کد سوال : 21
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه ميتوان ارادهاي قوي براي پيمودن مراحل كمال، به دست آورد؟
پاسخ : T}راهکارهاي تقويت اراده {T
پيش از بيان راههاي تقويت اراده، بهتر است فرد با اراده و در مقابل آن، فرد بيثبات و فاقد اراده را توصيف كنيم. فرد با اراده كسي است كه ابتدا دربارة كارش به خوبي تأمل ميكند، سپس تصميم به انجام دادن آن ميگيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را اجرا ميكند. بنابراين، پافشاري بر تصميمي غلط يا داشتن ميلي بلندپروازانه، ثبات قدم نيست. در مقابل، فردي كه داراي اراده ضعيف است، با كمترين مشكل از انجام دادن كارِ خود دلسرد ميشود و از انجام دادن آن باز ميماند.
براي تقويت اراده، پيمودن مراحل ذيل لازم است:
1. بايد كارهاي خود را به دقت ارزيابي كنيد. در اين مرحله، بايد به مدت چهار روز و هر روز پنج دقيقه، اعمال و رفتار خود را بسنجيد و بررسي كنيد كه اعمال شما چقدر با اراده است. آيا پس از اراده، پيگيري و ثبات داريد يا احساسات و محركهاي بيروني شما را متوقف ميكند؟ در ضمن، تعيين كنيد كه چند درصد از اعمال شما، از روي عادت و فاقد اراده است. در اين مرحله، پي خواهيد برد كه اراده شما، دستكم در بعضي موارد، نارسا است و ملاحظه خواهيد كرد كه اگر بعضي از اعمال شما با ارادة قوي انجام شود. بازده بيشتري خواهيد داشت و لذا به اهميت تقويت اراده پي خواهيد برد.
2. در مرحلة دوم، بايد از تلقين استفاده كنيد؛ تلقينهاي منفي را به تدريج از خود دور كنيد و مثلاً جمله «من هميشه كارهاي خود را ناتمام رها ميكنم» يا «هر چيز كوچكي اراده مرا متزلزل ميكند» را از خاطر خود بزداييد. در عوض، به خود تلقين كنيد كه: «كسب اراده قوي براي من آسان است و من براي به دست آوردن آن خواهم كوشيد».
3. هر روز چند كار ارادي براي خود ترتيب دهيد. اين كارها بايد مستلزم جد و جهد واقعي باشد. همچنين اين كارها نبايد خارج از توانايي فعلي شما باشد؛ براي مثال هر روز صبح برنامهاي را براي تمام روز تنظيم كنيد. اين برنامه بايد بدون افراط و زيادهروي باشد. سپس به هر قيمتي آن را دنبال كنيد. هيچ چيز نبايد مانع كار شما شود.
4. تعداد كارهاي ارادي و ميزان مشكل بودن آنها را به تدريج افزايش دهيد.
5. هر شب، اعمال خود را محاسبه كنيد. رفتارهاي ارادي موفق و موارد ضعف را يادداشت كنيد. در موفقيتها شكرگزار باشيد و در صورت ضعف، در صدد رفع آن برآييد.
6. همة نيروهاي ما از خدا است، پس بايد در برابر موانع، از خداوند كمك جوييم. ارادة ما نيز بايد در جهت اراده خداوند باشد؛ يعني، چيزي را اراده كنيم كه مورد رضايت و اراده حق تعالي است. افرادي كه اراده آنها در جهت معصيت است، ثبات قدم ندارند و زود در برابر مشكلات در ميمانند، ولي اگر انسان به دنبال رضاي خداوند در جهت انجام وظيفه باشد، مسلما اراده او آهنين و خللناپذير خواهد شد. ازاينرو، همه ديديم كه امام خميني(ره) با اراده محكم در برابر همه مشكلات ايستاد و انقلاب را به پيروزي رساند. اين اراده محكم، بر اثر طلب رضاي الهي و اداي وظيفه ديني پديد آمده بود.
کد سوال : 22
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه ميتوانم الگوي كامل اخلاقي، علمي و معنوي براي ديگران باشم؟
پاسخ : T}تكامل روحي در اسلام {T
انسان داراي دو بُعد است: جسم و روح. در هر يك از اين دو بعد، رشد و تكاملي يا سقوط و انحطاطي متصور است. رشد يا انحطاط جسماني انسان، مرهون بهرهمندي يا محروميت وي از خوردنيها و آشاميدنيها و ديگر نيازمنديهاي مادي است. ولي تكامل يا سقوط روحي وي، مرهون بهرهمندي يامحروميت از علم و عمل خالصانه است؛ چرا كه علم و عمل، انسانسازند و مانند مصالح ساختماني، در عمران و آبادي شخصيت انسان و شكلگيري حقيقت وي، به طور مستقيم تأثير دارند.
انسانها در رشد جسماني خويش، به دو صورت ميتوانند عمل كنند: يكي به صورت معمول و متعارف؛ كه هرگاه تشنه شدند، آب بنوشند و هر وقت گرسنه شدند، غذا بخورند و هر وقت خوابشان گرفت، بخوابند... و ديگري به صورت ويژه و متعالي؛ كه حساب شده بنوشند و بخورند و حساب شده بخوابند و استراحت كنند. همينطور در رشد روحاني خويش نيز به دو صورت ميتوانند عمل كنند: يكي به صورت معمول و متعارف؛ كه هر وقت ميلشان كشيد، درس بخوانند و هر وقت حوصله داشتند، عمل كنند و هر طور دلشان خواست، درس بخوانند و هر جور دوست داشتند، عمل كنند و... و ديگري به صورت مخصوص و متعالي؛ كه طبق برنامه خاص درس بخوانند و براساس طرح مخصوص، عمل كنند.
بيترديد، رشد و تكامل انسان ـ چه در بعد جسم و چه در بعد روح ـ اگر به صورت مخصوص و متعالي صورت گيرد، در مقايسه با رشد و تكامل، وي به صورت معمولي و متعارف، بهتر، جامعتر، اصيلتر و منسجمتر خواهد بود. مراعات اين امر، براي كسي كه خود ميخواهد مربي ديگران باشد، ضروري¬تر و لازمتر است. رشد و تكامل روحي انسان به صورت متعالي و مخصوص، هم طرح و برنامه ميخواهد و هم مربي و كارشناس.
T}برنامه تكامل روحي {T
[طرح و برنامه تكامل روحي انسان، در دو بخش قابل تنظيم و ارائه است: علم و عمل. بهينهسازي شخصيت واقعي انسان، در گرو علم و عمل وي است؛ بلكه به حق ميتوان ادعا كرد كه انسان، عبارت از علم و عمل خويش است و جز اين، حقيقتي ندارد. اين مطلبـ علاوه بر اينكه با برهانهاي عقلي، در جاي خود به اثبات رسيده استـ از برخي از آيات و روايات و ديگر متون ديني و اسلامي نيز به دست ميآيد. قرآن ميفرمايد: «A} يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ{A ؛ اي نوح! او (فرزند نوح) عضو خانوادة تو نيست؛ چرا كه او [يكپارچه] عمل غير صالح است». V} هود(11)، آية 46 {V
امام صادق(ع) فرموده است: «H} مَن تعلَّمَ لِلّه و عَمِلَ لِلّه و عَلَّمَ للّه دُعِي في ملكوت السموات عظيما{H »؛ «هر كس دانش را براي خدا فراگيرد و به كار بندد و به ديگران آموزش دهد، به عظمت ملكوتي خواهد رسيد». V}کافي، ج 1، ص 27 {V
بنابراين، عظمت ملكوتي انسان، جز با علم و عمل خالصانه، حاصل نميشود و كسي كه ميخواهد به كمال انساني خويش برسد، ناگزير است كه همّت خود را در كسب دانش و عمل صالح بگمارد. لازم است تأكيد شود كه بُعد علمي انسان، نسبت به بعد عملي وي، از تقدّم برخوردار است. اميرمؤمنان علي(ع) به كميل ميفرمايد: «H} يا كميل! ما مِن حَرَكه إلاّ و أنت محتاج فيها إلي معرفةٍ{H ؛ هيچ حركتي نيست، مگر اينكه تو در آن، به علم و معرفت نيازمندي». V}تُحَف العقول، ص 119. رسول اكرم(ص) فرمودهاند: «العلم امام العمل»؛ «علم، پيشاپيش عمل و جلودار وي است.» (عُدّة الداعي، ص 64){V
قلّهاي كه انسان در بُعد علم بايد بدان دستيابد، درنورديدن مرزهاي محسوس و رسيدن به جهان نامحسوس است كه از آن به «عالم غيب» تعبير ميگردد. قّلهاي كه وي در بُعد عمل بايد بدان صعود كند، گذشتن از اعمال طبيعي و غريزي و رسيدن به اعمال صالح، مشروع و معقول است؛ چه فردي و چه جمعي، و چه در محيط خانه و خانواده و چه در صحنه شهر و اجتماع. بيشك، انساني كه در دو بُعد ياد شده به قله ايمان و عمل صالح دست يازد، به انساني موفق و به بارنشسته و پر ثمر بدل ميشود؛ درست برخلاف انساني كه از ايمان و عمل صالح بيبهره است و زيان ابدي و حسرت سرمدي را نصيب خود خواهد ساخت. كه قرآن ميفرمايد: «A} وَ الْعَصْر، إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ{A »؛ «قسم به زمانه كه آدمي در زيانكاري است؛ جز آنان كه اهل ايمان و عمل صالحباشند». V}عصر(103) {V
T}برنامه تكامل در بخش علم: {T
انسان هنگام تولد، موجودي است داراي حس و حركت كه نسبت به علوم و معارف، فقط «قابليت» پذيرش آنها را دارد و از هرگونه معرفت بالفعلي عاري و مجرد است: «H} واللهُ أخَرَجكم مِن بُطونِ اُمَّهاتِكم لاتعلمونَ شيئا{H؛ ». V}خداوند شما را در حالي از شكم مادرانتان درآورد، كه چيزي نميدانستيد.(نمل(27) آية 78) {V بعد از آنكه مرحله ياد شده، با به كارگيري حواسّ ظاهري و قواي باطني و كسب بديهيات طي شد، كمكم ملكه استنباط نظريات از بديهيات در او پديدار ميگردد و بدين ترتيب، شخصيت انساني وي شكل ميگيرد و رفته رفته با استنباطات و استنتاجات جديد، اندوختههاي علمي او فزوني مييابد. اگر اين روند بر مبنا واصول صحيح ادامه يابد، ميتواند انسان را به اوج كمالات انساني برساند. حكما اين مراحل را «عقل ملكه»، «عقل بالفعل»، «عقل مستفاد» و «اتصال به عقل فعال» نام دادهاند.
