• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4094روز قبل
اهل بیت
در این هنگام برادران، فرزندان، برادرزادگانش و اولاد عبدالله بن جعفر - که خواهرزاده ی آن حضرت بودند - زبان معذرت گشودند. جناب عباس علیه السلام به سخن درآمده و دیگران از او متابعت کردند، عرض کردند:
لم نفعل ذلک؟ لنبقی بعدک؟ لا أرانا الله ذلک أبدا؛
دست از یاری تو برداریم که بعد از تو زنده باشیم، خدا هرگز نخواهد که بعد از تو زنده باشیم، زندگی دنیا بی تو به کار نمی آید.
آن حضرت فرمود:
یا بنی عقیل! حسبکم من القتل بمسلم، فاذهبوا أنتم فقد أذنت لکم؛
ای اولاد عقیل! شهادت مسلم برای شما بس است، برگردید، من شما را اذن می دهم، بروید.
آنان جواب گفتند - و به روایت ابن بابویه: عبدالله بن مسلم در جواب گفت -:
آیا مردم چه می گویند که ما بزرگ و آقای خود و بنی عم خود را که بهترین بنی اعمام اند، تنها واگذاریم و حتی تیری با ایشان نیندازیم و شمشیر و نیزه بکار نبریم و ندانیم چه بر سر ایشان آمد. به خدا! هرگز چنین نکنیم. و لکن جان، مال و عیال خود را فدای تو خواهیم کرد، تا هر چه بر سر تو آید بر سر ما نیز آید؛ «فقبح الله العیش بعدک». 
 
 
behroozraha
سه شنبه 14/9/1391 - 18:20
اهل بیت

 در روایت شیخ مفید رحمه الله و سید بن طاووس رحمه الله آمده:
هنگامی که شب عاشورا نزدیک شد، آن حضرت اصحاب کرام خود را جمع فرمود، حضرت سید الساجدین علی بن الحسین علیهماالسلام می فرماید:
من بیمار بودم، لکن خود را به آنان نزدیک نمودم، تا بشنوم که آن درمانده ی وادی بلا و سردار اهل ابتلا با اصحاب خود چگونه سلوک می فرماید؟!


شنیدم که پدر بزرگوارم افتتاح سخن را به حمد و ثنای الهی و ملک معبود فرمود و طریق شکرگزاری حی ودود پیمود و فرمود:
أما بعد؛ فانی لا أعلم أصحابنا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی؛ فجزاکم الله (تعالی عنی) خیرا؛
به راستی که من اصحابی را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی دانم و اهل بیتی نیکوتر و صله کننده تر از اهل بیت خود نمی دانم، پس خدای متعال شما را (از جانب من) جزای خیر دهد.

 


آگاه باشید که یک روز دیگر زیاده از عمر ما نمانده. من امشب شما را مرخص کردم و بیعت خود را از گردن شما برداشتم بر شما حرجی نیست، اینک ظلمت شب عالم را فراگرفته، آن را غنیمت دانسته هر یک به طرفی بروید.
و لیأخذ کل رجل منکم بید رجل من أهل بیتی و تفرقوا فی سواد هذا اللیل، و ذرونی و هؤلاء القوم، فانهم لا یریدون غیری؛
و هر یک از شما دست یکی از اهل بیت مظلوم مرا بگیرید و در این ظلمت شب بروید و مرا بگذارید با این گروه ستمکاری که آنان همه به جهت کشتن من جمع شدند، چرا که آنان غیر از مرا نمی خواهند. 

 

behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 18:18
اهل بیت
حدیثی از کتاب «نورالعین» نقل شده که در آن آمده:
سکینه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام گوید:
شب عاشورا، شب مهتابی بود، من در میان خیمه نشسته بودم که ناگاه از پشت خیمه صدای گریه ای شنیدم. از ترس این که مبادا خواهران و سایر زنانی که مطلع نیستند، مطلع شوند، چیزی نگفتم، از خیمه بیرون آمدم و دلم گواهی خبر نمی داد، در راه دامن بر پایم می خورد و می افتادم و برمی خاستم، چون بیرون رفتم، دیدم پدرم نشسته و اصحابش دور او هستند، شنیدم که پدر به آنها می فرمود:
بدانید شما با من آمدید در حالی که می دانستید من به سوی جماعتی می روم که با من، با دل و زبان بیعت کردند، حال می دانید که شیطان بر آنان غالب شده و خدا را فراموش کرده اند.


«والان لیس لهم مقصد سوی قتلی، و قتل من یجاهد بین یدی، و سبی حریمی بعد سلبهم»؛
حال بدانید که ایشان را مقصدی سوای کشتن من و کسانی که در راه من جهاد می کنند و اسیر کردن زنان من و غارت آنها نیست.
می ترسم که شما از این امر آگاهی نداشته باشید، یا بدانید و شرم کنید، مکر و خدعه در نزد ما اهل بیت حرام است. پس هر کس از شما این امر را دوست نمی دارد در این شب برگردد. زیرا که شب، پرده ای است و کسی به کسی نیست... و هر کسی که ما را با جان خود یاری کند در درجات عالیه ی جنان با ما خواهد بود و به تحقیق که جد بزرگوارم خبر داد که:
«ولدی الحسین یقتل بأرض کربلاء غریبا وحیدا عطشانا (فریدا)، فمن نصره فقد نصرنی و نصر ولدی القائم (ولو نصرنا بلسانه فهو فی حزبنا یوم القیامة)»؛

فرزندم حسین در بیابان کربلا غریب، بی کس و تشنه کشته خواهد شد، پس کسی که او را یاری کند به تحقیق مرا یاری کرده است و در حزب ما خواهد بود و فرزندم قائم را یاری کرده، و اگر کسی به زبانش ما را یاری کرده است و در حزب ما خواهد بود و فرزندم قائم را یاری کرده، و اگر کسی به زبانش ما را یاری کند در قیامت در حزب ما خواهد بود.
سکینه علیهاالسلام می گوید:
«فوالله! ما أتم کلامه الا و تفرق القوم من نحو عشرة و عشرین»؛
به خدا قسم! هنوز کلام آن حضرت تمام نشده بود که جماعتی از بی وفایان که به طمع دنیا با آن سید هر دو سرا، همراهی داشتند، طریق بی وفایی را پیش گرفته و در وادی ضلالت منسلک شدند، دسته دسته در آن بیابان متفرق گشتند و کسی با آن غریب بیابان بلای ابتلا نماند، مگر گروهی قلیل که از هفتاد زیادتر و از هشتاد کمتر بودند.
در این هنگام پدر بزرگوارم را دیدم که سر به زیر انداخته در حزن و اندوه بود، چون این صحنه را دیدم بغض و گریه گلویم را گرفت، اما خود را حفظ کردم و رو به آسمان نمودم و گفتم:
«اللهم انهم خذلونا فاخذلهم (و لا تجعل لهم دعاء مسموعا و سلط علیهم الفقر، و لا ترزقهم شفاعة جدی یوم القیامة)»؛
خدایا! آنان ما را یاری نکردند تو نیز آنان را واگذار، و دعای ایشان را اجابت منما، و در زمین از برای ایشان سکنا قرار مده، و فقر را بر آنها مسلط کن، و آنان را از شفاعت جدم بی نصیب گردان.
سکینه علیهاالسلام می گوید: من به خیمه برگشتم و اشک از دیدگان من ریخت، عمه ام ام کلثوم علیهاالسلام مرا دید و گفت: به تو چه شده؟
قصه را برایش نقل کردم.
چون این سخن را شنید، ناله ی: «وا علیاه! وا حسیناه! وا قلة ناصراه!» برآورد و گفت: نمی دانم چگونه از دست دشمنان خلاص خواهیم شد؟ کاش آنها راضی می شدند که عوض برادرم، مرا بکشند.
زنان و مخدرات نیز با شنیدن ناله و گریه ی او جمع شدند و شروع به گریه کردند، صدای گریه از خیمه بلند شد. چون پدرم صدای گریه ی آنها را شنید برخاست و پا در دامن زنان و اشک از دیده ریزان به سوی خیمه آمد، و فرمود: چرا گریه می کنید؟
عمه ام پیش آمد و گفت: ای برادر! ما را به مدینه برگردان.
فرمود: چگونه می توان با این گروه دشمنان به مدینه برگشت؟
عمه ام گفت:
«أجل، ذکرهم محل جدک و أبیک وجدتک و امک و أخیک»؛
جلالت جد، پدر، مادر، برادر و جده ی خود را بیان کن، شاید تو را نشناخته اند.
پدرم فرمود:
«ذکرتهم فلم یذکروا، و وعظتم فلم یتعظوا، لم یسمعوا قولی، (فما غیر قتلی سبیل)»؛
به آنان گفتم گوش نکردند، آنها را موعظه کردم پند نپذیرفتند و گوش به سخن من ندادند و آنان جز کشتن من چیزی در نظر ندارند.
«و لابد أن ترونی علی الثری جدیلا...»؛
آه! آه! که چاره ای نیست مگر آن که مرا بر خاک افتاده ببینی، لکن شما را به تقوا و صبر وصیت می کنم، و این همان است که جد شما خبر داده و وعده ی او خلف نمی شود، و شما را به کسی می سپارم که هر گاه پرده ی کسی را بدرد کسی نمی تواند آن را بپوشاند. (1) .

 

پاورقی

(1) الدمعة الساکبه: 271/4 و 272، به نقل از نورالعیون. 

 

behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 18:17
اهل بیت

« بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسین‌بی‌علی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی می‌دهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت می‌دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان‌ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. »

 

امام در وصیت نامه‌اش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود:

 

« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته‌ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علی‌بن‌ابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی‌امیه حکم کند که او بهترین حاکم است.

و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می‌کنم و برگشتم به سوی اوست. »

 

منبع: بحارالانوار، 44/329  

 

behroozraha

 

سه شنبه 14/9/1391 - 18:16
اهل بیت

یكى از خصوصیات قیام حسین بن على علیه السلام و از پیامهاى عاشورا این است كه آن حضرت على رغم قلت یاران و كثرت دشمنانش كه باید طبق محاسبات ظاهرى به هر نحو ممكن ، اصحاب و یاران خویش را براى كمك و یاریش دعوت و تشویق و در صورت نیاز از جایگاه ولایت و امامت ، آنان را مجبور و ملزم نماید، ولى برخلاف این روش ، آن حضرت در موارد مختلف ، گاهى به طور عموم و گاهى به طور خصوص ، به آن اجازه انتخاب كارزار یا ترك آن را داده و حتى نزدیكترین اهل بیت خویش را نیز در این انتخاب نمودن مسیر دلخواه و مورد نظرشان ، مخیر نموده است .
این اصل اساسى است در میان قیامهاى ظاهرى و معنوى و یك فرق بارزى است كه پیشوایان و رهبران غیر واقعى متمایز مى سازد؛ چون این نوع رهبران ، معمولا براى جلب و مساعدت دیگران ، به هر حیله و تزویر متمسك مى گردند و براى به دست آوردن پیروزى ، از توسل به هیچ عمل خلاف و غیر انسانى ، امتناع نمى ورزند.


اینك متن این پیامها:


فمن احب منكم الانصراف فلینصرف ، لیس علیه منا ذمام .

هر یك از شما یاران من بخواهد برگردد، آزاد است و از طرف ما بیعتى برگردنش نیست.
امام على علیه السلام این جمله را در منزل زباله خطاب به همه اصحاب و اهل بیتش فرمود، آنگاه كه از كشته شدن مسلم وهانى در كوفه ، در این منزل مطلع گردید و شهادت آنان را با یارانش در میان گذاشت و از بى وفایى مردم كوفه و دورویى آنان سخن گفت ، سپس فرمود: (فمن احب منكم ...).
و انى قد اذنت لكم فانطلقوا جمیعا فى حل لیس ‍ علیكم منى ذمام ، وهذا اللیل قد غشیكم فاتخدوه جملا، ولیاءخذ كل رجل منكم بید



رجل من اهل بیتى ،... و تفرقوا فى سوادكم و مدائنكم .

و من به همه شما اجازه دادم به وطنهاى خود برگردید، همه شما آزاد هستید و من بیعتى در گردن شما ندارم ، اینك شب فرا رسیده ، تاریكى آن را مركب خویش قرار دهید و هر یك از شما دست یكى از اهل بیت مرا بگیرید و به سوى شهر و دیار خود متفرق شوید.
امام علیه السلام نزدیك غروب تاسوعا یا پس از نماز مغرب شب عاشورا، خطاب به اهل بیت و اصحاب خود، خطبه اى ایراد فرمود، در آن خطبه ضمن سپاسگذارى از همه آنان خبر شهادت خویش را كه در كربلا واقع خواهد شد، از زبان رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم نقل فرمود و این جمله را هم اضافه نمود كه اینك زمان این شهادت فرا رسیده است ، سپس به تمام اهل بیت و یارانش ‍ فرمود شما در رفتن و نجات جان خویشتن آزاد هستید. و جمله یاد شده از فرازهاى همین خطبه است :
حسبكم من القتل بمسلم ، اذهبوا قد اذنت لكم .
فرزندان عقیل كشته شدن مسلم بن عقیل براى (خانواده ) شما بس است ، من شما را مرخص كردم از این منطقه بیرون بروید.
امام علیه السلام در سخنرانى شب عاشورا (در فراز قبل اشاره گردید) پس از اجازه مرخصى عمومى و پس از شنیدن پاسخ یاران خویش كه دلیل وفادارى و ایمان ثابت آنان بود، متوجه فرزندان عقیل گردید و آنان را بالخصوص مورد خطاب قرار داد كه : (حسبكم من القتل بمسلم ، اذهبوا قد اذنت لكم ).
و آنان نیز جواب دادند اگر ما تو را ترك كنیم و از ما بپرسند چرا دست از آقا و مولاى خود برداشتید چه پاسخى خواهیم داشت ؟ نه ، به خدا سوگند! جان و مال و فرزند و عیال خود را فداى تو خواهیم كرد و تا نفس آخر، در كنار تو خواهیم بود.


یا جون انت فى اذن منى ، فانما تبعتنا طلبا للعافیة فلا تبتل بطریقنا .

(جون من بیعت را از تو برداشتم ؛زیرا تو به امید عافیت و آسایش به همراه ما آمده اى ، خود را در راه ما گرفتار و مصیبت مكن ).
امام علیه السلام این جمله را در روز عاشورا و در اوج جریان جنگ خطاب به جون ، غلام خود فرمود، آنگاه كه او براى خدا حافظى و اذن براى رفتن به میدان جنگ ، به خدمت آن حضرت شرفیاب گردید.


رحمك الله انت فى حل من بیعتى ، فاعمل فى فكاك ولدك .

محمد بن بشیر خدا تو را رحمت كند، اینك تو از طرف من آزادى و من بیعت را از تو برداشتم تا درباره آزادى فرزندت ، تلاش كنى.
امام علیه السلام این جمله را خطاب به محمد بن بشیر حضرمى فرمودند؛ زیرا در همین روزها به وى خبر رسیده بود كه فرزندت در اطراف رى ، گرفتار و زندانى شده است و چون این جریان را آشنایان و دوستان محمد بن بشیر با او در میان گذاشتند، او از مفارقت فرزند پیامبر امتناع ورزید؛ و چون آن حضرت او را این گونه دید، فرمود: (رحمك الله ...).
پاسخ وى به امام علیه السلام این بود كه :
(اكلتنى السباع حیا ان فارقتك ).
(درندگان بیابان مرا زنده پاره پاره كنند اگر از شما جدا شوم ).
امام علیه السلام لباسهایى كه قیمت آنها به هزار دینار بالغ مى گردید، در اختیار وى قرار داد تا آنها براى رهایى فرزندش ، استفاده كند. 
 
 
  behroozraha
سه شنبه 14/9/1391 - 18:14
اهل بیت

مقر استاندار و فرماندار، خانه امیر، حاکم نشین، ارگ، ارگ حکومتی.در شهرهایی که امیر و حاکم آنجا حضور داشت، اغلب کنار مسجد جامع شهر، مقر امارت و قصر حکومتی ساخته می شد، تا برای اقامه نماز جمعه و ایراد خطبه، فاصله ای نباشد.در کوفه محل استقرار ابن زیاد را دار الاماره می گفتند و مجالس عمومی را در مسجد جامع برگزار می کردند.اسرای اهل بیت را در کوفه وارد آن مجلس عمومی ساختند و آن گفتگوها میان ابن زیاد و عترت طاهره پیش آمد.در همین قصر که نامش «طمار» بوده، مسلم بن عقیل و هانی را به دستور ابن زیاد شهید کردند.
ساختمان دار الاماره کوفه، بعنوان قدیمی ترین بنای دولتی در اسلام، به دست سعد بن ابی وقاص انجام گرفت. «آثار کوفه قدیم، از جمله دار الاماره از بین رفته و تنها بقایایی از مسجد جامع وجود دارد.اداره آثار باستانی عراق، با تلاشهای زیاد، پایه های آن را با حفاریها پیدا کرد. علایم نشان می دهد که دار الاماره، چهار دیوار به طول 170 متر داشته که ارتفاع متوسط آن 14 متر بوده و هر دیوار از ضلع خارجی به 6 برج نیم دایره متصل بوده وفاصله هر برج با دیگری 24 / 60 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است.بنای محکم قصر و نوع مهندسی آن، دار الاماره را از هجوم خارجی مصون می داشته است.کنار برخی درهای اصلی آن نیز اتاقهایی بعنوان زندان و مطبخ بوده است.» (1) .

پاورقی

(1) حیاة الامام الحسین بن علی، ج 2، ص 357 (پاورقی). 

 

  behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 18:10
اهل بیت

اگر چه قبر حقیقى سیدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمین دل شیعیان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شریف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است . 

ضریح مقدس و حرم مطهر امام حسین (ع) یادگارى از جان نثارى و فداكارى او و یارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدمیان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه این بارگاه شریف و غم‏انگیز و شور آفرین، همواره زیارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان این مرقدهاى شریف ، سرمشق گیرند.

 

حرم حسین كعبه دلهاست . و این كعبه طوافگاه زائران و قبله امیدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

آرى، عاشقان كویش و دلباختگان رویش ، پروانه‏وار خود را در اطراف ضریح مطهرش گردانیده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خویش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتیاق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصیبتهاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند براستى «این چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».

 

برگرد حریم تو ، كه دست طلب ماست‏

چون دامن شمعى است، كه پروانه بگیرد

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سیدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسین (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» (1).

با ذكر این مختصر ، شایسته است جهت آگاهى و آشنایى با چگونگى حرم و مرقد شریف امام حسین (ع) و تحولات عمارت شریف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضریح در میان روضه منوره ، و روضه نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهدا مى‏باشد این مجموعه هم اكنون حرم امام حسین (ع) را تشكیل مى‏دهد، و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمین كربلا بوده و مى‏باشد.

 

ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پیش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»، و در بالاى سر، «آیه نور» نوشته شده است .

 

صحن مطهر حسین (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز:

1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ،

2- باب قاضى الحاجات

3- باب زینبیه كه در حدود تل زینبیه قرار دارد

4- باب سلطانى

5- باب بازار بزازها

6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد

7- باب صافى كه به درب بین الحرمین نیز معروف است.

 

تاریخچه :

از اخبار چنین بر مى‏آید كه بارگاه حسینى هفت مرتبه - به غیر از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

عمارت اول: بارگاه سیدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شریف آن حضرت براى اولین بار در دوران بنى امیه بنا گردید ، اخبار و روایات بسیارى آمده كه در زمان بنى امیه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزدیك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشید (سال 193 ) همچنان باقى بود.

عمارت دوم : بعد از تخریب مرقد شریف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خلیفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .

اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حایر مبارك را برد و ذخایر آن را تاراج كرد.

عمارت سوم : سومین بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجدید بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

عمارت چهارم : تجدید بناى مرقد امام براى چهارمین بار به دست محمد بن زید بن حسن بن محمد بن اسماعیل بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب ، ملقب به «داعى صغیر» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

عمارت پنجم : بناى عضد الدوله دیلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهین معروف به «رواق عمران» در حایر حسین ساخته شد.

عمارت ششم : ششمین بار بارگاه حسین به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزیر سلطان الدوله دیلمى نوسازى شد.

عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بویه به سال 310 به دستور سلطان اویس ایلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اویس در تكمیل آن كوشید و تاریخ آن در بالاى محراب و نزدیك سر شریف آن حضرت نگاشته شده است . (2)

 

پی نوشتها :

1- سیرهء امامان (ترجمهء اعیان الشیعه ), علامه سید محسن امین , ص 220ـ و زندگانى چهارده معصوم ,
عمادزاده , ج 2 ص 137
2- وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص323

 

behroozraha

 

سه شنبه 14/9/1391 - 18:7
اهل بیت
در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیه‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اول‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیله‌ سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودند ـ در دهکده‌ کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و ... توبه‌ی حضرت ابو البشر، آدم علیه السلام

«فَتَلَقَّی‌ آدَمُ‌ مِن‌ رَبِّهِ‌ کَلِماتٍ‌ فَتَابَ‌ عَلَیهِ‌»
آدم‌ وقتی‌ با وسوسه‌ شیطان‌ از بهشت‌ بیرون‌ رفت‌ و از آن‌ مرتبه‌ الهی‌ نزول‌ کرد، خداوند متعال‌ کلمات‌ و اسمای‌ خمسه‌ی‌ معصومین‌ را به‌ وی‌ القا کرد و این‌ کلمات‌ به ‌قلب‌ آدم‌ رسید (اسماء طیبه‌ و خمسه‌: محمد و علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌ -که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است)‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ برکت‌ این‌ اسامی‌ و وجود مقدس‌ آنان‌ از غفلت‌ و قصور آدم‌ درگذشت‌.
استمداد حضرت‌ سلیمان‌ پیامبر (ع)
در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیه‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اول‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیله‌ سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودند ـ در دهکده‌ کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمه‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
الله‌
احمد
ایلی‌
باهتول‌
حاسن‌
حاسین‌
یاه‌ احمد! مقذا = ای‌ احمد ! به‌ فریادم‌ رس‌
یاه‌ ایلی‌! الضطاه‌ = یا علی‌! مرا مدد فرمای‌
یاه‌ باهتول‌! اکاشئی‌ = ای‌ بتول‌! نظر مرحمت‌ فرمای‌
یاه‌ حاسن‌! اضو مظع‌ = ای‌ حسن‌! کرم‌ فرمای‌
یاه‌ حاسین‌! بارفو = یا حسین‌! خوشی‌ بخش‌
همین‌ سلیمان‌ اکنون‌ به‌ این‌ پنج‌ بزرگوار استغاثه‌ می‌کند
بذات‌ الله‌ کم‌ ایلی‌ = و علی‌ قدره‌ی‌ الله‌ است‌
اعضای‌ کمیته‌ چون‌ بر مضمون‌ نوشته‌ لوح‌ مقدس‌ اطلاع‌ یافتند هریک‌ با دیده‌ تعجب‌ به‌ دیگری‌ نگریستند و انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ گزیده‌ و پس‌ از تبادل‌ نظر قرار براین‌ شد که‌ این‌ لوح‌ در موزه‌ سلطنتی‌ بریتانیا گذاشته‌ شود، ولی‌ بعد آن ‌را در رازخانه‌ کلیسای‌ انگلستان‌ گذارده‌ که‌ فقط‌ «اُسقف‌» از آن‌ اطلاع‌ داشته‌ باشد.
استغاثه‌ نوح‌ پیامبر(ع) برای‌ نجات‌ کشتی‌ از پنج‌ تن‌

در ژوئیه‌ 1951 میلادی‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ معدن‌ شناس‌ روسی‌، هنگام‌ معدن‌یابی‌ و کندن‌ زمین‌ به‌ تخته‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ای‌ برخوردند که‌ بعد از تحقیقات‌ وبررسی‌ کامل‌ باستان‌شناسی‌ فهمیدند که‌ متعلق‌ به‌ بقایای‌ کشتی‌ نوح‌ است‌. در بین‌ این‌چوب‌های‌ پوسیده‌ به‌ تکه‌ تخته‌ چوب‌ مستطیلی‌ برخوردند که‌ همه‌ را به‌ حیرت‌ انداخت‌، زیرا در اثر گذشت‌ زمان‌ کهنگی‌ و پوسیدگی‌ به‌ تمام‌ چوب‌ها راه‌ یافته‌ بود جز این‌ تخته‌چوب‌ که‌ 14 اینچ‌ طول‌ و 10 اینچ‌ عرض‌ داشت‌ و حروفی‌ چند بر آن‌ منقّش‌ بود. دولت ‌روس‌ برای‌ تحقیق‌ و بررسی‌ درباره‌ این‌ تخته‌ چوب‌ در 27 فوریه‌ (1953 میلادی‌)کمیته‌ای‌ تشکیل‌ داد که‌ اعضای‌ آن‌ باستان‌شناسان‌ و استادان‌ آشنا به‌ زبان‌های‌ عتیق ‌بودند که‌ اسامی‌ این‌ اساتید در صفحه‌ 36 و 37 کتاب‌ "علی‌ و پیامبران"‌ ضبط‌ و نگاشته ‌شده ‌است‌.
لذا پس‌ از 8 ماه‌ تحقیق‌ و کاوش‌ اسرار آن‌ تخته‌چوب‌ برای‌ کمیته‌ کشف‌ گردید ومعلوم‌ شد که‌ این‌ تخته‌ چوب‌ از کشتی‌ حضرت‌ نوح‌ پیامبر(ع) است‌ که‌ برای‌ تَیمُّن‌ و مددخواهی‌، چیزهایی‌ برآن‌ نوشته‌ و بر کشتی‌ نصب‌ کرده‌ است‌. در وسط‌ تخته‌ یک‌ تصویرپنجه‌ نمایی‌ وجود داشت‌ که‌ عبارتی‌ چند به‌ زبان‌ سامانی‌ برآن‌ نگاشته‌ بود (زبان‌ رایج‌ درزمان‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و تا چندی‌ بعد از زمان‌ نوح‌ زبان‌ سامی‌ یا سامانی‌ بود و زبان‌های‌عبرانی‌، سریانی‌، قیهانی‌، قبطی‌، عربی‌ و غیره‌ از شاخه‌های‌ مختلف‌ همان‌ زبان‌ است‌). ترجمه‌ و شرح‌ آن‌ بدین‌قرار است‌:
ای‌ خدای‌ من‌ ای‌ مددکار من‌
به‌ لطف‌ و مرحمت‌ خود و به‌ طفیل‌ ذوات‌ مقدس‌؛
محمد، ایلیا، شُبّر، شُبیر و فاطمه، دست‌ مرا بگیر؛
این‌ پنج‌ وجود مقدس‌ از همه‌ با عظمت‌تر و واجب ‌الاحترام‌ هستند و تمام‌ دنیا برای ‌آنان‌ بر پا شده‌ است‌.
پروردگارا به‌ واسطه‌ نامشان‌، مرا مدد فرمای‌!
تو می‌توانی‌ همه‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ نمایی‌.
توضیحات‌ بیشتر و تصویر لوح‌ کشتی‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و انتشار خبر آن‌ در مجلات ‌و روزنامه‌های‌ دنیا به‌ طور کامل‌ در کتاب‌ علی‌ و پیامبران‌ آورده‌ شده‌ است‌.
استغاثه‌ حضرت‌ یوسف‌ علیه السلام بر امام حسین

در آن‌ هنگام‌ که‌ برادران‌ یوسف‌ او را به‌ چاه‌ انداختند. در اعماق‌ چاه‌ جبرئیل‌ به ‌یوسف‌ فرمود: برای‌ نجات‌ خود توسل‌ به‌ این‌ ذوات‌ مقدس‌ پنج‌ تن‌ بنما که‌ همانا "محمد، علی‌، فاطمه، حسن‌ و حسین‌ -صلوات الله علیهم اجمعین- می‌باشند.
پس‌ حضرت‌یوسف‌ چنین‌ نمود و خداوند متعال‌ موجبات‌ نجات‌ و خلاصی‌ او را فراهم‌ ساخت‌.
"مهاتما بده"‌ و امام حسین علیه السلام

حسین‌ جان‌! عظمت‌، شخصیت‌، تحمل‌ مصائب‌ و سختی‌های‌ تو را نه‌ تنها انبیای‌الهی‌ و فرشتگان‌ آسمان‌ و ادیان‌ مختلف‌ و مکاتب‌ گوناگون‌ بیان‌ نموده‌ و با دیده‌ تکریم‌ وتعظیم‌ بر آن‌ اشک‌ ریخته‌اند، بلکه‌ «مهاتما بده‌» که‌ از بزرگان ‌است‌ و عده‌ای‌ هم‌ او را یکی‌ از پیامبران‌ می‌دانند بعد از تعبیر و تفسیر فراوان‌ که‌ در مورد عظمت‌ و شوکت‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و حضرت‌ علی‌ علیه السلام و خوابی‌ که‌ دیده‌ و نوید و بشارت ‌آمدن‌ وجود مقدس‌ علی‌ و شکافته‌ شدن‌ دیوار کعبه‌ و را می‌دهد و بشارت‌ آمدن‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ را می‌دهد در بستر مرگ‌ وقتی‌ شاگردش‌ «آنند» را گریان‌ و مضطرب‌ می‌بیند او را به‌ آمدن‌ خاتم‌ پیامبران‌ ـ که‌ نور خدا و عالم‌ به‌ اسرار هستی ‌و صاحب‌ یک‌ تاج‌ پنج‌ پهلو که‌ مانند خورشید و ماه‌ می‌درخشد و نام‌ الماس‌ بزرگ‌ آن‌ «آلیا» باشد ـ بشارت‌ می‌دهد و سپس‌ می‌گوید: آنند! به‌ یاد داشته‌ باش‌ که‌ آن‌ انسان‌های ‌پاک‌ در ابتدا آفریده‌ شده‌اند ولی‌ هنوز به‌ ظاهر شدنشان‌ بسیار مانده‌است‌.
ستمگران‌ دُردانه‌های‌ (فرزندان‌) وی‌ را بسی‌ زیان‌ و آزار رسانند و برای‌ ریشه‌ کن‌کردن‌ آنان‌ از چیزی‌ فرو گذار نکنند و دست‌ به‌ هر عمل‌ ضد انسانی‌ زنند.
اما خدا نام‌ و کار و مقصد او و نسل‌ او را تا آخر دنیا باقی‌ خواهد گذاشت‌.
همین ‌طور ادامه‌ می‌دهد و می‌گوید: خوشا به‌ حال‌ آنان‌ که‌ با او و همراهان‌ او همراهی‌ کنند.
اکنون‌ ای‌آنند! بیش‌ از این‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو یاد دهم‌ (و اسرار را برایت‌ ظاهر کنم‌).
منابع‌:
1ـ قرآن‌ کریم‌.
2ـ مفاتیح‌ الجنان‌.
3ـ امام‌ حسین‌، حاج‌ سید ابوالفضل‌ تقوی‌.
4ـ نردبان‌ آسمان‌، حضرت‌ آیت‌ الله‌ بهاء الدینی‌.
 
  behroozraha
سه شنبه 14/9/1391 - 18:1
اهل بیت

  تأثیرى که حادثه کربلا و قیام حسین بن على (ع) بر اندیشه مردم جهان، حتى غیرمسلمانان داشته، بسیار است. عظمت
قیام و اوج فداکارى و ویژگی هاى شخصی امام و یارانش سبب شده که انسان های
متفاوت بیشماری، اظهار نظرهاى بسیارى درباره این نهضت و حماسه آفرینان
عاشورا، داشته باشند.
نقل سخنان همه آنان کتاب بزرگى می شود؛
به ویژه که برخى از نویسندگان غیر مسلمان به صورت مستقل کتابی درباره این حادثه نوشته ‏اند.
در اینجا تنها تعدادى اندک از این اظهار نظرها چه از مسلمانان و غیر مسلمانان آورده مى‏شود:

ماهاتما گاندى(رهبر استقلال هند):
من زندگى امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده‏ ام و توجه کافى به
صفحات کربلا نموده‏ ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک
کشور پیروز گردد، بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.

محمد على جناح(قائد اعظم پاکستان):
هیچ نمونه‏ اى از شجاعت، بهتر از آن که امام حسین از لحاظ فداکارى و تهور نشان
داد در عالم پیدا نمی ‏شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این
شهیدى که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروى نمایند.

چارلز دیکنز(نویسنده معروف انگلیسى):
اگر
منظور امام حسین جنگ در راه خواسته ‏هاى دنیایى بود، من نمی ‏فهمم چرا
خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که
او فقط به خاطر اسلام، فداکارى خویش را انجام داد.
توماس کارلایل(فیلسوف و مورخ انگلیسى):
بهترین
درسى که از تراژدى کربلا می گیریم، این است که حسین و یارانش ایمان
استوار به خدا داشتند؛ آنان با عمل خود روشن کردند که تفوق عددى در جایى
که حق با باطل روبرو می شود اهمیت ‏ندارد و پیروزى حسین با وجود اقلیتى که
داشت، باعث شگفتى من است.

ادوارد براون(مستشرق معروف انگلیسى):
آیاقلبى پیدا می شود که وقتى درباره کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و درد
نگردد؟! حتى غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکى روحى را که در این جنگ
اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انکار کنند.
فردریک جمس:
درسامام حسین و هر قهرمان شهید دیگرى این است که در دنیا اصول ابدى عدالت و
ترحم و محبت وجود دارد که تغییرناپذیرند و هم چنین می رساند که هر گاه کسى
براى این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشارى نماید، آن اصول همیشه
در دنیا باقى و پایدار خواهد ماند.

ل.م.بوید:
درطى قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلى و عظمت روح، بزرگى قلب و شهامت
روانى را دوست داشته ‏اند و در همین هاست که آزادى و عدالت هرگز به نیروى
ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین و من
مسرورم که با کسانى که این فداکارى عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت
کرده‏ ام، هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.
واشنگتن ایروینگ(مورخ مشهور آمریکایى):
براى امام حسین(ع) ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن بر اراده یزید نجات
بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی ‏داد که او یزید را
به عنوان خلافت بشناسد. او به زودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى
به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى امیه آماده ساخت، و در زیر آفتاب
سوزان سرزمین خشک، و در روى ریگ هاى تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر
است. اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسین!

توماس ماساریک:
گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متأثر می سازند، ولى آن
شور و هیجانى که در پیروان حسین(ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت
نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین(ع)
مانند پر کاهى است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

موریس دوکبرى:
در مجالس عزادارى حسین گفته می شود که حسین، براى حفظ شرف و ناموس مردم و
بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و
ماجراجویى یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از
زیردستى استعمارگران خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم.
ماربین آلمانى(خاور شناس معروف):
حسین(ع) با قربانى کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود، به
دنیا درس فداکارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت
و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان
داد که ظلم و بیداد و ستمگرى پایدار نیست و بناى ستم هر چه در ظاهر عظیم و
استوار باشد، ولی در برابر حق و حقیقت چون پر کاهى بر باد خواهد رفت. 
 
  behroozraha
سه شنبه 14/9/1391 - 17:59
اهل بیت

 

اگر چه سراسر زندگانی پنجاه چند ساله زینب(ع) دختر بزگوار علی(ع) فضائل و ارزشهای والای انسانی است  در عین حال همانطور که شیوه سیره نگاران است برای فضائل آن بانوی بزرگ هم فصل جداگانه ای می‌گشاییم و از خصلتهای بزرگی که بیشتر جنبه انسانی و معنوی دارد مطلب را پی می‌گیریم.

الف: علم و دانش

بیان سخنان و خطبه های عالمانه و همراه با استدلال به آیات قرآن کریم، در  بازار کوفه و مجلس عبیدالله زیاد و دربار یزید از سوی زینب(ع) هر یک شاهدی بر توانایی علمی و دانش آن بزرگوار است.

اضافه بر این زینب مقام بیان روایت و حدیث را که از ویژگیهای افراد آگاه و بلند مرتبه است دارا بوده و گواه دیگر مقام علمی اوست. می‌نویسند آن بانوی بزرگوار راوی حدیث از مادر خود فاطمه زهرا(ع) بوده و از اسماء بنت عمیس حدیث روایت کرده است چنانکه محمد بن عمرو عطاء بن سایب فاطمه بنت حسین(ع) جابربن عبدالله انصاری و عباد عامری هم از زینب نقل حدیث کرده اند.

از جمله احادیثی هم که از حضرت زینب(ع) روایت گردیده حدیث ام ایمن است که درباره مصائبی است که به اهل بیت(ع) وارد خواهد شد.

داستان بیمار شدن امیر المومنین، بیان ماجرای فدک برای عبدالله بن عباس، داستان نزول سفره آسمانی برای مادر خود فاطمه(ع)، حدیث حرام بودن صدقه بر اهل بیت(ع)، سرگذشت ولادت امام حسین(ع) و داستان دعا و شب زنده داری فاطمه زهرا (ص) را نیز از احادیث روایت شده از جانب زینب می‌توان نام برد.

مجلس درس و تفسیر قرآن گواه دیگری بر مقام علمی زینب (ص) است در این باره تاریخ می‌دهد که: یک سال از مدت اقامت علی(ع) و خاندانش در کوفه می‌گذشت که گروهی از بانوان خردمند و بزرگوار کوفه شوهران خود را به حضور علی(ع) فرستادند و پیغام دادند:

ما شنیده ایم زینب نیز مانند مادر بزرگوار خود حضرت فاطمه (ص) دارای قدرت علم و دانش فراوانی است، اگر اجازه دهید و موافقت کنید، برای بهره برداری از خرمن علم و دانش او به حضور وی مشرف شویم. علی(ع) و زینب(ع) با این درخواست موافقت کردند و زنهای کوفه در محفل درس و تفسیر قرآن زینب (س) شرکت می‌جستند.

غیر از این جهات زین العابدین(ع)، امام زمان زینب(ع)، به هنگامی که آن بانوی بزرگ خطبه پرمحتوی و آتشینی را در بازا کوفه ایراد می‌نمایند در مورد تایید مقام علمی زینب(ع) می‌فرمایند:

الحمد لله تو دانشمند بدون معلم و خردمند بدون استاد و آموزگار می‌باشی!

آری زینب(ع) مانند افراد عادی، کلاس و مکتب اصطلاحی را ندیده و از استاد و آموزگاری که افراد معمولی جامعه را به تعلیم و تربیت وا می‌دارند استفاده نکرده است، بلکه چند سال اوائل کودکی خود را در کنار معلم بزررگ بشریت حضرت محمد(ص) و مادر دانشمند و بزرگوار خود می‌زیسته است و دهها سال با پدر و برادران والامقام خود زندگی کرده و با قرآن و معارف دین انس و الفت داشته است و در عین حال جنگها، درگیریها و حوادث تلخ و شیرین زمان پدر و برادران خود را از نزدیک می‌نگریسته است و به هر حال تمام عمر خویش را در معاشرت و همراهی با بزرگترین دانشمند جهان بشریت سپری نموده است و فهم، دانایی، علم و توانایی و شیوه خطابه و سخنرانی را از آنان آموخته است.

البته این علم و دانایی عرفی زینب(ع) است اما آنطور که در سیره آن بزرگوار مطالعه می‌کنیم وی با اسرار و پیشگویی از آینده هم ارتباط داشته است.

و چنانکه خواهیم دید می‌توانسته است برخی از حوادث آینده را هم پیش بینی کند.

اما باید توجه داشت این رشته از علوم یک نوع الهام و آگاهی فوق العاده است که اولاً اولیاء الهی و مؤمنین وارسته آگاهی و دانایی آن را دارند و ثانیا چنین علمی در کتاب و دفتر و نزد هرگونه استاد و معلمی یافت نمی شود، بلکه این علم و دانایی فوق العاده از عنایات و افاضات خاص خداوند است و نصیب بندگان خاص پروردگار می‌گردد.

فاضل دربندی می‌نویسد: زینب(ع) آگاهی به وقایع و حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود همانطور که برخی از اصحاب پیغمبر (ص) مانند سلمان و ابوذر و بعضی از یاران علی(ع) مثل رشید هجری و میثم تمار به اینگونه اسرار آگاه بودند.

درباره راز رسیدن به اینگونه مقام علمی، پیامبر اسلام فرموده است:

ای ابوذر هر بنده ای در دنیا شیوه زهد  و پارسایی را پیش گیرد خداوند جوانه درخت علم و حکمت را در قلب او می‌رویاند و میوه آنرا به صورت نطق و سخن در زبان او به جریان می‌آورد.

روی این حساب چه شخص زهدپیشه و پارسایی  را نیرومندتر از زینب(س) می‌توان سراغ داشت که دهها سال از عمر خود را به صورت هجرتها و مبارزه‌ها و آوارگیها در کنار پدر مادر و برادران با محرومیت از مزایای دنیا و زندگی سپری نموده و پای ادای رسالت الهی خویش تلخی و سختی همه نوع رنجی را بر خود هموار نموده باشد.

آری مقام والای زینب اینگونه است و راز دست یافتن وی به اسرار و دانایی‌ها هم اضافه بر آموزش از پدر، امداد الهی است. در جنبه مقام علمی زینب هم اضافه بر توانایی برای ایراد خطابه‌ها، نکته ظریف و اساسی، آگاهی او به تصمیم‌گیریها و موضعگیریهای بجا در مناسبتها است، که خوب می‌داند کجا باید نرم سخن گفت و در کجا باید برآشفت و حماسه آفرید، در کجا باید گریه کرد و اشک ریخت و چه وقتی باید عقل و منطق را بکار گرفت و دیگران را به اشک و گریه  واداشت.  

 

behroozraha

سه شنبه 14/9/1391 - 17:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته