• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4085روز قبل
شعر و قطعات ادبی

گرچه بیمارم و حالم ز دلم زار ترست

ولی از پیکر من چشم تو بیمار ترست

درد و غم با من و دل هست وفادار، اما

با تن من غل و زنجیر وفادار ترست

مهر بی مهر شده با من و می تابد سخت

آسمان، سخت ز بیمار تو تب دار ترست

گرچه دشوار بود راس تو دیدن بر نی

دیدن قاتل خون خوار تو دشوار ترست

آیه ی کهف، سزاوار لب پاک بود

ولی از پاک لبان تو سزاوار ترست

همه هستند فداکار در این راه اما

از میان اسرا عمه فداکار ترست

لاله ای نیست در این دشت که بی داغ بود

ولی از چهر تو این داغ  پدیدار ترست


علی انسانی  
 
  behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 11:21
شعر و قطعات ادبی

گر بگرید ابر ، چشمِ اشکبار آرم به یاد

ور بخندد لاله، قلبِ داغدار آرم به یاد


گر ببینم شمع سوزانی میان انجمن


سرگذشت عمه را بی اختیار آرم به یاد


صحنه های هر یک به چشم من مجسم می شود


لحظه های دردناک و ناگوار آرم به یاد


ابر، گَه گَه گرید، اما چشم من، هر روز و شب


روزهای شام با شب های تار آرم به یاد


گر گلی پژمرده بینم در کنار غنچه ای


هم رباب تشنه و هم شیرخوار آرم به یاد


زینت و زیور چو بینم رو بگردانم از آن


گوش های زخمی بی گوشوار آرم به یاد


گر گلی بینم به شاخی، خارها برگرد او


راس باب و نوک نی با نیزه دار آرم به یاد


در خزان، هر برگی افتد از درخت از جورِ باد


بر زمین افتادن اطفال زار آرم به یاد

شاعر:استاد علی انسانی  
 
  behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 11:16
شعر و قطعات ادبی

بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت

در دل هزار درد و توان بیان نداشت


دانی چرا ز آل پیمبر کشید، دست


نقشی دگر به کارِ ستم، آسمان نداشت


تنها، زمین نداشت به سر  دست از فلک


پایی به عزم پیش نهادن، زمان نداشت


یک گل نداشت باغ و به آتش کشیده شد


جز آه در بساط، دگر باغبان نداشت


یکسر به  خاک ریخت گل و غنچه شاخ و برگ


دیگر ز باغ عشق، نصیبی خزان نداشت


ماهی که آفتاب ازو نور می گرفت


جز ابر خشک دیده، به سر  سایبان نداشت


دانی به کربلا ز چه او را عدو نکُشت؟


تا کوفه، زنده ماندن او را گمان نداشت


از تب ز بسکه ضعف به پا چیره گشته بود


می خواست  بگذرد ز سر جان  توان نداشت


یک آسمان ستاره به ماه رخش، ز اشک


می رفت و یک ستاره به هفت آسمان نداشت


می برد ترکش دل او تیر آه ها


اما به غیر قامت زینب، کمان نداشت


بیتی ز اوستاد «صفایی جندقی»

آرم که او به دفتر خود بِه از آن نداشت

گر تشنگی ز پا نفکندش، بعید نیست


آب آنقدر که دست بشوید ز جان نداشت

شاعر:استاد علی انسانی
 
  behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 11:15
شعر و قطعات ادبی
گـردن شیر کجا؟               غـل و زنجیر کجا؟

نخل توحید کجا؟               سنگ تکفیر کجا؟

شامیان سنگ به ریحانۀ زهرا نزنید

خنده بر زخم دل زینب کبری نزنید

الامان واویلا         الامان واویلا

 

 

نقش گلبوسۀ سنگ         مانـده روی بدنم


غـل و زنجیــر کنـد             گریه بر زخم تنم


اجـر و مـزد نبـی و عتـرت پیغمبرتـان


آمده سوت و کف و آتش و خاکسترتان


الامان واویلا         الامان واویلا


نیزه‌هــا دورِ زنــان             همگــی دورْ زنـــان


یکطرف سر به سنان         یکطرف شمر و سنان


یا که از تیر حیا، دیدۀ خود کور کنید


یا ز محمـل، سـر بابای مرا، دور کنید


الامان واویلا         الامان واویلا


 

خنده کردید ولی               اشک ما را دیدید


پای قرآن حسین              همگی رقصیدید


پیش یک مشت اسیر، از همه‌سو، صف نزنید


فاطمــه، آمــده در بیــن شما، کف نزنید


الامان واویلا         الامان واویلا


 

شامیان! من پسرِ             پســر زهـــرایم


چکمۀ سرخ شده              خون به ساق پایم


هـر طـرف، با سـر بابای شهیدم نبرید


با تن غرقه به خون، پیش یزیدم نبرید


الامان واویلا         الامان واویلا

 

شاعر:شاعر:علی اکبر لطیفیان 
 
behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 11:13
شعر و قطعات ادبی

بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد
رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد

ای آفتاب برسرزینب طلوع کن

این چند تا ستاره به دردم نمی خورد

 

نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم
تنها همین نظاره به دردم نمی خورد

مارا پیاده کن،سرمان سنگ می خورد

این بودن سواره به دردم نمی خورد

چندین شب است منتظرصحبت توام

حرفی بزن،اشاره به دردم نمی خورد

این ها مرابه مجلس خوبی نمی برند

بعد از تو استخاره به دردم نمی خورد

این سنگها هنوز حسابم نمی کنند

با این حساب چاره به دردم نمی خورد

این تکه حجم موی مرا پرنمی کند

پس آستین پاره به دردم نمی خورد

 

شاعر:علی اکبر لطیفیان 

 

  behroozraha

چهارشنبه 8/9/1391 - 11:10
اهل بیت
شمس الدین ذهبی كه از استوانه‌های علمی اهل سنت به حساب می‌آید در كتاب تاریخ الإسلام می‌نویسد
وقال الإمام أحمد فی مسنده ثنا محمد بن عبید ثنا شرحبیل بن مدرك عن عبد الله بن نجی عن أبیه أنه سار مع علی وكان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو سائر إلى صفین فنادى اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاك قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم وعیناه تفیضان فقال قام من عندی جبریل فحدثنی أن الحسین یقتل بشط الفرات وقال هل لك أن أشمك من تربته قلت نعم فقبض قبضة من تراب فأعطانیها فلم أملك عینی أن فاضتا وروى نحوه ابن سعد عن المدائنی عن یحیى بن زكریا عن رجل عن الشعبی أن علیاً قال وهو بشط الفرات صبراً أبا عبد الله وذكر الحدیث
وقال عمارة بن زاذان ثنا ثابت عن أنس قال استأذن ملك القطر على النبی صلى الله علیه وسلم فی یوم أم سلمة فقال یا أم سلمة احفظی علینا الباب لا یدخل علینا أحد فبینا هی على الباب إذ جاء الحسین فاقتحم الباب ودخل فجعل یتوثب على ظهر النبی صلى الله علیه وسلم فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یلثمه فقال الملك أتحبه قال نعم قال فإن أمتك ستقتله إن شئت أریتك المكان الذی یقتل فیه قال نعم فجاءه بسهلة أو تراب أحمرقال ثابت فكنا نقول إنها كربلاء
عمارة صالح الحدیث رواه الناس عن شیبان عنه
وقال علی بن الحسین بن واقد حدثنی أبی ثنا أبو غالب عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبكوا هذا الصبی یعنی حسیناً فكان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبكى فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتى جلس فی حجر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتك ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته رواه الطبرانی
وقال إبراهیم بن طهمان عن عباد بن إسحاق وقال خالد بن مخلد واللفظ له ثنا موسى بن یعقوب الزمعی كلاهما عن هاشم بن هاشم الزهری عن عبد الله بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة أن رسول الله صلى الله علیه وسلم اضطجع ذات یوم فاستیقظ وهو خاثر ثم اضطجع ثم استیقظ وهو خاثر دون المرة الأولى ثم رقد ثم استیقظ وفی یده تربة حمراء وهو یقبلها فقلت ما هذه التربة قال أخبرنی جبریل أن الحسین یقتل بأرض العراق وهذه تربتها
وقال وكیع ثنا عبد الله بن سعید عن أبیه عن عائشة أو أم سلمة شك عبد الله أن النبی صلى الله علیه وسلم قال لها دخل علی البیت ملك لم یدخل علی قبلها فقال لی إن ابنك هذا حسیناً مقتول وإن شئت أریتك من تربة الأرض التی یقتل بها
رواه عبد الرزاق عن عبد الله بن سعید بن أبی هند مثله إلا أنه قال أم سلمة ولم یشك
وإسناده صحیح رواه أحمد والناس
وروی عن شهر بن حوشب وأبی وائل كلاهما عن أم سلمة نحوه
تاریخ الإسلام ذهبی ج5/ص102
احمد بن حنبل در مسندش گفته است که ... همراه علی می رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتی به نینوا رسید – در حالیکه به صفین می رفت – پس صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن . گفتم این چه معنی دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم ...
... از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد .
ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم. روایتهای عماره روایات خوبی است .
...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . پس حسین آمد و شروع به گریه کرد . پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست . پس جبریل گفت که ام تو او را خواهند کشت . حضرت پرسیدند او را می کشند وحال آنکه مومنند!!!(ادعای ایمان دارند؟) گفت آری وتربتش را به حضرت نشان داد .
...ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خوابیده بودند ، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود .دوباره خوابیدند وبیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را می بوسیدند . سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبریل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است ...
رسول خدا به وی فرمودند که فرشته ای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود .پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان دهم ..... سندش صحیح است احمد و عده ای آن را نقل کرده اند .
حاکم نیشابوری از علمای اهل سنت در کتاب المستدرک علی الصحیحین می نویسد :
( أخبرنا ) أبو عبد الله محمد بن علی الجوهری ببغداد ثنا أبو الأحوص محمد بن الهیثم القاضی ثنا محمد بن مصعب ثنا الأوزاعی عن أبی عمار شداد بن عبد الله عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ بِنْتِ الْحَارِثِ أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ حُلْماً مُنْكَراً قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَتْ إِنَّهُ شَدِیدٌ قَالَ مَا هُوَ قَالَتْ رَأَیْتُ كَأَنَّ قِطْعَةً مِنْ جَسَدِكَ قُطِعَتْ وَ وُضِعَتْ فِی حَجْرِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) خَیْراً رَأَیْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَیَكُونُ فِی حَجْرِكِ فَوَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) فَقَالَتْ وَ كَانَ فِی حَجْرِی كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَدَخَلْتُ بِهِ یَوْماً عَلَى النَّبِیِّ ص فَوَضَعْتُهُ فِی حَجْرِهِ ثُمَّ حَانَتْ مِنِّی الْتِفَاتَةٌ فَإِذَا عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) تُهْرَاقَانِ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَكَ قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَأَخْبَرَنِی أَنَّ أُمَّتِی سَتَقْتُلُ ابْنِی هَذَا وَ أَتَانِی بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتِهِ حَمْرَاء .
المستدرك ، الحاكم النیسابوری ، ج 3 ، ص 176 – 177 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 196 – 197 و البدایة والنهایة ، ابن كثیر ، ج 6 ، ص 258 و .
ام الفضل دختر حارث روزى حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شده عرضه داشت دیشب خواب وحشتناكى دیدم . آن حضرت فرمود : خواب خود را بگو . عرضه كرد خواب عجیبى است كه از اظهار آن خوددارى مى‏كنم . فرمود : در عین حال باز هم خوابت را نقل كن . عرض كرد : در خواب دیدم مانند آن كه قطعه از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد . رسول خدا فرمود : خواب بسیار خوبى دیدى . به زودى فاطمه (علیها السلام) فرزندى خواهد آورد و آن فرزند در دامن تو خواهد بود و چون حسین (علیه السلام) متولد شد آن حضرت در دامن من قرار گرفت .
روزى همچنان كه حسین (علیه السلامم) در دامن من بود به ر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شدم . حضرت نگاهى به حسین نمود و دیدگانش اشك آلود شد . عرضه داشتم پدر و مادرم فداى شما باد چرا گریستید ؟ فرمود : هم اكنون جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد امت من به زودى همین فرزند مرا شهید مى‏كنند و خاكى از خاك سرخ رنگ او براى من آورد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث می گوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
و باز در جای دیگر ، می نویسد :
أخبرناه أبو الحسین علی بن عبد الرحمن الشیبانی بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاری ثنا خالد بن مخلد القطوانی قال حدثنی موسى بن یعقوب الزمعی أخبرنی هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبی وقاص عن عبد الله بن وهب بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة رضی الله عنها ان رسول الله صلى الله علیه وآله اضطجع ذات لیلة للنوم فاستیقظ وهو حائر ثم اضطجع فرقد ثم استیقظ وهو حائر دون ما رأیت به المرة الأولى ثم اضطجع فاستیقظ وفی یده تربة حمراء یقبلها فقلت ما هذه التربة یا رسول الله قال أخبرنی جبریل (علیه الصلاة والسلام) ان هذا یقتل بأرض العراق للحسین فقلت لجبریل أرنی تربة الأرض التی یقتل بها فهذه تربتها هذ حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرك ، الحاكم النیسابوری ، ج 4 ، ص 398 .
عبد الله بن زمعه می گوید : امّ سلمه به من خبر داد که : در یكى از شب ها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خوابیده بودكه ناگهان با حالت اضطراب و نگرانى از خواب بیدار گشت . دوباره دراز كشید و خواب چشمهایش را ربود . طولى نکشید که باز بیدار شد ؛ در حالی كه اضطرابش كمتر از بار اوّل به نظر مى‏رسید . مجدداً دراز كشید و خوابش برد و بیدار گشت ؛ در حالی كه مقدارى خاك سرخ رنگ در دستش بود و آن را مى‏بوئید و مى‏بوسید ! عرض كردم : یا رسول الله ! این تربت چیست ؟ در پاسخ فرمود : جبرئیل به من اطلاع داد كه حسین (علیه السلام) را در سرزمین عراق به شهادت مى‏رسانند . از جبرئیل درخواست كردم تا از خاك سرزمینى كه در آن به شهادت مى‏رسد به من ارائه دهد . این تربت ، همان تربت است .
حاكم نیشابوری می گوید : این حدیث طبق نظر بخارى و مسلم ، از احادیث صحیح است ؛ اما آن ها روایت نكرده‏اند.
و نیز طبرانی در معجم کبیر و هیثمی در مجمع الزوائد و متقی هندی در کنز العمال می نویسند :
وعن أم سلمة قالت كان رسول الله صلى الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل على أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلى الله علیه وسلم یبكى فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلى الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبكی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام كان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتك ستقتل هذا بأرض یقال لها كربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلى الله علیه وسلم فلما أحیط بحسین حین قتل قال ما اسم هذه الأرض قالوا كربلاء فقال صدق الله ورسوله كرب وبلاء ، وفى روایة صدق رسول الله صلى الله علیه وسلم أرض كرب وبلاء .
المعجم الكبیر ، الطبرانی ، ج 23 ، ص 289 – 290 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 188 – 189 و كنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص 656 – 657 و ... .
از ام سلمه نقل شده است كه گفت : در یكى از روزها كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله در منزل من نشسته بود ، به من فرمود : مواظب باش احدى بر من وارد نشود . من همچنان مراقب بودم كه ناگهان حسین علیه السلام وارد شد و صداى گریه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بگوشم رسید . دیدم حسین علیه السلام در دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ـ یا در كنار آن حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله گریه‏كنان دست بر سر او مى‏كشید . پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! من متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود : (از این كه گفتم مواظب باش تا كسى بر من وارد نشود به این دلیل بود كه) جبرئیل در این جا حضور داشت و همین كه حسین علیه السلام را مشاهده كرد پرسید : آیا او را دوست مى‏دارى ؟ در پاسخ گفتم : آرى ! . جبرئیل گفت : امّتت او را در سرزمینى به نام‏ كربلا شهید مى‏كنند .
ام سلمه مى‏گوید : آنگاه از خاك كربلا مشتى برداشت و به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نشان داد . هنگامى كه لشكر دشمن ، حسین علیه السلام را محاصره كردند و خواستند او را به شهادت برسانند ، پرسید : این زمین چه نام دارد ؟ گفتند :كربلا . حسین علیه السلام فرمود : رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله راست فرمود كه این زمین ، «كرب» و «بلا» است .
هیثمی بعد از نقل حدیث می‌گوید :
رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات .
و همچنین ، هیثمی در مجمع الزوائد ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق ، مزّی در تهذیب الکمال و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب می نویسند :
عن أم سلمة قالت كان الحسن والحسین یلعبان بین یدی رسول الله صلى الله علیه وسلم فی بیتی فنزل جبریل فقال یا محمد إن أمتك تقتل ابنك هذا من بعدك وأومأ بیده إلى الحسین فبكى رسول الله صلى الله علیه وسلم وضمه إلى صدره ثم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة ودیعة عندك هذه التربة فشمها رسول الله صلى الله علیه وسلم وقال ویح وكرب وبلاء قالت وقال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی أن ابنی قد قتل قال فجعلتها أم سلمة فی قارورة ثم جعلت تنظر إلیها كل یوم وتقول إن یوما تحولین دما لیوم عظیم .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 300 – 301 و تهذیب الكمال ، المزی ، ج 6 ، ص 408 – 409 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 192 – 193 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساكر ، ص 252 – 253 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و ...
از ام سلمه روایت شده كه گفت : حسن و حسین علیهما السّلام در خانه من و در برابر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به بازى مشغول بودند . در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت : اى محمد ! پس از رحلت تو ، امتت این فرزند را (و اشاره به حسین علیه السلام كرد) شهید مى‏كنند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و حسین علیه السلام را به سینه چسبانید . سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تربتى را كه جبرئیل از مرقد شریف حسین علیه السلام آورده بود در دست گرفت و بویید و فرمود : بوى كرب و بلا از آن به مشام مى‏رسد . آنگاه آن خاك را به دست ام سلمه سپرد و فرمود : اى ام سلمه ! مواظب باش و بدان كه هر گاه این تربت مبدل به خون گردید ، فرزندم ، حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده است .
ام سلمه ، تربت را در شیشه‏اى ریخت و هر روز به آن تربت‏ نگاه مى‏كرد و مى‏گفت : اى خاك ! روزى كه به خون تبدیل گردى آن روز ، روز عظیمى خواهد بود .
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث می گوید :
و فى الباب عن عائشة و زینب بنت جحش و أم الفضل بنت الحارث و أبى أمامة و أنس بن الحارث و غیرهم‏ .
در این باره روایاتی از عایشه ، زینب بنت جحش ، ام فضل دختر حارث ، ابو امامه ، انس بن حارث و دیگران ، نیز نقل شده است .
و همچنین هیثمی در روایت دیگری می نویسد :
عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبكوا هذا الصبی یعنى حسینا قال وكان یوم أم سلمة فنزل جبریل فدخل رسول الله صلى الله علیه وسلم الداخل وقال لام سلمة لا تدعی أحدا أن یدخل على فجاء الحسین فلما نظر إلى النبی صلى الله علیه وسلم فی البیت أراد أن یدخل فأخذته أم سلمة فاحتضنته وجعلت تناغیه وتسكنه فلما اشتد فی البكاء خلت عنه فدخل حتى جلس فی حجر النبی صلى الله علیه وسلم فقال جبریل للنبی صلى الله علیه وسلم إن أمتك ستقتل ابنك هذا فقال النبی صلى الله علیه وسلم یقتلونه وهم مؤمنون بی قال نعم یقتلونه فتناول جبریل تربة فقال بمكان كذا وكذا فخرج رسول الله صلى الله علیه وسلم قد احتضن حسینا كاسف البال مغموما فظنت أم سلمة أنه غضب من دخول الصبی علیه فقالت یا نبی الله جعلت لك الفداء انك قلت لنا لا تبكوا هذا الصبی وأمرتنی ان لا أدع أحدا یدخل علیك فجاء فخلیت عنه فلم یرد علیها فخرج إلى أصحابه وهم جلوس فقال إن أمتی یقتلون هذا .
مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و المعجم الكبیر ، الطبرانی ، ج 8 ، ص 285 – 286 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 190 – 191 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساكر ، ص 245 – 246 و ... .
از ابو امامه روایت شده است كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به همسرانش فرمود : مواظب باشید كارى نكنید كه حسین مرا به گریه درآورید ! آن روز كه نوبت ام سلمه بود و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او تشریف داشت .
جبرئیل نازل شد . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به اتاق رفت و به امّ سلمه سپرد كه : مواظب باش كسى وارد اتاق نشود . حسین علیه السلام آمد و همین كه چشمش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد ، مى‏خواست داخل اتاقش شودكه ام سلمه او را گرفت و به سینه چسبانید . امام حسین علیه السلام گریست و وى سعى مى‏كرد تا او را از گریه باز دارد ؛ ولى گریه حسین علیه السلام شدت یافت و ام سلمه او را رها كرد و به اتاق حضرت صلّى اللّه علیه و آله داخل گشت و روى دامان پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله نشست .
جبرئیل به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خبر داد كه در آینده نزدیك ، امت تو همین فرزندت را به شهادت مى‏رسانند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از سخن «جبرئیل» به شگفت آمد و فرمود : آن ها در حالی كه به من ایمان دارند ، فرزندم را شهید مى‏كنند ؟ ! جبرئیل گفت : آرى ! آن ها وى را شهید مى‏نمایند .
در حالی كه جبرئیل مشتى خاك به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏داد ، گفت : این خاك از همان سرزمینى است كه در آن به شهادت مى‏رسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیكه بسیار اندوهناك بود حسین علیه السلام را به بغل گرفت و از خانه بیرون رفت . ام سلمه گوید : پنداشتم از آن كه حسین علیه السلام را اجازه داده‏ام تا وارد منزل شود ، ناراحت شده است ، براى همین عرض كردم : یا نبى الله ! جانم فداى شما ، خود شما به ما (همسران) توصیه كرده بودید كه كارى نكنید حسین من بگرید و از سوى دیگر دستور داده بودید اجازه ندهم تا كسى بر شما وارد شود و بالاخره چاره نداشتم و به حسین علیه السلام اجازه ورود دادم . پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله چیزى نگفت تا اینكه نزد اصحاب خود رسید . آنان در مكانى نشسته بودند . حضرت فرمود : امت من ، این فرزندم را شهید مى‏كنند
 
behroozraha
 
چهارشنبه 8/9/1391 - 0:27
اهل بیت
روایات فراوانی از طریق شیعه در این باره نقل شده است که ما فقط به چند روایت اشاره می کنیم . مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف عیون اخبار الرضاء علیه السلام می نویسد :
... فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) وَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَى وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَبَكَى فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِمَّ بُكَاؤُكَ قَالَ عَلَى ابْنِی هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِی فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِیبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِه‏ ...
عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج‏2 ، ص 26 .
اسماء گوید : در سال بعد حسین (علیه السّلام) متولّد شد ، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به سراغ او آمد و فرمود : اى اسماء فرزندم را بیاور ، اسماء حسین را در حالى كه در پارچه‏ سفیدى پیچیده شده بود به دست آن حضرت داد ، و ایشان (صلّى اللَّه علیه و آله) در گوش راست او (علیه السّلام) اذان و در گوش چپش اقامه خواند ، آنگاه او را در آغوش گرفت و گریست ، اسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد ، گریه براى چیست و از چه رو میگریى ؟ حضرت فرمود : بر حال این فرزندم مى‏گریم ، عرض كردم یا رسول اللَّه ! او هم اکنون به دنیا آمده است ! حضرت فرمود : ستمكاران او را پس از من شهید مى‏كنند ، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نگرداند ، آنگاه فرمود : اى اسماء این خبر را (كه او را مى‏كشند) به فاطمه نرسانید ، زیرا او تازه فارغ گشته است‏ .
مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در کتاب الإرشاد می نویسد :
عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَیَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاكَ أَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِیَ بِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ كَرْبَلَاءُ فَرَأَیْتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِیهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِیهِ وَ احْتَفِظِی بِهِ فَأَخَذْتُهُ فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ أَهْلِ الْعِرَاقِ كُنْتُ أُخْرِجُ تِلْكَ الْقَارُورَةَ فِی كُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْكِی لِمُصَابِهَا فَلَمَّا كَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَضَجِجْتُ فِی بَیْتِی وَ كَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْیَوْمِ حَتَّى جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَأَیْتُ‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 ، الفصل الثالث فی ذكر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله .
از ام سلمه روایت شده كه وى گوید : در یكى از شب‏ها حضرت رسول از ما دور شدند و این غیبت مقدارى بطول انجامید ، پس از مدتى‏ آمدند در حالى كه غبار آلود و گرفته به نظر میرسیدند ، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند ، عرض كردم : یا رسول اللَّه ترا غبار آلود مى‏بینم ، فرمودند : مرا در این شب به عراق بردند و در محلى بنام كربلا فرود آوردند ، و من در آن جا محل شهادت حسین را دیدم كه با گروهى از فرزندان و اهل بیتم در آن جا شهید خواهند شد ، و من همواره خون آن ها را جمع می كردم و اینك مقدارى از آن خون ها در دست من موجود است .
در این هنگام پیغمبر خون‏ها را به من دادند و فرمودند : این خون را نگهدارید من خون را از آن جناب گرفتم ؛ در حالى كه مانند خاك سرخى بودند ، خون را در میان شیشه‏اى نگهداشتم ، هنگامى كه حسین علیه السّلام به طرف عراق حركت كردند من هر روز آن شیشه را نگاه میكردم و او را مى‏بوئیدم ، و به مصیبت او میگریستم .
روز دهم محرم كه فرا رسید اول روز به شیشه نگاه كردم او را به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر در وى نگاه كردم مشاهده كردم تبدیل بخون غلیظى شده ، ناگهان فریادى كشیدم ، و لیكن از ترس دشمنان او مطلب را مخفى داشتم ، من همواره در انتظار بودم كه ناگهان خبر قتل حسین بن علی علیهما السّلام را در مدینه اعلام كردند .
و نیز می‌نویسد :
وَ رَوَى السَّمَّاكُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) فِی حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَاكَ تَبْكِی جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَعَزَّانِی بِابْنِیَ الْحُسَیْنِ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 .
ام سلمه گوید : یكى از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین علیه السّلام نیز در دامن او بودند ، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد ، عرض كردم :
یا رسول اللَّه تو را گریان مشاهده می كنم . فرمود : جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت ، و به من اطلاع داد كه گروهى از امت من او را خواهند كشت ، خداوند آنان را از شفاعت من محروم می گرداند .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص129 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه .
 
   behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 0:26
اهل بیت
یكى از سنن الهى در انسان كه جنبه فطرى و ذاتى هم دارد عكس العمل هاى روحى وروانى او در هنگام مواجهه وبرخورد با پیش آمدهاى شادى آور ویا اندوهگین است . كه هنگام شنیدن خبر ویا روبرو شدن با پدیده اى غیر منتظره احساسات درونى تحریك و عكس العمل متناسب از او دیده مى شود.
این حالت در برابر حوادث تلخ به مصائب ورنجها تعبیر مى شود و انسان عكس العمل خود را با اشك وگریه وافسوس ابراز مى دارد .
همان گونه كه در برابر حوادث و صحنه هاى خوش وخبرهاى خوشحال كننده ، حالت درونى خود را باشادى وخوشى اظهار مى كند .
مادرى كه فرزند ویا یكى از عزیزانش را از دست داده وقطرات اشكش حكایت از رنج درونى وروحى او دارد ، ودر مرگ عزیزش بى تابى مى كند نمونه اى روشن از احساسات فطرى مادرانه است كه نه تنها مذمّت وسرزنش نمى شود ؛ بلكه تحسین برانگیز و غرورآفرین نیز مى باشد .
بنابراین ، نوحه سرائى و عزادارى و مرثیه خوانى خواستگاه اصلى آن فطرت و نهاد انسان ها است ، ونفى آن به معناى نفى فطریّات خواهد بود .
هریک از معصومین علیهم السلام ویژگی های خاصی داشته اند که دیگران از آن بی بهره بوده اند . حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز دارای ویژگی های است که در میان معصومان کسی به آن متصف نیست ؛ از جمله این که تمامی پیامبران و اوصیاء بر مصائب آن حضرت اشک ریخته اند ؛ هم قبل از تولد و هم بعد از آن ، و این اشک ها را مایه مباهات و فخر خود دانسته اند .
ما در این جا به چند مورد از گریه های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم . روایت در این باب ، بیش از آن است که بتوان همه آن ها را در این مختصر جمع کرد ، ما از باب مشت نمونه خروار چند روایت از طریق شیعه و چند روایت دیگر از کتاب های معتبر اهل سنت نقل می کنیم . 
 
behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 0:24
اهل بیت
امام حسین ـ علیه السّلام ـ بر اساس وظیفة الهی خویش و با هدف احیای اسلام و جلوگیری از انحراف در دین و برای زنده نمودن سنت نبوی و روشن نمودن این قضیه كه اسلام راستین غیر از آن اسلامی است كه بنی امیه در جامعه مطرح كرده اند قیام نموده و برای همیشه تاریخ روشن كرد كه مكاتب و مذاهب خارج از مسیر اهل‎ بیت باطل است. آن حضرت با قربانی كردن خود و بهترین یارانش در این راه، هدف خود را به آیندگان درس داد. و نشان داد كه فرزند رسول خدا و معیار حق و اسلام و قرآن است و بنی امیه و سایر خلفا همه از مسیر حق خارج هستند در حقیقت هدف امام پاسداری از امامت بود كه امام سجاد ـ علیه السّلام ـ با مواضع خاص كه با توجه به شرایط خاص زمان خود این هدف امام را محافظت نمود و استمرار مسیر هدایت را با امامت استوار نمود و تمام اهداف قیام امام حسین را در دورة اسارت و پس از آن تبیین نمود.
برای رهایی از ذلت و بردگی و بازیابی عزّت و آزادگی و فراهم ساختن زمینة یك انقلاب ریشه‌دار و بنیادی در سطح گسترده بر ضدّ بیداد و اختناق، راهی جز آگاهی و بیدار سازی مردم نیست. امام حسین ـ علیه السّلام ـ برای رسیدن به هدف مهم به امر خداوند قیام نمود. این حماسة تاریخی دو مرحله داشت: 1. مرحله اول روز عاشورا، 2. مرحلة دوم: بعد از عاشورا...
1. مرحلة اول: در روز عاشورا امام سجاد ـ علیه السّلام ـ مبتلا به بیماری سختی بود، با این وجود وقتی ندای «هل من ناصر» امام حسین(ع) را شنید با آنكه از شدّت ضعف و ناتوانی قدرت برداشتن شمشیر را نداشت، راه میدان را در پیش گرفت، امّ‌كلثوم خواست مانع شود امام سجاد(ع) فرمود:«ای عمه دست از من بردار و بگذار تا پیش روی پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ جهاد كنم» حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ به خواهرش فرمود: «باز دار او را تا كشته نگردد و زمین از نسل آل محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ خالی نماند» بدین ترتیب امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ به عنوان یك مجاهد ـ با وجود بیماری شدید‌ ـ در جهاد شركت جست و به عنوان مطیع مطلق ولایت به سوی خیمه بازگشت تا به گونه‌ای دیگر برای ادامة جهاد وارد عرصه پیكار شود.
2. مرحلة دوم: این مرحله از عصر عاشورا آغاز گردید و پرچم خونین عاشورا به دست امام سجاد ـ علیه السّلام ـ برافراشته شد. امام ـ علیه السّلام ـ مبارزات خود را در ابعاد گسترده‌ای آغاز نمود و از هر فرصتی در این راستا استفاده كرد كه مهم‌ترین آنها را می‌توان در چند بخش زیر خلاصه كرد:
1. خطبه‌های آتشین: امام ـ علیه السّلام ـ برای روشنگری مردم و تبیین معارف حقه و پرده‌برداری از چهرة منفور بنی‌امیه خطبه‌هایی ایراد فرمودند كه اهمّ آنها از این قرار است:
الف) خطبة كوفه: امام ـ علیه السّلام ـ به جمعیتی كه برای تماشای اسیران آمده بودند اشاره كرد كه ساكت شوند، همه سكوت كردند، آنگاه پس از ستایش خدای متعال خود را معرّفی فرمود و با سخنان كوتاه و جانگداز در آن محیط اختناق و ارعاب، طوفانی به پا ساخت. خطبة امام ـ علیه السّلام ـ چنان در عمق روح و جان مردم نفوذ كرد كه ناگهان از هر سو صدای شیون و ندای ندامت بلند شد و مردم همگی از آن حضرت اعلام حمایت نمودند و از دشمنان آنان برائت جستند.
ب) خطبة شام: مردم شام در اثر تبلیغات چهل سالة معاویه شناخت صحیحی از اسلام و خاندان نبوّت ـ علیهم السّلام ـ نداشتند. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ با كلام خود در مجلس یزید و در مقرّ حكومت اموی غوغایی ایجاد كرد و در میان اقشار مختلف مردم چنان تحوّلی به وجود آورد كه یزید ترسید شورش شود و به مؤذن دستور داد اذان بگوید امّا با ادامة سخنان امام ـ علیه السّلام ـ فشار افكار عمومی بر یزید اوج گرفت و او مجبور شد بر خلاف مواضع قاطع قبلی، خود را تبرئه كند و مسئولیت فاجعه كربلا را به گردن ابن زیاد اندازد.
ج) خطبة مدینه: هنگامی كه كاروان امام ـ علیه السّلام ـ به نزدیكی مدینه رسید مردم مطّلع شده و به استقبال آنها آمدند، امام ـ علیه السّلام ـ در میان آنها خطبة شور انگیزی ایراد فرمودند و در ضمن آن صحنة جانگداز عاشورا و جنایات بنی امیه را بازگو كردند و با بیانات روشنگرانة خود پرده از حكومت جائر یزید برداشتند.  اذهان مردم مدینه را نسبت به بنی‌امیه آگاه كردند و این زمینه‌ای شد كه بسیاری از قیام‌ها بر علیه امویان در مدینه شكل بگیرد.
2. تبیین معارف حقه و مبارزه در قالب دعا: امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ در محیطی كه ارعاب و اختناق حاكم بود مباحث سیاسی و اصول اعتقادی را در قالب دعا بیان می‌فرمود كه مهم‌ترین آنها مسئلة امامت و رهبری حقیقی جامعة اسلامی و غصب و تصاحب آن توسط حكّام جور بود.
3. برخورد و مبارزه با علماء درباری: اینان كسانی بودند كه فكر و ذهن مردم را به سوی بنی‌امیه جهت می‌دادند و آنان را با وضعی كه بنی‌امیه طالب آن بودند در جامعه حاكم باشد، عادت می‌دادند و افكار ناشایست و فرهنگ نادرست اموی را در قالب اسلام به خورد مردم می‌دادند به عنوان مثال برخورد شدید امام ـ علیه السّلام ـ با محمّد بن مسلم زهری محدث برجستة درباری است. 
4. زنده نگه داشتن یاد و خاطرة عاشورا: واقعة عاشورا در افكار عمومی برای حكومت اموی بسیار گران تمام شد و مشروعیت آن را زیر سؤال بود، امّا برای اینكه این فاجعة عظیم فراموش نشود امام با گریه بر شهیدان و زنده نگه داشتن خاطرة آنان مبارزة منفی را به صورت گریه ادامه داد. شكی نیست كه این اشك‌های سوزان ریشة عاطفی داشت، امّا چگونگی برخورد آن حضرت با این موضوع اثر و نتیجة سیاسی داشت. یادآوری مكرّر قضیة كربلا نمی‌گذاشت ظلم و جنایات حكومت بنی‌امیه از خاطره‌ها فراموش شود.
بنابراین سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ حماسة بزرگی در روز عاشورا و در زمین كربلا خلق نمود و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ این حادثة تاریخی را از قید زمان و مكان رها نمود و شعار «كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا» را جاودانه ساخت.
5. تربیت شاگردان و اصحاب خاصّی كه هر یك از آنها حافظ دستاوردهای مكتب عاشورا و امامت بودند. 
 
  behroozraha
سه شنبه 7/9/1391 - 13:35
اهل بیت
مام زین العابدین علیه السّلام و بعد از حمد و ثناى خداوند و یاد از پیامبر و تجلیل ازو آن گونه كه سزاوار بود و پس از درود بر حضرتش فرمود:

مردم! آن كو كه مرا شناخته شناخت، و آن كس كه مرا نشناخت خود را معرّفى مى‏كنم، من علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالبم، من فرزند مذبوح در كرانه شط فراتم بدون آن كه خونى یا ارثى از وى طلبكار باشند. من فرزند آنم كه هتك حریم حرمت وى شده، مال و نعمت وى به یغما رفته، عیالش به اسارت گرفته شده، من فرزند كسى هستم كه او را بگرفته كشتند و همین افتخار مرا بس.

مردم! شما را به خدا سوگند مى ‏دهم، آیا مى ‏دانید كه به پدرم نامه نگاشتید، و با وى نیرنگ باختید و بدو عهد و پیمان سپردید و بیعتش را به گردن گرفتید، و آنگاه رهایش كرده كمر به قتلش بستید؟! نابود بادید بدان چه براى خود از پیش فرستادید، و بدا به آراى شما، با كدام دیده مى‏ توانید به رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله بنگرید آن گاه كه این سخن را پیش كشد: عترتم را كشتید و حرمتم را هتك كردید، شما از امّت من نیستید؟! راوى گوید: از هر سو صداها بلند شد، در حالى كه به یك دیگر مى ‏گفتند: هلاك شدید و نمى‏ دانید؟

امام فرمود: خدا رحمت كند آن را كه نصیحتم را پذیرفته وصیّتم را در باره امر خدا و در باره پیامبر و اهل بیتش حفظ كند، چه او الگوى نیكوى ماست.

همگان گفتند: اى فرزند رسول اللَّه! همه ما سامع و مطیع و حافظ ذمّه شمائیم. (در خطّ تسلیم و اطاعت فرمان توایم) و از شما روى بر نمى ‏تابیم، فرمان ده رحمت خدا بر تو باد، ما با دشمن تو در جنگ و با هر كه سازش كنى در خط سازشیم ما یزید را دستگیر مى‏ كنیم، از ستمكاران به شما و ما برائت مى ‏جوییم. امام علیه السّلام فرمود: هیهات، هیهات، اى نیرنگ بازان بى ‏وفا، چه حیله‏ ها كه بین شما و شهواتتان نیست! آیا مى‏ خواهید با من آن كنید كه از پیش با پدرم كردید؟! نه سوگند به پروردگار  آن جراحات هنوز التیام نیافته، این دیروز بود كه پدرم صلوات اللَّه علیه با اهل بیتش به شهادت رسیدند، و فراموشم نمى ‏شود مصیبت گم كردن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و مصیبت از دست دادن پدرم و فرزندانش، دردش در كامم، و تلخى آن بین حنجره و گلویم جا گرفته، غصّه‏ هایش سینه‏ ام را مى ‏فشارد.

خواسته‏ ام از شما این است كه: به نفع ما و به زیان ما مباشید.

 

لا غرو ان قتل الحسین و شیخه     قد كان خیرا من حسین اكرما

شگفتى نباشد اگر حسین شهید شد، پدرش از حسین بهتر و گرامیتر بود

 فلا تفرحوا یا اهل كوفان بالّذى       اصاب حسینا كان ذلك اعظما

اى كوفیان بدان چه به حسین رسید شادمان مباشید كه این مصیبت بسى بزرگتر باشد

 قتیل بشطّ النّهر روحى فداؤه         جزاء الّذى اراده نار جهنّما

شهید در كرانه نهر كه جانم فدایش باد، و كیفر آن كس كه با او چنین كرد آتش جهنّم است

 بعد فرمود: از شما همین قدر بسنده كنیم كه له و علیه ما مباشید.

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص176  

behroozraha 

 

سه شنبه 7/9/1391 - 13:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته