد به آن کار نپرداخته اند.
12- نمونه کاري را که مي خواهيد انجام دهيد در مراکز ديگر مورد بازرسي و ديدن و ارزيابي قرار دهيد و از تجربيات ديگران همواره استفاده نماييد.
13- هيچ گاه از شکست و نتيجه ندادن کارها نهراسيد.
14- هر کاري با اخلاص و رعايت تقوا شروع شود ماندگار و پرثمر و با برکت خواهد بود.
براي مطالعه بيشتر ر.ک:
دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان، نشر روابط عمومي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، 1379
کد سوال : 2249
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : يك زندگي خوب از نظر اسلام چگونه زندگي است و چه معيارهايي دارد؟
پاسخ : براى خوشبختى واقعى، ملاكها و معيارهاى مختلفى ارائه شده است؛ ولى به طور كلى مىتوان گفت خوشبختى واقعى زمانى حاصل مىشود كه انسان در ارتباط با چهار موضوع زير درست عمل كند:
1. رابطه با خود؛
2. رابطه با خدا؛
3. رابطه با ديگران؛
4. رابطه با طبيعت و ديگر اشيا.
اولاً، خود و توانايىها و نقاط ضعف و قوت خود را درست بشناسد (شناخت و درك صحيح، مطابق با واقع و منصفانه و بدون افراط و تفريط).
ثانيا، رابطه با خدا را حفظ كند و او را به عنوان كمال مطلق بداند و به سخن حق در زندگى پايبند باشد و حقوقى كه خالق هستى بر انسان دارد، ادا كند.
ثالثا، رابطهاش را با ديگران، بر طبق اصول عقلانى و شرع شكل دهد؛ يعنى رابطه با پدر و مادر، همسر و فرزند، فاميل و نزديكان و ديگر انسانها را بر اساس اصول شناخته شده و نيز محبت و دلسوزى و احترام متقابل، حفظ كند.
رابعا، به وظيفهاش نسبت به طبيعت و محيط اطراف خود متعهد باشد كه توضيح آن در اين مقال نمىگنجد.
آنچه در ابتداى زندگى مشترك و روابط زن و شوهر با يكديگر بايد مد نظر قرار گيرد و مىتواند مايه خوشبختى يكديگر شود عبارت است از:
1. بيشترين بهرهبردارى، از حداقل امكانات؛
2. توجّه به نقاط قوت و امكانات موجود و نيز نقاط ضعف و كمبودها؛
3. رعايت اصول و ارزشهاى اخلاقى، صداقت، اعتماد به يكديگر و...
4. دلسوز بودن نسبت به همديگر و تلاش در جهت از بين بردن كاستىها و ضعفهاى يكديگر؛
5. داشتن توافق و هم فكرى و آمادگى كوتاه آمدن در موارد اختلافى در وجود هر دو؛
6. نگاه مثبت به آينده، براى رسيدن به وضعيت مطلوب با همكارى همديگر و به دور از يأس و نااميدى و افسوس خوردن از گذشته؛
7. پذيرفتن يكديگر، همان گونه كه هستيم.
خلاصه مطلب، ارکان سعادت و خوب زندگي کردن از نگاه اسلامي چهار چيز است که در سوره شريفه «عصر» آمده است:
يک - ايمان به عنوان زيربنا و مبدأ پيدايش زندگي سالم و سعادت بخش «الا الذين آمنوا».
دو - عمل صالح به عنوان تداوم و تضمين کننده راه خوشبختي «و عملوا الصالحات».
سه - توصيه به حق، به عنوان گسترش بخشي عدل، صدق، صفا، رفتارهاي پسنديده در جامعه و اعتمادسازي عمومي در ميان افراد مردم «و تواصوا بالحق».
چهار - توصيه و تأکيد به «صبر و استواري» به عنوان عامل محوري در پيمايش سير تکامل و تعالي جامع زندگي مادي و معنوي و نااميد نشدن از تلاش و حرکت و نيز مغرور نگشتن از نعمت هايي که آدمي از آن بهره مند است و خلاصه اين که همه توفيق ها و توکل هايش از خداي بزرگ و بر او بداند «و تواصوا بالصبر».
در غير اين صورت (به جز دانستن اين چهار رکن قرآني) زندگي جز خسارت و خطر نخواهد بود که در آغاز همين سوره با تأکيد هشدار داده شده است «والعصر ان الانسان لفي خسر» به هر حال براي رستگاري و سعادت او جهان انسان راهي جز پاسخ به نداي خدا و رسولش که در سوره مبارکه انفال آيه 24 آمده است، وجود ندارد «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم؛ اي کساني که ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت کنيد هنگامي که شما را به سوي چيزي مي خوانند که شما را حيات مي بخشد...»
و در رتبه بعدي پيدايش ايمان و بروز عمل صالح مي باشد که - به تعبير قرآن کريم - حيات طيبه (يا زندگي مطلوب) قطعي خواهد شد: «من عمل صالحا من ذکر او انثي و هو مؤمن فلنحينيه حيوه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ماکانوا يعملون؛ هر کس کار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي که مؤمن است او را به حياتي پاک زنده مي داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي که انجام مي دادند خواهيم داد» V} (نحل، آيه 97).{V
کد سوال : 2250
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا با وجود اينكه پيامبران پيشين حضرت محمد(ص)، بشارت به ظهور ايشان داده اند و گفته اند كه دين محمد كاملترين دينهاست ولي پيروان آنها هر يك بر سر حرف خود هستند و دين خود را قبول دارند؟
پاسخ : اسلام نياوردن غير مسلمانان علل مختلفى دارد؛ از جمله:
1- برخى اصلاً دنبال دين نيستند و دين را مانع پىجويى هواها و هوسهاى شخصى فرد مىدانند؛ ازاينرو از اساس هر دينى را منكرند.
2- عدهاى هستند كه براى آنان مهم نيست كه پيرو چه دينى باشند.
3- برخى بر اثر عناد و لجاجت در عين شناخت حقيقت در مقابل اسلام سر فرود نمىآورند. اين مسأله در قرآن مجيد بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در واقع بخش عظيمى از تاريخ مبارزات پيامبران را انكار و عناد كسانى تشكيل داده است كه در عين آفتابى بودن حقيقت، با آن به ستيزه و مبارزه برخاستهاند.
4- بعضى به درستى پيام اسلام را نشنيده و نفهميدهاند و لاجرم بر اثر ناآگاهى از حقايق اسلام به راه پيشينيان خود ادامه مىدهند. اين دسته نيز به دو گروه: جاهل قاصر و مقصر تقسيم مىشوند.
در اين ميان گروهى نيز انسانهاى حقمدار و منطقى هستند كه بسيارى از آنان با اندك آشنايى با حقايق اسلام به آن روى آورده و در برابر آن تسليم مىشوند (دانشمندانى مانند: پرفسور روژه گارودى، حامد الگار، رنه گنون، دكتر ساشادينا، خانم دكتر واكليرى و... از اين گروه افراد هستند كه با تحقيق و آشنايى دقيق با اسلام، به آن گرويدهاند).
تذكر اين نكته نيز ضروري است كه كتابهاي آساني پيشين تحريف شده است و در اين كتابهاي تحريف شده، اشاره و تصريح به وجود اقدس پيامبر اكرم (ص) حذف شده است يا به گونه اي مخفي شده كه درك و فهم آن نياز به تأمل و تدبر بسياري دارد. بنابراين به نظر مي رسد كه يكي ديگر از دلايل عدم باقبال پيروان اديان ديگر به دين اسلام تحريف كتابهاي آساني و دنيا طلبي رهبران ديني آنها باشد