اول خدا
مردی میخواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جویا شد و او گفت:
این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض كند.مرا وادار كرد سیگار را ترك كنم.لباس بهتر بپوشم،
قماربازی نكنم، در سهام سرمایهگذاری كنم وحتی مرا عادت داده كه به موسیقی كلاسیك گوش كنم و لذت ببرم!
دوستش گفت: اینها كه میگویی كه چیز بدی نیست!
مرد گفت: ولی حالا حس میكنم كه دیگر این زن در شان من نیست !
اول خدا
جوانى که تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود در یک پارک با مرد مسنى حرف میزد و داشت به او توضیح میداد
که چرا براى نسل گذشته، درک نسل جدید غیرممکن است.
جوان گفت: «شما در دنیاى متفاوتى رشد کردهاید. در واقع، در یک دنیاى خیلى ابتدایى. اما ما امروز در دنیاى تلویزیون،
هواپیماى جت، سفرهاى فضایى، پیادهروى انسان بر کره ماه، فرستادن سفینه فضایى به مریخ و .... رشد یافتهایم.
ما انرژى هستهاى، ماشینهاى برقى و هیدروژنى، کامپیوترهایى با سرعت پردازش فوقالعاده زیاد و ... داریم.»
پیرمرد پس از آن که با حوصله تمام حرفهاى پسر جوان را شنید گفت: «پسر جان، راست میگویى.
ما وقتى که جوان بودیم این چیزها را نداشتیم. ما آنها را اختراع کردیم!
حالا به من بگو شما براى نسل بعد از خودتان چکار دارید میکنید؟»
اول خدا
سلام بر تو ای همسر جانشین رسول اللّه علیه السلام ؛
سلام بر تو که محبوب زهرایی؛
سلام بر تو ای مادر ماه های درخشان؛
خدا و رسولش را گواه می گیرم که تو با اهدای فرزندانت و قربانی کردن آن ها در راه آرمان های حسین علیه السلام جهاد نمودی؛
گواهی می دهم که تو یار و یاور امام علی بن ابی طالب علیه السلام در سختی ها، مشکلات و مصیبت ها بوده ای ؛
گواهی می دهم که به خوبی از عهده سرپرستی و نگه داری فرزندان زهرای اطهر علیهاالسلام و ادای امانت ایشان برآمدی؛
تو در نزد خداوند از مقام و منزلت بالایی برخورداری؛ سلام بر تو و بر فرزندان شهیدت!
اول خدا
مشخصات و نسب
نام "فاطمه" و کنیه "امُّ البنین" (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست.
همسرش علیبن ابیطالب علیهالسلام و فرزندانش عباس علیهالسلام ، عبداللّه، جعفر و عثمان هستند که هر چهار
نفرْدر سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیهالسلام به شهادت رسیدند. آرامگاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است.
تاریخ گواهی میدهد که پدران و داییان حضرت امالبنین از دلیران عربِ پیش از اسلام بوده و از آنها به هنگام نبرد،
دلیرْمردیهای فراوانی نقل شده است که در عین شجاعتْ بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بودهاند، آنچنان که حاکمان
زمانْ در برابرشان سرتسلیم فرود میآورند. اینان همانان هستند که عقیل ـ نسبْشناس بزرگ عرب و برادر
علی علیهالسلام ـ به امیرالمؤمنین علیهالسلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر یافت نمیشود».
از فاطمه تا امالبنین
فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیهالسلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای
«فاطمه»،که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی
اوتوسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، درذهن آنها تداعی
نگردد . و رنج بیمادری آنها را آزار ندهد.
امالبنین و فرزندان حضرت زهرا سلامالله علیها
امالبنین بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛
مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود
این بانوی پارسا، مادر خود را میدیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس میکردند.
امالبنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بر فرزندان خود مقدّم میداشت و بخش
عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان میکرد و آن را فریضهای دینی میشمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود،
همگان را به محبت آنان دستور داده است.
فرزندانم به فدای حسین علیهالسلام
امالبنین بَشیر را دید که فرستاده ی امام سجاد علیهالسلام بود و به مدینه آمده بود تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت
کاروان امام حسین علیهالسلام با خبر سازد. به او فرمود:
ای بشیر! از امام حسین علیهالسلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید.
امالبنین فرمود: از حسین علیهالسلام مرا خبر ده!
بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی امالبنین پیوسته از امام حسین علیهالسلام خبر میگرفت و میگفت:
فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد.
چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را به آن حضرت داد، صیحهای کشید و گفت:
ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.
این علاقه او به امام حسین علیهالسلام دلیل کمال معنویت اوست که آن همه ایثار را در راه مقام ولایت فراموش کرد و
تنها از رهبرش سخن به میان آورد.