• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 355
زمان آخرین مطلب : 5346روز قبل
دانستنی های علمی
 

همیشه ماندن دلیل بر عاشق بودن نیست....خیلی ها میروند تا ثابت کنند که تا همیشه، عاشقند.

------------ --------- -----

آنکس که از دشمن داشتن می ترسد هیچگاه دوست واقعی نخواهد داشت

------------ --------- ---------

مهم این نیست که شما سرنگون شدی. مهم آن است که دوباره به پا خیزید

------------ --------- -----

پشیمانی از کارهایی که انجام داده ایم با مرور زمان کم میشود. اما برای کارهایی که انجام نداده ایم همیشگی است. سیدنی هاریس

------------ --------- ----

دروغ مثال برف است که هر چقدر بغلطانند بزرگتر میشود. مارتین لوتر

------------ --------- -----

هرگز عشق را گدایی نکنید. معمولا چیز با ارزشی به گدا داده نمی شود

------------ --------- ------

آموخته ام که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او .... و قلبی است برای فهمیدن او

------------ --------- ------

دو چیز را فراموش نکن: یاد خدا و یاد مرگ

دو چیز را فراموش کن: بدی دیگران در حق تو ...خوبی تو در حق دیگران

------------ --------- --------- -----

فقیر کسی نیست که کم دارد. بلکه کسی است که خواهشهایش زیاد است.ضرب المثل فرانسوی

------------ --------- ------

کودک بمان تا بچه هایت همیشه دوستت داشته باشند. ضرب المثل هلندی

------------ --------- --------- -------

رستگاری در چهار چیز است: کم خوری...کم خوابی....خاموشی...تنهایی

------------ --------- --

در وجود هر یک از ما خائنی به نام خودخواهی وجود دارد که فقط در برابر تملق و چاپلوسی نرم میشود

------------ --------- ----

نود و نه درصد از نگرانیهای ما در زندگی هرگز اتفاق نمی افتد. دیل کارنگی

------------ --------- -

شکست یتیم  است اما پیروزی هزار پدر دارد

------------ --------- ---

آزادی در بی آرزویی است. شمس تبریزی

------------ ------

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.چارلی چاپلین

------------ ---------

هر لحظه را به گونه ای زندگی کن که گوئی واپسین لحظه است و کسی چه می داند...شاید آخرین لحظه باشد. اوشو

------------ --------- ------

عده ای بزرگ زاده می شوند. عده ای بزرگی را بدست می آورند. و عده ای بزرگی را بدون انکه بخواهند با خود دارند. شکسپیر

------------ --------- -----

پیش از هر چیز نخست بدان که چه می خواهی. فردیناند فوخ

دوشنبه 30/10/1387 - 11:6
خانواده

ای وجودت آسمان را آبرو

 ای سوار سبز پوش آرزو


ای امید شاپرکهای غریب

 ای دلیل آیه امن یجیبب


ای کلید قلبها در دست تو

 کوچه های شهر دل، بن بست تو

سلام علی ال یاسین...

 

دوشنبه 30/10/1387 - 10:35
اخبار
ویروس رایانه‌یی به نیروی دریایی انگلیس حمله كرد

وزارت دفاع انگلیس خبر داد كه یك ویروس رایانه‌یی موفق شده به شبكه ارتباطی نیروهای دریایی سلطنتی راه یافته و سرویس‌های ایمیل و اینترنت را مختل كند.
 

وزارت دفاع انگلیس خبر داد كه یك ویروس رایانه‌یی موفق شده به شبكه ارتباطی نیروهای دریایی سلطنتی راه یافته و سرویس‌های ایمیل و اینترنت را مختل كند.
طبق گزارش بی بی سی این ویروس به سرویس‌های ایمیل و اینترنت حمله كرده اما تاثیری بر سیستم‌های حساس ناوبری و تسلیحاتی كه مطمئنا از یك شبكه ایمن‌تر و متفاوت استفاده می‌كنند نداشته است.
ناو هواپیمابر HMS Ark Royal از جمله كشتی‌های نیروی دریایی انگلیس بوده كه در نتیجه حمله این ویروس و از كار افتادن شبكه ارتباطی‌اش، اعضای آن ناچار شدند برای ارتباط با خانواده خود از تلفن همراه شخصی استفاده كنند.
به گفته سخنگوی وزارت دفاع انگلیس، اقدامات ضروری برای جداسازی سیستم‌های آلوده فورا در پیش گرفته شده و روند پاكسازی ویروس برای حفاظت در برابر آلودگی مجدد آغاز شده است
*************************
فکر میکنم اخرش معلوم شه کار یک ایرانی بوده!
دوشنبه 30/10/1387 - 10:32
دانستنی های علمی

یک داستان

توی یه سرزمین دو برادر پهلوان زندگی میکردند. برادر بزرگتر به نام فیلیپ برادر کوچک هم رابین بود. 
در یکی از روزها پادشاه دو برادر را به قصر خود دعوت کرد. پادشاه پس از خوش آمدگویی به آنها گفت که 
دشمن به مرز شمالی این کشور حمله کرده و شما تنها کسانی هستید که میتونید از ما در برابر دشمنان حفاظت کنید. بعد از تجهیز کردن این دو برادر را راهی این نبرد کرد. دو برادر به راه افتادن و به نزدیک اون شهر مرزی رسیدن. ولی چون شب بود خواستن شب رو اونجا استراحت کنن. صبح که شد فیلیب به رابین گفت تو برو به جنگ من اینجا میمونم و اگر کسی تو رو شکست داد و خواست از اینجا رد بشه من جلوشو میگیرم. هر چی باشه من بزرگترم و قویتر. 
رابینم که پسر خوب و حرف گوش کنی بود به راه افتاد.


اما بعد از دو روز وقتی که فیلیپ داشت آهو رو روی اجاقی که درست کرده بود کباب میکرد 
دید که رابین داره از دور میآد و کاملاً زخمی شده. 
به سمت اون رفت و ازش پرسید که چی شد؟ 
رابین هم کل ماجرا رو توضیح داد و در مورد جنگ با 70 پیاده و 10 سوار صحبت کرد.. 
فیلیپ به محض اینکه فهمید جنگ تموم شده سوار بر اسبش شد 
و به سمت کارزار رفت و شروع کرد به جمع آوری غنائم. 
اون با خودش گفت که پادشاه حتماً از دیدن این همه طلا خوشحال میشه. 
بعد برگشت و با برادرش به سمت قصر پاشاه به راه افتادن. 
وقتی به نزدیکی قصر رسیدن فهمیدن که پل روی رود بزرگ ریخته شده 
و اونا واسه رسیدن به قصر مجبورن که از وسط آب رد بشن. 
رابین خیلی راحت از اون رودخونه رد شد 
اما فیلیپ از اونجایی که بارش سنگین بود اسبش وسط آب افتاد و همه طلاها ریخت توی آب. 
فیلیپ هرکاری کرد نتونست اسبشو نجات بده و هم طلاها رو از دست داد هم اسبشو. 
خلاصه اونا رسیدن به قصر و پادشاه به گرمی از اونها استقبال کرد. 
پس از خوردن شام پادشاه یه نگاهی به دو برادر انداخت و گفت 
خب از جنگ برام بگین و از پهلوانهای دشمن. 
بگین از اینکه چه جوری پیروز شدین. 
رابین شروع کرد به تعریف و زخمهای روی دست و صورتش به این قضیه شهادت میداد. 
بعد از صحبتهای رابین پاشاه نگاهی به فیلیپ انداخت. 
اما اونجا فقط یه صندلی خالی بود.. 
چون فیلیپ واسه گفتن حرفی نداشت. 
اون خودش رفت و تصمیم گرفت از این به بعد 
به جای اینکه به فکر خودش توکل کنه و فکر کنه که داره درست تصمیم میگیره 
بیشتر فکر کنه و نظر دیگران روهم بپرسه.

ما هم خیلی وقتها مثل فیلیپیم. 
فکر میکنیم که بهترین کاری رو که میتونیم داریم انجام میدیم. اما حقیقت چیز دیگست. 
خیلی وقتا خدا دوست نداره که ما خیلی از کارها رو که فکر میکنیم درسته انجام بدیم. 
خدا دوست داره ما آدما ازش بپرسیم:
ای خدای من، تو از من چی میخوای؟
ای خدایی که به من عقل دادی، 
من میدونم که تو از من داناتر و حکیم تری، 
پس لطفاً بهم بگو چه جوری باید به خلق تو کمک کنم که تو منو سر بلند کنی؟ 
بگو چه جوری باید چه جوری این کارو بکنم. و ...

آره دوستای خوبم. خدا دوستداره که ما باهش حرف بزنیم... ازش بپرسیم. 
شک نکنید که خدا صداتونو میشنوه و بهتون جواب میده اگه بهش ایمان داشته باشین. 
اون همتونو دوست داره.

فقط یه جمله دیگه میگم.. 
مواظب باشین تو بهشت اومدنی مثل فیلیپ دست خالی نیاین.

دوشنبه 30/10/1387 - 10:29
دانستنی های علمی
نویسنده: مهدی صدری
کربلا، نامی آشنا با جان و دل، که با شنیدنش قلبها به طپش می‏افتد و دلهای دوستان به سویش پرکشیده و اشکهاشان فرومی‏ریزد.
کربلا، سرزمینی که از دیر باز مورد نظر خاص پروردگار متعال بوده و محل رفت و آمد ملائکه و جایگاه دائمی گروه خاصی از آنان است.
سرزمین مقدسی که برای بزرگان انبیا علیهم‏السلام وقایعی رخ داده و محل دفن جمعی از انبیا و اوصیا علیهم‏السلام است.
در این مکان شریف، همه‏ی انبیا و ملائکه برای زیارت و عزاداری و گریستن در مصایب امام حسین علیه‏السلام گرد یکدیگر آمده و با پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و حضرت زهرا علیهاالسلام و ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام هم نوا و هم ناله می‏شوند.
نوشتاری که در پیش‏رو دارید، مطالبی است در جهت آشنایی بیشتر با سرزمین مقدس کربلا و آثار و خواص تربت شریف امام حسین علیه‏السلام و فضیلت آن که از اخبار و احادیث جمع‏آوری شده است. با توجه به کثرت روایات در این زمینه، تنها قسمت مورد نیاز، گلچین و ترجمه شده است.
در این میان، بیش از همه از کتاب شریف کامل الزیارات تألیف ابوالقاسم جعفر بن محمد قولویه استاد شیخ مفید که در قرن چهارم می‏زیسته، استفاده شده است. وثاقت و جلالت او مورد اتفاق علمای شیعه است و او خود در مقدمه‏ی کتاب می‏گوید: «من تنها روایاتی را که از افراد مورد اطمینان و ثقه باشد، نقل می‏کنم».
يکشنبه 29/10/1387 - 20:50
دانستنی های علمی
يکشنبه 29/10/1387 - 19:46
ادبی هنری
مکالمه‏ى تلفنی
نویسنده: خدیجه پنجی
دو و چهار، چهار و سه، چهار... منزل خداست
الو، سلام! این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط، در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد حساب بنده هایتان جداست
الو! دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است، یا که عیب سیم هاست
چرا صدایتان نمی رسد؟ کمی بلندتر!
صدای من چه طور، خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی، برات درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا به سوی خود بخوان که تا سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه شماست
خدا! مرا ببخش، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم، دوباره، تا خدا خداست
يکشنبه 29/10/1387 - 8:46
دانستنی های علمی

دقت

حضرت امام یك بار جمله ای از فرزند یكی از نزدیكان شنیده بود، ایشان به مادر بچه فرمودند: ببینید این حرف از كجا یاد گرفته، این حرف پسندیده نبود.

توجه به ایمان بچه ها

بعضی مواقع می دیدند افراد تلفن می زنند و از احوال بچه سئوال می كنند و پرسند آیا غذایی خورده و خوابیده؟ حضرت امام می فرمودند:زیاد به فكر غذای بچه نباشید، بچه گرسنه نمی خوابد، او چیزی پیدا می كند و می خورد. مساله مهم، مسایل تربیتی است، چرا كه وقتی تلفن می كنید نمی پرسید كه نماز خوانده و خوابیده، نماز مهم است. من به ایشان عرض می كردم: بچه است و مكلف نشده، عیبی ندارد. ایشان می فرمودند: ما روایت داریم كه بچه ها قبل از سن تكلیف به نماز خواندن وادار كنید.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی (رحمت الله علیه
يکشنبه 29/10/1387 - 8:41
دانستنی های علمی

مقام معظم رهبری می فرمایند:
معنویت مردم و خانواده های شهدا و اخلاص رزمندگان در جبهه ها امام را به هیجان می آورد.
من چند بار گریه ی امام را - نه فقط به هنگام روضه و ذکر مصیبت - دیده بودم.
هر دفعه كه راجع به فداكاریهاى مردم با امام صحبت می‌كردیم، ایشان به هیجان مى‏آمدند و متأثر مى‏شدند. مثلاً موقعى كه در محل نماز جمعه تهران قلكهاى اهدایى بچه‏ها به جبهه‏ها را شكسته بودند و كوهى از پول درست شده بوده، امام در بیمارستان با مشاهده این صحنه از تلویزیون متأثر شدند و به من كه در خدمتشان بودم، گفتند: دیدى این بچه‏ها چه كردند؟! در آن لحظه مشاهده كردم كه چشمهایشان پُر از اشك شده است و گریه می‌کنند!
منبع:مشک فشان
يکشنبه 29/10/1387 - 8:40
دعا و زیارت

در سال 1410 هجری ، شخصی به نام آقای بلورساز، خادم کشیک دوم آستان قدس رضوی، معجزه ای را از حضرت رضا(ع) نقل کرد به این قرار که:
« من مبتلا به درد دندان شدم، برای کشیدن دندان پیش دکتر رفتم. گفت غده ای هم کنار زبان شماست که باید عمل شود.
با آن عمل من لال شدم و دیگر هر چه خواستم حرف بزنم نمی توانستم و همه چیزها را می نوشتم. هر چه پیش دکترها رفتم درمان نشد. خیلی گرفته و ناراحت بودم.
چند ماه بعد خانم بنده برای رفع درد دندان، پیش دکتر رفت. وقت کشیدن دندان ترسی و وحشتی برایش پیدا شد.
دندانپزشک می پرسد: چرا می ترسی؟
می گوید: شوهرم دندانی کشید و جریان را کلاً برای دکتر می گوید. دکتر می گوید: عجب! آن شوهر شماست؟
می گوید: آری. دکتر می گوید: در عمل جراحی رگ گویایی صدمه دیده و قطع شده و این باعث لال شدن ایشان است و دیگر فایده ندارد.
زن خیلی ناراحت به خانه برمی گردد و شب خوابش نمی برد. مرد می نویسد: چرا ناراحتی؟
می گوید: جریان این است که دکتر گفته شما خوب نمی شوید. ناراحتی مرد زیادتر شده و به تهران می آید خدمت آقای علوی می رسد.
ایشان میفرماید: راهنمایی من این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروی، اگر شفایی هست در آنجاست. تصمیم جدی می گیرد و لذا از مشهد که بر می گردد برای چهل هفته بلیط تهیه می کند. که شبهای سه شنبه در تهران و شبهای چهارشنبه به مسجد جمکران مشرف شود.
در هفته 38 که نماز می خواند و برای صلوات سر به مهر می گذارد؛ یک وقت متوجه می شود که همه جا، نورانی شد و یک آقایی وارد و مردم به دنبال او هستند؛ می گویند حضرت حجت است.
خیلی ناراحت می شود که نمی تواند سلام بدهد. لذا در کناری قرار می گیرد ولی حضرت نزدیک او آمده و می فرمایند: سلام کن
اشاره به زبان می کند که من لالم والا بی ادب نیستم. حضرت بار دوم با تشر می فرماید سلام کن.
بلافاصله زبانش باز می شود و سلام می گوید. ناگهان خود را در حال سجده می بیند.
این جریان را افرادی که آن آقا را قبل از لال شدن و در حین لالی و بعد از لالی دیده بودند در محضر آیت الله العظمی گلپایگانی شهادت دادند و نوار آن هم محفوظ است. »
منبع: شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برکات حضرت ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف ( حکایات کتاب عبقری الحسان )
يکشنبه 29/10/1387 - 8:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته