• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 860
تعداد نظرات : 184
زمان آخرین مطلب : 4744روز قبل
دعا و زیارت
روایت رهبر معظم انقلاب از جلسه سران قوا با امام خمینی در آستانه «عرفه»

خبرگزاری فارس: نوشته‌ی زیر بخشی از یاداشت آیت‌الله خامنه‌ای و مربوط به جلسات سران قوا در تاریخ چهارشنبه 1365/5/22 (دو روز قبل از روز عرفه سال 1407) است كه توسط پایگاه اطلاع رسانی khamenei.ir منتشر شده است.


به گزارش خبرنگار "سرویس فضای مجازی " خبرگزاری فارس، در این نوشته كه توسط پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای منتشر شده آمده است: دیشب در جلسه [‌سران قوا] كه منزل احمد آقا بود امام آمدند. حالشان بحمدالله خوب بود. علاوه بر صحبت درباره‌ی موشك اخیر ما و خبرهای حول و حوش آن، من به محرومیت ما چند نفر ار جلسه‌های معنوی و عرفانی امام علی‌رغم جلسات متعدد با ایشان اشاره كردم. گفتم لازم است ماها را نصیحت كنید و تعلیم بدهید.
[امام] همان شكسته نفسی‌های همیشگی را تكرار كردند و گفتند نصیحت اینست كه مثل من عمرتان به خسران و بطالت نگذرد. روی اخلاص تكیه كردند و گفتند شماها در خدمت اسلامید فقط مراقب اخلاص باشید.
گفتم همین نقطه‌ی اصلی اشكال است و برای پیدا كردن اخلاص باید نصیحت شویم. باز امام روی اینكه من هم چیزی ندارم و اینجا هم خبری نیست و امثال آن تكیه و شكسته نفسی می‌كردند. آشكارا نشانه‌های تواضع حقیقی را در چهره و حركات امام مشاهده كردم.

پنج شنبه 5/9/1388 - 11:32
دعا و زیارت
رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان سراسر كشور:
امروز اولویت اصلی كشور مقابله با جنگ نرم دشمن است

خبرگزاری فارس: رهبر معظم انقلاب اسلامی تاكید كردند: امروز اولویت اصلی كشور مقابله با جنگ نرم دشمن كه هدف آن ایجاد تردید، اختلاف و بدبینی میان آحاد مردم است و مهمترین راه‌های مقابله با این تهاجم حفظ و تقویت بصیرت، روحیه بسیجی، امید كامل به آینده و مراقبت جدی در تشخیص‌ها است.


به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز در دیدار هزاران نفر از بسیجیان سراسر كشور، بسیج را رمز پایداری، ماندگاری و عزت ملی دانستند و ضمن توصیه مؤكد به همه رسانه‌ها، فعالان سیاسی و مسئولان برای پرهیز از اختلاف‌های جزئی و غیراصولی تأكید كردند: امروز اولویت اصلی كشور مقابله با جنگ نرم دشمن كه هدف آن ایجاد تردید، اختلاف و بدبینی میان آحاد مردم است و مهمترین راه‌های مقابله با این تهاجم حفظ و تقویت بصیرت، روحیه بسیجی، امید كامل به آینده و مراقبت جدی در تشخیص‌ها است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی بسیج را یك استثناء و حادثه‌ای بی نظیر در كشور خواندند و افزودند: اینكه در یك كشور مردم با همه وجود و با بهترین و مؤمن‌ترین عناصر خود از یك نظام بدون هیچ چشم داشتی و با همه توان دفاع كنند، فقط مخصوص انقلاب اسلامی ایران است كه دل نورانی امام بزرگوار (ره) توانست به این حقیقت بزرگ دست پیدا كند و با كمك الهی آنرا تحقق بخشد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به نقش آفرینی و امتحان‌های بزرگ بسیج در صحنه های مختلف انقلاب خاطرنشان كردند: یكی از این صحنه‌ها عرصه دفاع از استقلال و عزت كشور بود كه اگر حضور بسیج در دوران دفاع مقدس شكل نمی‌گرفت امروز سرنوشت قطعا بگونه‌ای دیگر بود.
ایشان تأكید كردند: بعد از پایان جنگ نیز بسیج همواره خط شكن و پیشرو بوده است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به نقش آفرینی بسیج در تثبیت اقتدار و ایستادگی سیاسی در عرصه‌های فرهنگی و سازندگی و در عرصه‌های علمی افزودند: امروز افتخارات گوناگون كشور نتیجه حضور انسان‌های خدوم، توانا و بی‌نام و نشان در صحنه‌های گوناگون است كه اگر این حقایق بدرستی شناخته نشود ظلم به بسیج است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بسیج را فراتر از قالب‌ها و سازمان‌های نظامی دانستند و خاطرنشان كردند: اگرچه بخش‌های نظامی از بهترین بسیجی‌ها هستند اما بسیج در واقع حضور فراگیر، مقتدر و تمام نشدنی قشرهای مختلف مردم است كه هیچ وابستگی به پول، جاه و مقام و دستور از بالا ندارد و معیار او هم بصیرت و ایمان است.
ایشان با تأكید بر اینكه سازمان فعلی بسیج با خصوصیات منحصر بفرد خود قابل تكرار و تقلید در هیچ مجموعه دیگری نیست، افزودند: بسیج واقعیتی نافذ و تأثیرگذار است كه در عین اقتدار و قدرت مظلوم هم واقع شده است.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان كردند: مظلومیت به معنای ضعف نیست، همانگونه كه انقلاب اسلامی در عین حالی كه جزو مقتدرترین و نافذترین پدیده‌های معاصر است، مظلوم هم است و یا شخص امام بزرگوار (ره) كه با وجود اقتدار و قدرت روحی از مظلوم ترین انسان‌های دوران خود بود.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأكید بر لزوم تقویت و تعمیق اثرگذاری بسیج افزودند: تا هنگامی كه بسیج است هیچ تهدیدی متوجه نظام اسلامی نخواهد شد و این موضوع یك ركن اساسی است.
ایشان آسیب شناسی، شناخت نقص‌ها و آفت‌ها و همچنین پیش بینی‌های لازم بمنظور پیشرفت بیشتر را برای بسیج یك ضرورت دانستند و تأكید كردند: با توجه به شكست استكبار در مواجهه سخت با نظام اسلامی در دهه اول انقلاب، اكنون دشمن جنگ نرم را در دستور كار خود قرار داده و امروز اولویت اصلی مقابله با جنگ نرم است.
رهبر انقلاب اسلامی در تبیین جنگ نرم افزودند: دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهای فرهنگی و ارتباطاتی پیشرفته و با شایعه و دروغ پراكنی و استفاده از برخی بهانه‌ها میان آحاد مردم تردید، بدبینی و اختلاف ایجاد كند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قضایای بعد از انتخابات ریاست جمهوری را نمونه‌ای از این شیوه دانستند و خاطرنشان كردند: در این قضایا به بهانه انتخابات ایجاد تردید و اختلاف كردند تا دل‌های مردم نسبت به یكدیگر و نسبت به مسئولان چركین شود و در چنین فضای مشوش و شلوغی عناصر مغرض، خائن و دست آموز خود را برای كارهای اخلال‌گرانه وارد صحنه كنند اما به دلیل بصیرت مردم به نتیجه نرسیدند.
ایشان با تأكید مجدد بر موضوع بصیرت افزودند: علت تأكیدهای مكرر من بر لزوم بصیرت در جامعه در شرایط حاضر به این دلیل است كه مردم بدانند چه اتفاقی می‌افتد و بتوانند صحنه‌گردان اصلی قضایا و عناصر خائن و بدخواه را از آحاد مردم تشخیص دهند.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان كردند: هر اقدامی كه موجب مغشوش و تهمت آلود شدن فضا شود و مردم را نسبت به یكدیگر بدبین و مردد كند، به ضرر كشور است.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: من اصرار دارم كه آحاد مردم و جریانات مختلف سیاسی همه با یكدیگر متحد در مقابل آن افراد معدودی باشند كه مخالف اصل انقلاب و استقلال كشور هستند و هدف آنها تقدیم كشور به امریكا و استكبار است.
ایشان با تأكید بر لزوم جداسازی میان توده عظیم مردم اعم از خواص و عوام با معدود عناصر خودفروخته و تفاوت قائل شدن میان این دو، خاطرنشان كردند: نباید با برخی اظهارات و حرف‌ها فضا را بگونه‌ای مغشوش كرد كه مردم سردرگم و نسبت به یكدیگر و نسبت به نخبگان و مسئولان بدبین شوند، این كار درستی نیست.
رهبر انقلاب اسلامی با انتقاد شدید از برخی مطبوعات، رسانه‌ها و دستگاه‌ها كه دائما به دنبال ایجاد اختلاف، بدبینی و شایعه سازی هستند، افزودند: به كسانی كه بدنبال مصالح كشور هستند توصیه می كنم از این اختلاف‌های جزئی و غیراصولی صرف‌نظر كنند.
حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای با انتقاد از فضای تهمت‌زنی و شایعه‌سازی بر ضد مسئولان كشور تأكید كردند: اینگونه كارها در جهت خواست دشمن است، زیرا مسئولان كشور اعم از رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضاییه، و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام همه كسانی هستند كه زمام كشور را بدست دارند و مردم باید به آنها اعتماد و حسن ظن داشته باشند.
ایشان با اشاره به تردید افكنی‌های بعد از انتخابات در عملكرد مسئولان رسمی انتخابات اعم از وزارت كشور و شورای نگهبان افزودند: این تردیدافكنی ها بسیار مضر است و دشمن هم همین را می‌خواهد.
رهبر انقلاب اسلامی جوانان بسیجی را به تقویت ایمان و بصیرت و رعایت موازین و معیارها در تشخیص‌ها فراخواندند و خاطرنشان كردند: نمی‌شود هر فردی را به دلیل یك خطا منافق نامید و همچنین نمی توان هر فردی را بدلیل اختلاف نظر و دیدگاه ضدولایت فقیه خواند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: توصیه من به فرزندان بسیجی‌ام این است كه ضمن حفظ پرقدرت انگیزه‌ها، ایمان و امید به آینده در تشخیص‌ها و مصداقهای مختلف بشدت مراقبت كنند زیرا بی‌دقتی در مصداق‌ها برخی اوقات ضررهای زیادی در پی خواهد داشت.
ایشان تنوع عرصه های بسیج را مهم خواندند و افزودند: رویكرد اخیر توجه به علم، نوآوری علمی و كارهای فرهنگی در بسیج بسیار مبارك و پسندیده است زیرا كشور نیازمند كارهای مختلفی است كه جز با روحیه بسیجی محقق نخواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی تأكید كردند: تا زمانی كه بسیج و روحیه صدق و صفا و خدمت بی مزد و منت در میان مردم و بویژه جوانان وجود دارد، دشمن نمی‌تواند هیچگونه لطمه‌ای به كشور، انقلاب و نظام اسلامی وارد كند.
حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان كردند: كسانی هم كه با اشاره، تشویق و لبخند دشمن می‌خواهند با نظام اسلامی، قانون اساسی و حركت عظیم مردمی مواجه شوند، بدانند كه سر به سنگ می كوبند و تلاش آنان بیهوده است.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن تسلیت سالروز شهادت امام محمد باقر علیه السلام، دوران آن امام را دوران سربرآوردن حیات دوباره جریان اصیل اسلامی در مقابله با تحریف ها خواندند و با اشاره به نزدیكی اعیاد قربان و غدیرخم افزودند: این دو عید بزرگ اسلامی دو مقطع مهم درخصوص موضوع امامت است زیرا در عید قربان حضرت ابراهیم (ع) بعد از امتحانهای سخت به مقام امامت نائل می شوند و در روز عیدغدیر خم هم حضرت علی (ع) بعد از امتحانهای بزرگ به منصب والای امامت می رسند.
در ابتدای این دیدار سردار سرتیپ نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین با اشاره به نقش بسیج و بسیجیان در مراحل مختلف انقلاب و مقابله با توطئه های سیاسی، نظامی و فرهنگی دشمنان و همچنین دستاوردهای بزرگ علمی دانشمندان جوان بسیجی كشور تأكید كرد: بسیج و بسیجیان در همه صحنه های مختلف بویژه عرصه های جهاد علمی و خدمت به مردم همچون گذشته حضوری مقتدرانه، آگاهانه، و هوشمندانه خواهند داشت.

پنج شنبه 5/9/1388 - 9:54
شهدا و دفاع مقدس

نگاهی به زندگی و خاطرات شهید خلبان عباس بابایی

خبرگزاری فارس: شهید بابایی با روحیه شهادت طلبی، شجاعت و ایثاری كه در طول

سالهای دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی برتاریخ نیروی هوایی

ارتش افزود و با بیش از 3000ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم

 عمر خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و

جنوب كشور سپری كرد.


شهید بابایی در سال 1329، در قزوین دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر طی نمود و در سال 1348، به دانشكده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذرانیدن دوره آموزش مقدماتی برای تكمیل دوره به آمریكا اعزام شد.
با ورود هواپیماهای پیشرفته اف ـ 14 به نیروی هوایی ، بابایی كه جزو خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای جنگی اف ـ 5 بود، به همراه تنی چند از خلبانان برای پرواز با هواپیمای اف ـ 14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوجگیری مبارزات مردم علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یكی از پرسنل انقلابی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش وارد میان مبارزه شد.
پس از پیروزی انقلاب، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، سرپرست انجمن اسلامی پایگاه نیز شد. شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید كه شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 7/5/1360 فرمانده پایگاه شد.
شهید بابایی، با كفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی كه در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد؛ در تاریخ 9/9/62 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب و به تهران منتقل گردید. او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری كه در طول سالهای دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی برتاریخ نیروی هوایی ارتش افزود و با بیش از 3000ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم عمر خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كرد و چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهای قرارگاه های عملیاتی شناخته شد و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت كامل به انجام رسانید.
شهید سرلشگر بابائی به علت لیاقت و رشادتهایش در تاریخ8/2/66 به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد همان سال در حالی كه به درخواستهای پی در پی دوستان و نزدیكانش مبنی بر شركت در مراسم حج آن سال پاسخ نه را داده بود، در روز عید قربان در یك عملیات برون مرزی، به شهادت رسید. از نزدیكان شهید نقل شده كه وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد دوستان جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: تا عید قربان خودم را به شما می رسانم.
وی هنگام شهادت 37 سال داشت و اسوه ای بود كه از كودكی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداكاری و ایثار زندگی كرد و سرانجام نیز به آرزوی بزرگ خود كه شهادت بود، دست یافت و نام پرآوازه اش درتاریخ پرافتخار كشور جمهوری اسلامی ایران جاودانه شد. آنچه می خوانید گوشه ای از خاطرات این سرباز فداكار اسلام از زبان دوستان، بستگان و همرزمان ایشان است.
مشق حرام ننوشت
بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم:
ـ عباس! مداد خودت كجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط كارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممكن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند. (راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید)
جن!
در دوران تحصیل برای كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب ـ قبل از اذان صبح ـ به مدرسه می رود و كلاس ها و حیاط را تمیز می كند و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در تردید می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند! و در نیمه شبی « عباس» را می بینند كه جارو در دست مشغول تمیز كردن حیاط است .
پپسی نخور
در طول مدتی كه من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد : ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد ، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد . من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر در جاهای دوردست كشور بودند. بعضی وقت ها عباس همراه شام، نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و .... كه در آن زمان موجود بود ؛ بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد. چند بار به او گفتم كه برای من پپسی بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه فانتا خریده است .
یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ،آرام و متین گفت :« حالا نمی شود شما فانا بخورید؟»
گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت :« كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست ؛ به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم كرده اند .»
به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم . (راوی: خلبان آزاده امیر اكبر صیادبورانی)
حكایت آن نخ
مدت زمانی كه عباس در «ریس» حضور داشت با علاقه فراوانی دوست یابی می كرد ، آنها را با معارف اسلامی آشنا می نمود و می كوشید تا در غربت از انحرافشان جلوگیری كند .
به یاد دارم كه در ان سال ، به علت تراكم بیش از حد دانشجویان اعزامی از كشورهای مختلف ، اتاق هایی با مساحت تقریبی سی متر را به دو نفر اختصاص داده بودند . همسویی نظرات و تنهایی ، از علت های نزدیكی من با عباس بود ؛ به همین خاطر بیشتر وقت ها با او بودم.
یك روز هنگامی كه برای مطالعه و تمرین درس ها به اتاق عباس رفتم ، در كمال شگفتی «نخی» را دیدم كه به دو طرف دیوار نصب شده و مساحت اتاق را به دو نیم تقسیم كرده بود . نخ در ارتفاع متوسط بود ، به طوری كه مجبور به خم شدن و گذر از نخ شدم . به شوخی گفتم : «عباس ! این چیه! چرا بند رخت را در اتاقت بسته ای؟»
او پرسش مرا با تعارف میوه، كه همیشه در اتاقش برای میهمانان نگه می داشت ، بی پاسخ گذاشت.
بعدها دریافتم كه هم اتاقی عباس جوانی بی بند وبار است و در طرف دیگر اتاق ، دقیقاً رو به روی عباس ، تعدادی عكس از هنرپیشه های زن و مرد آمریكایی چسبانده و چند نمونه از مشروبات خارجی را بر روی میزش قرار داده است .
با پرسش های پی در پی من، عباس توضیح داد كه با هم اتاقی اش به توافق رسیده و از او خواهش كرده چون او مشروب می خورد لطفاً به این سوی خط نیاید؛ بدین ترتیب یك سوی اتاق متعلق به عباس بود و طرف دیگر به هم اتاقی اش اختصاص داشت و آن نخ هم مرز بین آن دو بود . روزها از پس یكدیگر می گذشت و من هفته ای یكی ، دو بار به اتاق عباس می رفتم و در همان محدوده او به تمرین درس های پروازی مشغول می شدم و هر روز می دیدم كه به تدریج نخ به قسمت بالاتر دیوار نصب می شود؛ به طوری كه دیگر به راحتی از زیر آن عبور می كردم .
یك روز كه به اتاق عباس رفتم او خوشحال و شادمان بود و دریافتم كه اثری از نخ نیست . علت را جویا شدم . عباس به سمت دیگر اتاق اشاره كرد. من با كمال شگفتی دیدم كه عكس های هنر پیشه ها از دیوار برداشته شده بود و از بطری های مشروبات خارجی هم اثری نبود. عباس گفت : دیگر احتیاجی به نخ نیست ؛ چون دوستمان با ما یكی شده. (راوی: امیر خلبان روح الدین ابوطالبی)
بدو تا شیطان را جابگذاری!
در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.»
(راوی: امیر اكبر صیاد بورانی)
پوز یانكی را به خاك بمال عباس!
چند روزی بود كه به همراه عباس از پایگاه لكلند واقع در شهر سن آنتونیوتكزاس فارغ التحصیل شده و برای پرواز با هواپیمای آموزشی T-41 به پایگاه ریس در شمال تكزاس آمده بودیم. در ورزشهای روزانه، می بایست ابتدا جلیقه هایی را با وزن نسبتاً زیادی به تن می كردیم و چندین دور با همان جلیقه ها به دور محوطه و یا پادگان می دویدیم. این كار جزء ورزشهای اجباری بود كه زیر نظر یك درجه دار آمریكایی انجام می شد. پس از پایان این مرحله، دانشجویان می توانستند ورزش دلخواه خودشان را انتخاب كنند و عباس كه والیبالیست خوبی بود با تعدادی از بچّه های ایرانی یك تیم والیبال تشكیل داده بودند. آن روزها بیشترین سرگرمی ما بازی والیبال بود.
باید بگویم كه آمریكاییان در سالهای حدود 1349 (1970 میلادی) تقریباً با بازی والیبال بیگانه بودند و هنگام بازی مقررات آن را رعایت نمی كردند؛ به همین خاطر یك روز هنگامی كه با چند نفر از دانشجویان آمریكایی مشغول بازی بودیم.، آبشارهای بی مورد و پاسهای بی موقع آنها همه ما را كلافه كرده بود. عباس به یكی از آنها یادآوری كرد كه اگر می خواهید والیبال بازی كنید باید مقررات آن را رعایت كنید. یكی از دانشجویان آمریكایی از این سخن عباس آزرده خاطر شد و در حالی كه بر خود می بالید با بی ادبی گفت: توی شترسوار می خواهی به ما والیبال یاد بدهی؟
او به عباس جسارت كرده بود؛ به همین خاطر دیگران خواستند تا پاسخ او را بدهند؛ ولی عباس مانع شد و روی به آن دانشجوی آمریكایی كرد و با متانت گفت: من حاضرم با شما مسابقه بدهم. من یك نفر در یك طرف زمین و شما هر چند نفر كه می خواهید در طرف مقابل.
دانشجوی آمریكایی كه از پیشنهاد عباس به خشم آمده بود، به ناچار پذیرفت.
دانشجویان آمریكایی می پنداشتند كه هر چه تعداد نفراتشان بیشتر باشد، بهتر می توانند توپ را بگیرند؛ به همین خاطر در طرف مقابل عباس ده نفر قرار گرفتند. عباس نیز با لبخندی كه همیشه بر لب داشت در طرف دیگر زمین محكم و با صلابت ایستاد.
بازی شروع شد. سرنوشت این بازی برای تمام بچه های ایرانی مهم بود؛ از این رو دانشجویان ایرانی عباس را تشویق می كردند و آمریكایی ها هم طرف خودشان را؛ ولی عباس با مهارتی كه داشت پی در پی توپ ها را در زمین طرف مقابل می خواباند. آمریكایی ها در مانده شده بودند و نمی دانستند كه چه بكنند. در حین برگزاری مسابقه، سر و صدایی كه دانشجویان برپا كرده بودند كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه را متوجه بازی كرده بود و در نتیجه او نیز به زمین مسابقه آمد. در طول بازی از نگاه كلنل پیدا بود كه مهارت، خونسردی و تكنیك عباس را زیر نظر دارد.
سرانجام در میان ناباوری آمریكایی ها، مسابقه با پیروزی عباس به پایان رسید. در این لحظه فرمانده پایگاه، كه گویا از بازی خوب عباس تحت تأثیر قرار گرفته بود و شادمان به نظر می آمد، از عباس خواست تا در فرصتی مناسب به دفتر كارش برود.
چند روز بعد عباس از طرف فرمانده پایگاه به عنوان كاپیتان تیم والیبال پایگاه «ریس» انتخاب شد. با مسابقاتی كه تیم والیبال پایگاه با چند تیم از شهر «لاواك» برگزار كرد، تیم والیبال پایگاه به مقام اول دست یافت و عباس به عنوان یك كاپیتان خوب و شایسته مورد علاقه فراوان كلنل «باكستر» قرار گرفته بود و بارها شنیدم كه او عباس را «پسرم» صدا می كرد. (راوی: امیر خلبان روح الدین ابوطالبی)
عیدی سربازان
پنج یا شش روز به عید سال 1361 مانده بود . ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا كه شامل یك سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نیاز دارم ، اینها را بفروش»
گفتم :« اگر پول نیاز دارید ، بگویید تا از جایی تهیه كنم »
او در پاسخ گفت :« تو نگران این موضوع نباش . من قبلاً اینها را خریده ام و فعلاً نیازی به آنها نیست . در ضمن با خانواده ام هم صحبت كرده ام .»
من فردای آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ایشان تماس گرفتم و گفتم كه كار انجام شد . او گفت كه شب می آید و پول ها را می گیرد . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برویم بیرون و كمی قدم بزنیم . من پول ها را با خود برداشتم و رفتیم بیرون . كمی كه از منزل دور شدیم گفت :وضع مناسب نیست قیمت اجناس بالا رفت و حقوق كارمندان و كارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و.....
او حدود نیم ساعت صحبت كرد . آنگاه رو به من كرد و گفت:« شما كارمندها عیالوار هستید . خرجتان زیاد است ومن نمی دانم باید چه كار كنم » بعد از من پرسید :« این بسته اسكناس ها چقدری است ؟» گفتم: صد تومانی و پنجاه تومانی. پول ها را از من گرفت و بدون اینكه بشمارد ، بسته پول ها را باز كرد و از میان آنها یك بسته اسكناس پنجاه تومانی درآورد و به من داد و گفت :«این هم برای شما و خانواده ات . برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.»
ابتدا قبول نكردم . بعد چون دیدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظی ، خوشحال به خانه برگشتم .بعدها از یكی از دوستان شنیدم كه همان شب پول ها را بین سربازان متأهل ، كه قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند تقسیم كرده است .(راوی: سید جلیل مسعودیان)
دست خدا و سر عباس
عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشكبار تكرار می كرد.
به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور كامل می گرفت. او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود كه مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می كرد تا كوچكترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می كرد.
فراموش نمی كنم، آخرین بار كه به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یكی این بود كه: وقتی اذان صبح می شود، پس از اینكه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار.
به شوخی دلیل این كار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد.
از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تكرار می شود. (راوی: اقدس بابایی)
پرواز انقلابی
قبل از پیروزی انقلاب در پایگاه اصفهان در سمت فرمانده گردان « F-14» در یك مانور هوایی به مناسبت روز 24 اسفند شركت داشت. من به عنوان فرمانده گردان هماهنگیهای لازم را انجام دادم و در روز مقرر به پرواز درآمدیم. فرمانده دسته اول من بودم و عباس هم در دسته من پرواز می كرد. باید بگویم كه رژه در حضور شاه برگزار می شد.
از شروع پرواز چند دقیقه ای می گذشت و ما در حال نزدیك شدن به فضای جایگاه بودیم. آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند كه ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت:
ـ من در وضع عادی نیستم. نمی توانم دسته را همراهی كنم.
مضطربانه پرسیدم:
ـ چه مشكلی پیش آمده؟
گفت:
ـ سیستم هیدرولیك هواپیما از كار افتاده است. می خواهم از دسته جدا شوم و باید به برج مراقبت اعلام وضعیت اضطراری كنم.
من فقط گفتم:
ـ شنیدم تمام.
در این لحظه عباس از دسته جدا شد. مانوری كرد و در جهت مخالف دسته های پروازی، به سمت باند رفت. آن لحظه آرایش هواپیماها در هم ریخت و باعث در هم پاشیدن مراسم شد پس از انجام پرواز به پایگاه برگشتیم. یك پرسش ذهن مرا به خود مشغول كرده بود كه با توجه به اینكه سیستم هیدرولیك در جنگنده «F-14» دوبله است، چرا عباس از سیستم دوم استفاده نكرده است.
فرمانده پایگاه مرا تحت فشار قرار داد كه درباره اعلام «وضع اضطراری» عباس اظهار نظر كنم. من پاسخ دادم كه وقتی هواپیما در هوا دچار اشكال یا نقص فنی می شود، در آن لحظه تصمیم گیرنده خلبان است؛ بنابراین او باید تصمیم بگیرد كه فرود بیاید یا به پرواز خود ادامه دهد. البته این نظر برای خودم قابل قبول نبود؛ ولی با توجه به علاقه ای كه عباس داشتم و تا حدودی از هدف او آگاه بودم بر روی این موضوع سرپوش گذاشتم. حال اینكه او می توانست با استفاده از سیستم دوم به راحتی پرواز را تا پایان ادامه دهد. سپس به طور كتبی و رسماً به مسئولین اعلام كردم كه تصمیم بابایی مبنی بر فرود، در آن لحظه كاملاً منطقی بوده و سرپیچی از فرمان محسوب نمی شود.
چند روز بعد، هنگام خروج از اتاق عملیات، عباس را دیدم. او در حالی كه به من ادای احترام می كرد، نگاهش به نگاه من دوخته شده بود. هیچ نگفت؛ ولی در عمق چشمانش خواندم كه می گفت: «متشكرم».
بعدها حدسم به یقین تبدیل شد و دانستم كه عباس در آن روز نمی خواست رژه انجام شود و در حقیقت عمل او در آن روز یك حركت انقلابی و پروازش یك پرواز انقلابی بود. ( راوی: امیر حبیب صادقپور)
اسم خودش را خط زد
عباس همیشه علاقه داشت تا گمنام باقی بماند. او از تشویق، شهرت و مقام سخت گریان بود. شاید اگر كسی با او برخورد می كرد، خیلی زود به این ویژگی اش پی می برد.
زمانی كه عباس فرمانده پایگاه اصفهان بود یك روز نامه ای از ستاد فرماندهی تهران رسید. در نامه خواسته بودند تا اسامی چند نفر از خلبانان نمونه را جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران بفرستیم. در پایان نامه نیز قید شده بود كه « این هدیه از جانب حضرت امام است.» عباس نامه را كه دید سكوت كرد و هیچ نگفت. ما هم اسامی را تهیه كردیم و چون با روحیه او آشنا بودم، با تردید نام او را جزء اسامی در لیست گذاشتم می دانستم كه او اعتراض خواهد كرد. از آنجا كه عباس پیوسته از جایی به جای دیگر می رفت و یا مشغول انجام پرواز بود. یك هفته طول كشید تا توانستم فهرست اسامی را جهت امضاء به او عرضه كنم. ایشان با نگاه به لیست و دیدن نام خود قبل از اینكه صحبت من تمام شود، روی به من كرد و با ناراحتی گفت:
ـ برادر عزیز! این حق دیگران است؛ نه من.
گفتم:
ـ مگر شما بالاترین ساعت پروازی را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به پرسنل این پایگاه خدمت نمی كنید؟ مگر شما... ؟
ولی می دانستم هر چه بگویم فایده ای نخواهد داشت. سكوت كردم و بی آنكه چیزی بگویم، لیست اسامی را پیش رویش گذاشتم. روی اسم خود خط كشید و نام یكی دیگر از خلبانان را نوشت و لیست را امضا كرد.
در حالی كه اتاق را ترك می كردم. با خود گفتم كه ای كاش همه مثل او فكر می كردیم. (راوی: امیرعلی اصغر جهانبخش)
می برمش حمام
مدتی قبل از شهادتش ، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان عباس را دیدم . او معلولی را كه هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت ، بردوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشود، پارچه ای نازك بر سر كشیده بود . من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است ، پیش رفتم . سلام كردم و با شگفتی پرسیدم : «چه اتفاقی افتاده عباس ؟ كجا می روی »
او كه با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندكی ایستاد وگفت: «پیر مرد را برای استحمام به گرمابه می برم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به حمام نرفته!» (راوی: میرزا كرم زمانی)
عباس عشق دوم داشت
شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند. عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود . رفتیم آن جا كه حرف های آخر را بزنیم . چیزهایی می خواست كه در سفر انجام بدهم . اشك همه پهنای صورتش را گرفته بود. نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود. گفت: مواظب سلامتی خودت باش، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم ....
این را قبلا هم شنیده بودم . طاقت نیاوردم . گفتم : عباس چه طوری می توانم دوریت را تحمل كنم ؟ تو چه طور می توانی؟
هنوز اشك های درشتش پای صورتش بودند. گفت: تو عشق دوم منی ، من می خواهمت ، بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر بخواهمت كه برایم مثل بت شوی.
ساكت شدم . چه می توانستم بگویم ؟ من در تكاپوی رفتن به سفر و او....؟
گفت: صدیقه ، كسی كه عشق خدایی خودش را پیدا كرده باشد باید از همه این ها دل بكند.(راوی همسر شهید)
آخرین نگاه
اتوبوس ها در مسجد منتظرمان بودند. هم سفرهایمان همه دوست و همكاران عباس و خانم هایشان بودند. توی حیاط مسجد از شلوغی مرا كناری كشید. می دانست خیلی هلو دوست دارم . زود رفته بود هلو گرفته بود. انگار دوره نامزدیمان باشد، رفتیم یك گوشه و هلو خوردیم . بچه ها هم كه می آمدند می گفت بروید پیش مامانی با بابا جون . می خواهم با مامانتان تنها باشم .
اتوبوس منتظر آمدنم بود. همه سوار شده بودند. بالاخره باید جدا می شدیم . آقایی كنار اتوبوس مداحی می كرد و صلوات می فرستاد. یك باره گفت: سلامتی شهید بابایی صلوات!
پاهایم دیگر جلوتر نرفتند. برگشتم به عباس گفتم: این چه می گوید؟
گفت: این هم از كارهای خداست. پایم پیش نمی رفت . یك قدم جلو می گذاشتیم ، ده قدم برگشتم . سوار اتوبوس كه شدم ، هیچ كدام از آدم هایی را كه آن جا نشسته بودند، با آن كه همه آشنا بودند، نمی دیدم . فقط او را نگاه می كردم كه تا وسط های اتوبوس هم آمده بود بدرقه ام ، و گریه می كردم . جایم را با خانم اردستانی عوض كردم تا وقتی ماشین دور می شود بتوانم ببینمش . خیال این كه آخرین باری باشد كه می بینمش، بی تابم می كرد. لحظه آخر از قاب پنجره اتوبوس او را دیدم كه سرش را بالا گرفته و آرام لبخند می زند. یك دستش را روی سینه اش گذاشته و دست دیگرش را به نشانه خداحافظی برایم تكان می داد.
این آخرین تصویری بود كه از زنده بودنش دیدم . بعد از گذشت این همه سال ، هنوز آن لبخند آخری اش را یادم نرفته است .
... مرا فرستاد خانه خدا و خودش رفت پیش خدا.

پنج شنبه 5/9/1388 - 9:53
شهدا و دفاع مقدس
/ متن وصیت نامه سرلشكر شهید احمد كاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه /
حاج احمد كاظمی:خداوندا ! نجاتم بده از دوری شهدا

خبرگزاری فارس:شهید احمد كاظمی در وصیتنامه خود نوشته است:خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل كنم. ای خدای كریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و كریم، تو كمك كن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.


متن وصیت نامه سردار سرلشكر پاسدار شهید احمد كاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی:

الله اكبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهید ان علیاً ولی الله
خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم كه از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه كس هستی و قادر توانایی، ای خداوند كریم و رحیم و بخشنده، تو كرمی كن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.
نمی‌دانم چه باید كرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند كلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم كه نمی‌دانم كدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، كه در یك كلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌كردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم.
ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمة زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم كن، ای خدا یا رب العالمین.
راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر كرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل كنم. ای خدای كریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و كریم، تو كمك كن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.
گرچه بدم ولی خدا تو رحم كن و كمك كن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌كنم، از روی سركشی نیست. بلكه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فكر می‌كنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای كریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، كار خوب نكردن، بندة خوب نبود،... دیگر...
حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عكس نگاه می‌كنم. از درد سختی كه تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم كه باید سختی دوران را طی كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همة بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی.

منزل ظهر جمعه 6/4/82

پنج شنبه 5/9/1388 - 9:52
شهدا و دفاع مقدس
وصیت نامه شهید «عباس كریمی قهرودی» فرمانده لشكر 27 محمدرسول الله(ص)

خبرگزاری فارس: «عباس كریمی قهرودی» شهید «عباس كریمی قهرودی» در وصیت نامه خود آورده است:شهادت برای من یك فیض بزرگی است من لیاقت یك شهید را ندارم و امیدوارم كه آنها كه قبل و بعد از من به درجه شهادت نائل آمده‌اند من را در آن دنیا شفاعت نمایند.


*«عباس كریمی قهرودی» در سال 1336 در روستای «قهرود» از توابع كاشان دیده به جهان گشود. وی در سال 1358 و همزمان با اولین روزهای تاسیس سپاه به این نهاد مقدس پیوست.وی زمانی كه در سال 1363 در عملیات بدر به شهادت رسید ، مدال فرماندهی لشكر 27 محمدرسول الله را بر سینه داشت. آن چه می خوانید تنها وصیت‌نامه به دست آمده از شهید حاج عباس كریمی است :

بسم‌الله القاصم الجبارین
چرا در راه خدا جهاد نمی‌كنید در صورتی كه جمعی ناتوان از مرد و زن و كودك شما در چنگال ظلم كافرانند.
«و ما لكم لا تقاتلون فی سبیل‌الله و المستضعفین من الرجال و النساء والولدان و قاتلو هم حتی لاتكون فتنه و یكون الدین لله».
بكشید كافران را تا بر كنده شود ریشه فساد، و دین منحصر به دین خدا شود.
هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی كه در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می‌خواهم كه با این قطره خون به عشقم برسم كه خداست.
شهید كسی است كه حقیقت و هدف الهی را درك كرد و برای حقیقت پایداری كرد و جان داد.
شهادت در اسلام نه مرگی است كه دشمن به مجاهد تحمیل می‌كند بلكه انتخابی است كه وی با تمام آگاهی و شعور و شناختش به آن دست می‌یازد.
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموات احیاء ولكن لا تشعرون» و آن كسی كه در راه خدا كشته شده مرده نپندارید بلكه او زنده ابدی است ولیكن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت. (بقره 154) شهادت برای من یك فیض بزرگی است من لیاقت یك شهید را ندارم و امیدوارم كه آنها كه قبل و بعد از من به درجه شهادت نائل آمده‌اند من را در آن دنیا شفاعت نمایند. ان شاء الله و از قول من به تمام اقوام و خویشاوندان خصوصا پدر و مادر و خواهرم و همسرم و برادرانم بگویید بعد از من برای من گریه و زاری نكنند و در عوض به همه دوستان و آشنایان با چهره‌ای خندان تبریك بگویند و به آنها بگویند جان او هدیه‌ای برای اسلام عزیز و امام امت و امت امام بود و در رابطه با شهادت من و بقیه برادرانم كه اگر لیاقت شركت در جبهه‌های حق علیه باطل را داشتند خانواده من صبر را پیشه كنید و صبر نه این كه در مقابل باطل و ناحق تسلیم شدن بلكه استواری و ایستادگی در برابر ناملایمات تسلیم شدن بلكه استواری و ایستادگی در برابر ناملایمات در برابر سختی‌ها، در مقابل گرفتاری‌ها و مبارزه سرسخت با مشكلات زندگی مبارزه با هوای نقس، اجرای كلیه دستورات امام است مبارزه با منافقین داخلی كه خود نیز یك نوع جبهه داخلی است. لذا طبق فرمایشات قرآن كریم: «واقتلو هم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوكم و الفتنة اشد من القتل»
هر جا مشركان را دریافتند به قتل رسانید و از شهرهایشان برانید جنان كه آنان شما را از وطن آواره كردند و فتنه‌گری كه آنان كنند سخت‌تر از جنگ و فسادش بیشتر است.
و در رابطه با رزمندگان اسلام باید بگویم كه همیشه با توكل به خدا و ائمه معصومین و اجرای دستورات رهبر عزیز و عالی قدرمان بر دشمنان بتازید تا آنها را از صفحه روزگار بردارید و هیچ وقت بر پیروزی‌هایتان مغرور نشوید چون در مرحله اول این شما نیستید كه می‌جنگید و این شما نیستید كه شلیك می‌كنید بلكه طبق آیه قرآن مجید «و ما رمیت اذ رمیت ولكن‌ الله رمی»
و شما باید مجاهد فی‌سبیل‌الله باشید آن كسی كه جهاد كند «كلمة الله هی العلیاء»
تا این كه اراده خدا بالا بیاید و حاكم بر اراده‌ها شود این همان راه خداست.
سلام و دعای همیشگی‌تان را فراموش نكنید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بگاه و بر عمر او بیفزای.
خدایا خدایا رزمندگان ما را نصرت و یاری فرما
عباس كریمی
27/1/61

ویژه نامه دفاع مقدس در خبرگزاری فارس (103 )

سه شنبه 3/9/1388 - 8:53
شهدا و دفاع مقدس

حماسه در حاج عمران/ تحلیلی بر عملیات کربلای 2 و شهادت سردار محمود کاوه



آنچه در زیر می خوانید گزارشی تحلیلی- توصیفی- روایی از عملیات غرورآفرین کربلای 2 می باشد. عملیاتی که در آن سپاه اسلام، شهید محمود کاوه فرمانده لشکر ویژه شهدا را از دست داد. در این گزارش عملکرد تیپ 9 بدر در این عملیات و نیز نحوه شهادت این سردار بزرگ مورد تحلیل قرار گرفته است؛
    عملیات کربلای 2 از جمله عملیاتهایی است که در قالب عملیات متوسط رزمندگان اسلام دسته بندی شده و در اواخر سال چهارم جنگ انجام شد. از جمله ویژگی های مهم این عملیات حضور یک گردان از اسیران داوطلب عراقی در زیر مجموعه تیپ 9 بدر در این عملیات است که به نوبه خود برای اولین بار در طول جنگ این اتفاق افتاد. دومین ویژگی شهادت شهید محمود کاوه فرمانده لشکر ویژه شهداست که آوازه شجاعت و دلاور مردی آن زبانزد همگان بود. لذا به منظور توجه بیشتر به این دو خصوصیات عملیات، دو گزارش مستند که یکی عملکرد تیپ 9 بدر در عملیات و دیگر نحوه شهادت شهیدمحمود کاوه فرمانده قهرمان لشکر ویژه شهدا در ادامه شرح عملیات ارائه می گردد.
    شرح مختصر عملیات:
    عملیات کربلای 2 در 10 شهریور 1365 در منطقه حاج عمران، با شرکت یک تیپ از لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و تیپ 9 بدر، 12 قائم، 21 امام رضا، 105 قدس، 155 شهدا که در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه انجام شد.
    هدف های عملیات عبارت بودند از: ترمیم خط پدافندی، خارج کردن عقبه خودی از دید و تیر دشمن و دستیابی به راهکارهای مناسب به منظور عمق دادن به منطقه برای عملیات بعدی. مانور عملیات از دو محور طرح ریزی شده بود: محور راست، شامل ارتفاعات گردکوه (معروف به شهید صدر)، تخت سنگی، تپه شهدا و تپه سرخ و 2 محور چپ، شامل ارتفاعات 2519، واراس و یال های آن، تپه تخم مرغی، شیار “انه” و دو یال ارتفاع مسکران.
    فرماندهی این عملیات به قرارگاه سیدالشهدا(ع)، یکی از قرارگاه های تابعه نیروی زمینی سپاه واگذار شد. در شب اول عملیات تپه شهید صدر، تخته سنگی و مقر فرماندهی دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد و در جناح چپ به علت عدم دستیابی کامل به هدف ها، رزمندگان عقب نشینی کردند، در شب دوم بار دیگر نیروها از محور چپ دست به حمله زدند، اما موفقیتی به دست نیامد و عملیات با تصرف نیمی از هدف ها به پایان رسید.
    عملکرد تیپ 9 بدر در عملیات کربلای 2:
    تیپ 9 بدر تشکلی از نیروهای مجاهد و ارتشیان عراقی است که از شروع جنگ تحمیلی و یا در طول آن با هجرت یا پناهده شدن به ایران، در کنار نیروهای سپاه پاسداران شروع به فعالیت کرده اند. این نیروها عموما در عراق افسر و درجه دار بوده اند. بیشتر افراد کادر تیپ نیز از نیروهای عراقی می باشند.
    این تیپ ابتدا در قالب گردان های “شهید صدر” به وجود آمد و در کنار نیروهای خودی در عملیات بدر حضور شایسته داشت. پس از آن نیز در چند عملیات در “هور” از جمله عملیات “قدس” و “عاشورای 4” شرکت کرد و موفقیت هایی را نیز به دست آورد، سپس با ادغام در نیروهای “قرارگاه رمضان” همکاری خود را با این قرارگاه آغاز کرد.
    این تیپ به استعداد سه گردان از نیروهای مجاهد عراقی و یک گردان از اسیران داوطلب، در مجموع با 650 نیرو در عملیات کربلای 2 شرکت کرد. آنچه برای اولین بار در طول جنگ در این عملیات انجام شد، حضور یک گردان از اسیران داوطلب شامل سربازان، درجه داران و افسران عراقی بود.
    راوی تیپ 9 بدر (علی مژدهی) روحیه نیروهای این تیپ را قبل از حرکت آنها برای عملیات چنین تشریح کرده است: “کلیه نیروها با داشتن روحیه ای بسیار قوی، دسته دسته ضمن آماده شدن برای حرکت، با برگزاری مراسم سینه زنی و نوحه خوانی به پادگان شور و حال عجیبی داده بودند. عده ای از برادران نیز مشغول نوشتن وصیتنامه بودند و همگی بی صبرانه منتظر حرکت به سمت منطقه عملیاتی بودند. در گردان اسرا نیز این وضعیت به چشم می خورد، عده ای در حال نوحه خوانی و سینه زنی بوده و هرکدام با دیدن فرمانده تیپ او را در بغل گرفته و با خنده به وی نوید پیروزی می دادند.”
    راوی در شرح اقدامات این تیپ در عملیات کربلای 2 نوشته است: “در حالی که منطقه با خمپاره های منور دشمن روشن شده است، نیروهای تیپ حرکت خود را به آرامی به سوی اهداف تعیین شده ادامه می دهند. کلیه گردان ها قصد دارند که در بین ساعت 22 تا 23 به پای کار برسند. گردان شهید صدر در ساعت 22 به نزدیکی خط اول دشمن می رسد و دسته خط شکن با استقرار در جلو گردان، آماده هجوم نهایی می شود. برادران واحد تخریب در حال خنثی سازی مین معابر در زیر نور منورها و شلیک خمپاره های دشمن هستند که ناگهان دشمن متوجه نیروهای خودی می شود و آنها را به رگبار گلوله می بندد و به دنبال آن درگیری آغاز می شود.
    نیروها با عبور از معابر خود را به خاکریز دشمن می رسانند و زیر آتش و نارنجک هایی که به سوی آنان پرتاب می شود، به داخل کانال جلو خود می روند و جنگ تن به تن را در داخل کانالی با عرض کم و ارتفاع نزدیک به یک و نیم متر آغاز می کنند، دشمن که با هجوم قدرتمندانه نیروهای خودی مواجه شده است، به رغم مقاومت شدید، سنگر به سنگر عقب می رود. در این هنگام یکی دیگر از گردان های تیپ 9 بدر (شهید دستغیب) موفق می شود با شکستن خط دشمن از پشت اوحمله کند؛ این امر سبب می شود که نیروهای دشمن با ناامن دیدن وضعیت خود دست ازمقاومت بردارند. به دنبال آن گردان شهید صدر موفق می شود با گردان شهید دستغیب الحاق کند و هر دو به سوی مثلث انتهایی ارتفاع پیشروی کنند؛ براثر این حرکت بقیه افراد دشمن به عقب می گریزند و نیروهای دو گردان روی مثلث انتهایی مستقر می شوند.
    یکی دیگر از گردان های تیپ 9 بدر (گردان حمزه) که عمدتا از اسیران عراقی تشکیل یافته است، به منظور کمک به آنها وارد عمل می شود و با حرکت سنگر به سنگر در داخل کانالها به پیشروی ادامه می دهند.
    با روشن شدن هوا تمام منطقه پاکسازی می شود و در نتیجه ارتفاع شهید صدر و یال آن و ارتفاع صخره ای به دست نیروی چهار گردان از تیپ 9 بدر تصرف می شود و دشمن با برجا گذاشتن کشته ها و اسیران بسیار از این منطقه عقب نشینی می کند.”
    حرکت فرمانده تیپ 155 شهدا به سوی شهادت:
    در وضعیت فوق طاقت و به شدت دشواری که نیروهای عمل کننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پیروزی را نیز دور از دسترس ببینند، تیپ ویژه 155 شهدا بخصوص فرمانده آن، مومنانه و شجاعانه در عرصه درگیری وارد شدند. شهید امیری مقدم راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ در این تیپ در گزارش خود از عملیات کربلای 2 درباره این وضع و حرکت نیروها برای ادامه عملیات و سرانجام آن چنین روایت کرده است: “تغییرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقیت کامل تیپ ویژه 155 شهدا در عملیات شب گذشته موجب تردید در مسئولان خصوصا فرماندهان این تیپ شده بود. این تردید اگرچه در خود فرمانده تیپ (برادر محمود کاوه) نیز وجود داشت ولی وی با توجه به حساسیت زمان و مصلحت کل عملیات،این تردید را بروز نمی داد و به همین دلیل تصمیم گرفت برای زدودن تردیدها و تقویت روحیه عملیاتی در افراد تیپ به همراه نیروهای عمل کننده در منطقه درگیری حاضر شود. وقتی که مسئولان تیپ از این تصمیم آگاه شدند درصدد برآمدند که وی را از این عمل بازدارند. فرمانده یکی از گردان ها (برادر صلاحی)برای منصرف کردن وی می گوید: ”شما این کار را نکنید، آتش دشمن زیاد است، مسیر، بدمسیری است. خدای نکرده طوری می شود”. فرماندهی در جواب می گوید: “خب اگر این طور است ما هم شهید می شویم. اگر کار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضریم امشب شهید شویم.” به همان اندازه که خود وی در رفتن به خط درگیری مصمم بود، سایر مسئولان تیپ مخالف بودند.
    مکالمه زیر که در آخرین دقایق قبل از عزیمت برادر کاوه به منطقه و در هنگام پوشیدن پوتین، بین وی و قائم مقام تیپ (برادر منصوری) انجام گرفته، بیانگر این واقعیت است که ایشان چقدر به رفتن و دیگران چه اندازه در بازداشتن وی مصمم بوده اند.متن مکالمه چنین است:
    منصوری: رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع...
    کاوه: نه
    منصوری: اگر نظر شما این است که نیروهای عمل کننده آدم قوی تری می خواهند، من قوی نیستم ولی می روم جلو و یکی دیگر را اینجا می گذارم.
    کاوه: نه، من می خواهم امشب شما اینجا باشید.
    منصوری: من نمی خواهم.
    کاوه: امشب کارها جور نمی شود.
    منصوری: خب، اگر جور نمی شود با رفتن شما هم جور نمی شود.
    کاوه: چه می گویم! جور می شود، ان شاءالله جور می شود.
    منصوری: البته اگر خدابخواهد جور می شود. شما هم اینجا کلی کار دارید: مسئله قرارگاه، هماهنگی توپخانه و...
    کاوه: اینها همه اش حل می شود، اینها مشخص است.
    منصوری که از بحث کردن نتیجه نمی گیرد، با پیش کشیدن تصمیم خودش برای رفتن به جلو می گوید: حالادر هر صورت شمابروید، من کار ندارم. من هم برای انجام ماموریت، گردان امام حسین(ع) را برمی دارم و می روم.
    کاوه: خب، شما این کار را بکنید.
    منصوری: ولی اینجا در مقر فرماندهی تیپ کارها می خوابد.
    کاوه: مسئله ای نیست، شما همین اول درگیری که من جلو هستم، اینجا باشید.
    منصوری وقتی باز هم نتیجه نمی گیرد، به طور جدی تری می گوید: آقای کاوه، می خواهید به زور متوسل بشویم؟ جلو رفتن شما اصلادرست نیست، منطقی نیست.
    کاوه: امروز با روزهای دیگر فرق می کند، من یک چیزهایی می دانم، یک چیزهایی هست، می دانم تردید هست.
    منصوری: خب تردید طبیعی است باید باشد.
    کاوه: خب اگرآدم خودش جلو باشد و یک وقت مسئله ای پیش آمد، می تواند هم پیش خدای خودش و هم پیش خلق خدا و...
    برادر کاوه سکوت می کند و برای هدایت گردان امام حسین(ع) از سنگر فرماندهی خارج می شود.
    راوی تیپ ویژه 155 شهدا سپس افزوده است: “به هنگام اعزام گردان ها برای اجرای ماموریت،ابتدا گردان امام حسین(ع)، سپس گردان امام سجاد(ع) در حالی که فرماندهی تیپ (محمود کاوه) پیشاپیش آنها قرار داشت، حرکت خود را برای تصرف ارتفاع “2519” آغاز کردند. طبق طرح مانور قرار بود گردان امام حسین(ع) پایگاه های 1و 2و گردان امام سجاد(ع) پایگاه های 3 و 4 را تصرف کنند. حساسیت دشمن نیز نسبت به شب اول کمتر شده بود و احتمال جدی نمی داد در این محور مجددا عملیات شود، از این رو اجرای آتش و پرتاب منور آنها نیز اندکی کاهش یافته بود. به هرترتیب حدود ساعت یک بامداد بود که نیروهای پیاده پس از پیمودن فاصله خط خودی تا دشمن به زیر اهداف موردنظر رسیدند تا با هماهنگی آتش خودی درگیری را شروع کنند در همین حین یک گلوله خمپاره کنار برادر کاوه به زمین اصابت کرد و او جان به جان آفرین تسلیم کرد.” روحش شاد و راهش پرثمر باد.

شهید اکبر محمدی خالد روحت شاد
    

يکشنبه 1/9/1388 - 13:14
شهدا و دفاع مقدس

پژوهشی درباره عملیات كربلای 2



مقدمه:
    عملیات كربلای 2از جمله عملیاتهایی است كه درقالب عملیات متوسط رزمندگان اسلام دسته بندی شده و در اواخر سال چهارم جنگ انجام شد. از جمله ویژگی های مهم این عملیات حضور یك گردان از اسیران داوطلب عراقی درزیر مجموعه تیپ 9 بدر در این عملیات است كه به نوبه خود برای اولین بار در طول جنگ این اتفاق افتاد. دومین ویژگی شهادت شهید محمود كاوه فرمانده لشكر ویژه شهدا كه آوازه شجاعت و دلاور مردی آن زبانزد همگان بود. لذا به منظور توجه بیشتر به این دو خصوصیات عملیات دو گزارش مستند كه یكی عملكرد تیپ 9 بدر درعملیات ودیگری نحوه شهادت شهید محمود كاوه فرمانده قهرمان لشكر ویژه شهداء در ادامه شرح عملیات ارائه می گردد. با تشكر از دوستان مركز مطالعات و تحقیقات جنگ كه ما را در آماده سازی این نوشتار یاری كردند.
    
    شرح مختصر عملیات:
    عملیات كربلای 2 در 10شهریور 1365درمنطقه حاج عمران، با شركت یك تیپ از لشكر 10 سید الشهداء (ع) و تیپ 9 بدر، 12قائم، 21امام رضا 105قدس، 155 شهداء كه در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه انجام شد.
    هدف های عملیات عبارت بودند از: ترمیم خط پدافندی، خارج كردن عقبه خودی از دید و تیر دشمن و دست یابی به راه كارهای مناسب به منظور عمق دادن به منطقه برای عملیات بعدی، مانور عملیات از دو محور طرح ریزی شده بود: محور راست شامل ارتفاعات گردكوه (معروف به شهید صدر)، تخته سنگی، تپه شهدا و تپه سرخ و 2محور چپ، شامل ارتفاعات 2519، واراس و یال های آن، تپه تخم مرغی، شیار «انه»، و دو یال ارتفاع مسكران.
    فرماندهی این عملیات به قرارگاه سیدالشهداء (ع)، یكی از قرارگاه های تابعه نیروی زمینی سپاه واگذار شد. درشب اول عملیات، تپه شهید صدر، تخته سنگی و مقر فرماندهی دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد و در جناح چپ، به علت عدم دستیابی كامل به هدف ها، رزمندگان عقب نشینی كردند.
    درشب دوم، باردیگر نیروها از محور چپ دست به حمله زدند. اما موفقیتی به دست نیامد و عملیات با تصرف نیمی از هدف ها، به پایان رسید.
    
    عملكرد تیپ 9 بدر درعملیات كربلای 2:
    تیپ 9 بدر تشكلی از نیروهای مجاهد و ارتشیان عراقی است كه از شروع جنگ تحمیلی و یا در طول آن با هجرت یا پناهنده شدن به ایران، در كنار نیروهای سپاه پاسداران شروع به فعالیت كرده اند. این نیروها عموماً درعراق افسر و درجه دار بوده اند. بیشتر افراد كادر تیپ نیز از نیروهای عراقی می باشند.
    این تیپ ابتدا در قالب گردان های «شهید صدر» به وجود آمد و در كنار نیروهای خودی در عملیات بدر حضوری شایسته داشت. پس از آن درچند عملیات در «هور» از جمله عملیات «قدس» و «عاشورای 4» شركت كرد و موفقیت هایی را نیز به دست آورد. سپس با ادغام در نیروهای «قرارگاه رمضان» همكاری خود را با این قرارگاه آغاز كرد.
    این تیپ به استعداد سه گردان نیروهای مجاهد عراقی و یك گردان از اسیران داوطلب، در مجموع با 650نیرو در عملیات كربلای 2شركت كرد.
    آنچه برای اولین بار در طول جنگ دراین عملیات انجام شد، حضور یك گردان از اسیران داوطلب شامل سربازان، درجه داران و افسران عراقی بود.
    راوی تیپ 9 بدر (علی مژدهی) روحیه نیروهای این تیپ را قبل از حركت آنها برای عملیات، چنین تشریح كرده است:«كلیه نیروها با داشتن روحیه ای بسیار قوی، دسته دسته ضمن آماده شدن برای حركت، با برگزاری مراسم سینه زنی و نوحه خوانی به پادگان شور و حال عجیبی داده بودند.
    عده ای از برادران نیز مشغول نوشتن وصیت نامه بودند و همگی بی صبرانه منتظر حركت به سمت منطقه عملیاتی بودند. درگردان اسرار نیز این وضعیت به چشم می خورد، عده ای درحال نوحه خوانی و سینه زنی بوده و هركدام با دیدن فرمانده تیپ او را در بغل گرفته و با خنده به وی نوید پیروزی می دادند.»
    راوی در شرح اقدامات این تیپ در عملیات كربلای2، نوشته است: «درحالی كه منطقه با خمپاره های منور دشمن روشن شده است، نیروهای تیپ حركت خود را به آرامی به سوی اهداف تعیین شده ادامه می دهند. كلیه گردان هاقصد دارند كه در بین ساعات 22تا 23 به پای كار برسند. گردان شهید صدر درساعت 22 به نزدیكی خط اول دشمن می رسد و دسته خط شكن با استقرار در جلو گردان، آماده هجوم نهایی می شود. برادران واحد تخریب در حال خنثی سازی مین معابر در زیر نور منورها و شلیك خمپاره های دشمن هستند، كه ناگهان دشمن متوجه نیروهای خودی می شود و آنها را به رگبار گلوله می بندد و به دنبال آن درگیری آغاز می شود.
    نیروها با عبور از معابر، خود را به خاكریز دشمن می رسانند و زیر آتش و نارنجك هایی كه به سوی آنها پرتاب می شود به داخل كانال جلو خود می روند و جنگ تن به تن را در داخل كانالی با عرض كم و ارتفاع نزدیك به یك و نیم متر آغاز می كنند. دشمن كه با هجوم قدرتمندانه نیروهای خودی مواجه شده است، به رغم مقاومت شدید، سنگر به سنگر عقب می رود. دراین هنگام یكی دیگر از گردان های تیپ 9 بدر (شهید دستغیب) موفق می شود با شكستن خط دشمن، از پشت به او حمله كند، این امر سبب می شود كه نیروهای دشمن با ناامن دیدن وضعیت خود، دست از مقاومت بردارند. به دنبال آن، گردان شهید صدر موفق می شود با گردان شهید دستغیب الحاق كند و هر دو به سوی مثلث انتهایی ارتفاع پیش روی كنند؛ بر اثر این حركت بقیه افراد دشمن به عقب می گریزند و نیروهای دوگردان روی مثلث انتهایی مستقر شوند.
    یكی دیگر از گردانهای تیپ 9 بدر (گردان حمزه) كه عمدتا از اسیران عراقی تشكیل یافته است، به منظور كمك به آنها وارد عمل می شود و با حركت سنگر به سنگر در داخل كانال ها، به پیشروی ادامه می دهند.
    با روشن شدن هوا تمام منطقه پاكسازی می شود و درنتیجه، ارتفاع شهید صدر و یال آن و ارتفاع صخره ای به دست نیروی چهارگردان از تیپ 9 بدر تصرف می شود و دشمن با برجاگذاشتن كشته ها و اسیران بسیار، از این منطقه عقب نشینی می كند.»
    
    حركت فرمانده تیپ 155 شهدا به سوی شهادت:
    در وضعیت فوق طاقت و به شدت دشواری كه نیروهای عمل كننده خواه ناخواه با آن مواجه بودند و سبب شده بود پیروزی را نیز دور از دسترس ببینند. تیپ ویژه 155 شهدا، به خصوص فرمانده آن، مؤمنانه و شجاعانه درعرصه درگیری وارد شدند. شهید امیری مقدم راوی مركز مطالعات و تحقیقات جنگ دراین تیپ، در گزارش خود از عملیات كربلای2، درباره این وضع و حركت نیروها برای ادامه عملیات و سرانجام آن، چنین روایت كرده است: «تغییرات انجام شده در طرح مانور و عدم موفقیت كامل تیپ ویژه 155 شهدا در عملیات شب گذشته، موجب تردید در مسئولان، خصوصا فرماندهان این تیپ شده بود. این تردید اگر چه در خود فرمانده تیپ (برادر محمود كاوه) نیز وجود داشت ولی وی با توجه به حساسیت زمان و مصلحت كل عملیات، این تردید را بروز نمی داد و به همین دلیل تصمیم گرفت برای زدودن تردیدها و تقویت روحیه عملیاتی در افراد تیپ، به همراه نیروهای عمل كننده در منطقه درگیری حاضر شود. وقتی كه مسئولان تیپ از این تصمیم آگاه شدند درصدد برآمدند كه وی را از این عمل باز دارند. فرمانده یكی از گردان ها (برادر صلاحی) برای منصرف كردن وی، می گوید: «شما این كار را نكنید، آتش دشمن زیاد است، مسیر، بد مسیری است، خدای نكرده طوری می شود.» فرماندهی در جواب می گوید: «خب، اگر این طور است، ما هم شهید می شویم. اگر كار مثل شب گذشته بشود، ما هم حاضریم امشب شهید شویم.» به همان اندازه كه خود وی در رفتن به خط درگیری مصمم بود، سایر مسئولان تیپ مخالف بودند.
    مكالمه زیر كه در آخرین دقایق قبل از عزیمت برادر كاوه به منطقه و در هنگام پوشیدن پوتین، بین وی و قائم مقام تیپ (برادر منصوری) انجام گرفته، بیانگر این واقعیت است كه ایشان چه قدر به رفتن و دیگران چه اندازه در بازداشتن وی مصمم بوده اند. متن مكالمه این چنین است:
    منصوری: رفتن شما نه به نفع اسلام است و نه به نفع...
    كاوه: نه
    منصوری: اگر نظر شما این است كه نیروهای عمل كننده آدم قوی تری می خواهند، من قوی نیستم ولی می روم جلو و یكی دیگر را این جا می گذارم.
    كاوه: نه، من می خواهم امشب، شما اینجا باشید.
    منصوری: من نمی خواهم
    كاوه: امشب كارها جور نمی شود.
    منصوری: خب، اگر جور نمی شود با رفتن شما هم جور نمی شود.
    كاوه: چه می گویم! جور می شود، ان شاءالله جور می شود.
    منصوری: البته اگر خدا بخواهد جور می شود. شما هم این جا كلی كار دارید: مسئله قرارگاه، هماهنگی توپچانه و...
    كاوه: این ها همه اش حل می شود، این ها مشخص است.
    منصوری كه از بحث كردن نتیجه نمی گیرد، با پیش كشیدن تصمیم خودش برای رفتن به جلو، می گوید: حالا در هر صورت شما بروید، من كار ندارم. من هم برای انجام مأموریت، گردان امام حسین(ع) را برمی دارم و می روم.
    كاوه: خب، شما این كار را بكنید.
    منصوری: ولی این جا در مقر فرماندهی تیپ كارها می خوابد.
    كاوه: مسئله ای نیست، شما همین اول درگیری كه من جلو هستم، این جا باشید.
    منصوری وقتی باز هم نتیجه نمی گیرد، به طور جدی تری می گوید: آقای كاوه، می خواهید به زور متوسل بشویم؟ جلو رفتن شما اصلاً درست نیست، منطقی نیست.
    كاوه: امروز با روزهای دیگر فرق می كند. من یك چیزهایی می دانم، یك چیزهایی هست، می دانم تردید هست.
    منصوری: خب، تردید طبیعی است. باید باشد.
    كاوه: خب اگر آدم خودش جلو باشد و یك وقت مسئله ای پیش آمد، می تواند هم پیش خدای خودش و هم پیش خلق خدا و...
    برادر كاوه سكوت می كند و برای هدایت گردان امام حسین(ع) از سنگر فرماندهی خارج می شود.»
    راوی تیپ ویژه 155شهدا سپس افزوده است: «به هنگام اعزام گردان ها برای اجرای مأموریت، ابتدا گردان امام حسین(ع)، سپس گردان امام سجاد(ع) در حالی كه فرماندهی تیپ (محمود كاوه) پیشاپیش آنها قرارداشت، حركت خود را برای تصرف ارتفاع «2519» آغاز كردند. طبق طرح مانور قراربود گردان امام حسین(ع) پایگاه های 1و 2 و گردان امام سجاد(ع) پایگاه های 3و 4را تصرف كنند. حساسیت دشمن نیز نسبت به شب اول كم تر شده بود. و احتمال جدی نمی داد در این محور مجدداً عملیات شود، از این رو اجرای آتش و پرتاب منور آنها نیز اندكی كاهش یافته بود.
    به هر ترتیب، حدود ساعت یك بامداد بود كه نیروهای پیاده پس از پیمودن فاصله خط خودی تا دشمن به زیر اهداف مورد نظر رسیدند تا با هماهنگی آتش خودی، درگیری را شروع كنند. در همین حین یك گلوله خمپاره كنار برادر كاوه به زمین اصابت كرد و او جان به جان آفرین تسلیم كرد.» روحش شاد و راهش پرثمر باد .

شادی روح شهدای این عملیات بخصوص شهید اکبر محمدی خالد صلوات

يکشنبه 1/9/1388 - 13:12
دعا و زیارت
ذی القعده شهادت امام جواد (ع)در آخر ذی القعده سال 220 ه.ق امام جواد (ع) به زهر معتصم عباسی به شهادت رسیدند و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال می گذشت .بعد از شهادت امام رضا (ع) مامون جواد الائمه (ع) را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمـود . پس از مدتی که آن حضرت از سوءمعــاشرت مامـون بسیــار ناراحت بودند برای حــج به مکه تشریف بردند و سـپس به مدیـــنه رفتند و در آنجا بــودند تا مامون به درک واصـل شد و معتصــم برادر او خلیـفه شد . معتصم حســادت خاصی نسبـت به آن حضــرت داشـــت و آن امام معصــوم را به همــراه ام الفـضل به بغداد احضار کرد . آن حضرت در حضــور اکـابر شیعـــه و اصحاب خود امام هادی (ع) را امام بعد از خود معرفی نمودند و سپـــس به بغــداد عزیمت نمودند . ام الفضــل به تحریک عمویش معتصم و به قولی جعـفر بن مامون ، امام (ع) را در سن 25 سالگی مسموم نمود . ذی الحجهاین ماه پر حادثه و پر خاطره است . روزهای ماندگاری از شیرین ترین روز های تاریخ اهل بیت (ع) در کنار وقایعی جانسوز  در این ماه جمع شده است .روزهای شادیعید غدیر خم ، ولادت امام هادی (ع) عید قربان ، روز مباهله ، نزول سوره ی هل اتی ، ایام سرور شیعیان در این ماه است .روزهای حزن و اندوه شهادت امام محمد باقر (ع) ، زندانی شدن امام موسی کاظم (ع) ، شهادت حضرت مسلم و هانی در کوفه ، شهادت میثم نمار ، شهادت جمعی از آل حسن (ع) ، وفات علی بن جعفر (ع) روز های حزن آل محمد (ص) در این ماه به شمار می آید .روزهای تجدید برائت از دشمنان اهل بیت (ع)مرگ پدر معاویه ، مرگ هند مادر معاویه ، قتل عمر ، قتل عثمان ، انقراض دولت بنی امیه ، مرگ منصور دوانیـقی روزهایی است که براءت از دشمـنان اهـل بیت (ع) را در دلهــا تجـدید می کند .روزهای مهم و به یاد ماندنی از تاریخ اسلام روز عرفه ، شق القمر ، ازدواج حضرت امیر المومنین (ع) و حضرت زهرا (س) ، بخشیدن فــدک به حضرت زهرا (س) ، حرکــت امام حسین (ع) از مکه بسوی عراق ، روز نوشتن دعای صبـــاح ، اولین نماز جمعه امیر المومنین (ع) واقعه حره ، از روزهای مهم و به یاد ماندنی این ماه می باشد .  واحد پرورشی دبیرستان پسرانه شهدای موتلفه اسلامی بسمه تعالی   
ذی القعده شهادت امام جواد (ع)در آخر ذی القعده سال 220 ه.ق امام جواد (ع) به زهر معتصم عباسی به شهادت رسیدند و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال می گذشت .بعد از شهادت امام رضا (ع) مامون جواد الائمه (ع) را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمـود . پس از مدتی که آن حضرت از سوءمعــاشرت مامـون بسیــار ناراحت بودند برای حــج به مکه تشریف بردند و سـپس به مدیـــنه رفتند و در آنجا بــودند تا مامون به درک واصـل شد و معتصــم برادر او خلیـفه شد . معتصم حســادت خاصی نسبـت به آن حضــرت داشـــت و آن امام معصــوم را به همــراه ام الفـضل به بغداد احضار کرد . آن حضرت در حضــور اکـابر شیعـــه و اصحاب خود امام هادی (ع) را امام بعد از خود معرفی نمودند و سپـــس به بغــداد عزیمت نمودند . ام الفضــل به تحریک عمویش معتصم و به قولی جعـفر بن مامون ، امام (ع) را در سن 25 سالگی مسموم نمود . ذی الحجهاین ماه پر حادثه و پر خاطره است . روزهای ماندگاری از شیرین ترین روز های تاریخ اهل بیت (ع) در کنار وقایعی جانسوز  در این ماه جمع شده است .روزهای شادیعید غدیر خم ، ولادت امام هادی (ع) عید قربان ، روز مباهله ، نزول سوره ی هل اتی ، ایام سرور شیعیان در این ماه است .روزهای حزن و اندوه شهادت امام محمد باقر (ع) ، زندانی شدن امام موسی کاظم (ع) ، شهادت حضرت مسلم و هانی در کوفه ، شهادت میثم نمار ، شهادت جمعی از آل حسن (ع) ، وفات علی بن جعفر (ع) روز های حزن آل محمد (ص) در این ماه به شمار می آید .روزهای تجدید برائت از دشمنان اهل بیت (ع)مرگ پدر معاویه ، مرگ هند مادر معاویه ، قتل عمر ، قتل عثمان ، انقراض دولت بنی امیه ، مرگ منصور دوانیـقی روزهایی است که براءت از دشمـنان اهـل بیت (ع) را در دلهــا تجـدید می کند .روزهای مهم و به یاد ماندنی از تاریخ اسلام روز عرفه ، شق القمر ، ازدواج حضرت امیر المومنین (ع) و حضرت زهرا (س) ، بخشیدن فــدک به حضرت زهرا (س) ، حرکــت امام حسین (ع) از مکه بسوی عراق ، روز نوشتن دعای صبـــاح ، اولین نماز جمعه امیر المومنین (ع) واقعه حره ، از روزهای مهم و به یاد ماندنی این ماه می باشد .
چهارشنبه 27/8/1388 - 11:45
دعا و زیارت
أُتِیَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ [1]جنایتكارى را بخدمتش آوردند. و عده‏اى اوباش همراه او بودند، فرمود: درود بر شما نباشد اى كسانى كه چهره‏هاى شما جز بهنگام بدیها دیده نمى‏شود. آخر الزمان لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِكَ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ [2]دنیا پس از سركشى، به ما روى مى‏كند، چونان شتر مادّه بد خو كه به بچه خود مهربان گردد. (سپس این آیه را خواند) «و اراده كردیم كه بر مستضعفین زمین، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومت‏ها گردانیم» مهلت خدا كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ [3]چه بسیارند گنهكارانى كه خدا به آنها احسان میكند، احسانى كه مقدمه هلاكت و شدت عذاب آنها است. و چه بسیارند كسانى كه بخاطر خطاپوشى مغرور میشوند و بر اثر ذكر خیر مردم مفتون مى‏گردند. در حالى كه خداوند هیچكس را به آزمایشى همچون مهلت دادن آزمون نكرده است. مسئولیت دولتمردان الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ [4]فرمانروایى، میدان مسابقه مردان استحقوق واجب مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِیرَةُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا الْحُقُوقُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ( علیه‏السلام  )ذَلِكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا [5]امام در سخنى كه بین او و غالب ابن صعصعة پدر «فرزدق» رد و بدل شده چنین فرمود: شتران فراوانت چه شدند عرض كرد اى امیر مؤمنان حقوق واجب (زكات) آنها را پراكنده ساخت امام فرمود: این بهترین راه مصرف آنها بود انسان و تكبر مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لَا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا یَدْفَعُ حَتْفَه‏[6]انسان را با تكبر چكار در آغاز نطفه بود و سرانجام مردارى است نه مى‏تواند به خود روزى دهد و نه مرگ را از خود براند.مبارزه قلبی  مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِكَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ [7]گروهى دیگر تنها با قلبشان مبارزه مى‏كنند و اما مبارزه با دست و زبان را ترك كرده‏اند این گروه بهترین خصلتها را از این سه، ترك گفته و تنها یكى را گرفته‏اندمرده عمودی  مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِكَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ [8] گروهى دیگر نه با زبان و نه با قلب و نه با دست با منكرات مبارزه نمى‏كنند اینها در حقیقت مردگان زنده نمایند نیش زدن لَا تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِكَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَكَ وَ بَلَاغَةَ قَوْلِكَ عَلَى مَنْ سَدَّدَكَ [9]لبه تیز زبانت را بر ضد كسى كه سخن بر زبانت نهاده به كار مگیر، همچنین بلاغت سخنت را بر ضد كسى كه فن سخنورى به تو آموخته صرف مكن بی صبری  فِی خَبَرٍ آخَرَ أَنَّهُ ( علیه‏السلام  ) قَالَ لِلْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ مُعَزِّیاً عَنِ ابْنٍ لَهُ‏إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَكَارِمِ وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ [10] (در روایت دیگرى آمد كه اشعث بن قیس را در مرگ فرزندش اینگونه تسلیت داد:) یا چون مردان بزرگوار شكیبا، و یا چون چهارپایان بى تفاوت باش. حكمت گمشده مومن الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ [11]گفتار حكمت آمیز، گمشده مؤمن است پس حكمت را بگیر و لو از اهل نفاق باشد.نشانه های پرهیزكاران فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع‏[12]از نشانه‏هاى آنان پرهیزكاران این است: در دین نیرومند، نرمخو و دور اندیش، با ایمانى سرشار از یقین، حریص در كسب دانش حریص ، و داراى علم توام با حلم، میانه‏رو در حال غنا، در عبادت خاشع، در عین تهیدستى آراسته، در شدائد بردبار، طالب حلال، در راه هدایت با نشاط، از طمع دوركارایی تقوا فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُم‏[13]همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بیمارى‏هاى دل‏ها، روشنایى قلب‏ها، و درمان دردهاى بدن‏ها«»، مرهم زخم جان‏ها، پاك كننده پلیدى‏هاى ارواح، و روشنایى بخش تاریكى چشم‏ها، و امنیّت در نا آرامى‏ها، و روشن كننده تاریكى‏هاى شماست‏وظایف شما در برابر نماز تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَكْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ كِتاباً مَوْقُوتا[14]نماز را به پا دارید، محافظت آن را بر عهده گیرید، زیاد به آن توجه كنید و فراوان نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرب جوئید، زیرا نماز «به عنوان فریضه واجب در اوقات مختلف شبانه روز بر مؤمنان مقرر شده است،»توجه به شگفتیهای خلقت أَ لَا یَنْظُرُونَ إِلَى صَغِیرِ مَا خَلَقَ كَیْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ وَ أَتْقَنَ تَرْكِیبَهُ وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ سَوَّى لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ[15] آیا به مخلوقات كوچك خدا نمى‏نگرند كه چگونه آفرینش آن را استحكام بخشید و تركیب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم براى آن پدید آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق كرد دقت در ساختمان مورچهانْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِی صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَیْئَتِهَا لَا تَكَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ وَ لَا بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ كَیْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا وَ تُعِدُّهَا فِی مُسْتَقَرِّهَا [16]به همین مورچه با آن جثه كوچك و اندام ظریفش بنگرید كه چگونه لطافت خلقتش با چشم و اندیشه درك نمى‏گردد: نگاه كنید چگونه روى زمین راه مى‏رود و براى بدست آوردن روزیش تلاش مى‏كند، دانه‏ها را به لانه نقل مى‏نماید، و در جایگاه مخصوص نگهدارى مى‏كندنگاه به جهان اطراف فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الشَّجَرِ وَ الْمَاءِ وَ الْحَجَرِ وَ اخْتِلَافِ هَذَا اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ الْبِحَارِ وَ كَثْرَةِ هَذِهِ الْجِبَالِ وَ طُولِ هَذِهِ الْقِلَالِ وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اللُّغَاتِ وَ الْأَلْسُنِ الْمُخْتَلِفَاتِ فَالْوَیْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدِّرَ وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ [17]پس اندیشه كن در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ«»، و اختلاف شب و روز، و جوشش دریاها، و فراوانى كوه‏ها، و بلنداى قلّه‏ها، و گوناگونى لغت‏ها، و تفاوت زبان‏ها، كه نشانه‏هاى روشن پروردگارند. «» پس واى بر آن كس كه تقدیر كننده را نپذیرد، و تدبیر كننده را انكار كند دشمن دركمین فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یُعْدِیَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ یَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ یُجْلِبَ عَلَیْكُمْ بِخَیْلِهِ[18] اى بندگان خدا از دشمن خدا شیطان  پرهیز كنید، مبادا شما را به بیمارى خود مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حركت در آورد، و با لشكرهاى پیاده و سواره خود بر شما بتازد


[1] ـ‌ حكمت200
[2] ـ‌ حكمت209
[3] ـ‌ حكمت260
[4] ـ‌ حكمت441
[5] ـ‌ حكمت446
[6] ـ‌ حكمت454
[7] ـ‌ حكمت372
[8] ـ‌ حكمت372
[9] ـ‌ حكمت411
[10] ـ‌ حكمت414
[11] ـ‌ حكمت80
[12] ـ خطبه 198
[13] ـ‌ خطبه 198
[14] ـ‌ خطبه 199
[15] ـ‌ خطبه 231
[16] ـ‌ خطبه 231
[17] ـ خطبه 231
[18] ـ خطبه 238
چهارشنبه 27/8/1388 - 11:42
دعا و زیارت
پیامبر پیشگام كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (r)فَلَمْ یَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْه‏[1] (وقتى ترس از دشمن بزرگ مى‏نمود، و جنگ به گونه‏اى مى‏شد كه گویا جنگجویان را مى‏خواهد در كام خود فرو برد، مسلمانان به پیامبر پناهنده مى‏شدند، تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد، و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزى را بر آنان نازل فرماید، و در سایه آن حضرت ایمن گردندفریاد بر ستمگر إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ [2] (بدانید) امر بمعروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزدیك میكنند و نه از روزى كسى مى‏كاهند و اما از همه اینها مهمتر سخنى است كه براى دفاع از عدالت در برابر پیشواى ستمگرى گفته مى‏شود. دل واژگون فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاه‏[3]آن كس كه حتى با قلبش بطرفدارى با نیكیها و مبارزه با منكرات بر نخیزد قلبش واژگونه مى‏شود بالاى آن پائین و پائین آن بالا (یعنى حس تشخیص نیك و بد را از دست مى‏دهد و آنها را وارونه تشخیص خواهد داد چون چنین عادت كرده است). كتاب چشم الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ [4]قلب، كتاب چشم است ایمان واقعی الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُكَ وَ أَلَّا یَكُونَ فِی حَدِیثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِیَ اللَّهَ فِی حَدِیثِ غَیْرِكَ [5]ایمان آن است كه راستگوئى را در آنجا كه به تو زیان مى‏رساند، بر دروغ در آنجا كه سود دارد مقدم دارى. و این كه گفتارت بیش از عملت نباشد و دیگر این كه بهنگام سخن در باره دیگرى از خدا بترسى. لغزشهای زبان مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ[6] كسى چیزى را در دل پنهان نمى‏كند مگر این كه در سخنانى كه از دهان او مى‏پرد و در چهره و قیافه‏اش آشكار مى‏گردد. شعبه های یقین  الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ لْأَوَّلِینَ [7]یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیركانه، دریافت حكیمانه واقعیّت‏ها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پیمودن راه درست پیشینیان. دانش آموزی مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْم‏[8] كسى كه به عمق علم برسد سیراب از سر چشمه احكام باز مى‏گرددبرائِت از گنهكاران مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ [9] كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشم گیرد، خدا هم براى او خشم آورد، و روز قیامت او را خشنود سازد. خوشا بحالطُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ كَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَى بِدْعَة[10]  خوشا بحال كسى كه در نزد خود كوچك (و در نظر مردم بزرك و عزیز) است، و كسب و كار او پاك و حلال، و باطن او صالح و شایسته، و اخلاق او نیك است، و اضافه مال خود را در راه خدا انفاق مى‏كند و آزار او به مردم نمى‏رسد سنت و روش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى او كافى است. (به همین دلیل) بدعتى در دین خدا نمى‏گذارد شخصیت متكبر عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِی كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَكُونُ غَداً جِیفَة[11]و در شگفتم از متكبّرى كه دیروز نطفه‏اى بى‏ارزش، و فردا مردارى گندیده خواهد بودتوبیخ تبهكاران


[1] ـ‌ حكمت260
[2] ـ‌ حكمت372
[3] ـ‌ حكمت372
[4] ـ‌ حكمت409
[5] ـ‌ حكمت458
[6] ـ‌ حكمت 26
[7] ـ‌ حكمت 27
[8] ـ‌ حكمت 27
[9] ـ‌ حكمت 27
[10] ـ‌ حكمت 117
[11] ـ‌ حكمت126
چهارشنبه 27/8/1388 - 11:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته