• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4092روز قبل
شعر و قطعات ادبی

آفتاب لب بامم، پدرِ گریه منم

علی اوسطم و پیر عزا و مَحنم


قسمت این بود كه با گریه شوم هم بیعت


یادگاریِ غریبِ پدری بی كفنم


آب شد پیكر من از غم دروازه شام


ردی از سلسله ها هست به روی بدنم


یوسفی بودم و از حادثه یعقوب شدم


پسر خسته دل كشته بی پیرهنم


ابكی ابكی لحسین بن علی العطشان


شهرۀ شهر شده گریه دشمن شكنم


كاش در لحظه دفن پدرم می مردم


آن كه بوسید چو عمه رگ حلقوم، منم


شیرم از حیلۀ روباه ندارم باكی


من كه دل گرم به خون خواهی ابن الحسنم


قبلهٔ گریه كنان همه عالم هستم


آخرین غصه جان سوز محرم هستم


رمقی نیست در این پای پر از آبله ام


بی قیام است چو زینب همه شب نافله ام


كمرم را غم شش ماهه برادر تا كرد


کشته ام كشتۀ تیر سه پر حرمله ام


ای پدر دل ز فراق تو به جان آمده است


مثل زهرای حرم خسته ازین فاصله ام


تا به كی زار زدن یاد تن نحر شده؟


شاهد سوختهٔ سوختن قافله ام


آتش از این تن بیمار خجالت نكشید


هم تنم سوخت وَ هم این دل پر از گله ام


در چهل روز فقط خوردن خون كارم بود


شد شكسته همه شب حرمتم و نافله ام


اربعینی به دلم غربت و غم نازل شد


من حسینی شدم و عمه ابوفاضل شد

شاعر:محمد حسین رحیمیان


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:24
شعر و قطعات ادبی

در جسم جهان فیض بهارانم من

عالم چون زمین تشنه، بارانم من


در زهد دلیل پارسایان جهان


در عشق امام جان نثارانم من


فرزند حسین و زینت عبّادم


شایسته ترین سجده گذارانم من


با این همه منزلت ز سوز دل و جان


روشنگر بزم سوگوارانم من


چون لاله همیشه از جگر مى‏سوزم


چون شمع همیشه اشکبارانم من


من نور دل پیمبر و زهرایم


روشنگر بزم عترت طاهایم


افروخته‌تر ز شمع افروخته‌ام


دل سوخته‌تر ز لاله صحرایم


با ذكر دعا و خطبه و اشك و پیام


من حافظ انقلاب عاشورایم


بیمار فتاده در دل آتش و خون


لب تشنه، خسته بر لب دریایم


آن طرفه شهید زنده‌ام من كه به عمر


از تیغ جفا بریده‌اند اعضایم 


آنم كه به هر گام خطرها دیدم


در هر نفس از ستم شررها دیدم


با آن كه ز كربلا، دلم خونین بود


در شام همى خون جگرها دیدم


با آن كه به خاك و خون بدیم تن‌ها


بر عرشه نیزه نیز، سرها دیدم


در باغ به خون نشسته كرببلا


افتاده، قلم قلم شجرها دیدم


یك سو، تن صد چاك پدرهاى شهید


یك سو، تن پامال پسرها دیدم


من دیده‌ام آنچه را كه دیدن سخت است


دیدن نه همین بلكه شنیدن سخت است


از ورطه طوفان ‌زده آتش و خون


بر ساحل آرزو رسیدن سخت است


هفتاد و دو تن ز بهترین یاران را


دیدن به زمین و دل بریدن سخت است


بار غل و زنجیر چهل منزل راه


با پیكر تب‌دار كشیدن سخت است


جانبخش بود صداى قرآن اما


از رأس پدر به نى شنیدن سخت است


آن کس که امامتش به خون شد آغاز


وآن کس که خلیل کربلا بود منم ...


دردا که چه آورد قضا بر سر من


ای کاش نمى‏زاد مرا مادر من

شاعر:سید رضا موید


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:23
شعر و قطعات ادبی

بیمار دشت کرب و بلا با اجازه ات

رفتم سراغ شعر شما با اجاز ه ات


حالا که تو جزء بکایین عالمی


من هم شدم ز اهل بکا با اجازه ات


گفتم کمی حال و هوایم عوض شود


رفتم سراغ طشت طلا با اجازه ات


رفتم میان خیمه ارباب و با سلام


گفتم که ای خون خدا... با اجازه ات


دست تو هم بسته به زنجیر و خوانده ام


امشب تو را شیر خدا با اجازه ات


دیدم چه قدر کرب و بلایی عجیب بود


چون فاطمه بستر آقا غریب بود


چه بستری که بوی عبادت گرفته بود


بیمار ما درد شهادت گرفته بود


در خیمه دیده بود که اکبر شهید شد


با گریه سر به زانوی حسرت گرفته بود


می خواست تا یاری خون خدا کند


بیماری اش دو مرتبه قوت گرفته بود


آمد کشان کشان ز حرم سمت قتلگاه


آخر دلش هوای تلاوت گرفته بود


بر روی نیزه ها سر ببریده را که دید


روح از تنش اراده رحلت گرفته بود


زینب رسید و جان دوباره به سینه داد


با آیه های صبر، دلش را سکینه داد  


باید شما بمانی و راوی غم شوی


از غربت امام زمانِ تو خم شوی


باید شما بمانی و در کوچه های شام


با خواهران کوچکتان هم قدم شوی


باید شما بعد ابالفضلِ این حرم


یک اربعین صاحب مشک و علم شوی


وقت هجوم خیمه، تو سینه سپر کنی


اذن فرار داده و مدد حرم شوی


با خطبه های شام خودت هم چو فاطمه


طوفان ویران گر کاخ ستم شوی


در قالب دعا امامت به پا کنی


با روضه های آب قیامت به پا کنی


کارم به شعر شام تو افتاده وای من


از جمله ام سلام تو افتاده وای من


رفتی رکاب عمه بگیری ولی نشد


از ناقه اش؟ زمام تو افتاده وای من


ماندم چگونه چشم تو بیرون خیمه گاه


بر پیکر امام تو افتاده وای من


در بین خطبه های تو با خندهٔ یزید


گر وقفه در کلام تو افتاده وای من


چیزی ز انقلاب عظیم تو کم نکرد


جز خیزران، قامت سرو تو خم نکرد


وقتش شده که خطبه بخوانی برای ما


آقا بگو منم پسر زمزم و صفا


بر منبر رسول خدا بین اهل شام


روضه بخوان ز کشته عطشان کربلا


یک اربعین شانه و بازوی خسته ات


خاکم به سر بسته به بازوی عمه ها


از نیزه دار رأس بریده برو بخواه


بازی نکن برابر چشم زنان ما


فکری برای خنده بزم شراب کن


بی معجرند پرده نشینان مرتضا


قلبم اگر گرفت، فقط کار امشب است


امشب دوباره گریه من مال زینب است

شاعر:نجمه پور ملکی


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:21
شعر و قطعات ادبی

با ما بگو ز تسویه ی بی مرام ها

از چشم هرزه و نظر ازدحام ها


دیدم محاسن تو ز خونت خضاب شد


از بس که سنگ خورده ای از پشت بام ها


گویا شبیه شهر مدینه به کوفه هم


با خنده داده اند جواب سلام ها


تا نام فاطمه ز دهان شما پرید


گویا دوباره تازه شده انتقام ها


نا مردمان کوفه فراموششان شده


از آن سفارشات و از آن احترام ها


با تازیانه بر تن اطفال می زدند


بس وحشیانه پیش نگاه امام ها


«مسلم» به پای غربت مولا قیام کن


دیگر بس است صحبت خود را تمام کن

شاعر:سعید توفیقی


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:20
شعر و قطعات ادبی

این ماه کیست همسفر کاروان شده

دنبال آفتاب قیامت روان شده


یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش


یک دم نشسته منتظر کودکان شده


یک جا ز پیر کوفه شنیده است ناسزا


یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده


هم شاهد غروب گل ارغوان به خون


هم راوی حدیث لب خیزران شده


ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر


آه ای بهار تا گل آخر خزان شده


با پای خسته راه بر خلق آمده


با دست بسته کار گشای جهان شده


بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو


تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده


از بس گریسته است چنان شمع در سجود


از خلق، آفتاب مزارش نهان شده

شاعر:محمد سعید میرزایی


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:18
شعر و قطعات ادبی

ای جلوه ی آیات خدا حضرت سجاد

وی قافله سالار سخن خانه ات آباد


شمشیر دعای تو بریده ست سر شرک


تا بوده چنان بوده و تا هست چنین باد


انگار نسیمی تو، رها در نفس شهر


«قد قامتِ» تو شوکت صد قامت شمشاد


در بغضِ تو صد مرثیه ی تلخ و جگر سوز


در نطق دلاویز تو صد پنجره فریاد


با این همه ای مرد چه تنها و غریبی


بی گنبد و بی بقعه و بی پنجره فولاد

شاعر: ابراهیم قبله آرباطان


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:16
شعر و قطعات ادبی
یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی

از صبح زود تا به سحر گریه می کنی

یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد

داری برای چند نفر گریه می کنی؟

وقتی که چشم هات می افتد به معجری

حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی

این طفل را به جان خودت آب داده اند

دیگر چرا میان گذر گریه می کنی

از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند

داری به قتل صبر پدر گریه میکنی

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده

یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی!

با دیدن اسیر کجا می رود دلت

با دیدن فقیر کجا می رود دلت

شاعر:علی اکبر لطیفیان


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:15
شعر و قطعات ادبی
بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوخته ی کرب و بلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه هفتاد و دو آیینه شکست
ناگهان داغ دل آینه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه آشوب قیامت برخاست
بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت
خطبه ی اشک برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هروله ی آتش و خون
در شب خوف و خطر خطبه ی «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم
خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمه ی نور تو در فتنه ی شب سوخت ولی
کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای زینت سجاده ی عشق
از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش که می مردم من
مصلحت نیست بگویم، که چه ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه ی سرخ ، حقیقت گل کرد
کربلا در تو درخشید، خدا سهم تو شد

رضا اسماعیلی 

 

  behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:13
شعر و قطعات ادبی

باز گریان غم هم نفسی باید شد

زائر مرغ غریب قفسی باید شد


باز یک عده جفا، زخم روی زخم زدند


از قضا باز عزادار کسی باید شد


**


باید امشب همه از شوق پر و بال شویم


تا عزادار عزادار چهل سال شویم


کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد


راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم


**


آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود


آب می دید به یاد جگر سقا بود


چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت


تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود


**


زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش


گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش


خشک شد جُلگه ی لب هاش و با خشکی لب


روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش


**


آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد


ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد


ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد


از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد


** 


وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود


ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود


دم مغرب افق شهر مدینه اما


جهت قبله ی او كرب و بلایی شده بود


**


این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است


سر آقا به روی دامن خیس خاك است


همه اش سجده شده مثل پدر در گودال


خاك سجاده و سجاد انیس خاك است


**


گاه آهسته فقط وای برادر می خواند


لب تشنه «قُتلوا» بود كه از بَر می خواند


اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین


تا دم مرگ فقط روضه ی حنجر می خواند


**


تلخی زهر به كامش عسل و قند آمد


بر لب پر تَرَكش مطلع لبخند آمد


جلوی چشم ترش كرببلا ظاهر شد


یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد

شاعر:سعید توفیقی


behroozraha

پنج شنبه 9/9/1391 - 13:10
اهل بیت
جمع بندی دیدگاه امام خمینی (ره)
1- حركت سید الشهدا(ع) یك اقدام كربلا سیاسی بود كه حضرت(ع) شرعا خود را مكلف به آن می دانست .
2- هدف نهایی از فلسفه وجود این قیام ، تلاش برای تشكیل حكومت اسلامی بود و فهم این فلسفه و درك علل قیام، دوراز دسترس و خارج از توان ما نیست .
3- این حركت ،‌یك اقدام كاملا انتخابی و به تشخیص خود امام (ره) بود وعملا راه برای سازش با دشمن نیز برای او باز بود.
4- مصالحه و ساز ش با دشمن برخلاف مصلح اسلام و جامعه اسلامی بود.
5- حضرت (ع)كاملاً به سرنوشت ،‌ حركت ،‌ آگاهی داشت و به حسب معمولی نیز نتیجه ای جز كشته شدن پیش بینی نمی شد.
6- آگاهی امام (ع) ازسرنوشت قیام ،‌مناقاتی با لزوم جهاد برای برپا یی حكومت ومبارزه با ظلم ندارد.
7- قیام امام (ع) یك حجت شرعی و الگوی فقهی و عملی برای همه دوره ها و تمام سرزمینهای و نه تكلیفی مختص آن حضرت (ع).
8- درتعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه ‌،تقدم با جامعه است و فرد باید فدای جامعه گردد.
9- قواعد نفی عسر و خرج ونفی ضرر، درامور مهمی كه اسلام عنایت ویژه به آن دارد جاری نیست.
10- حتی با فرض صدق عنوان " القاء در تهلكه " نسبت به قیام عاشورا دلیل حرمت آن ، شامل مواردی چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشكیل نظام عدل نمی گردد.
11- آنچه ملاك اصلی درجنگ وصلح است، انجام تكلیف است نه كمی وزیادی نیرو ونه پیروزی وشكست .
12- سید الشهدا(ع) درهر حال خود را پیروز می دانست ،‌چرا كه ملاك پیروزی ،‌انجام تكلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حكومت عدل بود.
اینك با توجه به محورهای فوق می توانیم به ارزیابی دقیقتر نسبت به دیدگاههای فقهی مطرح شده بپردازیم و بدین سان بود كه فقه بزرگ امت اسلامی ،‌حضرت امام خمینی (ره) درهای جدیدی را درتحلیل صحیح و بهره برداری كامل و اساس از قیام سید شهیدان عالم ،‌حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) گشودو روزنه هایی را كه فقهای پیشین نشان داده بودند به راههای همواری مبدل ساخت تا فقها و صاحب نظران حوزه استنباط وفقاهت و دیگر ره جویان مباحث دینی – اجتماعی ، گامهایی استوار بردارند. 
 
  behroozraha
چهارشنبه 8/9/1391 - 20:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته