مردی باید تحت عمل جراحی قرار میگرفت.گرچه داروی مسکنی به او تزریق کرده بودند،اما باز هم بی قرار و آشفته بود.
پرستاری مهربان به او گفت:"آیا پریشان و ناراحت هستید؟"
مرد دستهایش را به نشانه ی تشویش به هم مالید و پاسخ داد:"بسیار بیشتر از این!"
پرستار گفت:"اما شما نباید مضطرب باشید ، چون قرار است به زودی حالتان از همیشه بهتر شود."
لبخندی کم رنگ بر لبان بیمار نشست.
پرستار افزود:"میدانید که دو راه برای برخورد با عمل جراحی وجود دارد؛ میتوانید خود را تا سر حد مرگ نگران کنید،یا میتوانید به ما اعتماد کنید.تیم جراحی ما از بهترینهاست.شما اصلا نباید بترسید."سپس چشمکی زد،دستهای بیمار را فشرد و با لحنی توطئه آمیز اشاره کرد:"به خصوص که من در اتاق عمل کنار شما خواهم بود و مراقب هستم که همه چیز درست پیش برود!"
هنگامیکه بیمار این حرفها را شنید،احساس آرامش کرد...
عمل جراحی با موفقیت برگزار شد و بیمار کاملا بهبود یافت.
آن مرد از این ماجرا درس مهمی برای سراسر زندگی آموخت:
ما میتوانیم با یک موقعیت دو گونه برخورد متفاوت داشته باشیم ؛ میتوانیم خود را تا سر حد مرگ نگران کنیم ، یا میتوانیم به نیرویی برتر اعتماد کنیم.
اگر فقط میتوانستیم به همان شدت نگرانی خود به خدا توکل کنیم،هرگز نگران نمیشدیم