نویسنده: دكتر سید محمد باقر حجّتى
مقدمه
سراسر زندگانى حضرت ثامن الحجج امام رضا
علیه السلام مشحون از رهنمودهایى در اخلاق و تعلیم و تربیت مى باشد كه
استقصاء وغوررسى همه آنها در حدود توان و بضاعت ناچیز این بنده نیست، و حتى
به آسانى معترفم كه اطلاعات محدود و اندك این جانب به عشرى از اعشار و به
نمى از یَم آنها رسا نمى باشد. اما اجمالاً بى هیچگونه تردیدى معتقدیم كه
همه امامان معصوم علیهم السلام داراى منصب الهى در جهت ارشاد مردم بوده
اند، لذا راهنمایهاى آنان مبتنى بر یك بنیادى الهى و آسمانى مى باشد كه
سزاست بشر براى نیل به سعادت، این ارشادات را الگوهایى واجب الاتّباع براى
تمام شئون حیاتى خویش قرار دهد.
امام رضا در مقام و پایگاه رضا به قضاى الهى
این
امام بزرگوار ما به رضا نامبردار مى باشد، نامى كه سراسر زندگانى آن حضرت و
حالات درونى و شخصیت روانى او را در یك مقام والاى اخلاقى خلاصه مى كند.
بدیهى است كه این نام و عنوان به گزاف براى آن حضرت انتخاب نشده است، بلكه
با آینده نگرى و بینشى روشن چنین نامى از میان نامها براى این امام گزین
شده است. چنان كه نام هاى همه ائمه علیه السلام بازگوكننده یك سلسله
واقعیاتى متناسب با شخصیت آنها بوده و نمودارترین حالات روحى آنها را
روشنگر است.
بنابراین ما طلیعه بحث خود را با بررسى این نام و عنوان
آغاز مى كنیم كه خود بیانگر یكى از مقامات والاى اخلاقى و ازثمرات شكوهمند
تربیت صحیح مى باشد.
با وجود این كه این امام بزرگوار با آسیبهاى
گوناگونى مواجه بود كه جان و تن او را مى آزرد و بدور از زادبوم و اهل و
عیال به سر مى برد، به هیچ وجه از پایگاه رضاى به قضاء الهى نلغزید، و هرگز
بى تابى و بد گمانى نسبت به خداى متعال از او دیده نشد؛ بلكه هر حالتى كه
در طرز رفتار آن حضرت مشاهده مى شد، نمایانگر روحى سرشار از رضا بوده است؛
چنان كه نكات و گزارشهاى كوتاهى كه در پیش داریم گویاى همین حقیقت مى باشد،
لذا باید گفت كه این شخصیت عظیم انسانى با نام خود و روحى كه این عنوان را
تأیید مى كرد بشریت را به مقامى از نظر اخلاق و تربیت رهنمون گشت كه از
دیدگاه همه عرفاء و خدا آشنایان از پرفضیلت ترین مقامات انسانى و عالى ترین
مراحل كمال اخلاقى به شمار است.
براى این كه از این پایگاه اخلاقى و
ارزش آن تا حدودى واقف گردیم راجع به آن فشرده اى از سخن بزرگان را بازگو
مى كنیم، امّا قبلاً روایتى را كه از امام رضا علیه السلام نقل شده است در
زیر مى آوریم : آن حضرت فرموده است :
ایمان داراى چهار ركن مى باشد :
1 ـ توكل به خدا
2 ـ رضا به قضاى او
3 ـ تسلیم در برابر امر او
4 ـ واگذار كردن امور به او
اصولاً
رضا را باید ثمره محبت، و محبت را ثمره معرفت دانست؛ زیرا آن كسى كه شخصى
را به خاطر كمالات و صفات خوشى كه در او وجود دارد دوست مى دارد به همان
اندازه كه بر مراتب معرفت و آگاهى وى نسبت به او افزوده مى شود دوستى و
دلبستگى به وى در او رو به فزونى مى گذارد. اگر كسى با چشم بصیر جلال و
كمال الهى را بنگرد قهراً به خدا دلبستگى مى یابد و حبّ او به خداـبا
افزایش معرفت نسبت به اوـفزاینده مى گردد :
والّذین آمنوا اشد حبّاً لله
( بقره : 165 ) افرادى كهـبه خاطر فزونى معرفتـداراى ایمان هستند، حبّ
آنها نسبت به خدا استوارتر و فزونتر مى باشد.
وقتى شخص دوستدار خدا باشد
هر پدیده و دستاوردى كه از ناحیه او مى رسد نیكو و زیبا تلقى كرده و آن را
پسند مى كند. چنین موضع روانى در انسان بیانگر رضاى او نسبت به خداى متعال
است.
رضا فضیلت شكوهمندى است كه باید گفت تمام فضائل اخلاقى در آن
خلاصه مى شود، خداوند متعال مقام رضاى شخص به خود را با رضاى خود از آن شخص
مقرون ساخته و از این رهگذر شكوه و عظمت آن را بیان نموده است، آنجا كه مى
فرماید :
رضى الله عنهم و رضوا عنه ( مائده : 119 ) خدا از آنها راضى است و آنان نیز از وى راضى هستند.
نبى
اكرم ( صلى الله علیه و آله وسلم ) رضا را دلیل ایمان انسان معرفى كرده
است، آن گاه كه گروهى از یارانش را مورد سؤال قرار داد و فرمود:
نشانه ایمان شما چیست؟
عرض
كردند: در برابر بلایا و گرفتاریها صابر هستیم، و به گاه رفاه و خوشى خداى
را سپاسگزاریم، و به هنگام در رسیدن قضاى الهى از رضا برخورداریم.
آن حضرت به آنان فرمود: سوگند به خداوندگار و صاحب كعبه كه شما داراى ایمان مى باشید».
به امام صادق علیه السلام عرض كردند:
از چه طریقى مى توان به ایمان مؤمن پى برد؟
فرمود: از طریق تسلیم او در برابر خدا، و رضاى او در مقابل حوادث خوش و ناخوشى كه به او روى مى آورد.
درجات و مراتب رضا
رضا داراى سه درجه و مرتبه است:
الف ـ رضاى متقین :
انسان
راضى در چنین مرحله اى رنج و درد آسیبها را كاملاً درك كرده و آن را احساس
مى نماید امّا بدان راضى است؛ بلكه به بلا و آسیبها گرایش داشته و عقلاً
خواهان آن مى باشد؛ اگر چه طبعاً از آن بیزار است؛ امّا چون هدف این است كه
به ثواب وقرب الهى نائل گردد و وارد بهشتى شود كه گستره آن، فاصله میان
آسمان و زمین را تشكیل مى دهدـبهشتى كه براى متقین آماده شده استـتن به بلا
و مصیبت مى دهد حتى بدان عقلاً راغب مى باشد مانند كسى كه طبق دستور طبیب
حاذقى باید عمل جراحى بر روى او انجام گیرد و صلاح و سلامت او از راه همین
جراحى صیانت مى گردد. این بیمار مى داند كه این جراحى با درد و رنج همراه
است امّا به چنین درد و رنجى راضى و بلكه بدان راغب است تا سلامت خود را به
دست آورده و حتى از جرّاحـبه خاطر همین درد و رنجى كه بر او وارد مى
سازدـسپاسگزار است.
ب ـ رضاى مقربین :
در این مرحله اگر چه رنج بلا و
مصیبتها را درك مى كند امّا دوستدار چنین رنجى است؛ چرا كه محبوب او
خواهان چنین رنجى مى باشد، و رضاى محبوب را در آن مى بیند؛ زیرا وقتى حب و
دوستى بر كسى چیره گشت، همه هدف و خواسته او این است كه رضاى محبوب خویش را
به دست آورده باشدـو به همین جهت بود كه امام رضا علیه السلام از نظر
روانى در حال رضا نسبت به خداوند متعال به سر مى برد و مردم را نیز به چنین
حالت خوشآیند و سعادت آفرینى دعوت مى كرد، و لذا مى فرمود:
« اگر كسى در برابر روزى كم از حق تعالى راضى باشد حق تعالى نیز از او در برابر اندك راضى خواهد بود ».
از احمد بن عمر بن ابى شیبه حلبى و حسین بن یزید، معروف به « نوفلى » روایت شده است كه مى گفتند:
حضور امام رضا علیه السلام رسیدیم و عرض كردیم:
ما
در نعمت و رفاه و فراخ روزى به سر مى بردیم: لكن حالمان دگرگونه شده و
گرفتار فقر و تهى دستى شدیم، دعا كن خداوند متعال حالت گذشته را به زندگانى
ما بازگرداند.
فرمود: مى خواهید چه بشوید؟ آیا دوست مى دارید چون
سلاطین باشید؟ و خوشحال مى شوید كه همانند طاهر و هرثمه زندگانى كنید؟ و
این حالت رضاى درونى را از دست نهاده و از این عقیده و آئینى كه بدان پاى
بند هستید بیگانه گردید؟
آنها در پاسخ عرض كردند: نه، سوگند به خدا اگر
دنیا و آنچه در آن است و تمام زر و سیمى را كه در آن وجود دارد در
اختیارمان قرار دهند ما را راضى نخواهد كرد كه از این حالت دست برداریم.
حضرت فرمود: حق تعالى گوید:
اعملوا
آل داود شكراً و قلیل من عبادى الشكور ( سبأ : 13 ) اى خاندان داود، شاكر و
راضى باشید كه بندگان شاكر و دلخوش و راضى من، اندك هستند.
سپس آن حضرت
فرمود: نسبت به خدا داراى حسن ظن باش؛ چرا كه اگر كسى در برابر خدا
برخوردار از حسن ظن باشد، مرحمت الهى را در گمان خویش مى یابد، و اگر كسى
به روزى كم راضى و قانع باشد خدا نیز عمل اندك را از او پذیرا مى گردد، و
چنانچه به رزق اندكى از حلال دلخوش باشد، مؤونه او سبك گشته و شاد و خرم
خواهد بود و خدا او را به درد و رنجهاى دنیا و راه چاره و درمان آنها
رهنمون گشته و وى به سلامت از این دنیا به دارالسلام رخت بر بندد.
طبق
آیه اى كه قبلاً یاد شد، خداوند متعال رضاى خود را نسبت به هر كسى ، مقرون
به رضاى آن شخص نسبت به خود قرار داده است، و لذا ما به این حقیقت پى مى
بریم كه كسى مى تواند مشمول رضاى پروردگار قرار گیرد كه او نیز از خدا و
دستاوردهاى او راضى باشد. امام رضا علیه السلام مظهر و مصداق كامل و فرد
اكمل این حقیقت بوده است «و این خداى راضى از امام رضا بود كه نام رضا را
براى او به ویژه انتخاب فرمود، چرا كه آن حضرت مصداق بارز رضاى خدا و رسول
او و ائمه ( علیهم السلام ) بوده است. و این نام اختصاصاً از آنِ این امام
مى باشد؛ چون دوست و دشمن نمى توانستند از احساس رضایت درونى نسبت به آن
حضرت دریغ ورزند و قلباً خویشتن را تهى از رضایت نسبت به او نسبت به او
احساس كنند.»
... و همه مردم معاصر با آن حضرت، به فضیلت علمى و اخلاقى
او معترف بوده اند. و مقام بلند علمى آن بزرگوار مرضّى خاطر همگان بوده و
رضایت همگان اعم از مخالف و مؤالف را به خود جلب مى كرد.
سكوت حكیمانه یا راهى فراسوى خیر و سعادت
در تحف العقول آمده است كه امام رضا علیه السلام فرمود:
الصَّمْتُ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْحِكْمَةِ : سكوت، درى از درهاى حكمت و دانایى و صواب اندیشى است.
و نیز فرمود :
اِنَ
الصَّمْتَ یَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ انَّهُ دَلیلٌ عَلى كُلِّ خَیْر:
سكوت، جلب محبت مى كند و مى تواند براى دست یافتن به هر گونه خیر و سعادت،
دلیل و رهنمون انسان باشد.
این سخنان سنجیده امام رضا علیه السلام یكى
از نكات دقیق تربیتى و اخلاقى سازنده اى را گوشزد مى كند، چرا كه سخن
گفتنـگاهى ـممكن است به صورت عامل و گذرگاهى براى نگونبختى ابدى و ورود
انسان به آتش دوزخ در آید؛ همانگونه كه مى تواند عامل رهایى بخش آدمى از
شقاوت و بدبختى باشد. اما باید یادآور شد كه اگر قلب آدمى زلال و پاكیزه
باشد هیچ چیزى در آن صورت پاكیزه تر از زبان نیست؛ لكن اگر درون انسان،
پلید و ناپاك باشد هیچ چیزى پلیدتر از زبان نخواهد بود.
لذا امام رضا
علیه السلام سكوت را به عنوان حكمت و دانایى و فرزانگى برشمرده است. آن كسى
كه به جا و به موقع، راه سكوت را در پیش مى گیرد، در واقع ابواب سعادت و
نیكبختى را فراسوى خود مى گشاید.
سكوت به جا را مى توان راهى به سوى
سلامت روانى و كمال اخلاقى و نیل به معارف و آگاهیها دانست، به این معنى كه
اگر فردى سكوت را در جاى خود بر سخن گفتن ترجیح دهد و در چنین مواردى بدان
پاى بند باشد، در واقع قلب و درون خود را از شهوات و آفات روانى شستشو
داده و براى نیل به هدفِ مطلوب، راه را در برابر خود همراه مى سازد.
سكوتى
این چنینـكه از فراسَت و هوش و اندیشه وتفكر مایه مى گیردـنشانه قدرت و
توانایى است و نباید آن را دلیل هیچ گونه ضعف و نارسایى تلقى كرد. بنابراین
سكوتِ مذكور بیانگر حكمت و دانایى فرد است، به همین جهت، اگر كسى ـمنهاى
حكمت و فرزانگى و دانایى ـاز قدرتِ در سخن آورى برخوردار باشد فرجام آن
سقوط و بدبختى است.
مرد حكیم و دانا ساكت و آرام است، و باید گفت افراد
ناآرام و پرچانه كه از عقل و فراست كافى تهى هستند با لافِ سخن، خویشتن را
رسوا مى سازند، و لذا سزاست كه كمتر سخن گویند و سكوت خویش را فزاینده تر
سازند كه :
تا ندارى مایه، از لافِ سخن خاموش باش خـنـده رسوا مى نماید پسته بى مغـز را
افراد
خام و نارسـكه از لحاظ علمى و اخلاقى و هوش و فراست دچار ضعف و نارسایى
هستند، غالباً دچار افراط در سخن بوده، و قادر نیستند در جاى خود سكوت
اختیار كنند:
این دیگ ز خامى است كه در جوش و خروش است چون پخته شد و لـذت دَمْ دید خموش است
نفس
انسانى طبعاً به آزادى بى بندوبارى گرایش دارد؛ لذا به اندیشه و سكوت و
آرامش رغبتى درخود احساس نمى كند. عاملى كه مى تواند سكوت به جا و سنجیده
را در فرد بارور سازد ایمان به دین و قوانین دینى است.
فقط مردم با
ایمان و راستینِ در تدین هستند كه با زیور سكوتِ به جا، خویشتن را مى
آرایند و مى گویند: سخنى كه هیچ گونه بهره اى جز گناه و یا بدبختى را به
ارمغان نمى آورد نباید بر زبان راند؛ بلكه باید از آن خود دارى كرد.
محیى
الدین بن عربى مى گفت: اگر كسى خواهان آن است كه باطن و درونش سازندگى
یابد و سخن آغاز كند، باید زبانى را كه در كامش قرار دارد به سكوت وا دارد،
یعنى نیروى باطن و درون آدمى گویاتر و رساتر از نیروى زبان انسان است.
علاوه بر این، زبان آدمى گاهى مى لغزد؛ اما باطن و درون انسان صادق است
وهیچ غبارى ازخلاف واقع چهره آن را نمى پوشاند.
همه انبیا و اولیا، به
اتفاق، اعلام كرده بودند كه سكوت حكیمانه و بخردانه، سراپا خیر و سعادت است
و یا به هرگونه خیر و سعادتى انسان را رهنمون است.
رسول اكرم صلى الله و آله و سلم فرمود:
استعینوا على قضاء حوائجكم بالصّمت: براى تأمین نیازها و تحقق آمالِ مشروعِ خویش از سكوت مدد گیرید.
یكى
از بزرگان گفته است: سكوت راـهمان گونه كه سخن گفتن را مى آموزى ـبیاموز،
اگر سخن گفتن موجب هدایت تو مى گردد سكوت از تو حمایت و نگاهبانى مى كند...
و عفت زبان عبارت از سكوت به جا و به مورد مى باشد.
سكوت به حق، یعنى
راه نبرد و پیكار با غیبت و سخن چینى ، و نوعى از ریاضت و تمرین روانى ؛
چرا كه سكوت مورد نظر ما به معنى مخالفت با هواى نفس و پاسدارى از سلامت
نفسانى است.
سكوت اندیشمندانه را باید راهى در سوى رسیدن به مقام قرب
دانست؛ چون از طریق سكوت است كه نفس انسانى ادب پذیر مى گردد، و از انضباط
برخوردار مى شود.
امام رضا علیه السلام مى فرمود:
در میان بنى
اسرائیل هیچ كسى نمى توانست عنوان عابد را براى خود احراز كند مگر آن كه ده
سال سكوت اختیار مى كرد، و آن گاه كه چنین مدتى را در سكوت به سر مى برد،
عابد مى شد.
نقش سكوت به جا در سازندگى انسان از نظر علمى و اخلاقى بر
هیچ كس خردمندى مخفى نیست. درباره سكوت و ارزش آن روایات وفراوانى جلب نظر
مى كند و فرزانگان دین و دانش در اهمیت آن بسیار سخن گفته اند.
مرحوم محدث قمى اشعارى از امیرخسرو دهلوى را ضمن شرح حال امام رضا علیه السلام در كتاب خود یاد مى كند كه وى مى گفت:
سـخن گرچه هر لحظه دلكش تر است
چـه بینى خـمـوشى از آن بهتر است
دَرِ فــ تـنـه بستـن، دهان بستن است
كه گیــ تـى به نیـك و بد آبستن است
پــ شیـمـان ز گفـتـار دیـدم بـسى
پشـیـمان نـگشـت از خموشى كسى
شنـیـدن ز گـفتـن بـه ار دل نـهى
كزیـن پـر شـود مـردم از وى تهى
صـدف زان سبب گشـت جوهرفروش
كـه از پاى تـا سر همـه گشته هوش
همـه تن زبـان گـشـت شمشـیر تیز
بـه خـون ریختـن زان كنـد رستخیز
و این مَثَل و سخن معروف است كه :
ان
كان الكلام من فضة فالسكوت من ذهب: اگر سخن به سان نقره [ گرانقدر باشد ]
باید گفت سكوت و لب فرو بستن همچون زر از بها و ارزشى فزونتر برخوردار است.
سكوت
و درنگ لطیف و خوش آیندِ امام رضا علیه السلام همزمان با سخن گفتنِ دیگران
با او، و استماعِ جالبِ او به گفتار دیگرانـكه از درونى اندیشمند مایه مى
گرفتـیكى از ویژگیهاى شخصیت روانى آن حضرت بوده است كه درباره خصال این
امام بزرگوار نوشته اند:
هرگز با سخن خویش بر كسى جفا نكرد، و تا سخن
كسى به پایان نمى رسید لب به سخن نمى گشود، وكلام دیگران را قطع نمى كرد. [
بلكه با سكوتى دلنشین به گفته هاى دیگران كه با وى سخن مى گفتند گوش فرا
مى داد، آن گاه پس از فراغ او از گفتار، سخن آغاز مى كرد].
سكوت در منطق
رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم نخستین گامى بود كه طالب علم و فردى
كه مى خواهد بینشى نسبت به حقایق به هم رساند باید آن را در راه رسیدن به
هدف بردارد، واین زیر بناى مهم و استوار را در جهت سامان دادنِ شخصیّت روحى
و اخلاقى خویش پى ریزى كرده و كاخ بلند بصیرت و معرفت را بر پایه آن بنا
نماید.
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال مردى كه حضور او آمد و پرسید كه علم و دانش چیست فرمود:
سكوت.
عرض كرد: پس از سكوت چه كند؟
فرمود: باید براى شنیدن حقایق در خویشتن آمادگى ایجاد نماید.
عرض كرد: سپس چه راه و رسمى را در پیش گیرد؟
فرمود: شنیده هاى خود را نگاهبانى كند [ تا مورد دستبرد نسبان و غفلت قرار نگیرد].
عرض كرد: پس از حفظ و نگاهبانی؟
فرمود: بر طبق آن عمل كند.
به عرض رساند: از آن پس چه وظیفه اى متوجه او است؟
فرمود: به نشر و ترویج معلومات و معارف خود در این واپسین مرحله بپردازد. [ و زبان به سخن گفتن در باره حقایق بگشاید].
پیداست
كه بر اساس این رهنمود جالب، باید سخن گفتن در پس سنگرى آغاز گردد كه پى و
اساسِ آن سكوت مى باشد كه اِستماع و دریافت حقایق و حفظ و نگاهبانى و عمل
به آنها بر چنین سكوتى مبتنى است. پس همان گونه كه امام رضا علیه السلام
فرموده است، سكوت را باید درى از درهاى حكمت و خیر وسعادت دانست.
مواسات و دلسوزى نسبت به دیگران
یك
انسان با ایمان كه در مقام رهبرى جاى دارد باید در باره دیگران خواهان
امورى باشد كه در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگى مى نماید، و
هر گونه شر وبدى را كه براى خویشتن نمى پسندد براى دیگران نیز نپسندد؛ زیرا
این گونه برابراندیشى و مواسات با دیگران، بیانگر روح و ایمان و حاكى از
حس تعاون و هماهنگى همبستگى با آنها مى باشد.
در طى احادیث صحیح این سخن
نظر جلب نظر مى كند كه « هیچیك از شما نمى تواند براى دریافت عنوان « مؤمن
» آمادگى كسب كند، مگر آن گاه كه نسبت به برادر ایمانى خود خواهان امورى
باشد كه آنها را براى خویش نیز خواهان است ».
رعایت این نكته اخلاقى در
مورد زیردستان از اهمیت ویژه اى برخوردار است، و طى احادیث متعدّدى به همه
انسانها گوشزد شده كه باید از رنج دیگران غافل نمانند و همبستگى خود را با
آنها فراموش نكنند، چرا كه این زیردستان چشم امید به مهتران و زبردستان
دوخته اند تا خواسته ها و كمبودهاى مادى و معنوى آنان به وسیله آنها تأمین و
جبران گردد، و از این رهگذر حال پریش و نابسامان آنان سامانى گیرد و تا
دردها را اندكى تسكین دهند. یك انسان بیدار و هشیار زیردستان و محرومان را
فراموش نمى كند و بیچارگان را از یاد نمى برد.
یكى از صفات برجسته امام
رضا علیه السلام مواسات و همدردى با محرومان بوده است؛ و در طى زیارت آن
حضرت این خصیصه بزرگ اخلاقى او مطرح شده و به وى چنین خطاب مى شود:
السلام
على غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز
و فریادرس بیچارگان، و سلام به آن كسى كه سرزمین خراسان به بركت وجود او
به سان خورشیدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا علیه السلام هرگز از
شكم گرسنه و رنجها و آلام بینوایان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئى
آن حضرت مى گستردند همه خادمان را كنار سفره خود مى نشاند، حتى از دربان و
نگهبان نیز غافل نمى ماند.
و آن گاه كه تنها مى شد [ وفراغتى براى او
فراهم مى آمد ] همه اطرافیان خود را اعم از كوچك و بزرگ و خردسالان و
بزرگسالان را پیرامون خود جمع مى كرد و با آنها به گفتگو مى نشست و با آنان
مأنوس مى شد و آنها را نیز باخود مأنوس مى ساخت [ و خود را تا حدَّ
موقعیّت و منزلت آنان تنزل مى داد و آنها را درحد مقام و موقعیت خود ارج مى
نهاده و فرازمند مى ساخت تا احساس خفت و سبك وزنى نكنند، و شخصیت خویش را
فرومایه و ناچیز نینگارند، و سرانجام با چنین تدبیرى ظریف، برابرى خود با
آنها و برابرى آنها را با خودـبا وجود این كه از نظر ظاهرى در یك پایگاهى
عالى قرار داشتـبدانها اعلام مى نمود. امام با كمال صراحت به همه انسانها
گوشزد مى كند كه تمام افراد انسانى و مردم با ایمان با هم برابر و بَرادر
هستند، و مقامِ برترِ ظاهرى نمى تواند آن چنان امتیازآفرین باشد كه طبقات
محروم را از طبقات دیگر بیگانه سازد ].
امام رضا علیه السلام هیچ خادمى
را كه سرگرم غذا خوردن بود به كار نمى گرفت، مگر آن گاه كه از تناول غذا
فارغ مى شد، و به آنها مى فرمود:
در حالى كه سرگرم تناول غذا هستید،
وقتى من از جاى خود بر مى خیزم از جاى خود بلند نشوید؛ بلكه سرجاى خویش
بنشینید تا از خوردن غذا فارغ شوید.
كلینى در « الكافى » در طى روایتى كه به مردى از اهل بلخ مى رسد چنین یاد كرده است كه مى گفت:
من
در سفر خراسان همراه امام رضا علیه السلام بودم، یكى از روزها دستور داد
سفره غذا را گستردند و همه خادمان را كه از اهل سودان بوده اند كنار سفره
دعوت كرد تا در معیت آنها غذا تناول نماید [ نشستن این بینوایان در كنار
سفره آن حضرت براى یكى از یاران اوـكه امام و احساسِ انسانى و الهى او را
درست باز نیافته بودـگران و ناخوش آیند آمد؛ لذا ] عرض كرد: اگر سفره اى
جداى از سفره خویش براى این بینوایان سیه چرده و رنگین پوست تمهید مى كردید
بهتر به نظر مى رسید؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارك و تعالى یكى است،
پدر و مادر همه ما یكى است، و جزا و پاداش [ و ارزش و احترام ] افراد در
گرو اعمال و كردارهاى آنها است [ نه رنگ پوست و یا سایر امتیازاتِ پوشالى
صورى ].
امام رضا علیه السلام همواره بر سر مخالفت با هواى نفس بوده و گوش جان و دلش شنواى این آواى آسمانى بود كه:
فَلا
اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْریكَ مَا العَقَبَه، فَكَُ رَقَبَة،
اَوْاطعام فى یَوم ذى مَسْغَبَة، یَتیماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسكیناً
ذامَتْرَبَة ( بَلَد : 11 ـ 15 )، آنگاه اصحاب میمنه و یاران بهشت در برابر
عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مى گیرند باید بدانند كه گذر از آن، در
گرو آزاد ساختن بنده و برده و یا اطعام ـ در روزگار قحطى و كمبود غذا ـ به
خویشاوندان گرسنه و یا خاك نشینان بینوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام
تناول مى فرمود ظرف بزرگى در دسترس خود قرار مى داد و از هر نوع خوراكى كه
در سفره بود از بهترین قسمتِ آن برمى داشت و در میان آن ظرف مى نهاد، و
دستور مى داد كه آن را میان تهیدستانِ گرسنه و بینوا تقسیم كنند. و بدین
سان با مستضعفان به همدردى مى نشست و بر درون خسته و پریش آنان مرهم مى
نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا علیه السلام به
مستضعفان ارج مى نهاد و خلأ معنوى و روحى و كمبودهاى مادى آنها را با گرامى
داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاى مادى جبران مى فرمود.
حال باید دید كه در برابر مستكبرانِ زمان چه موضعى را انتخاب مى كرد و با چه كیفیّتى با آنها رفتار مى نمود؟
مى
نویسند: وقتى فضل بن سهل، یعنى « ذوالریاستین » حضور امام رضا علیه السلام
رسید، یك ساعت بر سر پاى ایستاد [ و حضرت به او چندان التفات نفرمود ] تا
آنكه سر بلند كرد و...
..به او گفت: چه حاجت داری؟
عرض كرد: سرور من! این نامه اى است كه امیرالمؤمنین! مأمون براى من نگاشته است.
... شما چون ولیعهد مسلمین هستید سزاوارترید كه همسان با عطایاى مأمون مرا مشمول بخشش خود سازید.
فرمود: نامه را بخوان ...
و آن نامه بر روى پوستى بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زیادى بر سر پاى ایستاده تا خواندن نامه را به پایان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهى براى همیشه بپرهیزى هر چه از ما مى خواهى از آنِ تو است.
امام
رضا علیه السلام با این بیان كوتاه نقشه فضل را در محكم كارى هدفش خنثى
ساخته و حتى به او اجازه نشستن نداد، تا آن كه فضل بن سهل با حالتى
سرافكنده و خفت آمیز محضر آن جناب را ترك گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و
مواسات با آنها یكى از نمودارترین خصلت هاى روحى امام رضا علیه السلام بود
كه به این خصیصه سترك و شكوهمند اخلاقى تا واپسین لحظات عمر خویش سخت پاى
بند بود و مى دانست و نیز مى خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به
همه انسانها اعلام كند كه در طریق رسیدن به سعادت و نیكبختى دنیا و آخرت
باید درد و رنج توان ربودگان و بینوایان را فراموش نكرد؛ وگرنه باید جامعه
انسانى در انتظار سقوط و نابودى آغوش بگشاید و آماده هر گونه بلا و آسیبهاى
سخت دنیا و آخرت باشد.
از یاسر، خادم امام رضا علیه السلام روایت شده است:
آن
گاه كه مسافت میان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن على بن موسى
الرضا علیه السلام بیمار شد، و سرانجام به طوس در آمدیم وبیمارى آن حضرت رو
به شدت نهاد، و چند روزى در طوس ماندیم. مأمون روزى دو نوبت به بهانه
عیادت نزد آن حضرت مى آمد. در واپسین روز حیات آن حضرت كه امام رضا علیه
السلام در آن روز از دنیا رفت، دچار ضعف شدیدى بود، پس از آن كه نماز ظهر
را اقامه نمود ...
... به من فرمود: آیا مردم ناهار خوردند؟
عرض كردم: سرورمن! با چنین حالى كه شما در آن به سر مى برید چه كسى حاضر است غذا صرف كند؟
امام رضا علیه السلام از جاى برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازید...
...
همه خادمان و اطرافیان را بلااستثنا كنار سفره نشاند ونسبت به تمام آنها
اظهار تفقّد مى فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مى داد. وقتى
مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براى زنان غذا بفرستند. غذا براى
زنها فرستادند و آن گاه كه آنها نیز غذا صرف كردند ضعفِ مزاجِ امام علیه
السلام آن چنان شدید گشت كه بیهوش شد و فریاد و شیون بلند شد.
تحلیل روانى حالت عجب و خودپسندى و غائله هاى سوء آن
در
طى حدیثى كه از امام رضا علیه السلام روایت شده است آن حضرت درجات و آثار و
غائله هاى سوء عجب و خودپسندى وعشق به خویش را گزارش فرمود، ودر حقیقت به
تحلیل روانى این رذیلت اخلاقى پرداخت:
احمد بن نجم راجع به عجبى كه اعمال و كردارها و كوششهاى انسان رابه تباهى مى كشاند از امام رضا علیه السلام سؤال كرد.
امام علیه السلام در پاسخ فرمود:
عجب
داراى مرتب و درجات و آثار گونه گون روانى است: یكى از آن درجات این است
كه از رهگذر وجود این حالت در انسان، اعمال زشت و كردارهاى نادرست از
دیدگاه یك فرد معجب آن چنان با زیورهاى پوشالى و پندارى آراسته مى شود كه
آنها را خوش و زیبا و درست تلقى مى كند و تصور مى كند كه فردى درست كار و
نیكوكردار است، وهر عمل زشتى را كه انجام مى دهد آنها را از نظر روانى زیبا
وپسندیده و نیكو برمى شمارد. دیگر آن كه فردِ مُعجِب حتى در ایمان به
پروردگارش گرفتار خودپسندى مى شود و در برابر خدا به خود مى بالد كه به او
ایمان دارد، و بر خدا به خاطرِ ایمانش منّت مى گذارد و از او طلبكار مى
شود! در حالی كه خداى راست كه بر او منّت نهد و از این كه او را به نعمت
ایمان برخوردار ساخته است بر او منّت گذارد.
امام رضا علیه السلام در طى
این عبارات كوتاه حالات روانى یك فرد معجب را براى ما تفسیر فرموده است كه
او آن چنان در حب و عشق به خویشتن به سر مى برد و آن قدر در علاقه به خود و
پسند خویشتن گرفتار تركتازى و توسنى مى گرددـكه نه تنها خود را برتر از
دیگران مى داند و بر آنها منّت مى گذاردـتصور مى كند كه چون به خدا ایمان
دارد باید بر او منت نهاده و مى پندارد كه حتى مى تواند پروردگارش را مشمول
منّت و احساس خود قرار دهد!
چنین پندارى را نباید جز به عنوان یك تصور
جنون آمیز به چیز دیگرى تلقى كرد، و به عبارت دیگر؛ این حالت ناهنجار روانى
همان حالتى است كه در روانشناسى معاصر از آن به نارسیسیسم ( Narcissism )
تعبیر مى شود كه فرد درحب به خویشتن تا آن جا پیشروى مى كند كه عاشق خود مى
گردد و گرفتار شیفتگى و دلدادگى نسبت به خود مى شود، و خویشتن را تا سر حد
پرستش دوست مى دارد.
اصولاً فردى كه به بیمارى روانى عجب و خود دوستى
مفرط مبتلاست گناهان و جرمهاى سنگین راـكه خود مرتكب آنها مى شودـخُرْد و
ناچیز مى شمارد، و احسانهاى ریز و اندك را كلان و بزرگ و فزون از حد تلقى
مى كند. و كارهاى زشتى را كه دستش بدانها آلوده است به عهده فراموشى مى
سپارد، و این انحراف روانى تا آن جا جلو مى رود كه او خیر و خوبى را شر و
بدى ، و شر و بدى را خیر و خوبى معرفى مى كند، و از درون خیر و نیكى ، شر و
بدى را برسر پا مى كند، و بر چهره خیر نقاب شر، و بر سیماى شر ماسك خیر را
مى پوشاند.
یك فرد خودپسند ـ چون دچار غرور نیز مى باشد و تا حد
خودپرستى خویشتن را دوست مى دارد ـ حتى خود را فریب مى دهد؛ لذا در فضایى
از اوهام زندگانى مى كند و با مصالحى تهى از واقعیّت، این فضا را براى خود
معمارى مى نماید و سرانجام در یك پرتگاهى پیش بینى نشده سقوط مى كند، و آن
چنان شخصیت روانى اش تباه مى گردد كه اعاده سلامت آن سخت دشوار و احیاناً
غیر ممكن خواهد گشت.
نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم سه چیز را عامل
نابودى شخصیت انسان برشمرده كه یكى از آنها عبارت از عجب انسان به خویشتن،
یعنى خود پسندى و خویشتن پرستى است.
سخن امام رضا علیه السلام این نكته
را بازگو مى كند كه فرد مُعجب را باید به خاطر عُجب و نیكو پنداشتن اعمالش
یك فرد نابسامان از نظر روانى دانست؛ چرا كه او ره گم كرده و با عینك عجب و
خودپسندی، زشت را زیبا مى بیند، وچاه را راهى هموار مشاهده مى كند.
این بیانِ حضرت ثامن الحجج علیه السلام كه فرمود:
ان
یزیّن للعبد سوء عمله فیراه حَسناً فیُعجبه و یحسب انّه یُحسن صُنعاً ملهم
از وحى الهى است كه همه جوانب و ابعاد حقایق را بیانگر است: چرا كه همواره
گفتار الهى در لابلاى سخنان این امام بزرگوار چهره مى نمود، اگر چه كمتر
سخن مى گفت و بیشتر در حال سكوت وتفكر به سرمى برد، اما هرگاه لب به سخن مى
گشود سخنانش از قرآن و وحى مایه مى گرفت، چنان كه سخنان كوتاه فوق، از
آیاتى كه در زیر یاد مى شود قَبَس برگرفته و از آنها پرتو مى گیرد، آن جا
كه خداوند متعال مى فرماید:
افمن زیّن له سوء عمله فرآه حسناً فان الله
یضلّ من یشاء وَ یهدى من یشاء ( فاطر 8 )، آیا آن كه رفتار و كردار بدش از
نظرش آراسته شد و آن را زیبا و نیكو مى بیند [ همانند كسى است كه زشت و
زیبا را تشخیص مى دهد و به تشخیص خود عمل مى كند؟ ] خدا هر كه را بخواهد
گمراه مى سازد و هر كه را بخواهد هدایت مى كند.
و یا فرموده است:
قل
هل ننبئكم بالاخسرین اعمالاً، الّذین ضلّ سَعیُهم فى الحیوة الدّنیا و
یَحسبون انَّهم یُحسنون صُنعاً ( كهف 103 ، 104)، بگو آیا مى خواهید راجع
به كسانى كه از لحاظ اعمال، زیانكارترین افراد به شمار مى روند براى شما
گزارش كنم؟ آنان كسانى هستند كه سعى و كوشش آنها در امر زندگانى دنیا در
بیراهه قرار گرفته و تصور مى كنند كه درستكار و نیكو كردار مى باشند.
حسن بن جهم گوید: از امام رضا علیه السلام شنیده ام كه مى فرمود:
مردى
در میان بنى اسرائیل زندگانى مى كرد، و على رغم آن كه مدت چهل سال خداى را
بندگى كرد عبادت او در درگاه الهى مورد قبول واقع نشد؛ لذا با خود مى گفت:
خدایا هر كارى را به خاطر تو انجام داده ام، و هر گناهى كه از من سر مى
زند از ناحیه تو است؛ پس چرا به اعمال من با دیده قبول نمى نگرى ؟! خداوند
متعال به او پاسخ داد: اگر تو در مقام نكوهش از خویشتن بر مى آمدى بهتر از
آن بود كه با چنین حالت روانى و با روحیه عجب و خودپسندى ، مرا چهل سال
بندگى كرده باشى .
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
گناه مؤمن [ در
صورتی كه باعث ناراحتى و پشیمانى او گردد ] بهتر از عجب و خودپسندى او است،
اگر نه چنین مى بود، هیچ فرد باایمانى به گناه گرفتار نمى آمد .
عُجب و
خودپسندى باعث مى شود كه انسان عمل شایسته خود را فزون از حد، بزرگ و
شكوهمند پنداشته و دستخوش بهجت و سرور نسبت به آن گردد، و خویشتن را از هر
گونه خرده و كمبود و تقصیر مُبرّى تلقى كند. اگر این ابتهاج، با تواضع در
برابر خدا توأم باشد و از این كه به عمل صالحى توفیق یافت بر خدا منت ننهد؛
بلكه در حال امتنان از خدا باشد مى توان چنان عملى رابا دیده قبول نگریست و
در انتظار پاداشى در برابر آن به سر برد.
همان گونه كه امام رضا علیه
السلام حالات روانى معجب را تحلیل فرمود قهراً به این نتیجه مى رسیم كه
معجب در برابر خداى متعال آن چنان دچار غرور و خود فریبى مى گردد كه مى
پندارد خدا باید و خواه وناخواه! او را از پایگاه رفیعى در روز قیامت
برخوردار سازد و تصور مى كند به خاطر اعمال صالحى ـكه باید آنها را از منن و
عطایا و نعم الهى برشمردـمى تواند بر پروردگار خود منت نهد، و به بهانه
ایمان خویش، از خداوند، حق و حقوقى را به سانِ طلبكاران خواستار گردد.
علاوه بر آن كه باید گفت این انحراف روانى باعث مى گردد كه او از استفاده و
مشورت با دیگران و استمداد از تفكر و تدبیر آنان محروم بماند؛ چون عجب و
غرور، وى را به استبداد در رأى سوق مى دهد؛ لذا از سؤال و استفاده از كسى
كه عالمتر از اوست استنكاف مى ورزد، و رأى نادرست و افكار و نظریات پوچ و
سخیف خویش را اندیشمندانه و سنجیده مى شمارد.
آفتها و عوارضى كه باید
آنها را زاده و نتیجه عجب دانست بى شمار است كه یكى از آنها عبارت از تباهى
مساعى و كوششهاى انسان مى باشد، و باید این حالت را عاملى ضدّارزش دانست
كه باعث مى گردد همه كوششها و جدّ و جهدهاى آدمى از اعتبار ساقط شود.
اسحق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت كرده است كه آن حضرت فرمود:
مرد عالم و دانشمندى نزد مرد عابدى رسید و به او گفت: نمازت چگونه است [ و كمّاً و كیفاً تا چه حدودى در اداء این فرضیه موفق هستى ]؟
عابد گفت: گریه و حزن و اندوه و اندیشناكى تو تا چه پایه است؟
عابد گفت: آن قدر مى گریم تا اشك از دیدگانم فرو ریزد؟
عالم
گفت: خندیدن و دلشاد بودنِ تو ـ درصورتى كه از خداوند متعال خائف و بیمناك
باشى ـ بهتر از آن است كه زندگانى را با گریستن بیامیزى ؛ لكن گرفتار
مباهات به خویشتن و عجب و خودپسندى باشى . فردى كه گرفتار به خود بالیدن
است اعمال و كردارش به سوى خدا اوج نمى گیرد، (بلكه تا فروترین حدّ ـ از
نظر درجه و اعتبار ـ سقوط مى كند و بى بها و تهى از ارزش مى گردد).
گویا سعدى با الهام از چنان احادیثى سخنان زیر را به رشته نظم آورده كه :
سـخـن مـانـد از عاقلان یـادگـار
ز سـعـدى همین یك سخن گوش دار
گـنـهـكـار انـدیشـنـاك از خداى
بسـى بـهتـر از عـابـد خودنمـاى
كه آن را جگر خون شد از سوز درد
كه این نكته بر طاعت خویـش كـرد
نـدانـسـت بـر بـارگـاه غـنـى
سـر افـكـندگى به ز كبر و مـنى
بـر این آستان، عجز و مسكینـى ات
بـه از طـاعت و خویشتن بینـى ات
همان
گونه كه امام رضا علیه السلام فرمود انسان معجب در خودپسندى تا حدّ
دوردستى بلند پروازى مى كند [ كه سرانجام به سقوط و نابودى او منجر مى گردد
] او در این بلندپروازى حتى نسبت به خدا در موضع یك فرد « منّان » جا خوش
مى كند.
على بن میسره مى گفت: امام صادق علیه السلام مى فرمود:
از منّان بودن بر حذر باشید.
گفتم: قربانت گردم، منّان بودن چگونه است؟
فرمود:
یكى از شما راه مى رود و یا پشت بر زمین مى نهد و پاهاى خود را بالا مى
گیرد، [ و آن چنان احساس امنیت و رفاه درونى مى كند و از خود راضى مى گردد ]
كه مى گوید: خدایا من فقط آهنگ رضاى تو دارم!
همان امام علیه السلام فرمود:
آن
كه براى احدى فضل و فزونى نشناسد باید او را مُعجب به خویشتن و گرفتار خود
كامگى در رأى برشمرد.از رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم است كه فرمود:
اگر گناه براى مؤمن از عجب و به خود بالیدن بهتر نمى بود، خداوند متعال ابداً میان بنده و میان گناه او آزادى به وجود نمى آورد.
امام صادق علیه السلام مى فرمود:
براى
من جاى بسى شگفتى است كه فردى از رهگذر عمل خویش به عجب گرفتار مى آید؛
ولى نمى داند كه این انحراف روانى او چه فرجام سوئى را براى او بارور مى
سازد. كسى كه دچار عجب مى باشد و اعمال خویش را از درون مى ستاید، تحقیقاً
از راه و رسم هدایت و راه یابى به حق، به یكسو مى افتد و لذا مزایایى را
براى خویش مدعى مى گردد كه فاقد آن است، و قهراً باید او را دروغگویى حرفه
اى برشمرد. نخستین و كمترین عكس العمل و بازتاب سوئى كه معجب را آماج خود
قرار مى دهد، این است كه دستاو یزِ بالیدن را خداوند متعال از او سلب مى
كند تا به او بفهماند كه موجودى حقیر و ناتوان است، و ناگزیر خود بر خویشتن
گواهى دهد كه سخت حقیر و بى مقدار مى باشد، همان گونه كه با ابلیسِ خودستا
و خود پسند چنین كرد.
عُجب عبارت از درختى است كه بذر و دانه آن كفر
است، و كاشتگاه و كشتزار آن عبارت از نفاق، و موادى كه آن را تغذیه و سیراب
مى كند، عبارت از درخواستها و توقعات نابحق وبى جا و ظلم و ستم مى باشد، و
تنه و شاخه و ساقه هاى آن را جهل و ناآگاهى مى پردازد، و برگهاى آن
بیراهگى و گمراهى است. و سرانجام، بَر و میوه آن عبارت از لعنت و محرومیت و
دورباش از زحمت خدا و جاودانگى در آتش دوزخ مى باشد.
فردى كه معجب به
نفساست، و خویشتن و رأى و نظر خود را مى ستاید احمقى بیش نیست؛ چون نمى
تواند به انحراف روانى خود پى ببرد. ودر نتیجه بصیرت خویش را در بینش
حالاتى كه باید خود را از آنها برهاند از دست مى دهد، زیرا او گناهان خود
را ناچیز تلقى مى كند و نسبت به آنها در بى تفاوتى بسر مى برد.
عمل صالح
و پاكیزه عبارت از عملى است كه انسان در انجام آنها به یاد توفیق الهى
باشد و این احساس در او به وجود مى آید كه پیشرفت او در آن عمل از بركات
توفیق خداوند متعال است، و نباید به خود مغرور گشته و از رهگذر آن دچار
خودپسندى گردد و برخدا منت گذارد.
بارى رهنمودها و سیرت هاى الگوساز
تربیتى و اخلاقى امام رضا علیه السلام آن چنان غنى و پربار و فراوان است كه
بررسى هر یك از آنها به فرصت دور و درازى نیاز دارد، و استقصاى همه آنها و
بررسى و تحقیق علمى راجع به تك تك آنها نه تنها در این مجال نمى گنجد؛
بلكه بر اطلاعات و معارفى عمیق مبتنى است كه بضاعت مزجاةِ این بنده بدانها
سخت نارساست؛ لذا به پاره اى ارشادات اخلاقى و تربیتى آن امام بزرگوار
اشاره كرده و با مرور بر آنها مستفیض شدیم.
ادب و نزاكت و ظرافت
در شرح حال وسیرت آن حضرت نوشته اند كه...
هرگز با سخن خویش بر كسى جفا نكرد و بر وى ستم نراند.
تا سخن كسى به پایان نمى رسید سخن نمى گفت و گفتار او را قطع نمى كرد.
حاجت هیچ كسى را در صورت قدرت و توانایى رد نمى نمود.
پاى خود را هرگز در مقابل كسى دراز نكرد.
هرگز كنار هیچ جلیس و همنشینى بر چیزى تكیه نمى كرد.
هیچ یك از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمى كرد؛ بلكه تبسّم مى فرمود.
آن حضرت در تابستانها روى حصیر جلوس مى نمود، و زمستانها روى پلاس مى نشست.
جامه هاى خشن مى پوشید، اما هنگامى كه در میان مردم ظاهر مى شد داراى سر و وضع آراسته بود.
خیر
و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاكت و ظریف و لطیف انجام مى گرفت
كه هرگز طرف احسان، شرمسار نمى گردید؛ لذا نوشته اند كه...
بسیار احسان مى كرد و بخششها را پنهانى انجام مى داد، و اكثر این خیرات را در شبهاى تار [ و بى سر وصدا ] برگزار مى كرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم كلینى ( رضوان الله علیه ) در كتاب خود روایتى از « الیسع بن حمزه » آورده است كه مى گفت:
من
در محضر امام رضا علیه السلام بودم كه گروه زیادى از مردم پیرامونِ آن
حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال و حرام سؤال مى كردند. در این
اثنا مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام علیك یا ابن رسول
الله! من یكى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مى گردم
و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چیزى براى من باقى نمانده كه با آن
بتوانم حتى یك منزل از منازل سفر را طى كنم. چاره اى در باره من بیندیشید
تا مرا به شهر و دیارم باز گردانید، كه من در شهر ودیارم فردى توانمند و
مالدار مى باشم. به من كمك كنید كه وقتى به وطنم رسیدم از جانب شما به همین
مقدار به فقراء هزینه رسانم و به آنها بخشش كنم؛ چون تهیدست و مستحق
اِمداد مالى نیستم. حضرت به او فرمود: بنشین كه خداى تو را رحمت كناد. سپس
آن حضرت رو كرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن كه مردم از
پیرامون او پراكندند، و فقط آن مرد خراسانى و سلیمان جعفرى و خیثمه و من در
آن جا ماندیم. حضرت فرمود به من رخصت دهید به اندرون منزل بروم. لحظه اى
گذشت و حضرت بیرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بیرون آورد ...
..و فرمود: مرد خراسانى كجاست؟
عرض كرد: اینجا.
فرمود:
این دویست دینار را بگیر و مخارج خود را با آن تأمین كن و لازم نیست در
دیار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء كمك كنی، و از سراى ی من خارج شو
كه من تو را نبینم و تو نیز مرا نبینى [ كه مبادا هر دو شرمسار گردیم ].
سلیمان
به آن حضرت عرض كرد: قربان! عطاى فراونى به این مرد مرحمت فرمودى و او را
مورد مهر خویش قرار دادى ، چرا از پشت در و از خفا این كار را برگزار
فرمودى ؟
فرمود: بیم آن داشتم كه ذل و خوارى سؤال و خواهندگى را از
رهگذر بر آوردن نیازش در چهره او مشاهده كنم. آیا نشنیده ای كه رسول اكرم
صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجة، والمذیع
بالسیّئة مخذول، والمستتر بها مغفور له، كسى كه پنهانى و بى سرو صدا احسان
مى كند این كار او معادل با هفتاد حج مى باشد، و كسى كه بدى و گناه را
افشا و آشكار مى سازد خوار و فرومایه خواهد گشت، و آن كه گناه و بدى را
مخفى مى دارد امید آمرزش براى او وجود دارد...
سپس فرمود: آیا این بیت به گوش تو نرسیده است كه:
متى آته یوماً اطالب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه
آن
كسى را مى ستایم كه اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به سوى اهل و عیالم
در حالى باز مى گردم كه آبروى من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگى
نباشم.
نیز كلینى آورده است كه...
میهمانى بر امام رضا علیه السلام
وارد شده و پاره اى از شب را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگونه شد و مى
خواست خاموش شود. میهمان براى ترمیم و اصلاح آن دست خود را پیش آورد تا آن
را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا علیه السلام مانع شد و شخصاً آن را
ترمیم و اصلاح كرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلى الله علیه
وآله وسلم میهمانان خود را بكار نمى گیرم [ بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و
از هیچ گونه ادب ونزاكتى نسبت به آنها دریغ نمى ورزیم ].
بدین امید كه
خداى متعال ما را از توفیق در التزام به سیرت اخلاقى این امام بزرگوار
برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرین و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب
زندگانى به كار بندیم این نوشته را به پایان مى برم، و شفاعت او را در روزى
از خدا مى طلبم كه هیچ عاملى جز قلب سلیم و دل پالوده از آلودگى ها سود
نمى بخشد.
منبع: مجموعه آثار نخستین كنگره جهانى امام رضا علیه السلام
295م:دولت ساسانیان ایران در اواخر دهه قرن سوم میلادی دچار درد سرسازی
یك شاهزاده جاه طلب به نام تیرداد پسر خسرو شده بود كه تایید امپراتور وقت
روم را برای پادشاهی خود بر ارمنستان به دست آورده بود. نرسی ساسانی شاه
وقت ایران برای دستگیری و محاكمه تیرداد به جرم خیانت به وطن، به ارمنستان
نیرو فرستاد و تیرداد به رم فرار كرد و دولت روم را بر ضد وطن خود
برانگیخت. دولت ایران که چنین دید به دولت روم اعلان جنگ داد. سنای روم هم
به نوبه خود در جلسه 27 سپتامبر سال 295 پیشنهاد جنگ با ایران را تصویب
كرد. متعاقب ابلاغ این مصوبه به دولت، دیوکلتیانوس (دیوکلتیان) امپراتور
وقت روم سپاهی به فرماندهی «گالریوس» داماد خود به جنگ ایران فرستاد. این
سپاه 26 ژوئیه 297 میلادی در نزدیكی فرات (محلی میان جنوب ترکیه و شمال
سوریه امروز) از ایران شكست خورد و گالریوس به آنتیوک فرار كرد و از سوی
امپراتور روم توبیخ شد و قول جبران داد. این سومین نبرد ایران و روم در
زمان سلطنت نرسی بود.
گالریوس بعدا با طرح نقشه و با
یک نیروی زبده و ویژه و پس از عبور از کوهها (کوههای جنوب ترکیه و شمال
عراق امروز) خود را به اردوگاه نرسی رسانید و در یک شبیخون همسر و فرزندان
کوچک او ازجمله دخترانش را اسیر کرد که نرسی برای پس گرفتنشان مجبور به
دادن امتیاز و امضای قرارداد صلح شد. نرسی پس از دادن این امتیاز از عمل
خود احساس پشیمانی کرد، بیمار شد و به نفع پسرش هرمز ار سلطنت کناره گیری
کرد.
1583م:دائرةالمعارف شعر و
شاعران (به زبان انگلیسی)، سالروز درگذشت «وحشی بافق» شاعر ایرانی را در
چنین روزی در سپتامبر 1583 میلادی ذكر كرده است. این بیت پرمعنا ازوست:
دل نیست كبوتر كه چو برخاست، نشیند ـ ازگوشه بامی كه پریدیم، پریدیم
1316ش:مجموعه كارخانه های دولتی
سیگار سازی، توتون چپق و تنباكو (دخانیات) پنجم مهر ماه سال 1316 (1937)
در محل فعلی كه در آن زمان خارج از تهران و آن سوی دروازه قزوین بود گشایش
یافت. امور دخانیات در ایران، همچنان در انحصار دولت است.
شصت و هشتمین سالگرد تاسیس
كارخانه های دخانیات ایران (سپتامبر 2004) همزمان بود با رسیدگی یك دادگاه
آمریكا به اتهام سیگار سازهای این كشور كه 50 سال، (از روزی كه رئیس نظام
پزشكی وقت آمریكا دود سیگار را عامل بسیاری از امراض خطرناك از سرطان تا
بیماری های قلبی اعلام داشت) به مردم دروغ گفته و آنان را تشویق به دود
كردن این عامل مرگ كرده بودند. شاكی این پرونده دادستان كل آمریكا بودكه از
جانب مردم این كشور از سیگار سازها خواستار پرداخت 280 میلیارد دلار غرامت
شده بود.
1941م:27 سپتامبر سال 1941، رضا
شاه یك ماه و دو روز پس از تجاوز نیروهای انگلستان و شوروی به ایران به
همراه خانواده اش در بندر عباس بركشتی انگلیسی «بندرا» نشست و دوران تبعید
خود را آغاز كرد. این كشتی 23 روز بعد در جزیره موریس (موریشس) از متعلقات
انگلستان در اقیانوس هند پهلو گرفت و به رضا شاه گفته شد كه تبعیدگاه او
همین جزیره است و زندانی دولت انگلستان است. به این ترتیب، وی به همان گونه
كه با كمك انگلیسی ها به قدرت رسیده بود به تصمیم آنان قدرت را از دست
داد.
رضا شاه در زمانی كه یك سرتیپ
قزاق بود با كودتای 21 فوریه 1921 سردار سپه و بعدا وزیر جنگ و نخست وزیر
شده بود و در 15 دسامبر 1925 با اصلاح قانون اساسی و به موجب متمم آن به
شاهی رسیده بود و دودمان پهلوی را تاسیس كرده بود كه 55 سال سلطنت كردند و
در سال 1979، ایران جمهوری شد. سلطنت رضاشاه تا 16 سپتامبر 1941 (25 شهریور
1320) طول كشیده بود كه در این روز به اصرار متفقین كه ایران را اشغال
نظامی كرده بودند كناره گیری كرده بود.
تبعیدگاه رضا شاه، در سال 1943
به خواهش پسرش از سران متفقین كه در تهران گرد آمده بودند، از جزیره موریشس
به یوهانسبورك در آفریقای جنوبی تغییر یافت كه 26 ژوئیه سال 1944 در همین
شهر در 66 سالگی درگذشت و جسد او به قاهره انتقال یافت تا بعدا به ایران
آورده و دفن شود و ....
رضاشاه در 16 مارس 1878 در آلاشت سواد كوه واقع در استان مازندران به دنیا آمده بود و از جوانی، سپاهیگری را پیشه خود قرارداده بود.
1333ش:پنجم مهر ماه 1333
روزنامه های تهران نوشتند كه یكی از چشمهای عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری
كابینه دكتر مصدق كه روز اول مهر ماه توسط گروهی ناشناس در خانه اش كتك زده
شده بود نابینا شده است.
مهاجمان در حمله به خانه لطفی
70ساله واقع در شمیران كه شهرت به درستی و میهندوستی داشت همسر و فرزندان
او را هم كتك زده بودند!. پس از انتقال لطفی به بیمارستان، پزشكان آثار
ضربات متعدد چاقو و چماق و پنجه بوكس را در نقاط مختلف بدن و صورت او
مشاهده كرده بودند. درباره مسببین و عاملان این عمل، در آن زمان گزارش
دیگری انتشار نیافت!. پس از انقلاب 1979، روزنامه های تهران در زمینه كتك
خوردن لطفی گزارش هایی منتشر ساختند و نوشتند كه مضروب و كور كردن او كار
همان دسته های داخلی بود كه در براندازی 28 مرداد دست داشته بودند.
1333ش:پنجم مهر ماه سال 1333
فرمانداری نظامی تهران خبرنگاران روزنامه ها را برای بازدید از چاپخانه
مخفی حزب توده كه چهارم مهر ماه در شمیران كشف شده بود دعوت كرده بود. در
كشف این چاپخانه سروان مهدی رحیمی (سپهبد در سال 1357 و آخرین فرماندار
نظامی تهران و رئیس شهربانی ایران) كمك كرده بود و از همان زمان مورد توجه
قرار گرفته بود كه در دهه بعد نخست، رئیس راهنمائی و رانندگی و سپس پلیس
تهران شده بود.
این چاپخانه و ماشین آلات آن که
نشریات زیر زمینی حزب کمونیستی توده را به چا پ می رساند بعدا به وزارت
فرهنگ داده شد و به چاپخانه فرهنگ معروف گردید.
1321ش:سومین تلاش نظام سابق در
طول سه دهه، برای راه اندازی مجدد روزنامه دولتی ایران، پنجم مهرماه سال
1342 به حالت تعلیق در آمد. نخستین تلاش در سال 1321 صورت گرفته بود؛ زیرا
كه روزنامه های وقت زیر بار انتشار بیشتر گزارشهایی را كه سازمانهای دولتی
به آنها می دادند به دلیل این كه ارزش خبری ندارند نمی رفتند. در آن زمان،
این تلاش با مداخله مستشار آمریكایی وقت مالیه ایران پایان یافته بود كه
گفته بود به جای تحمل هزینه انتشار روزنامه دولتی، خبرهای دولتی را با
پرداخت مبلغ معینی پول، در روزنامه های موجود منتشر كنید (خبر پولی = نوعی
آگهی). تلاش دوم كه در سال 1327 بعمل آمده بود با اعتراض و اخطار ناشران
روزنامه ها كه اگر دولت وارد كسب (حرفه) روزنامه شود اعتصاب خواهند كرد
مسكوت مانده بود. تلاش سوم به دو دلیل متوقف شد یكی بیم از آن بود كه مردم
كه در حال روشن شدن و اطلاع از حقوق مدنی خود بودند لج كنند و روزنامه
دولتی را نخرند و دیگری مخالفت دادستان وقت تهران بود كه از سوی وزارت
دادگستری (قوه قضایی) در جلسات مربوط شركت می كرد.
دادستان تهران گفته بود كه اگر
انگیزه، تاریخی باشد و می خواهید روزنامه «وقایع اتفاقیه» را زنده كنید كه
زمان انتشار آن مربوط به دوران استبداد بود و كشور دارای سه قوه حكومتی
نبود و تفكیك قوا هم نشده بود. به علاوه، روزنامه رسمی موجود (كه هنوز هم
در چارچوب قوه قضایی منتشر می شود) ادامه همان «وقایع اتفاقیه» است. اگر
هدف چیزی دیگر است، در صورت تخلف این روزنامه چگونه دادستان عمومی تهران می
تواند یك موسسه دولتی را به صرف تقصیر یك «فرد» ببندد و سردبیر و یا
نویسنده را كه كارمند دولت است، طبق چه قانونی تعقیب كند؟. توقیف روزنامه
از وظایف من (دادستان عمومی) و تعقیب حقوق بگیران دولت (سردبیر و نویسنده
روزنامه دولتی) از وظایف دیوان كیفر است كه در این مورد تداخل وظایف می شود
و مسئله ساز خواهد بود، لذا راه اندازی چنین روزنامه ای (روزنامه دولت)
نیاز به قانون علیحده دارد و انتصاب مدیر و سردبیر آن و هر روزنامه وابسته
به یك سازمان عمومی (جز نشریات تخصصی) باید به تصویب مجلس برسد.
با توقیف شدن روزنامه دولتی
ایران از اوایل خرداد ماه 1385 (2006) به مدت چهار ماه ثابت شد که در سال
1342 (43سال پیش از آن) دادستان وقت تهران ایراد درستی گرفته بود.
به علاوه، در مذاكرات سال 1342
قرار بود كه روزنامه دولتی مورد نظر، «صبح» منتشر شود كه تیراژ روزنامه های
صبح در ایران تا زمان راه اندازی آیندگان، با این كه مطالب خوب وخواندنی
هم داشتند، به سبب برچسب دریافت كمك مالی غیر مستقیم از دولت و در نتیجه
اجبار داشتن به انتشار اخبار دولتی و دفاع از تصمیمات دولت كه به آنها
خورده بود هیچكدام از چند هزار نسخه تجاوز نمی كرد، و این موضوع نیز یك
عامل دیگر نگرانی هیات راه اندازی روزنامه ارگان دولت در آن زمان شده بود.
با وجود این، سه دهه بعد و در
دهه 1370، در پی انتشار روزنامه محلی و غیر سیاسی همشهری از سوی شهرداری
تهران!، روزنامه دولتی ایران هم انتشار یافت که هر دو در آن زمان، صرفا به
دلیل داشتن هیات سردبیری و تحریریه حرفه ای مركب از روزنامه نگاران قدیمی و
مجرب (برکنار شده از کار در دو سه سال اول پس از انقلاب) در اندک مدتی از
لحاظ تیراژ به مقام اول و دوم رسیدند و همین وضعیت سبب شد كه سازمان رادیو
تلویزیون دولتی هم یك روزنامه راه اندازی كند و ....
به نظر کارشناسان رسانه ها (مس
میدیا)، خرید روزنامه دولتی از سوی ایرانیان و انتشار روزنامه توسط دولت
ایران در این برهه از زمان، دو موضوع در خور بررسی جامعه شناسی. روانشناسی و
پژوهش هستند.
برخی از اصحاب نظر گفته اند که
مخاطبان ایرانی با این عمل خود (خرید روز نامه دولتی)، مانع از آن می شوند
که وطنشان روزنامه حرفه ای و مستقل (ناوابسته) خوب داشته باشد.
مسئله دیگر این است كه روزنامه
های دولتی در وطن ما خود را روزنامه عمومی (حرفه ای) بشمار می آورند، یعنی
اعلان تجاری می گیرند و تكفروشی دارند و با این عمل، كاملا خود را از صورت
تخصصی خارج ساخته اند (كه طبق اصول ژورنالیسم حرفه ای، نشریه دولتی در هر
شکل آن - اختصاصی بشمار می آید و نمی تواند عمومی خوانده شود) زیرا كه
مطبوعات به عنوان قوه چهارم دمكراسی شناخته شده اند و با توجه به تفكیك
قوا، سه قوه دیگر نمی توانند روزنامه عمومی (روزنامه ای كه دارای اعلان
تجاری و تكفروشی باشد) منتشر سازند.
برای این سئوال که چرا
«شهرداری» و «دولت (قوه مجریه)» در ایران روزنامه نگار شده اند باید پاسخ
یافت و این در حالی است که بسیاری از روزنامه نگاران وطن ما سالهاست که در
صف نوبت دریافت پروانه انتشار نشریه قرار دارند و یا درخواست آنان در بعضی
موارد بدون ذکر دلیل و حتی ارسال پاسخ کتبی رد شده است. در بسیاری از
کشورهای جهان از جمله آمریکا انتشار روزنامه نیاز به پروانه ندارد زیرا که
آزادی مطبوعات (پرس) در قوانین اساسی تضمین شده است که جزیی از آزادی بیان
است. می دانیم که بسیاری از روزنامه نگاران ایران در سال 1357 به صف انقلاب
پیوستند، زیرا که یکی از شعارهای انقلاب حذف تشریفات غیر لازم برای دریافت
پروانه روزنامه بود.
1345ش:پنجم مهرماه 1345 كنفرانس
بین المجالس پنجاه و پنجم در تهران دركاخ سنا آغاز بکار کرد. در دومین روز
برگزاری، این نشست اعمال زور در روابط میان كشور ها را مردود اعلام و
زورگویی های سابق را محكوم كرد.
به موازات همین اجلاس كه در آن نمایندگان پارلمانهای 63 كشور شركت كرده بودند، شاه ملقب به « آریا مهر » شد.
با این لقب پر طمطراق که 12 سال
بكار برده شده و تیتر روزنامه ها قرار گرفته بود، گمان نمی رفت که یک
«آریامهر!»، پس از احساس خطر، جانش را بردارد و در جستجوی جای امن وطن را
ترک کند و به خارج برود - کاری که صدام حسین در سال 2003 نکرد.
1794م:فرانسوا نوئل
بابوفFrancois Noel Babeuf روزنامه نگار انقلابی فرانسه 27 سپتامبر 1794
نام روزنامه خود را به «Tribun du Peupleتریبون مردم» تغییر داد و اولین
شماره آن تحت این نام پنجم كتبر (هفته بعد) انتشار یافت. عنوان قبلی این
روزنامه Journal de la Liberte de la presse«ژورنال آزادی» بود.
بابوف كه از فعالان انقلاب
فرانسه و از اعضای كمیته تقسیم اراضی میان كشاورزان بدون مزرعه بود در
آخرین سرمقاله روزنامه اش، پیش از تغییر نام آن، نوشت كه انقلاب فرانسه
نتوانسته به وعده خود كه تامین برابری سیاسی و عدالت اقتصادی است عمل كند.
مردم حق دارند كه كار داشته باشند و در رفاه و مساوات زندگی كنند.
مخالفت های بابوف با كمیته
مدیریت (دولت میانه روها) و قانون اساسی تازه (قانونی كه پس از اعدام
روبسپیر تدوین شده بود) به تدریج صورت گروهی و خشونت آمیز به خود گرفت و
هیات مدیره فرانسه (دولت) وی را متهم به تحریك مردم و ایجاد كمون پاریس و
توطئه مسلحانه ضد دولتی كرد، در 27 ماه مه سال 1797 به گیوتین سپرده شد و
اعدام گردید، ولی افكارش تحت عنوان «Babouvismبابویسم» باقی مانده است.
مولفان «تاریخ عقاید» بابوف را بنیادگذار كمونیسم جدید می دانند كه ماركس عقاید وی را تكمیل و تدوین كرده است. در عهد باستان،
گراچوش رومی و مزدك ایرانی مروج
مبتكر و مروج مسلك كمونیستی (اشتراك دارایی و منابع تولید) بودند. به دلیل
پیروی بابوف از عقاید گراچوسGracchus، وی را گراچوس بابوف هم نوشته اند.
2004م:رئیس جمهوری، نخست وزیر و
وزیر فرهنگ فرانسه 27 سپتامبر 2004 به مناسبت درگذشت بانو «فرانسواز
ساگان» نویسنده فرانسوی که 24 سپتامبر 2004 در 69 سالگی از بیماری قلبی ـ
ریوی فوت شده بود اعلامیه رسمی صادر کردند. فرانسواز ساگان که در سال 1954
در 18 سالگی با نوشتن داستان «سلام بر غم» به شهرت رسیده بود بقیه عمر را
به کار نوشتن ادامه داده بود.
ژاك شیراك رئیس جمهور فرانسه در
اعلامیه خود «ساگان» را یكی از درخشانترین نمادهای نسل فرانسویان پس از
جنگ جهانی دوم خوانده بود. ساگان 40 داستان و نمایشنامه نوشته است که از
میان آنها، «سلام برغم» شهرت بیشتری دارد. ساگان با این همه شهرت و مهارت،
علاقه مندی به ارسال كتابهایش به مسابقه های بین المللی و دریافت جایزه
نداشت و می گفت كه برای مسابقه، كتاب نمی نویسد؛ برای مردم می نویسد كه
داوران باانصافتری هستند. ساگان روحی سركش و نا آرام داشت. وی 21 ژوئن 1935
در یك خانواده ثروتمند فرانسه به دنیا آمده بود.
داستان نگاران جهان اقدام شیراک
را به صدور اعلامیه فوت، بزرگترین تشویق نویسندگان خوانده و آرزو کرده اند
که سران سایر کشورها هم چنین کنند تا باعث دلگرمی نویسندگان شود.
1871م:امروز زادروز بانو
«گراسیا دله دا» داستان نگار چیره دست ایتالیایی و برنده جایزه ادبی نوبل
است كه 27 سپتامبر 1871 به دنیا آمد و دهها داستان نوشت. داستانهای او كه
نوعی زندگینامه تخیلی هستند تفاوت شخصیت انسانها را منعكس می كنند. وی به
موازات كتاب (ناول طولانی)، برای مجله ها هم داستان كوتاه می نوشت.
معروفترین داستانهای او كه به دیگر زبانهای اروپایی ترجمه شده اند عبارتند
از: بادهای نفرت، بعد از طلاق، كبوتر و شاهین، رقص گردنبند، به سوی چپ،
ارباب ما، خاكستر ها، مادر، پیرمرد كوهستان، در بیابان، راز دل مرد گوشه
گیر، گناه دیگران، حریق در باغ زیتون و ....
27376م: سپتامبر سال 376
میلادی، امپراتور وقت روم كه از توقعات مردم شهر رم و بی نظمی آنها به تنگ
آمده بود و شهر دارای نفوسی بیش از حد شده بود، به گونه یی كه كار تغذیه
آنها و رفع نیازمندیهایشان دشوار شده بود تصمیم گرفت پایتخت را به میلان
منتقل كند.
شهر رم پس از اضمحلال امپراتوری روم، پایتخت پاپها و از قرن 19 پایتخت ایتالیا شده است.
1598م:27 سپتامبر در سال 1598
سوگواری دو هفتگی مرگ فیلیپ دوم شاه اسپانیا كه این كشور را در صدر قدرتهای
زمان قرار داده بود، به پایان رسید. جالب اینجاست كه خود وی این سوگواری
را قبلا اعلام كرده بود، زیرا مرگ او را در 71 سالگی و از زخم معده پیشگویی
كرده بودند و او در این سن بر اثر افراط در خوردن ادویه خوشبویی كه از
مستعمرات شرق و غرب برایش برده بودند و نیز غم شكست نظامی از انگلستان به
زخم معده دچار شده بود.
فیلیپ دستور داده بود كه همه
مردم لباس سیاه برای خود آماده كنند ، پرده سیاه بدوزند و پس از مرگ او به
مدت دو هفته، همه اسپانیا و ایتالیا و مستعمرات اسپانیا سیاهپوش شوند، از
جمله دیوار شهرها!.
"مورخان " دوران حكومت 40 ساله
فیلیپ دوم را دوره برتری اسپانیا نوشته اند. اسپانیا در دوران حكومت او
ثروتمندترین كشور جهان و از لحاظ نظامی قدرتمندترین بود. همه كارهای او حتی
ازدواجش سیاسی بود. وی با ماری ملكه انگلستان ازدواج كرد تا این كشور بر
ضد او نباشد حال آن كه زن و شوهر در دو كشور با فاصله دور زندگی می كردند و
جز چند روزی با هم نبودند.
با وجود این، فیلیپ دوم كه كشور
فیلیپین هنوز نام او را بر خود حفظ كرده است، مرتكب چند اشتباه و محاسبه
غلط شد. یكی از آنها كوچك و حقیر شمردن نیروی دریائی انگلستان و جنگ با این
كشور بود كه از پروتستانهای هلند - تحت الحمایه اسپانیا - حمایت می كرد.
این جنگ که در سال 1588 روی داد به برتری نظامی اسپانیا پایان داد. اشتباه
دیگر او مصادره دارایی اسپانیاییهای مهاجر به امریكای لاتین بود كه با
شكنجه و آزار دادن بومیان صاحب طلا و نقره آنها شده بودند، وی با این عمل
كه در آغاز مورد حمایت اروپائیان قرار گرفت، دشمنان فراوانی برای خود به
وجود آورد. فیلیپ دوم به جای توسل به دادگاه با صدور فرمانی نحت عنوان
مجازات "شكنجه دادن دیگران " صاحب اموال آن جماعت شده بود و چون با مخالفت
ضمنی پاپ روبرو شد، اعلام كرد كه این اموال در سایه امنیتی كه ارتش فراهم
ساخته است، به دست آمده و بنابراین متعلق به بیت المال است.
جنگ دریایی با عثمانی كه منافع
اسپانیا را به مخاطره نیفكنده بود، یكی دیگر از اشتباههای وی به شمار می
آید كه باعث تضعیف ناوگان اسپانیا شد.
1955م:بورس نیویورك 27 سپتامبر
1955 دچار یك سقوط آزاد شد و آیزنهاور رییس جمهوری آمریكا پس از شنیدن این
خبر، حمله قلبی كرد و به بیمارستان انتقال یافت. این بورس از قرن 19 تاكنون
چندبار دچار سقوط آزاد شده كه هر سقوط آن، یك ركود و یا جنجال اقتصادی به
دنبال داشته و بنابراین، دفعتا پایین آمدن بهای سهام (به صورت سقوط آزاد)
آمریكاییان را دچار ترس و تزلزل می كند. مروری بر تاریخ آمریكا نشان می دهد
كه بحران بورس عمدتا در اكتبر روی داده است ولی در سال 1955 و نیز سال
جاری 2008 این رویداد چند هفته زودتر و در سپتامبر اتفاق افتاد. آیزنهاور
در طول حكومت خود نگران چند وضعیت بود ازجمله میدیاكراسی (جوّسازی رسانه ها
و تغییر وضعیت به خواست خود)، قدرت گیری صنایع نظامی و مداخله درتصمیمگیری
های دولت، تداخل دولت و بورس و اصحاب سرمایه دریكدیگر (مقام دولتی شدن دست
اندركاران بورس و سرمایه و بالعكس)، خارج شدن لابی گرهای كنگره از صورت
كار روابط عموی كردن و ورود مقامات سابق و نمایندگان پیشین كنگره به جرگه
لابی گران و تبدیل «نظر رسانی و روشن سازی كه اگر حرفه ای و علمی باشد امری
مفید است» به اعمال نفوذ و كارچاق كنی. گزارش های روز وجود چنین مواردی را
در ایالات متحده نشان می دهد و درستی نگرانی آیزنهاور را كه یك ژنرال بود
ثابت می كند. نگرانی های آیزنهاور اینك به صورت مسئله درآمده است.
1996م:طالبان كه در آغاز كار
عمدتا در مدارس مذهبی آوارگان افغانستان مستقر در پاكستان آموزش دیده بودند
و بعدا بر بیشتر نواحی جنوبی و مركزی (پشتون نشین) افغانستان مسلط شده
بودند پس از یك محاصره نسبتا طولانی، 27 سپتامبر سال 1996 شهر كابل را كه
از طرف دولت افغانستان (دولت برهان الدین ربّانی و عمدتا تاجیك) تخلیه شده
بود، تصرف كردند و دكتر نجیب الله رئیس دولت کمونیستی سابق این كشور را كه
از سال 1992 به صورت پناهنده در دفتر سازمان ملل در كابل به سر می برد
دستگیر كردند و پس از شكنجه فراوان و سوزاندن لبهایش با آتش سیگار،
تیرباران كردند و جسدش را مقابل ساختمان مقر رییس جمهوری افغانستان به دار
كشیدند و دو روز به همان صورت بر بالای دار نگهداشتند. برادر نجیب الله نیز
به همین سرنوشت دچار شد.
مورخان معاصر ایجاد طالبان را
به پای برژینسكی مشاور لهستانی تبار و ضد كمونیست كارتر رئیس جمهوری دهه
1970 آمریكا نوشته اند كه می خواست به دست آنان شوروی را از افغانستان
اخراج و دولت كمونیستی كابل را ساقط سازد.
نجیب الله ظاهرا در پی توافقهای
محرمانه قدرتهای ذینفع، در سال 1992 پس از فرستادن خانواده خود به خارج از
كشور، دولت را تسلیم مخالفان (گروههای معروف به مجاهدین) كرده بود و به
ساختمان سازمان ملل در كابل پناهنده شده بود و قرار نبود به این روز
بیافتد، ولی محافظان افغانی ساختمان در جریان عقب نشینی نیروهای دولتی از
كابل، او را بدون نگهبان رها كردند و رفتند. نجیب الله كه قبلا یك پزشك و
از اعضای شاخه پرچم حزب كمونیست بود تلفنی با رییس دفتر سازمان ملل در كابل
تماس گرفت و جریان را گفت و از او استمداد كرد كه وی نیز برایش كاری انجام
نداد. مفسرانی كه روی این حادثه دقیق شده اند، آن را یك نقطه ضعف در تاریخ
سازمان ملل و تعهدات بین المللی و قول و قرارهای سران قدرتها قلمداد كرده
اند. طالبان نیز پنج سال و چند ماه بعد از كابل رانده شدند و ....
2003م:26 سپتامبر 2003اندكی پس
آن كه سازمان دولتی آمار آمریكا اعلام داشت كه در یایان سال 2002 ، شمار
آمریكاییانی كه زیر خط فقر زندگی می كنند از 34 میلیون و 700 هزار تجاوز
كرده بود كه یك میلیون و هفتصد هزار تن بیشتر از سال 2001 بوده است، دیدار
دو روزه ولادیمیر پوتین با جورج بوش در كمپ دیوید ـ استراحتگاه پایان هفته
روسای جمهوری آمریكا در ارتفاعات مریلند ـ آغاز شد و مهمترین موضوع مورد
بحث طرفین اتمی شدن احتمالی ایران و مشاركت روسیه در امور عراق اشغالشده
بود كه باهم در هر دو زمینه اختلاف نظر داشتند.
همزمان با این دیدار، دولت آمریكا 15 هزار تن از نظامیان ذخیره خود را به حالت فعال درآورده بود تا در دو نوبت به عراق اعزام شوند.
2003م:لولا دا سیلوا رئیس جمهور
سوسیالیست برزیل 26 سپتامبر 2003 برای یك دیدار دو روزه از كوبا وارد
هاوانا شده بود. وی كه رهبر بزرگترین كشور آمریكای لاتین است و با فیدل
كاسترو دوستی دیرین دارد پیش از این دیدار تاكید كرده بود كه كوبا باید در
همه فعالیتهای كشورهای لاتین آمریكا شركت داده شود.
داسیلوا هنگام ورود به كوبا گفت
كه برزیل از تجربه های موفقیت آمیز كوبا در امور آموزش و پرورش و درمان
استفاده خواهد كرد. در کوبا این دو مورد مطلقا رایگان و متساویا در دسترس
همگان هستند.
2003م:آمار منتشره در بیست و
هفتم سپتامبر 2003 نشان داد كه در سال 2002 امریكا 13 میلیارد و 300
میلیون، روسیه پنج میلیارد و فرانسه یك میلیارد دلار اسلحه به كشورهای دیگر
فروخته بودند.
دراین ارقام، سلاحهای اهدایی و
معاملات پنهانی به حساب نیامده بودند. فروش جنگ افزار توسط كشورهای دیگر،
هركدام كمتر از یك میلیارد دلار ذکر شده بود. از این آمار چنین بر می آید
كه معاملات اسلحه رو به افزایش است كه معنای آن، احساس نا امنی بیشتر در
جهان است.
1908: وبا در سن پترزبورگ همه
گیر شده و تا به امروز هفت هزار و ششصد تن را کشته بود . همه منتظر فر
رسیدن فصل سرمای شدید روسیه و از کار افتادن میکرب این بیماری بودند.
1821: نیروهای اسپانیا بر اثر
فشار انقلابیون مسلح مكزیك شهر مكزیكوسیتی را تخلیه كردند. مكزیك بیش از
سه قرن متعلق به اسپانیا بود كه در این روز به استقلال رسید.
1939: لهستان شکست کامل خورد و
تسلیم نیروهای آلمان و شوروی شد و استقلال و تمامیت خود را از دست داد.
جنگ لهستان 19روز طول کشیده بود.
1962: امام احمد امام زیدیه یمن ترور شد.
1990: روابط سیاسی ایران و انگلستان که بر سر انتشار کتاب سلمان رشدی (آیه های شیطانی ) قطع شده بود پس از 18 ماه از سر گرفته شد.
منبع:
شرکت بریتانیایی ارگو الکترونیک با همکاری شرکت گاردنرز بوکس به زودی یک
تبلت 6 اینچی عرضه می کند که می تواند جایگزین ارزان قیمتی برای تبلتها و
سخت افزارهای خواندن کتابهای الکترونیکی قلمداد شود.
تبلت های عرضه شده توسط این شرکت دارای ابعاد مختلفی هستند، مدل GTi97
اندازه 9.7 اینچی است که پردازشگر دو هسته ای RK3066 و رام یک گیگابایتی و
همچنین اندروید 4.1 روی آن نصب شده و قرار است تا پایان ماه اکتبر وارد
بازار شود.
قابلیت استفاده از پورت micro-USB و اسلات کارت microSD از دیگر ویژگیهای
این دستگاه است که قیمت 290 دلاری برای آن در نظر گرفته شده است.
تبلت دیگر این شرکت GTi8 است که با صفحه 8 اینچی ارائه شده است، این تبلت
از پخش فیلم با کیفیت HD پشتیبانی می کند و همچنین دارای خروجی HDMI 1.4
برای پخش روی تلویزیون های صفحه بزرگ و مونیتور است، قابلیت پورت micro-USB
و اتصال به Wi-Fi از دیگر قابلیتهای این دستگاه است که با قیمت 209 دلار
عرضه می شود.
کوچکترین تبلت در این میان مدلی است که کمترین اطلاعات درباره آن به رسانه
ها ارائه شده است. این مدل GTi7 دارای صفحه 7 اینچی است و از قابلیت اتصال
به Wi-Fi برخوردار است، سیستم عالم اندروید 4 داشته و چون مدل GTi97، این
مدل نیز برای ماه اکتبر ارائه می شود و قیمت در نظر گرفته شده برای آن 128
دلار است.
آخرین دستگاه عرضه شده توسط این شرکت یک تبلت است که به عنوان سخت افزار
خواندن کتاب الکترونیکی با اندروید 4 مورد استفاده قرار می گیرد. این
دستگاه با صفحه 6 اینچی خود وضوح تصویر 480X800 داشته و به طور همزمان 5
نقطه لمسی را مورد پشتیبانی قرار می دهد. این دستگاه نیز از قابلیت پخش
ویدئو کیفیت HD برخوردار بوده و دوربین VGA دارد. قرار است این دستگاه با
قیمت 95 دلاری وارد بازار شود.