. . .
آیا میدانید : تعداد ۱۰۱۵۰۳۰ نقطه در قرآن بکار رفته است
آیا میدانید : تعداد ۵۰۹۸ محل وقف در قرآن وجود دارد
آیا میدانید : تعداد ۳۹۵۸۶ عدد کسره در قرآن بکار برده شده است
آیا میدانید : تعداد ۱۹۲۵۳ عدد تشدید در قرآن بکار برده شده است
آیا میدانید : بهترین نوشیدنی که در قرآن ذکر شده ( شیر ) می باشد
آیا میدانید : بهترین خوردنی که در قرآن ذکر شده ( عسل ) می باشد
آیا میدانید : بزرگترین عدد در سوره صافات آیه ۱۴۷ آمده که صد هزار می باشد…
آیا میدانید : کمترین حرفی می در قرآن بکار رفته حرف ( ظاء) می باشد
آیا میدانید : بزرگترین سوره قرآن دارای ۲۵۵۰۰ حرف می باشد
آیا میدانید : تعداد کلمات سوره تکویر برابر با تعداد سوره های قران است
آیا میدانید : سوره اخلاص به نسب نامه خداوند معروف است
آیا میدانید : سوره حمد دوبار بر پیامبر نازل شده یکبار در مکه و یکبار در مدینه
آیا میدانید : سوره عادیات منسوب به حضرت علی (ع) است
آیا میدانید : در سوره نساء به قوانین ازدواج اشاره شده است
آیا میدانید : آیه ای که سر بریده امام حسین (ع) در شام تلاوت نمود آیه ۹ سوره کهف می باشد.
آیا میدانید : در آیه ۶ سوره مائده مراحل وضو بیان شده است
آیا میدانید : حضرت سلیمان نخستین شخصی بود که بسم الله الرحمن الرحیم نوشت.
آیا میدانید : حضرت موسی (ع) داماد حضرت شعیب (ع) بود
آیا میدانید : حضرت ادریس (ع) اولین شخصی بود که لباس دوخت و خط نوشت
آیا میدانید : پرنده ای که در دربار حضرت سلیمان (ع) خدمت می کرد (هدهد) نام داشت
آیا میدانید : به حیوانی که از طرف خدا وحی شد زنبور بود (آیه ۶۸ سوره نحل)
آیا میدانید :صحیفه سجادیه به خواهر قرآن معروف است
آیا میدانید : رودکی، ناصرخسرو و حافظ شاعرانی بودند که در نوجوانی حافظ کل قرآن بودند.
آیا میدانید : سلمان فارسی اولین شخصی بود که سوره حمد را به زبان فارسی ترجمه کرد.
آیا میدانید : استاد محمود خلیل الحصری اولین کسی بود که قرآن را به روش ترتیل خواند.
آیا میدانید : قران دارای ۱۱۴ سوره است
آیا میدانید : قران دارای ۳۰ جزء است
آیا میدانید : قران دارای ۱۲۰ حزب است
آیا میدانید : قران دارای ۶,۲۳۶ ایه (نشانه) است
آیا میدانید : قران دارای ۷۷,۷۰۱ کلمه است
آیا میدانید : قران دارای ۳۲۳,۶۷۱ حرف است
آیا میدانید : قران دارای ۹۳,۲۴۳ فتحه است
آیا میدانید : قران دارای ۳۹,۵۸۶ کسره است
آیا میدانید : قران دارای ۴,۸۰۸ ضمه است
آیا میدانید : قران دارای ۱۹,۲۵۳ تشدید است
آیا میدانید : قران دارای ۳,۲۷۲ همزه است
آیا میدانید : قران دارای ۱,۷۷۱ مد است
آیا میدانید : قران دارای ۱,۰۱۵,۰۳۰ نقطه است
آیا میدانید : قران دارای ۵,۰۹۸ وقف است
آیا میدانید : قران در ۲۳ سال بر پیامبر نازل شد
منبع : راد اس ام اس
ـ از مكه تا كربلا
امام حسین (علیهالسلام) از مكه تا كربلا حدود 23 روز در راه بود. چون وصول امام حسین به كربلا روز دوم محرم الحرام میباشد , و در طول این مدت قضایای متعددی از امام حسین (علیهالسلام) نقل شده است كه ما در این مختصر به چند مورد اشارهای میكنیم.
ـ در منزل ثعلبیه
راویان اخبار آوردهاند: كاروان شهادت به مسیر خود ادامه داد تا به منزل ثعلبیه رسیدند، وقت ظهر امام به خواب خفیفی رفت و بیدار شدند، پس فرمودند: هاتفی را دیدم كه میگوید: شما میروید در حالی كه اجل و مرگ شما را به سوی بهشت حركت میدهد.
پس جناب علی اكبر گفتند: «پدر جان مگر ما بر حق نمیباشیم. »
حضرت فرمودند:« آری، ای فرزندم، قسم به خدایی كه بازگشت بندگان به سوی اوست. »
پس علی اكبر عرض كردند:« در این صورت باكی از مرگ نیست. »
امام فرمودند:« فرزندم، خدا به تو بهترین جزائی را كه به فرزندان از پدران میدهد عطا فرماید.
پس شب را در آن منزل ماندند، چون صبح شد مردی از كوفه كه اباهرهی ازدی نام داشت به حضور حضرت مشرف شد. سلام كرد و گفت: « ای پسر پیامبر خدا! چه چیزی تو را از حرم خدا و حرم رسولش بیرون نموده.» منظور اباهره این بود كه چرا در حرم خدا كه حرم امن بود نماندی و اسیر بیابان شدی. امام جوابی فرمودند كه در این جملات هدفش از قیام و عاقبت و سرانجام خود و بنی امیه را روشن نمودند تا معلوم باشد كه امام از روی علم به آیندهی كار, طبق وظیفه الهی اقدام به این سفر نموده و سفرش سفر خدائی است و هر جا كه حسین باشد آنجا حرم خداست, و بر حسین (علیهالسلام) حتی در حرم امن الهی هم امنیت از سوی جنایتكاران بنی امیه نمیباشد. امام فرمودند: « وای بر تو ای اباهره. همانا بنی امیه اموالم را به غارت بردند و من صبر پیشه ساختم، حرمتم را هتك نمودند و صبر كردم، و آخر خواستند (در حرم امن الهی ) خونم را بریزند كه از دستشان گریختم، ( كه مبادا خونم داخل حرم ریخته شود) ولی به خدا سوگند، گروه ستمگر آخرالامر خونم را خواهد ریخت, و خدا به سبب این ظلم لباس ذلت را به تنشان خواهد پوشاند و شمشیر برندهای بر آنان مسلط خواهد كرد. و كسانی را بر آنان مسلط كند كه آنان را ذلیل كنند تا ذلیلتر از قوم سبا باشند, كه زنی بر آنان غالب شد و اموالشان را به غارت برد و خونشان را ریخت و آنان را به لباس مذلت نشاند.
ـ زهیر و امام حسین (علیهالسلام)
زهیر پسر قین از شرافت و بزرگواری خاصی برخوردار بود، و همراه قومش مقیم كوفه بود، مردی دلیر و شجاع بود و در جنگها برای خود مواضع مشهوری داشت.
زهیر عثمانی بود و از علی و خاندانش بدور بود، ولی حسین (علیهالسلام) را دوست داشت و همین دوستی سبب شد زهیر عثمانی علوی و حسینی شود.
در تاریخ نیامده كه امام حسین (علیهالسلام) در مكه یا در مدینه از فردی بالخصوص دعوت كرده باشد. ولی در بیابان از زهیر دعوت كرد چون حیف بود مردی چون زهیر عثمانی و یزیدی بماند. زهیر با امام حسین (علیهالسلام) خلوتی كردند. نور ولایت بر قلبش تابید و زهیر حسینی شد. زهیر گرچه در ظاهر از حسین دور بود ولی در باطن با حسین بود و لایق شهادت. جوانمردی حسین اجازه نمیداد زهیر كه شایسته حسین بود از حضرت دور بماند.
راویان اخبار از جماعتی كه همراه زهیر بودند آوردهاند: « چون از مكه خارج شدیم، پشت سر امام حسین (علیهالسلام) حركت میكردیم، و كراهت داشتیم با حسین (علیهالسلام) همراه شویم.
روزی در یك منزل با فاصلهای از هم رحل اقامت افكندیم. مشغول غذا خوردن بودیم كه یك وقت فرستادهی امام حسین (علیهالسلام) را دیدیم كه نزد ما آمده و بر ما سلام كرد و گفت: ای زهیر پسر قین امام تو را خواسته كه به حضورش شرفیاب شوی.
زهیر به سوی امام رفت، زهیر یزیدی رفت و حسینی برگشت، پس دستور داد خیمهگاهش را به نزد خیمههای حسین بردند.
سپس به همسرش گفت: از آنجا كه نمیخواهم به جز خیر چیزی از من به تو برسد بعد از این تو را طلاق دادم. چون من تصمیم گرفتم بر همراهی حسین (علیهالسلام) كه جانم را فدایش كنم و از وی حمایت كنم. پس اموالش را به وی داد و با اقوامش او را به سوی خانوادهاش فرستاد.
سپس به اصحاب خود گفت: هر كس از شما بخواهد با من باشد با من بیاید و الا این آخرین دیدار بین من و اوست.»
پس از آن همه امكانات خود را در اختیار امام حسین (علیهالسلام) گذارد و نیرویش را در راه امام به كار گرفت و جان بر كف در خدمتش بود و آرمانش آرمان حسین بود تا جان به فدایش كرد. امام بر بالینش آمد و دعایش كرد.
ـ نامهای به كوفه و شهادت قیس بن مسهر صیداوی
چون كاروان به منزل حاجز رسیدند، امام قیس بن مسهر صیداوی ـ و به نقلی برادر رضاعی خود, عبدالله بن یقطر ـ را با نامه و پیامی به كوفه فرستاد. این درحالی بود كه در عالم ظاهر خبر شهادت مسلم به امام نرسیده بود.
مضمون نامه امام
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی به سوی برادرانش از مؤمنین و مسلمین: سلام علیكم. خدای یكتا را حمد میكنم, اما بعد نامهی مسلم بن عقیل به من رسید و او به من خبر داده بود از حسن رأی و تصمیم اشراف و اهل مشورت شما بر یاری كردن و طلب حق ما، من از خدای متعال مسئلت میكنم كه در حق ما احسان نموده و شما را اجری بزرگ عطا فرماید. من روز سه شنبه هشتم ذی الحجة (روز ترویه) از مكه بیرون آمدم. وقتی فرستادهی من به نزد شما رسید در كار خود شتاب كنید و هر چه لازمهی كار است تدارك كنید كه در همین روزها من خواهم رسید. ان شاء الله و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
ـ دستگیری قیس بن مسهر
حامل نامه، قیس بن مسهر مردی شجاع بود، در محبت و ولایت اهل بیت از مخلصین بود. نامه را از امام دریافت و با شتاب ركاب میزد. به قادسیه رسید گروهی از مزدوران ابن زیاد به سركردگی حصین بن نمیر راه بر او بستند, و خواستند قیس را بازرسی كنند. قیس نامه امام را بیرون آورد و پاره كرد تا نیروهای عبیدالله از مضمونش مطلع نشوند.
قیس را دستگیر كردند. و نزد عبیدالله آوردند، چون نزد عبیدالله حاضر شد، ابن زیاد گفت: كه هستی؟
گفت: مردی از شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و فرزندش .
گفت: چرا نامه را پاره كردی؟
جواب داد: جهت آنكه تو از مضمون نامه با خبر نشوی.
گفت: نامه از چه كسی به چه كسی بود؟
جواب داد: از حسین بن علی (علیهماالسلام) به جماعتی از كوفیان كه نامشان را نمیدانم. ابن زیاد به غضب آمد و گفت: به خدا سوگند آزاد نمیشوی مگر اینكه نام آنها را فاش كنی یا بر بالای منبر رفته و حسین بن علی و پدرش را لعن كنی و الا با شمشیر قطعه قطعهات میكنم.
قیس گفت: اما نام آن افراد را هرگز فاش نخواهم ساخت ولی دومی را قبول میكنم. (عبیدالله دستور داد مردم كوفه را در مسجد اعظم آن شهر جمع كردند تا سخنان قیس را بشنوند.)
قیس بر فراز منبر رفت, حمد و ثنای خداوند نمود و بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درود فرستاد و برای علی بن ابیطالب و حسن و حسین (علیهمالسلام) طلب رحمت كرد و بر عبیدالله و پدرش و سركشان بنی امیه لعنت نمود پس از آن گفت: ای مردم! من فرستاده حسین (علیهالسلام) به سوی شما هستم و او در فلان مكان است پس به سوی او روید و او را یاری كنید.
خبر به ابن زیاد رسید. دستور داد او را از بالای قصر دارالاماره به زمین انداختند و به شهادت نائل شد.
در لهوف آمده: چون خبر شهادت قیس به امام رسید،گریه كرد و گفت: «خداوندا, برای ما و شیعیان ما جایگاه نیكویی در بهشت قرار بده، و از راه مرحمت، در مكانی ما و آنها را جمع فرما كه تو بر همه چیز توانایی. »
ـ خبر شهادت مسلم بن عقیل
باده پیمایان شهادت به راه خود ادامه دادند، تا به منزل زباله رسیدند. در این منزل خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی به امام حسین (علیهالسلام) رسید. امام خبر را از یارانش مخفی نكرد. خبر شهادت مسلم بین همه افراد لشكر منتشر شد، پس آن عده از همراهان كه به طمع مال و مقام همراه حضرت آمده بودند از حضرت جدا شدند، چون دیدند كه راه حسین راه شهادت است نه امارت، و در این راه باید خون داد رضای الهی خریداری نمود و چیزی از دنیا نیست.
با انتشار خبر شهادت مسلم صدای گریه و ناله در آن بیابان بلند شد, و اشك از چشمان جاری شد. در ارشاد مفید آمده: چون خبر شهادت مسلم و هانی وعبدالله بن یقطر به امام رسید, نامهای از سوی حضرت صادر شد كه نوشته بودند: «بسم الله الرحمن الرحیم . اما بعد خبر دلخراش شهادت مسلم و هانی و عبدالله بعرض ما رسید، همانا شیعیان ما از طریق مكاری وارد شدند و ما را ذلیل ساختند. اینك هر یك از شما كه میخواست با كمال میل و رغبت برگردد كه از طرف ما هیچ گونه منعی نیست.»
پس از انتشار این خبر مردم دسته دسته از حضرت جدا شدند با حضرت فقط اصحابی كه از مدینه ملتزم ركابش بودند و افراد كمی از آنهایی كه در راه به حضرت ملحق شده بودند باقی ماندند.
ـ ملاقات با لشكر حر بن یزید ریاحی
امام چون خواست از منزل شراف حركت كند، به جوانان كاروان دستور داد آب زیادی به همراه بردارند . كاروان شهادت به راه افتاد“ و به سوی كعبه دل طی طریق كردند. اول ظهر بود و كاروان در راه ، كه ناگهان یكی از یاران امام تكبیر گفت؟
امام فرمود: برای چه تكبیر گفتی؟
گفت: درختان خرما میبینم.
جماعتی از یاران گفتند: ما هرگز در این مكان نخل ندیدهایم.
امام فرمودند: چه میبینید؟ گفتند: به خدا سوگند، گوشهای اسبانند كه از دور بشكل نخلستان بنظر میرسند، امام سخن آنان را تأیید فرمود.
سپس فرمود: آیا در این بیابان پناهگاهی هست كه آنجا را پشتیبان خود قرار دهیم و با دشمنان نبرد كنیم. گفتند: آری در این بیابان كوههای چندی در طرف چپ به نظر میآید، پس كاروان به طرف چپ متمایل شد، و قبل از آنان به دامنهی كوهها رسیدند.
امام دستور داد خیمه و خرگاه برپا كردند. در این هنگام هزار نفر مرد سواره به سرپرستی حر بن یزید ریاحی در مقابل امام صف آرایی كردند.
لشكریان حر تشنه بودند, امام دستور داد آنان را سیراب كنند و به اسبان آنان هم آب دهند. یاران امام فرمان بردند و آنان را سیراب كردند.
علی بن طعان میگوید: من از جمله یاران حر بن زیاد بودم، كه در لحظات آخر به او پیوستم. امام چون تشنگی من و اسبم را مشاهده كرد، فرمود: شتر را بخوابان، سپس من شتری را كه مشك آب حمل میكرد، خواباندم، امام فرمود: آب بنوش من نمیتوانستم به تنهایی آب بنوشم، امام از جای برخاست و دهانهی مشك را جمع كرد تا من آب نوشیدیم.
ـ اقامه نماز
لشكر كوفیان در برابر كاروان حسین صف كشیده بودند وقت نماز ظهر فرا رسید، امام به حجاج بن مسروق دستور داد اذان گوید. حجاج بن مسروق اذان گفت، سپس امام از خیمه بیرون آمدند، خطبهای خواندند، پس از آن امام دستور داد اقامه نماز ظهر گویند، سپس به حر فرمود: آیا با اصحاب خود نماز میگزاری؟
حر گفت: خیر،ما به شما اقتدا خواهیم كرد.
پس هر دو لشكر در یك صف به نماز ایستادند، و حر به پیشوای شهیدان اقتدا نمود. كه این حاكی از پاكی باطن حر بن یزید ریاحی بود.
ـ بیان هدف و آزمودن یاران
راه امام، راه كربلا و شهادت بود، در مسیر شهادت كه معامله با خداست اجبار بر كسی نیست، و هر كه را خدا بپسندند بر این معامله اقدام میكند، امام مثل دیگر سیاستمداران قصد اغواء یاران را نداشت چون هدف امام از همان اول شهادت بود و جهاد. روز حركت از مدینه هدف خود را بیان كرد و در مناسبتهای مختلف در بین راه از هدف خود سخن گفت. راویان اخبار آوردهاند: بعد از آنكه لشكر حر از بازگشت امام ممانعت كرد امام حسین (علیهالسلام) به خطبه ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «همانا آنچه را كه روی داده و پیش آمده خودتان میبینید. دنیا دگرگون شده و آنچه نیكو بود از آن روی گردانده و از آن نمانده مگر ته ماندهای همانند آن آب كه در ته ظرفی پس از ریختن آبش بماند, زندگی ( در وضع كنونی) پست و ناچیز است مثل چراگاه ناگوار، مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نمیشود.
پس مؤمن خواستار و راغب میشود به شهادت در راه حق، كه به راستی من مرگ را به جز سعادت و زندگی با ستمكاران را جز ملامت و ذلت نمیدانم.»
پس از سخنان امام، زهیر و هلال و بریر، برخواستند و ابراز پایداری بر عهد و پیمان خود و همراهی امام نمودند.
ـ وصول به كربلا و خبر از شهادت
سید بن طاووس در لهوف مینویسد: امام حسین (علیهالسلام) در روز دوم محرم به كربلا رسید. پس چون به آن سرزمین رسیدند پرسیدند اسم این سرزمین چیست ؟
گفته شد كربلا. حضرت فرمودند: خدایا به تو پناه میبرم از غمها و بلاها.
سپس فرمودند: اینجا محل اندوه و بلاست، پیاده شوید كه اینجا منزلگاه و محل ریخته شدن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا به من فرموده است.
پس همه یاران پیاده شدند و لشكر كوفه در گوشهای منزل نمود.
البته ماجرای شهادت امام حسین (علیهالسلام) مطلبی نبود كه بر كسی مخفی باشد. مردم ماجرای شهادت امام حسین را سالها قبل از زبان پیامبر اكرم و امیرالمؤمنین شنیده بودند و منتظر وقوع حادثه بودند، مرحوم علامه امینی رحمة الله علیه نمونههایی از این اخبار را در كتاب شریف «سیرتنا و سنتنا» جمع آوری نموده است و علاوه بر شیعه كتابهای اهل سنت از این مطالب مملو است كه ما در این مختصر به بعضی از مواردی كه امام حسین (علیهالسلام) از شهادت خود خبر داده بود اشارهای كردیم.
ـ سیراب نمودن یاران
روز هفتم به دستور عبیدالله آب را بر حسین (علیهالسلام) بستند. و اجازه نداند آب به خیمه حسین برسد.
روز هشتم محرم تشنگی سخت بر امام و اصحابش فشار آورد، پس آن حضرت كلنگی برداشتند و در پشت خیمهها به فاصله 19 قدم زمین را كندند. آبی بس گوارا جاری شد، همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید گردید و نشانی از آن دیده نشد... .
ـ یك شب مهلت برای عبادت
عصر روز تاسوعا را عمر سعد ساعت حمله قرار داد و فرمان حمله را چنین صادر كرد: سواران خدا، سوار شوید، كه بهشت در انتظار شماست. یزیدیان سوار شدند و به سوی كاروان شهادت تاختند.
اما حسین (علیهالسلام) بر در خیمه نشسته بود. و زانوان در بغل گرفته بود، خوابش ربوده بود، بانوی بانوان زینب كه بانگ سم ستوران و شیهه اسبانرا شنید احساس خطر كرد بسوی برادر دوید و گفت: برادرم صدای پای اسبان را نمیشنوی؟
امام سر از زانو برداشت و فرمودند: جدم رسول الله را خواب دیدم بمن فرمود: تو نزد ما خواهی آمد. زینب با شنیدم این سخن سیلی به چهره نواخت و گفت: وای بر من. امام خواهر را به صبر و آرامش دعوت كرد. در این هنگام عباس به حضور حضرت شرفیاب شد و حمله سپاه یزیدی را گزارش داد. امام در حالی كه برمیخاست فرمودند:
« اركب بنفسی انت...»
عباس، جانم به فدای تو باد، سوار شو. و از آنان بپرس برای چه به اینجا آمدهاند.
عباس با بیست نفر سوار كه زهیر و حبیب از آن جمله بود به مقابل لشكر كوفه آمدند پرسید: چه رخ داده و چه میخواهید؟
گفتند: فرمان امیر است كه به شما بگوئیم یا حكم او را بپذیرید یا آماده جنگ باشید.
عباس فرمودند: شتاب مكنید تا من به حضور ابی عبدالله شرفیاب شوم و گزارش دهم. عباس همراهان خود را در مقابل سپاه شقاوت بگذارد و خود به تنهایی بحضور امام آمد، حبیب و زهیر از این فرصت استفاده نموده و به سخن پرداختند و پند و اندرز گفتند. هر چند سودی نداد. عباس پیام كوفیان را به برادر ابلاغ نمود، حضرت فرمودند:
«اگر میتوانی جنگ را تا فردا به تأخیر انداز تا امشب خدا را عبادت كنیم. خدا میداند كه من نماز و قرائت قرآن و استغفار را دوست میدارم.»
عباس پیام امام را اعلان نمود. و عمر سعد در پذیرفتن درخواست امام مردد بود ولی عاقبت پیشنهاد امام را قبول كرد.
ـ شب شهادت
روز تاسوعا بپایان رسید و شام شهادت فرا رسید. امام در شب شهادت و آخرین شب از دنیا بخشی از شب را در جمع یاران گذرانید و بخشی را به عبادت خدا پرداخت و بخش دیگر را برای آماده شدن به جنگ و شهادت اختصاص داد.
ـ در جمع یاران
امام در آغاز شب در جمع یاران حاضر شد و به سخن پرداخت. نخست حمد و ثنای خدای را به جای آورد و ذات احدیت را در تنگی و سختی درود گفت. چنانچه در آسایش و رفاه خدایرا میستود. و به نعمتهایی چند از نعمتهایی الهی اشاره كرد و خدایرا شكر و سپاس گفت و از خدا خواست او و یارانش را در زمرهی شاكرین قرار دهد. سپس خطاب به یاران فرمود: « من یارانی باوفاتر از یاران خود سراغ ندارم. و اهل بیتی را بهتر و برتر از اهل بیت خود نمی شناسم. خدای به همگی پاداشی نیكو عطا فرماید. واضح است كه فردا ما را با این مردم، روزی خونین خواهد بود. من بیعتم را از شما برداشتم و به شما اجازه میدهم تا از سیاهی شب استفاده نموده و از این محل دور شوید. و هر كدام از شما دست یك تن از اهل بیت مرا گرفته و در روستاها و شهرها پراكنده شوید، تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر فرماید، این مردم، مرا میخواهند و چون بر من دست یابند با شما كاری ندارند.
ـ اعلام وفاداری یاران
پس از سخنان حضرت سیدالشهدا اصحاب و یاران حضرت به سخن ایستادند و ابراز وفاداری به حضرت نمودند.
خاندان امام به تبعیت از عباس گفتند: برویم و از تو دست برداریم؟ برای اینكه بعد از تو زنده بمانیم خدا نكند كه هرگز چنین روزی را ببینیم.
مسلم بن عوسجه گفت: ... بخدا سوگند این نیزه را در سینهی آنها فرو برم و تا دستهی این شمشیر در دست من است بر آنها حمله كنم، و اگر سلاحی نداشته باشم كه با آن بجنگم، سنگ برداشته و به طرف آنان پرتاب كنم...
بخدا قسم اگر بدانم كه كشته میشوم و بعد زنده میشوم سپس مرا میسوزانند و دیگر بار زنده میگردم و سپس در زیر سم اسبان بدنم درهم كوبیده میشود و تا هفتاد مرتبه این كار را در حق من روا میدارند، هرگز از تو جدا نگردم تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم ... .
زهیر این مهمان تازه وارد به سخن ایستاد و گفت: به خدا سوگند دوست دارم كشته شوم باز زنده شوم و سپس كشته شوم تا هزار مرتبه. تا خدا تو و اهل بیت تو را از كشته شدن در امان دارد... .
ـ منازل خود را در بهشت مشاهده كنید
پس از آنكه امام یاران را آزمود، و آنان را در رفتن و ماندن مخیر گذاشت و سست باوران جدا شدند و رادمردان باقی ماندند، امام به طریق معجزه مقام یاران را در بهشت بر خودشان نشان داد. از امام علی بن الحسین (علیهماالسلام) نقل شده كه فرمودند: «چون پدرم به اصحاب فرمودند: كه من بیعت خود را از شما برداشتم و شما آزاد هستید، اصحاب و یاران آن حضرت بر فداكاری و وفاداری خود تا مرز شهادت، در كنار امام پافشاری نمودند.»
امام در حق آنها دعا كرده و فرمودند: «سرهای خود را بلند كنید و جایگاه خود را ببینید! یاران و اصحاب امام نظر كرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت مشاهده كردند و امام منزلت رفیع هر كدام را به آنان نشان میداد.»
ـ آمادگی برای نبرد و شهادت
امام در آن شب علاوه بر حضور در جمع یاران و عبادت خدای تعالی قسمتی از شب را برای مهیا به نبرد و شهادت اختصاص داد كه مواردی از آن را ذكر میكنیم:
1ـ حفر خندق بر پشت خیمهها و افروختن آتش برای جلوگیری از شبیخون دشمن.
2ـ غسل شهادت
حضرت علی اكبر را با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده به شریعه فرات فرستاد تا آب آوردند، آنگاه خطاب به یاران فرمود: « برخیزد و آب بنوشید كه این آخرین توشهی شماست. و وضو گرفته و غسل كنید و لباسهای خود را بشوئید تا كفن شما باشد.»
در لهوف آورده: امام دستور داد خیمهای بر پا نمودند، و در ظرفی كه عطر بسیاری داشت نوره تهیه كردند و به آن خیمه برای نظافت آمدند و ... .
ـ سپیده دم عاشورا
سپیده دم امام با اصحابش نماز صبح را خوانده و دست مباركش را به سوی آسمان برداشته و گفتند:
«الهم انت ثقتی فی كل حرب ... ؛ خداوندا تو پناه منی در مشكلها و امید منی در سختیها، و ملجأ و یاورم هستی در آنچه كه بر من نازل میشود، پروردگارا از زخمهای رنج آوری كه قلب را شكسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروائی داشته و نیش دشمن را به همراه, به تو شكایت میكنم, كه در امید به تو بینیازی از دل دادن به دیگری است, پس بگشای دربهای بسته را و بنمای روزنههای امید را كه تو راست تمام نعمتها و از آن توست همهی خوبیها و تویی تنها مقصود آرزوها. »
سپس امام به پا خاست و خطبهای خواند و حمد و ثنای الهی نمود و به اصحابش فرمود: «خدای عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است پس صبر و شكیبائی را پیشهی خود سازید.»
ـ آغاز گر نبرد
لشكر عمر بن سعد صبح عاشورا بر اسبان سوار شدند و مهیای جنگ با امام شدند، همه لشكر آماده بود و عجله بر شروع جنگ داشتند. امام حسین (علیهالسلام) بریر بن خضیر را فرستاد تا لشكر كوفه را موعظه كند، بریر رفت اما سخنانش مؤثر نیفتاد. و آنان از موعظه بریر منتفع نشدند.
ـ امام لشكر كوفه را موعظه میكند
هدف از بعثت پیامبران و ائمه معصومین نجات گمراهان از آتش دوزخ میباشد. امام در مرتبهای از عطوفت و مهربانی بر خلق است, كه از پدران و مادران هم مهربانتر است. امام بر خود لازم میداند تا آنجا كه ممكن است گمراهان را نجات دهد و لو در شفیر جهنم باشند روی این جهت بود كه امام به لشكر كوفه فرمودند: « شتاب مكنید، میخواهم موعظه كنم و وظیفهای را كه به عهده دارم انجام دهم.»
از این جمله به خوبی برمیآید كه امام موعظه و اتمام حجت را بر خود واجب و لازم میدانست. لذا امام مركب خود را طلب كرده و بر آن سوار شد و با صدای رسا و بلند كه بیشتر مردم حاضر در لشكر عمر بن سعد صدای حضرت را میشنیدند، خطبهای خواندند، سخنان امام در جمعیت كوفیان اثر نكرد، اما چون سخنان امام به گوش خواهران و دختران امام رسید, به گریستن و شیون پرداختند. امام (علیهالسلام) برادرش عباس و فرزند علی اكبر را به خمیهها فرستاد تا آنان را خاموش سازند. فرمودند: «بجانم سوگند كه بعد از این بسیار خواهند گریست. »
ـ خطبهای دیگر از امام
ابن شهر آشوب نقل میكند: پس از آنكه صفوف لشكر آراسته شد، و لشكر كوفه دائرهوار امام حسین (علیهالسلام) و اصحابش را در میان گرفتند، امام بار دیگر موقعیت را مغتنم شمرد و خواست سخن گوید، لشكریان بتحریك فرماندهان خود جنجالی بر پا كردند، تا از سخن گفتن امام جلوگیری كنند، حضرت فرمودند: « وای بر شما چرا آرام نمیمانید تا گفته مرا بشنوید. من كه هدفی جز راهنمایی براه راست ندارم هر كس فرمان من برد، بر راه صواب رسد، و هر كس عصیان كند از گمراهان و هالكین باشد. شما همه از فرامین من سرباز میزنید. و سخن مرا گوش نمیدهید چرا كه شكمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت نهاده شده است وای بر شما آیا خاموش نمیشوید و گوش نمیدهید؟! »
پس اصحاب عمر بن سعد یكدیگر را ملامت كرده و گفتند: گوش كنید. پس از آن امام خطبهای خواندند كه فرازهایی از آن را میآوریم.
ـ فرازهایی از خطبهی امام
« ای گروه بد اندیش و بدكار، نابودی و هلاكت بر شما باد! و همیشه در غم و اندوه غوطهور باشید! شما دست نیاز به سوی ما دراز كردید. و فریاد رسی خواستید ولی وقتی كه نیازتان برآوریدم و به فریادتان رسیدیم، بروی ما شمشیر كشیدید! و ما را با آتش سوزان استقبال كردید!
شمشیری كه خودمان بدستتان داده بودیم،آتشی كه ما برروی دشمن افروخته بودیم! اكنون دوست دشمن شده و دشمن دوست گردیدهاید. دشمنی كه در میان شما نه اقامهی عدلی كرده و نه خواستهای از خواستههای شما را برآورده وای بر شما، و صد وای, چه بدبخت مردمی هستید!..
آری، بخدا سوگند بیوفایی و پیمان شكنی، عادت شماست، و ریشهی شما با مكر و بیوفایی درهم آمیخته است.
اینك پسر خوانده، و زادهی پسر خوانده, مرا بر سر دوراهی قرار داده! شهادت و كشته شدن, یا ذلت و تسلیم ظالم بودن، محال است كه تسلیم بشوم و چنین چیزی در جهان رخ نخواهد داد...
طولی نخواهد كشید و دیری نمیپاید كه روزگار بر شما تنگ گیرد و سیاهروز و بدبخت شوید، جدم پیامبر خدا بمن چنین خبر داده ... .
بار خدایا، قطرات آسمان را از ایشان بگیر، و سالهای قحط و خشكسالی را به آنها بده، و جوان ثقیفی را بر آنان مسلط گردان تا جامهای تلخ و ناگوار به آنها بنوشاند... .»
پس از آنكه امام از موعظه و نصیحت كوفیان فارغ شد بر مركب رسول الله سوار شد و یاران خود را به جنگ و شهادت فراخواند.
ـ توبه حر بن یزید ریاحی
حر بن زید ریاحی در میان قوم خویش پیوسته شریف و بزرگوار بود. مدتی در جمع لشكر كفر بود و ظلمهایی به امام حسین نمود عاقبت از كرده خود نادم و پشیمان شد و به جمع حسینیان پیوست. هنوز سخنان امام تمام نشده بود كه اثرش ظاهر شد، حر خطبههای امام را شنید. او از پیش امام را خوب میشناخت لذا حاضر نشد با وجود امام, خود با لشكرش جداگانه نماز بخواند. حر باور نداشت كه پسر پیامبر مورد حملهی پیروان پیامبر قرار گیرد. ولی یك وقت دید لشكر كوفه به دستور عمر بن سعد آماده نبرد شدند، از سوی دیگر صدای حزین امام را میشنید كه میفرمود: «آیا فریاد رسی هست كه برای خدا ما را یاری كند؟ آیا حمایت كنندهای هست كه دشمنان را از حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دور سازد؟ »
در این هنگام « حر بن یزید» به نزد عمر سعد آمد و گفت: آیا قصد داری با حسین بجنگی؟ عمر گفت: آری به خدا قسم میخواهم جنگی كنم كه كمترین چیزش آن باشد كه سرها از بدنها جدا و دستها از پیكرها قطع گردد.
حر از شنیدن این سخنان از یاران خود فاصله گرفت و در حالی كه بدنش میلرزید به گوشهای رفت. حر مردی شجاع, از شجاعترین كوفیان بود ولی بدنش چون برگ بید میلرزید, چون خود را بین دوزخ و بهشت میدید و عاقبت بهشت را برگزید. و در حالی كه دستان بر سر نهاده بود به سوی خیمهگاه حسین (علیهالسلام) حركت كرد، حر از كرده خود شرمگین بود گناه بزرگی مرتكب شده بود ولی به عظمت و مردانگی امام حسین (علیهالسلام) آگاه بود و میدانست امام توبه و عذرش را قبول میكند.
به نزد امام شرفیاب شد و عرضه داشت: جانم فدای تو باد!من آن كسی هستم كه بر تو سخت گرفتم و نگذاشتم به مدینه برگردی، گمان نمیكردم این مردم كار را به اینجا بكشانند، اینك توبه نموده و به سوی خدا باز میگردم،آیا توبهی من پذیرفته است؟ امام حسین (علیهالسلام) فرمود: آری خداوند توبهی تو را قبول خواهد كرد، پیاده شو. حر گفت: سواره در راه تو بجنگم بهتر است از پیاده شدن، آخرالامر كارم به پیاده شدن خواهد انجامید... .
ـ بنده پروری امام حسین (علیهالسلام)
جون بن ابی مالك،بنده سیاه چهرهای بود كه در كربلا در حضور امام بود. به محضر امام آمد،اذن جهاد خواست. امام فرمودند: « تو از جانب ما مأذونی ولی تو برای عافیت همراه ما آمدهای پس كنون خود را به خاطر ما به مشقت نینداز. »
گفت: آیا رواست من در زمان خوشی و نعمت، نان خور شما باشم و در سختیها شما را تنها بگذارم؟!
گرچه بویم بد است، و جسمم پست و رنگم سیاه است، شما بر من منت گذارید و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسانید. تا بدنم خوشبو و جسمم شریف و رویم سفید شود، نه به خدا قسم از شما دور نمیشوم, تا اینكه خون سیاه خویش را با خون پاك شما در آمیزم, پس به میدان رفت و جنگید تا شربت شهادت سركشید.
ـ امام بربالین شهیدان
امام بربالین شهیدان حاضر میشد و گاهی بر بالین آنان جملاتی میفرمودند, جون گرچه غلامی بود ولی بر درگاه امام حسین (علیهالسلام) شاه و غلام فرقی ندارند و همه عزیزند، امام بر بالین جون حاضر شد و فرمودند:
« خدایا روی او را سپید و بوی او را خوش و او را با نیكان محشور كن و با محمد و آل محمد آشنا و محشور گردان .»
در ضمن روایتی از امام باقر (علیهالسلام) رسیده كه فرمودند: « پیكر پاره پاره جون را پس از 10 روز دیدند در حالی كه بوی مشك از بدنش به مشام میرسید.»
ـ نماز ظهر عاشورا
وقت نماز فرا رسید؛ حسین (علیهالسلام) به زهیره بن قین و سعید بن عبدالله دستور داد با نصف كسانی كه باقی مانده بودند، مقابل او صف كشیدند. حسین (علیهالسلام) با سایر اصحاب نماز خوف خواندند.
در این موقع تیری از سوی دشمن به سوی حسین (علیهالسلام) آمد، سعید بن عبدالله پیش رفت و در مقابل آن حضرت ایستاد و تیرها را به تن خود خرید، تا آنكه از پا در آمد، و به زمین افتاد در حالی كه میگفت: خداوندا این جماعت را مانند قوم عاد و ثمود لعنت نما، و سلام مرا به پیامبر برسان و او را از زخمهایی كه بر بدن من وارد شده است مطلع كن، زیرا مقصود من از یاری ذریهی پیامبر تو، اجر و ثواب توست، پس از گفتن این جملات از دنیا رفت و چون بدنش را با دقت بررسی كردند، غیر از زخمهای شمشیر و نیزه، سیزده چوبهی تیر در بدنش نمایان بود.
ـ اعزام پسر به منای عشق
امام حسین (علیهالسلام) در عشق و محبت خدا، و احیاء دین و سنت پیامبر اسلام برترینهای روزگار را با خود به قربانگاه عشق آورده بود. یاران امام بینظیران روزگار بودند.
در این میان از نظر وجاهت و تناسب اندام كسی همتای علی اكبر نبود، و امام علاقه وافری به علی اكبر داشت لذا میبینیم با اینكه حضرت نهایت صبر را دارا بودند و ملائكه از صبر حضرتش به تعجب آمده بودند, ولی وقتی علی را به میدان اعزام میكند، امام دست به زیر محاسن برده و با چشمان اشكبار با خدایش مناجات میكند.
روز عاشورا به محض اینكه از پدر اذن جنگیدن طلبید امام به او اجازه داد، پس نگاهی از سر مهر بر او انداخت و بعد سر خود را به زیر افكند و اشك در چشمان مباركش حلقه زد.
انگشت سبابهی خود را به طرف آسمان بالا برد، و عرض كردند: « خدایا! گواه باش جوانی را برای جنگ با كفار به میدان فرستادم كه از نظر جمال و كمال و خلق و خوی شبیهترین مردم به رسول تو بود، و ما هر وقت مشتاق دیدار پیامبر تو میشدیم به صورت او نظر میكردیم. خدایا! بركات زمین را از آنها دریغ كن و جمیعت آنها را پراكنده ساز و در میان آنها جدایی افكن و امرای آنها را هیچگاه از آنان راضی نگردان كه اینان ما را دعوت كردند، كه به یاری ما برخیزند و اكنون بر ما میتازند و از كشتن ما ابائی ندارند.»
سپس امام رو به عمر بن سعد كرده فریاد زد: «خدا رَحِم تو را قطع كند، و هیچ كار را بر تو مبارك نگرداند و بر تو كسی را بگمارد، كه بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا كند، و رشتهی رحم تو را قطع كند، كه تو قرابت من با رسول خدا را نادیده گرفتی.»
پس با صدای بلند این آیه را تلاوت كرد: « انّ الله اصطفی آدم و نوحاً و ال ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریّة بعضهما من بعض و الله سمیع علیم»
ـ امام بر بالین فرزند
محبت و علاقه امام به علی اكبر (علیهالسلام) و همچنین مقام منزلت علی اكبر از حالت و سخنان حضرت سیدالشهدا بر بالین فرزند معلوم میشود.
امام بر بالین علی اكبر آمد،صورت بر صورتش نهاد و فرمود: «خدا بكشد گروهی كه تو را كشتند، و گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شكستند پس از تو خاك بر سر دنیا.»3
در این حال صدای گریهی آن حضرت بلند شد، بگونهای كه كسی تا آن زمان صدای گریه حضرت را نشنیده بود... . 4
ـ استغاثه امام (علیهالسلام)
چون امام (علیهالسلام) بدنهای پاك و پاره پارهی یارانش را دید كه بر روی خاك كربلا افتاده است، و دیگر كسی نمانده است كه از او حمایت كند, و نیز بیتابی اهل بیت را مشاهده فرمود، در برابر سپاه كوفه ایستاد و فرمودند: « آیا كسی هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد كه دربارهی ظلمی كه بر ما رفته است از خدا بترسد؟ یا كسی هست كه به فریادرسی ما به خدا دل بسته باشد، و آیا كسی هست كه در كمك كردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهی دوخته باشد؟
زنان حرم وقتی این ندای امام را شنیدند صدا به گریه و ناله بلند كردند.
ـ امام در میدان شهادت
امام با اهل بیت خود وداع نمود به میدان عشق و شهادت قدم نهاد،سپس آنان را به مبارزه طلبید، هر كسی به میدان قدم مینهاد او را به قتل میرسانید, گروه زیادی از دشمن را كشت گروه زیادی از لشكر كفر را بدرك واصل كرد. میجنگید و پیوسته میگفت: القتل اولی من ركوب العار والعار اولی من دخول النار
یكی از راویان خبر كربلا میگوید: به خدا قسم هرگز ندیده بودم كسی را كه سپاه دشمن او را احاطه كرده باشند و فرزندان و اهل بیت و اصحاب او كشته شده باشد و با این حال قویدلتر و نیرومندتر از حسین (علیهالسلام) بوده باشد. همین كه لشكر بر او حمله میكرد شمشیری میكشید و بر آنان حمله میكرد و آنان همانند گله گرگ زده فرار میكردند.
حضرت بر آن لشكر كه شمارشان به سی هزار نفر رسیده بود حمله میكرد و آنان چون ملخهایی كه پراكنده میشدند و از مقابل وی فرار میكردند, سپس به محل استقرار خود برمیگشت و پیوسته میگفت:« لا حول و لا قوة الا بالله»
ـ آخرین وداع
امام برای بار دوم به خیمه گاه آمد، و با اهل بیت خود وداع فرمود و آنان را به صبر و شكیبایی فراخواند و دستور داد لباسهای خود را پوشیده و آماده بلا شوند و فرمودند: « خود را برای سختیها مهیا كنید و بدانید كه خدای تعالی حافظ و حامی شماست و بزودی شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد... .»
پس لباسی خواست كه كسی بعد از شهادت در آن طمع نكند ... آنگاه لباسی گرفته و آن را پاره نمود و به تن كرد.
ـ دعا و مناجات در آخرین لحظات
امام خسته و تشنه و زخم خورده بود،كثرت زخمها تاب وتوان از امام برده بود ، دیگر تاب ایستادن بر روی مركب را نداشت. ظالمی به حضرت نزدیك شد و نیزه خود را بر پهلوی حضرت نواخت. امام از اسب بر روی زمین افتاد، گونه راست را بر خاك نهاد و گفت: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله »
لحظات آخر عمر شریفش بود كه دیدند امام با خدایش راز و نیاز میكند و این جملات را زمزمه میكند: «صبراً علی قضائَك یا ربّ، لا اله سواك یا غیاث المستغیثین، ما لی ربٌّ سِواك، ولا معبود غیرك، صبراً علی حلمك یا غیاث من لا غیاث له، یا دائماً من لا نفاد له، یا محیی الموتی، یا قائماً علی كل نفس بما كسبت، احكم بیننی و بینهم و انت خیر الحاكمین»http://www.sibtayn.com