در اين رابطه آنچه بر شخص جوياي كمال لازم است، مجهز كردن خويش به نظام فكري منسجم است كه با فرا گرفتن علم «منطق» ميتوان بدان دست يافت. V}براي مطالعه در اين زمينه، نگ: محمدرضا مظفر، المنطق؛ اشارات (بخش منطق)، ابوعليبن سينا (همراه با شرح خواجه نصيرالدين طوسي)؛ همو، برهان شفا {V بعد از آنكه همه اين مراحل پيموده شد و انسجام فكري حاصل آمد، نوبت به فرا گرفتن يك دوره حكمتِ متعارف ـ كه از آن به «حكمت مشّاء» تعبير ميكنند ـ ميرسد. V} براي آگاهي بيشتر نگ: اشارات (بخش فلسفه)، (همراه با شرح خواجه نصيرالدين طوسي)؛ الهيات شفا {V بعد از فرا گرفتن «حكمت مشّاء»، بايد به تحصيل «حكمت اشراق» همت گماشت. V}کتابي که در اين قسمت خوانده ميشود، حکمه¬الاشراق، تأليف شيخ شهاب¬الدين سهروردي، همراه با شرح قطب¬الدين شيرازي است {V پس از آنكه عمده مباحث حكمت تحصيل شد، نوبت به فراگرفتن عرفان نظري ميرسد؛ چرا كه حكمت نواقصي دارد كه جز با قدم عرفان جبران نميشود. حكمت راه را براي عرفان باز ميكند؛ همانگونه كه منطقْ راه را براي حكمت باز مينمايد. پس نميتوان به حكمت و فراگيري آن بسنده كرد.
بي¬ترديد، كسي كه ترتيب ياد شده را در فراگيري علوم و معارف انساني، به دقت مراعات كند و اين مراحل را ـ همانطور كه گفته شد ـ تحت اشراف و تعليم كارشناسِ خبره بپيمايد، درخت وجودياش در بُعد علم و معرفت، به بار مينشيند و در فهم حقايق و دقايقِ هستي، به اندازه وسع خود معطّل نخواهد ماند. اين روش، همان روشي است كه سرانجام، از حكمت متعاليه ملاصدرا سر در ميآوَرد و انسان را لايق نشستن بر سر آن سفره و بهره بردن از افكار بلند آن يگانه ميكند؛ چرا كه خودِ آن بزرگوار، بعد از پيمودن اين راه و روش، توانست به قلّه رفيع حكمت متعاليه صعود كند و به معارف عقلي و ذوقي و حقايق فلسفي و عرفاني دست يابد.
T}تكامل روحي در عمل {T
انسانها معمولاً كارها و اعمال خود را براساس كششهاي طبيعي يا كراهتهاي غريزي انجام ميدهند. سالكي كه ميخواهد به كمال انساني خويش نايل آيد، نخستين كاري كه بايد بدان تن دهد، اين است كه خود را از اين چرخه نجات بخشد و به اقتضاي «H} قل الله ثم ذَرهم في خَوضهم يلعبون{H ؛». V}بگو «خدا» و سپس آنان را رها كن تا به بازي خويش سرگرم شوند. انعام(6)آية 91 {V پشت به همه كند و رو به ديار دوست نمايد؛ ديگران را با طبيعتشان تنها نهد و دست طبيعتِ خود را از حكومت و سلطنت بر عقل و ساير قوا كوتاه كند و خواستههاي آن را در مهار شرع و عقل درآورد.
بيترديد، انسان براي تحقق بخشيدن به اين دستور، بايد برخي از كارها را رها كند و بر انجام برخي از كارها اصرار ورزد. البته بايد تأكيد كرد كه آنچه در اين ميان از اهميت فراوان برخوردار است، ترك امور مزاحم و دست كشيدن از اعمال منافي كمال است. رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: «H} يا أباذر! كُن بالتقوي أشدا إهتماما منك بالعمل{H »؛ «اي ابوذر! بايد كوششي كه در مراعات تقوا ميكني، از كوششي كه در انجام ساير اعمال به خرج ميدهي، بيشتر باشد». V}بحارالانوار، ج 74، ص 86 {V امير مؤمنان علي(ع) نيز ميفرمايد: «H} اجتناب السيئات أولي مِن اكتساب الحسنات{H »؛ «دوري از بديها، بر كسب خوبيها مقدم است». V}غررالحکم، حرف الف {V
در توضيح، گفتني است: همانگونه كه فرد مريض، بدون مراعات پرهيز، روي صحت و سلامتي را نميبيند ـ گرچه از قويترين و مؤثرترين داروها استفاده كند ـ شخص سالك نيز بدون مراعات تقوا و پرهيز از كارهاي منفي، سيماي نوراني معرفت و سعادت را نخواهد ديد؛ هر چند پرمشقّتترين و مشكلترين اعمال را انجام دهد. از رسول خدا(ص) روايت شده است: «H} إنّكم لوصلَّيتم حتي تكونوا كالحنايا و صُمتم حتي تكونوا كالأوتار، ما ينفعكم ذلك إّلا بورع{H »؛ «به درستي كه اگر از كثرت نمازگزاردن، همچون كمان ِخميده و بر اثر زياد روزه داشتن، چون زهِ كمان باريك شويد، آن نمازها و اين روزهها به حالتان مفيد نخواهند بود؛ جز آنكه تقوا پيشه سازيد و از محرّمات و بديها دوري كنيد». V}بحارالانوار، ج 74، ص 87 {V
P} ما در اين انبار، گندم ميكنيم{E} گندمِ جمع آمده، گم ميكنيم {P
P} مينينديشيم آخر ما به هوش {E} كين خلل در گندم است از مكر موش{P
P}موش تا انبار ما حفره زدست {E} وزفنش انبار ما ويران شُدَست {P
P}اول اي جان! دفع شرّ موش كن {E} و آنگهان در جمعِ گندم، كوش كن {P
P}بشنو از اخبار آن صدر صدور {E} لاصلوْ ثَمّ إلا بالحضور {P
P}گرنه موشي دزد در انبار ماست{E} گندمِ اعمال چل ساله كجاست {P
P}ريزه ريزه صدق بر روزه چرا {E} جمع مينمايد درين انبار ما؟ {P
V}مثنوي، دفتر اول، ص 24 {V
پس مَثَل كسي كه بدون اجتناب از معاصي، در به جا آوردن اعمال عبادي ميكوشد، مَثَل كسي است كه بدون دفع شرّ موش، گندمها را ذره ذره انبار ميكند. از اين رو همانطور كه جمع كردن گندم با وجود آفتي چون موش، جز رنج و زحمت حاصلي ندارد، به جا آوردن اعمال عبادي نيز با ابتلاي به معاصي، جز خستگي و تعب حاصلي نخواهد داشت؛ زيرا گناهان (مانند موشها) به جان گندمِ اعمال ميافتند و همه را تباه و نابود ميسازند.
بنابراين، در بُعد عمل، تقوا و پرهيز از ناپاكيها و دوري از بديها، بر هر عملي مقدم است. سالك بيش از آنكه در انجام خوبيها ميكوشد، بايد بر دوري از بديها اهتمام ورزد. پس از آنكه سالك بر ترك محرّمات و مكروهات همت گماشت و با جدّيت تمام، وجود خويش را از رذايل اخلاقي تخليه كرد و با به كار بستن شرعيات و به جا آوردن واجبات و مستحباتِ ظاهر و باطن، خود را جلا بخشيد، كم كم شجره طوباي وجودش به بار مينشيند و به كمالات و فضايل انساني، آراسته ميشود.
بديهي است كه انسان در پيمودن مراحل سه گانه ياد شده (تخليه، تجليه و تحليه)، از راهنمايي و دستيگري استاد راهنما و همراهي و مصاحبت با دوست همراه بينياز نيست؛ بلكه بدون اين دو نميتواند راه را آن طور كه بايد بپيمايد و به مقصد و مقصود خويش نايل آيد؛ چراكه بدون استاد، راه را گم ميكند و بدون رفيق، بهوحشت يا ملالتِ تنهايي گرفتارميآيد.
P}به كوي عشق منه بيدليلِ راه قدم {E} كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد {P
P}قطع اين مرحله بيهمرهي خضر مكن {E} ظلمات است بترس از خطر گمراهي {P
ممکن است اين سؤال مطرح ميشود كه:براي رسيدن به شيخ كامل، يا دوست و رفيق همراه، بايد چه چارهاي انديشيد؟ در پاسخ، گفتني است كه انسان سالك براي رسيدن به هدف، بايد دستورهاي زير را به كار بندد:
1. با تضرّع و زاري نيمهشب، از هادي مطلق مدد جويد؛
2. با صداقت و جدّيت تمام، براي يافتن مراد بكوشد؛
3. برخلاف آنچه ميداند، عمل نكند.
بيشك، اگر آدمي به اين دستورها پايبند باشد و عملاً ثابت كند كه در معامله با ملكوت صادق است، طبق وعده خداوندي «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» مقدمات كار، خود به خود فراهمميآيد و اسباب رشد و تعالي، يكي پس از ديگري محقق خواهد شد. از برخي از بزرگان نقل شده كه همان¬طور كه مرغ، دانههاي گندم را با حرص و ولع تمام، از لابهلاي خاكها و ريگهاي فراوان برميچيند و در خود هضم ميكند، شيخ كامل نيز انسانهاي مستعد و لايق را از لابهلاي انبوه افراد بر ميگزيند و آنها را تربيت ميكند و هر يك را به كمال خاص خويش ميرساند. و اگر تاكنون چنين نشده، سرّش اين است كه مقدمات لازم فراهم نگشته و شرايط آن تحقق نيافته است.
P}آب كم جو تشنگي آور به دست {E} تا بجوشد آبت از بالا و پست {P
V}مولوي {V
P}طبيبِ عشق، مسيحا دمست و مشفق ليك {E} چو درد در تو نبيند، كرا دوا بكند {P
V}در پايانِ اين گفتار، مناسب است به دو كتاب ـ كه براي انسانهاي مستعد، حاوي دستورهاي خوب و مطمئن هستندـ اشاره شود: شيخ بهائي، مفتاح الفلاح؛ حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، المراقبات {V
P}اي برادر تو همه انديشهاي {E} مابقي، خود استخوان و ريشهاي {P
V}مولوي {V
کد سوال : 23
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براي انجام بهتر امور ديني چه كارهايي بايد انجام دهم؟
پاسخ : T}انجام امور ديني {T
براي انجام دادن امور ديني، توجه به راهكارهاي زير بايسته است:
1. اعتقاد به اينکه تنها راه سعادتمند شدن، عمل به احكام ديني و تقويت ايمان است.
2. با ايجاد ارتباط با دوستان مؤمن و جداشدن از دوستان ناباب زمينة عمل به احكام الهي را در خود تقويت كنيد.
3. براي انجام دادن امور عبادي و ديني، بيشتر به مراكز مذهبي ـ مثل مسجدها و حسينيهها ـ برويد.
4. در عبادات، افراط و زيادهروي نكنيد و ابتدا به انجام دادن واجبات و ترك محرمات اكتفا كنيد.
5. كارهاي واجب را انجام دهيد و از كارهاي حرام بپرهيزيد و مراقبة شديدي نسبت به آنها داشته باشيد.
6. هنگام نماز، مشغول هر كاري كه هستيد، دست از كار برداريد و نماز را در اول وقت انجام دهيد.
7. با خودتان شرط كنيد: «اگر واجبي را ترك كردم يا به موقع انجام ندادم، مقداري پول بايد به عنوان جريمه صدقه بدهم، يا يك روز روزه بگيرم».
8. هر گاه موفق شديد وظيفة ديني خود را انجام دهيد، سر به سجده شكر بگزاريد و از خداوند تشكر كنيد كه توفيق عمل به تكليف را به شما عطا كرده است و از او بخواهيد كه هميشه توفيق عمل به وظيفه را به شما عطا كند.
9. به خودتان تلقين كنيد كه ميتوانم در انجام وظايف دينيام، موفق شوم.
10. اگر گهگاهي موفق نشديد، مأيوس نشويد. دوباره اقدام كنيد.
کد سوال : 24
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : اسلامگراي متحجّر يعني چه و چگونه مي توان آن را شناخت؟
پاسخ : T} تحجر {T
«تحجّر»، همان قشريگري و واپسگرايي است. تحجّر يعني دادن رنگ تقدّس، اطلاق و جاودانگي به برداشتهاي محدود و ناقص بشري و مقدم داشتن عادات فكري و عاطفي بر منطق و حقيقت. از ديدگاه مقام معظم رهبري «تحجّر اين است كه كسي كه ميخواهد كار بزرگي با اين عظمت [انقلاب اسلامي] را انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظة زندگي يك ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يك وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حكم نمايد و كار كند و پيش برود! اين امكانپذير نيست. معناي تحجّر آن است كه كسي كه ميخواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده كند، به ظاهر احكام اكتفا كند و براي نياز يك ملّت و يك نظام و يك كشور ـ كه نياز لحظه به لحظه است ـ نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه بدهد، اين بلاي بزرگي است». V}مقام معظم رهبري، روزنامه جمهوري اسلامي، 17/3/1376 {V
اسلامگرايان متحجّر كسانيند كه جلوي نفوذ اسلام و مسلمين را در جامعه ميگيرند و به نام اسلام، به اسلام ضربه ميزنند. به تعبير امام(ره) اينان سد راه پيشرفت و حركتهاي اصلاحطلبانه ميشوند. V}امام خميني(ره) و حكومت اسلامي، روحانيت، اجتهاد و دولت، نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، چاپ اول، 1378 {Vمؤلفههاي ذيل را ميتوان جهت تشخيص اسلامگرايان متحجّر نام برد:
1. توجه نکردن به مسائل مبتلا به جامعه و نيازهاي روز.
2. غرق شدن در مسائل اخروي و عدم توجه به امور دنيايي و نيازها و مقتضيات زمان و مكان.
3. كجفهمي از مفاهيم اصيل ديني، مانند قائل شدن به جدايي دين از سياست و... يكي از مصاديق بارز اسلامگرايان متحجر، انجمن حجتيه است.
کد سوال : 25
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : تعصّب با غيرت ديني چه فرقي دارد؟
پاسخ : T} تعصب و غيرت ديني {T
تعصب و عصبيت، به معناي حمايت و دفاع کردن است. از ديدگاه امام خميني(ره): «عصبيت يكي از اخلاق باطنه نفسانيه است كه آثار آن مدافعه و حمايت كردن از خويشاوندان و مطلق متعلّقان است، چه تعلّق ديني و مذهبي و مسلكي باشد يا تعلق وطني و آب و خاك يا غيره آن، مثل تعلق شغلي و ...».V}امام خميني چهل حديث نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1376، ص 145. {V از ديدگاه آموزههاي اسلامي تعصب به دو بخش تقسيم ميشود:
T}1. تعصب مذموم و ناپسند {T
اگر حمايت همه جانبه از خود يا متعلقات خود، به گونه اي باشد كه او را از درك حقيقت و رسيدن به واقعيات دور كند و تنها معيار انسان در حمايت و دفاع از چيزي، حب و بغض نفساني باشد ـ نه معيارهاي منطقي و ديني ـ چنين تعصبي، مذموم و ناپسند بوده و قرآن مجيد از آن به عنوان تعصب جاهلانه نام برده است. V}ر.ک: فتح، آية {V
شدت علاقه به افراد و آيين خاص و بغض و دشمني با دسته اي و آيين ديگر، و نيز سودجويي و رياست طلبي و نداشتن تقواي لازم، از ريشههاي چنين تعصبي به حساب ميآيد.
T}2. تعصب ممدوح و پسنديده {T
در صورتي كه حمايت انسان و تعصب او، فقط به جهت دفاع از حق بوده و هيچ گونه حب و بغض نفساني نداشته باشد، چنين تعصبي ممدوح بوده و از بهترين صفات كمال انساني و اخلاق پيامبران و اولياي الهي به حساب مي آيد.
امام خميني در اين رابطه مي فرمايد: «دو علامت آن اين است كه حق با هر طرف هست، از آن طرف حمايت كند؛ گرچه از متعلقان او نباشد، بلكه از دشمنان او باشد. چنين شخصي از حمايت كنندگان ....حقيقت و در زمره طرفداران فضيلت و حاميان مدينه فاضله به شمار آيد و عضو صالح جامعه و مصلح مفاسد جمعيت است».
در روايتي از رسول خدا(ص) آمده است: «تعصب حرام آن است كه خويشان و نزديكان را كارهاي ناروا و ستم كمك نمايي»، V}کنزالعمال، ج 3، ص 509 {V ولي «چنانچه كسي از قوم و عشيره خود بدون ارتكاب به خلاف دفاع کند بهترين انسان ها است».V} التاج، ج 5، ص 42 {V امام علي(ع) ضمن تقبيح تعصبات باطل ميفرمايد: «H} فليكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور{H »؛ V}نهج البلاغه، خطبة 39، ص 123 {V «تعصب شما بايد در صفات شايسته و كارهاي نيك و پسنديده باشد».
T}ب. بررسي غيرت ديني {T
«غيرت» يعني داشتن حساسيت شديد براي قطع نظر غير است از آنچه كه به انسان تعلق دارد (اعم از ناموس يا دين و ...). پيامبر اسلام(ص) غيرت را جزء ايمان دانسته، مي فرمايد: «H} ان الغيرة من الايمان{H ؛». V}بحارالانوار، ج 71، ص 342 {V غيرت گونههاي متفاوتي دارد كه بعضي پسنديده و برخي ناپسند است. پيامبر اكرم مي فرمايد: «غيرتي هست كه خدا دوست دارد و غيرتي هست كه خدا دوست ندارد. غيرتي كه دوست دارد، غيرت ورزي در تهمت و بدگماني است و غيرتي كه دوست ندارد، غيرت نشان دادن در جايي است كه بدگماني و تهمت در بين نباشد» V}کنزالعمال 7067 {V به عبارت ديگر بايد نسبت به موارد تهمت آور، حساس بود و در حد امكان از آن دوري کرد و يا زمينههاي آن را از بين برد.
«غيرت ديني» به معناي دفاع و پاسداري از ارزش هاي ديني است. از اين رو به عنوان بهترين نوع غيرت محسوب ميگردد. مقتضاي غيرت ديني اين است كه همه ما به اصول و ارزش هاي ديني اسلام پايبند باشيم و به صورت آگاهانه و منطقي، از اين فرهنگ پاسداري كنيم. همچنين اگر ديديم بيگانگان به ارزش هاي ديني و فرهنگي ما تعرض مي كنند با هوشياري و جديت كامل در برابر آنان بايستيم. V}محمد صادق شجاعي مجد، صباح، شمارة 5 و 6، ص 36{V
T}ج. تعصب و غيرت ديني. {T
از نظر لغوي تفاوتهايي بين تعصب با غيرت ديني وجود دارد و به نوعي تعصب معناي وسيع تري نسبت به غيرت ديني داشته و مصاديق بيشتري شامل مي شود. نقطة اشتراک آن دو نيز اين است که شخص با درك و آگاهي كامل نسبت به دين و ارزش هاي ديني خويش حساسيت كامل داشته باشد و در مقابل تعرض بيگانگان به آن، ايستادگي کند. و نقطه افتراق آن دو هم در مواردي است كه يا تعصب در امور غير ديني باشد و يا اينكه تعصب در دين است؛ اما شخص كوركورانه و بدون دليل و منطق از دين خود دفاع ميكند.
کد سوال : 26
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : امروزه چگونه پيشرفت و تكنولوژي، با سادهزيستن جمع ميشود؟
پاسخ : T}ساده زيستي در اسلام {T
يكي از كمالات اخلاقي انسان، زهد و سادهزيستي است و در متون ديني دربارة مخالفت با تجمّلات دنيوي و دنياگرايي، تأكيدات فراواني وارد شده است. البته ديدگاههاي مختلف در اين زمينه، موجب بروز تفاسير گوناگون در اجتماع است. متأسفانه برداشتهاي ناروا از منابع ديني و يا ناديده گرفتن سنت و سيرة پيشوايان معصوم (ع) و اعتقادات شخصي، نحلههاي گوناگوني را پرورانده است. جمعي در مسير افراط و گروهي در وادي تفريط، حقيقت زيباي زهد و پارسايي را مشوش ساختهاند؛ به گونهاي كه گاهي با شنيدن واژه زهد، انزوا و تنهايي و دوري از مردم و تمدن و پيشرفت و ترقي و پرداختن به دعا و عبادت در گوشهاي آرام و فارغ از مشغلههاي زندگي، در ذهن انسان تداعي ميگردد و اين به معناي واژگونه ساختن حقيقتي ارزشي و آلوده ساختن مفهومي ملكوتي است!!
امام صادق(ع) ميفرمايد: «زهد نه آن است كه مال دنيا را تباه كني و نه آنكه حلال آن را بر خود حرام گرداني؛ بلكه زهد آن است كه اعتمادت به آنچه نزد حق است، بيش از آن چيزي باشد كه در نزد خودت يافت ميشود». V}بحارالانوار، ج 77، ص 172{V اميرمؤمنان علي(ع) ميفرمايد: «زهد در يك آيه از قرآن بيان شده است؛ آنجا كه ميفرمايد: «تا آنكه به خاطر از دست دادن چيزي، متأسف و متأثر نشويد و بر آنچه به دستتان رسيده، فرحناك نباشيد». V}همان، ج 78، ص 37 {V
پس پارسايي، دل بستن به امر باقي و نوميد گشتن از امر فاني است؛ جدايي از زمين و قرب به ملكوت است؛ سبكبال گشتن براي پرواز در آسمان فضايل و ملكات انساني است. حال آيا رشد و كمال و تعليم و تربيت و سعادت¬مندي، مانع پارسايي است يا کمک کنندة آن؟ كدام مكتب و آيين، همچون اسلام توصيه و تشويق نسبت به فراگيري علم و كسب معرفت و جوشش و بالندگي و تلاش فكري دارد؟ مگر نه اين است كه پيامبر اکرم(ع) مي¬فرمايد: «علم را طلب کنيد؛ هر چند در چين باشد». V}كنزالعمّال، شماره 28697{V و فراگيري آن را بر همگان ضروري مي¬داند. V}ر.ک: كافي، ج 1، ص 30{V اميرمؤمنان علي(ع) در روايتي تمام مواضع دنيا را جهل ناميدند؛ مگر جايگاه علم را كه روشني و فروغ است : «H} الدنيا كلُّها جهل إلا مواضع العلم{H ؛». V}بحارالانوار، ج 2، ص 29{V اين به صراحت، قدر علم و شايستگي آن و حقارت دنيا و دلبستگي به آن را تبيين ميسازد.
T}پيشرفت و ساده¬زيستي {T
دربارة نسبت بين اسلام و پيشرفت و ترقّي و تجدّد، بايد گفت: هرگز اسلام با پيشرفت و توسعه مخالفت ندارد؛ ليکن بايد جهت ارزش آن رعايت شود؛ يعني، توسعه و پيشرفت در سمت و سوي ارزشهاي اخلاق و عدالت باشد. توسعه بيعدالت يا پيشرفت بدون آميختگي با ارزشهاي اخلاقي، پيشرفت آهن و ابزار آلات است، نه پيشرفت انسان و انسانيت.
اين نكته حائز اهميت است كه پيشرفت و نو شدني مورد نظر اسلام است كه انسان را اسير تمايلات نفساني و دنياطلبي نسازد؛ بلكه او را از هوا و هوس برهاند. وقتي تساوي دو روز انسان از منظر اسلام، غَبن و خسران محسوب ميگردد، اين بهترين معناي رشد و بالندگي است. اما اين رشد نه براي ماندگاري در دنيا؛ بلكه در جهت معرفت نفس و مبدأ و معاد است؛ چرا كه دنيا مزرعه است و تمام سعي و تلاش انسان بايد در جهت كاشت بهترين بذر در جان خويشتن، براي برداشت عاليترين محصول در فرداي قيامت باشد.
کد سوال : 27
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : اگر دين مانع پيشرفت نيست، چرا اكثر كشورهاي اسلامي عقب ماندهاند؟
پاسخ : T}دين وعقب ماندگي کشورهاي اسلامي {T
در ابتدا لازم است ميان دو موضوع، تفكيك قائل شويم؛ يكي دين اصيل و ناب و خالص كه از طرف خداوند به عنوان برنامهاي كامل براي زندگي بشر آمده است و ديگري، عقايدي موهوم و خرافات كه ساخته دست بشر بوده و به عنوان دين معرفي گرديده است؛ (همانند عقايد موهوم ارباب كليسا دربارة خداوند و تعاليم آنها دربارة علم و نحوة زندگي مردم اروپا در قرون وسطا). اين تفكيك از آن رو لازم است كه نفس دين ـ كه در جهت رشد و تعالي و تكامل و پيشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگي است و بر علم و دانش و كار و تلاش
نيز توصيه و تأكيد دارد ـ هرگز نميتواند عامل عقبماندگي و انحطاط باشد.
شواهد و دلايل بسياري را ميتوان براي اثبات اين موضوع اقامه کرد، از جمله:
1. پيشينه تمدن مسلمانان در طي قرون متمادي و صدور آن به كشورهاي ديگر ـ از جمله كشورهاي اروپايي ـ نشان ميدهد كه نه تنها دين موجب عقب ماندگي نميشود؛ بلكه اعتقاد به دين در كنار عمل به آن، سبب رسيدن به درجات بالايي از پيشرفت و رشد ميگردد.
2. تنها مسلمانان و كشورهاي اسلامي نيستند كه به اين گرفتاري مبتلايند؛ بلكه كشورهاي غير اسلامي بسياري نيز به دلايلي ـ از جمله سلطه استعمار ـ در فقر مطلق يا نسبي باقي ماندهاند.
3. در كشورهاي پيشرفته نيز به رغم در اختيار داشتن منابع فراوان و دسترسي به ارقام بالايي از رشد اقتصادي، رفاه همگاني تحقق نيافته است و به طور معمول، گروه خاصي از رهاورد توسعه بهره ميگيرند و عده بسياري در فقر زندگي ميكنند.
4. عليرغم رشد و ترقّي تمدن غرب در برخي از زمينهها، انحطات و بحرانهاي جدي ديگري در كنار آن پديد آمد و بشريت را در ورطه خطرناكي قرار داده و فرياد متفكران و انديشمندان را بلند كرده است. پيشرفت غرب به دليل تک ساحتي بودن، پيشرفت انسانيت و در خدمت بشر نبوده است؛ بلکه پيشرفت صنعت و تکنولوژي و خارج از هويت و وجود انسان صورت گرفته است! آيا در کشورهاي پيشرفته، پيشرفت اخلاق، ايمان و رفتارهاي انسان صورت پذيرفته است؟
اين چه پيشرفتي در انسانيت و تمدن است که به جهت نفت و سلطه بر جهان، خون هزاران انسانهاي بي گناه ريخته ميشود؟ آيا جنگ جهاني اول و دوم؛ انفجار اتمي هيرو شيما وناکازاکي، کشتار وسيع مردم ويتنام، فقر وفلاکت کشورهاي جهان سومي ـ به خصوص کشورهاي آفريقايي ـ و اشغال غيرقانوني عراق و فجايع زندانهاي ابوغريب و.... براي بيان سياه بودن تمدن غربي کفايت نميکند؟!
5. بسياري از دانشمندان غربي و پديد آورندگان تمدن جديد غرب نيز دينگرا هستند؛ هر چند اين تمدن نو، بر پايه دينگرايي بنيان نهاده نشده است.
بر اين اساس روشن ميشود که نه دين سبب عقبماندگي است و نه پيشرفت غرب محصول دينگريزي است. برعكس، رگههايي از دينگريزي كه در اوان پيدايش تمدن غرب رخ نمود، يكي از آسيبهاي جدي و نواقص تمدن غرب به شمار ميآيد كه متفكّران و انديشمندان غربي، به سرعت متوجه اين خلأ گرديده و كوشيدهاند گرايش به دين را همواره زنده نگه دارند. با اين حال، مشكل اساسي جهان غرب اين است كه دين حاكم بر آن، از اصالت، جامعيت، وثاقت و خردپذيري كافي برخوردار نيست و راه يافتن تحريف در آن، مشكلات بسياري را پديد آورده است.
T}علل عقبماندگي {T
دربارة اينكه چرا كشورهاي اسلامي عقب افتادهاند، بايد گفت: اين مسئله علل و ريشههاي تاريخي مختلفي دارد و بررسي جامع و همه جانبه آن، نيازمند کاوش هايي ژرف و گسترده است. با اين حال ميتوان به چهار عامل اساسي در اين زمينه اشاره کرد:
1. مسلمانان بر اساس انگيزش و هدايتهاي ديني، مسير رشد تعالي را پوييدند و بر اثر انحراف از دين و آلودگي به مفاسد دنياپرستي و سستي و كاهلي، به انحطاط و عقب ماندگي گراييدند.
2. نظامهاي سياسي فاسد و استبدادي نيز نقش مهمي در اين زمينه داشتند. اين نظامها به جاي همّت در جهت رشد و پيشرفت مسلمانان، فقط به فكر حفظ قدرت خويش و صرف هزينههاي عمومي مسلمانان در جهت خوشگذراني و رفاه خود بودند. وجود اين نظامها و حاكمان فاسد، خود ناشي از انحرافات سياسي صدر اسلام پس از رحلت پيامبر عظيمالشأن و انحرافات اعتقادي و اجتماعي بعد از آن بود. اين نظامهاي سياسي، بر شخصيت و منش انسانها و فرهنگ اين جوامع آثار زيان باري نهاد.
3. بيگانگان و استعمارگران براي عقب نگاه داشتن كشورهاي جهان سوم ـ از جمله مسلمانان ـ و استثمار منابع انساني و طبيعي تهاجم گسترده اي به اين کشورها داشتند.
4. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگهاي داخلي و جانشين ساختن شعارهاي استعماري ـ همچون ناسيوناليزم و پانعربيزم ـ به جاي تكيه بر اصولگرايي و اتحاد بينالملل اسلامي، از ديگر علل عقب ماندگي مسلمانان است.
T}علل پيشرفت غرب {T
عوامل بسياري ميتواند موجب پيشرفت و ركود شود كه اساسيترين آنها تلاش و فعاليت در جهت شناخت سنن و قوانين حاكم بر جهان هستي و استفاده درست از امكاناتي است كه خداوند در اختيار بشر نهاده است. علت پيشرفت غرب هرگز دينگريزي نبوده است؛ بلكه در آنجا خرافاتِ در لباس دين، آنان را به عقب ماندگي وا ميداشت و پشت پا زدن به آن خرافات، نقش مانع زدايي در جهت رشد و ترقي را ايفا نمود. پيشرفت علمي و صنعتي غرب، مرهون عوامل بسياري است كه بررسي تمام موارد آن مجالي وسيع ميطلبد؛ ولي به اختصار به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1. آشنايي غربيها با تمدن اسلامي و شرقي در طول جنگهاي صليبي و نيز مسافرتهاي جهانگرداني مانند ماركوپولو وانتقال دانش وفرهنگ اسلامي به غرب.
2. رنسانس فكري در اروپا (با توجه به مجموعه عواملي كه اين تحول فكري را ايجاد كرد) و مبارزه با خرافات و عقايد موهومي كه در بين مردم آن ديار رايج بود .
3. كنار گذاشتن كليسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاي جديدي براي اداره آن.
به اعتراف دانشمندان و صاحب نظران، دنياي غرب با چپاولگري و غارتگري ملل ديگر، آنها را استثمار کرد و با استعمار آن کشورها و گماشتن مزدور در رأس آنها، از يک طرف مانع پيشرفت اين کشورها شده و از طرف ديگر با استفاده از ثروتها و سرمايههاي انساني و طبيعي آنها، صنايع خود را بهبود بخشيد... خلاصه اينکه کشورهاي اسلامي و اکثر کشورهاي جهان سوم عقب مانده نيستند؛ بلکه عقب نگه داشته شده اند.
گفتني است اروپا در قرون وسطا، غرق در تاريكي جهل و خرافه بود. ارباب كليسا با تلقين برخي عقايد موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نميدادند؛ در حالي كه در همان زمان، دانشمندان اروپايي تحت تأثير تمدن اسلامي قرار داشتند كه تا قلب اروپا پيش رفته بود (آندلس يا اسپانياي امروزي و شبه جزيره بالكان). اينان خواهان تحوّل در اروپا و نگرش جديد به علم و دانش شده بودند؛ چرا كه ارباب كليسا با تفتيش عقايد، حتي اظهار نظر درباره پديدههاي جهان را گمراهي تلقي ميكردند؛ چنانكه گاليله در همين دوران محاكمه شد و صدها دانشمند به همين دليل محكوم گرديدند! اين وضعيت در حالي بود كه مراكز علمي جهان اسلام در آن زمان، محل فراگيري دانش و ساخت ابزارهاي دقيق (مانند ساعت و لوازم جراحي و...) بود. دهها دانشپژوه اروپايي در اين مراكز مشغول به تحصيل بودند. تعاليم اسلامي همگان را به علم، دانش و تفكر در آفرينش دعوت ميكرد و آيات قرآني، خود پيشگام در بيان حقايق هستي و چگونگي رخدادهاي آن بود. در همين وضعيت بود كه اروپا تحت تأثير قرار گرفت و خيزشي علمي در آن سامان شكل داده شد.
غرض از بيان اين مقدمات آن است كه آنچه مورد انكار پيشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقايد موهوم ارباب كليسا دربارة خداوند و تعاليم آنها دربارة علم و نحوة زندگي مردم بود؛ وگرنه اصل خداي جهان، كمتر مورد انكار دانشمندي فرهيخته قرار گرفته است. آنچه مايه تأسف است، اينكه برخي از تازه واردان به عالم فكر و انديشه ـ كه هنوز در وادي نخست آن نيز فرود نيامدهاند ـ با تمثيلي بيمورد و جاهلانه، از آنچه در قرون وسطا اتفاق افتاده است، كپي برداري كرده و همان نسخهها را براي امروز جهان ما ميپيچند. اين كپيبرداري كه حدود يك قرن است آغاز گشته و تقريباً دوران زوال خود را ميگذراند، تاريخي بس عجيب و غريب دارد؛ تا آنجا كه بسياري از كساني كه خود روزي منادي آن بودند، به اشتباه خود پي برده و سعي در جبران آن کردهاند. براي نمونه، در اين زمينه مي توان به كتاب ارزشمند «در خدمت و خيانت روشنفكران» اثر جلال آل احمد مراجعه کرد.
T} نجات از عقب ماندگي {T
در پايان، ذكر اين نكته لازم است كه: به رغم عقب ماندگي جوامع اسلامي از پيشرفت در صنعت و دانش، امروز نيز انديشه و تمدن اسلامي جانمايه نيرومندي براي احيا دارد و بر عكس، تمدن غرب به شدت گرفتار انحطاط فرهنگي و زوالپذيري شده است. در اين فرصت اگر مسلمانان بخواهند جايگاه شايسته خود را دريابند، رعايت نكات زير بايسته است:
1. بالا بردن سطح شناخت و بينشهاي ديني در همه ابعاد آن؛
2. تقويت روح ايمان و تقوا و استواري در دين و مبارزه با كژيها؛
3. ارتقاي دانش و سطح علمي؛
4. ارتباط وثيق و همدلي در سطح بينالملل اسلامي و تعاون و همكاري گسترده و همه جانبه مسلمانان؛
5. از ميان برداشتن نظامهاي فاسد؛
6. تلاش همه جانبه و همگاني در جهت ايجاد و احياي تمدن عظيم و مدينه فاضله اسلامي؛
7. اعتماد به نفس و دوري از خودباختگي. V}براي آگاهي بيشتر نگ : 1. زينالعابدين قرباني، علل پيشرفت و انحطاط مسلمين؛ 2.، احمد موثق، علل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشههاي سياسي و آراي اصلاحي سيد جمالالدين اسدآبادي؛ 3. روژه گاردي، آمريكا پيشتاز انحطاط، ترجمه قاسم منصوري؛ 4. قانع عزيزآبادي، علل انحطاط تمدنها؛ 5. رجبي، ريشههاي ضعف و عقبماندگي مسلمانان؛ 6. امير شكيب ارسلان، رمز عقبماندگي ما، ترجمه محمد باقرانصاري؛ 7. شكيب ارسلان، تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا، ترجمه علي دواني؛ 8. حسين انصاريان، به سوي قرآن و اسلام؛ 9. ويلدورانت، تاريخ تمدن، ج 4، ترجمه گروهي از نويسندگان؛ 10. زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضي رهباني؛ 11. گوستاولوبون، تاريخ تمدن اسلام و غرب؛ 12. تمدن اسلامي پيشگام در علوم و فنون جديد، ج 1 و 2 و 3، بولتن انديشه، شماره 18 ـ 17، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها{V
کد سوال : 28
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا دين مبين اسلام در کشور اسلامي ما، نتوانسته؛ رسالت اصلي خود ـ که همانا حفظ ارزشهاي ديني و عملي و اجرايي مناسب است ـ جامة عمل بپوشد؟
پاسخ : T}بررسي کارآمدي اسلام {T
رسالت و كار ويژة اصلي دين هدايت انسان و تبيين اموري است که در جهت تكامل و سعادت دنيوي و اخروي بشر در ابعاد فردي و اجتماعي، به آن نيازمند است. همان طور كه قرآن كريم ميفرمايد: «A} وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ{A »؛ «و بر تو كتاب را نازل كرديم كه روشنگر همه چيز است و هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمين است». V}نحل، آية 89 {V
اما تحقّق عيني و اجراي عملي اين آموزههاي ديني در سطح جامعه، از حوزة رسالت دين خارج است؛ بلكه اين وظيفه را دين بر عهدة افراد آن جامعه گذاشته است؛ چنان كه قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «A} إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ{A »؛ «خداوند وضع هيچ مردمي را عوض نميكند، مگر آنكه خود آنها وضع نفساني خود را تغيير دهند». V}رعد(13)، آية 11 {V
براي علّتيابي و شناخت عواملي كه در پديدهاي به نام عدم شكلگيري و تحقّق كامل ارزشها و آموزههاي دين مبين اسلام در جامعة ايران نقش داشتهاند؛ بايد به دو دسته از عوامل درون ديني و عوامل برون ديني اشاره کنيم. در اينجا به اختصار به بررسي ميزان تأثير هر كدام از اين امور ميپردازيم:
T}يک. عوامل درونديني: {T
در بررسي اين عوامل بايد سراغ متون ديني برويم و از اين طريق درصدد يافتن پاسخي براي اين پرسش باشيم كه آيا خود دين اسلام در هدايت و تبيين نيازهاي جامعة بشري در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و...، رسالت و وظايف خويش را كاملاً انجام داده است؛ به نحوي كه از اين بُعد هيچگونه تقصير و قصوري را نتوان متوجه دين کرد؟! يا نه برعكس اين دين نيز مانند برخي اديان ديگر، در پاسخگويي به نيازهاي بشري و اصلاح جوامع انساني ناتوان است؟ عده اي، ريشهها و عوامل شكلگيري مباني تفكر غرب (از قبيل
سكولاريسم، اومانيست و... ) را كه باعث بحرانهاي عظيم جوامع بشري در غرب شده است را در دين مسيحيت جست وجو ميكنند. به عنوان نمونه يكي از عوامل مؤثر در شكلگيري سكولاريزم و جدايي دين از سياست، نارسايي دستگاه ديني مسيحيت بود. از آنجا كه آيين مسيحيت در مورد مسائل اجتماعي و حقوقي و سياست، قوانين انبوه و روشني ندارد، در حقيقت آنچه در دوران حاكميت كليسا مورد استناد بود، قوانين بشري و برخاسته از علوم قديم بود كه علم جديد يا نارسايي آنها را اثبات كرد و يا در اعتبار و وثاقت آنها شك داشت و آنها را كنار گذاشت. همچنين عوامل مهم اومانيسم و راسيوناليسم و... نارسايي مفاهيم ديني و كلامي مسيحي است. V}براي آگاهي بيشتر ر.ك: علي رباني گلپايگاني، ريشهها و نشانههاي سكولاريسم، كانون انديشه جوان، ص 52 و 57...؛ محمدرضا كاشفي، فرهنگ و مسيحيت در غرب، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر {V
بر اساس اصول اعتقادي، كلامي و آموزههاي ديني، دين اسلام به عنوان كاملترين و جامعترين و آخرين ديني است كه از سوي خداوند، جهت هدايت و تكامل انسان و پاسخ گويي به نيازهاي مادي و معنوي آن در تمام ابعاد فردي و اجتماعي، نازل شده است. V}ر.ك: عبدالحسين خسروپناه، قلمرو دين، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزة علميه قم، چاپ اول، پاييز 1381 {V
چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: «A} ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ{A »؛ «ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم، آن گاه همه به سوي پروردگارشان محشور شوند».V} انعام(6)، آية 38{V
همچنين: « A} الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا {A »؛ «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براي شما برگزيدم». V}ماعده(5)، آية 3{V
امام باقر(ع) در تبيين اين موضوع ميفرمايد: «H} ان الله ـ تبارك و تعالي ـ لم يدع شيئاً يحتاج اليه الامّة الا انزله في كتابه و بينه لرسوله{H »؛ «خداوند تبارك و تعالي چيزي از نيازمنديهاي امت را وانگذاشت؛ مگر آنكه آن را در كتابش فرو فرستاد و براي رسولش بيان فرمود».
امام صادق(ع) نيز ميفرمايد: «H} ما من شيء الاّ و فيه كتابٌ او سنه{H »؛ «چيزي نيست مگر در مورد آن در كتاب يا سنت بياني هست». V}اصول کافي، ج 1، صص 9 ـ 76 {V
در عمل نيز دين مبين اسلام توانايي خود را جهت اداره و رهبري جوامع انساني و پاسخ گويي به نيازهاي مختلف آن، در مقاطع مختلفي از تاريخ به اثبات رسانيده است؛ چنان كه ويل دورانت در اين زمينه ميگويد: «اسلام طي پنج قرن، (از سال 81 هـ تا 597 هـ) از لحاظ نيرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نيك و تكامل سطح زندگاني و قوانين منصفانه انساني و تساهل ديني (احترام به عقايد و افكار ديگران) و ادبيّات و تحقيق علمي و علوم و طبّ و فلسفه پيشآهنگ جهان بود».V}ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 11، ص 317 {V
وي در جاي ديگر ميگويد: «تنها به دورانهاي طلايي تاريخ، يك جامعه ميتوانسته است در مدّتي كوتاه اين همه مردان معروف در زمينة سياست، تعليم، ادبيات، لغت، جغرافيا، تاريخ، رياضيات، هيئت، شيمي، فلسفه، طبّ و مانند آنها ـ كه در چهار قرن اسلام، از هارون الرشيد تا ابنرشد بودهاند ـ به وجود آورد». V}همان، ص 322 {V
پيروزي انقلاب اسلامي ايران و ساير دستاوردهاي مهم و عظيم آن در ابعاد مختلف ـ كه با الهام و تكيه بر آموزههاي دين اسلام صورت پذيرفت ـ نمونه ديگري بر اثبات اين واقعيت است. بنابر اين نميتوان وجود مشكلات در جوامع اسلامي كنوني را به اساس دين مرتبط کرده؛ بلكه بايد علّت و عوامل آن را در جاي ديگر جست وجو كرد.
T}ب. عوامل برونديني: {T
منظور از اين عوامل، علل و اسبابي است كه از خارج دين اسلام، باعث عدم تحقّق و اجراي كامل تعاليم و آموزههاي دين مبين اسلام شده است. مسلماً صرف وجود ديني كه متضمن مكانيسمهاي دقيق، براي تعالي و سعادت مادي و معنوي جوامع انساني باشد، براي تحقق عيني اين مكانيسم و آموزهها كافي نيست؛ بلكه علاوه بر آن، نيازمند عوامل انساني مورد نياز، كارگزاران و مديران صالح، مردمي معتقد و خواستار اجراي ارزشها، كفايت منابع مادي، اقتصادي و... و نيز فقدان موانع و مشكلاتي از قبيل تهديدات خارجي و تهاجمات فرهنگي
و نظامي بيگانگان، بدعت و سنتهاي غلط، دنياگرايي، تجملپرستي و... ميباشد. در غير اين صورت هرگز آن دين در اجراي اهداف خود و اصلاح كامل جامعة انساني، موفق نخواهد بود.
در اين رابطه اما به صورت اجمال به نكاتي چند اشاره مي شود:
بر اساس آموزههاي قرآني هر گونه تغييري در سرنوشت انسانها و اصلاح يا انحطاط اجتماعي و فردي يك جامعه، منوط به خواست و ارادة آنان است. افراد يك جامعه، زماني به طور كامل اصلاح ميشوند كه بر اساس اراده، گزينش و كنش اختياري خود بتوانند از شرايط محيطي ـ كه به بركت حاكماني عادل و الهي، قوانين، احكام و ارزشها و معارف اسلامي به وجود آمده ـ استفاده كنند و راه تعالي و تكامل خود را در پيش گيرند. به بركت وجود انقلاب اسلامي ايران ـ كه الهام گرفته از تعاليم حياتبخش اسلام بود ـ تا حدود زيادي
تحوّلات و دگرگونيهاي اساسي در بينش افراد و ارزشهاي جامعة ما به وجود آمد؛ ولي اين مقدار به هيچ وجه جهت دستيابي به جامعهاي كاملاً مطابق با تعاليم اسلامي، كافي نيست. ادامه و بقاي فرهنگ فاسد و مستبد پادشاهي در ايران، عدم تثبيت ارزشهاي اسلامي و قانونگرايي و پايبندي به ضوابط و مقررات اسلامي در مردم و بسياري از مسئولان مسئله تغيير ارزشها پس از دوران دفاع مقدس (مانند با ارزش شدن پول، شهرت، مدركگرايي، رفاهطلبي، تجمّلپرستي و... ) و نيز تهاجم فرهنگي شديد همه جانبه بيگانگان جهت مقابله
با انقلاب اسلامي و ارزشهاي الهي، همگي از جمله دلايلي هستند كه نقش بسيار مهمي در ايجاد اين مشکل دارند. علاوه بر اين مسئله مشكلات اجتماعي و اقتصادي نظير فقر و تبعيض و بيعدالتي، اعتياد، كمبود اشتغال، مسكن، تورم و... زمينههاي بسيار مناسبي را براي ناديده گرفتن ارزشهاي الهي در جامعه، فراهم ميآورد.
نتيجه آنكه عدم تحقّق كامل ارزشهاي ديني در جامعه ما، معلول عواملي برونديني است و اين ارتباطي با توانايي دين در اين زمينه ندارد. دين اسلام به عنوان كاملترين و جامعترين اديان، توانايي پاسخ گويي به نيازهاي جامعة بشري و تأمين سعادت دنيوي و اخروي آن را در همة زمانها دارد؛ اما تحقّق اين امر با خواست، اراده و همكاري و جانفشاني عوامل انساني و فراهم بودن ساير عوامل محيطي بستگي دارد.
کد سوال : 29
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : اصلاحات چه تعريفي دارد؟ اصلاحاتي كه در كشور مطرح ميشود، در چه زمينههايي است؟
پاسخ : براي پاسخ دادن به اين پرسش، ابتدا به دو تعريف متفاوت از آن، در ادبيات اسلامي و سياسي ميپردازيم و سپس زمينهها و اهداف مطرح شدن اين اصطلاح را در جامعه مورد بررسي قرار ميدهيم و در نهايت، برخي از دستاوردهاي روند اصلاحات را بيان مي کنيم:
T}«اصلاحات» در ادبيات اسلامي {T
اصلاح در فرهنگ اسلامي، به معناي از ميان برداشتن تباهي و نادرستي در محيط اجتماعي و داراي چند مؤلفة اساسي است:
1. تلاش پيگير براي درك اسلام با اتكا به منابع اوليه (كتاب و سنت) ؛
2. تلاش براي تطبيق ارزشهاي ديني بر شرايط زندگي در هر عصر و زمانه.
بنابراين، بزرگترين مصلحان جهان، پيامبران هستند كه طريقة سير زندگي دنيا و آخرت را به انسان ميآموزند؛ همان طور که در قرآن از زبان شعيب(ع) نقل شده که خطاب به مردم گفت: «A} إِنْ أُريدُ إِلاَّ اْلإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ{A »؛ «من هيچ قصدي جز اصلاح طلبي در حد و توان خود ندارم» V}هود(11)، آية 88{V و در آيه ديگر خداي متعال هدف از بعثت شعيب(ع) را دو چيز بيان ميکند: 1. دعوت به توحيد. 2. دعوت به عدالت اقتصادي و اجتماعي؛ V}هود(11) آية 84 و 85 {Vيعني در واقع اصلاح طلبي، دعوت به دين خدا و خدمت به مردم در جهت آباداني دنيا بر محور عدالت اجتماعي و اقتصادي است.
از ديدگاه اسلام و قرآن، اصلاح طلب بايد در خط پيامبران و با تمسّك به تعاليم آنان و كتاب الهي، به اصلاح جامعه بپردازد. قرآن كريم ميفرمايد: «ما اجر اصلاحطلباني را كه با تمسك به كتاب خدا و به پاداشتن نماز، در جامعه به اصلاحطلبي ميپردازند، ضايع نميكنيم».V}هود(11)، آية 90 {V اگر اصلاحطلبي در مسير ديگري واقع شود، از ديدگاه قرآن افساد است؛ زيرا هر تحولي را نميتوان در جهت صلاح جامعه به حساب آورد: شايد بعضي از تغييرات و تحولات ظاهراً خدماتي را براي اجتماع به ارمغان ميآورد، اما در واقع ريشه اجتماع را ميخشكاند. اگر اصلاحطلبي از مسير الهي خارج شود، تنها عنوان اصلاح را با خود يدك ميكشد و در واقع، موجبات فساد و تباهي جامعه را فراهم ميآورد. مهمترين اهدافي كه از سوي مصلحان مسلمان دنبال ميشوند، عبارت است از:
الف. مصلحان با تأكيد بر پرهيز از شرارتهاي اجتماعي و مفاسد، ضرورت تعليم و تربيت صحيح افراد، تحقق نظم اجتماعي، سختكوشي و وجدان اجتماعي، اصلاح فرهنگي و سامانبخشي به امور سياسي اجتماعي و اقتصادي، سعي دارند تا جامعه را از عقبماندگي رهايي بخشند و وضعيت معيشت و زندگي اجتماعي را بهبود بخشند.
ب. تفكر و انديشه مردم را اصلاح کرده و بر بينش و دانش آنان بيفزايند.
ج. تأكيد بر جايگاه قرآن و سنت و اجماع و عقل در مقام استخراج احكام شرعي و ضرورت پايبندي به اين منابع، از جمله اهداف ارزنده جنبش اصلاحطلبي است كه روش شناخت اسلامي را از ورود بدعتها حفظ نموده است.
T}اصلاحات در ادبيات سياسي{T؛V} Reform{V
اصلاحات به معناي دگرگوني در جهت تأمين برابري اجتماعي و اقتصادي و سياسي و گسترش دامنه اشتراك سياسي در جامعه است. اصلاحطلبي هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي، با روشهاي ملايم و بدون شتاب است. بر اين اساس، واژه اصلاحات در مقابل واژه انقلاب {VRevolution{V قرار دارد. اين دو پديده، از نظر شتاب و دامنه و جهت دگرگوني در نظامهاي سياسي و اجتماعي، تفكيك پذير است. انقلاب؛ يعني، دگرگوني سريع و كامل و گاه خشونتآميز، در ارزشها و ساختار اجتماعي و نهادهاي سياسي، سياستهاي حكومتي و رهبري سياسي، اجتماعي. اصلاحطلبي از نظر كلي، در برابر ارتجاع و محافظهكاري از سويي و انقلاب خواهي از سوي ديگر، قرار ميگيرد. V}نگ : داريوش آشوري، دانشنامة سياسي، ص 72 {V
با در نظر گرفتن اين دو تعريف، مشخص ميشود كه اصلاح به مفهوم اسلامي، با اصلاح به مفهوم «رفورم» متفاوت است. به عبارت ديگر، اصلاح اعم از رفورم است؛ زيرا از آن حيث كه به آرمانهاي متعالي دين نظر دارد، شامل و جامع است و حتي انقلاب به عنوان روشي اصلاحي قابل تعريف است. اصلاح طلبي اهداف عالي انقلاب را تعيين ميكند و از طرف ديگر، مرحلهاي از انقلاب است كه پس از پيروزي و تحكيم ساختارهاي آن، به تدريج كاستيها را برطرف ميسازد.
T}زمينهها و اهداف مطرح شدن اصلاحات {T
اصل موضوع اصلاح و اصلاحطلبي، از آموزههاي ديني و اسلامي محسوب ميشود و از ديدگاه منابع اسلامي، در ذات دين قرار دارد و از اركان هويت ديني است. انقلاب اسلامي ايران هم كه الهام گرفته از آموزههاي ديني است، در ذات و جوهر خويش به اصلاح امر ميكند. اين امر پيوسته از سوي برخي از مسئولان نظام ـ از جمله مقام معظم رهبري ـ مورد تأكيد و توجه بوده است. طبيعي است كه هر سيستمي براي حفظ بقاي خود و ادامه كاركردها و رسيدن به اهداف موردنظر، نياز به نوعي باز توليد در عناصر معيوب و كاركردهاي ناقص خود دارد. در غير اين صورت، عناصر و كاركردهاي معيوب، به تمام سيستم سرايت ميكند و كل نظام را مختل مينمايد.
انقلاب اسلامي ايران كه براي اصلاح گسترده و فراگير در كاركردها و ساختار سياسي نظام قبل، به رهبري حضرت امام روي داد، پديدهاي دفعي نيست؛ بلكه تدريجي است. يك مرحلة انقلاب (تغيير نظام و ساختار سياسي رژيم قبل)، دفعي بود و تمام شد؛ اما تغيير و اصلاح در كاركردها امري تدريجي است و در بستر زمان بايد روي دهد و تحقق كامل انقلاب به آن است كه بخشهاي تحول نيافته، اصلاح و كاستيها برطرف گردند.
در انتخابات هفتم رياست جمهوري، آقاي خاتمي شعارهايي از قبيل تحقق جامعه مدني، كثرتگرايي، آزادي بيان، قانونگرايي و حقوق شهروندي را مطرح كرد و اين در حالي بود كه مفهوم اصلاحات در ادبيات سياسي كشور، چندان تداول نداشت. از همان روز اول، مطبوعات خارج از كشور (غربي و شرقي) اصطلاح «رفورميسم» را به اين حركت داده و آقاي خاتمي را به عنوان يك رفورميست مي شناختند. دو سال طول كشيد تا اصطلاح «رفورم» وارد ادبيات روزنامهاي كشور شد و قرائتهاي مختلفي از آن صورت گرفت كه دو پايگاه را ميتوان در اين زمينه تعريف كرد:
T}1. سكولار كردن حكومت؛ {T اين قرائت، متعلق به تفكّري خاص و جمعي از روشنفكران كشور است كه در رقابتهاي سياسي، ميداندار مفهوم دادن به اين كلمهها هستند. اصلاحات براي اينان فرايندي است كه بايد از حكومت، اسلامزدايي كرد و بر اين اساس براي اصلاحات مفاهيم جنبي ـ مانند كثرتگرايي در قرائتهاي ديني ـ را مطرح ميکردند.
T}2. كارآمدتر كردن حكومت؛ {T ريشة اين امر استقبال گسترده مردم از آقاي خاتمي بود. مردم دو نكته مهم را در انتخابات بيان كردند: يكي اعتماد مردم به نظام بود كه در انتخابات شركت كردند و دوم، تقاضاي تحول در جهت رفع کاستي ها و معضلات بود. مردم ميخواستند نظامشان كارآمدتر شود.
مقام معظم رهبري اهداف اصلي اصلاحات را متوجه رفع سه معضل بزرگ فقر و فساد و تبعيض بيعدالتي ميدانند و با ذكر مجموعهاي گسترده از نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي، اصلاحات را ناظر بر حل اين معضلات به شمار ميآورند. V}نگ : «روزنامه كيهان، پرچمداران اصلاحات»، ش 16859 ص 2 {Vاز نظر آقاي خاتمي نيز اصلاح گري بايد بر پايههاي دينداري، معنويت و تقويت نظارت مردم استوار باشد و اصلاح واقعي بايد در مبنا و چارچوب بزرگترين دستاورد انقلاب (قانون اساسي) باشد. V}نگ : روزنامه اطلاعات 6/2/1379، شماره 21893 {V مقام معظم رهبري بر تفكيك ميان دو الگوي متفاوت از اصلاحطلبي تأكيد دارند : «اصلاحات يا اصلاحات انقلابي و اسلامي و ايماني است كه همه مسئولان كشور، مردم مؤمن و صاحب نظران با اين اصلاحات موافقند؛ و يا اصلاحات آمريكايي است كه همه مسئولان كشور، مردم مؤمن و همه آحاد هوشيار ملت، با آن مخالف اند». V}رهنمودهاي مقام معظم رهبري در جمع كارگزاران نظام، 19/4/79 {V
دشمنان انقلاب اسلامي، به خصوص آمريكا، با تجربه مثبتي كه از انجام گرفتن اصلاحات آمريكايي توسط گورباچف در شوروي سابق داشتند، تلاش کردند تا با تمسّك به تبليغات گسترده و استفاده از عناصر داخلي خود و مطبوعات وابسته، چنين القا كنند كه اين نظام احتياج به اصلاحات دارد و با سوء استفاده از اين شعار، تمامي اركان نظام ـ از قانون اساسي گرفته تا ساير نهادهاي انقلابي ـ را مورد هجوم خود قرار دهند. آنان اصلاحات در ايران را به معناي تكيه بر جمهوريت نظام و كنار گذاشتن اسلاميت نظام مي دانستند و با استفاده از فضاي باز به وجود آمده پس از دوم خرداد، استراتژي استحاله تدريجي نظام را از طريق مكانيزم اصلاحات و در نتيجه، تغيير در ساختار نظام، دنبال كردند!! اما اين نقشه شوم با تيزبيني دقيق مقام معظم رهبري افشا شد. ايشان در سخناني كه در 19 تير ماه 1379 در جمع كارگزاران نظام ايراد کردند، بر اين نكته تأكيد فرمودند كه: «ما مخالف اصلاحات نيستيم؛ بلكه اصلاحات لازم و مطابق نياز كشور و منطبق بر روح انقلاب و اسلام است. اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگيرد، نظام فاسد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت. اصل اصلاحات، يك كار لازم است وبايد انجام بگيرد. وقتي اصلاحات انجام نشود، برخي از نتايجي كه ما امروز با آنها دست به گريبانيم، پيش ميآيد. توزيع ثروت ناعادلانه ميشود؛ نوكيسگان بيرحم بر نظام اقتصادي جامعه مسلط ميشوند؛ فقر گسترش پيدا ميكند؛ زندگي سخت ميشود و مغزها فرار ميكنند... ». هدف اصلي مقام معظم رهبري افشاي دستهاي پنهان و آشكاري بود كه در مرحله مشابهسازي اوضاع ايران با شوروي سابق، براساس طرح آمريكا و دقيقا با انگيزه فروپاشي نظام جمهوري اسلامي وارد عمل شده بودند. V}براي آگاهي بيشتر نگ: الف. حسن واعظي، اصلاحات و فروپاشي؛ ب. فصلنامه «كتاب نقد»، شماره 16 {V
کد سوال : 30
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : الگوي مناسب توسعه را چگونه به دست آوريم؟
پاسخ : T}منابع تدوين الگوي توسعه {T
براي تدوين الگوي مناسب توسعه در هر كشور، نظريه پردازان جامعه بايد از سه منبع اساسي بهرهببرند:
1. تجربيات ديگران، كه مستلزم شناخت عميق علمي از شرايط اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي آن كشورها است؛ تا زمان و مكان الگو به درستي شناخته شود.
2. شناخت ارزشهاي ملّي و هويت فرهنگي.
3. شناخت دقيق واقعيّات و عينياتّ جامعه و درك امكانات و محدوديتهاي كشور.
قانون اساسي، با توجّه به اهميت و نقشي كه براي توسعه اقتصادي در دستيابي كشور به توسعه همهجانبه قائل است، با بيان اصول متعدّد راه را براي توسعة اقتصادي كشور گشوده است. از ديدگاه قانون اساسي، اقتصاد و توجه به امور مالي و معيشتي، هدف نيست؛ بلكه وسيله است و دولت اسلامي نبايد به بهانه رشد و رونق اقتصادي، همه توجهات و برنامههاي خود را به رفاه اقتصادي و تأمين نيازهاي مادي معطوف كند و از هدف اصلي غافل و يا منحرف گردد.
اصل چهل و سوم قانون اساسي، استفاده از علوم و فنون و تربيت افراد ماهر را ـ براي توسعه و پيشرفت اقتصاد كشور و تأمين استقلال اقتصادي جامعه و ريشهكن كردن فقر و محروميت و برآوردن نيازهاي انسان در جريان رشد ـ لازم دانسته و بر تأمين شرايط و امكانات كار براي همه تأكيد نموده است. قانون اساسي، دولت را موظفّ کرده كه برنامههاي اقتصادي كشور و شكل و محتوا و ساعات كار را به صورتي تنظيم کند كه هر فرد علاوه بر تلاش شغلي، فرصت و توان كافي براي خودسازي معنوي و سياسي و شركت فعّال در اموركشور و افزايش مهارت و ابتكار نيز داشته باشد. V}ر.ك: محمد تقي نظر پور، ارزشها و توسعه، صص 87 ـ 81 و 184 ـ 92 و 229 ـ 220 {V