• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4151روز قبل
اهل بیت
نویسنده:سید على اكبر قریشى
دعاى مستجاب
1- آل برمك، مخصوصاً یحیى بن خالد بر مكى براى حفظ حكومت و مقام خویش هارون عباسى را وادار كردند تا موسى بن جعفر (ع) را شهید كرد، بدین سبب امام رضا (ع) در مكه به آنها نفرین كردند، حكومت و مقامشان تار و مار گردید.
محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا (ع) را دیدم، در عرفات ایستاده و دعاى مى‏كرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویى چیزى به قلب مباركش الهام شد) كه وى علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟ فرمود: به برامكه نفرین مى‏كردم كه سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعاى مرا درباره آنها مستجاب كرد، امام از مكه برگشت، چیزى نگذشت كه در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان كرد، 1جعفر برمكى شقه شد، پدرش یحیى به زندان رفت، بطورى متلاشى شدند كه مایه عبرت مردم گشتند.
* * *
علم غیب ‏
2- حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مى‏كند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمك از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره‏ها نمى‏دانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب‏تر از این آن است كه من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارك را در كنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنى این كلام را نفهمیدم مگر بعد از آنكه امام را در طوس در كنار قبر هارون دفن كردیم. 2
* * *
لقب رضا ازخدا است
3- ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومى از مخالفان شما مى‏گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، كه به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهكار شده‏اند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا كه به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود.
گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید. 3
ناگفته نماند: مخالفان خواسته‏اند با این طریق منقصتى بر آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانكه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است كه همه امامان صادق، كاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى هر یك بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .
* * *
حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»
4- ابو حبیب نیاجى 4 گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم كه به «نیاج» آمد و در مسجدى كه حاجیان هر سال مى‏آمدند نشست گویا محضر ایشان رفته و سلام كرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل كردیم كه هیجده سال عمر خواهم كرد.
بعد از بیست روز در زمینى بودم كه براى زراعت آماده مى‏كردند، مردى پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته‏اند. در این بین دیدم كه مردى به دیدار آن حضرت مى‏روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلى نشسته كه رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیرى بود مانند حصیررى كه در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت .
سلام كردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد كه شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده بود ما هم زیاد مى‏دادیم «فقال لوزادكَ رسولُ اللّه لزدْناكَ» 5.
* * *
فضایل امام رضا(ع)اززبان ابراهیم بن عباس
5- ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد كه به كسى در سخن گفتن ظلم یا جفا كند، هر كه با او سخن مى‏گفت، كلام او را قطع نمى‏كرد و مجال مى‏داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر كسى حاجت پیش او مى‏آورد در صورت امكان ابداً او را رد و مأیوس نمى‏كرد. ندیدم كه در پیش كسى پایش را دراز كند، و ندیدم در پیش كسى تكیه كند. ندیدم كه به كسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم كه آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم كه با صدا و قهقهه بخندد بلكه فقط تبسم مى‏كرد.
چون سفره طعام را باز مى‏كردند همه خدمتكاران و غلامانش را و حتى دربان را با خود در سر سفره مى‏نشانید. شبها كم مى‏خوابید، بیشتر بیدار مى‏ماند، اكثر شبها از اول تا آخر احیا مى‏كرد، بسیار روزه مى‏گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وى فوت نمى‏شد. مى‏گفت : این روزه همه عمر است «ذلك صومُ الدّهر» .6 در پنهانى بسیار احسان مى‏كرد و صدقه مى‏داد، این كار را بیشتر در شبهاى ظلمانى انجام مى‏داد، هر كه گوید: نظیر او را در خوبى دیده‏ام، باور نكنید 7.
* * *
مبارزه با اسراف
6- روزى غلامانش میوه‏اى را خوردند ولى آن را تمام نخوردند و مقدارى مانده به دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بى نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجاى انداختن، به مستمندان انفاق كنید، «سبحان الله ان كنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا اطعموه من یحتاج الیه» 8.
* * *
علم غیب ‏
7- محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض كردم: خودت را به امامت و پیشوایى مشهور كرده و در جاى پدرت نشستى حال آن كه از شمشیر هارون خون مى‏ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویى از سر من بركند، بدانید كه من پیغمبر نیستم، و من مى‏گویم: اگر هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید كه من امام نیستم. 9
* * *
فضیلت زیارت امام رضا(ع)
8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پاره‏اى از بدن من در زمین خراسان دفن مى‏شود، هیچ غمگینى او را زیارت نمى‏كند، مگر آن كه خدا غمش را زایل مى‏كند و هیچ گناهكارى او را زیارت نمى‏كند، مگر آن كه خدا گناهانش را مى‏آمرزد. «قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» 10زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مكفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مى‏باشد، رسول خدا (ص) این كلام را در وقتى فرموده كه هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.
امام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .11 هر كه قبر پدرم را زیارت كند اجرش بهشت است .
و در روایت دیگرى فرمود: هر كس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت كند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مى‏كنم: «قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» 12.
* * *
سخنىگهربار
9- ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعى) نمى‏شود مگر آن كه در وى سه سنت (عادت و كار) باشد: سنتى از پروردگارش ،سنتى از پیامبرش و سنتى از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است كه اسرار مردم رإ؛ّّ مخفى بدارد و افشا نكند و اما خصلتش از پیامبر آن است كه با مردم مدارا كند، و امام خصلتش از امام آن است كه در ضررهاى بدنى و مالى صبر و استقامت داشته باشد. «قال الرضا (ع) لایكون المؤمن مؤمناً حتّى یكونَ فیه ثلاث خصالٍ: سنةٌ من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیّه، فاما السّنةُ من ربه فكتمان السر و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیّه فالصبر فى الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.
* * *
احسان
10- مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان كن، فرمود: نمى‏توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان كن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.
امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان كرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلكه غنیمت است، آنچه را كه در آن پاداش و كرامت هست، غرامت مشمار.13
* * *
على بن موسى عالم آل محمد
11- موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مى‏فرمود: برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مى‏گوید حفظ كنید، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مى‏گفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى كاش او را درك مى‏كردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .14 امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.
* * *
تواضع
12- مردى از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا (ع) بودم .روزى طعام خواست، همه خدمتكاران از سیاهان و دیگران را كنار سفره جمع كرد، گفتم: فدایت شوم ،بهتر آن است كه آنها در خوان دیگرى بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه یكى است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یكى است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارك و تعالى واحد، والام واحدة والاب واحد و الجزاء بالاعمال» 15.
* * *
بنده نوازى
13- امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاى سرتان هم بایستم قبل از تمام كردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهى بعضى از ما را صدا مى‏كرد، مى‏گفتند: مشغول طعام خوردنند، مى‏فرمود: پس بگذارید طعامشان را تمام كنند: «قال: ان قمت على رؤوسكم و انتم تاكلون فلاتقوموا حتى تفرغوا». 16
* * *
توحید
14- بزنطى علیه الرحمة نقل مى‏كند: مردى از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا (ع) آمد و گفت: از شما سؤالى مى‏كنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه مى‏خواهى بپرس.
گفت: مرا از خدایت خبر بده، در كجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تكیه كرده بوده است؟ امام (ع) فرمود: «انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و كَیّفَ الكْیفَ بلا كیفٍ و كان اعتمادُه على قدرته» .
یعنى خداوند به وجود آوردنده مكان است بى آنكه مكانى داشته باشد و به وجود آورنده كیفیت است بى آنكه كیفیتى داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامكان است، مكان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، كیفیت، مخلوق خداست، لازمه‏اش محدود بودن است، خدا بى انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستى را از جایى دریافت نكرده است).
آن مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارك امام را بوسید و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصى رسول الله والقیّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّكم الائمة الصادقون و انك الخلف بعدهم» 17 ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام (ع) پى‏به دانایى و امامت آن حضرت برده است .
‏معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عكسها
صدوق رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مى‏كند: در عهد مأمون عباسى كه حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا كند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم كرد، رسول خدا (ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب كه خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید. 5 امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه كه تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل كنى!! بر علیه خود و خانواده‏ات اقدام كردى. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن كه گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازه‏اش را بلند كردى.
دنیا را با این جادو كه در وقت دعایش باران آمد، پر كرد. مرا واهمه گرفت كه خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت كردم كه با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملكت تو شورش بر پا دارد، آیا كسى بر علیه خود چنین جنایتى كرده است؟!!
مأمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به سوى خویش دعوت مى‏كرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند كه اهل حكومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان كه به وى فریفته شده‏اند بدانند كه در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم كه اگر او را به حال خود رها كنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید كه جلوگیرى نتوانیم كرد.
واكنون كه كرده خود را كردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در كار وى ابداً روا نیست، ولى مى‏خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم كه بدانند لیاقت حكومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود مى‏توانیم قطع نماییم.6
آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه‏ام نبود او را سر جاى خودش مى‏نشاندم. و بر مردم آشكار مى‏كردم كه از لیاقت ولایت عهدى كه به او تفویض كرده‏اى قاصر است .
مأمون گفت: چیزى براى من محبوبتر از این كار نیست كه به او اهانت و از قدرتش كاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملكت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن كنم، تا از مقامى كه او را در آن قرار داده‏اى پایین آید.
مأمون نامبردگان را جمع كرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص كه از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن كرد و گفت: مردم از شما بسیار حكایات نقل مى‏كنند. و در تعریف شما افراط كرده‏اند، بطورى كه اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى مى‏كنید، اولین اینها آن است كه: شما خدا را درباره باران كه عادت باریدن دارد، دعا كردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه‏اى از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند كه در دنیا نظیر و مانندى ندارد. این امیرالمؤمنین ادام الله ملكه و بقاءه است كه با كسى مقایسه نمى‏شود مگر آن كه برتر آید، شما را در محلى قرار داده كه مى‏دانید، این پاسدارى از حق و انصاف نیست كه مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى بگویند كه تكذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!
امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمى‏شوم ازاین كه نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حكایت كنند، اما این كه گفتى: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى كه پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مى‏دانى (یوسف پیامبر بود و او یك پادشاه مشرك).
در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، كه خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل كرد و تو آن را وسیله بلندى مقام خود قراردادى، كه به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده‏اى كه سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در كوهها پراكنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به پرواز كردند؟!!!
اگر راستگویى این دو عكس شیر را كه در مسند خلیفه هستند زنده كن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه‏اى براى تو خواهد بود، اما باران كه با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این كار برتر نیستى.
امام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عكس شیر فریاد كشید: این فاجر را بگیرید، پاره كنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عكس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد كردند و خوردند و خونش را كه ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مى‏كردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى دارى، مى‏خواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.
مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض كردند: مى‏فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است كه به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تكوینى هر استفاده‏اى را بكنیم).
گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل به عكس شده و در روى مسند قرار گرفتند.
مأمون گفت: خدا را حمد مى‏كنم كه مرا از شر حمیدبن مهران خلاص كرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مى‏خواهى آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مى‏خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمى‏كردم و از تو آن را نمى‏خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را كه با چشم دیدى كه چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.
ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این كار زیانكار شده‏اند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى نكنم و كارى را كه كردم بر تو ننمایم، چنان كه به یوسف (ع) نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...7
نگارنده گوید: در این كار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به اژدهاست. امام (ع) ولایت تكوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود، چنان كه عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیده‏ام كه مأمون به آن حضرت گفت: دعا كنید كه آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى جادوها را پس مى‏داد، اینها نیز آن مرد را پس مى‏دادند.

پی نوشت:

1- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
2- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
3- علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.
4- نیاج بر وزن كتاب روستایى است در بادیه.
5- عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
6- چون بحكم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یك روز در جاى ده روز است .
7- عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
8- انوار البهیه ص 107.
9- انوار البهیه ص 107.
10- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
11- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
12- وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
13- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
14- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
15- بحارالانوار /101/ 100/ 49.
16- فروع كافى: ج 6 ص 298.
17- اصول كافى: ج 1 ص 88 باب الكون و المكان.

منبع: خاندان وحى
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:34
اهل بیت
نویسنده: سید محسن امین
رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد کرده و فرمود: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللّه‏ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض؛(1) من در میان شما دو امانت گرانسنگ می‏گذارم، کتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند».
طبق این گفتار مهم رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفکیک ناپذیرند. هر کس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهای اهل بیت علیهم‏السلام راه به جایی نخواهد بُرد، چرا که آنان چراغهای هدایت به سوی انوار معنوی قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نکته‏های ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه می‏خوانیم: «السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه‏ِ وَمَساکِنِ بَرَکَةِ اللّه‏ِ وَمَعادِنِ حِکْمَةِ اللّه‏ِ وَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه‏ِ وحَمَلَةِ کِتابِ اللّه‏ِ؛ سلام بر آنانکه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسکن برکات حق و معدن حکمت پروردگار، آنانکه پاسداران رازهای الهی و حاملان کتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیده‏ای که برای امام رضا علیه‏السلام قرائت کرد به این حقیقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقیّاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری الصَّلوةُ عَلَیْهمْ اَیْنَما ذُکِرُوا
«آل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دامنشان از هر گناه و آلودگی پاک و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده می‏شود.»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلی وَعِنْدَکُمُ عِلْمُ الْکِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ(2)
«شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم کتاب و آنچه از سوره‏ها آمده است.»
بر این اساس فهمیدن کلام خدا و راز و رمز آیه‏های قرآن، بدون رهنمودهای ائمه اطهار علیهم‏السلام کاری دشوار، بلکه ناممکن است. در این راستا به سراغ رهنمودهای حضرت رضا علیه‏السلام در زمینه آیات وحیانی کلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره می‏نشینیم.

دلداده آیات وحی

با مروری اجمالی به زندگانی پربرکت امام رضا علیه‏السلام روشن می‏شود که قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژه‏ای داشته و امام علیه‏السلام ، زندگی روزمرّه خود را با آیه‏های وحی آنچنان عجین کرده بود که نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی می‏کرد. ابراهیم بن عباس یکی از همراهان حضرت رضا علیه‏السلام در این زمینه می‏گوید: «وَکانَ کَلامُهُ کُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَکانَ یَخْتِمُهُ فی کُلِّ ثَلاثٍ وَکانَ یَقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلکِنّی ما مَرَرْتُ بِآیَةٍ قَطُّ اِلاّ فَکَّرْتُ فیها فی اَیّ شَی‏ءٍ اُنْزِلَتْ؛(3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یکبار قرآن را ختم می‏کرد و می‏فرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم می‏توانم آنرا ختم کنم. امّا هرگز آیه‏ای را تلاوت نمی‏کنم، مگر اینکه در آن می‏اندیشم که در باره چه چیزی نازل شده است.»
حضرت رضا علیه‏السلام در مورد پیروی از آیات الهی می‏فرمود: «قرآن کلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه می‏شوید.»(4)

برتری عترت در قرآن

مأمون عباسی در مهم‏ترین جلسه علمی که با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حکومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیه‏السلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بر سایر مردم در کتاب محکم خویش، به طور واضح بیان کرده است. مأمون پرسید: این فضائل در کجای قرآن است؟ امام رضا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهم‏السلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت کرد: «اِنَّ اللّه‏ ومَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛(5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله صلوات می‏فرستند و شما هم ای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیه‏السلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گفتند: یا رسول اللّه‏! ما معنی تسلیم را فهمیدیم که باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: می‏گوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را در کنار پیامبر قرار داده است.
حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال کرد که آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا می‏کنم در مورد برتری آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سخنی صریح‏تر و شفاف‏تر از این، از کلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیه‏السلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(6)؛ «یس! قسم به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است و کسی در آن شک ندارد. امام رضا علیه‏السلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت کرده است که کسی نمی‏تواند حقیقت آن را ادراک کند، مگر از راه تعقّل و تفکر. چرا که خداوند در کتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهم‏السلام بر هیچ کس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!»(7)؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان». و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛(8) «سلام بر ابراهیم باد». و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛(9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین»(10)؛ «یعنی آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ». مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیه‏السلام ، رو به حاضرین جلسه کرده و گفت: اکنون فهمیدم که شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم‏السلام می‏باشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیه‏ای دیگر استناد کرده و برتری عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بر دیگران اثبات کرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛(11) «اگر نمی‏دانید از اهل ذکر [آگاهان[ بپرسید.» را قرائت کرده و فرمود: ما اهل ذکر هستیم، اگر نمی‏دانید از ما خانواده (اهل بیت علیهم‏السلام ) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذکر علمای یهود و نصاری هستند که به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه‏! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت کردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین کاری بر ما جایز است؟!
مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا ممکن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذکر» رسول اللّه‏ است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در کتاب خداوند بیان شده است، آنجا که می‏فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه‏َ یااوُلیِ الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه‏ُ اِلَیْکُمْ ذِکْرا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّه‏ِ مُبَیِّناتٍ»؛(12) «تقوای الهی پیشه کنید ای خرد مندانی که ایمان آورده‏اید! زیرا خداوند ذکر را بر شما فرستاد؛ رسولی که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می‏کند». پس ذکر، رسول اللّه‏ است و ما هم اهل ذکر هستیم.(13)

ولایتعهدی چرا؟

شخصی به امام رضا علیه‏السلام اعتراض کرد که شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی که شما اهل بیت، انسانهای پاک و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیه‏السلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال کرد: یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرک. فرمود: آیا جرم کسی که همکاری با دستگاه جور را خود درخواست کند بالاتر است یا کسی که با زور وادار به همکاری اش کنند؟ گفت: آن کسی که خود درخواست کند. امام رضا علیه‏السلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر کافر مشرک.
حضرت یوسف خود تقاضا کرد که با حکومت کفر همکاری کند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام می‏فرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛(14) «مرا به سرپرستی خزینه‏های سرزمین [مصر [بگمار که پاسداری دانا هستم». [البته حضرت یوسف با این عمل خود می‏خواست مقامی را اشغال کند که از آن بهترین استفاده را بکند.] عزیز مصر کافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیه‏السلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همکاری با حکومت داد ولی مرا به این کار مجبور کرده‏اند.(15)
به این ترتیب حضرت رضا علیه‏السلام به مرد پرسشگر فهمانید که من کاری کرده‏ام که یک پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.

شریک در عبادت

حسن بن وشاء می‏گوید: روزی محضر حضرت رضا علیه‏السلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابه‏ای هست و می‏خواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مبارکش بریزم. فرمود: صبر کن حسن! عرض کردم! چرا اجازه نمی‏دهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب می‏بری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیده‏ای که می‏فرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا»(16)؛ «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود کسی را شریک نکند.» من اکنون می‏خواهم وضو بگیرم و نماز اقامه کنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم کسی در عبادتم شریک شود.(17)

نیرنگ طاغوت

در طول تاریخ، ستمگران زیادی کوشیده‏اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم‏السلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم‏السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و کسی را توان آن نیست که به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بکشاند، چرا که: «یُریدُونَ اَنْ یُطْفِئُوا نُور اللّه‏ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللّه‏ُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الکافرون»(18)؛ «آنان می‏خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا جز این نمی‏خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران نخواهند.»
کرامت زیر یکی از نمونه‏های الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم‏السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.
هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه‏السلام است. او در این مورد می‏گوید: در دربار مأمون شایع شده بود که امام رضا علیه‏السلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یکی از خدمتکاران ویژه مأمون که شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو کردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است که اگر آنرا بر آورید، به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل می‏دهم. و تا زنده‏ام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یک از ما یک شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه‏السلام می‏روید و دور او را می‏گیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه می‏کنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می‏کنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه‏السلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و کلماتی را زمزمه می‏کرد که ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله کرده و بدنش را قطعه قطعه کرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک کرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر کرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی که نزدیک حجره امام رضا علیه‏السلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با کمال شگفتی دیدم آن حضرت در کمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو کرده و فرمود: ای صبیح! «یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللّه‏ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه‏ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ»(19) «آنها می‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی‏خواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید.» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمی‏رساند تا وقتی که اجل فرا رسد.»
هنگامی که به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با کمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه می‏گوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شکر کرده و به حضور امام علیه‏السلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ کس مگو؛ مگر به کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعه‏ها و نقشه‏های آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمی‏رساند.(20)
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی هر که درافتاد برافتاد

هشدار به متولیان بیت المال

حضرت رضا علیه‏السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل می‏آورد و به این وسیله حقانیّت موضع‏گیریهای خود را به اثبات می‏رسانید.
شیخ صدوق می‏نویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یکی از این ملاقاتها ـ که حضرت رضا علیه‏السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر کرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانی‏اش، با عصبانیت فریاد زد: چه کار زشتی انجام داده‏ای، با این سیمای به ظاهر معنوی که داری! آیا تو دزدی کرده‏ای؟!
متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این کار دست زده‏ام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده‏ای و فقر و فلاکت مرا به دزدی کشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم کرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‏ءٍ فَاِنَّ للّه‏ِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیَتامی وَالْمَساکینِ وابْنِ السَّبیلِ»(21) «بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نزدیکان آن حضرت و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَی‏ء» را به 6 قسمت تقسیم کرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه‏ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه‏ِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالمَساکینِ وابن السَّبیلِ کَیْ لایَکُونَ دَوْلَةً بَیْنَ الاَْغْنِیاءِ مِنْکُمْ»(22)؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»
ای مأمون! یکی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم که راه به جائی ندارم و دستم از همه جا کوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم کشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترک کنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع کن و اول خودت را پاک کن بعد دیگری را... .
می‏زنی خود، پشت پا بر راستی راستی از دیگران می‏خواستی؟
حد به گردن داری و حد می‏زنی؟ گر یکی باید زدن صد می‏زنی؟
مأمون با شنیدن این کلمات افشاگرانه که با گستاخی تمام ادا می‏شد، رو به حضرت رضا علیه‏السلام کرده و گفت: این مرد چه می‏گوید؟ امام رضا علیه‏السلام فرمود: او می‏گوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی کرده‏ام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید کرد که: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم کرد. متهم بی‏واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع می‏کنی، با اینکه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از کجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی که مادر تو کنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینکه تو را آزاد کنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد کنند من یکی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نکرده‏ام. با این همه، تو پول خمس را می‏بلعی و حق آل رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و من و امثال مرا نمی‏دهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاک هرگز نمی‏تواند مانند خودش را پاک کند.
ذات نایافته از هستی، بخش کی تواند که شود هستی بخش
ای مأمون! انسانهای پاک می‏توانند حدود الهی را جاری کنند، کسی که در گردن او حدّ باشد چگونه می‏تواند حد الهی را اجرا کند، مگر اینکه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیده‏ای که «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ»(23)؛ «آیا مردم را به نیکی دعوت می‏کنید امّا خودتان را فراموش کرده‏اید با اینکه شما کتاب خدا را می‏خوانید؟ آیا نمی‏اندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه‏السلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه می‏فرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «فَللّه‏ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ»(24)؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست.» دلیلی که برای هیچکس بهانه‏ای باقی نمی‏گذارد. چنان دلیلی که جاهل با تمام نادانی اش آنرا متوجه می‏شود، همان طوری که دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درک می‏کند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه کرد.
مأمون وقتی وضع را چنین دید، با در طول تاریخ، ستمگران زیادی کوشیده‏اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم‏السلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم‏السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است
آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل کرده و دستور آزادی آن مرد را صادر کرده و از اینجا به فکر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه‏السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند.(25)

جلوگیری از تفسیرهای نادرست

امام هشتم علیه‏السلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن کریم جلوگیری کرده و معنای صحیح آیه را بیان می‏کرد. در اینجا دو مورد را با هم می‏خوانیم:
1. حضرت رضا علیه‏السلام در یکی از جلسات علمی که در دربار مأمون تشکیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی که به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می‏کنند؟! «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛(26) [ای نوح]! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است.» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه‏! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است.» قرائت می‏کنند، اما بعضی دیگر بر این باورند که خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمی‏دهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیْرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست.» قرائت می‏کنند و می‏گویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو می‏بود من به خاطر تو او را نجات می‏دادم. امام علیه‏السلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنوی‏اش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی‏تواند در ردیف صالحان قرار گیرد.(27)
2. امام هشتم علیه‏السلام گاهی با دانشمندان علم کلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو می‏نشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی می‏پرداخت. گزارش یکی از این جلسات را با هم می‏خوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه‏السلام درخواست کرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه‏السلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احکام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید کشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیه‏السلام پرسید: به ما روایت کرده‏اند که خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه‏السلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عطا کرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود: ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه کسی بر جن و انس ابلاغ کرده است؟! «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصار»؛ «دیده‏ها او را درک نمی‏کنند»، «وَلایُحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمی‏کند.» «وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست.» آیا به غیر از محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممکن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام کند که من از طرف خدا آمده‏ام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت کند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی که از سوی خدا آنها می‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی‏خواهد که نور خود را کامل کند
آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا کردم و او به شکل انسان است!! آیا شما خجالت نمی‏کشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بدهند که محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش می‏فرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛(28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده کرد.»
امام علیه‏السلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دیده توضیح می‏دهد. خداوند در آنجا می‏فرماید: «ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛(29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد.» یعنی دل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنچه را که چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را که محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دیده است خبر می‏دهد و می‏فرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»؛ «پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آیات و نشانه‏های بسیار بزرگ پروردگارش دید.» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند می‏فرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمی‏کنند». در صورتی که اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا کرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تکذیب می‏فرمائید؟
حضرت رضا علیه‏السلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تکذیب می‏کنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است که احاطه علمی به خدا نمی‏توان یافت. چشمها از اداراک او عاجزند و چیزی مانند او نیست.(30)

پی نوشت :

1. عیون اخبارالرضا علیه‏السلام ، ج1، ص68.
2. عیون اخبارالرضا علیه‏السلام ، ج2، ص322.
3. کشف الغمه، ج2، ص315.
4. مسندالرضا علیه‏السلام ، ص294.
5. احزاب/56.
6. یس/4 ـ 1.
7. صافات/79.
8. صافات/109.
9. صافات/120.
10. صافات/130.
11. انبیاء/7.
12. طلاق/10 و 11.
13. عیون اخبارالرضا علیه‏السلام ، ج1، ص493.
14. یوسف/55.
15. عیون اخبار الرضا علیه‏السلام ، ج2، ص137.
16. کهف/110.
17. کافی، ج3، ص69.
18. توبه/32.
19. صف/8.
20. دلائل الامامه، ص361؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص232.
21. انفال/41.
22. حشر/7.
23. بقره/44.
24. انعام/149.
25. علل الشرایع، علت شهادت امام رضا علیه‏السلام .
26. هود/ 46.
27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.
28. النجم/ 13.
29. همان/ 11.
30. اصول کافی، کتاب التوحید، باب فی ابطال الرؤیة، حدیث 2.

منبع:سیره معصومان(علیهم السلام)
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:33
اهل بیت
نویسنده: تقوی صادقی

سپیده سخن

بر ید باد صبا خاطری پریشان داشت
مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت
نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار
فتوح روح روان و لطافت جان داشت
صبا ز سلسله گیسوی مسلسل یار
هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت
بیادم از نفس خرم صبا آمد
گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت
هزار نکته باریک‏تر زمو اینجاست
به صد کرشمه زاسرار حسن جانان داشت
صبا دمید خورآسا زمشرق ایران
مگر که ذره‏ای از تربت‏خراسان داشت
مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح
که نقد جان بکف از بهر دوست قربان داشت
مطاف عالم امکان زملک تا ملکوت
که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت
به مروة صفه ایوان او صفا بخشد
حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت
به قاف قبه او پر نمی‏زند عنقا
بر آستانه او سر همای گردون داشت
قصور خلد ز مقصوره تو یافت کمال
زخدمت در آن روضه رتبه رضوان داشت
تویی رضا که قضا و قدر سرتسلیم
بزیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت
به «مفتقر» بنگر کز عزیز مصر کرم
به این بضاعت مزجاة چشم احسان داشت (1)
مرحوم آیت الله کمپانی

× × ×

در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، مدینه حال و هوایی دیگر داشت و نه تنها در زمین بلکه از آسمان هم صدای تهنیت گفتن ملائک به گوش می‏رسید و شکوفا شدن غنچه دیگری از گلهای بوستان ولایت را که فضای عالم را معطر ساخته بود بشارت می‏داد . نام او «علی‏» و کنیه‏اش «ابوالحسن‏» بود .
ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (سال 183 هجری) در سن 35 سالگی عهده‏دار مقام امامت و ولایت‏شد . مدت امامت آن بزرگوار 20 سال طول کشید که 10 سال آن با خلافت «هارون الرشید» ، 5 سال با خلافت «محمد امین‏» و 5 سال با خلافت «مامون‏» معاصر بود .
امام رضا علیه السلام تا آغاز خلافت مامون در زادگاه خود، شهر مقدس مدینه اقامت داشت که پس از به حکومت رسیدن مامون - با حیله و نیرنگ - به خراسان دعوت شد و سرانجام در آخر صفر سال 203 هجری در سن 55 سالگی به واسطه زهر مسموم شد و به شهادت رسید . (2)

فضیلتهای بی‏شمار

هنگامی که از فضیلتهای ائمه علیهم السلام سخن به میان می‏آید، عقل متحیر می‏گردد، زبان گنگ و قلم بی رنگ می‏شود و همه به عجز و ناتوانی خود از بیان فضائل آن عرشیان بی‏همتا اعتراف می‏کنند و با ما این فراز از زیارت جامعه را زمزمه می‏کنند که: «بابی انتم وامی ونفسی واهلی ومالی، من اراد الله بدء بکم ومن وحده قبل عنکم ومن قصده توجه بکم . موالی لا احصی ثنائکم ... ; (3) پدر و مادر و جان و اهل و مالم به فدای شما باد . هر کس خدا را اراده کرد، از شما شروع کرد و هر کس خدا را به یگانگی شناخت از شما پذیرفت و هر کس اراده خدا کرد، به واسطه توجه به شما به چنین کاری موفق شد . [ای] پیشوایان من! صفات کمالیه شما را نمی‏توانم به شماره در آورم ... .»
قله‏های رفیع فضایل ائمه آن چنان بلند و دست نایافتنی است که علماء و دانشمندان ازدرک آن مقام عاجز و ناتوان، فصیحان و بلیغان عالم در بیان آنها گنگ می‏شوند .
ابو نؤاس شاعر بلندآوازه عرب در جواب این سؤال که چرا در فضائل امام هشتم علیه السلام سخن نمی‏گوید، چنین بیان می‏کند:
قیل لی انت احسن الناس طرا
فی فنون من الکلام البدیه
لک من جید القریض مدیح
یثمر الدر فی یدی مجتنیه
فعلی ما ترکت مدح ابن موسی
والخصال التی تجمعن فیه
قلت لا استطیع مدح امام
کان جبریل خادما لابیه (4)
«به من گفته شد تو در فنون کلامی که بالبداهة گفته می‏شود از همه مردم نیکوتری . تو دارای زیباترین اشعار و مدایح هستی، اشعار تو در و گوهر را در دو دست میوه‏چین درخت اشعارت می‏گذارد .
پس چگونه مدح فرزند موسی بن جعفر علیهما السلام را رها کردی و فضائلی را که در او جمع شده بیان نکردی؟
گفتم: قدرت ندارم امامی رامدح کنم که جبرئیل خدمت کار پدرش بوده است .»
آری! بیان تمام فضائل آن امام همام آن چنان که شایسته ایشان باشد، برای ما محال و غیرممکن است; ولی با بیان قاصر خود به ذکر شمه‏ای از فضائل و مناقب آن حضرت می‏پردازیم و به خاطر عجز و ناتوانیمان از محضرش پوزش می‏خواهیم .
به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب
همین معامله را مور با سلیمان کرد

عالم آل محمد صلی الله علیه و آله

دانشمندان بزرگی چون بوعلی و ملاصدرا که آوازه آنها به جهان گسترده شده، پس از عمری مجاهدت و سختی و تحصیل دانش به چنین مقامی نائل می‏آیند و در نهایت‏به این مقام می‏رسند که می‏گویند: «دانستم که هیچ نمی‏دانم‏» ; اما ائمه علیهم السلام علم خویش را از مبدء فیاض می‏گیرند و بدون اینکه نیازمند معلمی باشند، با غمزه‏ای از جانب پروردگار، مدرس و معلم تمام آموزگاران می‏شوند .
در این میان علم و دانش امام هشتم علیه السلام آن چنان نمایان و درخشان است که او را «عالم آل محمد» می‏خوانند . محمد بن اسحاق از پدرش نقل می‏کند که امام هفتم علیه السلام به فرزندان خود چنین سفارش می‏فرمودند: «هذا اخوکم علی بن موسی عالم آل محمد فاسالوه عن ادیانکم واحفظوا ما یقول لکم; این، برادرتان علی فرزند موسی، «عالم آل محمد» است، در مورد مسائل دینی خود از او سؤال کنید و آنچه به شما می‏گوید، حفظ کنید .»
«فانی سمعت ابی جعفر بن محمد علیهما السلام غیر مرة یقول لی: ان عالم آل محمد لفی صلبک، ولیتنی ادرکته فانه سمی امیر المؤمنین علی; (5) پس همانا از پدرم جعفر بن محمد بارها شنیدم که به من می‏فرمود: همانا عالم آل محمد در صلب توست . و ای کاش او را درک می‏کردم که همانا او هم نام امیرمؤمنان علی علیه السلام می‏باشد .»
علم و دانش امام رضا علیه السلام آن چنان برجسته بود که دانشمندان متعصبی از اهل سنت همچون ابن حجر عسقلانی و سمعانی، زبان به تحسین گشوده و می‏گویند: «وکان الرضا من اهل العلم والفضل مع شرف النسب; (6) حضرت رضا علیه السلام اهل دانش و فضیلت‏بود و از نسب شریفی برخوردار بود .»

آگاه به اسرار

یکی از مصادیق بارز علم ائمه علیهم السلام آگاهی آنان از حوادث و رخدادهایی است که در مکانهای دیگر و یا در زمانهای بعد اتفاق خواهد افتاد، که اگرچه باور آنها برای توده مردم کمی مشکل است; ولی نسبت‏به ائمه علیهم السلام همچون قطره‏ای از اقیانوس بی کران به شمار می‏رود . در ادامه به نمونه‏ای از آنها اشاره می‏کنیم:
از وشاء کوفی نقل شده که تعدادی از مسائل مشکل را در طوماری نوشتم تا به نزد علی بن موسی علیهما السلام ببرم و جواب آنها را از ایشان سؤال کنم . صبح زود به در خانه امام علیه السلام رفتم، ولی به خاطر ازدحام جمعیت، نتوانستم به خدمت آن حضرت شرفیاب شوم .
در این هنگام یکی از خادمین امام سراغ مرا می‏گرفت و می‏گفت: حسن بن علی وشاء پسر دختر الیاس بغدادی چه کسی است؟ نزدیک رفتم و گفتم: من هستم . او مکتوبی به من داد و گفت: این جواب مسائلی است که همراه توست . از این اتفاق متحیر شدم و به امامت آن حضرت یقین پیدا کردم و مذهب «وقف‏» (7) را رها کردم . (8)

عالم به دیگر زبانها

امام رضا علیه السلام نسبت‏به زبانهای گوناگون آگاهی داشت و با افراد دیگر کشورها با زبان مادری آنها سخن می‏گفت; بدون اینکه آن زبان را از کسی آموخته باشد .
هروی (9) می‏گوید: «کان الرضا علیه السلام یکلم الناس بلغاتهم وکان والله افصح الناس واعلمهم بکل لسان ولغة; امام رضا علیه السلام با مردم با زبانهای خودشان سخن می‏گفت و به خدا قسم او فصیح‏ترین مردم و آگاه‏ترین آنان به هر زبان و لغتی بود .»
سپس گوید: روزی به ایشان عرض کردم: «انی لاعجب من معرفتک بهذه اللغات علی اختلافها; من در شگفتم که چگونه به تمام این لغات با اختلافات آنها آشنایی دارید .» امام علیه السلام فرمودند: «یا ابا الصلت! انا حجة الله علی خلقه وما کان الله لیتخذ حجة علی قوم وهو لا یعرف لغاتهم; ای ابا صلت! من حجت‏خدا بر خلق او هستم و خداوند کسی را که به زبان مردم آشنایی نداشته باشد، بر آنها حجت قرار نمی‏دهد .» (10)

علم به زبان حیوانات

یکی از یاران امام رضا علیه السلام نقل می‏کند: «کنت مع ابی الحسن الرضا علیه السلام فی حائط له اذ جاء عصفور فوقع بین یدیه واخذ یصیح ویکثر الصیاح ویضطرب; روزی با امام رضا علیه السلام در باغ ایشان بودیم که گنجشکی آمد و مقابل امام افتاد و فریاد می‏زد و مضطرب بود .» و در این هنگام امام علیه السلام به من فرمود: «یا فلان اتدری ما تقول هذا العصفور; فلانی! آیا می‏دانی که این گنجشک چه می‏گوید؟» عرض کردم: «الله ورسوله وابن رسوله اعلم; خدا و رسول او و فرزند رسولش عالم‏ترند .»
ایشان فرمودند: «انها تقول: ان حیة ترید اکل فراخی فی البیت; او می‏گوید: ماری درون خانه است که می‏خواهد تخمهای مرا بخورد .»
امام علیه السلام امر فرمودند تا بروم و آن مار را بکشم، من هم امر امام را امتثال کردم و به خانه رفتم و مار را کشتم . (11)

الگوی عبودیت و بندگی

امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام که در فضائل سرآمد آفرینش بود، در عبودیت و بندگی خدا از همگان پیشی گرفته بود، چه اینکه راز و رمز رسیدن به مقامات بلند الهی و کسب فضائل، در این امر نهفته است . حال با ذکر نمونه‏هایی از عبادات آن امام علیه السلام، می‏کوشیم تا سیره عملی ایشان را چراغ راه خویش قرار دهیم .

همنشین قرآن

ابراهیم بن عباس می‏گوید: «وکان المامون یمتحنه بالسؤال عن کل شیئ فیجیب فیه وکان کلامه کله و جوابه و تمثله انتزاعات من القرآن; مامون امام علیه السلام را با سؤال از هر چیزی مورد امتحان قرار می‏داد و امام علیه السلام پاسخ می‏گفتند و سخن امام و جوابهای ایشان و مثالهایی که بیان می‏فرمودند، همه برگرفته از قرآن بود .»
او در ادامه می‏گوید: «وکان یختمه فی کل ثلاث ویقول: لو اردت ان اختمه فی اقرب من ثلاثة لختمت و لکنی ما مررت بآیة قط الا فکرت فیها و فی ای شی‏ء انزلت و فی ای وقت، فلذلک صرت اختم فی ثلاثة ایام; ایشان در هر سه روز یک بار قرآن را ختم می‏کردند و می‏فرمودند: اگر بخواهم می‏توانم در کمتر از سه روز هم قرآن را ختم کنم; ولی هرگز آیه‏ای را نمی‏خوانم، مگر اینکه در آن آیه تفکر می‏کنم و اینکه [آن آیه] در مورد چه چیزی و در چه زمانی نازل شده است . و همین امر سبب شده است که در سه روز قرآن را ختم کنم .» (12)

سجده‏های طولانی

یکی از کنیزان امام رضا علیه السلام می‏گوید: با تعدادی از کنیزان کوفه خریداری شده و به قصر مامون منتقل شدیم، در آنجا گویی در بهشت‏بودیم و از خوراکیها و آشامیدنیهای خوب بهره‏مند بودیم . پس از آن، مامون مرا به امام رضا علیه السلام بخشید، هنگامی که به خانه امام علیه السلام رفتم، همه آن نعمتهای مادی را که در خانه مامون داشتم از دست دادم . از آن پس، هر شب برای نماز شب بیدار می‏شدیم ... تا اینکه امام مرا به عبدالله بن عباس بخشید .
وقتی به خانه او وارد شدم، گویی به بهشت جدید داخل شده‏ام .
راوی می‏گوید: از او درباره امام هشتم سؤال کردیم، او گفت: «کان اذا صلی الغداة - وکان یصلیها فی اول وقتها - ثم یسجد فلا یرفع راسه الی ان ترفع الشمس; (13) امام علیه السلام وقتی نماز صبح را می‏خواندند - ایشان همیشه نماز صبح را اول وقت می‏خواندند - به سجده می‏رفتند و تا طلوع خورشید سر از سجده برنمی‏داشتند .»

انس با نماز

اباصلت می‏گوید: به «سرخس‏» و خانه‏ای که امام رضا علیه السلام در آن محبوس شده بود رفتم و از دربان اجازه خواستم تا نزد امام بروم . گفت: نمی‏توانی نزد او بروی . گفتم: چرا نمی‏توانم؟ او گفت: «لانه ربما صلی فی یومه ولیلة الف رکعة وانما ینتقل من صلاته ساعة فی صدر النهار وقبل الزوال وعند اضطرار الشمس، فهو فی هذه الاوقات قاعد فی مصلاه ویناجی ربه; به خاطر اینکه امام در روز و شب هزار رکعت نماز می‏خواند و فقط یک ساعت در ابتدای روز و یک ساعت قبل از ظهر و ساعتی نیز به هنگام غروب خورشید نماز می‏خواند . او در این اوقات در سجده گاهش نشسته است و با پروردگار خویش مناجات می‏کند .»
اباصلت می‏گوید: از او خواستم که در این اوقات برایم اجازه ورود بگیرد و او نیز چنین کرد و بر امام علیه السلام وارد شدم، در حالی که در تفکر بود .» (14)

بی‏رغبتی نسبت‏به دنیا

امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام که با توجه به عزیمت‏به خراسان و عهده‏داری مقام ولایت‏عهدی می‏توانست از تمام امکانات مادی و رفاه دنیوی برخوردار باشد، ذره‏ای حب دنیا و دلبستگی به آن را در حریم نفس خود وارد نمی‏ساخت; چنان که از محمدبن عباد نقل شده که: «کان جلوس الرضا علیه السلام علی حصیر فی الصیف وعلی مسح فی الشتاء; (15) امام رضا علیه السلام در تابستان بر روی حصیر و در زمستان بر روی زیراندازی زبر و خشن می‏نشست .»
همچنین نقل شده که روزی سفیان ثوری امام رضا علیه السلام را با لباسی فاخر مشاهده نمود و گفت: «یا ابن رسول الله لو لبست ثوبا ادنی من هذا; ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله! ای کاش لباسی پایین‏تر از این می‏پوشیدید .»
امام علیه السلام فرمودند: «هات یدک فاخذ بیده وادخل کمه فاذا تحت ذلک مسح فقال: یا سفیان! الخز للخلق والمسح للحق; (16) دستت را بیاور، وسپس دست او را گرفت و در آستین خود فرو برد در حالی که در زیر آن لباس فاخر، لباس زبر و خشن بود، سپس فرمود: ای سفیان! لباس فاخر برای خلق است ولی لباس زبر و خشن برای حق .»

تواضع و فروتنی

امام رضا علیه السلام با تمام آن فضائل و مقاماتی که داشتند، در نهایت تواضع و فروتنی با مردم معاشرت می‏کردند و از آنجا که ایشان قسمتی از عمر شریف خویش را در مقام ولایت عهدی به سر می‏بردند، این سیره عملی الگوی بسیار مطلوبی برای شیعیان، به ویژه عوامل حکومتی است . امیدواریم بتوانیم با تاسی به آن امام علیه السلام خود را از هرگونه فخر فروشی و تکبر رهانیده و مصداق واقعی «اذلة علی المؤمنین واعزة علی الکافرین‏» (17) گردیم . در ذیل داستانی را که حاکی از نهایت تواضع آن حضرت ست‏بیان می‏کنیم .
روزی امام علیه السلام داخل حمام در گوشه‏ای نشسته بودند . مردی وارد شد و با بی‏احترامی به ایشان گفت: بر سر من آب بریز، ایشان نیز در نهایت فروتنی بر سر او آب می‏ریخت . ناگهان شخصی که امام را می‏شناخت وارد شد و بر سر آن مرد فریاد زد و گفت: «هلکت واهلکت، اتستخدم ابن بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و امام المسلمین; هلاک شدی و هلاک کردی، (کنایه از اینکه این کار تو باعث هلاک ما نیز خواهد شد). آیا فرزند دختر رسول خدا و امام مسلمانان را به خدمت می‏گیری؟»
آن مرد که تازه امام علیه السلام را شناخته بود، خود را روی پاهای آن حضرت انداخت و پاهای ایشان را بوسه می‏زد و عرض می‏کرد: «هلا عصیتنی اذ امرتک; چرا هنگامی که به شما امر کردم، سرپیچی نکردید؟» امام علیه السلام فرمودند: «انها مثوبة ومااردت ان اعصیک فیما اثاب علیه; این عمل ثواب دارد، و نخواستم در عملی که به خاطر آن ثواب داده می‏شوم، از تو سرپیچی کنم .» (18)

بخششهای کریمانه

یعقوب بن اسحاق نوبختی می‏گوید: روزی مردی به نزد علی بن موسی علیهما السلام آمد و گفت: «اعطنی علی قدر مروتک; به من به اندازه مردانگی‏ات مالی عطا کن .» امام علیه السلام فرمودند: «لایسعنی ذلک; به این اندازه نمی‏توانم .» آن مرد گفت: «علی قدر مروتی; پس به اندازه مروت خودم عطا کن .» امام علیه السلام فرمود: «به این مقدار می‏پذیرم، پس به غلام خود فرمود: به او دویست دینار عطا کن .» (19)
همچنین یسع بن حمزه می‏گوید: مردی به خدمت علی بن موسی الرضا علیهما السلام آمد و گفت: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا! من از محبین شما و پدرانتان هستم و از سفر حج‏باز می‏گردم، پول و زاد و توشه‏ام کمتر از آن است که مرا به مقصد برساند، اگر صلاح می‏دانید به من کمک کنید تا به شهر و دیارم برگردم . خداوند به من نعمت و امکاناتی داده که اگر برگردم، آنچه را که به من عطا کرده‏اید، از جانب شما صدقه خواهم داد و نیاز نیست که به من صدقه بدهید .
در این هنگام، امام علیه السلام وارد خانه شد و مدتی بعد برگشت و دست‏خود را به طوری که دیده نشود از درب خانه بیرون آورد و به آن شخص فرمود: این دویست دینار را بگیر و از آن استفاده کن و نیازی نیست که آن را از جانب من صدقه بدهی . برو، من تو را نمی‏بینم و تو هم مرا نمی‏بینی .
بعد از آن ماجرا، وقتی آن حضرت از خانه خارج شد، از ایشان سؤال شد که چرا به این صورت به او کمک کردید؟ (چهره خود را از او مخفی کردید). آن حضرت فرمودند: «مخافة ان اری ذل السؤال فی وجهه لقضاء حاجته . اما سمعت‏حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجة والمذیع بالسیئة مخذول والمستتر بها مغفور; (20) از ترس اینکه مبادا خواری درخواست کمک برای رفع حوائجش را در چهره او مشاهده کنم . آیا این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیده‏ای که: کسی که کار نیکی را در خفاء انجام دهد، ثواب هفتاد حج‏برای اوست، و کسی که معصیت و گناهی را آشکارا انجام دهد، خوار و ذلیل می‏شود، و کسی که معصیت و گناه [خود] را از دیگران مخفی کند، بخشیده می‏شود .»

شاهدان اعمال

مناسب است نوشتار خود را با روایتی به پایان رسانیم که بیانگر شاهد بودن ائمه علیهم السلام نسبت‏به اعمال و رفتار ما است و اینکه اعمال ما هر صبح و شام بر آنان عرضه می‏شود .
موسی بن سیار می‏گوید: با امام رضا علیه السلام در مکانی مشرف بر باغهای طوس بودیم، صدایی را شنیدیم و به دنبال صدا رفتیم . جنازه‏ای را دیدیم که تشیع می‏شد . به همراه آنها حرکت کردیم، سپس امام علیه السلام رو به من کردند و فرمودند: «یا موسی بن سیار من تشیع جنازة ولی من اولیاءنا خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه لا ذنب علیه; ای موسی بن سیار! کسی که جنازه دوستی از دوستان مارا تشیع کند، او از گناهانش رهایی می‏یابد و مانند روزی که از مادر متولد شده هیچ گناهی برایش نخواهد بود .»
هنگامی که جنازه به کناره قبر رسید، رو به مردم کرد و آنان را به کناری دعوت کرد، دست‏بر سینه آن جنازه گذاشت و سپس فرمود: «ای فلانی، پسر فلانی! بهشت‏بر تو بشارت باد، که بعد از این ساعت‏بر تو ترسی نیست .»
به امام عرض کردم: «جعلت فداک هل تعرف الرجل؟ انها بقعة لم تطاها قبل یومک هذا; فدایت‏شوم، آیا این مرد را می‏شناسی؟ به خدا قسم این سرزمینی است که قبل از امروز بر آن قدم ننهاده‏اید .»
امام علیه السلام فرمودند: «یا موسی اما علمت انا معاشر الائمة تعرض علینا اعمال شیعتنا صباحا ومساء، فما کان من التقصیر فی اعمالهم سالنا الله تعالی الصفح لصاحبه وما کان من العلو سالنا الله الشکر لصاحبه; ای موسی! آیا نمی‏دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما ائمه عرضه می‏شود . اگر در اعمال آنها تقصیر و کوتاهی باشد، از خدای متعال برای صاحبش طلب بخشش می‏کنیم و اگر در اعمال آنها علو و ارتقاء باشد، از خداوند برای صاحبانش طلب شکر (و پاداش) می‏نمائیم .» (21)
امید است اعمالی انجام دهیم که وقتی بر امام عصر علیه السلام عرضه می‏گردد، سبب خوشحالی آن حضرت شود و نامه اعمالمان به رضایت ایشان ممهور گردد .

پی نوشتها:

1) برید: قاصد، نگار: محبوب و معشوق، کرشمه: ناز و غمزه، خورآسا: همچو خورشید، صفه: ایوان، حطیم: دیواره کعبه، و برخی گفته‏اند مابین رکن و زمزم و مقام، عنقا: سیمرغ، مقصوره: محل ایستادن امام در مسجد .
2) الارشاد، شیخ مفید، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص‏304; بحارالانوار، مجلسی، مؤسسه الوفاء، ج‏49، ص‏298 .
3) مفاتیح الجنان، زیارت جامعه .
4) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، مطبعة الحیدریة، ج‏3، ص‏454; وفیات الاعیان، ابن خلکان (از علماء اهل سنت)، منشورات شریف رضی، ج‏3، ص‏270 - 271; الوافی بالوفیات، الصفدی (از علماء اهل سنت)، ج‏22، ص‏249 .
5) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج‏49، ص‏100; کشف الغمه، اربلی، مکتبة بنی هاشم، ج‏3، ص‏107 .
6) تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی (از علماء اهل سنت) دارالکتب العلمیه، ج‏7، ص‏328; الانساب، سمعانی (از علماء اهل سنت) ، دارالکتب العلمیه، ج‏3، ص‏74 .
7) وقف مذهب کسانی است که در امامت موسی کاظم علیه السلام توقف کرده و امامت امام رضا علیه السلام را قبول نکردند . ر . ک: بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق علیه السلام، ج‏8، ص‏379 .
8) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج‏3، ص‏453 .
9) ایشان عبدالسلام بن صالح معروف به ابوالصلت می‏باشد که از یاران امام رضا علیه السلام بوده و احادیثی از ایشان نقل کرده و کتابی در شهادت امام رضا علیه السلام به رشته تحریر درآورده است . ایشان مورد تایید علماء شیعه و قریب به اتفاق علماء اهل سنت می‏باشد . (ر . ک: معجم الرجال، خوئی رحمه الله، ج‏10، ص‏16 - 17).
10) مناقب‏آل ابی‏طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج‏3، ص‏446; بحارالانوار، مجلسی، همان، ج‏49، ص‏87 .
11) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج‏49، ص‏88 .
12) همان، ص‏90 .
13) همان، ص‏89 - 90 .
14) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، همان، ج‏2، ص‏183 - 184; بحارالانوار، مجلسی، همان، ج‏49، ص‏91 .
15) مناقب آل ابی‏طالب، ابن شهرآشوب، ج‏3، ص‏407 .
16) همان .
17) مائده/54 . «نسبت‏به مؤمنین متواضعند و در مقابل کافرین نیرومندند .»
18) الوافی بالوفیات، الصفدی، ج‏22، ص‏251 .
19) مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، همان، ج‏3، ص‏470 .
20) همان .
21) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج‏49، ص‏99 .

منبع: ماهنامه مبلغان
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:32
اهل بیت
نویسنده: عباس کوثری
امام آیینه تمام زیباییهاست جلوه‏های جمال و جلال ربوبی در سیمای امام درخششی تام و تمام یافته است. امام نمونه انسان کامل در مسیر صعودی و پرواز شکوهمند به سوی نیکیها و خوبیهاست. آنچه در روایات از صفات و القاب گوناگون برای امام بیان شده، هر یک ظهوری از جلوه‏های نورانی امامت است که ابعادی از سیمای معنوی و ملکوتی‏اش را فرا راه حق جویان و عارفان قرار می‏دهد. بر این اساس به بخشی از صفات هشتمین امام معصوم(ع) می‏پردازیم و پرتوی از انوار رضویه را که در نامهای آن بزرگوار تجلی یافته است‏به نظاره می‏نشینیم.
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا می‏نویسد: امام هشتم(ع) را با القاب زیر یاد می‏کردند: 1. رضا 2. صادق‏3. صابر 4. فاضل 5. قرة‏اعین المؤمنین «نور چشم مؤمنان‏»6. غیظ الملحدین «مایه خشم منکران خدا». (1) و در بعضی از روایات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانکه از حضرت موسی ابن‏جعفر(ع) روایت‏شده که پدرم جعفر ابن‏محمد(ص) مکرر به من می‏فرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و کاش من او را می‏دیدم و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است. (2)
از آنجا که لقب‏های «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتی کامل‏تر داشته و در روایات معصومین نیز ذکر شده است، بیشتر به توضیح دو صفت مذکور می‏پردازیم.

الف) عالم آل محمد(ص):

در کتابهای روایی بر ویژگی علم و دانش آن حضرت تاکید شده است که علاوه بر گفتار پیشین امام صادق(ع) روایات دیگری نیز آن را بیان می‏کند. چنانکه در روایات دیگری از امام صادق(ع) پس از اینکه امتیازات امام موسی‏بن‏جعفر(ع) را بیان می‏نماید می‏خوانیم: یخرج الله تعالی منه غوث هذه الامة، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حکمها... قوله حکم و صمته علم، یبین للناس ما یختلفون فیه: خداوند از نسل فرزندم موسی دادرس و فریادرس این امت و روشنی بخش است و فهم و حکمت امت را متجلی می‏سازد... سخنش حکم و سکوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است. (3)
و در روایت دیگری امام موسی‏ابن‏جفعر می‏فرماید: رسول گرامی اسلام را خواب دیدم و فرزندم علی را اینگونه برایم وصف نمود «علی ابنک ینظر بنورالله ... قد ملئ حکما و علما: پسرت علی با نور الهی می‏بیند و از دانش و احکام الهی لبریز شده است. (4)
اکنون سؤال این است که تمام امامان از این صفت‏به نحو کامل برخوردار بوده‏اند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذاری شده است؟
در جواب می‏توان گفت انتخاب این صفت‏بر اساس ویژگی و شرایط اجتماعی فرهنگی بوده است که امام هشتم با آن روبرو بوده‏اند که ائمه پیشین با دید غیبی و اطلاع از آینده آن را برای آن حضرت انتخاب نموده‏اند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآوری جامعه اسلامی به فلسفه و کلام و متون ترجمه شده فلاسفه یونان بود که عقیده‏شناسان و دانشمندان زیادی در این زمینه‏ها وجود داشتند، دکتر ابراهیم حسن می‏نویسد: «زمانی که دولت عباسی روی کار آمد از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چیزی از کتابهای بیگانه را ترجمه کنند «حنین بن‏اسحاق‏» بعضی از کتابهای «سقراط‏» و «جالینوس‏» را برای وی به عربی برگرداند «ابن مقفع‏» «کلیله‏» را به عربی درآورد و نیز کتاب «اقلیدس‏» را ترجمه کرد و جز ابن‏مقفع بسیاری دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی یافتند مانند خاندان نوبختیان و حسن ابن‏سهل «وزیر مامون‏» و احمد ابن‏یحیی بلاذری «مؤلف فتوح البلدان‏» و عمرو ابن‏فرخان در دوران هارون ترجمه رواجی دیگر یافت: از بعضی از شهرهای بزرگ روم کتابهایی به تصرف وی افتاد و او گفت از کتابهای یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه کنند تشویقی نیز که بر مکیان از مترجمان می‏کردند و ایشان را عطاهای خوب می‏دادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مامون هم ترجمه می‏کرد او مخصوصا به ترجمه کتابهای یونانی و ایرانی علاقه داشت و کسانی را به «قسطنطنیه‏» فرستاد تا کتابهای کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقی و طب را بیاورند «ابن ندیم‏» می‏گوید: میان مامون و پادشاه روم نامه‏هایی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود کتابهایی بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مامون گروهی را که «حجاج ابن‏مطر» و «ابن‏طریق‏» و «سلما» سرپرست «دارالحکمة‏» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربی برگردانند و آنان نیز این کار را کردند.» (5)
از طرف دیگر قبول ولایتعهدی از جانب امام رضا(ع) به دلائلی که در محل خویش بیان شد موجب شهرت و رویارویی حضرت با مکاتب و ادیان مختلف در سطحی گسترده گشت. البته آنچه از روایات استفاده می‏شود این است که مامون این مناظرات را جهت درهم شکستن شخصیت علمی امام و در نتیجه بی‏اعتمادی شیعیان به امام خودشان تربیت می‏داد. چنانکه مامون به «سلمان مروزی‏» متکلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت الیک لمعرفتی بقوتک و لیس مرادی الا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط‏» بدین جهت‏به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی ترا می‏شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلالها راه را بر او ببندی (6) اما برخلاف نظر مامون جلوه‏های علمی امام(ع) بیشتر می‏گشت و شایستگی اهل بیت پیامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر می‏شد. چنان که خود امام(ع) به «نوفلی‏» فرمود: «فاذا قطعت کل صنف و دحضت‏حجته و ترک مقالته و رجع الی قولی علم المامون ان الموضع الذی هو بسبیله لیس بمستحق له‏»
هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل کنم، مامون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه که انتخاب کرده است ندارد. (7)
جهت روشن‏تر شدن موضوع به نمونه‏ای از مناظرات امام در زمینه یکتایی خداوند می‏پردازیم:
مناظره امام و جاثلیق مسیحی
در این مناظره حضرت رضا(ع) به روشی شگفت و زیبا دانشمند مسیحی را وادار به پذیرش یکتایی خدا می‏کند و توحید را از طریق آنچه مورد قبول آنان است، اثبات می‏فرماید. بدین گونه که حضرت در اثناء مناظره فرمود: من هیچ گونه ناپسندی از عیسی(ع) سراغ ندارم مگر آنگه نماز و روزه حضرتش اندک بود. دانشمند مسیحی برآشفت و گفت دانش خویش را ضایع کردی زیرا عیسی همیشه روزها را روزه و شبها به عبادت می‏گذراند. حضرت فرمود برای کسی نماز و روزه انجام می‏داد در اینجا کلام دانشمند مسیحی قطع گشت و از سخن باز ایستاد زیرا متوجه شد که قبول نماز و روزه از حضرت عیسی که در کتابهایشان نیز آمده است‏بیانگر این است که آن حضرت خود را بنده خداوند می‏دانسته است‏سپس حضرت فرمود چرا نمی‏پذیری که حضرت عیسی با اذن خدا مرده را زنده می‏کرد دانشمند مسیحی در پاسخ گفت از این جهت که کسی که مرده را زنده می‏کند و کور مادرزاد و پیس را خوب می‏کند او خدا است و شایسته پرستش است‏حضرت فرمود: الیسع پیامبر همین کار عیسی را انجام داده است روی آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را خوب کرد مردم او را خدا نگرفتند و حزقیل پیامبر نیز آنچه را از عیسی صادر شده است انجام داد و سی و پنج هزار نفر را زنده کرد. و ابراهیم خلیل الرحمن چهار مرغ را ریزه ریزه کرد و هر قمستی را بر سر کوهی نهاد و مرغان را صدا کرد و همه به سوی او آمدند و موسی بن‏عمران که با هفتاد نفر از اصحاب خود به سوی کوه «طور» رفته بودند پس از اینکه گفتند که ما هرگز به تو ایمان نیاوریم مگر اینکه خدا را آشکارا به ما بنمایی. صاعقه آنها را فرو گرفت و همگی سوختند. موسی عرضه داشت; پروردگارا من هفتاد نفر از بنی‏اسرائیل را برگزیدم اگر تنها مراجعه کنم و این خبر را به آنان بدهم مرا تصدیق نخواهند کرد پس خداوند همه آنان را زنده ساخت.
ای جاثلیق هیچ یک از آنچه را که بیان شد، نمی‏توانی منکر شوی زیرا که اینها در تورات و انجیل و زبور و قرآن ذکر شده است اگر هر کس مرده‏ای زنده کرد و خوب نماید کورمادرزاد و پیس و دیوانگان را شایسته پرستش باشد پس تمامی اینها را خدایان خود بگیر، چه می‏گویی؟
جاثلیق گفت: حق با شماست و جز خدای یکتا خدایی نیست. (8)
بر همین اساس حضرت رضا(ع) به «غیظ الملحدین‏» - مایه خشم کافران - نیز یاد می‏شد زیرا بحثهای علمی و کلامی حضرت موجبات اضطراب و فرو ریختن پایه‏های استدلالی کافران و منکران خدا را فراهم می‏ساخت و همین نهضت علمی و گستره وسیع آن بود که سبب شد شیعه برای همیشه راه خویش را بشناسد و چنان شد که اگر فردی تا امام رضا(ع) امامت را پذیرفته باشد به بقیه امامان نیز اعتقاد دارد و مسلک‏های واقفیه و فطحیه که معتقد به شش امام و یا امامت عبدالله افطح می‏شد مربوط به وضعیت و شرایط اجتماعی امامان پیشین می‏گردد که ستمگران خفقان شدیدی را برای رسیدن پیام اهل بیت علیهم السلام ایجاد نموده بودند.

ب - رضا(ع)

شیعیان و مسلمانان آزاده پس از دوران حکومت امام علی و فرزند بزرگوارش امام مجتبی علیهما السلام همواره آرزوی حاکمیت اهل بیت را در دل زنده نگه می‏داشتند و به آرزوی دستیابی به آن مبارزات خویش را سامان می‏دادند و گاه در شکل قیامهای خونین همچون قیام زید بن‏علی و شهید فخ، آرمان خویش را تجسم می‏بخشیدند و بر اساس همین آرمان ابومسلم خراسانی مردم را با شعار «الرضا من آل محمد(ص)» به مبارزه علیه امویان فرا می‏خواند و مخالفین خویش را به تسلیم در برابر حاکمیت رضای آل محمد(ص) فرا می‏خواند چنانکه طبری می‏نویسد ابومسلم به ابی‏منصور طلحة ابن‏رزیق دستور داد مردم را به رضای از آل محمد(ص) فرا خواند بدون اینکه از فردی خاص نام ببرد. (9) و به فرستادگان خویش به سوی یکی از مخالفین خویش به نام نصر ابن‏سیار توصیه کرد «یدعوه الی کتاب الله و الطاعة للرضا من آل محمد(ص)» او را به کتاب خدا و اطاعت رضای آل محمد فرا خوانند. (10) حتی پرچمی که برافراشتند همین نقش را داشت تا مردم جهتگیری مبارزات آنها را انتخاب برگزیده آل محمد(ص) دانسته و با آنان همکاری کنند مردم نیز همکاری زیادی با آنان نمودند اما برعکس مشاهده کردند که افرادی رهبری را به عهده گرفته‏اند که مرام و هدفشان بیگانه با اهداف رسول گرامی و اهل بیت پیامبر(ص) می‏باشد تا زمانی که ولایتعهدی امام رضا(ع) مطرح شد و سکه بنام آن بزرگوار زده شد در این هنگام شیعه و دوستداران اهل بیت گمشده خویش را بازیافتند و او را مورد پسند یافتند و با دل و جان احساس نمودند که این همان رضای آل محمد(ص) می‏باشد. جهت دیگر این نامگذاری اینکه موافق و مخالف و دوست و دشمن در مقابل عظمت و خلافت رضوی گردن نهادند و حضرتش مورد پذیرش همگی قرار گرفت‏بدین جهت او را رضا نامیدند زیرا که همگی با بیعت‏خویش خوشنودی خویش را از ولایتعهدی حضرتش اعلام داشتند. البته آنچه از برخی روایات استفاده می‏شود که خداوند متعال او را رضا نام نهاده است، منافاتی با این تحلیل ندارد زیرا که می‏توان نامگذاری خداوند را بر اساس همین موقعیت و شرایط اجتماعی دانست که برای حضرت رضا(ع) پیش آمد و از طرفی اعلام و اشاره به این جهت دانست که خداوند نیز از این ولایتعهدی حضرت خوشنود می‏باشد چنانکه متن روایت‏به روشنی بر آنچه گفته شد دلالت دارد. بزنطی می‏گوید: از امام جواد(ع) سؤال کردم که عده‏ای از مخالفین شما چنین می‏پندارند که مامون پدر بزرگوارتان را رضا نامید زیرا به ولایتعهدی‏اش راضی گشت‏حضرت در پاسخ اظهار داشتند بخدا قسم که دروغ گفته‏اند بلکه خداوند او را «رضا» نامیده است زیرا مورد خشنودی او در آسمان و مورد خوشنودی رسول گرامی و ائمه معصومین(ع) در زمین قرار گرفته است‏سپس بزنطی می‏گوید از آن حضرت سؤال کردم مگر نه این است که هر یک از پدران بزرگوار شما مورد خوشنودی خدا و رسول و ائمه بعد از آن بزرگوار بوده‏اند پس چرا پدر بزرگوارتان به این نام اختصاص یافته است. حضرت فرمود: زیرا که مخالفین از دشمنان به او رضایت دادند چنان که موافقین از دوستانش به او راضی گشتند و این جهت‏برای پدران بزرگوارش تحقق نیافت‏بدین جهت آن حضرت «رضا»(ع) نام گرفت. (11)

ج) صابر:

قرآن کریم صبر را به عنوان عامل و زیربنای راستین امامت و شایستگی آن قلمداد می‏کند و می‏فرماید: و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا; ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به دستور ما هدایت می‏کنند بخاطر اینکه صبر را پیشه خود ساختند.
در زندگی امام رضا(ع) نیز تجلی این صفت را به روشنی درمی‏یابیم که در اینجا به دو نمونه از آن اشاره می‏کنیم:
الف - تدبیر و اندیشه الهی امام رضا(ع) مامون را در رسیدن به اهدافش ناکام گذاشت و شخصیت آن حضرت را در دیدگان عظمت‏بیشتری بخشید بدین جهت مامون در صدد آزار حضرت برآمد و حرکات حضرت را زیر نظر گرفت تا بموقع علیه آن بزرگوار توطئه خویش را عملی سازد. مرحوم صدوق می‏نویسد: مامون، هشام ابن‏ابراهیم راشدی را به عنوان جاسوس و دربان حضرت گماشت و دسترسی به آن حضرت پیدا نمی‏کرد مگر کسانی که آنها دوست می‏داشتند «و ضیق علی الرضا (علیه‏السلام) فکان من یقصده من موالیه لا یصل الیه;» آنقدر بر حضرت سخت گرفتند که دوستداران آن بزرگوار نمی‏توانستند به خدمت‏حضرتش برسند و هیچ سخنی در خانه حضرت بیان نمی‏شد مگر اینکه هشام آن را به مامون و «ذوالریاستین‏» منتقل می‏کرد. (12)
ب - اباصلت هروی می‏گوید که من در سرخس به هنگامی که حضرت در زندان بودند به حضورش رسیدم از زندانبان اجازه خواستم گفت: بخاطر اشتغال فراوان حضرت به عبادت ملاقات میسر نمی‏شود. از او خواستم پیام مرا برساند و وقتی را برای من مقرر کند حضرت اجازه فرمود وارد شدم در حالی که در محل نماز خویش در حال تفکر نشسته بودند به حضرتش گفتم از شما اینگونه شایع شده است که مردم بندگان شما هستند حضرت فرمود خدایا ای خالق آسمانها و زمین و دانای پنهان و آشکار تو شاهدی که هیچ وقت این را نگفته‏ام و از پدران خویش نیز این را شنیده‏ام: «و انت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامة‏» تو خود دانایی به ستمهایی که از این امت‏بر ما می‏رسد. (13)
و این‏ها بخشی از سختیها و مشکلاتی بود که فراء;ء راه قرار می‏گرفت و آن حضرت با صبر و حوصله مخصوص به خویش آن را تحمل می‏کرد - درود و صلوات خدا بر آن بزرگوار زمانی که در یازدهم ذی قعده سال 148 تولد یافت و زمانی که خورشید وجودش در قریه سناباد به خاک آرمید و هنگامی که در قیامت مبعوث شود و به دیدار زائران کویش بشتابد و آنان را شفاعت کند.

پی نوشت :

1- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج‏49، ص‏9.
2- منتهی الآمال، ج 2، ص‏256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
3- بحارالانوار، ج 48، ص 12.
4- بحارالانوار، ج 48، ص‏13.
5- تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص‏296.
6- بحارالانوار، ج‏49، ص 178.
7- بحارالانوار، ج‏49، 175.
8- بحارالانوار، ج 10، ص‏303.
9- تاریخ طبری، ج‏6، ص‏49.
10- تاریخ طبری، ج‏6، ص 45.
11- بحارالانوار، ج‏49، ص 4.
12- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 154. نقل از بحارالانوار، ج‏49، ص‏139.
13- بحارالانوار، ج‏49، ص 170.

منبع: ماهنامه کوثر
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:32
اهل بیت
نویسنده: قاسم جلیلی همدانی



اشاره
یازدهم ذی القعده، سالروز میلاد با برکت پیشوای هشتم، خورشید تابان آسمان پرنور ایران، غریب آشنا، نگین خراسان، شهد شیرین مشهد، حضرت امام رضا علیه‏السلام است. در این روز دیدگاه رنجور و خسته امام موسی بن جعفر علیه‏السلام ، به چهره دلربا و جمال نورانی فرزند نورسیده‏اش روشن شد و صبح سپید را از پس پرده شب تاریک نوید داد. در روز جشن و سرور اهل بیت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، سر بر آستان باعظمت حضرتش می‏ساییم و ذرات غبار حرم پاکش را توتیای چشمان خود می‏کنیم.

امام رضا علیه‏السلام در یک نگاه

وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام در سال شهادت جد بزرگوار خود امام صادق علیه‏السلام به دنیا آمد. ایشان در دامن پرمهر و محبت پدر و مادر پاک دامن خود، مراحل رشد و شکوفایی جسمی و روحی را پشت سر گذاشت. امام رضا علیه‏السلام مدت 35 سال از امامت پدر بزرگوار خود را درک کرد و از محضر نورانی حضرتش بهره‏مند شد. آن حضرت از 35 سالگی امامت امت اسلامی را به عهده گرفت و در 55 سالگی به شهادت رسید.

ازدواج

تاریخ ازدواج امام رضا علیه‏السلام به درستی معلوم نیست، ولی همسر گرامی حضرت، سبیکه یا خیزران، از زنان با فضیلت عصر خود بود. در عظمت شأن و مقام ایشان همین بس که امام کاظم علیه‏السلام به یزید سلیط امر کرد سلام حضرت را به ایشان برساند. نیز امام جواد علیه‏السلام تنها فرزند امام رضا علیه‏السلام از ایشان متولد شده است.

موقعیت امام در مدینه

امام رضا علیه‏السلام ، هفده سال از امامت بیست ساله خود را در شهر مدینه و در کنار اهل بیت خود سپری، و از آنجا امت اسلامی را رهبری و هدایت کرد. حضرت، شاگردان پدر را به دور خود جمع کرده، به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جد بزرگوارش امام صادق علیه‏السلام پرداخت و در این راستا، گام‏های استواری برداشت. موقعیت امام رضا علیه‏السلام در مدینه، همه دانشمندان و شخصیت‏های سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت الشعاع قرار داده بود. ایشان در تمام شئون مادی و معنوی، پناهگاه و مرجعی برای مردم به شمار می‏آمد. وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام خود در این باره به مأمون فرمود: «اینکه من در اینجا ولیعهد شده‏ام، از نظرم هیچ بر موقعیتم نیفزوده است؛ زیرا من در مدینه، در جایگاهی بودم که نامه‏ام به مشرق و مغرب حکومت اسلامی می‏رفت. در آنجا هیچ کس عزیزتر از من بود و هر کس حاجتی داشت، آن را از من می‏طلبید و من هم تا حد توان نیازهای نیازمندان را تأمین می‏کردم».

عصر هارون

امام رضا علیه‏السلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در سال 183 قمری، به امامت رسید. مدت امامت ایشان بیست سال بود که ده سال از آن در دوران هارون الرشید گذشت. این مدت، دوران آزادی نسبی فعالیت‏های فرهنگی و علمی امام رضا علیه‏السلام به شمار می‏رود؛ زیرا هارون در این مدت چندان با حضرت کاری نداشت و ایشان آزادانه به فعالیت‏های خود ادامه می‏داد. امام رضا علیه‏السلام ، در این دوره توانست شاگردانی را تربیت و علوم و معارف اسلامی را توسعه دهد. مهم‏ترین علت کاهش فشار از طرف هارون، نگرانی وی از عواقب شهادت امام کاظم علیه‏السلام بود؛ زیرا اگر چه هارون تلاش فراوانی برای پنهان کردن این جنایت به عمل آورد، اما سرانجام راز این جنایت بزرگ فاش شد و باعث نفرت مردم از هارون گردید. امام رضا علیه‏السلام هم از این فرصت استثنایی استفاده کرده، امامت خود را آشکار ساخت.

امام رضا علیه‏السلام و امین

با درگذشت هارون‏الرشید در سال 193 قمری در شهر طوس، فرزندش امین به خلافت رسید و به مدت پنج سال زمام امور کشورهای اسلامی را به دست گرفت. در این دوران، برخوردی میان امام رضا علیه‏السلام و مأموران عباسی صورت نگرفته است؛ زیرا دستگاه خلافت عباسی، گرفتار اختلاف‏های داخلی و نبردهای امین و مأمون عباسی بر سر خلافت بود و فرصتی برای آزار و اذیت علویان به ویژه امام رضا علیه‏السلام نداشت. امام، در فاصله سال‏های 193 تا 198 قمری که مصادف با حکومت امین بود، از آزادی نسبی برخوردار بود و توانست با استفاده از این فرصت، کارهای ناتمام پدران بزرگوار خود را سر و سامان داده، خدمات علمی و فرهنگی زیادی به امت اسلامی عرضه کند.

عصر مأمون

با استقرار مأمون عباسی بر تخت سلطنت در سال 198 قمری، فصل تازه‏ای از زندگی امام رضا علیه‏السلام شروع شد. این بخش از زندگی حضرت، با ناملایمات و سختی‏های فراوانی همراه بود و فرصت هر گونه فعالیت آزادانه را از ایشان گرفت. در این دوران پنج ساله، مأمون تصمیم گرفت امام را از مدینه به شهر مرو، مقر حکومت خود آورده، ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی‏شان ،کارهای حضرت را زیر نظر بگیرد. مأمون ابتدا از امام به صورت محترمانه دعوت کرد تا همراه با بزرگان آل علی علیه‏السلام به مرکز خلافت بیایند، ولی امام از قبول دعوت خلیفه خودداری کرد. مأمون اصرار فراوانی نمود و نامه‏های متعددی میان آن دو رد و بدل شد تا سرانجام حضرت به طرف شهر مرو حرکت کرد.

مسافر ایران

هنگامی که امام رضا علیه‏السلام خود را از سفر به خراسان ناگزیر دید، در چند نوبت کنار مرقد پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حاضر شد و با وداع خویش، نگرانی و ناخرسندی خود را از این سفر آشکار ساخت. بعد از مراسم وداع با جد بزرگوار و اهل بیت خود، کاروان امام به حرکت افتاد. مسیر حرکت امام از مدینه به خراسان به گونه‏ای طراحی شده بود که از هر گونه واکنش احتمالی شیعیان و علویان به دور باشد. بر همین اساس، مأمون دستور داد حضرت را از داخل شهرهای شیعه نشین عبور نداده، احساسات و عواطف آنان را تحریک نکنند. آنان کاروان حامل امام را از شهر مدینه به بصره و از آن‏جا به شهر اهواز حرکت دادند. کاروان در ادامه مسیر خود، وارد فارس شد و آنجا را به قصد مرو ترک کرد. همچنین کاروانیان پیش از رسیدن به مرو، مدتی در نیشابور استراحت کردند.

نگین نیشابور

امام رضا علیه‏السلام در میان استقبال با شکوه و بی‏نظیر مردم نیشابور، وارد این شهر شد و چند روزی در آنجا اقامت گزید. امام رضا علیه‏السلام در شهر نیشابور با نمایاندن چهره محبوب خود برای مردم ولایت‏مدار، در پاسخ به دو تن از علمای بزرگ شهر، حدیث سلسلةُ الذَّهب را چنین روایت فرمود: «من از پدر خود و پدرم از پدران خود و آنها از پیامبر اسلام و ایشان از جبرئیل و او از خداوند متعال شنید که فرمود: کلمه توحید (لا اله الّا اللّه‏) دژ مستحکم من است. هر کس وارد دژ من شود از عذاب و کیفر الهی در امان است». بعد از خواندن حدیث توحید، شتر امام به راه افتاد، ولی هنوز دیدگان هزاران انسان شیفته به سوی او بود که ناگهان ایستاد و امام سر خود را از کجاوه بیرون آورد و کلمات جاویدان دیگری به زبان جاری ساخت و با صدای بلند فرمود: «کلمه توحید شروطی هم دارد، من از جمله شروط آن هستم». امام رضا علیه‏السلام با این بیان، مسئله ولایت را همانند تنه‏ای بر آمده از ریشه درخت توحید معرفی کرد. در آن روز، این حدیث، به دست بیست هزار نفر نوشته شد.

خورشید مرو

کاروان حامل امام رضا علیه‏السلام ، شهرها و روستاها را یکی پس از دیگری طی کرده و سرانجام پس از تحمل حدود چهارماه سفر و گذر از مناطق مختلف، در نیمه اول سال 201 قمری وارد شهر مرو، مرکز حکومت مأمون عباسی شد. با ورود امام به این شهر، شور و هیجان وصف ناپذیری مردم را فرا گرفت و شیفتگان مقام ولایت، با شور و احساسات پاک خود مقدم حضرت را گرامی داشتند. عبور مرکب امام از میان انبوه جمعیت که تا خارج شهر به استقبال آمده بودند، شکوهی فراوان و منظره‏ای شگفت‏انگیز پدید آورده بود. امام پس از طی مسیر و عبور از میان صفوف به هم فشرده مردم، در منزلی نزدیک مرکز حکومتی که از قبل آماده شده بود مستقر شد.

ولایت‏عهدی

چند روز پس از استقرار امام رضا علیه‏السلام در مرکز حکومت عباسی، مذاکراتی بین حضرت و مأمون آغاز شد. مأمون تظاهر کرد می‏خواهد خلافت را به حضرت واگذار کند، ولی امام این پیشنهاد را نپذیرفت. مأمون که چیزی جز این از حضرت انتظار نداشت، از موقعیت پیش آمده استفاده کرده، هدف اصلی خود، یعنی واگذاری ولایت‏عهدی را به حضرت پیشنهاد کرد. امام باز هم نپذیرفت. مأمون از راه تهدید وارد شده و گفت: «باید پیشنهاد مرا بپذیری زیرا چاره‏ای جز این نمی‏بینم. تو همواره بر خلاف میل من پیش می‏آیی و خود را از قدرت من در امان می‏بینی. به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایت‏عهدی خودداری کنی، تو را وادار به این کار می‏کنم و چنانچه باز هم قبول نکنی، به قتلت می‏رسانم». امام به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود: «من به شرطی ولایت‏عهدی تو را می‏پذیرم که هرگز در امور مملکتی و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت همانند عزل، نصب، حکم، قضاوت و فتوا دخالت نکنم».

اهداف شوم مأمون

یکی از ترفندهای سیاسی مأمون در مقابله با نارضایتی عمومی و فرونشاندن شورش‏ها ،دعوت از امام رضا علیه‏السلام بود تا از مدینه به خراسان بیاید و او از این راه خلافت خود را مشروعیت بخشد و با خیال آسوده حکومت کند. هدف‏هایی که مأمون در سیاست احظار امام رضا علیه‏السلام به خراسان داشت عبارت است از: 1. زیر نظر داشتن فعالیت‏های امام و جدا کردن حضرت از مردم؛ 2. کاشتن بذر شک و بدبینی و شایعات در مورد رهبری اهل بیت و اتهام گرایش به قدرت و سازش با حکومت؛ 3. جلب و جذب جنبش‏های علوی؛ 4. داشتن انسانی نیرومند از نظر علمی و معنوی در دستگاه حکومتی خود برای برطرف ساختن مشکلات و تنگناها؛ 5. در دست‏داشتن امام به عنوان برگ برنده در مقابل علویان دیگری که با دستگاه عباسی مخالفت می‏کردند؛ 6. احساس خطر مأمون از طرف امام.

مأمون و نگارش عهدنامه

مأمون، عهدنامه ولایت‏عهدی امام رضا علیه‏السلام را به خط و انشای خویش نوشت و امام رضا علیه‏السلام نیز به خط شریف خود بر این عهدنامه مطالبی اضافه کرد. در قسمتی از این عهدنامه که از سوی مأمون نوشته شده ، آمده است: «برای رسیدن به انتخاب ولی‏عهد، شب و روز به پیشگاه خدا مناجات کردم و از او خواستم در انتخاب ولی‏عهد کسی را الهام فرماید که خشنودی و طاعت خدا در آن باشد. به همین دلیل در افراد خاندان خود و علی بن ابی طالب با دقت نظر کردم و کسی را جز علی بن موسی نیافتم که برای این مقام لایق‏تر باشد». این عهدنامه در روز دوشنبه، هفتم رمضان سال 201 نوشته شد.

مناظرات علمی

مأمون پس از تحمیل مقام ولایت‏عهدی به امام رضا علیه‏السلام ، جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل می‏داد و دانشمندان بزرگ را به این جلسات دعوت می‏کرد. اگرچه منظور از این جلسات در ظاهر اثبات مقام والای امام هشتم در رشته‏های گوناگون علوم بود، در زیر پوشش ظاهری اهداف و مقاصد پلیدی دنبال می‏شد. مأمون می‏خواست مقام والای امام هشتم را تنها در بعد علمی منحصر کرده و به تدریج آن حضرت را از مسائل سیاسی کنار بزند و شعار جدایی دین از سیاست را عملی سازد. او مایل بود مسئله مناظره امام با علمای بزرگ زمان خود، نقل محافل و مجالس شود و همه علاقه‏مندان و عاشقان مکتب اهل بیت در جلسات خود به این مسائل بپردازند و از پیروزی‏های امام در این مباحث سخن بگویند تا مأمون کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کرده، آن را پوششی بر نقاط ضعف حکومت خود قرار دهد.

قیام‏ها

در عصر امام رضا علیه‏السلام ، قیام‏های فراوانی از سوی علویان بر ضد دستگاه عباسی شکل گرفت. علت این انقلاب‏ها و قیام‏ها، ظلم و فساد بی‏پایان خلفای عباسی به مردم و علویان بود. افزون بر این که آنان معتقد بودند رهبری جامعه اسلامی حق علویان است و عباسیان غاصبان خلافت‏اند. برخی از این قیام‏ها عبارت است از:
1. قیام ابوالسرّایا: وی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه‏السلام است که یکی از گسترده‏ترین انقلاب‏های عصر خود را رهبری می‏کرد. مرکز قیام ایشان کوفه بود. در این قیام دویست هزار تن از یاران خلیفه به دست انقلابیون کشته شدند.
2. قیام ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه‏السلام که در یمن انجام شد.
3. قیام محمدبن سلیمان، از نوادگان امام حسین علیه‏السلام که در شهر مدینه قیام مردم را رهبری می‏کرد.
4. قیام محمد دیباج، فرزند امام صادق علیه‏السلام و عموی امام رضا علیه‏السلام که در مکه و نواحی حجاز رخ داد.

شاگردان

امام رضا علیه‏السلام در مدت بیست ساله امامت خود، شاگردان بسیاری را تربیت کرد و آن‏ها را به سر منزل کمال رساند. در منابع اسلامی، اصحاب و شاگردان حضرت بیش از سیصد نفر ذکر شده که برای نمونه، به چند از آنان اشاره می‏کنیم:
1. احمدبن محمد بَزَنطی کوفی که از افراد مورد اعتماد و اطمینان، و از راویان احادیث اهل بیت است. وی از محضر امام کاظم علیه‏السلام و امام رضا علیه‏السلام کسب فیض نمود و کتابی در معارف اسلامی نوشت. بزنطی در سال 221 قمری از دنیا رفت.
2. احمدبن محمد اشعری قمی که از مفاخر و بزرگان فقهای قم بوده، از محضر امام رضا علیه‏السلام ، امام جواد علیه‏السلام و امام هادی علیه‏السلام کسب فیض کرده است.
3. زکریابن آدم که از بزرگان امامیه به شمار می‏آید. در عظمت علمی او همین بس که امام رضا علیه‏السلام به علی بن مسیب فرمود: «هر زمان که به ما دسترسی نداشتی، مسائل و معارف خود را از زکریابن آدم بپرس». قبر پاک زکریا، در قبرستان شیخان شهر مقدس قم است.

آثار

وجود منبع علوم آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و فیض ربوبی در شهر مدینه، باعث شد تا دانشمندان و بزرگان جهان اسلام از نقاط مختلف برای کسب فیض از محضر امام رضا علیه‏السلام به مدینه آمده و از علوم ایشان بهره‏مند شوند. ایشان در مدت امامت خود توانست آثار مهمی اعم از تفسیر قرآن، اخلاق، احکام اسلامی، پزشکی و... از خود به یادگار بگذارد. امام رضا علیه‏السلام آثاری داشته‏اند که برخی از آن‏ها عبارت است از: رساله‏ای در مورد حلال و حرام و واجب و مستحب که به درخواست مأمون خلیفه عباسی نوشته و برای او فرستاد؛ رساله‏ای در طب و مسائل مختلف پزشکی که حضرت، خواص دارویی گیاهان و انواع میوه‏ها را بیان فرموده است؛ رساله‏ای در علل و فلسفه احکام که در جواب پرسش‏های محمدبن سنان برای وی نوشت.

اوضاع فرهنگی

عصر امام رضا علیه‏السلام از نظر اعتقادی، فکری و فرهنگی، عصر آشفته‏ای بود. مکتب‏های فقهی و کلامی متعددی در متن جامعه حضور داشتند و هر کدام از آنها در ایجاد فساد عقیدتی در میان مردم تلاش می‏کردند. واقفیه، یکی از گروه‏های دامنه‏داری بود که به امامت امام رضا علیه‏السلام ، اعتقادی نداشتند. آنها بر این باور بودند که امام کاظم علیه‏السلام ، همان مهدی موعود بوده، از نظرها غایب شده است. سران این گروه منحرف، به خاطر مسائل مادی، حاضر شدند با دادن رشوه، مسئله امامت امام رضا علیه‏السلام را مسکوت بگذارند. فرقه‏های غلات، مفوّضه، مُرجئه، جبریون و اهل حدیث، از دیگر فرقه‏های اسلامی بودند که به ترویج افکار و اندیشه‏های خود می‏پرداختند. افزون بر فرقه‏های اسلامی، یهودیان، مسیحیان، مجوسیان و ستاره‏پرستان نیز با مطرح کردن شبهه‏های دینی، سعی می‏کردند مسلمانان را از دایره اسلام خارج کنند.

مسافر بغداد

پس از سپردن منصب ولایت‏عهدی به امام رضا علیه‏السلام مردم بغداد که مهم‏ترین سنگر و پناهگاه عباسیان بود، دست به آشوب و شورش همگانی زدند. آنان به خارج شدن خلافت از دست عباسیان و سپردن آن به دودمان حضرت زهرا علیهاالسلام معترض بودند و به همین دلیل، مأمون را از خلافت عزل و با ابراهیم بن مهدی معروف به ابن‏شکله، یکی از لجوج‏ترین دشمنان امام علی علیه‏السلام بیعت کردند. وقتی این خبر به گوش خلیفه رسید، برای فرونشاندن شورش و خلاصی از محبوبیت روز افزون امام در خراسان، به حضرت دستور داد تا همراه لشکر به سوی بغداد حرکت کند. مأمون قصد داشت خودش در مرو باقی بماند. امام با درخواست مأمون مخالفت کرد و خلیفه مجبور شد همراه امام به سوی بغداد حرکت کند.

توطئه

مأمون به همراه امام رضا علیه‏السلام و فضل بن سهل وزیر ایرانی‏اش، با لشگر بزرگی از مرو حرکت و در مسیر راه به سرخس رسیدند. در آنجا مأمون برای از بین بردن امام و فضل نقشه کشیده بود. به همین دلیل از آن دو خواست تا همراه او به حمام سرخس بروند. مأمون می‏خواست نقشه شوم خود را به دست مردان مسلح خود عملی کند. امام رضا علیه‏السلام پیشنهاد مأمون را نپذیرفت و از قبول درخواست مکرر خلیفه سرباز زد. امام، حتی فضل بن سهل را نیز از این کار منع کرد، ولی او به حرف حضرت گوش نداد. هنگامی که فضل وارد حمام شد، به دست نوکران مأمون به قتل رسید و امام رضا علیه‏السلام از این توطئه مأمون جان سالم به در برد.

هدیه به دوست

معمر بن‏خلا می‏گوید: به سوی خراسان می‏رفتم که در بین راه، ریّان بن صلت به من گفت: دوست دارم وقتی به خراسان رسیدی، سلام مرا به امام رضا علیه‏السلام برسانی و از حضرت بخواهی یکی از پیراهن‏های خویش را با درهم‏هایی که به نام ایشان ضرب شده، به من ببخشد. معمر می‏گوید: همین که به محضر امام شرفیاب شدم، بی‏مقدمه فرمود: ریّان کجاست؟ آیا دوست دارد با ما ملاقات کند و ما از پیراهن خود او را بپوشانیم و از درهم‏های خویش به او بدهیم؟ معمر می‏گوید: گفتم سبحان‏اللّه‏! قسم به خدا که من هنوز سؤالم را مطرح نکرده بودم. امام فرمودند: ای معمر! مؤمن، صاحب توفیق است. برو و به ریان بگو نزد ما بیاید. ریان به محضر امام مشرف شد و یکی از پیراهن‏های حضرت را گرفت. وقتی از خانه حضرت خارج می‏شد، از او پرسیدم: چه چیزی در دست داری؟ گفت: سی درهم.

خبر از سرّ درون

شخصی به نام ابوحامد می‏گوید: روزی به امام رضا علیه‏السلام نامه‏ای نوشته و از حضرت درخواست کردم در حقم دعا کند. حضرت در جواب نامه نوشت: برایت دعا کردم، ولی نماز عصر خود را از وقت خود تأخیر نینداز و زکات اموالت را پرداخت کن. وقتی نامه حضرت را خواندم، به خود آمده گفتم: من در نامه خود در مورد نماز عصر و زکات سؤالی نکرده و کسی جز از خدا از این مطالب آگاه نبود. من همواره نماز عصر را در لحظه‏های پایانی وقتش می‏خواندم و زکات اموال خود را هم مرتب نمی‏دادم.

نماز اول وقت

امام رضا علیه‏السلام و عمران صابی یکی از دانشمندان بزرگ عصر مأمون، در حضور خلیفه عباسی درباره توحید بحث می‏کردند. امام رضا علیه‏السلام با استدلال محکم، به شبهه‏های او پاسخ می‏داد. هر لحظه بحث و مناظره آن دو اوج می‏گرفت تا اینکه هنگام نماز ظهر فرا رسید. حضرت همان لحظه از جا برخاست و فرمود: وقت نماز فرا رسیده است. عمران که چنین انتظاری نداشت گفت: ای آقای من! ادامه بحث و پاسخ سؤال مرا قطع نکن، همانا دلم آتش گرفت. حضرت تحت تأثیر احساسات و عواطف او قرار نگرفت و با کمال قاطعیت فرمود: نماز را می‏خوانیم و دوباره باز می‏گردیم. حضرت با همراهان خود برخاسته نماز خواندند و سپس به مجلس مناظره بازگشت و به ادامه بحث پرداخت.

احترام به دوستان

یونس بن یعقوب، یکی از شاگردان امام صادق علیه‏السلام و امام کاظم علیه‏السلام و از اهالی عراق بود که در سفر به مدینه منوره از دنیا رفت. هنگامی که حضرت رضا علیه‏السلام از وفات یونس آگاه شد، به پاس سابقه طولانی محبت او به اهل‏بیت، از او به نیکی یاد کرد و به سرپرست قبرستان بقیع پیام داد تا اجازه دهند یونس را در آنجا به خاک بسپارند. حضرت حنوط و کفن یونس را فرستاد و به شاگردان پدرش اعلام کرد که در تشیع جنازه او شرکت کنند. شخصی به نام علی بن الحسین می‏گوید: روزی در قبرستان بقیع کنار قبر یونس بن یعقوب رفتم. نگهبان قبرستان از من پرسید: صاحب این قبر کیست که ابوالحسن الرضا علیه‏السلام به من سفارش کرده تا چهل روز بر روی قبرش آب بپاشم. گفتم: این قبر یونس بن یعقوب، آزاد کرده امام صادق علیه‏السلام است.

جود و بخشش

امام رضا علیه‏السلام همانند پدران بزرگوار خود در آشکار و نهان، کمک‏های زیادی به مستمندان و نیازمندان می‏نمود و برای حل مشکلات آنان از هیچ کوششی دریغ نمی‏کرد. روزی شخصی خدمت امام رضا علیه‏السلام رفت و گفت: ای فرزند رسول خدا! به اندازه جوان‏مردی خویش به من عطا کن و کمکی به من برسان. حضرت فرمودند: ای مرد! چنین توانی ندارم که به اندازه جوان‏مردی خودم انفاق کنم. او گفت: پس به اندازه جوان‏مردی من کمک کن. حضرت به غلام خود فرمود: دو هزار دینار به او بده. در قضیه‏ای دیگر، حضرت تمام اموال خود را در روز عرفه بین مردم تقسیم کرد. فضل بن سهل که شاهد ماجرا بود به حضرتش اعتراض کرد و گفت: ای ابالحسن! این کار خسارت بزرگی است. حضرت فرمودند: بلکه این کار غنیمت است؛ هرگز بخشش آنچه را در برابر آن به اجر و کرم الهی می‏رسم خسارت نمی‏دانم.

همسفره غلامان

روزی امام رضا علیه‏السلام با غلامان خود که بعضی از آنان سیاه پوست بودند، سر یک سفره غذا می‏خوردند. در این هنگام مردی از شیعیان بلخ وارد شد و حضرت را به آن حال مشاهده کرد. پس رو به حضرت کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا! برای شما شایسته نیست با غلامان هم‏غذا شده و بر یک سفره بنشینید. حضرت در جواب او فرمودند: «به درستی که خدای ما یکی است و همه ما از یک پدر و مادر (آدم و حوا) هستیم. پاداش و جزا هم برای اعمال انسان‏هاست. علاوه بر این که غذا خوردن با غلامان علامت تواضع و فروتنی است». بعد امام دوباره مشغول خوردن غذا شد و به همراه آنان از سفره کنار رفت.

فروتنی

روزی حضرت رضا علیه‏السلام وارد حمام عمومی شد و برای شست و شو در جایی نشست. مردی که حضرت را نمی‏شناخت رو به امام کرد و از ایشان خواست تا پشت او را کیسه بکشد و بر روی او آب بریزد. حضرت شروع به کیسه کشی و نظافت بدن او کرد. شخصی از راه رسید و امام رضا علیه‏السلام را در حال شستن بدن مرد دید. با دیدن این منظره، ناراحت شد و به سوی مرد آمده و گفت: آیا این مرد کیسه کش را می‏شناسی؟ گفت: ایشان علی بن موسی علیه‏السلام است. مرد با شنیدن این حرف ناراحت شد و از جای خود برخاست و از حضرت معذرت خواهی کرد، ولی حضرت با کمال مهربانی و فروتنی او را دلداری داد.

پرداخت بدهکاری

یکی از ساکنان مدینه می‏گوید: امام رضا علیه‏السلام به دستور مأمون عباسی از مدینه به سوی خراسان رفت. من چهار هزار درهم از آن حضرت طلب داشتم که فقط من و آن حضرت از آن باخبر بودیم. فردای آن روز امام جواد علیه‏السلام کسی را فرستاد که به نزد ایشان بروم. من به خانه حضرت جواد علیه‏السلام رفتم. با دیدن من فرمود: پدرم از مدینه رفته است، آیا تو چهار هزار درهم از ایشان طلب داری؟ گفتم: آری ای فرزند رسول خدا. حضرت گوشه جانماز را بلند کرد، دیدم مقداری دینار در آنجاست. حضرت آن‏ها را که قیمت روز آن چهار هزار درهم بود، بابت طلبکاری‏ام به من داد.

نماز باران

در یکی از سال‏های ولایت‏عهدی امام رضا علیه‏السلام ، خشکسالی خراسان را فراگرفت. منافقان از این فرصت استفاده کرده، این حادثه را به بدقدمی امام تعبیر کردند. در چنین موقعیتی، مأمون از امام درخواست کرد نماز باران بخواند. حضرت دستور داد مردم سه روز روزه بگیرند و در روز سوم که مصادف با روز دوشنبه بود، به همراه جمعیت زیادی به بیابان رفت. امام رضا علیه‏السلام بعد از راز و نیاز، دستان خود را به سوی خالق بی‏نیاز بالا گرفت و فرمود: «بار پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را بر مردم بزرگ و با اهمیت شمرده‏ای و همان گونه که دستور داده‏ای به ما متوسل شده و به فضل و رحمت تو امیدوار هستند و چشم به احسان و نعمت تو دارند. پروردگارا! باران رحمت خود را بر آنان نازل فرما». بعد از دعای امام رضا علیه‏السلام به یک‏باره آسمان دگرگون شد و باران بسیاری بارید و همه جا از رحمت بی‏پایان الهی سیراب گردید.

رهیافته

عبداللّه‏ بن مغیره عراقی می‏گوید: من واقفی مذهب و معتقد بودم که بعد از امام کاظم علیه‏السلام امامی نیست. در یکی از سال‏ها برای انجام مراسم حج به مکه رفتم. در آنجا در مورد مذهب خود دچار شک و تردید شده، خود را کنار خانه خدا رساندم و به دیوار کعبه چنگ زدم. از خداوند بزرگ خواستم مرا به بهترین دین خود راهنمایی کند. در همانجا به قلبم خطور کرد که بعد از مراسم حج، به محضر امام رضا علیه‏السلام رفته و او را زیارت کنم. به قصد مدینه از مکه حرکت کردم و به منزل حضرت رسیدم. به خادم ایشان گفتم به حضرت اطلاع دهد مردی عراقی به در خانه آمده و منتظر اجازه ایشان است. در همین لحظه صدای امام رضا علیه‏السلام را شنیدم که دوبار مرا صدا کرد و فرمود: «ای عبداللّه‏ بن مغیره وارد خانه شو». وارد خانه حضرت شدم. هنگامی که حضرت به چهره من نگاه کرد فرمود: «خداوند دعایت را مستجاب کرد و تو را به دین خود هدایت فرمود». در همان لحظه به ولایت و امامت امام رضا علیه‏السلام شهادت دادم و بعد از چند روزی به عراق برگشتم.

مقام امامت

حضرت امام رضا علیه‏السلام در سخنانی می‏فرماید: «امام، خورشید تابانی است که جهانی را نورانی کرده و در افقی است که دست‏ها و دیده بدان نمی‏رسد. امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور طلوع کننده و ستاره راهنما در تاریکی‏های شب است. امام ابری باران زا، آسمانی سایه بخش، زمینی هموار، و چشمه‏ای جوشان است. امام، پدری مهربان، همانند مادری دل سوز و پناه بنده‏های خداست». امام رضا علیه‏السلام در بیان امامت و ولایت حضرت ابراهیم علیه‏السلام می‏فرماید: «حضرت ابراهیم پس از این که به مقام امامت مفتخر شد، از درگاه خداوند آرزو کرد نسل او نیز از این افتخار بهره‏مند شوند. خداوند در پاسخ او فرمود: «امامت، عهد و پیمان الهی است که ظالمان و تبهکاران شایسته آن نیستند». خداوند با این بیان، امامت و رهبری هر انسان ظالم و گنهکاری را تا روز قیامت باطل کرده است.

خمس

یکی از دستورهای مالی برای مسلمانان، پرداخت یک پنجم از مازاد درآمد سال است که خمس نامیده می‏شود. در زمان غیبت امام زمان علیه‏السلام ، فقهای جامع شرایط، عهده‏دار مصرف خمس هستند. گروهی از مردم خراسان به حضور امام رضا علیه‏السلام رسیده و از حضرت خواستند آن‏ها را از پرداخت خمس معاف داشته و خمس اموالشان را به آنان ببخشد. حضرت که می‏دانست آنان شایسته بخشش نیستند و با نیرنگ می‏خواهند این وظیفه الهی را ترک کنند، به آن‏ها فرمود: «این چه نیرنگی است که به کار می‏برید؟ شما با زبان خود به ما اظهار اخلاص و دوستی می‏کنید، ولی از حقی که خداوند آن را برای ما قرار داده کوتاهی می‏نمایید». حضرت در ادامه سخنان خود فرمود: «حلال نمی‏کنیم، حلال نمی‏کنیم، حلال نمی‏کنیم». همچنین آن حضرت در بیان فضیلت و آثار و برکات خمس می‏فرماید: «خمس، مایه کمک به دین ماست».

زکات

زکات، یکی از واجبات الهی و از منابع اقتصادی حکومت اسلامی است که نقش فراوانی در گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی داشته، می‏تواند حکومت را برای برطرف سازی شکاف طبقاتی یاری دهد. زکات هزینه‏ای است که افراد دارای شرایط، باید برای برخی از کالاهای زندگی خود پرداخت کنند. پیشوای هشتم امام رضا علیه‏السلام در مورد آثار و برکات پرداخت زکات می‏فرماید: «اگر مردم زکات و حقوق مالی خود را بپردازند، هیچ فقیری پیدا نمی‏شود. خداوند زکات را برای تأمین زندگی نیازمندان و در امان ماندن اموال ثروتمندان واجب کرد. خداوند کسانی را که از نعمت سلامت برخوردارند، موظف کرد تا برای رفع نیازهای بیچارگان و مبتلایان آماده باشند و به آنان کمک کنند. بدانید که زیاد شدن اموال، ایجاد محبت و مهربانی در میان طبقات مختلف مردم و تأمین آبرومندانه نیازهای درماندگان، از آثار و برکات پرداخت زکات است».

صله رحم

در مجموعه رهنمودهای اسلام، خدمت به خویشاوندان و محبت به آنان اهمیت زیادی دارد. فلسفه پافشاری دین اسلام به صله رحم و نهی از قطع رحم این است که اگر تمام مردم در مورد اطرافیان و اقوام خود احساس وظیفه کنند، هیچ فردی در جامعه انسانی از نگاه محبت و رسیدگی اجتماعی محروم نمی‏ماند و بیشتر معضلات اجتماعی حل می‏شود. امام رضا علیه‏السلام در مورد آثار و فواید صله رحم می‏فرماید: «کسی که دوست دارد روزگار درازی را در دنیا زندگی کرده و رزق و روزی او زیاد شود، صله رحم کند». در مقابل، قطع رحم باعث کوتاهی عمر و از بین رفتن نعمت‏ها می‏شود.

گناه

بیشتر بدبختی‏هایی که دامن‏گیر افراد می‏شود، معلول آلودگی به انواع گناهان است. همان گونه که فرد سالم در اثر رعایت نکردن بهداشت فردی و اجتماعی به انواع بیماری دچار می‏شود، فرد گنهکار نیز به سبب تخلف از آموزه‏های انسان‏ساز دین، به انواع بلاها و گرفتاری‏های دنیوی و اخروی می‏افتد. پیشوایان بزرگ ما، در سخنان خود، کیفرها و آثار گناهان را گوشزد کرده‏اند تا مسلمانان را از سقوط در گرداب هلاکت بازدارند. امام رضا علیه‏السلام در یکی از سخنان ارزشمند خود در مورد آثار گناه می‏فرماید: «هر چه مردم گناهان جدید و تازه‏ای مرتکب می‏شوند که پیش‏تر انجام نمی‏شد، خداوند هم بلاهای جدیدی بر آنان می‏فرستد و آن‏ها را بدان مبتلا می‏کند».

نهی از شراب

خداوند در قرآن کریم مردم را از استعمال مشروبات الکلی نهی کرده، نوشیدن آن‏ها را از گناهان کبیره بر می‏شمارد. در بعضی از سخنان اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز شراب کلید تمام بدی‏ها و زشتی‏ها معرفی شده است. امام رضا علیه‏السلام فلسفه تحریم شراب را چنین بیان می‏کند: «خداوند خوردن شراب را ممنوع کرد؛ زیرا مایه فساد و تباهی جوامع انسانی و موجب از بین رفتن عقل آدمی است. شرابخواری، زمینه‏های انکار خداوند و بسیاری از کارهای زشت و ناپسند را فراهم کرده، انسان را در مقابل گناهان بی‏باک می‏کند». امام در ادامه فرمود: «کسی که از شیعیان و پیروان مکتب ماست، باید از نوشیدن آن بپرهیزد؛ زیرا شراب از نوشابه‏های دشمنان ماست و پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند لباس دشمن مرا نپوشید و خوراک آنها را نخورید و راه دشمنان مرا نپیمایید؛ زیرا در این صورت، جزء دشمنان من شمرده می‏شوید».

پرهیز از تهمت

دین اسلام، حیثیت و آبروی افراد جامعه را بسیار محترم می‏داند. قرآن کریم نیز انسان‏ها را از افترا زدن به دیگران نهی کرده است. امام رضا علیه‏السلام در مذمت این عمل ناپسند اخلاقی که باعث لکه دار شدن حیثیت افراد و منزوی شدن و بی‏اعتباری اجتماعی آنان می‏شود، می‏فرماید:«کسی که به مرد یا زن مؤمنی تهمت زده، نسبتی ناروا یا چیزی که در او نیست به او نسبت دهد، خداوند متعال در روز قیامت او را بر کوهی از آتش نگاه خواهد داشت تا از عهده آنچه به مؤمن نسبت داده بر آید، و روشن است که هیچ گاه از عهده این نسبت بر نخواهد آمد».

نهی از رباخواری

ربا، باعث خارج شدن مال از مسیر اصلی خود که بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی مردم است می‏شود. در این صورت، ثروت هدف اصلی قرار گرفته و موجب بر باد رفتن نتایج تلاش‏های بیشتر مردم به نفع گروهی ثروتمند می‏شود. امام رضا علیه‏السلام در بیان آثار شوم رباخواری و ایجاد سلطه اقتصادی می‏فرماید: «معاملات ربوی، اگرچه به صورت خرید و فروش باشد، موجب نکبت شده و به ضرر هر دو طرف می‏شود. ربا باعث از بین رفتن روابط پسندیده مردم و اموال آن‏ها می‏گردد. رواج ربا باعث تعطیلی کارهای خیر شده و قرض دادن به دیگران بدون توقع سود از میان مردم رخت بر می‏بندد».

هم‏نشین

امام رضا علیه‏السلام همانند پدران بزرگوار خود، توجه ویژه‏ای به حفاظت شیعیان از انحراف‏های فکری و عملی داشت. آن حضرت روزی به یکی از شاگردان خود به نام ابوهاشم جعفری فرمود: «چرا با عبدالرحمن بن یعقوب هم‏نشینی می‏کنی؟» گفت: عبدالرحمن دایی من است. حضرت فرمود: «او درباره ذات پروردگار مطالبی می‏گوید که ساحت مقدسش از این موارد پاک است. یا با او هم‏نشین باش و ما را ترک کن و یا با ما نشست و برخاست کرده، او را از خود دور کن». ابوهاشم گفت: عقاید و گفتار او چه آسیبی به من می‏زند، در حالی که من بر عقیده حق خود استوار بوده و از عقاید او دوری می‏کنم؟ حضرت فرمود: «آیا نمی‏ترسی که بلایی به او برسد و تو نیز به بلای او بسوزی؟ شخصی از یاران حضرت موسی علیه‏السلام پدرش از یاران فرعون بود. هنگامی که سپاه فرعون به سپاه حضرت موسی علیه‏السلام رسید، او نزد پدرش رفت تا او را اندرز دهد، ولی وقتی عذاب بر سپاه فرعون نازل شد، او هم همراه پدرش غرق گردید. حضرت موسی علیه‏السلام فرمود: وقتی عذاب الهی فرود آید، از آن کس که نزدیک گنهکار است دفاعی نخواهد شد».

همسایه

یکی از حقوق اجتماعی انسان‏ها در مورد یکدیگر، حق همسایگی است. رعایت این حق بزرگ، در کنار حقوق دیگر، نقش به سزایی در سلامت و امنیت جامعه بشری دارد. به همین علت، دین اسلام که آخرین و کامل‏ترین دین الهی است، سفارش فراوانی درباره همسایگان کرده است. امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: «کسی که همسایه او از شر و بلاهای او در امان نباشد، از مانیست».

آفرینش بهشت و جهنم

اباصلت هروی، صحابه بزرگوار امام رضا علیه‏السلام می‏گوید: روزی در محضر امام بودم. از ایشان پرسیدم که آیا بهشت و جهنم هم اکنون وجود دارد یا اینکه خداوند آن دو را در آینده خلق می‏کند؟ حضرت فرمود: «آن دو هم اکنون وجود دارند. پیامبر اسلام زمانی که به معراج رفت، وارد بهشت شد و جهنم را نیز دید». پرسیدم: عده‏ای معتقدند که این دو مقدر شده، ولی هنوز خلق نشده است؟ حضرت فرمود: «آنها که چنین می‏گویند، از ما نیستند و ما نیز از آن‏ها نیستیم. هر کس خلقت بهشت و جهنم را انار کند، پیامبر و ما را انکار کرده و جزء اهل ولایت ما محسوب نمی‏شود و برای همیشه در آتش دوزخ باقی خواهد ماند. خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: این جهنمی است که مجرمین آن را انکار می‏کنند. آن‏ها بین جهنم و آبی داغ و سوزان در رفت و آمد هستند».

لحظات وحشت

یاسر، خادم امام رضا علیه‏السلام می‏گوید: از پیشوای هشتم شنیدم که فرمود: «ترسناک‏ترین لحظات برای آدمی سه جاست که انسان در آن از هر زمانی تنهاتر است. نخست: روزی که از شکم مادر به دنیا می‏آید و بزرگی آن را مشاهده می‏کند. دوم: روزی که از دنیا می‏رود و آخرت و اهل آن را می‏بیند. سوم: روزی که دوباره زنده می‏شود و چیزهایی را مشاهده می‏کند که در دنیا ندیده بود. خداوند در این سه لحظه بر حضرت یحیی علیه‏السلام درود و سلام فرستاد و ترس و حشت او را فرو نشاند و فرمود: سلام بر او (یحیی) روزی که زاده شد و روزی که می‏میرد و آن روز که دوباره زنده می‏شود. حضرت عیسی علیه‏السلام نیز در این سه جا بر خود درود فرستاد و فرمود: سلام بر من روزی که زاده شدم و روزی که می‏میرم و روزی که دوباره زنده می‏شوم».

خانواده

با توجه به نقش بسیار مهم خانواده در نظام آفرینش، اسلام به مسئله خانه و خانواده اهمیت فراوانی می‏دهد. نیز در مورد تکریم آن سفارش‏های فراوانی نموده، مردم را به ساختن خانواده‏ای نمونه ترغیب کرده است. وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: «نزدیک‏ترین شما به من از نظر مقام در روز قیامت، کسی است که در مورد خانواده خود خوش رفتار باشد». حضرت در روایت دیگری می‏فرماید: «بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که درباره خانواده خود نیکوکارتر باشد». خوش رفتاری با خانواده، سخت‏گیری‏های بی‏مورد نکردن، تربیت صحیح فرزندان، تهیه غذای حلال و نیز ایجاد رفاه نسبی و در حد توان، از مصادیق نیکی به خانواده است.

پرسش‏گری

پرسش، نخستین پله نردبان هدایت و سرآغاز حرکت به آینده‏ای روشن و رسیدن به قله‏های بلند علم و پیشرفت و زندگی بهتر است. اهل‏بیت علیهم‏السلام پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تأملات علمی و پرسش‏های دینی را ارزش می‏دانستند و نادانی را به شدت مذمت می‏کردند. قرآن کریم، مردم را به پرسش و پژوهش در امر دین و دنیا ترغیب کرده و می‏فرماید: «اگر نمی‏دانید از اهل ذکر بپرسید». امام رضا علیه‏السلام در بیان شیوایی از رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنین نقل می‏کند: «علم و دانش گنجینه‏هایی است که کلید آن پرسیدن است. خداوند شما را مورد لطف و رحمت خود قرار بدهد، بپرسید؛ زیرا در پرسش علمی چهار نفر پاداش می‏برد؛ سؤال کننده، معلم، شنونده و پاسخ دهنده».

پیام رستگاری

عبدالعظیم حسنی، از شاگردان و یاران امام رضا علیه‏السلام می‏گوید: علی بن موسی الرضا علیه‏السلام به من فرمود: «ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستانم برسان و به آن‏ها بگو: راه تسلط شیطان را بر خویش ببندند (وسوسه‏های شیطانی از خود دور کنند). آنها را از طرف من به راستگویی، امانت داری، سکوت، جدال و دعوا نکردن، و ترک کردن هر آنچه برایشان فایده‏ای ندارد دستور بده. فرمان مرا به آنان برسان و بگو: به یکدیگر رو آورند و همدیگر را دیدار کنند؛ چرا که این کارها موجب نزدیکی آنان به من می‏شود. به آنان بگو: به آبروی یکدیگر احترام بگذارند و به رسوا کردن همدیگر مشغول نشوند. به جان خودم سوگند هر کس چنین کند و یکی از دوستان مرا خشمگین نماید از خدا می‏خواهم که او را در دنیا با شدیدترین عذاب‏ها کیفر داده و در آخرت هم از زیان کاران باشد».

ارث زن

امام رضا علیه‏السلام در یکی از سخنان خویش، علت تفاوت زنان و مردان را در ارث، تقسیم وظایف اجتماعی متناسب با آن دانسته و می‏فرماید: «علت اینکه سهم زنان از میراث، نصف سهم مردان می‏باشد، این است که زن هنگامی که ازدواج می‏کند، مهریه‏ای می‏گیرد ولی مرد مهریه را پرداخت می‏کند. نفقه و مخارج زندگی زن بر عهده مرد است و دختر مجبور نیست از دارایی خود صرف زندگی کند و می‏تواند تمام میراث خود را پس‏انداز نماید، ولی زمانی که پسر ازدواج کرد، مخارج همسر و فرزندانش را پرداخت کرده و میراث خود را به مصرف خانواده خود می‏رساند. بدین جهت است که خداوند سهم مردان را از ارث، بیش از زنان قرار داده و فرموده است: مردان نفقه دهنده زنان هستند، به آنچه خداوند ایشان را در ارث فزونی داده است».

بهترین و بدترین زندگی

علی بن شعیب، یکی از شاگردان امام رضا علیه‏السلام می‏گوید: روزی خدمت امام رضا علیه‏السلام رسیدم. حضرت رو به به من کرد و پرسید: «ای علی! چه کسی از نظر زندگی بهترین مردم است؟» گفتم: ای آقای من! شما به این مطلب داناترید. حضرت فرمود: «کسی که دیگران از زندگی او بهره‏مند شوند». حضرت دوباره پرسید: «بدترین مردم از نظر زندگی کیست؟» گفتم: شما داناترید. حضرت فرمود: «بدترین مردم از نظر زندگی کسی است که مردم از زندگی او بهره‏مند نشوند. ای علی! قدر نعمت‏هایی را که در دست دارید بدانید و مطمئن نباشید که همیشه برای شما باقی خواهد ماند. اگر از دستتان رفت، چه بسا باز نگردد».

آرزوهای پوچ

مأمون خلیفه عباسی به امام رضا علیه‏السلام نامه نوشت و از حضرتش درخواست نصیحت کرد. امام در جواب نامه خلیفه، اشعاری بدین مضمون سرود و برای او فرستاد: «تو اکنون در خانه‏ای (دنیا) هستی که مدت ماندنت محدود است و در همین مدت کوتاه، عمل هر عمل کننده‏ای مورد قبول است. آیا نمی‏بینی که مرگ از هر سو این خانه را فرا گرفته است و آرزوهای آدمی را پی در پی به باد فنا می‏دهد. در این مدت کوتاه، سعی می‏کنی تا امیال نفسانی و شهوات خود را سیراب کرده و توبه و بازگشت به سوی خدا را به عقب انداخته و وعده آینده می‏دهی، در حالی که مرگ ناگهان فرا می‏رسد. اکنون، بیندیش که انسان عاقل چه می‏کند؟»

امام در کلام دیگران

اعتراف دشمن
اقرار و اعتراف دشمن، بهترین دلیل بر فضل و کمال آدمی است. روزی مأمون خلیفه عباسی از امام رضا علیه‏السلام پرسید: ای اباالحسن! در بعضی از روایات آمده که جد شما علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام تقسیم کننده بهشت و جهنم است. این کار چگونه ممکن است؟ حضرت فرمودند: «آیا حدیث ابن عباس را از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نشنیده‏ای که فرمود: دوستی علی، ایمان و دشمنی با علی کفر است؟» مأمون گفت: شنیده‏ام. حضرت فرمود: «پس علی است که بهشت و جهنم را تقسیم می‏کند(؛ زیرا جایگاه مؤمن بهشت و جایگاه کافر جهنم است)». مأمون وقتی کلام حضرت را شنید گفت: شهادت می‏دهم که شما وارث علم رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستید. همچنین مأمون در جواب اعتراض بنی‏عباس به ولایت‏عهدی امام رضا علیه‏السلام نوشت: «اکنون کسی در روی زمین، به فضل و عفت و زهد و تقوا و خداشناسی او نمی‏رسد و هیچ کس همانند او مورد قبول عامه و خاصه نیست».

امام جن و انس

حافظ حسین کربلایی تبریزی، از علمای قرن دهم و از بزرگان اهل سنت درباره وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام و امامت حضرت می‏گوید: «علی بن موسی الرضا علیه‏السلام ، امام هشتم از ائمه دوازده گانه امامیه است که فضائل و کرامات بسیار زیادی دارد. او تنها امام امامیه (شیعه) نیست، بلکه امام جن و انس است».

عجز زبان

ابونواس، شاعر نامدار عرب که اشعار بسیاری در زمینه‏های گوناگون از او به یادگار مانده و در عصر امام رضا علیه‏السلام می‏زیسته، سروده‏ای دارد که در نوع خود می‏تواند بهترین مدح و ستایش برای وجود مقدس امام رضا علیه‏السلام باشد. او می‏گوید: «به من می‏گویند که تو در فنون کلام، در میان تمام مردم یگانه دوران هستی، چرا مدح علی بن موسی الرضا را ترک کرده و در ستایش او شعر نمی‏گویی؟ من در جواب آنها گفتم: من قدرت ستایش امامی را که جبرئیل امین خدمتگزار پدرش بود، نداشتم. نه تنها من قدرت بر مدح او ندارم، بلکه فصیحان و ادیبان عرب نیز از مدح وی عاجز هستند. به همین علت، مدح او شایسته مقام هیچ شاعری نیست».

کلام ماندگار

ایمان مؤمن کامل نیست، مگر اینکه سه خصلت در او باشد؛ خصلتی از پروردگار خود، خصلتی از پیامبر خدا و خصلتی از امام خود. همانند پروردگار خویش رازپوش بوده و اسرار دیگران را مخفی کند؛ همانند پیامبرش با مردم مدارا نماید؛ و مانند امام در سختی‏ها شکیبا باشد.
سکوت یکی از ابواب حکمت است. به راستی که سکوت، دوستی آورده و راهنمای هر خیر است.
اظهار دوستی با مردم، نیمی از عقل است.
خداوند سه چیز را دشمن می‏دارد: پرحرفی، تلف کردن مال، خواهش کردن زیاد از مردم.
صله رحم کن اگرچه با جرعه آبی باشد. بهترین صله رحم، خودداری کردن از آزار و اذیت خویشان است.
کسی که برای کسب روزی حلال کار می‏کند، مزدش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

زیارت

زیارت، دیداری است مشتاقانه در پیشگاه آنکه دوستش داریم و بزرگش می‏شماریم. زیارت، برقرار کردن ارتباط قلبی با حجت خداست، قرار دادن خویشتن خویش در روحانیت اشراق ولی خدا، که واسطه فیض خداست. روز چهارشنبه، به چهار تن از معصومان از جمله امام رضا علیه‏السلام تعلق دارد. در قسمتی از زیارت نامه پیشوای هشتم آمده است: «سلام بر تو ای ولی خدا، سلام بر تو ای نور خدا در تاریکی‏های زمین، سلام بر تو ای ستون دین، سلام بر تو ای صدیق شهید. گواهی می‏دهم که تو نماز را به پاداشتی و زکات را پرداختی، امر به معروف و نهی از منکر کردی و تا دم مرگ خدا را پرستیدی. پروردگارا! به واسطه محبت و ولایت ایشان به تو نزدیک می‏شوم و از هر گروهی غیر از ایشان بیزارم».

منبع: ماهنامه گلبرگ
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:32
اهل بیت
حضرت امام رضا(ع) یکی از دوازده فروغ امامت است که معارف معنوی قرآن و عترت را در مواقع مقتضی به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم می‏داد و زمانی در پاسخ به پرسش‏ها پرتو افشانی می‏فرمود و نیز از طریق مباحث علمی و احتجاجات عقیدتی، کلامی و برهانی افاضه می‏فرمود، چنین برنامه هایی موجب گردید تا فرهنگ و اندیشه اسلامی، غنی و پربار گردد، باورها و ارزش‏های دینی صیانت شود. آن ستاره هشتم هدایت از عمده‏ترین پایه‏های دیانت و جوشان‏ترین چشمه‏های حکمت و یقین به شمار می‏رود که اسرار نبوت، ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم(ع) به ایشان انتقال یافت. حضرت علی بن موسی‏الرضا(ع) فرزند پیشوای پاک و پارسایی است که در فرصت‏های مقتضی به رغم اختناق، فشارهای سیاسی و توطئه‏های گوناگون خلفای خلافکار معاصرش، به نشر احکام و معارف الهی پرداخت و میراث گرانقدری از فرهنگ سترگ اهل بیت(ع) را در دسترس علاقه‏مندان، در اعصار بعد قرار داد.
صبر، شجاعت، عبادت و تقوای امام هفتم و در یک کلام شخصیت ملکوتی آن حضرت در حدّی بوده است که در زمان خود کسی در برتری مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچ گونه تردیدی نداشت. رنج‏های طاقت فرسایی که امام موسی کاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گردید اشتیاق و رسالت ایشان را در جهت گسترش حق‏طلبی و حراست از اعتقادات آسمانی نشان می‏دهد.
مقام علمی و شخصیت معنوی امام رضا(ع) نیز مورد تأیید دوستان و دشمنان بوده و می‏باشد در زمانی که برخی علمای درباری و سیاستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامی خدشه وارد نمایند آن بدر منیر با تعلیمات الهی راه اجداد و نیاکان و پدر پرهیزگارخویش را استمرار بخشید و موازین دینی ناب را از گزند انحراف و زوال رهانید و گام‏های ارزنده و مهمی در جهت تنویر افکار افراد جامعه و آشنایی مردم با چهره واقعی حکّام عباسی و نیز عدم مشروعیت آنان برداشت و لحظه‏ای از پرورش شاگردانی پرمایه، ارشاد مردم، دفاع از حریم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در این مسیر به شهادت رسید.

مادری نیکوسرشت

مادر آن امام همام کنیزی از شمال آفریقا یا جنوب اروپا بود که به مدینة‏النبی انتقال یافت و او را تکتم مرسیه می‏نامیدند. یاقوت حموی مرسی را از شهرهای جزیره سیسیل می‏داند(1) ولی برخی گفته‏اند این ناحیه همان بندر مارسی واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حریم امام موسی بن جعفر(ع) او را تکتم صدا نمی‏کردند و مادر امام هفتم وی را که عروسش بود، طاهره نامید و گفته‏اند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسنی می‏گوید: امام رضا(ع) از مادری به نام خیزران زاده شد و اضافه می‏کند این زن، کنیزی از نوبیه (از نواحی سودان کنونی واقع در شمال آفریقا) به نام اروی ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پاره‏ای منابع این بانو با کنیه امّ البنین(مادر فرزندان) معروف گردید و نامش را به استناد سروده‏ای تکتم ذکر کرده‏اند که ترجمه‏اش چنین است: «برترین مردم از نظر شخصیت، پدر، قبیله، و اجداد همانا علی (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تکتم به عنوان هشتمین سمبل دانش و بردباری به عنوان امامی که حجت حق است برایمان به ارمغان آورد.»(4)
امام کاظم(ع) تکتم را از مردی که اهل مغرب( مراکش کنونی واقع در شمال آفریقا) بود، برای مادر ارجمند خویش، حمیده مصفاة، ابتیاع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفریقایی نُه کنیز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هیچ کدام را نپذیرفت و فردی جز آنها را خواستار گردید. برده فروش کنیز دیگری را نام برد که در آن زمان دچار بیماری و کسالت بود، امّا از ارائه‏اش اجتناب نمود، امام کاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد دیناری را که فروشنده به عنوان بهای این کنیز می‏طلبد، به وی بپردازد او هم چنین کرد و آن فرد بیمار را خواستار گشت، لیکن مرد مزبور خودداری ورزید، مگر به شرط معرفی مردی که روز گذشته همراه با خریدار بوده است، هشام به او گفت: مردی از بنی هاشم است و توضیح بیشتری نداد.
در این هنگام تاجر مغربی به فرستاده امام گفت: این کنیز مریض را از اقصی نقاط مغرب برای خویش ابتیاع نموده است و به زنی از اهل کتاب برخورده و آن بانو از وی خواسته است تا
کنیز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشی نیست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: این فرد را شایسته تو نمی‏دانم. بلکه او برای مردی از بهترین انسان‏های روی زمین خواهد بود.(5) پسری به دنیا می‏آورد که مردمان جهان تسلیم او می‏گردند و آن کنیز باکره بود.(6)
هنگامی که امام هفتم آن کنیز را خریداری نمود، اصحاب خویش را فراخواند و به ایشان فرمود: وی را جز به فرمان خداوند متعال خریداری ننموده است و چون از حضرت چگونگی ماجرا را جویا شدند، فرمودند: در رؤیایی راستین ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم که سلام خداوند بر آنان بود، به سویم آمدند در حالی که قطعه حریری با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پیراهنی بود که تصویر این کنیز بر آن نقش گردیده بود. پس گفتند: ای موسی کاظم بهترین مردمان روی زمین پس از تو، از این کنیز برایت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را علی بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگری و دل سوزی را آشکار می‏گرداند، پس خوشا به حال آن کسی که وی را تصدیق نماید و وای بر حال آن که با او عداوت ورزد و انکارش نماید.(7) امّا تکتم برترین زنان در عصر خود، در دانش، دیانت، پرهیزکاری و متانت بود.
آنگاه که حمیده مصفاة وی را مالک گردید به علامت تکریمش، هرگز در مقابلش بر زمین ننشست. از نمونه‏های شگفت انگیزی که حمیده برای فرزندش امام کاظم(ع) بیان داشت، این بود که: من شکی در پاکی او و نسل وی ندارم و این کنیز را به شما بخشیدم. همانا من در عالم رؤیا، رسول اکرم(ص) را مشاهده نمودم که خطاب به من فرمودند: ای حمیده، نجمه را به فرزندش موسی (ع) ببخش که همانا بزودی برایش بهترین مردمان زمین را بدنیا می‏آورد.(8)

نوید نورانی

شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است که گفت: همراه جماعتی امام صادق(ع) را در راه مکّه ملاقات کردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاکید و مرگ چیزی است که کسی را از آن گریزی نمی‏باشد، پس نکته‏ای بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آری این‏ها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسی کاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در اموری از دین که دچار اختلاف شده‏اند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسایگی) و او دری است از ابواب خداوند متعال و در او صفتی است بهتر از این‏ها، عرض کردم: آن خصلت کدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بیرون می‏آورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حکم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خون‏ها را محفوظ می‏دارد، نزاع بین افراد را اصلاح می‏کند، پراکنده‏ها را متحد می‏نماید، شکسته با او التیام می‏یابد، برهنه پوشیده می‏شود و گرسنه سیر می‏گردد. امور خوفناک امنیت پیدا می‏کنند، مردمان مطیع فرمانش می‏گردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال کهولت و چه میان سالی و چه در سنین کودکی و جوانی و قبل از رسیدن به سن بلوغ، عشیره‏اش به سبب او، سیادت می‏یابند. سخنش حکمت و سکوتش علم است برای مردم در آنچه دچار اختلاف گشته‏اند.(9) این است پیش بینی حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع).
زمانی که نجمه به حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بارور گشت سنگینی حمل را حس نمی‏کرد و تسبیح، ذکر خداوند و تهلیل را از او می‏شنید در حالی که فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق که از طریق اسناد معتبر این نکات را به نقل از مادر امام، روایت کرده است اضافه می‏کند: وی گفته است: چون چنین حالاتی را از درون خود گوش می‏دادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتی از خواب بر می‏خاستم دیگر صدایی به گوشم نمی‏رسید (زیرا وی اذکار مورد اشاره را هنگامی که خواب بود از طفل خود می‏شنید.)(10)

میلادی مبارک

سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجری و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(ع) دیده به جهان گشود. البته شیخ کلینی زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجری ذکر کرده و این خبر را صحیح‏تر دانسته است.(11) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(12) علامه مجلسی در بحارالانوار و کفعمی در مصباح منیر چنین نظری دارند امّا ابن شهر آشوب سروی مازندرانی نقل نخست را می‏پذیرد و می‏افزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است.
در هر حال امام رضا(ع) در میان سی و چند فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریف‏تر، مقدس‏تر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.(13)
با اعتماد به قول کلینی در «کافی» و طبرسی در «اعلام الوری»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤید آن خبری می‏باشد که از امام کاظم(ع) نقل گردیده است که آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش می‏فرمود: این برادر شما، علی بن موسی «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینی خود، از او بپرسیدو هرچه می‏گوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مکرر می‏شنیدم که می‏فرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است و ای کاش من او را می‏دیدم.(14)
آن روز که این وجود مبارک بدنیا آمد، نسیمی از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران کردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدی در انتظار در آغوش کشیدن مردی از تبار رسول اکرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز که جهان اسلام مواج از شفافی عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظه‏ها بر قدوم این نوزاد کرنش نمودند. از اوج ملکوت تا سطح زمین، از کوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگی جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانی شده بود. نور و سرور در حجاز خیره کننده، دل‏انگیز و دل‏پذیر بود، روزی که خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملکوت لبخند می‏زد. مردمان نیز شکر گزار بودند چرا که مشیّت الهی بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغی درخشان را به گیتی بیاورد. شخصیتی مشعشع و مقدس که نمی‏توان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف کرد.

جوانه‏های جاوید

وقتی این کودک پا به عرصه وجود نهاد حمیده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامی که متولد گردید، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سرخود را به سوی آسمان بالا برد و شهادت به یکتایی خداوند متعال، فرستاده‏اش و اوصیائش را بر زبان جاری نمود، همانگونه که سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پای بر گیتی نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: ای نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت می‏باشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وی را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که همانا او باقی مانده خداوند بر روی زمین است...(16)
ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت کرده است که وی گفت حضرت امام کاظم(ع) در روزی که حضرت امام رضا(ع) متولد گردید، فرمودند: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه بدنیا آمد و لیکن ما تیغی بر موضع ختنه ایشان می‏گردانیم از برای متابعت سنت نبوی. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روایتی حسبی اللّه بوده است. محدث قمی می‏گوید این دو نقل با هم منافاتی ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است یکی از خودش و دیگری از پدرش به وی به ارث رسید بود چنانچه کلینی از موسی بن عبدالرحمن روایت نموده است.(17) در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل کرده‏اند. در ایام شیرخوارگی حضرت، یادآور شد کس دیگری را که شیر دارد مشخص کنند تا او را در این زمینه کمک کند، پرسیدند مگر شیر تو کم است؟ جواب داد، نه از این بابت مشکلی ندارم ولی در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذکرهای مستحبی باز می‏مانم بدین جهت نیروی کمکی می‏خواهم تا از این امور بازنمانم.(18)

نام، لقب و کنیه

امام کاظم(ع) فرزندش را علی نامید، ابوعماره می‏گوید چون به امام هفتم عرض کردم، امام پس از خویش را معرفی کنید، آن حضرت پس از توضیحی در مورد امامت که امری الهی است و امام از سوی خدا و رسولش معرفی می‏گردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم علی(ع) می‏رسد که هم نام امام اول علی بن ابی طالب(ع) و امام چهارم علی بن الحسین (ع) است.(19) آری امام هشتم علی نامیده شد و به رضا ملقب گردید که این عنوان که برایش تعیین گشت فرمانی از جانب پروردگار برپیامبرش حضرت محمد(ص) بود که بر زبان جبرئیل امین جاری گشت و نیز کنیه آن حضرت ابوالحسن گردید.(20) لقب هایی چون صابر، فاضل، وفی، مرضی نیز برای امام هشتم، در منابع معتبر، ذکر کرده‏اند.(21) رضا در کتب لغت معانی متعددی چون دوست، محب، خشنودی و مانند آن دارد ولی علمای شیعه این لقب را به معنای راضی به رضای خداوند یا مرضی خدا و رسول گفته‏اند، عدّه‏ای از مورخان نوشته‏اند وقتی مأمون خلیفه عباسی امام رضا(ع) را برای ولایت عهدی خویش برگزید، حضرت را رضای آل محمد نامید.(22)
برخی دیگر ذکر کرده‏اند چون دوستان و دشمنان نسبت به این مقام سیاسی امام رضا(ع) اظهار خشنودی نمودند و چنین وضعی برای پدران ایشان رخ نداد از این رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گردید.
شیخ صدوق هم بنا به روایتی در عیون اخبار الرضا گفته است: باید یادآور شد داعیان و مبلغان بنی عباس در اواخر حکمرانی امویان مردم را دعوت کردند که به رضا از آل محمد بیعت کنند یعنی این که بدون آن که از کسی نام ببرند، چنین عنوانی را مطرح می‏کردند زیرا خلافت امویان فاقد مشروعیت است و باید به کسی از خاندان رسول اکرم(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت نمود و چون مأمون خود از بنی عباس بود و این خاندان نیز با حکومت آل علی مخالف بودند، وی حضرت علی بن موسی الرضا را به ولایت عهدی برگزید و همه به این انتخاب رضایت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گردید، البته شیخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنین موضوعی، در ادامه، آن را صحیح نمی‏داند و به روایت دیگری اشاره دارد که در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقی(امام جواد(ع)) عرض شد: آیا هر یک از پدران شما رضای خدا و رسولش نمی‏باشند، چرا از میان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گردیده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبری
حضرتش راضی و خشنود گردیدند همانطور که موافقان امر امامت نیز از این امر اعلام رضایت کردند و برای هیچ کدام از ائمه چنین امری بوجود نیامده است.(23) علامه محقق سید عبدالرزاق مُقرّم پس از ذکر این حدیث خاطر نشان نموده است: این استدلال یا صرفاً برای قانع گردانیدن سؤال کننده است و متناسب با درک و فهم او مطرح شده است یا برای بیان سرّ الهی که در نامگذاری حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حدیث صحیفه که از آسمان نازل گردیده گواه این نکته است که القاب ائمه نیز همانند اسامی مبارکشان از جانب خداوند متعال که عصمت را در آن وجودهای مقدس به ودیعت نهاده، انتخاب شده است.(24)
ابن بابویه به سند خود از بزنطی روایت کرده است به خدمت امام تقی (ع) عرض کردم گروهی از مخالفانتان گمان می‏کنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانید در هنگامی که آن حضرت را به عنوان ولایت عهدی خود انتخاب کرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ می‏گویند بلکه حق تعالی او را به رضا مسمّی گردانید برای آن که پسندیده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) در زمین از او خشنود بودند و ایشان را برای امر امامت پسندیدند و نیز به سند معتبر ابن بابویه از سلیمان بن حفص روایت کرده است امام کاظم(ع) پیوسته فرزند خود را رضا می‏نامید و می‏فرمود: بخوانید فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتی آن حضرت را مورد خطاب قرار می‏داد ابوالحسن می‏نامید و چون امام موسی بن جعفر را ابوالحسن اوّل می‏نامند برای امتیاز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثانی گفته‏اند.(25) علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامی، القاب و کنیه هایی که بدانهااشاره کردیم افزوده است به آن حضرت قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین نیز گفته‏اند.(26)

سیمای با صلابت و دوران صباوت

امام هشتم از نظر قیافه و سیمای ظاهری بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتی معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پر پشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوی موج می‏زد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشته‏اند حضرتشان شبیه‏ترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامه‏ای ساده و غالباً پیراهنی از پارچه‏های خشن برتن می نمودند و تنها در مجالس عمومی و در میان مردم جبّه‏ای لطیف بر رویش می‏پوشیدند، ابن عباد می‏گوید: امام، تابستان‏ها بر روی حصیری می‏نشستند و زمستان‏ها بر گلیمی استراحت می‏نمودند و تنها برای برخی نشست‏های جمعی، خویشتن را در مواقعی می آراستند.(27) آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین، از همان سنین کودکی، رشد و کمال عقلی و اخلاق فوق العاده‏ای داشتند. حضرت امام کاظم(ع) در خصوص ایشان اشتیاق فراوانی بروز می‏دادند و علوم، معارف و رازهای امامت را به فرزندشان تعلیم می‏دادند و برای آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وی را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد می‏فرمودند. مفضّل بن عمرو می‏گوید: خدمت امام موسی بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالی که فرزندشان علی بن موسی الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه می‏ساختند، و زبانشان را می‏مکیدند و گاهی بر دوش خویش سوار می‏کردند و زمانی کودک را در آغوش خویش می‏فشردند و خطاب به او می‏فرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش، اخلاقت پاک و برتری و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم برای این کودک علاقه و ارادتی در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن برای احدی جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: ای مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم می‏باشد یعنی همانگونه که از میان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام کاظم رسید از بین فرزندان ایشان، او وارث این مقام معنوی و ملکوتی است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روی زمین است، فرمود: آری هر کس از او پیروی کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچی نماید کافر می‏گردد.(28) آری حضرت رضا در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلی را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود. آن امام همام حدود سی و پنج سال در پرتو درخشندگی پدر پارسایش زیست و از خرمن فیضش خوشه‏ها برچید و با این وصف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ایشان در زمان حیات امام کاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبری معنوی و سیاسی جامعه را عهده‏دار شدند.

ابرهای تیره

در ایامی که امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنت‏ها و رنج‏های فراوانی گشت که بر امام کاظم(ع) وارد گردید. در این دوران آن حضرت با تألماتی جانکاه مصائب گوناگونی را لمس می‏نمود و در سنین صباوت و نوجوانی کاملاً احساس می‏کرد همان جاهلیت امویان و حتی تیره‏گی‏های قبل از ظهور اسلام توسط عباسیان رشد سرطانی پیدا کرده است و همین ناملایمات، آزارهایی را متوجه خاندان نبی‏اکرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگاری بر تمامی مردم آشکار بود. بلای خانمان سوز ستم، فساد و تباهی زمامداران خودسر فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در چنین نابسامانی هایی پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار می‏رفتند، فریاد رس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهه‏های حق و حامیان ارزش‏های ناب به حساب می‏آمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، در اوج سلطه بود و برای تثبیت پایه‏های حکومت خویش انسان‏های فراوانی را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسی قرار داد. وقتی که امام در ایام نوجوانی مشاهده می‏کرد انسان‏هایی با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسیان به شهادت می‏رسند قلبش بر اثر این ستم‏ها محزون می‏گردید. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالی حامی پدر بود و دمی نمی‏آسود و می‏کوشید حلقه‏های متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم(ع) متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.(29)

نیرنگ کم رنگ

دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسی با هلاکت وی به پایان رسید و پس از وی فرزندش محمد معروف به مهدی عباسی روی کار آمد وی نخست با اعلام عفو عمومی تمام زندانیان سیاسی را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقداری از موجودی بیت المال را بین مردم تقسیم نمود(30) ولی متأسفانه پس از مدتی چهره اصلی خود را نشان داد و به فساد و عیاشی روی آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.(31) موقعی نگرانی امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از این اوضاع شدت یافت که مهدی هرگونه حرکت حق خواهانه‏ای را برای حفظ حکومت خود، در گلوی مؤمنان و مبارزان خاموش می‏ساخت. از آن سوی مهدی می‏دید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوی امام کاظم(ع) روی می‏آورند و وجوه و اموال شرعی خویش را متوجه کانون امامت کرده‏اند. مهدی چنین وضعی را نیز برای حفظ نشر تشکیلات فرمانروایی بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایی مواجه سازد و از محبوبیت معنوی، علمی و اجتماعی فروغ هفتم بکاهد. از این روی به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر گردید چنین کند و حضرت موسی بن جعفر(ع) تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدی دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نیز شرایط سختی که برای آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند متأثر گشت اماگویا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصی دیده می‏شد، زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطری او را تهدید نمی‏نماید. به زودی به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتی طول نکشید که مهدی عباسی بر حسب پاره‏ای ملاحظات سیاسی، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدی عباسی با کوله باری از فساد وزر و وبال به هلاکت رسید.(32)

نسیم و طوفان

با مرگ وی، از روزنه امید، نوری تابیدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنیت و آزادی سر می‏دادند و چنین نغمه سرایی می‏کردند: باشد که دیگر شرایط برای پرتو افشانی آفتاب امامت مهیا گردد، بار سنگین ستم از دوش انسان‏های مؤمن و شیعیان مخلص فرود آید، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمینه برای رشد و تعالی ارزش‏های معنوی فراهم شود، درخت دیانت، دل‏ها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل امیدواری در حال دریافت چنین پیام‏های نوید بخشی بودند که ناگهان توفانی وحشتناک وزیدن گرفت و امواجی سهمگین بوجود آورد زیرا هادی عباسی که جوانی 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریای امامت بطور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند.
حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشواری‏های زیادی مواجه گشت و از این که جوانی باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهی از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانی و هوس‏های بیهوده، بر جامعه اسلامی حکمرانی می‏نماید و خود را خلیفه مسلمانان می‏داند و از سوی دیگر پدرش(امام کاظم (ع)) در خانه به اعتکاف روزگار سپری می‏کند، متأسف بود. در همین هنگام
انسانی معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنی حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) یا صاحب قیام فخ سکوت شب‏پرستان کور دل را درهم شکست‏و در این زمینه و نیز قیام پربار وی نباید نقش الهام بخش امام کاظم(ع) را فراموش کرد.(33) پس از این قیام، هادی عباسی نسبت به اولاد علی(ع) سخت‏گیری را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت می‏شد قطع نمود و به تعقیب و دستگیری آنان روی آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنین اوضاع مرارت باری بیست بهار را سپری می‏نمود.(34)
با مرگ هادی عباسی برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط گردید دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانی امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختی‏ها و مرارت‏ها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم(ع) را بنابر برخی روایات مدت چهارده سال در زندان‏های هولناک بغداد محبوس ساخت فشارهای سیاسی بر امام هشتم فزونی گرفت تا آن که سرانجام در 25 رجب سال 183 هجری پدرش در سن 55 سالگی به شهادت رسید. وقتی امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال می‏دادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتی من زنده‏ام باید در دهلیزخانه بخوابی، خادم می‏گوید هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودی منزل می‏گسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف می‏آورد و تا صبح در دهلیز بود و چون فجر طلوع می‏کرد به خانه خویش می‏رفت و چهار سال بر این منوال بود. در یکی از شب‏ها دیدم حضرت نیامدند تا آنکه روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا(ع) نزد بانوی حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وی فرمود: امانتی را که پدرم بتو سپرده است بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است پس از آن وی آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام علی بن موسی الرضا(ع) سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبری آغاز گردید.(35)

پی نوشت :

1. معجم البلدان، یاقوت حموی، ذیل مرسی.
2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62.
3. الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی، ج 2، ص 359.
4. اعلام الوری، طبرسی، ص182.
5. اثباة الوصیة، مسعودی، ص 168.
6. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 14 ـ 13.
7. الامام الرضا(ع)، علامه سید عبدالرزاق مقرّم، ص 24.
8. کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی، با ترجمه فخرالدین علی بن حسن زواری با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131.
9. منتهی الآمال محدث قمی، ج 2، ص 456 ـ 455.
10. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459.
11. اصول کافی، کلینی، کتاب الحجة باب الاشارة و النص علی الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489.
12. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 243.
13. همان، ص 244.
14. اثباة الهداة، شیخ حر عاملی، ج 6، ص 28؛ اعلام الوری، ص 190.
15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الوری، ص 313.
16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13.
17. منتهی‏الآمال، ج 2، ص 460.
18. همان و نیز کتاب حضرت رضا، فضل اللّه کمپانی، ص 13.
19. کافی ج 1، ص 316 ؛ اعلام الوری، ص 305.
20. کفایة الاثر، ابن خراز قمی، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26.
21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366.
22. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 13، ص 5659.
23. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 172، ص 90.
24. الامام الرضا، ص 26.
25. منتهی الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120.
26. جلاء العیون، مجلسی، ص 542.
27. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 187.
28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21.
29. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج 3،ص 94.
30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 405 ـ 402.
31. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 276 ؛ حیاة امام موسی بن جعفر، ج 1، ص 434.
32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 393 ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 72 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضی نور اللّه شوشتری، ج 4، ص 323.
33. نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوی اردکانی.
34. پیشوای آزاده، مهدی پیشوایی، ص 68 ـ 67 ؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 314 ـ 313.
35. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصیة، ص 151 ؛ تتمة المنتهی، محدث قمی، ص 176.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:31
اهل بیت
دوران پر بركت و همراه با كرامات و وقیعی كه قبل و بعد از ولادت امام رضا (علیه السلام) از مدینه تا مرو و مدت امامت ایشان رخ داد، جملگی دلالت بر عظمت بی‌كران امام رضا (علیه السلام) دارد. رویت آن از زبان بزرگان اهل سنّت جالب و شنیدنی و البته شگفت‌انگیز است. آنچه پیش روی دارید، گوشه‌ی از سخنان بزرگان اهل سنت درباره امام رضا است كه در منابع معتبر آنها نقل شده و تأثیر به سزایی در نزدیك كردن دیدگاه اهل سنت به دیدگاه شیعه درباره كرامت، شفاعت، توسل و زیارت قبور و... دارد.
بزرگان اهل سنت با اعتراف به جایگاه والی امام رضا (علیه السلام)، سخنان و اعتراف‌های شگفتی درباره ابعاد معنوی آن حضرت داشته‌اند كه آنها را نقل می‌كنیم.
1. مجدالدین ابن اثیر جَزَری (606ق): «ابوالحسن علی بن موسی... معروف به رضا...، مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسی بن جعفر است. امامت شیعه در زمان علی بن موسی به ایشان منتهی می‌شد، فضایل وی قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد». [1]
2. محمد بن طلحه شافعی(652ق): «سخن در امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی گذشت و ایشان علی الرضا سومین آنهاست. كسی كه در شخصیت ایشان تأمل كند، در می‌یابد كه علی بن موسی وارث امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی است، و حكم می‌كند كه ایشان سومین علی است. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانی اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حكومت شریك كند و ولایت عهدی را به ایشان بسپارد... ». [2]
3. عبدالله بن اسعد یافعی شافعی (768ق): «وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل كرم ابوالحسن علی بن موسی الكاظم است. وی یكی از دوازده امام شیعیان است كه اساس مذهب بر نظریات ایشان است. وی صاحب مناقب و فضایل است». [3]
4. ابن صبّاغ مالكی (855ق) به نقل از بعضی از اهل علم: «علی بن موسی الرضا داری والاترین و وافرترین فضایل و كرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است كه از پدرانش به ارث برده است... ». [4]
5. عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی (1172ق): «هشتمین امام علی بن موسی الرضاست كه مناقب والا و صفات اولیا و كرامت نبوی وی قابل شمارش و توصیف نیست... ». [5]
6. یوسف بن اسماعیل نبهانی (1350ق): «علی بن موسی از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و عرفان و كرم و جوانمردی بود. وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و كرامات زیادی دارد... ». [6]
7. شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی: « امام علی بن موسی الرضا (رضی الله عنه) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردی قدرت خود را به نمایش گذاشته. هیچ فردی علی بن موسی را نمی‌تواند درك كند. وی والا مقام و در فضایل شهره است و كرامات بسیاری دارد... ». [7]
8. ابوالفوز محمد بن امین بغدادی سُوِیدی: «ایشان در مدینه به دنیا آمد و كرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است؛ به گونه‌ی كه قلم از وصف تمامی آن عاجز است... ». [8]
9. عباس بن علی بن نور الدین مكّی: «فضایل علی بن موسی هیچ حد و حصری نداشته... ». [9]

گوشه‌ی از كرامات امام رضا (علیه السلام)

1. بشارت پیامبر به حمیده

امام رضا به بركت سفارش پیغمبر و عنایت ایشان به دنیا آمدند. در نقل‌های اهل سنت چنین آمده: زمانی كه حمیده مادر امام كاظم، كنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری كرد، پیامبر را در خواب دید كه به ایشان فرمود: «این كنیز را به فرزندت (امام كاظم) هدیه كن؛ همانا از این كنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد كه بهترین اهل زمین است». حمیده نیز چنین كرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد. [10]

2. معجزه‌ی در دوران حمل

مادر بزرگوار ایشان می‌فرمید: هنگام حاملگی، سنگینی حمل را احساس نكردم و هنگام خواب، صدای تسبیح و تهلیل و تقدیس وی را می‌شنیدم. [11]

3. مناجات امام در دوران طفولیت

مادر بزرگوار امام در ادامه می‌فرماید: زمانی كه ایشان به دنیا آمد، در حالی كه دستانش را روی زمین گذاشته و سر مباركشان را به طرف آسمان بلند كرده بود، لبانش تكان می‌خورد، گویا مناجات خدا می‌كرد. در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت: «هنیئا لك كرامة ربَّكِ عزّوجل؛ مبارك باد بر تو كرامت خداوند». در این حال فرزند را به ایشان داد و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات كام دهانش را برداشت. [12]

4. هارون بر من چیره نمی‌شود

صفوان بن یحیی می‌گوید: بعد از شهادت امام كاظم و امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا (علیه السلام) می‌ترسیدیم. موضوع را به امام گفتیم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام می‌دهد، ولی كاری از پیش نمی‌برد.
صفوان می‌گوید: یكی از معتمدین برایم نقل كرد: یحیی بن خالد برمكی به هارون الرشید گفت: علی بن موسی ادعای امامت می‌كند (و با این سخن قصد تحریك هارون را داشت). هارون در جواب گفت: آنچه با پدرش انجام دادیم، بس است. آیا می‌خواهیم همه آنها را بكشیم؟![13]

5. محل دفن من و هارون یكی است

موسی بن عمران می‌گوید: روزی علی بن موسی الرضا را در مسجد مدینه، در حالی دیدم كه هارون مشغول سخنرانی بوده امام به من فرمود: روزی را خواهی دید كه من و هارون در یك جا به خاك سپرده می‌شویم. [14]
امام در مكه نیز به این مهم اشاره می‌كند. حمزه بن جعفر ارجانی می‌گوید: هارون الرشید از یك درب و علی بن موسی الرضا از در دیگر مسجد الحرام خارج شدند. در این هنگام امام رضا (علیه السلام) به هارون اشاره كرد و فرمود: الآن از هم دور هستیم، ولی ملاقاتمان نزدیك است. ای طوس! همانا من و او را یك جا جمع می‌كنی. [15]

6. مأمون، امین را می‌كشد

حسین بن یاسر می‌گوید: روزی علی بن موسی الرضا به من فرمود: همانا عبدالله (مأمون) برادرش محمد (امین) را خواهد كشت. از امام پرسیدم: یعنی عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد كشت؟ امام فرمودند: بله، عبدالله مأمون، محمد امین را خواهد كشت. طبق پیشگویی امام این اتفاق افتاد. [16]

7. همسرت دوقلو می‌زاید

بكر بن صالح می‌گوید: نزد امام رضا (علیه السلام) رفتم و به وی گفتم: همسرم ـ كه خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شماست ـ حامله است و از شما می‌خواهم دعا كنید تا خداوند فرزند پسری به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم: اسم یكی را محمد و دیگری را علی می‌گذارم. در این هنگام امام مرا فراخواند و بدون اینكه از من چیزی بپرسد، به من فرمود: اسم یكی را علی و دیگری را امّ عمرو بگذار. وقتی كه به كوفه رسیدم، همسرم یك پسر و یك دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان‌ گونه كه امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معنی امّ عمرو چیست؟ پاسخ داد: مادر بزرگت امّ عمرو نام داشت. [17]

8. جعفر به زودی ثروتمند می‌شود

حسین بن موسی می‌گوید: عده‌ی از جوانان بنی هاشم بودیم كه نزد امام رضا نشسته بودیم كه جعفر بن عمر علوی با شكل و قیافه فقیرانه بر ما گذشت. بعضی از ما با نگاه مسخره‌آمیزی به حالت وی نگریستیم. امام رضا (علیه السلام) فرمود: به زودی می‌بینید زندگی وی تغییر كرده، اموالش زیاد، خادمانش بسیار و ظاهرش آراسته شده است.
حسین بن موسی می‌گوید: پس از گذشت یك ماه، والی مدینه عوض شد و او نزد ین والی مقام و منزلت خاصی پیدا كرد و زندگی‌اش همان‌گونه كه امام فرموده بود، تغییر كرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوی را احترام و برای وی دعا می‌كردیم. [18]

9. خود را بری مرگ آماده كن!

حاكم نیشابوری به سند خودش از سعید بن سعد نقل می‌كند كه روزی امام رضا (علیه السلام) به مردی نگهای كرد و به او فرمود:
«یا عبدالله اوص بما ترید و استعد لما لابد منه فمات الرجل بعد ذلك بثلاثة یام[19]؛ ی بنده خدا! وصیت خود را بكن و خود را بری چیزی كه گریزی از آن نیست (مرگ)، آماده كن». راوی می‌گوید: آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت.

10. خواب ابوحبیب

حاكم نیشابوری به سند خود از ابوحبیب نقل می‌كند: روزی رسول الله را در خواب ـ در منزلی كه حجاج در آن اتراق می‌كنند ـ دیدم، به ایشان سلام كردم. نزد ایشان ظرفی از خرمی مدینه ـ كه خرمی صیحانی نام داشت ـ بود. ایشان به من هیجده خرما دادند و من خوردم. پس از پایدار شدن مزه خرما در دهانم بود و آرزو می‌كردم دوباره از آن بخورم. پس از بیست روز ابوالحسن علی بن موسی الرضا از مدینه به مكه آمد و در آن مكان نزول كرد و مردم برای دیدار وی شتافتند. من نیز به آنجا رفتم و دیدم یشان در همان‌جیی كه پیامبر را در خواب دیدم، نشسته است: در حالی كه ظرفی پر از خرمهای مدینه و خرمی صیحانی نزد او بود. به امام سلام كردم و یشان مرا نزد خود فراخواند و مشتی از خرما به همان مقداری كه پیامبر در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ایشان عرض كردم: زیادتر خرما بدهید. امام فرمود: اگر رسول الله زیادتر می‌داد، من هم به تو زیادتر می‌دادم. [20]

11. سقوط دولت برمكیان

مسافر می‌گوید: در سرزمین منی نزد امام نشسته بودیم. ناگهان یحیی بن خالد برمكی، در حالی كه صورتش پوشیده و گرد و غبار بر آن نشسته بود، وارد مجلس شد. امام خطاب به ما فرمود: اینها بیچارگانی هستند كه نمی‌دانند در این سال چه اتفاقی بری آنها رخ خواهد داد. مسافر می‌گوید: در همان سال برمكیان سقوط كردند و پیشگویی امام محقق شد. مسافر در ادامه می‌گوید: امام فرمودند: و از ین عجیب‌تر من و هارون هستیم كه شبیه این دو انگشت هستیم (و امام انگشت سبابه و انگشت وسط را كنار هم گذاشتند). مسافر گفت: معنی سخن امام در مورد هارون را نفهمیدم؛ تا اینكه امام رضا (علیه السلام) رحلت كرد و كنار هارون به خاك سپرده شد. [21]

12. ولیتعهدی من پیدار نیست

مدینی می‌گوید: هنگامی كه امام رضا (علیه السلام) در مجلس بیعت ولیتعهدی با لباس مخصوص نشسته بودند و سخنرانان صحبت می‌كردند، نگهای به بعضی از اصحاب خود كردند و دیدند یكی از اصحابشان از این جریان (ولایتعهدی امام) بسیار خرسند و خوشحال است. امام به وی اشاره كرد و او را نزد خود طلبید و درگوشی فرمودند: قلب خود را به این ولیت‌عهدی مشغول نكن و به آن دل نبند و خوشحالی نكن؛ چرا كه این امر باقی نمی‌ماند. [22]

13. توطئه‌گران رسوا می‌شوند

زمانی كه مأمون، امام رضا (علیه السلام) را ولیعهد و خلیفه بعد از خود قرار داد، اطرافیان مأمون از كار خلیفه ناراضی بودند و می‌ترسیدند كه خلافت از بنی عباس خارج شود و به بنی فاطمه بازگردد. لذا كینه و نفرت از امام رضا داشتند و منتظر فرصت بری ابراز ین نفرت و كینه بودند؛ تا ینكه قرار گذاشتند امام رضا هرگاه وارد بر خلیفه می‌شود و خادمان پرده را كنار می‌زنند تا آن حضرت وارد شود، احدی به امام سلام نكند و به یشان احترام نگذارند و پرده را برندارند. بعد از ین تصمیم، امام رضا طبق عادت روزانه وارد دالان شدند، اما آنان برخلاف تصمیم خود، ناخودآگاه پرده را كنار زدند تا امام عبور كند. آنها همدیگر را ملامت كردند كه چرا پرده را كنار زده‌اند. قرار شد كه روز بعد چنین نكنند. روز بعد امام رضا وارد شد و بر وی سلام كردند؛ اما پرده را برنداشتند. در این هنگام باد شدیدی وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر زد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز همین اتفاق افتاد. آنان دانستند كه امام نزد خداوند جایگاه ویژه‌ی دارد و سپس قرار گذاشتند كه به آن حضرت خدمت كنند. [23]

14. رام شدن درندگان در برابر امام

قضیه زینب كذاب مورد اتفاق ناقلان شیعه و سنی است و گوشه‌ی از عظمت و مقام والی امامت و ولیت تكوینی را به نمیش می‌گذارد. در نقل این جریان اختلافاتی وجود دارد كه به اصل آن لطمه وارد نمی‌كند. اختلاف در این است كه یا این جریان در دوران امام رضا (علیه السلام) رخ داده یا امام هادی7؟
در خراسان زنی به نام زینب ادعا می‌كرد كه علوی و از نسل فاطمه زهرا3 است. این خبر به امام رضا (علیه السلام) رسید. امام آن زن را احضار كرد و علوی بودن وی را تایید نفرمود. آن زن امام را مسخره كرد و با كمال بی‌ادبی به امام گفت: تو نسب مرا زیر سؤال بردی، من نیز نسب تو را زیر سؤال می‌برم. در آن دوران سلطان مكانی داشت كه در آن درندگان بودند. آن مكان برای انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود. امام رضا (علیه السلام) آن زن را نزد سلطان حاضر كرد و فرمود: این زن دروغگوست و بر علی و فاطمه دروغ می‌بندد و از نسل این دو نیست. اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه و علی باشد، بدنش بر درندگان حرام است. پس او را در میان درندگان بیندازید. اگر راستگو باشد، درندگان به وی نزدیك نمی‌شوند و اگر دروغگو باشد، وی را می‌درند. وقتی كه زینب كذاب این سخن را شنید، پیش دستی كرد و به امام گفت: اگر راست می‌گویی، خود تو داخل این گودال شو. امام نیز بی‌هیچ سخنی وارد گودال شد. مردم و سلطان از بالا نظاره‌گر ین جریان بودند. زمانی كه امام وارد گودال شد، گویا درندگان رام شدند و یك یك نزد امام آمدند و دم‌های خودشان را به نشانه تسلیم در برابر امام به زمین گذاشتند و دست و پا و صورت امام را بوسیدند. امام از آنجا بیرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بیندازند. زن امتناع كرد. سلطان دستور داد تا وی را داخل گودال بیندازند و طعمه درندگان شود. بعد‌ها این زن در خراسان به زینب كذاب مشهور شد. [24]
مسعودی معتقد است: این قضیه بری امام هادی اتفاق افتاده است. [25] با این حال این واقعه به تعبیر اهل سنت، خبر مشهور نزد شیعه است. [26] بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هیثمی این قضیه را از بعضی حفاظ اهل سنت نقل كرده[27] و ابو علی عمر بن یحیی علوی نیز این جریان را قطعی دانسته و نقل آن از طریق اهل سنت را تایید كرده است. [28]
البته با توجه به بعضی قرائن ممكن است گفته شود این جریان دو مرتبه (هم در زمان امام رضا (علیه السلام) و هم در زمان امام هادی7) اتفاق افتاده است.

15. پیشگویی چگونگی شهادت

زمانی كه مأمون به سبب بیماری نتوانست نماز عید را بخواند، از امام رضا (علیه السلام) درخواست كرد تا نماز را اقامه كند. امام در حالی كه پیراهن كوتاه سفید و عمامه سفید پوشیده و در دستش عصا بود، روانه نماز شد و در میان راه با صدای بلند می‌فرمود: «السلام علی ابوی آدم و نوح، السلام علی ابوی ابراهیم و اسماعیل، السلام علی ابوی محمد و علی، السلام علی عباد الله الصالحین». مردم به طرف امام هجوم می‌آوردند و دست ایشان را می‌بوسیدند و ازایشان تجلیل می‌كردند. در این هنگام به خلیفه خبر رسید كه اگر این وضعیت ادامه یابد، خلافت از دست تو خارج می‌شود. مأمون خود را به سرعت به امام رسانید و نگذاشت امام نماز را بخواند. آن گاه امام مطالبی مهم به هرثمة بن اعین ـ كه از خادمان مأمون، اما محب اهل بیت و در خدمت امام رضا (علیه السلام) بود ـ فرمود. هرثمه می‌گوید: روزی سرورم ابوالحسن رضا مرا طلبید و فرمود: ای هرثمه! می‌خواهم تو را از مطلبی آگاه سازم كه باید نزد تو پنهان بماند و تا زمانی كه زنده هستم، آن را بری كسی فاش نكنی، اگر فاش كنی، من دشمن تو پیش خدا خواهم بود. هرثمه گفت: قسم خوردم كه تا او زنده است، سخنی نگویم. امام فرمود: ای هرثمه! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزدیك شده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنیا خواهم رفت. خلیفه می‌خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشید قرار دهد، اما خداوند نمی‌گذارد و زمین اجازه چنین كاری را نمی‌دهد و هر چه بكوشند تا زمین را حفر كنند (و مرا پشت قبر هارون دفن كنند)، نمی‌توانند و این مطلب را بعد خوهای دید. ی هرثمه! همانا محل دفن من در فلان جهت است. پس بعد از وفات و تجهایز من بری دفن، مأمون را از این مسائلی كه گفتم، آگاه كن تا مرا بیشتر بشناسد و به مأمون بگو كه هر گاه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز كردند، كسی بر من نماز نخواند؛ تا این‌كه عرب ناشناسی به سرعت از صحرا به طرف جنازه من دوید و در حالی كه گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مركبش ناله می‌زند، بر جنازه من نماز می‌خواند. شما نیز با او به نماز بایستید و پس از نماز مرا در مكانی كه مشخص كرده‌ام، دفن كنید. ای هرثمه! وای بر تو كه این مطالب را قبل از وفاتم به كسی بگویی.
هرثمه می‌گوید: مدتی نگذشت كه تمامی این جریانات اتفاق افتاد و (امام) رضا نزد خلیفه انگور و انار مسموم خورد‌ و از دنیا رفت. هرثمه می‌گوید: طبق فرمایش امام رضا (كه فرمود بعد از وفات و تجهیز جنازه‌ام این مطالب را به مأمون بگو) بر مأمون وارد شده، دیدم كه وی در فراق امام رضا (علیه السلام) دستمال در دست دارد و گریه می‌كند. به وی گفتم: ای خلیفه! اجازه می‌دهید مطلبی را بگویم؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد. گفتم (امام)رضا سرّی را در دوران حیاتش به من فرمود و از من عهد گرفت كه آن را تا هنگامی كه زنده است، برای كسی بازگو نكنم. آن گاه قضیه را برای مأمون تعریف كردم. وقتی كه مأمون از این قضیه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور داد جنازه امام تجهیز و آماده شود و همراه وی آماده خواندن نماز برایشان شدیم. در این هنگام فردی ناشناس با همان مشخصاتی كه امام گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هیچ كس صحبتی نكرد و بر امام نماز خواند و مردم نیز با وی نماز خواندند. خلیفه دستور داد كه وی را شناسایی كنند و نزد وی بیاورند، اما اثری از وی و شتر او نبود. سپس خلیفه دستور داد پشت قبر هارون الرشید قبری حفر كنند. هرثمه به خلیفه گفت: یا شما را به سخنان علی بن موسی الرضا آگاه نساختم؟ مأمون گفت: می‌خواهم ببینم سخن وی راست است یا خیر.
در این هنگام نتوانستند قبر را حفر كنند و گویا زمین از صخره سخت‌تر شده بود؛ به گونه‌ی كه تعجب حاضران را برانگیخت. مأمون به صدق سخن علی بن موسی الرضا پی‌برد و به من گفت مكانی را كه علی بن موسی الرضا از آن خبر داده، به من نشان بده. محل را به وی نشان دادم و همین كه خاك را كنار زدیم، قبرهای طبقه بندی شده و آماده را دیدیم، با همان مشخصاتی كه علی بن موسی الرضا فرموده بود.
زمانی كه مأمون این وضعیت را دید، بسیار شگفت زده شد. ناگهان آب به اعماق زمین فرو رفت و آن مكان خشكید. سپس امام را داخل قبر گذاشتیم و خاك روی آن ریختیم. بعد از این جریان خلیفه همیشه از چیزی كه دیده و از من شنیده بود، با شگفتی یاد می‌كرد و تأسف و حسرت می‌خورد و هر گاه با وی خلوت می‌كردم، از من تقاضا می‌كرد تا قضیه را تعریف كنم و با تأسف می‌گفت: )انا لله و انا الیه راجعون(. [29]

مشهد الرضا در كلام اهل سنت

ذهبی در مواضع متعدد از تألیفات خود درباره‌ی مشهد الرضا چنین اظهار نظر می‌كند: «و لعلی بن موسی مشهدٌ بطوس یقصدونه بالزیاره»[30]، «و له مشهدٌٍ كبیر بطوس یزار»[31]، «و مشهد مقصودٌ بالزیاره»[32].
ابن عماد حنبلی دمشقی نیز می‌گوید: «و له مشهدٌ كبیر بطوس یزار». [33]
برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (علیه السلام) نیز جالب و شگفت‌انگیز است؛ مانند بسیار زیارت كردن قبر امام رضااز سوی ابن حبان بستی (354ق) و ابو علی ثقفی (328ق) و تواضع و تضرعات بسیار ابوبكر بن خُزیمه (311ق) كه موجب شگفتی شاگردان وی شده بود.
1. ابوبكر بن خزیمه (311ق) و ابو علی ثقفی (328ق): حاكم نیشابوری می‌گوید:
«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسین بن عیسی یقول خرجنا مع امام اهل الحدیث ابی بكر بن خزیمه و عدیله ابو علی الثقفی مع جماعة من مشیخنا و هم اذ ذلك متوافرون الی زیارة قبر علی بن موسی الرضا بطوس، قال: فریت من تعظیمه (ابن خُزَیمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحیرنا؛ [34] حاكم می‌گوید: از محمد بن مؤمل شنیدم: روزی با پیشوی اهل حدیث ابوبكر بن خزیمه و ابو علی ثقفی و دیگر مشیخ خود به زیارت قبر علی بن موسی الرضا به طوس رفتیم؛ در حالی كه آنها بسیار به زیارت قبر یشان می‌رفتند. محمد بن مومل می‌گوید: احترام و بزرگداشت و تواضع و گریه و زاری ابن خزیمه نزد قبر علی بن موسی همگی را شگفت‌زده كرده بود.
ابن خزیمه نزد اهل سنت جایگاه ویژه‌ی دارد؛ به گونه‌ی كه از وی «شیخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقیه، بی‌نظیر، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبیر كرده‌اند و او در علم حدیث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [35]
در مورد ابو علی ثقفی نیز ـ كه از نوادگان حجاج بن یوسف است ـ تعابیری چون: «امام، محدث، فقیه، علامه، شیخ خراسان، مدرس فقه شافعی در خراسان، امام در اكثر علوم شرعی، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[36] به كار رفته كه نشان دهنده اهمیت و جایگاه این شخصیت نزد عامه است.
2. ابن حبّان بُستی (354ق): «علی بن موسی الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بیت و بنی هاشم است. اگر از وی روایتی شود، واجب است حدیثش معتبر شناخته شود..... من به دفعات قبر یشان را زیارت كرده‌ام. زمانی كه در طوس بودم، هر مشكلی برایم رخ می‌داد، قبر علی بن موسی الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زیارت می‌كردم و برای برطرف شدن مشكلم دعا می‌كردم و دعایم مستجاب و مشكلم حل می‌شد. این كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفی و اهل بیتش ـ كه درود خدا بر او اهل بیتش باد ـ بمیراند». [37]
ابن حبان بستی نیز از اهل سنت جایگاه والایی دارد؛ به گونه‌ی كه از وی به «امام، علامه، حافظ، شیخ خراسان، یكی از استوانه‌های علم در فقه و لغت و حدیث، و از عقلی رجال» تعبیر كرده‌اند. [38]
این جملات حاكی از نفوذ معنوی امام رضا (علیه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت سالیان از شهادت ایشان، قبر و بارگاه ملكوتی ایشان مورد توجه خاص و عام است و كسانی چون ابن خزیمه و ابن حبان علاوه بر زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به ایشان متوسل می‌شدند و برای رفع مشكلات مادی و معنوی خود به این مكان مقدس پناه می‌بردند.

سخن پایانی

از مطالب یاد شده به دست می‌آید كه نه تنها ساخت بنا بر قبور و زیارت و توسل، امری جایز وكاملاً مرسوم بوده، بلكه مورد تایید قولی و عملی بزرگان اهل سنت از جمله ابن خزیمه و ابن حبان بستی و... بوده و مكرر این اعمال از آنها سر می‌زده است و آنان از خوان گسترده كرامات آن امام همام نیز بهره‌مند می‌شدند و این امر اساساً به عنوان یك باور و فرهنگ صحیح در میان مسلمین مطرح بوده و این موارد بهترین گواه بر واهی بودن تفكرات و باورهای سست حزب سیاسی وهابیت است. از طرف دیگر، جایگاه اهل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و میزان درخشندگی این خاندان پاك را در میان امت اسلامی به ویژه علمای اهل سنت آشكار می‌سازد.

پی نوشت:

[1]. تتمی جامع الاصول، ابن اثیر جزری، مكتبی النجاریی، مكه، عربستان، چاپ دوم، ج2، ص715، 1403ق.
[2]. مطالب السؤول، محمد بن طلحه شافعی، مؤسسه البلاغ، بیروت، لبنان، چاپ اول، ص295، 1419ق.
[3]. مرآة الجنان، یافعی، دارالكتب العلمیی، بیروت لبنان، چاپ اول، ج2، ص10، 1417ق.
[4]. الفصول المهمی، ابن صباغ مالكی، اعلمی، تهران، یران، ص263.
[5]. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوی شافعی، دارالكتاب قم، یران، چاپ اول1423ق.
[6]. جامع كرامات الاولیاء، نبهانی، ص311، دارالفكر، بیروت، لبنان، چاپ اول، ص312و313، 1414ق.
[7]. الانوار القدسیه، سنهوتی شافعی، ص39، انتشارات السعادی، مصر.
[8]. سبائك الذهب فی معرفی قبائل العرب، ابوالفوز سؤیدی، المكتبه، بیروت، لبنان، چاپ دوم، ص334.
[9]. نزهة الجلیس، عباس بن نور الدین مكّی، قاهره، مصر، ج2، ص105.
[10]. روضة الاحباب، عطاء الله بن فضل الله شیرازی، ص43، استامبول، تركیه؛ مفتاح النجاة فی مناقب آل العبا، محمد خان بن رستم بدخشی، مخطوط، ص176، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص364؛ تاریخ الاسلام و الرجال، شیخ عثمان سراج الدین حنفی، ص369، مخطوط، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص348.
[11]. روضة الاحباب، ج4، ص43؛ مفتاح المعارف، مولوی عبد الفتاح حنفی هندی، مخطوط، ص79، بنقل از احقاق الحق، ج12، ص553.
[12]. احقاق الحق، شهاید قاضی نور الله شوشتری، ج12، ص343، به نقل از محمد خواجه پارسی بخاری، فصل الخطاب.
[13]. الفصول المهمی، ص245؛ نور الابصار، دارالكتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول1418ق، ص243؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص311؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص314.
[14]. الفصول المهمه، ص246؛ نور الابصار، ص244؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص312.
[15]. نورالابصار، ص244؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص313؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص315، 316.
[16]. الفصول المهمه، ص247؛ نورالابصار، ص243؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص319.
[17]. الفصول المهمه، ص246، نورالابصار، ص243؛ اخبار الدول و آثار الاول، بغداد، عراق، بی‌تا، ص114؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص313، الاتحاف، بحب الاشراف، ص316.
[18]. نور الابصار، ص243؛ مفتاح النجاة، ص76؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص318.
[19]. الصواعق المحرقه، ابن حجر هایثمی، دارالفكر، بیروت، لبنان، ص122؛ الفصول المهمه، ص247؛ نورالابصار، ص243؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص311؛ نتیج الافكار القدسیه، سید مصطفی بن محمد العروس مصری، دمشق، سوریه، بی‌تا، ج1، ص80؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص318؛ الانوار القدسیه، ص39.
[20]. الصواعق المحرقه، ص122؛ الفصول المهمه، ص246؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ مفتاح النجاة، ص376؛ وسیلة المال، ابن كثیر حضرمی، مكتبه الظاهریه، دمشق، سوریه، بی‌تا، ص212؛ نورالابصار، ص243؛ جامع كرامات الاولیا، ج2، ص311؛ نتیج الافكار القدسیه، ج1، ص80؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص316؛ وسیلة النجاة، محمد مبین هندی، الكهنو، هند، بی‌تا.
[21]. الفصول المهمه، ص245؛ نورالابصار، ص243؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص312؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص314.
[22]. الفصول المهمه، ص256؛ مفتاح النجاة، ص178.
[23]. نور الابصار، ص244؛ جامع كرامات الاولیاء، ج2، ص312؛ مطالب السؤول، ص297؛ الفصول المهمه، ص244 ـ 245؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص313.
[24]. لفرج بعد الشدی، قاضی ابو علی تنوخی، دارالصباعی المحمدیی قاهره، مصر، چاپ اول 1375ق، ج4، 172ـ173؛ مطالب السؤول، ص297.
[25]. مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، دارالكتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، ج4، ص86.
[26]. الفرج بعد الشده، ج4، ص172.
[27]. الصواعق المحرقه، ص205.
[28]. الفرج بعد الشده، ج4، ص173.
[29]. الفصول المهمه، ص261؛ نورالابصار، ص244؛ مطالب السؤول، ص300؛ الكواكب الدریه، شیخ عبد الرؤوف مناوی، الازهریی، مصر، بی‌تا، ج1، ص256؛ مفتاح النجاة، ص82؛ الانوار القدسیه، ص39.
[30]. سیر اعلام النبلاء، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، چاپ یازدهم 1417ق، ج9، 393.
[31]. العبر، دارالكتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1، ص266.
[32]. تاریخ الاسلام، حوادث، 201 تا210، دارالكتاب العربی، بیروت، لبنان، چاپ اول 1420ق، ص272.
[33]. شذارت الذهب، دار بن كثیر، دمشق، بیروت، چاپ اول 1406ق، ج3، ص14.
[34]. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، دارالفكر، بیروت، لبنان، چاپ اول، 1404ق، ج7، 339.
[35]. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج14، ص365و377.
[36]. سیر اعلام النبلاء، ج15، ص280ـ282.
[37]. كتاب الثقات، ابن حبان بستی، دارالفكر، بیروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص475.
[38]. سیر اعلام النبلاء، ج16، ص92؛ النجوم الزاهره، ابن تغری، دار الكتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، 1413ق، ج3، ص342؛ الوافی بالوفیات، صفدی، جمعی از مستشرقین، بی‌تا، 1411ق، ج2، ص317؛ الطبقات الشافعیه، سبكی، دار احیاء الكتب العربیة، بیروت، لبنان، بی‌تا، ج3، ص131؛ الانساب، سمعانی، دار الكتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص209.


منبع: پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی
 
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:24
اهل بیت
نظم اشعار از على باقرزاده (بقا)

1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبیاء التَّنّظُّف

نظافت موجب پاكى جسم است         نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خلق            نظـافت شیـوه پیغمبران است

2 ـ صاحِبُ النّعمَةِ یَجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ

توانگر را بوَد واجب كه بخشد          زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى          بـه شـكر نعـمت حى ّ تـوانا

3 ـ مَن لَم یَشكُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم یَشكُر اللهَ عزّوجلّ

شـنیده ام كه علـى بن موسـى كاظم               خدیو طوس، بفـرمـود نكته اى زیبـا
كسى كه نیكویى خلق را نداشت سپاس          نكـرده است سپـاس خداى بـى همتـا

4 ـ الایمانُ اداءُ الفرائضِ و اجتِنابُ المَحارِم

فرمود رضــ ا امام هشتم:          انجام فرائــ ض است ایمان
دورى ز محرّمات و زشتى            پرهیز ز ناصواب و عصیان

5 ـ لَم یَخُنكَ الاَمین، وَ لكِن ائتَمَنتَ الخائِنَ

كسى كه بیـم ندارد ز كردگار علیم         وِرا به خدمت خلق خدا مكن تعیین
امین نكرده خیانت، تو از ره غفلت            امین شمـرده خیـانت شعار بدآیین

6 ـ الصَّمتُ بابٌ مِن ابوابِ الحِكمة

زبـان تو گـر تحـت فرمان نباشد                          خموشـى گزیـن، تا نیفتى به ذلـّت
على بن موسـى الرضا راست پندى :          سكوت است بابـى ز ابواب حكمت

7 ـ الاَخُ الاَكبرُ بِمنزِلةِ الاَب

برادر چو دانا و شد و آزموده          وِرا با پـدر مـى شمارش برابر
بگفتـا امـام بحق، نور مطلق          به جاى پـدر هست، مهتر برادر

8 ـ صدیقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّه جَهلُهُ

بــ ه نزدیـك نـادان بـوَد تـار گیتى                  ز دانـش بكـن گـیتـى تـار روشـن
بفرمود فرزنـد موســ ى بـن جعفـر:          تو را عقل یار است و جهل است دشمن

9 ـ التَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصْفُ العَقلِ

همیشـه در پـى تیـمـار بینـوایان باش              كمك به خلق، ز كردار خـالق احـد است
امام راست در این رهگذر، كلامى نغـز:          كه در معاشرت خلق، نیمى از خرد است

10 ـ التَوَكُلُ اَن لاتَخافَ اَحداً اِلاّ اللهَ

بزن بـر لطـف حق دست توكل          كـه لطف ایـزدى باشد تو را بس
توكـل آن بـوَد كـاندر دو عالم              به غیر حق نـترسى از دگر كس

11 ـ اَفْضَلُ ما توصَلُ به الرَّحِمِ كفُّ الاَذى عَنْها

فرمـود رضـا ولـى ّ مـطـلق                 گنجینـه علم و فضل و احسـان
بهتر صلـه رحـم به گیتى است          خـوددارى از گـزنـد ایشـان

12 ـ اَحسَنُ النّاسِ مَعاشاً مَن حَسُنَ معاشُ غیرِهِ فى معاشِه

بهتـرین رهـرو به راه زندگـى است          آن كه همچـون شمع روشنگـر بـوَد
مردمـان در پرتـوش راحـت زینـد                زندگـى در خـدمتش بـهتـر بــ وَد

13 ـ العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللهِ و الادَبُ  كُلْفَة

رضـا سبـط پاك رسـول امین                  كه نتـوان سـر از خدمتش تافتن
بگفتا: خرد بخشش ایـزدى است          ادب را به كوشش تـوان یافـتن

14 ـ لَیسَ لِبَخیلٍ راحةٌ و لا لِحَسودٍ لَذّةٌ

بخل رنج است و حسادت محنت است          از ولـى ّ آمـوز درس عبـرتـــى
راحتـى در بخــ ل نتـوان یـافـتن                      در حسـد هـرگـز نیـابـى لذّتــ ى

15 ـ مَا الْتَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ اِلاّ نُصِرَ اَعظَمُهُما عَفواً

عفــ و آییـن بزرگـــان باشـــد                      بـخشش آییـنـه دورانـدیـش اسـت
دو گـروهـى كه به جنگنـد و ستیـز         نصرت آن راست كه عفوش بیش است

16 ـ عَونُك لِلضَّعیفِ اَفضَلُ مِنَ الصَدَقَة

سخنـى دارم از امـام همام          كـه مفید است بهر هر طبقه
دستگیرى ز ناتوان و ضعیف           به یقین، بهتر است از صدقه

17 ـ المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ

گر ز بخت بد به كس بد كرده اى          هان، مشـو نومیـد از درگاه ربّ
مـؤمن ار نیكى كنـد شادان شود         ور كند بد، مى كنـد بخشش طلـب

18 ـ المُسلِمُ الّذى سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانه وَ یَده

شـنو پند فرزند موسـى بن جعفر                  امـام بحـق، مـاه بـرج امـامت
كسـى هسـت مُسلم كه باشند مردم         ز دست و زبانش به امن و سلامت

19 ـ لَیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بَوائِقَه

به همـسایه نیكى كن اى نیكمرد          كه همـسایه را بر تو حقها بوَد
از آن كس كه همسایه ایمن نبُود            بـفرمود مـولا: نـه از ما بوَد

20 ـ التواضُعُ ان تُعطى النّاس مِن نَفسِك ما تُحبّ ان یُعطوك مِثلَه

چنان سـر كن اى دوست با نیك و بد          كه باشـد ز تـو نیك و بد در امـان
تـواضع چـنان كن به خـلق خـداى                  كه خواهـى كنـد خلق با تو چنـان

21 ـ مِن علاماتِ الفقیهِ الحُكم و العِلم و الصَّمت

بصیـر بـاش به احكـام دین حق كه خداى          از آن فقیه كه دانا به حـكم اوست رضاست
نشـانـه هـاى فقـاهـت به نزد پـیر خرد            قضـاوت بحـق و دانـش و سكوت بجاست

22 ـ الصَّفح الجمیلُ العفوُ مِن غیرِ عِتاب

عفو چون كرده اى خطاب مكن            كار بـى جا و نـاصـواب مكن
وه چه نیكوسـت، عفـو بى منّت          عفو كـردى اگـر، عتـاب مكن

23 ـ لایَأبَى الكرامَةَ الاّ الحِمارَ

بشـنـو كـلـام نـغـز فـرزنـد پیمبر                گفتـار او روشـنـگـر شبهاى تار است
جز مردم احـمـق نتـابـد رخ ز احسان         هر كس كند احسان مردم ردّ، حمار است

24 ـ السّخى ّ یأكُل مِن طَعامِ الناس لِیأكُلوا مِن طَعامِه

سخـى مى خورد نان ز خوان كسان          كه مردم به رغبت ز خوانش خورند
بخیــ ل از سـر بخـل نان كسـى                 نیـارد خـورد تا كه نانش خورنـد

25 ـ السّخى ُّ قریبٌ مِن اللهِ، قریبٌ مِن الجنّة، قریبٌ مِن الناسِ

سخـاوتمنـد هرگز نیست تنهـا             كه تنـهایى نصیب دیگران است
سخـى باشد قریـب رحمت حق          به نزدیك بهشت و مردمان است

26 ـ صدیقُ الجاهِلِ فى التَّعَب

به نـادان مكـن دوستى ، چون تـو را          گـدازد ز كـزدار خـود روز و شب
بگفتـا علــ ى بن موسـى الـرضـا             رفاقـت به نـادان غـم اسـت و تعب

27 ـ اَفضَلُ العَقلِ معرفَةُ الاِنسانِ بِربّه

ز خـاطر مـبر شـكـر یزدان پـاك                           كه شـكـر نعـَم نعمـت افزون كنـد
بهین دانش اى دوست، آن دانشى است         كه ات رهـبرى سوى بـى چـون كند

28 ـ مَن رَضى َ بالیَسیرِ مِنَ الحَلال خفّت مَؤونتهُ

رضـا بـاش بر داده كردگـار                   كـه خشنـودى از حق بوَد بندگى
اگر شـاد گـردى به اندك حلال          سبـك بـگـذرى از پل زندگـى

29 ـ مَن رَضى بالقَلیل مِن الرِزقِ قُبِلَ منه الیسیرُ مِنَ العمَل

كلامـى شنـو از شهنشاه طـوس          ولـى ّ خـداونـد و سبـط رسـول
چون بر رزق اندك رضایى ، خداى          كنـد طـاعـت انـدكـت را قبول

30 ـ الصَّمتُ یَكسبُ المحبّةَ و هو دلیلٌ على كُلِّ خیرٍ

ز حسن خموشى و اوصاف آن          چنین گفت شاه خراسان، رضا
خموشـى به بار آورَد دوستـى          شـود رهگشـاى همه خوبهـا

31 ـ مَن حاسَبَ نَفسَه رَبِحَ و مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ

تواى كه دیده فرو بسته اى ز كرده خویش          همیشـه زشتـى احـوال دیگران بینـى
حساب نفس بداندیش كن كه سـود برى            شوى چو غافل از اعمال خود زیان بینى

32 ـ مَنِ اعتَبَرَ اَبصَرَ وَ مَن اَبصَرَ فَهِمَ و مَن فَهِمَ علِِمَ

امام راسـت كلامـى كه مرد بـاتدبیر              هزار نكتـه از آن یك كلام مى خـواند
كسى كه عبرت گیرد بسـى شـود بینا          كسـى كه بینــ ا گردد بفهمـد و داند

33 ـ افضَلُ المالِ ما وُقى َ به العِرضُ

توانـگر را بگـو امروز كـن ایثار سیم و زر                     كه فردا سیـم و زر در اختیـار دیگـران باشد
بهین مـال آن بوَد كان موجب حفظ شرف گردد          اگر در راه دیگر صرف شد، حاصل زیان باشد

34 ـ المُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقّ

سخنـى بشنـو از امـام غریـب           تا شـود علم و دانشـت افـزون
مـرد مـؤمن اگر به خشـم شود          نـرود از طریـق حـق بیـرون

35 ـ المُؤمِنُ اِذا قَدرَ لَم یَأخُذُ اَكثَرَ مِن حَقّه

نكـته اى بشنـو ز فرزند رسـول                آن كه مـردم را امـام و پیشواست
گـر كه قـدرت دست مؤمن اوفتاد         بیشتر از حـقّ خود هرگز نخواست

36 ـ النّظَرُ الى ذرّیّةِ محمّدٍ عبادَةٌ

بكـن عادت به كردار بزرگـان          كه نتوان كرد آسان ترك عـادت
نظر كـردن به فرزنـد پیمبـر            بوَد در پیش مرد حق، عبادت

37 ـ اِنّما الحِمیَةُ مِن الشَّى ءِ الاِقلالُ مِنهُ

شنـو از علـى بن موسى الرضـا          كلامى كه افزادیت عقـل و هـوش
چو پرهیز خواهـى كنى از خوراك          به كـم خوردن خوردنیهـا بكـوش

38 ـ لایَعدمُ العُقوبَةَ مَن اَدرَعَ بالبَغى ِ

گو به آن كس كه ظلـم كرد فزون          كـه عقـوبـت نـبـوده نشمـارد
گـر بخـواهـد زیَـد به آرامـش               كیـفـر روزگـار نــ گــ ذارد

39 ـ لاتَطلُبوا الهُدى فى غَیرِ القُرآنِ فَتَضِلّوا

بـگـفـتـا رضـا، ماه برج ولایت          هدایـت مجـوییـد از غیـر قـرآن
بـجـز راه قـرآن مـپـویید راهى          كـه گـمراهى آخر بوَد حاصـل آن

40 ـ مِن عَلامةِ ایمانِ المُؤمِنِ، كِتمانُ السِّر و الصَّبرُ فى البأساء و الضرّاء و مُداراة النّاس

از عـلامـات مرد حق باشد          رازدارى و صـبر بر سختى
با مـدارا بـه مردمان پویـد              راه آزادگـى و خـوشبـختى
منبع: www.imamreza.net
چهارشنبه 5/7/1391 - 17:23
اهل بیت
نویسنده:ناصر سعد
منبع:روزنامه کیهان
148 سال بعد از هجرت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) از مكه به مدینه، فرزندی از صلب پاك امامان معصوم (علیه السلام) به دنیا آمد كه پدر بزرگ او، امام صادق (علیه السلام) دیدن و زیارتش را آرزو می كرد و مكرر به فرزندش امام كاظم می فرمود:
«عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در صلب توست و ای كاش او را درك می كردم و حتماً او همنام امیرالمومنین علیه السلام است».
حضرت نجمه مادرگرامی و با فضیلت امام رضا درباره فرزندش فرمود:
«در دوران حمل هیچگونه احساس سنگینی درخود نكردم و همینكه به خواب می رفتم، صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خداوند را از شكم خود می شنیدم. وقتی فرزندم متولد شد، همسرم موسی ابن جعفر(علیه السلام) فرمود: گوارا باد ترا ای نجمه آنگاه پسرم را در پارچه ای سفید پیچیدم و به دست امام كاظم دادم، آن بزرگوار در گوش راستش اذان و درگوش چپیش اقامه گفت و آب فرات طلبید و كامش را با آن آب برداشت و به دست من داد و فرمود:
«بگیر این نوزاد را كه باقیمانده خدا و حجت او بعد از من در روی زمین است».(1)
بدون شك ، یكی از الطاف و عنایات خداوند بر ملت ایران كه مهر افتخار پیروی از مكتب اهل بیت گرامی نبی مكرم اسلام بر پیشانی خویش دارد این است كه بارگاه نورانی امام هشتم علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) را دركشور عزیز ایران قرار داده تا به بركت آن وجود مقدس، كشور ما از بالاترین نعمات مادی و معنوی برخوردار باشد.
امروزه اگر چه تهران پایتخت رسمی كشور و ملت ایران است، اما كیست كه نداند كه این بارگاه ملكوتی رضوی است كه قبله آمال و آرزوهای اوست. عشق به امام رضا تاج افتخار این ملت و تمام ایمان اوست، عشق به امام هشتم دار و ندار این مردم و همه هستی اوست.قلب تك تك ایرانیان خانه و آشیانه اوست. امام رضا پناهگاه این ملت و باب الحوائج اوست. ملت ایران امروز بدلیل همجواری با امام هشتم مورد غبطه سایر مسلمانان جهان هستند.
امروزه آرزوی زیارت امام هشتم برای مسلمانان عراق كمتر از آرزوی زیارت امام حسین (علیه السلام) توسط ایرانیان نیست. عشق و محبت مسلمانان سایر كشورها نسبت به امام رضا علیه السلام نیز همچون ملت ایران در اوج خود قرار دارد.
به شكرانه این نعمت خداوندی، بر ما ایرانیان فرض است همچنانكه وجود ما مالامال از محبت به آن امام همام است، ظرف وجودی خویش را نیز از معرفت مكتب آن عزیز مملو نمائیم. درست است كه مكتب تشیع، مكتب عشق و دلدادگی است اما تقویت شناخت و معرفت نسبت به خاندان نبوت امری است كه خود آن عزیزان از شیعیان خویش خواسته اند، چرا كه عشق بدون شناخت به تنهایی نمی تواند سازنده و نجات بخش باشد. این معرفت است كه به انسان ثبات قدم در مسیر و قدرت و بینش تشخیص حق از باطل میدهد.
معرفت در واقع چنان بصیرتی به آدمی میدهد كه همچون چراغ، روشنی راه و او میگردد. پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) تكیه گاه دین را فهم دقیق می داند و عابدی را كه دین شناس نباشد همچون كسی میداند كه شب می سازد و روز ویران می كند. وقتی انسان به دین خود معرفت پیدا می كند خطر انحراف به حداقل می رسد و به تعبیر حضرت علی (علیه السلام) شبهات به كسی كه زمان خود را بشناسد یورش نمی آورند.
معرفت به دین افرادی همچون ابوذر می سازد كه در برابر امواج سهمگین حوادث و فتنه ها تا آخر عمر به صراط مستقیم باقی ماند. امام صادق فرمود:«بیشترین عبادت ابوذر اندیشیدن و پند گرفتن بود.«بیداری در دین بقول حضرت امیر نعمتی است برای كسی كه روزی اش شده است. اصولاً كسی كه به مسایل دینی معرفت پیدا نكرده دین را هرگز نمی تواند یاری برساند.
اگر مردم، به امور دین آگاه باشند عوام فریبان دیگر میدانی برای جولان و سوء استفاده از احساسات پاك آنها پیدا نمی كنند، خرافات زمانی فرصتی برای رواج پیدا می كنند كه مردم از حقیقت یك امری مطلع نباشند.
متأسفانه آنچه باعث شده در طول تاریخ، پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام و دیگر مصلحان در مظلومیت قرار بگیرند، عدم شناخت و معرفت كافی مردم از مكتب و مرام آن بزرگان بوده است. برگزاری جشنها و اظهار شادی بمناسبت اعیاد اسلامی و بویژه میلاد ائمه اطهار عمل پسندیده و مباركی است، اما این كافی نیست. حال كه بحمدالله یك نظام اسلامی بر این كشور حاكم است.جا دارد بیش از این نسبت به تقویت فهم و معرفت دینی مردم و مكتب ائمه هدی بویژه نور تابان این مرز و بوم همت شود.
صدا و سیما كه درحكم دانشگاه عمومی است، درچنین مناسبت هایی نباید به پخش چند مداحی و مدیحه سرایی قناعت كرده و وظیفه خود را تمام شده حساب كند، بلكه این رسانه ملی با ظرفیت هایی كه دارد می تواند نسبت به تهیه و ساخت برنامه های محتوایی درهمه ابعاد جهت بالا بردن سطح آگاهی جامعه اقدام نماید.هر كدام از احادیث نقل شده از معصومین می تواند موضوعی برای تهیه یك برنامه و حتی ساخت یك فیلم اثر بخش و فرهنگ ساز باشد.
این رهنمودها باید در متن زندگی مردم كاربردی شده و جاری و ساری گردد. امید است روزی شاهد یك خیزش عمومی جهت عمق بخشیدن به سطح معرفت و فرهنگ دینی جامعه باشیم. تا درپـرتو آن ملت عزیز، پله های كمال و ترقی را به سرعت طی نموده و «زینتی» برای امامان خویش گردند.

كلام نورانی امام رضا (علیه السلام )

درپایان چند كلام گهربار از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) هدیه خوانندگان می گردد:
  • هدیه كینه ها را از دل می زداید. (2)
  • كسی كه اندوه مؤمنی را بگشاید خدا روز قیامت اندوه را از قلبش می زداید. (3)
  • از ما نیست آن كه دنیای خود را برای دینش و دین خود را برای دنیایش ترك كند. (4)
  • عبادت به بسیاری روزه و نماز نیست، بلكه به بسیار اندیشیدن دركار خداست.(5)
  • كسی كه از خدا توفیق بخواهد ولی تلاش نكند خود را مسخره كرده است. (6)
  • از ما نیست كسی كه همسایه اش از شر او در امان نباشد. (7)
  • بهترین مال آن است كه آبرو با آن حفظ شود. (8)
  • آن كه صاحب نعمت است باید كه به خانواده اش وسعت بخشد. (9)
  • بیست سال دوستی موجب خویشاوندی است وعلم بیش از نسبت پدری، صاحبانش را با هم پیوند می دهد. (10)
  • در هر زمان كه مردم گناه جدیدی را رایج كنند، خداوند تبارك و تعالی، بلای جدیدی كه تا آن زمان سابقه نداشته بر آنها نازل می كند. (11)
  • ثروت جمع نمی شود مگر به 5علت: بخل شدید، آرزوی طولانی، حرص غالب، قطع رحم و ندادن حقوق ارحام و انتخاب دنیا بر آخرت. (12)

    پی نوشت ها:

    1- عیون اخبار الرضا ج 1
    2- مسند الرضا
    3-كافی 200.2
    4-بحارالانوارج 78
    5- تحف العقول ص 442
    6- بحار الانوار ج 78
    7- عیون اخبارالرضا ج 1
    8و 9 بحارالانوار ج 78
    10- عیون اخبار الرضا 121.2
    11و 12-مسندالرضا

  • چهارشنبه 5/7/1391 - 17:18
    اهل بیت
    نویسنده:على همت‏بنارى
    منبع:ماهنامه كوثر
    تربیت عبارت است از شكوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى كمال مطلوب. تربیت ضرورى‏ترین نیاز انسان در زندگى است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایى نمى‏برد، نه از باغ زندگى خویش میوه شیرین‏مى‏چیند و نه كام انسانهاى دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین مى‏كند;و بالاتر آنكه نه به درك معناى انسانیت نایل مى‏آید و نه به فتح قله‏هاى‏رفیع انسانیت دست مى‏یازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسى‏ترین‏پیام كتب و اولین و ضرورى‏ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت،والدین را بر آن مى‏دارد كه به این مسوولیت‏بزرگ ارجى دو چندان نهند; براى‏ایفاى درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و باالگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بكوشند. بى‏شك معصومان علیهم السلام موفق‏ترین مربیان و سیره قولى و عملى آنهامطمئن‏ترین الگو براى والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این‏مقاله بر آن است تا نكاتى از سیره تربیتى امام رضا(ع) در تربیت فرزند رایادآورى كند و گامى، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل‏بیت‏بردارد. سیره تربیتى امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از كانون‏خانواده و نیز تك فرزندى چنانكه برخى از بزرگان قایلند بسیار قابل‏توجه است; چرا كه تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوه‏اى خاص مى‏طلبد.

    1- تدریجى بودن تربیت

    تربیت جریانى مستمر و فعالیتى تدریجى است كه نه مرزمى‏شناسد و نه زمان و مكان; بلكه به درازاى عمر است و به پهناى ابعادوجودى عالم اكبر، یعنى انسان. درخت تربیت زود ثمر نمى‏دهد و نباید انتظارداشت‏یك شبه یا چند ماهه در امر ظریف و پیچیده تربیت معجزه انجام گیرد; بلكه‏باید از سالها قبل از تولد زمینه تربیت صحیح را فراهم كرد و بعد از تولد،بتدریج‏با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سیره ائمه اطهار علیهم السلام‏و دیدگاههاى آنان مسایلى چون انتخاب همسر شایسته، لزوم رعایت آداب ازدواج،توجه به مواقع و شرایط انعقاد نطفه، مراقبتهاى ایام باردارى و ... حكایت ازاین نكته مهم دارد.

    الف) انتخاب همسر صالح و شایسته

    صفوان بن‏یحیى از امام‏رضا(ع) نقل كرده است كه فرمود: هیچ سودى براى مرد بهتر از همسر صالح، كه‏هنگام دیدن وى شوهر خوشحال شود و در غیاب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد،نیست. همچنانكه زن باید صالح و شایسته باشد، مرد نیز باید شایسته باشد. بروالدین است كه به كمك دخترانشان، شوهران شایسته و صالحى براى آنان‏انتخاب كنند. حسین بن‏بشار واسطى مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع) نامه نوشتم كه یكى‏از بستگانم از دخترم خواستگارى كرده است، ولى مرد بد اخلاقى است. [آیا صلاح‏هست كه دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: اگر بداخلاق است، دخترت‏را به ازدواج او در نیاور.

    ب) رعایت آداب ازدواج

    بعد از انتخاب همسر شایسته، در طلیعه ازدواج بایدمهمترین هدف ازدواج، كه همان تربیت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد ویاد خداوند متعال میهمان قلبهاى پاك زن و مرد بوده و آنها باید، ضمن رعایت‏سایر آداب نكاح، از خداوند فرزند سالم و صالح طلب كنند. در كتاب شریف فقه‏الرضا، كه به حضرت رضا(ع) منسوب است، در مورد اولین برخورد زن و مرد، خطاب‏به شوهر، چنین آمده است: هنگامى كه زن به خانه تو وارد شد، پیشانى‏اش را بگیر; او را به طرف قبله‏بنشان و بگو: «خداوندا، او را به امانت گرفته‏ام و با میثاق تو بر خود حلال‏كرده‏ام; پروردگارا، از او فرزند با بركت و سالم روزى‏ام كن و شیطان را درنطفه‏ام شریك مساز و سهمى براى او قرار مده.»

    ج) مراقبتهاى ایام باردارى

    بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهاى ایام باردارى بسیار مهم و ضرورى است. توجه به‏وضعیت روانى همسر، گستراندن بستر آرامش در منزل و خارج آن و نیز تغذیه مناسب‏و سالم از ضرورتهاى این دوره است. علاوه بر غذاى سالم و مقوى، استفاده ازبرخى میوه‏ها و خوراكیها مى‏تواند در آینده كودك و شخصیت و صفاتش مؤثر باشد،بدین جهت، معصومان علیهم السلام بهره‏گیرى از برخى خوردنیها در ایام باردارى‏توصیه كرده‏اند. محمد بن سنان از امام رضا(ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «همسران باردارتان را كندر دهید; اگر حمل آنها پسر باشد، پاكیزه قلب ودانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا مى‏شود و نزدشوهرش منزلت مى‏یابد.»
    ناگفته پیداست كه این نوع خوراكیها علت تامه پدیدآمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.

    2- اولین گام

    بعد از تولد، كودك قدم به جهانى نو مى‏گذارد. در اولین گام‏باید آواى توحید را در گوش نوزاد زمزمه كرد، فضاى هستى‏اش را از نسیم خوش‏توحید و بندگى عطرآگین ساخت و با افشاندن بذر توحید سرزمین وجودش را ازلاله‏هاى زیباى ذكر الهى سرشار كرد. امام رضا(ع) فرمود هنگام تولد فرزند درگوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویید.

    3- نامگذارى

    هر واژه‏اى حكایت از معنایى مى‏كند. زیبایى و ركیك بودن واژه‏ها بستگى مستقیم به معناى آنها دارد. گرچه معناامرى اعتبارى است و در نامگذارى چندان مورد توجه نیست; ولى هنگام به كاربردن آنها معانى ناخودآگاه تداعى مى‏شود. نام نیكو مایه سربلندى و افتخار ونام زشت‏باعث‏سرشكستگى و احیانا احساس حقارت است. زیرا نام تا پایان عمر باانسان همراه است و فرد همواره با آثار خوب و بدش مواجه است. ائمه طاهرین‏علیهم السلام هم خود نامهاى نیكو براى فرزندانشان بر مى‏گزیدند و هم دیگران رابدین امر سفارش مى‏كردند. امام هشتم شیعیان نام نیكوى محمد را بر فرزنددلبندش نهاد و از تاثیر این نام نیكو چنین پرده برداشت: «خانه‏اى كه در آن‏نام محمد باشد، روز و شبشان را با خیر و نیكى به پایان مى‏رسانند.»

    4- مراقبت از كودك

    نوزاد انسان گلى نو رسیده است كه بتدریج‏به رشد و شكوفایى‏مى‏رسد. به ثمر نشستن گل به مراقبت دائمى باغبان نیاز دارد. والدین، بویژه‏مادر، باغبانان دلسوز زندگى‏اند و گلهاى معطر زندگیشان به مراقبت همه جانبه‏آنان نیاز دارد. مراقبت از سلامت جسمانى، تغذیه مناسب، تامین آرامش و سلامت‏روانى و تامین نیازهاى عاطفى نوزاد در رشد جسمانى، عاطفى و تكامل معنوى‏اش‏تاثیر بسزا دارد. به ویژه در نخستین روزهاى زندگى كه نوزاد، به خاطربیگانگى با محیط جدید و ضعف و ناتوانى، به مراقبت و توجه افزونتر نیازمنداست.
    حكیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتى زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله‏درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغى در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع‏حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت‏بودیم كه حضرت‏جواد(ع) به دنیا آمد در حالى كه بر روى او چیز نازكى مانند پارچه بود، نورش‏تمام اتاق را روشن كرد و ما به آن نگاه مى‏كردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا كردم. در این هنگام امام‏رضا(ع) آمد، در اتاق را باز كرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به‏من فرمود: «یا حكیمه الزمى مهده‏»; حكیمه مراقب گهواره‏اش باش ...

    5- كودك و سلامتى

    از ویژگیهاى دین اسلام تاكید بر پرورش همه ابعاد زندگى‏انسان است. هر چند در تربیت اسلامى پرورش ابعاد معنوى هدف اصلى و نهایى‏است; اما دستیابى به آن هدف بزرگ در پرتو داشتن جسمى سالم و روانى با نشاط‏امكان‏پذیر است. در سیره تربیتى امام رضا(ع)، علاوه بر تاكید بر سایر ابعاد،به رعایت‏بهداشت، تغذیه سالم و نیز عوامل غیر مادى مؤثر در سلامتى مانند صدقه‏و عقیقه توجه خاص شده است. آن حضرت، در بخشى از مطالبى كه براى مامون نوشت،چنین نگاشت: عقیقه كردن براى پسر و دختر، نامگذارى، تراشیدن موهاى سر نوزاددر روز هفتم و معادل وزن موها طلا یا نقره صدقه دادن لازم است. در سخن دیگرى به نقل از پیامبر اكرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم‏ختنه كنید; زیرا ختنه باعث پاكى بیشتر و رشد سریعتر آنان مى‏شود. علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوى فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیى صنعانى‏مى‏گوید: در منى بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالى كه جواد(ع) در دامان‏حضرت نشسته بود و حضرت به او موز مى‏داد.

    6- صحبت‏با كودك

    قدرت درك كودك اندك است و توان فهم معانى كلمات را ندارد. در عین حال سخن گفتن با او نشانه توجه والدین به اوست. كودك این توجه رانوعى اظهار محبت و ابراز عاطفه مى‏داند و با تمام ضعف و نقصان، گاه با لبخندو زمانى با حركات دست و پا به آن پاسخ مى‏دهد. علاوه بر این، مشاهده چگونه سخن‏گفتن والدین، به ویژه حركات لب، زمینه مساعدى براى آموزش سخن گفتن كودك پدیدمى‏آورد. كلیم بن عمران مى‏گوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به توفرزندى دهد. حضرت فرمود: من صاحب یك فرزند مى‏شوم و او وارثم خواهد شد. هنگامى كه امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندى به دنیا آمد كه شبیه موسى بن عمران شكافنده دریاست و مانند عیسى‏بن مریم مادرش پاك و مطهر است. راوى در ادامه مى‏گوید: و كان طول لیلته‏یناغیه فى مهده; حضرت در تمام طول شب با او صحبت مى‏كرد.

    7- محبت

    محبت داروى شفابخش دردها، تسكین دهنده قلبهاست و بهترین راه حل‏مشكلات و ناسازگاریهاى تربیتى است. حبت‏بجا، در هر مكان و زمان و در هر مقطع و سن، وسیله‏اى كارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعیت، به عاطفه و محبت نیازمندند; اما كودكان،نوجوانان و جوانان بیش از دیگران تشنه جام زلال محبتند. رفتار نابجا وناقصشان را محبت اصلاح مى‏كند و ناسازگارى و پرخاشگرى نابجایشان را داروى محبت‏از میان مى‏برد. آرى، با محبت مى‏توان بسیارى از گره‏ها را گشود و راههاى‏ناهموار را هموار كرد. امام رضا(ع) از این شیوه مؤثر تربیتى به شكلهاى‏گوناگون بهره مى‏گرفت. گاهى اوج محبت‏خود را در قالب جمله زیباى «بابى‏انت و امى‏» (پدر و مادرم به فدایت) نشان مى‏داد و زمانى او را در آغوش‏مى‏گرفت، به سینه خود مى‏فشرد و مى‏بوسید. اباصلت مى‏گوید: هنگامى كه جواد(ع) بربستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا(ع) از بستر برخاست، به سوى او رفت، دست‏برگردنش انداخت، او را به سینه فشرد، میان دو چشمش را بوسید و با او سخن گفت... محبت كلید حل بسیارى از مشكلات تربیتى است. گاهى والدین در مقابل اصرارزیاد كودكان بر خواستهاى غیر معقول یا غیر ممكن، رفتارى تند و نامناسب‏ابراز مى‏كنند; ولى حتى در چنین موقعیتى رفتار محبت آمیز مناسبتر و مؤثرتراست. امیه بن على نقل مى‏كند: در سالى كه امام رضا(ع) حج‏به جاى آورد و سپس‏به خراسان رفت، من در مكه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نیز همراهش‏بود. امام(ع) با خانه كعبه وداع كرد. وقتى طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) كه خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده مى‏شد. جواد(ع) به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست‏و این امر مدتى طول كشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت‏باد، برخیز. او فرمود: برنمى‏خیزم تا وقتى كه خدابخواهد و در چهره‏اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدایت‏باد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمى‏خیزد. امام رضا(ع) به طرف‏جواد(ع) آمد و فرمود: برخیز، اى حبیب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخیزم، درحالى كه شما با كعبه چنان وداع مى‏كنید كه گویا هرگز به سویش بازنمى‏گردید! [براى بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخیز، اى حبیب من. جواد(ع)برخاست.
    از این حدیث‏شریف در مى‏یابیم كه امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندى نكرد; بلكه با جملات محبت‏آمیزى چون «قم یا حبیبى‏» و صبرو حوصله فرزند خردسالش را قانع كرد.

    8- احترام

    بى‏شك هر انسانى در هر مقطع سنى، با توجه به برداشتى كه از ارزش ومنزلت‏خویش دارد، براى خود احترام و شخصیت قایل است. هر انسانى خود رادوست دارد و دوست دارد كه مورد احترام دیگران واقع شود. كودك و نوجوان نیزهر چند به رشد اجتماعى و عقلانى كافى نرسیده است; اما براى خود احترام قایل‏است. بدین جهت رفتار احترام‏آمیز والدین و مربیان نقش مؤثرى در تربیت و رشداو دارد. امام رضا(ع) براى جواد(ع) احترام بسیار قایل بودند و از این شیوه‏مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره مى‏برد. محمد بن ابى‏عباد، كه به تصویب فضل بن‏سهل امور نگارش حضرت رضا(ع) را به عهده گرفته بود، مى‏گوید: حضرت رضا(ع)همواره از فرزند بزرگوارش محمد با كنیه [كه نزد عرب علامت‏بزرگداشت و احترام‏است] نام مى‏برد و مى‏فرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین‏نوشتم. با آنكه امام جواد(ع) در مدینه به سر مى‏برد و كودكى بیش نبود، حضرت‏رضا(ع) وى را بسیار احترام مى‏كرد و نامه‏هایى كه از حضرت جواد به وى مى‏رسید،با كمال بلاغت و نیكویى پاسخ مى‏داد ...

    9- تشویق

    تشویق در تربیت كودك و نوجوان بسیار مؤثر است. تشویق بجا و مناسب‏در فرزندان ایجاد انگیزه و شوق مى‏كند و آنان را براى انجام كارهاى بزرگترآماده مى‏سازد. در واقع تشویق نردبان پیشرفت و موفقیت آنهاست. بدین جهت این‏شیوه نیز مورد توجه حضرت رضا(ع) بود. زكریا بن آدم مى‏گوید: خدمت امام رضا(ع)بودم كه حضرت جواد(ع) را نزد ما آوردند. او، كه حدود چهار ساله بود، دستهارا بر زمین نهاد و سرش را به طرف آسمان بلند كرد و به فكر فرو رفت. امام‏رضا(ع) به او فرمود: جانم به فدایت‏باد، در چه موضوعى چنین اندیشه مى‏كنى؟ فرمود: در آنچه نسبت‏به‏مادرم فاطمه(س) انجام داده‏اند. به خدا قسم، آنها را از قبر بیرون مى‏آورم،مى‏سوزانم و خاكسترشان را به دریا مى‏ریزم. امام رضا(ع) [در مقابل كار نیكویش]او را به خود نزدیك ساخت، بین دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به‏فدایت‏باد، تو براى مامت‏شایستگى دارى.»

    10- نظارت والدین

    زندگى صحنه درس‏و تجربه است. آنانكه بیشتر عمر خود در كسب تجارب صرف كرده‏اند، در رویارویى با دشواریها ازتوان فزونتر برخوردارند. كودكان و نوجوانان بهره كمترى از تجربه دارند وبدین سبب به نظارت و كمك والدین نیازمندترند. نظارت مستمر و حساب شده بروضعیت اخلاقى، تحصیلى و رفتارى فرزند یك ضرورت انكارناپذیر در امر تربیت است;البته این نظارت باید منطقى و حتى‏الامكان غیر مستقیم و بجا باشد. نكته مهم‏این است كه نظارت به مواقع حضور والدین، به ویژه پدر، در كانون خانواده‏اختصاص ندارد; بلكه حتى وقتى پدر براى مدتى از كانون خانواده فاصله مى‏گیرد وحضور فیزیكى ندارد، باید همچنان از وضعیت فرزندانش آگاه باشد و بر كار آنهانظارت كند. سفارشهاى پیش از مسافرت و مكاتبه با فرزند در طول سفر، امرى‏ضرورى و كارساز است. حضرت رضا(ع) كه به سبب ستم فرمانروایان ناگزیر مدتى دوراز وطن و خاواده به سر برد، به شكلهاى گوناگون همچون نامه و پیامهاى‏شفاهى از دور بر وضعیت فرزندش جواد(ع) نظارت مى‏كرد و راهنماییهاى لازم را به‏وى ارائه مى‏دادند. چنانكه پیش از رفتن به خراسان درباره فرزندانش آنچه‏شایسته مى‏نمود، سفارش كرد. اشاره به دو نمونه از رفتار آن حضرت در این‏زمینه بسیار سودمند مى‏نماید:

    الف) قبل از سفر

    ابى محمد وشاء از امام رضا(ع)نقل كرد كه حضرت فرمود: هنگامى كه خواستم از مدینه به سوى خراسان حركت‏كنم، اهل و عیال خود را جمع كردم و از آنها خواستم كه با صداى بلند بر من‏بگریند. سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم كردم و گفتم: من هرگز به سوى‏شما بر نمى‏گردم. سپس دست جواد(ع) را گرفتم، وارد مسجد پیامبر(ص) شدم، دست اورا بر قبر گذاشتم و از رسول خدا(ص) نگهدارى‏اش را طلب كردم. جواد(ع) [رازكارم را] دریافت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، به سوى دشمن مى‏روى؟ حضرت همه‏وكلاء و خدام خود را سفارش‏كرد كه به سخنان جواد(ع) گوش فرادهند، از اواطاعت‏كنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وى بگروند. و آنها راآگاه كردم كه او امام بعد از من و جانشین من است ...

    ب) بعد از سفر

    ابن ابى‏نصر مى‏گوید امام رضا(ع) در نامه‏اى به حضرت جواد(ع)چنین نوشته بود: اى اباجعفر، به من اطلاع دادند كه خدام، هنگام خروج شما ازخانه، شما را از در كوچك بیرون مى‏برند و این به خاطر بخل آنهاست تا از شمابه كسى خیرى نرسد; [فرزندم] به حقى كه بر گردن تو دارم، از تو مى‏خواهم كه‏ورود و خروجت فقط از در بزرگ باشد. هنگامى كه خواستى از خانه خارج شوى،همراه خود طلا و نقره داشته باش و هر كه از تو چیزى خواسته، عطا كن. اگرعموهایت از تو طلب كمك كردند، كمتر از پنجاه دینار عطا نكن و بیشتر از آن به‏اختیار توست. اگر از عمه‏هایت كسى از تو كمك خواست، كمتر از بیست و پنج دینارمده و بیشتر از آن به اختیار توست. [فرزندم،] این سفارش من به خاطر رشد ورفعت مقام توست، پس به دیگران انفاق كن و از خداى صاحب عرش، ترس فقر وتنگدستى نداشته باش.

    11- خود اتكایى

    توجه به استقلال و خوداتكایى از نكات‏مهم تربیتى است. همگام با رشد جسمانى و افزایش سن، توقعات و انتظارات‏مردم از كودك افزایش مى‏یابد و او باید خود را براى ایفاى نقش در جامعه آماده‏سازد. از طرفى وابستگى فرزند به والدین، به ویژه پدر، نه مطلوب است و نه‏همواره ممكن. زیرا امكان پیش آمدن موقعیت ویژه و محروم شدن فرزند از كمك‏والدین انكارناپذیر است. بنابراین، والدین باید ضمن نظارت صحیح و حساب شده‏به تدریج زمینه استقلال و خوداتكایى را در فرزندانشان به وجود آورند و باواگذارى مسوولیت‏بدانان قدرت اداره زندگى را در آنها تقویت كنند. از نكات‏بسیار زیباى سیره تربیتى امام رضا(ع) توجه به این امر مهم است. آن حضرت به‏خوبى براى فرزندش جواد(ع) آینده‏نگرى فرمود و چون مى‏دانست فرزندش در نوجوانى‏مسوولیت‏بزرگ رهبرى جامعه اسلامى را به عهده مى‏گیرد با واگذاردن مسوولیتها به‏وى قدرت مدیریت و رهبرى را در او تقویت كرد. امام هشتم(ع)، هنگامى كه درمدینه بود، اداره امور خویش را عملا به فرزندش وا نهاد و حضرت جواد(ع)، بااینكه كودك و نوجوان بود، به خوبى از عهده این امر برآمد. حنان بن سدیرمى‏گوید: ... پیوسته حضرت جواد(ع) با اینكه كودك و نوجوان بود، اداره امورحضرت رضا(ع) را در مدینه به عهده داشت و به خادمان حضرت امر و نهى مى‏كرد وهیچ یك از خدمتگزاران با وى مخالفت نمى‏كرد. این سخن بدان معناست كه حضرت‏جواد(ع) به خوبى مدیریت مى‏كرد و آنها با او مخالفت نمى‏كردند.

    12- پرورش بعد عقلانى

    تربیت‏باید همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانى و شكوفاساختن استعداد منطق و استدلال در فرزند یكى از مهمترین ابعاد تربیت است. منطقى بار آوردن فرزند سبب مى‏شود درست‏بیندیشد، منطقى تصمیم بگیرد، منطقى‏رفتار كند و در صورت لزوم، بى‏هیچ هراسى از دیدگاهها و رفتارهاى خود دفاع‏كند. سیره تربیتى حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویى كامل براى همه رهروان‏آن حضرت است. بنان بن نافع نقل مى‏كند كه روزى مامون از جایى كه حضرت‏جواد(ع) با كودكان بازى مى‏كرد، مى‏گذشت. كودكان از ترس میدان بازى را ترك‏كردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچه‏هافرار نكردى؟ فرمود: گناهى مرتكب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست‏تا آن را برایت‏باز كنم، از هر جا مى‏خواهى عبور كن. مامون [از این پاسخ‏تعجب كرد و] پرسید: تو كیستى؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن على بن موسى‏بن جعفر بن‏محمد بن‏على بن‏الحسین بن‏على بن‏ابى‏طالب علیهم السلام هستم ...
    چهارشنبه 5/7/1391 - 17:10
    مورد توجه ترین های هفته اخیر
    فعالترین ها در ماه گذشته
    (0)فعالان 24 ساعت گذشته