• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1088
تعداد نظرات : 353
زمان آخرین مطلب : 4492روز قبل
آموزش و تحقيقات

* سوسک ها سریع ترین جانوران 6 پا می باشند که با سرعت یک متر در ثانیه حرکت

می کنند .

* عمر سنجاقک ها 24 ساعت است .

* یک خرس بالغ قادر است با سرعت یک اسب بدود .

* دارکوب ها قادرند 20 بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند .

* عمر تمساح بیش از 100 سال می باشد .

* تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون کور رنگی دارند .

* موریانه ها قادرند تا دو روز زیر آب زنده بمانند .

* فیلها قادرند روزانه 60گالن آب و 25 کیلو گرم یونجه مصرف کنند .

* تمساح مجبور است زیادی مواد معدنی موجود در بدنش را با اشک ریختن دفع کنند .

*کانگرو ها قادرند 3 متر به بالا و 8 متر به سمت جلو بپرند .

* رشد دندان های سگ آبی هیچ گاه متوقف نمی شود .

* گونه ای از خرگوش ها هستند که می توانند 12 ساعت پس از تولد جفتگیری کنند. 

* قلب یک جوجه تیغی در حالت عادی 190 بار در دقیقه می زند که در دوران خواب

  زمستانی به 20 بار در دقیقه کاهش می یابد .

سه شنبه 18/1/1388 - 10:29
آموزش و تحقيقات

از هر 10 هزار نفر  ، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی می کنند .

* 98 % وزن آب اکسیژن است .

* یک اسب در طول یک سال 7 برابر بدن خود غذا مصرف می کند .

* قلب والها در دقیقه 9 بار می تپد .

* 90% سم مارها از پروتئین است .

* برگ های درختان علاوه بر کاهش آلودگی هوا ، سر و صدا را نیز تا 60% کاهش می دهند .

* یک کوه آتشفشان قادر است ذرات ریز گرد و غبار را تا ارتفاع 50کیلومتری به فضا

  پرتاب کند .

* ظروف پلاستیکی تا50 هزار سال در طبیعت می مانند تا تجزیه شوند .

* 80 % امواج تلفن های همراه به وسیله سر جذب می شود .

سه شنبه 18/1/1388 - 10:29
آموزش و تحقيقات

* آیا می دانید مورچه هنگام مسموم شدن به پهلو راست می افتد ؟

* آیا می دانید هر چشم مگس دارای 10 هزار عدسی است ؟

* آیا می دانید در هر 5/2 سانتی متر مربع از پوست انسان 36 متر رشته عصبی ،1300 سلول عصبی ،100 غده عرق ، 3 میلیون سلول و 30متر عروق خونی وجود دارد؟

* آیا می دانید 350 هزار نوع مختلف کفش دوزک در جهان وجود دارد ؟

* آیا می دانید یک نوع وزغ وجود دارد که در بدن خود سم کافی برای کشتن 2200انسان در اختیار دارد ؟

* آیا می دانیدجمعیت میمون های هند باغ بر 50 هزار میلیون است ؟

* آیا می دانیدیک میلیون کره به اندازه زمین در خورشید  جای می شود ؟

سه شنبه 18/1/1388 - 10:28
دنیای گیاهان و حیوانات
سه شنبه 18/1/1388 - 9:51
ادبی هنری
باز کن پنجره را ـ در بگشا !!!
که بهاران امد !!
که شکفته گل سرخ به گلستان امد!!
سخاوت را در چشم چمنزار ببین و محبت را در روح نسیم
خاک جان یافته است !!
تو چرا سنگ شدی ؟؟
توچرا این همه دل تنگ شدی ؟؟؟
بازکن پنجره را و بهاران را باور کن !!
سه شنبه 18/1/1388 - 9:50
طنز و سرگرمی
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: «نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .» پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست. یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود. پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند. پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . » مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند. بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.» همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟» پیرزن جواب داد: «بفرمایید.» - چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟ » پیرزن جواب داد: « منتظر دندانهــــــا !»
يکشنبه 16/1/1388 - 13:41
طنز و سرگرمی
یه روز، وقتی هیزم شکن مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. " آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه. " فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن جواب داد " اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. " فرشته رفت زیر آب و با یک دختر خیلی زیبا برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد " آره " . فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه" هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته ی من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه به اون دختره" نه" میگفتم تو میرفتی و با یکی دیگه می اومدی. و باز هم اگه "نه" میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره. نکته اخلاقی این داستان اینه که هر وقت یه مرد دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفید می باش
يکشنبه 16/1/1388 - 13:40
طنز و سرگرمی
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش چایی میده چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که میارن
یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که
بندازنش بیرون خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه
مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!!
يکشنبه 16/1/1388 - 13:38
طنز و سرگرمی
مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.
مرد ایستاد و در همان لجظه اجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:
- ایست!
مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.بازم نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد م فرشته نگهبان ت هستم. مرد فکری کرد و گفت:
-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو  کجا بودی؟
يکشنبه 16/1/1388 - 13:38
دانستنی های علمی
مرگ از زندگی پرسید چرا من تلخم و تو شیرینی؟ زندگی در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقیقت
يکشنبه 16/1/1388 - 13:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته