• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4094روز قبل
اهل بیت

ا ی خون خدا بشکن بشکن به خدا بشکن
در حنجره تاریخ نیرنگ صدا بشکن
بت‌های پلیدی را این تخت یزیدی را

ای وارث ابراهیم با نام خدا بشکن
رنگی که فراگیر است زور و زر و تزویر است

ای آینه توحید ، تثلیث ریا بشکن

با صاعقه ی خشمت با گردش یک چشمت

قیلوله دیوان را ای بانگ رها بشکن
رخصت بده طوفان را آزادی انسان را 

این موج خروشان را زنجیر زپا بشکن 

 بزن آن ضربه که آشفته کند خواب جهان را

دیگ دیوانه‌ی خون جوش زد اینک هیجان را
رقص تیغ است هماواز جنون کن شریان را
بزن آن ضربه که آشفته کند خواب جهان را
بزن آن زخمه که دیگر کند آهنگ زمان را
تپش نبض زمین آمده در ذوق به پایت
عطش حادثه کف می‌زند از شوق برایت
باز کن بعض فرو خورده‌ی مردان خطر را
که شبیخون زده آیینه‌ی آیین بشر را
ناله سر کن که بریدند گلو مرغ سحر را
کعب الاحبار زده جار احادیث و خبر را
شارحان را بهل این فرقه‌ی شیطان‌زدگان را
چه به عدل علوی سفره‌ی سفیان‌زدگان را
چه کند خالی میدان هله هیهای تو باید
یله بر عزم یلان زخم تمنّای تو باید
نفس صاعقه بند آمده غوغای تو باید
فصل سرخ گل نی شد تپش نای تو باید
تو بخوان گر تو نخوانی دگر از عشق که خواند
تو بمان گر تو نمانی دگر از عشق چه ماند
ی

                     سید شهاب الدین موسوی  

 

   behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 17:49
اهل بیت

زینب «س» در مدینه و سال 5 یا 6 یا 7 هجرت متولٌد شد ، او وقتی بزرگ شد ، علاقه ی بسیار به برادرش حسین «ع» داشت و حتٌی وقتی که « عبدالله بن جعفر » پسر عمویش از او خواستگاری کرد ، قبول آن را مشروط به آن دانست که هر گاه حسین «ع» خواست ، مسافرتی برود ، همراه حسین «ع» برود و عبدالله ممانعت نکند و عقد ازدواج بر اساس این شرط ، برگزار شد .

وقتی که امام حسین «ع» از مدینه به مکٌه و از آنجا به کربلا آمد ، زینب «س» همراه برادرش بود و در واقع سرپرست بانوان و کودکان بود و تا آخرین حدٌ توان در این سفر ، به برادر و نهضت برادرش ، کمک کرد .

با اینکه در سن 55 سالگی بود ، بزرگترین و سخت ترین مصایب را در راه به ثمر رساندن اهداف عالیه ی برادرش امام حسین «ع» تحمٌل نمود ، بانوان حرم ، به خصوص خواهرش امٌ کلثوم و دختر برادرش ، سکینه و همسر برادرش رباب نیز کمال تحمٌل و استقامت را کردند .

زینب در زمان پدر ، براستی زینت پدر بود ، در کوفه ، آموزگار زنان بود و در زمان امامت برادرش حسن «ع» نیز تلاشگری خستگی ناپذیر در راه اسلام بود .

ویژگیهای او در ماجرای کربلا بسیار است مهمترین ویژگی او را می توان در سه موضوع مهم زیر خلاصه کرد :

1_ تا برادرش امام حسین «ع» بود یگانه حامی او بود و بعد از او از حجٌت خدا امام سجٌاد «ع» سرپرستی و حمایت کرد و در چندین مورد نگذاشت او را به قتل برسانند ، خود را سپر او کرد و این چنین درس حمایت از مقام رهبری اسلامی را به جهانیان آموخت .

2_ او سرپرست یتیمان و بانوان بی سرپرست و پناه و تسلٌی بخش خاطر آنها بود و تا آخرین حدٌ توان از آنها حمایت می کرد ، حتٌی جیره ی آب خود را برای کودکان می گذاشت و در عین حال نماز شبش ترک نمی شد .

3_ او پیام آور خون شهیدان بود ، در کوفه مقرٌ حکومت ابن زیاد و در شام در حضور یزید و در مدینه و در هر جا که فرصت بدست می آورد ، از شهیدان و آرمانهای مقدٌس آنها می گفت و هدف امام حسین «ع» را روشن می کرد و مردم را بیدار می نمود ، خطبه ی غرٌای او در کوفه و شام ، عجیب صدا کرد ، یزید را به لرزه انداخت و او را با کوبنده ترین مطالب در برابر جمعیٌت ، محکوم ساخت ، به طوری که او در ظاهر ، اظهار پشیمانی می کرد و جنایت کربلا را بر گردن عبیدالله بن زیاد می انداخت .

به یزید گفت : (( اگر روزگار مرا به اینجا کشانده و با تو روبرو کرده ، من این را نمی خواستم ، حال که چنین شده من تو را کوچک می شمرم و باران سرزنشم را بر تو فرود می آورم ... خوشحال نباش که عزیزان ما را کشته ای ، خداوند می فرماید : «هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند ، بلکه زنده اند و از مواهب الهی بهره مند می باشند .» ولی وای به حال تو که در روز قیامت ، خداوند حاکم بر تو و محمٌد «ص» دشمن تو و جبرئیل «ع» یاور ما و خصم تو است و به زودی آن کس که تو را بر گرده ی مردم سوار کرده می فهمد که چه جنایت بزرگی کرده و جه فرد پستی را بر مکان بلندی نهاده است ... . ))

*  *  *

زینب «س» دو فرزندش محمٌد و عون را با خود به کربلا آورده بود و این دو نوجوان در راه حسین «ع» به شهادت رسیدند .

او با اینکه مادر دو شهید و شش برادر شهید و چندین شهید از بستگان نزدیک بود ، چون کوهی استوار در برابر حوادث ، ایستادگی کرد ، اگر گریه می کرد گریه اش فریاد بر ضدٌ‏ظلم بود ، فریاد بیداری بود ، پیام آور خون شهیدان بود وگرنه به ابن زیاد گفت : « ما رأیت الٌا جمیلاٍ‍ ؛ جز زیبایی و سعادت چیز دیگری ندیدم . » یعنی ما در راه خدا هر چه در سختی قرار گیریم ، برای ما کرامت و شرافت است .

ماجرای زینب «س» آن شیر زن قهرمان کربلا ، با این چند سطر ، تمام نمی شود ، او حتٌی وقتی به مدینه بازگشت ، در هر فرصتی ، پیام شهیدان کربلا را به مردم می رساند و طبق روایاتی ، به دستور یزید او را تبعید به مصر کردند و یا نگذاشتند در مدینه بماند ، به شام آمد ، مرقد شریف او یا در مصر و یا در دمشق (شام) است ، سرانجام با یک جهان حماسه و دلاوری شب یکشنبه 15 رجب سال 62 هجری ( یکسال و نیم بهد از شهادت برادرش حسین «ع» ) در سن 56 سالگی از دنیا رفت و معروفترین قول این است که مرقد مطهٌرش ، در دمشق است .

زن مگو مرد آفرین روزگار                 زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبین         زن مگو دست خدا در آستین

*  *  *

فلک بریدی لباس عزا به قامت زینب

                                           ز آب غم بسرشتی گوئیا گل زینب

ز بعد فاطمه در صبر و تاب نیامد

                                           زنی به حوصله ی زینب و به طاقت زینب

*  *  *

منبع : امام حسین «ع» آفتاب تابان ولایت نوشته ی محمٌد محمٌدی اشتهاردی

 

   behroozraha

 

سه شنبه 14/9/1391 - 17:46
شعر و قطعات ادبی


ای شهید راه دین حر

 آفرین حر، آفرین حر

 اگه از من دلِ كودكِ تو لرزید

 دلم از ترس خدا داره می‌لرزه

 
 

اومـدم تا عاقبت بخیر بمیرم

 جونمـو فـدات كنم اگه بیرزه

 ای شهید راه دین حر

 آفرین حر، آفرین حر

 از همین لحظه می‌خوام عزیز زهرا

 اولیـن شهیـد چشمـای تـو باشم

 تو كه دریای كـرامتِ تو اینجاست

 نمـی‌خوام تشنـه دریای تو باشم

 ای شهید راه دین حر

 آفرین حر، آفرین حر

 تـو كـه دریای كرامتی كرم كن

 دلمو ببخش و اهل این حرم كن

 خستــ? بــار گنـاهم، ولی با تو

 ای شهید راه دین حر

 آفرین حر، آفرین حر

 آخه مولا، دل بی عشق تو، سنگه

 دریـا وقتـی پُـرِ در بـاشه، قشنگه

 نمی‌شـه حـر باشـم و با تو نباشم

 آخه حر وقتی كه حر باشه، قشنگه

 ای شهید راه دین حر

 آفرین حر، آفرین حر

 محمد سعید میرزایی 

 

  behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 8:49
شعر و قطعات ادبی

من عبد دربار توام مولا حسین حسین جان

 حرّ گنه کار توام مولا حسین حسین جان

 مـولا بیا دورت بگردم من از گناهم توبه کردم

 سیدی العفو سیدی العفو


 

مـن در مسیر کربـلا ره بر روی تو بستم

 مـن قلب اطفال تو را در بین ره شکستم

 می‌سوزم از تاب وتب تو شرمنده‌ام از زینب تو

 سیدی العفو سیدی العفو

 دیشب صدای العطش از خیمه‌ات شنیدم

 بالله خجـالت از تـو و از عترتت کشیدم

 از گـری? اصغـر کبابـم شرمنده از اشک ربابم

 سیدی العفو سیدی العفو

 شرمنـده از پیغمبـر و از عتـرت رسولم

 قسم بـه جـان مـادرت زهرا نما قبولم

 هم از کرم عفو خطایی هم اذن می‌دانم عطایی

 سیدی العفو سیدی العفو

 گفتـی بگریـد مـادرم پیوسته در عزایم

 تا مـادرم گریـد، نمـا در راه خود فدایم

 این عشق تو گردیده دینم من بعد از این حرّ حسینم

 سیدی العفو سیدی العفو

 ای نا امیـدان را امیـد از تـو بود امیدم

 در مقـدم عبـاس خـود کن از کرم شهیدم

 آهـم زدل پیوستـه خیزد تا در رهت خونم بریزد

 سیدی العفو سیدی العفو

 غلامرضا سازگار

 

  behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 8:47
شعر و قطعات ادبی


ای تمامِ دل من به نام تو

 حـرّ آزاده‌ام و غـلام تـو

 بنده‌ام به کوی تو آمدم به سوی تو

خواهم آبرو ز خاک در تو

 یا حسین بن علی ادرکنی

 غــرقه‌ام غـرق بحـر ظلمـات

 تـو حسین استی و کشتی نجات

 عذر من را بپذیر دست من را تو بگیر

آمدم تا که شوم چاکر تو

 یا حسین بن علی ادرکنی

 دل بی‌تاب مرا تاب بده

 تشن? لطف توأم آب بده

 بنگر اشک و آه من بگذر از گناه من

تا قبولم بکند داور تو

 یا حسین بن علی ادرکنی

 دوزخـی بـوده بهشتی شده‌ام

 این زمان داخل کشتی شده‌ام

 کشتی‌ام ولای تو جان من فدای تو

سر وجان فدای‌جان و سر تو

 یا حسین بن علی ادرکنی

 سیدزضا مؤید

 

behroozraha

 فانوسهای اشک - سید رضا موید

سه شنبه 14/9/1391 - 8:45
شعر و قطعات ادبی

ای مظهـر عفـو خــدا حـرّ گنه‌کـار آمـده

 دست از دو عالم شسته و از بهر ایثار آمده

 من بنده‌ات را بنده‌ام من از رخت شرمنده‌ام

 در پـای تـو پاینـده‌ام یـار توام تا زنده‌ام

دل‌از دل و جان کنده‌ام لطفی‌که من‌درمانده‌ام

 درمانده‌ای درمحضرت با چشم‌خونبار آمده

 ای مظهر عفو خدا حرّ گنه‌کار آمده

 مـن عـاشق روی تـوام زنجیری موی توام

 گـرم هیاهـوی توام خاک سر کوی توام

 لـب تشنـ? جـوی تـوام سرباز اردوی توام

 اینـک بـرای یـاریت یار آمده یار آمده

 ای مظهر عفو خدا حرّ گنه‌کار آمده

 زار وپریشان آمدم با جرم و عصیان آمدم

 با چشم گریان آمدم در کوی جانان آمدم

 بر دادن جان آمدم در بحـر غفـران آمدم

 جـام دلـم از کوثر عشق تو سرشار آمده

 ای مظهر عفو خدا حرّ گنه‌کار آمده

 این اشک و آهم یا حسین بار گناهم یاحسین

 من بی‌پناهم یاحسین دادی تو راهم یاحسین

 بنما نگاهم یاحسین عفو از تو خواهم یاحسین

 لطفـی کـه از ره مانده‌ای با حالت زار آمده

 ای مظهر عفو خدا حرّ گنه‌کار آمده

 ای بحر احسان و عطا از تو عطا از من خطا

 از مـن جفا از تو صفا من حرّ بی مهر و وفا

 کردم به مولایم جفا ای نـور چشم مصطفی

 از خجلت عصیـان خود روزم شب تار آمده

 ای مظهر عفو خدا حرّ گنه‌کار آمده

 تو شمع و من پروانه‌ام از عشق تو دیوانه‌ام

 پـر شـد ز غم پیمانه‌ام خاک در این خانه‌ام

 کوه گنه بر شانه‌ام ای جان و ای جانانـه‌ام

 در دام عشق تـو دل و جانـم گرفتـار آمده

 ای مظهر عفو خدا حرّ گنه‌کار آمده

غلامرضا سازگار

 

   behroozraha

 فانوسهای اشک - غلامرضا سازگار

سه شنبه 14/9/1391 - 8:42
شعر و قطعات ادبی

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

 

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هست
از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات
زینب نمرده شانه  دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هست
خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

شاعر : محمد سهرابی

 

   behroozraha
سه شنبه 14/9/1391 - 8:39
شعر و قطعات ادبی
 ای گشته پیر مکتب ایثار ما، حبیب
در یک جهان غم آمده، غمخوار ما، حبیب
زینب دعات کرده، رسانده تو را سلام
زیرا شدی به غربت ما یار ما حبیب

 

با روی سرخ و موی سفید، این شب سیاه
روی تو گشته شمع شب تار ما حبیب
نه روز پیریَت، که ز دوران کودکی
بودی همیشه طالب دیدار ما حبیب
بازار ظلم و کفر، رواج است مرحبا
با، زاری، آمدی تو به بازار ما حبیب
پیری و لیک شیر حسینی، چه می‌شود
باشی در این دیار، علمدار ما، حبیب؟
از لحظۀ وفات رسول خدا، مدام
بوده زمانه، در پی آزار ما حبیب
پرسی اگر ز حال دل ما عیان بود
از کام خشک و دیدۀ خونبار ما حبیب
در اجر تو بهشت چه قابل، بهشت تو
باشد به زیر سایۀ دیوار ما، حبیب
«میثم» از این سروده برای حبیب ما
اجرش وصال میثم تمّار ما، حبیب

غلامرضا سازگار   

 

behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 8:34
شعر و قطعات ادبی
مشتاق تو بودم، چه به پیری، چه جوانی
این روی به خون شسته و این قدّ کمانی
زخم تن و خون سر و پیشانی مجروح
هستند به میدان وصالم سه نشانی

 

بگشوده دهان، زخم تنم، تا که بگوید
عشق است، فقط عشق حقیقی، نه زبانی
دامان تو از کف ندهم، گر چه دو صد بار
گیرد ز بدن جان مرا دشمن جانی
در کوفه که پیغام تو را دیدم و خواندم
تا کرب و بلا داشته‌ام، اشکْفشانی
صد شکر، که شد سرخ ز خون موی سفیدم
امروز حبیبت کند احساس جوانی
والله بهار است، بهار است، بهار است
باغی که شود در ره محبوب، خزانی
در هر نگهم کرب و بلا بود، مجسّم
هر چند برون آمدم از کوفه نهانی
سوگند به خون من و خون شهدایت
فانی نشود هر که شود بهر تو فانی
«میثم» همه جا پر شده از شور حسینی
این شور، جهانی است، جهانی است، جهانی

غلامرضا سازگار  

 

  behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 8:32
شعر و قطعات ادبی

حبیب ابن مظاهر         طرفدار حسینم
غـلام و جانْ‌نثـارِ           امــام عـالمینم
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم
 
حبیـب کربـلایم           شهیـد نــی‌نوایم
شده وقف ولایت         سر از تن، جدایم
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم

 

 
مـن از سـن جـوانی        گرفتار حسینم
کلاف جان به دستم        خریدار حسینم
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم
 
مــرا پـرورده مــادر      بـرای جــانْ نثــاری
چه غم گر،خون‌پاکم      به صورت‌گشته جاری
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم
مـن از کوفـه شبانــه     در این وادی رسیدم
در این صحرا شهادت      بـوَد تنهــا امیــدم
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم
 
حسین فرزنـد زهـرا      برایـم نامــه داده
کنم تا جـان فدایش      به من منّت نهاده
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم
 
نماز من شهادت        قیام من حسین است
همه عالـم بدانند         امام من حسین است
حبیبم من حبیبم      شهادت شد نصیبم
 
 غلامرضا سازگار 

 

   behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 8:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته