• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4098روز قبل
اهل بیت
«عبدالله بن عمیر کلبى» از جوانان شجاع و دلاور کوفه بود. روزى در نُخَیله ـ لشکرگاه کوفه ـ سپاه عظیمى را که عازم کربلا بود مشاهده کرد، با خود گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با مشرکان هستم و امیدوارم که جنگ با این سپاه که با پسر پیامبرشان عزم جنگ دارند، کمتر از جهاد با مشرکان نباشد، تصمیمش را با همسرش «امّ وهب» در میان گذاشت. وى نیز نظرش را تأیید کرد و به اتفاق همسرش شبانه به سوى کربلا شتافت.
در روز عاشورا چون یسار (غلام زیاد بن ابیه) و سالم (غلام عبیدالله بن زیاد) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند، ابتدا حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر عزم میدان کردند ولى امام حسین(علیه السلام) مانع شد، آنگاه عبدالله بن عمیر برخاست و از امام اذن طلبید، امام(علیه السلام)اجازه داد و فرمود:
«گمان دارم که حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مى خواهى به جانب آنها برو».
وى به میدان شتافت و با آن دو جنگید و آنها را از پاى درآورد و در حالى که انگشتان دست چپش قطع شده بود به سوى امام برگشت و این رجز را خواند:
«إنْ تُنْکِرونِی فَأَنَا بْنُ کَلْبِ *** حَسْبِی بِبَیْتِی فِی عُلَیْم حَسْبی
إنّی امْرَءٌ ذُو مِرَّة وَعَصْب *** وَلَسْتُ بِالْخوّارِ عَنْدَ الْحَرْبِ
إنّی زَعِیمٌ لَکِ أُمَّ وَهْب *** بِالطَّعْنِ فِیهِمْ مَقْدَماً وَالضَّرْبِ».
امّ وهب (همسر عبدالله بن عمیر) که شاهد ماجرا بود، عمود خیمه را گرفت و به سوى همسرش رفت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه کن.
امام حسین(علیه السلام) جلو آمد و فرمود: «جُزیتُمْ مِن أَهْلِ بَیْتِی خَیْراً، إرْجِعِی إلَى النِّساءِ رَحِمَکِ اللهُ فَقَدْ وُضِعَ عَنْکِ الْجِهادُ»؛ (خدا به شما در برابر دفاع از اهل بیتم خیر دهد، به سوى زنان برگرد، خدا تو را رحمت کند، جهاد از تو برداشته شد).
سپاه دشمن به راست و چپ حمله برد و جنگ سختى درگرفت و عبدالله بن عمیر همانند شیر مى جنگید تا آنکه به شرف شهادت نایل آمد، همسرش در کنار پیکر قطعه قطعه اش حاضر شد و گفت: «هَنیئاً لَکَ الْجَنَّةُ أَسْأَلُ اللهَ الَّذِی رَزَقَکَ الْجَنَّةَ أَنْ یَصْحَبَنی مَعَکَ»؛ (بهشت بر تو گوارا باد، از خدایى که بهشت را بر تو ارزانى داشت مى خواهم که مرا نیز در کنار تو قرار دهد).
چیزى نگذشت که غلام شمر با فرود آوردن عمود خویش بر فرق ام وهب او را در کنار همسرش به شهادت رساند و بدین ترتیب دعاى او به هدف اجابت رسید.
این تنها زنى بود که در کربلا به افتخار شهادت نایل آمد.
فداکارى این زن تنها در آن نبود که با عمود خیمه به مبارزه با دشمن برخاست و تنها به این نبود که در این راه شربت شهادت نوشید، بلکه از آن مهمتر این بود که وقتى پیکر پاره پاره همسرش را دید، گفت: «گوارا باد بر تو بهشتى که خدا نصیب تو کرد، از او مى خواهم مرا به تو ملحق کند». این سخن حکایت از بالاترین درجه ایمان آمیخته با شجاعت بى نظیر او مى کرد، چیزى که مى تواند الگو براى همه نسل ها باشد. 
 
  behroozraha
دوشنبه 20/9/1391 - 19:59
اهل بیت

کسانی از لشکر دشمن به سپاه امام حسین(ع) پیوستند:

کسانی که تصریح شده از سپاه دشمن به امام(ع) پیوستند عبارتند از:
1. جُوین بن مالک تمیمى، وى ابتدا به اتفاق مردان قبیله اش براى جنگ با امام بیرون آمد ولى در شب عاشورا به همراه گروهى دیگر، از سپاه ابن سعد کناره گرفت و به سوى اردوگاه امام(علیه السلام) آمد.
2. حارث بن امرء القیس کندى، وى نیز ابتدا در سپاه ابن سعد بود، ولى چون آنان کلام امام(علیه السلام) را نپذیرفتند، به جمع یاران امام(علیه السلام) پیوست.
3. حُلاس بن عمرو راسبى، از اصحاب امیرمؤمنان و فرمانده نیروهاى آن حضرت در کوفه، که ابتدا با سپاه ابن سعد به کربلا آمده بود، ولى چون ابن سعد شرائط امام را نپذیرفت وى شبانه به امام پیوست.
4. زُهیر بن سُلیم اَزْدى، وى در شب عاشورا پس از تصمیم ابن سعد به جنگ با امام(علیه السلام) به جمع یاران آن حضرت پیوست.
5. عبدالرحمان بن مسعود، وى ابتدا در سپاه ابن سعد بود ولى قبل از آغاز جنگ به خدمت امام آمد و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.

   6. عبدالله بن بشیر خثعمى، از دلاوران مشهور که ابتدا در سپاه ابن سعد بود و قبل از شروع جنگ به امام(علیه السلام) پیوست.
7. عمرو بن ضبیعة (مشیعة)، وى از مردان شجاع و نام آوران جبهه هاى جنگ بوده است و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را درک کرده است. او با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد ولى سرانجام از خواب غفلت بیدار شد و به جمع یاران امام(علیه السلام) پیوست.

8. قاسم بن حبیب اَزْدى، از شیعیان کوفه که ابتدا در سپاه ابن سعد بود ولى قبل از آغاز جنگ به سپاه امام(علیه السلام) پیوست.
9. نعمان بن عمرو الراسبى، او و برادرش از اهل کوفه و از اصحاب امیرمؤمنان بودند، وى ابتدا با سپاه ابن سعد به کربلا آمد، ولى چون ابن سعد شرایط امام(علیه السلام) را نپذیرفت وى شبانه به جمع یاران امام(علیه السلام) پیوست.
10. یزید بن زیاد؛ او ابتدا در سپاه ابن سعد بود، ولى چون کار به جنگ انجامید به جانب امام(علیه السلام) آمد.
جالب آنکه وى قبل از حر به سپاه امام ملحق شد و ابتدا سواره به میدان رفت ولى چون اسبش را پى کردند به خیمه ها برگشت و در جلو خیمه ها زانو زد و از آنجا که تیرانداز ماهرى بود صد تیر به سوى سپاه ابن سعد پرتاب نمود.
امام در حق او چنین دعا کرد: «أللّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ وَاجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّةَ»؛ (خدایا، تیرش را به هدف بنشان و بهشت را پاداشش قرار ده).
ابوشعثاء پس از تمام شدن تیرها برخاست و گفت: از آن همه تیرهایم تنها پنج تیر به خطا رفت.
سپس با شمشیر به صفوف دشمن تاخت و چنین رجز مى خواند:
«أنَا یَزیدُ وَ أَبِی مُهاجِرٌ *** أَشْجَعُ مِنْ لَیْث نَبیل خادِرٌ
یا رَبِّ إنّی لِلْحُسَیْنِ ناصِرٌ *** وَلاِبْنِ سَعْد تارِکٌ و هاجِرٌ»
(منم یزید فرزند مهاجر، شجاع تر از شیر بیشه، خدایا من یارى کننده حسینم و ابن سعد را ترک گفته و از وى دورى جستم).
او شجاعانه شمشیر مى زد تا آنکه به فیض شهادت نائل آمد. 
11. «حرّ» از مردان شریف کوفه و بزرگ قبیله خود بود. ابن زیاد او را به فرماندهى هزار نفر مأمور جلوگیرى از امام حسین(علیه السلام) نمود. ولى در روز عاشورا چون تصمیم «ابن سعد» را بر جنگیدن جدى یافت، لرزه بر پیکرش افتاد و آرام آرام از سپاه یزید کناره گرفت.
12 و 13. «سعد بن حارث» و «ابوالحتوف بن حارث» هر دو از خوارج بودند و با عمر بن سعد براى جنگ با امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمده بودند، بعد از ظهر عاشورا هنگامى که یاران امام شربت شهادت نوشیدند و صداى زنان و کودکان آل رسول را شنیدند، ناگهان منقلب شدند و گفتند: «لا حُکْمَ إلاّ لِلّهِ وَلا طاعَةَ لِمَنْ عَصاهُ؛ حکم ویژه خداوند است و از کسى که نافرمانى خداوند کند، نباید اطاعت کرد». سپس افزودند: «این حسین پسر دختر پیامبر است و ما امید شفاعت جدش را روز قیامت داریم پس چگونه با او بجنگیم».
آنان با گفتن این حرف به سپاه کوفه حمله بردند و آنقدر مبارزه کردند تا به شهادت رسیدند

  behroozraha.

دوشنبه 20/9/1391 - 19:55
شعر و قطعات ادبی

تا صوت قرآن از لب آن ها می آید

 كفر تمام نیزه ها بالا می آید

 دجال های كوفه در فكر فرارند

 دارد سپاه زینب كبری می آید

 

 سد سپاه كفر را در هم شكستند

 تكبیرهای حضرت سقا می آید

 انگار كه زخم فدك سر باز كرده

 از هر طرف فریاد یا زهرا می آید

 خون علی گویان عالم را بریزید

 ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید

 آداب جنگ كربلا مثل مدینه است

 چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید

 ای نیزه داران، نیزه هاتان را مكوبید

 روز مبادا،عصر عاشورا می آید

 خون گلوشان خاك را بی آبرو كرد

 آسیمه سر با طشت خود یحیی می آید

 ای تیغ های كند،با تقسیم سرها

 چیزی از آنها گیرتان آیا می آید!؟

 این اولین باریست كه از پشت خیمه

 دارد صدای گریه ی آقا می آید

 زینب بیا از خیمه ها بیرون، كه تنها

 با دیدن تو حال آقا جا می آید

شاعر:وحید قاسمی


  behroozraha

دوشنبه 20/9/1391 - 10:16
شعر و قطعات ادبی

تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست
از درد غمت گریه بی چون و چرا هست


این دشت زیارتکده ی منظر توست
بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست

  این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم
تا دختر زهرا و ابر مرد خدا هست


تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم
معلوم شود زینب تو مرده و یا هست


از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من
در قافله ی نیزه سواران توجا هست


هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد
ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟


تو ناز نفرما که بمیرند به پایت
یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست


  من کار به برگشت پسرهام ندارم
خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست

 شاعر:احرامیان پور

 

  behroozraha


دوشنبه 20/9/1391 - 10:14
شعر و قطعات ادبی

 تا صوت قرآن از لب آنها می آید
 كفرِ تمام نیزه ها بالا می آید

 دجال های كوفه درحال فرارند
 دارد سپاه زینب كبری می آید

  سدّ سپاه كفر را درهم شكستند
 تكبیرهای حضرت سقا می آید

 انگار كه زخم فدك سر باز كرده
 ازهرطرف فریاد یا زهرا می آید

- خون علی گویان عالم را بریزید-
 ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید

آداب جنگ كربلا مثل مدینه است
 چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید
 
 ای نیزه داران، نیزه هاتان را مكوبید
 روز مبادا،عصرعاشورا می آید
 
 خون گلوشان خاك را بی آبرو كرد
 آسیمه سربا طشت خود یحیی می آید
 
 ای تیغ های كند، با تقسیم سرها
 چیزی از آنها گیرتان آیا می آید؟

   این اولین باریست كه از پشت خیمه
 دارد صدای گریه ی آقا می آید

   زینب بیا از خیمه ها بیرون، كه تنها
 با دیدن تو حال آقا جا می آید
 
شاعر:وحید قاسمی

 

  behroozraha

دوشنبه 20/9/1391 - 10:11
شعر و قطعات ادبی

همچون غریبه با من دلخسته تا مكن

طفلان خواهرت ز سر خویش وا مكن


یكبار می شود كه فدای غمت شوند


حالا كه وقتش آمده چون و چرا مكن

 

دو نوجوان زینب و این قتلگاه تو

بی بهره ام ز قافله ی كربلا مكن


یك عمر بوده ام همه جا در كنار تو


سهم مرا ز سفره ی سرخت جدا مكن


یكبار كار من به تو افتاد یا اخا


رد قسم به عصمت خیرالنساء مكن


 شاعر:سید حمید رضا برقعی

 

   behroozraha

دوشنبه 20/9/1391 - 10:8
شعر و قطعات ادبی

تن من را به هوای تو شدن ریخته اند
علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند
جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند
این حسینی است که در غالب من ریخته اند

 

ما دو تا آینه روبروی یکدگریم
محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم
ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها
ای به قربان موی خاکی تو معجرها
امر کن تا که بیفتند بپایت سرها
آه- در گریه نبینند تو را خواهرها
از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری
مگر از یاد تو رفته است که زینب داری
حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی
خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی
حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی
شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!
تن تو گر که بیفتد تن من می افتد
تو اگر جان بدهی گردن من می افتد
دلم آشفته و حیران شدو...حرفی نزدم
نوبت رفتن یاران شدو...حرفی نزدم
اکبرت راهی میدان شدو...حرفی نزدم
در حرم تشنه فراوان شدو...حرفی نزدم
بگذار این پسران نیز به دردی بخورند
این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند
نذر خون جگرت باد،جگر داشتنم
سپرسینه ی تو"سینه سپر"داشتنم
خاك پای پسران تو پسر داشتنم
سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم
سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست
خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست
راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند
به حرم بر روی بال و پر تو برگردند
له شده مثل علی اکبر تو برگردند
دست خالی اگر از محضر تو برگردند...
دستمال پدرم را به سرم می بندم
وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم
تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم
تو خریداری و من از تو خریدارترم
من که از نرگس چشمان تو بیمارترم
بخدااز همه غیر از تو جگردار ترم
امتحان کن که ببینی چقدر حساسم
بخداوندقسم شیرتر از عباسم
بگذارم بروی،باز شود حنجرتو؟!
یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو
جان انگشت تو افتد پی انگشترتو
می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟
طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد
ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد

شاعر:علی اکبر لطیفیان 

 

behroozraha


دوشنبه 20/9/1391 - 10:7
شعر و قطعات ادبی

هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟
خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟
وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا
بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟

 

گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب
صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟
دارد سرت برای چه آماده می شود؟
پس آفریده اند سرم را برای چه؟
زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند
بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟
من التماس می کنم و تفره می روی
شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟
از مثل تو کریم توقع نداشتم
اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟
باشد نمی روند،ولی جان من! بگو
آورده ام دوتا پسرم را برای چه؟

شاعر:علی اکبر لطیفیان

 

behroozraha

دوشنبه 20/9/1391 - 10:6
شعر و قطعات ادبی

دوتا جوون دارم     نذر تو داداشن
بزرگشون کردم     برات سپر باشن
اگر از اکبرت     خیلی کوچیک ترن
اما وقت نبرد     شبیه حیدرن
واویلا حسین – غریب دو دنیا آقا

 

تموم زندگیمو     به پای تو میذارم
ببخش اگر داداش     بیشتر ازاین ندارم
منی که بوده ام     شریک غصه هات
آرزومه بشن     جوونام به فدات
واویلا حسین – غریب دو دنیا آقا


علم به دست میگیرم     اگر که تو بذاری

میرم به میدون تا     نگن که یار نداری
یه کاری کن بشه     روی زینب سفید
بذار که خواهرت     بشه مادر شهید
واویلا حسین – غریب دو دنیا آقا

شاعر: میثم میرزایی 

 

behroozraha

دوشنبه 20/9/1391 - 10:5
شعر و قطعات ادبی

این دو طفل من عزادار تواند

یاور عشقند و غمخوار تواند

گرچه سن این دو طفل من کم است

قدشان از داغ طفلانت خم است

 

 

سینه زن های تواند این کودکان

بی کفن های تواند این کودکان

این دو را هم کن قبول از خواهرت

جان زینب جان زهرا مادرت

من نبینم با وجود این دو تا

در میان قتلگه جسم تو را

من نبینم با وجود این دو تا

این سر عباس را بر نیزه ها

از علی اکبر کم اند اینها ولی

غرق عشقند همچو عباس علی

کس نگاه چپ به دخترها کند

از کمر این طفل او را تا کند

سروده جعفر ابوالفتحی

 

  behroozraha

دوشنبه 20/9/1391 - 10:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته