• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1058
تعداد نظرات : 2080
زمان آخرین مطلب : 3872روز قبل
خواستگاری و نامزدی

 

 

اول خدا

 

اگـر مـایـلید اطلاعات بیشتری درباره شخصیت خودتان و خصوصیاتی که باعث مـی‌شوند دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند، پیدا کنید به تست زیر با کمال صداقت پاسخ دهید.

 
1 ــ فرض کنید شما مشخصه ی صورت کسی هستید، کدام قسمت از صورت او هستید؟

الف: چین و چروک
ب: لکه
ج: خال زیبایی
د: کک و مک
هــ : لبخند

2 ــ دوست دارید چه نوع پرنده‌ای باشید؟

الف: شباهنگ
ب: جغد
ج: عقاب
د: فلامینگو
هــ : پنگوئن

3 ــ کدام یک از آلات موسیقی را دوست دارید؟

الف: پیانو
ب: ویولن
ج: سازدهنی
د: گیتار
هــ : دف

4 ــ کدام یک از برنامه‌های تلویزیونی برای شما جالب‌تر است؟

الف: اخبار و برنامه‌های مستند
ب: فیلم‌های درام و زندگینامه
ج: هیجانی و پلیسی
د: عشقی و ماجرایی
هــ : کمدی و کارتون

5 ــ کدام یک از وسایل شهر بازی را بیشتر دوست دارید؟

الف: ترن‌های هوایی سریع‌السیر
ب: قطار یا قایق
ج: نمایش و اجرای کمدی
د: چرخ و فلک و وسایلی که سریع می‌چرخند
هــ : هیچ کدام، من از شهربازی متنفرم

6 ــ آیـا شـمـا بـه اشـتـبـاهـات خـودتـان می‌خندید؟

الف: هرگز
ب: بندرت
ج: برخی مواقع
د: معمولا
هــ : همیشه
 
7 ــ اگـر دوسـت شـمـا سـر بـه سرتان گذاشت،چه عکس‌العملی نشان می‌دهید؟

 الف: عصبانی می‌شوید
ب: ناراحت می‌شوید
ج: برایتان جالب است
د: تلافی می‌کنید
هــ : چندین برابر تلافی می‌کنید

8 ــ اولین چیزی که صبح موقع بیدار شدن به فکرتان خطور می‌کند،چیست؟

الف: کار یا تحصیل
ب: مشکلات زندگی
ج: صبحانه
د: روزی که در پیش دارید
هــ : کاری که تا شب انجام خواهید داد

9 ــ در زندگیتان چه شعاری دارید؟

الف: وقت طلاست
ب: سحرخیز باش تا کامروا باشی
ج: آنچه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند
د: زندگی کن و به دیگران هم اجازه زندگی کردن بده
هــ : بی‌خیال باش، هرچه باداباد

10 ــ آیا به حیوانات علاقه‌مندید؟

الف: اصلا
ب: تعداد کمی از حیوانات
ج: برخی از حیوانات
د: بیشتر حیوانات
هــ : تمام حیوانات

11 ــ شما لبخند می‌زنید؟

الف: هرگز
ب: بندرت
ج: گاهی اوقات
د: اغلب
هــ : آنقدر زیاد که برخی فکر می‌کنند دیوانه هستم

12 ــ نظر دیگران راجع به شما اغلب کدام مورد است؟

الف: بی‌رحم
ب: سرد و بی‌احساس
ج: زیبا
د: دوست‌داشتنی
هــ : خوشگذران

13 ــ شما احساس عشق و قدردانی خود را نشان می‌دهید؟

الف: هرگز
ب: بندرت
ج: گاهی
د: اغلب
هــ : حداکثر تا جایی که امکان دارد

14 ــ شما اعتقاد دارید که برای شاداب بودن باید ساعاتی از روز را منحصرا صرف خودتان کنید؟

الف: اصلا
ب: احتمالا نه
ج: گاهی
د: بله
هــ : البته، تا جایی که امکان دارد به خودتان می‌رسید

15 ــ آیا زندگی شما با برنامه‌ریزی پیش می‌رود؟

الـــف: مــن حـتــی در تـعـطـیــلات هــم برنامه‌ریزی می‌کنم
ب: همیشه برنامه‌ریزی می‌کنم
ج: بستگی به روز هفته دارد
د: درصورت امکان اجازه می‌دهم که خودش پیش آید
هــ : همیشه بدون برنامه‌ریزی روزها را طی می‌کنم


حال امتیازات کنار گزینه‌هایی را که انتخاب کرده‌اید،جمع کنید.


گزینه الف1 امتیار،گزینه ب 2 امتیاز،گزینه ج 3 امتیاز،گزینه د 4 امتیاز و گزینه هــ 5 امتیاز دارد.

سپس امتیازات خودتان از 15 سوال تست را مطابق با متن‌های زیر مقایسه کنید.


* اگر امتیاز شما بین یک تا 20 باشد:


بدین معنی است که شما سوسن سفید هستید.مردم شما را به خاطر پشتکارتان،ازجــــان و دل مــــایــــه گــــذاشــتــــن‌تــــان و مـوفـقـیـت‌هـایـتـان تقدیر می‌کنند.
اهداف مشخصی دارید و فکرتان بر کارتان متمرکز است.احتمالا فرزند اول خانواده هستید.احساستان را بسختی ابراز می‌کنید.

یکی از مهم‌ترین نگرانی‌های شما این است که چگونه در برابر افراد مختلف ظاهر شوید.اندیشه‌هایتان کمی متمایل به بدبینی است.

اعتماد به نفس دارید ولی در باطن گاهی به خود اعتماد ندارید.قادرهستید که هدفی تعیین کنید و به آن برسید.
بعضی مواقع دنیا را با دیدی باریک‌بین می‌نگرید.احساس می‌کنید که وقت کمی برای رسیدن به آرزوهایتان دارید.
مواظب باشید جدی بودنتان شما را از دنیای اطراف دور نکند.

خونسرد باشید و از زندگیتان لذت ببرید.کارهایی انجام دهید کـه از آنـهـا لـذت مـی‌برید.
با انجام این دستورات قوه خلاقیت‌تان شکوفا می‌شود.سعی کنید که بیشتر بخندید و با دیگران در تماس باشید.

 
اگر امتیاز شما بین 21 تا 54 باشد:


بدین معنی است که شما یک گل رز هستید.کمی تیغ دارید ولی زیبایی‌های بسیاری دارید.
حس شوخ‌طبعی دارید ولی از شنیدن جوک لذت می‌برید.احتمالا فرزند وسط خانواده هستید.

مردم دوست دارند دوروبر شما باشند.خونگرم هستید.دوستان صمیمی بسیاری دارید.
زندگی را بـا دیـد واقـع‌بـیـنـانـه می‌نگرید.آگاهید که زندگی از خوبی‌ها و بدی‌ها تشکیل شده است.
قادرید شانس خودتان را با توجه به سـرمـایـه‌هـایـی کـه داریـد،امـتـحـان کـنید.سختکوش هستید و به اهدافتان پایبندید.

دوست دارید خودتان باشید و این مساله به شما اعتماد به نفس می‌دهد. مشکل‌ترین مساله در زندگیتان یکنواخت بودن مسائل است.
یکنواختی در هر مساله‌ای شما را آزار می‌دهد و باعث کسل شدن روحیه شما می‌شود.

به شما پیشنهاد می‌گردد که افق دیدتان را وسیع‌تر کنید.مسائل جدیدی را تجربه و کشف کنید.
آن‌گاه متعجب خواهید شد که چه نتایج زیبایی به دست آورده‌اید و مهم‌تر از همه این‌که فراموش نکنید که در همه چیز دنبال زیبایی بگردید مخصوصا در خودتان.

 
اگر امتیاز شما بین 55 تا 75 باشد:


بـدیـن مـعـنـی اسـت که شما یک گل آفتابگردان هستید در بستری از گل‌های رز.یک ویژگی بارز در شما وجود دارد که باعث گرمادهی به دیگران و جلوه‌گری شــمـــا مـــی‌شـــود.

مــمــکـــن اســـت شــمــا کوچک‌ترین فرزند خانواده یا تنها فرزند باشید.
در وقت لازم جدی هستید، ولی دوستانتان شما را به عنوان یک شخص شوخ‌طبع می‌شناسند.

از گفتن جوک لذت می‌برید.گاهی شیطنت می‌کنید.مایلید که با افراد جدید و جالبی در زندگیتان آشنا شوید.

با افرادی که هیچ وقت نمی‌خندند،راحت نیستید.دید مثبتی به زندگی دارید.در همه چیز به دنبال خوبی‌ها هستید.
بیدی نـیـسـتـیـد کـه بـا هـر بـادی بـلـرزید.گرم،دوست‌داشتنی،باوفا و اجتماعی هستید و هر کدام از این صفات می‌تواند دلیلی برای خوب بودن شما باشد.

انرژی نامحدودی دارید ولی انگیزه‌تان کم است.برای شما مشکل است که فقط روی یک کار متمرکز شوید.
 به شما پیشنهاد می‌گردد که اجازه دهید مردم روی جدی شما را هم ببینند.همان‌طور که چهره شاد شما را می‌بینند.
 در این صورت می‌خواهند که همیشه با شما بـاشـنـد.بـه احـسـاسـات دیـگـران احـتـرام بگذارید.
از این شاخه به آن شاخه نپرید و کاری را که دوست دارید،انتخاب کنید و تا پایان آن را انجام دهید.
                                  " وبلاگ / پله پله تا ملاقات خدا "
شنبه 18/2/1389 - 10:12
ادبی هنری

 

ای خداوند !

 

 

به علمای ما مسئولیت

 

 

به عوام ما علم

 

 

به مومنان ما روشنایی

 

به روشنفکران ما ایمان

 

به متعصبین ما فهم

 

به فهمیدگان ما تعصب

 

به زنان ما شعور

 

به مردان ما شرف

 

به پیران ما آگاهی

 

به جوانان ما اصالت

 

به اساتید ما عقیده

 

به دانشجویان ما ...نیز عقیده

 

به خفتگان ما بیداری

 

به بیداران ما اراده

 

به مبلغان ما حقیقت

 

به دینداران ما دین

 

به نویسنگان ما تعهد

 

به هنرمندان ما درد

 

به شاعران ما شعور

 

به محققان ما هدف

 

به نومیدان ما امید

 

به ضعیفان ما نیرو

 

به محافظه کاران ما گستاخی

 

به نشستگان ما قیام

 

به راکدان ما تکان

 

به مردگان ما حیات

 

به کوران ما نگاه

 

به خاموشان ما فریاد

 

به مسلمانان ما قرآن

 

به شیعیان ما علی

 

به فرقه های ما وحدت

 

به حسودان ما شفا

 

به خود بینان ما انصاف

 

به فحاشان ما ادب

 

به مجاهدان ما صبر

 

به مردم ما خودآگاهی

 

و به همه ی ملت ما همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش!

 

 

                                    " دکتر شریعتی "

 

 

 

شنبه 18/2/1389 - 10:6
ادبی هنری

 

اول خدا

 

  1. شنونده خوبی باش.
  2. خودت را جای دیگران قرار بده.
  3. کوتاه‌ترین راه برای اینکه نخواهی چیزی را به خاطر بسپاری، نگفتن دروغ است.
  4. کوتاه‌ترین راه رسیدن به ثروت آن است که قابلیت‌هایت را بشناسی و برآنها تکیه کنی.
  5. کوتاه‌ترین راه برای جلوگیری از شکست احتمالی، مشورت با کسانی است که قبلا آن راه را رفته‌اند.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای داشتن روانی سالم، در نظر گرفتن زمانی برای خنده و شادی در هر روز است.
  2. کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به آرزوها، واقع‌بین بودن است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای غیبت نکردن آن است که عیوب خود را مثل عیب دیگران، ببینی.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای یافتن یک دوست، توجه به علایق طرف مقابل است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه مبارزه با ترس، روبه‌رو شدن با آن ترس است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه عشق ورزیدن، نگاهی است خالص و بی‌ریا توام با عشق.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای رهایی از افسردگی، فکر کردن به چیزهای خوب است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به ثبات، آن است که بر آنچه ایمان داری پافشاری کنی،
  2. حتی اگر یک لشکر مخالف داشته باشی.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به تکامل، انتقادپذیریی است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای دروغ نگفتن، شجاع بودن است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای آینده‌نگری، قناعت است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای حسرت نخوردن، آن است که همیشه در حال زندگی کنی.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای حل یک مساله، فهمیدن درست صورت مساله است.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به آرامش، آن است که کمتر به چیزهایی که نداری فکر کنی.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای اثبات دوستی‌ات به یک دوست، آن است که شنونده خوبی باشی.

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای فاش نساختن راز دیگران آن است که هرگز به رازشان گوش ندهی

 

  1. کوتاه‌ترین راه برای تحقیر نکردن دیگران این است که فقط چند لحظه خودت را جای آن‌ها قرار دهی.

 

      کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به قدرت واقعی، تقویت هرچه بیشتر منطق است.

 

 

      کوتاه‌ترین راه مقابله با دشمنان آن است که هرگز خونسردی‌ات را از دست ندهی.

 

 

      کوتاه‌ترین راه غلبه بر مشکلات، کوچک و ناچیز شمردن آن‌ها است.

 

 

 

 

جمعه 17/2/1389 - 23:58
ادبی هنری

 

اول خدا

 

 

زنگ ورزش متوجه ی حامد شدم که دو طرف شلوارش رو دو دستی چسبیده بود و با همون حالت فوتبال بازی می کرد.

 

وقتی علت را جویا شدم دیدم که کمربندش نتوانسته کمرگشاد شلوار را اندازه ی تنش کند . با میخی ، سوراخی در

 

کمربند ایجاد کردم و او با خیال راحت در حالی که دستانش از کمر شلوارش آزاد و خیالش از افتادن آن راحت بود ، به بازی ادامه داد.

 

فردای آن روز به محض رفتن به کلاس ، چشمان پر از تب محسن مرا به سوی خود کشید وقتی نبضش را گرفتم ، نگران

 

شدم که مبادا این تب منجر به تشنج او شود . با مادرش تماس گرفتم او هم اظهار داشت که نتوانستم متقاعدش کنم

 

که به مدرسه نیاید و برای مراجعه به پزشک و استراحت در خانه بماند. صحبت های من هم در این مورد موثر واقع نبود ،

 

ناچار به پاشویه ای و قرص تب بر و مسکنی در مدرسه اکتفا کردیم .

 

اما فردا هم با کمال تعجب محسن بیمار را با تنی تب دار در کلاس حاضر یافتم .

 

روز قبل به پزشک مراجعه کرده بود اما باز هم حاضر نشده بوددر خانه بماند .ساعتی بعد مادرش به قصد بردن او

 

 برای تزریق آمپولش به مدرسه آمد ، با پافشاری محسن روبه رو شد. من که این پافشاری و امتناع او از رفتن را

 

به حساب ترس از آمپول می گذاشتم با او شروع به صحبت کردم اما اشاره ی مادرش مرا متوجه ی چیز دیگری کرد.

 

او روز قبل یعنی بعد از درست کردن کمربند حامد توسط من ، کمربند پدرش که یک لبه ی آن تا کنارقوزک پایش می رسید

 

را به کمرش بسته بود و به مادرش گفته بود :

 

- این قدر اینجوری به مدرسه می رم تا خانم متوجه ی کمربند بشه و اونو مثل کمربند حامد درست کنه .

 

بعد از آن که کمربند پدر محسن رو با میخی سوراخ و آن را اندازه ی کمر باریک محسن کردم ، طوری که یکی ، دو دور، به

 

دور کمرش پیچیده شد ، چشمان پر از تب محسن درخششی خاص یافت و با خیالی راحت با مادر خود از مدرسه رفت تا درمانش را ادامه دهد.

 

ومن با خود زمزمه کردم که :

 

" به راستی هزار نکته ی باریک تر، ز مو این جاست " .

 

                                                 "خانم اجازه ؟ / زهرا ملکی نیا "

 

جمعه 17/2/1389 - 12:49
شعر و قطعات ادبی

 

اول خدا

 



 

با هم نبودن ، یعنی: این که مرگ آنی!

بین غروب و زندگی ، نوعی تبانی



وقتی نباشی ، می زنم دل را به دریا

با روح جاری ، چشم های بادبانی



وقتی تو باشی شعر خواهم گفت ، هرچند

با دست خالی ، با زبان بی زبانی



پیش تو یعنی : مستعد ماندن برای

یک جور پرواز نهانی ، بی کرانی



پیش تو ماندن ، یعنی : از بالا نوشتن

با دست هایی بی تعلق ، آسمانی



                                                     "مریم اسماعیلی"

 

جمعه 17/2/1389 - 12:19
خانواده

 

                                                 یاغیاث المستغیثین  

 

                     یا اباصالح المهدی ادرکنی ...

 

یا ابا صالح " عج "

 

شنیده ام که تو یکروز جمعه برمی گردی

 

 کدام جمعه ؟‏ نمی شد اشاره می کردی؟

 

جمعه 17/2/1389 - 12:14
ادبی هنری

 

 اول خدا
آن سال ، در یکی از روستاهای مجاور ، اداره ی کلاس اول را به عهده داشتم .اولین روز از هفته ی معلم بود .
با همکارانم از سرویس پیاده شدیم ، یکی ازبچه ها دوان دوان خود را به من رساند و گفت :
- خانم ! معصومه براتون آب میوه گیری آورده .
خشکم زد . این بیچاره ها به نان شب خود هم محتاج بودند چه به هدیه آوردن ، آن هم آب میوه گیری !
برای رفتن به کلاس لحظه شماری می کردم . دلم آشوب بود .وارد کلاس که شدم آب میوه گیری پلاستیکی نسبتاً
کوچکی در دست های لاغر و استخوانی معصومه ام خود نمایی می کرد .چشم های معصوم کودکانم متوجه ی من بود .
معصومه انگار جام جهان نمایی را در دست داشت .در حالی که شادی از چهره  و نگاهش می بارید از جای برخاست .
آن را دودستی به من داد و گفت :
- خانم روزتون مبارک !
دستی بر سرش کشیدم و از او تشکر کردم و خواستم که از پدر و مادرش نیز تشکر کند. طوری وانمود کردم که تا به حال چنین چیزی ندیده ام .
تاب نگاه کردن به بچه ها را نداشتم . برایشان از هفته ی معلم گفتم و از آنها خواستم همان ساعت هر کدام ورقی
از دفتر نقاشی خود جدا کرده و مرا نقاشی کنند و به عنوان هدیه به من بدهند .
تصویر هایی که بچه ها از من کشیده بودند با آن قد دراز ، دامن مثلث شکل ، دست هایی به طور افقی در دو طرف بدن ،
مرا بیشتر به مترسک ها تشبیه کرده بود .در حالی که به ته هر دو دستم دسته گل هایی چسبیده بود . هیچ کدام مرا در کلاس تصور نکرده بودند.
من در چمنزاری ایستاده بودم که پشت سرم کوه هایی هم اندازه ،خورشیدی پر اشعه ، درختانی در دور و نزدیک و
 رودخانه ای پرآب بود که از کوه های تصویر سرچشمه می گرفت .به آن ها قول دادم که هدیه شان را نگه خواهم داشت .
از همه شان تشکر کردم و به آن ها گفتم :
- به پدر و مادرهایتان بگویید که یک ورق از دفترتان کنده اید و از قول من از آن ها تشکر کنید .
                                  "خانم اجازه ؟ / زهرا ملکی نیا "
پنج شنبه 16/2/1389 - 12:54
شعر و قطعات ادبی

 

 

                           لااله الاالله الملک الحق المبین

 

 

 

 یا ابا صالح المهدی "عج " ادرکنی

 

 

فقط با بی‌قراری زنده مانده است

به مشتی زخم کاری زنده مانده است

 

دل من از تمام دل‌خوشی‌ها

به یک چشم‌انتظاری زنده مانده است

 

                                          " سید حبیب نظاری "

 

 

 

پنج شنبه 16/2/1389 - 12:25
محبت و عاطفه

 

 

اول خدا

 

اینها عین پاسخ های کودکان 5 تا 10 سال است به سوالاتی که در مورد عشق و عاشقی از آنها پرسیده شده است:
بهترین سن برای ازدواج چند سالگی است؟
«۸۴سالگی! چون در آن سن مجبور نیستید کار کنید و می‌توانید هی دراز بکشید و فقط همدیگر را دوست داشته باشید.» جودی، 8 ساله
«مهدکودکم که تمام بشود، می‌روم و برای خودم دنبال زن می‌گردم!» تام، 5 ساله

در اولین قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه می‌گویند؟
«در اولین قرار ملاقات فقط به هم دروغ می‌گویند و این معمولا باعث می‌شود که از هم خوش‌شان بیاید و یک قرار دوم بگذارند.» مایک، 10 ساله

مساله حیاتی: بهتر است آدم ازدواج کند یا مجرد بماند؟
«دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها باید ازدواج کنند چون یک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بیفتد و تمیز کند!» لینت، 9 ساله
«بابا این چیزها سردرد می‌آورد. من فقط یک بچه‌ام. من همچین بدبختی‌هایی نمی‌خواهم.» کنی، 7 ساله

چرا دو نفر عاشق هم می‌شوند؟
«هیچ کس نمی‌داند چه اتفاقی می‌افتد، ولی من شنیده‌ام که یک ربط‌هایی به بویی که آدم می‌دهد دارد، برای همین است که مردم این قدر عطر و ادکلن می‌خرند.» جین، 9 ساله
«می‌گویند یکی به قلب آدم تیر می‌زند و این حرف‌ها، ولی مثل اینکه بقیه‌اش این قدر درد ندارد.» هارلن، 8 ساله

عاشق شدن چطوری است؟
«مثل یک بهمن که برای زنده ماندن باید زود از زیر آن فرار کنی.» راجر، 9 ساله
«اگر عاشق شدن مثل یادگرفتن حروف الفبا سخت است، من یکی که نمی‌خواهم. خیلی طول می‌کشد.» لئو، 7 ساله

نقش خوش‌تیپی در عشق
«اگر می‌خواهید کسی که در حال حاضر جزئی از خانواده‌تان نیست، دوستتان داشته باشد، خیلی مهم نیست که خوشگل باشید.» ژوانه، 8 ساله
«فقط قیافه مهم نیست. من را نگاه کنید. خیلی خوش‌تیپم. اما هنوز کسی پیدا نکرده‌ام که با من ازدواج کند.» گری، 7 ساله

«زیبایی یک چیز ظاهری است، نمی‌تواند خیلی ماندگار باشد.» کریستینه، 9 ساله
چرا عشاق دست هم را می‌گیرند؟
«می‌خواهند مطمئن شوند که حلقه‌هایشان نمی‌افتد، چون خیلی بالایش پول داده‌اند.» دیو، 8 ساله

عقاید محرمانه درباره عشق
«من عشق را دوست دارم، فقط به شرطی که وقتی تلویزیون کارتون می‌دهد، اتفاق نیفتد.» آنیتا، 6ساله
«عشق آدم را پیدا می‌کند، حتی اگر خودت را از آن پنهان کنی. من از 5 سالگی
تلاش می‌کنم که خودم را از آن پنهان کنم ولی دخترها مدام پیدایم می‌کنند.» بابی، 8ساله
«خیلی دنبال عشق نیستم. فکر می‌کنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافی سخت هست.» رژینا، 10 ساله

ویژگی‌های شخصی برای اینکه عاشق خوبی باشید؟
«یکی از شما باید بلد باشد که خوب چک بنویسد، چون حتی اگر صد هزار کیلو هم عشق داشته باشید، باز هم یک قبض‌هایی هست که باید پرداخت کنید.» آوا، 8 ساله

راه‌هایی که می‌شود کسی را عاشق خودتان کنید؟
«به آنها بگویید که فروشگاه‌های زنجیره‌ای شکلات دارید.» دل، 6 ساله
«یک سری کارها را نکنید مثلا اینکه کتانی سبز بدبو داشته باشید... ممکن است با این کارتان توجه کسی را جلب کنید اما توجه، عشق نیست. » آلونزو، 9 ساله
«یکی از راه‌هایش این است که دختر مورد نظر را برای غذاخوردن بیرون دعوت کنید. حتما یک چیزی بخرید که دوست دارد؛ مخصوصا سیب‌زمینی سرخ کرده.» بارت، 9ساله

چطوری می‌شود فهمید دو تا آدمی که توی رستوران غذا می‌خورند عاشق هم هستند؟
«فقط نگاه کنید و ببینید که مرد صورت حساب را برمی‌دارد یا نه. این راهی است که می‌شود فهمید عاشق شده یا نه.» جان، 9 ساله
«عاشق‌ها فقط به هم خیره می‌شوند و غذایشان سرد می‌شود. بقیه بیشتر به غذا توجه می‌کنند.» براد، 8 ساله
«اگر یکی از آن دسرهایی سفارش بدهند که با آتش درست می‌کنند، عاشقند. چون یعنی قلب خودشان هم آن جوری است... توی آتش» کریستینه، 9 ساله

وقتی مردم می‌گویند: دوستت دارم، به چه فکر می‌کنند؟
«به خودشان می‌گویند: بله واقعا دوستش دارم. ولی کاش می‌شد حداقل روزی یک بار دوش بگیرد.» میشله، 9ساله

چطور می‌شود عاشق ماند؟
«اسم زنتان را فراموش نکنید... این کار کل عشق را نابود می‌کند.» راجر، 8 ساله

«همسرتان را زیاد ببوسید.. این کار باعث می‌شود او یادش برود که شما هیچ وقت آشغال را بیرون نمی‌گذارید.» رندی، 8ساله
                  " وبلاگ : پله پله تا ملاقات خدا "
پنج شنبه 16/2/1389 - 12:15
ادبی هنری

 

اول خدا

 

 

  الهی!

اگر خامم، پخته‌ام کن، و اگر پخته‌ام، سوخته‌ام کن. 


 الهی!

مکش این چراغ افروخته را، و مسوزان این دل سوخته را، و مَدَر این پردة دوخته را، و مران این بندة آموخته را. 


  الهی!

 از آن خوان که از بهر خاصان نهادی، نصیب من بینوا کو .اگر می‌فروشی، بهایش که داده و گر بی‌بها می‌دهی بخش ما کو؟

الهی !


تو لاله ی سرخ و لؤلؤ مکنونی من مجنونم، تو لیلیّ مجنونی تو مشتریان بابضاعت داری با مشتریان بی‌بضاعت چونی؟

 

الهی !


این بنده چه داند که چه می‌باید جُست داننده تویی هر آنچه دانی آن ده .


 الهی!

فرمودی که در دنیا ـ بدان چشم که در توانگران می‌نگرند ـ به درویشان و مسکینان نگرند. 


 الهی!

تو کرمی و واولیتری، که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری، در عاصیان نگری. 


الهی!

آفریدی رایگان، و روزی دادی رایگان؛ بیامرز رایگان، که تو خدایی نه بازرگان. 


 الهی!

آنچه تو کِشتی، آب ده، و آنچه عبدالله کشت، بر آب ده. 

 

 الهی!

مگوی که چه آورده‌اید که درویشانیم، و مپرس که چه کرده‌اید که رسوایانیم.


الهی!

عَلَمی که افراشتی، نگونسار مکن، و چون در اخر عفو خواهی کرد، در اول شرمسار مکن. 


 الهی!

همه از تو ترسند، و عبدالله از خود، زیرا که از تو همه نیکی آید و از عبدالله بدی.

 

                     " خواجه عبدالله انصاری "

 

 

 

پنج شنبه 16/2/1389 - 12:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته