اول خدا
یا رب العالمین
به ذهن شب زده من ظهور کن مهتاب
زدشت تیره ظلمت عبور کن مهتاب
دلم گرفته، نگارم ، ببین که تاریکم
به خاطر دل عاشق، ظهور کن مهتاب
اللهم عجل لولیک الفرج
غم تو با همه کس فرق دارد
فقط خورشید چشمت شرق دارد
گرفته چشم های تو دلم را
نگاه تو همیشه برق دارد !
" فاطمه ناظری "
روزی بهلول ازقبرستان می آمد، از او پرسید ند:
ازکجا می آیی ؟ گفت :
ازپیش این قافله که دراین سرزمین نزول کرده اند . گفتند :
آیا از آنها سوالا تی هم کرده ای ؟ فرمود :
آری ، از آنها پرسیدم کی از اینجا حرکت و کوچ خواهید نمود ،جواب دادند که:
ما انتظار شما را داریم تا هروقت همگی به ما ملحق شدید،حرکت کنیم .
لااله الا الله الملک الحق المبین
دلم فانوس یک چشمانتظاری است
رواق سینهام آئینهکاری است
دوبیتی در دوبیتی با تو هستم
دلم سرچشمه در سرچشمه جاری است
" سیدحبیب نظاری "
اول خد ا
دوستان نازنینم سلام
ولادت ام الائمه ، حضرت فاطمه " س " بر شما و بر همه ی عزیزان تبیانی مبارک باد !
ایــزد به نــام زهــرا ، گوید روایت عشق
میــلاد نــور زهــرا ، یعنی ولادت عشق
تفسیر كوثر حق ، خیر النساءست زهرا
معشوق ، رهنما شد با نور آیت عشق
مادر خوبم !
به تو سلام می کنم، تا خانه ی عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد !
پسر یك شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یك ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:
برلین فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یك مقدار احساس شرم میكنم
كه با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی كه تمام دبیرانم با ترن جابه جا میشوند.
مدتی بعد نامهای به این شرح همراه با یك چك یك میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:
بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یك ترن بگیر!
چه شبیخون قشنگی زده آغاز نگاهت باز هم صید خودش کرده مرا ، باز نگاهت
چشم هایت به من افتاد و مرا باز صدا کرد می کشد پای مرا سوی تو آواز نگاهت
چشم زیبای تو را دیدم و این معجزه کافی است! من که ایمان به تو آوردم و اعجاز نگاهت!
آمدم با تو بگویم که به من بی تو چه رفته است مات و مبهوت شدم من به برانداز نگاهت
دوستت دارم ودانی که گرفتار تو هستم می کشد این دل بیمار مرا ناز نگاهت
"عباس رسولی"
یا حی یا قیوم