• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1216
تعداد نظرات : 572
زمان آخرین مطلب : 1640روز قبل
خواستگاری و نامزدی
 
خدا و كودك
 
 
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
 
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
 
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات  دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
 
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
 
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
 
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
 
*** مـادر***
صدا کنی
دوشنبه 12/1/1387 - 11:15
خواستگاری و نامزدی

هر زنی زیباست

 پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟

مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمی دانم عزیزم، نمی دانم.

پسرک نزد پدرش رفت و گفت: بابا، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟

پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید، این بود: همه زنها گریه می کنند، بی هیچ دلیلی!

پسرک بزرگ شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود.

یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند، از خدا پرسید: خدایا، چرا زنها این همه گریه می کنند؟

خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام،

به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند،

به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند،

به دستهایش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.

به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.

به او قلبی داده ام تا همسرش رادوست بدارد، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد.

و به او اشکی داده ام تا هر هنگام که خواست، فرو بریزد. این اشک را منحصراً برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشته باشد، بتواند از آن استفاده کند.

زیبایی یک زن در لباسش نیست. زیبایی زن را  باید در چشمانش جست و جو کرد زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست.

 

دوشنبه 12/1/1387 - 11:12
خواستگاری و نامزدی

چند می گیری محبت کنی؟!

 
 دستش را داخل جیب بزرگ و خالی اورکت گل و گشادش می‌کند که از زمستان چهار، پنج سال پیش یک لحظه هم از تنش جدا نشده است، بد جوری از خجالت عرق کرده اما سعی می‌کند کسی متوجه نشود.
با خودش فکر می‌کند اگر 10، 15 تا از آن اسکناس های سبز رنگ تانخورده مثل بقیه دوستاش الان مهمان جیبش بود، او هم می توانست یک جورهایی خودنمایی کند و برای حساب کردن پول کافی شاپ خودش را بیندازد وسط معرکه ، اما خوب می‌دانست جز نصف آن پنج هزار تومانی که پدرش اول هفته گذاشته بود کف دستش و به فهمانده بود تا آخر ماه نباید حرفی از پول تو جیبی بزند، آهی در بساط ندارد..
می دانست اگر چند روز دیگر وضع همین شکلی ادامه پیدا کند، دیگر حتی یک نفر هم تحویلش نمی گیرد.
" وقتی کلاس بذاری و دستتو بکنی تو جیبت و همه رو مهمون کنی یه جور دیگه نگات می کنن. اصلا کلی دوستت دارن. هرچی ام که بخوای زود واست آماده می کنن."
این ها را محمد می‌گوید. همانطور که به صندلی آهنی سبزرنگ پارک تکیه داده است ادامه می‌دهد: آخه با جیب خالی دیگه کی آدم رو تحویل می‌گیره، تازه این مشکل ما جوانان نیست بلکه بزرگترها هم هر روز با این مسائل روبرو هستند.
امین، نوجوان 15 ساله ای است که به خاطر دست کردن بدون اجازه داخل جیب پدرش، توبیخ شده و الان هم خجالت می کشد به خانه برگردد."امروز نوبت من بود همه رو مهمون کنم. به هر دری زدم نتونستم بپیچونمشون. آخه راستشو بخوای رومن یه حساب دیگه وا می کنن. فکر می‌کنن بچه پولدارم. کلی تحویلم می گیرن منم مجبور شدم یواشکی برم سراغ جیب بابام. خب اونم فهمید وکلی دعوام کرد."
خودنمایی در جمع دوستان برای جلب محبت از ویژگی‌های گروه سنی جوان و نوجوان است و بسیاری از این افراد برای کسب وجهه در میان دوستان خود دست به کارهایی می‌زنند که در تعاریف حقوقی از آن به عنوان نابهنجاری و در مواردی بزه یاد می شود.
رویا هنری، آسیب شناس مسائل اجتماعی جوانان در این باره می گوید: جوانانی که در کودکی مورد توجه و حمایت های والدینشان قرار نگرفته اند و از کمبود محبت رنج می برند، سعی می کنند آن را از طریق جلب توجه گروه همسالان جبران کنند.
هنری با بیان اینکه جوانانی که چنین مشکلی دارند سعی می کنند از هرطریقی محبت اطرافیان را به خود جلب کنند، اظهار کرد: پوشیدن لباس های گرانقیمت و خریدن انواع و اقسام هدیه های مختلف برای دوستان، نقطه شروع این جلب توجه‌ها است.
وی ادامه می دهد: بسیاری از جوانان حاضرند برای این که به عنوان یک فرد مهربان و با محبت شناخته شوند، تا چند صد هزار تومان برای دوستانشان خرج کنند.
به گفته هنری این گونه جلب توجه ها و مطرح شدن میان گروه همسالان می تواند سرچشمه بسیاری از بزهکاری ها باشد زیرا جوانی که در خانواده ای متوسط با سطح اقتصادی پایین زندگی می کند بطور حتم توانایی مالی چنین خرج هایی ر اندارد بنابراین مجبور می شود، با دزدی و انجام رفتارهایی نابهنجار این نیاز خود را رفع کند.
کسب موفقیت‌های تحصیلی، هنری، ورزشی از جمله موارد بهنجار و مورد پذیرش خانواده و جامعه در زمینه مطرح شدن در میان افراد و بدست آوردن اعتماد به نفس است با این وجود گاه نوجوانان و جوانان که به هر علتی از رسیدن به چنین موقعیت‌هایی بازمی‌مانند به راه‌هایی متوسل می‌شوند که ناهمخوان با تربیت خانوادگی و اجتماعی آنها است و حتی در بسیاری از مواقع جرم تلقی می شود.
علی قربانی، روانشناس نیز نداشتن اعتماد به نفس را عامل ولخرجی جوانان می داند و توضیح می دهد: فردی که مدام خود را پایین تر از سایرین به حساب می آورد و چیزی ندارد تا به آن افتخار کند، سعی دارد تا با ولخرجی و مهمان کردن دوستان، این حس کمبود را تا حد بالایی جبران کند.
قربانی، از این افراد به عنوان خریداران محبت نام می برد و می گوید: کودکانی که در خانواده، بصورت مشروط محبت دریافت می کنند بطور حتم درآینده به چنین مشکلی دچار خواهند شد.
او ادامه می دهد: کودک زمانی که احساس کند برای دریافت محبت از سوی پدر و مادرباید حتما کار خوبی انجام دهد یا نمره بالایی کسب کند، یاد می گیرد تا محبت و حمایت را از دیگران به هر نحوی خریداری کند و این جلب محبت گاهی اوقات به ضرر وی تمام می شود. 
 

دوشنبه 12/1/1387 - 11:11
محبت و عاطفه
گنجشك و خدا ا روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : " می آید. من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد. " و سرانجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ! " گنجشك گفت : " لانه كوچكی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی كسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم،‌ كجای دنیا را گرفته بود ؟ " و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت : " ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمین مار پر گشودی. " گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت : " و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی..." اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد...!
دوشنبه 12/1/1387 - 11:2
خواستگاری و نامزدی

قلعه فلك الافلاك در استان لرستان































 

دوشنبه 12/1/1387 - 10:51
محبت و عاطفه

چشمان پدر
 
 

این داستان درباره پسر بچه لاغر اندمی ‌است كه عاشق فوتبال بود. در تمام تمرین‌ها سنگ تمام می‌گذاشت اما چون جثه اش نصف سایر بچه‌های تیم بود تلاش‌هایش به جایی نمی‌رسید.
در تمام بازی‌ها ورزشكار امیدوار ما روی نیمكت كنار زمین می‌نشست اما اصلا پیش نمی‌آمد كه در مسابقه ای بازی كند. این پسر بچه با پدرش تنها زندگی می‌كرد و رابطه ویژه ای بین آن دو وجود داشت. گر چه پسر بچه همیشه هنگام بازی روی نیمكت كنار زمین می‌نشست اما پدرش همیشه در بین تماشاچیان بود و به تشویق او می‌پرداخت. این پسر در هنگام ورود به دبیرستان هم لاغر ترین دانش آموز كلاس بود. اما پدرش باز هم او را تشویق می‌كرد كه به تمرین‌هایش ادامه دهد. گر چه به او می‌گفت كه اگر دوست ندارد مجبور نیست این كار را انجام دهد.
 اما پسر كه عاشق فوتبال بود تصمیم داشت آن را ادامه بدهد. او در تمام تمرین‌ها تلاشش را تا حداكثر می‌كرد به امید اینكه وقتی بزرگتر شد بتواند در مسابقات شركت كند. در مدت چهار سال دبیرستان او در تمام تمرین‌ها شركت می‌كرد اما همچنان یك نیمكت نشین باقی ماند. پدر وفا دارش همیشه در بین تماشاچیان بود و همواره او را تشویق می‌كرد. پس از ورود به دانشگاه پسر جوان تصمیم داشت باز هم فوتبال را ادامه دهد و مربی هم با تصمیم او موافقت كرد زیرا او همیشه با تمام وجوددر تمرین‌ها شركت می‌كرد و علاوه بر آن به سایر بازیكنان روحیه می‌داد. این پسر در مدت چهار سال دانشگاه هم در تممی‌تمرین‌ها شركت كرد اما هرگز در هیچ مسابقه ای بازی نكرد.
 در یكی از روزهای آخر مسابقه‌های فصلی فوتبال زمانی كه پسر برای آخرین مسابقه به محل تمرین می‌رفت مربی با یك تلگرام پیش او آمد. پسر جوان آرام تلگرام را خواند و سكوت كرد. او در حالی كه سعی می‌كرد آرام باشد زیر لب گفت: پدرم امروز صبح فوت كرده است. اشكالی ندارد امروز در تمرین شركت نكنم؟ مربی دستش را با مهربانی اوی شانه‌های پسر گذاشت و گفت: پسرم این هفته استراحت كن. حتی برای آخرین بازی در روز شنبه هم لازم نیست بیایی.
روز شنبه فرا رسید. پسر جوان به آرمی‌وارد رختكن شد و وسایلش را كناری گذاشت. مربی و بازیكنان از دیدن دوست وفادارشان حیرت زده شدند. پسر جوان به مربی گفت: لطفا اجازه بدهید من امروز بازی كنم. فقط همین یك روز را. مربی وانمود كرد كه حرف‌های او را نشنیده است. امكان نداشت او بگذارد ضعیف ترین بازیكن تیمش در مهم ترین مسابقه بازی كند. اما پسر جوان شدیدا اصرار می‌كرد. مربی در نهایت دلش به حال او سوخت و گفت: باشد می‌توانی بازی كنی. مربی و بازیكنان و تماشاچیان نمی‌توانستند آنچه را كه می‌دیدند باور كنند. این پسر كه هرگز پیش از آن در مسابقه ای بازی نكرده بود تمام حركاتش به جا و مناسب بود.
تیم مقابل به هیچ ترتیبی نمی‌توانست او را متوقف سازد. او می‌دوید پاس می‌داد و به خوبی دفاع می‌كرد. در دقایق پایانی بازی او پاسی داد كه منجر به برد تیم شد. بازیكنان او را روی دستهایشان بالا بردند و تماشاچیان به تشویق او پرداختند. آخر كار وقتی تماشاچیان ورزشگاه را ترك كردند مربی دید كه پسر جوان كه پسر جوان تنها در گوشه ای نشسته است. مربی گفت: پسرم من نمی‌توانم باور كنم. تو فوق العاده بودی. بگو ببینم چه طور توتنستی به این خوبی بازی كنی؟ پسر در حالی كه اشك چشمانش را پر كرده بود پاسخ داد: می‌دانید كه پدرم فوت كرده است. آیا می‌دانستید او نابینا بود؟ سپس لبخند كم رنگی برلبانش نشست و گفت: پدرم به عنوان تماشاچی در تمام مسابقه‌ها شركت می‌كرد. اما امروز اولین روزی بود كه او می‌توانست به راستی مسابقه را ببیند و من می‌خواستم به او نشان دهم كه می‌توانم خوب بازی كنم

دوشنبه 12/1/1387 - 10:45
کامپیوتر و اینترنت

 windows Xp validate

اگه می خواین یه ویندوز اصل داشته باشید این برنامه رو دریافت کرده و نصب کنید و بعد اجرا ویندوز شما به ویندوز اصل مایکروسافت تبدیل میشه و میتونین ویندوز خود را بدون هیچ مشکلی اپدیت کنین

         دانلود با حجم ۱۰۰ kb

دوشنبه 12/1/1387 - 10:40
کامپیوتر و اینترنت

میز کاری که جای کمی اشغال می کند

trunk-station-ad3.jpg

سلام

به تازگی طراحان ژاپنی که علاقه خاصی به طراحی و ساخت چیزهای جم و جور دارند این میز کار رو طراحی کرده اند که فضای بسیار کمی اشغال می کنه و بوسیله چرخ های زیرش به راحتی قابل حمل هست ، این محصول زیبا Trunk Station Ad نام داره و قیمتش $1,980 می باشد ، این میز در ابعاد W 906mm x D 615mm H x 1190mm ساخته شده و همونطور که در تصویر هم مشخصه پس از باز و بسته کردنش اتفاقی برای محتویات داخلش نمی افته و مناسب جهت ادارات شلوغ و یا شرکت هایی که با کمبود جا مواجه هستند می باشد ، در ادامه چگونگی باز و بسته بودن این میز رو می تونید ببینید .

trunk-station-ad1.jpg

trunk-station-ad2.jpg

دوشنبه 12/1/1387 - 10:38
کامپیوتر و اینترنت
 

 

نوکیا n78  گوشی دیگری بود که در نمایشگاه  بارسلونا معرفی شد این گوشی از سیستم اینترنتی

هم پشتیبانی می کند دارای ویزگی OVi که یک نوع سرویس انلاین است و کاربران را قادر می سازد

که موزیک و تصاویر و نقشه ها و .... هر چیزی که مورد علاقه خود را با دیگران است به اشتراک

بگذارند. این گوشی از تکنولوزی های قوی مانند A-GPS و WLAN  واتصال با سرعت با لای

HSPDA3G بر خوردار است دوربین 3.2 مگا پیکسل و لنز ان از نوع  CARL ZEISS است

همچنین از کارت حافظه MICRO SD  تا ظرفیت 8 گیگا بایت پشتیبانی می کند

 

دوشنبه 12/1/1387 - 10:34
کامپیوتر و اینترنت

موس انگشتی !

11 03 2008
mouse.jpg

سلام

این موس زیبا که Swiftpoint SLIDER نام دارد یک موس بسیار کوچک و البته بسیار کاربردی می باشد ، این محصول جالب موسی است که بی سیم و wireless می باشد و می توان آنرا مانند خودکار در دست گرفت و یا با انگشت روی سطح صاف حرکت داد مانند صفحه لمسی یا touchpad  که بروی برخی از لپ تاب ها موجود می باشد ، مزیت این موس  ، کوچکی و شکل ظاهری آن است مخصوصا برای کسانی که با کامپیوتر کارهای گرافیکی  انجام می دهند و نیز سهولت استفاده که به ادعای سازنده تا 40% افزایش سرعت و کارایی را ایجاد می نماید ، همچنین این موس زیبا را می توانید بروی سطوح ناهموار مانند صفحه کلید کامپیوتر قرار دهید و از آن استفاده کند ، در تکمیل این مطلب حتما تمامی تصاویر را مشاهده کنید .

(ادامه تصاویر در ادامه)

slider-pen.jpg

slider-keyboard.jpg

slider-diagram-touchpad.jpg

دوشنبه 12/1/1387 - 10:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته