• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4092روز قبل
شعر و قطعات ادبی
خون جبین من، که سرازیر می‌شود
صوت نوک نیزه، جهانگیر می‌شود
پیشانیم به چوبۀ محمل که می‌خورد
قرآن روح بخش تو، تفسیر می‌شود

 


هر قطره خون، که می‌چکد از زخم حنجرت
آن قطره یک شکوفۀ تکبیر می‌شود
تا دخترت نرفته ز دستم سخن بگو
لب باز کن عزیز دلم، دیر می‌شود
در زیر کعب نی، نفسِ بی‌صدای ما
در قلب سخت سنگْ‌دلان، تیر می‌شود

هر آیه‌ای که از لب خشکت رسد به گوش
برنّده‌تر، ز نیزه و شمشیر می‌شود
ما را اگر زدند لئیمان، عجیب نیست
روبَهْ کنار خانۀ خود شیر می‌شود
اطفال کوفه، سیر زِ نانند و ای عجب
طفل گرسنۀ تو ز جان سیر می‌شود

دیشب سه‌ساله خواب تو را دید و گفتم‌اش
کنج خرابه خواب تو تعبیر می‌شود
«میثم»ببند لب که از این نظمِ سینه‌‌سوز
عرش خدا، ز غصه زمین‌گیر می‌شود

غلامرضا سازگار 

 

  behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 14:0
شعر و قطعات ادبی

سر تو، بر سر نی، آفتاب داور من
بتاب و سایه کن ای آفتاب بر سر من
تو آفتاب خدا و هلال فاطمه‌ای
بگو چه خوانمت، ای نازنین برادر من
گلوی پارۀ تو بود، باورم اما
سر بریده، سرِ نی، نبود باور من

 

محاسن تو، که خونین شده است، ارث علی است
کبودی رخ من هست، ارث مادر من
به نیزه‌دار تو نفرین چقدر دل سنگ است
که با سر تو ستاده است در برابر من
من و تو چون دو سپاهیم در برابر خصم
که نیزه، سنگر تو، محمل است سنگر من
به حشر مهر بلند است از زمین یک نی
تو آفتابی و گردیده کوفه محشر من
هزار حیف، که دستم نمی‌رسد به سرت
چه می‌شود که بیایی دمی تو در بر من
ز کوفه یک نگهم، بر تن مطهّر توست
بوَد به زخم جبینت نگاه دیگر من
حکایت غم ما در توان «میثم» نیست
اگر چه خون جگر می‌خورد ز ساغر من

غلامرضا سازگار

 

  behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 11:31
شعر و قطعات ادبی
ای به سر نی، گهرافشانیَت
قاری قرآن، سر نورانیت
بشکند آن دست که از سنگ کین
آیه نوشته است به پیشانیت

هم‌سفر و هم‌دم و همراه من
کشت غروب تو مرا، ماه من

 

 
ای به لبت زمزمه قرآن بخوان
پیش نگاه همه قرآن بخوان
تا که نگویند به ما خارجی
ای پسر فاطمه! قرآن بخوان

اگر چه اجر خواندنت، سنگ شد
بخـوان بـرادر، که دلم تنگ شد
 
آنچه که دیدم به دو چشم ترم
گفته برایم همه را مادرم
گفت ولی نگفت روزی سرت
از سر نی، سایه کند بر سرم

کاش که چشمم ز ازل کور بود
یا سرت از محمل من دور بود
 
ای شده گل، از گل رویت خجل
ماه ز خاکستر مویت، خجل
چشم من از زخم سرت شرمسار
اشک من از خون گلویت خجل

یا سر خود مشعل راهم نکن
یـا ز سـر نیـزه نگاهـم نکن
 
سنگ‌دلان، خونْ جگرم کرده‌اند
جامۀ ماتم به برم کرده‌اند
حرمله و خولی و شمر و سنان
با سر تو، هم سفرم، کرده‌اند

به هر طرف که می‌رود محملم
چشـم تـو گشتـه ساربـان دلم
ای سر ببریده، پناهم شدی
بر سر نی، هادی راهم شدی
ماه شب نیمۀ ماهم شدی
ماه شب اول ماهم شدی

جز تو که خورشید جهان‌گستری
کســی ندیــده مــه خاکستری
 
در غم ما کوه و چمن، گریه کرد
ماه، چو شمع انجمن گریه کرد
بس‌که به دور سر تو سوختم
نیزه به حال دل من گریه کرد

ای من و تو با خبر از حال هم
بیـا بگـرییم، بــر احــوال هم
 
یوسف زهرا سخن آغاز کن
از سر نی، پر زن و پرواز کن
بوسه بزن به صورت دخترت
سلسله از دست پسر باز کن

شرح غم خویش به عالم بگو
بــا قلـم و زبان «میثم» بگو

  غلامرضا سازگار 

 

  behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 11:30
شعر و قطعات ادبی

بوسه از خال لبت ای یار چیز دیگری است

غمزه ی چشم تو ای دلدار چیز دیگری است

ای تو لیلای همه عشاق ای معشوق ما

این سر مجنون به روی دار چیز دیگری است

دل برایت خانه ی غمهاست ای جانا ولی

از غم تو گریه ی بسیار چیز دیگری است

داستان کربلا مشهور بین مردم است

قصه رأس و تنور نار، چیز دیگری است

گرچه کل این بدن رفته به زیر سم ولی

پهلوی بشکسته ی مردار چیز دیگری است

گرچه سرها روی نی ها خفته بودند ای شهید

دیده ات بر روی نی بیدار، چیز دیگری است

گرچه راه شام و کوفه پر مصیبت بود لیک

آن تن تب کرده و بیمار چیز دیگری است

بین راه کربلا تا کوفه غم بسیار لیک

سیلی و کعب و سنان در کار، چیز دیگری است

چشم ها بسیار شد گریان ز غمهایت عزیز

چشم زینب از غمت پر بار ، چیز دیگری است

بر سر و موی و تن و معجر ببین ای سر به نی

حمله های پنجه ی کفتار ، چیز دیگری است

بر دل غمدیده ی این عاشقان ای عشق من

خنده های این سگان هار، چیز دیگری است

این همه نامه ز کوفه آمده بهر شما

این تنت غرق به خون بی یار، چیز دیگری است

رأس تو ببریدن و رگهای تو خونی ز ظلم

خون دل جاری ز چشم تار چیز دیگری است

از غم زینب چرا در چشم دشمن نیست اشک

گریه ی حیوان صحرا، مار چیز دیگری است!!!

کودکی از کاروان گم شد ولی آقای من

پای این کودک به روی خار، چیز دیگری است

این همه غم یک طرف این جمله ی من یک طرف

آل زهرا برده ی بازار، چیز دیگری است

مصراع آخر ببین آتش به دل ها می کشد

نان گرفتن ها ز روی عار، چیز دیگری است

سروده جعفر ابوالفتحی

 

behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 11:27
شعر و قطعات ادبی

سر به دیوار غمت بگذارم

بوسه از کنج رگت بردارم

آرزوم است که بوسم رویت

ای سبکبار منم دل دارم

 

غیر حب تو بند آیینم

غیر عشق تو نشد پندارم

روز و شب گریه کنم از غم تو

گریه بر داغ تو باشد، کارم

آسمان دل غمدار تو را

ابر بارانم و هی می بارم

آمد آن مرد عرب پست سفت

کعب نی زد به دو چشم تارم

مردم کوفه چرا می گریند؟

من ز مردان دورو بی زارم

بگذارم که ببینم رویت

ز غم هجر رخت بیمارم

سروده جعفر ابوالفتحی

 

behroozraha
يکشنبه 12/9/1391 - 11:26
شعر و قطعات ادبی

ماه من از چه ز من دل می بری

من مگر خواهر نبودم - دختر حیدر نبودم

شد کمانی قامت من – ارغوانی صورت من – من مگر آیینه ی مادر نبودم

پهلویم چون پهلوی مادر شکسته – دست من را مثل دستان پدر دشمن ببسته

بین راه کوفه داداش ...دشمنت به مادر من فحش می داد

یادم آمد لحظه ای که – مادرم بین در و دیوار افتاد

یادم آمد مجتبی انگار می زد داد

نزنید نزنید .... گوشوارش شکسته ...

 

این سر تو روی نیزه – مثل ماه شام تاره

چشماتو واکن داداشی – زینبت طاقت نداره

سروده جعفر ابوالفتحی

 

behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 11:23
شعر و قطعات ادبی

ارباَ اربا بدنت،قلب مرا از جا کند

زخمِ صد پاره تنت، قلب مرا از جا کند

با شتاب آمدم از تل سوی مقتل ،ای وای

خنجری در دهنت، قلب مرا از جا کند

 

کهنه پیراهنی هم روی تنت نیست چرا؟

غارت پیرُهنت ، قلب مرا از جا کند

بوریا گشته مقدّر ز برایت ،صد حیف

بدن بی کفنت، قلب مرا از جا کند

قاتلت همسفرم هست ،عزیزم چه کنم

دشمنِ بس لجنت، قلب مرا از جا کند

خیزران هست به دستش که جسارت بِکند

بر لب و آن دهنت، قلب مرا از جا کند

شمس رویت ز نوک نیزه قمر را دیده

وَ تبسّم زدنت، قلب مرا از جا کند

جان عبّاس بگو از سرِ نیزه چه خبر؟

روی نی پر زدنت، قلب مرا از جا کند

طفل بی تاب تو، هر لحظه پدر می خواهد

اشک این یاسمنت، قلب مرا از جا کند

تو که رفتی، ولی ای کاش نمایی نظری

دائماً این مِحنت، قلب مرا از جا کند

 شاعر:محمدمهدی عبدالهی 

 

behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 11:21
شعر و قطعات ادبی


کوفه رفتن به خدا، حال دگر می خواهد

زینبت، کسب اجازه به سفر می خواهد

چاره ای نیست وَ باید بروم ای گل من

خواهرت می رود و سایه سر می خواهد

 

در اسارت ،غل و زنجیر بسی بسیار است

دیدن شمس جمالت،چه خطر می خواهد

خیزران هست تو را منتظر ای خون خدا

دشمن پست شما، جایزه سر می خواهد

وسط مجلس پُر لهو و شرابش ،نامرد

به کنیزی ز یتیم تو، نظر می خواهد!

ناله و اشک شده قوت شب دخترکان

یک سه سااله ز فراق تو،پدر می خواهد

سیلی و صورت ناموس خدا، یا الله

در حرم، طفل یتیم تو، سپر می خواهد

در مسیری که جسارت به حرم بسیار است

همسفر با سرتان، خونِ جگر می خواهد

کشته اشک شدی و سندش دست شماست

ماتمت تا به ابد، گریه ثمر می خواهد

یا قتیل العبرة ، ذکر شما هست شفا

بردن نام شما، دیده تر می خواهد

شاعر:محمدمهدی عبدالهی  

 

behroozraha

يکشنبه 12/9/1391 - 11:19
اهل بیت

یك ماجرا
 

حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج سید احمد خاتمی، از قول حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حمید مهاجر دامت افاضاته [صاحب تألیفات عدیده] نقل كردند كه ایشان فرمودند :« در بحرین مجلس تعزیه خوانی برقرار بوده است. شخصی در نقش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و دیگری در نقش قاتل حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نقش ایفا می كرده اند.
در اثنای تعزیه، بازیگر نقش قاتل حضرت ، شمشیر را اشتباها به گردن ایفا كننده ی نقش حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می زند و گردن وی از بدن جدا می شود ؛ در همان لحظه ، خانمی از بین زن ها می آید و سر را برمی دارد و به بدن می چسباند! و فرد مقتول حیاتش را باز می یابد! و آنگاه آن خانم، یک دفعه غیبش می زند و تعزیه ادامه پیدا می كند...!» 
بعضی از كارهایی كه جنبه خیلی حقیقی ندارد و پرمعنا و پرمضمون نیست به نظر ما بایستی حتماً اجتناب بشود . در گذشته هم گفتیم گاهی شبیه خوانی هایی می شود ما با شبیه خوانی موافقیم، مخالف نیستیم؛ اما شبیه خوانی خوب، شبیه خوانی درست، شبیه خوانی منطبق با واقعیت. بعضی از روایات ضعیف را حالا مثلا فرض كنید كه ماجرای شیر فضه را كه حالا اصل قضیه هم معلوم نیست چطور باشد ، این را بیایند شبیه كنند و شكل یك شیری را مثلا بكشند حالا این شیر چی را مثلا نشان خواهد داد و كدام بعد از ابعاد حادثه حسینی را می تواند نشان بدهد؟ كه می بینیم گاهی این چیزها هست، تلویزیون هم بعضا آنها را نشان می دهد. شبیه خوانی خوب است و مفید است به شرطی كه درست منطبق باشد با حوادث البته پیداست بیان نمایشنامه ای - كه شبیه خوانی هم یك نوع تئاتر و نمایشنامه هست و خوب هم هست - این با بیان معمولی فرق می كند. هنرمندانه باید باشد، خوب باید باشد، در این شكی نیست؛ اما دروغ تویش نباشد، خلاف واقع نباید باشد، حقایق را برای مردم بیان بكنند. 
 
behroozraha
شنبه 11/9/1391 - 21:35
اهل بیت

آیا مادر علی اكبر در كربلا بود ؟
 

پاسخ این پرسش با توجه به منابع معتبر، مثبت نیست و منابع مورد اعتماد، هرگز چنین اجازه ای را به محقق نمی دهد كه بگوید: مادر علی بن اكبر در كربلا حضور داشت. حتی برخی از نویسندگان سختكوشی كه گویی تمایل زیادی به این كار داشته اند و دلشان می خواسته به هر نحو جواب مثبتی به این سؤال بدهند، هیچ گاه توفیق این كار را نیافته اند و پس از تتبع فراوان ناچار شده اند به نوعی ازكنار قضیه بگذرند . یكی از نویسندگانی كه در تاریخ زندگانی حضرت علی اكبر (ع) كار چشم گیری كرده است ، بزرگترین واعظ و عالم شهر سردرود در نیم قرن گذشته است، كه با نام شیخ محمد حسن سردرودی ، متخلص به « موالی» نامیده می شود.   ایشان كتاب مفصلی را با عنوان الاثر الجدید فی تاریخ علی بن الحسین الشهید در حدود دویست صفحه ی رحلی و با خط ریز نوشته اند كه نسخه ای از آن به خط خود نویسنده، در كتابخانه ی راقم این سطور موجود است . به هر حال ایشان با این وسعت كار و گستردگی تلاش درجایی از آن كتاب می نویسد: بودن مادرعلی اكبر (ع) دركربلا مورد اختلاف است؛برخی او را در كربلا شاهد دانسته و موضوع خداحافظی علی اكبر را با مادر مفصل نگاشته اند، و جمعی بر این عقیده اند كه قبل از واقعه ی كربلا فوت كرده و بنابراین حدود چهل سال و كسری بیشتر عمر نكرده و یكی از تأثرات حضرت حسین (ع) را فقدان مادر علی اكبر می دانند و صاحب منتهی الآمال [شیخ عباس قمی] در آن كتاب گوید: و اما والده ی آن جناب در كربلا بود یا نبود؟ ظاهر آن است كه نبوده و در كتب معتبره چیزی در این باب نیافتم و ما این موضوع را در باب شهادت علی اكبر (ع) ، تكرار خواهیم كرد.
و در آنجا چنین تکرار می کند و می نویسد:« اما مادر علی اكبر جناب لیلی، دركتب قدمای ارباب مقاتل، نامی از او در كربلا نبرده اند ولی در كتب متأخرین گاه گاهی دیده شده است.» 
و یكی دیگر از تلاشگران سخت كوش در این باره، مرحوم عبد الرزاق موسوی مقرم است كه نتیجه ی تحقیق خود را چنین به دست می دهد:« برای ما نه سال وفاتش ، نه مقدار عمرش و نه حضورش در كربلا، روشن نشد. گر چه حضورش در کربلارا « دربندی» دركتابش ، به بعضی ازمجموعه هایی كه صاحبانش معلوم نیست، نسبت داده است ، اما اكثرمورخان این موضوع را ترك كرده و یادی از او در كربلا نكرده اند ؛ شاید هم او پیش از حادثه ی كربلا از دنیا رفته بود . محدث بزرگ شیخ عباس قمی در نفس المهموم ، صفحه 16 می گوید:« به چیزی كه دلالت كند لیلا به كربلا آمده بود، دست نیافتم » زنهار كه این محدث آگاه و ژرف نگر، تو را از این قول باز می دارد. چرا كه دست نیافتن ایشان به دلیلی كه نشان دهد لیلا به كربلا آمده بود، برای كسی كه می خواهد به حقایق تاریخ وقوف پیدا كند كفایت می كند.» 
ما نیزهمصدا با مرحوم مقرم می گوییم كه اظهارنظر مرحوم شیخ عباس قمی دراین باره كافی است ؛ زیرا كه در دقت نظر و پارسایی شیخ عباس قمی هرگز جای تردید نیست و صد البته محدث قمی در این دیدگاه تنها نیست و می توان گفت كه بسیاری از دانشمندان در این باره با او هم رأی هستند. در اینجا به نقل سخنی از استاد سید هاشم رسولی محلاتی بسنده می كنیم . او می نویسد:« اما اینكه لیلی مادر آن حضرت در كربلا بوده یا نه، معلوم نیست و دلیل معتبری بر این مطلب نرسیده است و زنده بودن آن بانوی محترمه تا آن زمان ثابت نشده و در ریاحین الشریعه از قول یكی از مورخین و نیز از اغانی ابوالفرج نقل كرده كه مردی از اعراب كه بر شتری سوار بود، به مدینه آمد و عبورش به محله بنی هاشم افتاد . از خانه ای صدای شیون شنید و آن صدا به قدری حزین بود كه شتر مرد نتوانست بگذرد و همانجا زانو زد . مرد عرب به دنبال آن شیون آمد و به در خانه ای كه صدا از آنجا بلند بود، رفت و از كنیزی كه پشت در آمد پرسید: این صدای ناله از كیست؟ و او در پاسخ گفت: از لیلی است كه پس از واقعه ی كربلا تاكنون از شیون آرام نگرفته است.»
اما با تفحص زیادی كه كردیم این مطلب را در اغانی نیافتیم و بر فرض صحت ، این داستان نیز ممكن است مربوط به « لیلی» دختر مسعود دارمی، همسر امیرالمؤمنین (ع) و مادر عبدالله و ابوبكر، فرزندان امیرالمؤمنین (ع) باشد كه دركربلا به شهادت رسیدند. از این رو بر فرض صحت و وجود چنین داستانی باز هم دلیل بر این مطلب نیست و اما زبان حال و اشعاری هم كه در این باره رسیده نیز نمی تواند دلیلی بر این مطلب باشد و چنانچه مرحوم حاجی نوری (ره) فرموده است، اصلی ندارد و زبان حال نیز همان گونه كه از نامش پیداست زبان حال است و نمی تواند دلیل بر مطلبی باشد. 
 
  behroozraha
شنبه 11/9/1391 - 21:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته