• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 29
زمان آخرین مطلب : 5173روز قبل
شعر و قطعات ادبی

ما دو تن خاموش
بار قهر کوهنه ای بر دوش
باز هم از گوشه چشمان نمناکت
من درون خاطرات روشنت را، خوب میبینم
باز هم ای خوب من، یاد همان ایام زیبایی
آه میبینم تو هم، افسوس آن لبخند را،
به دل داری
خوب میدانم تو هم مانند من از قهر بیزاری
باورش سخت است
بعد از آن همه احساس ناب و پاک
لب فرو بسته ، به کنجی ،قهر؟!
آه
بیش از این دل را توان بی تو بودن نیست
راست میگویم
مرا با قهر کاری نیست
اما
این شروع از که؟
کلام مهربانی را که می آغازد؟
من یا تو؟
سلام آشتی ،با کیست؟
و گام اولین را سوی پیوند دوباره
و لبخند محبت یا نگاه گرم
اول از تو باید یا که من؟
پس بیا با هم برای آشتی
یک - دو - سه بشماریم
خوب شروع یک - دو
وای صد افسوس
این سه - بر زبان ما نمی آید
ما دو تن خاموش
بار قهر کوهنه ای بر دوش
هر دومان مغرور

نظر یادتون نره!                              محمد اجاقی

دوشنبه 19/9/1386 - 15:43
محبت و عاطفه

من با تو سخن می گویم . . . . .  رساتر از همیشه

 و تو حرفهایم را می شنوی . . . . .   روشن تر از هر روز

 بگذار از عشق سخن نگویم

 بگذار وسعتش را در حصار كلمات محدود نكنم

 چرا كه من عشق را با كلام در نیافتم

 برای من عشق نه كلام است ، نه صوت و صدا

 چیزی است وسیع تر از همه اینها

 وسیع است و با نجابت . . . . .  مانند دلت

 با شكوه است و پر رمز و راز . . . . .  همانند چشمانت

 عمیق است و پر از صداقت . . . . .  همانند اندیشه هایت

 بگذار دریا بداند رقیبی دارد به زلالی قلبت و به ژرفناكی نگاهت

 و گفتی كه معنای عشق در انتظار است و در فاصله ها !

 و من تمام این فاصله ها را با صبر و انتظار به تماشا نشسته ام !

 چه رازیست در این فاصله . . . . .  نمی دانم

 كه هر چه میگذرد مرا شیداتر می كند . . .

 و من . . . . .   شیدا می مانم

 بگذار از عشق سخن نگویم

 بگذار وسعتش را در حصار كلمات محدود نكنم !!!

                              محمد اجاقی

يکشنبه 18/9/1386 - 16:50
محبت و عاطفه

به سوی تو می آیم

به سوی تو قدم برمیدارم شمرده شمرده... نمی دانم مقصد کجاست؟ ولی بی هدف در کوچه پس کوچه های زندگی قدم بر میدارم... برگهای بید مجنون خانه مان کم کم رنگ زردی به خود می گیرند... منم خیلی وقته که تو پاییزم ولی خبر ندارم... فصلی دیگر بدون تو برایم آغاز گشته... و من دیگه هیچی نمیدونم... و یا اینکه نمی توانم شکست را باور کنم... شاید روزی برایم بهار باشد ولی اون روز هم خیلی دوره حتی خیلی دورتر از تصوراتم... دیگه کاسه صبرم لبریزتر از همیشه شده... دیگه نیستی که واسم کاسه بزرگتری بیاری و بهم امید بدی که تحمل کن... میدونم برای همه عشق اولش زیباست و هر چی بیشتر میگذره بیشتر در این دریا پر تلاطم فرو میروند... و چه زیباست که تو شناگر قابلی باشی و از پس موجها بربیایی... ولی من خیلی کوچیکم حتی کوچکتر از یک مورچه که تو بهش ترحم میکنی زیر پات له نشه... ولی من نا خواسته یا خواسته له شدم...! بگذریم که آیا زیر پای تو له شدم؟ یا زیر پای سرنوشت؟ به هر حال بذار بگم که زیر پای سرنوشت! تا همه نگن تو عشق واسه زیبایهاش می خواستی و حالا که به آرزوت نرسیدی می خواهی او را محکوم کنی...! من تو رو با همه وجودم می خواستم... الانشم این دردها را به جونم می خرم و میکشم... آره سخته برام بی تو بودن وبی تو موندن... ولی این درد تنهایی و بی تو بودن را با یاد اون روزهای بهاریمون تحمل میکنم...

ممنون از شما                               محمد

يکشنبه 18/9/1386 - 16:32
شعر و قطعات ادبی

.: شبی :.

در خواب ناز بودم شبی

دیدم كسی در میزند

در را گشودم روی او

دیدم غم است

ای دوستانه بی وفا

از غم بیاموزید وفا

غم با همه بیگانگی

هر شب به من سر میزند..!

نوکرم                     محمد اجاقی

يکشنبه 18/9/1386 - 16:29
خانواده

شبی تاریک و پر از سکوت در اتاقم تنهاتر از همیشه... ناامید از فردایی روشن... بازم نقش چشمات در خیالم... تنها جایی که با همه بی قراریهام احساس آرامش میکنم... خاطرات با تو بودن در حال رفت وآمد در ذهنم هستن... هنوز چشم به راهتم دیونه...ای کاش زودتر از موعود مقررم فرشته مرگ مرا به کام خویش می گرفت و این روح خسته را به آسمونا میبرد... هر جا که باشه دیگه بدتر از این جا که نیست... شاید این جوری یک بار بمیرم... ولی الان همه لحظاتم شده مردن و زنده شدن... بذار حداقل یک کم از قصه عشقمون بگم تا شاید خوابم ببره... یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچکی نبود یکی عاشقی بود که یک معبودی داشت... عاشقه دل خوش به وجود معبودش بود و پرستش اون بالاترین عبادتش بود... نمیدونست که یک روز الهه اش میره دنبال سرنوشتش و اونو تنها میزاره... و هیچی جز یادش براش یادگاری نمیزاره... نشنیدم چی گفتی: یک کم تندتر بگو: چی! روزهای شاد هم داشتیم! خوبه! ولی میدونی چیه: این حرفتم باور میکنم آره روزهای شاد هم داشتیم ولی این قدر روزای غمگین داشتیم که شادیهای کوچیکمون لا به لای دریای غمها گم شدن...

                                     محمد اجاقی

يکشنبه 18/9/1386 - 16:27
محبت و عاطفه

 a-     خب چی کار کنم ؟ ‌دلم که از سنگ نیست از سیمان و آهن هم نیست ... دل منم مثل همه آدمها از شیشه است زود میشکنه زود له میشه خیلی زود هم تیکه هاش همه جارو میگیره ...تازگیا دلم به مویی بند شده با هر نگاهی و هر صدایی میشکنه ....  خیلی راحت میتونم صدای شکستنشو بشوم ... خوب گوش کن !! تو هم میشنوی !!! شنیدی ؟؟؟ 

----------------------------------------- 

©      میدونی چیه ؟ دل آدما محکم نیست فقط به یه تار مو بنده . ... واسه همینه که زود دل همه میشکنه و ترک بر میداره و بعضی وقتها هم هیچ جوری نمیتونی دوباره جوشش بدی و مثل اولش کنی . میگی نه ؟‌خوب خودت برو امتحانش کن هر چند میدونم که تا حالا 100 بار امتحانش کردی و امتحان شدی !!!

---------------------------------

روزی هزاران هزار دل میشکنه ولی این وسط تو خوب بلدی نقشتو بازی کنی . خوب بلدی همه رو گول بزنی و دوباره عاشق خودت کنی ...

از آدم هایی که دل دیگران رو عاشق خودشون میکنند و خیلی راحت میشکونن بدم میاد متنفرم .


 ü      راستی اصلا میدونی فاصله عشق تا تنفر چقدر ؟‌ 
خیلی کمه خیلی کم ... باور نداری اینو هم میتون یاامتحان کنی .

يکشنبه 18/9/1386 - 16:22
خانواده

خودم نوشتم :

Ø     هر روز که میگذره دارم بیشتر به این نتیجه میرسم که آرزوم دست نیافتنیه !!!!

Ø   هر روز که میگذره دارم ازش دور میشم در صورتی که میدونم یکی از آرزوهامه ولی بدستش نمی یارم و همینم داره بیشتر داغونم میکنه !!!

                                                    محمد اجاقی

يکشنبه 18/9/1386 - 16:20
شعر و قطعات ادبی

 .: من دیگه رفتم :.

نفهمیدم كه چشمه تو به من خیات میكنه

دلت پیشه قریبه ای ازم شكایت میكنه


یه روز دل و دادم بهت امروز میخوام پس بگیرم

دیگه نمیخوام دروغی برای چشمات بمیرم

تو اونی نیستی كه دلم یه عمری آرزوشو داشت

اون كه به پاش این دلم من بود و نبودش و گذاشت

 


من میرم بسه دیگه طاقت موندن ندارم

بین این همه گناه حس واسه نوشتن ندارم

بزرگترین گناه من باور عشقت بود و بس

این آخرین نوشتم همراه آخرین نفس

***
خیانت تو دلم و شكست دیگه حسی واسه موندن ندارم

ممنون از نظراتتون                           محمد اجاقی

يکشنبه 18/9/1386 - 16:15
ادبی هنری

 انسان  وقتی می تواند دوست واقعی داشته باشد كه خودش هم دوست واقعی باشد.

يکشنبه 18/9/1386 - 16:11
طنز و سرگرمی

تعبیر خوابهای دانشجویی:

   اگر کسی در خواب شهاب سنگ هایی را ببیند _ که هر یک میلیون سال یک بار از کنار زمین عبور می کنند _ پس بزودی ریاست محترم دانشگاه را دیدار و مشاهده خواهد كرد.

·   اگر دانشجویی در خواب ببیند که هر درس را یک بار بگیرد و نمره قبولی بیاورد، خواب او هیچ تفسیری ندارد؛ و باید گفت که در خواب خواب دیده است.

·   اگر در خواب ببیند که موهایش سفید و سرش طاس و دندانهایش عاریه شده است، بیشک جزء قبولیهای فوق لیسانس خواهد بود.

·   اگر در خواب ببیند که دردی جانکاه وی را فرا گرفت و خلاصی یافت،  استاد وی را از کلاس بیرون همی کند.

·   اگر در خواب بیند که گلستان بر وی گورستان شد، تقلب امتحان 6 واحدیش لو خواهد رفت.

·   اگر در بیابانی خشک در پی جرعه ای آب سرگردان بود، هوس وام دانشجویی خواهد کرد.

·   اگر ببینی اساتید در دانشگاه همی آش هم زنند، یحتمل آش مشروطی تو باشد.

·   اگر در خواب ببینی پیازداغ می کنند، داغ مشروط شدن به دلت می نشیند.

·   چو به خواب اندر تابلوهای کاریکاتور بینی، هشدار که فردا استاد تو را پای تابلو برد و آن کاریکاتور قیافه دیدنی تو پای تابلو است.

                                                 

جمعه 16/9/1386 - 18:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته