• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4071روز قبل
اهل بیت
در سال پنجم جمادی الاول سال ششم هجرت در شهر مدینه ، در خانه حضرت علی (ع) دختری بدنیا آمد که سالها بعد در تغییر مسیر تاریخ بشریت نقشی عظیم ایفا کرد. زینب (س) از مادری چون فاطمه زهرا (س) متولد شد و در دامان  آن بانوی بزرگ اسلام و پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) پرورش یافت. یكی از سیره های عملی زندگی این بانوی الهی، پرستاری و دست گیری از حال بیماران و درماندگان بود. اتفاقات سختی كه در طول حیات سراسر مرارت بار ایشان رخ داد،همچون بیماری مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسمومیت برادر و بالاخره حادثه بزرگ كربلا، زینب را به عنوان الگوی پرستاران معرفی كرد و سالروز ولادتش، به عنوان روز پرستار برگزیده شد.

ایشان  پرستار بزرگ  كربلا بود اما آیا فقط پرستار بود ؟ ایشان  علاوه بر پرستاری ومراقبت از حضرت امام سجاد (ع) که درروز عاشورا به شدت بیمار بود ، تقویت روحیه مجروحان و خانواده شهیدان، رسیدگی به بازماندگان و كمك به اطفال را نیز بر عهده داشت .واینها کوچکترین مسئولیت حضرت زینب (س) بود .

با وجود اینکه می دانیم پرستاری یک وظیفه سنگین وارزشمندی است اما وظیفه حضرت زینب تنها پرستاری از بیماران واطفال و... نبود بلکه وظیفه اصلی یا به عبارتی پرستاری اصلی حضرت زینب همان نهضت خونین کربلا بود ، که اگر نبود زینب ، خون سالار شهیدان ویاران باوفای ایشان پایمال می شد .

روز دوازدهم محرم کاروان اسیران به کوفه رسید شهر در حالتی عجیب وغیر عادی بسر می برد . شایعات گوناگون در میان مردم رواج داشت وهر دسته به گونه ای خاص درباره کربلا سخن می گفتند .

ورود کاروان آن هم با آن وضع رقت انگیز کوفه را منقلب وپریشان ساخت .

عظمت فاجعه کربلا وجنایت شومی که بوقوع پیوسته بود موجب شد که همه کسانی که شاهد منظره ورود کاروان اسیران بودند گریه کنند زیرا بیشتر مردم یا در جنگ بر ضد حسین (ع) ویارانش مستقیماً شرکت داشتند ویا آنکه با فرصت طلبی وسکوت خویش بر آن جنایت صحه گذارده بودند .

زینب کبری (س) با دیدن اشکهای آن مردم پیمان شکن با خشم بسیار روی به آن جماعت کرد وفرمود :

« حمد وستایش بی پایان بر خداوند متعال ودرود بر روان پاک محمد (ص) وخاندان نبوت ! ای مردم کوفه وای پیروان مکر وحیله . ای کسانی که با نامه های خود ما را بسوی خویش خواندید ولی چون ما بسوی شما آمدیم پیمان خویش را زیر پا گذاشتید وبا دشمنان ما هم پیمان شدید .

اکنون شما را می بینم که بر سرنوشت ما میگرییددر حالیکه این مصیبت بزرگ را بادست خودتان فراهم کردید .

داستان شما همچون زنی است که رشته ها را با دقت می تابید وبعد با دست خود آنها را باز میکرد وزحمات خویش را بر باد میداد .

در میان شما هیچ چیز جز مکر وحیله نیست زیرا که پیمان خود را با ما شکستید وبا خدعه وفریب هر زمان برنگی دیگر درمیآیید . همچون بوقلمون که هر زمان برنگی دیگر جلوه گری میکند .

گاه ادعای چیزی را می کنید که ندارید ، زمانی چون بردگان زر خرید راه تملق وچاپلوسی پیش میگیرید وزمانی چون دشمنان کینه جو در کمین انتقام می نشینید .

شما همچون آن ابر سیاه وکم باران ویا گیاه وعلفی که بر روی سرگین میروید ظاهری دلفریب دارید در حالی که باطن شما تو خالی ومهمل است .

شما برای آینده خود ذخایر زشتی پس انداز کردید مطمئن باشید خشم وغضب الهی در انتظار شماست .

شما در کشتن برادران وپشتیبانان ما با جنایتکاران همکاری میکنید واکنون چاپلوسانه بر مصیبت ما میگریید.

سوگند بخدا که باید گریه کنیدبر احوال زار خود ، زیرا که این حتک حرمت وعداوت با خاندان پیامبر را بهیچ وسیله نمیتوان جبران نمائید .

شما کسی را کشتید که راهبر راستین زندگی شما بود . دست شما به خون فرزندان وبرگزیدگان رسول خدا آغشته است . شما آل عصمت وطهارت را که نمونه هائی بزرگ از تقوی وفضیلت هستند به اسارت درآوردید وبه علت همین اعمال زشت در نزد همه کس رسوا خواهید بود وعذاب وقصاص آخرت در انتظار شماست .

هرگز تصور نکنید که تأخیر در عذاب موجب فراموشی اعمال شماست . نه هرگز اینطور نیست زیرا که خدای قهار همیشه مراقب گناهکاران ورسوایان است »

سخنان زینب (س) مرد کوفه را در وحشت فرو برد مخصوصاً آنکه او در پایان خطابه خویش فرمود :

 مردم کوفه مردان شما عزیزان ما را می کشند آنگاه زنان شما گریه وزاری میکنند خداوند روز قیامت بین ما وشما قضاوت خواهد کرد .

واین سخنان جاودان زینب (س) سرزنش وملامت همه مردم زبون وبی اراده ای است که با ظالمان همکاری میکنند ویا با سکوت  خویش ظلم را یاری میدهند وسپس ابلهانه به گریه وزاری می نشینند وامید رستگاری دارند ....

 ... به بركت  این بانوى بزرگوار و قیام مباركش، هم‏چنان پرچمهای خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مى‏شود زیرا زینب كبرى (س) بود كه پیام ‏خونین حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.

در خاتمه شایسته است از پرستاران فداكار و بی توقعی یاد كنیم كه همواره از مهربانی  و دلسوزیشان بهره مند بوده ایم، به مادرانی كه همواره در زندگی  شیر زنانی همچون زینب (س)  را برای خود الگو قرار داده  تا دررویارویی با مصائب و دشواریهای زندگی مرهمی بر دلهای مجروحمان گذارند.

behroozraha
دوشنبه 6/9/1391 - 11:4
اهل بیت

در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب سلام الله علیها بود. راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن حضرت زهرا علیه اسلام و از تربیت علی علیه السلام بدست آورده بود، در عین حال زینب بعد از کربلا، با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.

ما می بینیم در شب عاشورا، زینب یکی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را بگیرد، یکبار آنقدر گریه می کند که بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین علیه السلام با صحبتهای خود زینب را آرام می کند. «لا یذهبن حلمک الشیطان؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید» (بحارالانوار، ج 45، صفحه 2 و ارشاد شیخ مفید، صفحه 232 و اعلام الوری ، صفحه 236).

وقتی حسین (ع) به زینب (س) می فرماید که چرا این طور می کنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین (ع) این چنین صحبت می کند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالاخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند. اما همینکه ایام عاشورا سپری می شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعملها می بیند، زینب (س) دیگری می شود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد.

امام زین العابدین (ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را بیک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود. می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب (س) گذشته است، بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می کنند، یزیدی که کاخ اخضر او یعنی کاخ سبزی که معاویه در شام ساخته بود، آنچنان بارگاه مجللی بود که هر کس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت.

بعضی نوشته اند که افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسراء را وارد می کنند و همین زینب (س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزید معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خواند و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می کند. زینب فریادش بلند می شود:

«شمخت بانفک»! «اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامه» ؟ (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 133 و مقتل الحسین، مقرم، صفحه 462 و اللهوف، صفحه 76)، ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای، و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر تو است؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی، و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.

ببینید اینها مردمی هستند که بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید که یک همچون شخصیتی مانند شخصیت زینب (س) چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض بکند و محترمانه اسراء را به مدینه بفرستد، بعد تبری بکند و بگوید خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد. چه کسی این کار را کرد؟ زینب (س) چنین کاری را کرد. در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزید کد کیدک واسع سعیک ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا» (بحار الانوار، جلد 45، صفحه 135 و اللهوف، صفحه 77). زینب علیهاسلام به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او یا امیرالمؤمنین می گفتند، خطاب می کند که یا یزید به تو می گویم، هر حقه ای که می خواهی بزن و هرکاری که می توانی انجام بده، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی، نام ما محو شدنی نیست، آنکه محو و نابود می شود تو هستی.

چنان خطبه ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب (س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد، با عصای خیزران خود به لب و دندان اباعبدالله (ع) اشاره کرد. 

behroozraha

دوشنبه 6/9/1391 - 11:3
اهل بیت

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم (ع ) ، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اكرم (ص) ، افرادى هستند كه در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشكلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل (ع)  كه حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به بركت توسل به آن حضرت مشكلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیده اند.

حضرت زینب (س) نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاك است كه توسل به آن حضرت براى حل مشكلات بزرگ بسیار تجربه شده است و كرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.  

behroozraha

دوشنبه 6/9/1391 - 11:0
اهل بیت

هوش و ذكاوت:

 

در اهمیت هوش و ذكاوت آن بانوى بزرگوار همین بس كه خطبه طولانى و بلندى را كه حضرت صدیقه كبرى فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدك در حضور اصحاب پیغمبر اكرم (س)ایراد فرمودند، حضرت زینب  (ع)  روایت فرموده است.  كه حضرت زینب علیها السلام با اینكه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا كمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء كه محتوى معارف اسلامى و فلسفه احكام و مطالب زیادى است را با یك مرتبه شنیدن حفظ كرده، و خود یكى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

    فصاحت و بلاغت:

كلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى كه از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى كه امام سجاد (ع) در حق ایشان فرمودند:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى كه بشرى تو را تفهیم ننموده است». در اینجا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید كه یكى از بزرگترین حركتهاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى امیه را به شدّت لرزاند می كنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهیدانمان را حاضر می كند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا (ص)  وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیكه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى كه به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را كه در كربلا به خاك و خون كشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند می فرماید: (كسانى را كه در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلكه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). سوره مبارکه آل عمران ، آیه  169

و اى یزید! براى تو همین بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى كسى كه این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار كرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست كه چه جانشین بدى براى خود تعیین كرده و در روز جزا درخواهید یافت كه بدترین مكان از آنِ كیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدادگر  و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانشهای دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): " دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده " بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان, حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پرمهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت.

پس از واقعه خونبار كربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در كاروان اسرای كربلا در برابر حكام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در كاخ برخی حكمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاكید برحقانیت طریق آل محمد بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه درباره بنی هاشم خط بطلان كشیدند.

صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب كبری(س) است. همو كه در بزرگواری و كرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشته اند. او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و كوبنده دژخیمان زورگو است.

زینب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متعلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداكاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد.

ایثار، فداكاری،  صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توأم با آن مظلومیت و ستم های جانكاهی كه به او وارد آمده است، از او چهره یك شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باك و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است كه تا چرخ زمان حركت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافكن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.    behroozraha
دوشنبه 6/9/1391 - 10:49
اهل بیت

پیش از زینب هیچ خواهرى را ندیده بودند كه رسول خون برادر باشد! زینب، كربلا را در آغوش كشید؛ و عاشورا را بر شانه نشاند... در سلوك اسارت، همه جا را، زیر پا گذاشت و به دنیا آموخت كه چگونه مى شود پاى برجا ماند و ذلیل نشد!

"شهادت" در "اسارت" بود كه به راه افتاد، انتشار یافت و همه جائى شد!... اگر اسارت نبود دست شهادت به جائى نمى رسید. اگر شانه هاى اسارت خواهر نبود، كوله بار شهادت برادر بر زمین مى ماند!

اگر "زینب" نبود دیوارهاى دنیاى دین نما را، كه پس مى زد؟ كوفه را، كه بیدار مى كرد؟ شام را، كه روشن مى ساخت؟ و خواب و خیال و خمیازه هاى مردم را، چه كسى مى شكست؟ اگر زینب، كربلا و عاشورا را ـ با خویش ـ به سیر اسارت نمى برد، چگونه جغرافیاى خاك "كربلا" مى شد و تاریخ زمین"عاشورا"؟

یك تن باید باشد كه پیكر پرخون كربلا را اُفتان و خیزان، بر دوش كشد و با خویش به پشت جبهه آورد، و همه جاىْ را جبهه سازد! بوى كربلا و رنگ عاشورا را برافشاند و برانگیزد...
كسى باید باشد كه نامردى "ابن زیاد"، دنیازدگى "ابن سعد" و بى دینى "یزید" را بگوید و برملا سازد...

یكى باید باشد كه نگذارد كربلا را زنده بگور كنند

و زینب، همان یك تن است.

behroozraha

دوشنبه 6/9/1391 - 10:44
اهل بیت

از عصر عاشورا زینب تجلى مى‏كند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است كه در این وقت‏به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلى پسر زیاد كه از جنس ذكور اولاد حسین هیچ كس نباید باقى بماند،چند بار حمله كردند تا امام زین العابدین را بكشند ولى بعد خودشان گفتند:«انه لما به‏» (1) این خودش دارد مى‏میرد.و این هم خودش یك حكمت و مصلحت‏خدایى بود كه حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن على باقى بماند.یكى از كارهاى زینب پرستارى امام زین العابدین است.

در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مركبهایى(شتر یا قاطر یا هر دو)كه پالانهاى چوبین داشتند سوار كردند و مقید بودند كه اسرا پارچه‏اى روى پالانها نگذارند،براى اینكه زجر بكشند.

بعد اهل بیت‏خواهشى كردند كه پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسین‏» (2) گفتند:شما را به خدا حالا كه ما را از اینجا مى‏برید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید براى اینكه مى‏خواهیم براى آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظى كرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند كه به علت‏بیمارى،پاهاى مباركشان را زیر شكم مركب بسته بودند،دیگران روى مركب آزاد بودند.

وقتى كه به قتلگاه رسیدند،همه بى اختیار خودشان را از روى مركبها به روى زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله مى‏رساند،آن را به یك وضعى مى‏بیند كه تا آن وقت ندیده بود:بدنى مى‏بیند بى سر و بى لباس،با این بدن معاشقه مى‏كند و سخن مى‏گوید:«بابى المهموم حتى قضى،بابى العطشان حتى مضى‏» (3) .آنچنان دلسوز ناله كرد كه‏«فابكت و الله كل عدو و صدیق‏» (4) یعنى كارى كرد كه اشك دشمن جارى شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.

مجلس عزاى حسین را براى اولین بار زینب ساخت.ولى در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستارى زین العابدین به عهده اوست،نگاه كرد به زین العابدین،دید حضرت كه چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است كانه مى‏خواهد قالب تهى كند، فورا بدن ابا عبد الله را رها كرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخى!»پسر برادر!چرا تو را در حالى مى‏بینم كه مى‏خواهد روح تو از بدنت پرواز كند؟فرمود: عمه جان!چطور مى‏توانم بدنهاى عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع مى‏كند به تسلیت‏خاطر دادن به زین العابدین.

ام ایمن زن بسیار مجلله‏اى است كه ظاهرا كنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،كسى است كه از پیغمبر حدیث روایت مى‏كند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتى از پیغمبر را براى زینب نقل كرده بود ولى چون روایت‏ خانوادگى بود یعنى مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یك روز در اواخر عمر على علیه السلام براى اینكه مطمئن بشود كه آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثى اینچنین از ام ایمن شنیده‏ام،مى‏خواهم یك بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض كرد.پدرش تایید كرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.

زینب در آن شرایط این حدیث را براى امام زین العابدین روایت مى‏كند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه‏اى دارد،مبادا در این شرایط خیال كنید كه حسین كشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایت‏شده است كه حسین علیه السلام همین جا،كه اكنون جسد او را مى‏بینى،بدون اینكه كفنى داشته باشد دفن مى‏شود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.

بر سر تربت ما چون گذرى همت‏خواه كه زیارتگه رندان جهان خواهد بود

آینده را كه اینجا كعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب براى امام زین العابدین روایت مى‏كند.بعد از ظهر مثل امروزى را-كه یازدهم بود-عمر سعد با لشكریان خودش براى دفن كردن اجساد كثیف افراد خود در كربلا ماند.ولى بدنهاى اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حركت دادند(مثل امشب كه شب دوازدهم است)،یكسره از كربلا تا كوفه كه تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب كار را اینچنین داده بودند كه روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.

اینها را حركت دادند و بردند در حالى كه زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهاى مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعت‏بعد از طلوع آفتاب در حالى كه اسرا را وارد كوفه مى‏كردند دستور دادند سرهاى مقدس را به استقبال آنها ببرند كه با یكدیگر بیایند.وضع عجیبى است غیر قابل توصیف!دم دروازه كوفه(دختر على،دختر فاطمه اینجا تجلى مى‏كند)این زن با شخصیت كه در عین حال زن باقى ماند و گرانبها،خطابه‏اى مى‏خواند.راویان چنین نقل كرده‏اند كه در یك موقع خاصى زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات‏»دختر على یك اشاره كرد.

عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الى الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس و سكنت الاجراس‏» (5) یعنى در آن هیاهو و غلغله كه اگر دهل مى‏زدند صدایش به جایى نمى‏رسید،گویى نفسها در سینه‏ها حبس و صداى زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مركبها هم ایستادند(آمدها كه مى‏ایستادند،قهرا مركبها هم مى‏ایستادند).

خطبه‏اى خواند.راوى گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6) .این‏«خفره‏»خیلى ارزش دارد.«خفره‏»یعنى زن با حیا.این زن نیامد مثل یك زن بى حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء كرد.در عین حال دشمن مى‏گوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنى آن حیاى زنانگى از او پیدا بود.شجاعت على با حیاى زنانگى در هم آمیخته بود.

در كوفه كه بیست‏سال پیش على علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج‏سال خلافت‏خود خطابه‏هاى زیادى خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن على علیه السلام ضرب المثل بود.راوى گفت:گویى سخن على از دهان زینب مى‏ریزد،گویى كه على زنده شده و سخن او از دهان زینب مى‏ریزد،مى‏گوید وقتى حرفهاى زینب-كه مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم كه همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و مى‏گزیدند.

این است نقش زن به شكلى كه اسلام مى‏خواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاكى و حریم.تاریخ كربلا به این دلیل مذكر-مؤنث است كه در ساختن آن،هم جنس مذكر عامل مؤثرى است ولى در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.

و لا حول و لا قوة الا بالله

 پى‏ نوشت‏ها:

1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.

2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص‏396 و مقتل الحسین خوارزمى،ج 2/ص‏39 آمده است كه تماما از حمید بن مسلم روایت مى‏كنند.

3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص‏59.

5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.

كتاب: مجموعه آثار ج 17 ص 406

نویسنده: شهید مطهرى

 behroozraha

 

دوشنبه 6/9/1391 - 10:41
شعر و قطعات ادبی

یک جای سالم در بدن دیگر نداری

جایی برای بوسه بر پیکر نداری

با گوش هایم میشنیدم من که گفتند

یابن علی سر را بذاری بر نداری

هل من معین هایی که میگفتی مرا کشت

ای سرسپاه لشگرم یاور نداری؟؟

از لابه لای نیزه ها خود را رساندم

 

 

دیدم که افتادی حسین و سر نداری

ای کشته ی افتاده بی جان بین گودال

من بی تو میمیرم حسین باور ندای؟؟

مانده به روی خاک صحرا پیکر تو

شیب الخضیب من مگر مادر نداری ؟؟

وقتی که انگشت شمارا هم بریدند

دیگر نمیپرسم که انگشتر نداری؟؟

دیگر نمیپرسم من از انگشتر تو

تو هم مپرس ازمن چرا معجر نداری؟؟

غصه نخور آقای من فکر خودت باش

اصلا بیا و فکر کن خواهر نداری

 شاعر: علیرضا خاكساری

behroozraha

دوشنبه 6/9/1391 - 10:38
اهل بیت

درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیه السلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

بر اساس نوشته ‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏ السلام) درآمده است.  مادر حضرت رقیه(علیه السلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.  

نام مادر حضرت رقیه (علیه السلام) در بعضی کتاب‏ها، ام ‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیه السلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏ السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏ السلام) نیز به شمار می‏آید. 

این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏ السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏ اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه ‏السلام)) است.

 

نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)

رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه ‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه ‏السلام) باشد، وجود دارد.  در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏ السلام) دو اسم داشته ‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏ السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه ‏السلام) وی را علی می‏نامید».  گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.

 

behroozraha

 

دوشنبه 6/9/1391 - 10:21
اهل بیت


امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می‏دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل‏ بیت‏ علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهم السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و  وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین ‏العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث‏ یزید افتاد فرمود:

«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة;  ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام علیه السلام با کوتاه‏ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می‏کند.

مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله‏ صلی الله علیه وآله می‏دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می‏پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ‏ای بر ارکان حکومت ‏یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین‏ العابدین‏ علیه السلام باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:

«یغلقن هاما من رجال اعزة

علینا و هم کانوا اعق و اظلما;

[شمشیرها] سر مردانی را می‏شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می‏توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه‏توزی پیش‏دستی کردند!»

امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می‏فرماید:

«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»«نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‏های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»

یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می‏کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:

«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست‏آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می‏کند.»

و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهم السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.

امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه‏ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت‏ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:

«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت‏شما دست ‏برداریم. خدا می‏داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی‏ کنیم.»

یزید که به بن‏ بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین علیهم السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله‏ صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می‏دانستی چه کرده‏ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‏ ها و خاندان من چه آورده‏ ای به کوه‏ها می‏گریختی و بر ریگ‏ها می‏خفتی و بانگ و فریاد بر می‏داشتی.»

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی‏علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.

امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:

«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»

ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان

امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه‏ ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می‏پردازیم:

«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء ...;

من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم ... . »

امام زین‏ العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت ‏بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.

مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می‏شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله‏صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست ‏یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ‏ای و کفر ورزیده‏ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت‏ خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی‏امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری‏ علیه السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می‏کند.

مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می‏دانستی این‏ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟»

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین‏ علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این‏ها از خاندان پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله ‏صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!»
عکس‏ العمل یزید

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست‏بردارد و از آن چه نسبت‏به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسؤولیت‏ شهادت امام حسین‏ علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت‏ بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می‏خواهد که اگر درخواست‏یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد

بدیهی می‏نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده‏شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت‏به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره‏های زنده شهیدانشان باشد.

مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته‏اند.

behroozraha

 

دوشنبه 6/9/1391 - 9:45
اهل بیت
ورود اهل بیت (علیه السلام) به شام‏
چون كاروان اهل بیت (علیه السلام) به شهر دمشق نزدیك شد حضرت ام كلثوم كسى را نزد شمر فرستاد و درخواست كرد از طریقى كه تماشا چیان كمترند و ازدحام نیست ایشان را وارد شهر كنند و سرهاى شهدا را از میان محلها بیرون ببرند تا مردم سرگرم شدن به تماشاى سرها، كمتر به اسرا نگاه كنند. شمر ملعون كه تقاضاى حضرت ام كلثوم را شنید بر عكس آن عمل كرد فرمان داد سرهاى شهدا را بر نیزه‏ها بلند كرده و در میان محلها و شتران قرار دهند از دروازه‏اى كه ازدحام بیشتر است وارد شهر كنند.
روز اول ماه صفر آنها را وارد شهر دمشق كردند.  و ا نها را دم دروازه ساعات كه پر جمعیت‏ترین جاهاى شهر بود نگاه داشتند تا مردمى كه براى تماشا و شادمانى جمع شده بودند، به ساز و آواز و رقص و موسیقى بپردازند...! در این میان مردى نزد حضرت سكینه آمد و پرسید: من اى السبایا انتن؟ شما از اسیران كدام شهر و دیار و از كدام قبیله‏اید؟! حضرت سكینه فرمود: نحن سبایا آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) ما از دودمان پیغمبریم كه اسیرمان كرده‏اند.
آن روز كه اسرا را وارد شهر دمشق مى‏كردند، یزید معلون در قصر جیرون بود كه از چشم انداز و دورنماى آن جریانات را زیر نظر داشت. همین طور كه چشمش به اسرا و سرهاى شهدائى كه بر سر نیزه بلند شده بودند، خیره شده بود، همینكه به دم دروازه جیرون رسیدند كلاغى صداى خود را به قار قار بلند كرد. یزید كه صداى كلاغ را شنید این شعر را خواند:
نعب الغراب فقلت: قل أولا نقل   فقد أقضیت من الرسول دیونى

یعنى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) پدران و عشیره مرا در جنگ بدر كشت من امروز از اولاد او انتقام گرفتم. اى كلاغ خواه قار قار كنى یا نكنى من از رسول طلبهایم را گرفتم.
چون این مطلب صراحت در كفر یزید دارد لذا ابن جوزى، وقاضى ابو یعلى، و تفتازانى، و جلال الدین سیوطى او را محكوم به كفر نموده، و لعنش كرده‏اند.
پیرمردى از مردم شام نزد امام سجاد (علیه السلام) آمد و گفت: الحمدلله الذى اهلككم، و أمكن الأمیر منكم خدا را شكر كه شما را نابود كرد و امیر مسلمین (یزید) را بر شما پیروز گردانید! در اینجاست كه لطف و مرحمت امام بر این بیچاره گول خورده كه تحت تأثیر تبلیغات مسموم و جو فاسد، قرار گرفته بود اضافه مى‏شود، چه او قابل هدایت و ارشاد است و اهل بیت هر جا كه زمینه مساعدى ببینند و بدانند كه طرف از صفاى قلب و سرشت پاك و آمادگى لازم براى هدایت برخوردار است انوار هدایت خود را بر او اشراق مى‏كنند و از ظلمت ظلم و جهل نجاتش مى‏دهند، لذا امام (علیه السلام) در پاسخ آن پیرمرد فرمود:
یا شیخ أقرءت القرآن؟ آیا قرآن خوانده‏اى؟ گفت: بلى قرآن خوانده‏ام. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: آیا این آیه را خواندى: قل لا أسألكم علیه أجر الا الموده فى القربى؟ گفت: بلى. باز پرسید این آیه را خوانده‏اى: و آت ذا القربى حقه گفت: بلى. پرسید این آیه را چطور؟ واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى آن پیرمرد گفت: بله این آیه را هم خوانده‏ام، سخن كه بدینجا رسید حضرت فرمود: نحن والله القربى فى هذه الایات به خدا قسم مائیم ذوى القربى در این آیات! پس از آن امام سجاد از او پرسید: این آیه را خوانده‏اى: انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهر كم تطهیرا؟ آن مرد گفت: بلى.
حضرت فرمود: مائیم اهل بیت رسالت كه خداوند این آیه را مخصوص آنان فرستاده است.
در اینجا آن مرد منقلب شد در حالى كه اشك مى‏ریخت گفت: شما را به خدا، آیا شما اهل پیغمبرید؟ حضرت فرمود: آرى قسم به حق جدمان رسول الله كه ما بدون تردید، اهل بیت اوئیم.
پیرمرد خجالت زده از گفته خود پشیمان شده خودش را پشت پاى امام انداخت بوسه مى‏زد و مى‏گفت: من بیزارى مى‏جویم از كسانى كه شما را كشتند و خون پاكتان را به زمین ریختند. و از آنچه كه گفته بود در پیشگاه امام عذر خواهى كرد. چون داستان این مرد به یزید رسید دستور داد او را كشتند. تا دیگر كسى جرأت ننماید اظهار تمایل به اهل بیت (علیه السلام) بنماید.
قبل از آنكه اهل بیت (علیه السلام) را وارد كاخ یزید بنمایند، تمام آنها را با یك ریسمان به هم بستند، ریسمان را به گردن امام زین العابدین و در كنارش به گردن زینب و ام كلثوم و دیگر دختران پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بستند و هر كس كه اندكى قدم را آهسته برمى داشت او را با تازیانه و نیزه مى‏زدند.
وقتى كه اسرا نزد یزید رسیدند او بر تخت و جایگاه مخصوص خود تكیه زده بود...! على بن الحسین (علیه السلام) به یزید گفت: ما ظنك برسول الله لو یرانا على هذا الحال؟ یعنى: فكر مى‏كنى اگر پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) ما را با این حال ببیند چه خواهد كرد؟
از شنیدن این سخن تمام حاضرین در جلسه با صداى بلند گریه كردند و یزید دستور داد آن ریسمان را بریدند.
یزید دستور داد اسرا را در كنار پله‏ها در جامع شام همانجا كه از دیگر اسرا نگاهدارى مى‏كردند بایستانند و سر مقدس ابى عبدالله را هم در طشتى از طلاى ناب قرار داده و جلوى روى او گذاشتند. یزید به آن سر مبارك نگاهى مى‏كرد و مى‏گفت:

صبرنا و كان الصبر منا سجیه   و اسیافنا یقطعن هاماً و معصماً

نفلق هاماً من رجال أعزه   علینا و هم كانوا أعق و اظلما

سپس خطاب به نعمان بن بشیر كرد و گفت: الحمدلله كه خدا او را كشت.
نعمان در جواب یزید گفت: امیرالمؤمنین معاویه دوست نداشت حسین كشته شود.
یزید گفت: بله این قبل از آن بود كه حسین خروج كند، اگر چنانچه حسین بر امیرالمؤمنین معاویه خروج مى‏كرد، معاویه هم او را مى‏كشت.

behroozraha

دوشنبه 6/9/1391 - 9:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته