• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1028
تعداد نظرات : 105
زمان آخرین مطلب : 3475روز قبل
ریزه کاری های خانه داری
 
یك متخصص اپیدمیولوژی تغذیه با بیان این كه تغییر سبك زندگی امروزی و شاغل بودن همسران در خانواده‌ها بخصوص زوج‌های جوان باعث شده اغلب مصرف غذاها به‌سمت مواد فریز شده برود، توصیه كرد: حتی‌الامكان از فریز كردن آب و مواد غذایی در ظروف پلاستیكی و یك‌بار مصرف پرهیز كنید.
دكتر ربابه شیخ‌الاسلام در گفتگو با ایسنا، ضمن بیان مطلب فوق گفت: بهتر است حداقل 2 بار در هفته از سبزیجات تازه در كنار غذاها استفاده شود و حداقل یك روز در هفته را برای آماده‌سازی غذای تازه و البته سالم بگذارید و در صورت امكان، سالاد را به صورت خانگی تهیه كنید.

وی افزود: امروزه كمتر از شیشه‌های سنگین و قدیمی برای مصرف آب استفاده می‌شود و اغلب پس از استفاده از آب‌های معدنی، ظروف آن را دوباره پر كرده در فریزر می‌گذارند كه در این مورد توصیه اكید بر خودداری از استفاده مجدد این ظروف به خصوص به صورت فریز شده آن می‌شود.
جمعه 26/7/1392 - 13:29
ریزه کاری های خانه داری
سوزشی که پس از خوردن فلفل حس می کنید، به خاطر ترکیبات شیمیایی به نام کاپسایسینوئیدها است.

 

این مواد بی بو و بی رایحه در گوشت سفید درون فلفل قرار دارند.

 

هنگامی که شما یک فلفل را درون دهانتان می گذارید، این مواد شیمیایی به گیرنده هایی به درد ناشی از حرارت در دهان و گلو پاسخ می دهند، متصل می شوند.

 

مغز پیام را می گیرد و به "آتش نشانی بدن" می فرستند تا ماده سوزاننده را بزدایند، در نتیجه گردش خون افزایش می یابد(سوخت و ساز زیادتر می شود)، عرق بیشتری می ریزید و واکنش معمول به هر ماده محرک ظاهر می شود (آبریزش از بینی و اشک از چشمتان سرازیر می شود).

 

این درد همچنین به آزادی آندورفین ها (مواد طبیعی ضددرد در بدن) منجر می شود، که در فرد احساس نشاط ایجاد می کند. بنابراین این اشک ها در واقع اشک های شادی هستند. همه فلفل ها به یکسان این اثر را ایجاد نمی کنند.

 

تند و تیزی فلفل بر حسب تعداد ۱۰۰ واحدیی ها اندازه گیری می شود که به مقدار آب قندی اشاره دارد که برای رقیق کردن عصاره فلفل تا حدی لازم است که مزه کنندگان نتوانند تندی آن را احساس کنند. به این ترتیب تندی فلفل شیرین در این مقیاس صفر و تندی فلفل قرمز ۲۵۰۰ تا ۸۰۰۰ است.
جمعه 26/7/1392 - 13:28
لطیفه و پیامک

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد / ایمان به جز از حب علی پایه ندارد

 

گفتم بروم سایه لطفش بنشینم / گفتا که علی نور بود سایه ندارد

 

عید غدیر مبارک

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمّد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می‌یابد

 

 

 

.

 

.

 

.

 

در غدیر خم، ولایت شد قبول / برد بالا دست مولا را رسول

 

رفت بالا دست خورشید غدیر / شد امام و مقتدای ما، امیر

سرآغاز امامت

و ولایت برشما مبارک باد . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

مدح علی و آل علی بر زبان ماست / گویا زبان برای همین در دهان ماست

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است

 

هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه)

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

آنان که علی خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند

 

.

 

.

 

.

 

خدایا به حق شاه مردان /   مرا محتاج نامردان مگردان

 

فرا رسیدن عید غدیرخم بر عاشقان آن حضرت مبارک . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

به روز غدیر خم از مقام لم یزلی / به کائنات ندا شد به صوت جلی

 

که بعد احمد مرسل به کهتر و مهتر / امام و سرور و مولا علیست علی

 

عید غدیر خم بر شما مبارک

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر / شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر

 

موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر / چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام / بر تو ای روز امامت از همه امت سلام

 

از تو محکم شد شریعت، وز تو نعمت شد تمام / ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

از ولای مُرتضی دل را چراغان می کنیم / بـا علی بار دگر تجدید پیمـان می کنیم . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

ستاره سحر از صبح انتظار دمید / غدیر از نفس رحمت بهار چکید

 

گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش / زمین به حکم قضا آب زندگی نوشید . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

نور عالم از ولی داریم ما / اول و آخر علی(ع) داریم ما . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

از جام و سبو گذشت کارم / وقت خُم و نوبت غدیر است

 

امروز به امر حضرت حق / بر خلق جهان علی(ع) امیر است . . .

 

.

 

.

 

.

 

اس ام اس عید غدیر ، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

غدیر، تجلّی اراده خداوند، مکمّل باور ما و نقطه تأمّلی در تاریخ است . . .

 

.

 

.

 

.

 

گفت پیغمبر به یارای سخن / پیک رب العالمین آمد به من

 

گفت حیدر را خدا این تحفه داد / بر همه خلق جهان فضلش نهاد . . .

 

.

 

.

 

.

اس ام اس عید غدیر

، پیامک تبریک عید غدیر جدید

 

بر سرِ آسمانی آن ظهر / آیه‌های شکوه نازل شد

 

مژده دادند ایه‌های شکوه / دین احمد(ص) دوباره کامل شد . . .

 

 

پیمبر کز خلایق برترین بود بدانستی که حج آخرین بود

 

چو در خاک غدیر خم رسیدند بکردند صبر تا مردم رسیدند

 

تمام حاجیان را جمع کردند سخن های فصیحش سمع کردند

 

سپس دست علی بالای سر کرد وصیت کرد و گفتارش اثر کرد

 

که هر کس را که من مولای اویم ز بعد خود علی مولاش گویم

 

که هرکس دست من بالای اوهست  ز بعد من علی مولای اوهست

 

وصی باشد برایم هم برادر ولی بهر شما مولا و رهبر

 

ز گفتار نبی طاعت نمودند تمام حاضران بیعت نمـودند

 

 

چو پیغمبر برفت از دار دنیا دل مولا شکست از کار دنیا

 

ولی انداخت رسم بی وفایی میان امت و مولا جدایی !

 

ضمان و بیعت خود را شکستند ز قدرت دست او کامل ببستند

 

خلافت را ز دست او ستاندند شتر در خانه ای دیگر نشاندند

 

ز دست او حکومت را گرفتند همه زین ماجرا اندر شگفتند

 

 

علی کز علم و حکمت هیبتی داشت خلافت کی به نزدش قیمتی داشت

 

خلافت را به نزدش قیمتی نیست به قدر لنگه کفش کهنه ای نیست

 

تمام همّ و غمّش بهر دین بود که دستورات قرآن کی  چنین بود

 

سکوتش بهر حفظ دین اسلام که تا شاید بماند شیعه را نام

 

چنانکه خاری اندر چشم او بود و یا یک استخوانی در  گلو بود

 

سکوت ازشیرغران بس عجیب است چرا؟ چون بین یارانش غریب است

 

بگفــتا صبر کردم بهر   دینم  که پیغمبر (ص) بفرمودی چنینم

 

.

جمعه 26/7/1392 - 13:26
اهل بیت
ای مردم! شما را از آن حد فزونتر است ک بتوانید یک یک، با من دست بیعت دهید در حالی که به فرمان خدا، مأمورم که از زبان هر یک از شما اعتراف گیرم که منصب فرمانروایی و امارت بر مؤمنان را که برای علی(ع) قرار داده ام پذیرفته اید و نیز (مأمورم که) در مورد قبول امامت و ولایت امامانی که از نسل من و صلب علی(ع) می باشند، اقرار و بیعت گیرم. حال که چنین است، همگان یک صدا و به زبان، بگویید: (ای رسول خدا!) آنچه که در ولایت و رهبری مطلق علی(ع) و امامان پس از وی که از صلب اویند از جانب حق تعالی به ما ابلاغ کردی، شنیدیم و در برابر آن مطیع و تسلیمیم و به آن امر راضی و خوشنودیم! اینک ما به دل و جان و به زبان و دستمان، نسبت به قبول ولایت با تو بیعت می کنیم و پیمان می بندیم که با این اعتقاد، زندگی کنیم و با آن بمیریم و تا آن زمان که سر از خاک برداریم، به آن پایبند بوده و هرگز در آن تغییر و تبدیلی ندهیم و شک و تردیدی ننماییم و از سر پیمان خود بر نخیزیم و از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین، علی(ع) و فرزندانش حسن و حسین و امامان دیگر که از صلب علی(ع) به جهان آیند، فرمان بریم.

ای مردم! مقام و منزلتی که حسن و حسین نزد خدا و رسول او دارند، گوشزدتان کرده و ابلاغ نموده و متوجهتان ساختم که این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند و پی از من که جدّ ایشانم و بعد از علی(ع)، منصب امامت خواهند داشت.

و (ای مردم!) بگویید: ((در این امر، مطیع خدا و پیامبرش و علی(ع)، و حسنین و امامان پس از ایشانیم. تو (ای پیامبر) در مورد ولایت امیرالمؤمنین از دل و جان با ما عهد و میثاق بستی؛ از کسانی که توفیق مصافحه یافتند به دست، و از آنها که توفیق این کار نیافتند، از زبانشان بیعت گرفتی. پیمان نمودیم که دیگری را به جای این امر نگیریم و دل و جانمان به جانب دیگر روی ننماید. خدا را در این کار شاهد گرفتیم او به شهادت، کافی است و تو نیز (پیامبر) و همچنین همه مطیعان فرمان حق از حاضر و غائب و فرشتگان و جنود خدا و همه بندگان او را همگی را گواه و شاهد این امر کردیم و خدا از هر شاهدی بزرگتر است.))

ای مردم! چه می گویید؟ خداوند، هر آوازی را می شنود و از سرّ و پنهان همه آگاه است. (بدانید) آن کس که به راه هدایت رود، به سود خود رفته و آن کس که به گمراهی گراید، تنها به زیان خویش اقدام کرده است. چرا که دست خدا فوق هر دستی و قدرتش برتر از هر قدرتی است.

ای مردم! از خدا بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید و پیمان خود را با علی(ع) امیرالمؤمنین و با حسنین و امامان دیگر که کلمه طیبه باقیه اند، استوار نمایید. هر که در ین امر، مکر پردازد خدایش به هلاکت در افکند و آن کس که بر عهد خود پای فشرده خدایش رحمت کند
فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ

ای مردم! آنچه به شما گفتم، باز گویید و بر علی(ع)، با عنوان رسمی امیرالمؤمنین سلام دهید. بگویید: ((پروردگارا دستورت را شنیدیم و اطاعت کردیم تا از مرحمت و مغفرت تو بهره مند شویم که بازگشت همه به توست)) و بگویید:

((سپاس خدای را که به این امر ما را هدایت و دلالت فرموده و اگر راهنمائیمان نمی کرد، ما، خود، به راه هدایت دست نمی یافتیم))

ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان بر شمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.

ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علی(ع) و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است.

ای مردم! رستگاران، کسانی هستند که در بیعت با علی(ع) و پذیرش ولایت او و در ادای سلام بر وی به عنوان امیرالمؤمنین، مبادرت و سبقت جویند، اینان در بهشتِ نعمتها متنعّم خواهند بود.

ای مردم! سخنی گویید که موجب رضای خدا باشد:

فَإِن تَکفُرُوا أنتُم وَ مَن فِی الأرضِ جَمیعاً فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً


خداوندا! مردان و زنان با ایمان را بیامرز و کافران را به غضب خود گرفتار ساز و ستایش، خدای راست که پروردگار جهانیان است.

(در این هنگام مردم، فریاد بر آوردند:)

فرمان خدا و پیامبر خدا را شنیدیم و با دل و زبان و دست مطیع و فرمانبرداریم. چون سخنان پیامبر، تمام شد، مردم بر گرد آن حضرت و امیرالمؤمنین(ع) سخت ازدحام کردند و هرکس می خواست با ایشان، مصافحه و بیعت کند.

گویند نخستین کسی که موفق به مصافحه و بیعت شد، ابوبکر بود و پس از وی عمر و سپس عثمان بیعت کردند و به دنبال ایشان باقی مهاجران و انصار و دیگر مردمان، اقدام به بیعت کردند تا آنگاه که وقت نماز مغرب رسید. پیامبر در آن شب، نماز مغرب و عشا را پیوسته و در یک زمان به جای آورد.

در روایت است که پیامبر (ص) با هر گروه که به عنوان بیعت، مصافحه می کرد، می گفت:

((ألحَمدُ للّهِ الَّذی فَصَّلَنا عَلی جَمیعِ العالَمینَ)).
یعنی: ((ستایش خدای را که ما را بر همه جهانیان امتیاز مرحمت فرمود)).
جمعه 26/7/1392 - 13:22
اهل بیت

اصحاب على علیه السلام

و لله در مالك و ما مالك لو كان من جبل لكان فندا و لو كان من حجر لكان صلدا. (على علیه السلام)

على علیه السلام را اصحاب خاص و شیعیان فداكارى بود كه در همه حال در راه محبت و طاعت او از بذل جان مضائقه ننموده و همواره مورد لطف و عنایت آنحضرت قرار گرفته بودند ذیلا بطور اختصار بشرح حال بعضى از آنان اشاره میشود.

1ـ مالك اشتر نخعى:

تعریف و توصیف مالك خارج از آنست كه در این چند سطر نوشته است اشاره مینمائیم.میفرماید یكى از بندگان خدا را بسوى شما (براى حكومت) روانه كردم كه در روزهاى خوفناك نمیخوابد و در ساعات وحشت و اضطراب از برابر دشمن بر نمیگردد و بیمناك نشود و بر بدكاران از سوزاندن آتش سخت‏تر است و او مالك بن حارث از قبیله مذحج است پس سخنش را بشنوید و فرمانش را در آنچه با حق مطابقت دارد اطاعت كنید فانه سیف من سیوف الله زیرا او شمشیرى از شمشیرهاى خدا است كه تیزى آن كند نشود و ضربتش بى اثر نباشد (1) .

آرى مالك سیف الله المسلول بود كه با شمشیر آتشبار خود خرمن هستى منافقین را خاكستر مینمود و مقام شامخى داشت كه على علیه السلام درباره‏اش فرمود:لقد كان لى كما كنت لرسول الله یعنى مالك براى من چنان بود كه من نسبت برسول خدا بودم اگر باین كلام امام توجه دقیق شود آنوقت میزان عظمت و علو منزلت‏مالك روشن میگردد.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید اگر كسى سوگند یاد كند كه خداى تعالى در میان عرب و عجم كسى را مانند مالك خلق نكرده است مگر استادش على بن ابیطالب را گمان نمیكنم كه در سوگند خود گناهى كرده باشد زندگى مالك اهل شام و مرگ وى اهل عراق را پریشان نمود .

رشادتهاى مالك در جنگ صفین غیر قابل توصیف است و معاویه او را دست راست على مینامید،پس از مراجعت از صفین على علیه السلام او را بفرماندارى مصر اعزام نمود و بطوریكه قبلا شرح داده شد در قلزم بوسیله نافع مسموم گردید.

خبر شهادت وى على علیه السلام را بیاندازه متأثر نمود و براى آن شجاع بى نظیر بسیار گریه نمود و فرمود خدا رحمت كند مالك را و سپس فرمود مالك اگر كوه بود كوهى عظیم بود و اگر سنگ بود سنگى صلب و سخت بود مرگ او اهل شام را عزیز و اهل عراق را ذلیل نمود پس از این دیگر مثل مالك را نخواهم دید.

اویس قرنى:اویس بسیار عابد و عارف بود و او را از زهاد ثمانیه شمرده‏اند در یمن شتربانى مینمود و نفقه مادرش را بعهده داشت براى زیارت پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله از مادرش اجازه خواست كه بمدینه سفر كند مادرش گفت برو ولى زیاده از نیم روز توقف منما!

اویس كه بمدینه رسید بخانه رسول خدا رفت ولى آنحضرت در مدینه حضور نداشت اویس پس از چند ساعت توقف در حالیكه بزیارت رسول اكرم صلى الله علیه و آله هم موفق نشده بود بیمن بازگشت،چون رسول خدا بمدینه آمد و وارد خانه شد فرمود این نور كیست كه در اینجا مینگرم؟گفتند شتربانى بنام اویس از یمن آمده بود و پس از مدتى توقف مراجعت نمود فرمود این نور را در خانه ما بهدیه گذاشته است (2) .

در مجالس المؤمنین است كه پیغمبر صلى الله علیه و آله او را نفس الرحمن مینامید و میفرمود من از جانب یمن بوى خدا میشنوم سلمان عرض كرد این شخص‏كیست؟فرمود:ان بالیمن شخصا یقال له اویس القرنى یحشر یوم القیامة واحدة یدخل فى شفاعته مثل ربیعة و مضر،الا من راه منكم یقرءه منى السلام (3) .

یعنى در یمن شخصى است كه او را اویس قرنى گویند روز قیامت تنها محشور شود و در شفاعت او باندازه قبیله ربیعه و مضر داخل میشوند،هر كه از شما او را دید سلام مرا باو برساند .

اویس در صفین بخدمت على علیه السلام رسیده و بیعت نمود و در ركاب وى جنگ كرد و در همان جنگ بدرجه شهادت نائل آمد.

محمد بن ابى بكر:از اصحاب مخصوص على علیه السلام بلكه بجاى فرزند آنحضرت است كه درباره‏اش فرمود محمد پسر من بوده ولى از صلب ابو بكر است،در جنگهاى جمل و صفین در ركاب على علیه السلام رشادتها نمود و پس از صفین از طرف على بحكومت مصر منصوب شد و چنانكه سابقا اشاره گردید بدستور معاویه و حیله عمرو عاص مردم مصر بر او شوریدند و پس از كشتن وى جسدش را در شكم الاغ مرده‏اى گذاشته و آتش زدند.

خبر شهادت او على علیه السلام را بى نهایت پریشان نمود زیرا علاوه بر اینكه محمد از یاران با وفاى على علیه السلام بود مادرش اسماء بنت عمیس هم زوجه آنحضرت بود،محمد هنگام شهادت 28 سال داشت و یك طفل هفت ساله از خود بیادگار گذاشته بود.

اشعار زیر از محمد بن ابى بكر است كه در حقانیت على علیه السلام و مذمت پدرش (ابو بكر) سروده است:

یا ابانا قد وجدنا ما صلح‏ 
خاب من انت ابوه و افتضح‏ 
انما اخرجنى منك الذى‏ 
اخرج الدر من الماء الملح‏ 
انسیت العهد فى خم و ما 
قاله المبعوث فیه و شرح‏ 
فیك وصى احمد فى یومها 
ام لمن ابواب خیبر قد فتح‏ 
ما ترى عذرك فى الحشر غدا 
یا لك الویل اذا الحق اتضح‏ 
و علیك الخزى من رب السماء 
كلما ناح حمام او صدح‏ 
یا بنى الزهراء انتم عدتى‏ 
و بكم فى الحشر میزانى رجح‏ 
و اذا صح ولائى لكم‏ 
لا ابالى اى كلب قد نبح (4) .

ـاى پدر آنچه راه صلاح و درستى بود ما (در نتیجه پیروى از على علیه السلام) پیدا كردیم،زیانكار و رسوا است كسى كه پدرش تو باشى.

ـمرا از صلب تو بیرون آورد آن (خدائى) كه مروارید را از آب شور (دریا) بیرون آورد.

ـآیا تو (باین زودى) عهد خلافت را كه پیغمبر مبعوث در غدیر خم (درباره على علیه السلام) فرمود و شرح داد فراموش كردى؟

ـآیا در آنروز پیغمبر احمد مختار درباره تو وصیت كرد یا در مورد آنكه درهاى خیبر را گشود؟

ـفرداى قیامت در محشر عذرت را چه میبینى (كه خلافت را غصب كردى) واى بر تو چون حق آشكار شود.

ـو از پروردگار آسمان بر تو رسوائى و خوارى باد هر زمانیكه كبوترى نوحه كند و یا بخواند (براى همیشه) .

ـاى اولاد فاطمه شمائید پناهگاه من و بوسیله ولایت شما در محشر میزان اعمال نیك من سنگینى خواهد كرد.

ـو چون دوستى و اخلاص من براى شما سالم و بى عیب باشد باكى ندارم چه سگى پارس كند (از مخالفت ابو بكر چه ضرر میرسد) .

میثم تمار:از خواص اصحاب على علیه السلام بوده و مورد توجه آنحضرت قرار گرفته بود و در دوستى و محبت خود نسبت بعلى علیه السلام ثابت وپایدار بود و بالاخره در راه محبت آنجناب بدستور عبید الله بن زیاد بدار آویخته شد و آن ملعون میثم را با وضع فجیعى بدرجه شهادت رسانید.

على علیه السلام قبلا شهادت او را بدست ابن زیاد بوى خبر داده و حتى درخت خرمائى را كه میثم بتنه آن بدار آویخته شده بود باو نشان داده بود و آن درخت كنار خانه عمرو بن حریث بود از اینرو میثم گاهگاهى میآمد بآن درخت آب میداد و در پاى آن نماز میخواند و بعمرو بن حریث میگفت من همسایه تو خواهم بود حق همسایگى را با من خوب بجا بیاور عمرو از سخنان میثم چیزى نمیفهمید و گمان میكرد او قصد دارد یكى از خانه‏هاى اطراف منزل او را خریدارى كند ولى پس از آنكه میثم بدستور ابن زیاد بچوب آندرخت دار زده شد عمرو بن حریث متوجه مقصود میثم شد و دانست كه منظور او از گفتن آن سخنان چه بوده است (5) !

كمیل بن زیاد:از كبار تابعین و از اصحاب خاص على علیه السلام بود و عرفا او را صاحب سر امیر المؤمنین گویند چنانكه خودش هنگام سؤال از حقیقت بآنحضرت عرض میكند:الست صاحب سرك؟

دعاى كمیل مشهور است كه على علیه السلام بوى تعلیم داده است.

وقتى حجاج بن یوسف والى كوفه شد كمیل را طلبید و كمیل كه میدانست حجاج او را خواهد كشت گریخت حجاج عطایاى طایفه و قوم كمیل را قطع نمود كمیل كه چنین دید گفت من پیر شده‏ام و عمر من تمام میشود سزاوار نیست كه قوم و خویشان من از دریافت عطایاى خود ممنوع شوند لذا خود را بحجاج تسلیم نمود حجاج گفت خیلى مایل بودم كه بتو دست بیابم كمیل گفت از عمر من چیزى باقى نمانده لكن موعد خداوند است و پس از قتل هم حساب است و امیر المؤمنین علیه السلام نیز بمن خبر داده است كه تو قاتل من هستى حجاج گفت تو در قتل عثمان شریك بوده‏اى و بدین بهانه دستور داد سرش را از بدن جدا نمودند و كمیل در نود سالگى بدرجه شهادت رسید (6) .

عبد الله بن عباس: (معروف بابن عباس) پسر عموى على علیه السلام و از اصحاب‏و محبین آنحضرت بوده است.ابن عباس در علم انساب و فقه و تفسیر مهارت داشت و این افتخارات را در اثر شاگردى على علیه السلام بدست آورده بود،مرد موقع شناس و بصیر و یكى از رجال ممتاز بود بدینجهت هنگام انتخاب حكمین در صفین على علیه السلام او را تعیین نمود ولى مورد قبول سپاهیانش واقع نشد.

ابن عباس از دوستداران و شیعیان حقیقى على علیه السلام بود و هنگام شهادت آنجناب خیلى متأثر و محزون بود و در اثر گریستن زیاد در اواخر عمر نابینا شد و بهمان وضع از دنیا رفت.

قنبر:غلام مخصوص على علیه السلام بود و حجاج بن یوسف او را دستگیر كرد و گفت تو بنده على بن ابیطالب هستى؟قنبر گفت من بنده خدا هستم و على هم ولینعمت من است.حجاج گفت از دین على تبرى و بیزارى بجوى قنبر گفت تو مرا راهنمائى كن بدینى كه بهتر از دین على باشد .

حجاج گفت حال كه از دین او تبرى نمیجوئى پس هر گونه كشتن را اختیار میكنى بگو تا ترا بدانقسم بقتل برسانم.قنبر گفت اختیار با خود تست بهر قسم كه تو مرا بكشى من هم ترا بهمان قسم (در روز قیامت) بقتل میرسانم و بالاخره بدستور حجاج بشهادت رسید.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه قنبر على علیه السلام را خیلى دوست داشت و موقعیكه حضرت از منزل خارج میشد قنبر هم با شمشیر پشت سر او بیرون میشد یكشب على علیه السلام فرمود قنبر چرا پشت سر من میآئى؟عرض كرد بجهت آنكه مبادا صدمه‏اى بوجود مبارك تو وارد شود فرمود تو از اهل آسمان مرا حراست میكنى یا از اهل زمین؟عرض كرد بلكه از اهل زمین فرمود بدون اذن خدا اهل زمین نمیتوانند بمن صدمه‏اى برسانند پس قنبر برگشت (7) .

رشید هجرى:از اصحاب و محبان خاص على علیه السلام بود و روزى على علیه السلام باو فرمود اى رشید صبر تو چگونه خواهد بود كه زنا زاده بنى امیه (ابن زیاد) ترا بخواهد و دستها و دو پا و زبان ترا قطع كند؟عرض كرد یا امیر المؤمنین عاقبت آمرزش و بهشت است؟فرمود اى رشید تو در دنیا و آخرت با من خواهى بود.و در روایت است كه یكروز امیر المؤمنین علیه السلام با اصحابش بنخلستانى رفته و در زیر نخله‏اى نشستند و اصحاب قدرى از آن رطب چیدند و خدمت حضرت گذاردند رشید عرض كرد یا امیر المؤمنین چقدر رطب خوبى است!

على علیه السلام فرمود اى رشید ترا بهمین درخت آویزان میكنند از آن تاریخ به بعد رشید روزها نزد آندرخت میرفت و او را آب میداد روزى كه رشید بكنار درخت رفت دید شاخه آنرا بریده‏اند گفت حتما اجل من نزدیك شده است تا اینكه غلام ابن زیاد پیش رشید آمد و گفت امیر را اجابت كن رشید نزد عبید الله بن زیاد رفت آنملعون گفت از دروغهاى مولایت براى من نقل كن!رشید گفت بخدا من دروغ نمیگویم و مولایم هم دروغ نفرموده و بمن خبر داده كه دستها و پاها و زبان مرا قطع خواهى نمود.

عبید الله گفت بخدا الان ما او را تكذیب میكنیم آنگاه دستور داد دستها و پاهاى او را قطع كنند ولى زبانش را نبرند پس او را با دست و پاى بریده میان بازار آوردند و او از امور عظیمه مردم را خبر میداد تا اینكه ابن زیاد دستور داد زبانش را هم قطع كردند و بهمان شاخه نخله بدار آویختند (8) .

سهل بن حنیف:از دوستداران مخلص على علیه السلام بود و در صفین جنگهاى سختى نموده و پس از مراجعت از صفین در كوفه وفات نمود،سهل در زمان رسول اكرم نیز در غزوات شركت جسته و جزو چند نفرى است كه در احد از پیغمبر صلى الله علیه و آله حمایت نموده است شخص مورد اطمینانى بود و على علیه السلام در موقع حركت ببصره براى جنگ جمل او را در مدینه بجاى خود گذاشته بود.

10 و 11ـ صعصعة بن صوحان و زید بن صوحان:این دو برادر هم از اصحاب خاص على علیه السلام بودند زید در جنگ جمل شهید شد.موقعیكه معاویه بكوفه آمده بود صعصعه روزى در كوفه بمعاویه گفت دلم نمیخواست ترا خلیفه ببینم معاویه گفت حالا كه مرا خلیفه میدانى برو بالاى منبر و على را سب كن!

صعصعه بمنبر رفت و گفت اى مردم معاویه بمن چنین گفته است ولى من لعن میكنم معاویه را و كسى را كه على را لعن كند حاضرین مسجد نیز آمین گفتند.

12ـ عمار یاسر:عمار در زمان عمر والى كوفه بود و در كوفه بنشر فضائل على علیه السلام مى‏پرداخت چون عمر این خبر را شنید او را معزول نمود عمار بمدینه آمد عمر از وى پرسید آیا از اینكه معزول شدى غمگینى؟عمار گفت مسرور نبودم بمنصوب شدن از جانب تو در اینصورت چگونه محزون مى‏شوم بمعزول شدن؟عمار در صفین پس از جنگهاى سختى كه نمود بشهادت رسید و در آنهنگام سنش متجاوز از نود سال بود و على علیه السلام از مرگ او بسیار اندوهناك شد.

على علیه السلام اصحاب دیگرى نیز مانند حجر بن عدى و قیس بن سعد و عدى بن حاتم و امثالهم داشته است كه در همه حال مورد اطمینان و اعتماد وى بوده‏اند.

پى‏نوشتها:

(1) نهج البلاغه از نامه 38

(2) ناسخ التواریخ كتاب صفین ص 195

(3) منتخب التواریخ ص 154

(4) از كتاب تحفه ناصرى

(5 و 6) ارشاد مفید

(7) بحار الانوار جلد 42 ص 122

(8) منتخب التواریخ ص 160

 
جمعه 26/7/1392 - 13:18
اهل بیت

نظر رجال عامه و دیگران در باره على علیه السلام

لو ان المرتضى ابدى محله لخر الناس طرا سجدا له (شافعى)

در دو فصل گذشته آیات و احادیثى چند در مورد ولایت و فضیلت على علیه السلام از كتب معتبره عامه نقل گردید و هیچگونه استنادى بكتب و مدارك امامیه بعمل نیامد تا حقیقت امر بر همگان روشن شود و جاى مناقشه و مغالطه بر كسى باقى نماند در این فصل نیز بعقیده و نظر شخصى بعضى از رجال و علماى اهل سنت در باره على علیه السلام اشاره مینمائیم.

ابن ابى الحدید دانشمند بزرگ معتزلى در اوائل شرح نهج البلاغه چنین میگوید:

چه گویم در باره مردى كه دشمنانش بفضل و برترى او اقرار كردند و نتوانستند فضائل او را كتمان كنند و كوشش كردند كه بهر حیله و تدبیرى آن نور ایزدى را خاموش سازند لذا دست بتحریف حقائق زده و در صدد عیب جوئى در آمدند و در تمام منابر او را لعن كردند و مداحان آنحضرت را ارعاب نموده و بلكه محبوس و مقتول ساختند و از نقل هر گونه حدیث و روایتى كه متضمن فضیلت و بلند آوازى او بود مانع شدند!اما هر كارى كردند بر عظمت و علو مقام او افزوده گشت همچنانكه مشك را هر قدر پوشیده دارند عطرش آشكار گردد و آفتاب را با كف دست نتوان مستور نمود و روز روشن را اگر چشمى (در اثر نابینائى) نبیند چشمهاى دیگر آنرا ادراك نمایند.و چه گویم در حق مردى كه هر گونه فضیلتى بدو منسوب و او رئیس فضائل و چشمه جوشان آنها است و تمام مناقب را زینت و شرافت باو است و هر كس هر چه از علوم و دانشها اكتساب كرده باشد از خرمن علوم او خوشه چینى‏كرده است و معلوم است كه اشرف علوم و دانشها علم الهى است زیرا شرف علم بشرف معلوم است و این علم الهى از كلمات حكیمانه آنحضرت اقتباس شده و نقل گردیده و ابتداء و انتهایش از او است.

گروه معتزله كه اهل توحید و عدل و ارباب نظرند بزرگانشان مانند و اصل بن عطا شاگرد ابو هاشم است و ابو هاشم نیز شاگرد پدرش محمد حنفیه بوده و محمد نیز پسر على علیه السلام است كه از دریاى بیكران علوم آنجناب استفاده كرده است.و اما طائفه اشعریه این گروه نیز در علوم خود منسوب به ابو الحسن اشعرى بوده و او هم شاگرد ابو على جبائى است كه خود یكى از مشایخ معتزله است و در هر حال هر دو فرقه از آنحضرت كسب دانش كرده‏اند و امامیه و زیدیه هم كه انتسابشان به آنحضرت ظاهر و آشكار است.

و از جمله علوم علم فقه است و هر فقیهى كه در اسلام است خوشه چین خرمن فقاهت او است،فقهاى حنفى مانند ابو یوسف و محمد و غیر آنها از ابو حنیفه اخذ فقه كرده‏اند و اما شافعى كه فقیه بزرگى است فقه را از محمد بن حسن آموخته و فقه او نیز بابو حنیفه برگشت میكند.

و اما احمد بن حنبل فقه را از شافعى آموخته و در اینصورت فقه او نیز بابو حنیفه بر میگردد و ابو حنیفه خود از شاگردان حضرت صادق علیه السلام است و فقه آنجناب نیز بوسیله پدرانش بعلى علیه السلام منتهى میشود.

و اما مالك بن انس از ربیعة الرأى و او نیز از عكرمه،عكرمه هم از عبد الله بن عباس اخذ فقه نموده است و ابن عباس خود در خدمت على علیه السلام تلمذ نموده است (كه او را حبر امت گویند) و هنگامیكه باو گفتند علم تو نسبت بعلم پسر عمویت على علیه السلام بچه میزان است گفت كنسبة قطرة من المطر الى البحر المحیط.مانند قطره بارانى نسبت بدریاى بى پایان (1) !ابن ابى الحدید پس از مدح و توصیف فراوان على علیه السلام از نظر فضائل نفسانى چون شجاعت و سخاوت و عبادت و دیگر صفات عالیه انسانى و سجایاى اخلاقى مینویسد چه بگویم در باره مردى كه بر تمام مردم بهدایت سبقت جست و بخدا ایمان آورده و او را پرستش نمود در حالیكه تمام مردم روى زمین سنگ را مى‏پرستیدند و منكر خالق بودند.هیچكس جز رسول اكرم صلى الله علیه و آله بر آنحضرت در توحید سبقت نگرفت و اكثر اهل حدیث معتقدند كه او اول كسى است كه از پیغمبر تبعیت كرده و ایمان آورده است و جز عده قلیلى در این امر اختلاف نكرده‏اند و او خود فرمود انا الصدیق الاكبر و انا الفاروق الاول اسلمت قبل اسلام الناس و صلیت قبل صلواتهم.یعنى من صدیق اكبر و فاروق اولم كه پیش از اسلام مردم اسلام آوردم و پیش از نماز آنها نماز خواندم. (2)

ابن ابى الحدید چند صفحه پس از نوشتن این مطالب میگوید:فلا ریب عندنا ان علیا علیه السلام كان وصى رسول الله صلى الله علیه و آله و ان خالف فى ذلك من هو منسوب عندنا الى العناد (3) .یعنى در نزد ما شكى نیست كه على علیه السلام وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است اگر چه كسى كه در نزد ما از اهل عناد باشد با این امر مخالف باشد.همچنین ابن ابى الحدید در مدح على علیه السلام هفت قصیده طولانى و غرا سروده است كه به القصائد السبع العلویات معروف است در قصیده اولى كه مربوط بفتح خیبر است ضمن مذمت شیخین چنین گوید :

و ما انس لا انس اللذین تقدما 
و فرهما و الفرقد علما حوب‏ 
و للرایة العظمى و قد ذهبا بها 
ملابس ذل فوقها و جلابیب‏ 
یشلهما من ال موسى شمر دل‏ 
طویل نجاد السیف اجید یعبوب‏ 
یمج منونا سیفه و سنانه‏ 
و یلهب نارا غمده و الانابیب‏ 
عذرتكما ان الحمام لمبغض‏ 
و ان بقاء النفس للنفس محبوب‏ 
لیكره طعم الموت و الموت طالب‏ 
فكیف یلذ الموت و الموت مطلوب‏ 
دعا قصب العلیا یملكها امروء 
بغیر افاعیل الدنائة مقضوب‏ 
یرى ان طول الحرب و البؤس راحة 
و ان دوام السلم و الخفض تعذیب‏ 
فلله عینا من راه مبارزا 
و للحرب كأس بالمنیة مقطوب‏ 
جواد علا ظهر الجواد و اخشب‏ 
تزلزل منه فى النزال الاخاشیب‏ 
و اصلت فیها مرحب القوم مقضبا 
جرازا به حبل الامانى مقضوب‏ 
فاشربه كأس المنیة احوس‏ 
من الدم طعیم و للدم.شریب (4) .

ترجمه ابیات:

ـو آنچه را كه فراموش كنم فرار كردن این دو نفر را فراموش نمیكنم با اینكه میدانستند كه فرار از جنگ گناه است.

ـپرچم بزرگ و با افتخار پیغمبر را با خود بردند ولى (در اثر گریختن) لباس ذلت و خوارى بدان پوشانیدند.

ـقهرمان قویدلى از آل موسى (مرحب) آندو را راند در حالیكه تیغ تیز و بلندى در دست داشت و بر اسبى چالاك سوار بود.

ـشمشیر و نیزه او مرگ میریخت و از غلاف تیغش آتش زبانه میكشید (آنها چون مرحب را چنین دیدند فرار كردند) .

ـمن عذر شما دو نفر را (كه از ترس مرحب فرار كردید) مى‏پذیرم زیرا هر كسى مرگ را دشمن داشته و دوستدار زندگى است.

ـبا اینكه هر وقت مرگ بسراغ شما میآید آنرا دوست ندارید آنوقت چگونه ممكن است خود بسراغ مرگ روید و از آن لذت ببرید؟ـشما (دو تن مرد این میدان نیستید بهتر كه) آنرا ترك گوئید و بگذارید راد مردى (على علیه السلام) آنرا مالك شود كه هرگز گرد ننگ و مذلت بر دامن مردانگیش ننشسته است.

ـاو چنان كسى است كه طول جنگ و سختى را راحتى میداند و دوام مسالمت و گوشه نشینى را رنج و عذاب میشمارد.

ـخوشا بحال چشمى كه او را در حال جنگ و مبارزه بیند با اینكه در جنگ كاسه مرگ لبریز است.

ـبخشنده قویدلى كه سوار بر اسب تیز دو بوده و بهنگام جنگ كوه‏ها (از ترس او) بلرزه در آیند.

ـو مرحب در آنجنگ شمشیر برنده‏اى را كشیده بود كه ریسمان آرزوها بوسیله آن (در اثر كشته شدن آرزو كنندگان) قطع میشد.

ـپس شجاع پر دلى (على علیه السلام) كاسه مرگ را باو نوشانید و او در جنگها (براى احیاى حق) بسیار رزمنده و كشنده بود.همچنین در قصیده خامسه كه در وصف آنحضرت سروده چنین گوید :

هو النبأ المكنون و الجوهر الذى‏ 
تجسد من نور من القدس زاهر 
و وارث علم المصطفى و شقیقه‏ 
اخا و نظیرا فى العلى و الاواصر 
الا انما الاسلام لو لا حسامه‏ 
كعفطة عنز او قلامة حافر 
الا انما التوحید لو لا علومه‏ 
كعرضة ضلیل و نهبة كافر 
هو الایة العظمى و مستنبط الهدى‏ 
و حیرة ارباب النهى و البصائر 
تعالیت عن مدح فابلغ خاطب‏ 
بمدحك بین الناس اقصر قاصر 
اذا طاف قوم فى المشاعر و الصفا 
فقبرك ركنى طائفا و مشاعرى‏ 
و ان ذخر الاقوام نسك عبادة 
فحبك اوفى عدتى و ذخائرى‏ 
و ان صام ناس فى الهواجر حسبة 
فمدحك اسنى من صیام الهواجر 
نصرتك فى الدنیا بما استطیعه‏ 
فكن شافعى یوم المعاد و ناصرى (5) .

ترجمه ابیات:

ـاوست خبر مكنون (كه جز خدا سر آنرا كس نداند) و چنان ذاتى كه از نور تابان عالم قدس در این دنیا قبول تن نموده است.

و وارث علم پیغمبر صلى الله علیه و آله و برادر اوست و در علو مقام و اخلاق كریمه نظیر و مانند اوست.

ـبدانكه اگر شمشیر او نبود اسلام از بى ارزشى مانند آب بینى بز و یا مثل تراشیده سم بود (اگر جانفشانى او در غزوات نبود اسلام رواج نمیگرفت و در نظر مشركین همچنان بى اهمیت و بى ارزش بود) .

ـبدانكه اگر علوم او نبود علم توحید در معرض شخص گمراه قرار گرفته و غارت شده كافر بود .

ـاو آیت بزرگ خدا و استنباط كننده هدایت است كه صاحبان عقل و بصیرت در وجود او بحیرت افتاده‏اند.

ـتو از مدح و توصیف بالاترى و بلیغ‏ترین خطیب موقع مدح تو در میان مردم عاجزترین درماندگان است.

ـزمانیكه گروهى بهنگام حج در مشاعر و صفا طواف میكنند قبر تو هم ركن و مشاعر من است كه آنجا طواف میكنم.

ـو اگر گروههائى از مردم براى آخرت خود عبادتى ذخیره میكنند پس بهترین و كافى‏ترین توشه و ذخیره من محبت تست.

و اگر مردم در شدت گرما براى رضاى خدا روزه میگیرند پس مدح تو بالاتر از روزه روزهاى گرم است.

ـبآنچه استطاعت داشتم در دنیا ترا (با مدح و تمجید) یارى نمودم پس تو هم در روز رستخیز شفیع و كمك من باش.و باز در قصیده فتح مكه چنین گوید:

طلعت على البیت العتیق بعارض‏ 
یمج نجیعا من ظبى الهند احمرا 
و اظهرت نور الله بین قبائل‏ 
من الناس لم یبرح بها الشرك نیرا 
رقیت باسمى غارب احدقت به‏ 
ملائك یتلون الكتاب المسطرا 
بغارب خیر المرسلین و اشرف‏ 
الانام و ازكى ناعل وطأ الثرى‏ 
فسبح جبریل و قدس هیبة 
و هلل اسرافیل رعبا و كبرا 
فتى لم یعرق فیه تیم بن مرة 
و لا عبد اللات الخبیثة اعصرا 
و لا كان معزولا غداة برائة 
و لا عن صلوة ام فیها مؤخرا 
و لا كان یوم الغار یهفو جنانه‏ 
حذارا و لا یوم العریش تسترا 
حلفت بمثواه الشریف و تربة 
احال ثراها طیب ریاه عنبرا 
لاستنفدن العمر فى مدحى له‏ 
و ان لا منى فیه العذول فاكثرا
(6)

ترجمه ابیات:

ـبا لشگرى انبوه كه از تیزى شمشیرهایشان خون میچكید (بدون اطلاع قبلى) وارد مكه گردیدى .

ـو در میان طوائفى از مردم كه هنوز مشرك و بت پرست بودند نور (دین) خدا را ظاهر و آشكار نمودى.

ـبه بلندترین شانه‏اى (بدوش پیغمبر صلى الله علیه و آله براى شكستن هبل) بالا رفتى و در حالیكه فرشتگان كتاب مسطور را میخواندند نظاره میكردند.

ـبدوش بهترین پیغمبران و اشراف مردمان (كائنات) و پاكیزه‏ترین كفش پوشى كه راه رفته بر خاك.

ـپس (براى بت شكنى تو) جبرئیل از هیبت و شكوه تو تسبیح كرد و تقدیس نمود و اسرافیل هم از روى رعب تهلیل و تكبیر گفت.ـجوانمردى كه در نسب او تیم بن مرة (قبیله ابو بكر) مدخلیت ندارد و هرگز در تمام روزگارش لات خبیثه را پرستش نكرده است.

ـو نه (مانند ابو بكر) از بردن سوره برائت معزول شد و نه از امامت نماز جماعت كه قصد شروع آنرا كرده بود بر كنار گردید.

ـاو مانند ابو بكر نبود كه در غار (با اینكه پیغمبر در كنارش بود از ترس مشركین) دلش بلرزد و یا در سایبان بدر پنهان شود و جنگ نكند.

ـسوگند میخورم بجایگاه شریف آنحضرت و بخاكى كه بوى خوش آن مثل عنبر است.

ـهر آینه عمر خود را در مدح آنحضرت تمام میكنم اگر چه مرا ملامت كند كسى كه بسیار ملامت كننده باشد.

شافعى هم كه یكى از پیشوایان چهار فرقه اهل سنت است در باره حضرت امیر علیه السلام چنین گوید:

قیل لى قل فى على مدحا 
ذكره یخمد نارا مؤصده‏ 
قلت لا اقدر فى مدح امرء 
ضل ذو اللب الى ان عبده‏ 
و النبى المصطفى قال لنا 
لیلة المعراج لما صعده‏ 
و ضع الله بكتفى یده‏ 
فاحس القلب ان قد برده‏ 
و على واضع اقدامه‏ 
فى محل وضع الله یده.

ترجمه ابیات:

ـبمن گفته شد كه در باره على مدح بگو كه ذكر او آتش شعله‏ور (دوزخ) را خاموش میكند.

ـگفتم توانائى مدح كسى را ندارم كه در باره او شخص صاحب عقل بگمراهى افتاده تا جائیكه او را پرستش نموده است!

ـو پیغمبر برگزیده صلى الله علیه و آله بما فرمود كه در شب معراج چون‏بالا رفت.

ـخداوند دست خود را بدوش او نهاد كه قلب وى احساس آرامش نمود.

ـو على پاى خود را در محلى گذاشت كه خداوند دست عنایتش را در آنجا نهاده بود (اشاره است ببالا رفتن على علیه السلام روى دوش پیغمبر صلى الله علیه و آله براى شكستن بت هبل) .

همچنین شافعى در باره آنحضرت گوید:

احب علیا لا ابالى و ان فشا 
و ذلك فضل الله یؤتیه من یشاء 
انا عبد لفتى انزل فیه هل اتى‏ 
الى متى اكتمه،اكتمه الى متى.

ـعلى را دوست دارم (و از دشمنان) باك ندارم اگر چه آشكار شود و این دوستى فضل خدا است كه بهر كه خواست میدهد.

ـمن بنده آن جوانمردى هستم كه سوره هل اتى در شأن او نازل شده تا كى آنرا پنهان كنم و تا كى آنرا بپوشانم.و باز در مدح خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله گوید:

اذا فى مجلس ذكروا علیا 
و شبلیه و فاطمة الزكیة 
یقال تجاوزوا یا قوم هذا 
فهذا من حدیث الرافضیة 
هربت الى المهیمن من اناس‏ 
یرون الرفض حب الفاطمیة 
على ال الرسول صلوة ربى‏ 
و لعنته لتلك الجاهلیة

ـزمانیكه در مجلسى على و حسنین و فاطمه علیهم السلام ذكر میشوند.

ـگفته میشود كه اى قوم از این سخنان بگذرید كه اینها از سخنان رافضى‏ها است.

ـبسوى خداوند مهیمن میگریزم از مردمى كه دوستى اولاد فاطمه را رفض مى‏بینند.

ـدرود پروردگار من بر اولاد رسول صلى الله علیه و آله باد و لعنت او برچنین جاهلیتى .

عمرو عاص نیز در مدح على علیه السلام قصیده‏اى دارد معروف بجلجلیه كه در آن بماجراى روز غدیر اشاره كرده و ولایت آنحضرت را تصدیق و تأیید كرده است و جریان امر بدینقرار بوده كه پس از آنكه عمرو عاص چنانكه سابقا اشاره شد از جانب معاویه بحكومت مصر منصوب گردید معاویه از او تقاضاى خراج مصر را نمود عمرو اعتنائى نكرد معاویه براى بار دوم و سیم قضیه را تعقیب كرد عمرو در پاسخ معاویه قصیده غرائى سروده و باو ارسال نمود علامه امینى آنرا در جلد دوم الغدیر آورده و دانشمند محترم محمد على انصارى نیز قصیده مزبور را بصورت نظم ترجمه كرده است و ما ذیلا همان ترجمه را مینگاریم:

معاویه هلا اى مرد جاهل‏ 
نقاب جهل را از رخ فرو هل‏ 
مگر كردى تو مكر من فراموش‏ 
بصفین در چنان غوغاى هائل‏ 
گروهى سوى تو از مردم شام‏ 
نهاده رو بدستور تو مایل‏ 
بدانها گفتمى هر فرض و واجب‏ 
بدون حب تو كارى است باطل‏ 
تمام،این‏گفته را از من شنفتند 
ز حق گرداند روى آن جیش غافل‏ 
ز من پرسان همه جهال شامى‏ 
كه آیا ما ببریم از على دل؟ 
بگفتم باید آرى برگزیدن‏ 
چنان مفضول بر آن مرد فاضل‏ 
على چون خون عثمان ریخت بر خاك‏ 
از او ریزید خون چون دمع هاطل‏ 
چو جیش شام از من این شنیدند 
بجنگ و كینه گردیدند شاغل‏ 
همه بند كمر را تنگ بستند 
كه جویند از غضنفر خون نعثل‏ 
على چون اژدهاى مردم او بار 
چو دیدم پاره كرد از ما سلاسل‏ 
مصاحف بر سنان نیزه بستم‏ 
برایت كردم آسان كار مشكل‏ 
بلشگر كشف عورت یاد دادم‏ 
كه چون باید عقب زد شیر مقبل‏ 
به پیش نیش تیغ شیر یزدان‏ 
بروى خاك،خود كردم شل و ول‏ 
معاویه مگر كردى فراموش‏ 
نمودم دومة الجندل چو منزل‏ 
چو عجل سامرى آن اشعرى مرد 
ابو موسى سفیه و غیر عاقل‏ 
مرا دانست همچون خویش نادان‏ 
چنان گاوى مرا بد در مقابل‏ 
بنرمیها چنانش بردم از راه‏ 
كه مقصودم همه زو گشت حاصل‏ 
على را از خلافت خلع كردم‏ 
بسان خلع خاتم از انامل‏ 
ترا پوشاندم آن جامه به پیكر 
چنان نعلى كه پوشانى بناعل‏ 
پس از مأیوسى از كار خلافت‏ 
شدى از من تو سر خیل قبائل‏ 
ترا من بر سر منبر نشاندم‏ 
همه رنج تو از من گشت زایل‏ 
ترا من كرده‏ام مشهور آفاق‏ 
خر و بار است مشهور از اوائل‏ 
بدان اى زاده هند جگر خوار 
اعالى نیز دانند و اسافل‏ 
اگر نیرنگ و مكر من نمى‏بود 
نمى‏بودى خلافت را تو شامل‏ 
بدل كردم بدنیا دین خود را 
فكندم خود بچاهى گود و هائل‏ 
مگر ما،در غدیر خم نبودیم‏ 
محمد نزد طفل و پیر و كامل‏ 
بفرمان خدا با ساربان گفت‏ 
الا یا ناقگى محمل فرو هل‏ 
سریرى از جهاز اشتران ساخت‏ 
كه بینندش همه خیل و قوافل‏ 
كمرگاه على را چنگ بر زد 
همه دیدیم از او دست و انامل‏ 
على را گفت میر مؤمنان است‏ 
بدان جبریل از عرش است نازل‏ 
هر آنكس را منم مولا و آقا 
على مولا است گر دانا و جاهل‏ 
هر آنكس عهد ما را در شكسته است‏ 
خدا زو بشكند بند و مفاصل‏ 
عمر آن كوترا شیخ و دلیل است‏ 
به بخ بخ على را گشت قائل‏ 
بجان و دل على را دست بوسید 
به بیعت او از اول گشت داخل‏ 
من و تو هر دو،با كارى كه كردیم‏ 
بدوزخ هر دو خود كردیم داخل‏ 
كجا با خون عثمان میتوان رست‏ 
از آن موقف كه بس سختست مخجل‏ 
على در حشر فردا دشمن ما است‏ 
ز ما كیفر كشد خلاق عادل‏ 
نمیدانم چه عذر آریم فردا 
چه باید گفت پاسخ در مقابل‏ 
بمن بستى تو عهد اى زاده هند 
كه چون آن جنگ و كین گردید زایل‏ 
ز شیران حجازى بسته شد دست‏ 
كشیدى رخت از آن دریا بساحل‏ 
مرا بخشى تو استاندارى مصر 
شوم سیراب از آن شیرین مناهل‏ 
ز دین بگذشته كوشیدم كه تا آنك‏ 
ترا بر تخت بنشاندم بباطل‏ 
بتو گردید صافى عرصه ملك‏ 
همه شیران كشیدى در سلاسل‏ 
روان شد از تو فرمان در ممالك‏ 
بسویت آمد از هر سو قوافل‏ 
كنون از من خراج مصر خواهى؟ 
زهى سوداى خام و فكر باطل! 
بیاد آور همان شب را كه چون سگ‏ 
سپاهت میزدى فریاد هائل‏ 
ز دست حیدر صفدر فتاده‏ 
بچرخ چارمین بانگ زلازل‏ 
ز تیغ مالك اشتر طپیده‏ 
بخون سر لشگرانت همچو بسمل‏ 
ز ترس و بیم مردان عراقى‏ 
بگردت لشگرت نوح ثواكل‏ 
تو چون مرغى كه سخت افتاده در دام‏ 
رهائى خواستى زان دام مشكل‏ 
بدان وسعت فضا بر سینه‏ات تنگ‏ 
بچشمت كوه و تل چون حب فلفل‏ 
بذیل من زدى دست و من از مكر 
از آن آشوب كردم راحتت دل‏ 
كنون یكسو نهى شرم و حیا را 
دهى تشكیل دور از من محافل‏ 
شنیدستم كه تا با عتبه گفتى‏ 
كه بنماید بمصر و نیل منزل‏ 
بحق حق شنیدم گر كه زین بعد 
نشینى بین اقران و اماثل‏ 
چنان فرعون آرى یاد از مصر 
چنان هامان ز تو كوبم كواهل‏ 
یكى لشگر روان سازم سوى شام‏ 
شرائینت بر آرند از مفاصل‏ 
ز او رنگ خلافت بر سر خاك‏ 
كشانندت نشانندت بمعزل‏ 
على شایسته او رنگ شاهى است‏ 
نه تو اى مرد رذل و پست و جاهل‏ 
كجا آنكرمك شب تاب و خورشید 
بسیمرغى مگس كى شد معادل‏ 
معاویه است مركز بر بدیها 
على مجموعه و كان فضائل
(7)

معاویه روزى از عقیل در باره على علیه السلام مطالبى مى‏پرسید عقیل جریان حدیده محماة را بمعاویه شرح داد معاویه گفت:رحم الله ابا حسن فلقد سبق من كان قبله و اعجز من یاتى بعده (8) . (خدا رحمت كند على را كه برپیشینیانش سبقت گرفت و آیندگان را عاجز و در مانده نمود) .

جار الله زمخشرى كه از فحول علماء و مفسرین اهل سنت بوده و به تعصب موصوف است میگوید در حدیث قدسى وارد است كه خداى تعالى فرماید:

لا دخل الجنة من اطاع علیا و ان عصانى،و ادخل النار من عصاه و ان اطاعنى. (داخل بهشت میكنم آنكس را كه اطاعت على را نماید اگر چه مرا نا فرمانى كند،و داخل دوزخ میكنم كسى را كه على را نافرمانى كند اگر چه مرا اطاعت كرده باشد)

آنگاه زمخشرى میگوید این رمزى نیكو است چه دوستى و حب على علیه السلام ایمان كامل است و با وجود ایمان كامل اعمال سیئه بایمان زیان نمیرساند و اینكه خداوند میفرماید اگر چه بمن عصیان نماید او را میآمرزم براى اكرام مقام على علیه السلام است.و اینكه فرمود بآتش در افكنم آنكس را كه با على عصیان ورزد اگر چه مرا اطاعت كند براى اینست كه هر كس دوستدار على نباشد او را ایمانى نیست و طاعت دیگرش از راه مجاز است نه حقیقت زیرا كه سایر اعمال وقتى حقیقى خواهند بود كه بدوستى على علیه السلام مضاف گردد.پس هر كس دوست بدارد على را البته اطاعت كرده است خدا را و هر كس مطیع خدا باشد رستگار گردد بنا بر این حب على اصل ایمان و بغض على اصل كفر بوده و در روز قیامت جز حب و بغض نیست یعنى حال مردم از این دو بیرون نیست كه یا دوستدار على هستند و یا دشمن او،دوستدار آنحضرت را سیئه و حسابى نیست و هر كس را حسابى نباشد بهشت منزل و سراى او است و دشمن او را ایمانى نیست و هر كس را ایمان نباشد خداوندش بنظر رحمت نگردد و طاعتش عین معصیت باشد و جایش در جهنم است.پس دشمن على را هرگز از گزند عذاب رهائى نیست و دوست او را در عرصه محشر توقف و درماندگى نباشد.فطوبى لاولیائه و سحقا لاعدائه.

خوشا بحال دوستانش و بدا براى دشمنانش (9) .

احمد بن حنبل كه پیشواى فرقه حنبلى است گوید:ما جاء لاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل ما جاء لعلى (10) .یعنى آنچه از فضائل براى على علیه السلام‏آمده بهیچیك از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله نیامده است.

ابن جوزى در تذكره خود مینویسد فضائل امیر المؤمنین علیه السلام از آفتاب و ماه مشهورتر و از سنگریزه بیشتر است و آن بر دو قسم است یكقسم از قرآن استنباط شده و قسم دیگر از سنت طاهره مفهوم میشود (11) .بعضى از محققین خارجى و مستشرقین نیز ضمن اظهار نظر در باره شخصیت على علیه السلام بولایت و خلافت بلا فصل آنحضرت هم اشاره كرده‏اند چنانكه جان دیون پورت دانشمند انگلیسى در باره یوم الانذار (كه شرحش سابقا گذشت) مینویسد كه پیغمبر در پایان كلام این جملات را با فصاحت و بلاغت بیان كرد كه از میان شما كدام كس مرا یار و یاور خواهد بود كه این بار را بر دوش گذارد؟كیست آن مردى كه خلیفه و وزیر من باشد همانطور كه هارون براى موسى بود؟

افراد حاضر در آن مجلس همه در حال بهت و سكوت ماندند و هیچكدام جرأت نكردند این عطیه خطیر را بپذیرند تا اینكه على جوان و چالاك پسر عم پیغمبر برخاست و گفت من این دعوت را مى‏پذیرم و وزارت ترا بر عهده میگیرم.محمد صلى الله علیه و آله پس از شنیدن این بیانات،على جوان و جوانمرد را در آغوش گرفت و او را بسینه‏اش چسباند و (بحاضرین) گفت برادر و وزیر مرا ببینید (12) .

توماس كارلایل انگلیسى در كتاب الابطال كه بعنوان قهرمانان بفارسى ترجمه شده است مینویسد ما چاره نداریم جز اینكه او را دوست داشته باشیم بلكه باو عشق بورزیم زیرا او جوانمردى شریف و بزرگوار بود دلش از مهر و عطوفت سرشار و در عین حال از شیر شجاع‏تر بود،او عادل بود و در این امر بقدرى افراط كرد كه حتى جان خود را نیز در راه عدالت فدا نمود (13) .

شبلى شمیل با اینكه شخص مادى است میگوید امام على بن ابیطالب بزرگ بزرگان و تنها نسخه منحصر بفردى است كه شرق و غرب،گذشته و آینده نتوانسته است صورتى كه با این اصل تطبیق كند بیرون دهد.بارون كارادیفو دانشمند فرانسوى گوید:على مولود حوادث نبود بلكه حوادث را او بوجود آورده بود اعمال او مخلوق فكر و عاطفه و مخیله خود او است پهلوانى بود كه در عین دلیرى دلسوز و رقیق القلب،و شهسوارى بود كه در هنگام رزم آزمائى زاهد و از دنیا گذشته بود بمال و منصب دنیا اعتنائى نداشت و در راه حقیقت جان خود را فدا نمود روحى بسیار عمیق داشت كه ریشه آن ناپیدا بود و در هر جا خوف الهى آنرا فرا گرفته بود.

بارى عظمت و حقانیت على علیه السلام بر تمام محققین و علماى جهان اعم از اهل سنت و دیگران ثابت و روشن است و ما براى نمونه بنگارش این مختصر اكتفا كردیم.

پى‏نوشتها:

(1) ابن ابى الحدید كه خودش معتزلى است ضمن اینكه على علیه السلام را از نظر علم میستاید منشأ علوم فرقه‏هاى معتزله و اشعریه و حنفیه و دیگران را نیز غیر مستقیم به آنحضرت نسبت میدهد و چنین وانمود میكند كه آنها هم بر حق میباشند ولى باید دانست كه این گروهها بعدا راه غیر مستقیم پیموده و از طریقه حقه امامیه خارج شده‏اند.

(2) بحار الانوار جلد 41 نقل از شرح نهج البلاغه جلد 1 ص 7ـ .14

(3) شرح نهج البلاغه جلد 1 ص .26

(4) القصائد السبع العلویاتـالقصیدة الاولى.

(5) القصائد السبع العلویاتـالقصیدة الخامسة

(6) القصائد السبع العلویاتـالقصیدة الثانیة

(7) محمد صلى الله علیه و آله پیغمبر شناخته شده جلد اول ص .367

(8) بحار الانوار جلد 42 نقل از ابن ابى الحدید.

(9) نقل از ناسخ التواریخ امام باقر جلد 7 ص 127

(10) كشف الغمه ص 48

(11) ناسخ التواریخ امام باقر جلد 7 ص 134

(12) عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن جیبى ص 27

(13) الابطال ص 128

 
جمعه 26/7/1392 - 13:17
اهل بیت

احادیث نبوى در باره على علیه السلام

انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى.

كفایة الطالب ص 205 (حدیث نبوى)

همچنانكه در فصل گذشته آیاتى كه در باره ولایت و برترى على علیه السلام نازل شده از كتب عامه استخراج و ثبت گردید در این فصل نیز اغلب باحادیث نبوى از كتب معتبره اهل سنت اشاره میگردد تا هر گونه راه عذر و بهانه‏اى براى آنان مسدود باشد.

1ـحدیث غدیر:علماء و مفسرین از عامه و خاصه نوشته‏اند كه پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله موقع مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده و پس از ایراد خطبه بمردم فرمود آیا من نسبت بشما اولى بتصرف نیستم؟عرض كردند چرا فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه .یعنى هر كس كه من مولا و صاحب اختیار او هستم این على مولاى او خواهد بود و بدین ترتیب او را بولایت و پیشوائى مردم منصوب گردانید (1) .

2ـحدیث منزلت:احمد بن حنبل و شیخ سلیمان بلخى و ابن صباغ مالكى و دیگران نوشته‏اند كه پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود:انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (2) .

یعنى تو از من بمنزله هارونى از موسى جز اینكه پس از من پیغمبرى نخواهد بود،بحرانى در كتاب غایة المرام یكصد حدیث از عامه و هفتاد حدیث از خاصه دراینمورد نقل كرده است (3) .

3ـحدیث یوم الانذار:رسول اكرم صلى الله علیه و آله در اوائل بعثت بفرمان خداى تعالى اقوام نزدیك خود را جمع نموده و رسالت خویش را بآنان ابلاغ فرمود و در همان مجلس اعلام نمود كه هر كس از شما در پذیرفتن دعوت من سبقت جوید او پس از من جانشین من خواهد بود،از میان تمام آنان فقط على علیه السلام دعوت آنحضرت را پذیرفت و رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود:انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى (4) . (تو برادر و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من هستى) این حدیث از مهمترین احادیثى است كه در مورد خلافت على علیه السلام هر گونه عذر و بهانه را از میان بر میدارد زیرا پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله خلافت على علیه السلام را توأم با نبوت خود در همان موقع ابلاغ فرموده است و این مطلب تقریبا در تمام كتب تاریخ و تفسیر و حدیث اهل سنت ذكر شده است و در فصل سوم بخش یكم كتاب تا حدى در اینمورد توضیحات لازمه داده شده است .

4ـحدیث ثقلین:در كتب معتبره عامه و خاصه با اختلاف كوچكى در كلمات و الفاظ نقل شده است كه هنگامیكه رحلت رسول اكرم نزدیك شد فرمود:انى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لمن یفترقا حتى یردا على الحوض (5) . (من در میان شما دو چیز بزرگ و وزین میگذارم كتاب خدا و عترتم را و آندو هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد گردند.)

حدیث ثقلین از احادیث مسلم و قطعى است كه بسندهاى بسیار و عبارات مختلفى روایت شده و سنى و شیعه بصحتش اعتراف و اتفاق دارند و از این حدیث‏و امثال آن چند مطلب مهم استفاده میشود:

1ـهمچنانكه قرآن تا قیامت در بین مردم باقى میماند عترت پیغمبر نیز تا قیامت باقى خواهد ماند یعنى هیچ زمانى از وجود امام و رهبر حقیقى خالى نمیگردد.

2ـپیغمبر اسلام بوسیله این دو امانت بزرگ تمام احتیاجات علمى و دینى مسلمین را تأمین نموده و اهل بیتش را بعنوان مرجع علم و دانش بمسلمین معرفى كرده و اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.

3ـقرآن و اهل بیت نباید از هم جدا شوند و هیچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بیت اعراض كند و خودش را از تحت ارشاد و هدایت آنان بیرون نماید.

4ـمردم اگر از اهل بیت اطاعت كنند و باقوال آنها تمسك جویند گمراه نمیشوند و همیشه حق در نزد آنها است.

5ـجمیع علوم لازمه و احتیاجات دینى مردم در نزد اهل بیت موجود است و هر كس از آنها پیروى نماید در ضلالت واقع نمیشود و بسعادت حقیقى نائل میگردد یعنى اهل بیت از خطاء و اشتباه معصومند و بواسطه همین قرینه معلوم میشود كه مراد از اهل بیت و عترت تمام خویشان و اولاد پیغمبر نیست بلكه افراد معینى میباشند كه از جهت علوم دین كامل باشند و خطاء و عصیان در ساحت وجودشان راه نداشته باشد تا صلاحیت رهبرى داشته باشند و آنها عبارتند از على علیه السلام و یازده فرزندش كه یكى پس از دیگرى بامامت منصوب شده‏اند (6) .

5ـحدیث سفینة:از ابن عباس و دیگران نقل شده است كه پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود:مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق (7) .یعنى مثل خاندان من داستان كشتى نوح است هر كه سوار آن شد نجات یافت و هر كه تخلف نمود غرق گردید.

محمد بن ادریس شافعى ضمن اشعار خود باین حدیث اشاره كرده و گوید:

و لما رأیت الناس قد ذهبت بهم‏ 
مذاهبهم فى ابحر الغى و الجهل‏ 
ركبت على اسم الله فى سفن النجا 
و هم اهل بیت المصطفى خاتم الرسل‏ 
و امسكت حبل الله و هو ولاءهم‏ 
كما قد امرنا بالتمسك بالحبل.
(8)

یعنى چون مردم را غرق دریاهاى گمراهى و نادانى دیدم بنام خداى تعالى در كشتیهاى نجات كه آنها خاندان رسالت و اهلبیت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله هستند تمسك جستم و بحبل خدا كه دوستى آن خاندان است تمسك جستم همچنانكه بما امر شده است كه بآن حبل الله تمسك جوئیم.

6ـحدیث حق:علماى عامه و خاصه بطرق مختلفه نقل كرده‏اند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:على مع الحق و الحق مع على. (على همیشه همراه با حق بوده و حق هم با على است) بحرانى در غایة المرام پانزده حدیث از عامه و یازده حدیث از خاصه در اینمورد نقل كرده است (9) .

7ـان علینا منى و انا منه و هو ولى كل مؤمن بعدى (10) على از من و من هم از او هستم و او ولى هر مؤمنى است) .

8ـلكل نبى وصى و وارث و ان علیا وصیى و وارثى (11) .

براى هر پیغمبرى جانشین و وارثى است و البته جانشین و وصى من هم على است.

9ـمن اطاعنى فقد اطاع الله و من عصانى فقد عصى الله،و من اطاع علیا فقد اطاعنى و من عصى علیا فقد عصانى (12) .

هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و هر كه مرا نافرمانى كندخدا را نافرمانى كرده است،و كسیكه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه على را نا فرمانى كند مرا نافرمانى كرده است.

10ـانا و على حجة الله على عباده (13) .

من و على حجة خداوندیم بر بندگانش.

11ـعلى مع القرآن و القران مع على لا یفترقان حتى یردا على الحوض (14) .

على با قرآن و قرآن با على است آندو از هم جدا نمیشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

12ـما انا سددت ابوابكم و فتحت باب على و لكن الله فتح باب على و سد ابوابكم (15) .

(رسول اكرم فرمود درب خانه‏هاى ابو بكر و عمر و عباس بن عبد المطلب و دیگران را كه بمسجد باز میشد مسدود كردند و فقط درب خانه حضرت امیر را باز گذاشتند،عباس بن عبد المطلب علت این امر را از حضرتش پرسید پیغمبر صلى الله علیه و آله چنین فرمود) من درهاى خانه‏هاى شما را نبستم و در خانه على را باز نگذاشتم و لكن خداوند درهاى شما را مسدود كرد و در خانه على را باز گذاشت.

13ـان الله جعل ذریة كل نبى فى صلبه و جعل ذریتى فى صلب على بن ابیطالب (16) .

خداوند نسل و اولاد هر پیغمبرى را در صلب او قرار داد و ذریه مرا در صلب على بن ابیطالب گذاشت.ـیا على انت اول المؤمنین ایمانا و اول المسلمین اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى (17) .

یا على تو اولین كسى هستى از مؤمنین كه ایمان آوردى و اولین كسى از مسلمین هستى كه اسلام آوردى و نسبت تو بمن بمنزله هارون است بموسى.

15ـانت اخى فى الدنیا و الآخرة (18) .

(رسول اكرم صلى الله علیه و آله میان هر دو نفر از اصحابش عقد اخوت بست على علیه السلام در حالیكه چشمانش اشگ آلود بود آمد و عرض كرد یا رسول الله میان اصحاب عقد اخوت برقرار كردى و مرا با كسى برادر ننمودى پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود) تو در دنیا و آخرت برادر منى.

16ـانا سید النبیین و على سید الوصیین و ان اوصیائى بعدى اثنى عشر اولهم على و آخرهم القائم المهدى علیه السلام (19) .

من سرور انبیاء و على سرور اوصیاء است و البته اوصیاى من پس از من دوازده نفرند كه اولى آنها على و آخرشان قائم مهدى میباشد. (در این حدیث علاوه بر خلافت على علیه السلام بخلافت ائمه دیگر نیز اشاره شده است.)

17ـمن احب علیا فقد احبنى و من ابغض علیا فقد ابغضنى و من اذى علیا فقد اذانى و من اذانى فقد اذى الله (20) .

هر كه على را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه على را دشمن بدارد با من دشمنى كرده است و كسیكه على را اذیت كند مرا آزار رسانده و هر كه مرا آزار رساند خدا را آزار نموده است.ـحب على بن ابیطالب یأكل السیئات كما تأكل النار الحطب (21) .

دوستى على بن ابى طالب بدیها را میخورد (از بین مى‏برد) همچنانكه آتش هیزم را میخورد (میسوزاند) .

19ـانا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب (22) .

من شهرستان علم هستم و على هم دروازه آنست پس هر كه علم را بخواهد باید از در آن وارد شود.

20ـیا على خلقت انا و انت من شجرة،فانا اصلها و انت فرعها و الحسن و الحسین اغصانها فمن تعلق بغصن منها ادخله الله الجنة (23) .

رسول اكرم صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود من و تو از یكدرختى آفریده شده‏ایم كه من ریشه آندرخت و تو فرع (تنه) آن هستى و حسن و حسین شاخه‏هاى آن میباشند پس هر كس بیكى از آنشاخه‏ها بیاویزد خداى تعالى او را داخل بهشت گرداند.

21ـانت سید فى الدنیا و سید فى الآخرة،من احبك فقد احبنى و حبیبى حبیب الله و عدوك عدوى و عدوى عدو الله عز و جل،ویل لمن ابغضك من بعدى (24) .

عبد الله بن عباس گوید نبى اكرم صلى الله علیه و آله بعلى بن ابى طالب نگاه كرد و فرمود :تو در دنیا سرورى و در آخرت سرورى،هر كس ترا دوست دارد مرا دوست داشته و دوست من دوست خداوند است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداوند عز و جل است،واى بحال آنكه پس از من ترا دشمن بدارد.

22ـعلى یوم القیامة على الحوض لا یدخل الجنة الا من جاء بجوازمن على بن ابى طالب (25) .

مجاهد از ابن عباس نقل میكند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:على در روز قیامت كنار حوض است كسى به بهشت داخل نمیشود مگر اینكه از على بن ابى طالب جوازى آورده باشد .

23ـلا یجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز (26) .

قیس بن حازم گوید ابو بكر و على بن ابى طالب بهم برخورد كردند ابو بكر تبسم نمود على علیه السلام فرمود چه شده كه تبسم كردى؟ابو بكر گفت از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه میفرمود:احدى از صراط نمیگذرد مگر كسى كه على براى او جواز نوشته باشد.

24ـحبك ایمان و بغضك نفاق و اول من یدخل الجنة محبك و اول من یدخل النار مبغضك (27) .

ابو سعید خدرى گوید رسول خدا صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود دوستى تو ایمان و دشمنى تو نفاق است و اول كسیكه داخل بهشت میشود دوستدار تو و اول كسیكه داخل دوزخ گردد دشمن تست.

25ـستكون بعدى فتنة،فاذا كان ذلك فالزموا على بن ابى طالب فانه اول من امن بى و اول من یصافحنى یوم القیامة و هو الصدیق الاكبر و هو فاروق هذه الامة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب الدین (28) .

بزودى پس از من فتنه‏اى بر پا خواهد بود،پس زمانیكه چنین شد ملازم على بن ابى طالب باشید زیرا كه او اول كسى است كه بمن ایمان آورد و اول كسى است كه در روز قیامت با من مصافحه میكند،او صدیق اكبر و فاروق (جدا كننده) این امت است كه میان حق و باطل جدائى افكند و او بزرگ و پیشواى دین است.

26ـیا على انت قسیم الجنة و النار یوم القیامة (29) .

یا على توئى تقسیم كننده بهشت و دوزخ در روز قیامت.

شافعى در اینمورد چنین گوید:على حبه جنةـقسیم النار و الجنةـوصى المصطفى حقاـامام الانس و الجنة.همچنین در باره این روایت كه على علیه السلام قسمت كننده بهشت و دوزخ است از احمد بن حنبل پرسیدند احمد گفت چرا منكر آن میشوید مگر از نبى اكرم صلى الله علیه و آله براى ما روایت نشده است كه بعلى فرمود ترا دوست ندارد مگر مؤمن و دشمن ندارد مگر منافق؟گفتند چرا،احمد گفت مؤمن كجا است؟گفتند در بهشت،گفت منافق كجا است؟گفتند در دوزخ،قال احمد فعلى قسیم الجنة و النار (30) .

27ـان الله حرم الجنة على من ظلم اهل بیتى او قاتلهم او اغار علیهم او سبهم (31) .

خداوند بهشت را بر كسى كه بخاندان من ستم كند یا با آنها مقاتله نماید یا بآنها هجوم بیاورد و یا دشنامشان دهد حرام كرده است.

28ـالنظر الى وجه على بن ابى طالب عبادة و ذكره عبادة و لا یقبل ایمان الا بولایته و البرائة من اعدائه (32) .

عمار و معاذ و عایشه از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل میكنند كه فرمود:نگاه كردن بصورت على عبادت است و ذكر او عبادت است و ایمان كسى پذیرفته نمیشود مگر بولایت او و تبرى جستن از دشمنانش.

28ـعنوان صحیفة المؤمن حب على بن ابیطالب (33) .دیباچه و عنوان نامه عمل مؤمن حب على بن ابیطالب است.

30ـألا ادلكم على من اذا استرشد تموه لن تضلوا و لن تهلكوا؟قالوا بلى یا رسول الله،قال هو ذا و اشار الى على بن ابیطالب علیه السلام ثم قال و اخوه و ازروه و اصدقوه و انصحوه فان جبریل اخبرنى بما قلت لكم (34) .

زید بن ارقم گوید ما هنگامیكه در خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله نشسته بودیم فرمود :آیا شما را راهنمائى نكنم بكسى كه چون از او استرشاد كنید هرگز گمراه نشوید و هرگز بهلاكت نیفتید؟گفتند چرا یا رسول الله!فرمود آنكس اینست و اشاره بعلى بن ابیطالب نمود و سپس فرمود با او برادرى كنید و یاریش نمائید و او را محب صادق و دوست راستین باشید زیرا آنچه را كه (در باره وى) بشما گفتم جبرئیل بمن خبر داد.

31ـهذا على بن ابیطالب لحمه لحمى و دمه دمى و هو منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى یا ام سلمة هذا على امیر المؤمنین و سید المسلمین و وصیى و عیبة علمى و بابى الذى اوتى منه و معى فى السنام الا على یقتل القاسطین و الناكثین و المارقین (35) .

حموینى از ابن عباس نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بام سلمه فرمود :این على بن ابیطالب است كه گوشت او گوشت من و خون او خون من است و او از من مانند هارون از موسى است جز اینكه پس از من پیغمبرى نخواهد آمد،اى ام سلمه این على است كه امیر مؤمنین و سرور مسلمین و وصى من بوده و گنجینه علم من و باب علم من است كه كسى بمن نرسد مگر از آن باب و در درجات عالیه بهشت با من خواهد بود و با قاسطین و ناكثین و مارقین (معاویه و اصحاب جمل و خوارج) خواهد جنگید.ـقیل یا رسول الله من صاحب لواك فى الآخرة؟قال:صاحب لواى فى الدنیا على بن ابیطالب (36) .

جابر بن سمرة گوید گفته شد یا رسول الله صاحب پرچم تو در آخرت كیست؟فرمود على بن ابیطالب كه در دنیا حامل لواى من است.

23ـحق على على المسلمین كحق الوالد على ولده (37) .

حق على علیه السلام بر مسلمین مانند حق پدر بر فرزندش است.

34ـعن ابى ایوب انصارى ان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم قال لفاطمة:اما علمت ان الله اطلع الى اهل الارض فاختار منهم اباك فبعثه نبیا،ثم اطلع الثانیة فاختار بعلك فاوحى الى فانكحته و اتخذته وصیا (38) .

ابو ایوب انصارى گوید كه رسول خدا صلى الله علیه و آله بفاطمه علیها السلام فرمود:آیا نمیدانى كه خداوند بمردم روى زمین نگریست و از میان همه آنها پدرت را انتخاب كرده و به پیغمبرى مبعوث فرمود،آنگاه بار دوم نگریست شوهرت را اختیار كرد و بمن وحى فرستاد كه ترا باو تزویج نموده و او را جانشین (خود) قرار دهم.

35ـان وصیى على بن ابیطالب و بعده سبطاى الحسن و الحسین تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسین،قال یا محمد (صلى الله علیه و آله) فسمهم لى،قال اذا مضى الحسین فابنه على،فاذا مضى على فابنه محمد،فاذا مضى محمد فابنه جعفر فاذا مضى جعفر فابنه موسى،فاذا مضى موسى فابنه على،فاذا مضى على فابنه محمد فاذا مضى محمد فابنه على،فاذا مضى على فابنه‏الحسن،فاذا مضى الحسن فابنه الحجة محمد المهدى فهؤلاء اثنا عشر (39) .

شیخ سلیمان بلخى در كتاب ینابیع المودة از كتاب فرائد السمطین نقل میكند كه یك یهودى خدمت رسول اكرم شرفیاب شد و ضمن سؤالاتى از اوصیاى آنحضرت پرسید پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:وصى من على بن ابیطالب است و پس از او دو نواده من حسن و حسین و دنبال آن نه امام از صلب حسین هستند.

یهودى عرض كرد یا محمد (صلى الله علیه و آله) براى من آنها را نام ببر،فرمود چون حسین بگذرد پسرش على و چون على بگذرد پسرش محمد و چون محمد بگذرد پسرش جعفر و چون جعفر بگذرد پسرش موسى و چون موسى بگذرد پسرش على و چون على بگذرد پسرش محمد و چون محمد بگذرد پسرش على و چون على بگذرد پسرش حسن و چون حسن بگذرد پسرش حجت مهدى (علیهم السلامند) پس اوصیاى من این دوازده نفرند.در این حدیث علاوه بر تعداد أئمه اطهار علیهم السلام صریحا نام آنان نیز ذكر شده است.

بارى در اینمورد احادیث زیاد است كه اگر بیش از این نوشته شود مثنوى هفتاد من كاغذ شود و ما بهمین مقدار از كتب معتبره عامه اكتفا كردیم در صورتیكه كتب حدیث و تاریخ امامیه پر از این قبیل احادیث است كه ما چیزى از آنها ننوشتیم.

پى‏نوشتها:

(1) ذخائر العقبى ص 67ـمناقب ابن مغازلى ص 16ـ 26

(2) ینابیع المودة ص 50ـفصول المهمة ص 125

(3) غایة المرام باب 20 و .21

(4) تاریخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـكفایة الطالب ص 205ـتاریخ طبرى ج 2 ص .217

(5) مناقب ابن مغازلى ص 234ـمستدرك صحیحین جلد 3 ص 109

(6) شیعه در اسلام پاورقى ض 116 تألیف علامه طباطبائى.

(7) حلیة الاولیاء جلد 4 ص 306ـذخائر العقبى ص .20

(8) شبهاى پیشاور ص .227

(9) غایة المرام باب 360ـ .361

(10) كنوز الحقایق ص 37ـذخائر العقبى ص .68

(11) الریاض النضرة جلد 2 ص 178 نقل از فضائل الخمسه.

(12) مستدرك صحیحین جلد 3 ص .126

(13) كنوز الحقائق ص .43

(14) صواعق ابن حجر ص 74

(15) كنز العمال جلد 6 ص 408

(16) فیض القدیر جلد 2 ص 223ـمناقب ابن مغازلى ص 49

(17) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 3 ص 258

(18) مناقب ابن مغازلى ص 37ـكفایة الطالب ص 194

(19) ینابیع الموده ص 445

(20) ریاض النضرة جلد 2 ص 166

(21) تاریخ بغداد جلد 4 ص 194

(22) مناقب ابن مغازلى ص 83ـجامع الصغیر سیوطى جلد 1 ص 374

(23) كفایة الطالب صفحه 318

(24) مناقب ابن مغازلى صفحه 103

(25) مناقب ابن مغازلى صفحه 119

(26) ریاض النضرة جلد 2 صفحه 177

(27) فصول المهمه صفحه 127

(28) اسد الغابة جلد 5 صفحه 287ـینابیع المودة صفحه .82

(29) صواعق ابن حجر صفحه 75ـینابیع المودة صفحه .86

(30) الامام الصادق و المذاهب الاربعة جلد 1 صفحه 327

(31) ذخائر العقبى صفحه 20

(32) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 صفحه 5

(33) جامع الصغیر جلد 2 صفحه 145ـمناقب ابن مغازلى صفحه .243

(34) مناقب ابن مغازلى صفحه 245

(35) غایة المرام باب 8 حدیث 6 و .38

(36) مناقب ابن مغازلى ص 200ـمناقب خوارزمى ص .250

(37) لسان المیزان جلد 5 ص 399ـمناقب ابن مغازلى ص .48

(38) كفایة الطالب ص .296

(39) ینابیع المودة ص 441

 
جمعه 26/7/1392 - 13:16
اهل بیت

آیات نازله در باره على علیه السلام

انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون (سوره مائده آیه 55)

بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه آیات زیادى (بیش از سیصد آیه) در باره ولایت على علیه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن كریم آمده است كه نقل همه آنها از عهده این كتاب خارج است لذا ما در اینجا فقط بنقل چند مورد از كتب معتبره اهل سنت اشاره مینمائیم كه جاى چون و چرا براى آنان باقى نماند.

1ـ آیه تبلیغـابو اسحق ثعلبى در تفسیر خود و طبرى در كتاب الولایة و ابن صباغ مالكى و همچنین دیگران نوشته‏اند كه آیه تبلیغ یعنى آیه 67 سوره مائده یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك...در باره على علیه السلام نازل شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله دست على را گرفت و فرمود:من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه.... (1)

چون در باره نزول این آیه و جریان غدیر خم در فصل ششم بخش یكم توضیحات كافى داده شده لذا در اینجا از تكرار آن صرفنظر میشود.

2ـ آیه ولایتـعموم مفسرین و محدثین مانند فخر رازى و نیشابورى و زمخشرى و دیگران از ابن عباس و ابوذر و سایرین نقل كرده‏اند كه روزى سائلى در مسجد از مردم سؤال نمود و كسى چیزى باو نداد،على علیه السلام كه مشغول نماز و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آیه انما ولیكم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون (2) .نازل گشت یعنى ولى و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنینى هستند كه نماز را بر پا میدارند و در حال ركوع زكوة میدهند. (اگر چه مؤمنین را بصیغه جمع آورده كه در حال ركوع صدقه میدهند ولى در خارج مصداق واقعى آن منحصر بفرد بوده و على علیه السلام میباشد،بعضى هم گفته‏اند چون ائمه دیگر نیز داراى مقام ولایت بوده و اولاد معصومین على علیه السلام میباشند لذا بصیغه جمع قید شده است.) .

در آنحال رسول اكرم صلى الله علیه و آله از سائل پرسید آیا كسى بتو چیزى داد؟سائل ضمن اشاره بعلى علیه السلام عرض كرد این انگشتر را او بمن داد (3) .

علماى اهل سنت با اینكه بنزول این آیه در باره ولایت على علیه السلام اقرار دارند اما بعضى از آنها مانند ابن حجر و غیره در اینجا طفره رفته و میگویند كلمه ولى بمعنى دوست و ناصر است نه بمعنى اولى بتصرف در صورتیكه از ظاهر كلام كاملا معلوم است كه ولى بمعنى زعیم و صاحب اختیار است زیرا آیه شریفه با انما كه افاده حصر میكند شروع شده است یعنى صاحب اختیار و اولى بتصرف شما فقط خدا و رسول او و كسى است كه در حال ركوع صدقه داده است اگر ولى بمعنى دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راكعى كه صدقه داده است بى معنى و دور از منطق خواهد بود چون در اینصورت مؤمنین جز خدا و رسول و على علیه السلام دوست دیگرى نخواهند داشت در حالیكه مؤمنین همه دوست و ناصر یكدیگرند و دوستى چیزى نیست كه خداوند آنرا در انحصار خود و اولیائش قرار دهد،در این مورد حسان بن ثابت حضرت امیر علیه السلام را مدح كرده و چنین گوید:

فانت الذى اعطیت اذ كنت راكعا 
فدتك نفوس القوم یا خیر راكع‏ 
فانزل فیك الله خیر ولایة 
و بینها فى محكمات الشرایع
(4)

یعنى تو آن كسى هستى موقعیكه در ركوع بودى بخشش نمودى پس جانهاى مردم فداى تو باد اى بهترین ركوع كننده.خداوند هم در شأن تو بهترین ولایت را نازل كرد و آنرا در قرآن كریم ضمن شرایع محكم دین بیان فرمود و معلوم و واضح است كه مقصود از بهترین ولایت همان زعامت و رهبرى است نه یارى و دوستى و معانى دیگر.

3ـ آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول.و اولى الامر منكم (5) .

(اى مؤمنین خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنید) .شیخ سلیمان بلخى و دیگران نوشته‏اند كه این آیه در باره امیر المؤمنین نازل شده و منظور از اولى الامر ائمه علیهم السلام از اهل بیت‏اند. (6)

اهل سنت هر رئیس و زعیمى را كه نسبت بمسلمین ریاست داشته باشد اولوـالامر گویند و اطاعت او را بموجب این آیه واجب میدانند ولى این قول بهیچوجه صحیح نمیباشد زیرا در اینصورت باید اطاعت معاویه و یزید و عبد الملك و متوكل عباسى و امثال آنها كه ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتیكه آیات دیگرى هست كه خداوند از اطاعت چنین اشخاصى نهى فرموده است چنانكه فرماید:و لا تطیعوا امر المسرفین،الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون (7) .

(امر اسراف كنندگان را كه در روى زمین فساد نموده و اصلاح نمیكنند اطاعت نكنید) بنا بر این اطاعت آن اولوا الامرى واجب است كه پاك و معصوم بوده و دستورات وى همان اوامر و نواهى خدا و پیغمبر باشد و چنین كسانى جز على (ع) و یازده فرزندش‏كه جانشینان پیغمبر اكرم‏اند كس دیگرى نمیباشد چنانكه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:انا و على و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون (8) .

یعنى من و على و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاك و معصوم هستیم.

4ـ آیه مباهلهـگروهى از نصاراى نجران در مدینه خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عیسى علیه السلام از آنجناب مطالبى پرسیدند و چون در مباحثه راه مغالطه مى‏پیمودند آیه مباهله نازل شد كه:

فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبین (9) .

یعنى اى پیغمبر هر كس با تو در امر عیسى پس از آنكه ترا در باره او علم و اطلاعى حاصل شد مجادله كند بگو بیائید تا ما و شما پسران و زنان و نزدیكان خود را كه بمنزله خود ما هستند بخوانیم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرین كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

بدینطریق رسول اكرم صلى الله علیه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادى آنروز نصارا با علماى خود بیرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلى الله علیه و آله با نزدیكان و اقوامش بیاید مباهله نكنید (زیرا اگر او بر حق نباشد نزدیكانش را در معرض نفرین و بلا نمیآورد) و اگر با اصحاب و مسلمین بیاید مباهله كنید در آنحال پیغمبر اكرم با على و فاطمه و حسنین علیهم السلام حاضر شد اسقف پرسید اینها كیستند؟گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن یگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو كودك هم نواده‏هاى او هستند .اسقف گفت بخدا سوگند من چهره‏هائى مى‏بینم كه اگر از خدا بخواهند كوهها را از جا میكند خوبست از مباهله خود دارى كنید و با او مصالحه نمائید لذا گفتند یا ابا القاسم ما مباهله نمیكنیم و حاضر بمصالحه هستیم حضرت نیز پذیرفت.

ابن ابى الحدید و ابن مغازلى و دیگران نوشته‏اند كه منظور از ابنائنا حسنین و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا على علیه السلام میباشد (10) .

بنا بر این در این آیه خداوند حضرت امیر را از شدت اتحاد نفسانى با پیغمبر (البته بطور مجاز) نفس پیغمبر خوانده است.

5ـ آیه تطهیرـدر تفسیر طبرى و فخر رازى و همچنین در كتب دیگر اهل سنت نقل شده است كه آیه تطهیر:انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا (11) .در خانه‏ام سلمه بر پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنین و على علیهم السلام را جمع كرد سپس گفت:اللهم هؤلاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (خدایا اینها اهل بیت من هستند پلیدى را از اینها دور گردان و بتطهیر خاصى پاكشان فرما) ام سلمه گفت یا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟حضرت فرمود تو جاى خود دارى و زن خوبى هستى (اما مقام اهل بیت مرا ندارى.) (12)

برخى از علماى اهل سنت مانند زمخشرى و غیره گفته‏اند كه این آیه در مورد زنان پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله نازل شده است زیرا صدر و ذیل آیه در باره آنها است!

پاسخ اینست كه اگر این آیه در باره زوجات پیغمبر صلى الله علیه و آله بود ضمیر مخاطب بصیغه جمع مؤنث میآمد و آیه چنین میشد لیذهب عنكن الرجس و یطهركن تطهیرا زیرا بكار بردن صیغه مذكر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بكلى غلط است و علت اینكه با وجود حضرت زهرا علیها السلام در آن انجمن‏ضمیر مخاطب را جمع مذكر آورده است از جهت تغلیب است همچنانكه در آیه 73 سوره هود نیز با اینكه مخاطب زن است (ساره) ولى چون ابراهیم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغلیب ضمیر جمع مذكر آمده استـقالوا اتعجبین من امر الله رحمة الله و بركاته علیكم اهل البیت...و گذشته از این همه جا منظور از اهل بیت،على و فاطمه و حسنین علیهم السلام‏اند نه كسان دیگر زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله فقط بآنها اهل بیت خطاب میكرد چنانكه در كتب معتبره از انس بن مالك نقل شده است كه پیغمبر صلى الله علیه و آله براى نماز صبح كه میرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه علیها السلام عبور میكرد و آنها را صدا میزد و میفرمود الصلوة یا اهل البیت و آنگاه این آیه را تلاوت میفرمود انما یرید الله... (13)

همچنین پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود كه این آیه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و على و حسن و حسین و فاطمه (14) .

در كتاب قاموس الصحیفه از صاحب ریاض السالكین نقل شده است كه جمهور علماء عامه گفته‏اند زنان پیغمبر صلى الله علیه و آله جزو اهل بیت او میباشند و من بحدیثى برخوردم كه سیوطى در كتاب (الجامع الصغیر) از ابن عساكر از واثله نقل كرده كه مضمونش صراحت دارد بر عقیده مذهب امامیه كه زنهاى آنحضرت در شمار اهل بیتش نیستند و آن گفتار او است كه (بدخترش) فرمود نخستین كسى كه از اهل بیت من بمن ملحق میشود توئى اى فاطمه و اول كسى كه از زنانم بمن ملحق میشود زینب است (15) .

6ـ بنقل علماء و مورخین فریقین چون آیات سوره برائت در مورد عهد شكنى‏و مذمت مشركین نازل گردید رسول اكرم صلى الله علیه و آله آیات اوائل سوره مزبور را بابو بكر داد كه بمكه برده و در موسم حج بمشركین ابلاغ نماید،پس از آنكه ابو بكر براه افتاد و قدرى راه رفت جبرئیل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پیغمبر صلى الله علیه و آله عرض كرد خداوند فرماید:لا یؤدیها عنك الا انت او رجل منك.یعنى كسى از جانب تو اداء رسالت ننماید مگر خودت یا مردى كه از خودت باشد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فورا على علیه السلام را طلبید و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بكر برو هر كجا باو رسیدى آیات را از او بگیر و بمكه ببر و بمشركین قرائت كن،حضرت امیر فورا حركت كرد و در راه بابوبكر رسید و آیات را از او گرفته و بمكه برد و ابو بكر خدمت پیغمبر مراجعت نمود و در حالیكه از این امر محزون و متأسف بود عرض كرد یا رسول الله مگر در باره من چیزى نازل شده حضرت فرمود خداى تعالى دستور داد كه آیات را كسى ببرد كه از خود من باشد و من هم على را براى انجام این مأموریت اعزام نمودم (16) .

در اینجا سه مطلب مورد توجه و بررسى است:

اول اینكه على علیه السلام از خود پیغمبر صلى الله علیه و آله است و ابو بكر چنین خصوصیتى را ندارد.

دوم اینكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آیه در یك شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد كه براى اینكار على علیه السلام را بفرستد در اینصورت چگونه حزب سقیفه چنین كسى را براى جانشینى پیغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نماید؟

سوم اینكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگى على علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتى منصوب میشد بنظر همه عادى میآمد و چندان‏اهمیتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگى على علیه السلام براى جانشینى پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.

7ـ آیه مودتـقل لا اسألكم علیه اجرا الا المودة فى القربى (17) .

(اى پیغمبر در برابر زحمات تبلیغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدى نمیخواهم مگر دوستى نزدیكانم را.

زمخشرى در تفسیر كشاف و گنجى شافعى در كفایة الطالب و دیگران نوشته‏اند كه چون آیه مزبور نازل شد به پیغمبر صلى الله علیه و آله گفتند یا رسول الله:و من قرابتك هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟قال على و فاطمة و ابناهما (18) .

یعنى نزدیكان شما كه دوستى آنها بر ما واجب است چه كسانى‏اند؟فرمود على و فاطمه و دو پسرشان.

8ـ آیه قل كفى بالله شهیدا بینى و بینكم و من عنده علم الكتاب (19) .

كافران رسالت پیغمبر اكرم را انكار كرده و گفتند تو پیغمبر نیستى این آیه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد كه بگو (من براى رسالت خود دو شاهد دارم یكى) خدا است كه براى شهادت میان من و شما كافى است و دیگرى كسى است كه علم كتاب در نزد اوست.ثعلبى در تفسیر آیه مزبور مینویسد آنكه علم كتاب در نزد اوست على بن ابیطالب است (20) .

همچنین ابو سعید خدرى گوید از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم آنكس كه علم كتاب در نزد اوست كیست؟فرمود آنكس برادرم على بن ابیطالب است (21) .

شیخ سلیمان بلخى از ابن عباس نقل میكند كه گفت آنكه علم كتاب در نزداوست على علیه السلام است زیرا او بتفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود (22) .

9ـ آیه افمن كان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه (23) ....

آیا كسیكه (رسول خدا صلى الله علیه و آله براى صحت گفتار خود) حجتى (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهى از خود او باشد....

در این آیه نیز مفسرین و مورخین عامه و خاصه نوشته‏اند كه منظور از شاهد و گواهى از خود پیغمبر على علیه السلام است (24) .

ابراهیم بن محمد حموینى در كتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل میكند كه این آیه در شأن على علیه السلام است و احدى با او در آن شریك نیست و خوارزمى هم در مناقب خود مینویسد كه عمرو عاص در نامه‏اى كه بمعاویه نوشته بود اشاره بآیاتى در شأن على علیه السلام كرده بود كه از جمله آنها آیه مزبور بوده است (25) .

10ـ آیه الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (26) .

كسانیكه اموالشان را در شب و روز و نهانى و آشكارا انفاق میكنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.

خوارزمى و ثعلبى و مالكى و ابو نعیم و دیگران از ابن عباس نقل كرده‏اند كه على علیه السلام چهار درهم داشت یكى را شب (در راه خدا) صدقه داد و یكى را روز و یكى را پنهانى و یكى را آشكارا آنگاه این آیه در باره او نازل گردید (27) .

11ـ آیه و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (28) .و از مردم كسى هست كه جان خود را میفروشد (بذل میكند) در راه بدست آوردن رضاى خدا.

ثعلبى در تفسیر خود از ابن عباس روایت میكند كه در شب هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام در فراش وى خوابید و این آیه در شأن آنحضرت نازل گردید (29) .

12ـ آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خیر البریة (30) .

كسانیكه ایمان آورده و اعمال نیكو انجام دادند آنان بهترین مردمند.

مقاتل بن سلیمان از ضحاك از ابن عباس نقل كرده است كه این آیه در شأن على علیه السلام و اهل بیت او نازل شده است (31) .

13ـ وقفوهم انهم مسئولون (32) .آنها را نگهدارید كه مورد سؤال خواهند بود.

ابو سعید خدرى از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل میكند كه آنچه مورد سؤال خواهد بود ولایت على بن ابیطالب است (33) .

14ـ آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا (34) .كسانى كه ایمان آورده و عمل‏هاى نیك انجام دادند بزودى خداوند دوستى آنها را در دلهاى مردم قرار میدهد.

گنجى شافعى از قول خوارزمى مینویسد كه على علیه السلام فرمود مردى مرا ملاقات كرد و گفت یا ابا الحسن بدانكه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم على علیه السلام فرمود من برسول خدا صلى الله علیه و آله مراجعه كرده و سخن‏آنمرد را باو خبر دادم.پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود شاید در باره او احسان و نیكى نموده‏اى،گفتم بخدا من در باره او احسانى نكرده‏ام،رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود خدا را سپاس كه دلهاى مؤمنین را بدوستى تو واد داشته است آنگاه آیه بالا نازل شد (35) .

15ـ آیه و اعتصموا بحبل الله جمیعا (36) .و همگى بریسمان خدا چنگ زنید.

صاحب كتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روایت كرده است كه ما در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم عربى آمد و عرض كرد یا رسول الله شنیدم كه میفرمودى اعتصموا بحبل الله حبل خدا كدام است كه باو تمسك جوئیم؟رسول خدا صلى الله علیه و آله دست خود را بر دست على علیه السلام زد و فرمود باین شخص تمسك جوئید كه این حبل المتین است (37) .

16ـ آیه انما انت منذر و لكل قوم هاد (38) هر آینه تو بیم دهنده‏اى و براى هر قومى هدایت كننده‏اى است.از طریق اهل سنت هفت حدیث نقل شده است كه مقصود از منذر پیغمبر صلى الله علیه و آله و از هادى على علیه السلام میباشد از جمله مالكى در فصول المهمه مینویسد كه چون آیه مزبور نازل شد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:انا المنذر و على الهادى و بك یا على یهتدى المهتدون.

یعنى من انذار كننده‏ام و على هدایت كننده و بوسیله تو یا على هدایت یافتگان هدایت مى‏یابند (39) .

17ـ آیه و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام (40) .زمانیكه ابراهیم (بدرگاه خداى تعالى دعا كرد) و گفت پروردگارا این شهر را (مكه) محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان.

ابن مغازلى شافعى بسند خود از عبد الله بن مسعود نقل میكند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود دعاى ابراهیم كه عرض كرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستى دور گردان بمن و على منتهى شد كه هیچیك از ما هرگز به بت سجده نكردیم در نتیجه خداوند مرا نبى و على را وصى قرار داد (41) .

18ـ آیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائكة بعد ذلك ظهیر (42) .

البته خدا و جبرئیل و صالح مؤمنین یارى كننده او (پیغمبر صلى الله علیه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتیبان اویند.مفسرین و علماى بزرگ اهل سنت نوشته‏اند كه پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود در آیه مزبور منظور از صالح المؤمنین على بن ابیطالب است (43) .

19ـ آیه لا یستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون (44) .یعنى دوزخیان با بهشتیان برابر نیستند اصحاب بهشت آنانند كه رستگار هستند.

موفق بن احمد بسند خود از جابر روایت كرده است كه گفت ما در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم كه على علیه السلام داخل شد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود قسم بآنكه جان من در دست اوست كه این مرد و شیعه‏اش در روز قیامت رستگارانند (45) .

20ـ آیه و تعیها اذن واعیة (46) .و نگهدارد،آن پند را گوش نگاهدارنده.

طبرى و سیوطى در تفسیر خودشان نوشته‏اند كه وقتى آیه مزبور نازل شد پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله عرض كرد خدایا آنگوش را گوش على قرار بده و على علیه السلام فرمود از آنگاه چیزى نشنیدم كه فراموش كرده باشم (47) .

21ـ آیه افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا یستون (48) آیا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است (این دو) در نزد خدا یكسان نیستند.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه و ابن كثیر در تفسیر خود و خطیب بغدادى در تاریخ بغداد و دیگران نوشته‏اند كه ولید بن عقبه در مقام مفاخره بعلى علیه السلام گفت من از تو زبانم گویاتر و نیزه‏ام تیزتر و در جنگ شجاع‏ترم!على علیه السلام فرمود ساكت شو اى فاسق.آنگاه خدا بتصدیق كلام آنحضرت آیه مزبور را نازل فرمود (49) .

22ـ القیا فى جهنم كل كفار عنید (50) .بیفكنید در دوزخ هر نا سپاس ستیزه جو را.

حاكم حسكانى در شواهد التنزیل بسند خود از ابو سعید خدرى نقل میكند كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود چون روز قیامت شود خداى تعالى بمن و على میفرماید هر كس دشمن شما است او را در آتش بیفكنید و هر كه دوست شما است او را داخل بهشت گردانید و اینست فرموده خداى تعالى القیا فى جهنم كل كفار عنید (51) .

23ـ آیه و اركعوا مع الراكعین (52) و ركوع كنید با ركوع كنندگان.موفق بن احمد و ابو نعیم اصفهانى باسناد خود از ابن عباس نقل كرده‏اند كه این آیه در خصوص پیغمبر صلى الله علیه و آله و على علیه السلام نازل شده و آنها اول كسى بودند كه نماز گزاردند و ركوع كردند (53) .

24ـ آیه ثم لتسألن یومئذ عن النعیم (54) .آنگاه در آنروز از نعمتها پرسیده شوند.

ابو نعیم و حاكم حسكانى بسند خود از حضرت صادق علیه السلام نقل كرده‏اند كه فرمود مقصود از نعیم در این آیه ولایت امیر المؤمنین و ما است كه از آن پرسیده خواهد شد (55) .

25ـ آیه سأل سائل بعذاب واقع (56) .خواست سؤال كننده‏اى عذابى را كه واقع شد.

ثعلبى و ابن صباغ و دیگران نوشته‏اند كه چون در روز 18 ذیحجه رسول خدا صلى الله علیه و آله على علیه السلام را بجانشینى خود منصوب نموده و فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه .حارث بن نعمان پس از شنیدن این خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را بشهادت یگانگى خدا و نبوت خود از جانب خدا امر كردى قبول نمودیم و سپس به نماز و زكوة و حج و جهاد و روزه دستور دادى پذیرفتیم باینها قناعت نكردى در آخر كار این جوان را كه پسر عموى تست بولایت نصب كردى آیا این كار از جانب تست یا بدستور خدا است؟رسول اكرم فرمود قسم بخدائى كه جز او خدائى نیست كه این امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حالیكه بسوى ناقه خود میرفت گفت خدایا اگر این مطلب صحیح است بر ما از آسمان سنگ بفرست یا بعذابى دردناك معذب گردان هنوز بناقه‏اش نرسیده بود كه سنگى از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاكش نمود آنگاه این آیه نازل شد كه‏سأل سائل بعذاب واقع (57) .

آیاتى كه در باره ولایت و فضائل على علیه السلام نازل شده خیلى بیش از اینها است و ما براى نمونه فقط به 25 آیه از آنها اشاره نمودیم و بطوریكه مفسرین و محدثین نوشته‏اند متجاوز از سیصد آیه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانكه گنجى شافعى و ثعلبى بسند خود از ابن عباس نقل كرده‏اند كه نزلت فى على بن ابى طالب اكثر من ثلاثمائة آیة (58) .

اكنون باید از آقایان (اهل سنت) پرسید با وجود اینهمه آیات كه دلالت بر ولایت و برترى على علیه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه بكتب معتبرهـتان صحت این مطلب را خواهید پذیرفت چگونه ابو بكر را بجاى على علیه السلام خلیفه میدانید آیا سخن و عقیده شما در اینمورد موضوع كوسه و ریش پهن نیست؟

در خاتمه این فصل از تذكر این مطلب ناگزیر است كه ممكن است بنظر بعضى چنین برسد كه خداوند چرا صریحا نام على علیه السلام را در قرآن نیاورده كه او جانشین پیغمبر است تا مسلمین دچار اختلافات نشوند؟

پاسخ این اشكال یا اعتراض اینست كه اولا موضوع ولایت على علیه السلام مورد آزمایش است و بایستى مردم بوسیله آن آزمایش شوند چنانكه از جمله آیاتى كه مؤید این مطلب است آیه شریفه الم أحسب الناس ان یتركوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون (59) ؟ (آیا مردم چنین پندارند كه با گفتن اینكه ایمان آوردیم رها كرده شوند و آنان آزمایش نخواهند شد؟) كه بنا بنقل علماء و مفسرین عامه و خاصه ولایت على علیه السلام است كه مورد آزمایش مسلمین قرار گرفته است (60) .

ثانیا بفرض اینكه نام على علیه السلام نیز در قرآن ذكر میشد باز مردم از روى‏حب جاه و طمع دنیوى با آن مخالفت میكردند همچنانكه با برخى از آیات قرآن مخالفت نمودند كه در فصول آتى بدین مطلب اشاره خواهد شد.

ثالثا قرآن كریم شامل احكام كلى است و جزئیات آن بوسیله پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله توضیح داده شده است و اصل ولایت و امامت هم چنانكه در این فصل گذشت در چندین آیه با قرائن روشن گفته شده و نبى اكرم نیز طبق بیاناتى مضمون و مفاد آنها را كه بر على علیه السلام تطبیق میكرد بمردم ابلاغ نموده است و این مطلب را علماء و مفسرین اهل سنت نیز قبول دارند ولى عملا با آن مخالفت میكنند.

پى‏نوشتها:

(1) شواهد التنزیل جلد 1 ص 189ـفصول المهمه ص 27

(2) سوره مائده آیه 55

(3) كفایة الطالب ص 250ـمناقب خوارزمى ص 178ـتفسیر طبرى جلد 6 ص 165ـتفسیر رازى جلد 3 ص 431 و كتب دیگر.

(4) كشف الغمه ص 88

(5) سوره نساء آیه 59

(6) ینابیع المودة ص 114ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 149ـغایة المرام باب 58

(7) سوره شعراء آیه 151ـ 152

(8) ینابیع المودة ص 445

(9) سوره آل عمران آیه 61

(10) مناقب ابن مغازلى ص 263ـكفایة الخصام ص 309ـفصول المهمه ص 8

(11) سوره احزاب آیه 33ـاراده خدا است كه از شما اهل بیت پلیدى را دور كند و شما را بتطهیر خاصى پاك گرداند.

(12) كفایة الطالب ص 372ـتفسیر فخر رازى جلد 6 ص 783

(13) شواهد التنزیل جلد 2 ص 11

(14) تفسیر ابن جریر طبرى جلد 22 ص 5

(15) قاموس الصحیفه ص 25ـاین كتاب اخیرا بوسیله جناب حجة الاسلام حاجى سید ابو الفضل حسینى بسبك جالب و زیبا در شرح لغات صحیفه سجادیه تألیف شده و تعلیقات او اضافاتى نیز از نظر نقل حدیث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گردیده است مطالعه این كتاب نفیس براى محققین و اهل علم توصیه میشود.

(16) ذخائر العقبى ص 69ـكفایة الطالب ص 242ـینابیع الموده ص 88ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 17

(17) سوره شورى آیه 23

(18) كفایة الطالب ص 91ـتفسیر كشاف جلد 2 ص 339ـذخائر العقبى ص 25

(19) سوره رعد آیه 13

(20) غایة المرام باب 126

(21) شواهد التنزیل جلد 1 ص 307

(22) ینابیع المودة ص 104

(23) سوره هود آیه 17

(24) تفسیر ابو الفتوح رازىـینابیع المودة ص 99

(25) غایة المرام باب 128

(26) سوره بقره آیه 274

(27) مناقب ابن مغازلى ص 280ـذخائر العقبى ص 88

(28) سوره بقره آیه 207

(29) ینابیع المودة ص 92ـكفایة الطالب ص 239

(30) سوره بینة آیه 8

(31) غایة المرام باب 94 حدیث 9

(32) سوره و الصافات آیه 24

(33) شواهد التنزیل جلد 1 ص 107ـصواعق المحرقه ص 89

(34) سوره مریم آیه 96

(35) كفایة الطالب ص 249ـمناقب خوارزمى ص 188ـالغدیر جلد 2 ص 56

(36) سوره آل عمران آیه 103

(37) كفایة الخصام ص 343

(38) سوره رعد آیه 7

(39) فصول المهمه ص 122

(40) سوره ابراهیم آیه 35

(41) مناقب ابن مغازلى ص 276

(42) سوره تحریم آیه 4

(43) شواهد التنزیل جلد 2 ص 255ـصواعق محرقه ص 144

(44) سوره حشر آیه 20

(45) كفایة الخصام ص 422

(46) سوره الحاقة آیه 12

(47) مناقب ابن مغازلى ص 265

(48) سوره سجده آیه 18

(49) غایة المرام باب 152ـمناقب ابن مغازلى ص 324

(50) سوره ق آیه 24

(51) شواهد التنزیل جلد 2 ص 190

(52) سوره بقره آیه 43

(53) غایة المرام باب 176

(54) سوره تكاثر آیه 8

(55) غایة المرام باب 48ـشواهد التنزیل جلد 2 ص 368

(56) سوره معارج آیه 1

(57) فصول المهمه ص 26ـكفایة الخصام ص 488

(58) كفایة الطالب ص 231ـصواعق محرقه ص 76ـینابیع المودة ص 126

(59) سوره عنكبوت آیه 1

(60) شواهد التنزیل جلد 1 ص 438ـغایة المرام باب .125

 
جمعه 26/7/1392 - 13:16
اهل بیت
 
  1- قالَ الاْمامُ الباقر - علیه السلام - : إذا أرَدْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فیكَ خَیْراً، فَانْظُرْ إلی قَلْبِكَ فَإنْ كانَ یُحِبُّ أهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ یُبْغِضُ أهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفیكَ خَیْرٌ; وَاللّهُ یُحِبُّك، وَ إذا كانَ یُبْغِضُ أهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ یُحِبّ أهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فیكَ خَیْرٌ; وَ اللّهُ یُبْغِضُكَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ.

 

«وسائل الشّیعة، ج 16، ص 183، ح 1»

 

امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود: اگر خواستی بدانی كه در وجودت خیر و خوشبختی هست یا نه، به درون خود دقّت كن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست داری و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندی، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد; و خداوند تو را دوست می دارد. ولی چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشایند باشی و به اهل معصیت عشق و علاقه ورزیدی، پس خیر و خوبی در تو نباشد; و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانی با هر كسی كه به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور می گردد.

شنبه 20/7/1392 - 20:36
داستان و حکایت
یک شخصی دزدی رفته بود ، دیده بود صاحب مال روی طلاهایش نوشته بود یاعلی! مواظب طلاهایم باش . دزد به همراهانش می گوید: کسی دست به این طلاها بزند من دستش را قطع می کنم همراهانش گفتند :برای این دزدی چقدر نقشه کشیدیم ، چقدر زحمت کشیدیم . دزد گفته بود: ما دزد مال مردم هستیم نه دزد اعتقاد مردم و در ادامه گفته بود: اگر ما این مال را بدزدیم صاحب مال از علی (علیه السلام) روی برمیگرداند و می گوید :من مال را بتو سپردم.

شنبه 13/7/1392 - 8:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته